به گزارش همشهری آنلاین، «بوکس شطرنج» یک ورزش دوگانه است که تو ۱۱ راند شامل ۶ راند شطرنج و ۵ راند بوکس است که به طور متناوب ادا می شوند و هر حریفی که هر کدام راندها را چه راند مشت زنی و چه راند شطرنج را ببرد، کل مسابقه را توقیف است. هر راند مسابقه چه بوکس و چه شطرنج ۳ دقیقه طول می کشد و فواصل ۳۰ ثانیه ای بین راندها وجود دارد. یک بازی شطرنج واحد در طول شش راند آنجام می شود.
حکیم سید اسماعیل جرجانی در کتاب اغراضالطبیه درباره اعراض نفسانی یا حالات روحی و روانی میگوید: "اعراض نفسانی, شادی, غم, خشم, لذت, ایمنی, ترس, خجالت, اندیشه کارهای مهم, امید و نومیدی است و هر یک را اندر تن مردم اثری ظاهر است".
این بدین معنی است که مزاج انسان به شدت از حالات روانی تأثیر میپذیرد؛ برخی از این حالات با سرعت بسیار زیاد و برخی با سرعت کمتر مزاج انسان را تحت تأثیر قرار میدهند.
به عنوان مثال خشم، حرارت را بهطور ناگهانی به بیرون می
از خویش سخن میگوید، انکار میکند، میترسد، شک میکند، میپرسد، تأیید میکند، تکذیب میکند. آرام میخواهد، لیکن آرام نمیگیرد، چرا که به راه نمیافتد.
در سکوت میراند، از عشق سخن میگوید، نمیترسد، در یقین میبالد، نه تحسین میکند و نه مینالد. آرام نمیخواهد، لیکن آرام است، چرا که در راه است.
هیچ حرفی، هیچ عقیدهای، هیچ نشانهای. هیچ کس نخواهد آمد. آنکس که میخواهد، برمیخیزد. آنکس که باور دارد، عمل میکند. جویای برکت حرکت
شبیه مشت زنی هستم که بازیش به راند اضافی کشیده، تا سرحد ناک اوت شدن رفتم ولی جنبیدم، شب و روز، تنهایی کشیدم، حسرت خوردم، پشیمونی کشیدم، دوباره غم غربت چشیدم، حرف زور شنیدم، ناامید شدم، بریدم، و برگشتم. یک راند به اندازه یک و نیم سال، یه نمودار پر از پستی و بلندی. الان رو نوک قله وایسادم. خیلی یاد گرفتم، خیلی صبر کردم تا رسیدم. تحمل می خواست. تحمل اون همه سختی. نه که تموم شده باشه، هست بازم هست، ولی راند تموم شد. تن ناین ایت سون سیکس فایو فور تری
اسب سواری ، مرد فلجی را سر راه خود دید ڪه عصا به دست پیاده می رود .مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد. او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند!
مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب می دید، دهنه ی اسب را ڪشید و گفت :اسب را بردم ...
و با اسب گریخت!
ادامه مطلب
ورزشهای مبارزهای، درست موقعی به اوج جذابیت میرسن که اتفاقهای پیشبینی نشده میفتن. وقتی مایک تایسون از باستر داگلاس توی رینگ بوکس شکست خورد، به تایسونِ بدون شکست گفتن چرا باختی؟ حرفی زده بود به این مضمون که «باورم نمیشد کسی بتونه شکستم بده.». اون طرفِ قصه، باستر داگلاس بود که هیچ کس امیدی به برنده شدنش جلوی تایسون نداشت. 9 راند از تایسون فقط مشت خورد و افتاد زمین، ولی توی راند دهم، تایسون رو جوری زد که تا میومد از زمین بلند بشه میفتاد زم
همیشه یکی از فانتزی هام این بود ماشین داشته باشم ، بعد هر روز بیام سوار شم ببینم یکی برام گل گذاشته :))
امروز کتابام رو که داشتم درس میخوندم جا گذاشتم روی میز ؛ رفتم راند تا ظهر ، ظهر برگشتم بردارمشون که دیدم یه تکه کاغذ یکی گذاشته زیر کتابم و روش نوشته :
Fly without wings, dream with open eyes
یعنی بدون بال پرواز کن و با چشمهای باز رویا ببین...
خیلی خوشم اومد...
یعنی هرچیز دیگه ای نوشته بودن گذاشته بودن اینقدر برام خوشآیند نبود...
کلی بهم انرژی مثبت داد...
و خب ب
دلنوشته: انگیزشی
نویسنده: ریحان علیپور، آمنه آبدار
انسان همانند آبی است که در رود زندگی جریان دارد، باید حرکت کند و پی برخورد با سنگ هایی که مانند مشکلات، مانعی در برابر پیشرفتش ایجاد می کند، به تن بمالد.
آب تشبیه خوبی برای انسان است؛ زیرا که وقتی تلاش می کند، مانند آب زلال و روان است، ولی انسان که تلاش نمی کند، مانند آبی است که در مردابی کوچک، با جایی محدود، می ماند و بوی تحفن بدبختی اش، همه را از او می راند.
باتشکر از ریحان علیپور وآمنه آ
سعی دارم از این به بعد فرصت های طلایی رشد رو که از دست میدم اینجا بنویسم تا بعدا ببینم و عین چی حسرت بخورم.
صبح ساعت شش تو برف کلی وایساده بودم تو برف تا تاکسی گیرم بیاد برم سر کار.نیم ساعت طول کشید تا ی ماشین برام نگه داشت و صندلی حلوش هم خالی بود، ماشین تمیزی هم بود.قبل از سوار شدن دیده بودم ی خانم - به گمانم ی دختر - زودتر از من اومده و منتظر تاکسیه.من رفتم جلوتر از اون وایسادم. چند کوچه بالاتر.زرنگی کردم مثلا. سوار ماشین شدم و از کنارش رد شدم.به
سوار تاکسی شدم. همیشه اولِ راه کرایه را حساب می کنم. جنگ اول بِه از غرولند و نارضایتی آخر. دلیل دیگرم هم این است اگر پول خرد لازم داشته باشد کارش راه بیفتد. راه همیشگی بود و کرایه مشخص. راننده پانصد تومان اضافی تر می خواست. ندادم. ترمز زد. پیاده شدم. دو ثانیه بعد سوار تاکسی دیگری بودم که نذر داشت امروز کرایه نگیرد. گفت کارگر است. این دومین باری بود که سوار ماشینی می شدم که به عشق ائمه مسافر جا به جا می کرد.
به قول آقای فاطمی نیا «اینا از اسراااره آق
سر سه راه... منتظر تاکسی ایستادم (میدون هست ولی نمیدونم چرا بهش میگن سه راه؟!).
دخترکی کم سن و سال، شاید حدود پانزده شانزده سال منتظر تاکسی ایستاده. با مانتویی بسیار کوتاه و جلو باز (اینش به من ربطی نداره).
سوار تاکسی شدم. اونم گفت... بعد گفت که پول ندارم.
راننده مرد سن بالایی بود و گفت بیا بالا.
در طول راه راننده چندین بار ایستاد تا مسافر سوار و پیاده بشه. حالا همین دختر خانم که خودش رو تو ماشین ولو کرده بود گفت: آقا تندتر برو من کار دارم!
راننده هم ب
امروز که داشتم پیاده از خوابگاه میومدم دانشکده تو مسیر با صحنه جالبی برخورد کردم:
ی آقای موتور سوار گرم و صمیمی و یه آقای مگان سوار سرد و خشک
صحنه جالب این بود ک موتور سوار زنده پوش با صمیمیت تمام مگان سوار سلام و صبح بخیر گفت، اما مگان سوار فقط با تکان دادن سر جوابش رو داد و حتی یه بوق خشک و خالی نزد، واقعا چی باعث میشه اینقدر خودمون رو بگیریم؟؟ شما چیزی ب ذهنتون میرسه؟؟؟
مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.
قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد. چند شاخ مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سوی و آن سوی میرفت. پای را بر پدال گاز فشرد و اتومبیل گویی پرندهای بود رها شده از قفس.
** این مطالب مربوط به اسفند 97 هست ولی اون موقع نتونستم بیام بنویسم. الان می نویسم (4فروردین 98)
چهارشنبه 22 اسفند شد. بچه های اردوجهادی ساعت یک و بیست و پنج دقیقه ظهر بلیط قطار داشتند برا بندرعباس. منم ساعت5 بلیط داشتم برا شهرمون.
یدونه کلاس 8تا 10 صبحم رو نرفتم. مهدی رمضا... دو روز زودتر رفته بود منطقه. از همون صبح رفتیم و وسایل فرهنگی رو که پسته بندی رکده بودیم رو سوار نیسان کردیم تا بره منطقه. وسایل تدارکات و عمرانی هم سوار نیسان شد. اتوبوس اومد و من
امروز صبح, با اکراه جمع کردم و سوار اتوبوس شدم اومدم دانشگاه,تا اخرین جلسه کلاس اندیشه رو شرکت کنم,همینکه میخواستم سوار اتوبوس بشم ,اشک هایم سرازیر شد ,,,, هیراد بغلم کرد ,اما آروم نشدم .ساعت یک رفتم کلاس اندیشه و خداروشکر تموم شد.
از صبح تا حالا مدام دارم غر میزنم,منتظرم این مهمونای هم اتاقی های پررو ام برن تا بخوابم... .
وای شارژ گوشیم داره تموم میشه :|
...
سوار اتوبوس شدم مای کازین ریچل رو پلی کردم
از اتوبوس پیاده شدم
باروون میومد
سوار مترو شدم
رسیدم قلهک
بارون شدید شده بود
اهنگ الکیِ سارا رو پلی کردم
با جدیت تمام راه میرفتم
و روسری و چادرم زیر بارون خیس خالی شده بود
از عمق وجودم به بارونی هایی که ادما پوشیدا بودن حسرت میخوردم
اخه چطور ممکنه :|
به هرچی که به ذهنم میرسید فکر میکردم
یاد دیروز تو دانشگاه افتادم
و با همان جدیت یهو میخندیدم
در این حد که نگاه حم
اگر مستضعفی دیدی ،
ولی از نان امروزت
به او چیزی نبخشیدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر چادر به سر داری ،
ولی از زیر آن چادر
به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن!
اگر قاری قرآنی ،
ولی در درکِ آیاتش
دچارِ شک و تردیدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر گفتی خدا ترسی ،
ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابیدی ،
سوار آسانسور شدم. دکمهی همکف را زدم. در طبقه پایینتر سه مرد سوار آسانسور شدند. سیاه پوشیده بودند، اولین بار بود آنها را میدیدم، احتمالاً اقوام یکی از ساکنان بودند. آسانسور که ایستاد یکی از آن سیاهپوشها با شیء فلزیای که در دست داشت به سرم کوبید. دیگر چیزی یادم نمیآید تا زمانی که خودم را در یک مکان ناشناس دیدم.
ادامه مطلب
چرا انسان ها تمایل به اعتراف دارند؟
چرا انسان ها نمی توانند چیزی در دورن شان نگه دارند؟
چرا من باید بگویم که درون من چه می گذرد و در نهایت چرا انسان ها پیوسته به دنبال یارِ غار و سنگ صبور می گردند؟
چرا انسان ها از نگه داشتن حرفی در درون و فکری در درون ابا و ترس دارند ؟
یکی از دوستان بهم یه ایمیل داده بود تا در مورد نحوه ی شکست کاسپارف در مقابل دیپ بلو رو بگم در اصل متن زیر رو از دیجیاتو کپی کردم ولی در آخر یه سری توضیحات دادم که ممکنه درست باشه اما من خودم به دلیل علاقه ام به کامپیوتر و هوش مصنوعی این اتفاق رو یکی از بزرگترین اتفاقات دنیای هوش مصنوعی و کامپیوتر ها می دونم. درسته که این خبر قدیمی ولی برای من و بعضی دیگر از دوستان خیلی جالب و جای سوال داره.
خب پستی که دریجیاتو منشر کرده رو اول مطالعه کنیم بعد میر
یکی از دوستان بهم یه ایمیل داده بود تا در مورد نحوه ی شکست کاسپارف در مقابل دیپ بلو رو بگم در اصل متن زیر رو از دیجیاتو کپی کردم ولی در آخر یه سری توضیحات دادم که ممکنه درست باشه اما من خودم به دلیل علاقه ام به کامپیوتر و هوش مصنوعی این اتفاق رو یکی از بزرگترین اتفاقات دنیای هوش مصنوعی و کامپیوتر ها می دونم. درسته که این خبر قدیمی ولی برای من و بعضی دیگر از دوستان خیلی جالب و جای سوال داره.
خب پستی که دریجیاتو منشر کرده رو اول مطالعه کنیم بعد میر
یکی از دوستان بهم یه ایمیل داده بود تا در مورد نحوه ی شکست کاسپارف در مقابل دیپ بلو رو بگم در اصل متن زیر رو از دیجیاتو کپی کردم ولی در آخر یه سری توضیحات دادم که ممکنه درست باشه اما من خودم به دلیل علاقه ام به کامپیوتر و هوش مصنوعی این اتفاق رو یکی از بزرگترین اتفاقات دنیای هوش مصنوعی و کامپیوتر ها می دونم. درسته که این خبر قدیمی ولی برای من و بعضی دیگر از دوستان خیلی جالب و جای سوال داره.
خب پستی که دریجیاتو منشر کرده رو اول مطالعه کنیم بعد میر
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش از جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر کند و تنبل است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، این بار به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی چقدر بی ملاحظه است، دائم جلو می زند!
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد!
انچه بر عمو گذشت ...
بعد از چند روز جست و جوی فراوان و تلفن بازی بسیار توانستم با یک باشگاه سوارکاری صوبت کنم و بفهمم قیمتای تو نت چقد توهمیه :|
اینجا گفته بود در باشگاه خصوصی هرینه یک دوره 210 تومان هست جلسه ای هم بشینی از 10 تومن باشگاه های دولتی شروع میشه تا 40 تومن ولی واقعیت اینجوری بود 10 جلسه 800 تومن تک جلسه 80الی 100 تومن :|
اسب کهر میخوام سوار شم ... شما چه رنگی سوار میشی هانیه خانوم ؟ :)
1- تنها یکبار کلید فراخوان کابین را فشار داده فشار دادن بیش از یکبار تاثیری در زود رسیدن آن ندارد.2- تا کابین آسانور بصورت کامل توقف نکرده برای سوار شدن و پیاده شدن در را باز نکنید
3- هنگام سوار شدن به آسانسور، از توقف کامل آن مطمئن شوید.4- هیچوقت بیشتر از ظرفیت آسانسور سوار نشوید.
5- به کودکان خود روش استفاده صحیح از آسانسور را آموزش دهید.6- از بازی کردن بچه ها با آسانسور جلوگیری کنید.7- در هنگام ورود به آسانسور، رعایت حال سالمندان ، کودکان و معلو
قبل از انجام هرگناهی
ایـن چهار چـیـز را بـه یـاد آوریـد.
الله متعال می بیند.
{وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ}
و الله نسبت به آنچه انجام می دهید، بیناست (حدید/4)
فرشتگان می نویسند.
{ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ}
انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی راند مگر اینکه نزد او فرشته ای مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است (ق/18)
روزی مرگشما فرا میرسد.
{وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَق
انسان مانند دریاست ؛هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.انسان بزرگ بر خود سخت می گیردو انسان کوچک بر دیگران.انسان قوی از خودش محافظت میکندو انسان قویتر از دیگران.وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.هرکس که به او نزدیک تر است،آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس کرد
ادامه مطلب
حالا من را، میخواستم برای این عددهای رند 40 و 30 و 20 و حتی 33 و 22 و 11 و اینها یک جشن مختصری هم بگیرم. به هر حال تا وقتی زندهایم مجبوریم ساعتهای عمرمان را بگذرانیم سوار بر شتر یا سوار بر مرسدس بنز، با جشن و پایکوبی یا با غم و اندوه و پیش رو داشتن 200 هزار خوان دیگر از زندگی. گلهای هست یا نیست یا هست و نیست. من امروز به یک نکتهای هم پی بردم که خودم زندگی خودم را خیلی سختتر میکنم، اولین نفر باید خودم را از میان بردارم و سوار شترش کنم برود به آنج
.
انسان هر حقیقت و جوهری که دارد عبارتست از وجودی که آگاه و آزاد و آفریننده است.پس دشمنان انسان خیلی مشخص هستند: آنها عواملی میباشند که انسان را از توجه به این سه بعد اساسی خودش فارغ میکنند و به چیزی دیگر مشغول مینمایند.
علی شریعتی، نیازهای انسان امروز
انسان هر حقیقت و جوهری که دارد عبارتست از وجودی که آگاه و آزاد و آفریننده است.پس دشمنان انسان خیلی مشخص هستند: آنها عواملی میباشند که انسان را از توجه به این سه بعد اساسی خودش فارغ میکنند و به چیزی دیگر مشغول مینمایند.
علی شریعتی، نیازهای انسان امروز
آخرین کشیک جراحی به نحوی گذشت که شب تا صبح رو تخخخخت خوابیدم و الان تو پاویون چشم باز کردم ، چای دم کردم صبحانه بخورم تا برم راند...عملا بعد از ۷ ماه ، سخت ترین بخش هام رو رفتم و ۱۰ ماه باقی مونده بخش های سبک مونده برام...
یه کش و قوس ...
آخیش...
۱۲ راند یه فیلم آمریکایی پلیسی هست ... دروغ اگه بگم بهترین فیلم پلیسی یا انتقامی هس که دیدم ... اما دلیلی که باعث شد به شما معرفیش کنم نقش اصلی فیلم هس ...شما فکر کن کشتی کج کار باشی...بازیگر باشی... جان سینا هم باشی
ادم یاد این عبارت میفته که هر چه خوبان دارند تو یک جا داری
صبح که از خونه زدم بیرون به امید سوار شدن اتوبوس خط واحد، پول نقد زیادی همراه خودم نبرده بودم. از شانس بدم یا بهتره بگم بی برنامه گی شرکت اتوبوس رانی اتوبوسی نبود و مجبور شدم با تاکسی برم نادری اونجا هم تا مسیر بعدی باید تاکسی سوار میشدم. عجب بارونی گرفته بود پول تاکسی هم که نداشتم! بلاخره عابر بانک یافتم و پول نقد گرفتم و بدو بدو سوار تاکسی شدم. بارون توی مسیر وحشتناک شده بود اصلا روبرو دیده نمیشد! راننده پسر جوونی بود منم بدون چتر تا در دف
پارک
علمی پروفسور بازیما مکانی بسیار جالب و دیدنی که با هدف آشناسازی کودکان وحتی
بزرگسالان با مجموعه های مختلف جانوران ، گیاهان و بدن انسان بنا گردیده است. پارک علمی پروفسور بازیما اولین پارک
موضوعی علمی در ایران که در مساحتی حدود 2400متر در منطقه گردشگری سپاد واقع شده
است. در این پارک شما سوار بر ماشین زمان شده و به ابتدای خلقت جهان رفته و سفری
پراز هیجان را از آغاز پیدایش جهان خلقت تا سوار شدن بر زیر دریایی اکتشافی سری به
دنیای عجیب جانورا
پارک
علمی پروفسور بازیما مکانی بسیار جالب و دیدنی که با هدف آشناسازی کودکان وحتی
بزرگسالان با مجموعه های مختلف جانوران ، گیاهان و بدن انسان بنا گردیده است. پارک علمی پروفسور بازیما اولین پارک
موضوعی علمی در ایران که در مساحتی حدود 2400متر در منطقه گردشگری سپاد واقع شده
است. در این پارک شما سوار بر ماشین زمان شده و به ابتدای خلقت جهان رفته و سفری
پراز هیجان را از آغاز پیدایش جهان خلقت تا سوار شدن بر زیر دریایی اکتشافی سری به
دنیای عجیب جانورا
برای انسان از حیث روابط چند گونه ساحت وجود دارد :
1-رابطه انسان با خودش
2-رابطه انسان با خدا
3-رابطه انسان با جهان
البته ماتریالیست ها (ماده گراها )از آنجایی که به خدا اعتقاد و باور ندارند خدا و جهان را یکی می دانند و از آن به طبیعت یاد می کنند.
مود سوار شدن اسکیت برد در gta sa
یکی از حسرت های خیلی خیلی بزرگم توی gta این بود که اسکیت برد بتونم سوار بشم
براتون به واقعیت تبدیلش کردم
مود اسکیت بورد رو دانلود کنید و حالشو ببرید
دانلود و آموزش نصب مود در ادامه مطلب
ادامه مطلب
دیروز بعد از راهپیمایی سوار تاکسی شدم چند قدم جلوتر دو تا آقای مسن و یه حاج آقا هم سوار شدن. هر وقت چشمم به این حاج آقا میخوره روسریمو جلوتر میکشم.البته همیشه موهام پوشیده هس ولی نمیدونم چرا اینجوری میشم. قبل از اومدن از خونه فراموش کرده بودم کارتم رو بردارم کلی دویست تومنی توی کیف پولم بود. دویست تومنی های رو شمردم و نگه داشتم توی مشتم ولی حاج آقای مهربون گفت کرایه همه با من.وقتی اومدم خونه مامان گفت تو که پول نداشتی چند روز پیش پولاتو من ب
۵
مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند. در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد.
او در حالی که به مایکل زل زده بود گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» و رفت و نشست.
مایکل که تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود. روز بعد هم دوباره همین
دینداری سیاسی، دینداریای است که از ایمانِ وجودی تهی شده و در آن رابطۀ انسان و خداوند نه بر پایۀ اعتراف و پذیرشِ بیچون و چرای گناه بلکه بر مبنای توجیه گناه برای دستیابی به قدرت و پیشتیبانی از آن تعریف میشود. از اینرو، دینداری آغشته و وابسته به قدرت لاجرم نمیتواند در جهت تقویت ایمانِ وجودی افراد دیندار گام بردارد. قدرتطلبی ایمانِ وجودی را تضعیف کرده و به حاشیه میراند.
مسعود زمانی مقدم
گویش ها متفاوت , اما زبان ها یکی است هنگام اظهار عشق هنگام رد عشق و ما از نظر جسمی انسان های یکسانی هستیم ولی در واقع متفاوت خیلی ها در کالبد انسانی حیوانند انسان های دیگر را می درند و در واقع انسانیت را هر حیوانی جوری اجلی دارد آهو - شیر , خرگوش - روباه , مورچه - مرغ و انسان خودش ...!!! #الهام_ملک_محمدی
امروز بدترین روزی بود که طی چندماه اخیر تجربه اش کردم...نتیجه ی آزمونی که شک نداشتم خوب پیش میره نهایتا شد بدترین آزمونی که تابحال دادم.شب قبل میگفتم من هیچ چشم به نتیجه ی آزمون ندارم و ذره ای برام مهم نیست و مهم اینه که نکته ی جدید یاد بگیرم اما امروز از فرط اضطراب میلرزیدم...چند دقیقه دراز کشیدم و کابوس ها و طپش قلب ها دوباره شروع شدن...
جزوه ی اورولوژی رو بستم و گفتم خب این از دور اولش،هرچه بود تمام شد و شکستی که خوردم بمونه لای همین کتاب و داخل
مود سوار شدن اسکیت برد در gta sa
یکی از حسرت های خیلی خیلی بزرگم توی gta این بود که اسکیت برد بتونم سوار بشم
براتون به واقعیت تبدیلش کردم
مود اسکیت بورد رو دانلود کنید و حالشو ببرید
دانلود و آموزش نصب مود در ادامه مطلب
ادامه مطلب
بیماری های مشترک انسان و اسب
به تدریج که انسان با ابیماریهای باکتریایی، ویروسی و انگلی آشنا و به کشف عامل آنها دست یافت عوامل بیماری زا را در انسان و حیوانات مورد بررسی قرار داد و در همین ارتباط بیماریهای اسب به خصوص بیماریهای مشترک بین اسب و انسان نیز مورد توجه قرار گرفت.
مشاوره و آموزش درمان بیماری های دام
خوشبختانه تعداد بیماریهای مشترک بین انسان و اسب زیاد نیست و ما در اینجا بر حسب اهمیت و به طور مختصر به آنها اشاره می نماییم:
#حدیث_مهدوی
امام زین العابدین(ع)
«اما ان ذا القرنین قد خیر بین السحابین، فاختار الذلول و ذخر لصاحبکم الصعب، فقیل له و ما الصعب؟ فقال: ما کان من سحاب فیه رعد و صاعقه و برق فصاحبکم یرکبه، اما انه سیرکب السحاب و یرقی فی الاسباب، اسباب السماوات السبع و الارضین السیع، خمس عوامر و اثنتان خربتان».
«ذوالقرنین در میان دو نوع ابر مخیر شد او ابر رام را برگزید و برای صاحب شما ابر ناآرام را نگهداشت. پرسیدند: ابر ناآرام چیست؟ فرمود: آن ابری که رعد و برق و
محمدمهدی تندگویان، معاون ساماندهی امور جوانان در واکنش به موتورسواری زنان:
از اول اسلام، زنان مرکب سوار بودند اما امروز مرکبشان تغییر کرده است. انجام موسیقی، تئاتر یا شرکت در ورزشگاهها از تفریحات سالم جوانان است و می شود از این طریق نشاط را در میان جوانان ترویج کرد./ ایرنا
@IrNews_24
[عکس 520×347]
مشاهده مطلب در کانال
کتاب صوتی انسان روح است نه جسد جلد اول و دوم + pdf فقط جلد اول پی دی اف موجود می باشد
دانلود فایل
فایل کتاب صوتی انسان روح است نه جسد جلد اول و دوم + pdf | afternoon | 3314. سلام و عرض ادب فراوان خدمت شما پژوهشگر عزیز و دوستدار علم. جزئیات محتویات بسته ...
دریافت بسته جامع کتاب صوتی انسان روح است نه جسد جلد اول ...containing.dambook.ir › containing › htmlدریافت بسته جامع کتاب صوتی انسان روح است نه جسد جلد اول و دوم + pdf | containing | 3314. سلام و عرض ادب فراوان خدمت
« ما می خواهیم ، می خواهیم ، می خواهیم و می خواهیم . هر کس که به آگاهی می رسد ، در گوشه ی صحنه ی ناخودآگاه ، ده نیاز را در انتظار خود می بیند . اراده ما را بی امان به جلو می راند زیرا وقتی یک نیاز برآورده شد ، نیاز دیگری جایش را می گیرد و بعدی و بعدی و این وضع سراسر زندگی مان ادامه دارد .
شوپنهاور گاهی دست به دامان اسطوره ی چرخ ایکسیون یا افسانه ی تانتالوس می شود تا معضل هستی انسان را بازگوید . ایکسیون پادشاهی بود که به زئوس خیانت کرد و به عنوان تنبی
انسان ها شبیه هم عمر نمی کنندیکی زندگی می کند یکی تحمّل!انسان ها شبیه هم تحمّل نمی کنندیکی تاب می آوردیکی می شکند!
انسان ها شبیه هم نمی شکنندیکی از وسط دو نیم می شوددیگری تکه تکه!تکه ها شبیه هم نیستندتکه ای یک قرن عمر میکندتکه اییک روز...!!
ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه
بنام آنکه جان را فکرت آموختچراغ دل به نور جان برافروخت
روشن شد که جان انسان دارای فکرت است، تفاوت نفس آدمی با جان سایر جانوران، همین است که نفس انسان ناطقه است و دارای فکرت است. و این فصل ممیزی است که انسان را از سایر حیوانات متمایز کرده است. در واقع همین فصل خاص انسان، آدمی را خلیفه و اشرف مخلوقات کرده است. این فکرت نور جان است. این نور جان، که در حقیقت همان فکرت است، دل را روشن می کن
کشتی نوح این زمانه!
حضرت نوح (ع) پس از هزار سال دعوت قوم خود به خدا پرستی از هدایت آن ها ناامید شد؛زیرا آن ها سیستم ساخته بودند.
وقتی کفر سیستم ساخت؛ هدایت مردم غیر ممکن میشود؛دیگر هیچ کس در این سیستم متولد و بزرگ نمیشد مگر اینکه او هم کافر میشد؛حتی پسر خود حضرت نوح!
هر کس سوار بر کشتی نوح شد نجات پیدا کرد؛ پسر نوح گفت به بالای کوه میروم اما آب از کوه هم فراتر رفت؛اما کشتی روی آب شناور ماند.
کشتی نوح در این دنیای متلاطم امروز امام حسین (ع) است؛سوا
درود بر 365
شما:
سلام ودرود تا حالا اینطور معنی نشده بود این آیات برای من چقدر تفاوت پس این ماییم که سختی را برمیداریم در صورتی که آسانی هم همانجاست به این راحتی بسیار سپاسگزارم
آگاهیگاه (بنده30):
تأکید خداوند بر تفکّر و ارزش تفکّر در قاموس حضرت الهی، جنابِ الله تعالی بر همین مبناست که آدمیان مدّعی سمتِ «ایشان» بر اساس اندیشه «ایشان» را احترام و اکرام کنند نه بر اساس جهالت و دنباله رَوی از مدّعیانی که دیانت حضرتشان را به بازی گرفتند و نفرت انسا
« ما می خواهیم ، می خواهیم ، می خواهیم و می خواهیم . هر کس که به آگاهی می رسد ، در گوشه ی صحنه ی ناخودآگاه ، ده نیاز را در انتظار خود می بیند . اراده ما را بی امان به جلو می راند زیرا وقتی یک نیاز برآورده شد ، نیاز دیگری جایش را می گیرد و بعدی و بعدی و این وضع سراسر زندگی مان ادامه دارد .
شوپنهاور گاهی دست به دامان اسطوره ی چرخ ایکسیون یا افسانه ی تانتالوس می شود تا معضل هستی انسان را بازگوید . ایکسیون پادشاهی بود که به زئوس خیانت کرد و به عنوان تنبی
قایقی خواهم ساختخواهم انداخت به آب.دور خواهم شد از این خاک غریبکه در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشققهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راندنه به آبیها دل خواهم بستنه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
ادامه مطلب
شنیدین میگن دوچرخهسواری هیچ وقت یادتون نمیره؟
به عنوان کسی که بیشتر از بیست سال بود دوچرخهسواری نکرده بودم، این حرف رو تایید میکنم و دلم میخواد اضافه کنم که فکر نکنید همین که میتوانید خودتون رو اون بالا نگه دارید اسمش میشه دوچرخه سواری* :-|
فوق فوقش میشه روز اولی که موفق شدی تعادلت رو اون بالا حفظ کنی، نه بیشتر، دیگه دور زدن و هی توقف، هی شروع و یه نفر هم ترک سوار کنی و سرت رو بیاندازی بروی تو خیابون وسط موجی که مثل موشک از کنارت رد می
سلام
به شخصه به روز دختر هیچگونه اعتقادی ندارم، محدودیت، ممنوعیت، اینکارو بکن، اونکار رو نکن، موتور سوار نشو، دوچرخه سوار نشو، حق استادیوم رفتن نداری، حق بدون اجازه ازدواج کردن نداری، حق انتخاب پوشش نداری و تازه اینا برای جامعه است، جامعه ای که پسری رو تربیت میکنه تا به دخترش به خواهرش بگه حق نداری از خونه بری بیرون، حق نداری با دوستات رفت و آمد داشته باشی، حق نداری دیر بیای خونه ... واقعا روز این دختر مبارکه؟ البته که روز دختر برای اونایی
من ترکم کرد، مرا از خود راند و من مشتاق تر شدم برای بدست آوردنش. راستش را بخواهی ه غرورم برخورد، او من را همانگونه که هستم دید. یک میانمایه، ک مبتذل، یک مدعیِ تو خالی. غرورم شکست، دست و پا زدن اما راستش حق با او بود من همهی اینها و بسا بدارم. چه خوب که فهمیدم و کاش به یادم بماند. تا ندانم تلاش ممکن نیست. ولی کاش برگردد.
بله مبتذل و میانمایهام. تلاش میکنم بالاتر بکشم این من را اما نه وعدهی رضایت دیگران، صرفا برای خودت. یاد دار.
مت ترکم کرد، مرا از خود راند و من مشتاق تر شدم برای بدست آوردنش. راستش را بخواهی به غرورم برخورد، او من را همانگونه که هستم دید. یک میانمایه، یک مبتذل، یک مدعیِ تو خالی. غرورم شکست، دست و پا زدن اما راستش حق با او بود من همهی اینها و بسا بدترم. چه خوب که فهمیدم و کاش به یادم بماند. تا ندانم تلاش ممکن نیست. ولی کاش برگردد.
بله مبتذل و میانمایهام. تلاش میکنم بالاتر بکشم این من را اما نه به وعدهی رضایت دیگران، صرفا برای خودت. یاد دار.
ز بهشت که بیرون آمد، داراییاش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود.و مکافات این وسوسه هبوط بود.فرشتهها گفتند: تو بی بهشت میمیری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد. و انسان گفت: اما من به خودم ظلم کردهام...زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین میخواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.خدا گفت: برو و بدان جادهای که تو را دوباره به بهشت میرساند، از زمین م
..::هوالرفیق::..
با اینترن هماهنگ کردیم که صبح به بهانه کشیک امروز از گراند راند بیایم بیرون و به جای بخش برم اتاق عمل؛ دمش گرم: سجاد عزیز.
بهش قول دادم به جاش امشب رو بیشتر واستم؛ همین طور هم شد: ساعت 11 با بیدود برگشتم خونه.
علی بهم گفت تا حالا اتاق عمل نیومدم و دوست دارم ببینم، لباس اسکراب جدید هم خریده بود و این ذوقش را چند برابر میکرد. رفتیم بیمارستان تا بریم اتاق عمل: بعد از کنفرانس رفتیم او آر! (OR)...
ادامه مطلب
یکجایی هست که انسان از حیوان بیشتر میفهمد، و آن این است: تشخیص راه درست از غلط...اما یکجای مهمتر هست که حیوان از انسان بیشتر میفهمد، و آن اینکه حیوان راه اشتباه را دوباره تکرار نمیکند، اما انسان دچار تکرار اشتباه میشود.برای همین است که حیوانات تاریخ ندارند، اما انسانها با تکرار اشتباهاتشان تاریخ را میسازند..
به راستی حرف زیبایی است چرا این قدر بعضی از انسان ها به خود می بالند اما هیچ فهم ندارند که بعضی از جانوران قابل خور
در میان اتوبان سوار ماشین در حال حرکت. به آن که آهستهتر از ما میراند، میگوییم: گاریچی برو کنار راه رو بند آوردی! و آن که پشت سرمان چراغ و بوق میزند که راه بدهیم و از ما سبقت بگیرد، میگوییم: چه خبرته سر آوردی! مگه میدون مسابقس؟! (البته چون خانواده درون ماشین است، از الفاظ رکیک و کاف دار استفاده نمیکنیم).
این یک نمونه از حق به جانبی ما است، اگر کمی دقت کنیم؛ نمونههای زیادی از این حق به جانبی پیدا میکنیم. نمیدانم چرا همیشه خودمان را
من به خاطر شغلم پر از داستانم. در همه ی روزهای تدریس بیش از آن که یاد داده باشم، یاد گرفته ام. خاص ترین لحظه ی کلاس ها جایی است که آدم ها شروع می کنند به گفتن داستانشان. ناب ترین لحظات است. گاهی به تلخی ها که می رسند اشک روی گونه هایشان را هاشور می زند، از آن اشک ها که صاحبش خیلی تلاش کرده که نیاید، آبروریزی نکند اما سرازیر شده. شگفت انگیز ترین چیزی که پای داستان هزاران انسان یاد گرفته ام توانایی عجیب و غریب آدمی است در تحمل کردن. و نقش «معنا» در ا
زین موتور سیکلت چیست؟
زین موتور سیکلت عبارت است از نشیمنگاه موتور سوار. زین قطعه ای متشکل از ابر ضخیم، فلز و معمولا روکش پلاستیکی یا چرمی میباشد که جهت سوار شدن موتور سوار و نشستن برای رانندگی موتور سیکلت بکار میرود. زین موتور سیکلت معمولا توانایی حمل وزن تا 100 کیلوگرم را دارد اما بعضی از شرکت های تولید زین موتور سیکلت مانند تیزرو با بکار گیری متریال درجه 1 در تولید زین موتور سیکلت، محصولی را تولید کرده اند که بدون تغییر شکل و از دست رفتن
..::هوالرفیق::..
در بخش زنان و مامایی (OBGYN) روزهای دوشنبه معادل دو کشیک به حساب میآید چرا که بیماران اسکجول (Schedule) را در آن روز در بخش میخوابانند و این به آن معناست که این بیماران نوبت عمل دارند، بنابراین آزمایشات و پیگیریهای قبل از عملشان حسابی کار کشیک را زیاد میکند. البته یک نکتهی نانوشتهی دیگر هم دارد و تنها برای آنهایی که در بیمارستان فقیهی هستند صدق میکند: راند روزهای سهشنبه استاد پارسانژاد ساعت 7:30 صبح!
من هم دقیقا...
ادامه م
هنوز در عظمت و خلقت افرینش و دنیای امروز ما افرادی وجود دارند که در شناخت خداوند تردید می کنند .
دونفر در بین راه بعنوان مسافر سوار کردم آنها هنوز سوار نشده بودند باهم در جدال صحبت بودند .
در مورد ادیان شعرا عرفان و خدای یکتا بحث می کردند . یکی از آنها خداوند را قبول نمی داشت .
حتی در مورد روزه و نماز هم اعتقادی نداشت و اقرار می داشت روزه گرفتن برای انسان ضرر دارد دوستش سعی می کرد متقاعدش کند که به هیچ راهی راضی نمی شد اشعاری از خیام را عنو
هنوز در عظمت و خلقت افرینش و دنیای امروز ما افرادی وجود دارند که در شناخت خداوند تردید می کنند .
دونفر در بین راه بعنوان مسافر سوار کردم آنها هنوز سوار نشده بودند باهم در جدال صحبت بودند .
در مورد ادیان شعرا عرفان و خدای یکتا بحث می کردند . یکی از آنها خداوند را قبول نمی داشت .
حتی در مورد روزه و نماز هم اعتقادی نداشت و اقرار می داشت روزه گرفتن برای انسان ضرر دارد دوستش سعی می کرد متقاعدش کند که به هیچ راهی راضی نمی شد اشعاری از خیام را عنو
تو این یکی دو روز که اینترنت قطع شد کلی چیز جالب برام پیش اومد که هی دلم خواست برم درموردشون تو کانالم (@spotlightz) بنویسم، ولی نشد. مثلا، یکشنبه که میخواستیم با پاکان بریم شهرشون، کنار جاده ایستادیم منتظر ماشین، که یهو یکی از بازیگرای پایتخت جلو پامون ترمز کرد!:)) اصلا خیلی هیجانانگیز بود!:)) سوار شدیم، سلام علیک کردیم. هر کی هم بعد از ما میخواست سوار شه تا راننده رو میدید یه لبخند میزد بعد سوار میشد. همه میشناختن. خییییلی آدم باحال و مهرب
1. الکذب یردی.(دروغ انسان را به هلاکت می کشاند)
2.الکذب خیانة.(دروغ خیانت است)
3.العلم ینجد.(علم انسان را یاری می کند )
4.العبادة فوز.(عبادت رستگاری است)
5. العلم کنز.(علم گنج است)
6.العیش یمُرُ.(زندگی می گذرد)
7.الصدق فضیلة.(راستگویی فضیلت است)
8.اللجاج شؤم.(لجاجت کردن مایه بدبختی فرد است)
9.الطاعة تنجی.(اطاعت «از خدا» مایه نجات انسان می شود)
10.المعصیة تردی.(معصیت وگناه انسان را هلاک می کند)
یادش بخیر پارسال این موقع ها آخرین ترم دانشگاه بودم و یه شب که از دانشگاه برمیگشتم خونه تا رسیدم کرج بارون گرفت و تا رسیدم سر خیابون که سوار تاکسی شم شدت گرفت و تو این مواقع هم تاکسی ها غیب میشن و (حقم دارن انقدر ترافیک و خطر تصادف بالا میشه که میرن خونه هاشون) منم کلی کنار خیابون وایستادم و منتظر ولی دریغ از یه تاکسی از اونجایی هم که اهل سوار ماشین شخصی ها شدن نیستم دیگه بیخیال شدم و پیاده تا خونه رفتم بماند که هرکی از کنارم رد میشد هرچی سوره و
درد کلمه ایست که همیشه ناپسند به نظر میرسد و با شنیدنش حس ناخوشایندی به ذهن متبادر می شود. البته بحق هم باید چنین باشد اما دردها همیشه بد نیستند و گاهی نتایج خوبی میتوانند داشته باشند. بعضی دردها آثاری از خود بر انسان برجا میگذارند که بعدها میفهمیم که آنقدر هم بد نبودهاند. به طوری که انسان درد کشیده در جامعه امروز بشر انسان متعالیتری به نظر می آید. انسانی که بیتفاوت از کنار دردهای دیگران نمیگذرد، انسانی که سعی میکند بر دیگر
جمع بندی میکنم.
نه تنها در مسئله حفظ جسم در سرما و گرما بلکه در ارتباط افراد با یکدیگر انسان ها نیاز به پوشش دارند چرا که هر انسان بر انسان های اطراف خود اثر میگذارد و اثر میپذیرد. این اثرات هم در حوزه حفظ حریم شخصیتی و هم بحث حریم جنسی است. در مباحث قبل اثبات کردیم که به چه علت روابط بدون قاعده در حوزه جنسیت مشکل ساز است. حفظ حرمت و شخصیت را هم هر انسان ذاتا درک میکند حال من سوالی دارم آیا در این موارد شکی موجود است؟پس چرا عمل نمیکنیم؟؟
صدای سوت در گوشش می شکند..
سوت،سوت و بازهم سوت...
به یاد میاورد،همه چیز را...
قدم هایش سست میشود...
لگدی به دیوار اتاقی میزند که هیچ دری ندارد ،ناخن شصت پایش از وسط میشکند خونریزی بدی دارد.در حالی که کف اتاق پخش شده و سر کوچکش را در دست میفشارد فریاد میکشد،فریاد می کشد،فریاد میکشد..
یک اسب از میان اتاق شیهه کشان میگذرد...
بدون سوار...
ان بغض متعفن و در گلو پلاسیده اش را در خفا بالا می اورد...
ناخن هایش را در گوشت دیوار فرو کرده و فریاد میکشد.
دیوار کش می
چه هدفى در شناخت انسان نهفته است؟
شناخت انسان، راهى است به شناخت خدا، و در حقیقت راه خداشناسى از انسان شناسى عبور مى کند و در این مورد به برخى از نصوص اسلامى اشاره مى کنیم.قرآن مجید پیوند انسان را با مقام ربوبى آنچنان محکم و استوار مى اندیشد که غفلت از خدا را مایه غفلت از خود انسان مى داند و براى نخستین بار قرآن از این مطلب پرده برداشته است.
ادامه مطلب
ساالها پیش، به یک بازی آنلاین به اسم جنگ خانها یا خانوارز اعتیاد پیدا کرده بودم که نمیدانم هنوز هم هست یا نه، اما آن روزها اعتیادم به قدری شدید بود که حتی یکی از امتحانات آخر ترم دانشگاه را هم از دست دادم، چون با روز آزاد شدن قلعهها مصادف شده بود و صرف عملیات قلعهگیری هم حدود 5،6 ساعت طول میکشید، بنابراین نه تنها تمام شب را بیدار بودم، بلکه سر جلسۀ امتحان نرفتم و آن درس را هم حذف شدم.
در گروه یا آنطور که میگفتیم، قبیلۀ ما، افراد تباه
یک چیزهایی تجسم انسان بودن است. مثل لحظهای که به غذا خوردن نیازمند میشوی. مثل نیازی که به دیگری پیدا میکنی.یک چیزهایی تجسم انسان بودن است مثل وقتی که کلمهها توی سرت خودشان را به این سو و آن سو میزنند، به دنبال راهی برای خلاص شدن.یک چیزهایی تجسم انسان بودن است مثل آن حجم کریه ادرار و مدفوعی که روزی چند بار میبینی که از تو دفع میشود. مثل دسته مویی که میریزد. مثل رشته موهایی که سرخ میشوند، زرد میشوند، سفید میشوند. مثل بدنی که بو م
«قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِه»شافی، صفحهی ۶۵۲ فی الفقیه، عن الصّادق (علیهالسّلام) [حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند]: «من لم یکن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و لم یکن له قرین مرشد استمکن عدوّه من عنقه». اولین چیزی که موجب میشود که انسان بتواند در مقابل دشمنش - که مراد، شی
ظهر با لباس سرتاسر مشکی و عینک افتابی برمیگشتم . افتادند دنبالم که سوار شو ....کمی جلوتر یه خانم توقف کرد و گفت اگه مزاحم شدند من می تونم برسونمت.نزدیک خونه بودم .تشکر کردم و پیاده رفتم ...
من ادم سوار شدن نبودم.اما فکر کردم به تمام زن هایی که یه روز از بی محبتی یه مرد خسته میشند و پناه می برند به دیگری ..فکر کردم هیچی نمی تونه اشتباهشون را توجیه کند اما زن بودن رنج بزرگی است.
دفعه اخری که تو پارک دیدمش ..نگاه کرد به خیابان و گفت اون خانم را نگاه
نوع انسان با این همه بزرگی خود هنوز آنقدر انسان نشده است که بتواند فقط از عقل انسانی خود دستور بگیرد.
این است که می بینید افسانه ای که از قول یک قورباغه یا سوسک بال دار نقل شده است،بیش از کلمات حکما در مغز مردم نفوذ می کند.
انسان تاکنون بزرگ ترین تجربه ها و معارف خود را از حیوانات ناچیزتر از خود یادگرفته است.
..::هوالرفیق::..
با اینترن هماهنگ کردیم که صبح به بهانه کشیک امروز از گراند راند بیایم بیرون و به جای بخش برم اتاق عمل؛ دمش گرم: سجاد عزیز.
بهش قول دادم به جاش امشب رو بیشتر واستم؛ همین طور هم شد: ساعت 11 با بیدود برگشتم خونه.
علی بهم گفت تا حالا اتاق عمل نیومدم و دوست دارم ببینم، لباس اسکراب جدید هم خریده بود و این ذوقش را چند برابر میکرد. رفتیم بیمارستان تا بریم اتاق عمل: بعد از کنفرانس رفتیم او آر! (OR)...
..::این پست در دست ویرایش است::..
ادامه مطلب
خوب شد که اونروز چکمه پوشیده بودم،ولی یادته آخرین تماست از کی بود؟حداقل راستشو بهم گفت،ولی تاحالا یه حرف راست از اون آدم شنیدی؟خوب شد براش بهانه اوردم گفتم اونور خیابون یه ماشینه زده به یه دوچرخه سوار وگرنه ولم نمیکرد،ولی نمیدونم چرخش کجای راه پنجر شد.خوب شد دوچرخه سوار فقط دوتا پاش شکستو سرش اسیب ندید، به نفع هممونه .
خوب شد صدای آمبولانسو از پشن تلفن شنید،وگرنه دیگه هیچوقت نمیتونست رکاب بزنه.
خوب شد کارمون به دعوا نکشید،حیف شد که یادش رف
تنهایی عصرهای مختلف چه قدر متفاوتند با هم؟ انسان معاصر واقعا تنها ترین انسان تاریخ بشریته؟ انسان های پیش از ما کمتر تنهایی چشیدن؟ صرف داشتن صفا و صمیمیت از بین برندهی تنهاییه؟ من کنار صمیمی ترین دوستانم هم، کنار اون ها که با هم ندار شده ایم هم، تنهایی رو احساس میکنم. من در حال حرف زدن با کسی که درکم میکنه هم تنهایی رو احساس میکنم. من در بودن انسان ها هم تنهایی رو حس میکنم. چه بودنی، چه حضوری توانایی داره این احساس رو در هم بشکنه...؟ هیچ
کتاب پرواز تا بی نهایت
وقتی سریال شهید بابایی رو دیدم فکر می کردم حسابی شهید بابایی رو می شناسم اما وقتی کتابش رو خوندم اونم با این قصه های کوتاه و کوچولو، تازه فهمیدم نمی شناسمش.شهید بابایی همون شهیدی است که حضرت آقا می فرمایند: “من به حال او غبطه می خورم.”شهید بابایی انقدر بزرگ بود که تو سریالش هم جاش نشد!!!
بریده ای از کتاب:یک ماشین بیوک و یک ماشین پیکان در فرماندهی وجود داشت اما شهید بابایی همیشه پیکان را ترجیح می دادند . در یکی از سفره
خیلی ممنون که اجازه فرمودید وسط مغازههایتان حرم امام اولمان، مولی الموحدین امیرالمونین را بسازیم. خدا سایه شما را از سر امام کم نکند. شلوغی حرم اصلا به خاطر شماست نه امام!
خدا درود بفرستد بر امام رضای ما که نان شما را تامین کرد و الا شما اجناستان را کجا میخواستید بفروشید؟ گفتم نان یاد نان رضوی افتادم.
خدا اصلا بیامرزد پدر خدا را که مذهب را به ما عنایت کرد تا کسی گشنه نماند.
ای کاش یک مکان مذهبی آرام داشتیم تا از شر مغازهدار و تاکسیرا
اگر انسان دارای همه اعضاء و اجزاء باشد، او انسانی کامل به شمار می رود و تفاوتی نمی کند که او ظالم باشد یا مظلوم، با سواد باشد یا بی سواد و...
ولی آیا انسانیت انسان، و آنچه که شرافت و کمال انسانی نامیده می شود نیز این گونه تعریف می شود ؟
توی گروه کلاسی بحث سر رنگ لباس و چند و چون جشن فارغ التحصیلی هست که سه چهار ماه آینده برگزار خواهد شد...
من?پیامها رو میخونم و تمام شدن این هفت سالی که قرار بود تا ابد ادامه پیدا کند رو باور نمیکنم...هنوز نمیفهمم اگر قراره نباشه شب بخوابم و فردا تند و تند لباس بپوشم و سمت بیمارستان گاز بدم و با سرعت هزار اسب بخار مریض ببینم و نوت بذارم و برای راند استرس داشته باشم پس باید چکار کنم?
کنار گذاشتن یکباره ی یک لایف استایل هفت ساله و برگشتن دوباره به رو
عنوان این پست رو شما بگید؟
اکثر شغلهایی که وجود داره علاوه بر بعد شغلی که داره یه بعد اون به منظور رفاه حال مردم هم داره اما
متاسفانه اون بعد رفاه حال مردم نادیده گرفته میشه وفقط هدف شده کسب سود منفعت خودشخص
مثلا همین وسائل نقلیه عمومی رو .حالا شهرهای بزرگ خوبه خط بندی هستند ول شهرهای کوچک نه
هرکی هرمسیر بخواد میره دیگه بقیه هم هیچ حالا این به کنار اون مسیری هم که نمیره به مشتریش
میگه اگه فلان قیمت بدی میبرم خداییش این انصافه که تاکسی دار
مود سوار شدن اسکیت برد در gta sa
یکی از حسرت های خیلی خیلی بزرگم توی gta این بود که اسکیت برد بتونم سوار بشم
براتون به واقعیت تبدیلش کردم
مود اسکیت بورد رو دانلود کنید و حالشو ببرید
(خدا میدونه چقدر حسرت اسکیت برد هارو خوردم و نمیتونستم سوارشون بشم)
دانلود و آموزش نصب مود در ادامه مطلب
ادامه مطلب
گراند راند جراحی داشتیم و باید تمام دانشجوهای تمام رشته های اون بیمارستان توی جلسه حضور میداشتن.گراند راند به وسیله ی ویدیوکنفرانس توی تمام دانشگاه های پزشکی استان نمایش داده میشد.
اینترن طفلی،اینترن بدبخت اسلاید ها رو آماده کرده بود،کیس رو به انگلیسی پرزنت کرد و مثل موش مُرده یک گوشه کز کرد و حالا نوبت رزیدنت جراحی بود...رزیدنت بی نوا...شب قبل کشیک بود و من خستگی رو از تک تک حرکاتش میفهمیدم...به روال قانون بخش های جراحی،تمام سوال و جوابها با
خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود. باید ساعات زیادی رو برای سوار شدن به هواپیما سپری می کرد و تا پرواز هواپیما مدت زیادی مونده بود، پس تصمیم گرفت یه کتاب بخره و با مطالعه این مدت رو بگذرونه. اون همین طور یه پاکت شیرینی خرید ...
اون خانم نشست رو یه صندلی راحتی در قسمتی که مخصوص افراد مهم بود تا هم با خیال راحت استراحت کنه و هم کتابشو بخونه کنار دستش. اون جایی که پاکت شیرینی اش بود .یه آقایی نشست روی
در راه بازگشت از مدرسه بودم. روبروی میوهفروشی ایستادم تا میوه بخرم. کمی تعلل کردم. بعد دیدم حوصله ندارم کیسههای میوه به دست سوار اتوبوس شوم. گوشی را درآوردم تا به محمد پیام بدهم که یادش نرود میوه بخرد. تا خواستم پیام را بنویسم، دیلینگ دیلینگ دیلینگ... صدتا نوتیفیکیشن از تلگرام و اینستاگرام آمد. اولش خوشحال شدم اما بعد خشمگین و غمگین به این فکر کردم که ای خاک بر سرت بشر که طبیعیترین حقت را میگیرند و بعد که آن را، نصفه و نیمه، با خواری و خف
هر روز سوار اتوبوس میشوم، هر روز به سر کار میآیم، هر روز کار میکنم، هر
روز خودم را به موقع به رستوران محل کارم میرسانم تا گرسنه نمانم، هر روز کارم که
تمام میشود سوار اتوبوس شده و به محل زندگیام میرسم. هر روز دخترم را بیرون میبرم
تا حوصلهاش سر نرود. هر روز...
چرا ماها اینقدر تکراری شدهایم؟ گاهی از اتوبوس که پیاده میشوم، همینطور
به آدمهایی که در مقابل من در حال تردد هستند نگاه میکنم: چهرههایی معمولی،
لباسهایی معمو
کتاب انسان خردمند اثر یووال نوح هراری با ترجمه نیک گرگین است؛ نویسنده در این کتاب سیر تحول زیستی و فکری انسان را به چهار بخش تقسیم میکند: انقلاب شناختی که انسان خودش و پیرامونش را شناخت. انقلاب کشاورزی که بین ۸۵۰۰ تا ۹۵۰۰ سال پیش از میلاد رخ داد و انسان را یکجانشین کرد. بخش سوم در مورد وحدت بشر است، که نشان میدهد چطور به تدریج سازمانهای سیاسی تحکیم یافتند و به سمت یک امپراتوری جهانی حرکت کردند. در بخش چهارم کتاب، به موضوع انقلاب علمی می
سالها پیش حاکمی به یکی از سوارکارانش گفت مقدار سرزمین هایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید. همان طور که انتظار میرفت، اسب سوار به سرعت برای طی کردن هر چه بیشتر سرزمینها سوار بر اسب شد و با سرعت شروع کرد به تاختن با شلاق زدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن می تاخت و می تاخت. حتی وقتی گرسنه و خسته بود متوقف نمی شد چون می خواست تا جایی که امکان داشت سرزمین های بیشتری را طی کند. وقتی مناطق قابل توجهی را طی کرده بود و به نقطه ای رسید که از شدت خستگی و
همه جا را سر و صدا دربرگرفته بود. هم همه فضا را آکنده بود. هر کسی حرفی میزد. زنی میانسال از دغدغه های خرج و مخارج زندگی میگفت، زنی دیگر درباره بچهاش سخن میگفت. مردی از مریضیاش حرف میزد و پیرمردی از تنهاییاش دم میزد.همگی جویای همدمی در اتوبوس بودند اما من تنها به سخنانشان گوش فرا میدادم تا شاید به این شیوه در زندگی آنها زندگی کنم لحظه های زندگی آدمیان مانند کتابی عظیم است که هر ورق آن وسعتی به پهنای فاصله من با ستارگان دارد.همه جا
انسان آنچنان موجودی است که نمیتواند عاشق امر «محدود» و «فانی» باشد، یعنی عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است. انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست، یعنی عاشق ذات حق است، عاشق خداست. همان کسی که منکر خداست، عاشق خداست. حتی منکرین خدا نمیدانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلقاند ولی راه را گم کردهاند، معشوق را گم کردهاند. محییالدین عربی میگوید پیغمبران نیامدهاند که عشق و عبادت خدا را به بندگان یاد بدهند، بلکه
پنجشنبه که با مادرم رفتیم بازار خرید وقت برگشت داداش اولی و خانومش و خانوم ابریشمی رو هم دیدیم چون قرار بود ش بیان خونه ی ما من از داداش خواهش کردم اجازه بده خانوم ابریشمی با ما بیاد وقت برگشت وقتی سوار تاکسی شدیم داشتیم در مورد سریال بوی باران با هم حرف میزدیم که چطور فرشته زندست یا کی کشتتش؟ و این حرفا که راننده کاملا برگشت سمت ما گفت فیلم میگین یا واقعا؟! گفتیم بوی بارانو میگیم که ایشونم در بحث و بررسی سریال با ما همراه شدن متاسفانه
بعد دوب
عدالت اجتماعی، جزو شعارهای اصلی است؛ نمیشود این را در درجهی دوم قرار داد و به حاشیه راند. مگر میشود؟! حالا عدهای از آنطرف در میآیند که امام فرمود: انقلابِ ما انقلاب نان نیست؛ بله، انقلاب ما براساس یک ایمان بود. اما معنایش این نیست که انقلاب نباید به زندگی مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. آنچه در درجهی اول، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف.
کتاب عهد مشترک، صفحه ۲۲۱
خاطراتم زنده شدهاند. توی اتاق کوچک دانشکده کنار لابی خودم و آریا را میدیدم که پروژهی کامپایلرمان را میزدیم و خوراک جوجهی با استخوان ر ا بدون قاشق و چنگل میخوردیم. اینجا با رسول دور میز لابی دور میزدیم و صحبت میکردیم. سوار ماشین کیانوش شدم و رفتیم خوابگاه برای خواندن درس طراحی زبانهای برنامهنویسی برای پایانترم. درسی که از آن اندکمقداری بلد بودیم. اینجا لب پنجره مینشستیم و با دوستانمان راجع به دنیا و زندگی صحبت میکردی
باید بنویسم، اما از چه؟ فکرها زیادتر از آنند که بشود در اصطبلی آرام مشغول نشخوار و استراحت نگاهشان داشت. رام کردن فکر شاید حتی از نشستن روی یک اسب وحشی سختتر باشد، کسی چه میداند؟
به فرض هم که نشستی، چند دقیقه دوام میآوری؟
سوال اینجاست، دوام برای چه هدفی؟ میگوید تا به مقصد برسی. سوار اسب وحشی شدی و راه افتادی، تا کجای راه میتوانی مطمئن برانی؟ چه فرقی میکند، مهم سوار شدن و دست و پنجه نرمکردن است. بلی، شاید، اما نه تا آخر عمر، هان؟ ب
پذیریش واقعیت برای انسان سخت.انسان از حقیقت می ترسد.
عملکرد مغز
مغز از حقیقت فرار می کند.مغز تلاش می کند آن را باور نکند.
.آیا پذیریش حقیقت برای انسان مفید است؟
بعله .پذیریش حقیقت برای انسان دردناک است زمانی که انسان حقیقت را می پذیرد.کم کم می تواند راه حل را برایش کند.دیدگاه روانشناسی
روانشناسان اعتقاد دارند پذیریش حقیقت برای انسان مفید است.آن ها می گویند زمانی که انسان حقایق زندگی را می پذیرد.زندگی آسان می شود.خود شناسی
زمانی که انسان حق
روزی روزگاری مهتری با کهتری و استری و انتری بر طریقی خرم روانه گشتندی. مهتر سوار بر استر که همه یادش کتابت طومار بر دوستان و دلبران می بود، بذله گویی ها می داشت و یاوه ها می بافت و گاه شمایل رفو کردندی و مشاع می نمود و بر هیچ و هیچ آگاهی نداشت، با غرض و بی مرض استر را بر معبر دیگران می راند و آزارها می رساند و عربده ها و ناسزاها نشنیده می داشت. استر هر آنچه در توان می بود ازین اجبار نامعمول سر ناسازگاری می گذاشت، لیک سودی نمی برد.کهتر که نظری بر
پروردگارا! تو خود تنهایی و یگانه ای و تدبیر کرده ای در کار بشر که او را جفت بیافرینی که تنهایی تنها از آن توست و مخصوص مقام ربوبیت توست...
حالیا این چه سرنوشتیست که انسان هر چقدر هم تنها نباشد بازهم تنهاست و تنهایی را حس میکند
هر چقدر هم در جمع باشد باز تنهایی را میبیند...
بارالها ! این تنهایی از آن توست و تو تنها میتوانی انسان را از درد تنهایی برهانی
یا با درک وجودت که کار مخلصین است...
یا با فرستادن فرستادگانی از جنس انسان برای انسان که پی
اینطور که از آیات و روایات برمیاد خود جنیان مثل دیگر موجودات مادی مونث و مذکر هستند و باهم ازدواج ونکاح دارند، اما جن با توجه به اینکه دارای قدرت تصرف در اجسام هست شاید بتونه به صورتهای مختلف باعث تحریکات جنسی انسان بشه یا با مجسم شدن، چه تجسم مادی و چه خیالی با انسان معاشقه کنه اما بحث ازدواج و دارای فرزند شدن اصلا پذیرفتنی نیست چون دارای دو جنس متفاوت هستند و بلحاظ علمی غیر قابل قبوله حتی دو نفر انسان اگه بلحاظ ژنتیکی با هم سنخیت نداشته با
Kiki's delivery service
بین خانواده های جادوگر رسمه که وقتی دختر 13 سالش شد، یه شب که ماه کامله از خونه بره و توی یه شهر بدون جادوگر مستقر بشه و یک سال آموزش های جادوگری ببینه. کیکی هم همراه گربه ی سیاه سخنگوش، جی جی، سوار جاروی مادرش میشه و یه شهر جدید پیدا میکنه اما همون اول کار وجهه ی خودش رو خراب میکنه و میبینه مردم اونقدر ها هم که فکرشو میکرد مشتاق دیدن یه دختر بچه جادوگر سوار روی جارو نیستن. توی شهر سرگردون میشه تا اینکه یه خانم شیرینی پز رو میبینه
درباره این سایت