چند سال بعد که دوباره به مانچا برخوردم (خانواده برای فرار از این قضیهی روبان به ناحیهی موراویا نقل مکان کرده بود) از او خواستم که مرا ببخشد (چون که من در هر موردی، برای هر چه در هر کجا اتفاق میافتد، به خاطر تمام وقایع ناگواری که در روزنامهها میخوانم، شخص خودم را گناهکار میدانم و حس میکنم که تمام این اتفاقات زیر سر من است.)
تنهایی پر هیاهو - بهومیل هرابال
این روزا کتاب تنهایی پر هیاهو دستمه و چون برا خودم نیست از تیکههای زیادیش د
ترافیک اول جاده چالوس؛ صبحانه نخورده و ضعف زده و خواب آلود سر ظهر در حالی که رله های فیوز سوخته بود و کولر هم کار نمیکرد؛ گفت اصلا قابل بخشش نیست
گفتم اتفاقا یکبار نبخش. اصلا اونی که گفته " لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست " لذت انتقام رو تجربه نکرده بوده.
بد بودن گاهی چقدر خوبه. اگر فقط در حد روایت و حرف باشه، نه بیشتر.
بورس باز است. استادمان را میگویم. در طی 4 ساعت اسمی آزمایشگاه، 45 دقیقه با تاخیر می آید، یک ساعت زود تمام می کند و این بین هم یک گوشه نشسته است و زل زده است به شاخص های بورس روی لپتاپش و همسرش که دانشجوی دکتری است و اسما TA، دارد تنهایی یا نهایتا با یکی دو تا از دانشجویان آزمایش ها را انجام می دهد و بقیه دانشجوها یک گوشه از آزمایشگاه نشسته اند و حرف می زنند. باور کنید دارم دقیق دقیق در مورد دانشگاه شهید بهشتی صحبت میکنم.
به گواه طول صوت های کلاس تئ
یه زمانایی ولیعصر و فلسطین و تئاتر شهر و انقلاب برای من فقط حسرت بود و اگه جاهایی حسرتِ لذت هم نبود، تیتر بُلد "گاج" و "قلمچی" و "کتاب تست" اذیتم میکرد.
اما امروز مثل هیچوقت نبود. کثافتِ زندهگی توش عیانتر بود. خبری از مدلای شهرستانی و بالاشهری توی دَونتَون با تیپای خیلی تماشایی و چشمنواز نبود. و نه خبر از کولهپشتی به کولهای خندون که دور سیم هندزفریاشون بافتنیای رنگی دارن یا توی بغل هدفونشون توی مکان دیگهای گم شدن. نه بچههای پر
برنامه
گروه معارف و مناسبتهای ِ رادیو ایران تقدیم میکند.
****************************************
به افق آفتاب
****************************************
به نام ِ خدایی که عزیز و دوست داشتنی ِ
و با محبت ِ تمام سلام
****************************************
در بهترین دقایق ِ روز با شما هستیم و امیدواریم نور ِ این لحظات ، جان و دل ِ همه مار ُ روشن کنه.
***************************************
امروز به این فکر میکردم که یه وقتایی یه چیزای ِ بظاهر ِ کوچیک، تاثیرات ِ بزرگی روی ِ کارها و اتفاقات دارن.
*************************************
ب
درباره این سایت