نتایج جستجو برای عبارت :

یکی از مصادیق ایرانِ قوی، مجلسِ قوی است

باسم رب الجمیل
تنها راه مأیوس شدن دشمنان، قوی شدن ایران است و یکی از مصادیق ایرانِ قوی، مجلسِ قوی است، مجلسی که بتواند با تصویب قوانین لازم و با هدایت دولتها به مسیر مطلوب، کشور را مصونیت ببخشد.تأثیرات مجلس فقط محدود به چهار سال نیست بلکه مجلس قوی و یا مجلس ضعیف و خود باخته با تصمیمات خود می توانند تأثیرات بلندمدتی بر کشور بگذارند.
اینم وصف حالم از زبون حضرت حافظ :
گلبنِ عشق میدمد ، ساقی !  گلعذار  کو؟                 بادِ  بهار  میوزد ،   باده  ی   خوشگوار   کو؟
هر گلِ نو  ز گلرخی یاد  همی دهد   ولی                   گوشِ سخن  شنو  کجا  دیده ی اعتبار  کو؟
مجلسِ بزمِ عشق را غالیه ی مراد نیست                ای دمِ صبحِ خوش نفس،نافه ی زلف یار کو؟
حُسن فروشیِ گلم نیست تحمل،ای صبا!               دست  زدم  به  خونِ  دل ، بهرِ خدا نگار کو؟ 
شمعِ  سحرگهی  اگر  لاف ز  عارضِ تو زد         
دل ها شده دوباره پریشانِ مادرتآقا بیا به مجلسِ ما جانِ مادرتروزی فاطمیه ی ما را زیاد کندست شماست سفره ی احسان مادرتدر فاطمیه بیعت خود تازه می کنیمتا که شویم باز مسلمان مادرتتصدیق می کنیم که تطهیرمان کنیشاید شویم سائل و مهمان مادرتوقتی برای آمدنت کم گذاشتیمگشتیم شیعیانِ پشیمان مادرتاِی مردِ انتقام کتک خورده ها ببینافتاده ایست پشتِ در خانه مادرتآبادتر شدند حرم های اهل بیتغیر از مزار خاکیِ پنهان مادرتجواد حیدری
یادم به اون روزایی افتاد که
دنبالت گریه میکردم
که منم باخودت روضه ببری....
حتما علی لای لای هایی که خوندی
و توشکمت بودم
منو عاشقِ روضه و مجلسِ گریه کرد...
الان حسرت همون پابرهنه دنبالت دویدن هارو میخورم...
درست همون لحظه ها که زمین میخوردم
تا منو باخودت ببری...
کاش بودی تا باهم روضه بریم
کاش بودی تا مغرب ها نمازجماعت بریم
کاش بودی سحرهای رمضون خودت بیدارمون کنی
کاش تکرار بشه اون روزا...
#از کودکی_ زمین _خورده ات _شدم_یاحسین
#فاصله های _لعنتی
۱۰ سالی میشه
که همچین شبی رو عادت کردم حرم باشم . . .
 
امسال داشتم به کم‌توفیقیِ خودم فکر میکردم
که باز هم دستِ نوازشِ کریمانه‌ی امامِ‌رضا جانم
به سرم کشیده شد.
 
ترسی که از کرونای مزخرف تو جامعه افتاده،
باعث شد، اولین بار امام‌رضا رو با "غریب‌الغربا" درک کنم.
 
و خب چقدر خوبه
و الان که روبروی گنبد نشستم، مییینم که چقد میچسیه.
اصلا بیشتر از قبل میچسبه :)
انگار مجلسِ خصوصیه :)
مهمونا خصوصی‌ان :)
منِ خار هم جا شدم تو این جماعتِ گُل...
 
لله الحمد
ل
نشسته بودیم دور هم، حرف انتخابات شد، شوهر‍ِ خواهرشوهر (که اصولا نود درصد حرفاش شوخیه) گفت: ما که جمعه میریم بادرود، هم رای میدیم، هم زیارت میکنیم، هم ناهار میخوریم، هم صد تومن پول میگیریم و میایم.
همه خندیدن، منم کلا نگرفتم منظورشو و به شوخی برداشت کردم...
تا اینکه دیروز آبجی مریم (که شوهرش کارمند یه شرکتِ خودروسازی خودروهای مطمئن و بی کیفیته) میگفت تو شرکتِ خودروسازی شون، ثبت نام میکردن برای رای، میبرن بادرود، چهارصد تومنم پول میدن! میگفت چ
بیاییم فرض کنیم داستانی که در مورد جناب مالک اشتر(علیه الرحمة و السلام) در یکی از کتاب‌های دین و زندگی دورانِ راهنمایی(متوسطۀ اول) نقل شده در زمانِ ما اتفاق می‌افتاد. اصل داستان این است که شخصی به مالک اهانت می‌کند و سبزی گندیده‌ای پرتاب می‌کند، بعد که می‌فهمد این شخص سردار لشکر امیرالمؤمنین است ننه غریبم بازی در می‌آورد و مالک اشتر هم بدون اعتنا به کارش به مسجد می‌رود و نماز می‌خواند و برایش استغفار می‌کند.
خب ما در بازسازی مدرن این د
نان و شراب[1]
                     ــــ تقدیم به هاینزه
 
حوالیِ ساعت‌های آرمیدنِ شهر.
خیابان‌های پرنورِ به خاموشی ‌گراینده،
و ارّابه‌های تازانِ مزیّن به مشعل‌های فروزان، در امتدادِ آنها.
آدمیان سرشار از شادی‌ها و مسرّت‌های روزانه به خانه‌های خویش رهسپارند؛
و روان‌های پُرمشغله در خانه‌های خود
رضایتمندانه به حسابِ سود و زیانِ خویش مشغولند.
بازارِ پرهیاهو از تکاپو باز می‌ایستد، تُهی از گُل‌ها و انگورها و صنعت‌ها.
با این همه موسیق

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها