نتایج جستجو برای عبارت :

قربانت شوم و این‌ها.

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
 
 
 
ادامه مطلب
دانلود اهنگ افغانی عید قربان است من قربانت شوم
در این مقاله در وبلاگ یک موزیک ترانه بسیار زیبا به زبان افغانی به مناسبت عید قربان با بهترین کیفیت برای دانلود قرار داده می شود.
موزیک عید قربان است من قربانت شوم یکی ترانه های بسیار محبوب به مناسب عید قربان است که در بین فارسی زبان های طرفداران زیادی دارد
برای دانلود این ترانه به لینک های که در پایین همین مطلب قرار داده شده مراجعه فرمایید و با کیفیت عالی این موزیک را دریافت کنید
ادامه مطلب
آبان بن تغلب گوید بامام صادق علیه السلام عرض کردم قربانت  خدایتعلی فرماید خودرا  بکردنه نینداخته 11 سوره 90  حضرت  فرمود کسی را که خدا ببرکت ولایت ما گرامیش  داشته از گردنه گذشته است و ما هستیم آن گردنه یی که هر کس  وارد شود  نجات یابد راوی گوید من خاموش بودم باز حضرت فرمود نمی خواهی بتو  حرفی  آموزم و افاده  کنم  که از دنیا  و آنچه در آنست برایت بهتر باشد  و عرض کردم  چرا قربانت فرمود آن قول  خداست آزاد کردن بنده  13 سوره 90 آنگاه فرمود مردم هم
 سدیر گوید من و ابو بصیر و یحیای بزاز و داود بن کثیر در مجلس نشسته بودیم که امام صادق علیه السلام با حالت خشم وارد شد چون در مسند خویش قرار گرفت فرمود شگفتا از مردمیکه گمان میکنند ما غیب میدانیم کسی جز خدای غزو جل غیب نمیداند من میخواستم فلان کنیم را بزنم او از من گریختو من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است  سدیر گوید چون حصرت از مجلس برخاست و بمنزلش رفت من و ابو بصیر و میسر خدمتش رفتیم و عرض کردیم قربانت گردیم آنچه در باره کنیزت فرمو
 رسولخدا ص فرمود بهترین مردم  کسی است که عاشق عبادت شود با عبادت دست بگردن شودو انرااز دل دوست دارد وباتن خود انجام دهدو برای ان فارغ شود بکاردیگر دل مشغول نداردچنین شخصی باک ندارد که زندگی دنیایش بسختی گذردیا باسانی 4 عیسی بن عبدالله بامام صادق ع  عرض کرد قربانت عبادت چیست فرمود نیت خوب داشتن بعبادت از راهی که خدا از انرا اطاعت شود هماناای عیسی مومن نباشی تا انکه ناسخ را از منسوخ تشخیص دهی تا بناسخ عمل کنی ومنسوخ را کنار گذاری  عرض کردم قر
و از تو میپرستند ان حقست 53 سوره 10 یعنی انچه در باره علی علیه السلام میگویی و بکو اربپروردگارم که انچه در باره علی ع میگویم حق است و شما خدارا در مانده نکنید ابان بن تعلب گوید بامام صادق ع عرصکردم قربانت تدایتعالی فرماید خودرا بکردنه نینداخته 11سوره90 حصرت فرمود کسی را  که خدا ببرکت ولایت ما گرامیش داشته از کردنه گدشکه است وماهستیم ان گردنه یی که هر کس وورد شود نجات یابد  راوی گوید من خاموش بودم باز حصرت فرمود نمیخو اهی بتو حرفی اموزم و افاده ک
پیش از این ها عزیزم و قربانت و فدات لقلقه ی زبانم نبودند. همیشه نهایت دقت را برای استفاده از این لغات می‌کردم. برای همین بود که وقتی فاطمه را خطاب کردم " عزیز دل " جا خورد. او می‌دانست من این ترکیبات را قربانی هر کسی نمی‌کنم. می‌دانست عزیزم را به عابران و مسافران و هم کلاسی و ... نمی‌گویم. می‌دانست به کسی می‌گویم عزیز، که برایم عزیز باشد ... برای همین بود که وقتی یک بار با هم بحث مان شد یادآوری کرد که دارم با کسی با عصبانیت حرف میزنم که خطابش کرد
 
گردآوری و نویسنده : اشکان ارشادی 
 
غزل زیبای « آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟» 
از استاد شهریار که نام حقیقیش محمدحسین بهجت تبریزی هست.
این غزل را به ترکی نیز موجودست. 
اکنون هم ترکی آذربایجانی و هم فارسی را تقدیم عزیزان می‌کنم.
ابتدا ترکی آذربایجانی 
سپس به زیبایی تمام غزل فارسی همین شعر 
ادامه مطلب
 
گردآوری و نویسنده : اشکان ارشادی 
 
غزل زیبای « آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟» 
از استاد شهریار که نام حقیقیش محمدحسین بهجت تبریزی هست.
این غزل را به ترکی نیز موجودست. 
اکنون هم ترکی آذربایجانی و هم فارسی را تقدیم عزیزان می‌کنم.
ابتدا ترکی آذربایجانی 
سپس به زیبایی تمام غزل فارسی همین شعر 
ادامه مطلب
 علی بن ابی حمزه گوید ابو بصیر از امام صادق ع پرسبد و من حاضر  عرضکرد قربانت  پیغمبر ص چند مرتبه بمعراج بردند فرمود دو مرتبه  وجرییل اورا در مقا،می نگه داشت و گعت در جایت بایست ای محمد ص زیرا در جایی ایستاده یی که هرگز هیچ فرشته و گفت میفرماید سبوح قدوس منم پردوردگار ملایکه وروح که رحمتم بر غضبم پیشی دارد  پیغمبرص فرمود ار خدایادر گذشت خواهم در گذشترا خواهم  امام فرمود و همچنان بود که خدا عرمایدپیغمبر بمقام قاب قوسن او ادنی رسبد 9 یوره 53 شرح
-روز تشییع جنازش توی دانشگاه راه نبود...
شهید خادم الشهداشده
-شهید؟!
-آره ...داشتن از راهیان میومدن تو ماشین پشتیبانی  نشسته بود که چپ میکنن و...
سمت مزارش حرکت کردیم
خیلی دوست داشتم ببینمش
اما نه اینجا
پسر کوچولویی که دستمو تو عکس گرفته بود
حالا قلب باکش رو به من داده...
سرمزارش رسیدیم...
خشکم زد وهمونجا افتادم
عکسش داشت با لبخندی منونگاه میکرد...
یعنی اون پسر...
وایییی
روی سنگ رو خوندم
نوشته بود:
آمدی جانم به قربانت
ولی حالا چرا؟؟؟!
#سید_مهدی_بنی_ها
 برخی از یاران محمد بن سلیمان یکی از از راویان حدیث از حضرت  ابوالحسن ع حدیت کند که بان حضرت ع عرض کردم قربانت شوم ما آیاتی از جانب شما در قرآن می‌شنویم که اینطورکه آنطور نیست و نمیتوانیم که از شما بمارسیده است  آنهارا بخوانیم آیا گناهکاری فرمود نه همانطور که اموختهاید و بلد هستید بخوانید بزودی بیاید کسی بشما بیاموزد مقصود  حضرت صاحب الامر علیه السلام است چنانچه فیض ر ه گوید 
امام صادق ع میفرمود حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت ورفتن حیا گردد و نومیدی از انچه دست مردمست  موجب عزت مومن اسک در دینش و طمع. فقریست حاضر و اماده  5 احمد بن محمد بن ابی نصر گوبیدبامام رضا عرضکردم قربانت گردم  برایم باسماعیل ابن داود کاتب توصیه یی بنویس شاید از او بهره یی ببرم فرمود مرا دریغاید مانند تویی چنین چیزی طلب کند تو بر مال تکیه کن هرچه خواهیز من بگیر
خدایا 
چی قشنگتر از 
ابراز عشق عبد به مولا
ابراز عشق بنده به رب
ابراز عشق مخلوق به خالق
ابراز عشق ضعیف به قوی
ابراز عشق میت به حی
ابراز عشق فانی به دائم
قشنگم
دوستت دارم.
میپرستمت.
ستایشت میکنم.
عشقم
عزیزم
دوستت دارم.
فدایت شوم.
قربانت شوم.
عزیزمی.
عزیز دلمی خدای من.
خدا جونم دوست دارم.
عاشقتم.
ای بهترین رفیق تمام اوقاتم.
من در شب تنهایی آنقدر قدم خواهم زد که تو را بیابم
آنقدر بوی نان تازه را فرو میکشم تا قربانت بشوم
من برای تک تک غم هایت خودم را به آب و آتش میزنم
ای تو؛
ای من...
ای همنشین تنهایی هایم
آه! دریا دریا حسرت، دریا دریا عشق، اما نه برای من، برای تو...
 
+برایم بگویید! بگویید چه حسی از خود خود خودتان دارید؟ خودتان را بگذارید آنطرف تر، کمی نگاهش کنید...
زیاد گوید امام باقر ع اگر مابیکی از دوستان خود فتوایی از روی تقیه دهیم چه مبگوبی  عرضکردم قربانت شما بهتر دانید  فرمود اگر همان را اخذ کند برایش بهتره و پاداشش بزرگتر است ودر روایت دیگر است که فرمود اگر همان را اخذ کند برایش بهتره و پاداشش بزرگتر است  در روایت دیگر ست که فرمود  اگر انرا اخذ کند پاداش یابد و اگر رها کند بخدا که گناه کرده است 
در جهان عشق سلطانت کنم،
آنچه خواهی، جان من، آنت کنم.
جا دهم در مردم چشمم ترا،
تا ز چشم غیر پنهانت کنم.
ریزی باران ملامت بر سرم،
بوسه باران، بوسه بارانت کنم.
 چیده گلهای مراد خویش را،
دسته-دسته زیب دستانت کنم.
پردة دل کرده پای انداز تو،
در دل و در دیده مهمانت کنم.
روز مرگم تو میا، شرمند ه ام،
چون ندارم جان، که قربانت کنم.
 
مفضل گوید بامام صادق ع عرضکردم قربانت گردم دعا جامعی یعنی تمام و کاملی بمن بیاموز فرمود خدا را ستایش کن زیرا هیچ نماز گزاری در نماز میگوید سمع الله لمن حمده یعنی  خدایا بشنو سخن اکسیکه تو را ستایش کنی 3 ونیز ان حضرت ع فرمود رسولحداص چنان بود که روزی سیصدوشصت بار خدا را حمد وستایش مبکرد بشماره رگهای بدن واینگونه. میفرمود والحمد لله دبالعلمین ،کثیرا علی کل ال  یعنب ستایش مخصوص  پروردگار جهانیانست بسیا ر بر حال 
اما من طعم تلخ خال گونه ات را نچشیدم. آن لجاجت زنانه ای که سلول به سلول تنت را در آغوش گرفته است باید با دست های من زدوده شود...
اصلا من بلاگردانت بشوم، قربانت بشوم، خال روی تنت بشوم...
خوب است؟
با من حرف بزن، با من ترشی مکن. اصلا این یک دستور است. با من خوب باش، لطفا...
+نمیدونم کی میخوام از این خزعبلات دست بردارم. جالبیش اینه هیچ شخص شخیصی در زندگی من نیست ولی وقتی خرفت میشم این جور متن ها میاد به ذهنم. بر من ببخشید...
+خدایا این خرفتی ریشه دوانده تو ج
عقربه های ساعت تند و تند می دویدند گویی زمان دنبالشان کرده بود و من تو را جایی میان ساعت دوازده تا دو گم کردم و شنهای ساعت تمام شد. انگار زمان آنها را بلعیده بود.  
تو جایی میان شعرهای شهریار آمدی، جانم به قربانت و جایی لا به لای شعرهای سعدی رفتی دامن کشان من زهر تنهایی چشان و شنهای ساعت تمام شد و زمان خاطراتت را بلعید و قی کرد بلعید و قی کرد بلعید و قی کرد. 
 ابراهیم بن موسی گوید راجع  بطلبیکه  از امام رضاع داشتم اصرار و پافشاری میکردم و اوامر وعده میداد یک روز که باستقبال والی مدینه میرفت من همراهش بودم نزدیک قصر فلان رسبد و در سایه درختان فرودامد منهم فرود امدم و شخص سومی با ما نبود  عرضکردم  قربانت  عید  نزدیک است  بخداکه من درهم و غیر درهمی ندارم حضرت با تازیانه بسختی زمین را خراش داد  سپیس دست برد وشمش طلایی از انجا برداشت و فرمود اینرا بهره خود ساز و انچه دیدی پنهان دار
آقا من از عشق مالدیو مردم!
سالهاست دوست دارم از نزدیک ببینمش رو ساحلش در حالی که آب های دریاش پاهامو نوازش میکنه دراز بکشم!
واقعا توی این جهان به این بزرگی یکی پیدا نمیشه من رو ببره اونجا؟!
آهای آقای نیمه گمشده! خیر سرت هر وقت پیدا شدی باید تو دستات بلیط مالدیو باشه! وگرنه برو همون گورستونی که گم بودی بازم گم شو! بوخودا!
+ از دختری که کل اتاقش رو آبی این رنگی کرده غیر از این میشه انتظار داشت؟!!!
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
 
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟
 
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟
 
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
 
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟
 
آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمى‌پاشد زهم دنیا چرا؟
چشمم افتاد بِ گلدوزی های روی پتو،تمیز و مرتبخوش رنگبا طراوتظریفتو هم روزی مثل کارِ دستت تمام ویژگی های بالا را داشتی، با زیبایی بی نهایت...اما حالا هر شب پژمرده تر می شوی،هر شب زمرد چشم هایت تر می شوند،صدای ناله ات از بلند گوی تلفن در تمام خانه طنین می اندازد...قلبم مچاله می شود با درد ها و گریه هایت،خونم منجمد می شود از تصور آشفتگی هایت...کاش می توانستم شب و روز را دور تو بگردم و قربانت شوم.کاش می شد حداقل حرف های دلم را بِ گوشت برسانم.میدانم ای
نمونه ای از نامه حضرت امام به همسرش
تصدقت شوم
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم مبتلا گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتی باشد، می گذرد، ولی بحمداللّه تا کنون هر چه پیش آمده خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتا جای شما خالی است، فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظره خوش دارد.
علی بن الحسین ع فرمود تمام خیر ونیکی را دیدم که در بریدن طمع از دست مردم است و هرکه هیچ امبدی بمردم نداشته باسد و امرش را درهر کاری بخدای  عزوجل   واکذارد خدایعزوجل در چیز ی اورا اجابت کند 4 امام صادق ع مبفر مود حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت ورفتن حیا گردد و نومبدی از انچه دست مردمست موجب عزت مومن است در دینش و طمع فقریست حاضر واماده  5 احمد بن ابی نصر گوید بامام رضا ع عرضکردم قربانت گردم برایم باسماعیل ابن داود کاتب توصیه یی نویس شاید از او
امام صادق ع فرمود همانا مومن کسی است که چون خشم گیرد از حق نگذردو چون راضی و حشنود گردد در باطل قدم ننهدوچون قدرت یابد بیشتر از حق خود نگیرد  سلیمان بن خالد گوید اما باقر ع فرمود ای سلیمان میدانی مسلمان کیست عرض کردم قربانت شما  بهتر میدانی فرمود مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان ودست او سالم باشند سپس فرمود میدانی مومن کیست عرضکردم شما داناترید فرمود مومن کسی است که مسلمانها او را بر مال و جان خود امین سازند  و بر مسلمان حرامست که نسبت بمس
به نظر من زیباترین کلمه مازندرانی "بِلاره" هست!
قطعا مازندرانی ها از مادرها و مادربزرگهایشان این عبارت را زیاد شنیده اند: "ته بلاره"
این کلمه در حالت کلی به معنای "فدایت شوم" یا "قربانت شوم" میباشد و به نظر من نوعی نوازش عاشقانه مازندرانی است.
حدس میزنم بلاره از مشتقات کلمه "بلا"ست. به معنای بلا! یعنی درد و بلاهات برای من.
همانطور که گفتم در نوازش های مازندرانی، در مویه هایشان به شدت از این واژه استفاده میشود. اما به همان اندازه در اشعار مازندران
چون نزدیک. خانه اش رسیدم ان حضرت پیدا شد بر الاغی سوار بود و پیراهن و ردایی در بر داشت چون نگاهم بامام افتادز انحضرت خجالت کشیدم حضرت  بمن رسید و ایستاد و نگاه کرد من سلام ماه رمضان بود گفتم   خدا مرا قربانت کند  غلام شما طیس از من طلبی دارد وبخدا که مرا رسوا کرده من من با خود گمان میکردم باو میفرماید از من بدارد وبخداکه من نگگفتماو چقدراز من میخواهد و نه نامی بردم بمن فرمود بنشین تا برگردم من بودم تا نماز  مغرب را گزاردم وروزه هم داشتم سینه ا
علی بن اسباط گوید شنیدم از امام رضاع در باره گنجی که خدای عزوجل میفرماید دو زیرش گنجی برای انها بوده فرمود در انجابود بسم الله ارحمن الرحیم. در شگفتم از کسی که یقین. بمرگ چگونه میخندد و در شگفتم از کسی که یقین. بقدیر دارد چگونه بان اندوهگین میشود ودر شگفتم از کسیکه دنیا و دگر گونیهایش را نسبت اهلش دیده است چگونه بان اعتماد میکند و سزاوار است کسیکه خدارابا عقل شناخته خدا باو عقل داده خدا در قضا قدرش متهم نسازد و در روزی رسانیدنش اورا بکندی نسب
نمونه ای از نامه حضرت امام به همسرش
تصدقت شوم
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم مبتلا گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتی باشد، می گذرد، ولی بحمداللّه تا کنون هر چه پیش آمده خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتا جای شما خالی است، فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظره خوش دارد.
به گزارش جماران؛ متن نامه امام به برادر بزرگشان آقای پسندیده بدین شرح است:
بسمه تعالی
 
برادر بزرگوارم، قربانت شوم
شما را به خدای متعال قسم می ‌دهم به حرفهای دکتر ترتیب اثر دهید. چرا موجب نگرانی همه می ‌شوید؟ خداوند لازم نموده است که در مواقع احتمال ضرر، انسان از آنچه موجب است اجتناب کند، اگر چه ترک حج و صوم و صلوة باشد.
شما می‌ خواهید موافق حکم خدا عمل کنید، کاری نکنید که خداوند نعوذباللّه‌ از شما ناراضی باشد. این احتیاطات شما برخلاف شرع ا
 ابان تغلب از امام صادق ع حدیث کند که فرمود  مردم بر چهارگونه هستند من عرضکردم فدایت شوم انها کبانند  فرمود یکی مردی  که ایمان دارد ولی قران باو داده نشده  دیگر مردی که قران را دارد ولب ایمان ندارد  سوم مردی که هم. فران باو داده اند  وهم ایمان را جهارم  مردبکه نه قران را داراست  و نه ایمان  عرضکردم قربانت گردم رای من حال اینها رابیان  و شرح فرمایید فرمود اما انکه ایمان دارد ولب قران بدو داده نشده  چون میوه یا خرما  ایست که مزه اش  شیرین است و
عن أبی عبد الله علیه السلام قال: خرج الحسن بن علی علیهما السلام إلى مکة سنة ماشیا، فورمت قدماه، فقال له بعض موالیه: لو رکبت لسکن عنک هذا الورم، فقال کلا إذا أتینا هذا المنزل فإنه یستقبلک أسود ومعه دهن فاشتر منه ولا تماکسه، فقال له: بابی أنت وأمی ما قدمنا منزلا فیه أحد یبیع هذا الدواء فقال له: بلى إنه أمامک دون المنزل فسارا میلا فإذا هو بالأسود، فقال الحسن علیه السلام لمولاه: دونک الرجل، فخذ منه الدهن وأعطه الثمن، فقال الأسود: یا غلام لمن أردت
 گفتم قربانت گردم مطلبی در دل دارم که بخاطر ان اندوهگینم می خواستم انرا از پدر شما بپرسم پیش امد نکرد فرمود ای احمد چیست ان عرضکردم اقای من از پدران شما برای ما روایت کرده اند که خوابیدن پیغمبران بر پشت و خوابیدن مو منین بجانب راست و خوابیدن منافقین بجانب چب و خوابیدن شیاطین برو افتاده و دمر است  فرمود چنین است عرضکردم اقای من هرچه کوشش میکنم بدست راست  بخوابم ممکن نمیشود خوابم نمیبرد  حضرت ساعتی سکوت نمود  سپس  سپس فرمود احمد نزدیک من بیا
ابو اسماعیل  گوید بامام باقر ع  عرضکردم  قربانت  گردم نزد ماشیعه بسیار است   فرمودایا توانگر. بفقیر توجه میکند و ایا نیکو کار از بدکردار درمیگذرد. و با یکدیگر مواسات میکنند. عرضکردم نه  فرمود انهاشیعه. نیستند. شیعه کسی استکه چنان کند12. امام باقر ع  میفرمود اصحاب خودرا بزرگ دارید و احترام کنید و بیگدیگر رو ترش نکنید زیان نزنید ورشگ نبرید از بخل بپرهیزیزید تا از بند گان مخلص خدا باشید  13 مام باقر به سعیدبن حسن فرمود ایا یکی  از شما نزد برادرش
 

زندگی‌تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم
مبارک باد عید قربان، نماد بزرگترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس
 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦اس ام اس تبریک عید قربان♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
 
نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟برای طوف کویت جامه احرام بر بستمگدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یانه ؟
ادامه مطلب
روزی چند بار قربونت بشمو میشنوم از آدمای مختلف، از دوست، رفیق، هم اتاقی و بلاه بلاه، ولی دلم واسه هیچکس ضعف نمیره که تو. تو که میگی قربونت بشم اینطوری میشم که هوم، خب! :)) یه بار هم بهت گفتم، گفتم کلا تو فاز خدانکنه و این‌ها نیستم در ری اکشن این جمله اما خب واسه تو اینطوری میشم که خب. :دی
میگی قربونت بشم و دل من غش میره. اما خب دو جا بیشتر غش رفت
 کجا؟ اونشبی که نوشتی «قربون جنگیدنت بشم». و بذار اعتراف کنم که هزار بار خوندمش. و هی زمزمه کردم قربون ج
مفضل جعلی گوید حضرت صادق ع فرمود براستی حسرت وپشیمانی ووای اینها برای انکس است بانچه. بیند سود نبرد وانچه بر ان استواراست از روش وعقیده نداند  که چیست وایا برایش سود بخشد یا زیان من عرضکردم قربانت پس از مباناین مردم رستگارشان بچه چیز شناخته شود فرمود انکس کهکردارش با گتارش موافقت دارد وانچه می گوبد بدان عمل کند گواهی بنجات،و رستگاری برای او ثابت شده و هرکه کردادش موافقت با گفتارش ندارد ایمانش عاریت است  شرح مجلسی ره در گفتار امام صادق ع ک
امام صادق  ع فرمود سالی حسن بن علی ع پیاده بمگه رفت و پاهایش اماس کرد  یکی ار غلامانش  عرض کرد  اگر سوا ر شوی این اماس فرو نشنید  فرمود نه وقتی باین منزل  رسیدیم سیاه پوستی پبش تو اید وروغنی همراه دارد تو از اوبخر و چانهنزن  غلام عرضکرد.  پدر ومادرم قربانتما بهیچ منزلی واردنشدیم که کسی انجاباشد واین دوا را بفدوشد  فرمود چرا ان مرد در جلو تو است نزدیک ان منزلی پس یک میل  2 کیلو متر راه رفتندان سپاه پوست  پیدا. شد اماحسن ع بغلامش فرمودنزد این مر
دیر برگشته بودم خونه؛ خیلی زیاد.
رسیدم خونه و مامان هیچی نگفت. بابا هم. آخر شب که چای قبل از خواب رو با مامان میخوردیم گفتم مامان مهم نبود براتون دیر اومدم؟ نه تذکری نه اعتراضی. گفت آدمی که خونه ش رو دوست داره آسمون رو به زمین میدوزه کارهای واجبش رو زودتر تموم کنه برسه خونه. به زور نمیشه بهت بگم دوستت داریم خونه ت رو دوست داشته باش. بچه که نیستی. گفتم مامان من خونمون رو دوست دارم. گفت دوست داشتن یعنی وقت گذاشتن. آدمی که دیر میاد وقت نداره که کسی و
سلام رفیق! قربانت بشوم عباس من! 
هربار به نحوی عشق خود را در دلم تازه می‌کنی . مدیونت هستم تا جان در بدن دارم. این را مرحمتی از جانب حق و عنایتی از جانب تو میدانم که اجازه نمیدهد و اجازه نمیدهی یادت در قلبم کهنه شود...
ادامه مطلب
علی بن ابی حمزه می گوید: امام کاظم (ع) را دیدم که در زمین کشاورزی خود کار می کرد و عرق می ریخت. عرض کردم: قربانت گردم!پس کارگران کجا هستند؟فرمود: ای علی! بهتر از من و پدرم در این زمین با بیل کار می کردند. عرض کردم. آنان را معرفی بفرما. حضرت فرمود: رسول خدا (ص)، امیر المؤمنین (علیه السلام)و پدرانم همه با دست خود کار می کردند. کشاورزی شغل پیامبران خدا، جانشین آنان و مردان شایسته است (مجلسی، 1403 ق، 115/48). توجه به کشاورزان و تولید کنندگان نیازهای مردم درسیر
15 آوریل 2020
قربانت گردم، برای من بی مفهوم جلوه میکند تا از امور روزمره ام برای تو بنویسم. چون با احتساب کار و کاسبی که دارم، تمام روز را در این فکرم که جیبم خالی نشود و از پشت خنجر نخورم. تمام روز را در این فکرم که شکست نخورم. همانطور که امروز از صبح تا همین الان که این سطور را مینویسم، با هزار آدم هفت خط و شارلاتان سرو کله زده ام. افسوس! اما خبر خوبی که برایت دارم این است که امورم به زودی اصلاح میشود، کارها خوب پیش میرود و همه چیز سر جایش اتفاق می
متن آهنگ حمید هیراد گفتم بمان
به تو گفته بودم ز من بگذری روم در پی عشق ویرانگری
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی
به تو گفته بودم که دستم بگیر کنار دلم باش و با من بمیر
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی
گفته بودم که آرامشم میرود نقطه امن آسایشم میرود گفتم تا بدانی
گفته بودم نرو خواهشا میشود پیش من باشی سازشم میشود
گفتم تا بدانی به تو گفتم تا بمانی
تورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدام
ماندن یا نماندن به پای تو ماندم یا نماندم
آمدی
امام صادق ع فرمود در انچه خدای عزوجل بداود وحی فرمود این بود که ای داود چنانکه نزدبکترین مردم بخدا متواضعانند ودور ترین مردم از خدا هم متکبرانند  ابو بصیر گوید در سال وفات امام صادق ع خدمت موسی بن جعفر ع رسیدم و عرض کردم قربانت چرا شما گوسفندی کشتید در صورتیکه فلانی شتر کشت فرمود ای ابا محمد همانا نوح ع در کشتی نشست و هرچه خدا خواهد در کشتی بود انسان و حیوان و متاع بسیاری بود و کشتی ماموریت داشت وگردخانه کعبه طواف  کرد همان طواف نسا بود ونوح 
در آن دفترچه ی سبز آبی ، امروز ثبت شد ؛
اولین تار موی سفیدِ نوزده سالگی ۹۹/۲/۳.
نمیدانم برای چه تاریخی منتظر دومی و سومی اش باشم !
.
نوشته بودم که :
"قلبی نیست که در مسیر آرزوهایش باشد و رنج نکشد و چه رنجی شیرین تر از این ؟! "
نمیدانم چند ساله بودم که از خِیرِ وسیله ای که برایم عزیز بود گذشتم ، اما برای همان بارِ اول به من فهماند که ؛ رها کردن و وصل نشدن به طناب های جدا ناپذیرِ وابستگی ، لذتی دارد آنم چندین برابرِ تمامیِ کسب کردن ها و داشتن ها . 
و در 
در آن دفترچه ی سبز آبی ، امروز ثبت شد ؛
اولین تار موی سفیدِ نوزده سالگی ۹۹/۲/۳.
نمیدانم برای چه تاریخی منتظر دومی و سومی اش باشم !
.
نوشته بودم که :
"قلبی نیست که در مسیر آرزوهایش باشد و رنج نکشد و چه رنجی شیرین تر از این ؟! "
نمیدانم چند ساله بودم که از خِیرِ وسیله ای که برایم عزیز بود گذشتم ، اما برای همان بارِ اول به من فهماند که ؛ رها کردن و وصل نشدن به طناب های جدا ناپذیرِ وابستگی ، لذتی دارد آنم چندین برابرِ تمامیِ کسب کردن ها و داشتن ها . 
و در 
سلام.حالا یاد گرفته‌ام همه‌جا با تو وارد مکالمه شوم. مکالمه‌ای یک نفره. وقتی توی اتوبوس در حال له شدنم. وقتی توی یک جلسه نشسته‌ام. وقتی روی تردمیل می‌دوم. وقتی دمبل‌ها را با مکافات بلند می‌کنم. وقتی توی صف تاکسی ایستاده‌ام. وقتی نصفه شب با چشمان خواب آلود کنار یخچال می‌ایستم و بطری آب را قلپ قلپ بالا می‌کشم. وقتی توی اتاق پرو روبروی یک آینه هستم. وقتی آرایشگر ابروهایم را برمی‌دارد. وقتی روی تخت خواب دراز کشیده‌ام و به سقف نگاه می‌کنم. و
داودبن فاسم جعفری گوید خدمت امام جواد ع رسدم وسه نامه بی ادرس همراه من بود که بر من مشتبه شده بود واندوهگین بودم حضرت یکی از انهارا برداشت وفرمود این نامه زیادبن شلیب است دومی را برداشت. این نامه فلانی است من مات ومبهوت شدم حثرت لبخندی زدو نیز 300 دینار بمن داد وامر فرمود که انرا نزدیکی از پسر عموهایش برم وفرمود اگاه باش که او بتو خواهد گفت مرابه پبشه وری راهنمایی کن تا این پول از او کالایی بخرم تو اورا راهنمایی کن داود من دینارهانزد او بردم بم
ابی یعقوب گوید شبی محمد بن فرج  را پیش از مرکش در برابر امام هادی ع دیدم حضرت باو نگریست  و او فردا بیمارشد چند روز کهبیماریش گذشت  بعیادتش  رفتم سنگین شده بود بمن خبر داد که امام برای او پارچه فرستاد ه و او انرا در همان پارچه کفن کردند ابن یعقوب گوید امام هادی ع همراه ابن  خضیب دیدم ابن خضیب بحضرت عرضکردراه برو قربانت گردم فرمود تو چلوتری چهار روز بیشتر نگذشت که چوبهای شکنجه را بپای ابن خضیب گذاردند و سپس خبر مرگش رسید واز او روایت شده که چو
 امام صادق ع فرماید پدرم بجابربن عبدالله انصاری فرمود من باتو کاری دارم چه وقت برایت اسان تراست که تنها ببینم و از تو سوال کنم حابر گفت هر وفت شما بخواهی  پس روزی بااو در خلوت نسست وباو فرمود در باره لوحبکه انرا در دست مادرم فااطمه علیها السلامدختر رسولخدا    صلی الله علیه واله  دیزه یی و انچه مادرم بتو فرمود که دران لوح نوشته بود بمن خبر ده جابر گفت خدا را گواه میگیرم که من زمان  حیات رسولخدا صلی الله علیه واله خدمت مادرت فاطمه علیها السلام
از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست
بر روی قبرِ خاکی ات، سنگ مزاری نیست
کاشانه ام آباد باشد، قبر تو خاکی؟!
جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست
با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه...
در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست
اشرار یثرب، ناسزا و هیزم و آتش
این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست
در هست، آتش هست اما میخِ بر در نه
ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست
غصه نخور، این دود می خوابد، خدا را شکر...
پشت در این خانه یار بارداری نیست
شیخ و بزرگ شهر را وقتی ک
پرهیز از پیروی کورکورانه از اشخاص در کلام امام صادق علیه السلام
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
١- حدثنی محمد بن علی ماجیلویه ـ رضی الله عنه ـ عن عمه ، عن محمد بن علی الكوفی ، عن حسین بن أیوب بن أبی عقیلة الصیرفی ، عن كرام الخثعمی ، عن أبی حمزة الثمالی قال : قال أبو عبد الله علیه‌السلام : إیاك والرئاسة ، وإیاك أن تطأ أعقاب الرجال. فقلت : جعلت فداك أما الرئاسة فقد عرفتها ، وأما أن أطأ أعقاب الرجال فما ثلثا ما فی یدی إلا مما وطأت أعقاب الر
داود رقی از امام صادق ع راجع بقول خدای عزوجل دو عرش خدابر اب بود پرسیدم فرمود در این باره چه میگویند عرض کردم میگویند عرش روی اب بود و پروردگار بالای ان فرمود دروغ گویند هر که این گمان کند خدا را محمول قرار داده واورا بصفت مخلوق وصف کرده است واورا لازم اید که چیزیکه خدارا حمل میکند تواناتر از او باشد عرضکردم قربانت گردم شما برایم بیان کنید فرمود پیش از انکه زمینی یا اسمانی یا جن وانسی یا خورشیدو ماهی باشد خدا دینش وعلمش را باب عطا فرمود  مقصو
سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح تو شمع جمـع عالمی ماه زهرایی تو طور و محکماتی و نور و طاهایی تو منجــی جهانـی و یـاور مایی تو نـور حـی سرمـدی یا اباصالح قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح **** تو جان جان عالمی جان به قربانت پدر شکفته چون گل از صوت قرآنت بوسه زده بـر دهـن و لب خندانت آینـــۀ محمّـــدی یــا
نسیمی آشنا ازسمت گیسوی تو می آید


 نسیمی آشنا ازسمت گیسوی تو می آیدنفسهایم گواهی میدهد بوی تومی آیدکجایی یابن زهرا،ای همه عالم به قربانتکه از سمت حجاز هرجمعه ها،بوی تومی آیدزمین لبریز ظلم وآسمان تیره،دلم ابریشودسرگشته قلبم هرزمان بوی تومی آیدچقدخوبست این جمعه بیایی بانگ برداری اناالمهدیزکعبه جمعه هاآقا،عجب بوی تومی آیدمکن محروم عالم را زفیض دیدن رویتبیا ای پادشاه دل،دلم سوی تومی آیدزمین راغرق درنور خدا کن زودتر آقادل مشتا
 زراره گوید شنیدم امام صادق ع میفرمود همانا برای حضرت قایمپیش از انکه ظهور کند غیبتی است  عرضکردم برای چه فرمود زیرا او میترسد و بادست اشاره بشکمش فرمود یعنی از کشته شدن میترسد  محمدبن مسلم گوید شنیدم امام صادق ع میفرمود اگر خبر غیبت صاحب الامر بشما رسید منکر ان نشوید مفضل بن عمر گوید خدمت امام صادق ع بودم  در اتاق مردم دبگری هم نزدش بودند که من گمان کردم وی سخنش با دبگری است امام فرمود همانا بخداکه صاحب الامر از میان شما پنهان شود و گمنام گ
امام صادق ع فرمود  چون وفات رسول خدا ص در رسید عباس بن عبدالمطلب و امیرالمونین ع را طلب کرد و بعباس فرمود عمو محمد قبول مبکنی که ارث محمد را ببری قرضش را ببری را بپردازی  بوعدهایش وفا کنی اونپزیرفت و گفت ای ریول خدا پدر و مادرم قربانت من. پیر مردم عیالم.  بسیار. مالم اندک است وتو در سخاوت با باد مسابقه گذاشته ایچه کسی طافت وصایت ترا دارد حضرت اندکی سر پایین انداخت و سپس فرمود عباس می پذیری که ارث محمد را ببری وقرضش را اداکنی ووعدهایش را عملی کن
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری های تهران و اطراف پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّر الدین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازاریان پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأس
خاطره با یک کتاب امام زمان را هدیه دادم !!!
خاطره : فروش کتاب یا هدیه ای جدید!
 
خاطره فروش کتاب یا هدیه ای جدید!آدم های مهربان را دوست دارم.او هم با مهربانی قرارداد بسته بود. . .اخلاق خوبش مشتری جذب کن بود من هم یکی از آن مشتری ها . . .اهل تلافی محبت ها هستم و از آن جا که سر و ته بنده را به کتاب بسته اند . . .
فقط یک مجهول وجود دارد:چگونه شروع کنم؟با توکل به خدای منّان سر صحبت را باز می کنم.ازشرایط جامعه و علاقه ی بچه مدرسه ای ها به کتاب های خوب و اوضاع کتا
مشاورهٔ تربیتیادامهٔ پاسخ استاد علی‌اکبر مظاهری به پدری مهربانادامه راه‌کارها:۶. به پوشش کودک توجه کنید. ویژگی‌های لباس مناسب کودک:الف) چسبان نباشد. ب) لباس زیرش گرم نباشد، چون گرم‌شدن اعضای خاص، انسان را تحریک می‌کند. ج) پاهایش عریان نباشد. ٧. مادر و خواهر و اطرافیان، نزد کودک، پوشش حیامندانه داشته باشند. مثلاً خواهر نزد برادر پاهایش برهنه نباشد. ۸ .والدین به وظایف تربیتی خویش عمل کنند و اصلاً نگران آینده نباشند. گاهی این کودکان چنان پار
تو را می‌خواندم ژوزه*! سیزده‌ ساله و از امتحان سختی برگشته. صبحی در میانه‌ی دی‌ماه بود. سرد بود زه‌زه. در سایه نمی‌شد رفت. خزیده‌بودم به محوطه‌ی پشت کلاس‌ها و روی نیمکت زرد و زنگ‌زده‌‌ای نشسته‌بودم و هر سه‌چهارثانیه یک‌بار دماغم را می‌کشیدم بالا. آه زه‌زه! اقرار می‌کنم زمان مناسبی برای خواندن فصل مانگاراتیبای تو نبود. آن‌روز نتوانستم اشک‌هایم را پس بزنم و هم‌کلاسی‌ام فکر کرد سوالی را در امتحان جا انداخته‌ام یا بعد از آنکه برگه
مشت در جاهایی نمونۀ خروار است که تصادفی برگرفته شده باشد
و نه با جستجو و جمع‌آوری دانه به دانه
***
معنویّت‌گرایی‌هایی از این سخ که:
"تصوّر نکنید بهشت از جنس باغ‌های دنیوی است"،
عین مادّی‌گرایی است.
***
برای درمان آسیب‌های اجتماعی باید از ظرفیّت شریعت استفاده کرد
نمایش انتقادی آنها اوضاع را خراب‌تر می‌کند و بس
***
اگر انسان عجیب‌ترین مخلوق خداست،
ایرانیان هم عجیب‌ترین ملّت جهانند
***
جوانان دم بخت!
توت را اگر بشویی شیرنیش از بین می‌رود
اگر
امروز بیدار شدم. صبح. نه، شب بود. دیدم نیستی. نبودی. نمی‌دانستم چی‌به‌چی‌ است ولی می‌دانستم که نیستی. خودم گفتم بهتر است نباشیم، چون آن لحظه دلتنگت بودم زیاد. چرا نبودی؟ نمی‌فهمیدم. و این دلتنگیِ زیادی عصبی‌ام کرده بود. نمی‌دانستم چه کنم؛ گفتم نباشیم! باری... شب بود، بیدار شدم دیدم نیستی. صبح هم... می‌دانی، از لحظۀ اولین بیدارشدنم تا نزدیکِ ظهر، حسِ تعلیقِ همان زباله‌های ناسا در خلأ را داشتم که درِ گوش‌ات گفتم. نزدیکِ ظهر، پیامت را روی گو
امروز بیدار شدم. صبح. نه، شب بود. دیدم نیستی. نبودی. نمی‌دانستم چی‌به‌چی‌ است ولی می‌دانستم که نیستی. خودم گفتم بهتر است نباشیم، چون آن لحظه دلتنگت بودم زیاد. چرا نبودی؟ نمی‌فهمیدم. و این دلتنگیِ زیادی عصبی‌ام کرده بود. نمی‌دانستم چه کنم؛ گفتم نباشیم! باری... شب بود، بیدار شدم دیدم نیستی. صبح هم... می‌دانی، از لحظۀ اولین بیدارشدنم تا نزدیکِ ظهر، حسِ تعلیقِ همان زباله‌های ناسا در خلأ را داشتم که درِ گوش‌ات گفتم. نزدیکِ ظهر، پیامت را روی گو
آهنگ منم سرگشته حیرانت ای دوست
برای دانلود آهنگ منم سرگشته حیرانت ای دوست از حسین کشتکار به ادامه مطلب گلسار موزیک مراجعه کنید
منم سرگشته حیرانت؛ ای دوستکنم یک باره جان؛ قربانت، ای دوستخلیل آسا؛ زِ شوقِ وصلِ کویتدهم سر؛ بر سرِ پیمانت، ای دوستدلی دارم؛ در آتش، خانه کردهمیانِ شعله‌ ها؛ کاشانه کردهدلی دارم؛ که از شوقِ وصالتوجودم را زِ غم؛ ویرانه کردهوجودم را زِ غم؛ ویرانه کردهمن؛ آن آواره ی بشکسته بالمزِ هجرانت بُتا؛ رو بر زوالممنم آن؛ مرغ
اصلاح بین مردم و اصلاح نگاه مردم نسبت به یکدیگر اتفّاقی است مبارک که حتّی اگر برای ایجاد الفت و مهربانی در دل‌ها به بهای سخن نادرست گفتن هم انجام شود، طبق بیان روایات دروغ‌گویی محسوب نخواهد شد.وقتی ما از ذکر خیری که برای کسی شده است به او خبر می‌دهیم بذر محبّت و دوستی را کاشته‌ایم و زمینه بسیار خوبی برای نادیده گرفتن ناراحتی‌ها و کدورت‌ها فراهم کرده‌ایم.امام صادق(علیه‌السلام) «اَلکَلامُ ثَلاثَةٌ: صِدقٌ و َکِذبٌ و َإِصلاحٌ بَینَ النّا
حسن بن جهم می گوید : ابو الحسن(ع) (امام کاظم(ع) یا امام رضا(ع)) را دیدم که خَضاب کرده بود. گفتم: قربانت گردم! خضاب کرده اید؟!
فرمود: «آری. آراسته بودن، از عواملی است که بر پاک دامنی زن می افزاید. زنان، از آن رو ترک پاک دامنی می کنند که شوهرانشان آراسته بودن را ترک می نمایند».
سپس فرمود: «آیا تو دوست داری که همسرت را مانند خودت، ناآراسته ببینی؟».
گفتم: نه.
فرمود: «او نیز همین طور».
آن گاه افزود: «پاکیزگی، خوش بو بودن، اصلاح کردن مو و کثرت آمیزش ، از صفات
 ودستش را گرفت و روی مسندیکه خودش نشسته بود اورا نشانید و پهلوی او نشست و متوجه اوشد و بااو.  بسخن پرداحت و حود را قربان او میکردمن از انچه از انچه از پدرم میدیدم در شگفت بودم که دربان امد و گفت موفق باشید برادرو سر لشگر خلیفه عباسی امده است وهر گونه موفق نزد  پدرم میامد دربانان و افسران مخصوصش جلو میرفتند واز در خانه تا مسند پدرم بصف میایستادند تا او بیاید و  برود پدرم  روبابی محمد داشت و باو سخن میگفت تا نگاهش بغلامان  مخصوص موفق افتاد و ان
یک وقت‌هایی آهنگ‌هایی هستند که آدم را به خودشان می‌گیرند. یعنی جدا از آهنگشان، متن ترانه و شعری که خوانده می‌شود عجیب به دلت می‌نشیند. حس می‌کنی چه حرف دل تورا می‌زند. این جور وقت‌ها اغلب، سوزنمان گیر می‌کند روی همان یک ترک. درست مثل همین الان بنده :) خلاصه بگویم اینطور وقت ها همان اهنگ را می‌گذاریم روی تکرار و همین طور که مشغول کار کردنیم می‌شنویم و می‌شنویم. چندین بار که آهنگ تکرار می‌شود اگر گفتی چه اتفاقی می‌افتد؟ آفرین :) در کمال
به همون اندازه که با شنیدنه بوی قورمه سبزی(!!) ریلکس و شُل و ول می شم!. از شنیدن صدای آمبولانس وحشت دارم و موهای تنم سیخ می شه.
این دو حالت رو توی یه لحظه و همین چند دقیقۀ پیش که پشت مانیتور، روی صندلی لم داده بودم و بشقابه برنج و خورش قورمه رو دید می زدم و توی چشمام قلب می ترکوندم و منتظر بالا اومدن اینترنت بودم. آمبولانسی هوآر کشان رررررفت سمت کلانتری :/ . چرا زد حال خدا؟! هر چند لحظه ای بود. ولی حس و حالمون پرید. داشتم عشق می کردم از حالم آ :| .
+ ولی ب
جایی برای خودم نوشته بودم: بهار که از راه برسد قرار خواهم گرفت. آهنگ های بهاری گوش می دادم، تا بهار دلنشین آمده سوی چمن می خواندم و گوشه گوشه ی کتاب هایی که می خواندم، می نوشتم: من بهارم، تو زمین...

برنامه می ریختم که:امسال بیست کتاب می خوانم، امسال فیلم های بهتری می بینم، امسال زبان انگلیسی ام را کامل میکنم، امسال بیشتر می نویسم، امسال بهترخواهم بود، خوب تر، امسال تو را کمتر دوست خواهم داشت، امسال کمتر دلتنگت خواهم شد، امسال بهار که بیاید فرا
جایی برای خودم نوشته بودم: بهار که از راه برسد قرار خواهم گرفت. آهنگ های بهاری گوش می دادم، تا بهار دلنشین آمده سوی چمن می خواندم و گوشه گوشه ی کتاب هایی که می خواندم، می نوشتم: من بهارم، تو زمین...

برنامه می ریختم که:امسال بیست کتاب می خوانم، امسال فیلم های بهتری می بینم، امسال زبان انگلیسی ام را کامل میکنم، امسال بیشتر می نویسم، امسال بهترخواهم بود، خوب تر، امسال تو را کمتر دوست خواهم داشت، امسال کمتر دلتنگت خواهم شد، امسال بهار که بیاید فرا
 
رمان در امتداد باران یک رمان عاشقانه و اجتماعی زیبا به سارا ای میباشد. هم اکنون میتوانید جهت دانلود رمان با فرمت PDF و لینک مستقیم رایگان برای گوشی موبایل اندروید، ایفون، کامپیوتر و لپ تاپ از مجله اینترنتی هیلتناقدام کنید.
خلاصه و دانلود رمان در امتداد باران
وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان با خواندن صفحه اول شوکه میشود … این رمان برداشتی آزاد است از یک
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از خوندن این پست،روبه قبله بایستیم و سلام بدیم جانِ جهان حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه...
السلام علیک یاصاحب الزمان
سلام آقاجانم،جانم به فدایت سرورم،جانم به فدای تنهاییاتون،جان به قربان دل شکسته ات که ارزش اینو نداریم بخاطر مایِ هیچ دلتون بشکنه اقاجانم
حرف زدین؟دلتون ارامش گرفت؟لذت بردین؟میدونین آقا چی گفت؟گفت سلام علیکم فرزندم،گفت جانم به قربانت عزیزدلم،فدایت شوم عزیزدلم...توبرام خیلی ارزش داری خیلی چطور می
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک د
بیست و چهارم بهمن ماهِ سال یک هزار و سیصد و فلان
/ یا هـو /
 
نارگل خانم؛ زیبای جان. عزیزِ من.
حرف زیادی ندارم، فقط خواستم بگویم همه اش بخاطر خودت بود. بخاطر خودت بود که گفتم نرو، کنار منِ بخت برگشته بمان. که شاید بتوانم برایت کاری کنم، نشانت بدهم که وفاداری به حرف نیست. وفاداری جان دارد، زنده است، نفس میکشد، دست های گرمی دارد و تعریف از خودت نباشد اما "گاهی میتواند کاری کند که خستگی هایت را در آغوشش از یاد ببری".
الهی برای نگاه غصه دارت بمیرم، هیچ
حالتی که بنشینم و حاجت‌ها را فهرست کنم و آدم‌ها را به اسم بنویسم و بعد شروع کنم یکی یکی خواستن، برایم کمرنگ می‌شود از بس مجیر و ابوحمزه و کمیل و حتا همین جوشن، عوضم می‌کنند. یادم می‌دهند که انگار دعا، خواستن نیست. وقتْ خالی کردن است برای چیزی شبیه گپ زدن. نگاه کن جمله به جملهٔ همین جوشن قربان‌صدقه رفتن است. سبحانک سبحانک سبحانک...آنهایی که سبحانک را «منزهی» ترجمه کردند، اولین کسانی بودند که لذت‌های دعا را از ما گرفتند. پاک و منزه؟ نه! سبحان
دانلود آهنگ جدید حمید هیراد گفتم بمان
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام گفتم بمان کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده گفتم بمان با صدای حمید هیراد از جوان ریمیکس
ترانه: حسام جعفری , موزیک: حمید هیراد , تنظیم: محمدرضا رهنما
Download New Music Hamid Hiraad – Goftam Beman
 
جدیدترین موزیک حمید هیراد عزیز در سایت قرار گرفت.
موزیک جدید و زیبای حمید هیراد، گفتم بمان نام گرفته است.
این موزیک در تاریخ ۲ آبان ماه در سایت قرا
امام باقر(علیه السلام):چون ازاعمال مدینه فارغ شودازآن مقدارکه خداخواهدمکث کند, پس ازآنجاقصد عراق کند.عاملی ازطرف خوددرمدینه بگذاردوچون آن حضرت بیرون رودنامه ای ازسفیانی به اهل مدینه برسدکه اگراورا نکشیدمردان جنگی شمارابکشم وذریه ی شمارا اسیرکنم, پس عامل آن حضرت رابکشند وچون  به "شقره" رسدکه موضعی است درنزدیکی"بیداء" خبرقتل عاملش به اوبرسد, پس برگردد وشمشیر درایشان نهدوایشان رابکشدوچنانکه کسی ازایشان رانگذاردبه نحوی که قتل حره نزداوچ
تقویم شیعه
۱ ذی الحجه
۱- عزل ابو بکر از تبلیغ سوره برائت
در این روز در سال نهم هجرت، ابو بکر از تبلیغ سوره برائت عزل شد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله امیر المومنین علیه السلام را روانه فرمود که آیات برائت را از ابو بکر بگیرد و خود بر اهل مکه قرائت فرماید. آغاز ماجرا این بود که در سال ۹ هجری قمری پیامبر صلی الله علیه و آله ابو بکر را به مکه فرستاد تا آیات اوایل سوره برائت را بر کفار بخواند. پس از رفتن او جبرئیل نازل شد: یا رسول الله، ادای این امر ب
 امام علی (علیه السلام) مى فرماید: جهاد زن شوهردارى شایسته است به سبب آن که در میدان جهاد مشکلات فراوانى است: هم بذل مال است (در زمانى که مجاهدان هزینه هاى خود را از سلاح و مرکب و غذا مى پرداختند) و هم بذل جان و هم جدایى از زن و فرزند و بستگان و در بسیارى از موارد، جراحات سخت جسمى. زن ها نیز هنگامى که در برابر مشکلات خانه دارى و گاه اعتراضات و زخم زبان هاى شوهر قرار مى گیرند اگر تحمل و بردبارى نشان دهند جهاد مهمى را انجام داده اند. «اصبغ بن نباته»
 

هشدار به گروه های فامیلی
این روزها گروه های فامیلی هم زیاد شده است. عمو،خاله ،
دایی و زندایی و حتی خواهرها و بردار ها همگی یک گروه زده اند به نام گروه فامیلی
و در آن هر مطلبی که خوششان بیاید برای دیگری به اشتراک می گذارند و هر از چند
گاهی هم از حال یکدیگر میپرسند.
در نگاه اول با خود میگوییم که خدا پدر و مادر این
تکلونوژی را بیامرزد که باعث شد حداقل از راه دور از احوال برادر و یا خواهر خودم
با خبر شوم و حتی فیلم و عکسش هم بتوانم به صورت آنلاین بب
پیش نوشت: در بخشی که با عنوان« نامه ها »شروع اش کرده ام، با خودم نامه نگاری می کنم. هر چند در تمام نامه ها مخاطب دوست عزیز و گرانقدر من است که احتمالا هر آدمی از اطرافیان و حتا آنانکه نمی بینم و نمی شناسم هم می توانند بود. نامه یک حرف است که وقتی نوشته شد و از دست نویسنده بیرون رفت به بی نهایت آدمی نوشته شده که هر کدام شاید در گوشه ایی از ذهن نویسنده جا خوش کرده اند و او در آنی که می نویسد، همه را یکجا و با هم به یاد می آورد و با آنها در گفت و گو باز م
«...ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم،
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب،
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار..»

مشیری، آنوقت که چنین حسی را در کلمات ریخته لابد فکر کرده زیبایی دیدن روزی آفتابی آنقدر زیاد است که به یک ثانیه زنده بودن می‌ارزد. مولانا وقتی سروده "آفتابیش در میان بینی، دل هر ذره‌ای که بشکافی!" از دنیاهای آفتابی پنهان خبر داشته، درست مثل کسی که نقشه‌ی گنجهای زیرِ زمین را بداند، چه موعظه باشند و مشق علم و استادی، چه عاشقی و
اول دبیرستان یکی از دخترهای کلاس برای ما سه نفری که ته کلاس می‌نشستیم روز ولنتاین سه تا شمع قلبی قرمز در یک ظرف شیشه‌ای آورد، شاید برای اینکه فکر می‌کرد ما چهارتا رفیقی، اکیپی چیزی هستیم. یا شاید هم با خودش فکر کرده بود بگذار برای این هم ببرم. به هر حال همسایه است، زشته! اما من هیچ حسی نداشتم.
طولانی، بی‌سروته و از ته دل

تولد امسالم، دو بار ملت سعی کردند سوپرایزم کنند. کادو و کیک و بادکنک و نقشه غافلگیری و فلان و بیسار... اما هر دو بار نقشه‌شا
بعد از خالی شدن خانه با صدای سکوت بیدار شدم. می‌دانستم اگر حتی یک روز دیگر منتظر بمانم دق می‌کنم. اپلیکیشن flo را باز کردم و جمله late for 8 days همه توانی که برای ریلکس کردنم در هفت روز گذشته جمع کرده بودم را مثل یک بادکنک ترکاند. بادکنکی که انگار داخلش آب گرم بود ریخت داخل شلوارم و پیش خودم گفتم اه آمدی جانم به قربانت؟ اما خبری از رنگ زیبای سرخ نبود. قلبم را گرفتم کف دستم و رفتم داروخانه. حتی تحمل نداشتم با پارتنرم حرف بزنم. آدمی دیگر که سعی می‌کند ا
سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما مبارک باد. ...رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه از حضرت زهرا (س) به نزد امیرالمؤمنین علی (ع) آمدند و با لبی خندان گفتند: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر...فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر
بعد از خالی شدن خانه با صدای سکوت بیدار شدم. می‌دانستم اگر حتی یک روز دیگر منتظر بمانم دق می‌کنم. اپلیکیشن flo را باز کردم و جمله late for 8 days همه توانی که برای ریلکس کردنم در هفت روز گذشته جمع کرده بودم را مثل یک بادکنک ترکاند. بادکنکی که انگار داخلش آب گرم بود ریخت داخل شلوارم و پیش خودم گفتم اه آمدی جانم به قربانت؟ اما خبری از رنگ زیبای سرخ نبود. قلبم را گرفتم کف دستم و رفتم داروخانه. حتی تحمل نداشتم با پارتنرم حرف بزنم. آدمی دیگر که سعی می‌کند ا
* این مقدمه برای اون دسته از افرادیه که آن فرانک رو نمی شناسن. آن فرانک دختر یهودی نوجوانی بود که همراه خانواده اش و چند یهودی دیگه برای دو سال طی دوران جنگ جهانی در یک مخفیگاه به نام "ساختمان ضمیمه سری" زندگی می کرد و طی این دو سال ارتباط مستقیمی با دنیای بیرون نداشت. آن فرانک طی محاصره ساختمان ضمیمه توسط نازی ها کشته شد و بعد از مرگش، خاطراتش تحت عنوان "خاطرات یک دختر جوان، آن فرانک" منتشر شد.
مرسی از هوپ که منو دعوت کرد به این چالش دوست داشتنی
1.عمه ی پانم استوری بلند بالایی گذاشته که مفهوم کلیش تهدید کردن معلماییه که بخشنامه های"نژادپرستامه" و ضدترک دولت ایران پیروی میکننه:))
فازش چیه واقعا:|
واقعا یکی با رسم شکل باید به مردم یاد بده ترک گرایی هم اندازه ضد ترک بودن نژاد پرستانه است:| 
و خب کلا این عمه ام مصداق خیلی خوبیه واسه تایید مسخره بودن مرزا:| واقعا الان مثلا این خراب شده ای که سه ماه و نیم دیگه توش زندونیم چه فرقث میکنه اسم کشورش ایران باشه یا آزربایجان:|
بیشتر از هر وقت دیگه ای
 تمام ماه مبارک غر زده‌ام و غصه خورده‌ام که هیچ نفهمیده‌ام اصلا از آمدنش. همه‌ی سحرها خواب مانده‌ام، همه‌ی افطارها تنها بوده‌ام توی راه، سرکلاس یا خانه و بی‌همراه. رمضان بهار من است، عید من است، سال نوی من است و همه‌ی نصیب من امساله نیم ساعت اضافه‌ای بود بین کلاس‌هایم که به جای نهار پناه می‌گرفتم گشنه تشنه گوشه‌ی کتاب‌خانه و به اندازه‌ی سی‌وپنج سال عبادت می‌کردم. آمدن رمضان همیشه برایم تکرار خوشایند حس تعلق بود و علاوه بر آن، تجر
روزگار غریبیست، هوای پاک را جلوی درب خانه‌مان پارک کرده‌اند و یک نفر نیست که بگوید آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ گویا خوشش می‌آید حرصمان بدهد. درست همین حالا که خروج از خانه‌ حکم ورود به قصر کافکا را پیدا کرده است، سر و کله‌اش پیدا شده است. و زمین نیز چه قدر تلافی‌جویانه دارد نفس می‌کشد، هر چه قدر بیشتر، آدم خاک می‌کنند، او دهانش را بیشتر باز می‌کند. و چه قدر در این شرایط آزادتر است آن که زندانی بوده است. برای او چه فرقی دارد دور تا دو
زهرای بابا سلام
 
فکر کنم 3 روزه بودی و برای تست زردی یا غربالگری بعد از تولد لازم بود ازت خونگیری بشود. بیمارستان نزدیک ما به چه دلیل نمی توانست این کار را بکند.یادم نیست ولی گرمای شهریور مجبور شدیم  از همانجا تاکسی تلفنی بگیریم و برویم بیمارستان دیگری که در محدوده طرح ترافیک بود چون می دانستم کارشان خوب است. تاکسی عزیز در آن گرما و می دید ما نوزاد داریم به بهانه خرابی کولرش شیشه را پایین کشیده بود و من هی نگران برمی گشتم نگاهت می کردم که ببین
صبح زود سپیده نزده برادر محمد زنگ‌ می‌زند. می‌گوید حاج قاسم. می‌زند به گریه. اخبار را زیر و رو می‌کنم. دست ِ حاج قاسم روی زمین افتاده است. روضه‌ی علمدار در ذهنم پیچ‌ می‌خورد. بغض امانم نمی‌دهد. منتظر تکذیبیه می‌گردم. سپاه خبر شهادتش را تأیید می‌کند. جهان زیر و رو می‌شود. علمدار دیگر بر نمی‌گردد. اهل خانه هم برای نماز برخاسته‌اند. خبر به آنها می‌رسد. بغض و گریه‌ی بلند اهل خانه دیوانه‌ام می‌کند. قربانت برم آقا.. چه کشیدی وقتی خبر علمدار


حضرت خاتم امام مسلمین
سید و سالار اسلام مبین
بر تمام خلق عالم سروری
جامع ادیان و هر پیغمبری
بعد تو ختم رسالت شد یقین
چون که اکملت لکم گردیده دین
بعد از آن دیگر که باطل مدعی است
بدعتش رسوایی هر مشتری است
در غدیر خم تو احیا گشته ای
با علی جانا تو ابقا گشته ای
چون که فرمان آمده از سوی حق
تا وصی خود شناسی  بهر خلق
آنکه را مولا و سرور شد علی
اوست یار و یاور تو ای نبی
وای برآنان که آن جا بوده اند
بعد تو بر این ولی شوریده اند
دوزخ است مأوایشان قطع الی
 
 
آغازهای زیبا، پایان های وحشتناک، انسان ها در ارتباط با یکدیگر چه خطاهایی مرتکب می شوند؟
عشق با اتصال آمیخته می شود.آدم ها، جنجال‌ها به پا می‌کنند تا به یکدیگر برسند.عاشق می شوند و تمام تقلای خویش را در جهت ابراز عشق به کار می‌گیرند. فکر می‌کنند فوت و فن عاشقی را خوب بلدند. هر چه فدایت شوم و قربانت گردم و از این آداب عشاق می‌دانند در مسیر دوست خرجش می‌کنند. انگار در پروسه عشق، ادبیات آدم ها نیز متحول می شود. استعداد کلام و قدرت بیان عجیبی
 
 
آغازهای زیبا، پایان های وحشتناک، انسان ها در ارتباط با یکدیگر چه خطاهایی مرتکب می شوند؟
عشق با اتصال آمیخته می شود.آدم ها، جنجال‌ها به پا می‌کنند تا به یکدیگر برسند.عاشق می شوند و تمام تقلای خویش را در جهت ابراز عشق به کار می‌گیرند. فکر می‌کنند فوت و فن عاشقی را خوب بلدند. هر چه فدایت شوم و قربانت گردم و از این آداب عشاق می‌دانند در مسیر دوست خرجش می‌کنند. انگار در پروسه عشق، ادبیات آدم ها نیز متحول می شود. استعداد کلام و قدرت بیان عجیبی
طنزانه - 1مقدمتا عارض شوم که علی رغم مشاغل عدیده بر آن شدم کاغذی سیاه کنم اندر احوالات کانون. الحمدلله و المنه شاهد تطوری (1) هستیم که خوشی ای است بر خوشی های سابقمان که دل خوشمان را علاوه بر خوشی های دیگر، میتوانیم به آن هم خوش کنیم. تطوری است حاصل عمری زحمت و تلاش عده ای عدیده در مدتی مدیده که ان شاء الله الرحمن گستره ی ممالک محروسه (2) را در بر گیرد و وسعتش دو چندان گردد. بستر که مهیاست، با خود گفتیم ما هم دینی ادا کنیم بلکه باری از گردن نازکمان ک
 مقدمه
با نام خالق هستی انشای خود را آغاز می کنم. امروز می خواهم درباره ویروسی به اسم کووید19 یا همان کرونا صحبت کنم که خطرناک و واگیردار است, اما ما می توانیم با رعایت بهداشت فردی آنرا ریشه کن و نابود کنیم تا همه ی مردم جهان از خطرات آن در امان بمانند و زندگی لذت بخشی را به همراه خانواده خود داشته باشند.
انشا درمورد خودمراقبتی و بهداشت فردی
کرونای خطرناک می دونین چیه!؟این بیماری خیلی خطرناک می باشد و ما با رعایت بهداشت فردی و عمومی هیچگاه به
سلام
اول از همه، از باقی میزها معذرت خواهی کن و بهشان بگو آنها نیز برایم ارزشمندند اما کمتر از تو . میگویم تو چون دیگر باهم صمیمی شده‌ایم . یادت هست اولین برخوردمان؟ یا بهتر است بگویم برخوردم با تو . آن زمان میزکار نبودی و میز همه چیز بودی و بعدها نجاتت دادم . اولین برخوردم با تو به خیلی زمان قبل برمیگردد . تورا با انگشت شصتم شناختم . خشک و خشن بودی و باعث شدی مثل خر عر بزنم و بروم آغوش مادرم و تو عین خیالت نبود و از جایت تکان نخوردی و شاید با میزه
طنزانه - 3حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چندتصدقت گردم! خدا به سر شاهد است در نظر داشتیم پیشانی این کاغذ را دست نخورده باقی گذاریم، باقی بقایتان، که سخن به درازا نکشد. شما هم یحتمل لاینقطع گرفتار درس و بحثید. لذا عجالتا پیش از همه عارضم که نخل نورسته ی "کانون" اگر نیکو باغبانی داشته باشد و اسیر خزان نابرادری برادرها و تموز (1) خدعه ی خدعه گران نگردد، حکما به بار می نشیند و سایه و ثمرش کام و نام همه را شکرین خواهد کرد.
⏪⏪⏪⏪⏪⏪⏩⏩⏩⏩⏩⏩سر سوزنی از م
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- امروز
به  دفتر خاطرات خودم رفتم-؟؟ ان خاطرزنده
شد- توی دفترم درلندن شروع به گریه کردم – بچه ها پیش خانم ایکس  رفتند جریان گفتند ایشان با  کمی گفتند  
بان لهجه زیبا اسکاتلندی   ک
بسیارنادر است گفتند  بخشی از ا ن دربرنامه
بگو حتما عده ای هم مانندتو درحال احوال گذشته هستند وبیاناتی خواهند کردکه شما
مقداری ارامش پیدا میکنی ومسببین این جرینات شایدکمی به خود بیاند وبفهمند چه کرده
اندقول دادم برخودمسلط شو
سلام خودم!
می‌دونم اینقدر کتابای تخیلی خوندی که الان باورش خیلی برات سخت نیست اگه بگم این نامه‌ی الکترونیکی نه تنها از ده سال بعد برات اومده، بلکه نویسنده‌ش هم خودتی! از طرفی خوب می‌شناسمت (ناسلامتی خودمی‌ها!) و می‌دونم احتمالش کمه این حرفا رو جدی بگیری، ولی حالا که این فرصت پیش اومده و ماشینی ساخته شده که می‌تونه کلمات رو در زمان انتقال بده، خودم رو موظف می‌دونم که این نامه رو برات بنویسم و همراه با نامه‌هایی که دیگران دارن برا خودِ جو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها