نتایج جستجو برای عبارت :

پشت نقاب بزرگسالی

گفتم و گفتن :))
گفتم : نقاب هاتونو بردارید
گفتن نه نمیشه
گفتم لطفا
گفتن خواهی ترسید ! 
گفتم از چی ؟
گفتن از دیدن خود اصلی  و واقعی مون 
گفتم بردارید !!
برداشتن! عقب رفتم ! ترسیدم ...چشامو بستم ...
گفتم بذارید نقاب هاتونوخواهش میکنممم ! 
ترسیدم از دیدن خود واقعی ادم هایی
که نقاب داشتن .ترسیدم از ادمای زیر نقاب
از خود اصلی شون ترسیدم
با خود اندیشیدم 
ایا من خودمم ؟
ایا منم نقاب زدم؟
ایا اگ نقاب دارم و 
نقاب بردارم خود اصلی م
رو ببینن جا میخورن؟
ایا خود
دانلود در لینک روبرو ( دانلود فیلم نقاب 2 دو)
ما آدما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
نقاب هایی که به صورت میزنیم میتونه اذیت کننده باشه
میتونه هم عادی باشه
یکی نقاب دین میزنه- یکی نقاب تحصیل و یکی هم در مورد عشق
ماهیت همه ی این ها اینه که ما خودمون نیستیم و خیلی خوب خودمون رو گول میزنیم
اینقدر خوب خودمون رو گول میزنیم که خودمون هم یادمون میره که اصلا هدفمون چی بود
و قرار بود چه کارایی انجام بدیم
هدف آدم که یادش میره
ا
گفتم و گفتن :))
گفتم : نقاب هاتونو بردارید
گفتن نه نمیشه
گفتم لطفا
گفتن خواهی ترسید ! 
گفتم از چی ؟
گفتن از دیدن خود اصلی  و واقعی مون 
گفتم بردارید !!
برداشتن! عقب رفتم ! ترسیدم ...چشامو بستم ...
گفتم بذارید نقاب هاتونوخواهش میکنممم ! 
ترسیدم از دیدن خود واقعی ادم هایی
که نقاب داشتن .ترسیدم از ادمای زیر نقاب
از خود اصلی شون ترسیدم
با خود اندیشیدم 
ایا من خودمم ؟
ایا منم نقاب زدم؟
ایا اگ نقاب دارم و 
نقاب بردارم خود اصلی م
رو ببینن جا میخورن؟
ایا خود
این روزا جدی جدی دارم دنیای واقعی میبینم ! 
+ چرا نقاب ها تون دارید دونه دونه برمیدارید ؟ لطفا برندارید ! من واقعا تحمل مواجه شدن با واقعیت ها رو ندارم ! لطفا نقاب ها یتون دوبار بزارید 
+ از این به بعد می خوام برای یه سری آدم ناشناس باشم برای همیشه 
حس چندگانه ای دارممثل بازیگری شدم ک هربار به صحنه میره نقش متفاوتی رو ایفا میکنه
یکبار معشوقه ام و بار دیگه عاشق
یکبار فرزندم و بار دیگه مادر
هر روز نقاب میزنم
هر روز ک از خواب بلند میشم وعده های شب قبلم رو فراموش میکنم
وقتی از آینه به چشمای خودم نگاه میکنم میترسم
سرم درد میکنه
در خیابان های شهر راه می روم و به چهره ها ، به حالت مردم ، به اندامشان ، به حرکات و به نگاه های بی رمقشان می نگرم . هرچه بیشتر نگاه میکنم بیشتر از خودم می پرسم چه بر سر نوع بشر آمده است ؟ در واقع به جای نوع بشر همه جا نقاب می بینم : نقاب اندوه ، نقاب کینه و بغض و نقاب پریشانی . گاهی اوقات به نظرم می رسد که طلسمی شوم و خبیث بر سر شهر سایه افکنده است . وقتی همه خوابیده بودند جادوگری قدرتمند لبخند را از روی لبان مردم زدوده و به جای آن اندوه و کدورت بر چهر
بیاید خودمون و دیگران رو مسخره نکنیم. دوستی خاک گرفته و رفیق همیشه غایب معنایی ندارن. کسی که در جریان زندگیت نیست، نه آشناست و نه غریبه‌. یه بلاتکلیفی یا یه نقاب دیگه روی صورتته.
بیاید نقاب‌ها رو برداریم، بلاتکلیفی‌ها رو برطرف کنیم و آدم‌های الکی نایس و مهربون و "همیشه دوست"ای نباشیم.
Batman Mask of the Phantasm 1993,Download Movie,fjlk,x265 HEVC,اکشن,بتمن,بتمن نقاب شبح,دانلود Batman Mask of the Phantasm 1993 720p,دانلود انیمیشن Batman Mask of the Phantasm 1993,دانلود انیمیشن بتمن Batman Mask of the Phantasm با کیفیت 1080p,دانلود انیمیشن بتمن: نقاب شبح Batman Mask of the Phantasm 1993,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود فیلم جدید,دانلود کارتون بتمن 1993,دانلود مستقیم انیمیشن Batman Mask of the Phantasm 1993,کیفیت بلوری,
ادامه مطلب
این روزها فرصت خوبیستکمی هم خودمان را برداریم و بتکانیماز حرفهای بیخودیاز گفته های بی عملاز فکرهای بی رنگو از آنچه نیستیم تا آنچه هستیم نمایان شود ...
کاش ما هم روزی  به قول وودی آلن به جایی برسیم که تنها حسرت مان این باشد : کس دیگری نبودن ! 
زمین نفس میکشد .چرا ما نفس نکشیم ؟!سنگینی اینهمه نقاب .اینهمه اشیا که به گردن زندگی مان اویخته ایم .اینهمه من های تقلبی .اینهمه نقاب های تزویر .
زنگار از آینه ی وجود پاک کنیم .این روزها نعمتی است در لباس نقمت
شعربی دروغ شعر بی نقاب
شعرت نمی آید؛ من این را خوب ؛می فهممساکن شدی در ساعت سرکوب ؛می فهمم
گاهی دلت را درز میگیری و  گاهی همصدها بُرش بر قلب پر آشوب؛ می فهمم
معجون افکاری که در ذهن تو می پیچدسودی ندارد ؛چرخه ی معیوب ؛می فهمم
انگیزه افتاده به سرداب  پریشانیخودکار بی رنگ و ورق مرطوب ؛می فهمم
تلخ است اوقاتت از این رسمِ درویی هاوقتی نمانده خنده ای مرغوب ؛می فهمم
از بی دروغ و بی نقاب شعر مأیوسیجایی که مس هم گشته زرین کوب ؛می فهمم
دوران بی پروایی و
رمضان آمد و مهمان تو خواب است خدایا !راه گم کرده و دنبال ثواب است خدایا !
نیست ساقی و زمین یک دل آباد نداردحال مردان خرابات خراب است خدایا !
آبرو با بر و رویی برود گر تو نگیرینقش دینداری ما نقش بر آب است خدایا !
این که، این سوی نقاب است، که دل می‌‌بَرَد از خلقبگذر از آنکه در آن سوی نقاب است خدایا !
کی شود سوی تو بی‌رنگ و سبک بار سفر کرد؟تا که این سفره پر از رنگ و لعاب است، خدایا !
یار در خانه و عمری است که ما گِرد جهانیماین خودش سخت ترین شکل عذاب اس
 
 
دوست ندارم داخل جامعه باشم! 
اما نمی خوامم  تنها باشم.
افکارم مثل افکار شیطان سیاه شده:)
دردهام از حرفای دیگران منشا میگیره،سکوت من در این اجتماع حرف های زیادی داره.
میتونم خودمو حبس کنم داخل لونه ای که هیچ کس درش رو باز نمیکنه.
می تونم خودم رو مثل اونا کنم 
دروغ بگو؛ لبخند بزن با اینکه دوستش نداری 
طوری که اون میخواد لباس بپوش
طوری که اونا میخوان رفتار کن
تو عروسکی و میخوای من عروسک  رفتارت باشم
دردهام رو حس میکنی؟
میتونی لمسشون کنی؟ 
هر
خانم ز از ایناست که یه حرف از این میبره برا اون ، از اونم میاره برای این
دقیقا مصداق یه خاله زنک!و این وسط کاملاااااااااا تمیز کار میکنه و خودشو ببخشید چ* میکنه برای بقیه!
میدونید هیچکس جز من چهره بدون نقاب ایشون رو ندیده و همه فکر میکنن چه دختر خوبیه
میخوام رابطمو باهاش قطع کنم درسته همگروهیمه
ولی بدرک تا کی ببینم و حرف نزنم؟
چیزی که الان فهمیدم مردم چهره مارو با نقاب دوست دارن!اگه ما خودمون باشیم نمیتونن قبولمون کنن
 
نهم دی ماه نمایش بصیرت انقلابی مردم بود. بصیرتی که غبارها و نقاب ها را کنار زد و چهره واقعی مدعیان و فتنه گران را نشان داد، چهره کسانی که به خاطر رسیدن به قدرت از هیچ تلاشی حتی ضربه زدن به ریشه های انقلاب و ارکان رکین نظام اسلامی دریغ نکردند. چهره کسانی که سال ها با نقاب انقلاب گری در صفوف مردم نفوذ کرده بودند و ولایتمداری را فقط در شعار و ظاهر و نه در عمل و رفتار از خودشان بروز داده بودند، یقیناً بزرگ ترین پیام حماسه نهم دی ضرورت بصیرت مداری
بار nام است و آخرین بار نیست: خدا surpriser است. غافلگیر می‌کند. قدرتش، شوخ‌طبعیش و حکمتش، من حیث لا یحتسب نقاب از چهره برمی‌کشد. یک جوری گردون را می‌چرخاند که حساب تتا و فی و آر از دست آدم در برود.
و باور کند... که بهشت و جهنم آدم‌ها یک گوشه‌ای همین‌ دور و برهاست.
و بعد از او... هیچ قدرتی بالاتر از ترکش قلب‌های شکسته نیست!
تو ببخش و رها کن.
یک شب که دیگر سال‌هاست حواست نیست،
گذشته‌ات را با زانوی زخمی به پایت می‌اندازد.
بعد -مثل حالتی که قبل از مرگ ر
 
اگر بتوانیم کج خلقی های معشوقِ دلخور خود را همچون یک نوزاد درنظر بگیریم،
بهترین لطف را در حق او کرده ایم. در این صورت نسبت به او بخشنده تر، مهربان تر و عاشق تر خواهیم بود. پشت نقاب بزرگسالی همه ی ما،کودکی است،کودکی است نیازمند عاطفه، گذشت، عشق و ترسیده از تنهایی!
 
+نظرتون راجع به تغییرات وبلاگ؟:)
 
 
 
 
 
آیا شما که صورتتان را
در سایهٔ نقاب غم‌انگیز زندگی
مخفی نموده‌اید
گاهی به این حقیقت یأس‌آور
اندیشه می‌کنید
که زنده‌های امروزی
چیزی بجز تفالۀ یک زنده نیستند؟
گوئی که کودکی
در اولین تبسم خود پیر گشته است
و قلب — این کتیبهٔ مخدوش
که در خطوط اصلی آن دست برده‌اند —
به اعتبار سنگی خود دیگر
احساس اعتماد نخواهد کرد
 
شاید که اعتیاد به بودن
و مصرف مدام مسکن‌ها
امیال پاک و ساده و انسانی را
به ورطهٔ زوال کشانده‌ست
شاید که روح را
به انزوای
تولید کلاه کتان
کلاه های نقاب داری که به عنوان هدایای تبلیغاتی مورد استفاده قرار می گیرند، جنس های متنوعی دارند و در نتیجه همین امر تنوع بالایی در بین این محصولات وجود دارد. تنوع جنس اولیه این کلاه ها به نوبه خود منجر به تنوع طرح هایی می شود که به عنوان تبلیغات روی آن ها چاپ می شود. برخی از انواع این کلاه ها، کلاه هایی هستند که از جنس کتان بوده و به آن ها کلاه نقاب دار کتان گفته می شود.
برخی از انواع کلاه ها، کلاه هایی هستند که از جنس کتان بوده و
اینم از کتاب جدید. نقاب مرگ سرخ و ۱۸ قصه ی دیگر نوشتهٔ ادگار آلن پو و ترجمهٔ کاوه باسمنجی ، نشر روزنه کار.  این اولین کتابی هست که از آلن پو میخونم و هیچ پیش زمینه ای تقریبا ندارم به جز فکر میکنم بودلر راجع بهش نوشته بود. که اونم کتابم شماله و نمیتونم مروری روش داشته باشم.
بگذریم. بالاخره بعد چند روز تونستم به اصالت خوب خودم برگردمو ساعت چهارونیم از خواب بیدار شم. بسی خوشحال. الانم تازه میخوام شروع کنم. گشنمم هست یه ذره ولی صبحونه نداریم به جاش ب
بسیار زیباست اگر نماد و یا شعار شرکت شما
روی کلاه اشخاص نقش ببندد. کلاه معمولا یکی از لباس های جانبی افراد می
باشد که اتفاقا بسیار در نگاه دیگر جلوه می کند. این یک فرصت بسیار مناسب
برای تبلیغات کسب کار های مختلف برای کارکنان هر شرکت می باشد.
حتما بخوانید: تولید و چاپ انواع حمایل مذهبی، نظامی، تشریفاتی
نیم کلاه
همانطور
که می دانید افراد زیادی هستند که به دلیل شغل خاصی که دارند مجبور هستند
ساعت ها در فضای آزاد و در معرض نور مستقیم خورشید قرار
شعر : رضا کاظمی اردبیلی محاوره ای 
موضوع : نقاب 
 
وار   دوسلارین    بعضی لَری گولور     یالان نان     اوزومَه گوزو   گوتورمی یَن   دوسلار قولاق     آسین لار    سوزومَه
 
عزیز  یولداش آچیخدیر  یولمَنه  سَن نَن  قاقاش چیخماز قَشَح  یولداش   اولار قارداشخَفادَه     قارداشین    ییخماز 
 
حَسادت دَن    اولان  یولداش گَلیب    اولماز   مَنه   قارداش خَفادَه    تَخریب چی   اینسان اولام ماز   هِچ زامان سیرداش
 
اینسانی    ایستی یَن    این
به نظرت من در نظر بقیه چجور آدمی میام؟ خب فکر کنم آدمی که اینجارو خونده یجور منو میشناسه و آدمی که نخونده هم یجور. اما میخوام ببینم چجوری به نظر میام توی هر دوتا نگاه. دلم میخواد ضعف هامو میدونستم. نه برای این که نقاب بزنم. نه خیلی وقت بدون هیچ نقابی جلوی آدما میام بدون ترس، خیالم راحت تره. اما این باعث نشده دلم نخواد چجوری بودنمو بدونم. شاید باید خودمو از بیرون ببینم خودم. شایدم چه با نقاب چه بی نقاب آدما در هر صورت منو نشناسن. همیشه یه بخشی سان
قسمت هشتم فصل دومِ 13 Reasons why جسیکا و الیویا دارن با هم حرف می‌زنن که الیویا می‌گه اگه هانا‌ می‌اومد و همه چیو بهم می‌گفت شاید همه چیز یه جور دیگه پیش می‌رفت. جسیکا جواب می‌ده که شاید واسش سخت بوده و با نگه‌داشتن همهٔ اون حرفا تو خودش می‌خواسته از خودش محافظت کنه و این نشون دهندهٔ شجاعتشه. اما مامان هانا می‌گه که نگه‌داشتن درد نشون‌دهندهٔ شجاعت نیست. این حس‌کردن و مواجه‌شدن باهاشه که جسارت می‌خواد.
اما می‌دونید چیه؟ درسته که مواجه‌شد
داشتم به میهمانم میگفتم اگر راحت تر است رویه نایلونی روی مبل های سفید را بردارم؛
البته اراده کرده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم؛
او تعارف کرد و گفت:
راحت است؛ من اما گرمم شد و برش داشتم؛ بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحت تر است!
سه سالی می شد خریدمشان اما هیچ لک و ضربه ای بر آنها نیفتاده…
اگرچه بیشتر اوقات بدلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتی شان محروم مانده ام.
بعد یاد همه روکش های زندگی خودم و اطرافیانم افتادم؛
روکش روی…
موبا
در حالی که زیر نور غروب، قهوه‌ سوخته‌ی بعدازظهر را به هم می‌زد به آینده فکر کرد، و به آینده‌ای که در پی گذشته آمده بود. او نمی‌دانست که مقدر شده است معمار سلول زندان خودش باشد، نمی‌دانست که اسب تک شاخ رویاهاش در پشت نقاب تصویری به جز یک کرگدن خسته ندارد.
نهم دی روز محو فتنه و فتنه گران 
نهم دی ماه نمایش بصیرت انقلابی مردم بود. بصیرتی که غبارها و نقاب ها را کنار زد و چهره واقعی مدعیان و فتنه گران را نشان داد، چهره کسانی که به خاطر رسیدن به قدرت از هیچ تلاشی حتی ضربه زدن به ریشه های انقلاب و ارکان رکین نظام اسلامی دریغ نکردند. چهره کسانی که سال ها با نقاب انقلاب گری در صفوف مردم نفوذ کرده بودند و ولایتمداری را فقط در شعار و ظاهر و نه در عمل و رفتار از خودشان بروز داده بودند، یقیناً بزرگ ترین پیام ح
بازی کن با کلمات..  فقط خودت حق داری؟  و منی که هیچوقت نباید حق داشته باشم حتی احساساتم را بروز بدم.. که آخرش متهم به نقاب دروغین شوم.  بگذار منظورت همانی باشد که میگویی!   وگرنه   تهش بنویس ب. ک    یعنی بازی با کلمات و منظوری ندارم! 
تولید کلاه نقابدار تبلیغاتی
یکی از بهترین و پرکاربرد ترین مسیر های بازاریابی و تبلیغات که تقریبا اکثر کسب و کار ها و صاحبان مشاغل از آن استفاده می کنند و در عین حال طرفداران زیادی نیز در میان مشتریان دارد، استفاده از آیتم هایی تحت عنوان هدایای تبلیغاتی است.
هدایای تبلیغاتی تنوع بسیار زیادی دارند و در جلب نظر مشتریان و مصرف کنندگان برند ها قدرت زیادی دارند. با این حال یکی از مسائلی که در خصوص آن ها مطرح می شود و به عنوان دغدغه اصلی بازاریابان
مرد نقاب دار به طرف در رفت و دستش را بالا ارود. در بدون هیچ صدایی باز شد. او خطاب به پسر گفت:
_بهت بگم،دانش اموزای اونجا خیلی افاده این،فکر نکنم باهاشون کنار بیای...
پسر با بی حوصلگی گفت:
_تا حالا صدبار بهم اینو گفتی.
مرد نقاب دار پسر را به داخل خانه هل داد و پرسید:
_دستور العمل رو که یادت نرفته؟
پسر با سر جواب منفی داد. مرد لبخندی سرسری به او زد و در باران غیب شد. پسر اهی کشید و به طرف پذیرایی رفت. تلویزیون برفکی تنها منبع نور پذیرایی ببودفتاریکی دیگ
کلاه نقابدار تبلیغاتی
در کنار تمامی رویدادها و کمپین های بازاریابی، هنوز هم موثر ترین راه برای داشتن تبلیغاتی موثر استفاده از هدایای تبلیغاتی است. در این میان کلاه های نقاب دار می توانند جزء بهترین آیتم ها برای تبلیغات و بازاریابی محسوب شوند.
بنابراین می توان با استفاده از کلاه نقاب دار تبلیغاتی به بهترین شکل ممکن رویداد بعدی تبلیغاتی را به صورت موثری هدایت کرد و برند مورد نظر را معرفی کرد. این محصولات ابزاری قدرت مند برای معرفی و آگاهی از
از حرف زدن در مورد زندگی شخصی ام و یا لاف زدن در مورد چیز هایی که ندارم و انجام نمی دهم بیزارم اما امروز دوست دارم کمی بیشتر در مورد خودم با شما حرف بزنم.
 
دوران قرنطینه ی من اینگونه سپری می شود...
هر روز صبح دو سه شات اسپرسو میخورم، و بعد از ظهر دوباره دو سه شات اسپرسو دیگر میخورم و البته گاهی اوقات شب ها هم دو سه شات دیگر میخورم تا به اصطلاح خودم  "هدشات (HEADSHOT)" شوم یعنی چشمانم باز شود و تمرکزم روی کاری که انجام می دهم بیشتر شود.
 در حال حاضر به سم
مگر که باز رخت از پس نقاب در آمد؟و یا که‌ صبح‌ دمیدست و آفتاب در آمد؟همین که‌ خلق دو ‌چشمت تمام گشت خدا گفت:مبارک است، مبارک، چه ‌خوب از آب در آمدتویی که نقطه بسمِ اله کتابِ خداییز شرح خال سیاهت علی کتاب در آمدیداللهی و‌ نبی دید در میانه میداناز آستین خدا دست بوتراب در آمدگره زدم دل خود را فقط به زلف سیاهتچه راست راه من از بین پیچ و تاب درآمدبنازم این همه رحمت، که بارها همه دیدندگناه تا به نجف آمد و ثواب درآمدعلی مقدم (عاصی خراسانی)
در پی شدت یافتن افراطی گری در میان گروه تروریستی داعش رهبران فکری این گروه صهیونیستی برای تشخیص زنان مجرد از زنان شوهردار در موصل دستور به پوشش ویژه در این خصوص دادند.شاهدان عینی در شهر موصل عراق از شدت یافتن افراطی گری های گروهک تروریستی داعش خبر می دهند. این بار رهبران فکری داعش برای تشخیص زنان مجرد از زنان شوهردار، دستور دادند تا پوشش ویژه ای در این خصوص برای زنان در نظر گرفته شود. زنان داعشی به دستور رهبران فکری این گروهک تروریستی به
امروز یکی همه ی غلطایی ک کرده بودمو کوبید تو صورتم...^^اومدم اعتراف کنم شاید بار گناهم سبک شهمن...پاک نیستم...هرزه تر از اونیم ک فکرشو کنین...الانم دارم تاوان آه کساییو میدم ک...دلشونو شکستم......جیمین شی...منو ببخش...با تو بیشتر از همه بد کردم...کوثر...لیندا...و...خیلیای دیگه...آره خیلیای دیگه...واسه همه ی دروغای کثیفم متاسفم...واسه...قایم شدن پشت نقاب بی گناهی...متاسفم...واسه حماقتام متاسفم...واسه خودخواهیام...نامردیام......
نه اینکه هیچ مهم نیست،  اشتباه نکنفرار از حقیقت این حس واین گناه نکننمی شود بروی باورش کمی سخت استخریدنی برای خودت ،ناله اشک وآه نکنلگد نزن تو به بخت شریف یک عاشقخراب از سرلج  خانمان یار بی پناه نکننگو که عرصه به رویم عجیب بس تنگ استگشای بغض گلو را، هق هق وآه آه نکننزن تو سنگ ملامت مرتبا من رانگاه ناز خودت را دریغ از این بی پناه نکنبه راه گم کرده شبیه است حال من حالابیا تو نوررهم باش، نقاب بر رخ ماه نکنبس است دگر اینهمه قرار و فراربیا به عشق چ
 من وسیب ها با هم رسیده ایم!
محبوب من! کجا دنبال روزهای خوب بگردیم؟ شاید شبی است که زیر نقاب روز پنهان است. دراز شبی که با نقاب روز، چهره پوشانده است. محبوب من! جرأت شکوه ای نیست، اما من از اول می دانستم که هرروز صبح زود، خورشید می آید، فقط برای دیدن شما. از اول می دانستم که آیینه ها فقط می خواهند شما را ببینند. خودم از دورها دیده ام، همین که می گذرید،کوه ها پیش پای شما زانو می زنند.محبوب من! حالا دیگر،همۀ آن کوه ها را باد برده است.محبوب من! یادش به
ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را
ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی
برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را
بخدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم
بخریم هر دو عالم بدهیم خون بهارا
پسرا ز ره ببردی به نوای نی دل من
به سرت که بار دیگر بسرا همین نوا را
من از آن نیم که چون نی اگرم زنی بنالم
که نوازشی است هر دم زدن تو بینوا را
دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت
مشکن که در دل شب اثری بود دعا را
طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین
بنمای ت
خط کش دستمه
بیا بیا هوپ
Just 30 cm
لطفا 
keep distance
ممنون
دوست ندارم جلوتر برم
جلوتر بیای
به آدما که نزدیک میشی گندش درمیاد
بهت که نزدیک میشن گندش را در میارن
با لایه های اول ات اوکی هستم
  
Just 2 mins not more
بهتره ندونی زیر نقاب خوشگلش چیه 
آره دوست ندارم نزدیکم بشی
نزدیکت هم نمیشم 
Respect my privacy

روح وحشی
+حوصله ی ارتباط نزدیک با دیگران را ندارم .
هر چی دورتر بهتر و safer
++مثل لاکپشت توو خودم قایم شدم
دیگه هیچکس دلمو نمیبره
توی این سال‌های نه‌چندان کوتاه، وسط این مجازآباد بی‌در و پیکر، به خیلی جاها سرک کشیده‌ام و به بعضی‌شان هم پابند شده‌ام برای چندی. از وبلاگ که با «بلاگفا» برایم شروع شد و به «پارسی‌بلاگ» و «پرشین‌بلاگ» و هزارتا چی‌چی‌بلاگ دیگر رسید و آخر سر هم همین «بیان»ِ فرهیخته‌گون! تا «یاهو مسنجر» و «فیس‌بوک» و «گوگل‌ریدر» و «گوگل‌پلاس» و «توییتر»! حتا «کلوپ» و «آپارات» و «لینکدین» و جاهای دیگری که اسمشان هم یادم نیست! امروز هم که «اینستاگرام»
☆آخرین مرحله دوخت شلوار☆ بعد از بستن کمر، قسمت سمت راست شلوار که زیپ بهش وصل هست را زیر قرار میدهیم و قسمت سمت چپ که نقاب هلالی روی آن وصل هست را روی آن قرار میدهیم و آنجایی که چرت خورده یعنی انتهای زیپ،  قسمت سمت چپ شلوار را نیم سانت عقب تر از سمت راست شلوار قرار میدهیم. برای اینکه موقع بستن زیپ نقاب قشنگ روی زیپ قرار بگیرد. و زیپ مشخص نشود. بعد از این عمل یک دوخت از انتهای زیپ تا حدود 6 الی 7 سانت پایین تر یک دوخت ریز میزنیم☆☆ مثل تصاویر زیر


بصارتوں کو بصیرت ملی تو یہ جاناحقیقت ایک ہے وہ تو ہے باقی افسانہخیال و خواب کی دنیا سے کیا شغف ان کوشعور بخش دے جن کو شراب مستانہمیں سن کے آیا ہوں تیری سخاوتوں کا بیاںلنڈھا شراب نہ تک یونہی میرا پیمانہرقیب حسن نے سجدے میں سر رکھا تو کھلاریاضتوں کا ثمر ہے ادائے رندانہحجاب غیر سے واجب ہے اے پری وش پراٹھا نقاب کہ محرم سے کیسا شرمانانظر پڑے جو ان آنکھوں کو نقش پا تیراادا کروں میں اسی سجدہ گہ پہ شکرانہیہ عشق ایسے مری چاہتوں کا مان رکھےرہ وفا میں شہ
این مثنوی حدیث پریشانی من استبشنو که سوگنامه ی ویرانی من استامشب نه اینکه شام غریبان گرفته امبلکه به یُمن آمدنت جان گرفته امگفتی غزل بگو غزلم، شور و حال مُردبعد از تو حس شعر، فنا شد، خیال مُردگفتم مرو که تیره شود زندگانیمبا رفتنت به خاک سیه می نشانیمگفتی زمین مجال رسیدن نمی دهدبرچشم باز، فرصت دیدن نمی دهدوقتی نقاب، محور یکرنگ بودن استمعیار مهر ورزیمان، سنگ بودن استدیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی استاصلاً کدام احمق از این عشق راضی استاین عشق
 
شادمانی شما غمی است که نقاب از چهره خود برداشته باشند.
و همان چاهی که از عمقش صدای خنده های شما به آسمان می رود،
اغلب با اشک های شما پر گشته است.
مگر نه اینست؟
هر چه غم بیشتر به اعماق وجود شما دست بیاندازد، می توانید شادمانی بیشتری را در وجودتان جمع کنید.
تو پست های قبل درمورد کتاب "نغمه های زندگی" براتون حرف زدم.☕────♡────
نام کتاب: نغمه های زندگی✒نام نویسنده: جبران خلیل جبران
 
قرار بود دیگه نجنگم. هم سپر هم خنجرم رو گذاشته بودم زمین. قرار بود اون آدمی باشم که جنگ‌هاش رو کرده. ترس‌هاش رو قورت داده. بلده لبخند بزنه. بلده وجود خودش رو انکار نکنه. برم سراغ اون تیکه‌های وجودم که این‌ور و اون‌ور جا گذاشتم، تمام‌قد وایسم بگم یادته؟ ولی انگار نقاب روی صورتم دیگه آهنی شده، کنده نمی‌شه. حتی وقتی نمی‌خوام بجنگم، جلوی لبخندم رو می‌گیره. 
تقویم شیعه
بیست و دوم ربیع الثانی
وفات جناب موسی مبرقع علیه السلام
جناب موسی مبرقع علیه السلام پسر حضرت جواد علیه السلام در سال ۲۹۶ هجری قمری در شب چهارشنبه در شهر قم وفات یافت. به نقلی وفات آن جناب در ۸ ربیع الثانی بوده است. بنا بر قول دیگری در ۱۴ ربیع الثانی وفات موسی مبرقع واقع شده است. قبر آن بزرگوار در چهل اختران قم خیابان آذر مشهور است. 
نام: موسی، کنیه: ابو جعفر، لقب: مبرقع که از فرط زیبایی بر جمال مبارک نقاب میزد. نام پدر: جواد الائمه علی
یادم خدا فراموش !
مثل بازی «یادم تو را فراموش» ...  خدا آدم را امتحان می کند به شادی و غم تا کم کم بفهمیم کجاها خدا را فراموش می کنیم خدا انقدر این بازی را تکرار می کند تا از نقاب بازی عبور کنیم و دل آنسوی ماجرا را ببیند و در هر ماجرایی یادمان باشد که خدا با ماست !
گاهی اوقات بر سر راه آدمیزاد
آدم هایی قرار میگرند
که فراتر از یک دوست معمولی هستند؛
که می شود با آن ها به هر چیزی بخندی
دوست هایی هستند در زندگی
که بی دغدغه می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد؛
می شود یادت برود که میزبانی یا مهمان!
جایی که هستی خانه اوست یا خانه خودت!
حتی می شود ناگفته های دلت،
آن هایی که جرأت گفتنش به خودت هم نداری، بهشان بگویی
و …
مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند!
چقدر خوبند این آدمها
و چقدر همه ما نیاز داریم
به حد
No Exit یا به فارسی همان ( راه خروجی نیست) عنوان مقاله ای از ژان پل سارتر،متفکر و نویسنده ی فرانسوی است.داستان این مقاله بدین شرح است : افرادی  که اصلا همدیگر را نمی شناسند و اولین بار است همدیگر را می بینند در یک اتاق که هیچ درب خروجی ندارد حبس می کنند و کلیه ی امکانات زندگی را نیز برای آن ها فراهم می کنند.مکافات از جایی آغاز می شود که هر یک از این اشخاص سعی دارند که به دیگران بفهمانند که خودشان از دیگری بهتر و برتر هستند بنابراین رفتار آن ها و گفتا
اعتماد و اطمینان متقابل دری است از درهای بهشت یک رابطه !
چراغ های رابطه مادامی که این احساس متقابل هست روشن خواهد بود .
صمیمیت و مهر مثل عطر گل نرگس همه جا می پیچد و طرفین در آرامش گفتگو می کنند .
بی نگرانی از قضاوت .
بی دلهره ی بدفهمی .
و با آرامش داشتن یک دوست که تو را آنطور که هستی پذیرفته و نیازی نیست بار سنگین نقاب ها را بر دوش بکشی . چرا که تو براحتی خودت هستی .
از کج فهمی ها آسوده ای و مهمتر آنکه می دانی تمام احساسات زیبایی که داری تا حدود زیاد
ما دیگر ما نیستیم! این را چند روزیست که فهمیدم...
چند روزی از قطع دسترسی به اینترنت میگذرد، غبار عجیبی گرفته اند دلها!! ما دیگر ما نیستیم ، ما نقابی از پروفایل های رنگین و هنری، پست های جذاب و بیوگرافی های دهان پر کن شده ایم. مدفون زیر تلنباری از مانیفست های روشنفکران مجازی و فیگورهای قهرمانان تناسب اندام و ژست های مختلف مدل های فشن و خبرهای دست اول و مهمی چون لباس جنجالی خانوم بازیگر و حرکت زشت بازیکن فوتبال!
حتی عشق هم از خاطرمان رفته است، مجا
کشته شدن قاسم سلیمانی، سردار ایرانی، مهر تائیدی بود بر عدم وجود پدیده ای غریب به نام "تفکر" و پدیده ای غریب تر به نام "حق" و حق شناسی!
 
کاش از دفاع دروغین از انسانیت دست برداریم.
کاش نقاب خوش رنگ و لعاب وطن پرستی، و نقاب به قول شما تیره ی دین پرستی را هم از صورت هامان برداریم.کاش به جای هوچی گری و "توهین" کمی هم به تفکر و سکوت متمایل باشیم.
از حرص مغز هایتان ورم کرده؛انقدر جای اندیشه و تفکر را با حرف های هجو و اغوا گرانه ی رسانه ( هر رسانه ای ) پر کرد
شما پرسونا رو دیدین؟
نشسته بودم ریلکس نگاهش می‌کردما، یهو به خودم اومدم دیدم بغض داره خفه‌ام می‌کنه، دیدم حالم خرابه. مطمئن نیستم به درستی چیزی ازش فهمیدم یا نه اما اینو مطمئنم که قلبم به درد اومد از دیدنش. وسط فیلم به خودم گفتم اینو باید هزاربار ببینم ولی انگار طاقت دیدن دوباره‌اش رو ندارم. برخلاف همیشه که بعد از هر فیلم می‌رفتم نقدهاش رو می‌خوندم این بار همچین کاری نمی‌کنم. چی بود این فیلم آخه.
جرات نمی کنم حتی نامِ دانشگاه را بر لب بیاورم
چرا که بعضی شیاطین با نام و نقاب و چهره ی دانشگاهی، چه گناه ها که نکرده و چه زندگی ها که به هم نریخته اند
...
ترجیح می دهم ادعا کنم که از استادی و دانشگاه هیچ نمی دانم و هیچ نمی فهمم
من یک معلم هستم و بس
(و معلم واقعی فقط و فقط دکتر علی شریعتی است)
دل شکسته مراقب دگر چه می‌خواهد
سر بریده که بالشت پر نمی خواهد
 بدون گریه بخوان حمد و سوره‌ای و برو
به گِل نشسته دلم، چشم تر چه می‌خواهد
رسیده از تو به ما خیر‌های بسیاری
نکن دعا نه از این بیشتر نمی‌خواهد
به عذرخواهی مردانه‌ات نیازی نیست
خرابه‌‌‌ منت دیوار و در نمی‌ خواهد
بخند، پشت نقاب‌های عاشقانه نمان
سپاه آخر خط که سپر نمی خواهد
گمراهی، زمانه‌ی اباعبدالله الحسین (ع) را فراگرفته بود. وقتی که ما سالروز کربلا را فرصتی مغتنم می‌شماریم و گردهم می‌آییمو آن حادثه را در گوش و قلب و وجود خود تکرار می‌کنیم با آن قهرمانی‌های جاویدان پیوند می‌یابیم. قهرمانی‌هایی که ریشه‌ی ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره‌ی عصیانگران و منافقان برافکند.این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده‌ی نسل‌هاست، تنها برای روزگار امام حسین (ع) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی ب
 
غمزه‌ی ناب آن تو ، خوی حجاب آنِ توجلوه چو ماه گر کنی ، کار ثواب آنِ تو
مست کنی مرا اگر ، نوش کنم ز چشم تورقص سماع از من و چنگ و رباب آنِ تو
نَقل به هر فسانه‌ای ، نُقل در این زمانه‌ایتا که به کوچه‌ات شدم ، کوچ و شتاب آنِ تو
در هوسم به تشنگی ، جام شراب سر کشمجام شراب دست تو ، نقش سراب آنِ تو
ای نفست چکامه‌ی سینه‌ی شهد ریز منتنگ گلاب از من و بوی گلاب آنِ تو
راز، درون اسم تو اسم، درون راز توشرب مدام از من و خَمر و شراب آنِ تو
چشم به راه وصل تو دیده‌ی
ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانیبه تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانیچه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نمایدرخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانیتو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلیتو چه آیتی شریفی که منزه از بیانیز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیدهز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانیهمه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحیهمه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانیچو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایفچو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانیبه جنایتم چه بینی به ع
گریه کن ازبهرشیعه وضع دنیا شد خراب/دوره آخرزمان وفتنه هایی در نقاب/وضع سخت دریمن بین باعراق وسوریه/یاکه لبنان و فلسطین مردمش اندرعذاب/هم گرانی هم جنایت رسم دنیا گشته است/بی نصیب ایران نباشد فتنه ها اندر شتاب/فتنه یعنی جلوه حق در غبار دشمنان/ابرهای تیره آید بر رخ این آفتاب/دشمنان ازروی کینه خنجراز رو بسته اند/هست تهدید زیادی ازبرای انقلاب/شرط پیروزی ملت درولایت محوری است/حامی سیدعلی رامیدهد ایزد ثواب/رهبر فرزانه مانائب صاحب زمان/می خروشد س
برای حفظ آرامش درونی باید خودمان باشیم و نقاب هایی که به صورتمان زده ایم را برداریم.
در بسیاری از مواقع با رخ دادن یک اتفاق ناگهانی، خودمان را گم می کنیم و آنقدر استرس و نگرانی را به درونمان راه می دهیم که هیچ فردی با هیچ راهی نمی تواند کمکمان کند.
یکی از واقعیت های زندگی که باید آن را بپذیریم همین تنهایی هایمان می باشد.
دغدغه و مشکلاتی که خودمان به تنهایی آن ها را به دوش می کشیم و آن قدر سنگینی بار آن ها آزارمان می دهد که خسته و کلافه روزهایمان
 
بهارزمانی است که حتیبا کفش های پر از گِل و لای هم حس و حالِ سوت زدن دارید...
 
"دوگ لارسون"
 
پ.ن:
من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدممن از سیاه‌ترین شب به آفتاب رسیدم
هم از خمار رهیدم، هم از فریب گذشتمکه از سراب به دریایی از شراب رسیدم
به جانب تو زدم نقبی از درون سیاهیبه جلوه‌ٔ تو به خورشید بی‌نقاب رسیدم
اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتمبه یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم
شبی که با تو هم‌آغوش از انجماد گذشتمبه تب، به تاب، به آتش، به التهاب رسیدم
 
لوازم دکوراسیون جشن تولد دخترانه، پسرانه، کودک و بزرگسال
تولد آغاز هر فرد است. آغازی برای خود. در این روز باید بهترینها را رقم بزنیم.برای این کار باید تمام تشریفات و کارهایی که برای سرو و پذیرائی می خواهید انجام دهید را مشخص کرده و لوازم مهمانی تولد را انتخاب کنید.
تزئین خانه یا مکانی که برای برگزاری جشن تولد در نظر گرفته اید یک کار هیجان انگیز و جذابی است که از انجام آن همه لذت می برند.
مهم ترین کاری که باید به آن دقت شود و تمام تزئینات بر پ
تو برام مثل بوسه اخرمادر رو پیشونی پسر سربازشی،تو برام مثل اخرین بادوم تلخ بین بادوم های شیرینی،تو برام مثل سرکوفت های گاه و بیگاه پدری،تو برام درست مثل چشم های دریده شکارچی رو سرخی خون آهو نگون بخت تلخی،حسرت نبودنت درست مثل حسرت پاک کردن جواب سوال درست تو امتحانه مهم اخرساله،تو برام مثل اون کفش قشنگ ته جا کفشی که هر بار بعد پوشیدنش پاهام تاول میزنه دردناکی،تو برام مثل عدالت،حقیقت تلخی،مثل قهوه تلخی که نمیارزه به کلاسش،مثل قهوه قاجار تلخ
مقدمه
بزرگترین صفت شیطان چیست؟ در جواب این پرسش، بی درنگ پاسخ خواهیم داد حیله گری و فریبکاری. اما آیا واقعا سیمای شیطان این گونه است و یا او می خواهد ما با این نقاب او را ببینیم.
می گویند بزرگترین فریب شیطان آن است که "شیطان وجود ندارد" اما از آن فریب بزرگتر که "حقیقت شیطان" در پس آن پنهان شده است منحصر کردن او به "حیله گری است." آن چیزی که ابلیس را از "فرشته ای مقرب" به "مطرود ابدی" تبدیل کرد؛ غرور او بود. همان صفتی که با خزیدنش در زیر "جلد" بشر برای
☆ادامه مطلب☆بعد از بستن جیب جلو هردو جیب سمت چپ و راست را روی همدیگر قرار میدهیم.و از سر بالای آن به طرف پایین(فاق)16الی18سانت یک چرت نیم سانتی با قیچی میزنیم☆ و برای بستن زیپ به دو تکه پارچه نیاز داریم یک تکه به اندازه عرض4و طول20سانت که یک طرف آن به صورت هلال باشد و روی آن را با لای چسپ میچسپانیم و  آن قسمت هلال را سر دوز میکنیم. و یک تکه دیگر به همین سایز که دو لایه روی همدیگر سردوز میزنیم.☆ مثل تصاویر زیر


☆ادامه مطلب☆کار آموزان عزیز توجه کن
در این آموزش فتوشاپ سریع نکته خواهیم آموخت که یک ماسک لایه ای چیست ، چه کاری انجام می دهد و نحوه ایجاد ماسک در فتوشاپ!
با ما در کانال Envato Tuts + کانال YouTube دنبال کنید:
https://maktabtv.com/
همچنین می توانید اطلاعات بیشتری در مورد این موارد کسب کنید:
    نحوه ایجاد و استفاده از ماسک های درخشندگی در فتوشاپ    نحوه استفاده از ماسک های لایه ای در فتوشاپ    نکته سریع: لایه ماسک در مقابل ابزار پاک کن در Adobe Photoshop
آنچه شما نیاز دارید
برای پیگیری این آموزش به تصویر
فیلم کمدی سفر به چین : راز نقاب آهنین با کیفیت 1080p & 720p & 480pژانر : اکشن، ماجراجویی، خانوادگی، فانتزیانتشار : 2019زبان : دوبله فارسی + انگلیسیمدت زمان : 02:00:09کیفیت ویدئو : WEB-DLحجم : 2.3 گیگابایت + 1.2 گیگابایت + 598 مگابایتامتیاز : 4.7 از 10خلاصه داستان : فیلم در قرن هجدهم جریان دارد و ادامه‌ی ماجراجویی‌های تازه‌ی جاناتان گرین را دنبال می‌کند، زیرا او یک سفر علمی و فوق‌العاده‌ای را انجام می‌دهد که او را از انگلستان به چین هدایت می‌کند و…
نسخه دوبله
وقتی قراره ماه من
به صورتم بتابه باز
من دم در منتظرم
مثل ستاره واسه شب
...
اما بهار از تنم میره
پاییز توو دلم جون میگیره
بازی اونو انتظار
این دل و هی بازی میده
...
منتظر یه قطره نورم
خیره شدم به گوشی انگاری کورم
هم لالمو هم گیجم
دلمو دارم میپیچم
...
اما تا از راه میرسه
نقاب به صورت میزنم
با هم میریم رو کاناپه
انگار منو کوک میکنه
میگه بهم فقط بگو
رسیدی از راه تو تازه
فروردین ماه
بوسه پیش از مرگ ـ ایرا لوین
مدرسه رابینسونها ـ ژول ورن
نخستین عشق ـ ایوان تورگنیف
مردی با نقاب آهنین ـ الکساندر دوما
خاطرات یک دختر جوان ـ آن فرانک
نان آن سالها ـ هاینریش بل
اردیبهشت ماه
آموری ـ الکساند دوما
تیر ماه
سلام بر غم- فرانسواز ساگان
شهریور
یک جفت چشم آبی- تاماس هاردی
نیمه دوم سال
مطالعه کتابهای تخصصی تاریخ
 
مدّعیان عرفان برای اغوای زنان از ترفندهایی شبیه ترفند مولوی استفاده می‌کنند:
«بعد از آن فرمود که خدا را بندگانند که چون زنى را در چادر بینند، حکم کنند که نقاب بردار تا روى تو ببینیم‏  که چه کسى و چه چیزى، که چون تو پوشیده بگذرى و تو را نبینم مرا تشویش خواهد بودن که این کى بود و چه کس بود؟ من آن نیستم که اگر روى تو را ببینیم‏  بر تو فتنه شوم و بسته تو شوم. مرا خدا دیرست که از شما پاک و فارغ کرده است. از آن ایمنم که اگر شما را ببینم مرا تشویش و فتنه
سلام با پنج تا از کار های برتر جوکر امروز مزاحم شدیم
شماره5:
کشتن شوالیه تاریکی 
تاحالا کسی فکر کرده جوکر بتمن رو بکشه فکرش درست بوده.
شماره4:
مسموم کردن جیمزگوردون
اودر کمیک شوالیه ارکام اورا مسموم میکند
شماره3 :
خنداندن بتمن
در اخر جوک کشنده بتمن میخندد توسط جوکر.
شماره 2:
فلج کردن باربارا گوردون
اودر جوک کشنده باربارا گوردون را فلج میکند
شماره1:
معروف ترین کار او کشتن وشستشو مغزی جیسون تاد
اودرفیلم بتمن پشت نقاب سرخ و در بازی شوالیه ارکام هم
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
سلام و وقت بخیر! حرفی نیست جز تفال... بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد      
که خاک میکده کحل بصر
کتاب رو که میخونم یاد فیلمای اعصاب خورد کن وحشتناک میفتم. ترسناک نه ها. اعصاب خورد کن وحشتناک که با روح و روانت بازی میکنه. بعضی داستانهاش واقعا اینجوریه :/ اذیتم میکنه خوندنشون. ولی مجبوری میخونم :/ من با خوندن داستانهای تخیلی عجیب غریب مشکلی ندارم ولی اینا نه فقط تخیلی که عذاب اورن. طرفو کشتن. تکه تکه کردن. دراوردن کاسه ی چشم گربه... مسخره نیست؟؟ چه کاریه خب. همه داستانهاشم اینجوری نیست. بعضیاشو واقعا تحسین میکنی. اما اینایی که اینجوری هست در ن
حرف زدن از احساساتمون کار ساده‌ای نیست، چیزیه که این‌روزا یه مهارت می‌دونن‌اش، چیزی که نیاز به تمرین داره، باید بلدِ ابراز و اظهار احساس و افکارت بشی. در نهایت همه‌ی ما بدون نقاب‌هامون قطعا واقعی‌تر خواهیم بود. بدون سرکوب کردن عواطف و پنهان شدن پشت صورتک‌های قلابی‌ای که دورن از خود واقعی و خود درونی‌مون. این فیلم الهامی از داستانی واقعیه، و حرف و پیامش هم حقیقی و دلنشین: گفت‌وگو، تعامل و پیدا کردن بهترین راه برای ابراز خویش. 

• A Beautif
این روزها کشدارترین و غیر قابل تحمل ترین روزهاییه که تا به حال تجربه کردم. نه میتونم دفاع کنم و نه میتونم کلا بی خیالش بشم. گیر کردم بین دو قطب یه تیم. هر کدوم فقط دنبال منافع خودشه.دکتر الف یه دروغ گنده بهم گفته و تمام مدتی که من داشتم با استرس و بدبختی و خون جگر کارهای آزمایشات حیوانی رو انجام میدادم در واقع ماده ی نامربوطی رو که دکتر الف دزدکی وارد محلول میکرده رو داشتم بررسی میکردم بدون این که خودم بدونم. خیلی دپرس شدم بعدش. دوست ندارم طرحمو
توهم اگه ذره ای بجای من بودی میفهمیدی باید پای این زندگی باشی
پای تمام مسعولیت های سنگینش
پای تمام حرف های نا گفته ی من
پای تمام برنامه ها و نقشه های هوایی اش
واقعا در این دنیا هیچ کس نمیتواند جای کسی دیگر باشد 
هرکسی محکم نقش خود را بغل کرده است حتی حاضر نیست اندکی پا به دنیای کسی بگذارد و برای لحظه ای با او یکی شود ،
این روزها نه استرس های من تمام میشود نه دل تنگی هایم ، نه شکوه های عشقم،وباز نگرانی هایم مثل همیشه از من محافظت میکنند 
تا
جواب
مسخره تر از آنچه ک پیمودیم، آینده ی تباهی ـست ک بدان دل می بندیم. ک ساده تر باشد، خانه ای چ بسا بسیار دور، از این زندگی و نقاب هامان را برداریم، ک خود باشیم. و برای کشاندن این تن خسته و صورت خیس و اخم های بی اتماممان، نیازی نباشد برای پاسخ به سئوال های این هم خون های مهربان اجباری. باید ک گاهی شمرد ترک های دیوار را، از روی دیوانگی. اتاق کوچکی باشد برای قدم زدن های تکراری، برای پرورش فکری زیبا درون ذهن و بسط دادنش تو دنیایی ساده و انتزاعی، و سرشار
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
باکمال بی سوادی قیافه افراد باسواد و محققان عالی رتبه تاریخ را بخود میگیرند و اعلام میکنند که هرچه ایران بدبختی دارد بخاطر اعراب است،
اگر کسی برای اعمال حج به مکه رود توسط اینان به شدت ملامت میشوند ولی در کمال حیرت
از آن طرف به دنبال فرصتی هستند برای مسافرت به دبی یا سرمایه‌گذاری در آن
خاک ایران و ناموس شیعه را هم قاچاق میکنند.
فاحشه های ایرانی در امارات بالاترین آمار را دارند در صور
چه ویروس خطرناکیسرایت کرده در دل‎هاچه دنیای کثیفیهبدون عشق این دنیاهمه پشت نقاب و ماسکهمه از هم گریزاننکسی عشقو نمی‎فهمه دلا بدجور زندانننگاه سرد آدم‎هانداره حسّ سابق رونمی‎لرزه دلی از عشقببینی قلب عاشق رونمی‎تونم، مگه میشهنبوسم چشم مستش رو؟نمی‎تونم، مگه میشهنگیرم من دو دستش رو؟من آرامش نمی‎خواهممنو غرق بلایم کنبگیر ای دوست دستاموبه عشقت مبتلایم کنمنو سرشار عشقم کندر این دنیای پر افسوسبه دست عشق پاکم کناز این حجم پر از ویروس 
حس
به نام خالق زیبایی‌ها
صدایش را رها کرد، لابه‌لای هیاهوی دنیایی که برای مبارزه با آن دنیایش را به
تلاطم‌ها واداشته بود تا شاید پیروز میدانی شود که با امید برد در آن گام نهاده
و گرد و غبارهایش را با بارانی به زلالی باران پاییز دل‌های بی‌قرار شست‌وشو
داد،  تا رخ‌واره بی‌نقاب درونش را جانی تازه بخشد؛ برای مبارزه‌ای به طولانی
سال‌های گذر کرده از عمرش و بروبد هر چه تنهایی را. مبارزه با تنهایی‌هایی
که وجودش را در حصار تارهای نامرئی ام
ما انسان ها پر از نقص های کوچک و بزرگ هستیم.
بله درست است حتی همان هایی که نقاب بی نقص بودنشان نمیگذارد نقص درونشان را بفهمی...
میدانی رفیق راستش را بخواهی اگر ما بی نقص باشیم یعنی این دنیا یک جای کارش ایراد دارد...
این دنیا دنیای بی نقصِ ما آدم های دارای نقص است.
به عقیده ی من همه ی ما آمده ایم تا هرکدام از کمبودهایمان به کمال برسیم.
مثل آن دخترک که میدانی چقدر بی صبر است و به دنیا آمده تا صبور بودن را بیاموزد یا حتی خود تو نقص در جسمت نمایان است آم
کتاب نقاب مرگ سرخ و هجده قصه ی دیگر نوشتهٔ ادگار آلن پو با ترجمهٔ کاوه با سمنجی و نشر روزنه کار یه جاهاییش ترسناک میشه. میشه گفت یه جاهاییش تخیلی. اگه اشتباه نگم. خیلی وقت بود از این کتابا نخونده بودم. خوراکم تو نوجوانی از این داستانها بود. میدونی واقعی نیست هیچ شباهتی به واقعیت نداره ولی باور میکنی یعنی تحت تاثیر قرار میگیری. یه جاهاییش من یاد داستایفسکی میفتم یه جاهایی درگیری درونی داره شخصیت داستان. خلاصه که من بدم نیومد. بعد مدتها خب اینم
تصور این که زمین یک لحظه از چرخیدن به دور خورشید منصرف شود و دورت بگردمِ آدم‌های دوره‌گرد بشود خیال باطلیست. توی این روزهای آخر سال نهایت کاری که از دست زمین بر می‌آید یک خانه‌تکانیست. یا در شهر زلزله آید یا با شهرداری بولدوزر. این جوری زمین به جای آدم‌های دهان‌بسته دهان باز می‌کند و ماهی شب عیدش را می‌خورد. بله هر چه قدر هم ماه باشی هم‌چنان فقیر بودن چیز خوبی نیست و نمی‌شود تا ابد با این عریضه که حقم را خوردند دهان و عقلت را شیرین کنی، ا
چهل و نه)
اما اسلام ابراهیم(ع) و محمد(ص)به ما آموخته است که الله از چنین مقدس
خودپرست بیزار است،اگر یک روز،کسی از کار خلق غافل ماند و روز را به سر
آرد و به سرنوشت جامعه اش نیندیشد و در راه اصلاح آن نکوشد،نه تنها گنهکار
است،که حتی مسلمان هم نیست![من اصبح و لم یهتمّ بأمور المسلمین،فلیس بمسلم]

پنجاه)
تصوف،بی آنکه بر عرفات و مشعر بگذرد،از منی آغاز می کند و در منی می
ماند؛و فلسفه تا مشعر می آید و به منی نمی رسد؛و تمدن،بی مشعر و منی در
عرفات ساک
خواننده ای که با دیدن چهره اش نمیتوان سن دقیق وی را حدس زد. اما وی یکی از جوانترین خوانندگان موسیقی پاپ ایران میباشد.او علاوه بر هنر خوانندگی به ترانه سرایی های زیبایش نیز مشهور است به همین خاطر علی یاسینی در کارِ آهنگسازی نیز دستی دارد و علاوه بر برخی از آهنگ های خود برای خوانندگان مطرح دیگری همچون شهاب مظفری و محمدرضا گلزار نیز آهنگسازی کرده.
 
 
ولی بیشتر از همه ترانه سرایی های علی یاسینی است که دل مخاطبین و طرفداران وی را برده، همه آهنگ
 
 
همیشه باید یه سری اتفاقات توی زندگیمون رخ بده تا بتونیم ادم های اطرافمونو دقیق بشناسیم.
وقتی این اتفاقت میوفته، وقتی واسه مون مشکل پیش میاد، وقتی دست به دامن اطرافیانت میشی، چقدر خوب نقاب از چهره ی تک تکشون میوفته! تک تک کسایی که روزی با خودت فکر میکردی بهترینن! درسته بدجوری توی ذوقتون میخوره، درسته بدجوری یکه میخورید ولی باید قدردان این اتفاقات باشید که رخ دادند تا بشینی و با خودت چرتکه بندازی که واقعا وجود همچین ادم بی ارزشی توی زندگی
 
امروز تولد یک ماهگی وبلاگ کوچیکمه واقعا خیلی خوشحالم که به جمع بیانی ها پیوستم. نوشتن وبلاگ و صد البته پیدا کردن دوستانی مثل شما بهترین اتفاقی بود که تو این چند وقت اخیر برام افتاده. اینکه کسایی هستن که به دور از ریا و نقاب  دور هم جمع شدن و منو هم تو جمعشون راه دادن برام لذت بخشه. خیلی دوستتون دارم. و نمیدونم چطوری بیانش بکنم. کلی حرف اماده کرده بودم که بگم. اما وقتی شروع به نوشتن کردم همه ی کلمه های توی ذهنم دود شدن و به هوا رفتن. این از شانس م
تجربه های نوروز 98:
1-    
عیدی خواست مغازه دارها: اگر
از مشاغل ازاد مثل مکانیکی کسی عیدی خواست، برای اینکه دیگر پررو بازی در نیاورد،
1000 تومن عیدی بده که دیگر این کار رانکند (شاگرد مکانیکی عنبرستانی)
2-    
13 بدر: سه تا ضعف
داشتیم که خودمان هم بیشتر از بقیه آسب دیدیم یکی اینکه زودتر با پدر قطعی نکرده
بودیم، دوم اینکه روز رفتن به نیشابور نشستم پای فیلم تنگه ابوقریب و با اینکه جای
صحیت داشت قبلش، صحبت نکردم اینجا می توانستیم با پدر نهایی اش کنیم ک
خاتونم. . . . گناه از دل سادهِ عاشق تو نیست، علت این بی اعتمادی ها. . . مقصر کسی ست که اولین بار تخمِ هرزه گیاه تن خواهی رادر جاده رسیدن به خانه عشق کاشت واین و آن رهگذر بیدل برای فرار ازتنهایی دانست و ندانسته باشبنم های دروغ و نقاب باور پذیری صداقت را سخت کرده اند مقصر ذهن های لچن زده آدم است که از دیر باز گناه سیب را به گردن حوا نهاد
خلوت دلگیری است خلوت من:
نه هوای اشراق دارد و نه هوای غم و جدایی
فقط دلگیر است.
صدایم بی انرژیست:
پس مینویسم
صدایم هست
ولی قدرت دستور به حنجره ام را ندارند
و
پاهایی که دیگر خسته از تکرار رفتن شده اند.
برای پاهایم بازگشت مفهومی ندارند!
آنها فقط می روند و این منم که:
می روم که بروم و می روم که بازگردم.
بی خیالش داشتم میگفتم:
خلوت دلگیری است خلوت من:
نمی دانم اصلا دلگیری چیست!؟
ولی بی نام و نشان نمی توان رها کرد فرزند خود را
فرزند بی چاره ی من
آها!
بی چ
چو دست بر سرِ زلف‌اش زنم، به‌تاب رَوَد
ور آشتی طلبم، با سرِ عتاب رَوَد
چو ماهِ نو رهِ نظّارگانِ بی‌چاره،
زَنَد به گوشه‌یِ ابرو و، در نقاب رَوَد
شبِ شراب خراب‌ام کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم، به خواب رَوَد
طریقِ عشق پرآشوب-و-آفت است، ای دل
بیفتد، آن‌که در این راه با شتاب رَوَد
حباب را چو فتد بادِ نخوت اندر سر،
کلاه‌داری‌اش اندر سرِ شراب رَوَد
گداییِ درِ جانان به سلطنت مفروش
کسی زِ سایه‌یِ این در به آفتاب رَوَد
دلا، چو پیر شدی
جذابیت و نفوذ یکی از مهم ترین ویژگی هایی است که هر انسانی آرزویش را دارد.همه ی ما در طی روز، هزینه های زیادی را صرف می کنیم تا جذاب و با نفوذ جلوه کنیم.به جرات می توان گفت بخش وسیعی از خریدهای روزانه، تغییر مداوم دکوراسیون های منازل، عمل کردن بر اساس مد روز و هماهنگ شدن با تغییرات آن بخاطر به دست آوردن جذابیت است تا حدی که به دست آوردن آن به یکی از پرهزینه ترین گزینه های فعلی جامعه تبدیل شده است.اگر شما نیز از جمله افرادی هستید که برای رسیدن به
 
یه روزی یه جایی توی زندگیاسیر یه تصویر بی‌تنشدی
تو از تو، ازون من رها و جدارهای رهاتر، کم از من شدی
به تصویر صورت توی آینهبه این دور باطل تبر می‌زدی
به سرمشق رایج تو دل‌بستگیهمش مُهر نامعتبر می‌زدی
تو میلاد پنهان یک شاپرکفراسوی احساس یک پیله‌ای
به حصر حقیقت بیا خنده کنتو یک واقعه در پس میله‌ای
تو از نبض این واقعه زنده‌ایجدا از تنش‌های پشت نقاب
به دنبال تسکین پیدا شدنبه دیدار خود خارج از این حباب
اگر تو مسیر پر از حادثهخم و پیچ جاده عذ
 
می‌دانم بانو وقتی‌ که دلت می‌گیرد جلوی آینه می‌ایستی‌ و کمی‌آرایش‌ می‌کنی‌ وکمی‌ عطر می‌زنی کمی‌ نیشخند می‌زنی‌ به خودت .
به دلتنگی‌هایت که برایشان‌ نقاب می‌دوزی و هیچ‌ کس‌شک نمی‌کند که تو خسته‌ترین‌ زن‌ دنیایی ...
 
یه روزی یه جایی توی زندگی، اسیر یه تصویر بی‌تن شدی
تو از تو، ازون من رها و جدا، رهای رهاتر، کم از من شدی
به تصویر صورت توی آینه، به این دور باطل تبر می‌زدی
به سرمشق رایج تو دل‌بستگی، همش مُهر نامعتبر می‌زدی
تو میلاد پنهان یک شاپرک، فراسوی احساس یک پیله‌ای
به حصر حقیقت بیا خنده کن، تو یک واقعه در پس میله‌ای
تو از نبض این واقعه زنده‌ای، جدا از تنش‌های پشت نقاب
به دنبال تسکین پیدا شدن، به دیدار خود خارج از این حباب
اگر تو مسیر پر از حادثه،
 
نیاز داریم به یک نفر که بپرسد " بهتری ؟ "و بی‌ تعارف بگوییم " نه ! راستش اصلا خوب نیستم ... "نیاز داریم به کسی که از بد بودن حال ما ، به نبودن پناه نبرد ، که بشود بگویی خوب نیستم و او بماند و بسازد و با حرف‌ هایش ، امید و انگیزه و لبخند بیاورد .که برایش خودت باشی و برای نگه داشتن و ماندنش نقاب " من خوبم و همه چیز رو به راه است " نزنی .نیاز داریم به یک نفر که رفیق باشد ، نه دوست !که " دوست " یار شادی و آسانی ‌ست و " رفیق " شریک غم‌ ها و بانی لبخند ها ...که فرق
به نام خالق بی‌همتا
صدای خنده‌هاش فضای تنهایی‌هاش رو پر کرده بود
انگاری می‌خندید تا هیولای تنهایی و خستگی‌هاش
جرئت حمله به قلبش رو پیدا نکنه و تو همون پستوی
انتهایی چشماش دوران اسارتش رو بگذرونه.
از خنده‌هاش یه نقاب رنگی ساخته بود تا یادش نره
تنها سلاحی که براش مونده تا با اون هیولاها بجگنه
همین خنده‌های بی‌صدای جسم و روحیه که دلش
تاب باختنشون رو نداره.
آخه اگه یه روزی همین رو هم از دست می‌داد باید
مثل یه کویر، همیشه تشنه دیدن حتی یه سر
طرحی مصرع: ایک ہے خطبہ زینب کا اور اک خطبہ سجاد کا ہے
ایسا نگاہ خالق میں رتبہ والا سجاد کا ہےکعبہ منا اور مروہ صفا سب کچھ ورثہ سجاد کا ہے
یوں تو عبادت میں حیدر کا کوئی نہیں ثانی لیکنسجدہ گذاروں کا.سید بس نام ہوا سجاد کا ہے
نہج بلاغہ ایک تجلی جیسے ذات حیدر کیایسے زبور آل احمد اک جلوہ سجاد کا ہے
ان کاصحیفہ پڑھ کے خدا کی آپ رضا پا سکتے ہیںیعنی وہاں بھی جو چلتا ہے وہ سکہ سجاد کا ہے
حمد خدا اور نعت نبی کا کیف تو پائے گی ہی زباںمیرے لبوں پر سانجھ سویرے ذ
تنهایی گاهی یک جبر است، نه یک انتخاب
فقدان تو درد است رنج است نه یک
انتخاب
پول شاید، البسه ، ماشین و صد یک
رنگ و لعاب
پنهان می کنم درد تنهایی در پس
چندین نقاب
یک نقاب پول است، آن یک سفر شاید
یک فریب
درد در دل لبخند بر لب میکشم چون
یک فریب
در جمع میخندم و اشک در چشمم هویدا
می شود
در هر اشک چشمان ترم صورتی زیبا
هویدا می شود
هر اشک چون فریاد خاموش است پنهان
میکنم فریاد را
دل میخواهد که گاهی فاش گوید سر
عشق این معشوق را
چون با تو گویم از عشق گاهی یک بیت
هیچ...........................
یک بی راهه ی مُمتد
یک حس غریب وسرد
 
انگارجهان خالیست
گویی همگی مُردن
 
دردنیای بدون رنگ
درهردومیان بدتر
 
دلهاآشفته ست
بنگر کجاخواهی رفت
 
این چوب دوسرهشتی
یک لحظه نمی ایستد
 
تکرار روزوشب
طاعون پرازخواب است
 
این جنازه ی بی حرکت
روح ازبدنش دَررفت
 
حسش درتوجامانده
دریاب گناهم را
لمس کن دستانم را
 
تنهامایک دِگَر راداریم
بگذارپنهان باشیم
 
هربارکه ماخواستیم،لذت ببریم ازهم
مردم بانگاه بد تیر شدن درقلب
 
سیگارپشت سیگار
چ
گر تن بدهی؛ دل ندهی کار خراب استچون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهی؛ تن ندهی باز خراب استاین بار نه جام است و نه نوشابه... سراب است
دریا بشوی چون به دلت شور عبور استنوشیدن یک جرعه ز جام تو عذاب است
باران بشوی چون که تنت بر همه جاریستکی تشنه شود سیر... فقط نام تو آب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویندچون دغدغه مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی.. دل ندهی فرق ندارد...یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است
اصلا سخن از تجربه و علم و توان نیستشایسته
مهسا هاشمی از بازیگران جوان سینما و تلویزیون ایران است که از تبلیغات تلویزیونی به بازیگری در سینما و تلویزیون رسید. از کارنامه هنری مهسا هاشمی می‌توان به بازی در فیلم‌های سینمایی "بیست و یک روز بعد" سریال "عروس تاریکی" و "بازی نقاب ها" اشاره داشت. در ادامه بیوگرافی کامل و عکس‌های مهسا هاشمی را دنبال کنید.




بیوگرافی مهسا هاشمی

ادامه مطلب
 
هو سمیع
.
#قسمت_سی_ام
.
چهارتاشون دورم حلقه زده بودند
از گوشه ی لبم خون می اومد
 
رفتم سمت همون سر دستشون
- می خوای منو بکشی...باشه پس همین الان بکش
 
همون جور که زل زدم بودم تو چشماش دست برد پشت سرم و چادر و موهام رو با هم گرفت و به عقب کشید
- می خوام بکشمت اما نه به این زودی
از دیدن درد آدم هایی که تظاهر به شجاعت می کنن خوشم میاد
 
موهام درد می گرفت اما چیزی نمی گفتم 
بعد چند ثانیه زل زدن توی چشمای من برای دیدن ترس و درد وقتی نا امید شد از داد زدنم چا
بعضی لحظه‌ها هستند که نشان می‌دهند چطور آدمی هستیم. در این لحظه‌ها، نقاب از صورتمان می‌افتد و در آینه‌ی زمان خودمان را می‌بینیم. بی‌ آلایش و آرایش، بی‌دروغ، بی‌ریا ...
هیچ صفتِ تنهایی قادر به وصف یک انسان نیست. زیرنقابِ هر کس، جوهری پنهان شده که خاص اوست، و هربار که در قدحِ اندیشه‌ی زندگی ریخته می‌شود، طرحی بیتا دارد.
دوست دارم اسم این لحظات را، برزخ بگذارم. گویاترین اسمِ مکان برای این زمان. برزخ، لحظه‌هاییست از صبر که باید انتخاب کنی
خیلی صحبت کردیم، از همه چیز گفتم و سعی کردم بدون هیچ نقاب و ملاحظه ای حرفهامو بزنم و ازش بخوام که کمکم کنه، راهنماییم کنه و نذاره این حس وحال بمونه همیشه.
من معمولا آدمی ام که نمیتونه راحت خودشو برای کسی توضیح بده ولی برای استادم سعی کردم و تمام تلاشمو کردم که بتونم خودم باشم و خودم رو توضیح بدم، چون به کمکش احتیاج داشتم
فکر میکردم حالا میگه تو خیلی کار داری یا حتی فلان اختلال رو داری، چون طبق تشخیص های خودم حس کردم دارم کم کمOCDمیشم.
ولی جالبه
۱۱۶- خزانه غیب : آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند       آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به زطبیبان مدعی         باشد که از خزانه غیبش دوا کنند معشوق چون نقاب زرخ بر نمی کشد     هرکس حکایتی به تصور چرا کنند چون … خزانه غیب – آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند – غزل ۱۹۶ – ۱۱۶
منبع : فالگیر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها