جلسۀ آخر کلاس آنلاین مهارت رسانه بود. تکلیف این بود که ارتباطی بین آیات 20 تا 30 سورۀ فرقان با مباحث تدریس شده و مرتبط با مهارت رسانه بنویسیم. یکی از بچهها فیالبداهه نکتۀ بهجایی تایپ و ارسال کرد و استاد چون درگیر شرح آیۀ 30 بودند، در جوابش فرمودند: با قرآن مهجور باشید انشاءالله!
اولش خندهدار بود. چند نفری هم به نشستن واژۀ مهجور به جای محشور خندیدند.
استاد بعد از اعتراف به اشتباه املایی و معنایی گفتند، بد هم نیست با قرآن مهجور بودن. جایی ب
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رودوان دل که با خود داشتم با دلستانم می رودمن مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
باید همان روز که بعدِ دانشگاه توی پارک روی چمن ها دراز کشیده بودیم و آسمان آبیِ یکدست بود و من با دستم اَبر میکشیدم و تو خندیدی و پرسیدی«اگه گفتی اینی که میکشم چیه؟» میفهمیدم تو فکر پروازی و من فکرم پرواز است؛ پرواز کنار تو. باید روزِ قبل رفتنت، از دستهای مضطرب قفل شده ات روی میز آن کافه لعنتی، میفهمیدم که دیگر سهم من نیستی. حالا دیگر خوب میدانم غمگینترین نقطه جهانِ کوچک من کجاست؛ فرودگاه امام خمینی، وقتی که پرواز تو را اعلام کرد
بهار آمده و برگ ریز مانده دلم
دلم شکست خدا ریز ریز مانده دلم
هوای عربده در کوچه های شب دارم
ولی خمار شرابی غلیظ مانده دلم
سرم هوای «سرم چرخ می زند» دارد
در آرزوی «عزیزم بریز!» مانده دلم
به این امید که شاید به دیدنم آیی
به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم
به آن هوا که بلندش کنی مگر از خاک
هنوز روی زمین سینه خیز مانده دلم
تو آمدی و به زندان عشق افتادم
به لطف نام تو اما عزیز مانده دلم
صدای تو، نفس تو، نگاه کردن تو
هنوز عاشق این چند چیز مانده دلم
هنوز ما
در این عمر که همچو جوی نو نو میرسد[مولوی]، آدمیزاده پیوسته بین دو قطب رنج و ملال در آمد و شد است. آنگاه که از رنج رهایی یابد به ملال نزدیک شده و آنگاه که از ملال رهایی یافته رنجی نو ساخته. شاد بودن این میان امریست بیاندازه جدی و مهجور مانده.
ادامه مطلب
امیر المومنین علیه السلام قرآن مهجور
ثقة الاسلام کلینی قدس سره روایت کرده است که امیر المومنین علیه السلام در قسمتی از خطبه خود مشهور به خطبه وسیله که هفت روز پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله ایراد نمودند، فرموده است:
«فَأَنَا الذِّكْرُ الَّذِی عَنْهُ ضَلَّ، وَ السَّبِیلُ الَّذِی عَنْهُ مَالَ، وَ الْإِیمَانُ الَّذِی بِهِ كَفَرَ، وَ الْقُرْآنُ الَّذِی إِیَّاهُ هَجَرَ، وَ الدِّینُ الَّذِی بِهِ كَذَّبَ.»
«من همان ذکرم که از آن گمر
ای شهد شیـرین عسـل ای آیت نورای کهکشان های هزاران ساله ی دوریــاحَیّ و یاقیّـوم ای عطر دلاویزای روح پاکی در حرا ، آیات پرشوربــاریده از رحمت به روی کائناتتبدها نموده خوب و هر زشتی ز تو حور از شرق وغرب وراست تاچپ مکرو حیلـهجمعند تا قرآن به غربت مانده مهجور کشتی و کشتیبان به طوفان در نبردنددشمن بکن مقهور ،حالش را تو ناجوردرغیبت سردار عرش و صـاحب الامرچشمان نامحرم بهِ رهبر را بکن کورهستند ایشان کیمیای باطِل السّحریک رهبر شا
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نو شم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
همه ارزویم، چه کنم که بسته پایم؟!
دچار استیصال می شوم ... کاش می توانستم پی دل تو بروم ... کاش می توانستم پی دل خودم بروم ...
چند قدم مانده تا رهایی؟! چند قدم مانده تا درک حضور تو؟! چند قدم مانده تا اغوشت؟!
تو فقط اذن بده به دیدارت، تو فقط بگو بیا ...
دل می کنم از هرچه هست...
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
چیزی که از من باقی مانده تهماندهایست از گذشتهام. شبحی از آرزوها، علایق، انگیزهها، نفرتها و عشقهایم. به من میگویند با این تهمانده کاری بیش از آن که پیشتر میکردی بکن. من خودم را پیدا نمیکنم.
انگار یک نفر کشتیگیر را تا سرحدّ مرگ زده باشی و بعد به بدن رنجور و لتوپارشدهاش نگاه کنی و بگویی بلند شو. فینال قهرمانیت مانده. بعد بگویی چرا ضربههایت کاری نیست. لابد چون ضربههای پیشین کاری بودند.
من خستهام. خستهام و خستگی
(زمان:"25)
هر روز در دفترچه ی #یادداشتش، روزهای مانده تا #چهل #سالگی اش را می شمرد:
سه شنبه 98/05/22، 41 روز مانده تا چهل سالگیچهارشنبه 98/05/23، 40 روز مانده تا چهل سالگیپنج شنبه........... 39 روز مانده تا....
روزی همسرش دفترچه اش را دید و با تعجب علت #روزشماری اش را پرسید:
گفت:«چهل نقطه ی #عطف #زندگی من است... اگر تا #چهل برای «#ماندن» کوشیدم، از #چهل به بعد باید برای «#رفتن» بکوشم»
@dasanak
گاهی میخواهیم حرف دلمان را بزنیمولی گاهی واقعا نمیشودهی میگویم هی میگویمهی نمیشنود هی نمیشنودگاهی فکر میکنم همه ی حرفهایم را زده امدر متنی طولانیبعد ولی هیچ چیز تغییر نکردهتعجب میکنممن که حرفهایم را گفتم پس چطور نمیفهمد نمیشنود... اصلا بی تاثیر استخودم هم نوشته هایم را میخوانم هیچ چیز جا نیفتاده ولی خودم هم که میخوانم بعد مدتها که دوباره میخواهم بخوانم بعضی جاهایش را نمیتوانم بخوانم اما میدانم در همان لحظه که آن حرف را زدم میتوانستم بخو
دلم آشنایی داشت و به دنبال یکی شدن ، خودمو وقف دلم کردم و بی وقفه به فکر دل شدم گاهی سرگردان ، مدتی براه و چند وقتی هم حیران تا لحظاتی را خوش باشد و چشم و زبان من به نیابت از دلم دوست داشتن را با تمام وجود نشان دهند در این بین از این و آن حرفها شنیدم و برخوردها دیدم ،و این حکمی بود که در مورد من بدون تفهیم اتهام اجرا میشد بی هیچ پُرسشی ؟!میشد قلبی را که در آتشی از قفس قرار داشت دید رنجور از درد و رنج عشق ، شکسته از زخم زبان هایی که ندانسته و نفهم
دلم آشنایی داشت و به دنبال یکی شدن ، خودمو وقف دلم کردم و بی وقفه به فکر دل شدم گاهی سرگردان ، مدتی براه و چند وقتی هم حیران تا لحظاتی را خوش باشد و چشم و زبان من به نیابت از دلم دوست داشتن را با تمام وجود نشان دهند در این بین از این و آن حرفها شنیدم و برخوردها دیدم ،و این حکمی بود که در مورد من بدون تفهیم اتهام اجرا میشد بی هیچ پُرسشی ؟!میشد قلبی را که در آتشی از قفس قرار داشت دید رنجور از درد و رنج عشق ، شکسته از زخم زبان هایی که ندانسته و نفهم
حوالی ساعت ۷ بعد از ظهر بود کنجکاو بودم ببینم چند ساعت تا لحظه تحویل سال باقی مانده. "ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه و ۳۰ ثانیه". لحظهای به خودم آمدم و از ترس به خودم لرزیدم. فقط نیم ساعت به تحویل سال مانده و تو ماندهای و سیل این همه کار باقی مانده و ناتمام که روی هم انباشته میشوند. یک آن به خودم آمدم و تاریخ نوشته شده کنار ساعت را خواندم: روز یکم فروردین ۱۳۹۹. نفس راحتی کشیدم. ساعت هفت صبح فردا سال تحویل میشود نه هفت بعد از ظهر امروز. نمیدانم چرا دیگر آ
قصه نوح علیهالسّلام
یک
در اخبار است که ابلیس لعنتالله از عذاب بترسید. قصد کرد که در کشتی رود. همیبود تا آخر چیزی که در آنجا شد خر بود. ابلیس دست در دنبال وی زد و آب غلبه کرد. نوح حمار را گفت: «درآی پیش از آنکه هلاک شوی.» و ابلیس نمیگذاشت. نوح گفت: «درآی ای ملعون» حمار را، ابلیس درآمد و در گوشهای بنشستن. نوح ندانست تا آنگه که اهل کشتی را در کشتی راست مینشاند ابلیس را دید. گفت: «ترا ای ملعون، کی درین جای آورد؟» گفت تو. نوح گفت: «من ترا کی
دیگر حساب نمیکنم چند روز گذشته. چه فرقی دارد؟ روزها بیشتر از همیشه کش میآیند و عقربه های ساعت قدیمی خانهمان، شبیه آخرین سربازان شکست خورده یک ارتش، پایشان را روی زمین میکشند و راه میروند. احساس میکنم که دیگر صد و چهل و چهار کیلومتر از تو دور نیستم، انگار این فاصله ضربدر دو و یا حتی سه شده! انگار ریاضی هیچوقت دست از سرمان بر نداشته. این قرنطینه هر چه را که درست کند، کاری برای این همه دلتنگی نمیکند. حالا که دارم برایت مینویسم، روی پ
آنروز که دیدم من سیمای ترادرراهعاشق شدم ومجنون ازعشق شدم آگاهمن مست نگاه تو، چشمم به طواف تودیدم چو سراپایت آنگاه کشیدم آهدرکوی تو گم گشتم دیوانه خم گشتمآنگه که نهادم من ازعشق قدم درراهتوبودی ومن اما مهجور زیکدیگرمن غمزده ازهجران دلداده وخاطرخواهازتونتوانم گفت افسانه افسونگردلداده شیدا و دلباخته ی ناگاهدرقلب توحس کردم غوغای شعف گونهوقتی که نگاه من باچشم توشدهمراهمجنون توام بنگر احساس وکلامم رایک بوسه بده من را بنمای سخن کوتاه
همه ما در فصل سرما و سرماخوردگی به دنبال مواد غذایی و میوههایی هستیم که به طور طبیعی ویتامینهای بدن ما را تأمین کند. اصلیترین ویتامین برای جلوگیری از سرماخوردگی یا درمان آن، ویتامین ث است. این ویتامین را به شکل قرصهای جوشان در زمان سرماخوردگی به شدت توصیه میکنند.
در میان میوهها برای تأمین ویتامین ث اولین میوه پرتقال و لیموشیرین است که هر مریضی به سراغ آنها می رود اما بد نیست بدانیم کیوی میوه دیگری که کمی مهجور مانده هم از این قاع
اعتراض آیت الله جوادی آملی بر ضد اندیشه «عترت بی قرآن»
آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته) در خطبه دوم اولین نماز جمعه قم در سال پیامبر اعظم (4 /1/85) به خطر اسلام دور از قرآن هشدار دادند و به افرادی که فقط دم از اهل بیت علیهم السلام می زنند توصیه کرد که وظیفه هر مسلمان پیروی از ثقلین است. اگر در جامعه ای قرآن مهجور ماند به طور حتم عترت هم مهجور مانده است.
ایشان فرمودند:
«خیلیها متأسفانه گفتند: حَسبُنا کِتابُ الله، عترت را گذاشتند کنار! ما تقریبا
در شرایط جاری تخصص بطور کامل مهجور شده است و قدر و منزلت خودش را از دست داده است. عموما شرکت ها به دلیل اینکه بر پایه تخصص نفرات بنیان نهاده نشده اند به نفرات هم وابسته نیستند. به این معنی که غالبا کارها بر اساس رانت بین شرکتها توزیع می شود. غالبا افراد متخصص به نوعی سرخورده شده اند و با مشکلات عدیده مواجه هستند. از یک طرف افراد متخصص به دلیل شخصیت کاری که برای خودشان قائل هستند نمی توانند تن به تملق بدهند و از طرف دیگر تخصص شان جایگاهی برایشان
چهار سال پیش برایت این آهنگ دنگ شو را فرستاده بودم که میگفت: فقط تو میمونی با من.. چهار سال گذشته و من شبیه آدمی که توی این چهار سال از تو جدا شده و همه جا رفته و همه چیز را تجربه کرده و همه جوره دلش شکسته و تنها مانده باز هم برگشتهام به تو. مثل چرخیدن دور محیط دایرهای که بالا و پایین زیاد داشته و حالا یک دور تمام شده و رسیدهام به همان نقطهی اول. به تو. و خوب میدانم که از تو گریزی نیست. و از تو رها نمیتوان ماند و تو را رها نمیتوان کرد. چ
با سلام
دانش آموزانی که از سال تحصیلی گذشته مانده حساب دارند لطفا جهت پرداخت شهریه مانده خود به مدرسه مراجعه و پرداخت نمایند . در غیر اینضورت هیچگونه خدماتی از مدرسه ارائه نخواهد شد. تعداد این افراد 17 نفر می باشد !!!!!
نخبگان برتر
این دو شخصیت سالیان سال است که مردمان فرانسه و سایر کشورها را با داستانهای بامزه خود به خنده واداشتهاند و تاکنون انیمیشنها و فیلمهای سینمایی زیادی بر اساس ماجراهایشان ساخته شده اما متاسفانه در حوزه بازیهای ویدئویی کمی مهجور هستند. بازیهایی که بر اساس این کاراکترها ساخته شده عموما نتوانستند بخت و اقبال مناسبی پیدا کنند و به جز عنوان سری XXL، باقی موارد به فراموشی سپرده شده است.
ادامه مطلب
یه وقت های فکر می کنم از من بی کس تر در دنیا وجود ندارد ...
حدایا فقط تو مانده ای برایم ..مانده ای ؟
این روزها تمام میشه ..اخرش همه میمیریم ..اما من هیچ وقت زخم زبون ها فراموش نمی کنم ..تنهایی هام ..بی صدا گریه کردن هام را ...بی کسی هام را ..
دلم می خواست برم یه جایی که هیچ کس نباشه ..یه جایی که خودم باشم ..نترسم از حرف زدن ...نترسم از ادم ها ..
آیت الله جاودان:حاج آقای حقشناس یک بار فرمودند که من جایگاه آخرتی خودم را دیدم؛ اتاق بزرگی بود که همه جای آن درست شده بود مگر گوشهای از آن که خالی مانده بود؛ ما خوشحال شدیم که عمر ایشان هنوز باقی است. چون این مقدار باقیمانده را باید در باقی عمر خود میساختند.
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چو
میفرماید:
چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند / نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار
و در جایی دیگه:
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد / مِنبعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
یا این یکی:
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی / دهان چون غنچه بگشای و چون گلبن در گلستان آی
و یا:
ور زان که دیگری را بر ما همیگزیند / گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
جدای از لطافت و ظرافت معنا، اگه روی لفظ متمرکز بشین، چه نکتهٔ جالبی به ذهنتون خطور میکنه؟
ادامه
تمام عشق من به تو ، از آن ، نگاه اولین
برای بردن دلم ، چه کرده ای تو نازنین
تمام شوق وصل را ، ز چشم تو گرفته ام
دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین
نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم
ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین
درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست
تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبین
✅استاد ملک زاده: روش شناسی بر زمین مانده استیکی دو دهه است که بحث روش شناسی بر سر زبانها افتاده است و میگویند جای روششناسی در حوزه خالی است و خوب است کسی وارد شود، اما در عمل این مسئله بر زمین مانده است.دو تعریف در مورد اجتهاد داریم که برخی آن را از مقوله ملکه و برخی از مقوله فعل دانستهاند؛ از منظر اول، اجتهاد امری درونی و ذهنی و ملکه است ولو این که فرد به کار هم نبرده باشد، ولی از منظر دوم، آن را تحصیل احکام شرعی فرعی از ادله با نهایت ت
چنان گل ساده ای تا بی نهایت
خردمندی ، بزرگ و با کفایت
چو ساحل امن و چون دریا عمیقی
بُوَد هر اهل عشقی مبتلایت
گوهر هستی تو را پیرایه ای نیست
هنر کم می نمایاند برایت
تفکّر در حریمت مانده مسکوت
اصالت مانده در اصل و بهایت
چنان باغ انار مُلک اجداد
پر از میوه وجود با صفایت
در این دوران سخت بی وفائی ،
کند حفظ از بد دوران خدایت .
غذاهای مانده ، بیات و فریز شده:غذا های فریز شده آرام آرام ماهیت ماده غذایی خود را از دست داده و خواص آن ها کمتر شده و حتی طعم آن ها نیز تغییر خواهد کرد. انجماد دشمن اصلی ویتامین ها خصوصا ویتامین E است. غذا های مانده، بیات و فریز شده سودازا بوده و باعث بروز انواع بیماری های روحی و روانی، غلظت خون، بیماری های پوستی و ... می شود.
ادامه مطلب
ما مدام از این مینالیم که زمانه بد شده و آدمها بد . ولی هیچکاری برای باقیماندهی آدمهای خوب دنیا نمیکنیم ، حمایتشون نمیکنیم ، دائما از خوبی و صداقتشون سوءاستفاده میکنیم ، دائما بهشون شلیک میکنیم . بعد دوباره میایم و مینالیم که زمانهی بدیه و آدمها بدتر ...
من سالهاست دور ماندهام از تو
و بهانهای نیست برای اینکه استخوانهای نحیف ما در هم بروند.
و ببین حبیبی
چون مارهایی شدهایم که فلسهایشان گرمای هیچ تنی را هدیه نگرفتهاند جز آنگاه که بلعیده باشند. گرمای تن هم را هدیه نگرفتهایم جز آنگاه که بلعیده باشیم. و من دور ماندهام از تو.
اما در سرمای حافظه گرمای بلعیدنت را در میان استخوانهام نگاه داشتهام اگر که در یاد تو باشد.
همیشه در مناسبتهایی که همهی اعضای خانواده مجبور و گاهی محکوم به دور هم جمع شدنند، به کسانی فکر میکنم که مهجور از خانواده هستند. به خانوادههایی که جمعشان کسی را کم دارد. به کسانی که خانوادهشان را ندارند.
به سربازهایی که بالای برجک، نگهبانی میدهند.
به عکسهای قاب شدهی گوشهی سفره هفت سین که حکایت یک مفقود شدن، یک نبودن و نیامدن از جنگ است.
به مهاجران اجباری و انتخابی که لابهلای کلمات و فرهنگی بیگانه باید آیین کشوری که رهایش ک
چشمانت در یاد مانده
همان چشمانی که خنده هایت را معنا میبخشید
همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده
همان چشمانی که آرامش من را گرفته است
همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم
همان چشمانی که با آن ها حرف دارم
چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است
دلم برای نگاهت تنگ شده است
دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم
سالهاست در معنی انتظار مانده ام . نمیدانم شما منتظر هستید یا من !
من ابرها را خیره به جایی دیدم که روزی آخرین قطرهی باران از آنجا عبور کرده بود و باران را ؛ هنگامی که با پای برهنه در جست و جوی ابرها آسمان را می گشت...
من ماه را وقتی دیدم که در انتظار شب ، بر پنهای صورت اشک می ریخت و شب ، هر روز نشانی ماه را از پرندگان می خواست..
ادامه مطلب
خب اینم از روز آخر... برخلاف توصیه های بقیه روز آخری رو درس خوندم اما خیلی سبک. بیشتر با مامانم گپ زدیم و کلی خاطره بازی کردیم و همین باعث شد از استرسم یکم کم بشه. همچنین یک دست PES زدم باشد که رستگار شومD: پرونده مطالعه برای کنکور سراسری 98 رو همینجا می بندم و امیدوارم همگی موفق بشیم! اهالی بلاگر دعام کنیدا((:
در سالواره هزارمین، نشستن روی صندلی های تکراری ای ک خوب می شناسمش و صحبت کردن از شرح حالی ک پیشتر زیاد گفته ام. در یک کلامِ کوتاه، به تکرارمین بارِ این هزار، نشسته ام و هیچ چیز فرق نکرده است. بی آنکه تفاوتی قائل باشی نسبت به من، یا ک آگاه از این صحبت های ناجدید من باز هم به این مکررات مقید مانده ام. همچون روزمرگی هایی ک بدان وفادار مانده ام. اما تو، بی من سرازیر در مسیرِ سیاهِ دلخواسته ات، لبخند به لب داری از این طغیان و فارغ بال از تمام دل هایی ک
بر سینه ی تو ضربه ی مسمار
مانده است
یک عمر داغ آن در و دیوار مانده است
شب ها همیشه چشم تو بیدار
مانده است
در دام درد و غصه
گرفتار مانده است
برخیز و باز بار امامت به دوش گیر
برخیز و باز بار هدایت به دوش گیر
«برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش
بسیار مانده است»
از میخ در شکسته سرت یا که از
جدار
یا خورده ای تو سیلی از آن پست نابکار
«با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار؟
مانند فاطمه(س) تنت از کار مانده است»
آن ضربه ای که خورده ای از آن
لئیم پ
هم وزن غزل های منی ای غزل من
حوای منی ، لیلی و شیرین، عسل من
در خاطر من مانده هنوز آهوی چشمت
جای تو همین جاست فقط در بغل من
احساس من احساس قشنگی است یقینا
مدیون من پس تو فقط در قِبَلِ من
من مانده ام اما تو چرا رفته ای از دل
حیرت زده ام من خود من از عمل من
بی تو دگر از حال دلم هم خبری نیست
من منتظرم تا برسد پس اجل من
28/4/1398
در سالواره هزارمین، نشستن روی صندلی های تکراری ای ک خوب می شناسمش و صحبت کردن از شرح حالی ک پیشتر زیاد گفته ام. در یک کلامِ کوتاه، به تکرارمین بارِ این هزار، نشسته ام و هیچ چیز فرق نکرده است. بی آنکه تفاوتی قائل باشی نسبت به من، یا ک آگاه از این صحبت های ناجدید من باز هم به این مکررات مقید مانده ام. همچون روزمرگی هایی ک بدان وفادار مانده ام. اما تو، بی من سرازیر در مسیرِ سیاهِ دلخواسته ات، لبخند به لب داری از این طغیان و فارغ بال از تمام دل هایی ک
مانده ام تنها
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش
به کجا بگریزم
مقصد یار کجاست
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار
خلوتی باشد به کنار
تا رها سازم اندوه دلم را
چو خزانی که در آن برگ ها
از غم هجر تو بی تاب کنان
فتادند زمین
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد
هیچی نیست که دوای درد بی درمون رخوت و ملال بشه. میم حق داره و صادقانه هم گفته من نیاز دارم یکی باشه جذبم بش، یکی باشه که باهاش در ارتباط باشم. واقعیت تلخ یا هرچی راه خودش رو میاره. میم ازم خسته نیست اما عادی شدم و کافی نیستم. رخوت زندگی رو نمیتونه با من بشوره، و من هم. خب چه باید کرد؟ به نظرم باید بپذیریم و تسلیم بشی. باید بپذیریم و کنار بیای با ماجرا. اون دیگه یک ماهیه. هرچی سفتتر بگیری سریعتر لیز میخوره و میره. و از طرفی هم اون آدمه و یکبا
خواب چه ماندهای دلا؟ وا چه نشستهای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال نالهها خوش برو در میانهها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قارهی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّهی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه میشود باز ز جان آسیا بخت دوباره میدمد از نفس کلام توز پستجلگهی خزر به آفتاب استوا تو
خواب چه ماندهای دلا؟ وا چه نشستهای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال نالهها خوش برو در میانهها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قارهی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامهها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّهی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه میشود باز ز جان آسیا بخت دوباره میدمد از نفس کلام توز پستجلگهی خزر به آفتاب استوا ت
امروز عسکری به جهان دیده بسته است قلب جهان و قطب زمان دل شکسته است
سامرا چند سالی بغض کرده بود، اینک این بغض ترکید، بغض سامرا از همان وقتی آغاز شد که خانه ی تحت محاصره امام در محله عسکر اسیر اختناق بود، کسی وارد خانه امام نمیشد مگر اینکه بیگانگان او را تحت نظر می گرفتند. از امروز شاید این چنگالهای اختناق شر خود را از اطراف این خانه مهجور بردارند اما چه برداشتنی؟ که همراه است با رفتن آقا و مولای خانه، اهل خانه دیگر جمال زیبای حسن بن علی را ن
معنای
عشق و شوق و لطافت تویی ... همین
سر تا به پای شور قیامت تویی ... همین
با
یاد روی تو چه خوش احوال می شوم
انگار ترجمان سلامت تویی ... همین
می
بارد از کرانه ی چشمان تو امید
گویی که آسمان کرامت تویی ... همین
صدق
و صفا یکی ز هزاران صفات توست
مهر و صفا و صدق و صداقت تویی ... همین
گر
می زنند لاف رفاقت تمام خلق
آقا یگانه مرد رفاقت تویی ... همین
ای
آن که هست بر سر تو تاج بندگی
شایسته ی مقام امامت تویی ... همین
گر
می چکد ز غنچه ی لبهای تو عسل
شکر لب و در اوج ملا
پیگیری پرداخت کمک معیشت خواهران شهدامعاون توسعه و تعاون بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت: قانون کمک معیشت به خواهران شهدا اجرا شده و تا کنون حدود ۴۲۲۴ نفر از خواهران مجرد شهدا و برادران مهجور و معلول شهدا که تحت پوشش والدین بودند، کمک معیشتشان تا پایان ۹۷ پرداخت شده است.خبرگزاری راست قامتان:در قانون ششم توسعه بند ۸۸ ماده ب آمده است: «دولت موظف است اعتبار لازم را به منظور تأمین حداقل معیشت گروههای عنوان شده ذیل که فاقد شغل یا درآمد باشند ر
برای قهوه سرد و غذای شب مانده
برای دیدن صدباره ی پدر خوانده
برای آن ها که در تنت مرور شدند
به خاطر آنهایی که از تو دور شدند
به خاطر غزل گیر کرده در دهنت
برای مرده ی جا مانده زیر پیرهنت
برای چاقو دادن به دست های جدید
برای دوست شدن با شکست های جدید
به خاطر همه گریه های نیمه شبی
خدای گم شده در چند جمله عربی
برای خاطر شعر، این دکان رنگ رزی
برای این ادبیات فاخر عوضی
به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده
متن کامل وصیتنامه الهی سیاسی حضرت امام خمینی رحمهالله
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قالَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلّم: إنّی تارکٌ فیکُمُ الثَقلَینِ، کتابَ اللهِ و عترتی اهلَ بیتی فإِنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدَا عَلَیّ الْحَوضَ
الحمدُلله و سُبحانَکَ؛ أللّهُمَّ صلّ علی محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ أسرارِ کتابِکَ الذّی تجلّی فیه الأَحدیه بِجمیعِ أسمائکَ حَتّی المُسْتَأْثَرِ منها الّذی لایعْلَمُهُ غَیرک
یا حق
گاهی انسان برای نداشتن چیزهای بزرگ حسرت می خورد
و گاهی کوچکها انسان را رها نمی کنند
صبح وقتی من سمپاشم هرچه بخواهی اذیت کرد تا بعد از یک روز معطل آن شدن بالاخره سمپاشی نصفه و نیمه کردم در برگشتن دیدم که همسایه مان خیابان را از مانده گوگرد های باقی مانده در سمپاش مسیر طولانی را آلوده کرده....
برای یک کوچک بزرگ حسرتی خوردم که نگو!
... اصلاً می دانید چه میگویم
مثل این می ماند که شما محتاج نان شب باشید و همسایتان سطل زباله بیرون درب خانه گذاشته
معنای
عشق و شوق و لطافت تویی ... همین
سر تا به پای شور قیامت تویی ... همین
با
یاد روی تو چه خوش احوال می شوم
انگار ترجمان سلامت تویی ... همین
می
بارد از کرانه ی چشمان تو امید
گویی که آسمان کرامت تویی ... همین
صدق
و صفا یکی ز هزاران صفات توست
مهر و صفا و صدق و صداقت تویی ... همین
گر
می زنند لاف رفاقت تمام خلق
آقا یگانه مرد رفاقت تویی ... همین
ای
آن که هست بر سر تو تاج بندگی
شایسته ی مقام امامت تویی ... همین
گر
می چکد ز غنچه ی لبهای تو عسل
شکر لب و در اوج ملا
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجبما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهباز باده اش خرابیم، مست ابوترابیمما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغبتکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلیبالاتر از رسولان، در سلسله مراتبمعراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بوددست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتباز برکت وجودش دنیا به گردش آمدخورشید با نگاهش می رفت سمت مغربدر روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاورتنها علی است غالب، مافوق کل غالبتا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شدشد ذکر عرش رحمن،
حس نبودن تو عجب سخت نابجاستاندوه رفتن تو غمی سخت وجانفزاستدر حیرتم از آن همه ابراز عشق تودرمانده ام، فرار،کجای قرار ماستازچه فرار می کنی از عشق دم نزناین درد عشق نیست، تبانی قصه هاسترنجیدنت درست،غلط گفتنم صحیحکو ببخششی که حال بزرگان قومهاستافسرده ای، ملال تو افزون زحد شدهاین نکته هم دلیل همان درد و رنجهاستپا می کشی تو از دل من میروی بروباور نمی کنم که هجر سر آغاز ماجراستبا دست بسته لب بگشایم به احتضارجانم بگیر و سخت نگیر ،این قضا بلاستدر
بسم الله
به دولت حق بدهید. بعد از چرخاندن همزمان چرخ کارخانهها و صنعت هستهای، بعد از بازگرداندن عزت به پاسپورت ایرانی (که شاهکارش را در محدودهی مجاز حرکت وزیر خارجهمان در نیویورک دیدیم!)، بعد از ایجاد چنان رونقی که خود مردم میگویند دیگر به یارانه نیازی نداریم، هیچ وعده و کار بر زمینماندهای نمانده جز حضور زنان در ورزشگاهها؛ که عزم دولت برای رفع خداپسندانهی این مشکل و دغدغهی اساسی هم جزم شده...
اصلا کاری با اولویت بیشتر
سوال وارده: اگه شروع کنم به پستگذاشتن مجدد خیلی بیثبات به نظر میرسم؟ :| دلم تنگ شده.
-.-.-.-.-.-.-.-.
پیشنیاز این پست: یک | دو
عکس عزیزان نامبرده در متن شعر: کلیک
فایل صوتی:
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را
شهریور هم رسیدماه هوای مجنونماه بارانهای عاشقانهی گاه و بیگاه
تو کی میرسی؟ من چشم انتظارت ماندهامجا مانده یادت پیش من!
در اوج تابستانم و پاییز را کم دارمآری مرداد شهریور شد جانان منو این رسیدنها چه سودی داردوقتی تو نیستی...
سینا_آرین
از حساب اینترنت مخابراتم 120 گیگ اینترنت مانده است و دو روز هم زمان. چیزی که از دفعات قبل یادم مانده این هست که اگر استفاده نکنم حتما گیگ ها می سوزد.
به خاطر کارم و وبگردی مجبورم ماهیانه حجم زیادی بخرم. اما در ده روز گذشته با قطع شدن اینترنت بین الملل عملا نتوانستم استفاده کنم.
الان هم تنها کاری که می توانستم باهاش بکنم دانلود بیخودی بود.
فکر کردم تعدادی فیلم دانلود کنم. اما ازکجا؟
آخرش دست به دامن آپارات شدم
این هم از ماجراهای ما و ج.ا و حق الناس
برای دسترسی آسانتر اعضاء فایلهای عملکرد ماههای گذشته در وبلاگ در یک صفحه به نمایش گذاشته می شود. لطفا با اطلاعات خود مقایسه نمایید و در صورت مغایرت به مدیرعامل اعلام فرمایید.
{کنترل موجودی و مانده اقساط اسفند 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط آذر 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط مهر 98}
عجیب است که در حساسترین نقاط دینی ما اگر کسی عمر خود را صرف قرآن بکند به هزار سختی مشکل دچار میشود؛ از نان، از زندگی، از شخصیت، از احترام، از همه چیز میافتد؛ و اما اگر عمر خود را صرف کتاب هایی از قبیل کفایه بکند صاحب همه چیز میشود! در نتیجه هزارها نفر پیدا میشوند که کفایه را چهار لا بلدند؛ یعنی خودش را بلدند، رد کفایه را هم بلدند، ردّ ردّ ردّ او را هم بلدند؛ اما دو نفر پیدا نمی شود که قرآن را به درستی بداند.
نسل کهن از بزرگترین گناهان
1398/01/01 01 : 28 : 27
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
ارغوان
این چه راز یست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
ب
سلام امروز برنامه تشخیص زوج یا فرد بودن عدد در جاوا و گذاشتم. یک برنامه خیلی ساده که عدد و از کاربر دریافت میکنه و باقی مانده عدد و چک میکنه که اگر باقی مانده صفر شده باشد زوج و در غیر اینصورت فرد است. بدلیل اینکه تمام اعداد زوج بر عدد 2 بخش پذیر هستند و باقی مانده صفر میشود.
کد برنامه:
package com.company;
import java.util.Scanner;
public class Main {
public static void main(String[] args) {
// write your code here
System.out.print ( "عدد خود را وارد بکنید:" );
Scanner input = new Scanner ( System.in );
int data = input.nextI
عاشقان
رفتند و من جا مانده ام
از وصال مرقدش وا مانده ام
با سر و سجده همه
در کوی یار
من اسیر و
گیر ویزا مانده
ام
این دل بشکسته ام اینک چرا
رفته آنجا خود
به اینجا مانده ام
سر نشد همراه
دل سوی حسین
چون به
چه حاجت است به این شیوه دلبری از من؟
تو را که از همهی جنبهها سَری از من
درخت خشکم و هم صحبت کبوترها
تو هم که خستگیات رفت، میپَری از من
اجاق سردم و بهتر همان که مثل همه
مرا به خود بُگذاری و بگذری از من
من و تو زخمی یک اتفاق مشترکیم
که برده دل پسری از تو، دختری از من
گذشت فرصت دیدار و فصل کوچ رسید
دم غروب، جدا شد کبوتری از من
نساخت با دل آیینهام دل سنگت
تویی که ساختی انسان دیگری از من
چه مانده از تو و من؟ هیزم تَری از تو
اجاق سوخ
کتاب «تاملی بر زندگی و آثار سلطان سخن فارسی (سعدی)» نوشته دکتر اسدالله نوروزی از نشر دانشگاه هرمزگان را خواندم. کتاب بسیار خوبی که اگر ناشرش یک جای دولتی نبود قطعا بیشتر شناخته میشد. اما این کتاب در همان چاپ اول و تیراژ پایین ۱۰۰۰تا مانده.
جستجو کردم دیدم حتی سایت آدینهبوک که منابع کاملی دارد تنها مشخصات شناسنامهای کتاب را دارد و این کتاب آنجا عرضه نشده. نگاهی به سامانهی SamanPL انداختم دیدم که از بین ۳۴۱۵ کتابخانهی عمومی سراسر کشور
میتوانستیم همان نیم ساعت پیش تکالیف را تحویل بدهیم و بعد از یک شبانه روز نخوابیدن رفت خوابگاه و خوابید.... اما کلهی ما تاب دارد. پنجاه دقیقه مانده به خواب؟ یا پنجاه دقیقه مانده به دیدن میم؟ راستی وقتی آمد دانشکده چطور میخواهد مرا پیدا کند؟ این همه ما دنبال تو گشتیم، تو هم یکبار به دنبال ما بگرد...
پینوشت: مثلا نماینده شدیم که تکلیفهای عزیزان فسیل را بدست دستیار آموزشی برسانیم، و برای نوشتن تکلیف دیشب را نخوابیدیم، اما جای نگرانی نیست،
کنش اجتماعی آن هم در سطح دانشجویی یک فعالیت لذت طلبانه برای تجربهی یک شور و هیجان خاص در دوران جوانی نیست. بلکه یک فعالیت تدبیرگرایانه است که بر اساس مصلحت وظیفهی اجتماعی، بشر به آن رو می آورد. هنگامی که از تدبیر و مصلحت سخن به میان می آید عقل و معرفت جوهرهی اصلی فعالیت انسان میشود. بنابراین هرقدر کنشگر عاقلتر باشد و سطح معرفت او بالاتر، فعالیت اجتماعی او هم «فعالیتْتر»! و به عبارت دیگر کنشگرِ این فعالیت «کنشگر تر»!
ادامه مطلب
گرچه پیری چو جوانانِ قوی شادی توسایه سارِ خنکِ ظهرِ اَمُردادی توچشمه ی جاریِ در مزرعه ی خندابیخاطراتِ سفر و هجرتِ اجدادی تواز جوانی تو وَ سجده دو رفیقِ همدمشده مسجد بتو شیرین و چو فرهادی توتاجر خوش عمل و سالم و با ایمانیمردِ زحمتکشِ از ریشه وَ بنیادی توجای پای تو به هر نقطه ی کشور ماندهسبزیِ جنگلی و ماسه ی شهدادی توخستگی از تو شده خسته و تو برپائیبه غمِ مانده ی درمانده چو امدادی تواز جوانی ره و رسم تو جوانمردی بودقاصد خیری و بر شر تشر و
شاید امروزه با یادگیری زبان انگلیسی در وسعت زیاد و همچنین آموزش زبان انگلیسی به بخش عظیمی از جامعه نیاز به دارالترجمه زیاد نباشد، اما به چند دلیل ساده وجود دارالترجمهها مهم و ضروری است.
دارالترجمهها به دلیل مسئولیتها و مجوزهایی که دارند موظف به انجام صحیح ترجمه با فرمت مناسب و در موعد مقرر هستند.
در دارالترجمهها علاوه بر مترجمین انگلیسی یا مترجم ترکی و زبانهای پرکاربرد، برای زبانهای مهجور که کاربرد چندانی ندارند هم مترجم وجود
به نام خدا
تازه وقتی به دو قدمی مرگ میرسی
میفهمی حیات چه نعمت بزرگی بود
نفس کشیدن
دیدن
رنگها
همه موجودات
حتی مورچههای دانه کش
چه جلوهای بودند از آن عظیم عزیر
وقتی به مرگ نزدیک میشوی
تازه میفهمی چقدر زمان داشتی
چقدر فرصت بود
برای خوب بودن با دیگران
برای خوب خواستن برای همه
حتی برای خودت
و تو همه اینها را از دست دادهای
زمزمه میکنی
دمی
فرصتی
زمان کوتاهی برای
خوب بودن به من بدهید
اما این درخواست هرگز پاسخ داده نمیشود
تو مانده
نرفته غربتش از یاد، یا رسول اللهز داغ فاطمه فریاد، یا رسول اللهبه ضربه ای درِ آتش گرفته با مسماربه روی دخترت افتاد یارسول الله****چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟!درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکستچه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟!سه روز بعد شما استخوان سینه شکست***پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغکه پر کشید پرستو نیامده از باغشکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودعنشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ***برای دفن، تنش دستِ خادمه ماندهبه گاهواره ی او خیره ف
کتاب سطرهای انفرادیشاعر: محنا امیری
✍
تنها نشسته است غمی در اتاق منفنجان و چای کهنه دمی در اتاق منتو نیستی و خیس شده چشم پنجرهباران گرفته است کمی در اتاق منچون آفتاب بود ولی ساکت و صبورمی زد غروب ها قدمی در اتاق منوقتی به جای خاطره ها مانده جای تواین روزها صدای بمی، در اتاق من...!حس می کنم که گردنه ای سخت پیش روستجا مانده است پیچ و خمی در اتاق منبا واژه های توی سرم رنج می کشدهر پنجشنبه عصر غمی در اتاق من
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینس
برای دسترسی آسانتر اعضاء فایلهای عملکرد ماههای گذشته در وبلاگ در یک صفحه به نمایش گذاشته می شود. لطفا با اطلاعات خود مقایسه نمایید و در صورت مغایرت به مدیرعامل اعلام فرمایید.
{کنترل موجودی و مانده اقساط اسفند 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط آذر 98}
{کنترل موجودی و مانده اقساط مهر 98}
چنان گل ساده ای تا بی نهایت
خردمندی ، بزرگ و با کفایت
چو ساحل امن و چون دریا عمیقی
شود هر اهل عشقی مبتلایت
گوهر هستی تو را پیرایه ای نیست
هنر کم می نمایاند برایت
تفکّر در حریمت مانده مسکوت
اصالت مانده در اصل و بهایت
چنان باغ انار مُلک اجداد
پر از میوه وجود با صفایت
در این دوران سخت بی وفائی ،
کند حفظ از بد دوران خدایت .
مانده ام تنها
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش
به کجا بگریزم
مقصد یار کجاست
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار
خلوتی باشد به کنار
تا رها سازم اندوه دلم را
چو خزانی که در آن برگ ها
از غم هجر تو بی تاب کنان
فتادند زمین
مانده ام تنها
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد
و ماه، در نیمه شبی به اندازه ی نیم قرن پیرتر شد.
ما به اندازه ی نیم قرن خسته تر شدیم.
حالا چه کسی می خواهد صدای جوانی ما را
از زیر خروارها خاکِ سرخِ گرم،
و ترک های زودهنگام پوستمان را
از زیر بوتاکس های پی در پی، بشنود؟
صدای ما را که در گورهای خانگی دفن شده ایم،
خواب هایمان را که در فکرهای خونین غرق شده اند،
و نفس هایی که در سینه ها حبس کرده ایم را،
چه کسی می خواهد بخت بگشاید؟!
من قول داده بودم که بخندم!
من پاییز را در میانه ی راه پشت سر گذاشته بو
نمی دانم چرا در فصل غمها ،مانده ای تنهاگذشته کاروان دل، چرا جا مانده ای اینجامگر عاشق نبودی تو ،خراباتی نبودی توکه در خمخانه مستی، تو ماندی وغمی والانه شوری در سرت مانده، نه سودای وصال یارغمین وخسته ماندی تو، میان سیل ماتم هااز این مردم تو رنجیدی به روی عشق خندیدیبه طعنه این سخن گفتی، چه شد مهر ووفا مارابه دنیا ناسزا گفتی زرنج وغصه نالیدیمگر عاشق نبودی تو، در این شط شب رویادلت را شاد کن ای یار، بیا یکرنگ وصادق شوکه در این معرکه عشق است ومن ی
به آینه که می نگرم پیر شده ام
و خطوط شکسته ای بر دیواره ی چهره ام به من می خندد
به آینه که می نگرم حتی
خاطرات زیباییت را گرد و غبار زمان پوشانده است
و این تنها باد پاییزی ست که مانده است
به آینه که می نگری شاید هنوز زیبا مانده ای
بی هیچ خط شکسته ای
و روزهای پاییزی سرکشی ات شاید هنوز زنده اند
بی هیچ سد نشسته ای
به آینه که می نگرم افسوس
تنها منم و این همه خطوط شکسته...
صله رحم و طولانی شدن عمر
بسیاری از آموزه های دینی، افزون بر نفع اخروی، منفعت دنیوی نیز برای ما به همراه دارد و به زندگی مادی ما هم سر و سامان می بخشد که صله رحم، یکی از آنهاست. در روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله درباره افزایش عمر، یکی از آثار دنیوی صله رحم، چنین آمده است: نمی دانم چیزی را که عمر را زیاد کند، مگر صله رحم. حتی این گونه هم می شود که از عمر کسی سه سال باقی مانده باشد و صله رحم به جا آورد، خداوند عمر او را سی سال زیاد کند و سی و سه
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از علومی که در ایران مهجور مانده و غالبا افراد علاقمند در حوزه بهداشت و پزشکی و داوطلبان آزمون کارشناسی ارشد وزارت بهداشت از آن بی خبر اند، کارشناسی ارشد مجموعه ارگونومی است. شما در این مطلب درباره مجموعه ارگونومی می خوانید.
در تعریف مجموعه ارگونومی آمده است :« کارشناسی ارشد ارگونومی به مطالعه و بررسی محیط کار و کارکنان می پردازد تا با طراحی مناسب ابزار، وسایل وشیوه انجام کار از بروز مسائل و مشکلات و آسیب های م
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی
دانلود فایل
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی :: دانلود کتابketab9.blog.ir › post › دانلود-کتاب-اطلس-خط-تالیف-ح...دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی اطلس خط تحقیق در خطوط اسلامی آثار تعلیمی و پژوهشی باقی مانده از ...
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلیhockey.sefeedsoft.ir › hockey › htmlدانلود ... دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی. ا
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی
دانلود فایل
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی :: دانلود کتابketab9.blog.ir › post › دانلود-کتاب-اطلس-خط-تالیف-ح...دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی اطلس خط تحقیق در خطوط اسلامی آثار تعلیمی و پژوهشی باقی مانده از ...
دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلیhockey.sefeedsoft.ir › hockey › htmlدانلود ... دانلود کتاب اطلس خط تالیف حبیب الله فضائلی.
موجودات فرازمینی وجودندارند.این نگاه رادونالدترامپ به جهان هستی داشت.اومفهوم زمان ومکان قابل سکونت رادرنظرخودفقط جایی میدانست که فرزندآوری باشد.اگرجایی فرزندآوری نباشداین منطقه عقب مانده والزامات اصلی آن پول خرج کردن هست.
مناطق عقب مانده درسیاره زمین برای دونالدترامپ یک مقهوم کلی داشت این مناطق دارای انسان های عقب مانده هستندانسانهایی که به فرزندآوری درصورت نداشتن تمکن مالی فکرنمینمودندونخواهندتن به سوختن وساختن بامحیط خودودیگران
از اول امتحانا عین این دیوونه ها بعد هر امتحان، اون امتحانو از برگه ی برنامه ی امتحانا خط میزنم؛ سپس تعداد امتحانات باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم و بعد میشینم غصه میخورم :|
حالا تازه یه روش جدید در پیش گرفتم که تعداد روز های باقی مانده رو به کسر تبدیل میکنم. این لااقل بهتره چون به کسر ۱/۲ رسیدم فعلا D:
تازه هنوز کلی از امتحانای حفظی که کابوس من هستن موندن. ولی فعلا امتحان بعدی هندسس که با اینکه سخته ولی لااقل علاقه دارم. همین یه مزیته:/
پ.ن: برم
اینجا هنوز تابستان است. تابستان داغ و کوفتی 2010 که هلند لعنتی به فینال جام جهانی اش صعود کرد. هنوز پاییز در راه مانده و ما داریم کم کم نگرانش می شویم.
کجا مانده؟ چرا هنوز به خانه هامان هجوم نیاورده و همه را اسیر گلو درد و آبریزش بینی نکرده؟ چرا شهر را خیس و خالی از آدم نکرده؟ مگر نمی داند ما از آدم ها بدمان می آید و از دانشکده جدید و از آب انبه و پیاده روی و شامپوی تخم مرغی؟ شاید فهمیده که ما از خود پاییز هم بدمان می آید و برای همین قهر کرده؟
پاییزی
بنام خالق آزادگی بهر سازندگی
باز خرداد است و یاد آزادگی
خرمشهر است و این همه مردانگی
بهار و سوز گرمای بی مثالش
خرداد آمده شادی سوم همیشگی
شهر من کاش شادیت پیوسته بود
ترکهای لب این شط وابسته بود
گرم بهر خاک همچو آتش تیرگان
کاش انصاف بود بهر این دلدادگان
مردمی که با جان و دل عاشق جانبازی
صدافسوس مانده اند در حسرت سازندگی
سالها جای ترکش مانده روی دیوارها
رد خون عشق یاران مانده در دیدارها
شهر من شهر خدا ای جان فدا
انهمه عشق بازان آمدند بهر خدا
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز...می برم جسمی و دل در گرو اوست هنوز
بگذارید به آغوش غم خویش روم ... بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز
گرجه با دوری او زندگیم نیست ولی ... یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز
رشته مهرو وفا شکر که از دست نرفت ...بر سر شانه من تاری از آن موست هنوز
بعد یک عمر که با او به وفا سر کردم ...با که این درد بگویم؟!که جفا جوست هنوز
تا دل ناله جانسوز بر آرم همه عمر ...همچو چنگم سر غم بر سر زانوست هنوز
باهمه زخم که سیمین بدل از او دارد
سپهر تصادف کرد. من نرسیدم کتابم را تمام کنم.
هول فردا برم داشته. همه مان صحیح سالمیم. من خوابالودم. ایده ای ندارم که کی قرار است کتاب را تمام کنم.
نسترن با سپهر شوخی کرد که دم در بابت تصادفت دعوا شده. شوخی ناپسندی بود. سپهر ناراحت شد. نسترن ناراحت شد که سپهر ناراحت شده.
من هیچوقت جنبه شوخی را نداشتم! خوابالودم و هنوز بیش از نیمی از یک کتاب چهارصد صفحه ای روی دستم مانده. اگر شوخی مسخره نسترن نبود، یلدای بدی نمیشد.
خاطرم هست که باید از پنج شنبه پ
﷽
فاصلۀ زیاد...
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
شتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ یَبْقَى أَجْرُه
چقدر فاصلۀ دو عمل زیاد است: عملی که لذّت آن گذشته و آثار سوء آن باقی مانده؛ و عملی که سختی آن گذشته و اجر آن باقی مانده است.
«نهج البلاغه» حکمت ۱۲۱
بغضهای حقیر ما، روبهروی تصاویر گلگون شما سرریز میشود و راه را برای کلام میبندد؛ با شما شقایقهایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟واژههای خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبهروی شما ضجه بزنند. اما کاش میدانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجرههای خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژهای یافت نمیشود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگ
گله ها را بگذار!
ناله ها را بَس کن!
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم نداردکه ببیند
اخم دلتنگ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است تمام...!
مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت؟!
یا همین سال جدید ؟
بازکم مانده به عید...
این شتاب عُمر است...
من و تو باورمان نیست که نیست!
| فخرالدین موسوی سوادکوهی |
دانلود آهنگ فرزاد فرخ عاشقم باش
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * عاشقم باش * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , فرزاد فرخ باشید.
دانلود آهنگ فرزاد فرخ به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Farzad Farokh called Ashegham Bash With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه فرزاد فرخ به نام عاشقم باش
در نگاهت دریارو دیدمموج چشمت به رویا کشیدمبی هوا غرق شدم در نگاهتببین عاشقانه تورا میپرستمهر کجا باشی عشق تو ب
سلام
داشتم تصور میکردم کاش یکدونه ازین دستگاه های تایپ قدیمی داشتم و سیستمش جوری بود که با یه کابل وصلش میکردم به گوشی و قهوه تلخمو میخوردم و عینک گرد خنگولیمو میدادم بالا و تیک تیک شروع میکردم به نوشتن اصولا نوشتن اولین متن کار سختیه مخصوصا برای کسی که نویسنده نیست و کتابای کمی خونده اما همین که جایی هست که میشه چرندیات ذهن درهم برهممو بنویسم و منتشر کنم خودش کافیه برام .... وی اکنون به قطعه گابریل فوره گوش می دهد و انگشتانش را در موهای چربش
تصورکن : رفته ها؛ برگردن !
یکی از قشنگ ترین و در عین حال دلهره آورترین صحنههای غدیر، آنجاست که پیامبر فرمود به هر کسی که رفته، بگویید برگردد.
فکر کن، بعدِ یک مسیر طولانی رسیدهای به جایی که امیدی برای گذشتن نیست و توانی برای بازگشتن. تشنهای و دلتنگ، گرسنهای و دلتنگ، خستهای و دلتنگ.
بعد یکی فریاد بکشد به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. آن وقت چشم باز کنی و همه رفته ها را ببینی که دارند، برمیگردند.
عشق رفتهرفیق رفتهبابای رفتهمامان رف
من مانده ام تنهای تنها: از تنهایی دربیایید با خواندن این کتاب
من مانده ام تنهای تنها : محمدحسین قدیری
معرفی:
تا حالا شده فکرکنی تنهایی؟ تا حالا شده حس کنی اونهایی که درکت می کنند نیستند و وقت ندارند؟ تا حالا پیش اومده حس و حال دویدن، کار کردن، درس خواندن یا حتی شوخی وخنده نداشته باشی؟ به نظرت همه مردم یه روزی حس کرده اند که تنها هستند یا این شکل بعضی از آدمهاست؟ حالا درستش چیه؟ و باید چه کار کرد؟
بریده کتاب:
از زمان های بسیار قدیم تاکنون ما تل
و این را امشب فهمیدم که هیچ اهمیتی برای این موجود که اسمش مادر است ندارم
من حتی کنار این اهمیت نداشتنام میدانم از من خوششم نمیآیدو خیلی تلخ و گزنده هست
و چقدر سخت است درک کردنش اما من به راحتی هضمش کرده ام
چرا که..
قبل تراز اینها میدانستم و به دنبال اثباتش بودم
و امشب
به من اثبات شد
تلخ بود
اما حقیقتی بیش نبود
دیر و زود داشت،اما سوخت و سوز..نه
چه بهتر که زود فهمیدم و ای کاش زودتراز اینها حرف میزدم و متوجه این موضوع میشدم
اما درهرصورت زمان خوبی م
بعضی جداییها را نه جایی ثبت میکنند نه شاهدی دارند و نه کسی متوجهشان میشود. تنها میشوی، تنهاتر میشوی، میشکنی، خرد میشوی، از بین میروی بدون اینکه کسی بداند، کسی بفهمد، بدون اینکه جایی ثبت شود یا امضایی از کسی گرفته شود. تو خسته میشوی، سرخورده میشوی، ترک میکنی بدون اینکه حلقهای از دستت جدا شود بدون اینکه عکسی پاره شود، خاطراتی سوزانده شود، فریادی زده شود. تو آب میشوی، دگرگون میشوی بدون آنکه چیزی در دنیای بیرونت سانتی
امّا اصل بت پرستیدن میان خلق آن بود که به
روزگار آدم علیهالسلام فرزندان وی همه مسلمان بودند مگر فرزندان قابیل که کافر
بودند. مسلمانان ایشان را مهجور داشتندی و ایشان را فراپیش پدر نگذاشتید تا آدم را
وفات آمد. فرزندان قابیل خواستند که فرا کالبد آدم آیند، مسلمانان نگذاشتند. ابلیس
ایشان را صورتی کرد مانند آدم و در میان ایشان بنهاد و ایشان آن را بپرستیدن گرفتند
تا به روزگار ادریس علیه السلام. چون ادریس برفت شاگرد وی که خلیفت وی بود، صورت
کرد ما
روزی چند بار تصمیم میگیرم آن صفحهی کپک زدهی متروک ماندهی بیمصرف را برای همیشه ببندم و تمامش کنم اما یک چیزی مرا به آنجا وصل کرده است. یک چیزی به جز تو. گفته بودم اگر ماندهام فقط به خاطر تو ماندهام، دروغ نگفتم؛ اما چیزی که نمیگذارد آن صفحه را ببندم، حتا اگر تو هم دیگر آنجا نباشی آن عدد مزخرف بالای صفحه است. ۶۵۵ پست ناقابل. ۶۵۵ عکس در شش سال که خدا میداند هر کدامشان چقدر وقتم را گرفته. امروز رفته بودم آن قدیمیها را نگاه میکرد
آن روز تنها بودم؛ و من و تو ساعتها با هم حرف زدیم. باران برای تو که آن سر شهر بودی زودتر شروع شد و برای من که این سر شهر بودم دیرتر آمد. تمام چیزهایی که غلط بودند حس درست بودن داشتند. یا آن عید را یادت هست؟ و آن کتاب را؟ باآنکه سرت شلوغ بود برای خواندنش وقت گذاشتی؛ و در آخر حتی دوستش نداشتی؛ و من فهمیدم چقدر من و تو فرق داریم؛ و فهمیدم چقدر میتوانیم حسهای جدید از هم یاد بگیریم. یا آن روز را یادت هست که گفتی شب حالت بد شده بود؟ و من چقدر از اینکه
رفتنیهای مانده را بفرستید بروند .ماندنیهای زخمی ، زخمیتر میکنند رابطه را ...جا باز کنید برای آمدنیهای پشت در مانده .نه آزار ببینید نه آزار دهید .رها کنید نشدنیهای کش آمده را .نفسی تازه کنید ...خودتان را از بار ملامتهای به خوردتان داده شده خلاص کنید .یک حسهایی عشق نیست ؛ پافشاری بیهودهایست که علتش ترس از تنهاییست .حتی اگر عشق باشد راهش این نیست .در عشق جایی برای تحقیر نیست .رها کنید تا طوفان رابطه آرام بگیرد .برگشتنی اگر باشد به
از دوست خود بخواهید که دور از چشم شما یک عدد دو رقمی را روی کاغذ نوشته و عدد یک ( 1 ) را از آن کم کند. حالا باقی مانده را در عدد 100 ضرب نموده و بعد سن خود را به آن بیفزاید. سپس عدد 9
را به حاصل اضافه کرده و در پایان عدد 1020 را از حاصل کم کند و باقی مانده را به شما بگوید.
ادامه مطلب
گلوناس چیست؟
برای اغلب افراد نام و کارکرد سیستم GPS ناشناخته و مهجور تلقی نمی شود، اما نسبت به این سیستم ماهواره ای، کاربران کمتری با نام GLONASS آشنایی دارند. سیستم ناوبری ماهواره ای روسیه که تحت عنوان GLONASS شناخته می شود، یک سیستم ماهواره ای امنیتی، اطلاعاتی است که به عقیده بسیاری از کارشناسان، منفک کننده شرایط ردیابی روسیه از دیگر کشورهاست؛ تفکیکی که بیش از هر چیز نشان دهنده اهمیت امنیت و حفظ فردیت روسیه در برابر کشورهایی مثل ایالات متحده تل
درباره این سایت