نتایج جستجو برای عبارت :

دریای گمان

امام رضا (علیه السلام):
« به خداوند گمان نیک ببر؛ زیرا خداى عزّ و جلّ مى فرماید: من نزد گمان بنده ی مومن خویشم؛ اگر گمان او به من نیک باشد مطابق آن گمان نیک با او رفتار کنم و اگر بد باشد نیز مطابق همان گمان بد با او عمل کنم. »
اصول کافی، جلد 2، صفحه 72
 
امام رضا ع فرمود بخدا خوش گمان باشید زیرا خدای عزوجل میفرماید من نزد گمان بنده  مومگ خویشم اکر گمان او خوبست  رفتار من خوب واگر بد است رفتار من هم بد است  رفتار من بد باشد 4 سفیان بن عیینه گوید شنبدم امام صادق ع فرمود حسن ظن بخدا اینستکه بغیر خدا امیدوار نباشی و جز از گناهت نترسی1 موسی بن جعفر  ع بیکی از فرزندانش فرمود پسر جانم همواره کوشش کن مبادا خودت را در عبادت و طاعت خدای عزوجل بی تقصیر دانی زیرا خدا چنانکه شایسته است پرستش نشود 
گلی زیبا نمایان در چمن شد شب میلاد مولایم حسن  شدشدم امشب سراپا مست نامش      یقین مرغ دلم گردیده رامشنمی دانم چه گویم از وجودش         تمام عـــرشیان محو سجودش حسن رالطف یزدان بی حساب است    که قدر وشان ایشان در حجاب استحسن تنهاترین  سردار دین است          که ایشان بی گمان حبل المتین است
ز مدحش بی گمان قاصرزبان است    حســـن دوم  امام شیعیان است
 
 
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
این روزها خیلی به تغییر سبک زندگیم فکر میکنم. به اینکه اهداف جدیدی برای خودم تعریف کنم و برم دنبالشون. در آستانه 33سالگی نگاهم به زندگی این هست که هیچ وقت برای ایجاد تغییر توی زندگی دیر نیست و اگر پنجاه سالمون هم شده باشه و احساس کنیم مسیری رو داریم اشتباه میریم نباید از آینده ناامید باشیم و سعی کنیم مسیرمون رو اصلاح کنیم. نگاهی که متاسفانه توی خیلی از آدم های دور و برم نمیبینم. نمیدونم اگر من هم توی سن و سال اونا بودم آیا مثل اونا فکر میکردم یا
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شودگاهی نمی شود که نمی شود که نمی شودگاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود…گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمش
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شودگاهی نمی شود که نمی شود که نمی شودگاهی بساط عیش خودش جور می شودگاهی دگر، تهیه بدستور می شودگه جور می شود خود آن بی مقدمهگه با دو صد مقدمه ناجور می شودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت استگاهی نگفته قرعه به نام تو می شودگاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود…گاهی برای خنده دلم تنگ می شودگاهی دلم تراشه ای از سنگ می شودگاهی تمام آبی این آسمان مایکباره تیره گشته و بی رنگ می شودگاهی نفس به تیزی شمش
واسه ناهار امروز، ۲ نوع غذا درست کردم، یعنی در کنار برنج یه آش کوچولو هم بار گذاشتم صرفا بخاطر رو کم کنی و از بین بردن غر احتمالی بخاطر تکراری بودن غذا
 
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا أَحْتَسِب‏
خدایا! در این کار من و مشکل من برایم گشایشى قرار ده و سببى براى بیرون شدن از آن فراهم آور و مرا هم از آنجایی که گمان توانم برد و هم از آنجا که گمان ندارم روزى ده.
خدایا سلام..امتحان و صورت سوال جدیدی رو ک برام نوشتی نمیفهمم..
بغض و غصه ی تونستن و درنگ و نرفتن...
بغض جاموندن و دلتنگی...
اما حالا بعد از امتحان و واگذاری امور به خودت ...و موفقیت ...ترسانم ...ب گمانم ک باید بمانم...ب گمانم باید انتخاب کنم..
 دلتنگم..ازینهمه گیجی و نفهمیدن امتحانت دلتنگترم..
راهنمایم باش..
مولایم ..
تویی ک از جایی ک گمان نمیکنی میبخشی..
بفهمان کدام راه صحیحترین است؟
باید بروم؟؟؟؟؟ این همان است ک میخواهی؟
میخواهی تا آنها خود را ارتقا ده
روزی روزگاری در ناکجا آباد، چند نگهبان نمای کتاب، به جهت رهایی از تعهدات و بی‌اطلاع از چند و چون کار و به یقین نادانسته و در پی خشنودی والا مقامات چنان آب در هاون کوبیده که گویی نان حلال را نشانه می‌روند‌.کتب را ندیدند مگر بر زیر هنرها و حرفه ها، و چه شادمانند که خدمت می‌نمایند.نادانی از سر تجسس سوالی نمود که ای بزرگواران آش دوغ را با چند کتاب برابری می‌کند؟ خانم والده هفت روزی، هشت وعده آن را به خوردمان می‌دهد؛ خود گمان می‌برم نیمی از اد
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
با او دلم به مهر و مودت یگانه بودسیمرغ عشق را دل من آشیانه بودبر درگهم ز جمع فرشته ، سپاه بودعرش مجید جاه مرا ، آستانه بوددر راه من نهاد نهان دام مکر خویشآدم ، میان‌ حلقه آن دام دانه بودمی خواست تا نشانه‌‌‌ لعنت کند مراکرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بودبودم معلم ملکوت ، اندر آسمان‌،امید من به خلد برین جاودانه بودهفتصد هزار سال به طاعت ببوده اموز طاعتم هزار هزاران خزانه بوددر لوح خوانده ام که یکی لعنتی شودبودم گمان به هر کس و برخود گمان نبو
بعضی چیزها برای هیچکس نیست... افکار شبانه است و چون می خواهم فراموش نشود برای خودم می نویسم.
مقولات جهان به نظر من شامل چند دسته است البته فعلا و در این زمان :
1_اساطیر و افسانه های پیشینیان
2_علم و دانش
3_فلسفه و حکمت
4_ادیان و علوم الهی
5_سحر و جادوگری
در خصوص اساطیر و افسانه های پیشینیان که گاها خرافه نیز در آنها موجود است بایستی بگویم جنس انها احتمالا دو گونه باشد، یا از جنس ظن هستند ،(ظن =گمان و گمان باطل) و یا جنس انها در یک دوره ای از جنس علم و د
 
در درون پیله او خواب و به سر بیداری استکرم ابریشم گرفتار شبی تکراری است
پوشش پیله اگر چه باشد از جنس حریرآن به شب خفتن میان این حریر اجباری است
خواست تا رخساره را تابان کند روی همهپیکر نارَس هویدا کردنش، بیزاری است
خنده‌ی تلخی به گوش کرم در پیله رسیدبی‌خبر خفته به پیله، آن گمان بیماری است
ناگهان آن تن دگرگون گشت و او جانی گرفتحاصل آن صبر ایوب این نکو معماری است
از درون پیله چون شهباز روی آمد پدیدباور این تن شکافی در بَدان دشواری است
عاقبت
 
 
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شم
باسمه تعالیحاج قاسم سلیمانیمن نمی دانم چرا اشکم شده آبی رواناین خلوص حاج قاسم باعث حزنی چنانمن که باشم وصف او گویم سخن یا گفته ایاو قیامش چون حسین ابن علی در این زمانیاد او ،افکار او، چون راه زهرا و علی استمردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آنعلت اصلی که شد باعث، شوی سردار دلدر خلوص است و ریاضت با درونت بی گماناو شهیدی دیگر از یاران جدش کربلاسید و آقای ما باشد قاسم در میاندر قیاس کشتگان کربلا، عاجز منمآنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سانوعده
 
اینکه بگیم خدا چرا ب فلانی ، فلان چیزو داد ب من نداد یعنی حسن ظن نداریم ب خدا یعنی گمان مون ب خدا خوب نیست
  
در اهمیت این فضیلت اخلاقی همین بس که
 
امام رضا”علیه السلام” در این رابطه می‌فرماید: فَأَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ”علیه السلام” کَانَ یَقُولُ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَمَنْ رَضِیَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ مِنْهُ الْیَسِیرَ مِنَ الْعَمَلِ؛
 
گ
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایمتشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایمسالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد توروزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایمگوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیقهرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایمزائران دختر تو زائران فاطمه اندتا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایمما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ستدرمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایمبی گمان ایل و تبارت عزت این کشور انددر حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایمبچه های تو در ایران پادشاهی میک
پیامبر(صلی الله علیه وآله):خداوندازشخص تندرست بیکار که نه درکاردنیاست ونه سرگرم آخرت, نفرت دارد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):هیچ عبادتی جزء بایقین ارزش ندارد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله):سوگندبه خدایی که جزءاوخدایی نیست , هیچ بنده مؤمنی به خداگمان نیک نبرد, مگراینکه خداوندمطابق همان گمان بااوعمل کند, زیراخداوندکریم است وهمه خوبیهابه دست اوست وشرم داردازاینکه بنده مؤمنش به اوگمان نیک بردو اوخلاف گمان وامیدبنده رفتارکند.
امام حسن(علیه الس
شبى مهتابی مردی صاحب قوز از خواب برخواست. گمان کرد سحر شده، بلند شد و به حمام رفت. از سر آتشدان حمام که گذشت صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نکرد و به داخل رفت.وارد گرمخانه که شد جماعتی را دید در حال رقص و بزنم و پایکوبى. او نیز بنا کرد به آواز خواندن و رقص و شادى.در حال رقص چشمش به پاهاى جماعت رقصنده افتاد و متوجه سم آن ها شد و پى برد که این جماعت از اجنه هستند. گرچه بسیار ترسید اما خود را به خدا سپرد و به روی آنها نیز نیاورد.از ما بهتران نیز که
«١٣٩»قُلْ‌ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللّهِ‌ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ‌ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ‌ أَعْمالُکُمْ‌ وَ نَحْنُ‌ لَهُ‌ مُخْلِصُونَ‌ 
(اى پیامبر! به اهل کتاب)بگو:آیا درباره‌ى خداوند با ما مجادله مى‌کنید، در حالى که او پروردگار ما و شماست و اعمال ما براى ما و اعمال شما از آنِ‌ شماست و ما براى او خالصانه عبادت مى‌کنیم. 
نکته‌ها: 
این آیه،هشدار به اهل کتاب است که از ادّعاهاى بى‌دلیل دست بردارند.آنها مى‌گفتند:ما به خدا نزد
هنگامی که ناخدا جریلو فرمان یافت ناوچه توپدارش، بنجمین کنستانت را به باداما، واقع در بخش باتموی گوارامادما، ببرد و برابر طارعون مورچگان به ساکنان آن دیار کمک کند، گمان کرد نکند مقامات (نظامی) او را دست انداخته و مسخره کرده اند. موضوع گرفتن ترفیعش، هم خیلی رومانتیک و خیال پردازانه و هم بر خلاف قاعده و اصول بوده است، یعنی علاقه ویژه‎ی یک بانوی بلندپایه‎ی برزیلی و چشمان خمار و زیبای خود ناخدا نقش مهمی در این ماجرا بازی کرده بود، و در دیاریو -(
این همه ناله های من ، نیست ز من ، همه از اوست 
کز مدد می لبش ، بی دل و بی زبان شدم 
گفت " چرا نهان کنی عشق مرا ، چو عاشقی ؟ " 
من ز برای این سخن ، شهره عاشقان شدم 
جان جهان ز عشق تو ، رفت ز دست کار من 
من به جهان چه می کنم ؟ چونکه از این جهان شدم 
 
 
- تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم 
دیو نیم ،پری نیم ، از همه چون نهان شدم ؟ 
برف بدم ، گداختم ،تا که مرا زمین بخورد 
تا همه دود دل شدم ، تا سوی آسمان شدم 
نیستم از روان ها ، بر حذرم ز جان ها 
جان نکند حذر ز ج
 
 
مصرّانه به این معتقدم که انسانها غالباً شدیدترین زخم زبانها و مایه ریش دل شدنها را از نزدیک‌ترین افرادشان، خانواده و دوستانشان، می‌بینند و میشنوند. حرفهایی که در قالب نصیحت بوی شماتت میدهند و قضاوتهایی که گاه به جای تشریح موقعیّت و راه و کار، نمکی بر زخم و تیغی برای گشوده‌تر شدن جراحت میشوند.. و از این نکته نباید غافل بود که دیدن سردی نگاه در چشم کسی که دوستش میداری و دوستش میپنداری از آتش خشم و نفرت صد پشت دشمن گدازنده‌تر و پذیرشش بر
هزار بار پیش اومده که به خودم گفتم دیگه واقعا امشب صبح نمیشه این دفعه حتما دق می‌کنم.
+ به شکل احمقانه‌ای زندگیم مزه آدم‌های بی‌خود و بی‌خیال و بی‌هدف رو میده در حالی که واقعا نیستم. گمان کنم فقط بیمارم، البته که جسم نه.
+ پُک: پست کوتاه.
خدایا این گمان را به تو ندارم که مرا در حاجتی که عمرم را در طلبش سپری کرده ام، از درگاهت بازگردانی
«مناجات شعبانیه»
-حواسمون به آرزوهامون هست!؟
-این یه خط،امان از این یه خط مناجات، چند ساعت فقط باعث شد فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم...
-همین
ادامه مطلب
دارم به رکوع نمازی می روم که نرسیدم به جماعت اقامه کنمش. در گیر و دار این فکرها که امروز چه کرده ام که ... پرت ِ صحبت های امام جماعت قرآن دوست قرآن شناس مسجدمان می شوم. دارد از سوره طه می گوید. دوباره از موسی و خدایش ... ناگهان در رکوع حس می کنم آنقدر بی رمقم که نمی توانم خودم را به سمع الله لمن حمده برسانم. دارم فرو می ریزم. تمنا می کنم که مغزم گردش خون را به پاهایم برساند و سرپا شوم و سرپا می شوم و ... 
نماز تمام می شود و گره می خورم به چشم های زنی که دا
روزگارم سخت ودنیایم پرازاندوه است
دردلم درد و غم و دغدغه ها انبوه است
سالهاست ازنامرادی حال و روزم خوب نیست
هیچ چیز زندگی برای من مطلوب نیست
همچو من آزرده از دنیای خود بسیار است
مردمی که زندگی برایشان غمبار است
بی گمان بودن در اینجا خود دلیل حال ماست
هرکه اینجاست بی گمان از آنچه بیند نارضاست
البته در هر جهنم عده ای هم راضیند
آن جماعت که در آن در حال یکه تازیند
عده ای کین نابسامانی از آنان حاکم است
این سیاهی ارمغان حاکمانی ظالم است
اکثریت مرد
به نظرم ارزشمندیِ هر چه به غم‌انگیز بودنش است. یعنی گمان می‌کنم هر چیزی که غم‌انگیز‌تر باشد، ارزشمندتر است. البته تعریف هر کس از «ارزش» ممکن است متفاوت باشد [که ناگزیر است]، ولی هر کس یا هر چیزی که باعث بشود انسان به چیزی فراتر از سطح معمول زندگی بیاندیشد ارزشمند است. غم چنین کاری می‌کند. البته غمی که نتیجه‌اش چیزی شبیهِ مادیاتِ جهانی‌مان نباشد. غمِ روحانی شاید. غمِ فرادنیایی. انسان‌های غمگین از حرص و جوش دورترند. تقلا نمی‌کنند برای به د
توحید واقعی در کلام امام صادق علیه السلام و رد وحدت وجود
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
ومن زعم أنه یعرف الله بحجاب أو بصورة أو بمثال فهو مشرك  لأن الحجاب والمثال والصورة غیره وإنما هو واحد موحد ، فكیف یوحد من زعم أنه عرفه بغیره ، إنما عرف الله من عرفه بالله فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه ، إنما یعرف غیره ، والله خالق الأشیاء لا من شیء ، یسمى بأسمائه فهو غیر أسمائه والأسماء غیره ، والموصوف غیر الواصف فمن
گمان می کنم
من همان قاب عکس خاک خورده ی روی دیوار خانه ی مادربزرگم که در خانه ای متروک به خاطرات خود با بهت می نگرد
به گمانم من همان دلتنگی ماهی کوچک درون تنگم که از کنار پنجره به بیرون می نگرد و آبی آسمان هم او را به یاد دریا می اندازد
یا من همان لحظه ی غم انگیزم که به شکل اشک از چشمان عاشقی دور مانده از معشوق می چکد
چقدر من شبیه به حسرت آدمی خسته از روزمرگی هایش در هنگام دیدن بازی کودکان سبک بال درون پارک ام
و شاید من همان نفس های آخر فردی چ
در این مخروبه ی پر از رنج، عیار آدم به نوع دردی ست که توی گنجه ی دلش پنهان کرده. برای من که غم بازم، برای من که چراغ به دست می گردم دنبال آدمی که دردش از شکم و زیر شکمش بالاتر رفته باشد، تحمل این روزها و آدم های اطرافم سخت شده، خیلی سخت. عصبی شده ام. گمان می کنم دارم می گندم. 
امام صادق(ع):
هیچ مردی(و زنی)آخرین آیه سوره کهف « قل انما انا بشر مثلکم(تا آخر)»را پیش از خواب نخواند،مگر اینکه هر ساعت از شب بخوابد،بیدار می شود.
شیخ بهایی:
بی گمان،این از راز های شگفت و تجربه شده است.
علامه سید عباس کاشانی:
این روایت، متواتر است و من،خود،بارها آن را تجربه کرده ام.
«٧٦»بَلى‌ مَنْ‌ أَوْفى‌ بِعَهْدِهِ‌ وَ اتَّقى‌ فَإِنَّ‌ اللّهَ‌ یُحِبُّ‌ الْمُتَّقِینَ‌ آرى، هرکس به عهد خویش وفا کند و تقوا داشته باشد،پس بى‌گمان خداوند پرهیزکاران را دوست مى‌دارد. نکته‌ها: وفاى به عهد در تمام موارد زیر لازم است: الف:
ادامه مطلب
 امام على (علیه السلام) فرمودند :
✅بهترین مردم کسى است کهاگر او را به خشم آورند، بردبارى کندو چنانچه به او ظلم شود، ببخشایدو چون به او بدى شود، خوبى کند...
✅ اگر درهاى آسمان ها و زمین بر روىانسانى بسته باشندو او تقواى الهى پیشه کند،خداوند، راه گشایشى در آنها براى اوفراهم مى کند و از جایى که گمان ندارد،روزى اش مى دهد...
 
 
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
 
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
 
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
 
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
 
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب هایت آن میوه که حوّا چید بود 
 
با سخن چینان بگویید او نمی افتد
​​​​گمان می کنم
من همان قاب عکس خاک خورده ی روی دیوار خانه ی مادربزرگم که در خانه ای متروک به خاطرات خود با بهت می نگرد
به گمانم من همان دلتنگی ماهی کوچک درون تنگم که از کنار پنجره به بیرون می نگرد و آبی آسمان هم او را به یاد دریا می اندازد
یا من همان لحظه ی غم انگیزم که به شکل اشک از چشمان عاشقی دور مانده از معشوق می چکد
چقدر من شبیه به حسرت آدمی خسته از روزمرگی هایش در هنگام دیدن بازی کودکان سبک بال درون پارک ام
و شاید من همان نفس های آخر
تقریظ رهبر انقلاب بر رمان «آن مرد با باران می آید» منتشر شد: بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان شاءالله.
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب هایت آن میوه که حوّا چید بود 
با سخن چینان بگویید او نمی افتد ز چشم 
او تما
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب هایت آن میوه که حوّا چید بود 
با سخن چینان بگویید او نمی افتد ز چشم 
او تما
@the52hertzalone1 چه خوش گفته شاملو “سکوت سرشار از ناگفته هاست”مشکوکم اگر تاریخ ایران زمین ،ناگفته ها را بگوید چرا که لب دوخته ایم در درون در هم آواره ایم به سخت جانی مان این گمان هست که مغرورانه  به روزهای خوش ناکجا امیدواریم...#انتشارات_پنجاه_دو_هرتز_تنهایی#احمدشاملو#گفتند #که#نمی#خواهیم#بمیریم#the52whale#the52hertzalone#the52hertzwhale
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود 
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود 
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن 
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود 
یک طرف زلفی پریشان ، یک طرف عطر بهشت
زندگی در چشم من تردید در تردید بود
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش 
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو 
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست 
بی گمان لب های
حسابی خرد شده‌ام. دیگر به هیچ‌کار نمی‌آیم. درست یادم نیست که کدام روز از پاییزِ پارسال بود که یاد امروزم افتاده بودم: واضح، چون جریان آب. اما آن‌روزم فراموش شده است: غریب، چون سنگی با بارانِ دیشبش. تنها صدایت را به یاد دارم. از آنوقت، اینجا همیشه دستی، ردّ حرفِ آخرش را بر سینه‌ی سطحی تجدید می‌کند که: "نه". و هربار که به تحلیل آن ردّ نامیرا ایستادم، روشنم شد که این ماده حل نشدنی است.
خواسته و ناخواسته، هر چه که باشد فاجعه‌ای به بار آمده است. فا
عنوان فایل : گزیده‌ای از توهم بی‌خدایی
موضوع : توضیح سخن امام علی(ع): «گمان میکنی که جِرم کوچکی هستی؛ درحالیکه عالم بزرگتری در تو وجود دارد»
نویسنده : سید احمدالحسن (ع) 
نوع فایل : pdf ، word
تعداد صفحات : 13 ، A4
لینک دانلود : pdf ، word
پیش از داروین، فکر می‌کردند که زمین شش‌هزار سال عمر دارد، این عدد را از حاصل ضرب تعداد نسل‌ها تا حضرت آدم در عمر میانگین یک انسان به دست آورده بودند؛ چون گمان می‌کردند که خداوند تک تک موجودات را در ازل، یک جا خلق کرده و همه را روی زمین گذاشته است.
امروز به این فکر می‌خندیم، ولی خنده‌دارتر این است که هر روز مشابه همین شیوه بحث می‌کنیم و فکر می‌کنیم - به نتیجه می‌خندیم، اما همان فرایند را عینا تکرار می‌کنیم.
تو نتوانستی!
این واضح‌ترین عبارتیست که حال و حالت مرا توصیف می‌کند. من در یک جنگ نابرابر شکست خوردم و این جنگ، کنکور نبود. این جنگ، درون من شکل گرفت. ریشه گرفت. فریب داد و جلو آمد. حریف، دو راه بیش‌تر بلد نبود و من، همه‌ی راه‌هایم را باخته بودم به او. گمان کردم، با این پای زخمی، با این صورت کبود، با این ریشه‌های معلق در هوا، می‌توانم بر او غلبه کنم و جشن مرگش را به نظاره بنشینم. گمان می‌کردم روز کنکور، زمینش خواهم زد و در اعلام نتایج تدفینش خ
این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پند آموز است که در یک برنامه ی تلوزیونی مطرح شد.
 
مجری یک برنامه تلوزیونی که مهمان او یک فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید؛ بیشترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
 
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد:
چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی *خوشبختی* را چشیدم.
 
در *«مرحله ی اول»* گمان میکردم خوشبختی در
ادامه مطلب
آن شب هم مثل شب های دگر بود 
با همان نغمه و سوت 
با همان ساز سکوت
باران می بارید 
چتر احساس مرا خیس می کرد
من در ایستگاه تکرار ها
ودر آمد و رفت بی گمان قطار ها
در انتظار مسافری بودم؛جا مانده از قلبم
گاهی نگاهم به ساعت
گاهی نگاهم به شهر
و گاهی به ریل های قطار
اما به ناچار
انتظارم را در دل می خوردم
و خودم را دل خوش می کردم:
به نوازش های باران
به باد های روان
و به ابر های سرگردان...
آن شب هم مثل شب های دگر بود!
16هیچ‌کس چراغ را برنمی‌افروزد تا سرپوشی بر آن نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان می‌گذارند تا هر‌که داخل شود، نورش را ببیند. 17زیرا هیچ‌چیزِ پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ‌چیز نهفته‌ای نیست که هویدا نگردد.18پس دقّت کنید چگونه می‌شنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان می‌کند دارد، گرفته خواهد شد.
لوقا٧: ١٨-١٦
به گزارش عصرآهن و به گفته ی حمیدرضا رستگار، رئیس اتحادیه صنف آهن و فولاد و فلزات تهران؛ وضعیت روزهای اخیر بازار آهن و فولاد کشور به گونه ای است که بیشتر با حدس و گمان پیش می رود تا اینکه بر مبنای اطلاعات بنیادین و واقعی باشد.
آقای رستگار در یادداشتی نوشت: مشکل اصلی در اقتصاد و بخش خصوصی و به طبع آن در بازار فولاد، نگرانی و عدم اطمینان افراد نسبت به آینده است، چرا که بازار فولاد در روزهای اخیر از پایه و اساس مشخصی برخوردار نبوده و با حدس و گمان
دیگر نمی‌توانم دنبال این سایه‌های بیهوده بروم، با زندگانی گلاویز بشوم، کُشتی بگیرم. شماهایی که گمان می‌کنید در حقیقت زندگی می‌کنید، کدام دلیل و منطق محکمی در دست دارید؟ من دیگر نمی‌خواهم نه ببخشم و نه بخشیده بشوم، نه به چپ بروم و نه به راست. می‌خواهم چشم‌هایم را به آینده ببندم و گذشته را فراموش بکنم.
| زنده به گور _ صادق هدایت |
 
گاهی فکر می‌کنم شاید مسلم بود که باعث شد هزاره‌ای بگذرد و هنوز زمین در اغما به سر ببرد
و اهل آن بگویند طبیب دوار بطبه سخن از گذشته‌هاست و در عصر ما جایی ندارد
وقتی کسی که همه قلبت عاشق اوست در آخرین نجوایش بخواند
اگر خودم به تو گفتم بیا، نیا برگرد
 و گمان کنی که ذره‌ای از حس شرمش کوه‌ها را آب می‌کند
شاید حق داشته باشی که نخواهی مسلمی دیگر، چنین زخمی بردارد
 
پ ن:
یک‌بار دیگر بیا و بگو فلیرحل معنا...
 
 
 
آدمی که تووی دلش همه دست‌ب‌دست هم داده‌اند و رخت می‌شویند کمتر می‌تواند از مغزش استفاده کند! چون تمام خونهای بدنش را همان رختشوی‌خانه جمع می‌کند سمت خودش! شاید با عبارتی که بیان کردم نامربوط باشد ولی در نهایت این سخن گران‌بهای سعدی الان با حالم مناسبت دارد: تا مرد سخن نگفته باشد! عیب و هنرش نهفته باشد! هر پیسه گمان مبر نهالی! باشد که پلنگ خفته باشد!
قصد شروع فتنه دارد نقش لبخندت
_از جنگ های پیش این بوده ست ترفندت_
با روی خندان آمدی اما نمایان بود
برق نگاه خنجر از زیر کمربندت
با بند های این امان نامه گمان کردی
آزادگان را میکشانم باز در بندت؟!
ای منجی هر داستان! با خویش خلوت کن
بنگر چه کردی با جوانان برومندت!
بنگر چه کردی با کسانی که به جبر نان
بودند عمری از سر اخلاص! پابندت
دیری نمیپاید به زیر دشنه میبینی
میخواند اشعار مرا با خشم، فرزندت!
محمد صادق امیری فر
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
راستش این است که گمان می‌کنم ضربه‌ای که این پدافند و خطای انسانی و بیش از همه، عملکرد مسئولین مربوطه در پاسخگویی، وارد کرد، امریکا با شهادت سردار سلیمانی وارد نکرد. برای آن 176 نفر و برای اعتماد و صبوری و پایمردی میلیون‌ها آدم ...
خطای انسانی، جان ارزشمند عزیزانی را گرفت. اما خطای دیگر، سخت‌تر و کاری‌تر نشست. خنجری از پشت بود گویا. جبهه‌ای را خلع سلاح کرد.
حتی نفس کشیدن سخت است.
خدایا ببخش ...
نگو شاگرد، بگو معلم
معتصم عباسی پس از آنکه امام جواد علیه السلام را به شهادت رساند عمر بن الفرج را مامور کرد تا به مدینه برود و معلمی منحرف و معروف به دشمنی با اهل بیت را برای امام هادی علیه السلام پیدا کند. عمر با مشورت والی مدینه، «جنیدی» را که نسبت به علویین دشمنی شدید داشت انتخاب کرده، ماهیانه برایش مبلغی تعیین نمود و تعهد گرفت که شیعیان نباید با این کودک، که کمتر از هشت سال داشت، ارتباط داشته باشند.
پس از مدتی فردی اوضاع تعلیم را از جنیدی
باز خوابیده‌ام توی تاریکی. من همیشه وقتی توی تاریکی‌ام حرفی برای گفتن دارم. دقیقن نمی‌دانم چرا. گمان می‌زنم چون که تاریکی بدون هیچ دیتای ورودی است، هیچ رنگ و نوری نیست که آدم را به پک گرفتن از افکار- که گاهی هم بد بی‌فیلتر و تلخ‌اند- مجبور کند، و از آنجا که آدم بیمارِ این فکر کردن‌های جنون‌آمیز است، در تاریکی همیشه باید چیزی بیابی که سکوت نبلعدت. آدم‌ها از بلعیده شدن می‌ترسیدند، به خاطر همین افتادند به اختراع کردنِ ناخوداگاه، آوا‌ها ر
گاهی فکر می‌کنم انواع اجنه در بدن پدرم حلول می‌کنند. کارهای عجیبی می‌کند که اگر غریبه‌ای وارد خانه شود با دیدن آن حرکات گمان می‌کند پدرم بازیگری‌ست که هدفش در خانه، برهم زدن کلیشه‌جات روزمره برای ماست. دارد به سمتی می‌رود که ناگهان از راه رفتن باز می‌ماند و شروع می‌کند به خاراندن شکمش. آنقدر سخت، سفت و پرشور شکمش را می‌خاراند که هر لحظه گمان می‌کنم از اصحکاک شکم و ناخن‌هایش، هر آن آتش روشن می‌شود. برایتان بگویم که بعد از تلفن همراهش
«٢٥»فَکَیْفَ‌ إِذا جَمَعْناهُمْ‌ لِیَوْمٍ‌ لا رَیْبَ‌ فِیهِ‌ وَ وُفِّیَتْ‌ کُلُّ‌ نَفْسٍ‌ ما کَسَبَتْ‌ وَ هُمْ‌ لا یُظْلَمُونَ‌ پس(کسانى که گمان مى‌کنند از قهر خداوند دورند،)چگونه خواهد بود حالشان،آنگاه که آنان را در روزى که شکّى در آن نیست،گرد آوریم و به هرکس در برابر آنچه تحصیل کرده،پاداش یا کیفر داده شود و به آنان ستم نخواهد شد. پیام‌ها: ١-یاد قیامت باشید و خرافات را کنار بگذارید
ادامه مطلب
نذر صدوچهارده هزار صلوات...
هی فکر میکنی به ته ذکر رسیدی، به شمارنده که نگاه میکنی میبینی کلی هنو ازش مونده!
تو معنویت هم اگه مثل معصومین نبودند گمان میکردیم به ته معنویت رسیدیم، ولی وقتی به اونا نگاه میکنیم میبینیم کلی عقبیم.
و خوب برخلاف شماره اندازها، کمالات اهل بیت قابل احصا نیستند پس همیشه این حالت وجود داره و نمیرسه وقتی که انسان احساس بی نیازی نسبت به انجام اعمال داشته باشه.
صوفی چه فکر میکنه نمیدونم؟!
بسم رب الرفیقپ.ن
اسم کلاس ِ امسالمون "امید" هست.از پسرک‌های تازه آشنا شده پرسیدم: به نظرتون امید یعنی چی؟می‌خواستم از برآیند نظراتشون پل بزنم به اسم کلاسمون و نتیجه ی خوب خوب بگیرم ولی فکر نمی‌کردم اون وسط یکیشون روضه بخونه همین روز اوّلی...جواب داد: خانوم یعنی یکی رفته بعد امید داری برگرده که وقتی نمیاد میشه بی‌امیدی.#خاطرات_شنیداریپ.ن.2
شب های هجر راگذراندیم و زنده ایمما را به سخت جانیِ خود، این گمان نبودپست آخر امسال. یاعلی
عنوان فایل : گزیده‌ای از توهم بی‌خدایی
موضوع : توضیح سخن امام علی(ع): «گمان میکنی که جِرم کوچکی هستی؛ درحالیکه عالم بزرگتری در تو وجود دارد»
نویسنده : سید احمدالحسن (ع) 
نوع فایل : pdf ، word
تعداد صفحات : 13 - A4
متن نوشتاری :
پیام صفحه فیس‌بوک سید احمدالحسن الیمانی(ع)
١٩ ژوئن ٢٠١٨ م 
ادامه مطلب
چند روزی هست که خبر گم شدن دوربین‌ِ فیلم‌برداری‌شان پیچیده ، همسایه‌‌ی تقریبا جدیدمان را می‌گویم ، گویا دوربین در خانه و جایی جلوی دید قرار داشته است و کسی آمده و برده است! البته همه‌ی این‌ها را خودش می‌گوید؛ می‌گوید که دوربین کنار تلویزیون بوده است و حالا نیست ، تمام سوراخ سُمبه‌های خانه را زیر و رو کرده است ولی دریغ ، پول نقد هم در خانه داشته است اما حتما دزد محترم وقت پیدا کردن آن‌ها را نداشته و فقط دوربین را برداشته و متواری شده اس
حال آدمی را دارم که در حال غرق شدن است و هرچه بیشتر دست و پا می‌زند، بیشتر فرو می‌رود و به محض این‌که سرش را از آب بیرون می‌آورد تا نفسی تازه کند، دستی روی سرش فشار می‌آورد و دوباره...صدای نوتیفیکیشن تلگرام برایم شده مثل شوک الکتریکی. باور کنید با هر بار به صدا درآمدنش قلبم چند ثانیه از کار می‌افتد. عطای بودنش را این‌بار به لقای آرامشم نمی‌توانم ببخشم. نمی‌دانم با چه زبانی می‌شود حرفی را به کسی که نمی‌خواهد چیزی را بپذیرد قبولاند. به زبا
قران کتابی است که بیشتر از مباحث دینی به مطالب علمی اشاره دارد ولی ما از این کتاب آواز مرگ ساخته ایم طوریکه هروقت صدای قران در کوچه ای شنیده میشود گمان میکنیم کسی مرده است.
در این مطلب نمونه هایی از نکات فیزیکی را در ادامه مطلب بیان میکنیم.
                           
ادامه مطلب
زیادی خوب بودن خوب نیست 
زیادی ڪه خوب باشی شڪننده تر می شوی...
با هر قدرناشناسی دلت ترڪ بر میدارد، می شڪند...
تڪه های شڪسته را در دستانت می گیری...
نگاه میڪنی به نتیجهٔ زیادی خوب بودنت!
زیادی خوب بودن خوب نیست 
زیادی ڪه خوب باشی به زیادی خوب بودنت عادت می ڪنند...
آن وقت ڪافی است ڪمی بد شوی
همه گمان می ڪنند زیادی بدی! 
سیمین بهبهانی
یک چیزی که در مورد اکثر آدم‌ها صدق می‌کند این است که "نمی‌دانم" گفتن نمی‌توانند.
بارها و بارها پیش آمده که در جمعی کسی از بیماری‌اش گفته یا از فلان مشکل جسمی که دارد و بعد شما در کمال ناباوری (یا شاید هم خیلی عادی!) می‌بینید که همه‌‌ی آن جمع متخصص آن بیماری و آن مشکل اند. هرکسی یک تشخیصی دارد و یک درمانی را پیشنهاد می‌دهد. هرکس. اصلا فرقی نمی‌کند که شخص مذکور چقدر از بدن انسان و مکانیزمش آگاه است یا اصلا چقدر سواد دارد یا تحصیلاتش در چه حیطه
عالم بر مثال کوه است. هرچه گویی از خیر و شر، از کوه همان شنوی. و اگر گمان بری که: «من خوب گفتم کوه زشت جواب داد»، محال باشد؛ که بلبل در کوه بانگ کند، از کوه بانگ زاغ آید یا بانگ آدمی یا بانگ خر؟ پس یقین دان که بانگ خر کرده باشی.
بانگ خوش دار چون به کوه آیی
کوه را بانگ خر چه فرمایی؟
حق
به گمان این حقیر این 2 گرم و شاید هم کم و شاید هم بیش را اگر انسان نگه دارد، اکثر راه را رفته است.
منطقیون در تعریف حدی انسان گفته‌اند که حیوان ناطق و عرض شود که انسانیت محقق نشود الا آن گاه که ناطقیت محقق شود و ناطقیت محقق نشود مگر پس از سکوت طولانی تا آن سکوت سبب شود که بذر نطق انسان شکوفا شود.
یادم نیست که از که بود که شنیدم که فرمودند که من سالیان دراز سکوت کردم تا توانستم این مطالب عالیه را بگویم.
به قول شیخنا بهایی:
عزت اندر عزلت آمد ای فل
 
قرآن کریم. سوره آل عمران (آیه ۱۶۹)
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.
#گلزار_شهدا_کرمان#شهید_دلها#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_سلیمانی  #کرمان #شهدا #طلبه #مکتب_سلیمانی
 
 
نام کتاب: #چراغ‌ها_را_من_خاموش_می‌کنم | نویسنده: #زویا_پیرزاد | #نشر_مرکز | ۲۹۳ صفحه.این کتاب سال ۸۰ برنده ی جوایز #مهرگان_ادب ، #هوشنگ_گلشیری ، #جایزه_ادبی_یلدا و #بیستمین_دوره‌ی_کتاب_سال شد..راوی داستان زنی به نام کلاریس است و مکان کتاب در آبادان می گذرد. #کتاب زندگیِ روتین آدم ها را می گوید، در و همسایه و فرزندان و هرچیزی که بشود اسمش را گذاشت "زندگی".این زنِ تنها که درگیر گره های کور زندگی خود گشته است، گمان می کند مرد همسایه اش فرشته است و اگر به
«اعتقاد بنده این است که حتماً فقیه زن و مجتهد زن لازم داریم و گمان من این است که دماء ثلاثه و امثال این‌ها را غیر از زن هیچ‌کس نمی‌تواند فتوا بدهد.»
۷۹/۷/۱۵
+ عنوان، ناظر به مطلب «تاثیر سنت‌های تاریخی در فقه؟» و نظرات و پاسخ‌ها.
یک چیزهایی را می‌خواهید، و یک چیزهایی را می‌خواهید که بخواهید! برای مثال من می‌خواهم که سرعت و قدرت مطالبه‌ام باشد، در واقع گمان پیش‌فرضم این است که در پی اینان‌ام. اما به واقع به سمت انعطاف و استقامت می‌روم، یک‌جورهایی خواسته‌های خاموشی‌اند که زیر تمایل کاذب به نیرو و چابکی گم شده‌اند. هنر را می‌خواهم؛ آن هم با جان و دل، حال آن‌که نواختن را می‌خواهم که بخواهم، زیرا اولویت و دلدادگی‌ام جای دیگری‌ست و موسیقی به‌سان قلقلکی شیرین، ک
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زان که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و بپالوده هر خس بودن
( حکیم عمر خیام)
قومی متفکرند در مذهب و دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
( امروز روز بزرگداشت حجت الحق الامام عمر ابن ابراهیم خیام نیشابوری است)
شبِ فِراق که داند که تا سَحَر چند است
مگر کسی که به زندانِ عشق در بند است
گرفتم از غمِ دل راهِ بوستان گیرم
کدام سرو به بالایِ دوست مانند است
پیامِ من که رساند به یارِ مهرگُسَل
که برشکستی و، ما را هنوز پیوند است
قسم به جانِ تو گفتن، طریقِ عزّت نیست
به خاکِ پایِ تو، کان
هم عظیم سوگند است
که با شکستنِ پیمان و، برگرفتنِ دل،
هنوز دیده به دیدار-ات آرزومند است
بیا که بر سرِ کوی‌ات بساطِ چهره‌یِ ما ست
نه خاکِ راه
که در زیرِ پای‌ات افگنده ست
خ
پیش نوشت:
قال شکیبا: "روزنوشته" اسم بدی برای وبلاگیه که بیشتر از یک ماهه آپ نشده.
...
هر از گاهی آمدم این جا و نوشتم.هر چی شد نوشتم.جملاتی -به گمان خودم- با معنی که نصف بیش‌ترش بازتاب حس لحظه ای بود. انگار از وبلاگ -آن طور که حقش است- استفاده نکردم.بیش‌تر گونه ای شبیه یک صفحه ی اینستاگرام شد که جملات آبکی‌ش پشت عکسی پیدا شده از google images پنهان نشده اند.
چند هفته ست که همان آثار هم از بنده پدیدار نشد. این اتفاق هم‌زمان با کنار گذاشتن کتاب و روی آوردنم
درباره‌ی غرور، گمان می‌کردم زیادی مغرورم و ناراحتش بودم! اما حالا می‌دونم هیچ وقت زیاد نبوده و اشتباه می‌کردم. من هر جا حس کردم دانسته‌هام محترم شمرده نشده پای غرورم وسط اومده. من به اندازه سوادم مغرورم و لاغیر! برای کلمه‌ی "اندازه" بسیار احترام قائلم. راضیم از خودم..
✍️ دو نفر مُضْطَر (گرفتار) به مسجد (خانه خدا) آمدند. در درب مسجد خدا گفت: بایستید! برای چه به خانه‌ی من آمده‌اید؟ گفتند: گم کرده‌ای بنام خدا داریم، برای امان و کمک نزدش به پناه آمده‌ایم.  خدای فرمود: هر گم کرده‌ای مشخصاتی دارد، باید مشخصات گم کرده‌ی خود دقیق بگویید تا به گم کرده‌ی خویش برسید.⬅️ خدای متعال رو به نفر اول کرد و گفت: بگو ببینم خدایی که تو گم کرده‌ای چه مشخصاتی دارد؟ مرد گفت: خدای من پاک از هر عیب و نقص است، عادل بوده و بر بنده‌ی
اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری،✨خدا گفته است:✨(لا یسخر قوم من قوم)همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(ولا تلمزوا انفسکم)از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(ولا تنابزوا بالالقاب)«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(و انفقوا فی سبیل الله)در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(و بالوالدین احسانا)و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا
این صفحه از زبان یک کارمند ساده که در شرکت سوپرسل مشغول به کار بوده ترجمه شده است. وقتی که مافوق این فرد میفهمد که کارمندش به هک کردن بازی کن ها میپردازد .او را از شرکت بیرون می اندازد............*ما و دوستانمان به سختی توانستیم سایتی که توسط ان کارمند ایجاد و رمز گزاری شده بود را رمز گشایی و ترجمه کنیم.*او در سایت خود به صورت رمز الودی طریقه هک بازی محبوبclashofclansرا اموزش داده بود.*ما گمان میکنیم دلیل رمز گزاری او این بود که شرکت سوپرسل توانایی متهم کر
گاهی فکر می‌کنم شاید مسلم بود که باعث شد هزاره‌ای بگذرد و هنوز زمین در اغما به سر ببرد
و اهل آن بگویند طبیب دوار بطبه سخن از گذشته‌هاست و در عصر ما جایی ندارد
وقتی کسی که همه قلبت عاشق اوست در آخرین نجوایش بخواند
اگر خودم به تو گفتم بیا، نیا برگرد
 و گمان کنی که ذره‌ای از حس شرمش کوه‌ها را آب می‌کند
شاید حق داشته باشی که نخواهی مسلمی دیگر، چنین زخمی بردارد
 
پ ن:
قول می دهم که همه چیز عوض می‌شود
یک‌بار دیگر بیا و بگو فلیرحل معنا..و قسم به خدا
بسم الله الرحمن الرحیمهر چه پیش می رود اندازه قدم هایش بلندتر می شود. یکی هم نیست بزند سر شانه اش و بگوید: هی با تو ام? کجا با این همه دستپاچگی? روزهای ۲۶ سالگی را می گویم. با این که هیچ وقت، تصور خاصی نسبت به هیچ سنی نداشته ام و هیچ حس خاصی با سن مشخصی تو ذهنم گره نخورده، ولی خاطرم هست آن موقع ها که کوچکتر بودم، گمان می کردم ۲۶ باید برای سن یک آدم عدد بزرگی باشد. یعنی انتظارم بود کسی که به ۲۶ و ۲۷ رسیده باشد، لابد خیلی خیلی بزرگ شده است. حالا ولی او
* سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام (ضحی 1-2)
* افسوس که هرکس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او را که مرا به سخره گرفتی ( یس 30 )
* و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی ( انعام 4 )
* و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام ( انعام 4 )
* و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری ( یونس 4 )
*
 
آه جین، جین عزیز...می بینی چطور اخلاقیاتی را که بهشان پایبند بودی، نادیده گرفتند؟! :(
راستش شاید بطور مستقل فیلم بدی نباشه. نمی تونم انکار کنم که چند سکانس خوشایند هم داشت اما من واقعا حس نمی کردم دارم زندگی جین آستین رو تماشا می کنم. درسته برداشتی آزاد و با حدس و گمان بوده اما عمق نداشت! موسیقی متنش گاهی منو یاد غرور و تعصب ۲۰۰۵ مینداخت.
 دو تا سکانس جذاب هم رقصشون و نگاه های در هم گره خوردشون بود و شاید سکانس پایانی و اون نگاه!
حسام حسین‌زاده
تنها چند روز مانده به آن سفر کذایی که صمد را برای همیشه از ما گرفت، او یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین قصه‌های قلبش را برایمان گفت، ماهی سیاه کوچولو. دربارۀ اینکه صمد کیست، خصلت قصه‌هایش چیست و اینکه چرا هنوز پس از گذشت نیم‌قرن از مرگش باید او را بخوانیم می‌توان کلمات زیادی نوشت، چنان که نوشته شده است. اما دغدغه‌ام اینجا چیستی و کیستی صمد و ضرورت خوانش آثارش نیست. می‌خواهم قصۀ یک قصه را برایتان بگویم. یک شب وقتی آماده می
یکی از ویژگی های انسان جذاب ، ایمان به خدا وتوکل بر او است.
به دلیل اینکه خداوند متعال می فرماید:
ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا 
همانا کسانی که ایمان آوردند وعمل صالح انجام دادند خدای متعال در دل مردم محبت او را قرار می دهند.
دوم التزام به دین وتعهد نسبت به فرامین حیات بخش دین اسلام موجب فراوانی رزق ونهایتا زندگی قشنگ وتوام با آرامش وآسایش را فراهم می سازد. به دلیل این فرموده الهی :
ویرزقه من حیث لم یحتسب 
وخدای انسان موم
عیدنوروزاست ودل راهم معطر میکنیم/ما فدایی خویش را ازبهر رهبرمیکنیم/هست ایران ولایی باوجودش سرفراز/رونق تولید اورا ما میسر میکنیم/اعتقاد ماهمیشه هست عشق اهل بیت/باولایت سال را آغاز دیگر میکنیم/مشکلات کشورماحل بگردد بی گمان/درجهان مشهورخود باحب حیدرمیکنیم/رونق تولیدباشد رهگشابهروطن/باامام وبا شهیدان یادکوثرمیکنیم/شیعه درآمادگیها بهر مهدی وظهور/خویش راسرباز کوی نور آخر میکنیم/
چقدر ساده‌لوح و سطحی‌اند کسانی‌ که گمان می‌کنند دشمنیِ آمریکا و جبهه‌ی استکبار و دار و دسته‌ی وسیع صهیونیستی، ناشی از آن است که جمهوری اسلامی، به موقع تلاش لازم را برای کسب دوستان انجام نداده و یا در مسائل جهانی، دچار تندروی شده است.فصل اول: مبانی، خصوصیات و مواجهات انقلاب اسلامی ایران 
شایع ترین اشتباه مبتدیان گیتار چیست؟
بسیاری از
مبتدیان گمان می‌کنند که تکنیک و مهارت یک شبه حاصل خواهند شد. این اشتباه
باعث دلسردی و گاهی کنار گذاشتن ساز و نوازندگی می‌شود. یادگیری موسیقی یک
ماراتون است، نه یک دوی سرعت. این یک یادگیری و تجربه ی تدریجی است که
نیازمند صبر، زمان و درک درست از مفاهیم است.کار کردن سریع با گام ها و ریز
شدن در هر نوت این حرفه را جذاب نمی‌کند. بگذارید احساس شما را هدایت کند.
با سرعت خودتان پیش بروید. کنجکاوی خود ر
ناز حضرت صادق ع روایت شده که امیرالمومنینع در ظمن سخنی از سحنان خود فرمود هر کاری که از برادر دینی خود سرزند ان را ببیهترین وجه ان حمل کن تا کاری کند که راه توجیه را بر تو ببندد و هیچگاه بسختیکه از دهان برادرت بیرون اید  گمان بد مبر در صورتیکه برای ان سخن محمل خوبی می یابی  شرح  مقصود این استکه هر گاه گفتاری یااکرداری از برادر دینی سرزند که دارای دو وجه است یکی نیک ویکی بد باید تا انجا که مقدور انسان است انرا حمل بر وجه نبک کند گر چه احتمال طرف
دیشب که موقع خواب، امید یک ساعت بیشتر خوابیدن را داشتید، گمان می کردید امشب نور علی نور شود و برای همیشه خوابیده باشید؟ بعد از این همه هواخوری در اهواز، نوبتی هم که باشه، نوبت زمین خوردنتان بود؛ اما بیماری خوزستان کم آبی بود نه کم خونی، چه کسی به شما گفت به زمین خون بدهید؟ نمی دانید این خاک فرق لاله و لوله را نمی داند؟آن انقلابی که بر سر تفنگ های پر، گل می گذاشت، این چنین بر سر مردمش کلاه گذاشت، گفت احترام به همه ی اقوام، اما نگفت منظورش از اق
 
آیت الله مجتهدی تهرانے (ره) :
 
اگر در گرفتاری هستید، اگر مشکل ازدواج دارید، اگر منزل می‌خواهید،‌ استغفار کنید، خدا گره از کارهاتان باز می‌کند، اما باید شرایط استغفار را هم مراعات کرد
از جایی که گمان نداری استغفار کنی، می‌آید، همسفر خوب پیدا می‌کنی، یه زن خوب گیرت می‌آید، برای نماز شب اگر استغفار کردی یک زن نماز شب‌خون گیرت می‌آید و اگر استغفار نکنی یک زن بی‌نماز گیرت می‌آید.
رزق همه‌اش پول نیست، در احادیث که آمده اگر این کار را بک
 
اندر گمان نیاید لیلیِ چون توئی را
وندر جهان نگنجد مهرویِ چون توئی را
 
صورتگری ز چین هم نقشی نبیند از تو 
چون ماهِ نو ندارد، ابرویِ چون توئی را 
 
آن چشمِ مستِ ساقی از شرم بر هم افتد
تا در پیاله بیند، جادویِ چون توئی را
 
هر مست شد غلامت تا در خیالِ خامش 
در گوش حلقه سازد یک مویِ چون توئی را 
 
آهوی مُشک افکن، مُشکش دگر نخواهد
زیرا شنیده وصفِ، گیسویِ چون توئی را 
 
چشمان مست خوبان مستی ز کف بدادند
تا دیده اند چشمِ، دلجوی چون توئی را 
 
من در خی
حقیقتا من هنوز خود را یک نقدنویس حرفه ای نمیدانم و از طریق تجربه اندوزی و گاهی یاد گرفتن نکات از دوستان سعی میکنم روز به روز نقدهای بهتری بنویسم و در این کار پیشرفت کنم و این اصلا شکست نفسی نیست بلکه واقعیت است . با این حال بنا به درخواست دوستان تصمیم گرفتم دانسته هایم در زمینه نقد را به اشتراک بگذارم چون گمان میکنم برای علاقه مندان به نقدنویسی مفید باشد .
ادامه مطلب
 
کتاب جنایت و مکافات ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان، نشر مرکز
 
+هرگز ، هرگز چیزی مانند این را حس نکرده بود. دنیای یکسره تازه ای مبهم و راز آمیز به درون روحش راه یافته بود. 
 
+رنج و درد همیشه برای ذهنی باز و قلبی پر عاطفه الزامی است. ... مردان بزرگ راستین به گمان من لابد غم بزرگی در این جهان در دل احساس میکنند. 
شهری در ایران وجود دارد که از آن 80 میلیون نفر جز خودشان بی خبرند و لذا گلچین مردمی و مهاجران در این شهر مهم است و این شهر رو به فراماسونری و بی دینی میباشد و مردمش باور دارند که خدا ، اربابان است و نه یگانه الله تعالی ؛
 
مهمترین جنگ فرهنگی در این شهر انجام خواهد گرفت که با شکست آن ، ضد انقلاب شکست خواهد خورد .
 
شهر خود را سکولار ، فمنیست ، پست مدرن ، فاشیست و ... میداند و کودک درون عامل شیطنت است .
 
خشونت و قدرت در حکومت دوران رنسانس ، از این جریان
#حدیث_مهدوی 
امام جواد(ع)
مطابق این حدیث شریف، ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا لتراب مقدمه الفدا، از وعده های قطعی حق تعالی است که توسط همه ی پیامبران عظیم الشأن علیهم السلام نوید ظهور او داده شده است. هنگامی که ظهور آن حضرت از «میعاد» باشد، دیگر در آن «بدا» ممکن نیست، که در این صورت «خلف وعده» به شمار می آید، چنانکه قرآن کریم فرموده است:- «فلا تحسبن الله مخلف وعده رسله».- «هرگز گمان مبر که خداوند وعده ای را که به وسیله ی پیامبرانش ابلاغ نموده، خلف
#حدیث_مهدوی 
امام جواد(ع)
مطابق این حدیث شریف، ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا لتراب مقدمه الفدا، از وعده های قطعی حق تعالی است که توسط همه ی پیامبران عظیم الشأن علیهم السلام نوید ظهور او داده شده است. هنگامی که ظهور آن حضرت از «میعاد» باشد، دیگر در آن «بدا» ممکن نیست، که در این صورت «خلف وعده» به شمار می آید، چنانکه قرآن کریم فرموده است:- «فلا تحسبن الله مخلف وعده رسله».- «هرگز گمان مبر که خداوند وعده ای را که به وسیله ی پیامبرانش ابلاغ نموده، خلف
من عاشق کتاب شدم
بعضی مردم زیبایی را در موسیقی می یابند ،
بعضی در نقاشی ،
بعضی در مناظر طبیعت ،
اما من زیبایی را در کلمات یافتم
زیبایی از نگاه من تجربه غریبی است
که شخص در آن تجربه احساس می کند
که به ناگاه چشمش به یک جهان دیگر می افتد
گویی دروازه ای به روی او باز می شود
و رویایی شگرف و جادویی عظیم چشم او را می رباید
به عالمی که جهان محسوس از آنجا نشأت می گیرد
و شخص حس می کند که بی گمان در آفرینش چیزی ورای عالم محسوس وجود دارد
و برایش توجیه می شود
ک
توی یکی از کتاب های مورد علاقه ام که بیشتر از چندین بار خواندمش، یکی از شخصیت های فرعی نویسنده بود. او معتقد بود فرشته ای وجود دارد به نام «خلاقیت». معتقد بود فرشته ی خلاقیت، بال هایش را دور او و ماشین تحریرش پهن می کند و آن موقع، زمانی ست که او بهترین قسمت داستانش را می نویسد، ایده برای کتاب جدید به ذهنش می رسد و تا شب، انگشتانش -با کمک بال های فرشته ی خلاقیت- روی ماشین تحریرش پرواز می کنند...
خب. اگر واقعا اینطور باشد... گمان کنم فرشته ی خلاقیت دی


 طعم باران می دهد شعر ترم
واژه ها را سوی رویا می برم
بوی باران شاد و مستم می کند
جان تازه میدمد در پیکرم
می روم تا دشت گلهای بنفش
عطر آن را بهر یارم می خرم
زیر باران یاد یارم می کنم
جز خیالش چون نباشد در سرم
خوش بود باران پاییزی مرا
بی گمان من در بهاری دیگرم
#مریم_حاج_علیان
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»
ترجمه: «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید دوری گزینید از بعضی گمان‌های (بد)، که آن گمانها گناه است، و تجسس در عیوب دیگران نکنید (از چیزهائی که از بدی ایشان بر شما پنهان است) و غیبت و بدگوئی از یگدیگر نکنید.
 
#صفات_فردی
#ویژگی_مومنان
چه شد؟ خاک از خواب بیدار شدبه خود گفت: انگار من زنده ام!دوباره شکفته است گل از گلمببین بوی گل می دهد خنده ام!نوشتند چون حرف ناگفته ایگل لاله را بر لب جویبارچه شد؟ باز انگار آتش گرفتهمه گل به گل دامن سبزه زارچنین گفت در گوش گل، غنچه ای:نسیمی مرا قلقلک می دهدزمین زیر پایم نفس می کشدهوا بوی باد خنک می دهدصدای نفس های نرم نسیمبه بازیگری گفت: اینک منم!که با دست های نوازشگرمگلی بر سر شاخه ها می زنم!از این سوره ی سبز و آیات سرخکتاب زمین پر علامت شدهزمی
اصلا همه‌ی بدبختی من از همان جا شروع شد که یکی انگار نگران من شده بود. "تو حیفی." این جمله را چند بار شنیده باشم خوب است؟ همه‌ی بدبختی‌ام از آنجایی شروع شد که عاشق یکی از همین نگران‌ها شدم.
_و عشق. بعضی چیزها هست که تا تجربه‌شان نکردی خیلی راحت می‌توانی بدونشان زندگی کنی اما به محض اینکه مزه‌اش را چشیدی... نه. زندگی بدونشان دیگر ممکن نیست. مثل لذت بعضی مزه‌ها، مثل حس خوب تمام کردن یک کتاب جذاب، مثل مستی مشروب، مثل حسی که مت‌آمفتامین به آدم می
معنویت-این مطلب با سیاست و سیاسیون کاری ندارد. امیدوارم آن را له یا علیه کسی گمان مکنید و تنها ــــــ‌اگر حرف حسابی در آن یافتید،ـــــــ جدی‌اش بگیرید. اما بعد:آرزو دارم هنوز فراموش نکرده‌ باشیم که انسانیم. آری، انسان، همان که خداوند لباس کرامت بر تنش پوشید و او را بر بسیاری از خلایق فضیلت داد: "وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِیرٍ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها