عادت داشت مدام برود قبرستان. چند ماهی یکبار، ماهی یکبار، این اواخر هفتهای یکبار میرفت قبرستان. رفیق از دنیا رفتهای داشتیم که غم از دست دادنش برای او هیچ جوره فروکش نمیکرد. میگویند سوگ از دست دادن یک عزیز اگر بیشتر از شش ماه طول بکشد یعنی باید بروی یک فکری به حال خودت بکنی. بروی پی دوا و درمان. دوا و درمانش این بود که مدام برود قبرستان. سرش را میانداخت پایین و آرام آرام طوری که پا روی سنگ قبر عزیز کسی نگذارد راه میافتاد سمت قبر رفیقش.
یازده اردیبهشت باشد به نام کارگر # باید اینک ایستاد در احترام کارگر
بوسه باید زد به دست و روی او # شعرها باید سرود اندر مقام کارگر
زخم ها دارد به روح و هم به تن # سعی ها باید شود در التیام کارگر
امنیت در شغل او را آرزوست # وضع آیا می شود روزی دوام کارگر
سالها طی کرده با فقر و کساد # می شود آیا جهان روزی به کام کارگر
از رکود و بستن کارخانه ها # اوج بیکاری شده هم ازدحام کارگر
گرجی از روز ازل تا انتها # افتخارش بوده باشد او غلام کارگر
اولین باری که رفتم راهیانشاعر شدم...بارها و بارها...شاید عاشق هم شدمکه واژه واژهمینوشتمو سکووووت...هیچ کسو هیچ جمعیخلوت منو بهم نزد...خلوت آرامش بخشیکه زندگیمو خیلی تغییر دادنگاهم رونگاهم رو...نگاهم رو عوض کرد...طلبم روخواسته هام روواقعا اون اردوی راهیان 93نقطه عطف زندگیم شد...*شعرهاواژه هاخاطره ها...
دریافت
توی کلاس حافظ شناسی بارها راجع به عشق در شعرها حرف زدیم. مضمون عشق تکراری نمیشه؛ همیشه توی شعرها هست فقط با توجه به شرایط زمانه نحوه بیانش عوض میشه. اینکه اگر قدیم از زلف و گیسو یار میگفتن، الان از روسری آشفته در باد میگن. اگر قدیم از خرابات میگفتن، الان از عشق توی مجلس روضه میگن. عشق همون عشقه و جالبیش اینجاست که «از هر زبان که میشنویم نامکرر است».
همه اینها رو گفتم که این رو بهتون معرفی کنم: (میبوسمت- غوغا تابان) احتمالا تا حالا دیدینش و
چرا آدم واقعی کاملا شبیه چیزی که در کتابها و داستانها و شعرها توصیف شده، وجود خارجی نداره؟
موسیقی متن: T'as l'air d'une chanson، Isabelle Boulay
در این ترانه که اصلش رو یک برادری خونده، خواهرمون میگن:
T'as l'air d'une chanson qu'on chante à la maison
تو مث آهنگی هستی که تو خونه زمزمه میکنیم
T'as l'air d'une chanson fidèle à son violon
تو مث آهنگی هستی که به ویولونش وفاداره
خدا می دونه چقدر بی تابم... چقدر منتظر... منتظر یه فصل از یه کتاب... فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته... مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم.... و نمی دونم چطوری تحمل کنم ... چطوری صبر کنم... خدا کنه زود بفرسته... خدایا... خدایا...
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه.. ولی من سعی می کنم بی خیال باشم... مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده....
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین... امیدوارم بتونه کاری بکنه....
کشکول شیخ بهایی کتابی جُنگ مانند از شیخ بهایی شامل شعرها و نثرهای مورد علاقه او است. برخی از این شعرها و نثرها از خود وی و برخی نیز گردآوری او از دیوانها و کتابهای مورد علاقهاش هستند. مطالب این کتاب، مضامینِ دینی، تاریخی، ادبی، ریاضی و نجومی دارند. این مطالب اغلب بیهیچ نظم خاصی به دنبال هم آمدهاند. با این حال این اثر بیش از سایر تالیفات وی خواننده را به ضمیر فکری شیخ بهایی نزدیک میکند.
***نسخه ای که اکنون برای دانلود قرار داده ایم نس
_____________________
______________
برای نوشتن دلیل میخواستم...
دلیلی پر از آرامش که شعرهایم را آنچنان در خود غرق کند که جایی
برای مضمونی جز تو باقی نماند.
تو آن گمشده ای که سالهاست قلبم را به تسخیر خود در آورده و من
آن شاعر بی پناهم که در کوچه پس کوچه های شعر پرسه می زند تا
بلکه خبری یا اثری، و یا نشانی از تو بیابد.
افسوس که همه ی شعرها بی تو غمگینند و همه ی کوچه ها بن بست...
✅ انتشار چاپ اول مجموعه شعر " همه ی کوچه ها بن بستند"
بهمن ماه ۱۳۹۷
مجموعه اشعار ح
معرفی کتاب هشت کتاب
این کتاب مجموعه اشعار سهراب سپهری است که شامل هشت دفتر به نامهای مرگ رنگ.، زندگی خوابها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز، ما هیچ ما نگاه می باشد.
در ابتدای این کتاب شعرها همه رنگ سیاه دارند و بوی ناامیدی میدهند. اما همینطور که پیش می رویم به اشعار زیباتر و خوشبینانه تر برمی خوریم. آنچه در این مجموعه خودنمایی میکند توجه شاعر به مفاهیم آسمانی ست که در پس زمینه شعر و فرهنگ سهراب جاریست.
البته واژه های ادیا
وقتی شروع به نوشتن کردم مثل نوزادی بودم که
تازه از مادر متولد شده باشمقدرت ایستادن نداشتم از خودم نمیتونستم دفاع کنمقدرت تکلم هم حتی نداشتم به همه کلمات بد بین بودمبه ساختار جملات تردید داشتم قلمم با من اصلا دوست نبودکاغذ همیشه با من دوروئی میکردبه همه شعرها شک داشتمبه عشق شک داشتم و ...
بخاطر همین تخلص نارین یازان بمعناینویسنده کوچک برازنده من بود ولی من دختر خورشید و آتشم وسوختن از ازل تا ابد رویای من استمن مثل خورشید خواهم سوخت و از زیب
باید به چشم هایم نگاه کنی
این شعرها
هرچقدر هم خوب باشند
نمی توانند دلتنگی ام را
بیان کنند..
چترهای کاغذی
زیر باران
دوام نمی آورند...!
"محسن حسینخانی"
پ.ن1:
قلمرو تو چشم است
در هوایی بارانی
دارم تمام می شوم،
بیا.
"عباس معروفی"
پ.ن2:
کاش می شد حرف نزنم
و فقط دستهات را
روی تنم لمس کنم.
"عباس معروفی"
پ.ن3:
باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!باران یعنی قرارهای خیسباران یعنی تو برمیگردیشعر بر میگردد
"نزارقبانی"
صدای استاد توی سرم دور میشه و صدای Aaron جایگزینش میشه که میخونه: Have you ever fly? let me teach you how. از بازی خیالپردازی ذهنم خوشم میاد. بازی قدیمیای که باعث میشه کمتر رنج ببرم. میخونه: Dive upon the mountains. Dive into the moon.
یاد پاییز میافتم. یاد ویس. یاد تمام اسمهای نو که داشتیم. یاد شعرهای کتاب ادبیات پیش دانشگاهی میافتم. یاد اینکه تنها سالی بود که میتونستم با شعرها گریه کنم چون که همه چیز عجیب بود. یاد باغ بیبرگی میافتم. یاد شعرهای کودکی. وقتی هنوز پری م
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
بعضی روزها به اینجا سر میزنم و برایتان یک سبد کوچک شعر میآورم تا میان این شلوغی ها و زشتیهای روزگار روحتان تازه شود و زیر سقف این خانههای بدقواره شهری ششهاتان با هوای کوه و جنگل پر شود.
اینها دو بیت اول غزلی از حافظ است.میدانم حوصلهتان ممکن است یاری نکند و به همین دو بیت بسنده میکنم.همین دو بیت
شعر شاید روزگاری فنِّ مردان بوده باشد
بر گلوی ظالمان چون تیغِ بُرّان بوده باشد
شعر شاید روزگاری دور، در مُلکِ خراسان،
با ابوالقاسم پیِ احیای ایران بوده باشد!
شعر شاید روزگاری در ردای حرفِ حقّی
همدمِ پیری به غُربتگاهِ یُمگان بوده باشد!
گاه شاید در میانِ تُرکتازیهای دونان،
با گُمانِ مصلحت در لاکِ عرفان بوده باشد
یا میانِ دلبران در پوششِ باغ و گلستان،
شعر شاید در پیِ اصلاحِ انسان بوده باشد
گاه هم شاید به سعیِ شاعرانی سست عنصر،
تا کمر در خدم
با عرض سلام و ادب خدمت خوانندگان و نویسندگان وبلاگ خانواده برتر، این بار هم اینجا هستم تا شعرهایی رو تقدیم حضور شما عزیزان بکنم که فارغ از پر ایراد بودن میتونن حسی که درشون نهفته هست رو به شما هم انتقال بدن و امیدوارم از وقتی که صرف خوندنشون میکنین خرسند باشید .
ای تمام درد و ، درمان من _ بر فدای زُلف تو چَشمان من
نگران مَشو ز بَهر حال من _ یاد تو مانده شَوَد در جان من
تو چه دانی ز ِ شکسته بال من _ در تَن من مانده ای چون خال من
جز تو تعبیری نبود
مهندس تماس گرفت گفت خانوم سروری راستی قرارداد امسال رو بستید؟ گفتم بستم ولی نه اینجا. منتظر بودم دعوت بشم برای امضای قرارداد جدید که نشدم؛ الان هم نزدیک هست بنده رفع زحمت کنم. هر نیروی جدیدی معرفی بشه همراهی میکنم کار رو یاد بگیره اما من دارم میرم. گفت شوخی میکنید؟ شما ما رو تنها نمیگذارید. گفتم واقعا دوست داشتم کماکان در مجموعه باشم خاطرتون باشه تنظیم قرارداد جدید رو هم یادآوری کردم اما مجدد گفتنش سماجت بود.
خیلی چیزها در ذهنم بود که به مه
تا چند سال پیش ، وقتی اوضاعم بحرانی می شد یا شرایط سخت می شد یا خیلی دلم می گرفت ، توی رویاهام جاده ها رو طی می کردم و می رسیدم به شهر ...
شهر معشوقم بود. حتی گاهی توی شعرها و نوشته ها مخاطبم می شد.
تصویری که در نهایت درد آرومم می کرد ، دفن شدن توی خاک نرم و مرطوب کنار ریشه های یاس ها بود. مثل آب روی آتیش عمل می کرد
ولی از چند سال پیش که بی وطن شدم ، وقتی گم می شم دیگه خیالم سر به هیچ جا نمی زاره. دیگه هیچ جاده ای رو طی نمی کنه و دیگه دلم برای معشوق سابقم
وقتی فکر میکنی حتما یک روز باید عاشق بشوی، شبیه کسی میشوی که منتظر است عزیزی از راه برسد و زنگ در را بزند؛ با هر صدای کوچکی از جا میپرد و گاهی حتی خیال میکند صدایی شنیده است که شبیه زنگ در است. اما هر بار در را باز میکند هیچ کس پشت در نیست؛ هرگز نبوده است!
وقتی بدانی عشق آن اتفاق شورانگیزی نیست که یک باره بیاید و آتش به جان سلولهای زندگی ات بیندازد و با معجزه ای افسونگر، پوسته خشک و رنگ و رو رفته وجودت را کنار بزند تا از تو موجودی پرستیدنی و پرستن
با سلام و عرض ادب
امیدوارم حال تون خوب باشه و ایام به کام!
امروز تصمیم گرفتم چند تا از شعرهای قدیمی و کوتاه رو در یک پست بگنجونم تا چند موضوع مختلف رو پوشش بدم، فارغ از بی نقص نبودن شعرهام باید بدونید که تمرکز اصلی بنده روی معنای شعر هست و خب اگه از چهارچوب اصلی خارج شدن این اتفاقا کاملا عمدا رخ داده چون سعی بنده اینه که سبک های مختلف ادبی رو ترکیب کنم و یه چیز دسته اول و متفاوت تحویل بدم ...
به هر حال امیدوارم مورد پسند شما دوستان عزیز قرار بگی
یک احساس عجیبی دارم این روزا. احساس «انجماد حافظه». اینکه چندسال گذشته برای شخص خودم خیلی دور بهنظر نمیرسه و انگار تمام ۹ سال گذشته، سرجمع یکسال پیش اتفاقافتادهباشند، ولی گذر زمان توی حافظهم نمود پیدا میکنه. مثلاً اون آرایههای ادبیات ُ وقتی میخوام الان توی شعرها پیداشون کنم، اسمشون ُ یادم نمییاد. میدونم که هستند یا بودند، اثرشون روی مغزم حکشده و خودشون محو شدهن. یکهفته پیش میخواستم گهوارهی گربه رو برای ه.
یک مولودی با شعر "داره میریزه" از یک دهان یک مدّاح خارج میشود که این مداح بی ارتباط با بیت شیرازیها نیست و ما همیشه به شعر و سبک نوحههایش انتقاد داشتیم و داریم. علیرضا روزگارِ ریش نقطهای! معترض میشود که این شخص سبک ملودی او را دزدیده است و به اسم خودش ثبت کرده است. و ای مردم فریاد که اسمی از "علیرضا روزگار" برده نمیشود. این نوحه میکس میشود روی اشخاصی که دستشویی دارند.
مشکلش کجاست؟
این مداح میلیونی با این کارش مذهبیها، مداحها، هی
تا حالا براتون پیش اومده با دیدن یه چیز کوچک، از عکس و فیلم گرفته تا یه نوشته کوچک، برید تو حال و هوای گذشته؟؟ تمام خاطرات و حس و حال اون موقع براتون زنده بشه؟؟
امروز دوستم برام نوتی رو در icloud به اشتراک گذاشته بود، منم که اصلا یادم نبود قبلا چیزی اونجا داشتم یا نه، وقتی وصل شدم که اون نوت رو ببینم، یهو کلی نوت دیگه جلوم ظاهر شدن! اولش فکر کردم دوستم اشتباهی کل پوشه اش رو باهام به اشتراک گذاشته، که وقتی به تاریخ و نوشته نگاه کردم ، دیدم بلهه.. ا
وقتی قرار باشد تردیدها بر خواستهها چیره شوند، دلیل قانع کنندهای از درون متولد میشود، رشد میکند و احساسات جدیدی را تولید میکند. احساسات آدمی حتی در باب یک مسئله دائماً در تغییر و تکاملاند؛ طوریکه امروز احساسی داری که وجودش منقلبت میکند، اما ماهها بعد با آن احساس بیگانگی میکنی. برای من شعرها شواهد مکتوب این ادعا هستند. شعری که همین چندوقت قبل با عشق و اشتیاق آن را زمزمه میکردم، امروز انگار مال من نیست. اصلاً آن را به جا نمی
آند ایچیرم سنین محضرین یا علی بن موسی الرضا
عرصه تنگ اولسه قیامت یوله ساللیگ سنیندن رضا
بو دنیادن بیزه فایده یوخ اگر سنین خواستین یوخ
بی انصافلیده راضی اولماخ هرنه که سن نا رضا
پس داها الدیر بیزه آپار بو دنیادن آلله محضرینه
باشارموریگ ظلم نعره چکه یا حضرت امام رضا
الماخ سنین یولونده خواست هر آدم والا سرشت
ترکی و فارسی سنه یا علی بن موسی الرضا
بعد این زندگی،بهترین زندگی در عالم دیگر است
این زندگی مایه دارد فقط با حضور امام رضا
تکرار قافیه ه
باید امشب بروم.
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بیواژه که همواره مرا میخواند.
یک نفر باز صدا زد: سهراب
کفشهایم کو؟
سهراب شاید دلی زخم خورده داشت، جانی که هیچکس تکه هایش را نچسباند، بخیه نزد. خسته بود از مردمان خاکستری، آدم های فراموش شده در گذشتن و رفتن پیوسته، در تکرار روزها، در روزمرگی ها. از نارفیقان فراموش کننده در قهقه های خوشی. شاید درک نمی کرد چ
نامهای به فرزندانم ۱
به نام خدادلبندانم اگر تا آن روز نظام آموزش و پرورش تغییر رو به بهبودی نداشت و شما نیز همین راه را برای پیمودن بخشی از زندگیتان انتخاب کردید؛ بدانید روزی مادرتان سر کلاس ادبیات در مدرسه ذره ذره وجودش را شور و شعف گرفته است زمانی که معلمش خوانده است:"باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟ داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگویدباغ بیبرگیخندهاش خونیست اشکآمیزجاودان بر اسب یالا
توی ذهنم بود که بعد از امتحانات ...دوباره اینجا رو راه بندازم ..اما همش فراموش میشد تا امشب ...!
...
حس برگشتن به وبلاگ قدیمیم...
مثل برگشتن به خونه ایه که خیلی وقته توش قدم نذاشتم ...
این وبلاگ که مدت زیادی عمر نکرد و مطلب زیادی توش به اشتراک گذاشته نشد ...
اما با هر برخورد انگشتام به دکمه های کیبورد ...انگار که قلنج میشکنه و از خواب چند ساله بیدار میشه ...!
پرده ها رو کنار میزنم و اجازه میدم نور زندگی خودشو به صفحات بی جون این وبلاگ بتابونه ...
شاید دیر ...ش
بعدی ❯ ❮ قبلی
پاراگراف ها در HTML
عنصر <p> در HTML یک پاراگراف را تعریف می کند:
مثال
<p>This is a paragraph.</p> <p>This is another paragraph.</p>
نکته: مرورگرها به طور خودکار مقداری فضای خالی (حاشیه) را قبل و بعد از پاراگراف اضافه می کنند.
نحوه نمایش صفحات HTML
شما نمیتوانید درباره ی چگونگی صفحات HTML مطمئن شوید، زیرا پنجره های بزرگ یا کوچک و یا پنجره های تعییر یافته نتایج مختلفی ایجاد می کند.
در HTML، شما نمی توانید با اضافه کردن فضاهای خالی یا خط های اضافی در کد
شکسته بال و پرم ، مرغِ بی نوای خَرَم
همیشه خانه همان ، راه زخم و کوله وَرَم
مریدِ بی تو نه پا و مرادِ بی تو... ، سَرَم
تفاله های عروضی ، تضادِ عاقل و دین
دوباره یک نفر از اوج می خورَد به زمین
غمِ نبودِ کسی که به یک عبارت«سرد»
و هرچه قبلِ تو من را ، دوباره بعدِ تو کرد
«نگرد که خودِ آنی» کلیشه ای پُرِ درد
و عادتی که در آن خون و... زن شدن شد این؟
دوباره یک نفر از اوج می خورَد به زمین
جهان و واحد و پاکی و خالصانه ، اِی عشق
توهّمی و کثیفیّ و با بهانه ، اِ
مثلِ کویر کهآب را باور نمیکند
من مدتیست خواب را باور نمیکنم
موهات را در مقنعه هم گیس کن که من
این پوششِ حجاب را باور نمیکنم
اَعمال تو اگر تماماً هم کلیشهای ست
مِن بعد کارِ ناب را باور نمیکنم
مجبور یعنی؛ مرده ،ولی درخصوصِ تو
من حقِ انتخاب را باور نمی کنم
از شعرها نپرس، نمیپرسم از خودم
حتی همین جواب را باور نمیکنم
در سینه بیحساب به خودم مشت میزنم
از علمها حساب را باور نمیکنم
آیا گناهکار خودمم توی انزوا ؟
آری خودم ثواب را
بعدی ❯ ❮ قبلی
پاراگراف ها در HTML
عنصر <p> در HTML یک پاراگراف را تعریف می کند:
مثال
<p>This is a paragraph.</p> <p>This is another paragraph.</p>
نکته: مرورگرها به طور خودکار مقداری فضای خالی (حاشیه) را قبل و بعد از پاراگراف اضافه می کنند.
نحوه نمایش صفحات HTML
شما نمیتوانید درباره ی چگونگی صفحات HTML مطمئن شوید، زیرا پنجره های بزرگ یا کوچک و یا پنجره های تعییر یافته نتایج مختلفی ایجاد می کند.
در HTML، شما نمی توانید با اضافه کردن فضاهای خالی یا خط های اضافی در کد
بعضی از شعرها را فراموش کردهام. همان قدر که بعضی از خاطرات زنده و شفاف در مقابل چشمانم حاضرند اما از بعضی دبگرشان چیزی جز ابهام و گنگی گیجکننده در یادم نیست. میگفتند زمانی قوی و قدرتمند هستی که توانایی صرف نظر کردن داشته باشی. قدرت رفتن و برداشتن و داشتن اما نرفتن و برنداشتن و نداشتن. اما برای من همیشه نادیده گرفتن چیز قویتری بود، بسیار قویتر از صرف نظر کردن. نادیده گرفتن. نادیده انگاشتن. که در این نادیدگی حتی تو اهمیتی هم برای آن چی
باورم نمیشه کتاب انقدر گرون شده باشه. من و برهی ناقلا رفته بودیم جمعهبازار کتاب. با دیدن قیمتها خیلی شوکه و ناراحت شدم. میخواستم آخر سالی کلی کتاب بخرم، ولی نشد. یعنی دلم نمیاومد مثلا ۱۴۵ تومن برای برادران کارامازوف بدم، یا شصت و پنج تومن برای یک عاشقانهی آرام :( چهار اثر، جزء از کل، انسان در جستجوی معنا، ساربان سرگردان و...
عوضش چند تا کتاب کودک خریدم. یکیشو دادم برهی ناقلا، یکیشم به انضمام لباس میبرم تولد جوجه، شیش تای دیگهشم م
عزیزم، سالهایی دور در این شهر مردمی میزیستند که سرزمینِ ما را گروگان آرمانهایی واهی گرفته بودند. در چشمِ این مردم، اگر میخواستی فقط و بهسادگی زندگی کنی، از مصاحبت دوستانت لذت ببری و ریاضی بخوانی، گناهکار، فاسد و نابخشودنی بودی. آنها، بههمراهِ سرکدههایشان، سالهای سال کوتاهترین لمحههای زیستنهای ساده را شکنجه کردند تا رهسپار فتوح جهانی شوند. آنها، بیآنکه بدانند قدرت و تقدس با هم جمع نمیشوند، خیال میکردند "قدرت" آن
راز بانوی سیاه پوش
خبرگزاری کتاب ایران/ سالهاست که منتقدین و کارشناسان ادبی درباره زن سیاهپوش اشاره شده در آثار شکسپیر تحقیق میکنند.ویلیام شکسپیر، شاعر و نویسنده مشهور انگلیسی در بسیاری از کتابهایی که نوشته است از زنی سیاه پوش یاد کرده که او را بانویی سیاه پوش خطاب میکند و حتی بعضی از شعرهایی را با اسم او تمام میکند.هنوز هم سالهاست که منتقدین و کارشناسان ادبی به این مسئله مشکوک هستند و درباره آن تحقیق میکنند. اخیراً یکی ازمو
از زندهگی بگو. از زندهماندن. از نفسکشیدن.
از دیدن و شنیدن. از لمس کردن، از عشق؛ آری از عشق، این دیریابِ پربها، این کیمیای
هستی. آنقدر با غم خو گرفتهیی که او را جزیی از خود میدانی. غم کجا و ما کجا.
او که خود مظهر شادی و نشاط و روشنایی و انگیزهی محض است، تنها غمی که بر ما میپسندد،
اندوهِ دوری از خودش است. حتا اینجا نیز بوی شادی میآید. غمات از هرچه شادی دلگشاتر
...
بگذار اینبار و تا همیشه، از تمام غمها
و هراسِ تمام نداشتنها فرا
به گزارش همشهری، مولاوردی تو مبدا کتاب مذکور که به آلمانی غم برگردان شده است، می نویسد: «زبان مهدی شادخواست سهل و فصیح است. او از مروجان میسر نویسی است و شعر را تخصیص به قشر خواه مخاطبان خاصی نمی داند و داخل این زمینه با ارائه اشعاری قابل فهم به عطا توانسته با مخاطبان خویشتن ارتباط معتمد کند. شعرهای شادخواست سرشار از ایهام، آشنایی زدایی، چندمعنایی و شگردهای زبانی است که امتزاج آن با ساده نویسی مفید است بس دشوار و همین خصیصه، به آثار او باف
زیباترین متن برادر, جملات کوتاه و شعرهای عاشقانه برای برادر
در این قسمت شعرهای عاشقانه و جملات کوتاه در وصف برادر را می خوانید.
داداش که داشته باشی…یکی هست که وقتی ناراحتی تنها امیدت اینه که اون باورت داره و منتظر شندن حرفاتهداداش که داشته باشی… یکی هست که با وجود اینکه حرفات تکرارین و همش غر زدنن انکار میکنه و میگه بگوداداش که داشته باشی… یکی هست خطاهاتو که براش میگی عصبی میشه و رگ غیرتش به جوش میادداداش که داشته باشی…یکی هست که اعصاب خو
بیوگرافی یاس
یاسر بختیاری در ۳۰ خرداد ۱۳۶۱ در تهران متولد شد او در سن ۱۶ سالگی ابتدا با گوش دادن به موسیقی رپ کار خود را آغاز کرد و این زمانی بود که پدرش از سفرهای تجاری اش از آلمان برگشت و برای او آخرین سی دی توپاک و سایر موسیقی های هیپ هاپ را آورد .
پس از مرگ ناگهانی پدرش ، یاس با پذیرش مسئولیت خانواده و مراقبت از آنها مواجه شد . با بدهی هایی که پدرش برجا گذاشته بود به سختی قادر بود که از عهده خانواده و مخارج زندگی بر آید . یاس در سن ۱۸ سالگی مج
اول این رو بگم بهتون که تو خونهی ما تا جای ممکن هیچ کارتن شیشه قوطی رول دستمال بطری در بطری و ... ای دور ریخته نمیشه :) چون هر کدوم میتونن به یک کاردستی جذاب تبدیل بشن
و اما ادامه :
چند روزه به یک سلاحی مجهز شدیم که خیلی هیجانانگیزه. و اون هم چیزی نیست جز : وقتی میخوایم یک شعری رو یاد بگیریم حتما کاردستیش رو هم درست میکنیم. که اسمش رو گذاشتیم معجزهی موسیقی کاردستی ! این ایده از اون یک هفتهی پر از شیر سر بر آورد. هر شعری که میخوندیم ی
فکر نمیکردم به نوشتن این حرفها وادار میشوم. زندگی، بیرون از ما خودش را به ما تحمیل میکند. گاهی- اعتراف کنیم که- ما را پایین میکشد، کوچک میکند و به یادمان میاندازد که دنیا از بدی هم خالی نیست و پاکی و طراوت خوبی ما هم گاهی نمیتواند این سکهی قلب را اعتباری بدهد. چقدر تلخ است که آدم به جای حرفهای شیرین، حرفهای خوب و حرفهای دلنشین، باید انعکاس بدیهای دیگران باشد.
( از نامهی سوم مرتضی کیوان به پوری سلطانی؛ این هر دو عزیز و
سیاهی لزج شب سرد و افتاده در ته چاهی تاریک که نور ماهش نیست. هی دست بر دیوار بردن و بالا رفتن و افتادن و خسته و ناامید قانع به این سرنوشت پست. نه انگشتی مانده و نه ناخنی و نه نایی برای بالا رفتن. عاجز. ناتوان. بازنده. نه از آن بازنده های خوب که کل سالن برایش کف و هورا می کشند. نه. از آن بازنده هایی که آرام، زمانی که همه غرق در برندهاند از گوشه میدان بیرون می رود. سیاهی. سیاهی. سیاهی. شب. نمی دانی چندمین سیگار است که دودش را به درون فرو می دهی و این رق
مقدمه: این یادداشت کوتاه را قبل از نوشتن شعری که دوست عزیزی در اختیارم گذاشت تا اینجا منتشرش کنم، می نویسم.
«غزل» قسم و قالبی از شعر فارسی ست که از گذشته تا حالا، حال و احوالات زیادی را از سر گزرانده ، اما همیشه غزل یک نقطه ی قابل اتکا و مداوم در شعر ما بوده و هست. از آن طرف ،غزل کار هر سراینده ایی نیست. غزلی که بتواند در کنار کار بسیاری شعرها و شاعران قرار گیرد که غزلشان اوج هنر و درخشندگی این زبان و لحظه های ناب شاعرانه باشد به چیزی بیشتر از هنر
روز اول که پامونو تو اون مدرسه گذاشتیم غیر دختر عموم هیچ کسی رو نمیشناختم .همه جدید بودن بجز تو...تو که گوشت تلخ ترین فردی بودی که از قبل می شناختم.
همون روز سلام و علیک کردیم و وقتی صف بستیم و گفتن مامانا برن ، مامانت دستت رو گذاشت تو دستم و گفت هوای دخترم رو داشته باش!
از اون روز نزدیک به هفت ساله که میگذره. تو به من ثابت کردی که در جهان هیچ گوشت تلخی وجود نداره اگر گوشت تلخیش به تو رفته باشه.
بعد از ۷سال دوستی،بعد از هفت سال زندگی کردن،بعد از هف
پست قبل دلنوشته ای بود که سالها پیش نوشته بودم و در وبلاگ شام آخر منتشر شده بود، بین همه شعرها و دلنوشته هایی که اغلب تو اون فضای مجازی بدون داشتن حق کپی رایت منتشر و خوانده می شد. پیدا شدن دوباره دلنوشته ی پله باعث شد تا دوباره به موضوع حق کپی رایت توجه کنم، و بیش از پیش باور کنم که در این سرای بی کسی، کسی حق کپی رایت رعایت نمی کند!
جناب شاعر، گروس عبدالملکیان رو حتما می شناسید، با اشعار و نوشته های زیبایی که به سبب معروفیت و حضور ایشان در نشر چ
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
با این صدایی که صدایی نیست، ناخوش است حتی، میخواندم و میخوانم. قبلترها اگر برای خودم و در خلوت یا مسیرهای دان
خدا محورى و گرایش دینى در انقلاب اسلامى
کتاب: چارچوبى براى تحلیل و شناخت انقلاب اسلامى در ایران،
نویسنده: محمد باقر حشمتزاده
در یک تحلیل از علل انقلاب ما به نقش فرد در جامعه توجه مىکنیم.فرد با ارادهاش منشاء تحول و دگرگونى جامعه است.جهت تاریخ و جوامع بشرى و محتواى آنها ناشى از تلاقى اراده افراد با جبرهاى طبیعى و قوانین اجتماعى است.و در یک تحلیل عمیقتر ما معتقدیم که علت العلل هر اثرى از جمله انقلاب، خداى قادر متعال مىباشد.
امور فوق در اص
باید عوض بشم، تغییر پیدا کنم...
سکوت باید داشته باشم. یکی از احساساتی که این چند روز در من قوت گرفته نیاز شدید به سکوت است. همین برایم کافی است که از همه دور بشوم، نقطه کور بشوم، زنده به کور بشوم، باز مقابلم تویی...
اما خیلی باید حواسم جمع باشد. خدا را شکر که تا به حال در زندگی ام به ابتذال نکشیده ام. باید مراقبت کنم که حق مطلب را ادا کنم، حیثیت ادب را به جا بیاورم. یکی میگفت: فکر کردی فقط عقاید تو درسته؟ فکر کردی فقط تو بلدی؟ سیگار بده سیگار بده. بس
قلم بُغض میکند تا مینویسمت...
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
**********
کسی که درباره پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف و شعور دارند،
احمق نیست، عزت نفس دارد.
کسی که برای شنیدن حرف ها و شعرها و قصه ها و اثار هنری یک جوان بی تجربه وقت می گذارد و حوصله به خرج می دهد،
احمق نیست، انسان است.
کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد،
احمق نیست، منظم و محترم است.
کسی که به دیگران اعتماد
فرارسیدن عید غدیر خم
مجموعهای از متن عید غدیر برای تبریک عید غدیر خم؛ با استفاده از شعرهای کوتاه و متن تبریک عید غدیر میتوانید عید را به دوستانتان تبریک بگویید.
در روز هجدهم ذیحجه خداوند با برگزیدن علی (ع) به جانشینی پیامبر و ولایت بر مومنان دین را کامل و نعمت را بر بندگان تمام کرد و دین در قامت غدیر غم متجلی شد. عید غدیر یکی از اعیاد گرامی مسلمانان و به خصوص شیعیان حضرت علی (ع) میباشد که بنا بر روایات عید اکبری است که گناهان شیعیان (ت
پاراگراف ها در HTML
عنصر <p> در HTML یک پاراگراف را تعریف می کند:
مثال
<p>This is a paragraph.</p> <p>This is another paragraph.</p>
خودتان امتحان کنید »
نکته: مرورگرها به طور خودکار مقداری فضای خالی (حاشیه) را قبل و بعد از پاراگراف اضافه می کنند.
نحوه نمایش صفحات HTML
شما نمیتوانید درباره ی چگونگی صفحات HTML مطمئن شوید، زیرا پنجره های بزرگ یا کوچک و یا پنجره های تعییر یافته نتایج مختلفی ایجاد می کند.
در HTML، شما نمی توانید با اضافه کردن فضاهای خالی یا خط های اضا
خواهرم کتاب رو از نمایشگاه کتاب مترو برام خریده بود.
خیلی سال ازش میگذره.
اون روزها نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.
این روزها دوباره رفتم سراغش.
بازش کردم و شروع کردم به خوندن.دیدم باز هم مثل قبل برام غریبه.
تا اینکه تصمیم گرفتم برای نبات این کتاب شعر رو بخونم.
تک تک شعرها با صدای بلند خونده شد و به مرور چقدر به دلم نشست ،قد همه نفهمیدن های این چند سال .
و شاید عشق
"شاید عشق
بیدار شدن در ساعت پنج صبح بود
بی کوک کردن ساعت
برای من که ماه ها
دمین
✅کو گوش شنوا...؟
✍️ مسعود طولابی:
از حادثه لرزد به خود قصر نشینان/ ما خانه بهدوشان، غم سیلاب نداریم
اصلا چه فایده دارد؛ گفتن این حرفها، نقدها، نصیحتها، طنزها، شعرها...
چارهای نیست؛ برای اینکه ما هم از قافله عقب نمانیم کاغذ سفیدی را سیاه میکنیم و خونِ خودکار بیگناهی را بر دل کاغذ جورکش میریزیم.
((اما کو گوش شنوا...؟))
حکایت امروز برخی از مسئولان بسیار بسیار محترم ما، حکایت کودکی است که آنقدر از دست پدر و مادرش کتک خورده که دیگر پ
پاراگراف ها در HTML
عنصر <p> در HTML یک پاراگراف را تعریف می کند:
مثال
<p>This is a paragraph.</p> <p>This is another paragraph.</p>
خودتان امتحان کنید »
نکته: مرورگرها به طور خودکار مقداری فضای خالی (حاشیه) را قبل و بعد از پاراگراف اضافه می کنند.
نحوه نمایش صفحات HTML
شما نمیتوانید درباره ی چگونگی صفحات HTML مطمئن شوید، زیرا پنجره های بزرگ یا کوچک و یا پنجره های تعییر یافته نتایج مختلفی ایجاد می کند.
در HTML، شما نمی توانید با اضافه کردن فضاهای خالی یا خط های اضا
«یا لطیف»
۱۲ سال پیش وقتی که پیشدانشگاهی بودم معلمی دیفرانسیل معرکهای داشتم. یکی از عادتهای خوبش این بود که پای برگهی امتحانمان شعر مینوشت. وسط حال و هوای پیشدانشگاهی و استرس کنکور این شعرها عجیب میچسبیدند. یکی از شعرهایی که زیاد پیش میآمد برایمان بنویسد این بود:
بودن دیگر است
و
شدن دیگر
هر که شد
باری
از شدنتر باز نخواهد ماند
و من هرگز متوجه م
میگفتند شوهرش مرده. استاد ادبیات ما بود در دانشگاه. زنی حدود ۵۰ ساله. بسیار آرام و خندهرو. همیشه آن کیف چرمی قهوهایاش را به جای اینکه از دسته بگیرد میزد زیر بغلش و و با آن عینک تهاستکانی با هر کسی که در مسیرش بود سلام و علیک میکرد. دانشجوی کارشناسی که بودم با استاد سه درس مختلف گذراندم. ادبیات عمومی، تاریخ ادبیات ایران و تاریخ ادبیات جهان. او تنها استادی بود که هیچ وقت سر کلاسش غیبت نکردم. همه جلسهها را با عشق رفتم و فقط منتظر بودم
چیز زیادی نمیتونم بنویسم. شاید فردا درست تر نوشتم و بیشتر. اما قلبم خونه، بغض و گریه پدرم رو دراورده از خانه ی سالمندانی که امروز با مدرسه رفتیم.
از آن دبیر ریاضی که برایمان شعر سینوس و کسینوس خواند. از خوشحالی و ذوق اون زنان سالمندی که بالای تخت هاشون تاریخ آوردنشون به سالمندان 1391 خورده بود. و از نگاه تلخی که توی چشم های اون ها که تاریخ آوردنشون همین 1398 خورده بود. از اون هایی که ازمون خواستن شعر بخونیم و برقصیم براشون و ناظم مسخره که گفت نمی
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
١. اینکه در بعضی از مدارس موسیقی و رقص آموزش داده میشود دور از انتظار نیست ولی چرا تمام فیلم جشنها از یک آهنگ خاص استفاده شده است؟!٢. اینکه از این سبک فیلمها فراوان هست؛ دور از واقع نیست ولی
گفته بودم اگر قصد رفتن کنم بیسروصدا میروم. جوری میروم که انگار نبودهام هیچ وقت. زمانی لبهی پرتگاه ایستاده بودم، قصد داشتم خودم را خلاص کنم، تمام کنم. دستت از پشت نگهم داشت، عقبم کشید، به آرامشم رساند. بعد همان دستها شروع کردند به آزار دادنم، همان دستهای نجاتبخشِ آرام زخمیام کردند، بعد همان دستها از همان پرتگاه هلم دادند پایین. اما من رهایشان نکردم از بازوها به آرنج به ساعد به مچ به انگشتان سر خوردم و هیچ تلاشی برای بالا کشید
صادق هدایت گفت:
نه تنها او را دوست داشتم، بلکه تمام ذرات تنم او را می خواست
***
ذرات تنم تو را خواستند نه برای هم آغوشی
تو را خواستند نه برای بوسه و گرمای تنت
تو را خواستند چون تو روحی
یک پرواز و یک آسمان
تو به وسعت دشت بودی
پر از گل و غنچه
به زیبایی آبی نیلگون خلیج فارس
و به پهنای بیکران دریاها و اقیانوسها
تو فراتر از هرچه هست و خواهد بود
چون خورشیدی درخشان در آسمان تاریک وجودم بودی و خواهی بود
و من برای تو...
چه بودم؟
چه هستم ؟
تو خواهی بود و خواهی
این کتاب گزینهٔ اشعار شفیعی کدکنی است که ظاهراً در کنار گزینهٔ دیگری که انتشارات دیگری آن را به چاپ رسانیده با هم یک مجموعهگزینه! حساب میشوند. شعرها از آغاز دوران شاعری شفیعی کدکنی با زبانی که معلوم است تحت تأثیر ترکیبی از سبک هندی و عراقی الهام گرفته شروع میشود، جاهایی رد پای الهام از زبان اخوان ثالث دیده میشود، به سنین میانسالی نویسنده که میرسد زبان آثار پختهتر و به خاطر همزمانی با فضای قبل از انقلاب سیاسیتر میشود. هر چقدر
مادرم در محیط عربی پرورش یافته بود. جد مادرم که از اصفهان به نجف مهاجرت کرد، از خاندان «میردامادی» ساکن در نجف آباد اصفهان بود. شاخه هایی از این خاندان در نجف اشرف هستند.
پدرِ مادرم از علمای فاضل و عرب زبان بود و لذا مادرم در خانه ای پرورش یافت که به عربی تکلم می کردند. ایشان پیش از بلوغ با خانواده خود به ایران آمد و لذا با عربی عامیانه معمول در نجف آشنایی داشت. مادرم با قرآن به خوبی آشنا بود و با احادیث شریف و کتب عربی نیز آشنایی داشت.
در مدر
از خانه با خودم دو تا شیرینی ناپلئونی آورده ام سر کار . یک دانه اش را الان خوردم یک دانه ی دیگرش را هم فکر کنم باید همین الان بخورم . اولی را چون گرسنه بودم خوردم و دومی را باید بخورم که نبینمش تا هی گلویم شور نشود و چشمم خیس ،آخر به عادت همه ی یک شنبه های اخیر که به نیت هانیه خوراکی و غذا می آوردم باز هم سهمیه اش را آورده ام با آن که یادم بود دوباره محل خدمتش را عوض کرده اند و امروز دیگر نمی آید و رفته به کتابخانه ای آن سر شهر نزدیکی های حرم ، با ماش
خانه را تکاندم . وسط مشغله ها و مریض احوالی ها و مدارا با افسردگی مزمن ، به تدریج تکاندمش از غبار و چربی و بی سر و سامانی اشیا و لباس ها از اوایل اسفند تا اکنون . مانده اتاق خودم . الان اینجا هستم ، وسط کوهی از کتاب و لباس و خرده ریزها . رفتم بالای چهارپایه ای از خودم لرزان تر و حواسم به شکسته گی کهنه ی قوزک پایم بود با گردنی دردناک و دلی گرفته پرده ی پر از حزن و خاک پنجره را را به سختی باز کردم و انداختمش توی ماشین لباس شویی .هنوز رد انگشت هایم ا
اینبار مَرد می رود تا در وَرای تو
پایان دهد به قلبِ من و دست و پای تو
کوچک نمی شد او ، که دنیای شعرها
هرچند درد مسخره می شد برای تو
تصویری از تمام رخت توی زندگیش
در هر کجای او ، او در هیچ جای تو
اصلاً نباشی و شبی در خود بمیردت
اصلاً برای لحظه ای بی ادعای تو
حسی که حجله وان و انگشت میانی ات
با مردهای کوچه نگاه نهانی ات
انقدر پوچ ، در همین حد بی خودی خوشی
یک بوسه حتا گونه های استخوانی ات
یک دانگ از نگاه تو باید برای او
یک قطره از شراب جادوی جوانی ات
یک
وقتی استخوانهای نیمهپوسیدهام را کنار پل گذاشتهای و چشمانت دریا دریا غرق آبند، به محسن فکر کن.
دستهای پینه بستهاش را به خاطر بیاور که سرمای دستبند جمعشان کرد. تو میگفتی محسن شرف داشت که جلوی زور ایستاد. میگفتی بزرگ بود؛ دلش اقیانوسی بود برای خودش. اما به خاطر بیاور که من گفته بودم محسن درد بود. محسن بغضی بود که سالها حبسش کردند و حالا داشت زار زار زیر باران میبارید.
محسن تو بودی. محسن همین استخوانهای نیمهپوسیدهام - که ک
وقتی استخوان های نیمه پوسیده ام را کنار پل گذاشته ای و چشمانت دریا دریا غرق آبند، به محسن فکر کن.
دست های پینه بسته اش را به خاطر بیاور که سرمای دستبند جمعشان کرد. تو می گفتی محسن شرف داشت که جلوی زور ایستاد. می گفتی بزرگ بود. دلش اقیانوسی بود برای خودش. اما به خاطر بیاور که من گفته بودم محسن درد بود. محسن بغضی بود که سالها حبسش کردند و حالا داشت زار زار زیر باران می بارید.
محسن تو بودی. محسن همین استخوان های نیمه پوسیده ام - که کنار پل گذاشتی - بو
بسیاری «تئودوروس انگلوپولس» _یا همان تئو آنجلوپولوس_ (Theodoros Angelopoulos) کارگردان نابغۀ یونانی را جزو برترینهای تاریخ سینما میدانند. کارگردان بزرگی که هیچگاه فیلمهایش حتی نامزد جایزه اسکار نشدند.
البته که سبک فیلمسازی او سبک خاصپسند و روشنفکرپسندی است. نماهای کند و فضاهای مبهم و مهآلود فیلمهای او شاید دقیقا همان چیزی است که فیلسوف آلمانی «هگل» از ضرورت ابهامآمیزبودنِ هنر انتظار داشته و دقیقا برعکس همان چیزی که مخاطب آمریکایی ب
خانه را تکاندم . وسط مشغله ها و مریض احوالی ها و مدارا با افسردگی مزمن ، به تدریج تکاندمش از غبار و چربی و بی سر و سامانی اشیا و لباس ها از اوایل اسفند تا اکنون . مانده اتاق خودم . الان اینجا هستم ، وسط کوهی از کتاب و لباس و خرده ریزها . رفتم بالای چهارپایه ای از خودم لرزان تر و حواسم به شکسته گی کهنه ی قوزک پایم بود با گردنی دردناک و دلی گرفته پرده ی پر از حزن و خاک پنجره را را به سختی باز کردم و انداختمش توی ماشین لباس شویی .هنوز رد انگشت هایم ا
یادتان هست؟ یکی از بازی های بچگی ما همین بازی از سر نو غزل خانوم بود. الآن که غرق در عوالم مدرنیته و تکنولوژی و عصر جدید شده ایم یادم نیست روال کار دقیقا چگونه بود و مراحل بازی چطور انجام می شدند. ولی یادم هست که هر بازی ما قواعد و اصول خودش را داشت. آخ! عاشق بازی خر-پلیس بودم! بعضی وقتها چنین با غیظ روی هم می پریدیم که آخر شب که به خانه برمیگشتیم و از توی کوچه ها جمع می شدیم کت و کول برامان نمی ماند، ولی مثل کسانی که دنیا را فتح کرده اند خوشحال بود
میخواهم وسط دوراهی را بگیرم و راست بروم تا انتها. تا انتهای بیراههی پوچی، خموشی، ملال، تنهایی، تا انتهای بیراههی هیچ، بیراههی هر آنچه که میخواهی اسمش را بگذار. لعنت به اسمها. لعنت به لقبها و صفتها. وسط بیراهه، وسط تنهایی، وسط "هیچ"، چه فرقی میکند دیگر که اسمها چه اند و لقبها کدام اند و صفتها چطور تلفظ میشوند و اصلا زبان چیست؟ کلام کدام است؟
تو میفهمی وقتی از "هیچ" میگویم منظورم چیست؟ شده توی هیچ گروهی جا نشوی؟ شده هیچ ج
یادتان هست؟ یکی از بازی های بچگی ما همین بازی از سر نو غزل خانوم بود. الآن که غرق در عوالم مدرنیته و تکنولوژی و عصر جدید شده ایم یادم نیست روال کار دقیقا چگونه بود و مراحل بازی چطور انجام می شدند. ولی یادم هست که هر بازی ما قواعد و اصول خودش را داشت. آخ! عاشق بازی خر-پلیس بودم! بعضی وقتها چنین با غیظ روی هم می پریدیم که آخر شب که به خانه برمیگشتیم و از توی کوچه ها جمع می شدیم کت و کول برامان نمی ماند، ولی مثل کسانی که دنیا را فتح کرده اند خوشحال بود
شعر در مواقع بحران چه کاری می تواند انجام دهد؟ شعرها مکانهای برخورد ، انیمیشن ، آزادی هستندتوضیحات وصف ناشدنی را بیان کنید. نسخه خطی روی میز فردریش شیلر در ویمار. عکس: ایماگو / گونتر اشنایدراگر می خواهید تأثیرات اعمال همنوعان خود را تحت تأثیر قرار دهید یا می خواهید توضیح دهید که چرا چیزی درست یا نادرست است ، باید نثر را به جای شعر امتحان کنید. بعضی اوقات اشعار می توانند متقاعد ، توضیح ، پشتیبانی یا دفاع کنند ، اما در نهایت آنها در مورد چیز دیگ
گفتگوی حسنا محمدزاده با روزنامه سراج در رابطه با گفتنیهای کتاب "پری روز"
مجموعه غزل «پریروز» سرودهی خانم «حسنا محمدزاده» به همت انتشارات «شهرستان ادب» در زمستان 97 روانهی بازار کتاب شدهاست. این کتاب، به عنوان یکی از دو اثر منتخب «جایزهی کتاب سال الوند» به گزینش «انجمن علمی نقد ادبی ایران»، شناخته شد. از آنجایی که این مجموعه، پیش از این هم کتاب برگزیدهی «جایزهی شعر انقلاب» بودهاست، ضمن تبریک به سرکار خانم محمدزاده و جامع
کتاب مردیست می سراید نوشته عزت الله فولادوند در مورد سبک شعری دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است. ابتدای خوانشْ کتاب برام جالب بود چون که اولین اثری بود که در آن با اشعار دکتر شفیعی آشنا می شدم. وقتی به اواسط کتاب نزدیک شدم تازگی کتاب از بین رفت یعنی با وجود نگاه تازه به اشعار ولی شعرها ابتدایی کتاب در حال تکرار بود البته با وجود تغییر نگاه آقای فولادوند در نقد. شخصا زیاد با آثار دکتر شفیعی انس نگرفتم یعنی احساسم این بود که دنیای ایشان با دنیای م
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب که باغها همه بیدار و بارور گردند بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید به آشیانهی خونین دوباره برگردند بخوان به نام گل سرخ، در رواقِ سکوت، که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛ پیام روشن باران، ز بام نیلی شب که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد ز خشکسال چه ترسی! که سد بسی بستند نه در برابر آب، که در برابر نور و در برابر آواز و در برابر شور… در این زمانهی عسرت به شاعران زمان برگ رخصتی دادند که از معاشقهی
عشق واژه مقدس و کشتی نجات
به ابتذال کشیده شد برای رفع نیازمان
فریفتیم و فریفته شدیم
دلهای بسیار بردیم وخود دلباخته شدیم
زخمها زدیم و خود زخمی شدیم
چه بسیار زنانی که سالها
یادی را در دلشان زنده نگاه داشتند
حرفهای محبوب را سالها تکرار کردند
از هر کلام دلیلی برای عشق و تقدسش ساختند
هر روز گیسوان خود را بافتند
آراستند و به انتظار نشستند
چه بسیار دیدم مردانی را
در انتظار دیدار معشوقی که هیچگاه نیامد
به امید قهقهه های زنی
کاخها و باغهایی ساختن
خب. میدونی که بعد از جریانات پارسال، دیگه اصلا حس خوبی به این مسابقه فرهنگی هنری نداشتم. مسابقهای که پنج شیش سال پیش برام
به شدت ارزشی و مهم تلقی میشدن الان چیزی بیش از یک شوخی محسوب نمیشه.
وقتی خانم معاون اومد دم کلاس و تحت
عنوان "خوشخبری" گفت که من و فاطمه اول شدیم و باید بریم مرحله
استانی، با امیدی ناامیدانه پرسیدم: شعر که نشد نه؟
گفت: نه ولی خب حالا
رنگ روغن اول شدی دیگه. وسایل یادت نرهها. گفتن بومت 45 در 60 بومیران یا وینزور. رنگاتم وست
شاعر زیبا کلام
کاش امشب غزلی بر شعر
حافظ بشوم بلبل
خوان غزل خوان سعدی بشوم
کاش می شد یک تفحص
برگلستان پروانه وار مست شعر خیام بشوم
کاش می شد دست بر
گیسوی پروین شعرهای فروغ را از بربشوم
کاش می شد مکتب حافظ
به پا در کنج خلوت ،هم بیت فردوسی بشوم
کاسه ای در دست
همچون مجنون گدای حروف
ظهر بهخیر. فرض کنید که فارسی هیچ نمیدانید. و یک صفحهی تذهیبکاریشده را خیال کنید، رویاش به خط ثلث و شکل چلیپا، چیزهایی نوشته به فارسی. و این برگه را خیال کنید از ناکجا به دستتان رسیده و فارسی هیچ نمیدانید و جان میکَنید که بخوانیدش.
حروف الفبا هنوز هم که هنوز است، غریبترین و صریحترینِ شعرها هستند.
و شما هی به هرکجا میروید. دمِ عصر مینشینید خیره به خط. و دمِ غروب که میشود شاید یکی از حرفها را خوانده باشید و چه خندهی نابی
گفتگوی حسنا محمدزاده با روزنامه سراج در رابطه با گفتنیهای کتاب "پری روز"
مجموعه غزل «پریروز» سرودهی خانم «حسنا محمدزاده» به همت انتشارات «شهرستان ادب» در زمستان 97 روانهی بازار کتاب شدهاست. این کتاب، به عنوان یکی از دو اثر منتخب «جایزهی کتاب سال الوند» به گزینش «انجمن علمی نقد ادبی ایران»، شناخته شد. از آنجایی که این مجموعه، پیش از این هم کتاب برگزیدهی «جایزهی شعر انقلاب» بودهاست، ضمن تبریک به سرکار خانم محمدزاده و جامع
«در جستوجو...» اصل ایران است و خراسان، نه هلند. در هلند، رنگها، برگها، نماهای بیرونی خزانزده است؛ رفتارها یخزده است و باد میوزد و صحنهها در گرگومیش تصویربرداری میشود. در صحنهای، فریده را سر میز ناهار کنار خانوادهای میبینیم که چهل سال با آنها زندگی کرده است. ولی همه چیز سرد است. فریده از سفرش به ایران میگوید و گریهاش میگیرد. اعضای خانواده کمی دلداری و به غذا خوردن ادامه میدهند. سفره مشهد درست عکس این میز غذاست؛ س
ور رفتن با شعرها هم نتونست خوابم کنه
فکر نکنم امشب خوابم ببره
از غروب دلم آشوب شد یهو
بی خود بی جهت
گرچه با اون خواب های درخشانی که من هر شب می بینم، نخوابم هم بهتره
خیلی وقتا دلم میخواد با خدا هماهنگ شم بگم لطفا یه دکمه رفرش بزن و بعد صبح بشه
چرا چیزی به ذهنم نمیاد برای گفتن
بچه که بودیم با عطیه که دعوا می کردیم یا دلخور بودیم بی دلیل با دلیل و هرچی، من خیلی بی طاقت بودم. انگار چیزی توی دلم گیر کرده باشه. شده می رفتم خودمو به زور عین گنده ی ل
خلاصه زندگینامه حافظ
خواجه حافظ شیرازی ( نام کامل : خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی ) متولد 727 قمری مساوی با قرن 14 میلادی و معروف شده به لقب لسان الغیب شاعر بزرگ ایرانی می باشد. اغلب شعرهای حافظ به شکل غزل می باشند که به غزلیات حافظ یا همان فال حافظ معروف شده است. نوع سخن و گرایش شعرهای حافظ به سمت خواجوی کرمانی می باشد. خواجوی کرمانی مهم ترین تاثیر را روی شاعرهای بعداز خود گذاشته است.
در قرن های 18و19 ، شعرهای وی را به زبان هایی غیر از فارسی مانند
معلّمِ
جان، آقای عبدی، سلام!
فارسی
شیرین است و با شما شیرینتر. آدم، سر کلاس شما دلزده نمیشود. شما حرفهای مارا
میشنوید، با صبوری به پرسشهای ما پاسخ میدهید و شعرها و متنها را با نوای خوش
برای ما میخوانید. سختگیر هستید و در عین حال، خوشخنده و خوشرو. در کار خود
آنقدر تعهد دارید که من به یاد ندارم سر کلاس درس، حتی یکبار حواستان پرت شدهباشد
یا گوشیبهدست، فرو رفتهباشید توی لاک خودتان. از اینها که بگذریم، آنچه شما را
برای من یگا
فصل های پیش از اینم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی صبر داشت
پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود
اینک اما عدهای آتش شدند
بعد کوچ کوه ها آرش شدند
از بلند از حلق آویزها
قلبهای مانده در دهلیزها
بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد میکشند
بعضی از آنها که خون نوشیدهاند
ارث جنگ عشق را پوشیدهاند
عدهای حسن القضاء را دیده اند
عدهای را بنزها بلعیده اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجیها بسیجی تر شدند
ای بی جان ه
رفتیم به دیدن تئاتر چهارمین شنبه. بلیتش را من نخریده بودم. قدیر مهمان کرده بود. چرندتر از این حرفها بود که بگویم مفت باشد کوفت باشد.
بیسروته بود. تنها چیزی که داشت اجرای موسیقی زنده بود. هرلحظه که موسیقی کنار گذاشته میشد تا بازیگرها حرف بزنند و بهاصطلاح داستان پیش برود احساس خفگی و بیتابی میکردم. هیچچیزی وجود نداشت که دنبالش باشم. هیچ نخ داستانی جذابی برایم نداشت. اصلاً نخی پیدا نمیکردم که بخواهد جذاب باشد یا نباشد برایم. فقط مو
تاریخ اولین وبلاگ من برمیگردد به سال ۱۳۸۵، زمانی که دانشجوی لیسانس بودم و اولین کارگاه شعر خارج از دانشگاه را با سرپرستی مهدی جهاندار، شاعر معروف اصفهانی، تجربه می کردم.
کارگاه شعرمان، یک وبلاگ در بلاگفا داشت که هر هفته شعرهایی که در کارگاه خوانده بودیم در آن ثبت می شد و بعضی از اعضا، یک وبلاگ شخصی هم برای ثبت سایر اشعار خودشان داشتند.
من هم تحت تاثیر همین جو، اولین وبلاگم را در بلاگفا به دنیا آوردم! و با عنایت خاصی که به سهراب سپهری داشتم
بزرگترین شاعران فارسی تمام زمانادبیات پارسی عنصر قابل توجهی در دانش پارسی است. تأثیر آن بر ادب اسلامی خاورمیانه زیاد گسترده است. این نویسندگان و شاعران نه تنها در غرب آسیا بلکه در سراسر عالم مورد توجه بسیار قرار می گیرند. مولوی قطعاً محبوبیت شعر پارسی را به جهانیان رسانده است. اما شمار زیادی چامه سرا دیگر نیز وجود دارند که دقیقاً در ایران در طول تاریخ تا امروز باره گرامیدن است. در این پست ، 6 از بزرگترین شاعران پارسی در تمام دوران را شناسایی
دیدم نسرین بانو کامنت گذاشته که غیبتم داره کبری میشه و دکتر گلسا هم شاکیان که چرا وبلاگامون رو خاک گرفته! اومدم دیدم عه! نخستین پست وبلاگمم که مهر 95 بوده و علنن توی بیان 3 ساله شدم! گفتم بیام یه سلام علیکی بکنم بهتون و از 179 نفر آشکار و 11 نفر خاموش و مخفی به خاطر همراهیشون تشکر کنم! که البته در واقع اینجا چند نفر خوانندهی ثابت بیشتر نداره و این اعداد کاملن جنبهی تزئینی داره!
این لیست دنبال کنندهها هیچ وقت معادل «پیوندها» نیست اما پیشت
آدم هوای اطرافش را نمی گوید« مال ِ من »در صورتی که دارد از آن بهره مند می شود و اصلا شرط ابتدایی زنده ماندنش این است که نفس بکشد . آدم به خورشید نمی گوید « مال ِ من » در صورتی که دارد با آن گرم می شود ، بیدار می شود و شب را از روز تمیز می دهد . آدم به خیلی چیزها به خیلی کس ها نمی گوید « مال ِ من » اما یک میم ِ مالکیت بزرگ (از جنس مقدس خواستن ) در ذات خواستن های عاشقانه اش وجود دارد که نمی تواند آن را انکار کند یا از خیرش به آسانی بگذرد . کمترین چیزی ک
مدت ها بود دلم می خواست برای خواهر جان متنی بنویسم که هم خوشحالش کنم هم این که احساسم را بیان کرده باشم. می دانستم آنقدری باهوش هست که غم پنهان جملاتم را بفهمد. اما افکارم تبدیل به جمله های خواندنی نمی شدند. خلاصه این کار را پشت گوش انداختم تا دو شب پیش. به خاطر خواب بدی که دیدم از خواب پریدم. مثل همیشه نگاهی به سمت راستم انداختم. بیدار بود و در حال نوشتن. پبا صدایی خواب آلود پرسیدم:"آجی ساعت چنده؟"
-"پنج و نیم آجی"
همیشه می گفت ساعت شش صبح تازه خو
گرامر مهارت گوش دادن و صحبت کردن را بهبود می بخشد
دانستن گرامر به ما کمک می کند تا در برقراری ارتباط آسان تر باشیم. به عنوان مثال ، تصور کنید که مصاحبه شغلی دارید ، باید در مورد تجربه کاری گذشته خود صحبت کنید. ما قوانینی را برای زمان حال کال اعمال می کنیم. از آنجا که شما در مورد تجربه صحبت می کنید.
وقتی با شخص جدیدی ملاقات می کنید ، در مورد خود با آنها صحبت می کنید ، تنش ساده فعلی را برای صحبت در مورد حقایق و عادات منظم اعمال می کنید. واضح است که ب
مقاله درباب خلاقیت و واژه پردازی در شعر
دانلود مقاله درباب خلاقیت و واژه پردازی در شعر و تعریف و چگونگی واژه پردازی
دسته بندی
تاریخ و ادبیات
فرمت فایل
doc
حجم فایل
16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل
26
*مقاله درباب خلاقیت و واژه پردازی در شعر*
متن زیر بخش های چهارده و پانزده (Biograehia literania) کالریج را تشکیل می دهد که در سال 1817 چاپ شد.
این بخش ها در مقایسه با قسمت های دیگری که می شد انتخاب کرد ثانیا نسبتا کامل تری از قدرت کالریج به عنوان یک منتقد
هنرمند 58 ساله و مطرح دنیای هنر بی شک یکی از معروف ترین هنرمندان دوران معاصر هنر ایران به شمار میرود، به گونهای که نام وی در بسیاری از کتابهای درسی تاریخ هنر در دانشگاه های معتبر دنیا مطرح شده است. شهرت وی بیشتر به دلیل سبک خاص و نگاهی نو به یک رویکردهای اجتماعی بوده که بسیار مورد توجه مخاطبان و نقادان این حرفه قرار گرفته است.
شیرین نشاط در ششم فروردین سال ۱۳۳۶ در شهر قزوین متولد شد و برای ادامه تحصیل در سن ۱۷ سالگی به آمریکا سفر کرد.
1. چند دهه است که راهاندازی کلاسهای تجزیه و
ترکیب در دستور کار برخی مدارس و حتی گروههایی قرار گرفته که آشنایی با ادبیات
عرب را مدّ نظر قرار دادهاند. طبعاً طلبههای زیادی دربارۀ لزوم و یا عدم لزوم
شرکت در این کلاسها میپرسند و این بنده همیشه اصرار داشته و دارم که برای این
کار باید یک «مغنی اللبیب» خوب آن هم با همۀ 8 باب
آن را درس گرفت (همچون همیشه تاکید میکنم که: «مغنی اللبیب» و نه هیچ «مغنی» دیگری)
و مباحثه و سپس به طور مکرّر تدریس کر
تحریر محل نزاع
توجه به مسئلۀ زنبودن و و
اولویت دادن به زنانگی، از مسائلی است که با ورود به دوران مدرنیته و
پیروی نهضت تجددطلبی غربیان، در نقد و نظر و ادبیات ما هم وارد شد. بررسی
آثار ادبی با چنین رویکردی قطعا میتواند از جهاتی مفید باشد؛ اما باید دقت
داشت معلوم نیست توجه به این مسئله تا چقدر در ارزشیابی و داوری کلی
ادبیات زنان مهم است یا نیست. و یا اینکه زیبایی و اهمیت اثری ادبی که
مولفش یک زن است تا چقدر به این مسئله وابسته است یا نیست.
س
تحریر محل نزاع
توجه به مسئلۀ زنبودن و و
اولویت دادن به زنانگی، از مسائلی است که با ورود به دوران مدرنیته و
پیروی نهضت تجددطلبی غربیان، در نقد و نظر و ادبیات ما هم وارد شد. بررسی
آثار ادبی با چنین رویکردی قطعا میتواند از جهاتی مفید باشد؛ اما باید دقت
داشت معلوم نیست توجه به این مسئله تا چقدر در ارزشیابی و داوری کلی
ادبیات زنان مهم است یا نیست. و یا اینکه زیبایی و اهمیت اثری ادبی که
مولفش یک زن است تا چقدر به این مسئله وابسته است یا نیست.
س
خاطرات و خطرات
خاطرات جنگ در ذهن و ضمیرم تمامی ندارند لای هر کتاب و دفترآن روزها را که می گشایم بار خاطرات و خطرات ان روزهایند! ...باهر کلمه ای یاداشت یا سروده ،همه شعرها و خاطره ها چون آیینه ای بی همتا ناگزیر جلوی چشمانم گشوده می گردند ، تا شروع می کنم به مرور وباز نوشتن ، مثل اینکه هم اینک آنجایم ریز قضایا به آنی برای نوشتن بر دفتر یادداشتی ،تکبرگی سفید صف بسته اند ...گویی عجله دارند ، نوبت را رعایت نمی کنند می خواهند که هر چه زودتر بر صحیفه
شعر در مورد مادر
همه چیز درباره عکس و شعر در مورد مادر فوت شده و مادر بزرگ در دسته سرگرمی سایت علم سرا
مادر یکی از بهترین انسان هایی است که روی
زمین آفریده شده است . همیشه به مادر خود احترام بگذارید و هیچگاه او و
محبت هایش را فراموش نکنید . در ادامه ما حدود صد شعر در مورد مادر گردآوری
و برای شما روی سایت قرار دادیم . امیدواریم از خواندن این شعرها لذت
ببرید .
مادر زشیره ی دادی تــــــو شیـــر مــــــــادر
در پـــای نــو جوانت گشتی تـــو پیـر مـ
دیکتاتور ها میخواهـند:
شما کتاب نخوانیدو همیشه در ترافیک بمانیدمواد و الکل بزنیدو سر موضوعات کوچک به جان هـم بیافتیدزمان و آگاهی را آرام آرام از دست بدهـیدو چیزی بزرگ در درون شما به نام " اُمید " را نابود کنند!
عکس تزئینی (چرا از این صحنه ها تو مترو و اتوبوس کم می بینیم؟)
بچه که بودم، با خوندن کتاب هایی مثل قصه های خوب برای بچه های خوب، شیرشاه، جادوگر شهر اُز و ... احساس خوبی داشتم، اما ته دلم میخواستم کتاب های بزرگتر ها رو هم بخونم و البته بفهم
دامنه ایران
۷۳۱۳
به قلم دامنه : به نام خدا. ایران، وطن بزرگان شعر و ادب و دین و علم بوده است؛ چهرههایی که جهان به آنان رو کرده و میکند. یکی از ویژگیهای بزرگان ایران این بوده، که در آغاز شعر و مثنوی و سخن، به تحمید خداوند باریتعالی و نعتِ (=وصف) حضرت محمد مصطفی صلوات الله میپرداختند؛ بهطوریکه اگر سرآغازِ سخن آن بزرگان در کتابها، شعرها، مقالات و شاهنامهها را یکجا جمع کنیم، یک گنجینهی بیهمتا میشود. بگذرم و درود بفرستم به ای
من از توئیتر خوشم نمییاد. شاید روزی دربارهٔ توئیتر و اثرات مخربی که میتونه برای شخصمون داشته باشه بنویسم، اما در خلاصه من از جایی که بیشتر از گفتوگو فحشکاری و حمله ببینم نفرت دارم. گرچه وقایع روزهای اخیر اوقاتم رو تلخ کرده اما باز سری به توئیتر نزده بودم، تا دیروز. دیروز که در گروه دانشگاهی تگرام، ویدئویی رو دیدم از مأموران ضد شورش ایران که دارن شیشههای آپارتمان مردم رو میشکونن! بعد از اون به توئیتر رفتم تا ببینم چه خبره. چی بگم س
من از توئیتر خوشم نمییاد. شاید روزی دربارهٔ توئیتر و اثرات مخربی که میتونه برای شخصمون داشته باشه بنویسم، اما در خلاصه من از جایی که بیشتر از گفتوگو فحشکاری و حمله ببینم نفرت دارم. گرچه وقایع روزهای اخیر اوقاتم رو تلخ کرده اما باز سری به توئیتر نزده بودم، تا دیروز. دیروز که در گروه دانشگاهی تگرام، ویدئویی رو دیدم از مأموران ضد شورش ایران که دارن شیشههای آپارتمان مردم رو میشکونن! بعد از اون به توئیتر رفتم تا ببینم چه خبره. چی بگم س
کندریک لامار یک رپر و ترانه سراینده برنده جایزه است که به دلیل ابتکار عمل در زندگی در کالیفرنیای جنوبی و همچنین به دلیل ارتباطش با ستاره رپ و تهیه کننده فوق العاده دکتر دره مشهور است.کندریک لامار کیست؟کندریک لامار دادورث ، که به عنوان کندریک لامار اجرا می کند ، در 17 ژوئن 1987 در کامپتون ، کالیفرنیا ، متولد شد. وی پس از نوشتن داستان ها در کودکی ، اشعاری را در مورد خیابان های خشن کامپتون که در آن بزرگ شده بود ، به موسیقی فرستاد. او با نام K-Dot رپ زد
درباره این سایت