نتایج جستجو برای عبارت :

کتاب به خاطر عشق پسرم

کتاب به خاطر عشق پسرممترجم: شراره معصومی
رمان عشق به خاطر پسرم در واقع  داستانی واقعی زندگی
زنی افغان  است که  ابتدا داستان رنجهای مادربزرگش
و پدرش را روایت می کند،
مادربزرگی که قربانی زیباییش می شود
 و پدرش که زیر نفوذ برادری بدخواه بزرگ می شود
و پس از آن جریانات و تحولات اجتماعی و سیاسی
افغانستان  که زندگی او و خانواده اش را در هم می پیچد
و نهایتا او که خود را به آمریکا رسانده،
حتی در این کشور جدید ازدواجش با تعصبات قومی
به او تحمیل می شود
به پسرم : وصیت نامه امام علی به فرزندش امام حسن علیهما السلام (بخشی ازنهج البلاغه)
 
به پسرم : امام علی (علیه السلام)، نشرمعارف
معرفی:
این سفارش های پدری است که می رود، پدری که می داند لحظه ها می گذرند.فرزندم! گفتم پیش از اینکه عجلم شتابان از راه رسد این سفارش ها را بنویسم و این اوصاف را برای تو ثبت کنم.پسرم! به وصیت من خوب فکر کن.
بریده کتاب(۱):
خیلی‌ وقت ها دعایت را دیر اجابت می کند؛ چون در این تأخیرها پاداش دعا کننده و عطایی که به امیدوار می دهند،
یه روز و یه شب محمد حسینو ندیدم دلم براش تنگ شد . نباید به خاطر سختی داشتن بچه ناشکری کنم . خدایا شکرت به خاطر بچه های خوب و سالمی که به ما دادی ...
+ خیلی غصه دندون دردشو می خورم . می دونم خیلی از دندون پزشکی می ترسه اگه ببریمش . خداکنه یه جوری خودش خوب بشه !
شما نماز منید. پسرم خواهرت را خوابانده‌ام و حالا همین‌طور که یک دستم به گهواره توست و نیم‌نگاهم به چشمان خواب‌زده و نیمه‌بازت، می‌نویسم. حقیقت این است که شما عشق منید و همه وجودم و تماشایتان لذت‌بخش‌ترین تجربه دنیا، ولی هرچه برایتان می‌کنم به خاطر خداست. به خاطر او که مالک همه‌ٔ عالم است و سخی؛ که شما را به من بخشید. شمایی که دست هیچ بشری قادر به آفرینشتان نبود. زیبایان کوچک دوستتان دارم؛ بیشتر به این خاطر که عاشق خدایتان هستم. 
شما نماز منید. پسرم خواهرت را خوابانده‌ام و حالا همین‌طور که یک دستم به گهواره توست و نیم‌نگاهم به چشمان خواب‌زده و نیمه‌بازت، می‌نویسم. حقیقت این است که شما عشق منید و همه وجودم و تماشایتان لذت‌بخش‌ترین تجربه دنیا، ولی هرچه برایتان می‌کنم به خاطر خداست. به خاطر او که مالک همه‌ٔ عالم است و سخی؛ که شما را به من بخشید. شمایی که دست هیچ بشری قادر به آفرینشتان نبود. زیبایان کوچک دوستتان دارم؛ بیشتر به این خاطر که عاشق خدایتان هستم. 
 
پسرم با همسرش مشڪل پیدا ڪرده بودند و همسرش قهر ڪرده بود رفته خونه باباش . ماخیلی ناراحت بودیم ، یه روز پسرم خیلی عصبانی شده بود و رفت در خونه ی پدرخانمش و خیلی سر و صدا راه انداخت . من هم با اینڪه همیشه مشڪلات دیگران را حل می ڪردم دیگه برا پسر خودم مونده بودم چه ڪنم . زنگ زدم به آقاجواد و آدرس را بهش دادم گفتم بیا اونجا. آقاجواد وقتی اومدند پسرم را دید ڪه خیلی دادوبیداد می ڪند ، دست پسرم را گرفت بردش توی ماشین و گفت : می خوایم با هم یه ڪم حرف بزنیم
نام کتاب : تیدانویسنده : شهلا پناهی لادانیانتشارات : شهید کاظمیتوضیحات : تیدا حکایت مادرانه ای است از زندگی نور چشمش شهید حیدر جلیلوند ، که به زبانه مادرانه نوشته شده است این شهید علاقه ی زیادی به مادرش داشته و در خانه به نام حمید صدا زده می شده . حیدر جلیلوند دو دختر کوچک به نام های ثنا و حنانه داشته است و در شهر تهران زندگی می کرده این کتاب دارای ۱۶۲ صفحه به همراه تعدادی عکس است و مناسب گروه سنی ( د و ه ) یا همان کلاس هفتم تا دوازدهم می باشدقطعه
علی منو به کنه این حدیث رسونده که «الانسان حریص علی ما منع»
ازونجایی که پسرم شده عاشق تشت کوچولوی حمام که من گاهی لباسای علی رو میذارم توش
و علی فک میکنه چه رازی نهفته اس در اینکه من این تشتک رو ازش میگیرم!
تا چشم برمیگردونم میبینم یواشکی رفته از تو حمام تشت رو آورده، بغلش کرده،زیر چشمی منو نگاه میکنه 
     دو روز پیش بسیار آزرده خاطر شده بودم. دلم به درد اومده بود. سعی کرده بودم یک دوست همسن و همجنس برای پسرم در محل زندگیمون پیدا کنم و بعد از جستجو و ارتباط های اولیه، برای اولین بار به منزل هیراد رفتیم. پسرم اولش از رفتن به ددر جدید خیلی خوشحال شد. با خوشحالی سمت اسباب بازی هایی که جلوی در گذاشته بودن رفت، ولی تا به هرچیزی دست میزد، هیراد با خشم از دستش می گرفت. فرقی هم نمی کرد که مثلن ازون توپ، 10 تای دیگر هم روی زمین بود. به محض اینکه پسرم ممان
توی رویاهام، یک پسر داشتم بزرگش می‌کردم بهش درس شهادت می‌دادم بعد می‌شد سرباز رکاب حاج قاسم. حاجی بهش یاد می‌داد یک سرباز امام زمان چطور باید باشه؟ میگفتم پسرم هر چی سردار میگه گوش بده دل بده کم کسی نیست. حرفاشو بذار روی چشمات...
صبح بیدار شدم تا حالا اشکم بند نمیاد چطور باور کنم نبودنتو؟ چطور باور کنم رفتنو؟ چیزی جز شهادت حق شما نبود.
دارم رویاهایی که بافته بودم پنبه می‌کنم پسرم بی سردار موند
«جیمز وود» نویسندهٔ نیویورکر و مدرس دانشگاه هاروارد این کتاب را در تحلیل جنبه‌های مختلف جهانِ داستان نوشته است. فصل‌های کتاب شبیه به مقالات جدا از هم است و به همین خاطر می‌شود آن را در فواصل مختلف خواند (مثل کاری که من در طول پنج ماه! کردم). کتاب کوتاه است و خلاصه‌گو و به همین خاطر شاید خود کتاب خلاصهٔ نقدهای ادبی بسیاری باشد که نویسنده آن‌ها را در این کتاب جای داده است.
⚜️ لمعه – تدریس متن شهید اول  استاد حائری ♻️ کتاب الطهارة♻️ کتاب الصلاة♻️ کتاب الزکاة♻️ کتاب الخمس♻️ کتاب الصوم♻️ کتاب الحج♻️ کتاب الجهاد♻️ کتاب الکفارات♻️ کتاب النذر♻️ کتاب القض♻️ کتاب الوقف♻️ کتاب العطیة♻️ کتاب المتاجر♻️ کتاب الدین♻️ کتاب الرهن♻️ کتاب الحجر♻️ کتاب الضمان♻️ کتاب الحوالة♻️ کتاب الکفالة♻️ کتاب الصلح♻️ کتاب الشرکة♻️ کتاب المضاربة♻️ کتاب الودیعة♻️ کتاب الاجارة♻️ کتاب الجعالة   تعداد جلس
     اخیرا متوجه میشم با پسرم چند مورد بد رفتاری داشتم! کجاها؟ جاهایی که سرسخت رو نظر مخالفش با خودم پافشاری کرده؛ بخصوص که اگر جایی مثل استخر جلوی دید دیگران بودیم و تایممون رو به اتمام بود!
     یادمه تو خونه پدری آنقدر حرفم و نظرم نادیده گرفته میشد تا جائیکه حق انتخاب پوشش و مدل لباس خودم رو نداشتم، که همیشه برای ساده ترین مسائلی شخصیت میبایست زور زیادی میزدم تا با عصبانیت تا بتونم کمی از حریم دفاع کنم و بخصوص که خودم و نظرم رو اثبات کنم!
 
پسرم، مرسی واسه گلی که واسه ام فرستادی. راستش خیلی خوشحال شدم رفتی پِیِ چیزی که عاشقشی، موسیقی از پزشکی خیلی بهتره و به نظرم سنتور از سه تار قشنگ تره و دلنشین تر. از سختی ها گفتی، خواستم بهت بگم ما هم سختی زیاد کشیدیم. ۲۶ ساله که بودم، ایران شده بود جهنم، البته ایران همیشه جهنم بود، اما سال ۹۸ خیلی عجیب بود. کرونا اومده بود و مسئولین بی ناموس مون هیچی نمی گفتن، کلی آدم مُرده بودن و رئیس جمهورِ وقت که بعدا فرار کرد عمارات، میومد جلو دوربین الکی
پیامبر رحمت (ص):
دعای پدر برای فرزندش، همانند دعای پیامبر برای امتش است.
پدر شهید لطفی در مراسم تشییع:
امروز از همیشه من به مسیر مصمم ترم و از همه بیشتر نسبت به اسرائیل دشمن ترم...
اگر خبر برسد که مقام معظم رهبری دستور دادند که به سمت اسرائیل حرکت کنید، والله پسرم را دفن نکرده به سمت سرزمین های اشغالی حرکت می کنم...
من کار خاصی برای دوستان انجام نمیدم اما خیلی بهم لطف دارند، غروبی زنگ در رو زدن پسرم رفته پشت اف اف ببینه کیه، میگه مامان یه آقایی اومده فامیلی شمارو میگه، گفتم وایستا بیام، رفتم میبینم یکی از همکاران که با هم همسرویس بودیم هستن خلاصه قسم داد پایین نیاین منم بالا نمیام، عسل از شهرستان آوردم با سیاه دانه میزارم تو اسانسور 
خلاصه کلی شرمنده کردن پسرم میگه مامان کجاییه ایشون لهجه آذری داشتن عسلش مال کجاست، یک لحظه عجیب دلم یادت کرد، گفتم اردب
سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند.در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.
زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.
دومی گفت :پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد .
هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟ زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برا
 او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزیدکه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غ
 
چهار تا دوست که 30 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کنن. بعد از یه مدت یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزندانشون…اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم ان
بر خلاف سال های قبل امسال اصلا شور و ذوق نمایشگاه کتاب رو نداشتم. خیلی زود خسته شدم. قیمت ها وحشتناک نجومی شده بود. تازه انتشاراتی ها می گفتن کاغذ باز هم گرون تر میشه! کلا هر سال نمایشگاه خسته کننده و مسخره تر از سال پیش میشه! فکر کنم به خاطر بزرگ شدن منه! 6 تا کتاب خریدم:
1- رمان شیاطین از داستایوفسکی (نیلوفر)
2- خوشی ها و مصایب کار از آلن دوباتن (چشمه)
3- کتاب حمام خرسک (ببین چقدر اهل مطالعه ام! برای حمام هم کتاب گرفتم زیر دوش از وقتم استفاده کنم!)
4- ک
چالش زندگی به سبک پسرم...در مورد کارها و حرفایی که پسرکم باید بدونه!
اول دیدم آقا رامین نوشته و واقعا قشنگ هم نوشته بود و دیدم که صخی این رو برگزار کرده...شرکت کنین تو چالش زندگی به سبک دخترم/پسرم:))).برای تو پسرم! برای تو می نویسم...که بدونی من از قبل برای تربیت کردنت نقشه هایی داشتم!البته می دونم اگه فرزندی حرف پدر و مادرش رو گوش بده که فرزند نمیشه!!اما تو گوش بده عزیزدل من..پس این حرف ها رو آویزه ی گوشت کن و تا جایی که می تونی به اونها عمل کن...پسرم...
اولین کتابی که از آقای طاهرزاده خواندم و تا مدت ها بعدش کتابی از ایشان نخواندم ، نه به خاطر اینکه کتاب خوبی نبود، اتفاقا کتاب خیلی خوبی بود، چراکه بعد از آن چند بار دیگر خواندمش، ولی خوب در آن مقطع از زمان افکاری داشتم که دوباره تا مدتی نتوانستم کتاب‌های ایشان را باز کنم، و الآن پشیمانم .باید زود تر از این‌ها سیر کتاب‌های ایشان را شروع می‌کردم.
دانلود و معرفی کتاب
یادمه وقتی پسرم نوزاد بود دعوایی کردم و خیلی دلم میخواست با پسرم درباره اش صحبت کنم تا سبک بشم. ولی میدونستم این کار تجاوز روحی هست و گذاشتن بار به این سنگینی که خودم تحملش رو ندارم، رو شونه های ظریف اون طفل لطیف اشتباه جبران ناپذیری هست. خلاصه با اینکه میدونستم تو نوزادی متوجه حرف های من هم نخواهد شد، کار درست رو انجام دادم و از همون روزهای اول مشکلات رو به عشق کوچکم منتقل نکردم.
چندی پیش متوجه شدم برنا حتی اگه به ظاهر مشغول کاری هست، تک تک کل
دانلود آهنگ جدید حامد محضرنیا پسرم
Download New Music Hamed Mahzarnia Pesaram
آهنگ جدید حامد محضرنیا بنام پسرم
خوش اومدی به زندگیم همه ی دنیای من قربون اون نگات بشم پسر زیبای من
به عشق دیدنت تا صبح بیدارم من بیشتر از خودم تورو دوس دارم
 
ادامه مطلب
چند سال پیش بود که دیدم با وجود مادر و همسر خوبی بودن، احساس خوبی ندارم. احساس می کنم تمام ایرادات پسرم تقصیر منه. تمام ناراحتی ها و بی حوصلگی های همسرم رو به خودم ربط می دادم.
یه روز نشستم با خودم بررسی کردم که چرا چنین حسی دارم؟ من که مادر خوبی هستم: برای پسرم ساعت ها وقت می ذارم، باهاش بازی می کنم، براش کتاب می خونم، به سوالاتش جواب می دم، در مورد تربیت فرزند کتاب می خونم، خلاصه در حد خودم دارم خوب مادری می کنم. در مورد همسرم هم همین طور، همسر
*این داستان خیلی زیباست* *مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید* *پسرکوچکش از او پرسید:* *-چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟* *پدر گفت پسرم سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور* *پسر گفت:غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.* *پدر گفت امتحان کن پسرم.* *پسر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد* *سبد را زیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دویدولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند* *پس به پ
خاطره ی هفتاد دقیقه ی با برکت همراه زیارت و کتاب
خاطره : کالسکه ی کتاب و هفتاد دقیقه با برکت
 
خاطره : کالسکه ی کتاب و هفتاد دقیقه با برکتبا کالسکه و دو ساک و کفش های داخل پلاستیک شده داخل حرم شدیم.گوشه ای دنج کالسکه را پارک کردم.اطراف را می پاییدم و افراد بیکار را رصد می کردم.
از کیفم کتاب در آوردم و نزدیکش شدم.با مهربانی نگاهش کردم و گفتم: «کتاب قشنگیه، داستان های جالبی داره، زمان زیادی نمی گیره،می خواهید بخونید؟من اون گوشه کنار کالسکه هستم هر
به به دوباره آمد فصل بهاری 
ثبت لحظه‌های همراه با رنگ و بوی کتاب و کتابخوانی در نوروز ۱۳۹۸ در مسابقه بزرگ "قابِ کتاب"
در ایام نوروز امسال قابِ کتاب را به خاطر داشته باشید منتظر ارسال آثارتان هستیم... با اهدای هدیه ویژه به نفر اول مسابقه با کتابخوانی، شما برنده باشید❤️ 
@qabe_ketab ✅ @hamandishan1348
عجب روز کثافتی بود امروز!
روز تمرین و نتیجه هم بود!
صبح امروز و حتی چند روزگذشته، اعصابم کلافه پرستار پسرم بود که برای متوقف کردن فرزندم از داد استفاده کرد چون وقتی با اون به خیابون رفت سرش تو گوشیش بود و بعدهم سر ساعت حضور بی‌توجهی میکرد و بازی درمی‌آورد!
عصر هم که گفتم پسرم رو ببرم به جایی که فرزندم معمولا بهش خوش می‌گذشت بخصوص که ما چندین بار با تذکر و ارائه اطلاعات محیط روانی اونجا رو امن کرده بودیم.
قبل از حرکت به ما خبر دادن مادر و خواهر
بر خلاف سال های قبل امسال اصلا شور و ذوق نمایشگاه کتاب رو نداشتم. خیلی زود خسته شدم. قیمت ها وحشتناک نجومی شده بود. تازه انتشاراتی ها می گفتن کاغذ باز هم گرون تر میشه! کلا هر سال نمایشگاه خسته کننده و مسخره تر از سال پیش میشه! فکر کنم به خاطر بزرگ شدن منه! 6 تا کتاب خریدم:
1- رمان شیاطین از داستایوفسکی (نیلوفر)
2- خوشی ها و مصایب کار از آلن دوباتن (چشمه)
3- کتاب حمام خرسک (ببین چقدر کتاب خونم! برای حمام کتاب گرفتم زیر دوش از وقتم استفاده کنم!)
4- کتاب شعر
از ابوالفضل بیهقی نقل است که هیچ کتابی نیست که به یکبار خواندن نیارزد یا هر کتابی به یکبار خواندن می‌ارزد. اما همه ما به تجربه دریافته‌ایم که بسیاری از کتاب‌ها به یکبار خواندن نمی‌ارزد حتی برخی کتاب‌ها ارزش ورق زدن هم ندارند. در شرایط بالعکس برخی کتاب‌ها هم هستند که همیشه و همه وقت می‌توان و باید آن‌ها را خواند. ارزش این کتاب‌ها اگر با تکرار خواندن افزوده نشود، کاسته هم نمی‌شود.
امروز ما با پدیده‌ای به نام انفجار مطبوعات و اطلاعات روب
پانزده سال قبل که بعنوان یک دانشجوی ساده شهرستانی به مشهد آمدم یکی از خوش شانسی های زندگی ام این بود که دانشگاهم در خیابانی قرار داشت که پر بود از کتابفروشی های مختلف.و یکی از لذت های آن روزهای من این بود که در مسیر رفت و آمد به دانشگاه پشت ویترین این کتابفروشی ها می ایستادم و با دیدن روی جلد آنها لذت می بردم. آن سالها وضعیت مالی خیلی روبراهی نداشتم و خیلی نمی توانستم فکر کنم به خرید کتاب های مورد علاقه ام .ولی همان پشت ویترین ایستادن ها هم برا
نام مانهوا : کتاب مقدس و عالیجناب ژانر: #فانتزی ، #عاشقانه ، #کمدیمنتشر شده از #webcomicsوضعیت: #در_حال_انتشار
خلاصه: دختر سی ساله ای که به خاطر اهانت به کتاب مقدس وارد دوره باستان میشه به عنوان یک کتاب تا پرنسی که تمایلی به داشتن فرزند را ندارد مجبور به بچه دار شدن کند که در این صورت می‌تواند به دنیای خود بازگردد و...

ادامه مطلب
بعد از خوندن جنایت و مکافات احساس ازادی میکنم. نه به خاطر این که راسکلنیکف کلی مکافات میکشید و در اخر زندانی شد بلکه به خاطر این که داستایفسکی خیلی خوش تعریفه و خوندن این کتاب سه ماه طول کشید. منم به نوعی مکافات کشیدم. نمیشه گفت کتاب دوست‌داشتنیه‌ایه و به بقیه پیشنهاد میدم بخونن. اساسا این کتاب برای دوست داشته‌شدن نوشته نشده.
یکی از دوست‌هام که احتمالا دیگه نمیبینمش و هیچ نشونی ‌هم ازش ندارم یه بار توی کتابفروشی حرف خوبی زد. گفت رمان‌های
خواب دیدم یڪ گردنبند و پلاڪ طلا چشم نواز و بزرگی بهم هدیه دادن .
ڪه تو بیداری هم ندیده بودم.
تعبیرش و پرسیدم
از یک نو رسیده
از تولد یک پسر خلف خبر مےداد.
خوابم تعبیر شد.
دومین فرزندم و اولین پسرم بدنیا اومد.
باباش آقامهدے گفت:  هرکی اسم پسرش و حسین بزاره هروقت صداش ڪنه انگار حضرت زهرا پسرش و صدا میڪنه . دوست دارم اسم پسرم همنام پسر دختر پیغبر باشه رهرو ارباب باشه.
ادامه مطلب
جوانی وارد سوپر مارکت شد ومشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه تعقیبش میکنه رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد جوان پرسید: مادر چیزی شده که مرا اینطور دنبال میکنی خانم با اشک گفت: تو شبیه پسر مرحومم هستی وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم را تجدید کردی جوان گفت: خانم این روزگاراست و سنت حیات، یکی میره یکی میاد شما هم خودتو ناراحت نکن.
 زنه در حال رفتن بود که از جوان درخواست کرد دوباره وی را مادر صدا کند. جوان صدا زد ما
فکر کردن به اینکه یه میلیون تا کتاب وجود داره که باید بخونم و میخوام که بخونم هیجان‌زده و مضطرب‌م می‌کنه. انگار برای هیچ کاری و شاید هم برای همه‌ی کار‌ها کافی نیستم. یک من کافی نیست. باید از پوچی و هیچی و گرفتاری های احمقانه رهید. که ره به سمت کمال برداشت. به سمت حال با خود خوب بودن.
 
+ کاش دیگه درس نداشتم. یا کاش درسم تو دهن مردم نبود.
++ کاش‌تر اینکه کاش غزل مهدوی بودم. یا منی که از کودکیِ کودکی موسیقی یاد گرفته بودم و تو دانشگاه ادبیات می‌خو
#حدیث_مهدوی
امام زین العابدین(ع)

«زهری می گوید: در خدمت امام زین‌العابدین علیه‌السلام بودم که فرزند برومندش محمد باقر وارد شد. امام علیه‌السلام مطالبی به او فرمود و در ضمن آن او را به «حُسن خلق» توصیه می فرمود. با خود گفتم که نکند امام از رحلت خود خبر بدهد، و لذا پرسیدم: بعد از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟ فرمود: به این پسرم. و با دست خود به سوی امام باقر اشاره کردند و فرمودند: این پسرم وصی، وارث، مخزن علم من و معدن دانش و شکافنده ی علوم است و....گف
 
درکلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی میشه هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»ماکس میگه: «چرا از کشیش نمی پرسی؟»
جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.»کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبی است.»جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.ماکس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»ماکس نزد کشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار کشیدنم می تونم دعا کنم؟»کشیش مشتاقانه پا
✨ ‌به نام امید شب های تار... ✨
 
چه سخت است شب ها را تا صبح گریستن...چه سخت است، نصف شب با صدای شلیک، پریدن...◼چه سخت است... که بدانی هم سن و سالی هایت دارند در خانه هایشان، غذاهای خوشمزه میخورند اما تو داری گوشتی که ده سال تاریخ انقضایش گذشته میخوری، چه سخت است!...
چه سخت است که بدانی هم سن و سالی هایت مشغول تفریح و گردش و عشق و حال هستند اما تو اینجا کارَت شده خیره شدن به دربی که باز شود و نمی شود!...چه سخت است...❌ روز ها فحش ناموس شنیدن و دست های بسته
✨ ‌به نام امید شب های تار... ✨
چه سخت است شب ها را تا صبح گریستن...چه سخت است، نصف شب با صدای شلیک، پریدن...◼چه سخت است... که بدانی هم سن و سالی هایت دارند در خانه هایشان، غذاهای خوشمزه میخورند اما تو داری گوشتی که ده سال تاریخ انقضایش گذشته میخوری، چه سخت است!...
چه سخت است که بدانی هم سن و سالی هایت مشغول تفریح و گردش و عشق و حال هستند اما تو اینجا کارَت شده خیره شدن به دربی که باز شود و نمی شود!...چه سخت است...❌ روز ها فحش ناموس شنیدن و دست های بسته و
دانلود کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو
 
دانلود فایل
 
 
 
دانلود رایگان کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو :: دانلود کتابketabdownloadpdf.blog.ir › tag › دانلود رایگان کتاب ...۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رایگان کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو» ثبت شده است - دانلود کتاب.
دانلود کتاب صوتی هنر رزم | دکه علمیdakeelmi.ir › product › دانلود-کتاب-صوتی-هنر-رزمدانلود کتاب صوتی هنر رزم نسخه کامل و بدون سانسور. هنر رزم. کتاب صوتی . کتاب صوتی Art Of War. سان تزو نویسنده کتاب هنر رزم خواند
با سلام
دیشب شب بیست و سوم ماه رمضان ، آخرین شب قدر امسال بود.
تصمیم داشتیم به مسجد برویم . طاها ساعت های 9 خوابید و بعد نیم ساعت بیدارشد . شروع به بازی کرد ساعتهای 10 بود که دعای جوشن کبیر از تلویزیون پخش می شد. طاها با شنیدن دعا به سمت میز تلویزیون رفت و همانجا با تلویزیون حرف می زد و بازی می کرد . من و خانم هم عقب تر نشسته بودیم و به دعا گوش میدادیم. طاها که مدام وسیله ای را روی میز می گذاشت و بعد می انداخت و دوباره می نشست و برمی داشت و پا میشد و میگ
اومدم بگم اصلا پایان کتاب جذاب نبود!همیشه گفتم از اینکه مفصل یه کتاب نقد و بررسی کنم فراری م و ناتوان.
نوشته ها فقط برداشت من از کتابِ نه چیزی بیشتر؛
موضوع کتاب "زهیر"مربوطِ به یک نویسنده مشهور فرانسویِ که همسرش به طور ناگهانی ترکش کرده و شوهرش رو در سردرگمی قرار داده،توی کتاب تاجایی که به خاطر دارم اسمی از نویسنده برده نشد!و این باعث شد فکر کنم اتفاقات مربوط به خوده پائولوِ!
یه کتابِ پیچپیچی بود برای من D: خوب بود اما نه اونقدر که بگم برید و بخ
سلام  به همه ی دوستان عزیز
حالا که به خاطر کرونا اکثر ما وقت خالی زیاد داریم، تصمیم گرفتم چند تا کتاب که خودم مطالعه کردم و واقعا کاربردی بود را اینجا معرفی کنم؛
شما هم اگه کتاب خوبی خوندید خوشحال میشم معرفی کنید. 
کتاب رنج همبستگی؛
خاطرات بسیار زیبا و امید بخش لاله و لادن دو خواهر دو قولویی که از ناحیه ی سر به هم چسبیده بودن واقعا قشنگ ترین داستان برای شکر کردن خداوند
کتاب شما که غریبه نیستید؛
اثر هوشنگ مرادی کرمانی واقعا کتاب سرگرم کننده و
دانلود کتاب هذا کتاب کنزالعلوم مخفی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود رایگان هذا کتاب کنزالعلوم مخفی, کواکب و سیارات و ...taktafile.ir › دانلود-کتاب-هذا-کتاب-کنزالعلوم-مخفیدانلود رایگان کتاب هذا کتاب کنزالعلوم مخفی کواکب و سیارات و نقش آنها در سرنوشت 99 اسماء الحسنی مبارک کتاب کنز العلوم مخفی دعای گشایش بخت دختران موکلین ...
دانلود کتاب هذا کتاب کنزالعلوم مخفی - پروژه هاwww.takbook.com › best › دانلود-
هنوز باور نمیکنم... و به خاطر غافلگیری و این شگفت زدگی حاصل هنوز نمی دانم چگونه بروم و تشکر کنم. دوست خوب و مهربانم، (و تاکید می کنم که روی دو صفت «خوب» و «مهربان» فکر کرده ام... و شاید مخاطب محبتش من نبودم، «قدرشناس» را هم به آن اضافه میکردم.) برایم ده عنوان از کتاب های شهید چمران (که 8 عنوان به قلم خود او، و 2 عنوان «در موردش» است.) (و فکر میکنم مهمترین کتاب هایش.) را برایم هدیه داده است. دقت کنید کتاب های شهید چمران را! و چند خطی که نوشته است. و چقدر ا
نوشتهٔ آندره ژید ، ترجمهٔ مهستی بحرینی ، نشر نیلوفر
 
خب یجوری این که اسم کتاب با اسمم یکیه. اما من سعی میکنم زیاد در موردش فکر نکنم. به نظرم میاد کتاب خفنی باشه. هرچند که هنوز شروعش نکردمو جز مقدمه مترجم چیزی نخوندم. اما حس خوبی راجع بهش دارم. 
صبح کلی کارکردم بعد ساعت هشت اینطورا بیهوش شدم تا ساعت ده. اگه نمیخوابیدم نمیتونستم تمرکز کنم به خاطر همین خوندن کتاب دیر شد. بریم امروزو داشته باشیم. فکر میکنم با یه کتاب خفن طرفم. 
 
کاش کتابم به تو بیا
بسم الله الرحمن الرحیم ./
میدونی ؟ سالهاست تو خیالم خودمو تصور کردم که بچه م دختره و دختر دار میشم ! حتی فکر اینکه بچه م پسر باشه رو هم نکردم ... اما چند روزه افتاده به جونم فکرت ... هنوز نیستی! هنوز پیش خدایی ... و من امشب در اوج خستگی هام ، با همه ی بغضم ، ته قلبی که از ایمان به خدا شاده و چشمی که از ارامش لبریزه ولی میباره ، به تو فکر میکنم ...
پسرم هر وقت به تو فکر میکنم خدا رو به خودم نزدیک میبینم ، اونقدر نزدیک که گویا بغل به بغل نشستیم و عاشقانه و با
خب من یه ذره خوابیدم تا ظهر. :/ تازه میخوام کتاب جدیدو شروع کنم. کتاب تاریخ فلسفه جلد پنج ، نوشتهٔ فردریک کاپلستون ، ترجمهٔ امیر جلال الدین اعلم ، نشر علمی فرهنگی. هر دفعه که یکی از این کتابهارو میخوام شروع کنم میترسم ازش. نمیدونم به خاطر تعداد صفحات زیادشه یا ترس از نفهمیدنش هست. اما هرچی هست شروع میکنم. امیدوارم بفهمم و یادم بمونه و درست بخونم. کتاب قبلی رو حالا بعدا دوباره میخونم. اما اینا خب ترسناک تره. برم که با ترسم روبه‌رو بشم. هبز منتظرم
قطع شدن اینترنت به خاطر اغتشاشات بنزینی باعث شد دوباره به فکر وبلاگ نویسی بیفتم. اینستاگرام و تلگرام و توییتر باعث شده اند وبلاگ نویسی از رونق بیفتد؛ اما همانطور که هیچ چیز جایگزین کتاب نمی شود، به نظرم، هیچ چیز جایگزین وبلاگ هم نخواهد شد.
شبکه ها و رسانه های اجتماعی و پیام رسان ها، به خاطر اینکه حجم بسیار زیادی از داده های در هم ریخته را به شما ارائه می کنند، فرصت تفکر و پالایش و سازماندهی دانسته ها و سپس، تولید محتوای پردازش شده و غنی را از
دلم میخواد یه کاراکتر انیمیشنی بسازم برای پسرم و شروع کنم طراحی حالات مختلفش رو... یه چیزی توی مایه عکس های پایینی. دوتا اولی مدل دخترونه اشه... و خدایا، چقدر مدل برای دخترونه دارم! هیشکی اما پسرونه نکشیده :))

ایده ی خفن و هیجان انگیزیه! نمیدونم میتونم بسازمش یا نه.. *-*
دلم میخواد یه کاراکتر انیمیشنی بسازم برای پسرم و شروع کنم طراحی حالات مختلفش رو... یه چیزی توی مایه عکس های پایینی. دوتا اولی مدل دخترونه اشه... و خدایا، چقدر مدل برای دخترونه دارم! هیشکی اما پسرونه نکشیده :))

ایده ی خفن و هیجان انگیزیه! نمیدونم میتونم بسازمش یا نه.. *-*
+سلام پسرم... خوبی؟ چکار میکنی؟ ... نهار چی خوردی؟ ... شیر موزت رو خوردی؟ ... چرا؟ مگه نگفتم هر روز بخور! ... ااا خب بگو بریزم برات. الان کارت به کارت میکنم برات ... باشه عزیزم خداحافظ.
چند لحظه بعد...
+سلام پسرم ... خوبی؟ کجایی؟ ... نهار چی خوردی؟ ... باشه. برا شب یلدا میای؟ ... اخه تعطیلی نیست کی میای کی میری؟ ... نه میخوام ببینم چقدر میمونی غذا درست کنم بدم ببری؟ ... باشه عزیزم خداحافظ.
ماشین از جلوی فروشگاه رفاه رد شد. سردر و در و دیوار و تابلوهای اعلانش طرح یلد
یا رب نظر تو برنگردد
تولد امسالم به خودم یه کتاب هدیه دادم. "من سر قولم هستم"
لطفا سر قول‌هات بمون.
پای آروزهات وایسا. براشون زحمت بکش. سختی‌هاشو قبول کن. کوتاه نیا. اگر ترسیدی هم پا پس نکش. اگر نمی‌تونی جلو بری حداقل عقب نرو. یک کم صبر کن. نفس بکش. شجاعتتو جمع کن و دوباره شروع کن.
فقط بدون نباید از رو بری. هر چقدر هم سخت باشه تو باید سخت‌تر باشی.
اگر دردت میاد به خاطر اینه که داری رشد می‌کنی.
اگر واسه تو پیش اومده به خاطر اینه که توانایی حلش رو دار
کتاب جادوی فال ورقیاستین گاردرمترجم: سها بعنونی

این کتاب در ۵۳ فصل نوشته شده و هر یک از فصل های آن
به نام یکی از برگ های ورق نامگذاری شده است. ماجرای کتاب درباره ی سفر پسری است
در جستجوی مادر به همراه پدرش.این کتاب همچون کتاب دیگر این نویسنده،
دنیای سوفی را به زبانی ساده بیان می کند. #جادوی_فال_ورق نوشته ی یاستین_گاردر نویسنده ی نروژی است
که به خاطر کتاب دیگرش دنیای سوفی شهرتی جهانی دارد. اگر چه هم دنیای سوفی و هم راز فال ورق به لحاظ عناصر دا
سلام
معمولا از سر کار که به خونه برمی گردم یا پسرم از کلاس برمی گرده دلش می خواد یه میان وعده سالم باشه که راحت بشه مثل پنیر روی نون تست مالید و خورد. در عین حال سالم هم باشه
من اینو امتحان کردم من مزه اش را دوست داشتم، پسرم هم با اینکه کرفس را دوست نداره خیلی خوشش اومد. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
زیتون بی هسته دو پیمانه
نصف یک ساقه کرفس
یک تا دو قاشق غذاخوری بادام 
1 حبه سیر
2-3 ق.غ آبلیمو 
کمی روغن زیتون برای تنطیم غلظت مواد
همه رو داخل غذاساز بر
یک زوج جوان برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا عازم کشوری اروپایی شدند. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟ 
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم. 
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ 
پسر گفت: نه.
طبق روال همیشه مدرسه مسابقات نردبان آسمانی را برگزار میکرد پسرم ازمن خواست تا دراین جشن شرکت کنم .....مسابقه نردبان آسمانی هدفش انس بچه ها با قرآن هست که موضوعات مختلفی داره مثل اذان ،سوره های قرآن، صوت ،حفظ،ومداحی.....که بچه ها گروهبندی میشن وباهم درمسابقه شرکت میکنن درواقع تشویق کارگروهیم هست...
روز مسابقه شد ومن به مدرسه رفتم بچه ها حلقه تشکیل داده بودن وگروه گروه برای هرمورد امتیاز میگرفتن یکی ازمراحل مسابقه حدس زدن رمز جدول بود که هر چ
سلام
بهترین کتابی رو که توی عمرتون خوندید چی بوده ؟ من عاشق کتاب خواندن هستم به همین خاطر از شما می خوام که بهترین کتابی رو که خوندید بهم معرفی کنید و موضوعش رو هم بگید . پیشاپیش به خاطر معرفی کتاب ها ممنون
مرتبط:
ترویج فرهنگ کتابخوانی 
سوال در مورد انتخاب کتاب و کتاب خوانی
صفحه پیشنهاد پست برای معرفی کتاب
معرفی کتاب و بحث و گفتگو راجع به کتاب ها
صفحه کتاب خوان های خانواده برتر
فاجعه کتاب نخوندن ما ایرانی ها چقدر واقعیه ؟
پیوستن به کمپین کتاب
چگونه بفهمیم در مسیر کتاب خوانی به درستی حرکت می کنیم؟
چطور بدونم کتاب خوان شده ام؟
 
خیلی راحته
اگه روزهایی که مطالعه نداشتیم، حالمون بده و احساس کمبود می کنیم، ما کتاب خوان شده ایم
اگه از اینکه مدتیه به کتاب فروشی ها سر نزده ایم احساس بدی داریم، ما کتاب خوان شده ایم
اگه به محض اینکه از خواب پا میشیم به جای گوشی، سراغ کتاب میریم، ما کتاب خوان شده ایم
 
 
یکی از تاثیرات خوب بیان روی من این بود که یا کتاب ها دوست شدم البته فقط کتب غیر درسی⁦;-)⁩
به خاطر بسته بودن کتابخانه ها این ایام رفتم اشتراک بینهایت برنامه طاقچه گرفتم
یعنی من شب گرفتم، صبحش پیامک آمد از کتابخانه که به خاطر کورونا و... اشتراک بینهایت طاقچه برای شما فعال شده:/
 
+ راستی یه تخم مرغ دیگه هم پیدا شد، علاوه بر قبلیا:)
 
کتاب یادت نرود که رو همین الان تموم کردم . در کل بنظرم خیلی کتاب بیخودی بود . خیلی سطحی و دسته چندم . یه جاهایی از کتاب دیگه حالم داشت بهم میخورد از شوآف نویسنده که انگار میخواست بگه من درجریانم . تا میومدی تو عمق داستان بری و تحت تاثیر قرار بگیری یهو مارک کیف فلانی و برند روسری یا عطر اون یکی رو نام میبرد و گند میزد به حالت. مثلا شخصیت های داستان انسان های تحصیل کرده ی سن و سال داری بودن ولی نه تو دیالوگ ها و نه تو طرز فکر هیچکدوم ردی از پختگی یه
۱) صبح یه مسیری رو که همیشه با اتوبوس میرم، پیاده رفتم. عجب هوای خوبیه این روزا! گفته بودم نمی‌ذارم حالم تو اردیبهشت بد باشه :)
+ نزدیک نیم ساعت راه رفتم همه‌ش شد ۳۲۰۰ قدم! :/ Seriously؟!

۲) دیروز رفتم مجلس ختم پدر دوستم. اولین باری بود که تنهایی ختم کسی می‌رفتم و این یه مقدار ترسناک بود، انگار اینم داره میگه دیگه بزرگ شدی!
چند تا دیگه از دوستا هم بودن. هم به خاطر جو مجلس و هم شاید به خاطر فاصله‌ای که این چند وقت به خاطر مشغله‌های همه‌مون بین‌مون ا
پسرم محمد! تو در این زمانه و این سرزمین-این زمانه تاریک و این زمانه شلوغ- اگر بخواهی کف حادثه ها نشوی و حادثه ساز باشی، باید «بینات، کتاب و میزان» را داشته باشیو با این سه وسیله، در تمامی جریان های فکری و سیاسی و اجتماعی، در برابر فریب ها و شیطان ها، قائم و بر پا باشی، آن هم قائم به قسط و بر روی ساقه ها و ریشه های محکم.نامه های بلوغ، ص 18
امروز برای اولین بار خانم پرستار مهربانی اومده تا با برنا بازی کنه و من کمی استراحت و تفریح کنم در کنارشون.
بخصوص از دیشب دیگه تو پوست خودم نمی گنجم. انگار که اولین باریه بعد از این یک و نیم سال که حس می کنم وجود دارم. یه فرصتی پیدا شده تا لحظه ای به خودم فکر کنم. اگرچه امروز ساعات زیادی رو از روز صرف کارهای خونه کردم، ولی بسیار خوشحالم. صبح که پسرم رفت پارک بازی کنه، من هم رفتم پیاده روی و چقدر بهم حال داد. حالا می خوام که کوکی هم برای اولین بار د
یک زوج جوان برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا عازم کشوری اروپایی شدند. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند. روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟ پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم. پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه. روز
کتاب Nya Mål 2 کتابی آموزشی است که به مانند کتاب Nya Mål 1 توسط نویسندگان سوئدی تالیف شده است. افرادی که می خواهند شروع به خواندن این کتاب کنند، می بایست به سطح قابل قبولی از زبان سوئدی رسیده باشند. توصیه ی ما به زبان آموزان این است که قبل از شروع این کتاب، کتاب Nya Mål 1 و کتاب سوئدی به زبان ساده A را مطالعه کنند. تفاوت کلی این کتاب با کتاب Nya Mål 1، تغییر محسوس در سطح متن ها و دیالوگ های موجود در کتاب است که به مراتب گسترده تر و حاوی نکات بیشتری هستند.
کتاب ریاضی نهم فرمت فایل دانلودی: .pdfفرمت فایل اصلی: pdfتعداد صفحات: 151حجم فایل: 6393قیمت: 5000 تومانبخشی از متن:پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف کتاب ریاضی نهم پی دی اف ک
کتاب نقد عقل محض ایمانوئل کانت

دانلود کتابدانلود کتاب نقد عقل محض ایمانوئل کانت pdfدانلود رایگان کتاب نقد عقل محض ایمانوئل کانت pdfدانلود کتاب نقد عقل محض کانت pdfدانلود ترجمه کتاب نقد عقل محضدانلود کتاب نقد عقل عملی کانتدانلود کتاب سنجش خرد ناب کانت pdfخرید کتاب نقد عقل محض کانتدانلود کتاب نقد قوه حکم امانوئل کانت
حافظ در اشعارش رازِ مهمی را ذکر می‌کند که به‌وضوح در زنده‌گی و ارتباطات ام‌روز، نقشِ کلیدی و چاره‌ساز دارد. می‌گوید: «وفا
کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقتِ ما، کافری‌ست رنجیدن»؛ این را داشته
باشید.

محمدعلی جمال‌زاده در کتاب «قصه‌های
کوتاه برای بچه‌های ریش‌دار»، داستان پیرِ بزرگی را تعریف می‌کند که در جمع دوستان
و یاران نشسته و ناگهان خدمت‌کارش با گریه و زاری خبر مرگ تک پسرِ جوان‌ش را به او
می‌رساند. جماعت همه منتظر عکس‌
دیشب توی مسجد وسط نماز پسرم مدام با من حرف می زد و می گفت "تموم شد بریم !" وقتی حرف می زنه بانمک میشه . مثل همه ی بچه های هم سن و سالش . بعد از نماز آقایی که بغل دستم نشسته بود دست دارز کرد به سمت محمد حسین که باهش دست بده . می خواست سر به سرش بذاره . محمد حسین هم یه هو رنگش زرد شد و جفت دستاش رو برد پشتش . بعد یک نگاهی به نفرِ کنارش انداخت و خودش رو کشید عقب و با نگاهش بهش فهموند : " هی آقا ! با شماست ! " و اون آقا هم دستشو دراز کرد و به آقای شماره ی 1 دست داد .
دانلود کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
دانلود رایگان کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو :: دانلود کتابketabdownloadpdf.blog.ir › tag › دانلود رایگان کتاب ...۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رایگان کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو» ثبت شده است - دانلود کتاب.
دانلود کتاب صوتی هنر رزم - کتاب سبزketabesabz.com › ... › کتاب‌های صوتی تاریخی و اجتماعی۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - کتاب صوتی هنر رزم را رایگان از کتاب سبز دانلود کنید و از ... کتاب صوتی هنر رزم، یک کتاب استرات
یک زن چینی مبتلا به بیماری ALS به تازگی موفق شده است که خودنوشت یا اتوبیوگرافی‌اش را بنویسد.
از آنجا که در این بیماری، عضلات به تدریج فلج می‌شوند، این زن نمی‌توانست به صورت معمول کتاب خود را بنویسد، به همین خاطر او از ماشینی استفاده کرد که متوجه حرکت کره چشم می‌شد و پلک زدن‌های هدفمند او را به او کاراکترهای زبان چینی، تبدیل می‌کرد.
از آنجا که در این بیماری، عضلات به تدریج فلج می‌شوند، این زن نمی‌توانست به صورت معمول کتاب خود را بنویسد، ب
روزی، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری می شوند. 
پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ می شود که بشکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر می پرسد، این چیست؟ 
پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده می گوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیده ام و نمی دانم.
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را می بینند که با صندلی چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد و دیوار براق از هم جدا شد و آن
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟ ماکس جواب می دهد: چرا از کشیش نمی پرسی؟ جک نزد کشیش می رود و می پرسد: جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم. کشیش پاسخ می دهد: نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است. جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند. ماکس می گوید: تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم. ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: آیا وقتی در حال سیگار کش
مردی
برای اعتراف نزد کشیش رفت.«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من
به یک یهودی پناه دادم»«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»«اما من ازش خواستم
برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد».
«خوب
البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی،
بنابر این بخشیده می شوی»«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا
میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»«چی می خوای بپرسی پسرم؟»«به نظر شما باید
بهش بگم که جنگ تموم شده؟
ببخش مرا مادر. رنجها و دردهای یکی دو سال اخیر و به خصوص هفت، هشت ماه گذشته، انقدر مرا درگیر جسم و روح خودم کرده است که آماده ی سخن گفتنِ با تو نبوده ام. حتمی از همین آغازِ نوشته ام معلومت شد که چگونه مادری برایت خواهم بود. من مادری هستم که مدام بابت کم کاریها خودم را مواخذه می کنم، ضمن اینکه هماره، ترسِ بزرگِ آسیب زدن به فرزندانم به جهت ناکاملی هایم با من است.
از دنیای پسرها چیز زیادی نمی دانم، همین ترسهایم را بزرگتر کرده است. هورمونهایم این ماه
نزدیک صبح یه خواب خیلی واقعی دیدم
خواب دیدم همسرم سرش تو گوشیش بود بعد من گوشیش رو گرفتم گفتم ببینم با کی حرف میزنی یکساعت
بعد دویدم یهو دیدم پسرداییم که چند ساله فوت کرده افتاد دنبالم گفت گوشیش  بهش بده چرا خودتو کوچیک میکنی منم بهش گفتم تو که مردی چرا هنوز نرفتی اومد و گوشی همسرم رو گرفت بعد گفت بیا بریم سوییچ ماشینم رو گرفت گفت من می رسونمت .
منم نشستم پشت ماشین دخترم نشست صندلی جلو سمت شاگرد بعد پسر کوچولوم نشست جای راننده نذاشت پسرداییم
تهران - ایرنا - مادر
شهید احمد ابراهیمی گفت: پسرم وقتی برای دومین بار به کربلا رفت در آنجا
خوابی دید که او را مشتاق دفاع از حرم حضرت زینب (س) کرد و در این راه به
شهادت رسید.



راحله محمدی
روز دوشنبه در آستانه روز شهید در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی ایرنا
افزود: احمد من فقط 21 سال داشت که از منطقه کوار از توابع استان فارس از
تیپ فاطمیون به سوریه اعزام شد، اما خوابی که دید وی را به مسیر شهادت
هدایت کرد
این مادر شهید که خود 35
کتاب جامع المقدمات تصحیح شده استاد علامه مدرس افغانی می باشد که شامل چند کتاب در زمینه ادبیات عرب می باشد.
دانلود در ادامه مطلب
 
کتاب جامع المقدمات تصحیح شده استاد علامه مدرس افغانی می باشد که شامل چند کتاب در زمینه ادبیات عرب می باشد.
۱٫کتاب الامثله
۲٫ کتاب شرح المثله
۳٫ کتاب صرف میر
۴٫ کتاب التصریف
۵٫ کتاب شرح التصریف
۶٫ کتاب عوامل جرجانی
۷٫ کتاب عوامل منظومه
۸٫ کتاب عوامل ملامحسن
۹٫  کتاب شرح العوامل فی النحو
۱۰٫ کتاب الکبری فی المنطق
۱
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟ ماکس جواب می دهد: چرا از کشیش نمی پرسی؟ جک نزد کشیش می رود و می پرسد: جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم. کشیش پاسخ می دهد: نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است. جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند. ماکس می گوید: تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم. ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: آیا وقتی در حال سیگار کش
از اونجا که دوراهیه و بعضی اتفاقات تو روز باعث میشه من تمایلم به یه سمت منحرف بشه به همین خاطر هیچ پیش فرض دقیقی از آینده ندارم برای همین راحتم. ۲۰ سال بعد نمیگم که عه من نرسیدم به چیزی که میخواستم چون اصلا چیزی نمی خواستم و پیش فرضی نداشتم. ولی خب من هرکاری کنم بلاخره به درس و کنکور مربوط میشه. به خاطر همین حرفهایی که دخترخاله زد منو مجبور میکنه که امسال کنکور بدم ولی صرفا آزمایشی و ممکنه بد و خوب بشه. من الان وضعیتم مثل سریال سربازه مثل یحیی ک
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
انسان خودمحور، لذتش را رها نمی‌کند.
خانمی میانسال به همراه دختر بچه‌ای کلاس سوم به کلینیک مراجعه کرده بودند. بدون وقت قبلی یکی دو ساعت منتظر شدند تا بهشون وقت رسید. در شرح مشکل بیان کرد که من مادربزرگ کودک هستم و ۱۲ سال قبل پسرم با خانمی ازدواج کرد و از روز اول با هم مشکل داشتند که داشتند. ۲ سال گذشته رو از هم طلاق گرفتند و هر کدوم دوباره ازدواج کردند.
به خاطر مشکلات زیادی که داشتند، همه پیشنهاد کردیم که زودی بچه‌دار شوند، چون وجود بچه باعث ک
اولین جلسه کارورزی خیلی خوب بود. از چیزی که انتظار داشتم صبر و تحملم بیشتر بود و بچه هام اونقدر لوس و شیطون نبودند فقط قسمت سختش یادگرفتن اسم های ناآشنای بچه ها بود ولی خب مزیتش این بود که از بین اسماشون برای پسرم اسم پیداکردم:دی
 
مدت زیادی است که اعلام شده کسانی که کتابهایشان را برای بررسی به من داده بودند ، آنها را از آقای رمضانی تحویل بگیرند ولی هنوز این افراد کتاب، کتاب کار ، یا دفترشان را از آقای رمضانی نگرفته اند!!
فردا سه شنبه مدرسه باز است و آقای رمضانی مدرسه تشریف دارند.
لطفا به این دوستان خبر بدهید:
آقایان :
رضایی (11- کتاب کار)  -  زنجانی نژاد (10ح کتاب)  -  رهبر (10ح کتاب، کتاب کار، دفتر)  -  میرشجاعی (کتاب کار، دفتر)
و یک کتاب بی نام  و تقریبا خالی! که نفهمیدم اصلا چر
دانلود کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
دانلود رایگان کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو :: دانلود کتابketabdownloadpdf.blog.ir › tag › دانلود رایگان کتاب ...۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود رایگان کتاب صوتی هنر رزم اثر سون تزو» ثبت شده است - دانلود کتاب.
دانلود کتاب صوتی هنر رزم - کتاب سبزketabesabz.com › ... › کتاب‌های صوتی تاریخی و اجتماعی۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - کتاب صوتی هنر رزم را رایگان از کتاب سبز دانلود کنید و از ... کتاب صوتی هنر رزم، یک کتاب استرات
متن listening کتاب interchange زرد
متن listening کتاب interchange زرد
متن listening کتاب interchange زرد
متن listening کتاب interchange زرد با فرمت های مختلف
دانلود جدید ترین و بهترین نسخه های کتاب های آموزشی زبان انگلیسی و دانلود متن listening کتاب interchange زرد

ادامه مطلب
خواهر بزرگه‌ی مام‌بزرگ فوت کرده. غصه‌دار و بی‌تاب نشسته اشک می‌ریزه و تلفن‌های مکرر سعی می‌کنند تسلی باشند. کسی تعریف می‌کنه دیشب خواب خاله رو دیده. خوش‌حال نشسته بوده توی مسجدی. ازش پرسیده خاله چی شده انقدر خوش‌حالی؟ گفته بعد چهل‌سال دارم پسرم رو دوماد می‌کنم. مام‌بزرگ با بغض می‌گه بعد چهل سال بلاخره رفت پیش مهدی. همه ریزریز اشک می‌ریزیم. نمی‌دونم برای خاله‌ست یا برای پیکر بازنگشته‌ی مهدی، برای این همه‌سال دوری و سالیان هجران د
بسم رب الرفیق

پ.نعلیرضا رو بغلم کردم و از ماشین پیاده شدیم. نگاهش که به آسمون افتاد، گفت: بابایی ماه! منم با ذوق گفتم: آره پسرم! ماه! از پله برقی اومدیم بالا و دوباره آسمون رو نگاه کرد و گفت: اِ بابایی ماه! گفتم: آره بازم ماه. گیت رو رد کردیم و وارد حرم شدیم، این بار هم دقیقا مثل قبل، دوباره چشمش به ماه افتاد و همون داستان! دیدم انگار این قصه سر دراز داره؛ گفتم پسرم ماه همیشه توو آسمونه و جایی نمیره و تو هر بار که به آسمون نگاه کنی ماه اونجاست. با با
نام کتاب: #تسلی_بخشی_های_فلسفه | نویسنده: #آلن_دوباتن | مترجم: #عرفان_ثابتی | #انتشارات_ققنوس | ۲۸۹ صفحه.این کتاب می کوشد تا با استناد به آثار شش فیلسوف بزرگ راه حل هایی برای مشکلات روزمره ی ما ارائه کند. با خواندن این کتاب از #سقراط می آموزیم که عدم محبوبیت را نادیده انگاریم؛ #سنکا به ما کمک می کند تا بر احساس یاس و ناامیدی غلبه کنیم، #اپیکور بی پولی ما را چاره می کند. #مونتنی راهنمای مناسبی برای درمان ناکارآیی ماست، عشّاق دلشکسته می توانند با خوان
پسرم،گر گذاشتند اوباشتو مدیر امور مالی باش هر که یک سال بوده در این کارشده نامش بلند و بارش بار کام ِ آدم چو قند خواهد شدبخت آدم،بلند خواهد شد به حقوق تو می رسد برکتبرکت می دهند،بی حرکت طرف التفات و مرحمتیچون مدیرِ عزیز بی جَهَتی می شوی مثل شهر رُم که به حتمهمه ی راه ها ،شود به تو ختم همه از خشمت اجتناب کنندداخل آدمت حساب کنند به حضور تو اَند نامه نویسهمه،حتّی خود جنابِ رئیس چون تویی صاحب حساب و کتابهمگی می برند از تو حساب همگان را به لطف
کتاب قلعه حیوانات اثر جورج اورول یکی از کتاب های محبوب است که اکثر افرادی که کتاب میخوانند با اسم ان اشنا هستند.
این کتاب سیاست در بین حیوانات را با طنز شیرینی بیان میکند. متن این کتاب بسیار ساده و روان است و حتی افراد کم سن و سال نیز میتوانند ان را بخوانند.
متن این کتاب نیز حدودا 100 تا 150 صفحه است که در جلد ها مختلف متغیر است.
خلاصه داستان کتاب درباره این است که حیوانات مزرعه ای انقلاب می کنند و صاحب مزرعه را از مزرعه خارج می کنند. پس از ان خوک ها
سی شارپ یکی از برترین زبان های برنامه نویسی شئ گرا و بازی سازی است
در این کتاب می توانید به دنبال یادگیری ان باشید
 
لینک از سایت کتاب سبز
 
دانلود کتاب
 
و این کتاب به نقل از سورس باران کامل ترین کتاب آموزشی است . ( پایین )
 
دانلود کتاب
 
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند..  /\   /\
#حدیث_مهدوی 
امام جواد(ع)
 
«امیة بن علی قیسی می گوید: به خدمت امام جواد علیه السلام عرض کردم: جانشین بعد از شما کیست؟ فرمود:«ابنی علی، ابنی علی، ثم اطرق ملیا ثم رفع رأسه، ثم قال: انها ستکون حیرة».«پسرم علی، پسرم علی (امام هادی علیه السلام) سپس سر مبار
سه شنبه حالم بد بود.  در واقع حالم خیلی بد بود. در واقع حالم خیلی خیلی خیلی بد بود. چرا؟ به خاطر یک اتفاق کوچکی که دوشنبه افتاده بود. و من اینطوری ام دیگر! بعد از یک اتفاق بد کوچک، اتفاقهای بد دیگری را می اندازانم. تا حال بد تثبیت شود و بهانه ای شود برای ناامید بودن، دلخور بودن، بدبخت بودن و در نتیجه نشستن در انتظار اتمام که راحتتر از هر کار دیگری است. صبح که رفتم مدرسه هوا به شکل غیرمنصفانه ای دلربا شده بود و هیچ با حال دل من هماهنگ نبود. درس نخوا
به بیرون نگاه می کنم، آدما، فضا، چمنا، فاصله دار بودن خیابونا و حیاط ها همه مثل همونایی هست که با حسرت توی فیلمها و عکسا می دیدم. حالا منم اومدم توش.
پرچم بالای سرم توی باد می رقصه و یکی از شکل هایی هست که آرزو داشتم من هم متعلق به اونجا باشم.
جاستین ترودو رییس جمهوری که تا حالا اعتماد من رو حسابی جلب کرده و آدم سالم و معقول و درستی هست که براش مهم هستیم هر آنکسی که در کشور تحت اختیارش هست.
کارتهای من یکی یکی داره من رو عضوی از دنیای جاری واقعی می
+به انتظار چه نشسته ای پسرم؟
_جنگ پدر... در انتظار جنگ هستم تا دشت را پر کند
+از جنگ چه میدانی؟
_یک گروه حق یک گروه باطل و بعد شمشیرهایی که حرف میزنند
+تعریف شاعرانه ایست... اما جنگجوها شاعر نیستند
_چه هستند پدر؟
+اگر به چشم تو نگاه کنم، شاید مجسمه ساز هستند، خراش میدهند و میبرند
_چیزی هم خلق میکنند؟
+آدم های جدید... من خودم بعد از یک جنگ خلق شدم
[دستش را بالا می آورد، آستین خالیی که تاب میخورد]
_ادمی هم خلق کردید؟
+خلق کردم، آدمی بدون سر
[نگاهش را به پس
مامانم یک کتاب داشت به اسم کلید و راه های گفتگو با نوجوان همچین چیزی بعد یادمه کلاس ششم بودم رفتم کتابخونه مامانم اونو برداشتم خوندم فقط به خاطر اینکه هروقت مامان یک کاری طبق اون کرد من برعکسشو انجام بدم:///
 
 
بعله همینقدر لجباز:/// البته دیگه یادم نمیاد کامل خوندمش یا کردم یا چی ولی الان دست ابجیم دیدم یاد این افتادم
 
 
یک چیز مسخره و مسخره:// داشتم غر میزدم
-اه من فلانو میخام
مامان گفت
-مگه این چشه
- اثر نداره
- پس چرا برای ما اثر داره
 -چ میییی
 
همیشه آروز داشتم
اگر دوستانم از من می خواهند دفاع کنند به خاطر حق دفاع کنند نه به خاطر محبت و دوستی.
اگر به من علاقه مندند به خاطر ادای حق باشد نه رحم و شفقت به دوستی دلسوخته و رنجیده.
 
بخشی از نیایش های شهید چمران، کتاب زمزم عشق، ص 156
بسم رب الرفیق
امام باقر علیه‌السلام فرمودند:«وقتی لحظات شهادت پدرم امام سجاد علیه‌السلام نزدیک شد، مرا در آغوش گرفت و فرمود:ای نور دیده، پسرم! تو را به همان چیزی وصیت می‌کنم که پدرم سیدالشهداء علیه‌السلام، در وداع آخرینِ قبل از شهادت به من وصیت کرد و فرمود: پدرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام به من وصیّت کرد که:
"یا بُنَیَّ، إیّاکَ و و ظُلمَ مَن لا یَجِدُ علیکَ ناصِراً إلّا اللهُ؛ای نور دیده، پسرم! بترس از ستم‌کردن به کسی که جز خدا یاوری ندار
نام کتاب : چغک
گردآوری و تألیف : صهبا
انتشارات : ایمان جهادی 
توضیحات :
این کتاب داستانی است مستند که روایتگر زندگی پسربچه‌ای شجاع و باهوش به نام حجت الاسلام محمد مهدی فقیهی می باشد این کتاب درباره حوادث روزهای نهم و دهم دی ماه سال ۱۳۵۷ در مشهد مقدس نوشته شده است که رهبر انقلاب اسلامی از او به نام چغک یاد کرده است که به معنای پرنده زبر و زرنگ باشد این کتاب دارای ۳۵۹ صفحه می باشد و مناسب گروه سنی 
قطعه ای از کتاب :
نمیدانم آقا مرا به یاد خواهند آ
کتاب خرخروی عرعرو هم پاره شد... توسط علی... اونم ساعت یک نصفه شب...
درحالی که پسرک کتاب رو آورده بود توی رختخواب تا براش بخونم، یهو به سرش زد که ببینه چطور میشه اگه این طرف صفحه رو بگیره بکشه و به اونور صفحه نزدیکش کنه!! که ناگهان برگه ی کتاب پاره شد. و علی با تعجب نگاهش کرد.
 گفتم پسرم! کتابت رو پاره نکن، خراب میشه ها!!! نگاهی به من کرد و بعد انگار که یهو یه چیزی یادش اومده باشه، زد زیر گریه!! حدود دودقیقه گریه کرد، بعد دوباره کتاب رو برداشت و صفحه ی بع
دوسِت دارم اما از خودم میپرسم چقدر دلم میخواد پسرم شبیه تو باشه؟ تصورش میکنم و خودِ کمالگرام رو میبینم که دلم میخواد یه جنتلمنِ واقعی بار بیارم. از اونا که لباسای شیک میپوشن. همیشه شق و رق راه میرن، کفشاشونو واکس میزنن، براشون مهمه که همیشه بوی ادکلن بدن، آداب معاشرت با خانوما رو بلدن...
بعد یادم می افته انقدر شیک بودن رو نه از من میتونه یاد بگیره نه از تو... تا میام خودمو پشیمون کنم از دوست داشتنت، چشمات که یادم می افته، به خودم میگم: ای بابا...

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حس خوب