نتایج جستجو برای عبارت :

نذار کسی به دنیات پا بذاره که حس کنی کافی نیستی براش .

نذار کاری کنه وقتی نباشه احساس پوچی کنی،
اونقدر بهش وابسته نشو که اگه رفت
هر روز و هر ساعت از خودت بپرسی
مگه من چی کم داشتم؟
آخه مگه من کافی نبودم براش؟
دستِ دلتونو واسه کسی که دوستش دارید رو نکنید آدما بی رحمن ...
مشاهده مطلب در کانال
واقعا زندگی تو روستا با ادم چیکار میکنه؟
من فک میکنم به شدت ادم رو بزرگ میکنه.
فکرشو بکن کلی زحمت میکشی یه بره رو بزرگ میکنی کلی براش ذوق میکنی بعد مجبوری بفروشیش یا بخوریش چون سیستم همینه کلا.
یکی از بچه ها هم اتاقیم که پدرش دامداری داری مصداق کامل همین ماجراس.
احساساتش نسبت به از دست دادن اشخاص یا اشیا به شدت کمه.
انگار یجورایی بازی زندگی رو یاد گرفته و دیگه براش اهمیتی نداره که کی تنهاش بذاره. یاد گرفته مستقل و شاد زندگی کنه.
واسه همین من دوس
چند روزی هست که تخم های اردک داخل انبار ، جوجه شده و 5 تا جوجه اردک بامزه به دنیا اومدن .. اردک ماده ، قبل از این که بخواد تخم بذاره و تخماش جوجه بشن خیلی ترسو و بی آزار بود .. خیلی راحت می شد اون رو گرفت بدون هیچ مقاومتی اما یه سری اتفاقای جالبی ازش دیدم که می صرفه براش یه مطلب بنویسم .
ادامه مطلب
خب یکی بیاد حالی صبا کنه که مهدی درگیری‌های خیلی بزرگتری از خدافظیتون داره. قرار نیست مث دخترای دبیرستانی استوری بذاره، قرار نیست مث تو پست بذاره و قرار نیست مث خود هشت ماه پیشش غم‌زده بشه.
توام چند هفته‌ی اول اینجوری‌ای. بعدش اشکات بند میان و به زندگی ادامه میدی و این بازه رو به عنوان قشنگ‌ترین و دردناک‌ترین روزای زندگیت تو دانشگاه به یاد میاری. قرار نیست تا ابد به دستاش فک کنی.
یه لطفی هم بکن صبا. فکرای مریض درمورد مثلث زهرماری قبلی نکن.
دیشب امین اومد ...
روزش تو این فکر بودم که چقدر دلم براش تنگ شده ...
وقتی درو براش باز کردم فهمیدم خیلی بیشتر دلم براش تنگ شده بود ... تا یک و نیم اینجا بود و منم کلشو نشستم ...
خوشحالم حداقل این روزا امین و امیر زیاد میان خونمون ... شاید فقط اون دوتان که وقتی بیان خوبه ...
دارم فکر میکنم عروسی امین چقدر خوشحال باشم و من تو اون مجلس نقش خواهر شوهر رو دارم:))
البته ضد حال هم بود چون حاضر شده بودم که برم خرید همین که حاضر اومدم پایین اونم اومد و من در رو براش
یه دختره تو گروه هست، میاد سوال میپرسه، و تاکید هم میکنه با تحلیل بهم جواب بدین و بگین چرا این گزینه میشه.
من چند باری تا حالا جوابشو دادم.
حالا نمیگم کار شاقی کردم؛ اما برای اینکه ادم بتونه جواب یه پرسش علمی رو بده باید زمان بذاره و فکر کنه.
با توجه به اینکه اصلا بلد نیست تشکر کنه، یا حداقل احترام بذاره یه بار در جواب چیزی بگه، حتی مخالفت، تصمیم گرفته بودم دیگه اگه سوالی تو گروه پرسید جواب ندم.
تا که الان دیدم باز یه پاراگراف بلند بالا گذاشته ک
سال اول که تولد براش گرفتم تاریخ شمسی و میلادی قاطی کرده بودم و روزی که باش قرار گذاشته بودم این فهمیدم
بخاطر همین از اون موقع به بعد استرس تاریخ تولدش دارم.
امسال تصمیم گرتم براش هدست بخرم. مارک معروفی خریدم. خیلی خفن بود.. اما دوست نداشت. و اینکه کسی کادووی براش بخرم و مفید نباشه بیشتر هرچیز اذیتم میکنه 
 
«آدم باید به بزرگترها احترام بذاره» از نظر من جزو منفعت طلبانه‌ترین حرفاییه که میشه زد. آیا وقتی از کسی میخوای به بزرگترها احترام بذاره منظورت اینه که اجازه داره به کوچیکترها فحش رکیک بده و توهین کنه؟ معلومه که نه! چیزی که ما در قالب احترام به بزرگترها از دیگران توقع داریم در واقع احترام و ادب و این قبیل مسائل نیست، که اگر بود دیگه حرف از کوچیک و بزرگ بی‌معنی بود. این احترام مورد انتظار در واقع یک جور امتیازِ بدون منطقه که ازت میخواد به صرف
فردا روز ولنتاین
پارسال چند روز قبلش اومد دنبالم. ماشینش فروخته بود اونموقع
با اسنپ اومد. یه دسته گل نرگس برام خریده بود. رفتیم یه گالری و بعد شام. 
انتظارم بیشتر بود.بعد من برای ولنتاین براش از ترکیه یه لباس اورده بودم یه شکلات خوب خریدم و بعد یه جعبه بامزه براش درست کردم. روز ولنتاین گیر دادم که میخوام ببینمت. باش قرار گذاشتم دم شرکتش رفتیم بیرون. رفتیم یه جا بستنی خوردیم. و شب یکم پرسه زدیم. رسوند من رو خونه.
اما امسال همه چیز فرق داره. اون به
میگفت دو ساله که سمت هیچ سازی نرفته. انقدر دلش گرفته بوده که صدای هیچ سازی نمیتونسته آرومش کنه. اونکه همیشه عاشق صداها میشد.
شبی که صدای ویلون زدن شادمهر رو براش فرستادم تا خود صبح یه بند پلی ش کرده بود. تا صبح از شدت هیجان نخوابیده بود. دیروز که گیتارشو آورده بود تا من براش کوک کنم اینارو برام تعریف میکرد.
ازم خواست براش یه آهنگ جدید بزنم. شروع که کردم به زدن، نگاش روی انگشتام بود. تا گفتم «دل که میبندی، باید بسوزی» یه لبخند تلخ کنج تا کنج لباش
دیشب فیلم جاده رو براش فرستادم.حدودا ساعت ۲ جوابم رو داد
گفت «بخدا گوشیم هنگه،میدونی که»
گفتم آره میدونم (ولی نمیدونستم)
گفت ای بابا اینکه چیزیش معلوم نیست،فردا ظهر برو فیلم بگیر که بتونم خوب ببینم.
پرسید این آهنگه که پخش میشد اسمش چی بود؟ 
گفتم کریپ،یعنی چندش یعنی نفرت انگیز یعنی ... 
گفت بفرستش.آهنگ و ترجمه فارسیشو فرستادم براش
بعدش گفتم یه چی دیگه هم میدم بهت
روز تنهایی (Lonely Day) رو براش با ترجمه فرستادم
سعی کردم دیگه باهاش حرف نزنم.
امروز ک با محمد توی ماشین نشسته بودیم و برای اولین بار براش اهنگ گذاشتم و گوش داد و بهم گفت ک هندزفریم مزخرفه و حرف زدیم و دو تا اهنگ شان گزاشتم براش و عکس شان رو بهش نشون دادم(احتمالا حدس زده ک رو شان کراش زدم!). حالم رو خعلی خوب کرد:) فکر نمیکردم محمد هم ازین اهنگا گوش کنه و اینا هرچند من نتونستم تحمل کنم ک اون برام چیزی بزاره ک ایشالا دفعه بعد:))
حالم رو خعلی میتونه خوب کنه. حتی اگ کلن حرف خاصی با هم نزنیم و کار خاصی هم با هم انجام ندیم و ازینکه خو
یکماه پیش فایل پروژه را فرستادم برای استاد، قرار بود کامنت های خودش را بذاره و بعد فایل را بفرسته برای خانم دکتر که ایشون هم کاملش کنه و بخشی که مربوط به تخصصش هست را بذاره. چند روز پیش نهایتا به استاد پیام دادم که استاد تغییرات را انجام دادید فایل را بفرستید که من موارد شکلی و ... را هم نهایی کنم. اونوقت تازه میگه از خانم دکتر پیگیر بشوید که فایلشون را ارسال کنند! خب من تا اون موقع فکر میکردم استاد کامنت های خودش را گذاشته روی فایل، تا اینکه زن
یه دوستی دارم توی حوزه کاری ما و کلا تو زمینه کاری ترانسفرماتور غولیه برا خودش و همه به سرش قسم میخورن طوری که همه مدیرهای نیروگاهها شماره مستقیمشو دارن ،هم سن و سال خودمونه ولی یه استعداد ذاتی خاصی تو این زمینه داره و در رابطه با کارش همه نرم افزارهای مرتبط با کارشو بلده، چند روز پیش که باهاش سر یه پروژه بحث میکردیم بهم تعریف میکرد: یه وقتایی باید اینهمه مهارت و استعداد و دانش رو کنار بذاری و ادای گوسفند در بیاری تا بچه ت یه قاشق غذا بذاره ده
سلام ...
بله، خیلی گذشت از اون روزی که آخرین ورق این وبلاگ رو سیاه کردم و رفتم که رفتم !
بله می دونم که بزرگترین خیانت رو به خودم، دستم و قلبم کردم! اینکه نوشتن رو گذاشتم کنار ... و چقدر از خودم ناراحتم ...
اونقدر تلخی و شیرینی های زیادی رو زیر زبونم حس میکنم که وقتی میخوام روی کیبورد بیارمشون و بنویسمشون، روی هم تلنبار میشن و ازشون غول بزرگی درست میشه که منو میترسونه ... ! اما خوب چیزی که به خوبی میتونم احساسش کنم، حجم عظیمی از درد و دلامه که دلشون می
دنبال یکی بود که همه چیز رو بندازه گردنش، میخواست مقصر همه نرسیدن های زندگیش رو پیدا کنه. و من اون رو بهش دادم. گذاشتم مقصر بدونه، چیزی نگفتم، دفاعی نکردم. این براش خوب بود، براش مفید بود. میتونست خودش رو سر من خالی کنه، یکیو داشت که ازش انتقام بگیره...گذاشتم انقدر ادامه‌اش بده که خیالم راحت شه هرچی که داشتم رو گذاشتم وسط، حتی اگه هیچکی ندونه... می‌ذارم تا ابد کشش بده، چون کمکش می‌کنه.
اگه جایی تو زندگیت ابهام داشتی و نتونستی درست حسابی تصمیم بگیری،اگر بین دو سه تا گزیه مردد بودی،تقوا پیشه کن تا خدا راه صواب و صحیح رو بهت نشون بده
خداوند فرمود 
یا ایها لذین امنو ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا
و در جای دیگر فرمود
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب
و در جای دیگر فرمود 
و اتقوا الله و یُعلِّمکم الله و الله بکل شی علیم
چیه این تقوا؟؟هر در زندگی خودش متناسب با شرایط خودش میدونه تقوا چیه و چه مصداقی داره براش.یکی بر
از یک سال و نیم پیش دلم میخواست عکس‌های دخترمو چاپ کنم و تو آلبوم بذارم و پولش جور نمی‌شد البته جور که می‌شد ولی جاهای دیگه خرج می‌شد 
دیروز پول رو گذاشتم خونه مامان که نتونم بهش دست بزنم بعد رفتم آتلیه و کارت ویزیت گرفتم ،امروز احتمالا عکس‌ها رو انتخاب کنم و فردا عصر ببرم برا چاپ 
داره دونه دونه تیک می‌خوره و ذوقیم براش :))
 
میز تحریر رو نمیدونم سفارش بدم براش یا نه ،بهتره صبر کنم اول تخت رو بخرم بیاد بعد طبق مدل و اندازه اون میز تحریز بخر
نگاه قویتر شده
دیگه14شهریور براش مثل زلزله نیست که از یه هفته قبل براش برنامه بریزه چی کار کنه که چی نشه!
تا همین الان که اتفاقی دیدم یادم نیومده بود...
حالا هم حسم معمولیه
نمیگم خیلی خوبم خب منطقی نیست اصا که ادم تو تاریخایی که خاطره ی تلخ داره، حالش خیلی خوب باشه
اما خیلی از قبلا بهترم...
من روبه بهبودم
 خدا بهم کمک کرد...
سخت و دور بود .... ولی شد
رسیدم
به لطف خدا:)
الحمد لله
 
سر صحبتم با اون مسؤلیه که حتی اگه بنزین بشه لیتری صدهزارتومنم باز با اون حقوق 300/400 میلیونیش در هرماه براش چیز خاصی نیس چون با پولی که هرماه به حسابش واریز میشه براش فرقی نمیکنه بنزین هزارتومن باش یا صدهزارتومن!
واقع سران یک کشور که ب قول خودشون الان چرخاننده یک کشور هسن این درک و فهم رو ندارن که بعد از اینهمه بدبختی و فشاری که روی مردم هست نباید فشار بیشتری تحمیل شه!
و بدتر از اون قطعی اینترنتی که همه بهش نیاز دارن...
سلام دوستای گلم
امروز براتون ی ست براش خیلی خوشگل و ناز آوردم
این ست شامل 6تا براش کاملا کاربردی هست
دستش نشکنه
قابل شستشو هست
با تراکم بالا
ریزش نداره
فوق العاده نرم و لطیف هست
و از همه مهم تر اینکه خودش ی کیف خوشگل و ناز داره
کیفیتش هم عالیه
برای اطلاع از قیمت و موجودی لطفا به پیجمون سر بزنید
@SHIRAZ_BEAUTY2
 
۱. به یه پیشول بی چش مرغ دادم [اون چشش ک دیده میشد یه آبی خاص قشنگی بود]
۲. فیلم ace ventura رو دیدم [تیکه های قشنگی داش خندیدم .. بیشتر رو حرکت سر و صورت جیم کری میچرخید .. کارگردان انگا مجبور بوده تو فیلم صحنه بذاره همیجو برا تفنن گذاشته بود -_-]
۳. طرح بافتنیمو انتخاب کردم
باز از سیارش خارج شده و معلق شده تو فضا!
نمیتونم چیزی بهش بگم.. یکم دست خودش نیست!
یه وقتایی اعصابمو میریزه بهم.. یه وقتایی دعواش میکنم ولی همزمان بهش میگم دوسش دارم. نمیخام وقتایی که دعواش میکنم ازم متنفرشه. آخه بخاطر خودشه.. چون دوسش دارم.. چون میخام دوسم داشته باشه. چون میخام بدونه اگه یه روزی هم هیچکس نبود، من هستم. میخام بدونه من همیشه هستم.
بعضی وقتا میریم با هم چراغارو نگاه میکنیم. این چراغای دور رو..
مامان میاد و فکر میکنه حواسش سمت گذشتس! ف
تموم شد جلو چشمای خودم تموم شد
دلم به اندازه دنیا  براش درد میکنه  قلبم براش جاکنه قلب درده برگشته  دوباره
ولی بازم نمیفهمه  بازم نمیفهمه
بازم اشتبیاه  های قبل
 
یه زمانی 8 سالم بود اقاجونم گفت بابا یه وقتی بشه آدمی زادم بخرن و بفروشن  اره اقاجون الان ادمم میفروشن خیلی ساده میفروشن
 
خدایا خودت به داد همه گرفتارا برس
خب الهنا و ربنا من لنا غیرک
هر آدمى تو زندگیش 
فقط یه چیزو با جون و دل از خدا میخواد
اگه اون یه چیز نشه خیلى باورا توی آدم میمیره
حالا باور هیچى،
امیدِ داشتن، دیگه رنگ قبلش نمیشه واسه اون آدم
یعنی زندگی دیگه براش خوشحال کننده نیست که بخواد براش تلاشی کنه شروع میکنه ذره ذره مردن، لین مدل مرگ خیلی سخته! دلت میخواد از زمدگیت لذت ببری، شادی کنی، بچرخی، بخوری، بخابی و از همه چیز لذت ببری ولی دیگه هیچی برات مزه نداره
+از غصه ی زیاد، دیشب ۹ شب شروع کردم به خوابیدن، ۹ صبح پاشدم. توانایی داشتم ادامه شم بخوابم.
+بعد از مدت ها (۸ ماه) خواستم برگردم به اینستاگرام، وارد نشد.
+برادر برای ماموریت مشهد هست. میخواد برگرده پرواز نیست.
+مامان مریضه. از خودم بدم میاد که براش دختر خوبی نتونستم باشم و نمیتونم براش کسی رو  بگیرم که دست به سیاه و سفید نزنه.
+خدایا، واقعا دیگه نتیجه برام مهم نیست. میخوام به ده سال بعد برسم؛ همین.
+خسته ام.
 
وقتی عاشق شوی راز دل تو گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا
روز نوروز بچینی گل سرخ
برسر راه نگات فرش کنی
روز نوروز بچینی گل سرخ
برسر راه نگات فرش کنی
دلبرت بیاد بپرسه کار کیست
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
دلبرت خنده کنه با دیگران
تو بسوزی و براش گریه کنی
دلبرت خنده کنه با دیگران
تو بسوزی و براش گریه ک
این روزها بیشتر از هروقت دیگه ای دلتنگ نسترنم... دلتنگ لحظه هایی که بپرسه چته و من بی مقدمه همه ی اون چیزی که تو دلم هست رو بریزم بیرون و اون فقط زل بزنه به من و گوش بده... اصن آدم گاهی وقتها فقط دو تا گوش میخواد که براش حرف بزنه و بعدش هیچی نشنوه، شاید برای همینه که زیر دوش آب حرفت میاد و گوشت شنونده همه دلتنگی های قلبت میشه.
دلم میخواد توی همه کلافگی ها و خستگی هام برگردم به گذشته وُ بشینم پشت میز تحریرم، نور مانیتور بیفته توی صورتم و زل بزنم به چ
لم دادم روی تختم و درس میخونم ...
شادان برای نهار فردا مهمون دعوت کرده ام ! 
در حالی که خونه ام در به هم ریخته ترین حالت ممکنه ! 
و خب دلم میخواد یکی میومد که بلد بود هرچیزی رو باید کجا بذاره و بعد همه جا رو برق مینداخت و میرفت ! 
+قطعا با همچین خونه ای نمیذارم مهمونم رو به رو شه فردا ظهر :))
دلت تنگ شده براش
دیوونه ای
پی ام بدی دهنشو برات باز میکنه هر چی دلش میخواد بارت میکنه. شک نکن 
هزار بار مگه امتحان نکردی 
بسه ت باشه
عجب رویی داری 
چقد خودتو بی ارزش کردی 
هنوزم کمه ته 
بی خیال دیگه
میترسی از یادش بری
خب با فحش و بد و بیراه یادت باشه خوبه. 
تحمل کن 
خدا جون تنهام نذار
چرا ولم کردی 
چرا ولم کردی 
تو که میدونستی چیم 
تو که ذاتمو میدونستی 
دیگه جز تو نمیخوام کسی رو داشته باشم 
بی کسم همه کسم شو 
بی پناهم پناهم باش 
آبروم رفت تو عیب
خوب برم دیگه این هفته ای کاری توی شرکت چار هم تموم شد خوشبختانه برنامه نویس خانم اکرم قین هم نمیخواد آپدیت بذاره که من بخوام آپدیت کنم سایت هارو برم که باید برم یاناکار جالبه از صبح تا حالا بجز چای چیزی نخورده ام اما بازم گشنم نیست 
خیلی وقته اینجا دیگه درست و حسابی ننوشتم.
دیروز برای روز مادر بعد از یکم چونه زنی با خودم تصمیم گرفتم برای اولین بار توی زندگیم و زندگیش براش یه هدیه خوب بگیرم به مناسبت روز مادر.
دیدم هر چی بخرم یه شبهه ای داره که ممکنه بدردش نخوره! دیگه براش یه کارت هدیه 400 هزار تومانی گرفتم با یه شاخه گل.
حس کردم اینکه مالک یه مقدار پولی باشه که هر جور خودش بخواد بتونه خرجش کنه بهش حس با ارزش بودن بیشتری میده تا خرید چیزهایی که بدردش نخورند و بعد از یه مدت فرا
کاش بدون اینکه مامان باباهامون بفهمن، ارزون‌ترین و نزدیک ترین پرواز تهران به مشهد رو بگیره ، یه صبح تا شب بذارتم جلو پنجره فولاد رو به امام بگه : این خانومِ ما دلش گرفته، شاید شما فقط بتونی خوبش کنی.
بعد ما رو تنها بذاره با هم.. شب بیاد دنبالم که برگردیم تهران ببینه حالم خوبه.
یه حس بد تمام وجودمو گرفته
مث ی بختک روی قفسه سینه م
چرا مهدی مثل یه کوه آتش فشان یهو منفجر شد امشب؟
چرا انقدر تو دلش از خانواده من کینه س
چرا انقدر دیر و سخت فراموش میکنه؟
الان طرف منه اگر یه روز نظر من مخالفش باشه چی؟ اون موقع از منم کینه میگیره؟
چرا وقتی عصبانی بود هیچکدوم از حرفای من حالشو عوض نکرد؟
چرا جملات محبت آمیزمو ندیده گرفت؟
چرا براش مهم نبود که بهش گفتم منو چجوری صدا کنه؟
چرا برداشتن اینهمه مرز براش مهم نبود؟
دارم اشتباه میکنم؟
ان
براش تبلیغاتی فتوشاپ
قیمت: 3500 تومان

 
براش ها ابزاری برای سریعتر و راحت تر خلق کردن اجزای تصویر در فتوشاپ هستند و کار کردن با انها بسیار راحت استاین پکیج براش دارای 20 براش است که به شما در خلق تصاویر ثابت و متحرک تبلیغاتی و .. کمک خواهد کرداین پکیج بهترین ایکون های تبلیغاتی را یکجا جمع اوری کرده تا بتوانید با رنگ و اندازه دلخواهتان ایکون ها روی صفحه مورد نظر ایجاد کنیدبا این براش ها میتوانید راحت و در زمان کم در فتوشاپ بهترین تصاویر تبلیغاتی
ا
گفت همسرم هروقت میاد خونه فقط یکی رو میخواد که کارهاشو انجام بده.
لباساشو بشوره،براش غذا درست کنه
پذیرایی کنه و ماساژش بده خستگی کار از تنش بیرون بره.
گفت همسرم میگه چون من خرجتو میدم تو باید تموم کارهای خونه رو انجام بدی.
کمر درد داشت و گفت دکتر بهش گفته نباید اینقدر بشور و بساب خونه انجام بده، دکتر گفته باید استراحت کنی.
 
وقتی از مطب برگشتن همسرش گفته بلندشو شام درست کن...!
میگفت تموم زندگیم شده وقف یه نفر! تموم شب و روزم باید تو خونه آدمی ک
لبخند ڪه میزنی دلم می لرزد
ویرانی دل به خنده ات می ارزد
 
تو همون انگیزه ❣ برای نفس کشیدنمی ...
 
 
 
دیوانه نمی گوید دوستت دارم..دیوانه می رود تمام دوست داشتن رابه هر جان کندنی ...جمع می کند از هر دریمی زند زیر بغلمی ریزد پای کسی که...قرار نیست بفهمد دوستش دارد !
 
❤️❤️❤️
گیرم کهدوست داشتندیوانگی باشدمن میبالم به این حس دیوانگی
❤️❤️
‏واقعا من تو عشق حدوسط ندارم ❣‏یا میمیرم براش❣‏یا میمیرم براش❣
❤️
آغوش تو ...آرام کند موج دلم را...
❤️❤️
بعضی از نوزادان از بدو تولد ضایعه ای روی قسمتی از پیشانی یا پشت گردن دارن که به شکل یک ناحیه ی صورتی رنگه.هیچ مشکل خاصی نداره و در موردش صرفا به والدین اطمینان خاطر میدیم...اسم های مختلفی برای این ضایعه گفتن که یکیش "angel's kiss"هست...شما ببین یک آدم چقدر ذوق و سلیقه داشته که اسم یک ضایعه ی پوستی رو بذاره "بوسه ی فرشته"?
امروز اول تیر هست و دوباره دارم رژیمم رو شروع می کنم.وزنم امروز صبح 79.2 بود.
تا آخر هفته باید برسونمش به 78.6
فعلا که دارم سعی می کنم
البته به موازاتش خیلی جدی دارم سعی می کنم روزی حداقل 8 لیوان آب رو بخورم
باید برنامه غذای هم ردیف کنم
البته اگه این خنجری بذاره و هی برام چیزای بدبد نخره....
سی و نه!
سی و نه روز چقدر زود گذشت!
در مراقبه‌ی روز چهلم بود... چشمش رو باز کرد.. منظره‌ی جنگل پیش روش هنوز براش تازه بود! با این‌که هر روز اون رنگ‌بندی سبز و آبی رو پیش چشمش داشت، هنوز حریصانه با نگاهش می‌خواست همه‌ی اون جنگل و مه صبح‌گاهیِ روی کوه‌ها و ابرهای توی آسمون رو ببلعه....
با این‌که همیشه موهای بلندی داشت، توی این چهل روز به حدی رسیده بود که دیگه می‌تونست موهاش رو ببنده... ریش مشکی و حناییش بلند شده بود و خودش هم کمی لاغرتر...
چشماش عم
فکر کنم آقاتمیزی رو بشناسید دیگه . قرار بود وقتی میاد ساختمان رو تمیز کنه ما براش ۲ تا لیوان چای بزاریم . ما براش یه فلاسک یک لیتری خریدیم . من اونو براش پر چای میکنم و با یه لیوان و قندون و گاهی چند تا بیسکویت میزارم .به لکه گریز بودن منم احتمالا واقفید. قضیه اینجاست که من مثلا هر دوماه لیوان های خودمونو با وایتکس میشورم . نمیدونم چجوری تمیزی از لیوانش استفاده میکنه که هر سری انگار یکماهه رنگ ریکا به خودش ندیده و من هر هفته مجبورم با وایتکس بشور
یه چیزایی رو باید از ته دل بخوای بعد براش برنامه ریزی کنی بعد براش تلاش کنی . اونوقت اون آرزو میشه واقعیت . آرزو دارم یه بار ۱۴جولای  ، پاریس باشم و بتونم اون آتیش بازی رو از نزدیک ببینم :) هزینه سفر جفتمون حدود ۲۰میلیون میشه و من از الان رفتم تو کار دو دوتا چهار تا شاید سال بعد بتونیم بریم ^_^ خدا کنه !!! باید از خیلییی چیزا بزنم ! 
آدرس کانالم https://t.me/Ruznegarihayeman خوشحال میشم مهمون کانالم بشید :)
در عهدی که جوییدن آدامس های پرحجم خرسی که فک و دندون و نابود میکرد رو بورس بود مامان بزرگم همیشه بهم میگفت دختر باید آدامسشو نصف کنه نصفشو بذاره لای دستمال کاغذی و داخل کیفش نصف دیگش هم بذاره پشت دندونش و هر چند دقیقه یکبار تو دهنش بچرخونه:)))از اون جایی که بچه ی حرف گوش کنی بودم و رابطه ی خوبی با کیف نداشتم همیشه نصف آدامسام به نحوی حروم میشد،یا تو جیبام له میشد یا توسط کس دیگه غارت میشد:|
در کل آدم آدامس خوری نیستم..تفریحی میجوعم:)
 ولی این عادت
هر شب
وقتی هم خونه ایم خسته از کار برمیگشت
فرنی و شامی که براش (ّرای خودمون) پخته بودم رو میخورد
 
برام چایی درست میکرد
 
گاهی من براش درست میکردم اون بیشتر پیتزا و استیک درست میکرد
 
و هر شب برای من ازین حرف میزد که دخترای وایت ادمای مزخرفین و میخواد با یه میدل ایسترنی یا اسیایی یا افریقایی دیت کنه.
 
و اگه نشه
میخواد بره همجنس گرا بشه.
 
الان من با کی هر شب حرف بزنم؟
 
من امادگی رفتن به اپارتمان تنهایی رو نداشتم!
 
عمری هم خونه ای داشتم.
 
باید بر
آقا اون سری که من رفتم ترکیه واسه کارام رو یادتونه؟
تقریبا چندروز از تولد مامانم گذشته بود و منم از اونجایی که فراموش کرده بودم تولدشو-___________-
براش کلی وسیله آرایشی بهداشتی خریدم(دوس داره:d)
بین اونا دوتا دونه اسپری بدن خیلیییی خوشبو هم گرفتم براش*___*
بعد این از یدونه اش خیلی خوشش اومده و همش از اون استفاده میکنه
و از اونجایی که خیلی دوسش دارم و نمیخوام ی وقت خدایی نکرده عذاب وجدان بگیره که اسراف کرده که یدونه اضافی داره و از این حرفا
تصمیم گرف
اینکه آدم زندگیشو بر پایه یه نفر دیگه بذاره صددرصد اشتباهه، اما گاهی اون نفر جز جداناپذیر از زندگی تو میشه، اونوقت زندگی فقط با اون فرد معنی داره.
بارها و بارها گفتی برم دنبال زندگیم! آخه زندگی من تو هستی، کجا برم!؟ دلباختگی و دلبستگی من حد و مرز نداره، پایان هم نداره، چون من ریشه های تو رو دریافته ام...
 سلام .من بهرزوم .دوست بابام امروز اومد خونه ما. بابام خیلی بهش احترام گذاشت. خوش امد
 گفت.موقعی که می خواست بشینه، بابام سریع به پشتی براش اورد که راحت باشه و به دیوار 
تکیه نده.
بچه ها، پدر ها ومادرها خدا خیلی کار بابای بهروز رو دوست داره. چون بابای بهروز به یه مسلمان 
احترام گذاشته وبرای اینکه اذیت نشه براش پشتی گذاشته. خدا به خاطر این کار گناهان بابای بهروز 
رو می بخشه
چون پیامبر(ص) فرمودند: هیچ مسلمانی نیست که برادر مسلمانش بر او وارد شود و
دوستی ازم پرسید: ازش خبر داری؟گفتم: نه هیچیگفت: تو هم ازش خبر نگرفتی؟سراغی ازش نگرفتی؟گفتم‌: نه! وقتی که رفته، دیگه سراغش رفتن نداره. دوست داشتن که زورکی نمیشهبا تعجب پرسید: برای برگشتنش هیچ کاری نکردی؟ براش نجنگیدی؟با خودم فکر کردم جواب سوالشو چی بدمفکر کردم جنگیدن برای یه آدم چه شکلیه؟ آدم چطور برای برگشتن یکی می جنگه؟ اصلا میشه برای عشق یه نفر جنگید؟ مگه نه اینکه عشق، صلحه آرامشه آزادیه، پس عشق و جنگ با هم جور در نمیان چند مدت پیش زندگی ن
محصولی که امروز میخوام در موردش براتون بنویسم، ست براش ریل تکنیک تراول اسنشال هست. این ست مسافرتی شامل 3 تا براش بزرگ و یک کیف برای حمل این براش‌هاست. اگه میخواید بیشتر راجع به این براش‌ها بدونید به خوندن ادامه بدید. این ست همه اون چیزهایی رو که برای ایجاد جلوه‌ای جذاب و زیبا در خانه لازم دارید رو در خودش داره. سه تا براش و یک کیف. اول همه براش کرم پودر اسنشال: این براش به شما کمک می‌کنه تا پوشش مایع و کاملی از کانسیلر و کرم پودر روی پوست ایجاد
فردا جوابیه چاپ میشه 
رفتم پیش صفا 
باهاش حرف زدم 
می‌گفت خوبه ولی من دیدگاهم کاملا باهات متفاوته برای همین نمیتونم نظر بدم
از قضا رضوان پور هم اونجا بود 
*فک کن بغل کسی که متنشو نقد کردی وایسی و از نفر بغلیش بپرسی خب نظرت ؟
حس کردم توی یه مارپیچ سکوت گیر کردم 
درسته ادم باید پای عقیده اش بمونه
ولی قبول کنیم سخته !
وقتی موافق هات یک سوم هم کمتر از مخالف هات باشن ...
و تو مانی و تو مانی و خدات :)
بگذریم 
نمیدونم 
با حرف های امروز شاه قاسمی کلا یه جو
میدونین،
 
آخه وقتی پسر گنده،
 
40 ساله،
 
اینقدر میتونه تحت تاثیر یه دختر که هزاران کیلومتر ازش دوره قرار میگیره،
و نه تنها همه عکساشو دیلیت میکنه به حرف اون دختر (یعنی اینقدر خودش رو قبول نداره که یه عکسم نمیتونه پیدا کنه از خودش بذاره یا بگیره)، بلکه وضعیت خودش رو به نامعلوم تغییر میده، از بقیه چه انتظاری باید داشت؟!
سلام علیکم...
خب گفته بودم کارنامه مو می ذارم که درس عبرت بشه برا بقیه که شب امتحانی نخونن
ولی خب الان بد آموزی داره
فقط می تونم  بد ترین نمره ام که مربوط به شیمی می شه بذارم در س عبرت بگیرین :)
مستمر 20
پایانی 17.5
کل 18.5
 
خلاصه این که اصلا شب امتحانی نخونین وگرنه بدبخت میشین :)
 
با سپاس فراوان 
زری ....
 
 
پ ن : با این که میدونم برا کسی مهم نیس ولی برای این که  حرفم دو تا نشه کسی خواست نظر بذاره عکس کلشم می ذارم...
( شرمنده همه تان)
سلام
یه سوال، شما اگه امکانش رو داشته باشین برای خودتون و امواتتون چه کار خیری میکنین؟؟
+ دلم خیلی واسه بابام تنگ شده، هفته دیگه دو سال میشه که از دستشون دادم، این مدت فقط یه بار بخوابم اومدن، نمیدونم کجان، چطورن، چی کار میکنن؟؟ حال بابام خوبه؟ غذا اینا چی میخوره؟ جاش گرم هست؟ کسی هست بالش بذاره زیر پاش؟ پتو از پشتش نیافته یه وقت پشتش سرما بخوره! اگه بخواد بره دسشویی کی میره کمکش کنه؟ ویلچره بابا رو کی هل میده.....
:((((
 
 
متن آهنگ بهار راغب
دانلود آهنگ راغب بهار
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * بهار * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , راغب باشید.
دانلود آهنگ راغب به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ragheb called Bahar With online playback , text and the best quality in mediac
بهار بهار اومده تا باز منو هوایی کنه با عطر نفسهای توبهار داره در میزنه به هرکجا سر میزنه ببین که دستاشو میذاره توی دستای تودیوونه و مجنون توام این حالمو مدیون توا
 
متن آهنگ بهار راغب
دانلود آهنگ راغب بهار
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * بهار * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , راغب باشید.
دانلود آهنگ راغب به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ragheb called Bahar With online playback , text and the best quality in mediac
بهار بهار اومده تا باز منو هوایی کنه با عطر نفسهای توبهار داره در میزنه به هرکجا سر میزنه ببین که دستاشو میذاره توی دستای تودیوونه و مجنون توام این حالمو مدیون توام
بابا دمتون گرم نیومده 178 تا بازدید خوردیم . چه پر برکته اینجا . خدا به خیر کنه با این وضع مریضی تا کجا میخوایم پیش بریم . باید همه مون به یه نتیجه واحد برسیم که اول رعایت نکات بهداشتیه که تلویزیون بنده خدا پیر شد انقد گفت . دوم اینکه ما باید باید دست به دامن خدا و اهل بیت شیم که هرچه سریعتر بیماری دم شو بذاره کولشو د برو ... ببینم چه میکنیما !!! ... بشینید همه دعا بخونیم . حدیث کسا و اینا . دیگه ما امیدمون به بالاست تا خدا خودش راست و ریس کنه ...
کسی آدرس سایتی گروه تلگرامی چیزی میتونه به و به اشتراک بذاره که در اون بشه پکیج های یونیتی رو دانلود کرد ؟
واقعا نیاز دارم به همچین پیکج هایی
و یکسری آموزش زبان برنامه نویسی یونیتی ( سی شارپ نه فقط یونیتی!!) داخل اینترنت پیدا نکردم 
ممنون میشم.
خیلی پیش میاد که کسی خصوصی بذاره و هیچ راه ارتباطی ای نذاشته باشه واسم
اونوقت اگه خصوصیه من عمومی جواب بدم؟
یا اگه عمومی قراره جواب بدم چرا خصوصی نظر میذاری؟
بای دِ وی، ممنون از اینکه خوندیم
بله،برنامه دارم، همچین تفریحی نیست
چه جالب! من برگشتم آرشیوم رو خوندم اما ندیدم جایی که به این موضوع اشاره کرده باشم!‌واقعا اسم موسسه رو گفته بودم؟
خودم یادم نبود!
سلام
میخوام نظرتون رو درباره یه موضوعی بپرسم بچه ها. مخصوصا پسرها که از روحیات خودتون بیشتر خبر دارین و همجنسان خودتون رو میفهمین جواب بدین و اگه دختر خانم ها هم چیزی به ذهن شون میرسه خوشحال میشم بنویسین.
یه آقا پسری هستش همیشه به صورت مستمر پروفایل دختری رو چک میکرد و مرتب سر میزد به پروفایلش. یعنی همه ش منتظر بود که دختره عکس بذاره یا عکس پروفایلش رو عوض کنه تا این دوباره ببینه. یه همچی حالتی دقیقا. 
اما چند ماهه که دیگه اصلا به پروفایل اون د
١. فردا قراره یه کاری رو انجام بدم. لطفا خیلی خیلی دعا کنید خوب پیش بره.
٢. پیداست که باز هم حال مامانم خوب نیست. باز هم همون مشکل قبلی براش پیش اومده منتها در ابعاد کوچکتر. براش دعا میکنید؟ :(
٣. کامنت هایی که جواب طولانی نیاز داشتن بی جواب موندن. خیلی شرمنده ام، خیلی زود جواب میدم...
٤. مهسا جانم، نیازی نیست وبلاگ بسازی. تمام سوالاتت رو خصوصی بفرست، جمعه ی آینده، عصر یا جواب، توی یه پست رمزدار جوابشون رو دریافت کن. :)
٥. یه موضوع مسخره ای به شدت ذهنم
باد صبا هم دیگه برا ما شاخ شده!
دلمون خوش بود یه نرم افزار داریم که ما رو از عالم خاک میبره به افلاک و اوقات نماز رو یادآوری میکنه که اونم تازگیا هر دو ساعت پیام میده که بیا قبضاتو بپرداز و یه گیگ اینترنت بگیر!
همین روزاس که حبل المتین هم قابلیت اپ بذاره و پیام بده قاری گرامی!! شارژ بگیر و پرنده شو!!!
پ.ن: به قول بچه ها گفتنی من انقد خسته م که شما حرف بعدیتم درسته!
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!
اصلا یه وضعیه اون موی بلندت♪ ♥‿♥ ♪در واقع میشه حتی جنگ شه سرش♪ ♥‿♥ ♪حاضرم دنیامو بدم چشاتو به من بدنش♪ ♥‿♥ ♪در واقع شدی تو واسم یه تنش♪ ♥‿♥ ♪اصلا یه حالتی داره تو نگاهت به من تیکه پاره♪ ♥‿♥ ♪در واقع هرچی حس شیکه داره♪ ♥‿♥ ♪در واقع انقدر خوبی طبیعت باید رو تو تیک بذاره
منبع: گیتار موزیک
سلام خدمت همه دوستان دقت کردین تا میخوایین تو اینترنت دنبال راهکار کنترل شهوت باشین،یه روش هایی میاره که اصلا آدم نمیدونه چی بگه...مثلا میگن به یاد خدا باش و یا برو فلان چیزو بخور شهوتت کلا میپره و فلان...ببینید برای یه کسی که گناه براش تبدیل به یه عادت ریشه ای شده هرچقدرم بگین به فکر خدا باش و از این حرفا اثر نمیذاره اما شاید برای کسایی که اول راهن اثر بذاره... یا مثلا میان میگن که برنامه داشته باش بیکار نباش که اینا واقعا خوبه و اصلا بدون اینا
امروز یه شاخه از میخک هایی که آقایِ میم آخرین بار آورده بود رو برداشتم با یه جلد کتاب که ببرم هدیه بدم به سرگروه یکی از درس های این ترمم که خیلی بهش زحمت داده بودیم. تو راه زنگ زدم به سرگروه و فهمیدم ساعت امتحانش اصلا به من نمیخوره، هنوز بیست دقیقه به شروع شدن امتحان مونده بود، همه ی نیمکت هایِ تو حیاط پر بود. رفتم کنار یه دختر تنها گفتم میتونم کنارتون بشیم؟ سرش رو با لبخند از روی جزوه ش آورد بالا و با مهربونی گفت : آخه چرا نشه؟
بغض تو گلوم جمع شد
روایت دختری رو می نویسم  که بشدت از بعضی احساسات و افکار که خیلی هم براش شیرینن دوری میکنه اما این چندوقت ، باهاشون محاصره شده. . . با خودش قرار گذاشته بود به این مسئله فکرنکنه ولی چندروزه قرارشو زیرپا گذاشته . . .مشکل اینجاست که از لحاظ منطقی ، غیرممکنه و شاید هیچ وقت اتفاق نیفته یا اگر هم بشه ، حداقل ۴،۵ سال دیگه میشه بشه!. . . خیلی دوست داره ازش بنویسه اما از قوی شدن و پروبال پیداکردنش میترسه. . ‌.
از دست خودش کلافه ست و خیلی زیاد دلش میخواد مشهد
دوشنبه هفته پیش ، پسر رو بردیم آزمایش خون تا تیروئید و آهن بدنش چک بشه ؛ بخاطر این که رگ دستش خیلی باریک بود مسئول خونگیری سوزنِ آمپول رو که برد داخل همینجور می چرخوند تا رگِ دست پیدا بشه ! نمی دونم شاید این کارش یکی دو دقیقه طول کشید ولی برای من و مادرش خیلی سخت بود چون حسین هم با حالت عجیبی گریه می کرد .
کار که تموم شد و از درِ آزمایشگاه که بیرون رفتیم ، گفتیم چون کلی گریه کرده و انرژی ازش رفته از سوپرمارکت بغل براش آبمیوه ای بگیریم .. مغازه دار
برس پاکسازی صورت(فیس براش) تاچ بیوتی مدل TB1487M
TOUCH BEAUTY ELECTRIC FACIAL CLEANSER TB1487M
برس پاکسازی صورت(فیس براش) محصولی از شرکت TOUCH BEAUTY(تاچ بیوتی)
همه انسان ها نگران سلامتی خود هستند یکی از نگرانی های مهم امروزه ما مخصوصا خانمها،پیری پوست میباشد که باعث میشه احساس پیری کنید و اعتماد به نفس شما را کاهش دهد.
شستشوی نادرست، ناقص وعدم پاکسازی کامل پوست از آلودگی ها باعث ایجاد چین و چروک،کدر شدن رنگ پوست وایجاد لکه بروی پوست شما میشود.از این رو شرکت Touch Beaut
 
کلاس هشتم بود که یه برگه برداشتم و روش نوشتم: لطفا لبخند بزنید. شاید فکر کنین زدمش روی در و دیوار. اما نه، از زیر در دفتر ماریلا، یعنی مدیر مدرسه‌مون ردش کردم و آخر سر هم رفتم پیشش و اعتراف کردم که کار من بوده. ماریلا آدم اخمو و عجیبی بود که هیچوقت از دست من درامان نبوده و نیست. بعد از مدت‌ها براش یه نامه دیگه نوشتم. یه متنی که توش بهش گفتم ازش نمی‌ترسم، فقط دلم میخواد بذاره دوستش داشته باشم. اگه خوشبین باشید این علاقه رو ربطش میدین به "عشق که
آه که مطمئن نیستم که ناراحت نمیشه اسمشو بگم؟ 
یه خانم عزیز و نازنین فضای بیان که همتون می شناسیدش 
درگیر یه مسئله ی سلامتی شده که به دعای شما دوستان احتیاج داره 
چند وقته می دونستم این مورد را داره اما واقعا نمی دونستم و نمی تونستم باور کنم که به این جدی ایه 
دیشب عصبانی شدم بعد ناراحت شدم بعد حس کردم احساسم ترحمه؟  
برای همین به فکرم رسید از شماها بخوام براش دعا کنید 
دعا کنید اولا خدا توانشو زیاد کنه و دوما هر چه زودتر سلامتی و شفای کاملش را
امشب بالاخره نامه رو شروع کردم.
براش نوشتم که حس ورتر  رو دارم. هرچند که لوته ای رو از دست ندادم.
+ عزیزدلم
برایت خوانده بودم "بنشین رفیق تا که کمی درد دل کنیم/اندازه ی تو هیچکس مهربان نبود/اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند/ هرگز کسی هرآنچه که می گفت آن نبود"
یادمه پارسال وقتی نشسته بودیم توی زیرگذر میدون ولیعصر براش خوندم.
حالا میخوام حرف بزنم. می خوام بگم این چهارماه چی بهم گذشت که سکوت کردم و دوباره از همه دورتر شدم.
«خودت باش» کلیشه‌ای‌ترین جمله ممکن برای نوشتن یک پست در وبلاگی تازه تاسیس! ولی احساس کردم شروع کردن دوبارۀ وبلاگ‌نویسی‌ام با این جمله می‌تونه مفید باشه. می‌دونم که خیلی از شروع کردن‌هام به این خاطر به تموم شدن ختم نشدند که خودم نبودم! این من نبودم که کار رو انجام می‌دادم، قسمتی از من بود که اصلا صلاح بقیه قسمت‌ها براش مهم نبود، منِ کمالگرایی بود که می‌خواست هرکاری رو به بهترین شکل انجام بده و اگه اینطور نمی‌شد من رو برای شروع اون کار
توی دنیا هیچ چیزی به اندازه یه میز نامرتب منو حرص نمیده و اذیت نمی‌کنه، بله، خبر دارم که این رفتار نشون دهنده وسواسه، ولی نمی‌تونم میز شلخته رو تحمل کنم، و با این وجود، انگار هرکس هرچیزی که دستشه رو بایددد بیاره روی میز من بذاره :) هرروز صبح که از خواب بیدار میشم چیزای نامربوط که بقیه گذاشتن و معمولا تکراری هست رو برمیدارم و مرتب می‌کنم، حتی وقتایی که دیرم شده، و وقتی به خونه برمی‌گردم می‌بینم اوضاع میز بازم به هم ریخته است. از معایب نداشت
یادم نیست سال پیش این موقع رو!
دلم برای یه چیزایی تنگ شده این حرفا از طرف من معمولیه نه؟فکر نمیکردم اینطوری بشه ولی باز کنار میام...
معلوم نیست با خودم چند چندم،من چی میخوام؟به محض اینکه بفهمم مطمئنا همه چی عوض میشه.سال پیش این موقع هنوز خیلی چیزا داشتم که الان ندارم.
شاید یکیتون بیاد و کامنتی بذاره با این مضمون:《جنبه ی مثبتش رو نگاه کن امسالم یه چیزایی داری که سال پیش نداشتی》اما این حرفا تکراریه!من چیزایی که سال قبل داشتم و الان ندارم رو نیا
به بیرون نگاه می کنم، آدما، فضا، چمنا، فاصله دار بودن خیابونا و حیاط ها همه مثل همونایی هست که با حسرت توی فیلمها و عکسا می دیدم. حالا منم اومدم توش.
پرچم بالای سرم توی باد می رقصه و یکی از شکل هایی هست که آرزو داشتم من هم متعلق به اونجا باشم.
جاستین ترودو رییس جمهوری که تا حالا اعتماد من رو حسابی جلب کرده و آدم سالم و معقول و درستی هست که براش مهم هستیم هر آنکسی که در کشور تحت اختیارش هست.
کارتهای من یکی یکی داره من رو عضوی از دنیای جاری واقعی می
"نیکولا" یا خانوم نیلوفر نیک بنیاد رو چند سالیه میخونم اون روز که خبر نامزدیش رو تو وبلاگش نوشت باور کنید اونقدر که براش خوشحال شدم و آرزوهای خوب کردم ، شاید اگه خودم نامزد میکردم اینقدر خوشحال نمیشدم :)))
هر بار که وبلاگش رو باز میکنم منتظر یه مطلب جدید در مورد خودش و آقای رجبی هستم 
با اینکه من تا حالا حتی یه کامنت هم واسه پستاش نذاشتم (البته کامنتهاش بسته س فقط میشه براش ایمیل زد) ولی دوست داشتم یه روز بهش کامنت بدم و کلی آرزوی خوب براش بکنم
ن
خلاصشو بگم. با دیدن یه عکس پروفایل ساده دلم براش تنگ شد. برا دماغش، که کجه، برا لباش، لبخندش لبخندش... آی خدای من :) رنگش. رنگ شخصیتش. برا صداش. برا احمق بازیاش. برا همه بدبختیایی که سرم آورد :) برا اندامش. خودش که نمیدونه هنوزم. حالا که زمان گذشته دلم برا عوضی بودناشم تنگ شده. من همینقدر خرم. همیشه هم بودم. با یه عکس ساده دوباره دلم خواست دستشو تو دستم بگیرم، رومون به آسمون باشه و بهش ماهو نشون بدم بگم میبینی؟ داره میتابه که تو روشن تر بشی، بتونی خو
امروز یه جمجمه و چند تا تیکه استخون از تخت جمشید فرستاده بودن واسه استادم که سن و جنسش رو تشخیص بده.کار استاد من این نیست و اصولا یه آنتروپولوژیست باید نظر میداد اما خب از دیدگاه آناتومی هم میشد به نتیجه رسید.
من قبلش دو تا مقاله خونده بودم و تا جمجمه رو دیدم تشخیص دادم که مربوط به یه خانم هست. اما تشخیص سنش از عهده ی من خارج بود. دیگه استاد دونه به دونه نشانه ها رو بررسی کرد و در نهایت فهمیدیم  یه زن بیست و چند ساله بوده.
تو قسمت پشتی سرش جای دو ت
سوال یکی از مخاطبان وب
سلام، من به یه نفر علاقمندم که فامیل هم هست، اگه نبود خودم یجوری بهش می گفتم، نمیدونم اونم به من حسی داره یا نه، چیکار کنم که بهم علاقه پیدا کنه و خودش پا پیش بذاره؟
وچون دوره تنها راه ارتباطی ما اینستاگرام هست
توروخدا راهکار بدید مرسی
امروز بالاخره بعد از هیجده روز رسیدیم به حروف فرانسوی. زیادم سخت نیست باید تمرین کنم خوندنشو. خیلی ذوق کردم براش این که بالاخره حروفو یاد گرفتمو میتونم بخونمشون. خب تمرین میخواد البته برای فهمیدن معنیشون باید به فکر یه دیکشنری هم باشم. چقدر ذوق دارم براش. نمیتونی فکر کنی چقدر هیجان زده ام. باید حسابی تمرین کنم. یه کتاب داستان دارم فرانسوی، میخوام اونو متناسب با چیزی که یاد گرفتم بخونم سی دی هم داره گوشم بدم. خوب نیست خوندنمم قوی بشه؟ یعنی می
اسم بچه خواهر شمسی خانوم رو گذاشتن" تداعی"!!
چند روز پیش هم همکارمون شیرینی بچه ش رو آورده بود که اسمش رو گذاشتن "وندا" !! اولین سوالی که به ذهن میومد این بود که وندا دختره یا پسر!
توی احادیث هست بهترین کادوی هر پدر مادری برا بچه شون، نام نیک هستش
پدر مادر عزیز فکر فردای بچه ت رو هم بکن که بزرگ میشه و چهار نفر تو جمع میخوان صداش کنن
درسته اینچیزا عقیده شخصی هرکسیه و قابل احترامه ولی بلاخره ...
 
پ.ن: آهان یادم رفت که صبا هم که تو آمریکا زندگی میکنه و ب
شب تولدم وقتی که پستم رو نوشتم در حین دوباره خوندنش خوابم برد. همونجور گوشی به دست! اومد و گوشی رو از دستم گرفت و خوند. اینو من خودم فهمیدم! وقتی ساعت 12 شب بیدارم کرد تا شمع تولدم رو فوت کنم دیدم که صفحه وبلاگم توی گوشیم روی آخرین صفحه‌ست! ازش پرسیدم تو وبلاگمو خوندی؟ گفت آره دیدم یه چیزی بود که از ما قایم کردی! همون‌موقع هم عصبانی شدم و هی تکرار می‌کردم چرا خوندیش؟ می‌گفت نه سرسری خوندم! اونقدر میفهمم که اگه چیزی رو بهم نگفتی و نخواستی بفهمم،
بعضی وقتا....
بعضی وقتا هیچی نمیشه گفت فقد باید سکوت کرد
امروز تقریبا تا مرز گریه پیش رفتم.یه لحظه قیافه خودمو تو انعکاس شیشه قطار دیدم و خودمو جمع کردم
ما هیچک کدوممون نمیدونیم توی زندگی بقیه چی میگذره بقیه هم نمیدونن توی زندگی ما چی میگذره
فقط یک روز ازش خواهم پرسید.حتا اگر آخرین روز زندگیم باشه

پ ن:  امروز فهمیدم جدا شده! خیلی ناراحت شدم براش.فهمیدم ت هم داره بهش نزدیک میشه و دیگه مطمن شدم نقشه هایی تو کله داره و باز هم نگرانم براش.نگرانم ب خ
دوست دارم اینجوری فکر کنم که حتما حکمتی بوده که گوشیم یدفعه هنگ کرد و از بیان اومد بیرون و نذاشت که آرزوم رو منتشر کنم
چون گوشی من هنگ نمیکنه و از طرفی هم خلاف دلم نوشته بودمش. 
 
اما بعد ها شاید درباره‌ش بنویسم. 
 
اما این شب ها وقت خواستنِ...شب های رجب.. 
شب های رجب آرامشش یجور دیگه ست، با همین حال خوشی که داره باید با امام علی حرف زد، درد دل کرد، معامله کرد... ازش خواست.. 
محال که امیر مومنان بذاره ناامید برگردیم از در خونش.. 
 
 
از اون همه نوشته
دستایی که از عصر میلرزه رو زور میکنم که چند خطی بنویسن! نمیشه ننوشت از حالی که بده
اونم وقتی که کسی نیست که براش حرف بزنی
و حتی اگرم باشه دردی دوا نمیشه دلی که تنگه که گشاد نمیشه
چند روزی بود که به طرز عجیبی دلتنگش بودم و براش بی قرار! دیشب که دلو به دریا زدم دوستش گفت که تو یه خفت گیری خیابونی گوشیشو ازش گرفتن
گفت حالش خوبه ولی از همون لحظه که بهم گفت حال من بده
تصور میکنم که چقدر ترسیده؟ چقدر ممکنه آسیب دیده باشه؟ چقدر اذیتش کرده؟!
من موندم و گر
بعضی چیزا یهو عوض میشه یهو تغییر میکنه تو یه ثانیه حتی تو یه لحظه 
جایی خونده بودم فاصله ی نفرت و دوس داشتن یه تار موئه 
کاملا درسته 
بعضی وقتا آدم به جایی می رسه که برای کسی که همه ی خودشو وقتی خرج میکنه و میزاره وسط دیگه ذره ای اهمیت قائل نیست دیگه با دیدن عکساش نمی گه یادش بخیر فلان زمان دیگه نمی گه چقدر دلم تنگ شد براش دیگه با شنیدن آهنگی که اونو یادش میندازه حال نمیکنه و میزنه اهنگ بعدی 
حسی شبیه به بی حسیه بی اهمیتی نه حتی نفرت 
نزارین ادم
سگ‌ها عاشق تشویقی هستن و همیشه دادن انواع تشویقی به سگ باعث خوشحال شدنش می‌شه. البته تشویقی کاربردهای زیادی داره و در زمینه آموزش و تربیت کردن، تمیز کردن دندان‌ها و سلامت دهان و لثه‌ها، تامین ویتامین‌های لازم و … هم نقش مهمی داره.
بنابراین به عنوان صاحب سگ، خرید خوراکی تشویقی برای سگ بازیگوشتون یکی از مهم‌ترین کارهاییه که می‌تونید براش انجام بدید تا پیوند عاطفی بین شما و سگتون هم محکم‌تر و بهتر بشه.
اما تشویقی سگ اصلا چیه و چه انواعی ا
من زمانی که مختارنامه رو میدیدم یه نکته ای برام خیلی جالب بود و اون اینکه در اوایل سریال مختار شخصیتی بود که براش پیروز شدن مهم بود نه حق طلبی اما در اواخر سریال براش حق مهم شد و به شهادت رسید.
این نکته ای هستش که تو سیاست هم مشاهده میشه یعنی خیلی ها از فلان گروه یا حزب حمایت میکنند نه چون اون گروه بر حقه چون نفسشون میگه از فلان گروه حمایت کن و نتیجه اش میشه همین انتخابات هایی که همه رای میدن تا حال فلان گروه رو بگیرن.
دوستش داشتم... خیلی زیاد.
بیشترین دوست داشتنی که توی زندگیم تجربه کرده بودم... و براش تلاش کردم.
براش صدهزار بار گفتم که چقدر دوستش دارم و چقدر بودنش برام ارزشمنده. اینکه چقدر می خوام که توی لحظه هام باشه...
ولی خب... حسی نداشت دیگه.
 
این اولین باری بود که یه نفرو اینقدر می خواستم، اولین باری که اینقدر براش تلاش کردم و اولین باری که آخرشم نشد... خب حتما دلیلی داره.
همیشه دلیلی هست.
به یه دلیلی حتما صلاح نیست.(البته یکم هم فهمیدم چیه دلیلش... ولی خب. اگ
لطفا جهت شنیدن موسیقی روی لینک زیر کلیک کنید
دوستت دارم
(چرا منوی ویرایش متن اینطوری شده ؟ من الان به صندوق بیان دسترسی ندارم . چرا الکی قیمه ها رو میریزید تو ماستا ؟ همون منو قبلیه خیلی خوب بود ، حدالاقل میشد باهاش کار کرد ، چرا همچین میکنید خب ؟ )
چند روزه دلشکسته هستم 
دلم میخواد برم پیش یک مشاور ولی از هزینه هاش میترسم کاش یه آدم منصف پیدا بشه بتونه راهنماییم کنه. 
من و همسرم با عشق ازدواج کردیم ولی الان نسبت به هم سرد شدیم .دیشب حتی دوست نداشتم بغلم کنه . چقدر بده چرا من نمی تونم دوسش داشته باشم . کاش بتونم دوباره پر از عشق باشم بتونم با عشق برای همسرم و بچه هام غذا درست کنم برنامه تفریح بذارم برنامه سفر و گردش بذارم . فکر میکنم اینکه مربی پسرم گفت فعلا برای آزمون سنجش آماده نیست در روح
آقا کسی آش ماش بلد نیست اینجا دستورشو برامن بذاره؟؟
نت قطعه ماشای بی زبونم داره خراب میشه، خواهشمندم برای جلوگیری از خرابی ماشها هم که شده از مساعدت خود دریغ نفرمایید!
بعداً نوشت: با تشکر از همه ی دوستان عزیز که مرا در این امر خطیر (جلوگیری از خرابی ماشا) یاری کردند، پستم خودش یه پا اپلیکیشن پخت غذا با ماش شد! بخاطر همین همه دستورا رو تایید کردم که دوستان هم استفاده کنند. بازهم ممنون از وقتی که گذاشتید :)
 
این چند وقت خیلی با هم حرف نزده بودیم. بیشتر به این دلیل که من حوصله هیچ کس رو نداشتم. در واقع حال و روزم اجازه نمیداد عادی باشم. دلم براش تنگ شده بود. عکساشو فرستاد. بیشتر تنگ شد، شایدم بیشتر دلم گرفت...
زیر یکی از عکسهای خودش نوشته:
من و شما تو قلبم ❤
مبهوت این عاشقی مطهرشم...
عکساش، خودش، پر از پاکی و نجابته...
 
بهش نگاه میکنم و انگار معصومیت از دست رفته خودم یادم میاد
میگم سالگردشه، میگه آره پارسال همین تاریخ ها بود که اومدی.
چه سالی!
میگم سخت
امان از وابستگی، این زهر کشنده ی خلاقیت ها و تلاش ها و شکوفاییِ استعداد ها.
جدا وابستگی برای من سمه.
اینکه واسه چیزی منتظر باشم تا طرف مقابلم عشقش بکشه و اطلاعاتشو در اختیارم بذاره یا با انبر از دهنش حرف بکشم یا هر مدل اتفاق دیگه ای که منو واسه چیزی که میخوام معطل کسی کنه که میتونه کمکم کنه ولی دریغ میکنه.
نوچ من آدم ول معطل گذاشتن کسی نیستم و خوشمم نمیاد کسی معطلم کنه دیگه تمیزکاری زندگیم واسم سخت نیست پس راحت میتونم با یه جارو خاک انداز از ای
تقریبا دو ساعت دیگه میرسم فرودگاه.حسابی خسته ام ولی از اون ادمهایی هستم که تو ماشین و هواپیما و هرچیزی که بگی،خیلی کم خوابم میبره،مگر اینکه قرصی چیزی خورده باشم.
در نهایت مادرم به اصرار خودش باهام اومده و من الان خوشحالم که هست.قطعا اگه نبود من دلم میگرفت.
وسط راه با مادر نون هماهنگ کردیم و یکم دارو بهم داد که براش ببرم.اولین بار بود گه داشتم مادرشو پدرش رو از نزدیک میدیدیم.چقدر گوگولی بودن،مخصوصا مامانش،تپلوی دوستداشتنیِ بغلی(یعنی ادم دلش
گفت:کوچک ترین واحد اندازه گیری زمانت⏰چیه؟تعجب کردم._ معلومه دیگه، ثانیه!!_ مطمئنی؟_ تو این سوال رو از هرکی بپرسی هم فکر نمیکنم جواب دیگه ای بشنوی!اصلا واسه چی یه همچین سوالی میپرسی؟!_ ببین من ازت پرسیدم کوچک ترین واحد اندازه گیری تو برای زمان چیه، نپرسیدم کوچک ترین واحد اندازه گیری زمان چیه!کوچک ترین واحد اندازه گیری تو، یعنی مقداری از زمان که براش ارزش قائلی، براش برنامه داری و هدرش نمیدی...یعنی ممکنه کوچک ترین واحد اندازه گیری یه نفر برا زم
پسره دانشجو بود که هوس کرد زن بگیره، باباش براش دختر دلخواهشو عقد کرد.
هنوز دانشجو بود که تو دوران عقد بابا شد(!) باباش براش هول هولکی عروسی گرفت.
تو دوران دانشجوییش خونه دانشجویی داشت که باز هزینه هاشو باباش میداد.
فارغ التحصیل که شد باباش براش خونه اجاره کرد، بعدم دیدن خونه هه کولر نداره باباش براش اسپیلیت خرید.
حالا خواهرش سال سوم حقوقه. نیاز به لپ تاپ داره. پسره رفته به باباش گفته نخر براش! گفته خودش بره پول جمع کنه بخره!!!!! :/
همون خواهری که
بچه ها جدی گرگ زاده لاس میزد امشب با من
دیوث
خیلی ناراحت شدم.
وقت خوابش بود تحریک شده بود کاملا معلوم بود.
من هرگز و هرگز پیش نیومده موقع تحریک شدن با کسی حرف بزنم مگر اون آدم شریک زندگیم  عشقم باشه.
احمق.
بچه ها جدی حسودی میکنه :) گوگوری، دلم براش سوخت
دیشب داشت به من اثبات میکرد که من براش مهم نیستم (همیشه این کارو میکنه که ثابت کنه اهمیتی به من نمیده)
دلم سوخت :(
عزیزم.
من کلا دلم میسوزه برایکسی که تنهاست و عشقش هم لو رفته.
به زور همه ش بهم میگه تو
اسفند96بود تو وبلاگ قبلی نوشتم دلم میخواد سکوت تولدم و پستچی بشکنه!
دختری که خیلی من و نمیشناخت و تازه باهم اشنا شده بودیم اومد و ازم آدرس خواست
جالبه که شک داشت من دختر باشم!این و بعدا بهم گفت:)
شماره تلگرامم و بهش دادم و تو تلگرام باهم چت کردیم و عکس هم و دیدیم براش ویس فرستادم خیالش راحت شد دخترم:)
البته اون موقع هدیش و پست کرده بود *_* و من و غرق محبت خودش کرد
و اینکه یکی از آرزوهام و برآورده کرد...
من هم یه هدیه ناقابلی براش گرفتم بعنوان سوغاتی ب
از حقایق جهان میشه به این اشاره کرد که من، هلن پراسپرو، هرگز نمی تونم از لحاظ مثل تراکتور کار کردن و ژاپنی رفتار کردن به مامان برسم. حالا هرچقدر هم که با چوب نودل بخورم و آهنگ های ژاپنی حفظ کنم، اون می تونه با چهار ساعت از زندگیش همه تلاش های منو مسخره کنه. چهار ساعتی که توش غذا و سالاد درست کنه، یه کلاس دو ساعته آنلاین بذاره، و با رو مخ ترین موجود زنده دنیا سر حقوقش بحث کنه و خونه و آشپزخونه رو تمیز کنه.
دقیقا حس یه گنینی رو دارم که با یه هوکاگه
یبار نشست رو سرم، منم کله‌مو محکم تکون دادم، پرت شد زیر میز و با التماس مامانو نگاه کرد، تو نگاهش بیا دَرَم بیار موج میزد
اون لحظه دلم براش کباب شد چون عمدا نبود کارم و سهوا بود
یبار تنها بودیم تو خونه، تلفنی با کسی دعوام شد و درِ اتاقمو کوبیدم به هم، از ترس رفت نشست رو تاجِ کابینت، همونجا که به شدت ازش میترسه!
یبار...
خیلی اذیتش کردم، طوری که بعدش براش گریه کردم! بردیمش دکتر، گفت کیو به عنوانِ همراه عاطفیش انتخاب کرده؟! هاج و واج همدیگه رو نگاه
جدی جدی اولین بار بود تو این سال که عمیقا خوشحال شدم. نصف کتابایی که دلم می خواست بخونمشون تو فیدیبو بودن و از اول سال کلی غر زدم که چرا باید فقط برای 100 تا کتاب کلاسیک مشخص شده 90درصد تخفیف بذاره و چرا مثل طاقچه تخفیفای نجومی نذاشته... دیگه ناامید شده بودم حقیقتا. باورتون می شه؟ هاهاهاها. دیگه از زندگی هیچی نمی خوام :)))))) برید فیدیبو نصب کنید که تا 20 فروردین بیشتر وقت ندارید :)) روزی یه دونه کتاب رو با تخفیف میده. اگه کودک و نوجوان باشه 80درصد. اگه بز
یک وقتایی مثل الان احساس میکنم کیلومترها با حد و مرز معیارهای انسانی فاصله دارم. به جای صدها موضوعی که فکر کردن بهش در این شرایط کاملا طبیعی به نظر میرسه، نشستم حسرت این رو میخورم که اگه گوشیم رو نمیدادم تعمیر امروز میتونستم صوت دعواشون رو ضبط کنم و از این به بعد هروقت لازم شد برای کسی توضیح بدم چه مرگم هست به جای ساعت ها توضیح دادن و در آخر نفهمیدن طرف، همون رو بدم گوش کنه و خلاص. انصافا تا الان اینجور جامع و کامل دعوا نکرده بودند که تمام 29 سا
5 سالشه.. اسمش دلسا ست.
خیلی خوشگل نقاشی هاشو رنگ میکنه.. و خیلی هم شیرین زبونه.. لهجه ترکی داره با چشمای سبز آبی..
یه روز واسش نقاشی کشیدم که رنگ کنه.. یه کم بیسکوییت گذاشتم وسط که بخورن. 
یه نفس عمیق کشیدم.. دلسا یه نگاه به من کرد و با لهجه ترکیش گفت: خسته شدی؟.. یه کم استراحت کن!
- مرسی عزیزم که اینقدر مهربونی!
چند دقیقه بعد یدونه بیسکوییت برداشت و گاز زد. ولی نمیدونست اون تیکه دیگه ش رو کجا بذاره.
ادامه مطلب
ملت کی میخوان بفهمن وقتی به من پیام میدن و سین نمی کنم
یعنی دوس ندارم سین کنم
لازم نیست بیان اس هم بدن که برو فلان کوفت رو چک کن
بهمان درد رو چک کن
اومده پیام داده فلانی واس تولدت فلان چیزو استوری کنم؟
قبلا یه بار گفتم نمیخوام اصلا کسی استوری و اینا بذاره
بعدم الان انتظار داره مثلا چی جوابشو بدم ؟
وای آره خوبه دستت درد نکنه خیلی خیلی ممنونم؟
خدایا من چرا انقدر در همه زمینه ها ریدم
اگه بی منته دیگه گفتنش چیه؟
بعد میگین مثبت درمورد شون فکر کن و ف
دوست دارم کامک بهم پیام بده .و ازم بپرسه چرا ازش ناراحتم . و دعوا کنیم .از کات کردنِ اینجوری متنفرم .انگار همه چی توی آدم عقده میشه .ولی اون بدتر از این حرفاست و هیچوقت نمیخواد دعوا و بحث کنه . اگرم بحثی بشه میکشه کنارو آخر همه جمله هاش لبخند چندش آور می‌ذاره. ولی با همه ی اینا میخوام بهم پیام بده . اصلا میدونین من دوس ندارم کات  کنم . ینی بعضی وقتا دوس دارم باهاش دوس باشم .ولی اون خیلی عوض شده .راستش به نظرم عوض نشده فقط وقتی بچه تر بودیم نمی‌تونس

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها