نتایج جستجو برای عبارت :

معذرت میخوام

حقیقتا امروز برای اولین بار احساس عذاب وجدان کردم و از کسی ک پشتش غیبت کرده بودم معذرت خواستم،توی واتساپ هنوز سین نکرده و من کلیییی دارم میترسماز اینکه نکنه معذرت نخاستن بهتر باشه از خواستن از اینکه نکنه بد درموردم فکر کنه از اینکه نکنه در حالت بینظری درمورد من بودم و با اینکار در نظرش من ادم کلا همیشه غیبت کنی بنظر بیامکلا حالم از اینکه دستمو زدم رو سند خیلی بدهکاش دستم خشک میشه سند نمیزدم:/
 سلام اجی ها و داداش گل:)
میدونم خیلی از شما لطف دارید و پست ها رو بازدید میکنید و نظر هم که رو شاخ هست و میدید:)
اما کم لطفی منو ببخشید به خاطر بازدید نکردن و نظر نذاشتن:)
پ ن:به خازر مشغله کاریم هست که اینطوره اما از این به بعد سعی میکنم هر شب یک ساعت خاص پست ها رو ببینم:)
پ ن ۲: بازم معذرت:)))
مهم‌ترین چیزی که در رابطه با آدما باید یاد گرفت، به‌نظر من اینه‌که بدونیم بعضی‌وقتا نبودنمون نیازه. هی نپرسین چی شده؟ چرا ناراحتی؟ از من ناراحتی و فلان. به‌جاش سعی کنین کمتر توی میدان دید طرف بمونین و کمتر رو اعصاب و رومخ باشین.  وقتی با یکی دعوا می‌کنین و تقصیر خودتونم هست، یه‌مدت -بسته به میزان خرابی‌ای که به‌بار آوردین- اون آدم رو با فکراش تنها بذارین و بعد براش جبران کنین. باور کنین اینکه هی میپرسین و هی لبخند میزنین هیچ تاثیری ندار
بهم گفت یه لحظه بیا بیرون فکر کردم با نهاله  
باز گفت یه لحظه بیا بیرون اشاره کردم با منی ؟ 
گفت اره 
بهم گفت من ترم بعد مهمانی گرفتم یه جای دیگه اگر دلخوری ای از طرف من پیش اومده معذرت میخوام
اون لحظه نه دلخوریم مهم بود نه معذرت خواهیش 
فقط رو کلمه مهمانی گرفتن قفل کرده بودم ...
دلم گرفت... 
خیلی دلم برای خودم سوخت گناه دارم
من آزاد تر از تو بودم و نمی‌تونستی تحملش کنی.
.
یک سری وقت‌ها نمی‌دونم چیزی که دارم می‌گم، فکر‌ می‌کنم، احساس می‌کنم مال خودمه یا مال شخص دیگه‌ای؟.
با هربار صدای شکستن یه ظرف و دیدن خرد شدنش، چیزی هم بین ما می‌شکست. و بعد با خودت فکر می‌کردی این شکستگی اصلا قابل ترمیم هست؟
.
بعضی معذرت خواهی ها هم اینطوری اند که شخص نمیتونه تحمل کنه که به کسی به هر دلیلی اسیب زده و برای همین معذرت خواهی میکنه تا فقط وجدان خودش رو سرسری رها کنه و نذاره وجه ا
یه سری از افکار آدما هست که نمیتونی کاری دربارش بکنی
هرچی‌ بیشتر بهش فکر کنی عین آتیشی میمونه که بهش فوت کنی
فقط بزرگ‌تر میشه.
گاهی مواقع باید فکرای آزار‌دهنده رو رها کنی،فقط اینجوریه که میتونی ازشون خلاص بشی...








+اگه کسی واسش مهمه که اینجام،بابت همه کم‌کاریای اخیرم ازش معذرت میخوام.
حالم خوبه فقط یکم مشغله‌هام زیاد شده و وبلاگ رفته تو اولویت‌های آخرم.
دوستون دارم⁦♥️⁩
ممنون که حالمو میپرسید⁦⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩
معذرت میخوام
یه سری از افکار آدما هست که نمیتونی کاری دربارش بکنی
هرچی‌ بیشتر بهش فکر کنی عین آتیشی میمونه که بهش فوت کنی
فقط بزرگ‌تر میشه.
گاهی مواقع باید فکرای آزار‌دهنده رو رها کنی،فقط اینجوریه که میتونی ازشونخلاص بشی...








+اگه کسی واسش مهمه که اینجام،بابت همه کم‌کاریای اخیرم ازش معذرت میخوام.
حالم خوبه فقط یکم مشغله‌هام زیاد شده و وبلاگ رفته تو اولویت‌های آخرم.
دوستون دارم⁦♥️⁩
ممنون که حالمو میپرسید⁦⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩
معذرت میخوام
سلام به همگی بچه ها من این وب رو دو سه روز پیش به داداش بهنام پس دادم ، پولم رو هم گرفتم 
خیلی کار بهنام سخته ، بهش گفتم نمیتونم مثل تو پست بزارم
امروز بهم گفت اگه نمیتونی این وب رو مدیریت کنی ، حذفش کن
باید از همتون معذرت بخوام ، اما واقعا نمیتونم ؛ پس حذفش میکنم ، شرمنده همتون شدم . ببخشید منو 
دو روز دیگه این وب رو نمیبینین _ خدانگهدارتون
پ.ن : داداش بهنام گفت ک به یکی از دنبالکننده ها که اسمشون حنانه هست بگم که :
《 من سر قولم هستم ...
پس توی فکر
«اگر پرده برداری من از این جوک و شوخی ثبات و همگرایی سبب جریجه‌دار شدن احساسات فرد و یا گروهی شده باشد، از صمیم قلب معذرت می‌خواهم. جدا معذرت می‌خواهم. هدف من ایجاد اصلاح در رفتارهای سیاسی و ادبیات سیاسی بود که حالا جوک پنداشته شده است.»
ادامه مطلب
امروز زنگ زدم از فرزانه معذرت خواهی کردم.اونم عذرخواهی کرد که از کوره در رفته اون حرفارو زده ولی گفت منتظر بوده اول من زنگ بزنم معذرت بخوام تا بعد عذرخواهی کنه:/
+یکشنبه تولد فرزاده، فرزانه دعوتم کرد.
++ کمک کنید چی بخرم براش؟ به غیر از تیشرت:))) فک کنم ده تاشو ازم کادو گرفته تا حالا:)))
امروز کسی می گفت، اگر رنجیده ای واقعا معذرت می خوام ازت. جواب دادم، من اصلا نرنجیده ام ولی از آدم هایی که برای حفظ روابط اجتماعی و ازین قبیل بازی ها، معذرت خواهی می کنند خوشم نمی آید. من اگر از کسی معذرت بخواهم، واقعاً تمام درونم پشیمان است. نه از سر منفعت طلبی و به دست آوردن نمایشیِ دل دیگران ....
برگرفته شده از habaza.blog.ir

+ راستش خیلی دوست دارم دو سه نفری رو زیر این پست منشن کنم که بدونن حرف دلم چیه..
سخت بشه که دلم باهاشون صاف بشه، نه به خاطر کارشو
(یه قسمتی رو بدون حرفی می‌ذارم کنار... ولی خودت میدونی)
همینه. باید بدویی. خسته نشی. حواست پرت نشه. "دلم می‌خوادها" رو بندازی دور. رشته‌ی غم و بی‌حالی و تنبلی رو از سر باز کنی. نفس بکشی حتی اگه سخت باشه. حتی با دنده‌ی شکسته. حتی با هوای‌ کثیف اطراف.
درجا نزنی. نگاهت به همون افق هرچند دور ولی قشنگ باشه حتی وقتی درمونده‌ای. باید یاد بگیری بگذری. بگذری از بقیه برای خودت. بگذری از خودت برای بقیه. بگذری از بقیه برای خودشون. حتی از خودِ خودت برای خودت.
ح
چند روزه دارم به این فکر میکنم کهماها چقدر اشتباه میکنیم ؟!قبول داریمشون ؟!جبران میکنیم یا نه ؟!در مورد خودم اگه بخوام بگم ، آره من خیلیییییی اشتباه میکنم متاسفانه ولی جالب اینه که نود و نه و نود ونه صدم درصدش غیرعمدیه ! فرض کن ! من ندونسته اشتباه میکنم ؛من ندونسته دل کسی رو میشکونم ؛من ندونسته ... خب بعدش ؟!وقتی که شبا میخوام سرمو بزارم روی بالشت ،هزاربار خودمو میبرم به دادگاه ذهنم ؛هزاربار خودمو مواخذه میکنم ؛هزاربار خودمو سرزنش میکنم ...حت
سلام به روی ماهتون .. 
از اول همه معذرت معذرت معدرت .. دیروز مهمون داشتم نتونستم به اپ برسونم و واقعا معذرت میخوام 
و دوم از همه اینکه ماه رمضونتون مبارک باشه .. لطفا لحظه های قشنگ سحر و افطار برای منو دخترم دعا کنید 
و سوم اینکه تک تک نظرای قشنگتونو خوندم .. هفته ی شلوغی داشتم متاسفم و شرمنده ام که نتونستم به تک تک حرفای قشنگتون جواب بدم فقط میتونم بگم اخه یه نویسنده چی جز حرفای قشنگ خواننده هاش برای گررمی قلبش میخواد !؟ از تک تکتون بخاطر جز به ج
سلام ...
حس آخرای شهریور رو دارم ...
من معمولا آخرای شهریور رو دوست داشتم :))
چون کلا تابستونام هیچ وقت مثل بقیه نمی گذشت و اون قدر ها هم برام جذاب نبود ... و وقتی شهریور داشت تموم می شد معمولا خوشحال بودم ... و بعدش که می رفتیم مدرسه یکی از تنها کسایی بودم که خوشحال بود :))
ولی الان , آخر شهریور ناراحت کنندست ... :)) نه اینکه چیزی تغییر کرده نسبت به اون موقع :)) صرفا بیشتر حسم شبیه به اینه که دیگه شهریوری نخواهد بود که بخواد خوب باشه یا حتی بد :)) 
با اینکه ال
من حتی اگر خودم را هم ریشه کن کنم، ترس را نمی‌توانم، ترسِ زاده شده با من را، ترسِ فاجعه ساختن و آزار کَسان‌ام را نمی‌توانم ریشه کن کنم. من با چهره‌ی غمگینی خانه را ترک کردم. مادرم از دیروز هزار بار معذرت خواسته ست. مدام فکر می‌کند و گمان می‌کند کاری کرده ،معذرت می‌خواهد. ما چند تا خواهر بودیم که با مادرمان توی اتاق مانده بودیم. هیچ نمی‌گفتیم. گوش می‌دادیم. ما از همان روز ها و قبل تر شاید، هیچ نگفتیم‌. و کاش من آن بار آخر را هم لال می‌شدم، ک
سلام
مدتیه با یه پسری آشنا شدم، یه مشکل خیلی بزرگی که تو این رابطه دارم اینه که اگه بحثی بشه و اون مقصر باشه و من ناراحت بشم اصلا نمیاد معذرت خواهی، اوایل فکر میکردم علاقه ای نداره بهم میخواستم رابطه رو قطع کنم ولی به شدت بهم میریزه. 
هیچ وقت مستقیم نمیاد عذرخواهی، مثلا اگه قهر باشیم سعی میکنه جلب توجه کنه یا حتی حسادت منو برانگیخته کنه که من برم سمتش، ولی خودش به هیچ عنوان نمیاد معذرت خواهی، نهایتش اینجوریه که یه کاری رو بهونه میکنه یه زنگ م
یه سوال داشتم مخصوصا از آقایون، اگه یه وقت همسرشون یه حرفی بزنه که قلب شون بشکنه و بعد سعی کنه جبران کنه و معذرت خواهی هم بکنه اون رو واقعا از ته قلب می بخشن یا این حرف تا ابد یادشون می مونه و یا شایدم یه روز تلافی می کنن.
خب سر یه موضوع بی خودی از دستش ناراحت شدم و اون رو از خودم روندم و یه حرفی زدم که دیدم واقعا بهش برخورد و گذاشت رفت، "دیگه نمی خوامت"، فکر کنم دقیقا همین رو گفتم ولی اون صحنه انقدر قلبم تند میزد و ناراحت بودم درست یادم نیست بعد یه
واقعا اگر یه مدت نبودیم یا به هر دلیلی نشد پست های بقیه رو بخونیم و نظر بدیم، وقتی اومدیم باید بیایم از بقیه بابت اینکه این مدت نبودیم، معذرت خواهی کنیم؟
«معذرت خواهی کردن» در این باب، ایجادِ توقعِ متقابل نیست؟
در عرف وبلاگنویسی، نباید «ایجاد توقع» به عنوان «احترام به مخاطب»، تلقی به قبول بشه!
چرا؟ چون توقع داشتن از دیگران در عرف اخلاقی، ریشه خیلی از رذایل اخلاقیه، مثلِ بدبینی، بدگمانی، حساسیتهای آزار دهنده...
"آی چرا وقتی رفتی چند روز ن
 با سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت همه دوستان و همکاران عزیز 
با عرض معذرت بابت فاصله ی زمانی که بنده در خدمتتون نبودم مدتی از فردا تاریخ ۲ آبان ۹۸ فعالیت خود را دوباره شروع خواهیم کرد منتظر پست ها و خبر های جدید ما باشید 
سپاس 
سلام به روی ماهتون 
راستش اعصابم شخمیه اصلا میخوام درباره ی بازی حرف نزنم برای روح و روانم بده 
اصلا به من چه که چند چند شد .. 
والا !!
خب درباره ی تاخیر یک روزه ام فقط میتونم معذرت خواهی کنم فقط و فقط و فقط میتونم معذرت خواهی کنم 
اوضاع کمی بهم پیچیده شده بود نتونستم اپ کنم 
قول هم سر جاشه پنج شنبه منتظر قسمت بعدی باشه 
خلاصه اینکه بخاطر انتظاری که کشیدید متاسفم و سعی میکنم جبران کنم 
خب بریم ادامه ی مطلب برای گپ زدن و قسمت جدید 

ادامه مطلب
مردی مسن با پیراهن سفید و ریش‌های زده شده و موهایی که اکثراً سفید بودند، کنارم نشست. روزنامه‌ای را در دست چپش که انگشتر عقیقی هم داشت گرفته بود. تلفنش زنگ خورد و با معذرت خواهی از من گوشی را جواب داد! نفهمیدم که معذرت خواهی‌اش برایِ چی بود چون ما وسط هیچ بحثی نبودیم. و حتی یه کلمه‌هم باهم حرف نزده بودیم! با این حال گفتم: خواهش می‌کنم. کسی که پشت تلفن بود داشت یک ریز حرف می‌زد. اینو از سکوت‌هایِ طولانیِ این ور خط فهمیدم. مرد مسن داشت توضیح می‌
سلاااام بازدیده کننده های گرامی(مثلا فرض کنییم بازدید کننده هام زیادن​​​​​​ )
حالتون خوبه دیگه؟ایام روزه داری چطور میگذره؟روزه هاتون قبول
آقا میخواین معذرت خواهی یادتون بدم؟
پس خوب به ادامه این بحث دقت کنین
یه سری با داداشم دعوام شد همه تقصیرا رو انداخت گردن من بعد همینطور در قهر به سر میبردیم که من گفتم بذار برم از دلش دربیارم 
رفتم بهش گفتم فلانی بخاطر این که فلان کارو کردم ازت معذرت میخوام(چقد خوبم من )
شروع کرررررد غر زدن: نه ت
وای خدا من این قضیه پیر درون داشتن رو برای دو نفر که به شدت این اخلاق رو دارن، توضیح دادم،
یکیشون همون جا بغض کرد و گریه کرد و تایید کرد که درسته،
یکی دیگه شون هم کلا سیستمش به هم ریخت!
حرفای من اینقدر واقعی هست؟! ترسیدم! اون بنده خداهایی که این ها رو خوندن اینجا و در نهان دارن خودکشی میکنن رو معذرت میخوام ازشون.
کله گردای هستم
دیشب ماه پیشونی جونم یه پست گذاشت که گفته بود از یه مسئه ناراحت میشه و من تکرارش کردم و ناراحت شده از دستم،وقتی که متنو خوندم مثل همیشه با گردن کج رفتم معذرت خواهی ، اصولا دلم نمیخواد از دستم دلخور باشه و همیشه سعی میکنم قشنگیا رو بهش یاداوری کنم تا بدیا از یادش بره که خداروشکر دورش بگردم خیلی هم زود فراموش میکنهداشتم ازش معذرت خواهی میکردم که گفتم : معذرت میخوام بابت نقصایی که دارم و کامل نیستماخه میدونید واقعا ادم دلش میخواد
آنیونگ وانس
خب راستش یه چند روزیه من هر چی پست میزارم لینکاش میپره و دلیلشو هم نمیدونم و خیلی متاسفم باور کنید تقصیر منم نیست ولی سعی میکنم هر چه زودتر این مشکل رو بر طرف کنم و از شما هم خاهش میکنم زیر همین پست تمام لینک های خراب رو کامنت کنید تا هرچه زودتر ما درستشون کنیم
به قدری برای ما سخت شده که یه نفر اشتباهشو قبول کنه که وقتی گفتم:
"اره راست میگی، اشتباه کردم، باید فکر کنم ببینم چطوری میتونم درستش کنم" 
طرف باور نمیکرد :| میگفت نه شما ناراحت شدی از حرفم :)) معذرت میخام :))
میگم نه بابا اشتباه بود واقعاً میگم.  میگه نه من نباید میگفتم، ببخشید :| 
 
 
 
سلام به همگی
من مدیر وبلاگ هستم و به همه شما سلام و خسته نباشید عرض میکنم سعی میکنم که هر روز یک پست در وبلاگ قرار بدم و چون سرم یه دو ماه شلوغه شاید تاخیر داشته باشم و معذرت میخام در ضمن خوشحال میشم یکی که وبلاگ نویسی بلده بهم کمک کنه اگه تمایل داشتید به ایدی تلگرامم پیام بدید:
روی اینجا کلیک کنید.
می دانید؟ گاهی وقتها آدم در قبال شکسته شدن دلش یا هر چیزی که آزارش داده است، توضیحات قانع کننده یا دفاعیه های محکم نمی خواهد! اصلا نیازی نیست طرف مقابل ثابت کند که منظوری نداشته است یا سوء تفاهمی پیش آمده است. همان یک کلمه "معذرت میخواهم" کافی است تا آتش خشم را خاموش و دلشکستگیها را ترمیم کند؛ بعد از آن، می شود تلاشی را که میخواسته ایم برای اثبات بی گناهیمان یا به دست آوردن دل طرف مقابل صرف کنیم، صرف این کنیم که مراقب باشیم رفتاری یا گفتاری را
می دانید؟ گاهی وقتها آدم در قبال شکسته شدن دلش یا هر چیزی که آزارش داده است، توضیحات قانع کننده یا دفاعیه های محکم نمی خواهد! اصلا نیازی نیست طرف مقابل ثابت کند که منظوری نداشته است یا سوء تفاهمی پیش آمده است. همان یک کلمه "معذرت میخواهم" کافی است تا آتش خشم را خاموش و دلشکستگیها را ترمیم کند؛ بعد از آن، می شود تلاشی را که میخواسته ایم برای اثبات بی گناهیمان یا به دست آوردن دل طرف مقابل صرف کنیم، صرف این کنیم که مراقب باشیم رفتاری یا گفتاری را
الان وضعیت زندگی من فاجعه است بعد یه عده هی میان میگن افکار مثبت داشته باش،به خودت تلقین نکن،مثبت اندیش باش و ...این حرف ها مثل این میمونه به یکی که سرطان داره بگید نگو سرطان داری تا خوب شی،اره خود به خود خوب میشیبریزید دور این حرف ها رو+وب من همینه،از همه اونهایی که دعوتشون کردم معذرت می‌خوام،هر کس خواست میتونه بره
خوبین؟
من برگشتم...
و خیلی خیلی از همتون معذرت می خوام که این چند روزه اذیتتون کردم...متاسفم^^
و از تک تکتون ممونم که باهام دردو دل کردین تا حالم بهتر شه...
به خاطر شماهام که شده می مونم و با هرچیزی که بهتون اسیب برسونه می جنگم چون شما با ارزش ترین افراد و دوستام تو زندگیمین ^^
حرف که میزنی تموم که میشه بعدش میفهمی چقدر کسخول بازی دراوردی. حتی جایی که یارو باید معذرت خواهی میکرده تو برگشتی گفتی ببخشید تقصیر من بوده
 
البته کار درستی کردم تقریبا و عکس العملش نشون میده که کار درستی کردم یا نه.
چون وقتی کار از کار میگذره و تو میبینی که تقصیر تو نبوده و تقصیر اون هم نبوده دیگه دعوا کردن فایده نداره.
 
 
 
به دلیل برگزاری آزمون های مستمر مدارس این وبلاگ و تمام عوامل آن تا تاریخ 12 اردیبهشت تعطیل میباشد و هیچ فعالیت عمومی و خصوصی نمی کندبا عرض پوزش از تمام وبلاگ های همکار
mhdsworld
majarts
jomlechin
خیلی ببخشید ولی تا پایان امتحانات از پاسخ دادن به نظرات و ایمیل های شما عزیزان معذور ام .با عرض معذرت از تمامی شما دنبال کنندگان و همکاران .محمد مهدی بیکیمدیر عصر نوین
من باید خیلی در برابر نظرات و انتقادات دیگران خوسنردتر و بی تفاوت تر باشم...
ممکنه هزار نفر بابت یه حرف یا انتخاب من بیان گله کنن اما تا وقتی که من میدونم کارم هیچ نیت بدی توش نبوده نباید خجالت بکشم یا عذاب بکشم یا معذرت خواهی بکنم...
من نباید از پاک کردن ادما از زندگیم بترسم...بعضی خودشون مقدماتو برای حذف خودشون فراهم میکنن....
من باید بیشتر به فکر خودم و ارامش و اعصابم باشم....
وقتی چند قدم با هم رفتیم سمت مهمان پذیر، بازویم را فشرد. گفت: «چرا تک می پری؟ چرا نمی آیی توی جمع؟ زائر کربلا که غریبی نمی کند!»
نمی دانم این جمله از کجا آمد نشست روی زبانم: «آخر میهمان کسی هستم که خودش غریبی کشیده!»
چانه اش شروع کرد به لرزیدن و چشم هاش پر از اشک شد. سر تکان داد که راست می گویی! گفت: «فدای غریبی ات، زینب جان!»
و اشکش جاری شد. جا خوردم. به این سرعت؟ این قدر آماده؟ هنوز جملۀ من تمام نشده، هنوز نقطه اش گذاشته نشده، او شروع کرد به گریه.
بذارین ی چیزی بهتون بگم 
سعی کنین هیچوقت وارد یه رابطه نشین ولی اگ شدین دیگ راه برگشتی ندارین 
دیگ منم ای نیس اینو بفهمین ک دیگ فقط خودتون نیستین عنقد خودخواه نباشین 
سعی نکنین ب طرفتون ثابت کنین ک اره ببین اونی ک محتاج منه تویی اونی ک بدون من نمیتونه تویی 
اون اشتباه میکنه خب شما معذرت خاهی کنین شما کوتاه بیاین 
دل نشکنین ک اگ شکست دیگ درست نمیشه 
دیگ حالتون باهم خوب نمیشه و این ینی مرگ ی رابطه
با ناراحتی از خونه زدم بیرون . باز هم یک لحظه نتونستم عصبانیتمو مدیریت کنم . همون یک لحظه رو موشکافی کردم و فهمیدم دو تا ریشه داره این عصبانیت ها . اول این که در یک لحظه خیال می کنی این کار که یه نفر داره خرابش می کنه ، کارِ خیلی مهمّیه . و دوم این که فکر می کنی بهترین و سریع ترین راه برای حلّ مشکل اینه که صدات رو ببری بالا ... و مساله اینه که اولا کار ، کارِ مهمی نیست معمولا . لا اقل نه به اندازه ی آسیبی که عصبانیت داره .  ثانیا عصبانیت جواب نمیده ...
ب
امروز مثل یه احمقِ به تمام معنا برگشتم به جفتشون گفتم معذرت می خوام
چه کار کنم؟ دلم تنگ بود..
یادم رفت چقدر موقعی که از خودِ واقعیم فرار می کردم که به اونها صدمه نزنم، ازم فاصله گرفتن و سکوت کردن
یادم رفت حتی یکی شون دستش و نذاشت روی شونه م بگه عیبی نداره.. بمون.. باش..
یادم رفت آدمها از خداشونه از شرِّ روانی ها خلاص بشن
حتی اگر اون روانی دلشون رو با مهربونی هاش برده باشه
شاید اگر تو بودی انقدر با هم دیوانگی می کردیم که هیچ احتیاجی به برگشتن سمتِ ا
دل چند میلیون آدم را بلرزانی،
بعد هم بگویی معذرت خواهی در کار نیست؛
چون حرف اشتباهی زده نشده.
خیلی ها گفته اند،
من هم می گویم:
به خاطر شعور نداشته ی برخی از هم وطنانم
از برادران و خواهرا افغان، عذر خواهی می کنم.
پ.ن: جناب عراقچی،
سال هاست شما دارید از جیب این مردم می خورید،
این هم روی آن همه بدهکاری.
اما دلم نمی آید نگویم:
دهانتان که بسته است، قشنگ‌تر اید.
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهیدلم پر از گلایه ها تنم اسیر درد و خون / ولی تو قهر با دلم برای لحظه ای مکن . . .
 
 
 
بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بیا , در را تماما باز کن
هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
 آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
 
 
اگه راهم این روزا از تو یکم دوره ببخش / توی زندگی آدم یه وقتا مجبوره ببخش . . .
 
 
معذرت می خوام عزیزم...
زیادی روی کردم اول صبحی ناراحتت کرد
استاد هنر گفته بود عکس بگیریم برای آخر ترم ،منم فکر کردم برای این هفته میخواست پدرم رو درآوردم تونستم ده تا عکس بگیرم که تازه کیفیت چندانی نداشتن و اونقدرها هم قشنگ نبودن ولی این یکی واقعا قشنگ دراومد :)
 
گفتم یک مقدار الهام بگیرم از بقیه عکس ها .
 
اگه چند روزی نمیتونم بیام بهتون سر بزنم معذرت میخوام . خیلی کار دارم . 
سلام ....
از همه شما به خاطر این که وقت میزارین و وبلاگ منو دنبال میکنید ممنونم .
این مطالب و عکس هایی که میزارم همشونو خودم گرفتم . ( اگه کیفیت پایینه معذرت میخوام ).
به حمایت تک تکتون نیاز دارم .
اگه از خوندن  وبلاگ من لذت بردین لطفا به اشتراک بزارین .
از قسمت آبی رنگ پایین صفحه (پشتیبانی) میتونین با من در ارتباط باشین و سوالاتونو بپرسین .
آهنگی که تو وبلاگ گذاشتم یه  آهنگ به زبان تالشیه امیدوارم از شنیدنش لذت ببرین .
نظر فراموش نشه دوستان .
این تاز
 هر کی دیگه ای بود اینطوری ریکشن
نشون نمیداد یادمه همون ادم کاری کرد که خرد شدم اما بازم صبور بودم مثه
خودش نتونستم رفتار کنم یادمه وقتی عذر خواهی کرد ازم بابت هر چیزی که سرم
اورده بود وقتی منتظر کلمه ی بخشیدم بود حرفی نزدم تنها ادمی که هنوز
نبخشیدم همون ادمه ادم کینه ای نیستم ولی نمیتونم ببخشمش یادمه ی نَفَر
دیگه هم میگفت هر اتفاقی که بیوفته من فقط تو رو باور دارم یادمه اونم
گذاشتو رفت باورت نداشت به من همون فرد وقتی ازم معذرت خواهی کرد د
ھیسسسسسسس ساکت...دیروز 23سال و2ثانیه پیر شدم..جریمه شدم!~!الانم احتمالا یادش رفته دستگاه رو بگیره...خوب خوب خوب توى این24ساعت که وبلاگم نبودم فھمیدم خعلى عاشق اینجام...آره دیگه بریم سراغ پ.ن..
*نیلو.فاطمه.اتسھ.ناشناس.و....ى معذرت خواھى مدیونتونم/میانه.کرھ اى/گومن~سى مى ماسه.ژاپنى/آیم ساری ..ھرکى اینو ،ندونھ خیلی....
**یاسى نژار کھ ناراحت شى که این خیلی بده/ویستا میدونم سخته ولی مثل ى دوست که نه مثل خواھر پشتتم/کیوتى امیدوارم نقص فنى زودى خوب شه و برگردى
نهایت تلاشی که تونستن بکنن میدونید چی بود؟ مامانم تا ده موند خونه و بعد گفت سفارش کردم نوردیده رو که اذیت نکنه و د برو که رفتیم:| کاش فقط همین بود لعنتی! برای سه ساعت و غرهای دیروز چنان قیافه گرفته که نگو. که مثلا برم معذرت بخوام و به غلط کردن بیفتم. فکر کرده. عمرا دیگه بخاطر چیزی که حق دارم درموردش معذرت بخوام. برگشته میگه فقط بچه های من با هم کل کل میکنن و فقط تو خونه ی ماست که نه تنها ما رو نمیفهمن و کمک نمیکنن بلکه به جون هم میپرن. چون من بیشتر ا
با سلام و عرض معذرت بابت کم کاری من در این ماه های اخیر البته عذر های زیادی دارم از جمله امتحانات نهایی ،کنکورررر،سردرگمی های اخیر و شاید اصلی ترینشون به خاطر پذیرفته نشدن این وب در مسابقات فرهنگی هنری در سطح استان بود که منو خیلی دل سرد کرد اما هرچه فکر میکنم برای ادامه ندادن دلیل های منطقی نداشتم مهم دل من بود که دوست دارم این وب رو اداره کنم و پست های بیشتری بزارم از تک تک تون بابت نظراتون واینکه تا اینجا منو همراهی کردید سپاسگزارم
برای ا
در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
 یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.
هر
امشب خیلی دلم شکستفقط به خاطر اینکه دله پدرم شکست 
با اینکه خیلی ازش عصبانیم و شاید عصبانی بمونم 
ولی وقتی شکسته شدنه دلشو دیدم انگار بخشی از من شکسته شد
دله من بیشتر شکسته شده ! بخاطر اینکه بلد نیست زندگی کنه، بلد نیست ارامش داشته باشه ، بلد نیست اروم باشه بلد نیست برای خودش امید داشته باشه ، بلد نیست مثبت باشه 
و این منو خیلی عصبانی می کنه
شاید من بی وجدانم که اینهارو در اون می بینم ولی بهش نمی گم 
معذرت می خوام بابا 
 
تا سوار تاکسی شدم راننده گفت : «تو که سواد نداری چرا می نویسی تو روزنامه هم چاپ می کنی ؟» گفتم : «شما از کجا می دونین من بی سوادم ؟»
 گفت : «این چی بود هفته پیش نوشته بودی؟»
گفتم: «چی نوشتم؟»
راننده تاکسی گفت: «شعر صائب را غلط نوشته بودی ... اصل شعر اینه که یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت ...
در بند این نباش که مضمون نمانده است...
ولی تو به جای مضمون نوشته بودی موضوع .»
 به مسافرهای تاکسی نگاه کردم : یک آقای حدودا 60 ساله ، یک خانم حدودا 30 ساله و پسر ج
مگه میشه آدم , خدا رو دوست داشته باشه 
ولی کارایی کنه که خدا دوست نداره؟!

آره میشه 
چرا نشه؟!
من یکیو میشناسم که خیلی رفیقشو دوست داره 
اما همش کارایی میکنه که رفیقش دلخور میشه 
بعدش ازش معذرت خواهی میکنه 
و به شدت هم همدیگه رو دوست دارن!
قبول دارم که 
اگه عالم و عاقل برخورد کنه 
عزیزتره 
اما مییییشه 
باور کنید.

اونم خدایی که ستارالعیوبه 
خدایی که از مادر مهربون تره
خدایی که درِ توبه رو برا همین باز گذاشته
خدایی که سرزنش خطاهارو به سر بنده اش
سلام به همه ی بیانی ها...
از امروز به بعد میرم دانشگاه(خوابگاه) و شاید دیر به دیر مطلب بزارم،میخواستم از
همین الان معذرت خواهی کنم به خاطر کم کاری وبلاگ:)
از همه ی دوستانیم که تا الان گهگاهی به اینجا سر میزدن تشکر میکنم.
التماس دعا
یاعلی...
 
مجدد قبل از هر چیزی دوباره معذرت خواهی میکنیم از مسئولین زحمت کش کشور ، دلیل هم نداره ما موظف هستیم به این کار ، قیمت بزنینو میگند که یا باید سهمیه بندی کنیم یا افزایش قیمت بدیم و جز این راهی نیست.ببخشید که ابله نیستیم ، ببخشید ایرانی هستیممومنمسلمونخدا ترسانسانآدمسعی در تقویت پول ملی داشته باشید هم بدک نیست ، این طوری نه افزایش قیمت میخاد نه سهمیه بندی نه قاچاق میشه ،راه حل های دیگه هم هست اما به مسئولین فشار میاد نه مردم برای همین ازش گذر
تا این‌جا روزم چندتا دعوا و دلخوری با دو نفر دیگه در پی داشته. البته الف توی آخرین دعوا ازم معذرت خواهی کرد ولی من هنوزم با بغض نشستم و نمی‌تونم حواسم رو جمع کنم. از سین به‌خاطر حواس پرتی اش عصبانی شدم و اونم ناراحت شد از رفتارم. وضعیت امتحانام هم خوب نیست. امتحان عملی رو نسبتا خوندم و بلدم اما تئوری هیچ در هیچ. به‌خاطر اینکه دانش قبلی اش رو ندارم. فردا هم نمی‌تونم قسمت آخر گیم او ترونز رو ببینم. شایدم تایم ناهار به‌جای درس خوندن اون رو ببینم
دوسال پیش، دهم که اومدم مدرسه‌ی جدید می‌خواستم تو مراسم بیست‌ودو بهمن مجری باشم ولی زورم نرسید. مراسم خفن و فوق‌بامزه‌ای بود، توپ پلاستیکی رو سینه‌ی یکی از بچه‌ها جاساز کرده بودن که نقش پرستار زن رو بازی کنه(با عرض معذرت). سال بعدش، پارسال، با پسره دوست شده بودم. چندتا ترک که تو استودیو ضبط کرده بودن رو برام فرستاد و گفتم واو، چه کلمات عمیقی. بعد که درموردشون باهاش حرف می‌زدم می‌دیدم هیچ درکی از چیزایی که دادن و خونده نداره. یه تکست و نص
جملاتی که با طلا باید نوشت؛ 
1.. گاهی لب های خندان بیشتر از چشم های گریان”درد”می کشند ..                               2..“پایِ “معرفت که میاد وسط “دستِ “خیلیا کوتاه میشه. .3..یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت.. اگه خودتو بگیری میندازنت !4..مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :معذرت میخوام ..5..مزرعه را موریانه خورد،ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم ،لعنت به این حماقت!6..آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوس
یه ضرب المثلی هست که میگه: گاهی اوقات لازمه زیرِ دُمِ خر رو بوسید. معذرت میخوام عبارتِ کوچه بازاریش میشه : دستمال زدن. (به کفشِ طرف مثلا) یه بار که میخواستم برم جایی برای استخدام، بابام به من گفت: مهدی جان اگه لازم شد زیرِ دُمِ خر رو ببوس. و من نبوسیدم. تو کَتَم نرفت. من نمیفهمم اون خلبانی که سُکان و اون خدمه هایی که کار و وظایفشونو رها کردن، برای چی بوده؟ بوسیدنِ زیرِ دُمِ خر؟ عجب خری هم.....


آقای رئیس جمهور، بخند! به مشکلاتِ مردم بخند!  اجالتاً ش
این چندوقته زیاد دارم از این پستای چرت و پرت میزارم اما باید بگم
من تاجایی که سعی کردم فیک هایی گذاشتم که توش اسم چنل حتما حتما حتما باشه
هیچ وقت به اسم خودم نزدم
تا جایی که تونستم از نویسنده تشکر کردم
حالا اگه فکر کردید دزدی کردم من شرمندم خاک زیر پاهاتونم
خرابتونم
اما دوستان خواهش میکنم شما که لطف میکنین بهم فیک پیشنهاد میدین از طرف اجازه بگیرین..
به مولا از خجالت اب میشم میرم تو زمین..
فدای تک تکتون بوراهه:")
یک نفر اشتباها قضاوت کردم الانم ناراحتم :(
دوست دارم بهش همین الان زنگ بزنم و ازش معذرت بخوام :(
ولی داداشم میگه بیخیال بشم چون هر کسی مثل من بود این اشتباه رو میکرد و دچار سوء تفاهم میشد !
ولی من الانم واقعا از خودم و از نفر وسط که باعث این سوء تفاهم و قضاوت من شد ناراحتم :((

+
اولین قضاوتم بود ':(
نمیدونم چکار کنم؟!
 نفر وسط هم بهم گفت بیخیال بشم و نگم :(
دوست دارم رو در رو به اون نفری که قضاوتش کردم بگم ولی چون تا چند ماه دیگه نمیتونم رو به رو ببینمش
به نام خدا
سلام خدمت تمامی شما دوستان عزیز به علت خرابی چندین لینک دانلود فیلم ههای آموزش از شما معذرت میخواهم تا چند روز دیگه تمامی لینک ها درست خواهند شد شاید هم گزینه لینک کمکی را به وبلاگ اضافه کردیم
=====================================================================
موفق با شید
بچه ها ببخشید
چون قرار بود اینجا وب انگیزشی باشه
ولی فعلا نیست
حداقل تا اطلاع بعدی
از همگی معذرت می خوام
ولی الان شرایط روحیم واقعا جوری نیست که پست انگیزشی بذارم
ببخشید
اون عزیزانی هم که اینجا رو با عنوان وب انگیزشی فالو کردن می تونن آنفالو کنن
بازم پوزش
همیشه همه ی زخمامو خودم با  دستای خودم مرهم گذاشتم،تنهایی سرمو بالا گرفتم گریه کردم، به خودم برای اشتباهاتم دلداری دادم و از خودم معذرت خواستم،این معنی تنهابودن نیست،معنی خودت ساخته بودنه شاید. تو دلم با بقیه دعوا نکردم با خود گذشتم دعوا کردم خود گذشتمو برای تلاش بیشتر تشویق کردم و اشتباهات گذشته رو تو ذهن خودم قشنگشون کردم،مثل "مردی در تبعید ابدی"ما هممون بعضی وقتا خوشحالیم از ته دلمون بعضی وقتا دلگیریم توی تمام اوقاتمون و بعضی وقتا خست
گروه ضد شیطان
مارپلا کنار آتیش اون افراد که توی کلیسا بودن نشست و گفت: معذرت می خوام واقعا فکر کردم مزاحمین من مارپلا هستمو بعد اونها به ترتیب شروع به معرفی کردن خودشون کردن:من نادیا هستممن جک هستممن اولویا هستممن مایک هستم
ادامه مطلب
می دونم باعث شدم بهت سخت بگذره
می دونم دلت رو شکستم
می دونم زود قضاوت کردم
ولی ببخشید
خیلی خیلی معذرت می خوام
دوستی من و تو مثه دوستی جیمین و تهیونگه
هیچی نمیتونه این دوستی رو بهم بزنه
هیچی نمی تونه خرابش کنه
اگه دعوا هم بکنیم بازم پایه های دوستی قوی تر میشه(چرت گفتم می دونم)
ادامه مطلب
از آدرس های ناشناس و چرخیدن دور خودم
از شرایط یه لنگه پا 
از موندن بین دو مرحله برا رسیدن به هدف
از بی خوابی
از محدودیت
از آدمی که معنی عقبه رو نمی فهمه
از آدمی که معذرت خواهی بلد نیس
از آدم تکراری
از آدم دگم
از ارتباط زیادی
خسته خسته خسته میشم.
سلام عشقای من دوستای گلم سنبلم ^^ دلم براتون خیلی تنگ شده بود...
شرمنده که بی خبر رفتم
معذرت میخوام
یه مسائلی پیش اومد که الان حل شدن...
من دیگه فعلا تا تابستون زیاد نمی تونم بیام وب
برا همین پیج اینیستامو بهتون می دم تا اونجا اگه حرفی حدیثی داشتین بهم بگین...
دوستون دارم خیلی زیادددددددددد
@jikook0548
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، در یک جنگل قشنگ و با صفا، شیر کوچولو با دوستانش در حال بازی کردن بود. وقتی بازی تمام شد، شیر کوچولو به‌ سمت خانه اش رفت؛اما خیلی ناراحت و عصبانی بود. وارد خانه اش شد. مادرش وقتی او را دید، به او سلام کرد؛ اما شیر کوچولو جواب سلام مادرش را نداد. مادرش خیلی ناراحت شد. دوباره سلام کرد؛ اما شیر کوچولو باز هم جواب سلام مادرش را نداد. به اتاقش رفت و در را محکم پشت سرش بست. ناراحتی مادرش بیشتر شد. مادرش با ناراحتی به‌ سمت
روزی لئوی تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد. بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ... محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: من لئوی تولستوی هستم. زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت: چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت: شما آن چنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید.
من اصلا نمی فهمم که چرا آمار کشته شدگان این حوادث اخیر را واضح اعلام نمی کنند؟ واقعا اینکه هر روز یک رسانه ای بیاد و یک آمار عجیب و غریب و یک سری حرفهای تازه بزند اصلا صحیح نیست. به هر حال اتفاقی که نباید می افتاد افتاده است ولی بهتر است خیلی شفاف از این افراد معذرت خواهی شود و تا جای ممکن جبران نمایند و اگر ماموری خاطی و یا افرادی سرخود این کارها را کرده اند، مجازات شوند. 
 
اینکه یک کشور در حالت نیمه هشیار باقی بماند و کینه و نفرت در دل افراد ج
حرف حق رو زدم 
مطمئنم
تک تک کلماتی ک بیان کردم حق مطلق بود
ولی خب اشتباهم تن صدای بلند و بغض اخر بود
که تهش مجبور شدم خودم برم معذرت بخوام
البته خب نه برای حرفی که زدم بلکه برا صدای بلندم
میدونید معتقدم حتی حق داشتن هم توجیه ناراحت کردن کسی نیست
نه اینکه بخوام همرنگ جماعت بشم یا از حقی کوتاه بیام
ولی خب توی بزرگ ترین هدفم که شاد زیستن( شادی دِل) این ناراحت نکردن و نشکستن دل کسی جز شرایط مهمه
ولی خب اصولا با اینکه خیلی ها دوستم دارن
و افراد خوب زی
تا ب حال تو عمرم انقدر کوچیک نشده بودم 
یعنی خودم خودمو کوچیک نکرده بودم ...
از ساعت ۱۰ شب هر دقیقه جاهای مختلف التماسشو کردم ...
نمیدونم واقعا چکار کنم 
شیطونه میگه پاشم برم تهران پیشش
دیشب ک هرچی حرص داشت رو من خالی کرد همه خستگی ها و عصبانیتش رو پشت گوشی جوری فریاد میکشید انگار ... هیچی نگفتم اخر سر هم من بودم ک باز معذرت خواستم ....
بعدش تا ساعت ۳ کلا گریه کردم 
الانم ک ... تا همین الان هر دقیقه بهش پیام دادم ولی .... 
واقعا نمیدونم چکار کنم دارم میت
سلام به روی ماهتون 
شبتون بخیر 
با یک روز تاخیر با کمال معذرت و تاسف در خدمتتون هستم 
راستی دیشب پارت جدید اماده نشد که اپش کنم و شرمنده اتون شدم 
از همتون بخاطر این یه روز صبرتون ممنونم
و پر چونگی نمیکنم این شما و این همه ادامه ی مطلب ..
 
ادامه مطلب
حضرت آیت ا... دستغیب(ره) می‌فرمودند: روز اول ماه که می‏خواستم شهریه طلاب را
واریز کنم، پول‌ها را شمردم و متوجه شدم که یازده هزار و پانصد تومان آن کم است. من
در بازار افراد ثروتمند آشنا سراغ نداشتم و اگر هم سراغ می‏داشتم بنایم بر آن نبود
که از کسی تقاضا کنم. در اتاقم تنها نشسته بودم؛ عرض کردم: خدایا! خودت می‏دانی بنا
ندارم به سوی غیر تو دست دراز کنم و حال هم امید و اطمینانم به توست. لحظاتی بیش
نگذشت که درب منزل را زدند. یک نفر برای حساب وجوهات
با سلام خدمت شما همراهان گرامی، با عرض معذرت نسبت به اینکه مدتی امکان پست گذاشتن نداشتم، در گیر مقالاتی بودم که فردا یکی از اونها رو بارگزاری خواهم کرد.
خواهش میکنم این مقاله رو مطالعه کنید نظرتون رو راجع بهش به من بگید چون برام مهمه و قصد دارم تا چند وقت دیگه این مقاله خاص رو به برخی صاحب نظران برسونم.
پیشاپیش از کمک تون سپاسگذارم.
علیرضا قهرمان نیا
راستی یه کانالی هم در ایتا راه انداختم به اسم چریک فرهنگی، لطفا عضو بشید.

eitaa.com/cherik_fahangi
خو آقااااا...ما هرسال شب یلدا میومدیم یکم باهم چرت و پرت میگفتیم..از اونجایی که من وجدان دارم و وفادارم ولی شما نیستین(؟)(!)..اومدم شب یلدا پست کنم!صب کنین شب یلدا که وقت نمیشده قطعن روزای بعدش بوده..:|خب ....
پس..بدرود تا روزای آینده..:/چیه؟!خب چیکار کنم؟!آقا ما واستادیم ori bro کامبک کنه بعد جشن بگیریم.همین دیگه!چی؟پسرم دور از خانه و کاشانه و خانواده داره به این ملت چرت تر از اوشون(!)خدمت میکنه!دیگه اون برگرده بعد میام مینویسم !آره دیگه.فقد این میلاد کی م
امتحان داشتند آن هم از نوع مجازیش. ساعاتی قبل از شروع امتحان، آمده برایم اینچنین نوشته:
"سلام خانوم 
معذرت میخوام که مزاحمتون شدم 
متاسفانه من چشمام عفونت کرده و ساعت۳:۳۰ نوبت چشم پزشکی دارم باید از ساعت ۳ مطب دکتر باشم ومعلوم نیست کارم کی تموم بشه و نمیتونم در کلاس شرکت کنم
امیدوارم عذرم پیشتون موجه باشه و نمره ای از عدم حضورم در کلاس کم نکنید"
برایش نوشتم: برو به سلامت فقط هر وقت برگشتی پیام بده تا همینجا ازت درس بپرسم"
نوشت: "من چشمام دیگه د
 که روزانه باید انجامش بدم.اونم اینه که
حداقل روزی یک بار آیفون جواب بدم و بگم اشتباه اومدید خونه سمت چپی
هستش!بعدم طرف نه معذرت خواهی نه تشکری میره تو افق.
بوی روغن
سوختشون که تحمل میکنیم چندساله شب و روز.باید جور ادرس اشتباه دادنشون هم
بکشیم اونم یا صبح خیلی زود یا عصری که هوس میکنیم یه روز چرت بزنیم.
فردا
میرم یه تابلو 《ال ای دی》 با نور رنگی سفارش میدم و روش مینویسم برای منزل
فلانی به سمت چپ بپیچید و نصب میکنم کنار دیوار خونمون.
از عصر ک
نمی خواستم بنویسم و این چند روز هی با خودم  گفتم که ولش کن و اصلا بهش فکر نکن.اما وقتی دیدم که طرف خیلی حق به جانب هست و توقع
معذرت خواهی و غلط کردن گفتن من را داره ،دیگه جوش آوردم
قصه از جایی شروع شد که به علت ندانستن اسم یک شخص با دیدن یک حرکت ازش یک اسم مستعار براش ساختیم.هیچی دیگه به یکی از 
حامیان شخص برخورده و میگه شما توهین کردید بهش.باور بفرمایید این اسم مستعار نه اسم جک و جونور هست و نه یک لقب بد،یک اسم عادیه
بماند که چقدر به اون حامی برخ
بسم الله الرحمن الرحیم
+ مشغول آماده کردن بیمار برای گرفتن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نوارقلب بودم که بلند داد زد! 
یجوری سرم داد که از ترس دو قدم عقب رفتم! 
گریه م گرفته بود! اشک پشت چشمم جمع شده بود،همونجوری بی حرکت واستاده بودم که پدرش با شرمندگی و مظلومیت تمام بهم گفت من معذرت میخوام واقعا شرمنده ام! ببخشید دخترم
گفتم اشکالی نداره حاجاقا!میدونم اون الان متوجه حرفاش نیست! 
نگهبان رو که جلوی در اتاق بود صدا زدم بیا
اینکه یکی رو منتظر بزاری و بعد ده روز بیای و بگی فکر نمیکردم منتظرم باشی افتضاحه ینی هر کی اینکارو کنه یه عوضی تمام عیاره
حالا هر دلیلی میخواد داشته باشه... ولی خب صادقانه میگم اگه واقعا خودشو به آب و آتیش زده باشه تا بتونه بیاد ولی بازم نتونسته حق میدم بهش و خب راهی هم نبوده که بتونه بهش بگه نمیتونه بیاد و منتظرش نمونه و کلی عذر خواهی کنه هم حق میدم بهش
اینجا اگه اون طرف مقابل کلی ناراحت بشه و دلخور بشه و حتی بعد ده روز هنوز منتظر اون فردا بعد ا
به نام خدا
عرض سلام و ادب احترام و لحظتون بخیر.
کمتر از 12 ساعت دیگه مسابقه والیبال داریم. یکم نگرانم سر اینکه با قوی ترین تیم این مسابقات در مسابقه اول بازی داریم. ولی اینو میدونم اگه با قوی تر از خودت بازی کنی یا کار کنی، قطعا قوی میشی! امیدوارم مسابقه خیلی خوبی بشه و چالش عجیبی برای تیم مقابل ایجاد کنیم. امیدوارم همه بازیکنامون توی مناطق یک و پنج و شش خوب دریافت کنن و هم خوب سرویس بزننن.
+ امتحانات تموم شدن :))) آزادی خیلی خوبه :) از همه دوستانی ک
بسمه تعالی                                   جناب آقای حسینی                       بخشدارمحترم ومحبوب بخش گوهران بشاگرد  سلام علیکم              احتراما عمل کردناچیز اینجانب بعنوان عضوشورای اسلامی روستای کارگنجی که ازطریق فضای مجازی انجام شده بشرح ذیل باستحضارمیرسد ۱ پیگیری   آبرسانی سیاردرزمان بی آبی منطقه که باهمکاری بخشدارمحترم وشرکت آب وفاضلاب مشکلات حل شد ۲پیگیری جهت افزایش شبکه برق که بحمدالله باهمکاری مسئولین محترم ان
بوی سمهک دریا می‌امد و من از این همه بی مسوولیتی دو پله به عرش الهی نزدیک‌تر شده بودم. فکر نمیکردم عامل همه پنیک اتک‌هام مسوولیت باشه. وقتی چندتا ادم دور و برم هستن که میتونم با خیال راحت هر اشتباهیی بکنم یا حتی کمتر از اون، هیچ تصمیم‌گیری‌ای با من نباشه و فقط نظر ملوکانه رو بگم و بقیه برن دنبال اجراش چند درجه مهربون‌تر میشم. من مسوولیت جمع کردن اشتباه که هیچ مسوولیت معذرت‌خواهی رو هم به عهده نگرفتم. وقتی لیوان شکست دوستم از اول تا اخر رست
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_شصت_و_پنجم
.
- فکر کردم دوباره ماجرا مزاحما ...‌ .
حرفم رو قطع کرد
- معذرت می خوام
ولی این روز تعطیل این موقع صبح درست نبود از اینجا تنها برید بیت
من اونجا کار داشتم گفتم اگه دوست دارید شما رو هم ...
با خوشحالی سوار شدم
تا خود بیت محمد حرف نزد منم سرم رو تکیه داده بودم به شیشه و بیرون رو نگاه می کرد
تاحالا اینقدر شهر رو خلوت ندیده بودم پر از سکوت و آرامش بود و ترس و وحشت
بیت که رسیدیم صف خیلی طولانی منتظر بودند
یعنی این همه آدم مشت
امروز مشغول وب گردی بودم که پسر هم اومد پیشم، همینطور مشغول شیطنت بود و نمی ذاشت کارم رو انجام بدم. چندبار محکم ضربه زد روی لپ تاپ که شاکی شدم و سرش داد زدم و از روی صندلی گذاشتمش روی زمین. اون هم سریع با یه سرعت خاص رفت و سریع دوشاخ لپ تاپ رو از پریز کشید بیرون. باتری لپ تاپ هم که مدّت هاست خراب شده و با برق مستقیم کار می کنه! حسابی شاکی شدم و یه توسَری هم بهش زدم. چند ثانیه بعد دیدم صفحه ی گوشی روشن شد و صدای اذان در اومد. کمی فکر کردم و به این نتیج
سلام دوستان !
طبق وعده ای که در قسمت اول دادیم ؛ کدنویسی رو شروع میکنیم !
البته قرار بود دیشب شروع کنیم که باید به علت بدقولیم ازتون معذرت بخوام ؛ نتونستم متن پست رو آماده کنم
لینک قسمت اول آموزش
خب ؛ بریم سر کدها و برنامه نویسی با پایتون ؛ موافق هستید؟!
اول از همه ، با انواع متغیرها در پایتون ، در ادامه مطلب آشنا میشیم :
ادامه مطلب
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، در یک جنگل قشنگ و با صفا، شیر کوچولو با دوستانش در حال بازی کردن بود. وقتی بازی تمام شد، شیر کوچولو به‌ سمت خانه اش رفت؛اما خیلی ناراحت و عصبانی بود. وارد خانه اش شد. مادرش وقتی او را دید، به او سلام کرد؛ اما شیر کوچولو جواب سلام مادرش را نداد. مادرش خیلی ناراحت شد. دوباره سلام کرد؛ اما شیر کوچولو باز هم جواب سلام مادرش را نداد. به اتاقش رفت و در را محکم پشت سرش بست. ناراحتی مادرش بیشتر شد. مادرش با ناراحتی به‌ سمت
دانلود رمان سلبریتی با لینک مستقیم با این رفتارت یعنی باهام قهری نگام کرد وگفت :-تو سرم داد زدی لب تر کردم وگفتم :-باشه معذرت میخوام-اما ...نذاشتم ادامه بده. وسریع گفتم :-اما نداره ... خوب میدونی که قهر کنی باهام بد اخلاق تر میشم کتاباشو هل داد گوشه ی تخت دراز کشید رو تخت و پشت کرد بهم  وگفت :-برو بیرون خوابم میاد با کلافگی زیادی دست به موهام بردم و عصبی گفتم :-قهری دیگه ؟-حالا تو این جوری فکر کن -رُز داری با این رفتارت اذیتم میکنی  حواست هست ؟-نه ا
سلام بر دوستان عزیز
سال نو و عید نوروز رو به همتون تبریک میگم..
امیدوارم سالی پر از خاطره های خوب و شادی های بی پایان و محبتی بی دریغ و روزی عالی و تندرستی و سلامت داشته باشین!
مرسی که سال 97 رو با تموم بدی ها و خوبی ها پشت سر گذاشتین و یک سال قویتر از پارسال شدین :-)
ممنون از صبوریتون
عیدتون مبارک
پ.ن: صدروزگی وبلاگم هم با سیزده روز تاخیر() مبارک
پ.ن2:کامنتای همه دوستان رو خوندم معذرت میخام از اینکه نگرانتون کردم کامنتا واقعا خیلی زیادن و اینو گفتم
اول رفتم حموم انقدر خوردم تو در و دیوار که وقتی اومدم بیرون خانواده فکر کردن از جنگ جهانی برگشتم... پام لیز خورد نشیمن گاه محترمم داغوون شد بعد اومدم بلند شم دوباره لیز خوردم با کله خوردم تو وان وقتی هم داشتم میومدم بیرون زانوم قفل کرد آب هم رفته تو یکی از گوشام کر شدم
بعد البته گند دیشبمه ولی تا امروز درگیرش بودم... یه حرف زشت زدم به اونی باران. به خدا از قصد نبود لجم در اومد از دهنم پرید
گند بعدیم همین چند لحظه پیش بود که برای بار هزارم به صورت ا
سلام دوستان !
طبق وعده ای که در قسمت اول دادیم ؛ کدنویسی رو شروع میکنیم !
البته قرار بود دیشب شروع کنیم که باید به علت بدقولیم ازتون معذرت بخوام ؛ نتونستم متن پست رو آماده کنم
لینک قسمت اول آموزش
خب ؛ بریم سر کدها و برنامه نویسی با پایتون ؛ موافق هستید؟!
اول از همه ، با انواع متغیرها در پایتون ، در ادامه مطلب آشنا میشیم :
ادامه مطلب
 
آدم تو انتخاب‌هاش تنهاست ، همونطور که تو دلتنگی‌هاش تنهاست . همونطور که تو تمام زندگیش تنهاست . نیمه‌های شب از خواب بیدار میشی و دلت تنگه . بعد با خودت تکرار میکنی که اصلا انگار ما را با دل تنگ زاده‌اند . این جمله تمام سال‌های زندگیتو تو خودش جا داده ولی انقدر لوث و دستمالی شده که وقتی میگی انگار ما را با دل تنگ زاده‌اند هیچکس موهای تنش سیخ نمیشه بس که این جمله غمگینانه‌س . من نمیدونم چرا سهم ما از زندکی فقط بغض بود و تنهایی . و چرا هربار که
به گزارش دورتموند ایران، مارکو رویس کاپیتان باتجربه و آلمانی تیم فوتبال بورسیا دورتموند پس از نمایش ضعیف این تیم مقابل پادرپورن تیم ته جدولی بوندسلیگا در مصاحبه با خبرنگار گفت : " دیگر هرگز نباید به این شکل بازی کنیم. عملکرد امشب ما بسیار ضعیف بود و ما شرمنده هواداران شدیم. از هوادران معذرت می خواهم.
تیم فوتبال بورسیا دورتموند در این دیدار با دریافت سه گل در نیمه اول بازی را به تیم قعر جدولی پادربورن واگذار کرد. اما با شروع نیمه دوم آنها یک گ
+سرماخوردم و این حس ارامش توی سرماخوردگی رو دوست دارم ..
+عصر که خواب و بیدار بودم ازش معذرت خواهی کردم که یهو انقدر یاغی شدم ..داشتم به این فکر میکردم که چرا دارم برای چیزهای گذرا انقدر دست و پا میزنم ؟فقط میدونم چیزهایی رو برای ادمهای اطرافم توی این گذر زمان به جا میذارم و بهتره چیزهای خوبی هدیه بدم بهشون .. بعضی وقتا این یاغی بودنه تواضعو کامل از زندگیم حذف کرده و تبدیلم کرده به یه ادم نسبتا خودخواه
+ میدونی چیه ؟ بهترین گزینه رو تیک زدن توی بد
 
   سالی که نکوست ، چهار فصلش را از چین بیاوریم 
صُفرهء زیرین تا به هفت سین دیرین را از چین بیاوریم 
زشت است اینکه گیرهء سر از چین بیاوریم
کبریت های بی خطر از چین بیاوریم
کِشت و زراعت کفر است، برنج از چین بیاوریم
خشت خشتِ هر دیوار و عمارت ، از چین بیاوریم
ماهواره حرام ، نصاب کافر و شغلش جرم است 
دیش و ال ان بی تا به رسیور را از چین بیاوریم
کل مایحتاج ، خروارها خواروبار تا میوه و تره بار  
از شیر مرغ تا زهره مار، همگی را از چین بیاوریم
از قبله نما
بعد این دو هفته ...
دیگه باید با کاردک از رو زمین جمع شم...
خواب تا ساعت ۱۰ و بعدش تقریبا یللی تللی و ول گردی تو خونه...
تلویزیون وgameو رمان....
نه که رمان خوندن بد باشه ها...ولی عجیب دیگه حالم داره از خودم بهم میخوره!
دیروز با داداش رفتیم دور دور...خبابونای اصلی شهر خاااک مرده پاشیده بودن!
با اینکه راحت ترین رانندگی عمرم بود و پشه تو خیابون پر نمیزد چه برسه به عابر ولی به شدت دلم گرفت...دوستم زنگ‌زده ...میگم حالم خوش نیس...میگه مشخصه!میگم از کجا...میگه از
حلقه بازوهایت را از دور گردنم بردار...گناهانت را هم!
نمیخواهم دوباره داستان آن سیب لعنتی را تکرار کنی...و معرکه بگیری که وسوسه من بود دلیل این هبوط...
بس است...
حوا صدایم نزن...
من لیلی ام...
لیلی دور ...
لیلی ناتمام مانده...
‌..همان که آنقدر ها به دل نمی نشست...همان که هرکس اورا میدید میگفت جمع کن بساطت را با این عاشق شدنت...
اصلا نه ...
من لیلی نیستم...
چه لیلی باشم چه حوا...یا گناهت ...یا خونت ...آویز گردنم میشود...
بگذار دلم را از محاصره دستانت دربیارم...
من ...م
یک اینکه بایست بابت دیشب بگم که اون صحبتای عشای ربانی و اینا رو معذرت. چندماهه دارم تهمت می‌شنوم، هضمش سختمه این شنیده‌ها، ای حال، بگذریم. 
بایست راجع به امین بنویسم، امین، پیامبرِ‌ تمام غریب‌های ادوار، بی‌تعارف. اما چیزی ندارم. چیزی ندارم تو کیسه‌ی کلمه‌هام که بتونه صفا و معرفت و دل‌زلالیِ این آدم رو اونجور که حقه ادا کنه. البته اینجا نوشتن حقی رو عملا ادا نمی‌کنه، ولی  به قول خودم که به امینم میگم :‌ اولین و آخر سنگر کلمه‌است، برای
بذارید تمام حسم رو نسبت به این خواستگار بگم 
نه دل ورداشتن دارم و نه دل گذاشتن 
شاید بشه حجم استرسم رو با مقدار استرس پایان نامه ام مقایسه کنم؟ نمی دونم 
مخالفت کامل بابام که میگه اون دفعه مادرت باعث شد به چاه حسین بیفتی و حرف منو گوش نکرد 
این بار هم خودت داری...
بابام میگه بچه اش دردسر میشه برات...
هنوز نشده در مورد بچه ش درست و حسابی حرف بزنیم 
حتی نمی‌دونم چی باید بگم در این مورد...
مامان هم که مخالفه 
و امشب می گفت مطمئنم دخترت انتظار داره من
یه چیزی دارم مینویسم که میدونم خودمم از گفتنش راضی نیستم
ترجیح میدادم همینطور مثل روح لا وبلاگ ها بچرخم تا هر چیز دیگه ایی...
اما به اصرار رفیقم دارم یه پست میذارم!
چیز خاصی ندارم بگم!
فقط مرسی از اونایی که حتی یک بار هم نیومدن بپرسن این همه مدت کجا بودم :)
مرسی از اکثر بچه ها بیان که تظاهر میکردن فقط :)
و مرسی از اونایی که پرسیدن و نگران شدن معذرت میخام ازشون :)
و یه تشکر فوووووووووق صمیمیانه از جیسوگ نازم 
رفیق عالی من حالتو خوب کن 
اصلا نمیتونم
《تو که یه پات لب گوره دیگه چرا؟!
خجالت داره بخدا !》
به پیرزنی داشت میگفت که موهاش بیرون بود.
گفتم اینجا رو اشتباه اومدی رفیق!
این بنده خدا کل روسریشو هم از سرش برداره حق عتابشو نداری!!
در واقع یه معذرت خواهی بزرگ بهش بدهکاری!
تعجب کرد.
حجاب فلسفه داره حجاب برا عفافه برا سلامتی روان جامعه ست برا سود رسانیه و این اون وقتیه که خانم جوون باشه
پیر فرتوتی که دیدن نداره حجابم نداره
بله اون که میگن از توی پیر دیگه بعیده اینجا نیست... اخلاقیات و گذشت و سن
توی مصاحبه ازم پرسید نظرت در مورد شهدای مدافع حرم؟! نظرم رو گفتم. گفت یعنی به نظرت به خاطر پول نرفتن؟! گفتم من کنار تموم اون رزمنده‌‌ها نبودم تا جواب این سوالو بدونم. اما حداقل یه نفر مثل شهید حججی رو می‌دونم به خاطر پول نرفت.
کمتر از دو هفته مونده تا فهمیدنِ این‌که قراره معلمِ آینده شم یا مهندسِ آینده! 

پست رو با انضمامِ یک عکس خطرناک به پایان می‌رسونم.
هر سه مربوط به امسالن.
معذرت می‌خوام که برای بعضی از شما من تنها خوزستانیِ بیانم! :دی ام
توی مصاحبه ازم پرسید نظرت در مورد شهدای مدافع حرم؟! نظرم رو گفتم. گفت یعنی به نظرت به خاطر پول نرفتن؟! گفتم من کنار تموم اون رزمنده‌‌ها نبودم تا جواب این سوالو بدونم. اما حداقل یه نفر مثل شهید حججی رو می‌دونم به خاطر پول نرفت.
نتیجه این‌که کمتر از دو هفته مونده تا فهمیدنِ این‌که قراره معلمِ آینده شم یا مهندسِ آینده! 

پست رو با انضمامِ یک عکس خطرناک به پایان می‌رسونم.
هر سه مربوط به امسالن.
معذرت می‌خوام که برای بعضی از شما من تنها خوزستانی
وقتی یکی ناراحتم میکنه فکر می‌کنید اونی که میره عذرخواهی کنه کیه؟
من!
خیلی ببخشید که دلمو شکستی، معذرت میخوام که ناراحت شدم :| اصلا سپاس به خاطر هرچه که کردی! 
بعد جالب اونجاست که طرف جوری با غرور و چشم نازک شده برخورد میکنه که انگار اگه میخواد ببخشه همش از سر لطف و کرمشه و خیلی بزرگواره که میخواد جوابمو بده:/
خدایا شعورمونو بالا ببر
آمین یا رب العالمین 
بسم الله الرحمن الرحیم
ده سال و اندی است که وبلاگ می نویسم. همیشه هم برای دل خودم نوشته ام؛ هرچند که دوستان بسیار خوبی هم در این میان پیدا کرده ام. نمیدانم این رسم در بلاگفا نبود، یا من مثل همیشه به سنت ها و رسم ها چندان پایبند نبودم؛ ولی گویا در بیان، پاسخ دادن به همه کامنتها و کامنت گذاشتن در همه وبلاگهایی که میخوانی، جز رسم و رسومات است و نشان ادب.شاید چون اینجا بیشتر مطالب مخاطب محور هستند، بر خلاف دل نوشته های من.
ارزش هایم به من می گویند ن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها