نتایج جستجو برای عبارت :

عملیات فتح المبین نراق را تکان داد

دعوتِ یار شنیدند شهیدان نراقجانب جبهه دویدند شهیدان نراقتربیت یافتهٔ مکتب ایمان و جهادیار قرآن مجیدند شهیدان نراقهشت وهشتاد دلاور عَلَم عشق به دوشهمگی ناب٘ شهیدند شهیدان نراقهفت گمنام و یکی زینبی از آن آمارداده جان عرض خریدند شهیدان نراقبیست و یک سال مکّرر شده ز آنان تجلیلجلوهٔ صبح سپیدند شهیدان نراق
هان حضور شهدا را ز دل احساس کنیددور این سفرهٔ عیدند شهیدان نراقفارغ از غفلت و نومیدی و بی تدبیریمرد تدبیر و امیدند شهیدان نراقاین شعور اس
نوجوانی زندگی می کرد در این آب و خاکمَردِ مَرد از چهره های تابناکعارفی پرهیزگار و زاهدی بی ادعااز همه دلبستگی های زمینی پاکِ پاکعاقبت جان را فدای مکتب و آیین نمودچهره ی مرد خدا آغشته شد با خون و خاکهست شهیدی از دیار فاضلین ، شهر نراقنام محمّد قجری آزاده ی این آب و خاک
علی(میرزاعلی) قجری فرزند غلامعلی اهل شهر نراق
 
‍ تقدیم جهت برگزاری کنگره گرامیداشت سردار پاسدار محمد علی قجری شهید آغازگر و خط شکن در شهر نراق تاریخ ۷ آذر ۱۳۹۸ 
بسم الله الرحمن الرحیم
الفتح المبین

رجب 1441 هـ


ت
عنوان المحاضرة
الرابط

1
حقیقة العبودیة و عبودیة الامام الكاظم علیه السلام

2
مراتب الفتح المبین و البصیرة النفسیة

3
المبعث و عبودیة النبی الأكرم صلى الله علیه و آله
حقن الدهون انتشرت فی الآونة الأخیرة الكثیر من عملیات التجمیل، لزیادة جمال الوجه، حیثُ یستحوذ جمال الوجه والبشرة على اهتمام وتفكیر المرأة، لذلك نجد الكثیر من النساء یلجأن إلى تطبیق العدید من الوصفات الطبیعیة للبشرة قبل التفكیر فی اللجوء إلى عملیات تجمیل الوجه، أمّا فی حال كانت مشاكل الوجه كبیرة ولا یمكن علاجها بالخلطات الطبیعیة یكون الحل بإجراء هذه العملیات التجمیلیة المختلفة للوجه بناءً على طبیعة المشكلة، إنّ عملیات تجمیل الوجه هی ع
حقن الدهون

انتشرت فی الآونة الأخیرة الكثیر من عملیات التجمیل، لزیادة جمال الوجه،
حیثُ یستحوذ جمال الوجه والبشرة على اهتمام وتفكیر المرأة، لذلك نجد الكثیر
من النساء یلجأن إلى تطبیق العدید من الوصفات الطبیعیة للبشرة قبل التفكیر
فی اللجوء إلى عملیات تجمیل الوجه، أمّا فی حال كانت مشاكل الوجه كبیرة
ولا یمكن علاجها بالخلطات الطبیعیة یكون الحل بإجراء هذه العملیات
التجمیلیة المختلفة للوجه بناءً على طبیعة المشكلة، إنّ عملیات تجمیل الوج
سلام بر مجموعه دوستان شال و کلاه کرده، برای مبارزه با ویروس کرونا در مبادی ورودی شهر نراق ، خسته نباشید .چنین روزی در دوم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ عملیات فتح‌المبین با رمز یا زهرا(س) در جلگه خوزستان آغاز شد.  این عملیات نقطه عطف جنگ ایران و عراق است که در نهایت منجر به بیرون راندن نیروهای عراقی از بخش بزرگی از خاک خوزستان شد.چه کسی می داند جنگ چیست؟چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گر
رفتی ای حجت خدا و ببینبردی از ما چگونه صبر و قراربی تو شهر نراق پاییز استبی تو ما را نمانده فصل بهار ای که گفتی همیشه با رهبرآنچه فرموده ای کنم رفتارجنگ با کفر افتخار تو بودای تو رزمنده ی تمام عیارحیدری بودی و قسم خوردیکه بجنگی چو حیدر کرارمن ندیدم که جبهه ای باشدکه نکردی تو اندر آن پیکار
ای که گفتی ز باقر و صادقای که کردی ز جان خود ایثارسالها جنگ کرده ای با جهلتا ره عِلم را کنی هموارمسجد جامع را شدی زینتتا ابد ماندنی است این آثارجای تو خالی ا
این ها دیگر سنگ قبر خطاب نمی شوند . این سنگ نبشته های بیش از یک قرن قبل نشانی از فرهنگ و تاریخ با اهمیت شهر پُر تجارت نراق می باشد . علامت های روی سنگ حکایت های متفاوتی دارند . وفات یافت مرحوم آسید باقر ابن آسید مرتضی نراقی فی شهر رجب 1338(برابرفروردین 1299)
از استاد حاج سید مجتبی غفاری بابت اولین بازخوان این اثر 102 ساله قدردانی می کنیم.
باز هم مرغی خوش الحان بَر دِلان بنشسته رفتباز هم یک عالَمی دل از جهان بگسسته رفتبود نامش شیخِ اَکبر شهرت او حیدریهمچو حیدر دست خود از مال دنیا شسته رفتآنکه با فن بیان خود برای حفظ دینسال ها زحمت کشید با کوله باری بَسته رفت
خطبه هایش در نماز جمعه ها یادش بخیرآن امام جمعه و روحانی شایسته رفتعاقبت آن یار دیرین امام و رهبریپَر کشید از جمع یارانش ولی آهسته رفتآه و صد افسوس که از بین ائمه حیدریحجت الاسلام ما آن عالم وارسته رفتآنکه با یاد شهیدان نر
نراق بخشی از شهرستان دلیجان در استان مرکزی از گذشته تا کنون با مَحله های زیبایش مشهور می باشد.
با کمک مردم تاریخ دوست نام مَحله های نراق جمع آوری گردید :1- محله شربتی ها(کوچه اسدآبادی)2- محله دنیاران(مقابل مسجد بازار)3- محله نراق نو(کوی ولیعصرعج)4- محله لاجره یا لاچار(کوچه شهید حسن(حمید) ابراهیمی )5- محله شکاری(پشت مسجد جامع)6- محله مُلا کوهی(کوچه شهیدان احمد ابراهیمی و عباس رمضانی)7- محله چاله ماه جَبین یا چاله ماماجی (محوطه خانه مظفری ها منشعب از ک
محمد علی قجری یکی از پاک ترین فرزندان خطه نراق و دلیجان بود . ارزش ایثار و شهادت نزد ایشان در بالاترین حد قرار داشت . علاوه بر سه صفت از جان گذشتن و دفاع از دین و شجاعت را در میان صفات بارز شهدا دارای بیشترین فراوانی بود . در یک کلام سردار شهید محمدعلی قجری الگوی همه شهدای منطقه بود .
پس بر ما است که حق این شهید بزگوار را آنگونه که شایسته است بجا آوریم و قطعا ادای این حق مستلزم آن است که :
1- فرهنگ شهادت و ارزش مجاهدت در راه خدا را برای همه تبیین کنی
محمد علی قجری یکی از پاک ترین فرزندان خطه نراق و دلیجان بود . ارزش ایثار و شهادت نزد ایشان در بالاترین حد قرار داشت . علاوه بر سه صفت از جان گذشتن و دفاع از دین و شجاعت را در میان صفات بارز شهدا دارای بیشترین فراوانی بود . در یک کلام سردار شهید محمدعلی قجری الگوی همه شهدای منطقه بود .
پس بر ما است که حق این شهید بزگوار را آنگونه که شایسته است بجا آوریم و قطعا ادای این حق مستلزم آن است که :
1- فرهنگ شهادت و ارزش مجاهدت در راه خدا را برای همه تبیین کنی
هنبو(henebuo)
یک واژه راجی نراقی است که از سالیان دور در شهر تاریخی نراق رایج بوده و
بر خلاف واژه هایی که منسوخ شده اند این واژه هنوز در بین مردم شهر نراق
خصوصا نسل جوان امروزی از ارزش واهمیت خاصی بر خوردار می باشد.
هِنِبُو
به معنی خبر ، اطلاع ، بی خبر بودن یا خبر نداشتن می باشد .در قدیم اکثر
خانه های نراق به صورت قلعه بود بدین صورت که چند خانوار در این قلعه ها
زندگی می کردند وهمیشه از حضور و حال یکدیگر اطلاع داشتند. اگر فردی یا
خانواده بدون اطل
ژاندارمرى سال 1290 هجری شمسى توسط سه افسر سوئدى به ریاست کلنل یالمارسن در ایران راه اندازى شد. 27 سال بعد تاریخ ٢ تیر ١٣١٧ پاسگاه ژاندارمرى در نراق افتتاح گردید.
نشان ژاندارمری شاهنشاهی ایران
مکان پاسگاه منزل استیجارى مرحوم حاج غلام حسین قاسمی واقع در میدان و مقابل منزل حاج علی محمد صادقى قرار داشت که اکنون فقط زمین آن باقى است.
نمایی از ساختمان قدیم پاسگاه ژاندارمری شهر نراق در سال 1369
در پی سیل تخریب گر سال ١٣۴٨  در شهر نراق و ساخت ٢٣ واحد مسک
خدمت جناب آقای معاون التجار(فضل اله نراقی فرزند محمد جواد) زیده اجلالهفدایت شومدستخط مبارک واصل شد از سلامتی اطلاع حاصل گردید . در خصوص آمدن سارقین و نقل کردن مراتب به مقامات عالیه خدمت آقایان حسب المرقوم خدمت همه شان نقل کرده اقدامی که لازم است فعلا از طرف ادارات ... مطابق انتظار نتوانند بنمایند ولی قواء(گرسنگی - دشت و زمین خالی وبی آب وگیاه) ... اموراتی را حتی الامکان در مقابل دارند . آقا زاده ها را از قول چاکر احوالپرسی کنید ارادتمنداگر در مو
دهه 60 و سال هایی که مرحوم کربلایی علی کرباسی خادم مسجد جامع  شهر نراق بود سن کمی داشتم .در ماه مبارک رمضان موقع اذان مغرب با یکی از دوستان سر تکبیر گفتن نماز جماعت بحثمان شد .

شهید حسن کرباسی
حسن کرباسی فرزند کربلایی علی به ما تذکرداد ولی ما گوش نکردیم .فلذا حسن ما را برد کنارحوض کوچکی که در شبستان قدیم مسجد بود ما را  داخل آب برد  و چون تابستان بود ما کیف کردیم. حسن کلی به ما خندید و بعد هم رفتیم داخل مسجد و نوبتی مُکبر شدیم .
از رفتارش خیلی خوش
قبول اجاره شرعیه نمود کربلائی صادق وَلد عمو نصرالله استاد محمد سان نراقی(صادق فرزند نصراله ابن محمد سان نراقی) از مخدره(زن با حجاب) المسماه صبیه(دختر) مرحوم آقا غلامرضا استاد آقاخان نراقی زوجه جواد ولد آقا حبیب اله حاجی آحمزه تمامی یکدرب یورت(مکان – اتاق خانه) انبار شهره واقعه در تحت اطاق عبدالرحیم آقا موسی(عبدالرحیم فرزند موسی) که در خانه حاجی کاظم شهره قُرب(نزدیک) مدرسه نراق است ضمیمه مَمَر(گذر) و مدخل(جای درآمدن) و مُشاع(مشترک) ... متعلقه ع
از آن وقتی که ویروس آمد و بُرد
سلامت از بزرگ و کوچک  و خُرد
 
به شهرم  همتی چندان روانه  شدن عاشق به یاری  آن  زمانه
 
جوانان وطن با شور و حالیکُنند شهر را ز این  ویروس  خالی
 
سپاهی و بسیجی دست در دستهمیشه پای کار تا می توان  هست
 
همه اهل محل از مرد و از  زنکه یاریِ کرده اند این جمع بیست تَن
 
به تهران و به قم از هر دیاریکمک های فراوان داده یاری      بسازند همتی در طول دوران  همه فعال کار تا زیر باران
 
بنازم شهر فاضل ای نراقیحریفش هم نشد ویروس
سندروم کودک تکان خورده یک آسیب مغزی جدی است که به علت تکان دادن شدید نوزاد یا کودک نوپا ایجاد می‌شود. این آسیب سلول‌های مغزی کودک را تخریب می‌کند و مانع از این می‌شود که اکسیژن کافی به آن‌ها برسد. از آنجایی که سندروم کودک تکان خورده ناشی از سوءرفتار است؛ نوعی کودک آزاری نیز محسوب می‌شود که می‌تواند به آسیب دائمی مغز یا مرگ منجر شود. بروز این سندروم از طریق آموزش به والدین و اطرافیان قابل پیشگیری است. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه ت
براساس گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ واژه سَحَل یک گویش محلی در بین مردم شهر نراق است . معنی این کلمه احتمالا به معنی کَندَن و تراشیدن که همان سنگ تخت با ضخامت کم باشد .
سَحَل سنگ تختی است که در نراق مورد استفاده فراوان قرار می گرفت و در شرایط فعلی هم با تغییرات برای بعضی مراکز که نیاز به زیباسازی دارد همچنان بهره برداری می شود . سَحَل کاری یا سَحَل فَرش همان موزائیک فرش کنونی است و از استحکام بالایی در گرما و سرما برخوردار می باشد . در قدیم ای
حاجیه نجمه خانم اصالتش مربوط به خراسان است ولی چون با آقای رضاخان امینیان فرزند غلامحسین نراقی معاون الممالک ازدواج نمود و به رسم قدیم و تبعیت خانم ها از آقایان نام خانوادگی امینیان را برای خود انتخاب نمود . پدر نجمه خانم به مُعزالتجار ملقب بود .  
وقتی بیابان های حومه مزرعه شریف آباد و پای کوه سترک اُل توسط نجمه به زیر کشت و زرع و آبیاری رفت به نجمه آباد یا نجم آباد مشهور گردید . بعدها اسامی دیگری از این منطقه آبادشده سر زبان های نراقی ها بو
بر اساس گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ شهر نراق با وجود بناهای تاریخی نظیر یخچال طبیعی از مناطق ویژه گردشگری شهرستان دلیجان در استان مرکزی با پتانسیل بالای جذب توریست در سطح بین‌المللی است .
در شهر نراق یخچال طبیعی وجود دارد که به وسیله آن در فصل گرم سال از آن یخ طبیعی تهیه می شد. این بنا که پایین تر از دانشگاه و حومه آبشار سَر آسیاب قرار دارد با مصالحی از سنگ و شفته گل درست شده و دارای سقف مخروطی شکل است.
در زمستان های سرد نراق، متصدی یخچال هر
مُقنیان شهر نراق و به طور کلی همه مقنّیان ، فناوری خاصی برای مسقر کردن چرخ در سَرِچاه  داشتند بدین صورت که قبل از شروع کار سه عدد سنگ به اندازه یک دانه گردو در دست می گرفتند و سر دهانه چاه می ایستادند.
سپس دستان خویش را طوری در دهانه چاه  طوری تنطیم می کردند که سنگ وسط بین هر دو دست در مرکز دایره شکل میله چاه قرار گیرد.این کار با دقت زیاد انجام می گرفت. بعد از تنطیم دست ها در حالی که دست ها رو به جلو و در دهانه چاه قرار گرفته بود، سنگ وسط را به صور
مرداد ماه 1367 ایّام پایانی جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران بود که قطعنامه 598 مطرح گردید . سازمان مجاهدین خلق(منافقین) فرصت را مغتنم شمرده و با مساعدت ارتش متجاوز عراق از شمال عراق وارد استان کرمانشاه شد تا به خیال واهی خود سه روزه وارد تهران شوند .
علاوه بر ارتشیان دلاور نراق قریب 35 نفر از نیروهای پاسدار و بسیجی شهر دلیران نراق در عملیات مرصاد یا پدافندی آن حضور داشتند .
یکی از جان برکفان و چهره دوست داشتنی اهل نراق جناب آقای حسن کاظمی فرزند سلط
 من ز شهردار گرامی و انجمن شهر تقدیر فراوان دارم  ازتلاش همه کارکنان پاکبانان قدر وسپاس  فراوان دارم  همه اقدام نمودند به سمپاشی این شهراز دل و جان  آفرین برهمگان باد و لطف خدا پشتیبان آن سپاهی و بسیجی دلاور که چند سال علیه دشمن جان به کف جنگ نمودند و آزاد نمودند میهن 

همه امروز زدند دامن همت و خدمت بِهمشهری خویش کنترل بهر کرونا و تقسیم مواد بهمشهری خویش نوجونان غیور آماده خدمت درشهر با کمال ادب و مهر ببردند بسته داخل شهرمی نمایم تشکر زنی
۱۳۳۴/۵/۱۵قراردادبین اینجانب احمد صدقی(احمد یوسفی فرند نایب حسین خان نراقی ) و آقای سیدحسن(حسینی) ولد مرحوم آقا سید محمد نراقی برای کشت و زرع چهار طاق آب و ملک مزرعه محمد آباد را بشرح زیر .اول - قرار شد از پائیز ۱۳۳۴ چهار طاق آب و مِلک مزرعه را در اختیار آقا سید حسن بگذاریم و زمین هائی را هم که تعیین می شود و یا اعیانی می باشد به او واگذار کنیم که تا سه سال کشت و زرع نموده محصول آنرا بشرح زیر تقسیم نمائیم .۱-گندم.جو.نخود.لوبیا.سیب زمینی.پیاز.گلوزه ک
 به گزاش سایت سلحشوران شهرنراق ، استاد محمد برشان کارشناس تاریخ آب و آبیاری ، نویسنده و پژوهشگر کرمانی در سفرنامه اش تحت عنوان " سفرنامه آب ها از مهریز تا میمه " نگارش زیبایی دارد که به همت آقای محمدرضا خلیلی دلیجانی در بیست و هفتمین شماره فصلنامه عصر طلایی دلیجان آبان 1398 به چاپ رسید .
ضمن تشکر از مساعدت صمیمانه استاد سعید اصغری نویسنده و پژوهشگر صاحب نام شهرستان دلیجان در این سفرنامه به صورت گزینشی مطالب مربوط به قنات های دلیجان و نراق را ت
من برای خداحافظی آمده بودمبرای آغازی بی پایاننه برای نبش قبر خاطرات مردهتو اما...بوی تواز پشت پنجره می‌آمدو تکان پرده توریدست‌های لرزان تو رالو می‌دادمن برایت دست تکان دادمو تو شایداز پشت پرده توری سفیدبرای تنهایی‌ام گریه کردیلرزش شانه‌های سایه‌اتتو رالو می‌داد. 
نام کتاب : آبنبات دارچینینویسنده : مهرداد صدقیانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب در ادامه ی کتاب آبنبات هل دار آماده است که دوره بزرگی محسن را شرح می دهد ،محسن علاوه بر دریا عاشق دختر بزرگتر از خودش می شود که بعد ها می فهمد او ازدواج کرده است .
  این مجموعه در قالب طنز بوده  و دارای « ۳۹۶ » صفحه و مناسب گروه سنی ( د و ه ) یاهمان سال های (هفتم تا دوازدهم ) می باشد .قطعه ای از کتاب :سوار اتوبوس شدم دیگر برایم مهم نبود که توی بوفه ام و کسی که کنار من تو
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
حاضرم هزینه رفت و آمد با ماشین شخصی، تاکسی و یا هر وسیله‌ای را که بغل دستی‌ام در قطار دوست دارد به او بدهم، فقط دیگر با قطار، آن هم از نوع اتوبوسی هیچ‌جا نرود، بس که تکان میخورد.حالا بنده خدا کاری هم با من ندارد. یعنی اصلا تکان‌هایش اثری بر من ندارد، من فقط ناراحت خودش هستم. طوری تکان میخورد و صندلی قطار برایش اذیت کننده است، که انگار در شکم مادرش هم روی یک کاناپه خیلی راحت بوده. یا مثلا سیاست‌مداری چیزی است و عادت به ان صندلی‌ها ندارد.خدار
نام فریدون فروغی در میان افراد نام آشنای شهر نراق می‎درخشد. هنوز دستخط فریدون در منزل قدیمی پدر، که در اختیار میراث فرهنگی جهت بازدید توریست‎ها است، وجود دارد.



به نظر شما آیا شهری که از هر سه طرف محصور در کوه باشد، می‎تواند آب‎وهوایی مطلوب و دلچسب نداشته باشد؟ شهری که بافت قدیمی خود را حفظ کرده و در طول سال‎ها ترکیب آن از بناهای قدیمی، کوچه‌های سنگ‌فرش، امامزاده‌ها و باغ‌ها تغییری نکرده باشد، می‎تواند برای گردشگران مقصدی خاص نباش
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
زیارتم که تمام شد، چالاک بیرون آمدم و به دنبال او گشتم. چشمم را در یک لحظه به تمام آن زمین وسیع گرداندم و پس از مدتی او را یافتم. سلانه سلانه نزدیک من میشد، گونه هایش نمناک بود...گفتم:گریه کردی؟ مگر از خدا چه میخواهی؟مگر همه چیزت من نیستم؟ دیگر چه از خدا میخواهی پرمدعا؟خنده ای کرد و سرش را تکان داد. با تکان دادن سرش قطره ای اشک از چشمش به پایین افتاد. با دیدن آن صورت معصوم قلبم به هم کوفته شد!گفتم:یادت باشد به هتل که رسیدیم، تو را در آغوش بگیرم و چ
شدت جنگ عراق بر علیه ایران شدت گرفت و رهبر کبیر انقلاب سید روح اله خمینی(ره) از جوانان درخواست نمود جبهه ها را پر کنند .غلامرضا حیدری متولد 1348 با جمعی از جوانان نراق که تازه وارد 16 سال شده بود همه آمال و آرزوها را رها کرده و به ندای هل من ناصر رهبر انقلاب لبیک گفت .
آنان لباس رزم بسیج را برای دفاع مقدس از آب و خاک و دین پوشیدند و نراق را به سمت سرحدات استان خوزستان ترک گفتند . حضور این جوانان در تاریخ حماسه آفرینی مردم این دیار ثبت شد و همچنان باع
بنده 12 بهمن 1357 به اتفاق پدرم مرحوم سید رضا باشی که یکی از مشتاقان آیت اله خمینی بود از نراق به تهران رفتیم تا برای پیشواز آقا مهیا باشیم . تا نزدیکی میدان آزادی پیش رفتیم و به قدری جمعیت بود که انسان حیرت می کرد .
آن شب سرد زمستان مردم مشتاق از روز قبل یعنی 11 بهمن در خیابان ها به عشق دیدار آقا سپری کردند تا اینکه اعلام کردند حضرت آقا وارد فرودگاه مهرآباد شد . وای که چه قیامتی شد و آنقدر ازدحام زیاد بود که آخر آنجا موفق نشدیم حتی ماشین آقا که در آن
از اینکه همیشه، روزی سه بار بعد از هر بار شستن استکان ها، سینی چای را فقط آب می کشید و پشتِ لوله ی آب می گذاشت متنفر بود. از صحنه ی لوله ی گچ گرفته روی یک سینک سابیده شده و یک سینی چای فقط آبکشی شده و قهوه ای از لکه های چای، آنقدر قهوه ای که معلوم نبود اصلا چه رنگی بوده! از همان چند تفاله ی ته مانده روی سینک هم! قد و سنش باهم قد نداد بیشتر از اینها متنفر شود، از دم کنی زرد و چرک، از دستگیره های نصفه سوخته و...
بیست ساله که بود داشت زیر غذای سر رفته روی
کاش میدانستی این روزها خسته‌ترم، ولی بیشتر کار می‌کنم...
با دوستانم قطع ارتباط کرده ام. می‌توانم همه چیز را فراموش کنم. دلم که تنگ میشود میخوابم. چیزی نمی‌بینم. چیزی نمی‌شنوم. چیزی نمی‌خواهم. اشتها ندارم. زیاد حرف نمیزنم.
از اتاقم بیرون آمده‌ام. همه‌ی دنیا گوشه‌ی اتاق من است. با دری که روی خودم قفل کرده ام. با پنجره‌ای که گاهی از آن برای عابران دست تکان میدهم...
حوصله‌ی کتاب خواندن ندارم. شعر‌های عاشقانه احمقانه به نظر می‌رسند. می‌‌خندم
یکدفعه دلم می گیرد و درد عمیقِ زخمی را بر عمقِ جانم احساس می کنم.
حسِ ناخوشایندی فراتر از فراموشی و نسیان به دلم راه می یابد.
با خودم فکر می کنم مثلا توی روزنامه بنویسند؛ مدیرعاملِ جوانِ شرکتی
عاشقِ یک تکه استخوان شده. ماجرا این است که آن دخترک خندیده بود و
شانه های لاغرش زیر مانتوی حریرش تکان خورده بود.
همان لحظه مدیر عاملِ جوان عاشقش شد. همان لحظه که شانه های لاغرش تکان می خورد
و می خندید. او عاشق دو تکه استخوانِ اسکاپولا شده است.
دو تکه استخو
یکدفعه دلم می گیرد و درد عمیقِ زخمی را بر عمقِ جانم احساس می کنم. حسِ ناخوشایندی فراتر از فراموشی و نسیان به دلم راه می یابد. با خودم فکر می کنم مثلا توی روزنامه بنویسند؛ مدیرعاملِ جوانِ شرکتی عاشقِ یک تکه استخوان شده. ماجرا این است که آن دخترک خندیده بود و شانه های لاغرش زیر مانتوی حریرش تکان خورده بود. همان لحظه مدیر عاملِ جوان عاشقش شد. همان لحظه که شانه های لاغرش تکان می خورد و می خندید. او عاشق دو تکه استخوانِ اسکاپولا شده است. دو تکه استخو
بازی خلاقانه برای کودکان 
ابزار ساده‌ای برای تولید صدا و ریتم
وسایل مورد نیاز: بطری‌های پلاستیکی گردن باریک،برنج،لوبیا،ارزن،ماکارونی،نوار چسب.

روش انجام کار:بطری‌ها را پر از برنج،لوبیا،ماکارونی و ارزن کنید.در آنها را محکم با نوار چسب ببندید. با نوار چسب برایشان دستگیره بسازید.بهتر است برای هر کودک دو عدد از آنها تهیه کنید.حال اجازه دهید کودکان آنها را به دست بگیرند و تشویق‌شان کنید تا با تکان دادن و به هم زدن دست‌ها صدا تولید کنند.می
دیری است که از حال خودم سیر شدمبازیچه امتحان تقدیر شدم
 
تا خواستم از بند اسارت  بگریزمآهو شدم و به دام نخجیر شدم
 
می خواستم از دامنه تا قله بپویماز پای فِتادم و زمین گیر شدم
 
افسوس جوانیم به غفلت طی شدیک روز شکستم و شبی پیر شدم
 
وقتی که به خود نگاه کردم دیدماز پای به سَر درغُل و زنجیر شدم
 
آری شده ام کَلاف سَر در گُم و افسوسدر پیچ وخَم زمانه تحقیر شدم
علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق  اردیبهشت 1399
  پایان نامه تاثیرابعاد ساختاری سازمان بر رضایت شغلی کارکنان  دانلود متن کامل پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد رشته  مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد(M.A) رشته مدیریت دولتی گرایش تشکیلات و روشها   عنوان: تاثیرابعاد ساختاری سازمان بر رضایت شغلی کارکنان مورد مطالعه: (دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه … ادامه خواندن "پایان نامه در مورد رضایت شغل"
ادامه مطلب
در سرزمینی که علی احباب دارداز مردمانی جنگجو ، اصحاب داردکودک دِگر جانی ندارد تا بگوید  لب های خُشکش التماس آب دارد آه از یمن اینگونه بایستی بگویممادر به دستش کودکی بی تاب دارداما جهان در خواب آرامی است انگارکودک کشی و خواب ناز ، اعجاب دارد!مظلومیت تا کی ، بگو دنیا چگونهاشک یتیمان یمن را تاب دارد ؟ای استواران یمن قائم بمانیددنیا عقیق ناب را نایاب داردمی آید آن یاری گر مردان تنهااثبات می گردد جهان ارباب دارد
 شاعر : مهدی یوسفی فرزند عباس اه
دوشنبه ١ اردیبهشت ١٣۴٨ برابر ٣ صفر ١٣٨٩ بر اثر بارش شدید نیم ساعته و جاری شدن سیل پُر آسیب قسمتی از شهر نراق  ویران شد .در تاریخ فوق رگبار نسبتا قوی در قسمت جنوب یا جنوب شرقی نراق یعنی دره های رضاییه ومنظریه و سایر دره های اطراف شروع به باریدن می کند که در اثر آن سیل شدیدی از طرف قنات آصف آباد به شهر نراق جریان پیدا می‌کند.
در همین اثنا یک نراقی دلسوز به نام غلامحسین حیدری فرزند کربلایی علی که این صحنه را می بیند‌ سراسیمه و با اضطراب خود را به
« طراحی وب‌سایت ایده‌آل شما »


این سندرم به نام «سندرم تکان شدید نوزاد» شناخته می شود و به طور معمول کودکان زیر ۵ سال را تحت تاثیر قرار می دهد. شرایطی که می توانند در نتیجه این حمله رخ دهند، شامل موارد زیر می شوند:
- ناتوانی های یادگیری و رفتاری
- تشنج
- آسیب مغزی
- فلج مغزی
- نابینایی
- فلج
- مرگ
چرا پرتاب کودکان به هوا خطرناک است؟
سندرم تکان شدید وقتی رخ می‌‌دهد که سر شیرخوار یا کودک به طور ناگهانی و به شدت تکان داده شود و یا سریعا به عقب و جلو پ
ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه
خشکى را گرفت و تکان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى
پرسى چرا چنین کردم ؟
گفتم : چرا این کار را کردى ؟
در پاسخ گفت :یک وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت
شاخه خشک درخت را گرفت و تکان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان
! سۆ ال نکردى چرا این کار را انجام دادم ؟
گفتم : منظورتان از این کار چه بود؟
فرمود: وقتى که مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نما
چشمانم را میبندم.... همه جا سفید است... دشتی پراز گل های زیبای سفید را می‌بینم.... گوش تا گوش گل است... پاهایم را تکان می دهم.... گل ها به انگشتانم چسبیده اند... اما حسش را دوست دارم... رطوبت و سرمای گل را دوست دارم.. شروع به دویدن می کنم.... باد موهایم را از خود بی خود کرده است... تکان تکان می خورند... انگار مست کرده اند.... می دوم جیغ می کشم ... گاهی می خندم بلند بلند.... صدای خنده هایم توی گوشم می پیچد... چشمانم را می‌بندم ... زمین می خورم.... بلند میشوم مثل دیوانه ه
بر اساس گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ عَصارخان از نظر لغوی به معنی عُصاره گیری و افشرده کردن و جایی که روغن در آنجا گرفته می شود به روغنگیرخانه یا عَصارخان (عَصار خانه)معروف است.
صَنعت عَصاری در تاریخ ایران سابقه دیرینه داشته تا جایی که در زمان داریوش، پادشاه هخامنشی کُنجِد جز کالاهایی بود که از ایران به مصر صادر می شده است. این صنعت در دوره صفویه ، همچون صنایع و هنرها در این دوران به رونق چشمگیری چه از منظر صنعت و چه از نظر معماری دست می یاب
جسم را در هاله ی تقوا نمودن، مشکل استوَرنه پیچیدن درون سیم و زر، دشوار نیستوَز خدا راه سعادت، کرده ام من آرزوراههای پیش رویم، هیچ یک هموار نیستدردمندی را بُوَد، تفکیکِ بینِ عاقلانآنکه از خوف خدا گریان بُوَد، بیمار نیستروزه یعنی چشم دل بُگشودن و دیدن، خداوَر نه روزی را به سَر بُردن گرسنه، کار نیستاهل جنّت می شود، آنکس که بی کبر و ریاستیا که از بُخل و حَسد در جسم او، زنگار نیستیا کم است ، یا من نمی بینم کسی را اینچُنینیا که در اطراف ما، اینگون
گمان کردی نفهمیدم ؟ من همه چیز را می دانم . خونِ روی دیوار را دیدم . آخرین زوزه ی دردناکش را شنیدم و لرزیدم . تکان تکان خوردن مردمک های نمناکش را به خاطر سپردم ، من پنجه هایی که آخرین رمق را بر گلوگاه زمین ریختند و فشردند ، و فشردند ، و فشردند ؛ بر حنجره ی جهان حس کردم
و چشم های تو را ؛ ای محبوب ترین من !
و اشک هایت را . اشک هایت ؟ 
از آنها وام دار کدام ابر بودی ؟ کدام آسمان را بازیچه‌ی زنشِ آرام پلک هایت کردی که می باریدی و داشتی جهان را در بارانی غری
چند صباحی بمان، یا حسن عسکریبار مبند ای جوان، یا حسن عسکریلحظه ی دردسرت، آمده بالاسرتمهدیِ صاحب زمان، یا حسن عسکریشکرِ خدا در گذر، حضرت نرجس ندیددست تو در ریسمان، یا حسن عسکریتشنه لب سامرا، ماه ربیعت چراگشته شبیه خزان؟! یا حسن عسکریدر دل زهرایی ات، خاطره ی محسنشریخته داغی گران یا حسن عسکریداغِ دلت این شده، از غم محسن شده...فاطمه، قامت کمان، یا حسن عسکریرنگِ رخت را عجیب، زهر بهم ریختهتشنه لبی بی گمان، یا حسن عسکریخورد اگر ظرف آب، بر لب و دند
بسم اله خیرالاسماءالحمدالله الذی احل البیع والشری و حرم الغصب و الربا و صل علی محمد وآله.وبعد حضور یافت در عالی محفل شرع مطاع عالیحضرت سعادت آیت آقا احمد خلف مرحمتشان فخرالحاج حاجی محمد جعفر نراقی و دانسته و فهمیده بیع نمود و بفروخت لازما جازما صحیحا شرعیا قطعیا در حالت مایصح عنه الاقاریر الشرعیه به عالیحضرت آقا شیخ محمد خلف مرحوم آقا شیخ جعفر نراقی همگی و تمامی مجری المیاه یکطاق شایع کامل از جمله بیست طاق آب قنات رودکیه علیا(الان به روکی
جنین شما دائم حرکت نمیکند. گاهی اوقات زمان خواب و استراحت اوست و گاهی اواقات بیدار است و می چرخد. اگر در سونوگرافی حرکت جنین را ندیدید ممکن است او در حال استراحت باشد.
اولین تکان خوردن جنین در شکم مادر، احساس فوق‌العاده‌ای برای زنان باردار ایجاد می‌کند که منحصر به فرد است؛هر چند جنین از هفته هفتم یا هشتم شروع به تکان خوردن می کند و در سونوگرافی می توان این مسئله را مشاهده کرد ولی تکان خوردن جنین در داخل رحم معمولاً قبل از هفته های 16 تا 22 احس
در حادثه‌ی تروریستی نیوزلند آن‌هایی که به خواب ابدی فرو‌رفتند جهانی را بیدار کردند. جهانی که گمان می‌کرد هر چه حاشیه دارد عقده‌ی حاشیه‌نشینان مهاجر و مسلمان است. اما کور خوانده بود ما همه فرزندان قابیل بودیم. این ژن بد دیگر پیش خودش نمی‌گوید چون نژاد، رنگ، تبار و دینم فلان است، پس آدم نمی‌کشم، از قضا چون نژاد، رنگ، تبار و دین دیگری فلان است او را می‌کشد. دنیا بعد از این حادثه تکان خورد، ما نیز تکان خوردیم، تکان دو کان که بر تیر چراغ برق
سندرم کودک تکان خورده را چقدر می شناسید؟ سندرمی که می تواند عوارض خطرناکی برای نوزاد به همراه داشته باشد. دکتر مسعود حسنوند عموزاده متخصص مغز و اعصاب کودکان درباره سندرم کودک تکان خورده گفت:«آسیب به سر ناشی از بدرفتاری که به آن سندرم کودک تکان خورده خوانده می شود ،نوعی آسیب ناشی از خشونت است که شیرخواران و کودکان کمتر از ۳ به آن مبتلا می شوند. آسیب مغزی در نتیجه ضربه مستقیم به سر، پرتاب کردن کودک یا تکان دادن شدید نوزاد ایجاد می شود. عواملی
برای تکان دادن دنیا ابتدا باید خودمان را تکان دهیم
سعادتمند کسی است که از هر خطایی که از او سر بزند تجربه تازه به دست آورد.
سقراط
افلاطون موفقیت پیش رفتن است، نه به نقطه پایان رسیدن.
مردان موفق وسایل کار خود را خود می جویند، در حالی که آدم های ناموفق و بی تصمیم دایم به دنبال دیگرانند.
چنو کالد
لباس سنتی یا محلی به لباسی
گویند که افراد بومی یک منطقه می پوشند. این لباس ها برگرفته از آداب و
رسوم هر منطقه و با توجه به منابع موجود در آن منطقه است. لباس محلی از قرن
ها پیش نمادی از فرهنگ وهنر هر منطقه بوده و احیای آن می تواند یاد فرهنگ
نیاکان وگذشتگان را زنده نگه دارد .
لباس های محلی نراق در قدیم از
پارچه های قَدَک دوخته می شد که زنان سختکوش نراق آن را می بافتند و سپس به
لباس تبدیل می کردند . در آن زمان چیزی به نام پارچه وجود نداشت و شغل قدک
لباس سنتی یا محلی به لباسی
گویند که افراد بومی یک منطقه می پوشند. این لباس ها برگرفته از آداب و
رسوم هر منطقه و با توجه به منابع موجود در آن منطقه است. لباس محلی از قرن
ها پیش نمادی از فرهنگ وهنر هر منطقه بوده و احیای آن می تواند یاد فرهنگ
نیاکان وگذشتگان را زنده نگه دارد .
لباس های محلی نراق در قدیم از
پارچه های قَدَک دوخته می شد که زنان سختکوش نراق آن را می بافتند و سپس به
لباس تبدیل می کردند . در آن زمان چیزی به نام پارچه وجود نداشت و شغل قدک
"فرقة بالسیوفِ وفرقة بالرماحِ وفرقة بالحجارهِ وفرقة بالخَشَبِ والعصا..."
پر شده دامن همه با سنگمی زند هر کسی به آقا سنگ"همه کج می روند" حتی سنگمی خورد بر عزیز زهرا، سنگقتلگه شد ز سنگ مالامالآه... زهراست شاهد گودالناگهان تکیه داد بر نیزهیک حرامی زدش به سرنیزهریختند آه... آنقدر نیزهدفن شد جسم شاه در نیزهنیزه ها می رسند در جنجالآه... زهراست شاهد گودالنیتِ قربِ پیرها با چوباستخاره بگیرها با چوبضربه های حقیرها با چوبخُرد شد چوبِ تیرها با چوبتشنه
 
زمان مطالعه : 5 دقیقه
احادیث اخر الزمان از زبان پیامبر و امامان معصوم جزو احادیث تکان دهنده ای هستند که شاید هر کسی نیاز به دانستن و اگاهی نسبت به آنها را دارد که تغییر مسیر یابد.
اخر الزمان در احادیث پیامبر اکرم(ص)
تعدادی از احادیث گوهر بار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(ص) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آمده است که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر( عج) مربوط می باشد. 
 
ادامه مطلب را مطالعه کنید.
ادامه مطلب
با انقلابی مملو از نور خداییبا یاد آن آلاله های کربلاییآغاز شد شعرم به نام انقلابممن ذره ای بودم که حالا آفتابمما وارثان خون یاران حسینیمبا یاد آن دریادلان در شور و شینیمما اُلفتی دیرینه با پرواز داریمدر سینه از معراج صدها راز داریمما با شهادت راه خود را باز کردیمما با عصای پیرمان اعجاز کردیمبا این فداکاریِ یاران خمینی (ره)ثابت قدم ماندیم در راهی حسینی (ع)ما تا همیشه حامی مستضعفانیمفریاد محرومان دنیا را دهانیمبا سنگ مذهب ما اگر تکفیر گشتی
هوالمالک بالاستحقاقو بعد با تحقیق کافه شرایط صحت و ارکان و خالی از نواقص و بطلان عصمت و عفت پناه زوجه مرحوم آقا میرزاغلامحسین خَلف مرحوم آقامیرزا ابوالقاسم نراقی صبیه مرحوم آقا میرزاعبدالباقی کاشانی اصالتاً از جانب خود از بابت یک ثلث از باغ ابراهیم کاظم(ابراهیم فرزند کاظم) شهره که از بابت ارث صبیه مرحومه او که مُسماه بوده به بتول و به والده او انتقال یافته بود وکالتاً از جانب یکنفر صغیره خودکه مُسماه(موسوم) است به نصرت و نیز یکنفر صَبیه کب
ما هی عملیة تجمیل الأنف؟
هی عملیة تعدیل شكل الأنف والتی أحیانًا ما یشار إلیها بعملیة إعادة تشكیل الأنف. على الرغم من كون هذه العملیة تتم بغرض تجمیلی بالدرجة الأولى ألا وهو زیادة التناغم والتناسب بین الأنف وباقی ملامح الوجه، إلا أنها تُجرى فی أحیان كثیرة بغرض علاج مشاكل واضطرابات التنفس الناتجة عن تشوهات أو عیوب فی بنیة الأنف، و بسبب التعرض لبعض الحوادث. یمكن أن تتم عملیات تجمیل الأنف بعدة صور نذكر منها:
تغییر حجم الأنف (سواء لتصغیره أو ت
هر چند که سخت است غم هجر شهیدی
خرسند ز آنم  که به مقصود رسیدی
 
ای شیر دلاور که شدی مالک اشترسردار سرافراز تو سالار شهیدی
 
در حمله گرگان به تو در خط مقدمدیدند که هرگز به عقب پا نکشیدی
 
از شوق ملاقات شهیدان همه ی عمردر جبهه اسلام سراسیمه دویدی
خَم گشت به تعظیم تو دنیای پُر از کفرای سَرو مقاوم نه شکستی نه خمیدی
 
در جبهه دشمن که همه فکر فرارنددیدند تو سرشار غروری و امیدی
 
هر چند که داغ تو در این سینه نگنجدبر خط خمینی نفس تازه دمیدی
 
از هم چو در
به من باشد میروم بام و زیر نم باران تکان خوردن نورهای دوردست را نگاه میکنم و به این فکر میکنم ته این همه جان کندن چه دستاوردی ممکن است باشد که آدم ها از این فاصله حتی شبیه مورچه ها هم هدفمند نیستند حتی شبیه موریانه های توی یک تکه چوب هم نمیتوانند باشند 
این موضوع عقب افتادن داشت اذیتم میکردم نشستم از بیرون قضیه را نگاه کردم دیدم عقب ماندن از چه اصلا ؟ رسیدن به چه ؟ 
هرچقدر فکر میکنم میبینم این همه اعصاب خوردی به یک طرف دنیا هم نیست تهش چه ؟ هیچ
ما هی عملیة تجمیل الأنف؟
هی عملیة تعدیل شكل الأنف والتی أحیانًا ما یشار إلیها بعملیة إعادة تشكیل
الأنف. على الرغم من كون هذه العملیة تتم بغرض تجمیلی بالدرجة الأولى ألا
وهو زیادة التناغم والتناسب بین الأنف وباقی ملامح الوجه، إلا أنها تُجرى
فی أحیان كثیرة بغرض علاج مشاكل واضطرابات التنفس الناتجة عن تشوهات أو
عیوب فی بنیة الأنف، و بسبب التعرض لبعض الحوادث.   یمكن أن تتم عملیات تجمیل الأنف بعدة صور نذكر منها:
تغییر حجم الأنف (سواء لتصغیره
وقتی به آسمان آبی عصر های بهاری خیره میشوی و باد موهایت را تکان میدهد .درحالی که زیر درختی نشسته ای و بوی پونه ی تازه ی کنار جوب ،مغزت را پر میکند .وقتی که شاهد اوج گیری پرنده ای در دور دست هستی و دلت قرص است. از به دنیا امدگانِ شکنجه شده یاد کن .از دلگیری پرنده در قفس .
 
بدون شرح؛
 
 
راست میگه
مریم رو میگم
راست گفته
وقتی دنیای دَنی و دنیای دون، اشک های مرواریدگونه ی مریمِ من را از گونه ی سرخ فام و زیبایش سرازیر کرد، فقط و فقط قلبِ مادرش هست که می لرزد
 
البته به غیر از مامانِ دختردوستِ مریم یکی دیگه هم هست
که اگر آب در دلِ نازکِ مریم تکان بخورد؛ دلش می ترکد
اگر اشک مریم در آید؛ جان از بدن او بیرون خواهد آمد
یکی هست که دین و دنیا و شادی و غمش مریم است
 
ولی چرا خواهرِ عزیز تر از جانِ من، یادش به این یک نفر نبود؟؟
درسته نزدیک ترین مرگ به من مرگ بابابزرگم بود اما تکان دهنده ترین مرگ تا اینجای زندگی برام رفتن حسین علیمرادی بود، من دوست دارم بهش بگم شهید حسین علیمرادی.. از دیروز انگار طوری سیلی خورده تو گوشمون که نمیفهمیم چی داره میگذره!
سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیم
 
رفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسین
 
سوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدند
 
گریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردند
 
گریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شد
 
زیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسباند
 
دست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمد
 
جلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه گرفت
 
اذن میدان گرفت و عازم شد
نوبت نعره های قاسم شد
 
ح
درسوره مریم /۲۵(وهزّی الیکِ بجِذع النخله تُساقط علیکِرُطباًجَنیّاً).خدا به حضرت مریم میفرماید:شاخه خرما رابه سمت خود تکان بده تا رطب تازه بر تو بریزد،ولذا طبق اینآیه شریفه برای زنی که زایمان کرده یکی از بهترین غذاهارطب تازه است.
توی حیاط یک خانه قدیمی، دو تا درخت بزرگ بود. یکی این طرف حیاط و یکی آن طرف حیاط.
چند تا مورچه نزدیک درخت این طرف حیاط، توی باغچه زندگی می کردند.یک روز مورچه کوچک به مادرش گفت: ای کاش می شد به باغچه آن طرف حیاط می رفتم تا از درخت بزرگش بالا بروم.به نظر من دنیا از آن طرف حیاط خیلی قشنگ تر است!
مادر مورچه کوچک آهی کشید و گفت: خیلی فکر خوبی است، اما تا وقتی که این مرغ و خروس ها توی حیاط هستند نمی توانی از آن عبور کنی. همین چند روز پیش که من از لانه کمی دور
می‌رود توی پارک، سوار تاب می‌شود، فکر می‌کند بگذار یک عکس هیولای مامانی از خودِ خفنم بیندازم، دوربین گوشی‌اش اما خسته، خودش بی‌هنر و تنش کوفته است. سرش را به بچه‌بازی‌های خودش تکان می‌دهد و با مهربانی زمزمه می‌کند: «برو به درک بابا.»
گوشی را پرت می‌کند توی سوراخ کیفش، جفت دست‌ها را می‌چسباند به زنجیرها، نیشش را تا ته باز می‌کند و لنگ در هوا می‌رود به نوک آسمان که خورشید بگیرد.
از آنجا که در تمام بیانیه هایم چه در روبنا و چه در زیربنا نگاهِ من به شما جوانان است لذا باید باانرژی باشید.درنتیجه به شما عزیزان توصیه میکنم برای کسب انرژی لازم و سرحال شدن جهت عمران و آبادانی کشور سرکلاس های درس پس از آنکه نگاهی در نگاه استاد کشیدید و سری به نشانه تاییدشان تکان دادید بخوابید
سیب زمینی بیشتر در کجای کشور کشت می شود؟
¤در داخل کشور
زرافه در کجا زندگی می کند؟
¤در باغ وحش
محمدخان قاجار که بود و چه گرد؟
¤پادشاه بود و حکومت می کرد
در هنگام پرواز بال های خود را تکان نمی دهد؟
¤خلبان
چگونه می توان ان طرف دیوار را دید؟
¤از داخل پنجره
خسوف در چه زمانی از سال اتفاق نمی افتد؟
¤در شب ها
به راننده قطاری که عینک و سبیل داشته باشد چه می گویند؟
¤لوکوموتیوران
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ شب ششم
سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیم
 
رفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسین
 
سوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدند
 
گریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردند
 
گریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شد
 
زیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسباند
 
دست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمد
 
جلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه
همراه با کاپیتان نیل آرمسترانگ بودیم.فضاپیما بدجور تکان میخورد و ما داشتیم به سمت ماه می رفتیم.چند دقیقه بعد روی ماه فرود آمدیم.کاپیتان از فضاپیما پیاده شد و هنگامی که قدم بر کره ماه می گذاشت گفت:«این گامی کوچک برای بشر و پیشرفتی بزرگ برای بشریت است.»
ادامه مطلب
شب که دست رحمتش را بر سر جنگل می‌کشید، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه بیدار می‌شد. تمام عمرش تنها بود. همدمی نداشت. بیدار که می‌شد، می‌رفت سر چشمه و با تصویرش در آب حرف می‌زد، چرا که تنها تصویرش او را می‌فهمید. یا لااقل چون چیزی نمی‌گفت، احساس می‌کرد می‌فهمد.
او فقط می‌توانست سر تکان دهد و حرف‌ها را تایید کند. شاید اگر او هم حرف می‌زد، متوجه می‌شد که او هم چیزی نمی‌فهمد.
شب که آغاز می‌شد، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه می‌فهمید
شب که دست رحمتش را بر سر جنگل می‌کشید، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه بیدار می‌شد. تمام عمرش تنها بود. همدمی نداشت. بیدار که می‌شد، می‌رفت سر چشمه و با تصویرش در آب حرف می‌زد، چرا که تنها تصویرش او را می‌فهمید. یا لااقل چون چیزی نمی‌گفت، احساس می‌کرد می‌فهمد.
او فقط می‌توانست سر تکان دهد و حرف‌ها را تایید کند. شاید اگر او هم حرف می‌زد، متوجه می‌شد که او هم چیزی نمی‌فهمد.
شب که آغاز می‌شد، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه می‌فهمید
دست های قوی و پرگوشتش را در هوا تکان میداد و با شدت به قلبش میکوفت. یعنی: من! پدرت!
میگفت: تو زندگیم لب به هیچ زهرماری نزدم. یک بار هم نگاه چپ به کسی نکردم. این سینه_با مشت به قفسه سینه اش میکوفت_ تا حالا بوی دود بهش نخورده. ببین پدرت چه سگی بوده، تو توله سگ هم همونجور باش!
انقدر نگاهش سنگین بود که جرات نمیکردم سرم را بالا بگیرم یا حرفی به زبان بیاورم. حتی نمی توانستم عو عو کنم!
فردین خلعتبری توی صبح خلاق می‌گفت:
من موقع کار کردن آدم خوشحالی نیستم، از این خوشحال نبودنمم، ناراضی نیستم..
(هـعای که میفهمم چی میگه.. وای که میفهمم چی میگه)
{نویسنده در حالی که دستش بر پیشانی‌ست و سرش را تکان می‌دهد..اشک می‌ریزد و سپس کله‌اش را به دری، تخته‌ای چیزی می‌کوبد D: }
میلک شیک ترکیبی است از شیر پرچرب و بستنی که به شدت تکان داده شده است .میلک شیک بوسیله دستگاه شیک یا مخلوط کن تهیه میشود و در لیوان های بلند استوانه ای شکل سرو می شود. میلک شیک به عنوان نوشیدنی خنک و به صورت سرد سرو می شود.

ادامه مطلب
جوانی می گذشت.چیزی با کُلی پاف و پوف و دود، جلو روش ترکید. تا دود بنشیند و جوان به خودش بیاید بابای آرزوها جلو روش ظاهر شد.ردای بلندی به تن داشت و عصاش را تو هوا تکان داد و پرسید: «چه آرزویی داری؟ بگو تا به طرفه العین برآورده ش کنم.»جوان یک ابروش را بالا برد و بابای آرزوها را براندازی کرد و گفت: «آرزو می کنم من، تو باشم!» نویسنده: علی کرمی / از کتاب «جن زیبایی که از پترا آمد»منبع:عصر ایران
نشر فلسفه در اسلام بدعت و جنایت خلفای غاصب برای دوری مردم از مکتب اهل بیت علیهم السلام
علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:
وأقول هذه الجنایة على الدین وتشهیر كتب الفلاسفة بین المسلمین من بدع خلفاء الجور المعاندین لأئمة الدین لیصرفوا الناس عنهم وعن الشرع المبین ویدل على ذلك ما ذكره الصفدی فی شرح لامیة العجم أن المأمون لما هادن بعض ملوك النصارى أظنه صاحب جزیرة قبرس طلب منهم خزانة كتب الیونان وكانت عندهم مجموعة فی بیت لا یظهر علیه أحد فجم
بنگ‌بنگ‌کن
بنگ‌بنگ‌کنی که در ۲ روز برگزار شد~! همتون لذت بردید؟
ممنون از همه آرمی‌هایی که با تکان دادن آرمی‌ بمب‌هاشون در اتاقشون خوش گذروندن!
# بنگ‌بنگ‌کن # کنسرت بی‌تی‌اس در خانه 
# در خانه بمانید بنگ‌بنگ‌کن 
# هر گوشه هرجا بنگ‌بنگ‌کن # همراه ما باشید
سرلشکر حاج قاسم سلیمانی سردار دلها : من در آن لحظه‌ی آخر که شهید حسین همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است...آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری. من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید از همان‌جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم ولی یک حسی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
امروز در نماز اعلام شد، تا مسلمانان برای انجام حج عمره، آماده شوند. این خبر شوک برانگیز است. حج عمره، با حج تمتع که در ماه ذی الحجه است فرق دارد. روزهایش می­تواند محدودتر باشد و خیلی از توقف­ ها و کارهایی که در حج تمتع انجام می­شود را ندارد و مختصر و ساده ­تر است. تکان دهنده بودن این خبر به خاطر تفاوت حج عمره با حج تمتع نیست. حاجی ها برای حج به مکه می ­روند. یعنی جایی که قریش هستند.
لا لا لا لا .. یه کم دیگه دووم بیار .. یه کم دیگه دندون روی جگر بذار .. مَشکو یکی برده که بر میگرده زود .. وقتی می رفت فقط به فکر خیمه بود .. مده با اشک ، زندگیمو به باد .. آب میرسه اگه خدا بخواد .. عمو رسید کنار علقمه .. صدای تکبیرش میاد .. لالایی عموش رفته آب بیاره .. لالایی عموش رفته آب بیاره .. لا لا لا لا ... منو نکن خونه خراب ... چیزی نمونده عمو جون بیاره آب .. بابات رفته به یاری آب آورش .. داره میاد .. چرا خمیده کمرش ... ؟ علی م داره می زنه دست و پا .. بچه م داره م
انقدر دیشب جا خوردم و ناراحت و عصبانی شدم، که میلرزیدم. ولی تو که چیزی را پنهان نگذاشته‌ای، پس کاری آن‌ها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. آخرش به این فکر کردم که
...
جمع آماده شده، خنده آماده شده
پچ پچ و حرکتِ سرهای تکان داده شده
جمع بیمار، شبِ بی‌هدفِ سرگردان
بحث داغ من و تو باعث خوشحالی‌شان
بحث بدبختی من، بحث توِ هرجایی
باعث حرف زدن در وسط تنهایی
تا دم خانه سرِ ما هیجان و لبخند
تا فراموش کنند این همه تنها هستند
...*
 
و من نه خیلی، ولی یک قدم به ایده
بزرگ شدن را اگر در عالم نسبیت بخواهیم تعریف کنیم
بسته به فرد، زمان و مکان معنای متفاوتی خواهد گرفت...
در این روزهای من احتمالا معنی اش می‌شود که بفهمم برای خانه تکانی نبااااااااااید همه خانه همزمان تکانده شود...
می‌شود ذره ذره حانه تکانی کرد و در بخش‌های دیگر آب از آب تکان نخورد... 
میشود اگر لابتدیل لخلق الله را به حکم یغیروا ما بانفسهم دگروکون شود...
لکن شما برای رویداد جمله قبل دعا بفرمایید
نباید خالی بمانند این دست ها
راستش را بخواهی
دلم هوای دستی را کرده
وسیع مثل دشت
گرم مثل خورشید
محکم مثل سایه ها...
که باشد
و بشود به اعتبارشان جنگید
آه دورترها
یک نفر دست هایش را تکان میدهد
شاید تو باشی
شاید تو باشی
شاید تو باشی...
نازنین_عابدین_پور
 

.
همسر شهید روح‌الله قربانی:
.
به محضر حضرت آقا، رهبر خوبان که رسیدیم بعد از درد و دلها به ایشان گفتم:
حضرت آقا، روح‌الله چند ماه قبل از شهادتش به من گفت:
_ صدای پای امام زمان میاد، می‌شنوی؟
باور کن که من صدای پای امام زمان رو میشنوم.
.
حضرت آقا لبخند زدند. لبخندی شیرین و عمیق که خیلی برایم جالب بود. سرشان را تکان دادند و فرمودند: خوش به سعادتش.
@shahid_roohollah_ghorbani
می گذشتم از کنار کوچه ای تاریک و تنگبر زمین افتاده بود زیبا جوان شوخ و شَنگگفتمش خود را چرا از خَلق پنهان می کنی گفت عمری مَن اسیرم بَر کَف تریاک و بَنگمن گریزانم زِ خَلق و پیش خالق سَر به زیرروز  و شب می آورم بر خانمانم نام ننگروزگاری هر که ما را دید گفت دیوانه استعده ای گفتند مجنون است و شاید هم مَشنگیک زمانی عاشق همسایه مان بودم چه سودبی وفا زد شیشه عمر مرا مُحکم به سنگ بی مروت خنجرش را در دلم جا کرده بودمادرم می گفت کَردی خانه را میدان جنگآ
داستان تکان دهنده { حق الناس }


 
در
اواخر عمر مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی دیگر نمی توانستند به پای خود بجایی
بروند؛چون وسیله های امروزی نبود، ، ناگزیر کسی ایشان را به کول می گرفت، و
به این طرف و آن طرف می برد، وچون بدن لاغر ونحیف شده بود،این کار مشکلی
نداشت. یک روز در کوچه شترداران ایشان به جایی می رفت. گویی آنکس که ایشان
را به کول می گرفت خسته شده بود؛ لذا در کنار کوچه ایشان را به زمین گذاشت.
بدن جناب شیخ به دیوار کاهگلی خانه ی مجاور اصابت کرد،
بهار آمد، بیا جانانة دل،
تکان این گرد غم از خانة دل.
غبار کینه را از دل بشوییم،
ز غم خالی شود پیمانة دل.
به غارت برده ای گنج دلم را،
چه می جویی از این ویرانة دل؟
به جان و دل پرستو را پرستیم،
بهار آید به هر کاشانة دل.
شکسته صد قفس مرغ هوسها،
بیاید پرزنان بر لانة دل.
زمین و آسمان دارد تمنّا،
بهار دل رسید، دردانة دل.
ز مویت شد دراز افسانة شب،
به مویت بافم این افسانة دل.
پسرک بالای میله های حفاظ پلی در حالی که پاهایش را در هوا تکان میداد نشسته بود و مشغول تماشای ماشین هایی که از زیرش رد میشدند بود...شاید در دنیای کوچک خود زیاد ماشین باز نبود و مدل آن ها را نمیدانست ولی با خود میگفت شاید روزی یکی از این ماشین ها را خریدم...برخی از مردمی که از زیر پل حرکت میکردند با دست او را بهم نشان میدادند و تاسف میخوردند ولی او غرق در رویا در حال فکر به آینده بود که به ناگاه دید چراغ راهنمایی و رانندگی قرمز شده...سریع پایین آم
باید زیورآلاتم رو قبل از رفتن به سالن ورزشی درمیآوردم اما نتونستم, گوشواره با سنگهای عقیق مرا به مریم وصل میکرد و حلقه به مردی که دوسش دارم و ساعت را پریزاد سر عقد با دستهای کوچک مهربانش بهم هدیه کرد.
گردنبند اسم قشنگش رو خودم از دستفروش مترو خریدم, و همانجا هم به گردنم بستمو دیگه باز نکردم...
دیدم توان درآوردنشون رو ندارم, دیدم که چه وصلم به این یادگاریها, خاطره ها, آدمها...
با هر حرکت گنجشکهای روی گوشواره تکان تکان خوردند و هر بار که مربی گفت ب
بعضی وقتها دوست داری خودت را خوش نشان بدی و کلی زور می زنی
سعی می کنی الکی لبخند بزنی. بیخودی لطیفه بگی. درد داخل خودت را پنهان کنی. ولی مگه این درد لعنتی مخفی می مونه؟ یه جوری خودش را میزنه بیرون و نشون می ده. 
موندم چطوری این درد به اشک تبدیل میشه؟
آدم مثل ظرف پری میشه که از هر قسمتش با یک تکان کوچک می زنه بیرون.
 
ای روزگار ...
در دفتر کسی جز ملیکای دانشجوی ادبیات عرب نبود و می‌شد راحت درس خواند. نشستم پشت میزِ آقای رمضانی، فصلِ اولِ طبیعیات را پهن کردم جلوی رویم و یکی دو خط نخوانده چشم‌هایم سنگین شد. از صدایِ روغن نخورده‌ی در بیدار شدم. با حرکتِ سر و گردن، دستم که زیرِ پیشانی‌ام بود دردناک شد. رفتم نشستم روی مبل‌های زیرِ پنجره و چادرم را کشیدم روی صورتم. صدای اذان. هشیارتر شدم، بوی دود. از پشتِ چادر دیدم که هیئتِ کرم‌ رنگی روی مبلِ رو به رو نشسته: طوبی. معلوم شد در
با چه حالی رسانده ام خود رابه محرم به بزم یا زهراالسلام علیک یا مظلوم
السلام علیک یا مولا
در فراق امام خوبی ها
پای روضه همیشه بی تابم
روز روشن تو را نمی بینم
در فراقت چگونه می خوابم
گریه با من نبود می مردم
اشک روضه مرا نجاتم داد
اربعین سال قبل آقا
اشک روضه مرا براتم داد
شب اول بیا و طوفان کن
بعد سقا چگونه بلوا شد
با زبان رقیه می خوانی
سر یک گوشواره دعوا شد
...
دختر حرمله چه مغرور است
به من از روی بام دف تکان می داد
او خبردار شده یتیم شدم
پدرش را به
دنیا را بدون مردها می‌خواستم. حالم با دنیای خودم خوش بود و تعجب می‌کردم که چطور بعضی از دوستانم نمی‌توانند بدون حضور هیچ مردی خوشحال باشند؟! نمی‌توانستم درک کنم که دختری شادی‌اش را مشروط به حضور مردی در کنار خود کند. حالم با دنیای خودم خوش بود، مسافرت می‌رفتم، کتاب می‌خواندم و روزهایی که فرصت کافی داشتم می‌رقصیدم. به نظرم زندگی تا به‌ابد همان‌قدر زیبا ادامه پیدا می‌کرد و نیازی نبود کسی را به زندگی‌ام راه بدهم.
تو آمدی، آهسته و آرام...
یه انتقادِ کوچیک!
۱۶ آذری که فقط اسمش روز دانشجوست!
یک سال چرخید و مجددا رسیدیم به ۱۶ آذر! روزی که فقط اسمش روز دانشجوست! 
این را میگویم چون هر جا که باید پشت دانشجو بود، مقابلش قرار میگیرند! هر جا که دانشجو ایده داده، ایده اش را منهدم کردند! هر جا خواسته همکاری کند، دستش را قطع کردند! هر بار خواسته پا بگیرد، زمین گیرش کردند! جامعه ی فعال یعنی جامعه ای که دانشجو در آن فعال باشد و قلب تپنده اش باشد! سال قبل خیلی درگیر فعالیت های دانشجویی نبودم، ول
دختری هستم که بعد از ۵_۶ ماه توی خانه ای که ترسِ تنها ماندن در شب داشته ، تنها شده و توی تاریکی مانده. کمتر از چهل روز تا دفاعش فاصله دارد، بند اتصال به تمام  ادم های احمق و بیخود زندگی را بریده، ۹ کیلو لاغر تر از ۴ ماه قبل است، از قوی بودن خسته شده، پارادوکسیکال ترین و سورئال ترین روزها را پشت سر گذاشته، با پشت دست چپش توی دهان خیلی ها که حرف مفت زده اند کوبیده، کلمه هایش تمام شده و همچنان درصدد روشن نگاه داشتن تمام مشعل های امید توی دلش است . 
 
"جنگاور آگاه است که چون از گفت و شنود با خود باز ایستد جهان دگرگون خواهد شد، و باید برای آن تکان مهیب آماده باشد.
جهان چنین و چنان یا فلان و بهمان است، فقط از این رو که این ما هستیم که به خود می گوییم آنچنان است که هست. 
اما اگر از به خود گفتن این نکته باز ایستیم که جهان چنین و چنان است، جهان هم از چنین و چنان بودن باز می ماند. گمان نکنم که تو اکنون برای چنین تکان پر مهابتی آماده باشی؛ پس، باید آهسته آهسته جهان را واگردانی."
کتاب حقیقتی دیگر
گذشتن ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها