نتایج جستجو برای عبارت :

کورسو

مثل روز اول مدرسه، پر از شور و شوق و هراس. مثل اولین روزهای پانزده سالگی پر از میل جذابیت. مثل اولین بار قدم گذاشتن در آب، پر نشانه های تازگی. مثل اولین روزهای مادری و لمس تکان هایش؛ پر از ترسی از جنس هیچ چیز؛ عشقی از جنس هیچ چیز و تمامیتی به وسعت دنیا. مثل بار اول حضور در چت روم و هیجان بالا و پایین رونده در دل. مثل بار اول لمس دست هایش دست هایت را. مثل اولین بار شنیدن صدایش. مثل یک شب دلتنگی و یاد آمدن بویش. مثل اولین بارِ نوشتنِ بی کمک، خواندنِ بی
استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی: شعر مشیری به یکبار خواندن تمام زیبایی ها و رازهای خود را به خواننده می بخشد. سعدی هم زیبایی ها و هنرهای شعرش را در یک لحظه به خواننده عرضه می دارد. به نظر من مشیری به سعدی نزدیک است و این قلمرو پسند خواننده است.___استاد سیروس آموزگار: از فریدون پرسیدم "چرا 'زورق صبح'؟ این سوی ابرها نیز صبح است منتهی نوری در میان نیست. بهتر نبود به جای 'زورق صبح' می گفتی 'زورق نور'؟" . خیال می کردم هم اکنون در چهره ی وی حالت یک اشراق و مک
وقتایی که اون حفره‌ی توی قبلم بازیش می‌گیره و مثل زخم سر بازی میشه که گذر باد از روش و رخ دادن عمل گرماگیر تبخیر بر روی خون‌هایی که تازه از زخم زدن بیرون باعث میشه اطراف و روش هوا بکشه و یخ کنه و درد بکشم و بسوزه، پناه می‌برم به خیال. پناه می‌برم به دنیایی که خالقش خودمم و هیچ حرکت اضافه‌ای رخ نمی‌ده مگر اینکه من بخوام.
اولش از هر هیاهویی فاصله می‌گیرم. خلق کردن، آرامش و سکوت می‌خواد حتی اگه خیالی باشه. بعد چشامو می‌بندم. دونه دونه همه چیز
خواستگارایی که باهاشون به حرف زدن رسیدم همه از اینکه می خوان یه زندگی معمولی داشته باشن می گفتن 
راستش با خودم فکر می کنم که زندگی معمولی چیه؟ 
و نمی دونم 
همیشه رویام این بود کسی پیدا شه که ناز منو بکشه 
ولی خوب تجربه بهم نشون داد که صرفا در صورتی که برای مرد ارزش داشته باشی نازتو می کشه 
یا باید خیلی ازش کوچیکتر باشی که تو رو بزرگ حساب نکنه 
و یا باید دختر حاجی و دختر پولدار باشی 
و یا باید راحت ازت جواب نگرفته باشه تا براش ارزش داشته باشه 
و
ظهر حال عجیبی داشتم. می‌دونستم که ریاضی از چنگم پریده و تمرکزم به جا نیست. مثل شیمی. سر سلف، از ذوقم به علی گفتم. که بالاخره، بعد از چند سال، تونستم پستی بنویسم که هیچکس نتونه برداشت دقیقی از منظورش بکنه و در عین حال، کسی نگه مبهمه. از رنجی که باعث شده بود من حتما مجبور به نوشتن پست قبل بشم، گفتم. که نمی‌شد ننویسم؛ و فقط از عنوانی که می‌خواستم بذارم، چشم پوشیدم که تعادل نرسیدن منظور دقیق و حذف ابهام، برقرار باشه. و حالا دارم فکر می‌کنم، که نه
 
عجیب‌ترین هنجارها رو میشه تو همین مملکت دید!
سالادی از مذهب ،عُرف و مدرنیته، البته با درصد بالای عُرف،تاکید میکنم عُرف و عُرف و غُرف...لعنت به عرف
یک سری باورهای سنتی و کهنه که هم مردهاش و هم زنهاش دست به دست هم و سینه به سینه میچرخونن و حفظش می‌کنن
باورها و هنجارهایی که هم دامن دخترا و زنهاش رو گرفته هم پسرها و مردهاش رو
شاید بگید پسرا که دامن نمی‌پوشن،ولی غافل از اینکه اولین دامن رو ،پسرا تو بچگی‌شون می‌پوشیدن،البته بیشتر قدیم‌ترا
بعد
من مسافر زمانمقشنگ حس میکنم روزی که حسرت این روزام رو میخورمنگاه به بابا و مامانم که میکنم...به این روزهای کارمبه داداشمبه خونه امونبه سن و سالمبه فکر و خیالمبه حالمبه حالمبه حالمنه اینکه حالم عالی و بی نقص باشهکه اگر بود این متن رو نمینوشتمکه وقتی بود این متن رو ننوشتمولی مطمینم دل تنگش میشمدلتنگ این آدمارابطه هادلتنگ محمد میشم که می‌دونم الان هروقت بهش زنگ بزنم آماده است خودش رو برسونه و به حرفام گوش بدهتا کی هست؟ تا کی اینطوری هست؟دلتن
فکر می‌کنم برای هرکدام از ما حداقل یک بار این اتفاق رخ داده که سر و کارمان به یک سازمان دولتی/خصوصی/خصولتی افتاده باشد و بنا بر اتفاقاتی از انجام کار ما سر باز زده باشند. یا حتی زمان‌هایی که بعد از خرید یک کالا مصرفی متوجه منقضی بودن تاریخ مصرف آن می‌شویم. یا وقتی که متوجه می‌شویم داخل آبمیوه‌ای که به ما فروخته شده مقدار 60 درصد آب خالص به‌کار برده‌اند تا مثلا طالبی خالص. منطقاً انتخاب اکثر ما در این موارد رو در رو شدن با فروشنده و احتمالا ج
سیل نوروز 98 و آموزه های ما
روزها فکر من این است و همه شب سخنم.. که چرا غافل از احوال دل خویشتنمباید امروز برای اولین مرتبه که در سال 98 می نوسیم تبریک سال نو را بگویم و آرزوهای سعادتمندی کنم اما ...باران می بارد، سیل نوروز 98 مگر برای باران اینهمه شعر نگفته ایم، مگر باران نعمت نیست، مگر نه اینکه دیگر کورسو امیدی هم نباید از دولت و حکومت داشت؟ چرا باز همیشه انتظار داریم که دولت باید چنان کند؟ ما خودمان برای خودمان چه می کنیم؟ چقدر به حال دل خویش می
دهلیز
فاجعه از وقتی شروع شد که مادر بچه ها از حمام برگشت و پا گذاشت روی خرند خانه و دید که سه تا بچه هاش تاقباز افتاده اند روی آب حوض . بعد از آن را هم که همسایه ها دیدند و شنیدند و خیلی هاشان گریه کردند .غروب که هنوز همسایه ها توی خانه ولو بودند با دو تا پاسبان و یک پزشک قانونی و مادر بچه ها داشت ساقه های نازک لاله عباسی و اطلسی باغچه را می شکست و خاک باغچه را می ریخت روی سرش . بابای بچه ها مثل هر شب آمد . از میان زن ها که بچه به کول ایستاده بودند توی
 
بررسی کامل و حرفه‌ای سگ هاسکی
هاسکی سال ۱۹۰۹ میلادی به آلاسکا برده شد. هاسکی یک اسم کلی برای تعدادی از نژادها است که به عنوان سگ های سورتمه کش مورد استفاده قرار می گیرند. هاسکی دراصل در مناطق شمالی کره زمین مورد استفاده قرار می گرفتند اما هم اکنون به عنوان سگ دست آموز نیز وارد منازل مردم شده اند.
 
قیمت روز توله سگ روتوایلر
 
 
در اصل اسم سگ هاسکی توسط اروپایی ها از ESKIE متمایز شده است که اسکیموها این نام را بر سگ های سورتمه کش خودگذاشته بودند.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها