نتایج جستجو برای عبارت :

خیلی دلم میخواست باهاش دعوا کنم

با گذشت ۲-۳ هفته از اون دعوا و فشار عصبی هنوز نمیتونم بخوابم و هرشب خواب دعوا و قتل و... میبینم . هنوزم دلم باهاش صاف نیست و دوست ندارم باهاش حرف بزنم حتی یک مقدار پول دارم میخوام با کمکش لپ تاپ بخرم ولی تو ذهنم کلا قیدش زدم چون نمیخوام باهاش حرفی بزنم . به جز سلام ذاتا هیچ حرف دیگه ای باهاش ندارم . دلم میخواد یا این زندگی تموم شه یا عمر من . چون واقعا درعذابم دیگه تحمل دعوا ندارم ... حالم خوش نیست :( 
خیلی دلم میخواست با اون آدم فضول دیشب دعوا کنم 
خب چی میگفت یه دلیلی از کار هوشمندانه ش میگفتو طی اقدامی یه
نکته ای از فلسفه ی زندگی بهم یادآور میشد
 
باید از عیب کارش بهش بگم چون امکان داشت اگه یکی دیگه این
رفتارو ببینه باهاش لج کنه اذیتش کنه بگم؟؟
 
به هر حال باهاش خداحافظی کردم :) نمیدونم چرا نمیتونم بدجنس باشم
باهاش خیلی خوب خداحافظی کردم و با لبخندو مهربونی ...اونم اتفاقا :)
اینم از این 
مست بودیم تو خیابون. یه گوشه نشسته کنار نرده های اونجا. گفتم از زندگی خودم اگر بخوام مضمون بشکم بیرون که باهاش داستانی بنویسم، اون اینه که وقتی میدونم نهایت هرچیزی که با یه آدم دارم بالاخره بوسه است و عشق، باهاش دعوا میکنم. بهش بدی میکنم. مریض نیستما یعنی ممکنه یعنی. ولی اگه کسی مهم نباشه چرا دعوا کنی. گفت باحاله ولی چطور میشه باهاش پیرنگی پیش برد؟ گفتم نمیدونم. شاید اصلا پیرنگی با همچین چیزی پیش نره هیچ وقت تو دنیا. گفت شایدم بره و باید کشفش ک
دارم به چشمام التماس میکنم که باز بمونن چون دارم از دست میرم کم کم. امروز روز بزرگی بود. تشکیل شده از سیالات و الی و مهدی و دعوا و دعوا و دعوا و دلجویی و توجیه و معادلات و کوئیز و کارگاه و آواز و عکس و فیلم نسبیت خاص و... هنوز تموم نشده. تموم شو لعنتی :))
 
 
توی دهی اون دور دورا
یه جای خوب و با صفا
یه پسری بود اسمش حسن
بازی میکرد تو دشت و دمن
همش ولو تو کوچه ها
بازی میکرد با بچه ها
صبح می خوابید تا 10 صبح
چه بچه ای آه و آه و آه
تنبلی میکرد نمیرفت حموم
همه کارش بد و ناتموم
توی خونه یا کنار آب
از صبح تا شب بخور و بخواب
با بچه ها دعوا میکرد
سروصدا به پا میکرد
حسنی به مکتب نمی رفت                وقتی میرفت جمعه می رفت
 
توی دهی اون دور دورا
یه جای خوب و با صفا
یه پسری بود اسمش حسن
بازی میکرد تو دشت و دمن
ه
این که با اون فرد خاص مشکل داریم به شدت منو عصبی کرده. خواب آشتی کردن باهاش رو میبینم، هر ساعت بهش فکر میکنم، تو فکرم باش دعوا می‌کنم. خلاصه که خیلی وضع بدیه و می‌خوام که یا برام مهم نباشه یا آشتی کنیم. حس میکنم نیاز دارم کمک بگیرم.
دوست دارم کامک بهم پیام بده .و ازم بپرسه چرا ازش ناراحتم . و دعوا کنیم .از کات کردنِ اینجوری متنفرم .انگار همه چی توی آدم عقده میشه .ولی اون بدتر از این حرفاست و هیچوقت نمیخواد دعوا و بحث کنه . اگرم بحثی بشه میکشه کنارو آخر همه جمله هاش لبخند چندش آور می‌ذاره. ولی با همه ی اینا میخوام بهم پیام بده . اصلا میدونین من دوس ندارم کات  کنم . ینی بعضی وقتا دوس دارم باهاش دوس باشم .ولی اون خیلی عوض شده .راستش به نظرم عوض نشده فقط وقتی بچه تر بودیم نمی‌تونس
کاش یه الزام قانونی هم بود که اونایی که دعوا میکنن، اگه وسط دعوا چیز میز پرت کردن و شکست و خرد و خاکشیر شد خودشون جمع و جور کن، جارو بکشن و تمیز کاری کنن. نه که قرت بزنن بیرون و اون بدبختی که حتی شاهد صحنه لذتبخش گیس و گیس کشی هم نبوده مجبور بشه جور این‌ها رو بکشه.
در ۹۹٪مواقعی که با همسرم وارد دعوا و مشاجره و بگو مگو میشم،نهایتا چیزی که میاد تو ذهنم اینه که ارزششو داشت؟ارزش داشت سر فلان چیز بی مورد با همسرم دعوا کنم و آرامش زندگیمو بهم بزنم؟همیشه هم جوابم اینه که نه ارزششو نداشت.
مشکل من اینه که تحمل بی نظمی و گیج بازی و حواس پرتی برام سخته و دیدن اینها از همسرم باعث میشه از کوره در برم و اون هم بهش برمیخوره شدیدا...
 
آخ چقد این تپش قلب اذیتم میکنه...
زن و شوهرهایی که دعوا نمی‌کنند، طلاق میگیرن.
آیا تا حالا به این قضیه فکر کردید که نتیجه زندگی بدون درگیری، چه چیزی می‌تواند باشد؟ آیا زندگی متاهلی بدون بحث و دعوا امکان‌پذیره؟ اصلا در چه شرایطی بین زن و شوهر بحثی صورت نمی‌گیرد؟
ادامه مطلب
الان، بعد از خوندن چند تا پست(!)، به این نتیجه رسیدم که بیام یه هدف برای خودم بذارم؛
اینکه سعی کنم، حالا که دوستش دارم و اونم این همه خوبه، کمتر دعوا کنیم :|
میدونم خیلی لوسه. ولی خب فکر میکنم خیلی الکی به هم میریزم بعضی وقتا و الکی دعوا راه میندازم.
امشب با همسرم دعوای خیلی بدی داشتیم.خیلی بد...
دیشب هم دعوا داشتیم.خوب که فکر میکنم میبینم در طول هفته چهار پنج بار دعوا داریم.اعصابم خیلی بهم ریخته.بارها و بارها به طلاق فکر کردم ولی هیچوقت مثل امشب جدی بهش فکر نکردم.همش با هم جنگ و دعوا داریم سر چیزای بی ارزش و باارزش...
خیلی همدیگه رو اذیت میکنیم.واقعا زندگی مزخرفی برای خودمون درست کردیم.حالم از زندگیم بهم میخوره.خدایا حالم خیلی بده...
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این و
دچار حس عذاب وجدان همیشگی ام شدم .که وقتی با یه نفر جزو محدوده دوست داشتنی هام دعوا می کنم، حتی وقتایی که تقصیر من نیست، یا به خودم برای عصبانی شدن حق میدم، باز هم بعدش عذاب وجدان می گیرم و فکر می کنم امروز آخرین روز دنیاست و ممکنه یکی بمیره در حالی که من باهاش قهر بودم یا دلش رو شکستم. دارم موزیک گوش میدم و بعدش میخوام با ناهار و هله هوله خودم رو خفه کنم.
بهاره یا تابستون؟؟؟!
چرا دعوا شد؟!
چرا گریه ام تموم نمیشه!
چرا امروز دوشنبه اس نه جمعه!
میخوام برم!
برم ....
از اینجا دور شم!
اونقد دور که دست کسی بهم نرسه!
میرم میرم آمریکا که پل برگشتتم شکونده باشم!
از همتون بدم میاد!
تازه میخواستم با محسن حرف بزنم واسه اولین بار!ریدی توش!ریدی تو همه چی!مرسی!
زن و شوهرهایی که دعوا نمی‌کنند، طلاق میگیرن.

آیا تا حالا به این قضیه فکر کردید که نتیجه زندگی بدون درگیری، چه چیزی می‌تواند باشد؟ آیا زندگی متاهلی بدون بحث و دعوا امکان‌پذیره؟ اصلا در چه شرایطی بین زن و شوهر بحثی صورت نمی‌گیرد؟
ادامه مطلب
 به نام خدا
ماهی: راستی حوری، می‌گم شما خیلی خونسردین، حتما هیچ وقت باهم دعوا نمی‌کنین؟!
من: چرا! دعوای خواهری همه دارن دیگه!
دکتر شین: نه بابا! تو حوری رو تصور کن که جیغ می‌زنه، گریه می‌کنه، غر می‌زنه، یا جدی جدی فحش می‌ده:-)))
من: خب منم آدمم دیگه!
دکتر شین: خب نهایتش می‌گی: از تو انتظار نداشتم و بعد پنج دقیقه سکوت می کنی:-))
من: خب معمولا بعد از دعوا سکوت می‌کنن دیگه:/
ماهی: کی واسه دعوا سکوت می‌کنه آخه؟! :|

چنین تصور گوگولی مگولی طوری دوستان از
هیچ‌وقت نیاز نبوده است با کسی دعوا کنم. جز با وحید. آن هم به خاطر این بوده که خانواده تمایل نداشتند ما را در کلاس‌‌های ورزشی ثبت نام کنند (استعدادش را هم در ما نمی‌دیدند). از طرفی با بچه‌های توی کوچه هم روابط خاصی نداشتیم. انرژی‌مان می‌ماند لای عضلات.
هر هفت هشت روز یک بار با هم به توافق می‌رسیدیم که باید سر چیزی با یکدیگر دعوا کنیم. بعدش گلاویز می‌شدیم و روی فرض به هم می‌پیچیدیم. بعد از چند ثانیه دوباره توافق می‌کردیم که دعوا را به روی تخ
از این دعواها خسته شدم
مامان و آبجی  هر روز با هم دعوا می کنن. آرزومه برم برای خودم خونه مستقل بگیرم و از این دعواها راحت بشم.طاهرم آرومه از درون داغون 
یه وقتای با این دعواها ی چند ساله دست و پاهام  میلرزه.سردردهام زیاد شده و تمرکزم رو از دست می دم
از زمانی که ف توی زندگیش مشکل پیدا کرد و اومد اینجا دردسر ما بیشتر شد 
خدایا به ادمات بفهمون با جیغ و داد و بیداد هیچ مشکلی حل نمیشه 
اینا همه حق الناسه.چرا توی یه خونه باید این همه حرفهای تکرار باش
ام‌ّطوبا مثه خاهره چون پایه‌ست و قصه‌هایی رو از زندگیمون درمیاره که کسی جز خواهر نمی‌تونه این‌کارو بکنه! مسلمه که برام با خواهرم متفاوته. خواهرم هزاران برابر عزیزه و اصلن این قیاس از اساس و پایه اشتباهه:| به هرحال امّها شبیه یه خواهره برام ولی نه شبیه خواهر خودم...! :دی
ولی جیم مثه داداشم نیست! باهاش میشه سر سفره خندید، میشه درباره مدرسه باهاش صحبت کرد گرچه بهت نگاه نمیکنه و حتا جوابت رو نمیده! گرچه حتا نمیدونی قضاوتت می‌کنه پیش خودش یا نه.
ما شب برگشتیم و دعوامون شد که این چه وضع رفتاره صبا خانم. این همه مگه حرف نزدیم با هم که وقتی خوشحالی یا وقتی عصبانی‌ای آروم باش. چرا آروم نیستی. خلاصه که دعوا شد در حد بزن بزن و آخرش خونین و مالین افتاده بودیم یه گوشه و فکر میکردیم. این پست حاصل فردای اون شبه. الآنم حالم خوب نیست. به هیچکسی هم هیچ ربطی نداره. موضوع فقط خودمم. با خودم حلش کنم دیگه اینجوری دعوا نمیشه.
این عشق های تحمیلی و برخوردهای نابجای والدین در زمان کودکی.
و نوجوانی و پس از آن هم دخالت و تحمیل سلیقه ها در انتخاب کردن .
راه آینده جوانان به واکنش های تلخ و دور از انتظار و همینطور رنج آور .
از طرف فرزندان نسبت به والدین منجر خواهد شد.دعوا با پدر و مادر
برخوردهایی که موجب به وجود آمدن تضاد و درگیری میان آنها و فرزندان می شود.
مطالب و مقالات سایت ” مشاوره خانواده” توسط تیم تخصصی مشاوران و روانشناسان تهیه و پشتیبانی شده است.
 برخوردهای نابجای
منی که همیشه مخالف طلاق بودم
و وقتی دوستی میگفت تصمیم گرفته طلاق بگیره
باهاش مخالفت میکردم!
خودم این روزها به شدت به طلاق فکر میکنم
قبلا هم فکر میکردم اما با ترس و لرز
اینبار با جدیت!
زندگی ای که هر روز خدا توش دعوا و جر و بحثِ برای کوچکترین مسئله
واقعا سکوت اختیار کردم فقط انگشتم و میذارم توی گوشم تا نشنوم 
هیچ جوابی نمیدم دیگه
فقط تو دلم با خدا حرف میزنم و اخرشب میزنم زیرگریه از بخت بدم!
من ندیدم خونه ای که همیشه توش دعوا باشه
واقعا منافقِ 
ب
مشکل از جایی شروع میشه که بنا رو میذاریم به قضاوت در حالی که میتونیم این کارو نکنیم! اگر در مورد یک شخص فکر اشتباهی داریم میتونیم بهش بگیم که توجیهمون کنه نه اینکه اون فکر اشتباه رو اونقدر توی ذهنمون تکرار و بزرگ کنیم که دیگه نشه جمعش کرد.
وقتی با یکی سر یه موضوعی دعوا داریم بهش بگیم فلانی من سر فلان موضوع باهات دعوا دارم. قانعمون کرد چه بهتر نکرد خدا همراهش باشه. هیچوقت نباید حاضر باشیم با فکر اشتباه خودمون یهو رابطه رو خاتمه بدیم و کینه اند
تعبیر خواب دعوا با مرده
در این مطلب از سایت جسارت می خواهمی در مورد تعبیر خواب دعوا با مرده صحبت کنیم. شاید هر کسی این خواب را ببیند ناراحت شود که با مرده دعوا می کند ولی باید توجه داشت بسیاری از خواب ها ظاهر خوبی ندارند ولی تعبیر خواب خوبی دارند مانند تعبیر خواب دعوا کردن.
تعبیر خواب دعوا با مرده همسر
معبرین غربی معتقدند که اگر در خواب مشاهده کردید که به همسر یا نامزد مرده خود دعوا می‌کنید نشانه آن است که شما تلاش می‌کنید تعدادی از احساسات د
یه دوست قدیمی دارم بعد از 10 ماه باهاش حرف زدم
توی کارش پیشرفت کرده بود خداروشکر
یکم دوست مشکلیه
سروکله زدن باهاش سخته
خیلی سوال پیچ میکن خیلی گیر میده
کلافه ام میکن
زور میگه
باهاش ادم بهتری نیستم
یه جنبه ای از خودم میبینم که انگار من نیستم یه نفر دیگه ام
کسی هستم که اون من اون مدل میبینه
ولی
ولی
تنها کسی که هرچی میگم بهش برنمیخوره
تنها کسی که تا میگم پول میگه چقدر
تنها کسی که اون دورانی که کسی حالم نمیپرسید نگرانم بود
عجیبه
به استناد سایت آیین دادرسی دینا و به استناد ماده 270 قانون آیین دادرسی مدنی سوگند بتی یا سوگند قاطع دعوا مستلزم درخواست مدعی یعنی طرفی است که ادعای او بی دلیل بوده و رد ادعا را منوط به سوگند مدعی علیه می نماید . همچنین بر اساس قانون نحوه تقاضای سوگند بتی یا قاطع دعوا می توان به صورت کتبی یا شفاهی باشد ؛ همچنین نحوه درخواست سوگند بتی یا قاطع دعوا به صورت کتبی نیز می تواند ضمن دادخواست و یا به صورت لایحه به دادگاه تقدیم شود . زمان درخواست سوگند بت
امروز کلی برای حشمت فردوس گریه کردم. وقتی رفت سر قبر عاطی و گفت حتی پول ندارم کنار تو دفنم کنن ... یا موقعی که گفت اون روز داشتم به زنم فکر میکردم، به اینکه بدبختی من بعد از فوت اون شروع میشه.
و حالا فهمیدم چرا انقدر با حشمت فردوس همذات پنداری کردم و باهاش اشک ریختم. یاد پدربزرگم افتادم که چطور بعد از مرگ مادربزرگم داغون شد. یاد پدربزرگم افتادم که میگفت کاش زمین گیر میشدم، ولی اون زنده بود ... خیلی دردناکه از دست دادن رفیق ۵۰-۶۰ سالت که هر روز و هر
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی وقتها آدمها به شوخی یا جدی از دعواهاشون میگن؛ 
من با خودم فکر میکنم ما تو این ١٥ سال یکبار هم دعوامون نشده؛ دعوا به این معنا که یکی اون بگه، یکی من. به این معنا که صدامون بالا بره، که درگیری لفظی پیش بیاد. شده که من دلخور شدم، ناراحت شدم، با سردی برخورد کردم ولی دعوا نشده.
می دونی چرا؟ 
چون او انقدر منیت نداره، انقدر سِلمه، انقدر بی توقعه که هرچقدر هم در مقابلش قرار بگیری، دعوایی رخ نمیده!
انقدر خوبه، که بعضی وقتها
برای اینکه حس خودم هم بد هست 
اما سرکار خیلی گرمه 
خیلی زیاد 
فقط اینکه فردا شبکارم 
خسته ام 
از این زندگی مسخره که همیشه در بزنگاه های حساس با یک دعوا همه چی برچیده میشه خسته ام 
مدت زیادی بود دعوا نکرده بودم 
و حالا دیروز دقیقا دیروز باید دعوا کنم 
سر روزه ای که به عمد و برای میل دلم نبود که نگرفته بودم 
روز اول رمضان میخواستم روزه بگیرم اما چون برای وسواسیم قرص میخورم خواب موندم (دو قرص که هر دو خواب‌آورن) 
و اینو نمتونم به مامان بگم 
که اگ
امروز روز اول نبود ولی حس روز اول رو داشتم شاید بخاطر اینکه بعد ازز مدت ها بجای اینکه خودم رانندگی کنم بابام رسوندم:)دقیقا حس روز اول مدرسه،همون قلیلی ویلی رفتن ته دل آدم با حس اینکه داری یه چیز جدید رو شروع میکنی:)پ.نون: از اینکه این همه مسائل مهم و عمیق وجود دارن ولی همه اش دارن سر حجاب دعوا میکنن بدم میاد:/پ.نون:امروز ندیدمش س رو و خوشحالم:)کاش هیچ کدوم از راندا رو باهاش نیوفتم:)پ.نون: موزیک broken&beautiful رو گوش دادم دیدم ost یه کارتونه،چقد آهنگ
سلام به همگیخواستم بگم چوکاهههههههههصد روزه شدمممممم
 
نمیدونم چی بگم..۱۰۰ روووووز اینجا بود دلم
پیش شما خواهریای گل و البته عشقم و البته ویستا که تازگیا خیلی دعوا کردم باهاش..
مانی و هانی و ویستا و جیگول و نفس و ددی و بقیه اش اسمشون یادم رفته به بزرگی خودتون میانه..
خیلی دوستون دارمممم
بابت حمایتم ممنونم ازتووووووون
بابت روز های خوشی که باهم داشتیم هم خیلی گوماوووووووووو
.
.
.
برای جبران هم شاید بتونم دو پارت از داستانمو آپ کنم براتوووون
الب
فکر کنم یک سالی میشه که دانشگاه نرفتم. 
با استادم هماهنگ نکردم؛ اما فردا احتمالا برم پیشش. اندازه یک ربع که دیگه باید وقت داشته باشه برام.
دلشوره دارم.
 
فایل ترجمه رو دوباره چک کردم و توی ذهنم بیشتر از ده بار با مترجم دعوا گرفتم.
 
دارم به این فکر میکنم که چرا بین انتخاب چند گزینه هیچ وقت شانسی نداشته ام توی تست ها و امتحان ها؛ و همچنین چرا وقتی دو تا دارالترجمه جلوی چشمم بود بدترین رو انتخاب کردم.
 
متاسفانه اقای محترم گرفت خوابید زود و دیگه ف
جلو بچه ها همدیگه رو بوس نمیکنن چون زشته 
ولی جلو بچه ها تا بخوای دعوا میکنن
مگه غیر از اینه که بچه ها از بزرگترا یاد میگیرن ؟
خب چرا به جای محبت کردن به همدیگه ، دعوا رو یاد بچه ها میدیم ...؟
+ خیلی از رفتارای ما ادما مثل یه چرخه ست 
اینکه بزرگ میشیم و یه سری کارا رو میکنیم و یه سری رفتار ها رو داریم بازتاب خیلی اتفاقات بچگیمونه خب بیایم یه جا با این اتفاقات خاتمه بدیم ! هوم ؟
+ از خودم شروع کردم ، تو رفتارم با دور و بریام ! تهش اینه که نتیجه نمیگیرم
+قراری که دعوا را در حدود موضوع خود خاتمه دهد و دادرس با صدور آن به نوعی فارغ از رسیدگی میشود را قرار قاطع گویند.
- این نوع قرارها بدون ورود به ماهیت دعوا صادر میگردد و پرونده را از دادگاه خارج می کند.
-این قرارها غالباً به دنبال ایراد خوانده مانند ایراد به اهلیت و با سمت خواهان و… صادر میشود و گاه بنابر تقاضای خواهان مبنی بر استرداد دادخواست یا استرداد دعوا صادر میگردد.
- به عبارتی قرارهای قاطع دعوا زمانی صادر می شوند که دادگاه نتواند در ماهیت
الان نزدیک به 3 ماهه عقد کردم به تازگی پی بردم همسرم با زنی که سوهر داره و در زندگیش مشکل داره در ارتباطه و کلا اون خانم بچه هاش هم درجریان در جریانند دو تا دختر داره نوجوون و کودک من اون خاتم رو هم میشناسم قبلا هم فهمیده بودم همسرم توی گذشته اش باهاش دوست بوده اما قسم خورد که از وقتی من اومدم تو زندگیش دیگه به اون خانم کاری نداشته تا همین یک هفته پیش گفت خانمه بود باهاش دوست بودم تهدیدم میکنهمنم گفتم چرا مگه تو نگفتی تموم شده و گفتم پیامها رو ب
 
کاترین : از حرفهای من ناراحت نشو؛
           ما هر دو یکی هستیم، نباید عمدأ بین خودمون سوتفاهم بوجود بیاریم.فردریک: چه جوری؟
کاترین: آدمهایی که همدیگر رو دوست دارند مخصوصا بین خودشون سوتفاهم بوجود می آرند
           و دعوا می کنند؛
           بعد یهو می بینند که دیگه همدیگر رو دوست ندارند.فردریک: ما دعوا نمی کنیم.کاترین:  نباید بکنیم؛
       چون اگر توی این دنیا اتفاقی بین ما بیفته همدیگرو از دست میدیم، اونوقت دست دیگران میفتیم...
 
سلام
من مدتیه نشون کرده یه آقا پسر هستم که دو سال پیش با هم در ارتباط بودیم، خودش پسر خیلی خوبیه ولی مامانش خیلی به من حسادت میکنه، فکر میکنه من اومدم باهاش رقابت کنم، یا پسرش رو ازش بگیرم. 
کاملا ظاهر حفظ میکرد و اصلا نشون نمی‌داد با من مشکل داره و با رضایت کامل اومدن خواستگاری من. تا اینکه خیلی اتفاقی به این موضوع پی بردم. مامان شون پشت سر من به پسرشون از من بد میگن حتی میگن چرا کم محلش نمیکنی پر رو میشه، یا دختره لوسه و فلانه. 
پسرشون تا حالا
راستش نمیدونم گفتنش درسته یا نه ولی خب دوست دارم راهنمایی یا نظرین بدین
من یه پسری ام که امسال کنکور دارم،خانواده ما وضعیتش متوسط رو به پایینه، از موقعی که یادمه تو خانواده ما جنگ و دعوا بودش، من که خودم به شخصه خیلی از این دعوا ها آسیب خوردم، دعوا ها هم فقط بین پدر و مادرم نبود، بلکه بین فامیل هامون هم بود، طوری که انگار به خون هم دیگه تشنه هستن، وضعیت طوری شد که با تمام فامیل هامون تقریبا قطع ارتباط کردیم، درست تو سن اوج نوجونیم که به نظرم س
فکر کن بری از روی دلسوزی یه لاکپشت رو وسط اتوبان نجات بدی ، بزنن له و لوردت کنن...
یا زنده نمیمونی ، یا اگر بمونی دیگه نمیتونی زندگی کنی بدون مغز و پا ... 
                                                  ****
تو اورژانس خودم تحویلش گرفتم و لحظه به لحظه باهاش بودم ، هنوز به هوش بود باهاش مدام حرف میزدم شوخی میکردم و اونم به زور بعد ناله هاش یه خنده ای میزد...
امروز رفتم بالا سرش icu ...
کاملا بیهوش بود...
۷۰ درصد مغزش ایسکمی شده بود به خاطر شرایط وحشتناک پاهاش و
دیشب با بابا دعوا کردم:( دعوا نکردیم ،فقط من دعوا کردم.
بعد یک هفته ی فوق العاده ای که داشتیم خرابش کردم، ولی از قصد نبود، از ترس بود فقط از اضطراب بود.
حدس میزدم که امروز دیگه بخواد بره شرکت واسه همین دیشب ازش خواستم با هم بریم، گفتم من به درسا و کلاس آنلاینم میرسم شمام به کاراتون ولی، قبول نکرد، فقط گفت منم قرار نیست جایی برم.
اینو گفت قاطی کردم:(  اون به خاطر من میخواست بازم نره ولی من قاطی کردم، چون خب اینجوری عذاب وجدان می‌گرفتم ، تا کی قرار
چرا بعضیا به خودشون می گیرن؟؟؟
بحث درباره BTS هست یع اکسوال میاد میگه: اکسو پادشاه کی پاپه =\
و سر یه دعوا رو باز می کنه (بعضی وقتا هم برعکسه )
یا هم چندتا اکسوال دارن با هم حرف میزنن
یه بلینک میاد میگه: دیدین دوست دختر چن حاملست =\
و یه دعوای دیگه صورت میگیره
یا هم رابطه یکی لو رفته می شینن دعوا می کنن =\
چرا وقتی میبینین بایستون دوست دختر داره 
ناراحت میشین ، یکم به این فکر کنین که اونم دل داره
اصلا منظورم با شخص خاصی نیست 
من فقط یه مولتی فنم 
و همه
واسه من فاز روانشناسا رو برمیداره بعد خودش مدام میخاره تا باهاش کلکل کنه ،اونوقت ب من میگه بااین اگر کلکل کنی
 فرقی باهاش نداری :/ میگم تویی که مدام پلاسی تو صفحاتش و فحش میدی براهمین هی فک میکنه همه اینا ی نفرن
 و کارمنه-_- بدم میاد همچین کسی برام فاز برمیداره
لیستو اسکرول میکنم،"میم"؟ نه اونقدر دور شدیم که دیگه نمیشه باهاش حرف زد
"ز"؟ نه واقعا
"ر"؟ نه اون نمیگه،منم نمیگم
"میم2"؟ هنوز یکم راحت نیستم باهاش
"د"؟ نه،بعد اون قضایا ترجیح دادم فاصله حفظ بشه.
و بله اینا پنج تا دوست صمیمیم بودن.
و هربار تهش به این نتیجه میرسم خودم با خودم معضلاتمو حل کنم و حرف بزنم ،خیلی بهتره
با سلام خدمت دوستان 
بنده مدت ٤ سال هست ازدواج کردم و ثمره اش یک پسر ١١ ماهه هست. من و خانومم هر دو شاغل هستیم و واسه نگهداری از پسرم نیز از صبح تا عصر پرستار گرفتیم، اما خانومم خیلی زندگی رو سخت میگیره و همه ش زمان را بهمون سخت میگذرونه و رفتارش جوری شده که صمیمی ترین دوست خانوادگی مون که زوج بودن نیز با ما قطع ارتباط کردن و همه ش با هم دعوا داریم سر مسائل الکی.
من یه نمونه میگم که وضعیت را متوجه بشید؛ 
دیروز عصر تو آشپزخونه رفتم قهوه درست کنم گ
سلام
پسری ۲۹ ساله هستم. خواهری ۲۲ ساله و دانشجو دارم که متوجه شدم دوست پسر داره، بدون اینکه دعواش کنم باهاش صحبت کردم و تمام معایبش رو و عاقبت نداشتنش رو براش توضیح دادم و هیچ محدودش هم نکردم (گوشیش رو نگرفتم یا  اون رو چک نکردم) اونم قرار گذاشت که همه چی رو تموم کنه و دیگه سمت این دوستی ها نره. به مادرم جریان رو گفتم و بهش گفتم اصلا به روش نیاری، مثلا تو هیچی از ماجرا نمیدونی فقط حواست باشه که این درگیر این انحراف شده.
چند ماهی گذشت تا اینکه متو
دیشب خواب دیدم
د_ف تو خوابم بود و نان استاپ جنگ و دعوا بود
د_ف_ش هم بود و به طرز شدیدا عجیبی فقط نظاره گر بود و دخالتی نمیکرد
اصن یه وضعی بودا
 
سیستمم عجیبه
وقتایی که از یکی شدید شاکیم و امکان دعوا کردن با طرف واسم وجود نداره
شب تو خوابم میاد و یه دل سیر اونچه تو دلمه رو بهش میگم و خالی میشم
میشورم و پهنش میکنم رو بند و خلاصه اونچه تو واقعیت از دستم نمیادو تو خواب حساااببییی جبران میکنم
 
صبحشم که از خواب پا میشم انگار از رینگ بوکس برگشتم، حسابی
به استناد سایت آیین دادرسی دینا ، سوگند بتی یا سوگند قاطع دعوا سوگندی است که به وسیله آن حسب مورد ادعای مدعی ساقط و یا اثبات می شود . به موجب ماده 1325 قانون مدنی " در دعاوی که به شهادت شهود قابل اثبات است ، مدعی می تواند حکم به دعوای خود را که مورد انکار مدعی علیه است ، منوط به قسم او نماید ". بنابراین در سوگند بتی یا قاطع دعوا ، با سوگندِ تنها ، یا ادعا محکوم به رد شده و یا به اثبات می رسد ؛ بر خلاف سوگند تکمیلی که مکمل دلیل ناقص دیگری است و بر خلاف س
29 ام این ماه تولدشه و من بدون شک دلم واقعا براش تنگ شده ...
حتی نمیدونم که منو یادشه یامه ولی اینو مطمئنم که لاقل روز تولدم منو یادش میاد ...
دوست دارم بهش تبریک بگم ولی من ۴سال پیش تو روز تولدش برای همیشه باهاش خداحافظی کردم و دیگه هیچ وقت هیچ پیامی بهم ندادیم با وجود وابستگی وحشتناکی که بینمون بود ...
مطمئنم اونم هنوز منتظره ...
دلم برای وقتایی که با فحش نصیحتم میکرد تنگ شده ...
اون از من کوچیک ترین خبری نداره ولی من به هر طریقی بدون اینکه بفهمه ازش
  حس خوبی بهم دست داده.در دقایق اولیه
سال 98 هر اتفاقی که بگی افتاد...سر هرچی دعوا   
 می کنیم،بعد آشتی می کنیم...خیلی
ما جالب هستیم.حالا خوب شد تو مهمونی های عید دعوا نشد.ولی این عید رو خوب ارزیابی
می کنم،چون همه کار رو انجام دادم از جمله شیطونی ها... خیلی حال می ده.ولی اگه بهم بگن 98 اولش و آخر 97 چجوری
بود می گم:بره دیگه برنگرده.چون واقعاً حوصله من سر رفته و خیلی بی کارم.در مورد عیدی ها حرف نمی زنم،چون ممکن
هستش یه کسی دلش بخواد انقد داشته باشه... یه
تا این‌جا روزم چندتا دعوا و دلخوری با دو نفر دیگه در پی داشته. البته الف توی آخرین دعوا ازم معذرت خواهی کرد ولی من هنوزم با بغض نشستم و نمی‌تونم حواسم رو جمع کنم. از سین به‌خاطر حواس پرتی اش عصبانی شدم و اونم ناراحت شد از رفتارم. وضعیت امتحانام هم خوب نیست. امتحان عملی رو نسبتا خوندم و بلدم اما تئوری هیچ در هیچ. به‌خاطر اینکه دانش قبلی اش رو ندارم. فردا هم نمی‌تونم قسمت آخر گیم او ترونز رو ببینم. شایدم تایم ناهار به‌جای درس خوندن اون رو ببینم
از لحاظ شعر حفظی با 28.
 
+ میگه خودتو آماده کن پاییز و زمستون غرفه بگیریم تو پاساژ پروانه. میگم پایه‌ی دست‌فروشی هم هستم. میگه: شت. یافتم پایه‌ی زندگیمو.
++ یهو یه چیز مضخرفی میره رو مخم.
مثلا چرا لباسم تو اون عروسی زشت بود؟! چرا اونیکی لباسم رو نپوشیدم؟ چرا اونکار رو کردم؟ چرا اون حرف رو زدم؟ چقدر حس خجالت تحمیل کردم احتمالا.
چرا اصلا با بابا دعوا کردم که برم عروسی؟ کاش نمی‌رفتم. کاش دعوا نمی‌کردم. لعنت به من.
+++ سین میگه یادته بهت اوریگامی دادم
ماشینو داده مهدی ببره بنزین بزنه -_-  ده صبح -_-  فاطمه بهم گفت...وقت نشد برم  باهاش دعوا کنم ، دیگه زدیم بیرون با ماشین بابای فاطمه...نامرد ماشین و نمیده بشینم....میگه مگه ماشین باباتم  قرار بود بگیری خودت بشینی؟! 
گفتم نه پس برا جناب عالی داشتم می گرفتم -_-
گفت پس حرص نخور چون ماشینم بود باز با همین میرفتیم خوشگل خانم ://
بابا راس می گفت...ولی فاطمه خوب بودا...اینم از دست رفت -_- همه 18 ساله ها اینجوری از دست میرن یا فقط همین یکیه؟!!!...نه فک کنم همه شون هم
نمی دونم.می تونم به خودم بگم بزرگ شده ی مکتب حسینی؟حداقلش اینه که با اسمش یه جوری میشیم.تحمل حرف زور رو نداریم.تو روضه هاش،ابر بارونی میشیم.ذوق هیئت های محرم و غیر محرمو داریم.روسری مشکی هامون حرمت دارن.ازش یه حاجتایی رو گرفتیم.یه حاجتایی رو نگرفتیم.باهاش بعد از گریه های بی صدا و با صدا مون-موقع سردردایی که با هیچ قرصی خوب نمیشن-درد و دل کردیم.اون موقعایی که عصبی بودیم و از سر غرور نخواستیم بغضمونو نشون بدیم،باهاش دعوا کردیم.و حسین ِ جانمون ب
 به استناد سایت آیین دادرسی دینا ، دادرس شرایط اتیان این سوگند را مورد بررسی قرار می دهد و در صورت احراز شرایط ، قرار اتیان سوگند بتی یا قاطع دعوا را صادر خواهد کردبا صدور قرار اتیان سوگند بتی یا قاطع دعوا توسط دادگاه ، مشخص می شود که سرنوشت پیروزی یا محکومیت مدعی در اثبات ادعای خود بستگی به این سوگند خواهد داشت . در قرار اتیان سوگند بتی یا قاطع دعوا ، موضوع سوگند و همچنین شخصی که باید این سوگند را ادا نماید مشخص می شود . علاوه بر این ، م
یکی باشه ... باهاش راحت باشی ... همین ساعت از روز بهش پیام بدی بگی خوابم نمیبره ... اصن حس خواب نیس ... بیا باهم حرف بزنیم ... بعد منتظر شی ... منتظر شی ... جوابی نیاد بعد هر چی ترفند بلدی بزنی... به تلفنش زنگ بزنی...  به پنجره اش سنگ  بزنی ... آیفونشو بزنی ... بیدار شه فحشت بده ولی ... ولی تنهات نذاره ... بگه برنامت چیه خر بیشعور 
در هر خانواده‌ای ممکن است دعوا بر سر پول و مسائل مالی حتی زوجین را به سمت طلاق پیش ببرد. معمولا افرادی که برای فرار از مشکلاتی مثل بداخلاقی والدین، خلاصی از تنگناهای مالی، تنهایی یا ... ازدواج کرده‌اند بیشتر بر سر پول با همسرشان دعوا می‌کنند. اگر در بیشتر مواقع مسائل مالی موضوع اصلی دعوای شما با همسرتان است و در نتیجه روابط زناشویی‌تان کم رنگ شده است، بهتر است قبل از اقدام برای طلاق و جدایی باری دیگر زندگی مشترک خود را مورد بررسی قرار دهید.
به استناد سایت آیین دادرسی دینا ، اتیان سوگند بتی در دادگاه و صدور قرار اتیان سوگند بتی منوط به وجود شرایطی است که از جمله این شرایط می توان به مواردی همچون بدون دلیل بودن ادعای مدعی ، انتساب ادعا به شخص ادا کننده سوگند ، قابلیت سوگند برای ادعای مطرح شده ، وجود شرایط قانونی در شخص برای ادای سوگند اشاره کرد . علاوه بر این ، اتیان سوگند بتی یا قاطع دعوا منوط به درخواست مدعی می باشد . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد شرایط اتیان سوگند بتی یا قاط
مادر بزرگ بنی فوت شده
دلم برای پدربنی می سوزه چون الان حدود 18 ساله با خانوداش قط ارتباط کرده و پارسال پدرش و امسال مادرش به رحمت خدا رفت. خب این خیلی زجرآوره ، من دو سال قبل از فوت برادرم باهاش دعوا کردم. و بعد آشتی کردم حتی هر وقت میرفتم خونه شون پیشونیشو می بوسیدم اما هنوزم یاد دعوامون که می افتم با اینکه حق با من بود اما دلم خون میشه ...، الان پدر بنی نمیدونم چقدر حس عذاب وجدان بگیره اما مطمئنم باز سر ازدواج بنی بهش گیر میده .
و اما تصمصیم من
م
چرا بعضیا به خودشون می گیرن؟؟؟
بحث درباره BTS هست یع اکسوال میاد میگه: اکسو پادشاه کی پاپه =\
و سر یه دعوا رو باز می کنه (بعضی وقتا هم برعکسه )
یا هم چندتا اکسوال دارن با هم حرف میزنن
یه بلینک میاد میگه: دیدین دوست دختر چن حاملست =\
و یه دعوای دیگه صورت میگیره
یا هم رابطه یکی لو رفته می شینن دعوا می کنن =\
چرا وقتی میبینین بایستون دوست دختر داره 
ناراحت میشین ، یکم به این فکر کنین که اونم دل داره
اصلا منظورم با شخص خاصی نیست 
من فقط یه مولتی فنم 
و هم
بعد از چند روز دعوا و قهر بالاخره آشتی کردیم.
تو این دعوا خیلی حرفها زده شد و بی حرمتی شد
من میگم: هر دعوایی یک قدم پیش میره به سمت نابودی حرمت ها
به خودم و گذشته ام که فکر میکنم از الان خودم خجالت میکشم
من همونی نبودم که میگفتم احترام
عزت
اقتدار مرد
من همونی بودم که شعار دوستی خانواده میدادم
و...
چقدر شعار و حرف زدم
ولی حالا که باید عمل کنم ؛ تاب کوچکترین مسئله رو ندارم.
من دختری بودم که به خیال خودم داشتم سخت بار میومدم که روزای همسری پرباری داش
  حس خوبی بهم دست داده.در دقایق اولیه
سال 98 هر اتفاقی که بگی افتاد...سر هرچی دعوا   
 می کنیم،بعد آشتی می کنیم...خیلی
ما جالب هستیم.حالا خوب شد تو مهمونی های عید دعوا نشد.ولی این عید رو خوب ارزیابی
می کنم،چون همه کار رو انجام دادم از جمله شیطونی ها...       خیلی حال می ده.ولی اگه بهم بگن 98 اولش و آخر 97 چجوری
بود می گم:بره دیگه برنگرده.چون واقعاً حوصله من سر رفته و خیلی بی کارم.در مورد عیدی ها حرف نمی زنم،چون ممکن
هستش یه کسی دلش بخواد انقد داشته با
دیشب درمورد اینکه کی بریم دانشگاه تو گروه حرف میزدیم و جالب اینجا بود ک همه با هم موافق بودیم اما بچه ها محض احتیاط یک نظرسنجی گذاشتن تا همه شرکت کنن و کسی جانمونه. اتفاقا تو نظرسنجی هم همه با هم موافق بودن اما همون وجود گزینه ی دوم باعث شد ز بیاد تو گروه دخترونه و شروع کنه ب داد و بیداد ک چرا میخاین زودتر برین و چرا با بقیه هماهنگ نیستین و توهین کرد..من هم ک دلم پر بود از این طرز رفتارای بچگانه اش باهاش بخاطر لحن صحبتش دعوا کردم و....اونم بدتر با
همیشه همه ی زخمامو خودم با  دستای خودم مرهم گذاشتم،تنهایی سرمو بالا گرفتم گریه کردم، به خودم برای اشتباهاتم دلداری دادم و از خودم معذرت خواستم،این معنی تنهابودن نیست،معنی خودت ساخته بودنه شاید. تو دلم با بقیه دعوا نکردم با خود گذشتم دعوا کردم خود گذشتمو برای تلاش بیشتر تشویق کردم و اشتباهات گذشته رو تو ذهن خودم قشنگشون کردم،مثل "مردی در تبعید ابدی"ما هممون بعضی وقتا خوشحالیم از ته دلمون بعضی وقتا دلگیریم توی تمام اوقاتمون و بعضی وقتا خست
دانلود آهنگ جدید روزبه بمانی من باهاش کار دارم این روزا ‌
آپ موزیک ♫ برای شما کاربران ترانه زیبای من باهاش کار دارم این روزا ‌از روزبه بمانی ♫ با متن و دو کیفیت 320 , 128
Download New Song By : Roozbeh Bemani – Man Bahash Kar Daram In Rooza With Text And Direct Links In UpMusic

ادامه مطلب
به استناد سایت آیین دادرسی دینا دادگاه رسیدگی کننده به دعوا باید صلاحیت ذاتی و صلاحیت محلی برای رسیدگی به آن دعوا را داشته باشد ؛ در غیر این صورت ، خود دادگاه باید قرار عدم صلاحیت صادر کرده و پرونده را به مرجع دارای صلاحیت ارسال دارد . علاوه بر این خوانده دعوا نیز زمانی که دادگاه را به لحاظ ذاتی یا نسبی صالح به رسیدگی به دعوا نداند ، می تواند ضمن پاسخ به ماهیت دعوا ، ایراد عدم صلاحیت محلی یا ایراد عدم صلاحیت ذاتی نماید که دادگاه در صورت پذیرش
هرکسی باید یکیو داشته باشه تا بتونه به زبان خودش باهاش حرف بزنه، به زبان خودش باهاش درد دل کنه و به زبان خودش باهاش بخنده.
شبیه این مکالمه ی من با آرشیدای ۵ ساله که از وقتی که برادر ۱۴ سالش آیفون ۱۰ دار شده گوشی قبلیش رسیده به اون (!) و می تونه دایرکت بده و ساعت ها باهم حرف بزنیم؛ به زبانی که مخصوص خودمونه..
+ شک نکن اگه آدمی رو داری که زبان مخصوص حرف زدن خودتونو دارید، یکی از آپشنای خوشبختی رو داری
از خستگی پادرد گرفتم...
هزار تا کار همزمان ریخته بر سرم 
فردا هم امتحان دارم هم تئوری هم مصاحبه برای گرفتن یه قرارداد شخصی 
برای یه قراداد شرکت هم باید بریم اداره کل و دعوا کنیم (همه شرکت ها خخخ)
باید لپ تاپمو ببرم با خودم که همونجا اگه قانع شدیم مدارک  رو تو سامانه بارگزاری کنیم چون فقط تا فردا ساعت دو مهلت داره ....
فردا باید برم برای عشقم بنیامین هتل رزرو کنم 
و همچنین تزریق ژل برای لب 
و همچنین خواهرم فردا عصر عمل داره باید باهاش بدم 
و من نمی
تمام مردم ده کوچک ما خانم و آقای لطفی را می شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن وجود داشت. خانم لطفی مدام در حال دعوا با پیرمرد بود، اما آقای لطفی هیچ گاه یک کلمه هم جواب او را نمی داد. با این حال آن که همیشه دمغ و ناراحت دیده می شد، پیرزن، بود! مردم می گفتند: جالبه... شوهر بیچاره اش یک کلمه هم جوابش رو نمی ده، اما باز هم همیشه دمغ و دلخوره! این وضع ادامه داشت تا اینکه ناگهان خانم لطفی تبدیل شد به سرزنده ترین
سلام 
کاربرانی که عروسی های خنده دار، خواستگاری های عجیب و خنده دار، خواب های خنده دار یا دعوا های خنده دار دیدین تعریف کنید، من یه دعوای خنده دار مامانم تعریف می کنه؛
مامانم تازه ازدواج کرده بود، پدرم با عموم دعوا می کردن، پدرم از اون آدم هایی هست که دوست داره دعوا کنه مردم جلوش رو بگیرن، به مامانم گفت برو یه چوب بیار، مامانم تو سن کم ازدواج کرده هر کاری بهش می گفتن گوش میکرد، رفت یه چوب بزرگ آورد داد بهش، پدرم گفت بذار زمین بذار زمین چوب رو
​​هشدار:+۱۸
 
 
ابراهیم نبوی یک بار یک خاطره از زندان نوشته بود که درست تلخ‌ترین چیزی بود که در زندگی‌ام خواندم.از یه (تقریباً) پسربچه که وارد زندان شد و همه لات‌ها به او تجاوز کردند و آن پسر معتاد شد، از ریخت افتاد و دیگه سرش دعوا نبود و کم‌کم سرِ نخواستنش دعوا بود، دیگه بابتِ «ک*ون دادن» مواد هم به او‏ نمی‌دادند و افتاد به مصرفِ قرص‌های قرمزی که شهرداری با آن سگ‌ها را می‌کُشد، و در راهرو می‌خوابید، مثلِ اسکلت شده بود تا یه روز که همان‌
شاگرد اول کلاس تخصصی دوره هنرستانم بودم. اما یه فاصله زیادی رو با معلمم حس میکردم. فاصله ای که دیگران باهاش نداشتن. راحتی که دیگران باهاش داشتن.
اونم با معلمی که از همه معلم هام برام عزیز تر بود.
اواخر سال بود فهمیدم رقیب درسیم باهاش خارج از مدرسه در ارتباطه. (اون موقع ایمیل خیلی رو بورس بود) ایمیلی با هم ارتباط دارن و معلممون خیلی باهاش گپ میزنه و دوسش داره.
حس بدی داشتم. هنوز هم دارم.
هنوز هم اصلاح نشدم.
 
یه معتاد به کارم که فقط کار میکنم. کاری
وقتی در روابط زوجی دچار تعارض می شویم یادمون باشه:1) حق نداریم به خانواده های هم توهین کنیم.2) حق نداریم مسائل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم.تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم.3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم.همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن. 4) سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه5) هیچکس حق نداره جای خوابشو عوض کنه.6) هر کس برای آشتی پیش قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره.7) حق نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم و ب
اهنگ خودت میدونی که من چقدر دوست دارمت

ریمیکس اهنگ خودت میدونی که من چقدر دوست دارم
ریمیکس خودت میدونی که من چقدر دوست دارم
دانلود اهنگ میدونی که من چقدر دوست دارم

دانلود آهنگ خودت میدونی چقدر دوست دارم شماعی زاده
دانلود اهنگ دعوا از شماعی زاده با کیفیت 320
ریمیکس اهنگ ما که دعوا نداریم

دانلوداهنگ ما که دعوا نداریم حسن شماعی زاده
سلام 
من یک پسر ۲۲ ساله هستم که پنج شش ساله با رسیدن به سن بلوغ ذهنم درگیر مسایل و حوادث خاص زندگیم شده، تو زندگی من از بچگی شاهد خودکشی، مرگ، دعوا، درگیری، اعتیاد و تنهایی های زیادی در اطرافم بودم.
وقتی که دو سالم بود خالم که چهره ش رو تقریبا یادم رفته جلوی من با بنزین بخاطر بیماری روانی و فشار پدرش خودکشی کرد.
در شش سالگی داییم در جاده خارج از شهر تصادف کرد و فوت کرد اون موقع ارتباط نسبتا نزدیکی باهاش داشتم و چون بچه بودم زیاد یادم نمیاد.
در د
امروز روز دوستیه؟!از میم فاکتور میگیرم و میگم :
دلم یه دوست فهمیده و قابل اعتماد میخواد
بتونم حرف بزنم باهاش بدون اینکه قضاوتم کنه.از هر چی اذیتم میکنه بگم و خیالم راحت باشه که یا منو میفهمه یا راهکار خوبی برام داره
نمیدونم
همه ی آپشنهایی که یه دوست خوب داره
من دلم یه دوست خوب میخواد
خوب واقعی. نه خوب نصفه نیمه
به اندازه موهای سرم آدم دور و برمه اما یک دوست دلخواه ؟ نیست
و به اندازه یک عمر شاید ، میتونستم باهاش حرف بزنم اما حالا؟ تنهام و ساکت
آبجی هلاکمون کرده ،هر دفعه که دعوا می‌کنن میاد میگه میخوام به هم بزنم هفته ای دو سه بار تقریبا 
هر بار ما به مامان میگیم زود دست به کار شو ...مامان طرف پسره رو می‌گیره و هممون کلافه و عصبی با داد و بیداد قهر میکنیم همه با هم قهر ...جو سنگین 
دیروز آبجی بزرگه گفت هر دفعه دعوا میکنید میای اینجا و اعصاب همه رو خورد میکنی وقتی خوبید با هم چرا نمیای بگی این اخلاقش خوبه این کارا رو میکنه 
خوشیت تنها تنها غمت تو دلِ ما، چقد قشنگ گفت 
دیشب پسره نصف شب زن
اون استاده بود که باهاش بحث و دعوا داشتم و نمره و این صوبتا
دیروز یه دعوای دیگه داشت باهام که این متن چی بود واسم فرستادی و رفتی این ور و اون ور پشت سر من حرف زدی و واقعا واست متاسفم که مثلا تو مذهبی هستی ولی نمیدونی نباید تهمت بزنی و ...
و من از اونجا که باید خودم رو کنترل کنم و حرص نخورم (چون هم قول دادم به یه بزرگواری که واسم خیلی ارزش دارند و هم به نفع اون بیماری نیست) عذرخواهی کردم و هیچی نگفتم
دیروز که با معاون آموزشی حرف زدم در مورد تغییر است
امشب ه لا به لای حرفاش
شوخی شوخی بهم گفت که دوست نداشته که وقتی حالش بد بوده باهاش رفتم بیمارستان :/
می گفت من میخواستم خودم برم تو خودت یهو بیدار شدی اومدی
گفت دوست داشته تنها بره
و خوشش نمیاد وقتی میره دکتر کسی باهاش بره
جوابش رو شوخی طور دادم
اما واقعا ناراحت شدم
تشکر هیچی
این بود مزدم؟
من خیلی خوشم اومده که چند ساعت تو بیمارستان در به در این عتیقه بودم؟
واقعا که بی نمکه دستم
چرا این بشر انقدر بی چشم و روئه؟ 
سلام مهربون ترین خدا 
امروز لیلا زنگ زد گفت چنور دستگاه GPS ت رو لازم داره هیچ کدام از دستگاه های اداره نیستن 
منم گفتم باشه مشکلی نیس من کمی میوه بخرم ، میرم خانه ، بیاین اونجا ازم بگیرید 
یاد روزی افتادم که تازه نقشه کشی یاد گرفته بودم 
ولی gps نداشتم 
از معاون اداره GPS خواستم گفتم پول در آوردم 
یکی میخرم فعلا پول ندارم ، ندادن بهم...تا رفتم حساب شرکت رو فعال کردم 
و از حساب شرکت یه GPS خریدم. 
خب خیلی دلم شکست چون نقشه بردار های قبل حتی از کامپیوت
به استناد سایت آیین دادرسی دینا از جمله آثار قسم قاطع دعوا می توان به مواردی اشاره کرد که عبارتند از : 1) این نوع سوگند سبب خاتمه بخشی به دعوا و پایان یافتن آن می گردد ؛ 2 ) پس از اتیان سوگند بتی ، دیگر دلایل منافی با سوگند مطرح شده مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت ؛ 3 ) در صورت اثبات دروغ بودن سوگند ، آن سوگند ارزش و اعتباری در دادگاه نخواهد داشت و در صورتی که حکمی با استناد به آن صادر شده باشد ، قابل اعتراض خواهد بود . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد
خیلی جالبه
من هیچوقت فکر نمیکردم
که منیکه فانتزیم بود کسی رو ببینم و باهاش حرف بزنم و برم باهاش چایی بخورم و گپ بزنیم
روزی برسه، که نخوام که اینکارو انجام بدم و ردش کنم.
این اصلا هیچ افتخاری نداره در خودش، فقط دارم فکر میکنم که ادمها واقعنی عوض میشن ها!
اولا فانتزیای ادمها عوض میشن،
در ثانی آدمی وقتی دلش میشکنه، میشکنه! دیگه کاریش نمیشه کرد!
وقتی فانتزی آدمها، خود شما هستین، تا دیر نشده براورده کنین فانتزیشونو. بذارین از داشتن شما خوشحال باش
جزوه خلاصه آیین دادرسی مدنی 1 دوره بنیادین در 38 صفحه و در قالب فایل word و قابل ویرایش، بر اساس کتاب دکتر شمس، روزآمد تا دی ماه 1398
بخشهایی از جزوه:
ویژگی های آیین دادرسی مدنی :
با دو ویژگی آمره بودن و عطف به ما سبق شدن مشخص می گردد.
آمره بودن: در تعیین مرجع، شیوه رسیدگی به دعوا و طرق شکایت از آراء در اختیار اصحاب دعوا نیست. افراد نمی توانند خلاف آن تراضی و توافق نمایند و لازم الاجراست.
تشریفاتی بودن(تکمیلی): جهت حمایت اصحاب دعوا از خودکامگی قاضی و ت
از این به بعد دیگه ساکت نمیمونم هر دفه اسممو اورد دعوا درست میکنم, امروز هم با دعوایی که میشه اعلام حجت میکنم که هر دفه اسممو بیاره اون شب به تعداد دفعاتی که اسممو اورد میترسونمش و اذیتش میکنم. چیه؟ اگه با بیشعوریش سوار مامان بابا شده من از اون بیشعور تر میشم. نمیزارم سوار من  بشه. دیگه یک ذره هم رحم ندارم بهش. رقیه هم خیییییییبلیی راحت میترسه خییلی چیه میخوان هر دفه که بخوام بترسونمش یا اذیتش کنم منو دعوا کنن؟ مهم نی الان رقیه داره اذیتم میکن
سی سال گذشته ولی من هنوز عادت نکردم به کسی که هر روز تو آینه می بینمش. راستش رو بخوای تقریبا میتونم بگم ازش بدم میاد از اینکه همیشه چشمام رو کمی باز تر میکنم و وقتی میخندم نگرانم که خنده زشتش رو کسی نبینه. هیچ وقت اونطور که من میخواستم نبود. کلمه های خوبی بلده ولی وقتی میخواد حرف بزنه خیس عرق میشه که هندل نزنه ولی خراب میکنه. من همیشه از اینی که هستم فراری بودم شاید الان بیست و سه تا روانشناس بگن با خودت این باش و اون باش ولی خب من سی سال از یه نفر
دو راهی بی تفاوت بودن یا نبودن 
نمی تونم تصمیم بگیرم ... نمیخوام اونی که ضرر میکنه باشم
 
+ من با ناخن بلند مشکل دارم  وقتی خوابم خودمو باهاش چنگ میگیرم ... میشکنه حس چندشی بهم میده ... کثیف میشه باز حس‌چندشی میده ...دستم میزنم بهش حس چندشی میده بهم ... چرا شما ناخن بلند دوست دارین ؟میرین میکارین و غیره؟!؟ البته من با مال شما مشکلی ندارم فقط نمی دونم چطور شما باهاش مشکل ندارین ولی من دارم:/ 
سلامیه سایت خوب میخوام معرفی کنم که خیلی عالیه سایت renderforestیا پردازش جنگل یه وبسایت فوق العاده عالی برای ساخت انیمیشن های تبلیغاتی هست این وبسایت چند کاربرد دیگه هم داره:میتونید باهاش لوگو بسازید
میتونید باهاش موکاپ بسازید
و همچنین میتونید یه وبسایت هم طراحی کنیدواقعا عالیه حتما یه بار امتحان کنیداین هم لینکش تقدیم به شما:Renderforest.com
به استناد سایت آیین دادرسی دینا در مواردی که دادرس یا قاضی ممکن است از بی طرفی خارج شود ، لازم است تا از رسیدگی به آن پرونده امتناع کند و رسیدگی را به دادرس دیگری ارجاع دهد ، بر اساس ماده 91 قانون آیین دادرسی مدنی در صورت وجود قرابت نسبی یا قرابت سببی بین دادرس با یکی از اصحاب دعوا ، قیمومت و تکفل امور بودن دادرس با یکی از طرفین دعوا ، وراثت دادرس یا خانواده او از اصحاب دعوا ، اظهارنظر سابق دادرس در پرونده ، وجود دعوای حقوقی و جزایی بین دادرس با
خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میادغم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد
وقتی کسی تشنه میشه وقتی کسی آب میخوادوقتی که سیراب میشه فقط یه اسم یادش میاد
بهش میگن امام حسین امام خوب و مهربونامامی که بچه هاشو هدیه داده به آسمون
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیمتو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم
امامی که گفته روی حق کسی پا نذاریدرفیق نیمه راه نشیم هیچ کسو تنها نذاریم
وقتی شنیدم که امام واسه خدا جونشو دادبدجوری عاشقش شدم چطور
سلام دوستان جان دل
 
خوب و بد گذشته و میگذره
از ‌قتی لپ تاپ رو همسر برده شرکت نیومدم بلاگ سربزنم
خداروشکر همایش دهم دوروزه و عالی برگزار شد
فعلا درگیرودار یک خبر وحشتناک هستیم
یک قتل
بله قتل
منشی شرکت  یک خانووم جوون بود که دوتا دخترداشت 
سه ساله و دوساله
متاسفانه شوهرش خیلی هرز میچرخیده و باهم اختلاف داشتن
چندروز پیش دوباره سر اینکه همسرش اصرار داشته دوست دخترش رو صیغه کنه دعواشون میشه
صبح مامان دختره زنگ زد به همسر و کفت مریم مرده،کشته ش
معنیشو خودتون می‌دونید، پس نمی‌گم.
غر زدن فایده نداره، چون به هیچ دردی نمی‌خوره.
پاسخ به مشکلات دو گونه است:
۱-پذیرش
۲-تغییر
مثلاً: دلار هی‌گرون می‌شه، بدبخت می‌شیم.
۱-بپذیر این موقعیت رو و باهاش زندگی کن و درآمد کسب کن.
۲-تغییرش بده، نمی‌تونی تغییرش‌بدی.
کشورتو تغییر بده.
نمی‌تونی: باهاش بساز.
غر نزن عزیزم.
دیشب خیلی عصبی بودم. خیلی زیاد. همش احساس میکردم میخوام پریود بشم. ولی تقویم میگفت زوده. دیر خوابیدم و صبح پا شدم دوباره درس بخونم. وااااای که چقدر از شب امتحانی خوندن متنفرم. بعدش هم که سلام بر پریود.
رفتم امتحان دادم و اومدم. نمیدونم دلیلش یا وسواسه، یا بلد نبودن زیاد، یا بلد بودن! امتحانای این ترم رو خیلی مینویسم. دوشنبه استاد بهم گفت بسه دیگه همه رو نوشتی! امروزم برگه رو که دادم استاد یه لبخند عجیبی زد، نمیدونم نشونه خوبیه یا نه.
 
یه انیمه
به نقل از سایت مشاوره کیفری دینا ، برای پاسخ به این سوال که قسامه چیست باید گفت که قسم یا قسامه به معنای سوگند خوردن یا گناه و شاهد قراردادن خداوند است بر اینکه فرد ادا کننده سوگند بیانات خود را درست می گوید . اثبات دعوا با قسامه در جرایمی که مجازات آن تعزیر و حدود است قابل اثبات نیست . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد نحوه اثبات دعوا با قسامه در امور کیفری بر روی لینک زیر کلیک کنید :
 
 
www.heyvalaw.com/web/articles/view/1384/قسامه-در-امور-کیفری.html
 
چیه این مثلا مرد بودن؟ 
وقتی برای اینکه کسی متوجه نشه باید سرتو ببری زیر پتو و تو اولین لحظه ای که چشاتو میبندی صورتت خیس بشه .... 
وقتی نداری کسیو که وقتی دلت آشوبه باهاش حرف بزنی ... 
وقتی حتی نمیتونی دل خودتو آروم کنی ... 
چیه این مرد بودن که مجبوری وسط همه کم اوردنا، به همه لبخند بزنی تا نشون بدی چیزی نیست ! 
+ نمیدونم ... شایدم اصلا مرد و زن نداره تا وقتی کسی نباشه تا باهاش حرف بزنی و درکت کنه :) 
به مصاحبه دوم با استاد آلمانیه دعوت گشتم...نمی دونم مصاحبه دوم چطور پیش بره و نتیجه چی بشه ولی خیلی دوست دارم باهاش صحبت کنم؛ بهم آرامش میده حرف زدنش؛ حتی پسرشم دوست داشتم!! چون دانشگاه ها و مدارس المان به علت کرونا تعطیل شدن، اسکایپ قبلی رو تو خونه انجام داد و پسرش هم که ۸,۹ ساله بود هی میومد تو اتاق به من نگاه میکرد، در کمدو باز میکرد، به شونه مادرش تکیه میداد مامانشم خیلی ریلکس بود و مهربون باهاش به آلمانی یه چیزایی میگفت که سوادم نمیرسید بف
مهرداد مختاری عضو شورای شهر شاهین‌شهر با حضور در دادگاه از مدیر مسؤول پایگاه خبری صدای جویا نزد مراجع قضائی طرح دعوا کرد.
  به گزارش پایگاه خبری صدای جویا از شاهین‌شهر اصفهان، صبح امروز ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۸ مهرداد مختاری عضو شورای شهر شاهین‌شهر با حضور در دادگاه در خصوص اخبار منتشرشده در این پایگاه خبری با تیترهای مختلف با ارائه‌ شکوائیه‌ای با وکالت مهدی جعفری علیه نورالله جویا مدیر مسؤول پایگاه خبری صدای جویا نزد دادیاری دادسرای عمومی و
نمیدونم چی شده !!! چرا به جای که نمیخواستم کشیده شدم  از همون اول خدا خدا میکردم شهر خودم برای ادامه خدمت سربازی نیوفتم ولی نمیدونم چی شد تا اینجا داشته باش . تو پادگان چند تا رفیق پیدا کرده بودم که همون چندتا بر عکس من بودن و میخواستن شهر خودشون خدمت کنن . برای یه سری ها هم شرایطی پدر ناجای ، پدر فوتی ، نامزدی بود که اگه کسی این شرایط رو داشت را داشت می افتاد شهر خودش ولی خوب بگذریم و تقسیم شدیم و همه به یگان های مربوطه خودمون معرفی شدیم . یکی راه
استاد فاطمی نیا:حدیثی
زیبا از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است که موارد بسیاری به بنده
مراجعه کردند که بعد از عمل به این روایت مشکلشان حل شده است! حضرت در یک
جمله کوتاه میفرمایند: (( الاحتمال ، قبر العیوب ))" تحمل و بردباری قَبر عیب هاست"چه طور جسد در قبر پنهان میشود، همه عیب ها با بردباری پنهان میشود.مردی
برایم نقل میکرد که من تا به منزل میرسیدم، همسرم شروع به دعوا میکرد که
چرا تو فقیری؟! چرا من را بیست سال اسیرخود کردی؟! و...! مرد میگفت من
1. دعوا دلیل جدایی نیست.
2. به تعهدات رابطه پایبند باشید.
3. چیزهای مورد علاقه او را بخرید.
4. هنگام ورود و خروج از خانه، همسرتان را ببوسید.
 5. گاهی کنسل کردن یک قرار، به بودن در کنار همسرتان می ارزد.
6. با خانواده او مانند خانواده خود رفتار کنید.
7. گفتن «دوستت دارم» هر چه بیشتر، بهتر.
8. هنگام بیماری با او مهربان باشید.
9. در نبود یکدیگر، کارهای خانه را انجام دهید.
10. از گفتن جوک های توهین آمیز خودداری کنید.
11. وقت شناس باشید.
12. با افرادی که پشت همسر شما
هر آدمی ممکنه در زندگیش عصبانی بشه و حتی باعث بشه که دعوا کنه.
در تمام عمرم 3 بار به نقطه ای از عصبانیت رسیدم که باعث دعوا شد.   که البته هیچکدومشون شروع کننده اش من نبودم!
اولین زمان دبیرستان بود روز اول دبیرستان که بر خلاف سالهای راهنمایی که صندلی های به هم چسبیده و یا به شکل نیمکت مشترک بود،  در زمانی که وارد دبیرستان شدم مثل همه یک صندلی خالی در کلاس رو انتخاب کردم و نشستم! بعد از دقایقی یک نفر با کم شعور که دو سال مانده به حساب میومد از کلاس
جدا از جالبی و عجیبی ماجرای جانی دپ و همسر سابقش ، یک چیزی خیلی خیلی جالب تر بود ؛ و آن دیدن چگونگی تولید مثل دعواها بود :/ انگار که خشونت، موجود شروری با جنون زادو ولد است که برای تکثیرش هم فقط وجود یک والد کافیست :/ 
جالب بود که چطور یک دعوا بین دونفر ، که تازه آن هم اصلا دیگران از علت و جریانش باخبر نیستند ، تبدیل به دعوایی بزرگتر با علتی کاملا بیربط و متفاوت میان آدمهای دیگر میشود . یک نفر این قضیه را به فمنیسم ربط میدهد!! :// و دیگری میگوید که هم
مانع سوم
هرج و مرج در دعواها !
ما یادگرفتیم که دعوا باید عادلانه باشه!
14 قانون وجود دارد که باید رعایت شود.
1،مشکل به وجود آمده را روشن کنید.
2.فقط روی همون مشکل تمرکز کنید.( مشکلات گذشته رو قاطی دعوا نکنید )
3.سعی کنید ارتباط فیزیکی ملایمی داشته باشید.(قدم زدن و تکان دادن شدید دستان هنگام بحث ممنوع )
(مثلا:دستان همدیگر رو بگیرید .این احساس در آرامش شما و همسرتون بسیار موثر خواهد بود )
4.از طعنه زدن به هم خودداری کنید.حتی اگه همسر شما اهل طعنه زدن اس
انگار مستضعفین باور ندارند که در همین کشور در مقابل قلدرمآبان در حال تقابل و رویارویی هستند! انگار حواسشان نیست که هر کدام از دو طیف می خواهند کار را از دست طیف دیگر خارج کند!
می گویند: آنطور که می خواستیم نشد، دیگر رأی نمی دهیم! این حرف را کسانی می زنند که رأی ندادن آنها فقط به قوت بیشتر طیف مستکبرین داخلی منجر می شود. در رأی به کاندیدای خودی اهمال می کنند. کار به دست کاندیدای طیف مقابل می افتد. بعد تعجب می کنند که چرا دارد کار پیچیده تر می شود!
میدونی الان داشتم یکی از نوشته هامو میخوندم..از اونا ک هیچ وقت گزینه انتشارو نمیزنی ، چون هیچ وقت نمیفهمی چجوری باید منظورتو برسونی و تمومش کنی...و الان دقیقن تو نقطه ی مقابله نوشتمم..و اون نوشته فقط واسه 50 روزه پیشه...همینقد مسخره...
 فک کنم همه عوض میشن..ی سری تغییرا خوبه ی سری ام...
میدونی زندگی و روابط همینقدر مسخره اس ک ی روز در حد مرررگ از یکی بدت میاد و سال بعد از خودت ک چرا ناراحتش کردی..یکی از همکلاسبام بود ک واقعا باهاش حال نمیکردم..بنظرم ل
میدونی مرد؟از یه جایی به بعد دوره ی اینجور عشقا میگذره؛فلان ریمل و فلان خط چشم و کدوم لباسم با کدوم شالم سِته و وقتی نشستم رو به روش دستمو چجور بذارم زیر چونم و با کدوم زاویه بخندم که بیشتر دلش بلرزه ! قشنگ بودن خوبه ها؛ولی تهِ تهش اونی میمونه که داغون و خسته و لهتم دیده.اونی که تو عرق ریزون تابستون با آرایش ریخته و موهای فر خورده و صورت خیسو کلافه باهاش دوئیدی،باهاش خندیدی،باهاش غر زدی به هرچی گرما و آفتاب کوفتیه و تو برف ریزون زمستون با ص
چشما رو باز میکنم و بعد کمی مکث بلند میشم  
اطرافو نگاه میکنم..
یکی شبیه خودمو میبینه که راحت و بی دغدغه خوابیده
این همه شباهتش به من بخاطر چیه!!!
بیشتر دو رو برم و نگاه میکنم...
همه مغموم و خسته ن..و حتی گریون!
این منم!
این لحظه س که همه ی کنجکاویم برای اینکه تو چه سنی و چطوری میمیرم برطرف میشه!
ترس همه وجودمو میگیره...
برای از اینجا به بعدش نظری ندارم!
که میگن خانم خوبی بود خدا بیامرزتش یا بگن خوبه رفت راحتمون کرد و خودشم راحت شد!!!
یا حتی تر بگن خیلی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها