نتایج جستجو برای عبارت :

:)( ای بااابااا

سلام
از یه جایی به بعد
از یه سنی به بعد
دیگه برا خودت نیستی!
دیگه برا خودت زندگی نمیکنی!
دیگه دنبال ارزوهای خودت نیستی!
دیگه دغدغه خودت رو نداری!
خنده های یکی دیگه خوشحالت میکنه
گریه های یکی دیگه غمگینت میکنه
از یه جایی به بعد
رنگ همه چی عوض میشه
دقیقا از همون جایی که یه فرشته کوچولو بهت میگه بااابااا...

+
به بهونه تولد دختر ارشدم حنانه خانوم :)


++
این بالا رفتن عدد شمع روی کیک ها
بیشتر منو میترسونه :)
+++
ان شالله عاقبت بخیر بشن و بدرد اسلام و مملکت
من یه عشق داشتم و خودم رو توش غرق کرده بودم. همه مون تجربه های وحشتناک شکست از ادمای مزخرف تو زندگی مون رو داریم. خب ولی نمیشه گفت اون کاملا مزخرف بود. همچی باید در حد تعادل نگه داشته بشه و شاید یروزی شااید بشه گفت که اوکی تو یه آشغال تو رابطه بودی و یه معلم نمونه.
کسی که همه تلاششو کرد که بچه ها رو به مسیر درست هدایت کنه. وقتی یادم میاد که سوال های سخت از ما میپرسید و ما از ترس اشتباه گفتن حرف نمیزدیم بهمون میگفت که نترسید! اشتباه جواب بدید. از شکس
امروز
داشت زمانِ پرزنت پرفکت رو درس میداد
بعد اَزَمون خواس  با استفاده این زمان واسه هم خالی ببندیم :)
(که تمرین کرده باشیم این "زمان" رو مثلا)
منم یاده یه گزارش از خبر سراسری افتادم که چار پنج سال پیش شنیده بودمش
که داشت از تاسیس یه پیتزا فروشی تو کره ماه میگفت
خخخ...خب چیز باحالی بود، منم اونموقع به عنوان کسی که
دانشم صفره در این زمینه
و کلی فیلم علمی تخیلی راجبه سفر به ماه و مریخ دیدم سربع باور کردم
و یاده اون روز که سوم دبیرستان بودم 
تو کلاسه
امروز
داشت زمانِ پرزنت پرفکت رو درس میداد
بعد اَزَمون خواس  با استفاده این زمان واسه هم خالی ببندیم :)
(که تمرین کرده باشیم این "زمان" رو مثلا)
منم یاده یه گزارش از خبر سراسری افتادم که چار پنج سال پیش شنیده بودمش
که داشت از تاسیس یه پیتزا فروشی تو کره ماه میگفت
خخخ...خب چیز باحالی بود، منم اونموقع به عنوان کسی که
دانشم صفره در این زمینه
و کلی فیلم علمی تخیلی راجبه سفر به ماه و مریخ دیدم سربع باور کردم
و یاده اون روز که سوم دبیرستان بودم 
تو کلاسه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها