نتایج جستجو برای عبارت :

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

کاش می توانستم همین امشب بیایم مشهد. بمانم و فردا بعد از ظهر بروم. یک مهر تایید می خواهم که فقط دست خودتان است و حرف هایی که رو به روی دیوار باب الحجه جا مانده اند. خوشا به حال تمام فرشته هایی که بر آن قطعه از خاک خراسان کشورم فرود آمده اند و خوشا به حال زائرینتان که امشب کنارتان هستند و خوشا به حال تکه ای از آسمان که سقف حرم شماست و خوشا به حال خادمینتان و خوشا به حال هر که در باب الحجه رو به روی آن لوستر با نور سبز نشسته است و در آن هوا نفس می کشد.
خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا
خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست
که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار
خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا
خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ
زکید حاسد بدخواه و خصم راه زنا
خوشا شراب کهن در سبوی گردآلود
که رشح باران بسترده گردش از بدنا
خوشا مسابقهٔ اسب های ترکمنی
کجا چریده به صحرای خاص ترکمنا
درازگردن و خوابیده دم و پهن سرین
فراخ سینه و بالابلند و نرم تنا
بزرگ سم و ک
خوشا سر به سوداى معبود سپردن و فرمان بردن از حضرت دوست!خوشا شیطان درون خویش را به بند کشیدن و از هر چه غیر دوست، چشم پوشیدن!خوشا لحظه قربانى کردن بت‏هاى ظاهر و باطن به پاى عشق و هم‏سفر شدن با راهیان کوى دلدار!خوشا گرگ‏ هاى خشم و غضب را از دیار دل خویش راندن!خوشا نوبت به زمین زدن ناقه‏ هاى تکبر که اسباب زحمت آدمى‏ اند و سد شده ‏اند در مسیر رستگارى‏اش!خوشا روایت «بسم الله» بر گلوى خویش خواندن و کلمه توحید را بر تخت پادشاهى قلب نشاندن!خوشا جها
۳۱۹- خوشا شیراز خوشا شیراز و شعب ی مثالش       خداوندا نگه دار از زوالش زرکناباد ما صد لوحش الله         که عمر خضر می بخشد زلالش مسان جعفر آباد و مصلی         عبیر آمیز می آید شمالش به شیراز آی و فیض روح قدسی     … خوشا شیراز – خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش – غزل ۲۷۹ – ۳۱۹
منبع : فالگیر
خواهیم دید که از این عمیق‌ترین نقطه‌ی تاریکی، از این خوابناک‌ترین عمق جهل، روشنا سر خواهد زد و موسیقی خواهد‌ بارید؟ بی‌شک پس از اغمای ترس و خوش‌خوشان غفلت، از رنج تاریخی در پیش روست. خوشا رنج و گنج های شکفته‌اش به خون جان و عرق شرافت. خوشا پس از این، تاریخ نو.
حلمی |‌ کتاب لامکان
بهار آمده و برگ ریز مانده دلم
دلم شکست خدا ریز ریز مانده دلم
هوای عربده در کوچه های شب دارم
ولی خمار شرابی غلیظ مانده دلم
سرم هوای «سرم چرخ می زند» دارد
در آرزوی «عزیزم بریز!» مانده دلم
به این امید که شاید به دیدنم آیی
به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم
به آن هوا که بلندش کنی مگر از خاک
هنوز روی زمین سینه خیز مانده دلم
تو آمدی و به زندان عشق افتادم
به لطف نام تو اما عزیز مانده دلم
صدای تو، نفس تو، نگاه کردن تو
هنوز عاشق این چند چیز مانده دلم
هنوز ما
                    السلام  علی  الحسین  وعلی علی ابن  الحسین و
                  علی اولاد الحسین واصحاب الحسین واصحاب الحسین
                      خوشا موجی که دریایش حسین است
                      خوشا لفظی که معنایش حسین است
چسمهایم را می بندم. سفر می کنم؛ سفری خوش و خیالی. سفر به آنجا که خبر عشق توی شهر هنوز نپیچیده است. کسی خبر دار نیست. خبرهای عظیم و شگفت آوری در راه است. همه انگار توی دلشان به آمدن خبری وعده می دهند، کسی اما نمی داند چه می شود. شهر پیچیده در غفلت و شهوت و حتی ثروت در بعضی طبقات؛ مردم غرق در غفلت ِ دوره ی فترت، عهد فطرت را از یاد برده اند. 
رفته ای به حرا و با کوله بار رسالت بازگشته ای به خانه ی خدیجه. خوشا به حال خدیجه که همجواری ات را زیست. خوشا به
ضیافت های عاشق را خوشا بخشش خوشا ایثار 
خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن دریار
چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب 
خوشا عشق وخوشا خون جگر خوردن خوشا مردن خوشا از عاشقی خوندن
نه از دور و نه از نزدیک تو از خواب آمدی ای عشق 
خوشا خود سوزی عاشق مرا آتش زدی ای عشق 
فریاد زیر آب با این که خیلی وقت بود داریوش گوش نکرده بودم ولی امشب دیگه هوس کردم 
 
اقاجونم یادمه بهم گفتن که بابا  زندگی مثه یه نوار دولبه هر لبشم هزار ساز داره اونقدر تو ریل روزگار م
دانلود آهنگ جدید محسن زندی خوشا
Download New Music Mohsen Zandi KHosha
آهنگ محسن زندی بنام خوشا
صدم غم هست اما همدمی نیست
وگر یک همدمم باشد غمی نیست
موزیک و گیتار : محسن زندی+ترانه : مهدی اخوان ثالث
میکس و مسترینگ : آرمان اسماعیلی

ادامه مطلب
خوشا عشقِ خوش آغازِ خوش انجام
همه ناکامی اما اصل هر کام
خوشا عشق و خوشا عهد خوش عشق
خوشا آغاز سوز آتش عشق
اگر چه آتش است و آتش افروز
مبادا کم که خوش سوزیست این سوز
چه خوش عهدیست عهد عشقبازی
خصوصا اول این جان گدازی
هر آن شادی که بود اندر زمانه
نهادند از کرانه در میانه
چو یکجا جمع شد آن شادی عام
شدش آغاز عشق و عاشقی نام
بتان کاردان خوبان پرکار
در آغاز وفا یارند وخوش یار
ولیکن از دمی فریاد فریاد
که عشق تازه گردد دیر بنیاد
نوای عشقبازان خوش نواییست
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نو شم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
همه ارزویم، چه کنم که بسته پایم؟!
دچار استیصال می شوم ... کاش می توانستم پی دل تو بروم ... کاش می توانستم پی  دل خودم بروم ...
چند قدم مانده تا رهایی؟! چند قدم مانده تا درک حضور تو؟! چند قدم مانده تا اغوشت؟!
تو فقط اذن بده به دیدارت، تو فقط بگو بیا ... 
دل می کنم از هرچه هست... 
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
خوشا فَصلی کِه دور از غمهَمَه کَه شُنَه وا شُنَهدَست وا دَست، سایَه وا سایَهشارَفتَه خُنَه وا خُنَه 
آقای مهدی ساکی چه کردی با این آهنگ با دلم.
خَزُن زَرد ایسالُن نُوبَتی تَمُنِن
بَهار از راه اَرسیدِن زندِگی چه جُنِن
دوست دارم نوشتن توی وبلاگ رو جدی شروع کنم...
چیزی که از من باقی مانده ته‌مانده‌ای‌ست از گذشته‌ام. شبحی از آرزوها، علایق، انگیزه‌ها، نفرت‌ها و عشق‌هایم. به من می‌گویند با این ته‌مانده کاری بیش‌ از آن که پیش‌تر می‌کردی بکن. من خودم را پیدا نمی‌کنم. 
انگار یک نفر کشتی‌گیر را تا سرحدّ مرگ زده باشی و بعد به بدن رنجور و لت‌وپارشده‌اش نگاه کنی و بگویی بلند شو. فینال قهرمانی‌ت مانده. بعد بگویی چرا ضربه‌هایت کاری نیست. لابد چون ضربه‌های پیشین کاری بودند.
من خسته‌ام. خسته‌ام و خستگی
۲۳۵- طعن حسود کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد   یک نکته ازیندفترگفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار   صردملک سلیمانم در زی رنگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل       شاید که چو وابینی خیر تودرین باشد هرکو نکند فهمی زین کلک خیال … طعن حسود – کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد – غزل — ۲۳۵
منبع : فالگیر
بسم الله
 
با سلام و تبریک عیدپر کاهی تقدیم به آستان امیرالمؤمنین علیه السلام
 
خوشا کسی که در این عمر، در پناه شماستمیان این همه بی راهه، سر به راه شماست
جهان چه هست؟ مسیری به سمت حضرت دوستچراغ راه خداوند، روی ماه شماست
برای خال رخ کهکشان ما ـ کعبه،چه افتخار بزرگی! که زادگاه شماست... 
شکوه عدل شما بر زمین گران آمدقیامت است ـ علی جان! ـ که دادگاه شماست (1)
شما و عدل و سخا، ما و بیم و امیدخوشا کسی که در آن روز، در پناه شماست
نگاه این همه درمانده سمت
خوشا به حال مسکینان در روح، زیرا پادشاهی آسمانی از آن ایشان است.
خوشا به حال ماتم‌زدگان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت.
خوشا به حال فروتنان، زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد.
خوشا به حال گرسنگان و تشنگان نیکویی، زیرا ایشان سیر خواهند شد.
خوشا به حال رحم‌کنندگان، زیرا ایشان رحمت خواهند دید.
خوشا به حال پاک‌دلان، زیرا ایشان خدا را خواهند دید.
خوشا به حال آشتی‌دهندگان، زیرا ایشان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.
خوشا به حال آنان که در راه نیکویی ج
رسیده نوکر عاصی و روسیاه عقیلهرسیده با طمع بخشش از اله عقیلهبه هر دری زدم و عبد سر به راه نبودممرا بخر که شوم عبد سر به راه عقیلهگناه و معصیت از چشم پُر گناه می افتداگر به دل برسد لطف یک نگاه عقیلهمرا خلاص کن از جایگاه آتش دوزخقسم به حرمت والا و جایگاه عقیلهخوشا به حال شهیدان جان فدایی زینبخوشا به غیرت شیرانِ در سپاه عقیلهبه یاد قلب سلیم مدافعان شهیدشسلام می کنم امشب به بارگاه عقیلهبه روز حشر که مُهر سکوت بر لب خلق استحسین، ذکر لب ماست در پنا
(زمان:‌"25)
هر روز در دفترچه ی #یادداشتش، روزهای مانده تا #چهل #سالگی اش را می شمرد:
سه شنبه 98/05/22، 41 روز مانده تا چهل سالگیچهارشنبه 98/05/23، 40 روز مانده تا چهل سالگیپنج شنبه........... 39 روز مانده تا.... 
روزی همسرش دفترچه اش را دید و با تعجب علت #روزشماری اش را پرسید:
گفت:«چهل نقطه ی #عطف #زندگی من است... اگر تا #چهل برای «#ماندن» کوشیدم، از #چهل به بعد باید برای «#رفتن» بکوشم»
@dasanak
خوشا بحالت که در لباس پیامبر صلی الله علیه و آله به دیار باقی شتافتی...
خوشا بحالت که وقت جان دادنت مزین به لباس مولایمان امیر المومنین علی علیه السلام و با بدنی خونین چون حسین شهید دنیا را ترک کردی...
خوشا به حالت که لباس اهل علم را به تن داشتی و موجب خشم دشمنان را فراهم آوردی...
آری دشمنان گاهی در لباس دوستان نادان این لباس را ریا خواندند ...
حالا باید ببینند که این لباس لباس صادقان و راستگویان است گرچه بعض افراد ناباب نیز آن را به تن دارند...
ای د
 
بهار بود و شیوانا در کنار چشمه ای نشسته بود و به گل ها و سبزه های بهاری خیره شده بود و از طبیعت بهاری لذت می برد. در این هنگام جوانی غمگین و پریشان قدم زنان از راه رسید و کنار شیوانا نشست و در حالی که گلی کوچک را از کنار جوی آب می کند به شیوانا گفت:” خوشا به حالتان که مثل من اینقدر غم و غصه ندارید؟”
شیوانا در حالی که به گل چیده شده در دستان پسر جوان خیره مانده بود پرسید:” غم و اندوهت به خاطر چیست که این گل باید تاوانش را پس بدهد؟”
پسر گفت:”برای
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
رسیده نوکر عاصی و روسیاه عقیلهرسیده با طمع بخشش از اله عقیلهبه هر دری زدم و عبد سر به راه نبودممرا بخر که شوم عبد سر به راه عقیلهگناه و معصیت از چشم پُر گناه می افتداگر به دل برسد لطف یک نگاه عقیلهمرا خلاص کن از جایگاه آتش دوزخقسم به حرمت والا و جایگاه عقیلهخوشا به حال شهیدان جان فدایی زینبخوشا به غیرت شیرانِ در سپاه عقیلهبه یاد قلب سلیم مدافعان شهیدشسلام می کنم امشب به بارگاه عقیلهبه روز حشر که مُهر
{وظایف منتظران - شماره 31}
 
بیزاری و تَنفُّر از دشمنان اهل بیت
 
امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(ص) فرمودند: خوشا به حال کسیکه در حالی قائم از اهل بیتم را میبیند که قبل از قیامش به او اقتدا و از ایشان و امامان قبل از او پیروی کرده و از دشمنان اینان بسوی خدا بیزاری نموده باشد. این گروه رُفقای من و گرامی ترین امّتم نزد من اند.
(بحارالانوار ۷۲/۵۱ حدیث۱۵)
 
امام کاظم(ع) به یونس بن عبدالرحمان فرموده اند: خوشا به حال شیعیان ما؛ همانانی که در غیبت قائم ما به د
خوشا ای دل که آغاز ربیع است..
نسیم روحبخش بهاری همراه شده با الطاف ایزدی از میان کوههای دست برده بر آسمان ٬ از بر البرز٬ کناره های زاگرس و قله های بیستون به میان شاخسار سروهای بلند میهن می چمد تا به گوش نیاکانمان برساند که نوروز است!  و زندگانی را به دشت های بی جان و جان های خسته با دم مسیحایی خویش باز بخشد. ☘☘
اهریمنان از پهنه عالم می گریزند ودربند میشوند٬
در این هنگامه که زمین و زمان در کانون توجه خداوندی است و پروردگار٬ با دستان پرمهرش گیت
 
قَالَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام
طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالَاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً وَ طُوبَى لَهُمْ. هُمْ وَاللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
 
خوشا به حال شیعیان ما، همان ها که:
در عصر غیبت قائم ما به رشتۀ محبت ما
خوشا مینوئه
دشت زرینش

اُ سینه سوز
کوه گرینش

ده بوئه پیره
،تا اُ سَر گاچال

سوز و رنگینه
ناره یه مثال

خوشا مینوئه
تلخ و شیرینش

خوشا لحظه
یا شاد و غمینش

اُ سینه کوه
تا تنگه وِزِه وا

اُ دشت و صحرا
پر گل مینا

جوکاشو مَلَه
تا فقیر اِوْوا

اُ سازِه نَه
یا تا ملَه بالا

جونی و مالی
دس و دلوازن

همین شُو وِه
حق میمو نوازن

اُ دشت و صحرا
باغ رنگینش

سوزی زِه نِه
ای ها دِه نگینش

سوزی،مینوئه
سوز و رنگینی

عروس دشت کوه
گرینی

چی سرمه چشه
خاک و غبارت

گوارا
امسال که رفتم نمایشگاه کتاب، یک ساعتی تنها در راهروها قدم زدم و دائم با خودم گفتم :" من یه روز به عنوان یک نویسنده میام اینجا، آره مطمئنم." و روزی را تصور کردم که کتابم را امضا میکنم و با لبخند می‌دهم دست دخترکانی که رویای نویسنده شدن دارند.‌ به آنها لبخند میزنم و میگویم رویایتان را فراموش نکنید بچه‌ها. هر روز بنویسید، دنیا به نوشته‌های شما نیاز دارد. اما راستش چند وقتی است که رویای نویسنده شدن را گذاشته‌ام داخل صندوقچه‌ی قدیمی ذهنم، لابه
حوالی ساعت ۷ بعد از ظهر بود کنجکاو بودم ببینم چند ساعت تا لحظه تحویل سال باقی مانده. "ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه و ۳۰ ثانیه". لحظه‌ای به خودم آمدم و از ترس به خودم لرزیدم. فقط نیم ساعت به تحویل سال مانده و تو مانده‌ای و سیل این همه کار باقی مانده و ناتمام که روی هم انباشته می‌شوند. یک آن به خودم آمدم و تاریخ نوشته شده کنار ساعت را خواندم: روز یکم فروردین ۱۳۹۹. نفس راحتی کشیدم. ساعت هفت صبح فردا سال تحویل می‌شود نه هفت بعد از ظهر امروز. نمی‌دانم چرا دیگر آ
مدافـــــع حـــــرم 
شهید جلیــــل خادمــــی
پدرم! وقتی رفتی، دلم گرفت، آخر با تو می‌شد به پیشباز صنوبرها رفت و پرستوها را تا دیار نور بدرقه کرد. با تو می‌شد تا آن سوی پرچین دلها رفت و عشق خدائی را زیباتر دید. با تو دلم چه آرامش غریبی داشت. 
◽️بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟! آری! تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی، چرا که روح بلند تو نمی‌توانست در این دنیای خاکی بماند. 
◽️خوشا به حالت ای بابای عزیزم که به قافله ح
                        خوشا آنان که با حق آشنایند                 مطیع محض فرمان خدایند                چو ابراهیم اسماعیل خود را                    فدای امر الله می نمایندعید سعید «قربان»، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک
خوشا آنان که با حق آشنایندمطیع محض فرمان خدایندچو ابراهیم اسماعیل خود رافدای امر الله می نمایندعید سعید «قربان»، جشن «تقرب» عاشقان حق مبارک باد..............مسجد و پایگاه امام حسین (ع)کانون رهروان حضرت زینب(س)وبلاگ ما: www.tkanoon.blog.ir
 
 
ای ساربان، ای کاروانلیلای من کجا می بریبا بردن لیلای منجان و دل مرا می بری
 
ای ساربان کجا می رویلیلای من چرا می بریدر بستنِ پیمان ماتنها گواه ما شد خداتا این جهان، بر پا بود
 
این عشق ما بماند بجاای ساربان کجا می رویلیلای من چرا می بریتمامی دینم، به دنیای فانیشراره عشقی، که شد زندگانیبه یاد یاری، خوشا قطره اشکیبه سوز عشقی، خوشا زندگانیهمیشه خدایا، محبت دلهابه دلها بماند، بسان دل ما
 
که لیلی و مجنون فسانه شودحکایت ما جاودانه شودتو اکنو
دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان
روزهای ضیافت الهی یکی پس از دیگری در حال گذر است. فرصتی که بسان ابر با سرعت و بی‌صدا می‌گذرد و ثمر آن‌را جان‌های عاشقی که وجودشان بستری آماده برای رویش بذرهای رحمت خداوندی است، درک می‌کند. رحمتی که جلوه آن در عبادتی خالص و زهد و پارسایی بی‌ریا متجلی می‌شود. خوشا آنان که الله یارشان بیبحمد و قل هو الله کارشان بیخوشا آنان که دائم در نمازندبهشت جاودان بازارشان بی
پس ای خدای مهربان! در این روز به زبان روزه‌دارا
سال های پیش فکر می کردم همیشه عاشق می مانم. فکر می کردم حتما باید با کسی زندگی کنم که عاشقش می شوم و اگر این طور نشود، نیمه شبی در سی سالگی، مجنون و بی قرار با دستی که روی کاغذ می لرزد، ناگهان از خانه ی امن و بی عشقم بیرون می زنم و در کوچه ها و خیابان های شهر آواره می شوم تا به دنبال معشوقم بگردم.سال های پیش فکر می کردم زندگی همیشه بر یک قرار می ماند. آن روزها نمی دانستم عشقی که بازتابی در خور نداشته باشد، انسان ها را خسته می کند. عاشق را خسته می کند
به راهِ بادیه رفتنم، خطا در خطای خوشحال. این‌که هی غلط بنویسم، او هی لوسم کند، ببخشدم، یادم بدهد، عادتِ شیرینم شده است. این‌که خطاهایم توجّهش را جلب کند، و فکر کند باید بیشتر هوایم را داشت. مورچه‌ی شکردانم من، شاد و مورموران و غلت‌زنان در بهشتِ نگاهش. خوش به من، خوشا به من.
حال هیچ کس خوب نیستنه حال ایران مانه حال دنیای مانرگسی های سفید و طلاییدر دست کودکان گلفروش پژمرده شدنداز بس مردم این روزها فقیرندو حادثه اخطار نمی کندو حادثه بی خبر از راه می رسدهنوز خون سردار بر زمین ماندهکه هواپیمایی با آن همه مایوساز وطنفرش زمین می شودهیچ کس زنده نماندخوشا به حالشانکه رفتند و زخم های بیشتر عزابشان نمی دهدمن هم هنوز عاشقمو از درخت و گل و بچه های وطنمی نویسمعکس می گیرمو تا آنجا که بتوانمزندگی را فریاد می زنمماهشهر ع-بهار
دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان
روزهای ضیافت الهی یکی پس از دیگری در حال گذر است. فرصتی که بسان ابر با سرعت و بی‌صدا می‌گذرد و ثمر آن‌را جان‌های عاشقی که وجودشان بستری آماده برای رویش بذرهای رحمت خداوندی است، درک می‌کند. رحمتی که جلوه آن در عبادتی خالص و زهد و پارسایی بی‌ریا متجلی می‌شود. خوشا آنان که الله یارشان بیبحمد و قل هو الله کارشان بیخوشا آنان که دائم در نمازندبهشت جاودان بازارشان بی
پس ای خدای مهربان! در این روز به زبان روزه‌دارا
#حدیث_مهدوی 
امام حسن مجتبی (ع)
خداوند در آخرالزمان مردی را برمی انگیزد... و او را به وسیله فرشتگان خود پشتیبانی می کند و یارانش را حفظ می کند... و او را بر تمامی ساکنان زمین چیره می سازد... او زمین را از عدالت و روشنایی و دلیل آشکار پر می سازد... خوشا حال آن که روزگار او را ببیند و سخن او را بشنود.
احتجاج/ ج2/ ص12
چند روز قبل توفیقی حاصل شد تا به اتفاق دو نفر از دوستان در مسجد شهرک طالقانی بابل که تولید ماسک و مواد ضدعفونی کننده را جهت تامین این اقلام در ایام کرونایی بر عهده گرفتند، دیداری داشته باشیم . تعداد زیادی از خواهران در این مسجد، بدون چشم داشت و در حالی که زمزمه ی دعای فرج را بر لب داشتند، مشغول به کار بودند. 
برادر خوبمون آقای سید محمد حسینی که اتفافا هم نام بنده ی حقیر نیز هست، به عنوان یکی از اعضای فعال این جمع جهادی ، توضیحات خوبی در خصوص فع
مژده‌ای آمد ز ماه راستینشد برون دست نهان از آستین
دست غیب آمد به جان برخاستندخفتگان دامن‌کشان برخاستند
خفتگان جور دگر می‌خواستندبهر خود گور دگر می‌خواستند
لاکن آمد گفت این گور شماستاین چنین رنجی و این نور شماست
پیش از این در آب و نان پرداختیدتن ره بیهودگان انداختید
بعد از این باید به جان برخاستناز زمین و از زمان برخاستن
بعد از این پرواز بی صرف عددبی مقامات و موازین حسد
جان گرفتم از عدم تا جان دهمآنچه دشوار تو بود آسان دهم
ای خوشا این برک
من در خط به خط دفتر چشمان تو یک دنیا مکر و حیله‌ی عاشقانه می‌بینم!
گویا که مردمک چشمانت دانه، پلک و مژ‌ه‌هایت دام و چشمان من بی‌تاب هم صید...
.
پی‌نوشت: تا میای که خودت رو قانع کنی که سمتش نری، آروم آروم از کنارت رد میشه و میگه که من هنوز هستم! اگه میتونی منو بگیر!!!
پی‌نوشت: به قابلیت تشخیص فقط با احساس حضور رسیدم!
امیر المومنین علیه السلام فرموده :
 تمام خیر در سه چیز جمع شده است:
 نگاه  * سکوت  * سخن

هرنگاهى که پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است. 
هر سکوتى که اندیشه اى در آن نباشد، غفلت است.
هر سخنى که ذکرى در آن نباشد، بیهوده است. 

خوشا بحال کسى که:
نگاه او پند، سکوت او اندیشه و سخن او ذکر باشد، بر گناهش گریسته و مردم از شرش در امان باشند.
امروز انقدر اتفاقای عجیب و غریب افتاده که برای خلاصی از فکر و خیال فقط باید خودمو خاموش کنم...
مرحله اول المپیاد ...
جلسه اساتید و من...
دهن لقی استاد!
دهن لقی خودم...
حرفای استاد ...
عجیب شدن رفتار چن نفر ...
دیگه باید برم خاموش شم...
.....
خوشا فاضل که میگه:فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست!
مسیر تو رو به کجاست؟حزب توآنجاستخوشا به حال کسانکه روی کامل ایشانبه سمت خداستهمیشه به راز و نیازسپاسگزاری آسانهمیشه اهل نماز و دعاهمیشه به کار درستشَدید، دور از عوالم سستپی حفظ مقام مقدس روحپی حفظ ساحتِ حرمت جانفرار مدام از آمد شیطانبه سمت سمیعِ بصیربه سمت حضرت رحمانمسیر تو رو به کجاست؟حزب تو آنجاست
چهار سال پیش برایت این آهنگ دنگ شو را فرستاده بودم که می‌گفت: فقط تو می‌مونی با من.. چهار سال گذشته و من شبیه آدمی که توی این چهار سال از تو جدا شده و همه جا رفته و همه چیز را تجربه کرده و همه جوره دلش شکسته و تنها مانده باز هم برگشته‌ام به تو. مثل چرخیدن دور محیط دایره‌ای که بالا و پایین زیاد داشته و حالا یک دور تمام شده و رسیده‌ام به همان نقطه‌ی اول. به تو. و خوب می‌دانم که از تو گریزی نیست. و از تو رها نمی‌توان ماند و تو را رها نمی‌توان کرد. چ
"پـرِ
پـرواز ندارم
 امّا
 دلی دارم و حسرتِ دُرنـاها
 
 و به هنگامی که مرغانِ مهاجر
 در دریاچه‌ی ماه‌تاب
 پارو می‌کشند،
 خوشا رهــا کردن و رفتــن!
 خوابی دیگــر
 به مُردابی دیگر!
 خوشا ماندابی دیگر
 به ساحلی دیگر
 به دریایی دیگر!
 
 خوشا پر کشیدن، خوشا رهایی،
 خوشا اگر نه رها زیستن، مُردن به
رهایی!
 آه، این پرنده
 در این قفسِ تنگ
 نمی‌خواند"
✍️پشت تلفن بهم گفت میخوام ببینمت ... ولی لرزش صداش بهم می گفت که خبر خوبی نیس ...رسیدیم سلام و احوال پرسی عادی ...روی صندلی ها نشستیمکنار خیابونروبروی فضای سبزحرف میزدیم . . .وسط حرفاش گفت یعنی راهمون اینجا از هم جدا میشه ؟! . . .چی میشه جواب این جمله رو داد ؟ . . .دلم میخواست فقط نگاش کنم . . . . . . .کاش زبون چشمامو بلد بودی .................................................چه حرف ها که درونم نگفته میماندخوشا به حال شماها که شاعری بلدیدرضا احسان پور
#سین_میم_حا
با سلام 
 
دانش آموزانی که از سال تحصیلی گذشته مانده حساب دارند لطفا جهت پرداخت شهریه مانده خود به مدرسه مراجعه و پرداخت نمایند . در غیر اینضورت هیچگونه خدماتی از مدرسه ارائه نخواهد شد. تعداد این افراد 17 نفر می باشد !!!!!
 
نخبگان برتر
یه وقت های فکر می کنم از من بی کس تر در دنیا وجود ندارد ...
حدایا فقط تو مانده ای برایم ..مانده ای ؟
این روزها تمام میشه ..اخرش همه میمیریم ..اما من هیچ وقت زخم زبون ها فراموش نمی کنم ..تنهایی هام ..بی صدا گریه کردن هام را ...بی کسی هام را ..
دلم می خواست برم یه جایی که هیچ کس نباشه ..یه جایی که خودم باشم ..نترسم از حرف زدن ...نترسم از ادم ها ..
آیت الله جاودان:حاج آقای حق‌شناس یک بار فرمودند که من جایگاه آخرتی خودم را دیدم؛ اتاق بزرگی بود که همه جای آن درست شده بود مگر گوشه‌ای از آن که خالی مانده بود؛ ما خوشحال شدیم که عمر ایشان هنوز باقی است. چون این مقدار باقی‌مانده را باید در باقی عمر خود می‌ساختند.
امروز بعد از یه هفته رفتم حرم .. خیلی فرق داشت با همیشه .. بعد یه مدت سختی و جدال با خودم 
محبت و عشق هیچ وقت توی زندگی از ما بنده ها گرفته نمیشه
یه وقتایی خودمون قهر کردیم .. 
قهر هم که می کنی باز خدا بیشتر میاد سراغت 
باهات حرف میزنه .. 
 
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
به نام خدای شاعرها
♨️ گزارشی خودمانی از دوساعت تنفس در کارگاه نقد شعر
"خوشا به حال شماها که شاعری بلدید"
صفاری نیامد.‌ و چقدر بد است که گاهی به یُمن تلگرام!!!! فقط یک آیدی از دوست شاعرت داری که به درد تماس گرفتن نمیخورَد. صفاری نیامد و من امروز گم شدم. اما نه در خیابان و نه در حوزه هنری. گم شدم در واژه، در کلمه، در احساس، گم شدم درخیال، در ذوق، در دفترشعر. دختران همه جوان بودند و
ادامه مطلب
#حدیث_مهدوی 
امام صادق(ع)
«یا ابا بصیر! طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته، و المطیعین له فی ظهوره، اولئک اولیائناء الله الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون».
«ای ابا بصیر! خوشا به حال شیعیان قائم که در زمان غیبت انتظار او را می کشند، و در زمان ظهور فرمان او را می برند. آنهایند اولیاء خداوندند که باکی بر آنها نیست و هرگز دچار اندوه نخواهند شد».
اثباة الهدة/ ج3/ ص476
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
تمام عشق من به تو  ، از آن  ، نگاه اولین
برای بردن دلم  ، چه کرده ای تو نازنین
تمام شوق وصل را  ، ز چشم تو گرفته ام
دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین
نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم
ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین
درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست
تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبین
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
خوشا بانگ قرآن و آهنگ آن ، که جان و روان را کند شادمانسراسر همه حکم پروردگار ، از او زنده راه و ره روزگاربود نور ما در جهان نور دین ، بود افتخار از کتاب مبیناگر درس ما درس قرآن بود ، دل ما پر از نور ایمان بودهر آن کس ندارد ز قرآن خبر ، نهال وجودش ندارد ثمرسپهر کهن طاق ایوان ماست ، همه سربلندی ز قرآن ماستعلوم صنایع ز او زنده شد ، از او عصر دانش برازنده شدعلی ای درخشان کتاب خدای ، تویی کیمیا و تویی رهنماخواننده سرود: قاری ضیاءالرحمن صحت
خیلی به زندگی روستایی علاقه داره . تو ی روستایی باغ دارن ، دوست داره به بهانه های مختلف بره اونجا . تو خونشونم مرغ نگه میداره . این علاقه به زندگی روستایی تا حدیه که همیشه پا درده اما روزایی که میرن روستا میگه با این که مدام به این طرف و اون طرف میرم و کار می کنم پاهام درد نمی کنه . حتی مرغ ها رو هم با خودشون می برن روستا که اونجا بچرن (!) . جدیدا تعداد مرغا شون به عدد ۱۴ رسیده و این یعنی دفعه بعد باید مینیبوس بگیرن
✅استاد ملک زاده: روش شناسی بر زمین مانده استیکی دو دهه است که بحث روش شناسی بر سر زبان‌ها افتاده است و می‌گویند جای روش‌شناسی در حوزه  خالی است و خوب است کسی وارد شود، اما در عمل این مسئله بر زمین مانده است.دو تعریف در مورد اجتهاد داریم که برخی آن را از مقوله ملکه و برخی از مقوله فعل دانسته‌اند؛ از منظر اول، اجتهاد امری درونی و ذهنی و ملکه است ولو این که فرد به کار هم نبرده باشد، ولی از منظر دوم، آن را تحصیل احکام شرعی فرعی از ادله با نهایت ت
شب جمعه به یاد امام
و شهدا

به یاد پاسدار گمنام
سپاه اسلام

بسیجی بی ریا و
بااخلاص

"شهید محمد
تقی (مرتضی) ستاریان" 




معاون گردان عمّار

لشگر بیست و هفت

حضرت محمّد رسول الله
{صلی الله علیه و آله و سلم}

.

شهادت = ۱۳۶۶/۵/۱۴

سردشت / عملیات نصر
هفت

.

مزار = گلزار شهدای
بهشت زهرا {س}

قطعه ۲۹ / ردیف ۱ /
شماره ۱۱

.

.

بخشی از وصیتنامه شهید :

.

« تو ای مادر
مهربانم

قامتت را راست نگه
دار و نگذار غم و غصه

خمیدگی و افسردگی بیاورد
و ندای الله اکبر و خمینی رهبر

سر
چنان گل ساده ای تا بی نهایت
خردمند‌ی ، بزرگ و با کفایت
چو ساحل امن و چون دریا عمیقی
بُوَد هر اهل عشقی مبتلایت
گوهر هستی تو را پیرایه ای نیست
هنر کم می نمایاند برایت
تفکّر در حریمت مانده مسکوت
اصالت مانده در اصل و بهایت
چنان باغ انار مُلک اجداد
پر از میوه وجود با صفایت
در این دوران سخت بی وفائی ،
کند حفظ از بد دوران خدایت .
خــوشــا شــیــراز
و وصف بــیــ مــثــالــشــ
خــداونــدا نــگــهدار از زوالــشــ
رعــایــتــ ادبــ ، نــشــانــه یــ شــخــصــیــتــ شــمــاســتــ
بچه های شیراز بیاید
لینک عضویت گروه تلگرام خوشا شیراز
حتما با فیل شکن وارد شوید ، بدون فیل شکن لینک کار نمیکند
 
لینک عضویت بهترین لینکدونی فعال رایگان تلگرام
دریافت لینک عضویت گروه های تمام شهر ها روزانه بیش از 100 لینک گروه جدید

 
 
خــوشــا شــیــراز
و وصف بــیــ مــثــالــشــ
خــداونــدا نــگــهدار از زوالــشــ
رعــایــتــ ادبــ ، نــشــانــه یــ شــخــصــیــتــ شــمــاســتــ
بچه های شیراز بیاید
لینک عضویت گروه تلگرام خوشا شیراز
حتما با فیل شکن وارد شوید ، بدون فیل شکن لینک کار نمیکند
 
لینک عضویت بهترین لینکدونی فعال رایگان تلگرام
دریافت لینک عضویت گروه های تمام شهر ها روزانه بیش از 100 لینک گروه جدید

 
غذاهای مانده ، بیات و فریز شده:غذا های فریز شده آرام آرام ماهیت ماده غذایی خود را از دست داده و خواص آن ها کمتر شده و حتی طعم آن ها نیز تغییر خواهد کرد. انجماد دشمن اصلی ویتامین ها خصوصا ویتامین E است. غذا های مانده، بیات و فریز شده سودازا بوده و باعث بروز انواع بیماری های روحی و روانی، غلظت خون، بیماری های پوستی و ... می شود.
ادامه مطلب
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب‌رو است او، از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آ
میدونی! من از فیلمای مسعود کیمیایی خوشم میاد. از داش آکل و قیصر و آدم لوتیا و بامرامای فیلم فارسیا هم همینطور. از اینا که رگ غیرتشون میزنه بالا و پا رو دلشون میذارن و... اما.
اما دلم نمیخواد خودم یکی از دخترای اون مدل داستانا باشم. بدم میاد یکی به جام تصمیم بگیره و لوتی بازی در بیاره. ترجیح میدم بیاد به خودم بگه: خب!  فلانی! خوش داری چه جوری دهن سرنوشت رو سرویس کنیم؟
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
سعدی
امام رضا علیه السلام نیز فرموده است:
خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت را و دعا را از برای خدا و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند و یاد خدا را فراموش نکند، به واسطه آنچه گوش های او می شنود و دل او محزون نگردد، به سبب آنچه خدا به دیگری عطا فرموده است.
قلب روی اندود؛ نستانند در بازار حشر خالصی باید که از آتش برون آید سلیم
پیام متن:
مقدار عبادت مهم است، ولی مهم تر ا
بغضت که میاید ارام و بیصدا درست وسط گلویت مینشیند.
و کلی حرف پشتش ب مانند آجر
دیوار میشوند و سنگین...
انقدر که تمام سنگینیش را مجبور میشوی به سینه ات فرو ببری
ان موقع است که تیر میکشد عمق وجودت
از هیاهوی کلمات...
سنگین و سنگین تر میشود ...
دفن میشوی کنج دست هایت ارام و بیصدا جاری میشود
اشک هایی از خاطرات گذشته...
 این  شب است...
و این صدای دردهایی است که جویده میشود...
.
.
.
خوشا به حال کسایی که رفتند
ادم که می ماند می پوسد...
ما مدام از این مینالیم که زمانه بد شده و آدم‌ها بد . ولی هیچکاری برای باقی‌مانده‌ی آدم‌های خوب دنیا نمی‌کنیم ، حمایتشون نمی‌کنیم ، دائما از خوبی و صداقتشون سوءاستفاده میکنیم ، دائما بهشون شلیک می‌کنیم . بعد دوباره میایم و مینالیم که زمانه‌ی بدیه و آدم‌ها بدتر ...
غم دنیا نخواهد یافت پایان          خوشا در بر رخ شادی‌گشایان
خوشا دل‌های خوش ، جان‌های خرسند       خوشا نیروی هستی‌ زای لبخند            
خوشا لبخند شادی‌آفرینان         که شادی روید از لبخند اینان
نمی‌دانی - دریغا - چیست شادی
که می‌گویی : به گیتی نیست شادی
نه شادی از هوا بارد چو باران        که جامی پر کنی از جویباران
نه شادی را به دکان می‌فروشند         که سیل مشتری بر آن بجوشند
  چه خوش فرمود آن پیر خردمند         وزین خوشتر نباشد در جهان پن
من سال‌هاست دور مانده‌ام از تو 
و بهانه‌ای نیست برای اینکه استخوان‌های نحیف ما در هم بروند. 
و ببین حبیبی 
چون مارهایی شده‌ایم که فلس‌های‌شان گرمای هیچ تنی را هدیه نگرفته‌اند جز آن‌گاه که بلعیده باشند. گرمای تن هم را هدیه نگرفته‌ایم جز آن‌گاه که بلعیده باشیم. و من دور مانده‌ام از تو. 
اما در سرمای حافظه‌ گرمای بلعیدنت را در میان استخوان‌هام نگاه داشته‌ام اگر که در یاد تو باشد. 
خوشا که "عشق" و "وطن" داستانِ ما باشد
که حرفِ مردمِ ما بر زبان ما باشد
 
به تاخت می روی و پشت سر نمی بینم
در این مسیر کسی هم عنانِ ما باشد
 
خدا، خدای من و توست، دل قوی می دار
اگرچه دور زمان بر زیان ما باشد
 
غمین مباش که فردا -یقین- فرشته ی شعر 
قسم اگر بخورد، هم به جان ما باشد
 
طلای غزنه نوشتی به دادِ ما نرسید
سخن طلاست که خود در دهانِ ما باشد
 
ستون به سقفِ وطن می زنیم، "سیمین گفت"
بگو اگرچه که با استخوان ما باشد
 
تویی که می گذرم یا " منم که می گذری"
این روزها، در حال ِِ خوب و دلگرمی ِِ بودن ِِ یار، مدام با خودم فکر می کنم، به خودم! به خودمون. به تب و تاب درونمون. به ذوق ساختن، به شجاعت و جسارتی که لازمه ی ساختن هست و دست ها، دست هایی که مینوازن و گرم می کنن. دست هایی که قول میدن به هم. دست هایی که قفل میشن به هم..
+بمونه اینجا، حُسن ختام سال ِِ 97 :)
+سال نو همگی مبارک.
چشمانت در یاد مانده 
همان چشمانی که خنده هایت را معنا میبخشید 
همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده
همان چشمانی که آرامش من را گرفته است  
همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم 
همان چشمانی که با آن ها حرف دارم 
چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است 
دلم برای نگاهت تنگ شده است 
دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم 
نام امام حسن، حسین و محسن علیهم السلام در تورات
ابن شهر آشوب مازندرانی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه می‌نویسد:
أبو بكر الشیرازی فیما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین علیه السلام ، عن مقاتل ، عن عطاء فی قوله تعالى : ولو آتینا موسى الكتاب كان فی التوراة : یا موسى انی اخترتك ووزیرا هو أخوك یعنی هارون ، لأبیك وأمك كما اخترت لمحمد الیا هو اخوه ووزیره ووصیه والخلیفة من بعده طوبى لكما من أخوین وطوبى لهما من أخوین الیا أبو السبطین الحسن والحسین ومحس
 سالهاست در معنی انتظار مانده ام . نمیدانم شما منتظر هستید یا من ! 
من ابرها را خیره به جایی دیدم که روزی آخرین قطره‌ی باران از آنجا عبور کرده بود و باران را ؛ هنگامی که با پای برهنه در جست و جوی ابرها آسمان را می گشت...
من ماه را وقتی دیدم که در انتظار شب ، بر پنهای صورت اشک می ریخت و شب ، هر روز نشانی ماه را از پرندگان می خواست..
ادامه مطلب
خب اینم از روز آخر... برخلاف توصیه های بقیه روز آخری رو درس خوندم اما خیلی سبک. بیشتر با مامانم گپ زدیم و کلی خاطره بازی کردیم و همین باعث شد از استرسم یکم کم بشه. همچنین یک دست PES زدم باشد که رستگار شومD: پرونده مطالعه برای کنکور سراسری 98 رو همینجا می بندم و امیدوارم همگی موفق بشیم! اهالی بلاگر دعام کنیدا((:
 
دریافتحجم: 7.15 مگابایتتو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شبتبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آن گاهچه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شبتماشایی است پیچ و تاب آتش ها، خوشا بر منکه پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شبمرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوستچگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شبچنان دستم تهی گردیده از گرمای دست توکه این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شبتمام سایه ها را می کشم بر روزن
جابر میزبانی است که میهمانانش را طبابت می کند, اما بی انکه بدانند، و چنان شیرین میزبانی می کند که میهمان وقتی که  برخواست' عاشق شده است*  
امروز که این جملات را کنار تصویر شهید حججی در سایت دیدم, فهمیدم که این عاشق شدن به نام و یاد شهید جابر که تمام وجودت را فرا می گیرد امری مسلم است و حقیقتا چقدر زیبا و دلنشین است. 
این جملات از قلب و جان  هر عزیزی که بیان شده است, با تمام وجوش ان را حس کرده' باور کرده'  و با ان زندگی می کند. 
خوشا به سعادت همه عاش
در سالواره هزارمین، نشستن روی صندلی های تکراری ای ک خوب می شناسمش و صحبت کردن از شرح حالی ک پیشتر زیاد گفته ام. در یک کلامِ کوتاه، به تکرارمین بارِ این هزار، نشسته ام و هیچ چیز فرق نکرده است. بی آنکه تفاوتی قائل باشی نسبت به من، یا ک آگاه از این صحبت های ناجدید من باز هم به این مکررات مقید مانده ام. همچون روزمرگی هایی ک بدان وفادار مانده ام. اما تو، بی من سرازیر در مسیرِ سیاهِ دلخواسته ات، لبخند به لب داری از این طغیان و فارغ بال از تمام دل هایی ک
بر سینه ی تو ضربه ی مسمار
مانده است
یک عمر داغ آن در و دیوار مانده است
 شب ها همیشه چشم تو بیدار
مانده است
در دام درد و غصه
گرفتار مانده است

برخیز و باز بار امامت به دوش گیر
برخیز و باز بار هدایت به دوش گیر 
«برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش
بسیار مانده است»

از میخ در شکسته سرت یا که از
جدار
یا خورده ای تو سیلی از آن پست نابکار
«با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار؟
مانند فاطمه(س) تنت از کار مانده است»

آن ضربه ای که خورده ای از آن
لئیم پ
غم دنیا نخواهد یافت پایان              خوشا در بر رخ شادی‌گشایان
خوشا دل‌های خوش ، جان‌های خرسند            خوشا نیروی هستی‌ زای لبخند            
خوشا لبخند شادی‌آفرینان              که شادی روید از لبخند اینان
نمی‌دانی - دریغا - چیست شادی
که می‌گویی : به گیتی نیست شادی
نه شادی از هوا بارد چو باران          که جامی پر کنی از جویباران
نه شادی را به دکان می‌فروشند           که سیل مشتری بر آن بجوشند
  چه خوش فرمود آن پیر خردمند           وزین خوشتر
هم وزن غزل های منی ای غزل من
حوای منی ، لیلی و شیرین، عسل من
در خاطر من مانده هنوز آهوی چشمت
جای تو همین جاست فقط در بغل من
احساس من احساس قشنگی است یقینا
مدیون من پس تو فقط در قِبَلِ من
من مانده ام اما تو چرا رفته ای از دل
حیرت زده ام من خود من از عمل من
بی تو دگر از حال دلم هم خبری نیست
من منتظرم تا برسد پس اجل من
                        28/4/1398
شب قدر، شب بر آورده شدن آرزوهاست
عکس پروفایل شب قدر و اعمالی که بهتر است در این شب بزرگ انجام بدهید را در این مطلب
برای شما اورده ایم.
ماه رمضان یکی از ماه های بزرگ است. در این ماه خداوند سفره ای گشوده است و تمام بندگان
خویش را دعوت نموده است. هر کس که بتواند و فرصت را از دست ندهد از این شب به طور کافی
استفاده می کند. خوشا به حال کسی که درک کند ماه رمضان را و همچنین شب های پر فضیلت قدر را
در ماه رمضان سه شب یه عنوان شب های قدر نامیده شده اند. شب نوزده
در سالواره هزارمین، نشستن روی صندلی های تکراری ای ک خوب می شناسمش و صحبت کردن از شرح حالی ک پیشتر زیاد گفته ام. در یک کلامِ کوتاه، به تکرارمین بارِ این هزار، نشسته ام و هیچ چیز فرق نکرده است. بی آنکه تفاوتی قائل باشی نسبت به من، یا ک آگاه از این صحبت های ناجدید من باز هم به این مکررات مقید مانده ام. همچون روزمرگی هایی ک بدان وفادار مانده ام. اما تو، بی من سرازیر در مسیرِ سیاهِ دلخواسته ات، لبخند به لب داری از این طغیان و فارغ بال از تمام دل هایی ک
مانده ام تنها 
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 
به کجا بگریزم 
مقصد یار کجاست 
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 
خلوتی باشد به کنار 
تا رها سازم اندوه دلم را 
چو خزانی که در آن برگ ها 
از غم هجر تو بی تاب کنان 
فتادند زمین 
 
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 
#حدیث_مهدوی 
امام جواد(ع)
«اذا مات ابنی علی بدا سراج بعده، ثم خفی، فویل للمرتاب و طوبی للعرب الفار بدینه ثم یکون بعد ذلک احداث، تشیب فیها النواصی و تنشق الصم الصلاب».
«چون پسرم علی (امام هادی علیه السلام) در گذشت، چراغی آشکار می شود (امام حسن عسکری علیه السلام) آنگاه خاموش می شود، وای بر کسی که دچار شک و تردید شود. خوشا به حال کسی که دین خود را بردارد و فرار کند. آنگاه حوادثی روی می دهد که جوانان پیر می شوند و موها سفید می گردد. فتنه ها به قدری سخت
 
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
 
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
 
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد
 
#احلی_من_العسل
#حب_الحسین_یجمعنا
#اربعین98
#جامانده
امروز بعد از مدت ها اشتیاق، بالاخره جوکر رو دیدم . خیلی دوست دارم نظر و تحلیل کسایی که فیلم رو دیدن بدونم . لطفا اگر تمایل داشتید نظر خودتون یا نقدی که در مورد فیلم خوندید رو بنویسید.
 
*شهدای ملارد امروز تشییع شدن . خوشا به سعادتشون که برای امنیت مردمشون و اعتقاداتشون جون دادن و چه سخت میگذره این روزا و شبا به خانواده هاشون ... لطفا دعا برای ارامش دل خانواده هاشون و شادی روحشون  رو فراموش نکنید. 
 
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا تو
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه‌ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا ت
امیرالمومنین ع فرمود خوشا حال بنده گمنامیکه باو اعتنا نشود او مردم را شناسد ولی مردم اورا نشناسند خدا رضایت اورا برضوان شناساند  واینها چراغهای هدایتند که هر فتنه تاریک و سختی از برکت انها زایل شود ودر هر رحمتی بر ایشان گشوده گردد نه پخش  کننده و فاش سازنده رازند و نه خشن وریا کار فرود سخن خیر گویید تا بدان معروف شوید وکار خیر کنید تا اهل خیر شوید عجول و فاش کننده.راز نباشیدزیرا بهترین شما کسانی باشندکه چون بانها بنگرند بیاد خدا افتنندو بد
 امبدالمو منین ع فرمود خوشا حال بنده گمنامیکه باو اعتنا شود  او مردم را شناسد ولی مردم اورا نشناسد خدا رضایت اورا شناسد اورا برضوان شناساند  اینها چراغهای هدایتند ککه هر فتنه تاربک و سختی از برکت انها زایل شود و در هر رحمتی برایشان گشوده گردد نه پخش کننده و فاش سازنده رازند و نه خشن و ریاکار وفرمود سخن خیر گوبید تا  بدان معروف شوید کار خیر کنید تا اهل خیر شوید عجول وفاش  کننده راز نباشید زبرا بهترین شما کسانی باشدکه چون بانها بنگربدبیاد خد
برای قهوه سرد و غذای شب مانده
برای دیدن صدباره ی پدر خوانده
برای آن ها که در تنت مرور شدند
به خاطر آنهایی که از تو دور شدند
به خاطر غزل گیر کرده در دهنت
برای مرده ی جا مانده زیر پیرهنت
برای چاقو دادن به دست های جدید
برای دوست شدن با شکست های جدید
به خاطر همه گریه های نیمه شبی
خدای گم شده در چند جمله عربی 
برای خاطر شعر، این دکان رنگ رزی
برای این ادبیات فاخر عوضی 
به رقص مرگ میان تنت ادامه بده
نفس بگیر و به جان کندنت ادامه بده
وداع ماه مبارک زچشم گریان است/نشان بنده مومن طلوع ایمان است/بساط وسفره رحمت روداز این محفل/نگاردیده عاشق دوچشم باران است/زعشق آل پیمبر خدای داردلطف/به عیدفطرعزیزان شکوه احسان است/رفیق اشک سحرشو به آیت رحمان/همیشه قلب رفیقان بهارقرآن است/قبول هرچه عبادت ولایت مولاست/خوشا بحال سعادت که باشهیدان است/ظهوریوسف زهرابود زحق عیدی/همان که مرهم دلها بر مسلمان است/
یا حق
گاهی انسان برای نداشتن چیزهای بزرگ حسرت می خورد
و گاهی کوچکها انسان را رها نمی کنند
صبح وقتی من سمپاشم هرچه بخواهی اذیت کرد تا بعد از یک روز معطل آن شدن بالاخره سمپاشی نصفه و نیمه کردم در برگشتن دیدم که همسایه مان خیابان را از مانده گوگرد های باقی مانده در سمپاش مسیر طولانی را آلوده کرده....
برای یک کوچک بزرگ حسرتی خوردم که نگو!
... اصلاً می دانید چه میگویم
مثل این می ماند که شما محتاج نان شب باشید و همسایتان سطل زباله بیرون درب خانه گذاشته
پدیده‌ اعتکاف یکی از رویش‌های انقلابی است. این پدیده‌ عمومی، آن‌هم اغلب همه جوان، جزو رویش‌های انقلاب است. من یک‌وقت عرض کردم که انقلاب ما ریزش دارد، اما رویش هم دارد؛ رویش‌ها بر ریزش‌ها غلبه دارند. پس خوشا به حالتان معتکفین عزیز!
۱۳۸۴/۵/۲۸-رهبر انقلاب



         
دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا
از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ
وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا
گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست
پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا
جز به چشم آشنایانش خیال روی او
در نمی‌آید که می‌داند خیالش آشنا
با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین
حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا
مردمی کایشان نمی‌ورزند سودای گلی
نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا
تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات
تا
حس نبودن تو عجب سخت نابجاستاندوه رفتن تو غمی سخت وجانفزاستدر حیرتم از آن همه ابراز عشق تودرمانده ام، فرار،کجای قرار ماستازچه فرار می کنی از عشق دم نزناین درد عشق نیست، تبانی قصه هاسترنجیدنت درست،غلط گفتنم صحیحکو ببخششی که حال بزرگان قومهاستافسرده ای، ملال تو افزون زحد شدهاین نکته هم دلیل همان درد و رنجهاستپا می کشی تو از دل من میروی بروباور نمی کنم که هجر سر آغاز ماجراستبا دست بسته لب بگشایم به احتضارجانم بگیر و سخت نگیر ،این قضا بلاستدر
بسم الله
به دولت حق بدهید. بعد از چرخاندن هم‌زمان چرخ کارخانه‌ها و صنعت هسته‌ای، بعد از بازگرداندن عزت به پاسپورت ایرانی (که شاه‌کارش را در محدوده‌ی مجاز حرکت وزیر خارجه‌مان در نیویورک دیدیم!)، بعد از ایجاد چنان رونقی که خود مردم می‌گویند دیگر به یارانه نیازی نداریم، هیچ وعده و کار بر زمین‌مانده‌ای نمانده جز حضور زنان در ورزش‌گاه‌ها؛ که عزم دولت برای رفع خداپسندانه‌ی این مشکل و دغدغه‌ی اساسی هم جزم شده...
اصلا کاری با اولویت بیش‌تر
 
"احسان را از مستحق آن دریغ مکن، آنگاه که انجامش در توانِ دست توست."
 
امثال سلیمان، باب 3، آیه 27
 
کتاب امثال سلیمان یک از کتب شعری عهد عتیق می باشد که سراسر کلمات حکیمانه است. 
باب 3 با عنوان "خوشا به حال کسی که حکمت را بیابد" باب بسیار زیبایی است. این باب از موضوعاتی همچون مهربانی، راستی، سلامتی، توکل بر خدا، تکریم خدا، سعادت، امنیت، شادمانی و برکت سخن به میان می آورد.
 
بعضی از ما آدم ها فکر می کنیم که هر عیبی در دنیا وجود دارد متعلق به دیگران است و ما از هر عیب و نقصی پاک هستیم در حالی که اگر مقداری انصاف به خرج بدهیم و اندکی به خودمان توجه کنیم می بینیم که نیازی نیست که به عیب دیگران مشغول باشیم و بهتر این است که به زدودن عیب های خود مشغول باشیم.
شهریور هم رسیدماه هوای مجنونماه باران‌های عاشقانه‌ی گاه و بیگاه
تو کی میرسی؟ من چشم انتظارت مانده‌امجا مانده یادت پیش من!
در اوج تابستانم و پاییز را کم دارمآری مرداد شهریور شد جانان منو این رسیدن‌‌ها چه سودی داردوقتی تو نیستی...
 
 
سینا_آرین

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سوالات استخدامی تامین اجتماعی ۱۴۰۱