نتایج جستجو برای عبارت :

چندتا عکس

دیشب به تب و لرز و نفس تنگی و نخوابیدن گذشت. امروز هم به تب و لرز، گریه، بدن درد، سرگیجه و ناله و مرگ گذشت. از دستی که داره کنده میشه هم نگم، خدایا مشکلی ندارم این چیزا رو میدی به آدم، ولی ناموسا چندتا چندتا نه، یکی یکی بده آدم بتونه هندل کنه. سه تا کاپشن، سه تا پتو... 
+ بخاطر کارنامم فلش بهم داد مدرسه و از الان ذوق اینو دارم که خدا جون ینی چی بریزم توش بعد کنکور ؟:))) اسکل :)))
در این پست قصد دارم چندتا وبلاگ خوب برای شما دوستانم معرفی کنم. در کل اینترنت وبلاگ های بسیاری وجود داره و هر روزه هزاران صفحه حاوی اطلاعات و مطالب گوناگون تولید می شود. برخی از آن ها مفید و برخی دیگر به مانند چرک نویسی بیش نیستند.
هر یک از افراد با توجه به سلیقه و نیازهای روزمره خود، صفحه اینستاگرام، وبسایت و یا وبلاگی رو دنبال می کند که جالب توجه او است.
در ادامه چند وبلاگ جالب برای شما دوستان انتخاب کردم:
ادامه مطلب
1- چندتا کتاب بنویسم که از اعماق وجودم عاشقشون باشم و چندتا نمایش نامه شاید...2- یه روزی بالاخره بتونم برم ویولن یاد بگیرم و بنوازم
3- رشته ی ادبیات نمایشی رو بتونم بخونم
4- با دوستای مجازیم، واقعی بشیم و با هم بریم اینور و اون ور
5- یه تئاتر خوب ببینم
6- یه روز بتونم یه سریا رو هک کنم
7- یه اسب داشته باشم
8- یه کافه کتاب بزنم با میز و صندلیای چوبی
9- همه ی کتابایی که می خوامو بخونم
10- آخریشم اینه که به آرامش و حس خوب برسم:)
+ دعوت می کنم از ریحون، یاسمن مجید
کلیت قضیه اینه که بعد از دغدغه‌ی کنکور که انقدر بزرگ بود به چیزای دیگه نمیشد فکر کرد، رابطه‌هام (بخصوص پدر) شدن دغدغه‌های بزرگ اون بازه... (البته بعد از مقدار خوبی استراحت!)
 
تیر 98: 
مشاوره با وحید و مذاکره با پدر درمورد برگشتن به خونه
دوتا کنسرت فوق العاده (ایهام و کلهر)
بدنم لوس شده :)) زیر فشار مجبورم می‌کنه برم زیر سرم!
اصفهان و مراقبه‌های به یاد موندنی...
چندتا تئاتر خوب (مرد بالشی - چهار دقیقه - همان چهار دقیقه ...)
چندتا مهمونی خوب :))))))) (کلا
بوی سمهک دریا می‌امد و من از این همه بی مسوولیتی دو پله به عرش الهی نزدیک‌تر شده بودم. فکر نمیکردم عامل همه پنیک اتک‌هام مسوولیت باشه. وقتی چندتا ادم دور و برم هستن که میتونم با خیال راحت هر اشتباهیی بکنم یا حتی کمتر از اون، هیچ تصمیم‌گیری‌ای با من نباشه و فقط نظر ملوکانه رو بگم و بقیه برن دنبال اجراش چند درجه مهربون‌تر میشم. من مسوولیت جمع کردن اشتباه که هیچ مسوولیت معذرت‌خواهی رو هم به عهده نگرفتم. وقتی لیوان شکست دوستم از اول تا اخر رست
سفر اولم به شمال اونم رامسر شاید بیست سالگی یا بیست و دوسالگیم بود اون وقتا گوشی اندرویددو یا سه بود و من یه نه چندان عالیشو داشتم سفر کاروانی بود و چندتا ازدوستام همراهم
 دوست داشتم عکسای قشنگ داشته باشیم و طبیعت سبز و بارونیش با عکسا یادگاربمونه برام.
کیفیت گوشی بچه ها بهتر بود و خواستم گیرنده عکسا باشن ساحل سنگی و بارون و لباسای خیس شدن خاطره من از اولین شمال زندگیم 
برگشتیم و عکسا رو گرفتم بخاطر نبود سیستم و خراب شدن رَم گوشی عکسا از بین
شب‌ها واقعا سخت می‌شه. فکر کردن به این که چندتا روز دیگه رو باید شب کنم تا تموم شه این وضعیت عذابم می‌ده. حداقل اگه می‌دونستم...
و فکر کردن به این که منتظر چی‌ام حتی از اون هم بدتره. انگار چیزی که پر از ملال‌م کرده این خونه‌نشینی باشه. ولی خب... من گول می‌خورم و فکر می‌کنم که مشکلم فقط همینه. و همین سخته. و شب‌ها واقعا سخت می‌شه...
It was late at nightYou held on tightFrom an empty seaA flash of lightIt will take a whileTo make you smile
پ.ن. روزها خوبه امّا. تا وقتی به فردا فکر نکنی همه چی خو
اول: این‌روزا به بهونه‌ی رفیقم که میاد و از مامان قلاب‌بافی یاد می‌گیره، منم دوباره شروع کردم یادگیری‌ش رو. قبلاً امتحانش کرده‌بودم ولی دل‌به‌کار نداده‌بودم خیلی. وسطش رهاش کردم. اما مدتیه دارم فکر می‌کنم بلدبودن چندتا هنر ینی داشتن چندتا راه توخونه‌ای برای کسب درآمد و شاغل‌بودن. خلاصه که قضیه‌ی قلاب و کاموای کنار گوشی‌م اینه. 
و برای گرفتن این عکس -چون می‌خواستم تو مسابقه‌ی طاقچه شرکت کنم- داشتم فکر می‌کردم اگه گل‌خشک‌هام بودن
جراحی و اطفال رو که قرار بود بیست و چهار روزه بخونم،هجده و نیم روزه تمام کردم...امشب که قبل از دراز کشیدن توی تختم ایستادم رو به روی برنامه ی چسبیده به دیوارم و با وسواس روی جراحی خط کشیدم حس خوبی داشتم...در اون لحظه دلم نمیخواست به دو ساعت قبل ترش فکر کنم که سر تست های جراحی و مسلط نبودنم انقدر فشار روانی بهم وارد شد که از سر درماندگی سرم رو گذاشتم روی میز و چشمهام خیس شد...به خودم میگم رفرنس جراحی عوض شده و ترجمه ی به درد بخوری هم ازش در دست نیست،
امروز صبح با وجود شروع شدن هفته های حساس تحصیلی؛
"ملت عشق"رو در دست گرفتم و به شکل اسرار آمیزی تمومش کردم!112 صفحه ی اون رو روزای گذشته و 287 صفحه ی اون رو امروز.کتاب و پایان قشنگ و قوی اش من رو نسبت به تموم مشکلات دلداری میداد و آرومم میکرد.فکر نمیکنم هیچ زمان بتونم یه کتاب رو بررسی کنم و اونطور که شایسته ی اونه راجبش براتون بنویسم و عاجز بودنم ناراحتم نمیکنه.امروز واقعا دوست نداشتم تلفنم آلارم بده و هیچکی صدام بزنه یه خلوت عمیق و دلچسب سپری کردم.
بسم الله الرحمن الرحیم
شما دعوت هستید .
برا نوشتن یک مطلب چه کوتاه و چه بزرگ
مطلبی با بوی شهدا..
شما تو این نوشته شهدا های میشناسید اسم می برید
از استان ها مختلف اسم ببرید که عالی می شود.
چندتا کتاب هم در مورد شهدا اسم می برید.
چندتا کتاب دفاع مقدسی نام می برید.
مطلب هم نوشتید هدیه می کنید به رفیق شهید تون
لطفا به چند نفر دعوت نامه رو بفرستید تا اون ها دست به قلم بشوند.
بنده دعوت می کنم
از آقای سلیمانی،آقای رهام
خادم اما زمان عج
آقای مقدم
فانوس
آقا
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام اخه مگه چندتا دل تو سینه ی یه نفره با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
ahang akhe mage chandta del to sine ye nafare
دانلود آهنگ اخه مگه چند تا دل تو سینه ی یه نفره (کیفیت اصلی و رایگان)
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
اون شب باد میزد لای اون موهات کی تورو قد خودم میخواست
کی تورو قد خودم میخواد
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببره
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
از اون شبی که تو رفتی من چ
متن آهنگ جدید مهدی احمدوند به نام دردترانه ، آهنگ و تنظیم : مهدی احمدوندمتن آهنگ جدید مهدی احمدوند به نام دردعشق درده خیلیارو دیوونه کرده وقتی اسیرت کنه روزای خوشت برنمیگردههمیشه معشوق شاهه عاشق مث برده همیشه عاشق قبلشو یه جایی گم کردهافتادم به پای اونکه نمیخوادم وقتی همه دنیا تو و رویات شه یه آدمبفهمی ای کاش که هنوز هستی تو یادم به خاطر عمری که من پای تو دادمچندتا خط حرف دارم باهاتو چندتا خط درد و دل از وقتی تنها کردی منو تو خیابونو ولیکیو
اون روز طبق معمول با افسون داشتم صحبت میکردم که خواهر کوچیکشم دور و برش بود و صحبتای مارو میشنید و افسون چندجا از کارای اون گفت و منم یه چندتا چیز میز گفتم که بهش بگه ، درواقع صدامو نشنیده بود ، عکسمو هم نمیدونم دیده بوده تا اون موقع یا نه !!! 
الان وضع اینجوریه که با کل خانوادش اشنام عکسا و خاطراتشون میدونم و همه خانوادش باهام اشنا هستن و خیلی راحت جلو همشون با من صحبت میکنه ، من شماره مامان باباشو دارم و اونام شماره منو !!!! 
 خب از بحث دور نشیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شما دعوت هستید .
برا نوشتن یک مطلب چه کوتاه و چه بزرگ
مطلبی با بوی شهدا..
شما تو این نوشته شهدا های میشناسید اسم می برید
از استان ها مختلف اسم ببرید که عالی می شود.
چندتا کتاب هم در مورد شهدا اسم می برید.
چندتا کتاب دفاع مقدسی نام می برید.
مطلب هم نوشتید هدیه می کنید به رفیق شهید تون
لطفا به چند نفر دعوت نامه رو بفرستید تا اون ها دست به قلم بشوند.
بنده دعوت می کنم
از آقای سلیمانی،آقای رهام
خادم اما زمان عج
آقای مقدم
فانوس
آقا
هیچ‌وقت شرایطش پیش نیومد که گل بزنم و لباسم رو هلی‌کوپتری دور سرم بچرخونم. یا اینکۀ روی زانوهام شیرجه بزنم و دست به سینه برای دوربین‌ها ژست بگیرم. اون ترمی هم که توی دانشگاه فوتسال داشتیم، اون زمان‌هایی که بچه‌ها رو پام نمی‌اومدن و مجبور نبودم پاس گل بدم، مربی از زمین بازی می‌کشیدم بیرون.هیچ‌وقت نشد با دوستان بریم آزادی و با بردهای پرسپولیس و تیم ملی حنجره‌‌هامون رو به فنا بدیم. سهم‌ ما فقط دیدن چندتا برد و باخت حساس وسط چارسو بود و ام
سلام 
دیروز که داشتم گوشی رو پاک سازی میکردیم...
خوب چندتا مطلب  نوشتم.گفتم.چه عجب..
هیچی امروز اونقدر سرم شلوغ شد .وقت نکردم دوباره بنویسم.
اون دو نفر پتی کار بودند.بنده منتطر نتیجه هستم..
اگر پای کار نیستید بنده پست پاک کنم.تشکر 
یه انسان خردمند میخوامبا چندتا از کتابای سید مهدی موسوی
چون پول خریدشون خصوصا اولی رو ندارم
فعلا نشستم خودمو دعوا کردم که تا قبلیا رو کامل نخوندی حق نداری کتاب جدید بخری :دی
فعلاهم که بچه ی خوبی بودم و به حرفم گوش دادم
ولی بسوزه پدر بی پولی
این پست صرفا برای به یاد موندن خواب خودم نوشته شده
من معروفم به دیدن خواب های طولانی و سریالی
و اصولا هیچ‌کس حوصله ی شندیدن کامل خواب هامو نداره، فقط برای خودم جذابیت دارن:)
خواب دیدم توی یه بیابون هستم با چندتا دختر و پسر و پیرمرد و چندجا با چندتا چوب و پلاستیک های پاره حالت پناهگاهی ساختن برای زندگی و یکی از پسرها  به یه دیوار با طول و عرض خیلییییی زیاد جوری که ارتفاعش انگار تا آسمون رسیده بود اشاره کرد و گفت این رو چند سال پیش ثروتمندها ساخ
متن آهنگ مهدی احمدوند بنام درد
 
عشق درد خیلی هارو دیوونه کرده
وقتی اسیرت کنه روزای خوشت بر نمیگرده
همیشه معشوق شو عاشق مثل برده
همیشه عاشق قبلشو یه جایی گم کرده
افتادم به پای اون که نمیخوادم
وقتی همه دنیا تو رو یاد شه یه آدم
بفهمی ای کاش که هنوز هستی تو یادم
بخاطر عمری که من پای تو دادم
چندتا خط ترس دارم باهاتو چندتا خطر داده
از وقتی تنها کردی منو تو خیابونا ول
یکیو ترجیه دادی به من غرور من شکست
وای تو چه درسی دادی به من عشق بدترین تجربه است
آز
گزارش بیست و سی را دیدم و دلم میخواست توی تلویزیون مشت بزنم...پزشک های دوست داشتنی،پرستارهای فداکار،ممنون که هستید و هزار جفنگیات دیگه.تا دیروز پزشکها خونخوار بودن و از گوشت مریضاشون تغذیه میکردن و آخر هفته ها توی جزیره ی شخصی شون موهیتو هورت میکشیدن...حالا که ماسک و دستکش و لباس محافظتی ندارن و بچه های مردم جون شون رو گذاشتن کف دستشون و کسی نیست ازشون محافظت کنه شدن قهرمان...
 
اموز برای چندتا امضا رفتم بیمارستان.چندتا از اینترن ها اومده بود
یه شب مزخرف دیگه. چندتا حرف که باهاش میگه یه دختر نابود کرد بگید میخوام ببینم چیز دیگه مونده؟ من دیگه تموم شدم.... نمیتونم با کلمات بگم حالمو نمیتونم توصیف کنم چه حسی دارم نه مرگه نه آسایش نه خورد شدن یه حس گه که از آدمایی که با محبت باهاشون سر کردی بهت رسیده.امشب هیچ وقت یادم نمیره هیچ وقت.
آدم از دست بعضی‌ها نمی‌داند که سرش را به کدام خرابه بکوبد. ۴ ساعت و نیم در راه بودیم و حداقل ۱۵ دفعه با گوشی صحبت کرد که یکی از تماس‌ها حدود ۴۵ دقیقه طول کشید. کلافه و خسته‌ام. دیشب کم خوابیدم. منتظر بودم مکالمه‌اش تمام شود و چندتا حرف بارش کنم. ولی صدای هایده می‌آمد و من هم خسته‌تر از آن بودم که جر و بحث کنم. ای کاش می‌شد این دسته از آدم‌ها را... بماند. نمی‌خواهم وبلاگم به خون آغشته شود.
چندتا از شاگردها رو بردم مسابقه‌ی فوتسال. در جریان بازی یکی ماتش می‌برد. یکی از استرس ناخن می‌جوید یکی وسط بازی خم می‌شد بند کفش ببنده! و البته خم شدن همانا و گل خوردن همان. باختیم در نهایت. چیزی که ناراحتم کرد گریه‌هاشون و افسوس خوردن‌هاشون بود..
جلوی آینه و بین چندتا دیوار و یه در ایستاده بودم که ناگاه به خودم اومد. احساس و فکر و دل و همه چیز پخش در فضا و "من" از پس اون همه چیز، در یه لحظه با درخشندگیِ شفاف ویژه ی خودم، ظهور می کنه. می بینمش. مهساست! مهسای من! ایستاده اون وسط و به این "خونه"ی به هم ریخته نگاه می کنه. وقت سر و سامان دادنه!
تصور کن که محکم و مصمم وایساده باشی و نگاه کنی ببینی از کجا شروع به کار کنی.
من صبح در حالی که از شکم درد نمیتونستم صاف وایستم بیدار شدم و فهمیدم برای دومین بار تو پونزده روز گذشته پریود شدم و با خودم فکر کردم مگه چقدر این زندگی خوش میگذره که تازه باید دوبار هم پریود بشی ؟؟ بعد به زور کمک‌های صادقانه‌ی خانواده‌ی دوست داشتنیِ بروفن دردم رو مخفی کردم و رفتم بیمارستان . هوای صبح یجوری ابری و غمگین بود که دلم میخواست سر راه یه پرس گریه کنم و بعد برم بخش . 
بعد منِ پریودِ بی اعصاب ، همونی که تا دیروز به مریض بیچاره‌ای که چ
تازه برگشته بود از گلستان، می‌گفت چرا نمی‌رید؟ کلی آدم اونجا معطل کمکه. برید لرستان، برید خوزستان. نصف مملکت رفته زیر آب. این همه روستا به خاطر سیل خراب شده، این همه آدم بدبخت شدند. کلی کار هست برای انجام دادن. بعد به من نگاه کرد و گفت؛ چرا نمی‌ری؟ حالت خیلی خوب می‌شه. تو زیادی توی آسمون سیر می‌کنی، برو و بدبختی‌های واقعی رو ببین. برو حلال اهمر. چرا نمی‌ری؟
گفت که زلزله‌ی بم که شده بود، همسن و سال ما بوده. یه کم بزرگ‌تر، یه کم کوچیکتر. گفت ک
شبکه بلوری فلز رو با ری ری جفتمون دوتایی همزمان گفتیم شبکه فلوری بلز :| 
و این بار برگهای مندلیف را ریزاندیم :)))
+ موطلایی خرسی رو که دیروز بهش کادو دادن خیلی گنده بوده نتونسته ببره بخونه، گذاشته تو کوچه ول کرده رفته :)))))))) و صحنه غم انگیزش میدونید چی بود؟ صبح که موطلایی رفت ببینه هست یا نه، دید خبری از خرس گامبالو نیست و فقط چندتا قلب رو زمین افتاده :))) 
همه در تکاپو بودیم ولوله بود فرشید با آرامش پشت میز نهارخوری هندوانه میخورد. علی آقا به فرشید گفت: همه بخاطر شما اسپند رو آتیشن داداش؛ اونوقت شما هندونه میخوری؟ فرشید جواب داد: تو چندتا جبهه باهم جنگیدن خیلی سخته علی؛ گاهی باید بزنی به بی خیالی که سکته نکنی.
خواهری بودم عصبانی که دلم برای غوغای دل برادرش کباب میشد.
نه تنها زن دارین، بلکه دوست دخترم دارین و کنارشم چندتا دوست اجتماعی دارین و تعداد زیادی رو هم صرفا میشناسین و باهاشون سلام علیک دارین .
شما خوش مشرب، اجتماعی یا روشن فکر نیستین . هرزه‌این . 
شاید نیمه گمشده منم اون تو باشه . با نیمه گمشده من نپر دیوث . 
جدا از این که هرزه هستین بیاین جور دیگه‌ای به قضیه نگاه کنیم . فک کن یه کیک شکلاتی داری . از نظر من بهترین حالت اینه که خودم تنهایی اون کیک و بخورم ولی شایدم ترجیح بدم کیک و با یکی قسمت کنم . حالا م
چندتا رفیق بودن که در کنار شغلشون، توی روستا های اطراف، فعالیت جهادی داشتند و اخر هفته ها با هر جایگاهی که بودند میرفتند و کارگری میکردند.
وفتی هم پروژه ای نداشتند، میرفتند و کمک دوست کارگرشون کارگری میکردند و نصف دست مزد رو میدادن به گروه جهادی و نصف دیگشو به دوستِ نیازمندشون!
 
حسابی خجالت کشیدم ازشون...
آقا بیاید بگید تا حالا چه چیزایی رو با هم ترکیب کردید و خوردید.
من خودم چندتا دارم :| ... مثلا من پفکو با ماست دوست دارم یا خیارو با املت میخورم. ولی ته این ترکیبا رو رفیقم گفت یعنی واقعا پشمهایم آخه چطور میشه سالاد الویه رو با چای شیرین خورد؟ O_O
اینجا یه صفحه ای هست که ته مونده و آپدیت نمیشه
خیلی دلم میخواد یه بار صفحه مدیریت رو باز کنم و ببینم...
هیچوقت از اینجا خوشم نیومده و نخواهد اومد
کاش میدونستم چرا برای همیشه غیب شدی
اگه بدونم باعث و بانی این اتفاق حدس منو درست کنه، برای همیشه از صحنه ی روزگار محوش میکنم
دعا کن اون روز نرسه
من موندم و چندتا وویس و صدا از تو
به همینم قانع ام
:)
آقا بیاید بگید تا حالا چه چیزایی رو با هم ترکیب کردید و خوردید.
من خودم چندتا دارم :| ... مثلا من پفکو با ماست دوست دارم یا خیارو با املت میخورم. ولی ته این ترکیبا رو رفیقم گفت یعنی واقعا پشمهایم آخه چطور میشه سالاد الویه رو با چای شیرین خورد؟ O_O
وقتی حرف از خیر و آدم هایی می شد که کار خیر کردند،همیشه توی ذهنمان یا جلوی دوربین های تلویزیون یک آقای جاافتاده با ته جیبی که پر از پول و دل خرج کردنش را دراره،می نشست یا یک خانم جاافتاده که چندسالیه موسس یک خیره است،ظاهر می شد.وقتی مجری ازش سوال میکرد میگفت: خب حاجی چی شد که زدی توی کار آزادی زندانی های غیر عمد؟ یا می گفت حاج خانم چرا شروع کردی به جمع آوری جهیزیه دخترای بی بضاعت؟......حاج خانم و حاج آقا هم از لا به لای تجربه های این سالهایشان چند
چندسال پیش چنین توییتی نوشتم: «تو خونه‌ی ما یک پنجره‌ی مخفی و سحرآمیز هست که مستقیم به امریکا، شهر San Andreas باز میشه. وقتهایی که خسته میشم میرم سواحل اونجا جت‌اسکی سواری میکنم. چندتا ماشین گرون قیمت هم میدزدم توی بِوِرلی‌هیلز ویراژ میدم و حین رانندگی با اسلحه اتوماتیکم آدم میکشم!»
ادامه مطلب
کلی برنامه داشتم برای این دو ماهه بهداشت و آف.. سفر، کلاس، باشگاه.. 
الان با این افزایش قیمتا... نشد من واسه ی چی برنامه ریزی کنم گند زده نشه وسطش.. 
خلاصه ک بعد 8 ماه بخشای سخت.. بعد 80تا کشیک.. صدای منو از خونمون میشنوین..و خواهید شنید..
خلاصه این زندگی نیس ک ما میکنیم...
تازه سرمام خوردم... 
 
_و اینکه حسااابی حواستون ب آنفولانزا باشه.. تا حالا چندتا کشته داده.. مواظب خودتون باشین. 
+ بیا رو راست باشیم!- نبودم؟؟+خواسته ات چیه؟؟+بگو تصمیمت چیه ؟؟-زندگی آدم با مدرک مشخص میشه؟؟+آره!+هدفت چیه ؟؟- هدف؟؟+ چه رشته ای میخوای؟؟-میشینم پشت کنکور(شکر خدا به مقصودش رسید....)همچنان منتظرن اوشون رو معرفی کنم!چندتا پیام هم داده که بقیه بچه ها الان درس و شروع کردن!روراست بودن وقتی حرفت رو نمیفهمن چه سودی داره؟؟خدایا هستی دیگه ؟؟
تا آخر عمرم هم بخوام در موردت بگم و بنویسم و بشنوم برای این دلم کافی نیست.
مامان بزرگ این همه سال تنها چیزایی که ازت مونده رو نگهداری کرده،ساکت،پلاک هات،چندتا تیکه لباس ،پوتین،یه صابون کوچولو که توی جبهه بهت داده بودن، چندتا کاردستی و دفترچه هایی که توشون نوحه نوشتی و حدیث... و وصیت نامه ات.
حالا که حالش خوب نیست و همه اونجان چندتا از وسیله هات رو بین خواهر برادرا تقسیم کرد.مامانی دوتا از پلاک هات رو برداشت و یکی رو آورد برای من:)
پلاکی که به گر
نمیدونم گفتم یا نه، توی بارداری چندتا مانستر نمدی برای پسری درست کردم. فکر میکردم مثل خودم هیولاها رو دوست داشته باشه...
چندبار امتحان کردم، وقتی میگیرم جلوش اول با اضطراب نگاشون میکنه، بعد یکم دست و پا میزنه، چند ثانیه بعد لب ورمیچینه و... نتیجه اخلاقی این که: زوری که نیست، بچه ها هیولا ندوست :|
هنوز تو این فازه که من یه شوهری بکنم ب جای باباش ک رقص مثل شوهرش سوسن بلد باشه. میگه شوهر سوسنی بکن(یعنی مثل شوهر سوسن). مامانم بهش میگه اگر من چندتا نوه داشتم مثلا 4  5 تا تو لوس نمیشدی عزیزکرده نمیشدی. بعد میگه خب الان ک من هستم پس مامان یه چندتا شوهر دیگم بکنه تا چندتا بچه داشته باشه و تو چندتا نوه(یعنی فکر میکرد که با یک شوهر میشه فقط یه بچه داشت. نمیدونم چرا این فکرو میکرد درحالیکه معنی خواهر برادر رو بلده)شب اومدیم پایین یه کمی حرف زدیم موقع
به نام خدا
سکانس اول: امروز با حال خوبی نرفتم مدرسه، یه جورایی خودمو کشوندم تا خود مدرسه/ وقتی رسیدم، چندتا از بچه ها منتظرم بودن که بریم نماز/ خداروشکر کردم که امروز امام جماعت مدرسه نیومده بود و نماز رو تنهایی خوندیم و زودتر تموم شد. واقعا حس میکردم توانی در بدنم نیست...
ادامه مطلب
رد شدی از بغل مسجد و حالا باید
یا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویش
(خدایی اگه مامانم بفهمه عکسش رو رسانه ای کردم بیان رو به آتیش میکشه:))))))

من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی

تو به من تکیه نکن در گسل زلزله ام / ناگهان میشوم آوار به هم میریزم



حوصله ای که بنویسم ندارم.
حتی دلم نمیخواد چیزی راجع به این عکسا بنویسم.
فقط واسه اینکه به روز کرده باشم این چندتا عکس رو گذاشتم....
باشد که شاید باز حوصله مان برگردد.
خواستید میتون
فیلم هانگر گیمز (بازی های فقر) 2012 و 2013 رو دیشب دیدم. موضوع فیلم اینه که هرسال از هر دوازده منطقه ای که توی کشور پانم قرار داره یه مرد و یه زن 12 تا 18 ساله به عنوان خراج توی یه قرعه کشی انتخاب میشن و به مسابقه ای که اسمش بازی های فقره فرستاده میشن، توی این مسابقه 24 نفرن که از بینشون فقط یه نفر آخرش زنده میمونه و توی ناز و نعمت زندگی میکنه. واقعا جذابه...! خیلی ارزش دیدن داره!!! اگه ندیدید حتما ببینید. چندتا دیالوگ:
"امید...تنها چیزی که قوی تر از ترسه..."
مرد از دریا برگشته. چندتا از ماهی‌ها‌ی یکی از گرگورها خراب و زخمی‌ شده‌اند. مرد خرچنگ‌های نارنجی را نشانم می‌دهد و می‌گوید کار این‌هاست که با ماهی‌ها یک‌جا گیر افتاده‌بودند. فکر می‌کنم ما آدم‌ها هم گاهی چقدر شبیه این خرچنگ‌های نارنجی می‌شویم. وقتی که محدودمان می‌کنند و دست‌وپازدن‌ها و تقلاکردن‌مان، برای رهایی از آن وضعیت، کاری از پیش نمی‌برد شروع می‌کنیم به چنگ‌زدن اطرافیان و ضعیف‌ترها. بالأخره یک‌جا باید این عقده‌ی خودقو
 
تابستون بود که تربیت 1 برداشتمباید تابستون صبح اول صبح از رخت خواب دل میکندم و میرفتم دانشگاه گاهی انقدر خلوت بود دانشگاه که میترسیدمدانشکده تربیتم ته دانشگاه بود  انگار که تو بیابون بود گاهی میشد صدای سگ شنید..میخواستم بهترین باشم. برا همین اگه یه دور نرم دویدن بود و یه دور پیاده روی من همشو تند میدوئیدم چون من مربی گری داشتم به اونا نمی گفتم ولی پیش خودم بهش فکر میکردم که من بهترمو خب دوئیدن زیاد اول صبح باعث میشه طعم خون توی دهنت حس کنی..
کلاس بینش شروع شده، خلاصه نویسی رو دوباره شروع میکنم ان شالله.
کلاس نقاشی رو بعد سه ماه وقفه، بلاخره رفتم.
دیروز هم بعد حدود ۲ ماه، غذا پختم. خوب بود، بوش خیلی اذیتم نکرد.
و همه ی اینا یعنی زندگیم داره برمیگرده به تعادل قبلیش، خوشحالم :)
+ پست برگشت گذاشتم وبلاگ ارکیده ولی فکر نمیکنم اونجا بتونم این حرفا رو بزنم. نهایت چندتا معرفی فیلم و آهنگ و ... . مخاطبای متنوعی داره که با اکثرشون حس راحتی ندارم..‌ 
نمیدونم چندتا کشور هستند که دستگاه قضایی و دادگاه هاشون زیر نظر نظام حاکمشونه !
ولی مطمئنم در همه اون کشورها زندانی سیاسی بیگناه وجود داره
ما میگیم به جرم شجاعت در ازادی بیان شما بخونید اقدام علیه امنیت نظام
بطور مثال در کشور خودمون در همه دوران و حکومتها ...
چند نوع خداحافظی داریم
دو نوعش رو خیلی استفاده کردیم و میکنیم
نوع اول اینکه اگه طرف اینجوری بود یا یا یا یا یعنی کلا منحنی لبخندش به سمت بالا بود و گفت خدافز! یعنی امید است در آینده ببینمت یا ملاقات و سلام مجدد با تو رو دوست دارم
نوع دوم که دقیقا مخالف خدافزی بالاییه، اینه که منحنی لبخند به سمت چک و چونه ست و چندتا معنی داره که مختصراً بهش اشاره میکنم
یعنی اصلا باهات حال نکردم
یا برو که شرت کم شه
یا برو گم شو
یا دیگه نمیخوام ببینمت
یا ...
حواسم
دوست دارم انقدر پول داشته باشم که برم چندتا مغازه یه عالمه کاکائو با برندهای مختلف(شکلات نه ها) بخرم بدون هیچ دغدغه ای بدون اینکه نگران باشم پولش چند میشه یا باید صرفه جویی یا پس انداز کنمبدون اینکه اصلا ب این فکر کنم که چند میشه یه عالمه کاکائو داشته باشمو بشینم بخورم و از ترس تموم شدنش تو یخچال کنار نزارم
خیلی جالبه تا الان چندتا از دوستام بهم گفته بودن شبیه یکی از یوتیبرها هستم
بعد امشب واسه اولین بار دیدمش اصلا شباهتی ندیدم(بحثی زشتی و خوشگلیمون نیست قطعا اون خیلی خفنتره)منظورم اینکه چقدر توصیف و تصور بقیه ازقیافمون با اون چیزی که خودمون داریم فرق داره و واقعاااااا زیبایی یه چیز نسبی هست
#شببخیر
چندتا موضوع مدنظرم بود در حد دو خط در موردشون بنویسم؛ این‌که زندگی بدون اتفاق از بیرون کسالت‌باره و در عمل آروم‌ترین زندگی، این‌که چه‌قدر بازخوردهای افراد به‌کارمون باعث می‌شه انرژی بگیرم و ناامید نشم، و این‌که این قرص‌های ضدافسردگی‌ هم بد چیزی نیستن [ هرچند نمی‌دونم باید این حال خوش رو بذارم پای قرص‌ها یا خبرداشتن از ماهیت قرص‌ها، مهم‌ترین نکته‌ هم ختم صلوات برای نیفتادن در دام اعتیاده. :)) ]. حالا مخلص کلام این‌که تمام این موضوع
(اگر با یک عراقی پنج دقیقه مکالمه عادی روزانه داشته باشید خصوصا در مسیر پیاده روی، به احتمال نود و نه ممیز نُه دهم درصد، چندتا از این کلمات یا مشتقات آنها را خواهید شنید. در غیر اینصورت کانال مان را تعطیل کرده و به شما جایزه خواهیم داد!! پس خوب این کلمات را از حفظ کنید)
اِشگَدّ: چقدرچَم: چقدراِشلُون: چطوراِشلُونک: چطوری؟
ادامه مطلب
این آخرین باری نیست که شکست می خورم ولی شاید آغاز اولین باری باشه که بالاخره پیروز میشم. چندتا تصمیم عجیب گرفتم. صفرمیش رو هفته پیش عملی کردم و موهام رو مدلی که میخواستم کوتاه کردم. اولیش اینه که مقاومت رو تموم کنم و برم دکتر؛ یا فردا یا پسفردا. دومیش اینه که هر اتفاقی افتاد، کم نیارم و همین یه ماه طاقت بیارم. سومیش اینه که دهنم رو ببندم. یه سکوت طولانی مدت.
شمام فکر میکنید اسم کتاب رو از روی شعر سپهری برداشته یا فقط من اینطوریم؟
 
 
پ.ن: ممنون از تمام دوستان با کامنت های بلندبالاشان در پست قبل. هنوز هم چندتا بی جواب مانده و من نمیدونم کی برسم جواب بدم‌. ضمن اینکه اضافه کنم پست قبل غرو ناشکری نبود. یه‌جور تثبیت تفکر بود. یعنی فقط میخواستم دو تا تصوراتمو با هم مقایسه کنم و نتیجه بگیرم. نه اینکه غر بزنم و گلایه کنم :)
برای امسالم باید چندتا هدف‌گذاری داشته باشم؛ 
حداقل ۲۰ تا کتاب بخونم ~ در زمینه اخلاق و رمان حداقل ۳۰ درصد باشه.
در مکالمه انگلیسی و دایره‌ی لغات پیشرفت محسوسی داشته باشم.
آلمانی هم بتونم مکالمات ساده داشته باشم. ~ اولویت نیست.
حداقل یدونه سیستماتیک ریویو و یا دوتا ارجینال آرتیکل مشارکت داشته باشم.
کاهش مصرف گوشت
~ اگه بتونم تمرین ریاضی و نوروساینس
یک وقت هایی ذهنت پر از سوال های دم دستی میشود.از این سوال هایی که با یک سرچ یا پرسیدن از چندتا آدم راحت به جوابش میرسی و لازم نیست کوهی را جا به جا کنی.
اما همین سوال ها برات حکم پیدا کردن گنج و شکست دادن غول مرحله اخر بازی را دارند.نه توی گوگل جوابی پیدا میکنی و نه ادمی را داری که به سوالات جواب بدهند.فقط یک خدا که بهش میگی جواب این سوال چیه؟ 
یک وقت هایی ذهنت پر از سوال های دم دستی میشود.از این سوال هایی که با یک سرچ یا پرسیدن از چندتا آدم راحت به جوابش میرسی و لازم نیست کوهی را جا به جا کنی.
اما همین سوال ها برات حکم پیدا کردن گنج و شکست دادن غول مرحله اخر بازی را دارند.نه توی گوگل جوابی پیدا میکنی و نه ادمی را داری که به سوالات جواب بدهند.فقط یک خدا که بهش میگی جواب این سوال چیه؟ 
امروز خبر رسید که سهمیه‌ی بنزینِ بهداری رو حذف کردن! ظاهرا فرمانده کل از این دزدی باخبر شده (این که چطور باخبر شده یکم مفصله و از طرفی که حس می‌کنم چندتا از سربازهای قرارگاه توی کانال هستن ترجیح می‌دم فعلن نگم. ولی در موردش خواهم نوشت) و یه جلسه با فرمانده بهداری و مسؤول پشتیبانی (که آمبولانس‌ها در اختیارشه) گذاشته و بهشون گفته از قضیه مطلعه و کل سهمیه‌ی بنزین رو حذف کرده! واقعن از شنیدن این خبر خوشحال شدم. امیدوار شدم به اصلاحات. امیدوار شد
آممممممم
سلامم
اینجا وب دخترای اوه مای گرل عه
این وبو زدم تا ازشون حمایت کنم
خوشحال میشم اگر شماهم بهم کمک کنید
چندتا چیز هست
1 از مهیاسی بخاطر اینکه وبشو سپرد دستم تا بهش سروسامون بدم خیلییییی ممممممنونم
2 از دنا شی هم خیلی ممنونم که بهم امید داد که وبو حذف نکنم واقعا ازت ممنونمممممم
و اینکه
                              ادمین هم میپذیرم:-)
1.مطالب چجوریه؟؟چند تا پست بیشتر نذاشتم و انتظار ندارم که با همین چندتا این سوالمو جواب بدید اما جواب بدید ممنون میشم:)
میخوام بدونم اگه همینطوری به چرت وپرت گویی هام ادامه بدم و مزخرفات روزانه مو بگم خسته نمیشید؟؟؟؟؟؟
2.رنگ هدر و اینا چجوریاس؟؟؟عوض بشه یا نه؟؟
3.ریحانه چجور ادمیه....خب مشخصه که من اینجا خودمم ریحون نیستم ریحانه ام و اصا قرار نیست پستی راجع به کی پاپ بزارم...بماند که اسم وب به کی پاپ مربوطه://به هر حال نظرتون راجع به ریحانه
 
 
پ.
یک شنیون مدل پایین سر بود ک عکس گرفتم و برای چندتا از دوستان فرستادم و نظرشون رو جویا شدم!
اولی:وااااای فائزه من عاشق این مدل موام
دومی:این چیه اینقدر ساده!
سومی :خوبه هاا ولی ب مدل لباست نمیاد
چهارمی:اینو ننه ی منم میتونه درست کنه!
با خودم فکرکردم ک به تعداد افرادی که خدا افریده سلیقه های مختلف وجود داره
پس چرا ما خیلی وقت ها میخوایم به سلیقه ی این افراد زندگی کنیم؟!!
حالا کاش فقط به تیپ ظاهری و اندام و ....ختم میشد
وقتی به افکار و طرز فکر و نوع فر
الان؛ و بعد از گذشت ۳ ماه از بیست و یک سالگی، مطمئن شدم که همیشه اول هرکاری دوتا راه جلوی پامه.یکی‌اش همواره و پرنور. پر از درخت‌های سر به فلک کشیده. گاهی اوقات یه رودخونه هم از کنارش رد میشه. تا تهشم معلومه. اسمشو میذاریم راه یک.اما راه دوم، ناآشناعه و تاریک. درخت هم نداره، شاید چندتا نهال کوچیک. پر از پیچ و خم و چاله‌چوله هم هست تازه. تهشم معلوم نیست اصلا. اسمشو میذاریم راه دو. راهِ یک، راه آسودگیه. راهِ شروع نکردن. راهِ حالا باشه یه وقت دیگه‌
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره از هوروش بند با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang az on shabi ke to rafti man chesham be dare az Hoorosh Band
دانلود آهنگ از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره هوروش بند
باز خوابم برد تو ساحل چشمای روشنت
تو فکر خودم بازم میام به دیدنت
بازم با تو دوباره دریا رو هوس کردم
کی تورو با کسی عوض کردم تو نکن از تو دلت پرتم
از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره
چقدر ببینم عکساتو که خوا
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب باید از خودم چندتا سوال بپرسم و بانهایت صداقت جواب بدم
از خودم و 24 سال عمر رفته ام که ناامید شدم 
به آینده و رحمت خدا که امیدوارشدم
شروع میشه سالم با شب قدر
شب قدری که امسال باید متفاوت باشه از هر سال شب قدری که امسال نقطه عطف زندگی من خواهد شد ان شاالله
 
 
دلم ناز و نیاز میخواد
دلم یه درک متقابل
یه تکیه گاه از جنس خدا میخواد
دلم یه حال بی نیاز از غیر وپرآرامش مستقل میخواد
 
 
+برنامتون برای امشب(شب قدر) و شب های پیش ر
+ الان گریه هاش چندتا دلیل داره:
۱. گرسنه  اشه
۲. خوابش میاد که جدیدا خیلی خیلی سخت میخوابه :((
۳. به من توجه کنین، با من بازی کنین. فقط من...من... من... 
+ اگه مامان آدم، دوستش نمیداشت، چه دنیای سیاه، تاریک و وحشتناکی میشد...  یه تنهایی بی حد...
+ کاش یه معده جدا داشتم برای خوردن هله هوله و آت آشغال(!) که تو شیر نره :|
+ Frozen 2 رو دیدم، خیلی خوب بود، پیشنهاد میشه. Jojo Rabbit با این که فیلم خوبی بود ولی یه سکانس فوق العاده تلخ داشت، که شاید هیچ وقت یادم نره... اگه فی
 یک تعداد دوست دارم که مثل سمباده هستند 
این دوستان برای زمانی هستند که 
به در و دیوار زندگی خوردم و
نیاز به صاف شدن دارم
یک تعداد مثل پتک هستند 
چندتا تلنگر ریز اما در
حد و هیبت یک پتک به من می زنند 
یک تعدادشون کمکم می کنند 
تاتکه های خودم رو جمع کنم و 
تبدیل بشم به یک ادم 
همه دوستانم رو دوست دارم 
خدا من رو براشون حفظ کنه 
چندساعتی خونه رو برای راحتی آش‌پزان، تَرک می‌کنم و می‌رم به سمت مسیر تندرستی زادگاهم. حدود ۶ سال پیش، بعد از تجربه‌ی اولین شکست عشقی‌م، این‌جا رو پیدا کردم. یه گوشه‌ی دنج با راه خاکی و سنگ‌ریزه که بین درخت‌ها گم شده بود و تنها همدم‌ش، صدای رودی بود که از اون حوالی می‌گذشت. اون‌موقع‌ها اینقدر شلوغ نبود. به لطف دستگاه‌های ورزشی که همه‌جا نصب می‌کنن، به پاتوق ورزش‌کار دوستان تبدیل شد. به یادگار، فیلم کوتاهی برای ساره می‌گیرم و گوشه‌
378
در سال 1392 خیلی فاز مذهبی داشتم و کلی با صوت سخنرانی ها کیف می کردم. هنوز هم اگر موقعیت باشه گوش میکنم. با ساخت این مجموعه قصد کار فرهنگی و تبلیغاتی و در عین حال تمرین تدوین صوت انجام میدادم. این هفده کلیپ بیشتر از آقای پناهیان و یکی دوتا از آقای عباسی هست . توصیه می کنم حتما چندتا رو گوش کنید. وقت زیادی نمی گیره مطمئن باشید.

ادامه مطلب
ای کاش وبلاگ قبلیمو حذف نکرده بودم. یه چندتا رفیق تازه پیدا کرده بودما.الکی الکی اونا رو هم از دست دادم .
به هیچ کس این دوره زمونه نمیشه اعتماد کرد .حتی به خود آدم. من به خودم اعتماد کردم بعد از ظهر خوابیدم که یک ساعت خواب باشم وقتی پا شدم دیدم هوا تاریکه یه ۵ ساعتی خوابیده بودم
لش کردم روی تخت..
اتفاقی به چندتا وبلاگ از بلاگفا سر میزنم و تاریخ ساختشون رو نگاه میکنم
تازگی ها به تاریخچه‌ها دقت میکنم. به اینکه چند وقته ی نفر، یک جای ثابت مینویسه و از گذشته‌ش فرار نکرده. هیستوری وبلاگ خودم رو میبینم که از سال ۹۵ اینجا مینویسم.
من از ۹۳ به وبلاگ برگشتم. سال کنکور با پیامک پست میذاشتم و بعد اون وبلاگ رو پاک کردم 
اینجا برای من خونه‌ی اول و آخره. جایی که وقتی از همه بریدم بهش پناه میارم و حرفام رو میندیسم. و اینجا قدیمی‌تری
خب چالش جدید دعوت شدم:)) از اونجایی که فاصله بین دعوت شدن تا نوشتن خودم خیلی کمه بگم که من کلاس دارم چند دقیقه دیگه و چون بیدار شدم و خوابم نبرد نشستم و نوشتم :دی
چالش من در ۲۰ سال آینده به دعوت محمدرضا❤
.
وقتی فکر میکنم میبینم دلم میخواد تا ۲۰ سال دیگه چه اتفاقای باحالی برام بیفتن..۲۰ سال دیگه من میشم یه خانوم ۴۰ ساله که یه شرکت عکاسی داره! دقت کنین آتلیه نه...من همچنان عکاسی میکنم و عاشقانه میرم جلو..تو چندتا از مسابقه های بین المللی هم مقام کسب
هر از گاه این برنامه های آموزشی رو که از تلویزیون برای کنکوری ها و ... ارائه میشه، نگاه میکنم. مخصوصاً برنامه های درس هایی که کمی بهتر از بقیه درسها بلدم یعنی فیزیک و ریاضی. چندتا نکته ذهنمو خیلی مشغول میکنه و خیلی هم ناراحتم میکنه.
ادامه مطلب
چند وقت پیش یه مطلبی راجب عادت های واضح ادما خوندم، اینکه هر کسی یه سری عادت های داره که دیگران با چند تا برخورد و نشست و برخاست میفهمن. 
عادت های ساده اما همیشگی. 
خودم چندتا عادت دارم که هر کسی با چند برخورد و نشست برخواست میفهمه، یکیش اینه که همیشه پیراهن استین بلند میپوشم و اصلا تیشرت نمیپوشم.
یکی دیگش هم اینه چایی رو بدون قند و تلخ میخورم.
اینا عادت های خیلی ساده ای ان اما چند ساله باهام هستن که دیگران زود میفهمن:)) 
 
 
خانم معلم ریاضی که به یک پسر هفت ساله بنام آرنو ریاضی یاد میداد ، از او پرسید : « آرنو اگر من به تو یک سیب و یکی دیگه سیب و یکی بیشتر سیب بدهم ، تو چندتا سیب خواهی داشت » ؟ بعد از چند ثانیه آرنو با اطمینان گفت : « چهارتا » !!! معلم نگران شد ؛ انتظار یک جواب صحیح و آسان را داشت . خانم معلم ناامید شده بود . او فکر کرد شاید بچه خوب گوش نکرده است . این بار تکرار کرد : « آرنو ، خوب گوش کن ؛ سوال خیلی ساده است و تو میتونی جواب صحیح بدی اگر به دقت گوش کنی .


ادامه
 
سلام دوستای گلم امیدوارم حالتون خوب باشه
ازتون میخوام بگیدبرداشت شما ازمفهوم هرعکس چیه؟ یادرمورد همش یافقط چندتا ..رندوم به انتخاب خودتون فرقی ندارهتنوعش خیلی زیادبود ،این چندتانظرخودموخیلی جلب کردفکرکردم شایدشماهم خوشتون بیاد 
بعدش آخرسر مقایسه برداشت های متفاوت خیلی جالب میشه
 
ادامه مطلب
داشتم سیبِ باغ پدربزرگ خدابیامرزم رو میخوردم و از یه سری مطالعه ها امروز به وجد اومده بودم و داشتم هیجانم رو سرکوب میکردم و به هزار تا چیز فکر میکردم و چندتا وبلاگ خوب میخوندم که یهو سرمو بلند کردم و هلال ماه رو دیدم و ذوق کردم و چند دقیقه ای محوش شدم.
کاش دوربین حرفه ای داشتم ازش عکس میگرفتم ولی علی الحساب این عکس بمونه یادگاری.
خدا اگه بخواد آدما رو از هر گوشه جهان و در هر قید و بندی که باشن بر می‌داره و بهم می‌رسونه. چرا مثال بزنم از ملیکاخاتون و امام حسن (ع) که بگیم این بخاطر شرایط ویژه شونه  ؟ مگه یلدا و آووکادو ی بلاگ قصه شون کم عجیبه؟
ولی کاش خدایی که آدما رو انقدر عجیب بهم وصل میکنه، همینجوری هم کنار هم نگهشون داره. ما آدما خیلی کار خراب کنیم‌. انقدر که بعد چندتا سختی همه معجزه های جلوی چشممون رو انکار کنیم و با خودمون بگیم : "ما آدمِ هم نبودیم، این اشتباهی بود که
واییی خدایی عنوان پست و میبینم خندم میگیره
خب.. سلام...
*از پشت دیوار سرک میکشد*
 
آقا من برگشتم! 
یه سری تغییرات تو وبلاگ بوجود آوردم مثلا حذف صفحه بیوگرافی خودم، چون واقعا آدمی نیستم که دوست داشته باشم خودمو توصیف کنم و درباره خودم بگم، من حتی خاطرات روزانمو ثبت نمیکنم.. گذشته همون بهتر که بگذره~
 
دلیل غیبت ناگهانیم هم بگم که بدونید، اون زمان که اینترنتا قطع بود متاسفانه یه از خدا بیخبری که بی نتی باعث شده بود بزنه به سرش داخل یکی از همین سای
همیشه این مسیر رو با پنج یا پنج و پونصد میرفتم امروز دیدم برام قیمت  زد شش تومن من که قبول نکردم گفتم دوباره درخواست میدم ایندفعه شد هفت تومن بازم زورم اومد گفتم نه بذار دوباره بزنم حداقل شش تومن خودش بشه شد نه تومن خیلی حالم گرفته شد گفتم اینقد میزنم تا همون شش تومن قبلی بشه اومد رو هشت و پونصد نیم ساعت توی گرما آب شدم هشت و پونصد یه ریالم پایین نیومد چندتا صلوات فرستادم دوباره زدم شد  هفت و پونصد با سر گرفتم. 
چند وقت پیش پای صحبت‌های آیت الله تبریزیان بودم
چندتا نکته شون
ناهار نخورید چند روز اول سخته بعد عادت میکنید(حتی برای درمان چاقی و دیابت هم همینو تجویز کردن)
تا وقتی درد وبیماری با شما مدارا می‌کنه دنبال دوا درمون نرید(خیلی اوقات خود بدن درمان می‌کنه)
برای شکم در نیاوردم رنگارنگ نخورید (حتی یک نوع غذا هم بیش از سه جز نباشه،و نکته اینکه حضرت علی نمک رو هم غذا حساب میکردم)
نود و هشت با چهارتا چراغ قرمز داره از استیج خارج میشه
چشم همه بیننده ها بند شده به زمین و منتظر نود و نه که بیان گندکاریای نود و هشت رو جمع کنه و خنده رو روی لباشون بیاره
حالا بین این همه بیننده یه سریا به خاطر خراب کاریای چندتا داوطلب قبلی دیگه هیچ امیدی به نود و نه ندارن و میگن : "اینم مثل قبلیا گند میزنه"
اما یه سریام هستن که هموز امید دارن که این میاد و همه چیو تغییر میده و خنده رو با یه دست میزاره روی لبامون و با اون دست اشکامونو پاک میکنه.
من
طبق معمول این مدت رفته بودیم خونه مامان بزرگم. بعد از شام نشسته بودم پیش مامان‌بزرگم و داشتیم صحبت میکردیم که دختر دایی و پسر داییم اومدن نشستن جفتم.
پسرداییم گفت: آجی ببین این جمله که میگم درسته؟
و چهارتا کلمه ی انگلیسی رو با تلفظ درست و غلط پشت سر هم ردیف کرد. 
از حق نخوایم بگذریم باید گفت خوب بود تقریبا، هرچند که جمله ش نه فعل داشت، نه گرامر درست و نه اون معنی ای که براش در نظر داشت. به هرحال که ذوقش رو کور نکردم و بعد از تشویقش بهش گفتم باید
انیمه Kimetsu no Yaiba یا ترجمه فارسی «شیطان کش» و ترجمه انگلیسی «demon slayer»، یکی از جدیدترین انیمه‌هایی هست که منتشر شده. وقتی لیست انیمه‌های در حال انتشار رو می‌دیدم و به پوستر این انیمه بر می‌خوردم ... از شخصیت اصلی و شیاطینی که تصاویرش منتشر شده بود حدس میزدم که اینم یه انیمه تکراری و خسته کننده هست اما شاید باورتون نشه که این انیمه چقدر عالی و در حد شاهکار روش کار شد و ساخته شد ولی چندتا نکته هست که در موردش جالبه که بدونین برای کسایی که مردد هست
انیمه Kimetsu no Yaiba یا ترجمه فارسی «شیطان کش» و ترجمه انگلیسی «demon slayer»، یکی از جدیدترین انیمه‌هایی هست که منتشر شده. وقتی لیست انیمه‌های در حال انتشار رو می‌دیدم و به پوستر این انیمه بر می‌خوردم ... از شخصیت اصلی و شیاطینی که تصاویرش منتشر شده بود حدس میزدم که اینم یه انیمه تکراری و خسته کننده هست اما شاید باورتون نشه که این انیمه چقدر عالی و در حد شاهکار روش کار شد و ساخته شد ولی چندتا نکته هست که در موردش جالبه که بدونین برای کسایی که مردد هست
برای رسیدن به خواسته هات یک سری ترس هایی داری مثلا اگه رفتم چندتا از دوستان و اقوام رو دعوت کردم و نیومدن چی؟ اگه شرکت جمع کنه و بره چی؟اگه نتونم چی؟اگه...
اونایی که ثبت نزدن و تو شک هستند و ...دلو بزنن و به دریا و تماس بگیرند اگه جواب سوالشون رو نگرفتن که بیخیال تلفیق اما اگه واقعا دیدی صحبت ها منطقی بود و درآمدهارو دیدی بیا چون شما قطعا یکی از لیدر هایی شرکت خواهی بود پلن باینری هست باید حمایت بشید تا بالاسریتون رنگ پول رو ببینه.
تماس یادت نره
برای رسیدن به خواسته هات یک سری ترس هایی داری مثلا اگه رفتم چندتا از دوستان و اقوام رو دعوت کردم و نیومدن چی؟ اگه شرکت جمع کنه و بره چی؟اگه نتونم چی؟اگه...
اونایی که ثبت نزدن و تو شک هستند و ...دلو بزنن و به دریا و تماس بگیرند اگه جواب سوالشون رو نگرفتن که بیخیال تلفیق اما اگه واقعا دیدی صحبت ها منطقی بود و درآمدهارو دیدی بیا چون شما قطعا یکی از لیدر هایی شرکت خواهی بود پلن باینری هست باید حمایت بشید تا بالاسریتون رنگ پول رو ببینه.
تماس یادت نره
فکرکن داری دنبال یه عکس میگردی
فایلهای عکسارو باز و بسته میکنی و پیداش نمیکنی
ریز شدی و داری اسم فایلهارو میخونی که یکیش نوشته دانشگاه
اول ردش میکنی، بعد پیش خودت میگی بذار ببینم چیه
بازش میکنی و چشمت میوفته به گذشته
اینا کجا بوده؟ کی من اینارو کپی کردم اینجا؟
اصن چرا هنوز هست؟
عکسهایی که از دوران شیرین قدیم بوده
عکسهای دو نفره‌ای که توی همشون میخندیم
قلبم داشت از جا درمیومد
داشتم دق میکردم
خواستم پاکش کنم، دلم نیومد
خاموش کردم رفتم خوابی
های گایز:))
من برگشتم با معرفی دفتر های بولت ژورنال خب خب اصن بولت ژورنال چیستتت؟ خب اینجا دو راه به وجود میاد یکی تعریف سازنده اش اون یکی هم به اصطلاح تعریف طرفدارای این دفتر و اونایی که ازش استفاده میکنن یجورایی خب خوده سازنده میگه که این دفتر برای نظم دهی به کار های شبانه روزی و ایناس ولی الان بقیه دیگه توش نقاشی و.. همه چی میکشن برای درست کردن بولت ژورنال یا دفتر باید نقطه ای باشه یا هم بدون خط فعلا چند نمونه و چندتا ایده براتون گذاشتم بعدا
ما بچه که بودیم در بهشت زندگی می کردیم ما اصلا در بهشت به دنیا آمدیم ...
  وقتی یاد غذاهایی که می خوردیم می افتم می فهمم ما توی بهشت به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم طعام آدم خیلی مهمه یادمه هر وعده غذا سرشار از عشق پدر و مادر بود بابا برای هر روز همون روز  خرید می کرد سبزی تازه گوشت تازه تخم مرغ تازه گوجه تازه چیده ریحون که از بازار روز می خرید و بازار روز واقعا بازار روز بودحتی اون  زن روستایی که سبزی می فروخت یا اونکه رب انار می فروخت یا ماهیگیری که چ
خوشحالی وقتی که بعد از چند وقت بالاخره به فکرت برسه با قلبت دوست بشی
ازش بپرسی چرا ناراحته
چرا رنج میکشه؟
 
میخواست چی بشه؟و ببینی میگه اگر چطور میشد خوشحال میشدم؟
اونوقت به خواسته هاش فکر کنی ببینی منطقی؟
یعنی واقعا اگر خواسته هاش براورده میشد تو خودت گارانتی میکنی که اخرش خوشحال میشد؟
 
وقتی یک سوال ازش پرسیدم و فهمید از چه چیزی ناراحته و فکر کردم مسلما چیزی که میخواد با واقعیت خیلی فرق داره به حرفم گوش داد
 
راستی یک کتاب پی دی اف خوانده ش
خاطرات اربعین نود و هشت: (شماره دو)
(سیدمحسن ...) مسئولیت رسانه کاروان اربعین رو داد به من.
مدیریت کانال و پیج و طراحی پوستر و اینجور چیزا. منم یکی دو نفر رو مسئول کردم و کارها رو روال پیش رفت خدا رو شکر.
نزدیک حرکت که شدیم به سید گفتم مسئولیت تدارکات کاروان رو هم بده به من که قبول کرد.
پیگیری تهیه و خرید وسایل و این ها خودش همش خاطره است که نیاز به نوشتن نداره.
اون شب قبل حرکت، برا بسته بندی پک ها با (امین وا...) و (محمد رنـ....) و چندتا دیگه از دوستان تو
شرمنده که زحمات یک سالتونو به fuck دادم چقدر مطلب نوشته بودید نزدیک 200 تا همشو پاک کردم الانم صندوق بیان میخوام پاک کنم خخخخ اگه مشکلی نیست؟
هرکاری از هرآدمی بر میاد!! پس جای نگرانی.
چندتا بچه سال جم شدن تیم تشکیل دادند :| بشینید سرجاتون نمیخواد انوزش بزاریدD: اون خنگول دیگه دکی )dr.cyber32) توککه حوا اسکرسپت و.. فعال کردی محدودیت نویسنگان هم فعال میکردی احمق 
...
هیچ چیز بهتر از تنهایی نیست...
 
کص ننه ی ویروس32 دورو بریاش کرده  ویروس نوبت تو هم میرسه هر ط
سریال "ملکه کی" جزو شاهکار های کره ای است که جهانیان رو انگشت به دهان گذاشت.شاید دوست داشته باشیم از عکس های این سریال به عنوان والپیپر و پروفایل استفاده کنیم.
پس چندتا عکس خواستم براتون بذارم که با کپی ازشون می تونید به عنوان پروفایل و والپیپر استفاده کنید.امیدوارم مورد استفاده قرار بگیرد. 
 
برای تماشای عکسها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
 
ادامه ی مطلب
خب امروز دفترچه آزمون رو برداشته بودم و داشتم غلطام رو تحلیل میکردم‌و میدونید چی فهمیدم؟
اینکه‌من رسما کوووووووووررررررررررم
یعنی اینقدر شیرین یکی از درسام رو میتونستم صد بزنم سر چندتا کور بازی اومدم رو ۷۸ ،نمی خوااام-_____-
یعنی هفت تا غلط داشتم یکی از یکی مسخره تره ساده ترین سوالارو غلط زده بودم ساده تریناشون و این کفرمو بالا میاره که من به جای اینکه نگران سوالای سخت باشم باید نگران سوالای آسون باشم وات د چی:||||
دریافت
 
میخواستیم بریم خونه عمم که مودم دارن،بعد مهمون داشتن نرفتم دیگه
با ابجی کوچیکم رفتیم کش و سنگ بگیره برا درست کردن دستبند واسه
نمایشگاه تو مدرسشون ،حاجی ینی دوبرابر شده قیمت سنگا :| 
الانم از رو بیکاری‌چندتا دستبند بچگونه درست کردم
بیشتر از دو ماه از زمانی که آخرین مطلب رو نوشتم گذشته، خب اتفاق خاص که متحولمون کنه که نیوفتاده ولی نوشتن همون روزمرگی ها هم دل و دماغ میخواد و البته انگیزه. خب درسته اینجا حکم یه دفتر خاطرات رو برای من داره اما همچین بدم هم نمیومد چندتا بازدید کننده‌ داشته باشه که برای نوشتن بهم انگیزه بدهند.
بگذریم
صبح امروز اولین چیزی که توجه ام رو جلب کرد برگ جریمه ای بود که تا 28 آبان مهلت داشت و با وجود اینکه همسر چند دفعه تذکر داده بود من فراموش کردم پرد
همین الان، گربه‌هه بالای نرده آروم نشسته بود و نگاه می‌کرد. کلی سگ دورش صداهای وحشتناک درمی‌آوردن. چندتا پنجره باز شد، چندتا پنجره از شدت صدا بسته شد، اما گربه‌هه همچنان آروم نشسته بود و می‌دونست اتفاقی براش نمیفته. دوست داشتم جای اون گربه باشم. همو‌ن‌قدر مطمئن، همون‌قدر عاقل که می‌دونه سگا حتی لمسش هم نمی‌تونن بکنن. اما من، مطمئن نیستم، خونسرد نیستم، یهو می‌بینی اونقدر فرار کردم که دیگه خودم رو هم پیدا نمی‌کنم.
خاطره‌ی آخرین‌روزی
هوالرئوف الرحیم
تازه یکم داره دلم خنک میشه.
توجه کنین. فقط "یکم".
که اون داغ داغی نبود که حالا حالا ها آروم بگیره. سرد بشه. ما هم خوب خوب بشیم.
چندتا چشم اضافه برداشتیم می گردیم و رصد می کنیم. دیگه خیالمون راحت نیست. یعنی نبود ولی یواش یواش داره خیالمون راحت میشه.
 
همینقدر ریز و بدون سروصدا پیش برن عالی میشه. اونچه که باید بشه میشه.
 
 
 
 
الحمدلله رب العالمین
الهم عجل لولیک الفرج
چندتا سوال داشتم
1بنظرتون وجود دوست صمیمی توی دانشگاه الزامیه؟
2بنظرتون باید با همه همکلاسیا خوب بود و بهشون کمک کرد؟
3حاضرید یه سختی(حالا نه چندان زیاد)تحمل کنید که دوستتون راحت باشه؟
4فکر میکنید از دیدگاه بقیه مهمه که چرا شما با کسی نیستید؟
5معیار انتخاب دوست چیه؟
6فکر میکنید این دوست صمیمیتون بعد دوران دانشگاه هم هست یا نه؟
همینااگه تجربه خوب و بدی از دوستاتون دارین بگید که منم روم شه بازم بیام از خانم ز بگم
بنظرم یکی از چیزهایی که باید در انتخاب شغل، ماندن در یک موقعیت شغلی و یا تغییر شغل مد نظر گرفت امکان توسعه مهارت‌های فردی هست. البته که باید انگیزمون الهی و توحیدی باشه و برای رضای خدا کار کنیم و این مطلب منافاتی با این موضوع ندره که بین چندتا کار و موقعیت شغلی باید به مفهوم توسعه مهارت‌های فردی هم توجه کرد؛ چراکه شما باید انسانی کارآمد و به‌روز بمانید و هر روز در حال پیشرفت باشید.
ادامه مطلب
 
سلام دوستای گلم امیدوارم حالتون خوب باشه
ازتون میخوام بگیدبرداشت شما ازمفهوم هرعکس چیه؟ یادرمورد همش یافقط چندتا ..رندوم به انتخاب خودتون فرقی ندارهتنوعش خیلی زیادبود ،این چندتانظرخودموخیلی جلب کردفکرکردم شایدشماهم خوشتون بیاد 
بعدش آخرسر مقایسه برداشت های متفاوت خیلی جالب میشه
 
ادامه مطلب
دوستان این سایت هر 1 سایت به شما چندتا شانس میده که میتونید با اون بیت کوین کسب کنید 
برای بدست اوردن شانس بیشتر قسمت های مختلفی مانند افر و بازی و غیره داره می تونید استفاده کنید
پرداختی داره  فرصت از دست ندین
https://lootbits.io
از قسمت daily می تونید هر روز 5 تا شانش نیز دریافت کنید  
باگذشت زمان تعداد شانش های شما بیشتر میشه مثلا در هر ساعت به 10 عدد در مرحله اول برسید
سلمان الحلواجی رو می شناسین؟!
یه پسر کوچولوی تپل موفرفری بحرینی!
شعر می خونه انقدر قشنگ...
برید چندتاشو گوش کنید :دی
 
 
 
+انسان هایی که در خانه بی کار هستید،یا دانش آموزان مثل من که پوستتان کنده شده. یا حتی نشده!تو ایام تعطیلات عید/کرونا بروید و پست های @maajede را در اینستاگرام بخوانید.یک چیزی بارتان می شود وقتی از پیج در می‌آیید(!).مخصوصا چندتا پست آخرش.
+دوستان علوم انسانی!اگر دهم هستید،در دروس دهم مشکل دارید یا هرچی،«مدرسه فائزون»را سرچ کرده و
شیعه چقدر غریبه
و امروز این غربت ملموس تر از دیروزه...
نمیدونم چندتا سرباز و سردارِ دیگه باید
مایه بذارن از جونشون و آبروشون
برای حفظِ آبروی نظام...
کِی میای آقا؟؟
به خدا قسم ;اومدنت حق رو آشکار میکنه...
به خدا قسم;شیعه دیگه تابِ تاوان های بیشتر نداره...
به خدا قسم;عالَم غرق در عذابِ نبودنته....
دلم به نقطه ای رسیده که دیگه جز تو تمنایی نداره...
داغِ نبودنت روسینه م بدجوری سنگینی میکنه...
شمارو به ایامِ عزایِ مادر ;برگرد...
برگرد ای منتقمِ خون های بی گن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید کادو