نتایج جستجو برای عبارت :

ترم جدیده اومده

دانلود آهنگ شاد جدید مهدی شکوهی یارم اومده
دانلود موزیک جذاب و زیبای یارم اومده جونمو اومده با صدای خواننده ایرانی مهدی شکوهی از وبلاگ بلاگ تونز اماده شنیدن و دانلود است این موسیقی دلنشین در تاریخ 24 ابان ماه 98 منتشر شده است

ادامه مطلب
امروز توی ایستگام منتظر بودیم مترو بیاد...یهو یه علی آقایی اومد سمت قسمت خانوما...یه خانومی میشناختش و گفت با لیلا خانوم کار داری؟ اونم گفت اره.
خانومه داد زد لیلا خانوم. علی آقا هم که شرمش میومد بره پیش لیلا خانوم وسط اون همه ادم...همون اول جایگاه بانوان منتظر موند....
لیلا خانوم تسبیح به دست داد زد" خوب اومده برو خیالت راحت..." والله منم اگ میدیدم کسی با این همه امید اومده سمت جایگاه بانوان چیزی جز "خوب اومده" بهش نمیگفتم......
 
#ذوقش رو باید میدیدین
آدم تو ۲۰ سالگی کم کم معنی مستقل شدن ر  میفهمه.
وقتی هیچکس پشتت نیست.
و تو مجبوری واسه زنده موندن هر کسی رو آدم حساب کنی.
تا بهت کمک کنه.
دختره اومده خوابگاه گوه خوری غذا خوردن منو میکنه.
انگار این داده خرجی منو میده.
یه بار بلند شده بو من اومده دکتر.
میتواد از ۵ روش سامورایی ترتیبمو بده.
مریم نور به قبد پدر مادرت ببیاره.
چقدر تو درست فکر میکنی دختر
یکی از دوستام اومده بود پیشم
سه‌شنبه اینجا بود
اومده بود مثلا اینجا برای کنکور دکترا بخونه
تا امروز تونست دوام بیاره
امروز برگشت رفت خونشون
بهم گفت تو چطوری تنهایی زندگی می‌کنی
گفتم عادت کردم
گفت که من افسردگی گرفتم
نمی‌تونم اینجا بمونم.
۱- قبل از این که ویدیویی منتشر بشه که نشون بده دو موشک شلیک شده، توی اینستا از ملت پرسیدم که چرا دم صبح یکی باید از آسمون فیلم بگیره؟ گفتند دو موشک شلیک شده. پرسیدم چطور فهمیدید؟ جوابی نداشتند.۲- به خاطر این سوال، چندین و چند نفر آنفالو یا بلاک‌ام کردن.۳- من فقط سوال پرسیده بودم. اونا حتی تحمل سوال هم نداشتند. گرچه بعضیاشون هم سعی کردن با دلیل بهم ثابت کنند. بعضیاشون هم موفق شدند و منم قبول کردم.۴- اونایی که حتی تحمل یه سوال و تقاضای جواب منطقی -ب
این ترم دوشنبه‌هام با اختلاف پرکارترین و جذاب‌ترین روز هفته منه درسته که تارزان هر روز هست و همه کلاسامون با همه جز کلاسای یکشنبه اون و پنجشنبه من ولی واقعا دوشنبه‌ها با همه جسد شدنش یه چیز دیگه است حتی با اینکه مسخره‌ترین درس‌ها رو باید یاد بگیریم ‌‌‌(منهای آز بیو) خلاصه که الان یک خسته خندونم که هی به کلیپ ١٣ دقیقه تو ماشین‌مون و سعی و تلاش ما دو تا برای باز کردن بطری آب و موفق نشدن‌مون فکر میکنم و ریسه میرم و بعد یادم میاد که لعنتی اس
(زمینه)
منم کسی که بی سر و سامونه 
دلم مثل بقیع تو ویرونه 
الان سر مزار تو کی میخونه 
یا کاشف الحقایق قران ناطق 
از زهر  سر تا پای تو باغ شقایق
یا جعفر ابن محمد امام صادق 
یاس پرپر اومده پیشت مادر اومده
داغی که تو رو سوزوند از پشت در اومده 
******
این علت حرارت اشکامه 
تو کوچه بی عبا و بی عمامه 
میبردنت یکی نگفت این اقامه 
تو غربت مدینه تو تاریکی شب 
تو کوچه میکشیدنت دنبال مرکب 
افتان و خیزان میرفتی شبیه زینب 
بین اون آتیش و دود با اون صورت کبود 
چ
[. #چکیده_خبر .] ⭕️حضور امام جمعه آبادان با لباس مبدل برای کمک کردن به مردم بعد از بارون، آب و فاضلاب شهر بالا اومده و به برخی منازل مسکونی وارد شده، حجت‌الاسلام علی ابراهیم‌پور، امام جمعه شهر هم با لباسی مبدل به کمک مردم اومده. #خبر_خوب با ما "بــه روز" باشیـد | @Rasad_Nama
میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
اومده بم میگه پول بدع میگم نمیدم 
خرس گنده جایی که برع کار کنه اومده از من پول میگیره ولی خیلی حال کردم قشنگ قهوه ای شد 
منم بعد پشیمون شدمـ گفتم بیا برو با رفیقاتـ خوش بگذرون گف نمی خوام 
منم گفتم نخواه خودم میرم بیرون خوش می گذرونم 
یع پسر اینجوری کوچک می شود :/
الان دیگه صدای پشتیبان خانم مریم ز درآومد که چرا بازرگانی خانم ستاره کاف که اومده کمک پشتیبانی بعنوان رئیس پشتیبانی هیچ کاری نمیکنه ویاد نمیگیره !!!! یعنی بازرگانی خانم ستاره کاف اومده کمک پشتیبانی همه ش تا تلفن ش حرف میزنه و هیچ چیزی بلد نیست از کارهای پشتیبانی !!!!
سلام
اول این که سال نو مبارک. سال خوبی برای همه امیدوارم باشه.
 
دوم این که سر ta این آزمایشگاه الکترونیکه بودم. یادتون باشه استادش یکم جالب بود. قضیه روز عدد پی و....
این دفعه یه توییت یا پست فیسبوک از یکی نشون داد. گفت این بابا خیلی چرت و پرت میگه. میگه دولت رو کوچیک تر کنیم کیفیت زندگی و کیفیت بهداشت بهتر میشه. فکر کردم از همین بحث سیاسی های معموله و باهاش موافقت کردم که توضیح نده. 
ولی
بحت سیاسی 100 من یه غاز نبود
برام یه اکسل باز کرد توش چند تا گرا
نمیدونم باید بگم کم کم دارم به آخرای راه میرسم یا تازه یک شروع پر چالش پیش رو خواهم داشت؟! برای من که در این سن رویارویی با هر چیز جدیدی به شدت به هیجانم میاورد گزینه دوم مناسب تر است. شاید احمقانه باشد که گاهی تو دلم میگم این کرونا انگار فقط اومده و اومده که برنامه های منو بهم بریزه! هر چند که میلیون ها نفر مثل من هستن که دقیقا همین جمله رو در مورد رابطه خودشون و کرونا تکرار میکنن. 
در هیجان انتظار روزهای آینده هستم و هر روز خودمو به تصویری که ب
دانلود آهنگ سینا شعبانخانی ناراحتم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * ناراحتم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا شعبانخانی باشید.
دانلود آهنگ سینا شعبانخانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Sina Shabankhani called Narahatam With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه سینا شعبانخانی به نام ناراحتم
چند روزه بیخودی سرده باهام خیلی بی انصافی کرده باهاممیدونه عاشقشمچند روزه که به روش نمیاره میخوا
سلام
یه مشکلی پیش اومده برام. سه ماهی میشد که داشتم با آقا پسری که قصد ازدواج داره آشنا میشدم، از وقتی که کرونا اومده و محیط کارشون بسته است بی نهایت پرخاشگر شده، من سه روز ازش خبر نداشتم،  پیامم رو جواب نداد، زنگم رو جواب نداد، یه دفعه پیام داد مزاحم نشو. 
نه زنمی، نه نامزدمی، نه چیزی، منم نوشتم ناراحت شدم، گفتم بلایی سرت اومده نگران شدم. واقعا هم شب ها گریه کردم، ترسیدم نکنه کرونا گرفته. گفت برام مهم نیست اشکات. نگران من نباش.
بچه ها دلم بدجو
امشب شب آرومیه...
سردمه و کولر رو خاموش کردم و پتو رو انداختم دور شونه هام....
دارم سریال ایرانی میبینم...
باید فردا یه کم نون بخرم...
باید برم بیرون دو تا سوال اداری طوری بپرسم...
بعد شروع کنم به خوندن اون کارای جدید تا ذهنم اماده بشه...
 
نمیدونم چی شده که این روزا چند نفر راجع به من سرچ کردن...
یکی امروز اومده میگه پس ته فامیلیت هم فلانه....دو تا مقاله جالب هم ازت دیدم!!
حالا طرف عمران خونده...
اون یکی اومده میگه تو که مال مرکز فلان استان نیستی...تو مال یک
 
فکر نکنم خودش بدونه چقد نگرانش میشم! اهل حرف زدنم که نیست. وقتی هم رو در رو بهم نگفته به روش نمیتونم بیارم که...
این بار فک کنم خیلی جدی عاشق شده! مونده تو گل... حرف نمیزنه لااقل بدونم دردش چیه که؟ 
چند دفعه از افراد مختلفی خوشش اومده بود، بلافاصله پریدن! دیگه میگفت تضمینی، هر کی میخواد ازدواج کنه بیاد من ازش خوشم بیاد.
انقدم بی تجربه بود تو چند تا خواستگاریش، دفعه اول حرف میزد، میومد میگفت فک کنم خوب بود. حرفاشونو میپرسیدم، میگفتم خب اینو نپرس
من یکی که از این راضی بودم
شما رو نمیدونم
همین دیگه فعلا خدافظ
یه چیزی یادم رفت
میخواستم بپرسم شما هم با تایپ ده انگشتی مشکل دارید؟
آیا شما هم براتون پیش اومده که سرعت تایپتون با کیبورد پایین باشه؟
اگه پیش نیومده که همین الان خدافظ
اگه نه تا آخر بمونید
ادامه مطلب
 
من یه همکار ایرانی داشتم، که از صبح تا شب پشت ایران و ایرانی و هر ادم تو ایرن و بیرون ایران بد میگفت.
اومده بود خارج و چند تا حرکت نژادپرستانه کرده بود،
حرکاتی که حداقل اسمش رو میذارم ignorant بود.
بعد ادمهای خارجی هم بد افتاده بودن باهاش.
 
و یکیشون یواشکی بهم میگفت این ایرانیه بهتر نیست برگرده کشورش؟ اینقدر اذیت میشه؟
 
اون ادم نمیشناخت ایران رو و شرایط مهاجرت رو.
فکر میکرد که اره طرف اگه برگرده شرایطش مساوی با شرایط توی کاناداشه.
من اصلا ازش خ
چند شب پیش داشتم اپیزود ۳۹ دیالوگ باکس رو گوش می کردم. خوابم برد. خواب دیدم زهرا اومده خونمون و من براش این اپیزود رو گذاشتم. خوابمون برد و ۱۲ شب بیدار شدیم.
زهرا گفت الان چجوری بخوابیم؟
گفتم باز دیالوگ باکس گوش میدیم. از شدت آرامشی که میده خوابمون میبره :))
تو خواب دیالوگ باکس ^___^
________
پریشب یه خوابی دیدم پر از آدم هایی که سال تا سال نمی بینمشون.
________
دیشب خواب عارفه رو دیدم. عارفه کیه؟ قبلا تو اینستاگرام فالوش میکردم و اصلا پست و استوری هاش رو ه
بسم الله 
امروز رفته بودم پارک بانوان ورزش کنم. دو سه تا خانوم نزدیک به من ایستاده بودن و صحبت میکردن. مکالمه شون برام جالب بود:
- کرونا هم که وارد ایران شده 
+ عه؟ کی گفته ؟ 
- وارد شده . تلویزیون نشون داد 
+ من ندیدم . واقعا تلویزیون گفت؟ 
-تلویزیون که چیزی نشون نمیده بابا ( من : :| . جمله قبلیِ گوینده : | ) 
+ حالا کدوم شهر اومده؟ 
- نمیدونم کجا بود فقط میدونم اومده
+ هیچ کاری هم نمیکنن اینا. باید پیشگیری کنیم. میگن ده دیقه (:| ) باید دستتو بشوری هر دفعه
 
مدرسه به دلیل بارون شدید(کلا یه کوچولو بود) تعطیله
خب امروزو خوش باشین که فردا درسا سنگینه پدرمون قراره در بیاد
 
«بعد کلی تحقیق این خبرو گذاشتم یعنی یکیتون بره مدرسه کشتمش... مدیر میگه تعطیل ینی تعطیل»
اینم سخن مدیر گرام: بچه هاتونو نفرستین من داشتن میرفتم مدرسه جلومو نمیدیدم
 
+الان دیگه تقریبا بند اومده ولی خب حرفیه که زدن پس بخور بخواب (درستم بخون)
بسم الله مهربون :)
اولین بار کی دیدمش؟ خونه ی عمه ی بزرگم. از اهواز اومده بودن. باباش که میشه پسرعموی بابام رو قبلا زیاد دیده بودم، چندباری اومده بود خونمون، میدونسته م یه پسر داره که داروسازه ولی خودش هیچ وقت نیومده بود شهر مادری من! دومین بار کی دیدمش؟ عروسی دخترعموم. یه پسر با موها و چشم های قهوه ای که خیلی خاکی و مهربون بود‌. حالا پسرعموی بابام زنگ زده و منو برای همین پسرش خواستگاری کرده!
امیدوارم خدا به من رحم کنه با شرایط الانم، خصوصا که م
دخترِ دخترخالم یا همون نوه خالم اومده باهاش زبان کار کنم،فردا امتحان زبان داره.
سرخوش و خندان اومده و کتابش یادش رفته بیاره خونشون هم خیلی دوره از ما.
آبروداری کردم و جلوی مامان و باباش چیزی نگفتم اما میخوام پوسش رو بکنم از سخت گیری
نه به نسل ما که از ترس و فشار امتحان و معلم کم مونده بود سکته بزنیم نه به این ها که انقدر بی خیال و سرخوش هستن
این نسل چرا اینجوری هستن خدایی؟!
+مامانم بیشتر از این دختره داره شور میزنه :)) چادر کرده سرش رفته در این خو
میگم گاهی احتیاط خلاف احتیاطه
نظام زندگی نباید بهم بخوره
میگه احتیاط در همه حال خوبه
میگم نیست
میگه هست
میگم نیست
میگه اونی که نیست مرد میدانه!
میگم جناب لک! اجازه میدین احتیاطا لک لکتون بخونم؟!
برای لحظه ای جا خورد
ازم توقع همچین حرفی نداشت انگار
قرائن نشون میده کوتاه اومده باشه... هرچه باشه پای خودش به میون اومد، حرف خدا و دین خدا دیگه نیست!!!
+ بارون اومده کوچه خیسه سگها میرن ومیان ماشینا میرن و میان ادما میرن ومیان
مسجد وخونه و مدرسه و کوچه
جلسه ی سومیه که با خواهرم میرفتم کلاس سوارکاری. اون میره تمرین میکنه و منم یه گوشه ی دنج  میشینم و نقاشی میکنم.
امروز یکی از کارایی که تازه شروع کرده بودم رو برده بودم. هم نقاشی میکردم هم نگاهی به اطراف و اسبها و بقیه آقایون و خانم هایی که اومده بودن واسه تیراندازی مینداختم.
مربی خواهرم یه آقا بود. شاید نظر اول کسی ببیندش فکر کنه شلخته س ولی از نظر من مرد جذاب و خوش هیکلیه. ازش خوشم میاد. وقتی نگاش میکنم یاد یکی از دوستان میفتم. البته کاشف بعمل ا
سلام
بعضی از پسرها هستند میان پست میذارن که ما 17 ، 20 ، 50 جا رفتیم خواستگاری، حالا من کار ندارم به این که جواب چی شنیدن !، فقط اینجا برام سوال پیش اومده بود اون آقا پسر چه جوری 17 تا دختر پیدا کرده رفته خواستگاریش ؟
حالا فرضا بگیم خیلی هم سنتی بوده تا روز خواستگاری هم همو ندیدن بالاخره یه اتفاقی پیش اومده که این همه خواستگاری رفته، سوالم از آقا پسرها اینه که لطفا بگید خواستگاری هایی که رفتید دختر رو از کجا و یا چطوری شناختید که رفتید خواستگاری،
مامان اومده دنبالم، علی رو بردیم مطب دکتر
بچه بغل، خواستم دکمه آسانسور رو با منتها الیه پشتیِ چادرم بزنم، مث بت من اومده جلو میگه تو دست نزن! بذار من با دستکش دکمه رو میزنم!
موقع باز کردن در آسانسور باز میگه صبرکن صبرکن من باز کنم!
رفتیم بالا، دستگیره ی در رو گرفته بازکرده، میگه مگه نگفتم تو دست به جایی نمال ؟!

بعد دقائق!
نشستیم تو اتاق انتظار، علی زده به غن غن، مامان میگه علی رو بده بغل من!
میگم مامان! اون دستکشای سفیدِ پارچه ایِ شما، خودش اصلِ
دارم گریه می کنم 
آره 
از دست ننه ام 



خدایا 
اسلام تو آسون گرفته و آدمای عنت سخت 
طبق حکم شرع اگه احساس خطر سلامتی کنی روزه بر تو واجب نیست 
حالا دکتر به من گفته در شش ماه اول بعد عمل نباید روزه بگیری شما که خشکی شدید داری که نباید روزه بگیری 
حالا امروز به همکارام میگم من بیست روز دیگه روزه می گیرم میگن نگفتن از فردای شش ماه فِرت وردار روزه بگیر که 

اون وقت مامانم اومده پای نهار درست کردن من که دیشب فقط یه پیشدستی فرنی خوردم! سحر نخوردم صبحو
نمیدونم چرا همیشه نزدیکای امتحانا حالم طوری میشه که تو وضعیت خطیری قرار دارم و نیاز دارم بیشتر با خودم خلوت کنم و به خودم بپردازم ولی اونقدر پروژه ریز و درشت رو سرم ریخته که غمگین و کش اومده و ناامید تسلیم میشم،خود مظلوممو میزارم تو کمد و درشم میبندم تا بعد امتحانات.حس مزرعه داری رو دارم که دقیقا چند روز مونده به برداشت محصول یه گردباد لعنتی اومده و کل تلاش چند ماهشو نابود کرده..حالا که این سه ماه اینقدرر تقلا کردم و زور زدم که خودمو بکشم بال
چندوقت پیش با یه کانال نویس اشنا شدم که سرطان داشت 
بخاطر امتحانم فرصت نکردم کانالشو بخونم تا اینکه دیشب وقتی بیخوابی اومده بود سراغم نوشته هاشو خوندم...این حجم از انگیزش که درباره مریضیش میگف شگفت زدم کرده بود...اینقدر شوخ طبعانه نوشته بود ادم فکرمیکرد داره درباره یه سرماخوردگی ساده میخونه نه سرطان
درسته با توضیحات خودش ته دلم هیچ امیدی نبود ولی هی میگفتم خدایا یه معجزت میتونه زندگی رو به دلارام ببخشه
فکر نمیکردم امشب وقتی تلگرام رو بازمی
سلام
در انتهای متن درس اول فارسی پنجم ، نوشته ای از خانم نانسی سویتلند با ترجمه آقای حسین سیدی نقل شده که در اون نویسنده اومده آفریده های ساکت خدا رو معرفی کرده .
به نظر بنده این متن با اون چیزی که در قرآن اومده در تضاد هستش . در سوره مبارکه اسرا آیه 44 می خونیم :
تُسَبِّحُ
لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن
شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ
تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غ
مامان‌بزرگم بدون عصاش اومده بود پیشمون وقت رفتنش دیدم با خودش عصا رو نیاورده گفتم می‌خوای باهات بیام مامان‌جون؟گفتش نه آخه دلم نمی‌آد بهت بگم دستمو بگیری دلم نمی‌آد بهت بگم پاشی باهام بیای.من؟توی اون لحظه فقط دلم می‌خواست جهان از اول شروع شه مامان‌بزرگم مثل قبلش باشه بتونه بدون عصاش راه بره بدون کمک من راه بره.دلم می‌خواست یکم روی احساساتم کنترل بیشتری داشته باشم که با شنیدن این حرفا جلوش نزنم زیر گریه!ولی داشتم گریه می‌کردم و جهانم
یه دختره اومده پیج اینستاگرام ترامپ، نوشته من خیلی دلم میخواد شوهر کنم ولی هیچکی پیدا نمیشه
این وسط خواسته از آب گل آلود ماهی بگیره، بعد بقیه گفته بودن حالا چرا اومدی اینجا به ترامپ میگی، اونم گفته بود آخه اینجا انتقام سخت میگیرن،، من نمیدونم فازش چی بود ولی منم از فرصت استفاده کردم کامنت زدم " من فوق لیسانسم و کار پیدا نمیکنم"
ولی از دیروز تا حالا خبری نشده
گفتم شاید این دختره چیزی میدونه اومده پیج ترامپ مشکلاتشو میگه،،
خلاصه خواستم بگم به
سلااااااممممممممممممممممم ^^
سال نوتون مبارک خوشگلااا 
از دست اون نود هشت فلان فلان شده راحت شدیم ایشالا که امسالمون پر از  کلی خبرای خوب ، پول زیاد،سلامتی و شادی باشه  
بیاید بگید تحویل سال بیدار بودید؟ من هفت و خورده ای پاشدم میخواستم شیش و نیم پاشم نشد تازه همینم شانسی بود ! تو تلگرام بودم تا اینکه سال جدید اومد ^^
امسال تو تلگرام به افراد کمتری نسبت به پارسال تبریک گفتم و استوری اینستام به نظرم کافی بود دیگه -_- 
سر فرصت حتما قالبمم عوض می
سلام دوستان
شاید برای شما هم پیش اومده که وقتی دارید کار میکنید یک خطایی دریافت میکنید که مربوط به Button هست و اکثر دکمه های ذخیره کار نمیکنن
برای منم این مشکل پیش اومده بود
باید بگم این مشکل فقط در قالب انفولد Enfold هست و قالب های دیگه اینطور نیست
من وقتی به این مشکل قالب رو آپدیت کردم درست نشد 
از دیتابیس بک آپ گرفتم و وردپرس رو دوباره نصب کردم نشد
مشکل برمیگرده به افزونه هایی که نصب کردید
افزونه Wp-Persian وقتی نصب باشه این مشکل رو براتون بوجود میا
شناخت نشانه های علاقه مندی خیلی امر مهمی است. 
چون زمانی ممکنه شما از دختر یا پسری خوشتون بیاد اما نمیدونید ان شخص هم به شما علاقه دارد یا نه؟
قبل از هرچیزی باید به شناخت برسید؛ برای روشن کردن ماشین به بنزین نیازه و بعد استارت پس برای عشق ورزیدن شما احتیاج به جلب نظر و محبت و جلب محبت طرف مقابل نیاز دارید.
گاهی پیش اومده که شنیده باشید "طرف مهره مار " داره ، یا" دعای محبت خلقی" انگار داره" حتی گاهی برای خوده شماهم پیش اومده ک با یک نظر از کسی خوشت
پارسال همین موقع ها بود، داشتیم با موتور، میدون معلم رو دور میزدیم، که یهو چشمم افتاد به نرگسای گل فروشی دور میدون، ناگهان عنان از کف دادم و جیغ زدم: «نرگس اومده! نرگس اومده!»
حضرت آقا ترسید! فرمون موتور تو دستش لغزید، نزدیک بود موتور منحرف بشه! فرمون رو کنترل کرد و با چشمانی گردشده نگاه کرد به اینور اونور... گفت کی؟ چی؟ کو؟ نرگس کیه؟! 
من که تازه فهمیده بودم چطور بی مقدمه احساساتی شدم، زدم زیر خنده، گفتم گل نرگس رو میگم، گل فروشی گل نرگس آورده!
خوب بچه ها غذایی که میخوام بهتون امروز معرفی کنم اسمش حیفه است . یه غذای فوق العاده خوش مزه که انگشتتون رو باهاش میخورید .
 
خوب خوب میدونم آب دهانتون راه افتاده بیشتر از این منتظرتون نمیذارم :دی 
 
مواد لازم : یک عدد یخچال :دی نخند لازمه 
آب به مقدار لازم
یک کتری آب
 
یک اجاق گاز حالا فرقی نمیکنه فرگاز باشه یا ساده . پیک نیکم باشه خوبه . اگه ماکروفر هم داشته باشید خوبه 
 
غذا های باقی مانده از روزها در طول هفته یا هفته های گذشته 
 
خوب غذارو از یخ
سلام 
اقا این عمم و بچه هاش دارن میان(استان فارس زندگی نمیکنن)
بعد من دیشب خونه مامان بزرگ موندم.صبح ساعت پنج اومده مامان بزرگم زنگ زده بهشون کجایید.اومده داد و بیداد که بلند بشید ساعت شش اونا اباده هستن یک ساعت دیگه میرسن کار داریم:/من و س جان اول صبحی موی کنان و روی زنان داریم میگیم والا به لا از اباده تا مرودشت که خونه مامان بزرگه سه ساعت راهه:/
مگه قبول میکرد
حالا نیم ساعت پیش زنگ زدیم گفت تاززززززه رسیدیم اباده:/
از ساعت پنج که زنگ زده خد
امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن...
داداش اومده ... میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟
میگم ها؟
میگه گیجی دیگه...هیچی!
میگم خان داداش اضطراب منو کشت...دارم همینطوووری گند میزنم به امتحانا!
میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون ...همینه اوضاعت...وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم...جمع کن بساطتو...درس بخون یه چیزی بفهمی!میگم اوووه ... نکیر و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک...ول کن بابا‌...
میزنه
سلام به همه
من پسری هستم ۲۶ ساله. یه عادت بد اخلاقی دارم. اینه که تو خونه یا محیط کار از رفتار های معمول بقیه بعد مدتی که تکرارشون میکنن یا حرف هایی که میزنن خسته میشم.
کسی کوچک ترین حرفی بهم بزنه اگر یه کم بهم بر بخوره یا احساس کنم حرفش تو کتم نمیره یا طعنه دار باشه زود جوابش رو سعی میکنم بدم. تو کار عصبانی زیاد میشم و کنترلم رو از دست میدم. احساس میکنم ظرفیتم پایین اومده. میترسم این عادت باهام بمونه و بعد تو زندگی زناشویی با این اخلاق و کم طاقتی
یکی که هیچ کس ازش دل خوشی نداره و منم جزو اونایی
بودم که ازش هیچ خوشم نمیومد اومده ریز ریز بامن 
صمیمی شده.
اون رفتار خشک و جدی و مزخرفش...
اون بی توجهی جدیش به لباس پوشیدنش...
خب اومده نزدیک تر شده متوجه شدم به اون داغونی نیس
یه سری چیزای خوبم داره :/
ولی هر دفعه که یکی منو باهاش میبینه حرص میخورم.
خیلی بدجنسم ایا؟!
حس میکنم که دوستای ادم میشن معرف ادم.
نوع رفتارشون.پوششون
و این بنده خدااااااا :/
جلوش گفتم :
یعنی اگه اسلام به خطر نمی افتاد تا حالا هز
یه چندتا اپلیکیشن هست، واسه کتابه. من هر بار کتابی رو تموم میکنم، یا میخوام شروع کنم، یا یه جایی توصیه شده میخوام ببینم چیه به بخش نظردهی این اپلیکیشنا سر میزنم.چند تا نکته عجیب رو متوجه شدم این وسط... ۱. اینکه شاید یه کتابی برای من به شدت موثر باشه و نگاهمو به زندگی تغییر داده باشه و ازش یه عالمه چیز یاد گرفته باشم، ولی واسه یکی خیییلی معمولی باشه و عقیده داشته باشه که پولشو هدر داده! مثل اون فردی که زیر "اثر مرکب" کامنت گذاشته بود که کل این کتاب
همیشه تو زندگیم اگه مشکلی پیش اومده، یا به خودم بخشیدم یا تقصیر رو گردن کسِ دیگه ای انداختم. اما این گندی که الان دارم می زنم، در حالی که میدونم تبعات بسیار سنگینی رو هم به بار داره، هیچ جوره قابل چشم پوشی نیست. به یاد ندارم تو هیچ مقطعی از زندگیم همچین حرفی زده باشم، و نه حتا درک میکردم چطور آدما میتونن همچین حرفی در مورد خودشون بزنن، اما امشب واقعن حس کردم از خودم بدم میاد. بعد ازین حقیقت که از خودم بدم اومده متنفر شدم. و ازین همه حسِ منفی که د
سوت قطار می پیچه توی سرم ، همهمه شد باز خبری دویده
واگن ها میشه خالی و دل من ، آره آره به مقصدش رسیده
ورودی صحن تو هستم آقا ، بی نفس اضافه وارد میشم
دستم و روی سینه می گذارم و ، فقط به زیر لب سلامی میدم
تموم حرفام میشه توی سلام ، خلاصه ی خلاصه ی خلاصه
دست خالی اومده ام آقا جون ، همراه من چن تا تیکه لباسه
قدم قدم به سمت یک پنجره ، سقاخونه دوباره غوغا شده
توی صف شلوغ اون می ایستم ، حادثه ها برام چه زیبا شده
میون آینه کاری های حرم ، شکسته ام حال خوشی ند
- همون آقایی که توی شبکه فیلتر از حق الناس میگفت و دنبال رای های گمشده یه برنامه بود کاشف به عمل اومده که پرسپولیسی هستش، همون آقا در جریان هستش که اسپانسر مشترک استقلال و پرسپولیس که ایرانسل باشه، یک رقم نجومی به استقلال بدهکاره، همین آقا اینجا که جاش هست که از حق الناس بگه و حق استقلال و هوادارانش رو از ایرانسل بگیره سکوت کرده، زیبا نیست؟؟؟
- پژمان راهبر رو شاید خیلی ها نشناسن، ولی بدونین که سایت ورزش سه برای ایشون هستش، این آقا در طول فصل گ
جاده ی اهواز آبادان بسته شده. چند روزی موقت باز بود اما دوباره بسته شد.
جاده ی اهواز شوش هم بسته شده. برای رفتن به دزفول باید دور زد و از جاده ی شوشتر رفت.
ریل راه آهن هم توی محور اندیمشک اهواز بسته شده.
مدارس و دانشگاه هارو تعطیل کردن.
جاده های ساحلی مجاور کارون بسته شدن و پر از سیل بند و آبن و جاده های اصلی شهر همیشه ترافیکن.
مدام صدای هلیکوپتر و جت هوایی به گوش میرسه.
آب کارون به حدی بالا اومده که تا به حال ندیده بودم.
مدام خبر میرسه که فلان روست
برای پیشگیری از این ویروس وحشی!! بهترین راه اول شستن دستها و دوم شستن دستها و سوم شستن دستها و در انتها استفاده از ماسک هست...الانم که خداروشکر سیستم اطلاع رسانی فوق پیشرفته شده و همه دکتر شدن...همه...
این ویروس زیبای وحشی...طبق تحقیقات همکارانم در دانشگاه کالیفرنیا از یک خفاش وحشی تر اومده که سیستم ایمنی این خفاش بسیار قوی بوده...و برای همین ویروس راحت برای خودش در بدن انسان دور دور کرده و تکثیر میکند...افرادی که سیستم ایمنی ضعیفی دارند سریع تر م
دیشب یکی از همکارا گذاشته بود : "بازگشت از تور رایگان کره شمالی" :) دقیقا.دقیقا حس منم همین بود.
 
- واقعا دلم میخواد هر جا برم برای زندگی به جز اینجا:| دیگه تحمل سخت تر شدن روزبه روز زندگی رو ندارم :( به دخترا می گفتم چقدر دلم میخواد مثلا تو اروپا به دنیا اومده بودم آرام میگه کاش منم روسیه به دنیا اومده بودم.گفتم چرا روسیه؟! گفت از جام جهانی تا حالا همش دلم میخواد برم روسیه. :)
 
- دیروز مثل جمعه های دیگه می خواستیم بریم روستا که مامان گفت اعلام کردن
 
هو الحی
.
#قسمت_سی_و_دوم
.
- امروز کارن اومده بود اداره، اتاق من
- چی؟
چشمام گرد شده بود
- درست شنیدی کارن خیلی رسمی با کت و شلوار اومده بود اتاق من
خیلی عوض شده بود اما خودش بود
اومد و گفت که شیعه شده و می خواد اگه خانواده ما و تو راضی باشی با هم ازدواج کنید
ادامه مطلب
یک هفتس با مامانم یک سریال کره‌ای به اسم «who you came from the stars» رو شروع کردیم. پسره با یک سفینه فضایی برای انجام یک سری تحقیقات، برای یک دوره 400 ساله به زمین اومده. الان که فقط 3 ماه تا رفتنش وقت باقی مونده، عاشق شده. بنده خدا نشست کلی فسفر سوزند که چیکار کنم چیکار نکنم، آخرش گفت دیگه چاره چیه، میرم بهش واقعیت رو می‌گم که دیگه بیخیال ما بشه. رفت به دختره گفت آقاجان من آدم فضاییم از فضا اومدم، الانم وقت رفتنم رسیده و باید برم.
فکرم یهو رفت سمت سناریوه
دانلود آهنگ سینا درخشنده چشم مشکی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * چشم مشکی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا درخشنده باشید.
دانلود آهنگ سینا درخشنده به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Sina Derakhshande called Cheshme Meshki Man With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه سینا درخشنده به نام چشم مشکی
یه شبم که ماهشو گم کرده تو آسمونا دنبالش میگردهیه چیزی بهش بگید برگرده دست من نیست که دلش از سنگهچش
دیشب به کوب نشستم کل سیزن دو سریال13 reasons why رو دیدم ... با اینکه فصل یک این سریالو دیده بودم و خوشم نیومده بود ازش ولی دیگه سریال نداشتم ببینم ... :| 
اسپویل
سیزن دو اومده بود به موضوعی پرداخته بود ک نبود اون باعث شد از سیزن یک خوشم نیاد ... اونم ساید دوم داستان بود. ما داستانو از ساید هانا شنیده بودیم ولی همیشه یه قضیه یا ی داستان یک ساید دیگه هم داره و حتی گاهی چند ساید داره ... اما در کل هنوزم خوشم نیومده ازش .  نمیدونم چرا ... اما در کل بنظرم ازش دیدن د
سلام
علا قه ای به شبکه های اجتماعی ندارم، برای همینم تا حالا صد دفعه پاکشون کردم و دوباره با اصرار اطرافیان نصب کردم....
اما هر چه قدر هم دوسشون نداشته باشم، ترجیح میدم خودم تصمیم بگیرم چه برتامه ای مفیده و چی مضره!
حدود یکی دو ماه بود تلگرام طلایی رو دوباره نصب کرده بودم و تقرییا تنها راه ارتباطی بود با دوستان خارج نشین!!!
حالا این گوگل جاسوس، بی اجازه، اومده تو گوشیم هشدار داده که تلگرام طلایی قصد جاسوسی داره، و وقتی دید محلش ندادم، بی تربیت س
هزار بار پیش اومده که به خودم گفتم دیگه واقعا امشب صبح نمیشه این دفعه حتما دق می‌کنم.
+ به شکل احمقانه‌ای زندگیم مزه آدم‌های بی‌خود و بی‌خیال و بی‌هدف رو میده در حالی که واقعا نیستم. گمان کنم فقط بیمارم، البته که جسم نه.
+ پُک: پست کوتاه.
امروز میتونستیم یه دیدارِ دیگه رو رقم بزنیم و تو نیومدی . امروز میتونست چهارمین دفعه ای باشه که همو میبینیم ، میشد بعد از یکماه دیداری تازه کنیم که تو نیومدی . اما اگر قراره الان نیای و به جاش حوالیِ روزِ تولدم بیای ، من راضی‌ام به این ندیدن . که میدونم اونموقع هم بهانه کم نمیاری برای نیومدنت . مثلِ همین دفعه و امتحاناتت . دلم برای زیر چشمی پاییدنامون تنگ شده لاکردار ! واسه اون چشای خوشرنگت ، اون تیپی که به معرکه ترین شکل ممکن جذاب‌ترینت میکنه
دفاع این بنده خداست، یاد دفاع خودم افتادم.
خب یه سه چهار ماهی دیر شده بود، همین طوری که عمه هام الان می گن دیر شده پس کی زن می گیری، اون موقع ها هم می گفتن دیر شده، پس کی دفاع می کنی. کلا دیفالتشون همینه: دیر شده پس کی...!
بگذریم، روز دفاعم همه استادا اومده بودن، همه حضار هم نشسته بودن، من اومده بودم تو سالن زنگ بزنم به استاد راهنمام. بالاخره جناب پروفسور با بیست دقیقه تاخیر رسید و با هم رفتیم داخل و من یکهو رفتم پشت تریبون. انگار همه استرس های عال
از ساعت ۱۰، حجم کارای ردیف شده ام منو از جا کند و ناهار فردا و شستن ظرفها و دستی به سر و روی آشپزخونه کشیدن و شام خوردن و دعاهای روتین اخیر در لیست کارهام تیک خورد و فقط حمام نشد برم که علتش دل دردیه که سراغم اومده و ناچارا اومدم بخوابم!!*کسی هست که نوشته ها و وبلاگم را دنبال کنه؟
طرحام مونده...
ناهار نخوردم...
تا یک ساعت دیگه نور میره...
اتاقم نور نداره و عملا چهار دیواری بی پنجره اس
از وقتی رسیدم مهمون اومده،باید صبر کنم تا برن و ناها بخورم و کارمو شروع کنم
وقت کمه... با این سرعتی که روزگار داره خیلی وقت کم میارم...
فرق علی (ع) شکافته شد !
 پزشک تجویز کرد گوسفندی سر برند و رگ ششش را به او دهند تا در کله او فرو کند و عمق یابی کند ! (لابد چون چیز دیگه چرب و چیلی تر گیر نمی اومده ! )
بعد گفت خوب حالا دیگه کار از کار گذشته بهتره بی خیال شید و برید همون گوسفند رو بار بزارید برا مراسم تا یه آبگوشت مشت بزنیم به بدن .
خوب دکتر با کله ای بود .
ببینید کی ریاضی مهندسیشو خوب داده و از جلسه اومده بیرون. نات مهدی! با اینکه دیروز از دوازده و نیم تا شیش و نیم درس خوندیم و یادش دادم چون روی مباحث تسلط کافی نداشت نتونسته بود بنویسه. خیلی غصه خوردم. من خوب دادم تقریبا. زندگی شیرینه و به دل میشینه. به و به.
اردیبهشت برای این که ثابت کنه چیزی از فروردین کم نداره با برف شروع کرده 
بابا به خدا تو همون وسطت ماه رمضون داشتی ما حساب کار دستمون اومده بود 
لازم نبود این همه خودتو تو زحمت بندازی که :دی
خبر رسیده خرداد و تیر از الان رفتند کلاسهای فشرده غافلگیرسازی
بیمارستان که بودم بچه ها یه روز‌همگی اومدن ملاقاتم، یعنی بخش و گذاشته بودن رو‌سرشونا...هر چی ام‌تذکر‌ میدادم که بابا نصف این بیمارستان منو میشناسن و یه کم آبروداری کنید اصلا حالیشون نمیشد.
چند بارم پرستار اومد تذکر داد ولی دقیقه ساکت میشدن و دوباره شروع میکردن:/ تا اینکه یهو یه دکتر اومد تو اتاق :|دکتر خودم نبود ،تا حالام ندیده بودمش ، اومد و کلی هم احوالپرسی کرد ، معلوم بود منو میشناسه، چون حال عمو رو ازم پرسید ، منم گفتم من باید حالشونو از
با سلام خدمت خوانندگان و خودم!
پس از حدود 5 ماه مجددا وبلاگ نویسی رو شروع کردم و علتش مشکلی که در تنظیمات بلاگم بوجود اومده بود و امکان ارسال مطلب رو برام با مشکل مواجه کرد...
توی این 5 ماه خیلی اتفاقات خاصی برام افتاد و هم خیلی خوب و هم خیلی بد...!
اتفاقات خوبی که برام بوجود اومد همش لطف خداوند بوده و خیلی شاکر هستم و اما اتفاقات بد زندگیم رو ناشی از سوء مدیریت آدمها بخصوص مسئولین میدونم نه چیز دیه...
واقعا آدم وقتی توی جریان کاری قرار میگیره بخاطر
با کلی شور و شعف و ذوق و خوشحالی بلند شدم رفتم دانشگاه ، با کلی استرس بخاطر دیر رسیدن بدو بدو خودمو رسوندم انجمن بازی ، رفتم دم در کلاس ، یادم اومده استاد گفته بود وقتی دیر میاین از در پشتی بیاین ک تو فیلم نیوفتین ، رفتم در پشتی میبینم قفله، برگشتم در اصلی محکمممم دستگیره رو کشیدم بعد یه آقایی اومده میگه خانوم ! این درا قفل مرکزی داره ، برید ته سالن بگید براتون باز کنن. این جا بود ک به بی سروصدا بودن کلاس شک کردم ، رفتم میپرسم کلاس یونیتی کجاست ؟
مهمونا رفتن و واقعیت تلخی که میگه ما چقدر غریبیم، مثل سیلی تو صورتم کوبیده میشه.
دلم گرفته و خدا خیر بده اینترنت رو که همیشه هم بد نیست!
 
هرچند، هرچی اینترنت گروی میکنم بازم کلافه‌ام:)
انگار خفه‌ام
 
دوباره از شب ها بدم اومده، تورو خدا زود صبح بشو:(((
آلرژی دوران بچگیم اومده سراغمچی شده؟ کور شدم ! همین
یه چیزی مثل تبخال روی چشمم هست و امروز دیگه بیناییم هم از دست دادم
و انقدر از تسلیم بیماری شدن متنفرم که دلم میخواد فعالیتهای سابقم رو ادامه بدم
میخاره  .. میسوزه .. درد داره
نیم ساعته دارم سعی میکم پست بنویسم و نمیذاره لعنتی :/
با یکی از بچه هامون تو اینستا در مورد یه چی حرف می زدم
رفتم حموم برگشتم
اینستام ریده
پیامای طرف اومده ولی نمیشه ببینم و جواب بدم
با طرفم رودروایسی دارم موندم چه کنم
فاک‍♀️
قبلا هم اینجور شده بود
بعده یه روز درست میشه
الان میگه این یارو چه بی شعوریه ها :/

بعدا نوشت:درستش کردم✌️
برای نوشتن و توضیح دادن خیلی از چیزها، اون توانایی خاص رو ندارم. اگر دنیای واقعی بود مسئله فرق می کرد و خب می تونم بگم آدم بشدت پر حرف و توانایی هستم که سعی می کنم خودم رو با حرف زدن (شما بخونید فَک زدن) آروم کنم. همون تنش و هیجان درونی رو یجورایی بروز می دم و خیلی مواقع پیش اومده که با چشم باز و عقل کامل هر حرف نابجایی رو داد زدم. این بر می گرده به اینکه نمی تونم خودم رو در رابطه با حرف زدن کنترل کنم. اصلاً چرا دارم شروع وبلاگم رو با این چرندیات می
تکست آهنگ سامان جلیلی فوق العاده
بگو چی اومده سرت اینا کین دورو برتکه میذاری میری منو نمیدونی کی شکونده بال و پرتکی از من دیوونه تره کی هی بگی برو نرهمگه میتونه پر کنه جامو کسی نمیتونه بگه که از منم عاشق ترهدوراتو زدی چی شده که باز اومدی میگی عاشق منی که من برگردمنیستمت تورو هرجا دوس داری برو آره ساده بودم هی تورو باور کردمدوراتو زدی چی شده که باز اومدی میگی عاشق منی که من برگردمنیستمت تورو هرجا دوس داری برو آره ساده بودم هی تورو باور کردمیک
دیشب تو خیابونا, از تو ماشین به عابرای پیاده نگاه میکردم، دنبالت میگشتم... 
 زیر لب با صدای شجریان که در حال پخش بود، زمزمه میکردم: دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است/چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است...
قلبم تیر می‌کشه ، تیر می‌کشه از اینهمه ناچاری
راستی پاییز اومده فکر کردی چجوری بگذرونیم امسالو؟!
سینزدهم آذر ماه هم گذشت.
فکر میکنم اولین صبح هفته بود که خواب خوبی داشتم. ساعت اول کلاس عفونی داشتیم و درس جالبی هم داد استاد یه بحثی هم داخل کلاس درباره اچ ای وی شکل گرفت. نمیدونم میدونید یا نه بخشنامه اومده بعد از مثبت اعلام شدن جواب آزمایش به بیماران نگیم و دلیلش هم گفتن امنیتیه و قطعا کسی که این جمله رو گفته نه از خطرات ایدز خبر داره و نه از امنیت چیزی میدونه. اگر یه بیماری ایدز داشته باشه و مطلع نکنیمش به راحتی ممکنه به اطرافیانش و جامعه بی
 
من اصلا به روی خودم نمیارم...
از احساس گذشته و حماقتام و صبوریای اون.‌..
یادش که میافتم شرمنده میشم که چقدددد بیشعووور بودم...چقدددد‌نمیفهمیدم این راهش نیس ...نه که کار خطای افتصاحی ازم سر به بزنه هاااا...ولی سوتی و کثافت کاری زیاد داشتم...و وقتی یه سال گذشت دیگه رفتم تو سکوت مطلق و قایم باشک بازی ...نباشی‌،هستم!باشی ،میرم!نمیخوام چشمم به چشمت بیوفته...همین!نه تو ...نه هیچ کس دیگه!
....
فقط گفت رماناتو خوندی؟گفتم رمان؟
گفت آره دیگه اونروز تو کلاس ...
با اینکه مدتی میشه از روز نوشت بدم اومده(نمیدونم چرا ¿)و هر سری که می‌نویسم انتشار نکرده پاک میکنم. 
امروز میخوام بنویسم و امیدوارم پاک نکنم.
امروز تا الانش، یک روز پر از دویدن بود، طوری که الان پاهامو حس نمیکنم. از طرفی بخاطر این موضوع خوشحالم آخه... شب راحت میتونم بخوابم‌
وقتی داشتم کفش هامو می‌کشیدم، یک آقا با یک لهجه عجیب غریب که نمیتونستم بفهمم، یک کارتن پرت کرد بغلم و ازم امضا گرفت:/ وسط حرف هاش فهمیدم برای همسایمونه و من باید بهش بدم:) 
دانلود آهنگ سینا درخشنده چشم مشکی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * چشم مشکی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سینا درخشنده باشید.
دانلود آهنگ سینا درخشنده به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Sina Derakhshande called Cheshme Meshki Man With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه سینا درخشنده به نام چشم مشکی
یه شبم که ماهشو گم کرده تو آسمونا دنبالش میگردهیه چیزی بهش بگید برگرده دست من نیست که دلش از سنگهچش
p.p1 {margin: 0.0px 0.0px 0.0px 0.0px; text-align: left; font: 13.0px 'Helvetica Neue'}



همیشه نفر جلویی یه سؤال بی جوابه. 
کیه؟ اینجا چه میکنه؟ از کجا اومده؟ به کجا میره؟ حالش چطوره؟ سنش چقدره؟ داره به چی فکر میکنه؟ توی ساکش چیه؟ اون لنگ را واسه چی دستش گرفته؟
این سؤالها اینقدر درگیرت میکنه که یکدفعه چشم باز میکنی میبینی نفر جلوییت عوض شده. سؤالهای بی پاسخت در مورد قبلی را کنار میگذاری و سعی میکنی این نفر جلویی جدید را تحلیل کنی.
 کیه؟ اینجا چه میکنه؟ از کجا اومده؟ به کجا میره؟
کیوته*-*
یو جونگیون گرل کراش توایس .....
اون دومین عضو گروهه .... 
یکی از اعضای ووکال  لاینه.... 
۱۰ آبان به دنیا اومده و امسال ۲۴ سالش شد ...
اون یه خواهر به اسم سونگیون داره که همه جا تشویقش کرد^-^
و من با نایون شیپش میکنم... 
تویون  فور اِوِر
یه دوست چینی دارم، با پدر مادرش اومده بود ایران مسافرت این چند روزه.. بعد خیلی خوشش اومده بود از ایران.. حتی از غذاهامون! جل الخالق.. چینیا اصلا ذائقه شون به غذاهای ما نمیخوره.. دوغ رو که دیگه نگم برات.. بعد این حتی از دوغ هم خوشش اومده بود! بهش گفتم توکه انقد از ایران خوشت اومده باید با یه پسر ایرانی ازدواج کنی :دی.. فک کنم بدش نیومد از پیشنهادم.. گفت پسرای ایرانی چطورین؟ همیشه فکر میکردم سوال راحتی باشه.. ولی خیلی عجیب بود هرچقدر فکر میکردم هیچ جوا
یکی از اقوام دور که یه آقای جوان سی و چند ساله متخصص قلب و ساکن امریکاست، چند روز پیش برای دیدن خانواده ش اومده ایران. حالا دو روز پیش تصادف کرده رفته توو کما!
شانسه تقدیره بی احتیاطیه هرچی که هست یعنی بخواد اتفاق بیفته میفته. از اون سر دنیا دنبالت میاد تا یه جا گیرت بندازه :/
جوانی کانادایی یک ماه برای تفریح به ایران اومده بود
شبی که می خواست بره، بهش گفتم قبل رفتن یک سوال من رو جواب بده.
...
چرا ایران اینقدر عقب افتاده است؟
 
پاسخ داد: ببخشیدا، بهت برنخوره، تو این یک ماه متوجه شدم که خیلی مردم ایران تنبل هستند. فقط می خوان بشینن و از زیر کار در برن. پول هم خودبخود در بیارن!
 
نمیدونم چرا تازگی هرچی توی وبلاگ مینویسم (دقیقا هرچی حتی اگه یه سلام کرده باشم) یه عده بهشون برمیخوره و میان خصوصی و عمومی، مودبانه و غیر مودبانه بهم بد و بیراه میگن!
واقعا چه بلایی سر اعصابا اومده؟ به خودتون مسلط باشید مردم!
خب!!!
امروز صبح کورس اول رو مجبور شدمُ با تاکسی رفتم ، وطبق قانون مورفی من عجله داشتمو راننده خیلی ریلکس میرفت و آخر هم منو یه جای اشتباه پیاده کرد و چندتا کوچه رو مجبور شدم بدوم تا برسم به ایستگاه اتوبوس، که خوشبختانه رسیدم و پول خرج نکردم =) ولی چون یذره دیر اومده بود منو زینب 8وربع رسیدیم و تا درو باز کردیم استاد سرش رو از روی دفتر نمره یذره بالا آورد و با گوشه چشم نگاهمون کرد و گفت نیاید دیگه سر کلاس. من براتون غیبت زدم. با شوکی ک از قاطعیتش دچ
زود قضاوت نکن !!!از اواخر سال ۹۷ تا به امروز چندین‌ مورد پیش اومده که افرادی رو در درون خودم قضاوت کردم که بعد متوجه شدم که اشتباه بوده و بعدش حس خیلی بدی رو تجربه کردم.این اخلاق بدی که تازگی خیلی روش زوم کردن رو اینجا ثبت میکنم تا دیگه تکرار نکنم :)
منم مثل این حبیب توی سریال لیسانس ها و فوق لیسانس ها هستم تا یه زن با هم یه ذره خوب برخورد میکنه میگم این از من خوش ش اومده خوب دیگه شاید آدم های که توی جامعه نبودن زیاد و یه جورایی طرد شدن این طوری هستند.اما خب برعکس حبیب من اون دو تا دوست ندارم
روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه "
نیزه ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه "
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه "
شیر مردی که در آن واقعه " هفتاد و دو " بار
دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه "
هر کجا مینگری  " نام حسین است و حسین "
ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه "
 
السَّلامُ عَلَیْک یا اَباعَبْدِاللهِ الحُسَین
من این روزها چشم‌هام رو می‌بندم و فکر می‌کنم اگر خدایی نکرده همه‌ی چیزهای خوبی که در زندگی دارم رو از دست بدم، حسرتی دارم از زندگی گذشته‌ام؟
جوابش قاطعانه نه است. قاطعانه نه. من این مدتی که گذشت رو خوب زندگی کردم و بیشتر از این از دستم برنمی‌اومده.
 
خدا رو به خاطر همه‌ی لحظاتش شکر.
شده با یه قضیه ای از لحاظ منطقی کنار اومده باشید و اوکی باشه، ولی دلتون باهاش نیست؟‌
یعنی هر کاری می‌کنید نمیتونید بفهمید که چرا ذهن و دل باهم همراه نیستن... مشکل کجاست؟ یعنی یه چیزایی تو ذهنمون هست که خودمون نمی دونیم؟؟ یا کلا این دوتا جدای از هم کار میکنن؟ یا دل به ذهن می‌گه به چی فکر کنه؟؟؟ قضیه چیه؟؟!!!
متن آهنگ لالایی ها از بنیامین بهادری
لالای لالایی گل لالا مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا
لالای لالایی گل نی نی خوابای خوب ببینی روی ابرا بشینی
مامان خوبت پیشت میمونه قصه میخونه دونه به دونه
دونه به دونه ...
لالای لالایی گل لالا مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا
لالای لالایی گل نی نی خوابای خوب ببینی روی ابرا بشینی
بخواب عزیزم خواب تو نازه فدای چشمات که نیمه بازه
دانلود از تاپ صدا
#سوال
یه چند روز پیش یکی از ممبرای کانال این مشکل براش پیش اومده بود و گفت تخم کرده و پسش همینجوری مونده بیرون 
و نمیدونم نتیجه ای گرفت یا نه!
منم چند روز درگیرش بودم
و هی پرسو جو میکردم تا دکتر پویا یزدانی 
منطقی تر  جواب داد نسبت به همه جواب هایی که رسید دستم
سرم سدیم کلرید بریزین روی ناحیه قرمز بیرون اومده و یکم شکر روش بریزین وقتی پفش کم شد
با کف شست مقعدشو بدین بره تو
شستشو با جفر شاید مناسب باشه
(نگارنده)
ش#پزشکی
#جراحی
#عروس_هلندی
مرکز تحق
برای تحویل لیست غایب ها رفتم پایین که دیدمش. اسما، دختر درونگرای خوش چهره ای که ترم پیش شاگردم بود. برای این که زود برگردم به کلاس عجله داشتم اما وقتی بهم سلام کرد ی لحظه مکث کردم و براش با لبخند دست تکون دادم. پنج دقیقه بعد از اینکه به کلاس برگشته بودم، در زدن. فکر کردم از همون غایباس که با تاخیر اومده ولی وقتی در رو باز کردم مسئول موسسه رو دیدم که اسما رو آورده دم کلاس من. گفت «میگه تیچرش شمایین». بهش که نگاه کردم چشاش پر اشک بود. بغلش کردم و گفت
سه شنبه تو کلاس ۴-۶ عصر فشار همکار جان افتاده بود و دانشجوها به دادش رسیده بودند که نخورده بود زمین
ناچار روزه شو شکسته بود 
من در حد پنج دقیقه تو اتاق دیدمش چون باید میرفتم کلاس ۶-٨
گفت اونم کلاس داره ولی با بچه های دکترا هست و تو همون اتاق گروه تشکیل میده
من رفتم کلاس و وقتی برگشتم نبود
بهش زنگ زدم که کجایی؟ میتونی رانندگی کنی؟ 
گفت زنگ زده همسرش اومده و در راه. درمانگاه هستند
سرم زده بود و فرداش که اومد حالش خیلی بهتر بود
می‌گفت روز قبلش که ر
+چرا دیگه این بلاگ لنتی آمارو وا نمیکنه؟
+بچه ها تبریک بگین دارم ازش میکشم بیرونبرا همون رفتم دوباره آدرس نوشتم
+و اینکه یکی خیلی وقته اومده مشهد بنظرم هنوزم هس ولی اصن نمیخاد با من ارتباط برقرار کنه! آخه چرا؟
من واقعا هیچوخ نمیفهمم و نفهمیدم چرا!
خاک توسرت خر خب دلم برات تنگ شده‍♀️
کیوت اومده .....................چیچی اورده ....یه ویدیو          
بچه ها یه ویدیو اوردم تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتههههههههههه خنده برید ببینید .....

دوبله آرمیای ایرانی برای برنامه ران بی تی اس قسمت 11 
ادامه مطلب
هیچ‌وقت ندیدمش. ده سال پیش بود، نتایج المپیاد آزمایشی فیزیک اومده بود. رتبه‌اش چند نفر بعد از من بود. اسمش توی ذهنم موند. آلما. گاه و بیگاه سرچش میکردم. نمیدونم چرا. اسم و فامیلیش خاص بود برام. 
امروز بعد ده سال، دوباره اسمش رو دیدم. از کشته‌شدگان سانحه سقوط هواپیمای اوکراین. 
آلما. اسم قشنگی داشت. روحش شاد. 
دیشب اکانت فیس بوکم یا هک شده بود یا سعی شده بود هک بشه
چون از طرف فیس بوک برام پیام اومد ک حساب شما مسدود شده چون از دو موقعیت مکانی همزمان وارد شدین. 
و من ناراحت شدم چون مطابق گفته فیس بوک فقط بنی میتونه دنبال هک کردن اکانت من باشه ولی اخه چرا , اصلا استرس ندارم چون تو این سه سال بجز بنی باکسی دوست نبودم ...و حرف نزدم.
شاید هم خطایی پیش اومده واقعا نمیدونم 
طولانیه ولی خوندنش خالی از لطف نیست! ☺
یه کلاسِ انگلیسی هفته‌ای دو روز تو مدت کوتاه ‌ چند ماهه‌‌ای که وین بودم میرفتم. راستش انگلیسیم اینقدر خوب بود که به اون کلاس نرم، ولی‌ دو چیزِ اون کلاس برام خیلی‌ جالب بود ...دور تا دورِ اون اتاق کوچیک صندلی بود و ما‌ها از کشور‌هایِ مختلف با سنین مختلف مثلِ یه دورِ همی‌ رویِ اون صندلی‌ها مینشستیم و سعی‌ میکردیم با انگلیسی حرف زدن با هم ارتباط برقرار کنیم. نیم ساعتِ آخرِ کلاس هم به حرف زدنِ هر فردِ د
در سالهای قبل به دفعات بازیگرانی که حتی به طور سطحی هم از دین شناختی ندارند . به خود زحمت داده و به مقدسات دینی که بر پایه علم الهی  ونبوی است تعرض  کرده اند.حساب آنان جداست . اما گله از  مسئولانی است که این هنجار شکنی را تحمل می کنند.
در ابتدا چرا باید به این بازیگران میدان داد. بازیگر قحطی اومده
ایم نایون  بزرگترین و کیوت ترین عضو توایس:)
میدونم ازت متنفر بودم ولی هیچ وقت بهت هیت ندادم..
امّا الان میفهمم تو اولین باری من بودی:) 
اون بدون میکاپ خیلی خوشگله؛) 
خیلی مواظب  اعضا هستش؛) و همینطور مامان گروهه^^
۳۱ شهریور به دنیا اومده*-*
و من با جونگیون شیپش میکنم:)  
به نام خداوند مهربان
اسفند ماه 1399
یکی دو ماه قبل اخباری به گوش میرسید از موجود کوچکی که برخلاف کوچکیش قدرت عجیب و غریب داشت
چیزی شبیه به قصه ها
که تا اینکه اتفاق بیوفتد و مردم با چشمان خودشون نبینند باور نمیکنند
 
خدا میدونست این موجود محترم چه جوری پیداش شده بود
یکی میگفت از سوپ خفاش ایجاد شده 
یکی میگفت بوده قبلا هم رفته بدنسازی قوی شده برگشته
خلاصه که ما نفهمیدیم چی شد سر و کلش پیدا شد
کسی حرفی زده بود پشت سرش که اومده بود حالیش کنه با کی طر
میدونید ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟. . . 
روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه "
نیزه ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه "
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه "
شیر مردی که در آن واقعه " هفتاد و دو " بار
دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه "
هر کجا مینگری  " نام حسین است و حسین "
ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه "
    السَّلامُ عَلَیْک یا اَباعَبْدِاللهِ الحسین​
ضرب المثل " تعارف شاه عبدالعظیمی" از کجا اومده !؟
قدیما که تهرانی‌ها با ماشین دودی میرفتن زیارت شاه عبدالعظیم پول رفت و برگشت ماشین رو باید اول میدادن، برای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینا چون پول بلیط رو قبلا دادن حتما برمیگردن خونه هاشون، الکی تعارف میکردن که تو رو خدا شب پیش ما باشین !
داداش بزرگم رو برای آپاندیسیت بردن اتاق عمل نیم ساعتی میشه 
یک خانم هم با سوختگی شدییییییییییییید هر دو پا آورده بودن 
چهار لیتر شستشو و اونم هی می گفت سوختم! تا آخرش از حال رفت 
با اینکه ترسیده بودم اما همینکه پلک میزد خیالم جمع شد و به همراهیاش گفتم بیدارش نکنین اذیت میشه :/ شانس که همراهیاش خانواده ش نبودن و همسایه هاش بودن (بار عاطفی نداشتن که بترسن) و همون اول هم یه رگ درشت ازش گرفتم 
یعنی فکر کن ژل نریختم رو خانمه اول شستم بعد هم رفتم سرا
سلام
نمی دونم چه موقعیتی براتون پیش اومده که باعث شده این حس رو نسبت به کتابهای درسی تون داشته باشید ; ولی من دو حالت رو فرض می کنم و بر اساس اون جواب میدم .
یه حالتی که ممکنه پیش بیاد ، اینه که شما مشکلات و درگیری های ذهنی دیگه ای داشته باشید و نتونید به اندازه کافی بهش فکر کنید یا نتونید حلش کنید و در این شرایط ، وقتی به سراغ درس خوندن میرید ، همه دقو دلیتونو سر کتابا خالی می کنید و نسبت به کتابها احساس تنفر پیدا می کنید .
اگه این شرایط براتون پی
هر لحظه ممکنه دخترش به دنیا بیاد، بعد اومده نشسته وَرِ دلِ ما، تو استکان چای می‌ریزه، میگه بفرمایید کاپوچینو؛  سیب تعارف می‌کنه، میگه بفرمایید پیاز:|
+ کلمه کلیدی زدم براش:))))
+ البته فعلا سه تا پست داره، ولی مطمئنم خیلی بیشتر نوشتم راجع بهش. باید بگردم تو آرشیو پیدا کنم :دی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها