به دلیل استرسی که بودن کانال تلگرام وبلاگم در من ایجاد میکرد
اون رو نادیده گرفتم و هر مطلبی که میخوام
بنویسم همین جا بنویسم.
استرس این جا کمتر از استرس کانال تلگرام وبلاگم است.
کلاً هرچه استفاده از شبکه های اجتماعی رو کمتر کنم برام بهتر است.
این پست موقت رو برای چند عزیزی که به وبلاگم سر زدن و سراغ رمز رو گرفتن مینویسم.
دوستان فعلا قصد ندارم به کسی رمز بدم. ولی مطالب اولیه وبلاگ تا همین چند وقت پیش بدون رمز هست میتونین بخونین.
فکر هم نمیکنم به کسی رمز بدم متاسفانه. اما ممنونم که به وبلاگم اومدین :)
دیروز میخواستم وبلاگم را به یکی از دوستانم نشان دهم. اسمم را که در گوگل جستجو کردم دیدم وبلاگم آمده به لینک سوم.
از طرفی خوشحال شدم که فعالیتم لینک وبلاگم را بالا آورده. از طرفی هم ناراحت و پشیمان شدم که چرا چند روزی است وبلاگم را به حال خود رها کرده و آن را به روز نکردهام.
من وبلاگ نویسی را خیلی سخت میگیرم. به اندازه سایت نویسی. حتی برای مقاله یک سایت هم نباید بیش از اندازه وسواس به خرج داد.
کمالگرایی دشمن پرورش ایده هاست. حتی بهترین ایدۀ د
خیلی وقت است در وبلاگم مطلبی در مورد کامپیوتر یا لینوکس ننوشتهام به همین خاطر امروز که درماندگی همکارم در تبدیل یک صفحه اینترنتی به فایل پیدیاف را دیدم به خودم گفتم الان وقتش است تا راهحل مناسب تبدیل هر متنی به پیدیاف (PDF) در ویندوز را برای خوانندگان وبلاگم به اشتراک بگذارم.
ادامه مطلب
سلام.
تو این مدتی که اینترنت ها رو قطع کردن فکر کردم کلا نمی تونم بیام وبلاگم رو چک کنم پیام ها رو جواب بدم چون همیشه عادت کرده بودم اول تو گوگل " بیان ورود " رو تو گوگل سرچ کنم بعد بیام وبلاگم.
الان یادم اومد خب چه کاریه، می تونم www.bayan.ir رو بالای گوشی سرچ کنم.
این شد که در اولین فرصت گفتم یه پیام بزارم و بگم که من حالم خوبه
امیدوارم شماها هم حالتون خوب باشه.وبلاگمو که چک کردم دیدم به به تعداد دنبال کننده هامم زیادتر شده
داشتم پستای اینستاگرامم رو نگاه میکردم. رسیدم به یه عکسی که تو یه هفته تابستون قبل پیشدانشگاهی گذاشته بودم. توجهم به گوشیم وسط عکس جلب شد که باز کرده بودم گذاشته بودم رو صفحهی وبلاگم. قالب وبلاگم خیلی خوشرنگ بود. یاد افتاد الان پسزمینهش آسمونه. وبلاگو باز کردم که یه نگاه به قابش بندازم و تعجب کردم چون آخرین پستم مال دی ماه بود!رفتم دیدم بله. بقیهش تو پیشنویساست. و نوتهای گوشیم. :)) یکیشون رو دلم خواست منتشر کنم.
الان هم دارم فکر می
سلام به همگی !
به وبلاگم خوش اومدین ♥️
من تو آپارات یه کانال به اسم ♥️ M.J.J.S.T.R ♥️ دارم .
حتماً یه سر بهش بزنین !
تو کانالم دوتا فیک دارم که دارم ادامشون میدم ، لطفاً از اونا بازدید کنین و نظرتون رو بهم بگین.
البته فکر کنم بتونم اونارو تو وبلاگم بزارم .
لطفاً تو آپارات دنبال و لایکم کنین .
منتظر مطالب بیشتر باشین !
بای
aparat.com/m.j.j.s.t.r
امشب هوا خیلی خوبه.سرد نیست.خنکای ملایمی داره.برای همین بعد از یک هفته تونستم بیام توی حیاط خوابگاه و زیر درخت مورد علاقه ام بشینم و به گل های مورد علاقه ام نگاه کنم قبل از این که پاییز همه ی برگ های این گل ها رو بریزه.خب،این هوای عالی واقعا نیاز بود تا روحیه ام رو دوباره سر جاش بیاره.همین هوا باعث شده که علی رغم این که آشنایان هم آدرس این وبلاگم رو دارن،بیام این جا و آدرس اون یکی وبلاگم رو هم بنویسم.عجیبه.قبلا فکر می کردم هیچ وقت اون یکی وبلا
این اواخر خیلی درگیرِ گذشته هام.
فک کردن به کنار، همش تو وبلاگای قدیمیم چرخ میخورم، همش دفترای قدیمیمو ورق میزنم، همش فایلای قدیمیِ باقی مونده از گوشیامو میبینم (که خیی کم اَن).
یکی دو هفته پیش اینقد تو این فاز بودم اولین وبلاگم و اولین نوشته هامو پیدا کردم. البته اولین وبلاگِ ثابتم. چون همیشه وبلاگ میساختم و باز یکی دیگه میساختم.
اولین وبلاگ ثابتم مال شهریورِ 87 بود. دقیقا 11 سال پیش. که از اینور و اونور توش کپی میکردم و چیزای کودکانه مینوشتم
سلام به دوستان
چند وقتیه که به وبلاگم سر نزدم فک کنم دیگه کم کم دارم پیر میشم :) حس و حال هیچ کاری ندارم.
امروز جمعه ای گفتم یخورده به این وبلاگم سر بزنم.
خوب ولی سر زدنم نباید بدون سود باشه برای همین چنتا راه که قبلا دیده بودم هم براتون آوردم.
ادامه مطلب
برای دانلود فیلم خارج از دستور شما
ابتدا به سایت های معتبر سری بزنید
اگر شما میخواهید از دستورات کسی سرپیچی کنید حتما خارج از دستور رفتار کرده اید
فیلم سینمایی ایرانی خارج از دستور می تواند یک فیلم ایده آل برای تمامی شمایی باشد که دوست دارید مستقل رفتار کنید
کامیار تهیه کننده فیلم است گویا
ولی نتوانسته است احساسات کسی را به اوج برساند و به قله ی خود نزدیک شود. چی میگم من دیوونه شدم
همه ش شنیدن چرت و پرت هم خوب نیست خب
والا چی بگم هر چی میخو
بعد از گذروندن چند روز سخت توی شبکه های اجتماعی، دیشب پس از مدت ها به وبلاگم سر زدم، شعرهامو خوندم و حس آرامش کردم.حسم میگه همونطور که به کاغذ و کتاب کاغذی گرایش داریم، دوباره روزی به وبلاگ های قدیمی هم گرایش پیدا خواهیم کرد. :)
ایا فکر میکنید من رو میشناسید؟
توی این مدتی که وبلاگم رو دنبال میکردید چیا ازم فهمیدید؟
من خیلی کنجکاوم که بدونم نظرتون راجبم چیه..
پ.ن: همه جواب بدید حتی اگه فردا و یا پسفردا متنم رو دیدید.
پ.ن۲: نظرات این مطلب کاملا بازه و نیاز به تایید نیست.
از ساعت ۱۰، حجم کارای ردیف شده ام منو از جا کند و ناهار فردا و شستن ظرفها و دستی به سر و روی آشپزخونه کشیدن و شام خوردن و دعاهای روتین اخیر در لیست کارهام تیک خورد و فقط حمام نشد برم که علتش دل دردیه که سراغم اومده و ناچارا اومدم بخوابم!!*کسی هست که نوشته ها و وبلاگم را دنبال کنه؟
امروز صدمین روز از بازکردن وبلاگم گذشته! الان که دارم به اون صد روز فکر میکنم اصلا گذر زمان رو حس نمیکنم. فقط مشکلات و درد هایی که این مدت کشیدم جلوی چشمام ردیف میشن.
من چه نقشه ها که برای وبلاگم نداشتم. چه حرف هایی که میخواستم بزنم. اسم وبلاگمم ناگفته های یک دختر موفرفری هست. میخواستم ناگفته هامو اینجا بزنم. ولی گاهی اوقات یه مشکلاتی پیش میان، یه اتفاقاتی رخ میدن که مسیر زندگیت رو صد و هشتاد درجه تغییر میدن! زمانی که وبلاگم رو باز کرده بودم ه
سلام بر بلاگری عزیزی که به وبلاگم وارد شدی و داری این مطلبمو میخونی، خیلی خوش اومدی به وبلاگم.
از فاطمه خانم که من رو به چالش "۱۰ کاری که قبل از مرگم که باید انجام بدهم" دعوت نمودند، مچکرم.
۱۰ کاری که قبل مرگم بهتره انجام بدم:
آدم قبل مرگش دنبال دعا و نماز و استغفار و این هاست
ولی دوست دارم بعد مرگم نامی از خودم باقی گذاشته باشم.
ولی این کارها رو انجام دادهام که با خیال راحت برم اون دنیا.
۱-خوشحال کردن بندههای خدا
۲-یادبگیرم و یاد بدهم یادگرف
تا حالا تقریبا چهار، پنج نفر توی اینستاگرام بهم گفتن که خیلی مبهمم و امروز هم نازنین گفت با اینکه وبلاگم رو میخونه، باز هم مبهم و گنگ میام به نظرش؛ گفت یه جورایی همهشون رو میشناسم در حالی که هیچ کدومشون من رو نمیشناسن و باید بگم که این در مورد دوستهای نازنین نیست فقط. من خیلیها رو اینطوری میشناسم و خب نمیدونم چه جوری اونها هم باید من رو بشناسن. خودم تا حالا اینقدر دقت نکرده بودم بهش. ولی دیشب سارا هم تو پست معرفی از من و آرمین
دیروز که تو وبلاگ پست نزاشته بودم کلی پنچر بودم. راستش نه مشغله ی کاری داشتم نه هیچی! همینطوری پست نزاشتم گفتم ببینم چی میشه! ولی واقعا روی من اثر داشت و تا شب دپرس بودم و همش فک میکردم چیزی گم کردم. از بس به نوشتن و گشتن تو وبلاگم عادت کرده بودم یه روز نوشتن ناراحتم کرده بود. با اینکه وبلاگم خالی از هر ادمی هست:) اما اونقدر دوسش دارم که با یه دنیا عوضش نمیکنم. چون عین یه دوست نزدیک شده برام!داشتم به این فکر میکردم دلبستگی و وابستگی چقد زود ات
سلام من زهرا نویسنده ی این وبلاگ هستم .خواستم از شما نظر خواهی کنم برای وبلاگم . به نظر شما این وبلاگ را به وبلاگ بازیگران و خوانندگان ودر کل تمام افراد معروف در هر جای دنیا کنم ؟؟ یا به چیز دیگه ای تبدیل کنم ؟؟ لطفا نظر بدید شدیدا به نظراتتون نیاز دارم . با کمال تشکر .
حقیقت این است که دیگر دلش را ندارم اینجا بنویسم.
من حرف های نگفتنی ام را میاوردم اینجا. غصه های توی دلم را. بغض های توی گلویم را. شادی های یواشکی ام را. نوشتن توی وبلاگ و خواندن کامنت هایش برای من، حکم برگشتن از سفر، ریختن یک لیوان چای دبش در یک ماگ سفید که تویش فیروزه ای باشد، ولو شدن روی کاناپه، دراوردنِ جوراب ها، خاراندنِ جای کش هایشان، دراز کردنِ پاها و سردادنِ یک آخیشِ بلندِ حسابی را داشت. به من توی زندگی خوش نمیگذرد، خودتان احتمالا فهمی
راستشو بخواین فکر میکردم بیشتر از یه نفر مخاطب داشته باشه وبلاگم ولی من واقعا نمینویسم برای اینکه کسی بخونه. مینویسم که هیاهوی ذهنم آروم بشه. فقط همین. و واقعا خدا رو شکر میکنم که تصمیم گرفتم این کارو انجام بدم. جدیدا صداهای توی سرم خیلی آرومتر شدن.
سلام رفقا من بعد مدت ها دلم هوای وبلاگ نویسی کرد و اومدم دیدم اینجا هنوز وبلاگم فعاله از این به بعد اینجا با هم هستیم سعی میکنم هر روز پست بزارم.....
حتما بهم حرفاتون رو بفرستید دوست دارید تو وبلاگ چی بنویسیم منتظر نظراتتون هستم....
صفرم: چهارده روز پیش، به یک دوستی گفتم رمز وبلاگم رو تغییر بده تا یک مدت از نوشتن دور باشم. امشب بهش میگم، خب حالا رمز وبلاگم رو بده. رمز وبلاگ رو گذاشته بود: «glorymanunited»! الآن تازه اومدم توی پنل وبلاگ و دوباره یادم افتاد. خلاصه که خیلی نامردی :)
یکم: اینکه کامنتهای پست قبل رو با تأخیر جواب دادم، دلیلش همین چهارده روز دوری از وبلاگ بود. (برای موارد قبلی که این اتفاق میافتاد البته بهانهای ندارم متأسفانه. :عرق شرم.)
دوم: بعد از ده سال بر ترسم از
تا یک سال وبلاگم خراب بود، از پشتیبانی بلاگ گفتن که باید با رایانه وارد بشی و راهی نداره. الان تبلت گرفتم تا بهتر ببینم، بخوانم و اگه تونستم بنویسم. دراین سال هرچی زور زدم نتونستم مطلب آپلود کنم. البته بین این خرابی به بیان بلاگ وفادار بودم و مهاجرت نکردم. بازم سلام دوستان.
دوختن لباس جدید وبلاگم زمان زیادی برد. فرق زیادی با لباس قبلی اش ندارد اما هر چه سعی کردم نتوانستم خودم را راضی کنم برایش بکگراند بذارم یا طرح دیگری را انتخاب کنم. اما با تمام سادگی اش دوستش دارم و امیدوارم شما هم دوستش داشته باشید.
آدم از دست بعضیها نمیداند که سرش را به کدام خرابه بکوبد. ۴ ساعت و نیم در راه بودیم و حداقل ۱۵ دفعه با گوشی صحبت کرد که یکی از تماسها حدود ۴۵ دقیقه طول کشید. کلافه و خستهام. دیشب کم خوابیدم. منتظر بودم مکالمهاش تمام شود و چندتا حرف بارش کنم. ولی صدای هایده میآمد و من هم خستهتر از آن بودم که جر و بحث کنم. ای کاش میشد این دسته از آدمها را... بماند. نمیخواهم وبلاگم به خون آغشته شود.
برا شمام عکس قالبو باز نمیکنه یا فقط برا من اینجوریه =/
+ خو فعلا قالب قبلیم باشه تا بعدا بیام درستش کنم
++ الان ک فک میکنم میبینم قالب وبلاگم اهمیت چندانی نداره
مهم محتواس ک اونا هم اهمیت چندانی ندارنو جز یه مشت چرتهو پرت چیز دیگ ای نیستن
پس همین ساده باشه بهتره =/
چند وقت پیش یکی از مخاطب های وبلاگم بهم گفت عجیبه که هنوز تو وبلاگ و همچین فضایی می نویسی. و من فکر کردم واقعا عجیبه. نه تعلق خاطری ندارم نه وقتی می نویسم مخاطبی توی ذهنم هست که انگیزه بده. ولی همچنان ادامه میدم. جالبه. عجیبه.
حقیقت این است که دیگر دلش را ندارم اینجا بنویسم.
من حرف های نگفتنی ام را میاوردم اینجا. غصه های توی دلم را. بغض های توی گلویم را. شادی های یواشکی ام را. نوشتن توی وبلاگ و خواندن کامنت هایش برای من، حکم برگشتن از سفر، ریختن یک لیوان چای دبش در یک ماگ سفید که تویش فیروزه ای باشد، ولو شدن روی کاناپه، دراوردنِ جوراب ها، خاراندنِ جای کش هایشان، دراز کردنِ پاها و سردادنِ یک آخیشِ بلندِ حسابی را داشت. به من توی زندگی خوش نمیگذرد، خودتان احتمالا فهمیده
دلم می خواهد گریه کنم. نه از روی غم. از روی عظمت و شکوه و زیبایی. دلم می خواهد موسیقی با شکوهی پیدا کنم. سریال باشکوهی ببینم و چنان کتاب با شکوهی بخوانم که مثل "در غرب خبری نیست" بلافاصله بعد از خواندن جمله ی آخر برگردم و کتاب را دوباره شروع کنم.
+ امشب باید عنوان باشکوهی برای وبلاگم پیدا کنم...
دوستان عزیزتر از جانننن
بنظرتون عنوان وبلاگم عوض کنم و بذارم :
دل نوشته های یک دانشجوی پزشکی
یا
یک دانشجوی پزشکی
؟؟؟؟؟
ناموسا کامنت بذارید
کِنِس بازی و خسیس بازی هم در نیارید
نگید حوصلم نشد
جوابشم یک کلمه ست
بله ....... خیر
باتچکر ^___^
دلیل من واسه اینک زیاد نمینویسم اینه که یه دوست دارم که وقتی خیلی ناراحتم یا خوشحال همه چیو بهش میگم...این میشه که دیگ اون حسی از اینجا میگیرم ازونم میگیرم، بعد دیگ حال ندارم بیام اینجام بنویسم وبلاگم خاک میخوره!
از چیزی که خیلی بدم میاد عنوان پیدا کردنه!فک کنم با عنوان مسخرم متوجه هستین چه مشقتیو تحمل میکنم!
وبلاگ پناه آخرم است، شب هایی که تنها شده م، کسی را ندارم که دلداری م بدهد و کسی را ندارم که دلداری بدهم، خودم را در وبلاگم دلداری میدهم.
داشتم فکر میکردم کاش روی گردنم کبودی هایی بود، به شکل گردنبند تقریبا، اگر چنین بود برای پوشاندن آن تلاشی نمیکردم، شاید حتی یک لباس آبی میپوشیدم که به آن بیاید. بعد با خوشحالی دستت را بیشتر فشار میدادم و بلند تر می خندیدم...
مدت ها بود که حس می کردم فضای وبلاگم با نام و توضیحاتش هم خوانی ندارد و تصمیم داشتم که نامش را عوض کنم.نام های مختلفی از ذهنم گذشت،اما حس می کردم مناسب نبود...به دیوان مولانا هم سری زدم اما نتیجه ای ندیدم،آخر سر کتاب گزینه اشعار قیصر امین پور را باز کردم و با "یادداشت های گم شده"مواجه شدم.که بنظرم در حال حاضر بهترین انتخاب می بود!!!
ادامه مطلب
عیدددددددد شما مبارررررررررررررررک
سال جدید مباررررررررررررررررررررررررررررررررررک
ان شاالله سال جدید برای تک تک مردم سرزمینم و برای شما مخاطب هایی که به وبلاگم سر می زنید و نوشته های عجیب و غریبم را می خوانید،سالی پر از خیر و برکت با تن سالم و دل خوش و عاقبت بخیری باشد.ان شالله دعای خیر و پر از برکت حضرت زهرا بدرقه تک تک ثانیه های زندگیتان باشد و مهر تاییدشان بخورد پای دعا ها و خواسته هایتان....ان شالله
و ان شاالله این ویرورس هم از تک تک مر
بسم الله
مثل این که باید کارمان را شروع کنیم.
این مطلب اولین متنی است که من می خواهم در وبلاگم منتشر کنم، راستش را بخواهید هیجان زده ام!
البته این حرکت اولین کار من برای راه انداختن این «حسنی تنبل» نبوده ولی امیدوارم بتواند آخری باشد و بالاخره از خانه بیرون بزند و کمی در دنیا به گشت و گذار بپردازد.
دوست دارم بیشتر بنویسم و سعیم را خواهم کرد.
تا بعد
پیش نوشت: امروز که وبلاگم را باز کردم متوجه شدم که اولین مطلبم را اینجا 25 تیرماه 97 بارگذاری کردم. اما من همیشه فکر میکردم اولین مطلبم مربوط به مرداد ماه است. پس امروز ناگزیر یک ماه از اولین سالروزی چاردیواری من میگذرد.
سیزده ماه پیش درست در همین ساعات
ادامه مطلب
فکر میکنم اواخر سال 89 بود، که تصمیم گرفتم وبلاگ بزنم.
اولین بار از زبون دوستم زهرا اسم وبلاگ رو شنیده بودم. اون پرشین بلاگ داشت. منم بار اول میخواستم وبلاگمو در پرشین بلاگ ثبت کنم که یهو مامانم صدا زد که آیداااااااااااا چرا نخوابیدی پس نصفه شب شد که!! منم دستپاچه شدم کامپیوترو خاموش کردم! یعنی تا همین حد بچه ی مثبتی بودم :))
چندی گذشت و یه سری مشکلات تو زندگیم به وجود اومده بود که واقعا احساس تنهایی می کردم. حس میکردم باید جایی باشه که بتونم حر
تو این دوسالی که تو وبلاگم ننوشتم خیلی سفرنامه ننوشته دارم، از مقاصد خیلی دور تا سفرهای یه روزه و دو روزه داخل ایران..البته بیشترش مال همون سال ۹۶ بوده که یجورایی بهترین سال عمرم تا حالا بوده،هعیییی حالا میخوام بنویسم میگم اونجوری کل وبلاگم میشه سفرنامه، تازه از اون مهمترش اینه که سفرنامه نوشتن مخصوصا همراه عکس گذاشتن تو وبلاگ خیلی وقتگیره مخصوصاتر که ماهها هم از سفره گذشته باشه.. یعنی یه تایم میخواد که در اتاقت رو ببندی کسی هم کار به کار
تو این ماهها اکثرِ مطالبِ وبلاگم راجبِ روزمرگیهام بوده و چیزِ خاصی از زندگی ننوشتم. در صورتی که قبلنا، یعنی خیلی سال پیش، خیلی کم تو وبلاگام از روزمرگی مینوشتم و یادداشتام همیشه راجب زندگی بودن. الان با خودم گفتم این مطالبی که تو این 4-5 ماه نوشتم (به جز چند تاشون) بدردِ لایِ جرزِ دیوار هم میخورن آیا؟ فک نکنم. یادداشتای عبث و بیخودیان. چند سالِ دیگه که اومدم سراغِ این وبلاگم احتمالاٌ از خیلی از یادداشتای این برهه ناامید بشم و کامل نخونم
اشتباه نکنید
امروز اول تیر ماه نیست، درسته هنوز تو اردیبهشتیم و مونده که به اول تابستون برسیم.
با خودم فکر
کردم خب چه لزومی داره از اینکه من میخواهم درس بخونم اما به خودم این اجازه را
ندم که به وبلاگم سر بزنم و پست بزارم آخه به چه قیمتی اینکارو بکنم ؟
به نظرم هر وقت
مسئله ای در زندگیمون پیش میاد مشکل از جهان بیرون نیست مشکل از درون خودمونه که
بهتره این جور مواقع از خودمون بپرسیم که دقیقا تو داری چه جوری فکر میکنی که نمیتونی
این مسئله را هضم کنی
توی این دو سال و شش هفت ماه با بچه ها میرفتیم برانچ گاهی
ولی توی یه سال و نیم اخیر کلی برانچ خوردم :))))
بازم میریم برانچ :)
(خدا لعنت کنه اون هفت هشت تا باعث و بانی رو که باعث شدن و میشن محتویات وبلاگم رو تند تند دیلیت کنم)
قبلنا براتون گفتم برانچ چیه. لابد میدونین جتی اگه نگم
وعده غذایی بین صبحونه و ناهار رو میگن برانچ
کلا برانچ خوردن رو دوست دارم
وقتی صبحونه یا برانچ میریم بیرون یعنی همه چی آرومه من چقدر خوشحالم و خوشبحالمه :)
سوالات ریاضی هشتم سال 96
در این مطلب از وبلاگم براتون سوالات ریاضی
مرکز سنجش مجتمع نخبگان برای خرداد ماه سال 96است
جهت دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
حجم 2.16 مگابایت
دانلود
امیدوارم نمونه سوالات خوبی براتون گذاشته باشم
هروقت توی زندگیم پوست اندازی کردم اولین چیزی باهام عوض شد وبلاگم بود حالا نمیخوام پری دریایی نابود کنم فقط میدونم تواین برهه از زندگیم دیگه نمیتونه یه پری دریایی باشم که تو اعماق دریا زندگی میکرد وبلاگ جدید زدم کسی خواست ادرسو میدم بهش لطفا کسی خاموش دنبال نکنه (: مرسی..
فکر میکنم یکی از چیزهایی که میخواستم در وبلاگم بنویسم نشانه هایی که پیدا میکردم بود. حالا نشانه ها را می خواهم در پستو قایم کنم. در نهانخانه. اما نمیشود که فقط از حس های خالی شده ام بنویسم. میخواهم بگویم گاهی نشانه میبینم. زیاد هستن و من گاهی میبینم و گاهی در موردش حرف نمی زنم. شاید یک روزی بتوانم حق مطلب را بیان کنم. فکر کنم همین الان هم کار را خراب کردم.
سلام سلام سلام بهتون خوش آمد میگم به وبلاگم
در اینجا قراره درباره ی زیر و بم دانشکده ی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز مطلب بذاریم تا وقتی به دانشگاه اومدید یه خورده کاربلد باشید و توی انتخاب رشته دانشگاه رو درست انتخاب کنید.
ادامه مطلب
کاربران عزیز وبلاگم دوستانم همراهان من مطالب رو برای شما انتشار می دهم
تا شما مشاهده کنید و نظراتتان رو بگین تا بدونم کاربرهای سایت من بیشتر به چه مبحثی علاقه دارند وقتی تعداد کامنت ها از پست ها کمتر هست خوب من هم نا امید می شوم من با خوندن کامنت های شما امیدوار می شوم نزارین نظرات خالی بمانند حتی اگر کامنت شما گله مندی باشد با سعی می کنم تا اشکال را رفع کنیم به ما کمک کنید تا برای بهتر سازی وبلاگ موفق باشیم این وبلاگ بدون شما هیچ است
در این پست از وبلاگم براتون سوالات انگلیسی نیمه اول سال 97 رو گذاشتم سوالات خوبیه اگه کم و کسری داشت ببخشید
جحت دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
حجم 511کیلوبایت
دانلود
امیدوارم از نمونه سوالات خوشتون اومده باشه
در آینده سوالات بهتر بیشتر درس های دیگر رو براتون میگذارم
با لپ تاپ می نویسم!!
کارهای روزمره ام را انجام دادم و با خیال راحت اومدم اینجا. آش رشته سیزده بدرمون را خوردیم و ولو شدم روی کاناپه و میخوام نرم افزار درسیم را بخونم و ایضا آهنگ گوش کنم... هرچند بیشتر دلم فیلم دیدن میخواد.. بینش هم دنبال قالب برای وبلاگم میگردم البته اگه نت همکاری کنه
الهی شکرت
اینجانب درحال انتخاب قالب برا وبلاگم هستم. از قبل با بلاگ اشنایی دارم و خودمو مفتخر میدونم که از این سرویس در جمع بلاگی ها استفاده میکنم
بنظرم همین قالب چرمیه مناسبه. هم بر اساس تاریخ پستارو نشون میده و هم باحاله. ریسپانسیو هم نیست که اهمیتی نداره.
میخوام از همین پست به همه خواننده های عزیز بگم اگه پیشنهادی یا تجربه ای داشتید حتما خصوصی یا عمومی بهم بگید خواهش میکنم ازتون.
دوستان عزیز دوست دارم در این پست اول بعضی از آهنگهای خیلی قدیممو به اشتراک بذارم...
این اهنگها اگه بی کیفیت و ضعفی درونش هست دلیلش قدیمی بودن موزیکاست
یجورایی خواستم کارای قدیمم توی وبلاگم باشه تا نگن یارو الکی میگه قدیمیه هه...
این تک ترکهای من از سال 1380 تا 1385 هستش امیدوارم لذت ببرید
توضیحات
تمامیه بیت ها تهیه شده و ادیت شده از خودم هستش
میکس و مسترینگ و همینطور ترانه ها و ملودیهای خودم...
امروز پنج شنبه ست - 16 آبان 98
زبان چیزیه که باید تا تهش بری. باید هر روز واسه اش وقت بزاری. منم به زبان علاقه دارم و زبانم هم خوبه، اما نه در حد تافل و آیلتس!
یه فیلد توی وبلاگم واسه زبان باز می کنم و از این به بعد بیشتر بهش فکر می کنم و واسه اش وقت می زارم
اخرشم نتونسم دووم بیارم
بلاگفای لعنتی قط شده ... قبلا واسه روز مبادا توی بیانم یه وبلاگ درست کردم چون میدونسم بلاگفا گاهی وقتا گند میزنه
الانم ازین تصمیمم خشنود و خوشحالم ..
هرچقد منتظر موندم ک نت وصل بشه و وبلاگم بالا بیاد دیدم زهی خیال باطل ...
هرچند خیلی بلد نیستم با بیان کار کنم و بلاگفا فضای ساده تری داره
ولی تصمیم گرفتم کلا از اونجا کوچ کنم و بار و بندیلمو بیارم همینجا:((
داشتم خفه میشدم قشنگ ...
گاهی حس میکنم دیگه زندگیم بدون اون معنی نداره.این فکرهای قشنگی هستن اما بهترین چیزی که تو ذهنمه اینه. این حجم از عشق و دوست داشتن چطوری توی این دنیا جامیشه. شاید چون این فکر معماگونه ست دوستش دارم.
شروع زندگی مشترکمون با آقای میم،تا سه روز دیگه به دوسال میرسه .
بعد از ازدواج هم شبهای زیادی رو ازش دور خوابیدم.اما هرچی که میگذره،شبهای بدون میم جان سخت تر صبح میشن.
حیلی وقته وبلاگم آپدیت نشده.بهونه اش باشه سرِ بی خوابی شبانه ی شبی که ازش دور هست
یه اتفاقات جدیدی تو زندگیم داره میافته از طریق تحلیلِ اتفاقاتِ گذشته مخصوصا یک سال اخیر دارم به اهمیتشون پی میبرم.
تحلیل وقایع اخیر زندگیم رو هم نوشتم اما الان میخوام فقط نتیجهاش رو اینجا بنویسم.
نتیجه اینکه برای خودم خیلی برنامهریزی کردم و خدا یه جور دیگهای برام برنامهریزی کرده بود.
آدمی در شرایط من ممکنه با هر کدوم از به هم ریختنِ برنامههاش به هم بریزه و قاطی کنه. اما من از کلاسِ NLP استاد حورایی یاد گرفتم که بگم: بَهبَه! لالا
سوالات علوم هشتم نیمه دوم سال 98
در این پست از وبلاگم براتون سوالات علوم هشتم نیمه دوم سال 98 سوالات خوبیه برای یکی از مدارس تهران است
برای دانلود این سوالات روی لینک زیر کلیک کنید
حجم 643 کیلوبایت است
دانلود
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
دوستان عزیز همانطور که میدونید من اوایل با لقب "کنزو"کارمو شروع کردم وبرای همین
این اهنگهای قدیمم با اون نام درون اهنگام معرفی شدن..
این اهنگها اگه بی کیفیت و ضعفی درونش هست دلیلش قدیمی بودن موزیکاست
یجورایی خواستم کارای قدیمم توی وبلاگم باشه تا نگن یارو الکی میگه قدیمیه هه...
این تک ترکهای من از سال 1380 تا 1385 هستش امیدوارم لذت ببرید
ادامه مطلب
امروز به وبلاگ قدیمیام سر زدم. همان وبلاگی که یکسالی میشود درست و حسابی چیزی در آنجا ننوشتهام. وبلاگی که قرار بود روز شمار فراموشی باشد. اما نشد. با خواندن مطالب قدیمی وبلاگم فقط به این فکر میکردم که زندگی بسیار پیشبینی ناپذیر است. چند بار در دوسالی که در آن وبلاگ جسته و گریخته مینوشتم روند زندگی من کاملا عوض شده بود و من فقط نظارهگر بودم و این تغییرات را ثبت میکردم. ب
ا خواندن وبلاگم باز هم به یاد او افتادم.
دلم برای او تنگ شده است؟
ممنون از دوستای همیشگی که تو پست قبل کامنت گذاشتین متاسفانه هنوز تایید نکردم... یه نگاه به تاریخچه وبلاگم انداختم. حس خوشی عجیبی اومد تو جونم. اونم اینکه از وقتی جوجه دانش آموز دوم ریاضی بودم وبلاگو دارم تا الان که ۸ ساااال گذشته. دفتر خاطراتی که برخلاف سایر حماقتام حذفش نکردم. یه جاهاییشو بلاگفا قورت داد ولی خب بهتر از هیچیه... و دانشگاه چه راحت این همه سال رو مثل آب خوردن از ما گرفت که گذر رو حس نکردیم... ۸ سال واقعا عمر زیادیه
اتفاقی دستم خورد و اون گوشه ی وبلاگم،"کتابدونی" باز شد...موجی از احساسات به قلبم فشار آورد با دیدن هر کتاب و یادآوری حس و حالی که طی خوندشون داشتم و ذوق و وسواسی که موقع گرفتن عکس ها به خرج میدادم...
حس و حال مادری رو دارم که از جگرگوشه اش دور افتاده و باید برای دیدن دوباره ی فرزندش ده ماه دیگه صبر کنه...
برای ده ماه منتظرم باشین دخترکانم...پسرکانم...
~بُغض
~عنوان: رفته ام گرچه دلم منتظر برگرد است/چقدر صبر از این زاویه اش نامرد است...."محمد عزیزی"!
همین امسال بود توی عید بود که یه وبلاگ زده بودم با ادرس yadegarii.blog.ir که توی اونم مثل این یه جور یادداشت های روزانه و تراوشات رهنیم و هر چرت و پرتی که گیرم میومد مینوشتم توش !
بعد چند روز یه مخاطب ناشناس دروپاقرص پیدا کرده بودم که از قضا اونم کنکوری بود و زیر همه پستام نظر میزاشت...
الانم یه نفر دیگه اومده تو این وبلاگم ..
د اخه لعنتی :////
چند میگیری منو به حال خودم وابگذاری ؟؟
+میدونم یه روزی میرسه که حال دلم خوب نباشه و دلم بخواد یکی نظر بزاره ولی ب
با لپ تاپ می نویسم!!
کارهای روزمره ام را انجام دادم و با خیال راحت اومدم اینجا. آش رشته سیزده بدرمون را خوردیم و ولو شدم روی کاناپه و میخوام نرم افزار درسیم را بخونم و ایضا آهنگ گوش کنم... هرچند بیشتر دلم فیلم دیدن میخواد.. بینش هم دنبال قالب برای وبلاگم میگردم البته اگه نت همکاری کنه
الهی شکرت
بعدا نوشت: این هفته، خیلی کِش نیومده؟؟!!
سوالات ریاضی هشتم خرداد ماه سال 98
دراین مطالب از وبلاگم براتون سوالات ریاضی هشتم خرداد ماه سال 98 رو آماده کردم میتوان در ادامه مطلب آن را دانلود کنید
جهت دانلود سوالات روی لینک زیر کلیک کنید
حجم 2.15 مگابایت
دانلود
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
آپدیت برنامه MHB ساخته شد
یه اپلیکیشن فوتبالی ساختم برای وبلاگم اخبار و مطالب وبلاگ و اخبار ورزشی و گزارشگری های من که به زودی قرار میدم میتونین ببینین
این برنامه شامل اخبار ورزشی به خصوص فوتبال و گزارش های زنده محمد حسن بزرگی و وبلاگ او و ... می باشد
اخبار ورزشی از منابع موثق می باشد و جدید است
راهنمای نصب=
برای نصب باید نرم افزار را دانلود کرده و فایل APK را نصب کنید . ممکن است در هنگام نصب تذکری به شما دهد شما آن را نادیده گرفته و نص
دوست عزیز، اصلا دارین میشین جزو کُدای وبلاگم :))
اینارو خوندی به خدا!
میگم سوال خاصی چیزی داری؟؟ دنبال چیز خاصی میگردی؟؟ بیا بپرس خب من جوابتو میدم دیگه این اوقاتت جزو اوقات فراغت شخصی محسوب بشه:دی
پ.ن: البته منزل خودته، بطور کل اینجوری مرور کردن اینجا محل سوال شده واسم!:دی
خب کار این وبلاگم تموم شد. همه مطالب آرشیو می شن. این که توی فضای مجازی هم آسایش ندارم و یه فضولی مدام دنبالمه که نمیدونم کیه و چی میخواد از جونم نشاندهنده شانس تخمیه منه. امیدوارم روز خوش نبینی اسکل جان. خدافظ وبلاگ نویسی. سلام دفترچه خاطرات قدیمی. اینم برای تو فضول اسکل من. آدرستو بفرس پست کنم برات:
دانلود سوالات انگلیسی هشتم نیمه اول سال 97
در این مطلب از وبلاگم براتون سوالات زبان انگلیسی سال هشتم برای یکی از مدارس تهران گذاشتم امیدوارم که خوشتو بیاد
جحت دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
دانلود
امیدوارم که از این سوالات خوشتو اومده باشه
به دلیل کمبود وقتی که دارم، نمی تونم به وبلاگم سر بزنم و مطلب بذارم و
مطالب بلاگران عزیز را بخوانم.
تا چندین روز یا چندین ماه دیگه که یکم جمع کارهام کمتر شد، وقتی برای بلاگ
باز خواهم کرد و دوباره کار فوقم را از سر خواهم گرفت.
"به این فکر می کنم که تنها آدمهایی ارزش نگاه کردن دارند که رسیده اند به قعر و آن ته کمانه کرده اند، چون بعد از کمانه کردن در عجیب ترین مدارها قرار می گیرند" [ریگ روان]
برای کانال تصمیم گرفتم که دیگه فقط داخلش موزیک به اشتراک بذارم و این یعنی ممکنه دیر به دیر اپدیت بشه. باز برگشتم به اینجا یعنی وبلاگم :)
گمونم بدترین اتفاق این روزا اینه که توی وبلاگم پست جدید نمیذارم. بهترینش؟ دوست جدیدم که هر روز نقطه اشتراک تازه ای بینمون پیدا میشه، تجربه های جذاب جدید و دنیای شلوغی که دور و برم ساختم، همکارام و دانش آموزام و محل کاریم که همگی رو دوست دارم.
سرنوشت هم همچنان سرگرم شوخی کثیف خودشه و من رو با صدا و لهجه ای که دست کم توی این منطقه به ندرت شنیده میشه به بازی گرفته.
بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجایی که قصد دارم در وبلاگم حرفهایی را به دور از مسائل روز بنویسم که به درد امروز و البته فردایمان بخورد جنس حرفهایم کمی دور از مسائل روزهایی است که تاریخ نشر متنها نشان میدهد.
با توجه به تجربهی اندکی که در فضای رسانهای این ایام. یعنی قرن چهارده شمسی و یا هزارهی سوم میلادی پیدا کردم به نکتهی مهمی رسیدهام و آن هم سحری به نام تیتر است. از این سحر خانمان برانداز هر چه بگویم کم گفتهام. بیایید با هم کمی
سلام
یکی نوشته «با "مادر" جمله بسازید»
اون یکی زیرش نوشته « اگر نبودی زیر خروارها خاک بودم»
بهش میگه «پس مادرش کو؟»
میگه «مادرِ کی؟»
بهش میگن «هیچی هیچی. ولش کن. اونجا هم برف میاد؟»
میگه «کجا؟ زیر خروارها خاک؟»
یکی دیگه میپره وسط و میگه «آره بابا! زیر خروارها خاکو میگن. برف میاد؟»
میگه «نه. تاریکه »
:|
***********************************************************************************************
حالا اونو ولش کنید.شما با مادر جمله بسازید. میخوام قشنگترینش رو قابش کنم بزنم گوشه وبلا
سلام. خوش آمدید. این اولین نوشتاری است که در این وبلاگ منتشر میکنم. اما اولین وبلاگم نیست. از آن موقعی که نوجوان بودم و وارد دنیای وب شدم، برای خودم وبلاگ ساختم. اما هیچکدام ادامه دار نبود و در نیمه راه رهایش میکردم. سرنوشت این وبلاگ را نمیدانم. بعید میدانم مثل آنها به فراموشی سپرده شود. چون اینبار هدفی دارم که تنها با نوشتن به سرانجام میرسد. امیدوارم به مقصود برسد.برای شروع دوست دارم کمی از وظایفمان صحبت کنم. بنظرتان، ما به عنوان شهروند چه وظا
ھیسسسسسسس ساکت...دیروز 23سال و2ثانیه پیر شدم..جریمه شدم!~!الانم احتمالا یادش رفته دستگاه رو بگیره...خوب خوب خوب توى این24ساعت که وبلاگم نبودم فھمیدم خعلى عاشق اینجام...آره دیگه بریم سراغ پ.ن..
*نیلو.فاطمه.اتسھ.ناشناس.و....ى معذرت خواھى مدیونتونم/میانه.کرھ اى/گومن~سى مى ماسه.ژاپنى/آیم ساری ..ھرکى اینو ،ندونھ خیلی....
**یاسى نژار کھ ناراحت شى که این خیلی بده/ویستا میدونم سخته ولی مثل ى دوست که نه مثل خواھر پشتتم/کیوتى امیدوارم نقص فنى زودى خوب شه و برگردى
باید بگم که اصلا لذت نمیبرم از شغل تولید محتوا دیگه! یعنی نوشتن واسه اینستا و وبلاگم و خودم رو دوست دارم اما. نوشتن سفارشی رو نه. البته حتی تولید محتوا واسه کار خودم رو دوست دارما. خلاصه اینا رو مینویسم که بدونم این روزا واسه جمع کردن سرمایه کارم دارم زحمت میکشم! بعله. خدایا شکرت به هرحال.
راستی امروز یه پروژه ایجاد کردم واسه اینستا، بعدا توضیح میدم.
خیلی یهویی صفحهی وبلاگم رو باز کردم
و خیلی یهویی تصمیم گرفتم انتشار پست جدید رو بزنم...
من حالم بهتره
خیلی بهتر
ولی هنوز دلم تنگ میشه
دلممیگیره بابت دوست نداشته شدن
بابت معشوق نبودن
یا بهتر بگم.. معشوقهی کسی که عاشقش هستم بودن
من دلم این حس ناب رو میخواد
این رابطهی عاشقانه رو
این نفس کشیدن رو
حس میکنم الان دارم اکسیژن حروم میکنم
حس میکنم یه چیزی توی زندگیم کم دارم
چیزی که بهم باور بده
کمکم کنه زندگی کنم
بهش تکیه کنم
من دنبال یه منبع آرا
سلام. من میلیونها نوع رژیم رو امتحان کردم و از قضا موفق هم شدم اما ارادهی نگه داشتن وزنی که بهش رسیدن بودم رو نداشتم در نتیجه وزنم هربار از سری قبل بالاتر رفت و الان رسیده به چیزی که در استاتوس وبلاگم نوشتم.اینبار میخوام تلاش کنم از طریق رژیم «روزهداری متناوب» یا intermittent fasting برای کاهش وزن اقدام کنم. دربارهش یسری مطالب تو وب فارسی خوندم اما نیاز دارم بیشتر دربارهاش مطالعه کنم. با اینحال نظرم روش مثبته و از امشب شروع میکنم ببینم به کجا
چند بار به نوشته هام سر زدم و قدیمی ترها رو که خوندم ؛دلم میخواست بیام و چیزی رو بنویسم که بعد از نوشتن و یک دور خوندنشذهنم سبک شه و بگم آخیش دیگه آزاد شدم و دیگه هیچ بند و زنجیری به افکارم نیستو میتونم بعد از اون راحت ، تو چند وجبی ذهنم قدم بزنم.میخواستم از این بنویسم که نوشتن حالِ من رو خوب میکنهاما خلاف اون ، نوشتنِ یکی از پست هام در وبلاگم نکه حالم رو بد کنه اما سیل عظیمی از افکار کمال گرایانه ام رو دنبال خودش به ذهنم وارد کرد کههر لحظه یاد
امشب با سجاد از این پنج سالی که گذشت حرف زدیم حسابی،
و کلی بد و بیراه به زمین و البته زمان گفتیم از ناراحتی.
یه سری فیلم و عکس فرستاد از موقعیتای مختلفِ این چن سال، و کلی ناراحتِ روزهای رفته شدم باز. اونم امشب خیلی ناراحت شد از یادآوری.
و نصفه شب تصادفی یه سری فایل پیدا کردم که مال اولین وبلاگم بود، مال سال 87. 11 سال پیش. و چیزای قدیمی تر. و احساسِ عجیب.
الان بیست و سه و نیم سالمه. چشمامو که ببندم و باز کنم خیلی سال از بیست و سه سالگیم گذشته و به این
خب خدا رو شکر امتحان ها رو هم خوب دادیم و تموم شد . از این به بعد سعی میکنم به گزارشگری خودم در آپارات و وبلاگم بپردازم
بازی ها رو با گزارش محمد حسن بزرگی ببینید و بشنوید .... به زودی...
تجربه ای جدید>>با گزارش محمد حسن بزرگی<<متشکرم
محمد حسن بزرگی ساعت 23:29:33 تاریخ2019-06-19
سلام دوستان این پست رو گذاشتم چون می خواستم بگم که در آینده ی نزدیک از سفر هایی که رفتم (چه در ایران و جه در خارج از ایران) براتون بگم کارهایی که باید انجام بدین ویا جاهایی که برین، مرکز های خریدخوب و رستوان ها خیابان های جالب رو براتون میگم اول از داخل ایران شروع می کنم و بعد با هم به خارج از کشور سفر می کنیم با من همراه باشید وبلاگم رو به دوستاتون معرفی کنید.
ارزوی بهترین ها برای شما
1- پاییز برای من عجیب خاطرات و حال و هوای خاص ِ وبلاگم رو زنده میکنه، اولین باری که وبلاگنویس شدم پاییز بود، سال 86، چه زود 11 سال گذشت... یازده سالی که زندگیم دچار تغییر و تحولات ِ مثبت و منفی ِ زیادی شد اما وبلاگنویسی رو از خودم دور نکردم... شاید همین حال و هوای پاییزی ِ امروز بعد از ظهر ِ خونمون بود که دلتنگیمو شدیدتر کرد و تصمیم گرفتم بیام و به وبلاگم سری بزنم، اما خوندن چند تا پست ِ نخوندهی شباهنگ که خود کتاب قطوری! بود :دی، بعد از ظهر رو ب
سلام
ویدئوی اولی که سرکلاس ضبط کردیم بیشتر از محدودیت باکس وبلاگم بود، برای همین تو سرویس همسو گذاشتم. میتونین آنلاین ببینید. (زرنگ باشید میتونین دانلودش کنین.)
https://hamsooo.com/math/posts/235
این هم از فایل دوم
http://bayanbox.ir/info/2099677121704772469/python2
چند وقتیه که دوباره قطار زندگی، اینبار نه از لحاظ مالی، که از لحاظ زمانی، و اون هم نه در اوقاتی که خونه هستم، بلکه در اوقاتی که سرکار هستم، از ریل خارج شده و شرایط طوری رقم خورده که به خیلی از امور روزمره نمیرسم.البته قبول چندین پروژه موازیِ خردهریز، که در ظاهر هیچکدوم کاری ندارن و وقتی نمیگیرن اما در عمل ریز ریز از جاهای مختلف به وقتِ آدم حمله میکنن و اجازه نمیدن نفس بکشی، باعثِ این اتفاقات بوده و کاملاً متوجهش شدم.
امروز داشتم
برای تکمیل کردن آرشیو پیوندهای روزانه وبلاگم، سری زدم به قسمت پیوندهای روزانه در پنل وبلاگم تا هم آرشیو را تکمیل کنم و هم تاریخ گذشتهها را حذف کنم. امّا دو نکته ذهنم را مشغول خود کرد، نکته اول را در پست بعدی میگویم، امّا نکته دوم؛ اینکه بلاگر بودن به صرف وبلاگ داشتن نیست. حتی به نوشتن در وبلاگ هم نیست، برای بلاگر شدن باید به کارهایی ملزم باشید از جمله پیوندهای روزانه. البته این که میگویم باید به پیوندهای روزانه ملزم باشید قانون
تصمیم گرفتم وقتی بگذارم و به صورت هفتگی پست های وبلاگم(روم نمیشه بگم وبلاگم: چون حس میکنم فیشنگار فقط مال من نیست) رو بررسی کنم. این مرور با توجه به سرعت تحولات در فیشنگار، فواید مختلفی دارد. در خلال این بررسی یه شیرین کاری آماری هم انجام دادم که در ادامه به سمع و نظر شما می رسد. در همین فرصت از رفقایی که در تهیه فیش ها و پژوهش های قبل از انتشار فیشها با من همکاری دارند تشکر و قدردانی می کنم. و همچنین از همراهان گرامی که با طرح نظرات مخالف یا مو
تصمیم گرفتم وقتی بگذارم و به صورت هفتگی پست های وبلاگم(روم نمیشه بگم وبلاگم: چون حس میکنم فیشنگار فقط مال من نیست) رو بررسی کنم. این مرور با توجه به سرعت تحولات در فیشنگار، فواید مختلفی دارد. در خلال این بررسی یه شیرین کاری آماری هم انجام دادم که در ادامه به سمع و نظر شما می رسد. در همین فرصت از رفقایی که در تهیه فیش ها و پژوهش های قبل از انتشار فیشها با من همکاری دارند تشکر و قدردانی می کنم. و همچنین از همراهان گرامی که با طرح نظرات مخالف یا مو
چند پست پایینتر، از گوگل به خاطر بودنش تشکر کرده بودم. میخوام بگم من قدرش رو میدونستم وقتی راحت در اختیارم بود. چی دارم میگم! گوگل در اختیارم بود و حالا نیست! این اگه فاجعه نیست پس چیه!
روز تولدم بالای حروفش شمع گذاشته بود. ضعف املاییِ همیشگیم رو اصلاح میکرد و وقتایی که حالم بد بود متنای انگیزشی بهم میداد و از همه جالبتر این که کلی آدم رو میفرستاد به وبلاگم..
+ضعیفها محکومند به نادیده گرفته شدن، به بردگی، به حذف شدن. این قانون طبی
بسمه الحکیم
با تقدیم سلام
این وبلاگ را حدود سالهای 1395 راه انداختم برای ارتباط بهتر با دانش جویان عزیز
که بدلیل رواج فضای مجازی و البته مشغله های کاری، رهایش کرده بودم
اکنون قصد دارم به حول و قوه الهی آنرا مجدد راه اندازی کنم
هدف کنونی ام، ترویج اندیشه هایم است
و البته ارتباط با دانشجویانم، در ادامه رَوند گذشته
پیشاپیش از همفکری تمامی مخاطبانم سپاسگزارم
و مشتاق خواندن و شنیدن نظرات ارزشمندتان هستم
والحمد لله اولا و آخرا
شب تلخ برای من بللخره صبح شد ،شبی که برای اولین بار دمنوش واسه بی قراری هام مرهم نبود ،و نصف قرص آرام بخش شد بهونه خوابم .
شب تلخی که گریه های زیادش ،منو به دکتر کشوند .
شب تلخی که کاش مثل کابوس بود.
شب تلخی که شاید بشه نقطه شروع جدید واسه من ولی در حال حاضر دوست دارم دیروز پاک بشه از ذهنم.
خواستم وبلاگم حذف کنم ،شاید اینکارا انجام بدم ،ولی نخواستم بی خبر برم ...
شایدم ناراحتیم ته نشین بشه و روزای آتی باعث بشه حذف نکنم...
ولی اگه اومدین و
با سلام به خدمت همه دوستداران انیمه امروز آمدم اسم چند انیمه باحال رو بدمانیمه هفت گناه کبیره که فصل سوم در راه است.
انیمه بوروتو که هر یکشنبه قسمت جدیدش منتشر میشود.
انیمه صدای سکوت.
انیمه پیانوی جنگل.
انیمه آکادمی قهرمانی من.
انیمه مرد تک مشتی☆
انیمه مرداب سیاه(راه سنی بزرگسال)
انیمه کلاس ترور
انیمه جنگ غذا ها
این انیمه ها توصیه میشه تماشا کنید انیمه مرد تک مشتی بنظر بین انیمه ها هیجانی ترین انیمه هست شخصیت اصلیش(سایتاما)قدرت نظیری داره.
خوبید؟
از وبلاگم دیدن کنید:amenhahmadi99.blog.ir
دوستان لطفا ازم حمایت کنید و لینک کانال برای دوستانتون بفرستید.@Niloofar_abi99
نکته : پارتها پرش زمانی دارند، با دقت بخونید.
امیدوارم لذت ببربد و اهنگهای مربوط به پارتهارو با لذت گوش بدید، عاشقتونم.
❤️
مشاهده مطلب در کانال
این روزها بیش از هر موقع حرف دارم و از همیشه ساکتترم. هیچکس را ندارم برایش حرف بزنم. فقط اینجا را دارم برای نوشتن، با خوانندگانی که از دست کلافگینویسیهای من خسته شدهاند و دم نمیزنند.
نمیدانم کجای راه را اشتباه رفتهام که هیچکس برایم نمانده. قبول دارم خودم کمتر کسی را به خلوتم راه میدهم، اما با چیزهایی که ازشان دیدم حق دارم بهشان اعتماد نداشتهباشم. اما این حق هیچکس نیست که گوشهای غریبافتاده بماند و برای کسی اهمیت نداشت
این روزها بیش از هر موقع حرف دارم و از همیشه ساکتترم. هیچکس را ندارم برایش حرف بزنم. فقط اینجا را دارم برای نوشتن، با خوانندگانی که از دست کلافگینویسیهای من خسته شدهاند و دم نمیزنند.
نمیدانم کجای راه را اشتباه رفتهام که هیچکس برایم نمانده. قبول دارم خودم کمتر کسی را به خلوتم راه میدهم، اما با چیزهایی که ازشان دیدم حق دارم بهشان اعتماد نداشتهباشم. اما این حق هیچکس نیست که گوشهای غریبافتاده بماند و برای کسی اهمیت نداشت
دو سال و سه ماه و پانزده روز پیش کانالم را در تلگرم ایجاد کردم. قضیه از این قرار بود که تصمیم گرفته بودم به ساختن دستسازه. در طی این مدت که با افسردگی، روابطم و به صورت کلی با «زندگی» میجنگیدم، فراز و نشیبهای زیادی داشتم. گاهی به مدت چند ماه نه چیزی ساختم و فروختم، و نه کانالم را آپدیت کردم. هیچوقت هم درست مثل آدمیزاد تبلیغ نکردم. راستش در این زمینه «انتظار» حمایت داشتم از دوستانم. تک و توک بودهاند کسانی که بدون درخواست من، در صفحاتشان ا
اگر خجالت می کشید:
۱-نه بگویید به بعضی دوستاتون، بالخصوص ناباب ها
۲-قیمت بعضی چیزها رو از مغازه ها بگیرید
۳-از استاد وسط کلاس سوال بپرسید
۴-از حقوقتون دفاع کنید
و...
و از هر چیزی که خجالت می کشید با خواندن متون درون فایل پی دی اف
شهامت درون کانال تلگرام وبلاگم
به آدرس «tighnameh@» مراجعه فرمایید.
سلام دوستان ، امیدوارم هر کجای این کره خاکی که هستید خوب و خوش و سرحال باشید
امروز میخوام یه توضیح کلی در مورد وبلاگم بدم پس تا آخر مطلبو حتما بخونید
وبلاگ دانشجو کمک در راستای کمک به دانشجویان رشته کامپیوتر و آی تی بنا شده و بیشتر تو زمینه برنامه نویسی بر پایه سی شارپ کار میکنه ، تو این وبلاگ هم به دانشجو ها کمک میشه تا پروژه هاشون رو بسازن ، هم بهشون کمک میشه تا برنامه نویسی سی شارپ رو در حد قابل قبولی یاد بگیرن
در کل یه وبلاگ مفید واسه کس
سلام به همگی!
من دیشب یک وبلاگ دیگه هم زدم با آدرس:http://matn-sher.blog.ir
توی این وبلاگ شعر های خودمو می نویسم و خودم دوسشون دارم،خیلی ذوق زدم چون توی بیست و چهار ساعت گذشته،سی و پنج تا،بازدیدکننده داشته وبلاگم.
خوشحال میشم به همون آدرسی که نوشتم برید و شعر هامو بخونید.
خواهشا تو قسمت نظر(که زیر هر شعر هست(سمت چپ و پایین شعر))،نظرتون رو راجب اون شعر بگید.راستی پایین صفحه ی اول،دو تا دکمه هست.۱-مطالب قدیمی تر۲-قدیمی ترین مطالب،اگر روی این ها بزنید می توی
فرشته یکروز در کانالش از قول مهدی صالحپور نوشتهبود: «تابستان بلاگرها برمیگردند.»
تابستان که شد من برگشتم. جستهگریخته شاید، اما برگشتم. اول به خودم بعد به وبلاگم. حالا که برای خواندن وبلاگهایتان، اینوریدر را باز کردم، دیدم که سپینود ناجیان هم برگشته یکماه پیش. پسِ سالها آمده و برایمان از خودش و کاروبارش مینویسد. در یکی از پستها از کارگاه نوشتنی که دارد برپا میکند نوشته و گفته که ترس از فراموشی و دلهرهی بیاعتناییِ آدم
چند روز پیش این پیام رو توی تلگرام از یکی از شماها گرفتم، خیلی برام عجیب بود همیشه فکر میکردم توی وبلاگم مشخصه خیلی هم بداخلاق نیستم :دی واقعا چقدر برداشتها میتونه با خودِ واقعی آدمها متفاوت باشه. همین بهانهای شد که این پست رو بذارم که شما بیاین کامنت بذارین و برداشتتون رو در مورد من بگید. امکان نظر به صورت ناشناس رو هم فعال کردم. :)
چند روزیست که حتی نمیتوانم پست جدید در اینستگرم بگذارم و برایش متن کوتاهی بنویسم. با خودم فکر میکردم که فراخوان وبلاگی روی هوا مانده؛ همچون من و زندگیام. امروز در اتاق درمان فرق هدف و آرزو را یاد گرفتم و فهمیدم که من اصلا در زندگیام هدف ندارم. «امروز ساکتی.» حتی همان لحظه نتوانستم جواب درستی بدهم. همه چیز به شدت گنگ بود. ماه سختی را پشت سر گذاشتم. مدتیست که حتی توی وبلاگم ساکتم. دارم خودم و زندگی را از نو پیدا میکنم. کارگاه آموزشی ام
آمدم بنویسم «ماههای متمادی رغبتی و اشتقاقی به سرودن و نوشتن نداشتم ...» ترسیدم بشود آخرین پست وبلاگم! همانطور که یک سال و هفتاد و شش روز از آخرین پست اینستاگرامم میگذرد و هنوز پستی را در معرض قضاوت دیگران قرار ندادم!
آمدم بنویسم «چرا نوشتن تا این حد سخت است؟» دیدم باید ترس خوانده شدن و پاسخ نشنیدن اما قضاوت کردن را کنار بگذارم!
دیدم همیشه که نباید منتظر ماند ذهنمان یک متن تحلیلی و ادبی طویل با ردیف واژگان پرطمطراق تحویلمان دهد و گاهی هم با
تو اولین نگاه عاشق دخترک قالب وبلاگم شدم
تو حال و هوای خودش خوشه...
کاری که من تو کل زندگیم انجام دادم و میدم
+خیلی دلم میخواست که از شخصیت چند سال پیشم که این وب رو ساخت فاصله بگیرم
+قالب قبلی رو خودم دیزاین کرده بودم
+ولی دیگه به روحیاتم نمیخورد
+پس هپی برد دی نیو وبلاگ
پست بعدی قراره به دلایلی رمزدار باشه. ازون جایی که بعد گذاشتنش ممکنه به وبلاگم دسترسی نداشته باشم و منتظر رمز بمونید، اگر می خواید بخونید این جا پیام بدید و اگه بعد خوندن احساس کردید تمایل دارید به خوندن پست هایی با این موضوع، رمز را نگه دارید، چون احتمالا این پست ها ادامه خواهد داشت.
اگه به دلایلی مثل نداشتن وبلاگ نتونستید بخونید مطمئن باشید چیز خاصی را از دست ندادید :)
سلام به خوانندگان محترم وبلاگم از اینکه وقت میگذارید و نوشته هامو میخونید و نظرتون بهم میگید سپاسگزارم ...قبلا اینجا وبلاگ داشتم اما به دلایلی مجبور شدم پاک کنم .اینجا از روزمرگی هام میگم از شادی و غم ها و خلاصه حرفایی ک تو دل و ذهنم میچرخن اینجا میگم چون دوستی ندارم و کمتر کسی هم پیدا میشه حوصله خوندن یا شنیدن حرفای منو داشته باشه پس :(صرفا اگر دوست دارید ) وبلاگ منو دنبال کنید.
درباره این سایت