نتایج جستجو برای عبارت :

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

 
نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 
گوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
 
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و توست
 
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسیدهمه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
 
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنهای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
 
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشتگفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
 
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقلهر کج
عالمی سوخته از آتش آهِ من و توست/**/این در سوخته تا حشر گواهِ من و توستغربتم را همه دیدند و تماشا کردند/**/بی پناهی فقط انگار پناهِ من و توستکوچه آن روز پر از دیده ی نامحرم بود/**/همه ی روضه نهان بین نگاهِ من و توستصورت نیلی تو از نفس انداخت مرا/**/گرچه زهرای من این اول راهِ من و توستآه از این شعله که خاموش نگردد دیگر/**/آه از آن روز که بر نی سر ماهِ من و توست
ای برادر ارزشت ایمان توست/پیش ایزد دست دراحسان توست/گوهر خوب پرستش شرط حق/اعتقادت بر خدا رحمان توست/گشته است قرآن وعترت رهگشا/باعث پیروزی وسامان توست/ریشه دین در ولایت محوری است/هربصیرت لطف از یزدان توست/گرکمک کردی فقیران را زیاد/روضه رضوان فقط ارزان توست/ازیتیمان دستگیری میکنی/آن دعایش درد را درمان توست/پاک کن ازدیده اش اشک یتیم/گوهر خوب رضابرجان توست/باش دلسوز تمام بندگان/جمع هرثروت فقط زندان توست/میشود الگوی شیعه اهل بیت/کن توسل که همان
حق با چشم‌های توستو لب‌های گس اتو نگاهت که مزین است به غمحق با چشم‌های توستتو با آن مربای لبخندتو شکوه زیبای تخت جمشیدی اتدر غربتی تلخدر آغوش مادر حق با چشم های توستاما در این شهر سیمانیرویا، وهم و خیالبه کار نمی آیدزیر برف یادت، تنی را گرم نمی کندو دستان مهربانتچتری خوب برای روزهای بارانی نیست حق با چشم های توستاما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیستاختیار و انتخاب بر باد شدو از گلویمانجز اندوه نمی‌بارد حق با چشم های توستاما اکنوندر این
چند شبی از بلندترین‌شان در هزاروسیصدونودهشتمین سال هجری شمسی می‌گذرد و چند صباحی بیش به کریسمسِ دوهزاروبیستم باقی نیست... در این شبِ خلوتِ سردِ تاریک، دل امیرعلی نیز چنین می‌نماید... اما گاه‌به‌گاهی آهوانِ سرکشِ امید بر این پرده‌ی تاریک نقش‌هایی دل‌فریب به‌جای می‌گذارند... امیرعلی دل در گرو خالق این آثار دارد...
فی‌الحال فال امسال حافظ شیرین‌سخن -که حسین برایم باز کرد- مطلعی باشد بر این داستان امیرعلی...
 
رواق منظر چشم من آشیانه
کوتاهی و بلندی از توست، در برون پستی و بلندی خویش می‌بینی. خواب از تو و بیداری از توست. هوا از توست، جغرافیا از توست، حاکم نادان تو و مردم دانا از توست. راه از میان قلب تو آغاز می‌شود و آب از چاه زنخدان توست. 
سامان تویی و خرابات تو. شور تویی و شار تو. سر چون فرو می‌آید آن خوف از توست و جان چو برمی‌خیزد آن ذرّه‌ی جسور توست. ضرب از توست و آهنگ از توست. چنگ از تو و جنگ از تو.
تاریخ تویی و عیسی بر چارمیخ تویی. موسی در گذر از نیل تویی و بنی اسرائیل تویی.
این روز ها حواسم
نه به اندوه قهوه ی تلخ
نه به روز های بی گناه کودکی
نه به ایذه یا شهر بلخ
این روز ها حواسم فقط به توست
فقط به تو.
در گه گدار جوانی 
یا که لحظه های یک میان بارانی
در فرار از عبادت ها
یا پناه بردن به عادت ها
این روز ها حواسم 
حتی در لحظه های بی حواسی
فقط به توست
فقط به تو
هوالمحبوب
سلام محبوب ازلی و ابدی
امروز را بیشتر از دیروز با یاد تو سپری کردم، داشتم فکر می‌کردم به لطف ماه توست که دردها تسکین یافته‌اند، غم‌ها سبک‌تر شده‌اند. اصلا به قشنگی ماه توست که بیداریم و از بیداری‌مان لذت می‌بریم.
یاد توست که لبخند می‌شود و بر لب‌هایم می‌نشیند، یاد توست که گاه اشک می‌شود و از چشم‌هایم می‌چکد، یاد توست که قلبم را آکنده، یاد توست که در دقایقم جاری است، یاد توست این شعف درونی که می‌جوشد و به غلیان در می‌آید.
از
دانلود آهنگ بهنام بانی ایران
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * ایران * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
 
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Iran (Ft Iman Ebrahimi) With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه بهنام بانی به نام ایران
زمین و آسمون دور تو میگردهببین اسم تو یک دنیارو پر کردهتویی اوج تموم افتخاراتماگه خشکی بشی بارون دریاتمایران قلب
کتاب باید كسی از میان ما به كشتن كتاب برخیزدشاعر: فرهاد وفایی

چشم هایششروع ویرانیو من آن دورترین شهر زیر آوارمکه هیچ ، هیچ ، هیچامیدِ نجاتم نیست
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
منحنی قلب من تابع ابروی توست
خط مجانب بران کمند گیسوی توست
 
حد رسیدن به تو مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل در حرم کوی دوست
 
چون به عدد یک تویی من همه صفر ها
انچه که معنی دهد قامت دلجوی توست
 
گرمی جان بخش او جزعی از ان خوی توست
بی تو وجودم یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
پروفسور هشترودی
دیــــ/ن
عالمی سوخته از آتش آهِ من و توست/**/این در سوخته تا حشر گواهِ من و توستغربتم را همه دیدند و تماشا کردند/**/بی پناهی فقط انگار پناهِ من و توستکوچه آن روز پر از دیده ی نامحرم بود/**/همه ی روضه نهان بین نگاهِ من و توستصورت نیلی تو از نفس انداخت مرا/**/گرچه زهرای من این اول راهِ من و توستآه از این شعله که خاموش نگردد دیگر/**/آه از آن روز که بر نی سر ماهِ من و توست

عالمی سوخته از آتش آهِ من و توست/**/این در سوخته تا حشر گواهِ من و توستغربتم را همه دیدند و تماشا
طائر کوی تو منم، از دل و جان وفا کنممن ز فراق تو چه سان لبم به خنده وا کنمنرو ز پیش من تو ای جان من و سرشک منهستی من بسته به تو، بی تو چه هوی و ها کنماین دل هرزه گرد من مست نشد به جام کسدست تو و شراب می، نوشم و اقتدا کنمزهی هزار آفرین بر تو نگار نازنینیک سره کار من بساز که آبرو رها کنمقد تو مهر و ماه من، صورت تو هلال منروی من است سوی تو، نام تو را صدا کنمدست تو تکیه گاه من، پای تو پا به پای منحدیث توست شعر من، شور و شعف به پا کنمیاد تو جمله هست من، بود
داشتن مسئله‌ی اصلی نیست. داشتن "آنچه که نیست" میچسبد. نمونه اش همین خنکای شب های تابستان است که حسابی خر کیف میکند آدم را. برعکس خنکای پاییز.
پ.ن:
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست
(مولانا)
تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلافت امیر المومنین پس از خود (به روایت اهل تسنن)
ابن ابی عاصم شیبانی از علمای اهل تسنن روایت کرده است:
۱۱۸۸- ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِی عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لِعَلِیٍّ: " أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، إِ
به شهری آمده ام که جای نفس های توست 
به نامت که شعرم رد گریه های توست 
آخر به کجا می رسد این روایت عشق 
کاش آنجا برسد که مراد چشم های توست 
هر دم موجی می کشاند مرا به کوی یار 
این موج یقیناً عطری ز نفس های توست 
فکر وصلت مرا به مرز جنون خواهد رساند
معمای این آشفته بازار در دست های توست 
 
شاعر ابراهیم حجتی نژاد
 
هزار بار تصورت کرد در لحظۀ خواندن، کاش می‌توانست خودش را ضمیمه کند به کاغذ، به تو. درین دم، چه بی‌معناست پیش و پس. آنچه به نیت تو آغازیدن گرفت، لاجرم کنار توست حتی پیش از آنکه بخوانیش. حتی دور از تو، عطر تو را می‌دهد...
 
مرقومه را بوسید و بویید و فرستاد.
پروردگارا! تو خود تنهایی و یگانه ای و تدبیر کرده ای در کار بشر که او را جفت بیافرینی که تنهایی تنها از آن توست و مخصوص مقام ربوبیت توست...
حالیا این چه سرنوشتی‌ست که انسان هر چقدر هم تنها نباشد بازهم تنهاست و تنهایی را حس می‌کند
هر چقدر هم در جمع باشد باز تنهایی را می‌بیند...
بارالها ! این تنهایی از آن توست و تو تنها می‌توانی انسان را از درد تنهایی برهانی
یا با درک وجودت که کار مخلصین است...
یا با فرستادن فرستادگانی از جنس انسان برای انسان که پی
هو الحی
 
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنوای دعایم باش آنگاه که می‌خوانمت، و صدایم را بشنو گاهی که صدایت می کنم، و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می‌نمایم، همانا به سوی تو گریختم، و در حال درماندگی و زاری در برابرت ایستادم، به پاداشی که نزد توست امیدوارم، آنچه را که در درون دارم می‌دانی، بر حاجتم خبر داری، نهانم را می‌شناسی، کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی ام بر تو پوشیده نیست، و آنچه که می‌خواهم به زبان آرم، و خو
زمین جلوه ای از چهره آسمانی توست
چشمه و رود شمه ای از لعل لبان توست
کمی کرشمه و ناز کن ای حوری آسمانی
دلم در آرزوی رقص چون غزال توست
آن دو چشم سبز زیبای تو قاتلان من اند
کمی نگاه کن مرا دل اسیر نگاه توست
از آن لبان سرخ زیبای جادوگر و لطیف
بوسه ای بده، لبم جستجوگر لبان توست
جامه باز کن بخوان مرا به مهر و عشق
سینه در حسرت آغوش مهربان توست
عاشقانه به ناز بخوان مرا و جانم بگیر
جرعه آب ذبح من بوسه لبان توست
قولنج‏:(Colitis) واژه یونانى، تازى شده آماس سخت روده بزرگ یا درد و دل‏پیچه‏ى روده‏اى است سپس واژه همگانى شده و بر هر درد دل‏پیچه‏اى آدمیان و یا از آماس آپاندیس یا روده‏ى كور یا آماس سخت كلیه و یا جز آن آمده است. پزشكان كهن نتوانستند میان آنها تفاوتى بگذارند، [...]
این نوشته قولنج چیست تعریف و تحقیق در این باب برای اولین بار ظاهر می شود در Wpesharat & پرتال جامع علوم صوتی اشارت.
کتاب صوتی خدا با توست اثر جی پی واسوانی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 رتبه: ۴ - ‏۵ رأیخرید و دانلود کتاب خدا با توست اثر جی. پی. واسوانی مترجم نوشین حمیدا از کلک آزادگان. اپلیکیشن فیدیبو، حس خوب کتاب خواندن :) دانلود انواع کتاب صوتی، ...
دانلود کتاب خدا با توست | جی. پی. واسوانی | طاقچهtaaghche.com › داستان و رمان › داستان خارجی › خدا با توست رتبه: ۴٫۸ - ‏۶ رأی«خدا با توست» نوشته جی. پی. واسوانی(-۱۹۱۸)، اندیشمند هندی است. این کتاب در قالب حکایت‌هایی واقع
کتاب صوتی خدا با توست اثر جی پی واسوانی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 رتبه: ۴ - ‏۵ رأیخرید و دانلود کتاب خدا با توست اثر جی. پی. واسوانی مترجم نوشین حمیدا از کلک آزادگان. اپلیکیشن فیدیبو، حس خوب کتاب خواندن :) دانلود انواع کتاب صوتی، ...
دانلود کتاب خدا با توست | جی. پی. واسوانی | طاقچهtaaghche.com › داستان و رمان › داستان خارجی › خدا با توست رتبه: ۴٫۸ - ‏۶ رأی«خدا با توست» نوشته جی. پی. واسوانی(-۱۹۱۸)، اندیشمند هندی است. این کتاب در قالب ح
باغ بهشت طره ی مژگان چشم
توست
قمری به روی شاخه غزلخوان چشم توست

باران شوق چشم تو معنای زندگی
است
زمزم همیشه تشنه ی باران چشم توست

نام تو گشته ذکر مناجات قدسیان
روح الامین که قاری قران چشم توست

روز حساب علت ویرانی جهان
یک نفحه از وزیدن طوفان چشم توست

خورشید هم عنان خود از دست
داده است
مبهوت و مات و خیره، پریشان چشم توست

بانو خدای را به تماشا نشسته
ای
دین ترجمان و معنی ایمان چشم توست

معنا گرفت با تو بهار ای گل
وجود
فصل بهار غنچه ی بستان چشم تو
آنچه بیشتر مردم یا دست کم افراد ناموفق از آن بی خبرند این است که زندگی دقیقا به ما همان چیزی را می دهد که می خواهیم. 
هر چیزی که برایت پیش می آید، محصول اندیشه های توست. پس اگر می خواهی زندگیت را عوض کنی، باید از عوض کردن اندیشه هایت آغاز کنی.
#مناجات_شعبانیه
#سید_مهدی_شجاعی
 به من نگاه کن، وقتی که با تو راز و نیاز می کنم، که من گریخته ام به سوی تو اینک، و در میان دست های توام، خسته و درمانده و زمین گیر؛ در آغوش تو، زار زار گریه می کنم و همه ی امیدم به توست و آنچه نزد تو.
تو می دانی که در درون من چه می گذرد؛ تو از نیازهای من با خبری؛ تو مرا خوب می شناسی. و هیچ چیز از تو پوشیده نیست.
تو می دانی که من اکنون در کجا ایستاده ام؛ به کدام سو خواهم رفت، در کجا اقامت خواهم کرد و گاهِ بازگشتن من کجاست.
خدایا! آخرین باری که به ملاقات پدرم رفتم، چهارده معصوم را به نام خواندم و پدرم را به تو سپردم. و نمیدانستم آخرین بار است. دانسته بودم همه چیز در ید قدرت توست و به جای دست و پا زدن در راه حلهای زمینی، تسلیم اراده تو شدم. الان هم که به خیال خودم راهکارها، و به علم تو دست و پا زدنهایم ته کشیده، باز تو را میخوانم و خودم را به تو میسپارم. دانستم که تا تو نخواهی هیچ چیز به سرانجام نمیرسد. و اگر تو اراده کنی، هیچ چیز مانع تحقق اراده ات نخواهد بود. توان و ا
میخوانم و میخوانم اما
سیر نمیشوم!
مینویسم و مینویسم اما
سیر نمیشوم!
من بی سوادتر از آنم که بخواهی!
یک مشت سیاهه در آستین!!!...
در من شوقی از توست; وصف ناشدنی....
شوقی که تا به اتصال نرسد
قلبش میمیرد!....
نقطه ای از"من"
که هیچش" من" نیست و تمامش توست;
تویی...
خودت را از من نگیر یاارحم الراحمین...
یا
سید الکریم دل و دیده جای توست
شیعه اسیر دام تو و مبتلای توست

هم
سید الکریم هستی و هم زاده ی کریم
با افتخار شیعه ی حیدر(ع) گدای توست

رفته
به کربلا و شده زائر حسین(ع) 
آن کس که  زائر حرم و کربلای توست

یا
سید الکریم، تو ای جان اهل بیت(ع)
شیعه تمام عمر به زیر لوای توست

ای
روسفید پیش خداوند متعال
چشم امید ما به دو دست و دعای توست

دارالشفای
ماست مزار شریف تو
 باغ بهشت و روضه ی رضوان سرای توست

آقا
به جایگاه قرب تو در نزد حق قسم
خوشبخت آن که بنده ی خ
**سه گام با امام علی علیه السلام** گام اول: «دنیا دو روز است...یک روز با تو و روز دیگر  علیه تو  روزی که با توست مغرور مشو و روزی که  علیه توست ناامید مشو... زیرا هر دو پایان پذیرند ...» گام دوم: «بگذارید و بگذرید ..... ببینید و دل نبندید . چشم بیاندازید و دل نبازید.... که دیر یا زود ...... باید گذاشت و گذشت...» گام سوم: «اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها  و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان
حال سوزان من و عشق به پایان نشودآب از سر بشد و کار به قرآن نشود
گله‌ام کشت که با خلق چرا قصّه کنیخاطر عشق که فرخنده به میدان نشود
عقل جادو‌زده‌ی حیله‌گر حلقه‌فروشدید جان من و فهمید پریشان نشود
رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیستورنه با هر گده‌ای صحبت جانان نشود
رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشودگرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود
چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفتکس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود
دل دیوانه که از صد خم معراج گذشتدگر آن ک
گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او تِرمان می‌گفتند .او  شیرین‌عقل بود و گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت .
روزی از او پرسیدند : « مصدق خوب است یا شاه ؟ بگو تا برای تو شامی بخریم . » ترمان گفت : 
« از دو تومنی که برای شام من خواهی داد ، دو ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی !!! »


ادامه مطلب
https://www.instagram.com/cnhamid.ir
www.CnHamid.ir
 
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
                                             ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست...
 
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
                                              هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
 
از بزرگمردی پرسیدند : 
                        بهترین چیزی که میشه 
                                                      از دنیا برداشت چیه ؟
 
کمی فکر کرد و گفت : "دست "
 
                 
چشم و گوشت را می‌بندی، آنگاه که می‌پنداری برترینی و همه باید به راه تو بیایند. چشم‌و‌گوش‌بسته‌ای، کوری و کری، و در انزوای خویش به مقامات وهم‌آلود خویش حبسی. هنر نمی‌دانی و زیستن نمی‌دانی، و آنگاه در این نادانی می‌پنداری بر ثریّایی و همه دیگران باید به راه تو بیایند، در حالیکه تو هرگز هیچ راهی نرفته‌ای. 
هنر تنها نزد تو نیست، هیچ چیز نزد تو نیست. تو پیش از ابتدایی، و حال بر توست تا از دنیا بیاموزی و گام نخست خویش را برداری. این صفرِ تاری
و من چه بی رحمانه
خود را فدای لحظه­هایی می­کنم که می­دانم چه باشند و چه نباشند من همینم.
و من چه با افسوس در
حسرت لحظه هایی هستم که با دستان خویش به قتل رساندمشان؛
لحظه­هایی کوچک ولی مملو از خوشی، خوشی هایی ناچیز ولی سرشار از شادی.
و ای من؛ خودت را
دریاب؛
خودی که ستایش عاشقانه­ات را می­طلبد؛ خودت را دریاب.
عاشقانه خود را بپرست چرا که تو آفریده شده­ای که عاشق خود باشی؛ عاشق دنیا باشی؛
عاشق هرآنچه خلق شده تا زیبایی­اش را بستایی.
عاشق خودت باش؛
ع
ساعت نه رسیدم و فردا صبحش می‌خواستم برگردم. تا رسیدم رفت و برایم آب طالبی که درست کرده بود را آورد. نشستیم و کمی صحبت کردیم. ساعت یک شده بود و می‌خواستم یک چند ساعتی را تا پنج صبح بخوابم و با قطار پنج برگردم. دستم را گرفت و زل زد به من. معنی شعر سایه را اینجا فهمیدم:
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
بوىِ آشناىِ نمِ باران و ریزشِ برگ هاىِ لیلى شده از نوازشِ باد هاىِ مجنون، یادآورِ روز زمینى شدنِ نگاه آسمانى توست، تویى که تنها دلیلِ تکرارِ تپشِ قلبِ مهربان شده از بودنت هستى، تویى که مهربانىِ مهر همه از بودن توست، تویى که ترجمه ى عشقى، تویى که به دنیا آمدى و پاییز را عاشق کردى، مهر ماهى جان بودنت آرامش است و نبودنت دلتنگىِ تا ابد غروب پاییز تولدت مبارک ..
خدایا...
کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو کسی را آرزو کرد؟
کیست که به نزدیک تو مقام گرفت و لحظه ای روی گرداندن توانست؟
خدایا...
ما را از آنانی قرار ده که به دوستی خود برگزیده ای
و به عشق و محبت خود خالصشان کرده ای
و مشتاق دیدارشان ساخته ای
و به خواست خود خشنودشان نموده ای
و نعمت دیدار را عطاشان کرده ای
در مقام رضایتشان نشانده ای
و در غربت و تنهایی در پناهشان گرفته ای
و در جوار خود به عالم راستی و حقیقت جایگاهشان بخشیده ای
و به شناخت خود معرفتشان د
سلام.من حوریه ام.می نویسم برای دلم.برای خودم و فقط خودم و فقط خود خود خودم...
-تویی در من نهان است
کاش عشق را زبان سخن بود و کاش ادمی بلد بود شمع بودن را، پروانه بودن را..
کاش هر چیزی در زمان مناسب خودش رخ می داد و کاش حسین علیه الاف تحیه و سلام نگاه کند به قلبت که قلب من است که من و تو یک قلب داریم در دو بدن..
کاش خوب باشم که یعنی کاش تو خوب باشی
می خواهم بگنجانم در کلمات قصار وحدتم را با تویی که همیشه در قلبم که نه ، صاحب قلبم هستی و خواهی بود حتی اگر م
 این مناجات را که از ابن خالویه روایت شده بخواند؛ به گفته او این مناجات حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و امامان پس از اوست که در ماه شعبان می‌خواندند:اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ ، وَاسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَأَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ ، وَوَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوا
یکی با رویای حج آمد، حاجت گرفت و برگشتیکی با پای فلج آمد، حاجت گرفت و برگشتیکی دیگر از تو میخواهد، لیاقت شهادتیکی میگوید شفاعت کن، آقا مرا قیامتیکی که من باشم و عمریست، نیامده زیارت‌وایدلم تنگ ایوان طلای توست،نه تنها سرم خاک پای توستکه من هرچه دارم برای توست‌وایمرا زائرت کن خدایی کنکبوتر کن آقا هوایی کناگر شد مرا کربلایی کن‌رضا جانم ای رضا جانم(4)‌دلم از باب الجواد آمد،تا آبرو بگیردکنار حوض گوهرشادت، آمد وضو بگیردچه میشد چون کودکی هایم
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،خاطراتت را،نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت...در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،زمین میخوری...زخم بر میداری...و درد میکشی...نه از بی مهری کسی دلگیر شو ... نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم...به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟شاید ... روزی ... ساعتی ... آرزوی نداشتنش را میکردی...تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار ...هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد ...در آینده لبخند بزن... این
به تو می اندیشم و به صبر و درایت تو
نمی‌دانم شاید هم صبر نیست، بلکه بی علاقگی توست به قلب من
اما هر چه هست، گویا تو خوب هوای قلبت را داری که درگیر آدمی چون من نشود. 
حق هم داری شاید، آدم هایی چون من ساده هستند و صادق،  برق علاقه در چشمانمان داد می‌زند و نمی‌توانیم تپش قلب مان را پنهان کنیم و ساده عبور کنیم. ما همیشه پر حرفیم و پر از شیطنت،  به جایگاه شما نمی‌خوریم. خوبان و پاکان و اهل سکوت با شما بیش از ما رفت و آمد دارند. 
میدانی بیش از آنکه از
جایی می‌خوانم کسی پادکست احسان عبدی پور را به عنوان پادکست خوب معرفی کرده. در اپ پادکستم به دنبال پادکستش می‌گردم و سابسکرایب می‌کنم. تصمیم می‌گیرم آخرین قسمت پادکست به اسم قوطی‌ها را هنگام شستن ظرف‌های ناهار بشنوم. پادکست را پلی می‌کنم، گوشی را بر روی کابینت قرار می‌دهم. دستکش‌ها را دستم می‌کنم. و پس از چهل ثانیه، احسان عبدی پور صحبت می‌کند و من سرگیجه می‌گیرم.
صدا، صدای توست.
لهجه، لهجه‌ی توست.
چطور می‌شود؟ انقدر شباهت چطور ممکن ا
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توستبه هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توستکه ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغماییرهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازدمجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیندبر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جویکه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
 "حافظ" @ashenayershgh 
باور کنم؟
که این تویی؟
که این کبوتر راه بازگشت را بلد بود و بر نمی گشت؟
کم کم باور کرده بودم که از تو برای من نامی مانده؛
و در جایی، برای زنی، مادری، آرزومندی،
یا برای شهری... شهید گمنامی!
باور نمی کنم..
تو باور می کنی؟
که این منم، این چنین آرام؟
منتظری که ساعتی از نبودنت را تاب نمی آورد.
زبانم گلایه دارد اما تو باز آرام چشم هایم را گوش کن
رواق منظر چشم من آشیانه توست،
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
این مناجات را که از ابن خالویه روایت شده بخواند؛ به گفته او این مناجات حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و امامان پس از اوست که در ماه شعبان می‌خواندند:

اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ ، وَاسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَأَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ ، وَوَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوا
در کتاب مفاتیح الجنان در خصوص اعمال ویژه روز عید غدیر آمده است که دو رکعت نماز کند و به سجده رود و صد مرتبه شکر خدا کند پس سر از سجده بردارد و بخواند:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ‏
اى خداى من از تو درخواست مى‏ کنم که حمد و ستایش مخصوص توست که یکتایى و بى ‏شریک
وَ أَنَّکَ وَاحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً أَحَدٌ
و یگانه و فرد و غنى بالذاتى ‏نه فرزن
ریگ های بیابان آیینه شدند و تصویر چند صد یا هزار سال را نشانم دادند. تصویر از همان روزهایی که پاهایی خسته یا شاداب، تند یا آهسته بر آن قدم گذاشته اند تا حالا. قدم در هر جا بگذاری کسی گذشته از آنجا که حالا خود توست. تو از حالا نیستی، تو از گذشته آمده ایی و بعدها هم خواهی آمد. هر کجا رفته باشی قدمت در مسیر قدم های دیگر است. هیچ وقت روی این ریگ های بیابان تنها نبوده ایی. آیینه ایی که زیر پای توست بی نهایت تصویر از همه آنانی دارد که تو هم از نسلشان هستی
کیست آشفته آن زلف چلیپا نشود                     دیده اى نیست که بیند تــــو و شیـــدا نشود
ناز کن، ناز که دلها همه در بند تواند                   غمزه کن، غمزه کـــه دلبـــر چو تو پیدا نشود
رُخ نمــا تا همه خوبان خجل از خویش شوند         گر کشى پرده ز رُخ، کیست که رسوا نشـود
آتش عشق بیفـــزا، غمِ دل افــــــــــزون کن         این دل غمزده نتــــوان که غم افـــزا نشـــود
چاره‏اى نیست، بجـز سوختن از آتش عشق          آتشـــى ده کــــه بیفتـــــد به د
چه بنویسم برایت؟ چطور حجم دلتنگی‌های بی‌شمارم را بریزم در کلمات، بریزم در نقطه، حرف، کاما و نامه اش کنم برایت بفرستم؟
چه کنم!!.... اگر همین چندکلمه راهی برای بوسیدنِ توست، اگر همین چند جمله،
چند گلایه، چند بهانه برای بوییدن توست، اگر می شود با بوی سبز درختِ نفس
کشیدهِ در کاغذ، از تو گفت، از تو نوشت، .. اگر می شود، درشبانه‌ی ماه،
رنگی از تو گرفت، هزار هزار باره می نویسم.. هزار نامه سوی تو، هزار رویا
به سمتت، می فرستم..
مشام من، پرست از نام تو،
سلام و عرض ادب 
چند روزه بدون دلیل دلم ی جوری شده نه اسمش دلتنگیه نه دل گرفتگی ولی خودمم نمیدونم چمه یه حس عجیب تو دلم احساس میکنم که تمام وجودم گرفته و غمگینه دیشب از خواب بیدار شدم تا صبح نخوابیدم نمیدونم دلیلش چی میتونه باشه 
#التماس دعا دارم...
خدا کند که کسی حالتش چوما نشودز دام خال سیاهش کسی رها نشودخدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگاربه نزد یار چو ما پست و بی بها نشودبه حق رخت غلامی خدا کند که کسیچو ما ز سفره ارباب خود جدا نشودجواب ناله ی ما را
آسمان را تابیدن به پیمانه‌ی عشق، و زمین را از خون سرخ انار سیراب کردن، به پیمان نور. خورشید را در خویش جستن، و از خویش برون افکندن، و خواب را دیدن و با مضراب نواختن. از رویاها جامی شایسته‌ی سرمستی بهر مردمان هدیه آوردن. از اندوه روی برگرداندن و از ترس و عذاب، و زهد را به صلّابه‌ی وجد کشیدن. 
مست کن! آرام باش! بیندیش! بنگر! بیدار باش، با چشم دل. ظرف‌ات را بشناس، خودت را بشناس. بال‌هایت را تا آنجا که میسّر است بگشا، نه کم و نه افزون. خدا با توست، م
حالا که داری می آیی بیا، تمام بیا، و همه ی هست و نیست ات را برای باختن به میانه آر. بیا آن چنان که هستی، و میندیش به آن چه که خواهی شد. آنچه که بدان بدل خواهی شد هستِ حقیقی توست. آنچه که می بازی پشیزی نمی ارزد و آن همه برای باختن است. 
بیا تمام بیاو همه ی هست و نیست اترا برای باختنبه میانه آرو میندیش از اندکی و از بیشیو مهراس از عشق، این آسان ترین دشوارها.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: موتزارت - سرناد پوستورن
 
خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاری خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسر نموده ای، همه استعداد های من، همه قدرت های من، همه وجود من زاده اراده توست.
 
من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم. از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم ...
تو ای خدای من در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شب های تار من شدی ، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی، در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به مح
گفتم: نمی دانم چه کنم، تو بگو؟پرسید: از چه؟گفتم: از همه تقلاهایم، از همه خواسته هایم، از همه رویاها، از همه از دست دادن ها، از همه... او فقط میخندید.گفت: گاهی از دست می دهی که بدست آوری و گاهی بدست می آوری که از دست بدهی.خنده ام چیزی شبیه به کنایه بود، گفتم: ولی از دست دادن همیشه بدست آوردن نیست، گاهی باختن است که با هیچ بردی نمی توان جبران کرد.انتظار نداشت این حرف را بزنم، بلند شد، آفتاب را با چشم هایش بدرقه کرد، گفت: آنچه به تو داده می شود مصلحت د
هو الحی
 
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،
 و شنوای دعایم باش آنگاه که می‌خوانمت،
 و صدایم را بشنو گاهی که صدایت می کنم،
 و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می‌نمایم،
 همانا به سوی تو گریختم،
 و در حال درماندگی و زاری در برابرت ایستادم،
 به پاداشی که نزد توست امیدوارم،
 آنچه را که در درون دارم می‌دانی،
 بر حاجتم خبر داری،
 نهانم را می‌شناسی،
 کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی ام بر تو پوشیده نیست،
 و آنچه که می‌خواهم به زبان آرم
پسر جوانی مریض شد.
اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت.
 
حکیم به او عسل تجویز کرد.
 
جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد.
حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم.
جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت.
حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را  معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟
جوان گفت: نمی‌دانم.
 
حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شد
مرحوم پدرم همیشه یک مثالی می‌زد:
اگر در مشتت یک تکه طلا داشته باشی و تمام عالم بگویند آنچه در دست توست سنگ است چه تاثیری در اعتقاد تو نسبت به دارایی‌ات و ماهیت آن دارد؟ در هر حال تو یک قطعه طلا داری و این را می‌دانی؛ و اگر در مشتت یک تکه سنگ داشته باشی و تمام عالم بگویند آنچه در دست داری طلاست چه؟ در هر صورت تو یک تکه‌سنگ بیشتر نداری.
متدین و متمدن (یا بافرهنگ) بودن، لابد نشانه‌های عملی‌ای دارد که هرچه آن نشانه‌ها بیشتر باشد انسان متدین‌تر
 
زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات حالا فقط خیال من است و بهانه ات با هر نفس تپید و گرفت از فراق تو قلب شکسته از دل خسته سراغ تو تا می رسد صدای ملائک ز بام شهر بغض اذان که می شکند در تمام شهر اینک شهادت است که تا انتهای شهر!! می پیچد و ادامه آن گریه های شهر! اقرار می کنم که خدایم فقط تویی هر آنچه مانده ست برایم فقط تویی شاهد ترین به خلوت شب های تار من سامع ترین زمزمه های نزار من افتاده بر زمین مپسندم که بی کسم این سان غمین مپسندم که بی کسم طوفان غم
پرتو توست که #سایه فکنست
نظرت نیست به من زانکه #مرا
#تن نماند و نظر جان به تنست
#خاقانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
پسرم،گر گذاشتند اوباشتو مدیر امور مالی باش هر که یک سال بوده در این کارشده نامش بلند و بارش بار کام ِ آدم چو قند خواهد شدبخت آدم،بلند خواهد شد به حقوق تو می رسد برکتبرکت می دهند،بی حرکت طرف التفات و مرحمتیچون مدیرِ عزیز بی جَهَتی می شوی مثل شهر رُم که به حتمهمه ی راه ها ،شود به تو ختم همه از خشمت اجتناب کنندداخل آدمت حساب کنند به حضور تو اَند نامه نویسهمه،حتّی خود جنابِ رئیس چون تویی صاحب حساب و کتابهمگی می برند از تو حساب همگان را به لطف
 
باید اهل عمل باشی تا بفهمی چه می‌گویم .در کار ، امروز را به فردا مسپار .حرف حرف بوسیدن است . حرف آغوش است .بحث عوض کردن خاک گلدان کنار پنجره است .حتی دم کردن چای با عطر دارچین .محبوب من ، نیت نزدیکی به توست و هر چه که به داشتنت مربوط می‌شود .#مریم_قهرمانلو
چه فکر می‌کنی؟که بادبان‌شکسته زورق به گِل نشسته‌ای‌ست زندگی؟
در این خرابِ ریخته، که رنگ عافیت از او گریخته؛ به بن رسیده، راه بسته‌ای‌ست زندگی؟چه سهمناک بود سیل حادثه!
که همچو اژدها دهان گشود، زمین و آسمان ز هم گسیخت، ستاره خوشه خوشه ریخت.و آفتاب در کبود دره‌های آب غرق شد.هوا بد است. تو با کدام باد می‌روی؟چه ابر تیره‌ای گرفته سینه‌ی تو را که با هزار سال بارش شبانه‌روز هم دل تو وا نمی‌شود؟
تو از هزاره‌های دور آمدی.در این درازنای خون‌ف
من کیستم بجز دو سه خط شعر ناتمامیک روح بی اراده و یک مستی مدام
ای آنکه آسمان و زمین در مدار توستروی تو صبح روشن و موی تو رنگ شام
من دوست دارمت به همان شکل کودکیبی تاب و بی قرار ظهورم علی الدوام
ابروی توست عروه الوثقای اهل بیتگیسوی توست در دل من حبل لانفصام
پژمرده أم بدون تو یا ایها الربیعدر غربت م بدون تو یا ایهاالامام
از من بگیر غیر خودت هر چه هست راحتی همین کلام و همین شعر ناتمام
از تو تورا ندیدم و با تو نزیستمفهم شما کجا و من ساده ی عوام .
دارم
مبادا چند ساعت دیرتر به زندگی کردن فکر کنیدباید تاختباید زد به سیم آخرباید دل به دریا زدباید کرد آن کاری را که بایدباید خواست تا بشودهیچ چیز در این زندگی ؛آنقدر سخت نیست که هیچ وقت حل نشودهیچ چیز آنقدر تلخ نیست که رَد نشودهیچ چیز آنقدر بد نیست که خوب نشود#صابر_ابر
مبادا چند ساعت دیرتر به زندگی کردن فکر کنیدباید تاختباید زد به سیم آخرباید دل به دریا زدباید کرد آن کاری را که بایدباید خواست تا بشودهیچ چیز در این زندگی ؛آنقدر سخت نیست که هیچ وقت حل نشودهیچ چیز آنقدر تلخ نیست که رَد نشودهیچ چیز آنقدر بد نیست که خوب نشود#صابر_ابر
قاعدتا هیچ آدم عاقلی از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود‌.. ولی من با این میزان تجربه گزش باز هم سرعقل نمی‌آیم 
و همه کارهایم را در وقت اضافه انجام می‌دهم...
اصلا انگار تا حجم کار کمر شکن نشود، دست و دلم به کار نمی‌رود...
همین است که همیشه به حد ضرورت کار میکنم... هیچ کدام از کارها و اتفاقات شبیه آنچه می‌خواستم نیست... و این خود مصیبتی است...
.
.
یه حالتی دارن این روزا که آدم دلش میخواد بگه بکشید ما را بیدارتر میشویم 
 پخش صوتی ترجمه مناجات شعبانیه
 با صدای مهدی کاروند
 
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنواى دعایم باش آنگاه که می خوانمت، و صدایم را بشنو گاهى که صدایت می کنم، و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می کنم، همانا به سوى تو گریختم، و در حال درماندگى و زارى در برابرت ایستادم، به پاداشى که نزد توست امیدوارم.
آنچه را که در درون دارم می دانى، از حاجتم خبر دارى، نهانم را می شناسى، کار بازگشت به آخرت و خانه اب
نه. پاک می کنم صفحه سفید را. دوباره و دوباره.بار ها و بار ها طبق معمول.واژه ها آخر کم می آورند.بارها شده است که در نوشتن و حرف زدن نا توان بوده ام.انگار بعضی چیز ها را نمی توان به واژه کشید.گاهی هم که می نویسی ، از عهده آنچه میخواهی بر نمی آیند.حتی حس می کنم بزرگ ترین نویسنده ها و واژه پرداز ها هم وقتی بهترین اثر خود را جلوی برق چشمانشان می گیرند ، حسی بهشان میگوید؛ نه این واژه ها از آنچه حس میکنم و در ذهنم میگذرد ؛ به حدی فاصله دارند.مگر می شود رنج
سه گام با امام علی (ع)
 گام اول↯
↻ دنیا دو روز است ، یک روز با تو و روز دیگر علیه تو ، روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست نا امید مشو ، زیرا هر دو پایان پذیرند

 گام دوم↯
↻ بگذارید و بگذرید ، ببینید و دل نبندید چشم بیاندازید و دل نبازید که دیر یا زود ، باید گذاشت و گذشت...

 گام سوم↯
↻ اشکهاخشک نمیشوندمگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان
سلام وبلاگ جانم
تو همیشه و در هر حال ، درکنار من بودی، هیچ وقت نشد که پیش تو بیایم و بگویی که حوصله ام را نداری، همیشه ی همیشه بودی، هیچ وقت مرا نرنجاندی و اجازه دادی آهسته درکنارت بگریم، حرف هایم را با صبوری گوش دادی و فقط سکوت کردی، با سکوتت به من اجازه دادی که فکر کنم ، به آنچه کردم و نکردم.
تو دوستان زیادی به من دادی، دوستانی که تا به حال از وجودشان خبر نداشتم، مرا از سرگذشت دیگران آگاه کردی، من انواع آدمها را شناختم هم در دنیای واقعی و هم در
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام 
 پیغمبران عرش خدا در تحیُرند
 بر ساحت مقام شما غبطه می خورند
 
 تا آدم از زبان خدا وصف تان شنید
 از قصد رفت وبا عجله سیب سرخ چید
 
عیسی به محض خنده تان خنده می کند    
 صد مرده را نگاه شما زنده می کند
 
 عمر بلند خضر نشان عنایتت
ا و خورده جرعه ای ز شراب ولایتت
 
 موسی برای معجزه ی ادعای خویش    
 با ذکر« یاعلی» به زمین زد عصای خویش
 
 داوود اگر صدای خوشی دارد از شماست
 او ذاکر بزرگترین هیئت خداست
 
 چشم امید حض
ای رگای آبیت چو بستر عشق     شراب هستی به ساغر عشق 
ای کلام اخر به دفتر عشق        نوشتم ات به قلبم به شکل باور عشق 
سر به سجده بردم برابر عشق      شدی تو اول عشق شدی تو اخر عشق 
    .    ...............................................................
اخرین شب جمعه قبل از ماه رمضان هم رسید خدارو شکر که زنده ایم و میبینیم  یواش یواش ماه عشق بازی با خدا  هم داره میاد همچی رنگ خدایی میگیره البته ای کاش 
هفته پر کار هم تموم و شد باید بگم  الهی شکر  
گوشیمونم درست نشد و روزای بدونه م
بسم رب النور
از سال ۱۳۸۴ در وبلاگی دیگر در حوزه ی ادبیات می نوشتم؛  نگارش اشعار، داستان، قرارهای مشاعره، متون ادبی از جمله فعالیت های من در صفحه قبلی ام بود.
و اما ایده ی فعالیت در چنین صفحه ای از جانب استاد گرانقدرم جناب آقای دکتر صفایی پور مطرح شد.
دومین قدم من بعد از پایان کارگاه تیزفکری مشهد، راه اندازی این وبلاگ و نوشتن مرور کتاب ها، کارگاه ها و همایش هایی که شرکت میکنم، است.
ثبت آنچه شنیده ام، خوانده ام، فهمیده ام و یا حتی نفهمیده ام می
دانلود آهنگ روزبه نعمت الهی بلد است
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * بلد است * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , روزبه نعمت الهی باشید.
 
دانلود آهنگ روزبه نعمت الهی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Roozbeh Nematollahi called Balad Ast With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه روزبه نعمت الهی به نام بلد است
با این همه مستمیخورم امشب هماز جامِ الستمیخورم امشب همبنشین سرِ میزِ هر شب ای عشقِ عزیزمن ا
   

           











متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.









 
نشود فاش کسی انچه میان من و توست 
تا اشارت نظر نامه رسان من و توست 
 
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم 
پاسخم گو به
باسلام و صبح بخیر
#متن_کامل_شعر روایت میثم مطیعی از #فتنه_۹۸
میهن من! باز زخم از نابرادر خورده ایگرم جنگ رو به رو، از پشت خنجر خورده ای
حرف دارد با دل ما، قدر یک تاریخ حرفسرخی خون شهیدان بر سپیدی های برف
خاک میهن! باز هم جسم شهیدی سهم توست شرحه شرحه پیکر سرو رشیدی سهم توست
باز اهریمن به میهن آتشی افروخت آه
ادامه مطلب
فردی مرکوری می‌خواند:
Carry on...
carry on...
as if nothing really matters
 و من به این فکر می‌کنم که دقیقا چه چیزی است که آنقدر مهم است که هنوز نگذاشته من از این اتفاق گذر کنم؟
و تمام لحظات خوبی را که با او می‌شناختم دوباره به یاد می‌آورم.
و از خودم می‌رسم که من دقیقا چه چیزی را به یاد آورده‌ام؟ آنچه که حقیقتا رخ داده است؟ یا ترکیبی از دریافت‌ها و احساسات خودم را؟
من فکر می‌کنم آنچه که از هر لحظه با ما می‌ماند، به وجود خودمان آغشته است: به آنچه که دریافت کرده‌ا
باورم نیست که خیبرشکن از پا افتاد
حضرت واژه‌ی برخواستن از پا افتاد
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
یا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
هر شب کوفه منور ز نگاهت می‌شد
شمع بزم فقرا صورت ماهت می‌شد
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغ که سر زده بر سر زده بابای همه
نه فقط بین سرت فاصله انداخته است
بین چشمان ترت فاصله انداخته است
زخم‌های دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقد
ذهن کوک کتاب آرزوی تو دستور توست که یک کتاب بسیار ارزشمند است، در پروفایل عزیزانی که دوره آرزوی تو دستور توست را خریده‌اند هدیه قرار داده است.بعد از اتمام دوره آرزوی تو دستور توست که در کوهای آلپ برگزار شد پس از مدتی کوین ترودو برآن شد تا مسائل مطرح شده  در سمینار را بسیار بسیار عمیق تر بررسی کند و آنها را در کتاب آرزوی تو دستور توست بیاورد.
 
تفاوت کتاب آرزوی تو دستور توست با کتاب تمرین آرزوی تو دستور توست
این کتاب مانند کتاب تمرین آرزوی تو
یا نور 
نمی دانم، شاید روز و سال عمر را شمردن، بازی بی جهتی باشد. اما می دانم که هر روز صبح، نظرگاه تازه ای گشوده می شود. 
و من امروز، به لطفت، با عمیق ترین حالات شکر چشم از خواب گشودم. یادم نمی آید، شاید خواب خوشی دیده باشم، "این می دانم که مست برخاسته ام..."
از فکر نعمت توست که قلبم دارد از جا کنده می شود.
فکر می کنم در این بیست سال، اگر هیچ یک از خواسته هایم تحقق نیافته بود، باز هم آنچنان منعَم بودم که بعضی از خواهش هایم رنگ و بوی ناشکری داشته باش
 
آه ای غریب! پس چه کسی آشنای توست؟
جز بغض ما، که زائر صحن و سرای توست؟
 
جز بغض ما که رخصت اشکش نداده‌اند
آیا که باز مرثیه‌خوان عزای توست؟
 
از اینهمه مناره و گنبد ... عزیز من!
از اینهمه ضریح، کدامش برای توست؟
 
چشم جهان کجاست بگرید غم تو را؟
ای که حسین گریه‌کن روضه‌های توست
 
از دشت نینوا همهٔ خلق آگهند
عالم هنوز بی‌خبر از کربلای توست
 
صلح تو جنگ‌های جهان را شکست داد
واین تازه خود دقیقه‌ای از ماجرای توست
 
***
«پس قاتل تو کیست؟» برادر سؤال کر
هر قدم که بر میدارم ...بوی عطرت توی جانم میپیچید ...
هر لحظه خوشم که جا روی جای پا تو میگذارم ...هر آن منتظرم در حوالی خودم ...میان شهری که به نام توست ببینمت...
از دور ...دزدیده دزدیده ...و دلم برود با تمام آنچه تویی!
من فرسنگ ها راه را به عشقت پیمودم ...
خسته خسته ...
اما انگار
چرخ تقدیر به دوری ما،دور گرفته!
فاصله میان ما همان است که بود...
تو می آیی و من میروم ...
قدم میگذاری _بی هوا و بی حواس_ روی رد پاهایم...!
تو هستی و من نیستم ...
راست است این شعر که
نفسم میگی
بهار، خرامان می آید و در نو شدن هر ذره ی جهان، دعوتیست! در رقص سبزه ها بر تن پوش سبز بهار، در هلهله ی چکاوکان بر فراز آسمان، در دامن دشت تر مست از دوش آفتاب… همه در گفتگو برای دعوت توست برای تحول دوباره ی قلبت در بگشای که جهان منتظر توست.
نوروز بر همگی مبارک❤️
سلام علیکمطاعاتتون قبول
امشب اولین شب قدر ماه مبارک رمضان امساله...

باورم نیست که خیبر شکن از پا افتادحضرت واژۀ برخواستن از پا افتادکم نمکدان تو را هر که نمک خورد، شکستباز با زخم سرت کعبه ترک خورد، شکستیا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبودپدری مثل تو همبازی ایتام نبودهر شب کوفه منور ز نگاهت می‌شدشمع بزم فقرا صورت ماهت می‌شدچه بلایی به سرت آمده بابای همه؟تیغ که سر زده، بر سر زده، بابای همه؟نه فقط بین سرت فاصله انداخته استبین چشمان ترت فاصله ان
اسمورودینکا 
دکتر گفته برای فکر نکردن به تو خودم را مجبور به فکر کردنِ به تو کنم. به صورت اغراق آمیز و افراطی، به امید اشباع شدن. برایم برنامه‌‌ی روزانه نوشته و این دلپذیرترین برنامه‌ایست که در زندگی به آن ملزم شده‌ام. 
نوبت اول، صبح‌هاست. ساعت ۹ تا ۱۰ وقت فکر کردن به توست. 
نوبت دوم، بعد از ظهرهاست. ساعت ۶ تا ۷ وقت نامه‌ نوشتن و حرف زدن با توست. 
و نوبت آخر، شب‌هاست. یک ساعت قبل از خواب، وقت خیره شدن به عکس توست. 
و خارج از این وقت‌های مقرر،
 
آه ای غریب! پس چه کسی آشنای توست؟
جز بغض ما، که زائر صحن و سرای توست؟
 
جز بغض ما که رخصت اشکش نداده‌اند
آیا که باز مرثیه‌خوان عزای توست؟
 
از اینهمه مناره و گنبد ... عزیز من!
از اینهمه ضریح، کدامش برای توست؟
 
چشم جهان کجاست بگرید غم تو را؟
ای که حسین گریه‌کن روضه‌های توست
 
از دشت نینوا همهٔ خلق آگهند
عالم هنوز بی‌خبر از کربلای توست
 
صلح تو جنگ‌های جهان را شکست داد
واین تازه خود دقیقه‌ای از ماجرای توست
 
***
«پس قاتل تو کیست؟» برادر سؤال کر
برند چیست؟
تعریف آن چیست؟
برند شخصی چیست؟
به راستی برند را چگونه تعریف کنیم؟
...
جدا از مباحث مفصل آکادمیک و علمی درباره برند‌
و آنچه کوین کلر Kevin Keller در کتاب معروف خودش Strategic Brand Management بیان نموده
...
در بحث برندسازی شخصی
من همیشه به یک موضوعی فکر می کنم
هر آدمی از مغزش بیشتر استفاده کنه، هر آدمی عمیق تر و انسانی تر فکر کنه، هر آدمی اندیشه های زیباتری داشته باشه، برندِ موفق تری خواهد شد
...
برندِ تو، میزان عقلانیت توست
 ای آنکه گرهِ کار‌های فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود، و‌ای آن که سختیِ دشواری‌ها با تو آسان می‌گردد، و‌ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست.
سختی‌ها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کار‌ها فراهم آیند. فرمانِ الاهی به نیروی تو به انجام رسد، و چیزها، به اراده‌ی تو موجود شوند.
و خواستِ تو را، بی آن که بگویی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نیست، بی آن که بگویی، رو بگردانند.
تویی آن که در کار‌های مهم بخوا
تو کیستی که حرمت اسلام بند توستمعصوم، مستِ وصف مقام بلند توستبدو تولدت چه شد ای ماه هل اتیبوسه به دست های تو زد شاه لافتیتو کیستی که معرفتت عین واجب استدستت به دست فاطمه روز محاسبه استای عبد صالحی که شدی منتهای عرشرفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرشدر دل به جز "علی" به کسی جا نداده اینزد "احد" به گفتن "دو" پا نداده ایممسوس ذات بی بدل پنج تن شدیهر لحظه جان فدای حسین و حسن شدیروز جمل کنار حسن تا قدم زدیآرایش سپاه جمل را بهم زدییک عمر می شود‌ شهدا در تحی
منظور نه دور نما نگر بودن است، نه افق آن است ک دریا و آسمان را بهم می رساند. منظور، ساعت ها، و حتا بیداری ها را در گوشه ای افتادن و جنازه وار زندگی کردن است. تنها پیدا کردن دستاویزی برای نفهمیدن گذر ثانیه ها، مشغول به انجام هیچ کاری. تنها، برطرف کردن ابتدایی ترین نیاز های فیزیکی فقط برای آنکه راحت تر هیچکار نکنیم. و چیزی مانع نشود، برای هیچ کار کردن. می دانی؟ نه. و تو آنقدر دوری ک دگر هیچ نمی دانی. نه، تو آنقدر رفتی ک حال تنها مانده برایت خیال پرد
آخـــــــــــ
قربون خدایی بشم که بخشنده اس
امام صادق علیه السلام فرموند: هر کس گناهى کند هفت ساعت از روز درباره آنها به او مهلت دهند پس اگر سه بار گفت:«استغفر اللّه لذى لا اله الا هو الحى القیوم» آن گناه بر او نوشته نشود«

خدایا از من بگیر،آنچه را که میخواهد تو را از من بگیرد
شاید هرگز در تن به تو باز نرسم. شاید باز بمانم و پای گِل لنگ بماند، لیکن هرگزاهرگز پای دل لنگ نخواهد ماند. روی خود از خلق پوشانده‌ام، امّا بوی خود نه. چرا که بوی من بوی توست، چرا که روی من روی توست. آن نیز به وقت گشوده دارم.
مرا، این صیّاد نوا، به مُلک بی‌نوایان نشانده‌ای. هر چند این را خود خواسته‌ام. مرا در جهت معکوس خویش نشانده‌ای، در ساعتی چپ، در عمقی از زمانه‌ای غریب، من قریب را. هر چند اینها همه خود خواسته‌ام.
تن اگر برسد یا نه، این جسم گ
 
خدایا !
من چگونه شکر تو گویم و حال آنکه خود توفیق سپاسگزاری از تو ، محتاج شکر دیگریست.
 
خدایا!
من با کدام زبان به سپاس بپردازم که گردش زبان به سپاس ، خود نیازمند تشکر است.
 
خدایا!
من چگونه نوای ((لک الحمد) سر دهم که این نوای ارادت ، خود از بی شمار نعمت های توست و محتاج ( لک الحمد) ی دیگر.
 
خدایا!
من چگونه عطایای تو را سر به سجده بگذارم که این پیشانی و خاک از توست
 و این سر و سودا نیز از تو و اینهمه در خور سجده ای دیگر برای تو.
 
ربی! خدای من ! معبودم!
«٢٨٥»آمَنَ‌ الرَّسُولُ‌ بِما أُنْزِلَ‌ إِلَیْهِ‌ مِنْ‌ رَبِّهِ‌ وَ الْمُؤْمِنُونَ‌ کُلٌّ‌ آمَنَ‌ بِاللّهِ‌ وَ مَلائِکَتِهِ‌ وَ کُتُبِهِ‌ وَ رُسُلِهِ‌ لا نُفَرِّقُ‌ بَیْنَ‌ أَحَدٍ مِنْ‌ رُسُلِهِ‌ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ‌ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ‌ الْمَصِیرُ پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان(نیز)به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها(ى آسمانى)و فرستادگانش ایمان دارند(و مى‌گویند:)ما م
دعای روز بیست‌ودوم ماه مبارک رمضان
الهی! چگونه گویمت که از من خشنود باش، حال آنکه چیزی از خود ندارم که عرضه کنم و هر آنچه هست، همه از ناحیه‌ٔ توست. ای کریمی که بی‌بهانه می‌بخشی، انتظار عطایت دل را به رشتهٔ امید گره زده تا آنجا که چشم انتظار فرونمی‌بندد. ای صاحب کرم! در ضیافت کریمانه‌ای که به‌پا کرده‌ای برترین نصیب و بهره را روزی‌مان کن و از نیکی‌ها آنچه را که تو می‌دانی و ما نمی‌دانیم عطایمان فرما... به کرمت ای مهربان‌ترین مهربانان!معب
دعای روز بیست‌ودوم ماه مبارک رمضان
الهی! چگونه گویمت که از من خشنود باش، حال آنکه چیزی از خود ندارم که عرضه کنم و هر آنچه هست، همه از ناحیه‌ٔ توست. ای کریمی که بی‌بهانه می‌بخشی، انتظار عطایت دل را به رشتهٔ امید گره زده تا آنجا که چشم انتظار فرونمی‌بندد. ای صاحب کرم! در ضیافت کریمانه‌ای که به‌پا کرده‌ای برترین نصیب و بهره را روزی‌مان کن و از نیکی‌ها آنچه را که تو می‌دانی و ما نمی‌دانیم عطایمان فرما... به کرمت ای مهربان‌ترین مهربانان!معب
من بی خیال ناله ایران نمیشوم
بسم الله الرحمن الرحیم
من بی خیال ناله ایران نمی‌شوم
من بی خیال ناله مادر نمی شوم
من بی خیال مرگ وقفس درحصار قبر
من بی خیال حبس نفس ها نمی شوم
از من رسید هرچه رسید از فشار در
من بی خیال مدفن زهرا نمی‌شوم
افسانه نیست قصه سیلی به کوچه ها
من‌بی خیال پهلوی مادر نمی‌شوم
از من بخواه
سر بنهم زیر پای دوست
من بی خیال آنچه تو خواهی نمی‌شوم
در بندگی توست عشق و سروری
من بی خیال قنبر مولا نمی‌شوم
من باغبان غرورم درین دیار
من
راز هایت را به دو نفر بگو..."خودت و خدایت "در تنگنا به دو چیز تکیه کن..."صبر و دعا"در دنیا مراقب دو چیز باش..."پدر و مادر"از دو چیز نترس که به دست خداست..."روزی و مرگ"و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن..."رفاقت"تا وقتی نگاه خدا به سوی توست از روی گرداندن دیگران غمگین مباش...
چیزی که سرنوشت انسان را می‌سازد، استعدادهایش نیست، انتخابهایش است.
برای زیبا زندگی نکردن، کوتاهی عمر را بهانه نکن. عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می‌کنیم ...
هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی‌فهمد، خودت را برای توجیه او خسته نکن!
بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، و آنچه ریخت... حسرت نخور...
در زندگی اگر تلخی نبود، شیرینی معنایی نداشت.
موانع، آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشم‌مان را از روی هدف برمی‌داریم، به نظرمان می‌رسند...
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌

چشم دیدار ندارم ...
شده ام کورِ گناه
رو که رو نیست ...
ولی تشنه‌ دیدار تـ❤️ـوام
آرزو بر مـن آلوده ...
روا نیست،ولـــی
کاش یک روز ببینم ...
که ز انصار تـ❤️ـوام

تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود

  اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج
پسرانی را می بینم هر لحظهسرگردان و بی مقصدآواره در کوچه هایا سوار بر ماشین هاچشم هایی از هوس متلاشیو افکاری پوچ و هیچکاغذ و خودکار بدست و گاهیدهانی آماده برای تیکه پرانیبدان...نه موهای در هم آویخته اتنه قدی بلندونه لباس های برندآنچه تورا برایم مرد می کندمردآنگی توستمن زنآنگی ام را از سر راه نیاورده امکه به هوس های تو بسپارمتو از زن چه می فهمی؟عروسکی خوش آب و رنگبرای چند صباحی بازی؟
ادامه مطلب
         گزیده ایے از فصل دو
    داشت براه خود ادامہ مےداد‌ کہ ماشینے از پشت سر سریع بسمت او آمد راهش را سد کرد و سہ جوان از آن پیاده گشتند و بدورش حلقہ زدند. قلبش تند تند بہ تپش افتاد‌ و اندامش از ترس بلرزه درآمد؛
   -اینها از جان من چہ مےخواهند؟!... خداوندا خدایا... شجاع باش؛ آنها نمےتوانند بہ تو آسیبے برسانند. فریاد بکش؛ جیغ بزن؛ کسے پیدا مےشود و آنها را از تو دور مےسازد. خدا با توست؛ خدا مراقب توست؛...
   و این جملاتے بود کہ در آن لحظہ مدام از ذهنش
 
تو ای یار گرمابه و گلستان
تو ای نازنین دوست ای همزبان
 
تو ای مهربان یار بهتر ز جان
تو ای بی نشان از کژّی جهان
 
تو ای همصدای همه راستان
تو ای گرمی محفل دوستان
 
تو ای همدم ویار زحمت کشان
تو ای بی نیاز از زمین و زمان
 
هر آنچه بگویم ز رفتار تو
ز مردانگی ها و پندار تو
 
کلامم نباشد رساتر از آن
که هستی تو سرکرده ی بهتران
 
توئی یادگار زمان قدیم
کریم و الیم و سلیم و رحیم
 
بود حسرتم روز بهبودیت
چو ایام بگذشته بهروزیت
 
تحمل بود کار ما ای رفیق
اگر چه ج

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها