نتایج جستجو برای عبارت :

عنوان ندارم بذارم.

سر قضیه وام و پولی که بذارم توی حسابم که اعتبار حسابمو ببرم بالا خوب چون دوستی ندارم و آشنایی ندارم برای اینکه بهم اعتماد کنه و بهم پول بده !!! هی یاد این تیکه کلام این نصرت توی این سریال قالی شویی ( سریال دودکش  )  افتاده میگفت پول بذارم توی حسابم وامم بیفته روی غلطک 
 
این سریال  
هوروش باند–چه حالی میشی
شده شمع بشی نبینی پروانتو
شده حتی بترسی از سایتو
تو چشماش ببینی هرشب آیندتو
یه شب ترکش کنی این عادتو
شده تک بیوفته تو دلت یه گوشه
شده خاطره هات آرزوت شه
شبا حرف بزنی با در و دیوارا نتونی پا بذاری حتی توی کوچه
من الان این حالو دارم یه بی قرارم تورو ندارم
کجای شهرو پا بذارم اسمتو نیارم
من الان این حالو دارم یه بی قرارم تورو ندارم
کجای شهرو پا بذارم اسمتو نیارم
اگه یه نفرو خیلی دلت بخواد واسش آب بشی نشه ماهی برات
دیگه اسمت
زندگیم توی یه طوفان وحشتناک گیر کرده. نمیتونم با خانوادم صحبت کنم و حس های درونیم رو باهاشون درمیون بذارم. نمیتونم یهشون بگم که به هیچ وجه به فرهنگیان و معلمی علاقه ندارم..میدونم اگر یخوام کنکور بدم تمام وقتم رو روی کنکور بذارم و واقعا برای قبولیش درس بخونم از هدف و علاقم دور میشم. اگرم بخوام به هدفم برسم نمیتونم به کنکور کامل برسم. اگرم بخوام جفتشون رو بخونم.. هر دو نصفه میشه. خانوادم میگن یهونه میاری و برنامه ریزی کن. چی میتونم بگم جز چشم؟!مج
واقعیت اینه که من آدم قشنگی نیستم. حرفها و حرکات و تفکر قشنگی ندارم، من یه آدم معمولی‌ام که هیچی ندارم منتها از ادا درآوردن هم حالم بهم می‌خوره. من میان‌مایه و متوسط الحال و حتی پایین تر از این حرف‌هام و تو ۳۵ سالگی توان ادا درآوردن واسه یه پسربچه‌ رو ندارم که خوشی و موسیقی و پیانو و ورزش و و و زده زیر دلش و داره ادای غمگینا رو در میاره معیارمم اینه که اگه غمگین واقعی بود دنبال غمگینا نمی‌گشت ... حالا ... قضاوتم اینه فعلا... و من نمی‌خوام تو ۳۵
آقا خر در گل مانده یا خر در چمن دیدین؟ ندیدین؟ الان من یکی رو ببینید خر در چمن رو دیدید! برای درس کارآفرینی باید پاورپوینت بسازم موندم که برای صفحه اول چه عکسی بذارم؟
موضوع سمینارم برشی از کتاب خلاقیت، نوآوری، کارآفرینیه. اصلاً عکس بذارم صفحه اول؟ عکس نذارم؟ عکس خود کتاب رو بذارم؟
دانلود آهنگ جدید هوروش بند به نام چه حالی میشی
آهنگ چه حالی میشی یکی از محبوب ترین آهنگ های مهدی دارابی است و امیدواریم از شنیدن این موسیقی لذت ببرید.
ترانه و موزیک: شاهین شیخی, تنظیم: علی تیرداد
Download New Music Hoorosh Band – Che Hali Mishi
“این آهنگ در برنامه دورهمی اجرا شده است.”
متن آهنگ چه حالی میشی هوروش بند
شده شمع بشی نبینی پروانتو شده حتی بترسی از سایتوتو چشماش ببینی هرشب آیندتو یه شب ترکش کنی این عادتوشده تک بیوفته تو دلت یه گوشه شده خاطره هات آ
مثل خری شدم که تو گِل گیر کرده. یا شاید شبیه کسی که افتاده توی باتلاق. 
دست و پا بزنم زودتر خفه میشم. دست و پا نزنم، کمی دیرتر. در هر صورت خفه شدنم قطعی هست.
دیگه نه فیلم و سریالی منو سرگرم میکنه و نه آهنگی منو شاد.
این روزها فقط نفس میکشم. جسته گریخته یه غذایی میخورم و عصرها راه میرم.
همین و بس. 
حتی حوصله نگاه کردن به اطرافم رو ندارم چه برسه به اینکه بخوام با کسی حرف بزنم.
حتی حال و حوصله ندارم به کسانی که اونها رو دنبال کردم سر بزنم و کامنتی بذارم.
سلام
من پسری ۲۹ ساله هستم قصد ازدواج دارم، اما موضوعی منو نگران کرده، اونم اینکه من چند سال افسردگی داشتم، الان خوب شدم اما همچنان اختلال خواب دارم و قرص خواب میخورم، اما تعریف از خود نباشه، اخلاق به شدت خوبی دارم و بسیار اجتماعی هستم و بسیار زیاد احساساتی، و ظاهر خوبی هم دارم، اما میترسم با داشتن اختلال خواب ازدواج کنم.
از طرفی نمیخوام با کسی دوست بشم چون خودم هم خواهر دارم، دخترها رو مثل خواهر خودم حساب میکنم، چون همین طور که خودم دوست ندا
متن ترانه آرمین آراد به نام عطر موی خیس

میزنه دلم باز به هوات بیرونزده نم بارون رو‌ تن تهرونعطر موی خیست وای شهر و پر کرده وبگو دلمو میخوای بگو باش راه میایمن مست شراب دست ساز نگاتممن دیوونه ی اون چشمای سربرانممن نفس ندارم تو هوام نباشیعمرا اگه بذارم از دل من جدا شیلابلای موهات دست منه شونهعشق تو جنونه دلم یه دیوونهرنگ ناز چشمات تیره و روشنچیکارنکردی تو با دل منمن مست شراب دست ساز نگاتممن دیوونه ی اون چشمای سربرانممن نفس ندارم تو هوام نباش
شدیدا دوستش دارم ولی جرأت ندارم... فقط گریه ست آثارم ولی جرأت ندارم...
 
 سکوتی لعنتی بین من و او...دهد هر باره آزارم ولی جرأت ندارم...
 
 دلم فرمان دهد: تو صحبتی کن!بله! دل کرده اجبارم ولی جرأت ندارم...
 
 بگوای دل بگو که دوستش دا...همین دل کرده احضارم ولی جرأت ندارم...
 
 دگر کارم به سمتی رفته کـِ ـمْروزدگر سر، داده اخطارم ولی جرأت ندارم...
 
 خدایا سختتر از بی کسی چیست؟!سکوتم... قلب اِدبارم... ولی جرأت ندارم...
 
دو جمله از سخنهایم بداند،شود مجموع اشعار
من خوبم. تصمیم گرفتم مواجهه با موضوعاتی که دوست ندارم رو بذارم برای بعد و فعلا روی خودم و زندگیم تمرکز کنم. با اعلام عمومی تصادفی نبودن تصادفت چیزی عوض نمیشه فقط درد یه سری آدم بیشتر میشه. درد خانواده‌ی بیچاره‌ت و دوستای بیچاره‌ت و بچه‌های کوچک بیچاره‌ت. پس بذار این وسط فقط من درد بکشم. درد تمام این آدما رو من بکشم. و نتیجه‌ی همه‌ی این درد رو متمرکز کنم روی تنفر از تو. و از همه‌ی خاطرات قشنگی که به عنوان اولین نفر واسه من ساختی.
میشناسم
ساقی را 
عاشق است 
از این رو 
مرزی ندارم ...
 
عشق به این دنیا بده کارم 
با اینکه
از کسی
قرضی ندارم ...
 
به کفر من شک نکن 
خمره ایمان من محکم و مستحکم است
لرزی ندارم
 
 
دلبر من دائمن بر در دل حاضر است 
هر چه که گفتید 
بگویید
 
من
با شما
عرضی ندارم ... 
 
 
 
 
 
چیزی ندارم بذارم...
(البته هانیه زحمتشو کشید...گوماووو هانی)
.
.
ولی میتونم بگم این شش سالی که اهاشون بودم از بهتریییییییییییییییین
سالهاااااااااااااااااااااااااای
 زندگییییییییییییییییییییییییییییییییییم بووووووووووووووود...
.
.
عاشقشونم و فداشون میشم...
و همینطور عاشق آرمیای باحالیم که همیشه پیش همدیگه ان...
به خصوص خواهریای گلمممممممممممم
.
. فدا همه اتون..
^(*)^
دانلود آهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم
Download New Song Garsha Rezaei Called Del Nadaram
متن آهنگ دل ندارم از سایت دوتار موزیک
دل ندارم که بمونی دل ندارم که بریدل ندادم که ببینم واسه رفتن حاضری
چی عوض شد توو وجودم این نبودم قبل تومطمئن باش هرچی بودم این نبودم قبل تو
اینم از من اینم از تو اینم از این زندگیگاهی رازاتو نمیشه حتی به خودت بگی
اون دوتاییا تموم شد اما باز دوسِت دارمدوست دارم گوشه ی قلبت خودمو جا بذارم
من بهونت کرده بودم تا نفس باشی براممیرم و میری و میدو
من واقعا نمی‌دونم باید چه غلطی کنم:|
آخه یکی نیس بگه خل‌مشنگ جان گریه کنی میفهمی باید چیکار کنی؟ گریه کنی ریاضیا می‌رن تو مغزت؟ یا راه حلا خود به خود واست نوشته میشن؟:/
دیروز اینستامو لغو نصب کردم تا یکم از ذهن‌مشغولیامو کم کنم.. بی‌تاثیر نبود ولی کافی نیست:!
شاید بهتره یه چن وقت سمت وبلاگمم نیام:! نه که کلا نیام! مثلا با خودم قرار بذارم حق ندارم ماهی بیشتر از یه پست بذارم:/
اینجوری یه ذهن مشغولی دیگه هم کم میشه.. و وقتی سرِ درسم مث چی تو گل گیر ک
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندمکه سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور
نمیدونم حکمتش چی بوده که این همه اتفاقات تو این چهار سال زندگی من رخ داد ولی احتمال میدم یا واسه بی اندازه تحت فشار قرار دادن من بوده (مثل ذغال که تحت فشار میشه الماس)، یا واقعا هیـــچ و پوچ بوده و الکی؛ اصلا دوست ندارم دومیش باشه... / اگر از این مشکلات در بیام و به موفقیت هایی که تو ذهنم هست برسم خوشحالی به من دست خواهد داد که نگو که ممکن است منجر به ادامه زندگی بیشتر شود و یا ممکن است همان جا سکته کنم که بازم دوست دارم اولیش باشه... / حتی یک درصد هم
دانلود آهنگ جدید گرشا رضایی دل ندارم
ترانه ویژه آپ موزیک برای شما کاربران آهنگ دل ندارم از گرشا رضایی با لینک مستقیم
Exclusive Song: Garsha Rezaei | Del Nadaram With Text And Direct Links In UpMusics
 
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
دل ندارم که بمونی دل ندارم که بری دل ندادم که ببینم واسه رفتن حاضری ♩♬♫چی عوض شد تو وجودم این نبودم قبل تو مطمئن باش هرچی بودم این نبودم قبل تو ♩♬♫اینم از من اینم از تو اینم از این زندگی گاهی رازاتو نمیشه حتی به خودت بگی ♩♬♫اون دوتاییا تموم شد اما ب
واقعا دور نیست روزی که اعلام کنم به علت تشخیص بی‌کفایتی خودم، از همه چیز کنار می‌کشم؛ ولی حتی قدرت این کارم ندارم. مثل سربازی که وسط میدون یه جنگ تن‌به‌تن باشه.
الحمدلله آموزش مجازی باعث شده که مردم جویای ننگ‌ونام بهتر به خواست‌هاشون برسن. خدایا ما رو بخیل نکن، اگر واقعا این چیزا کسی رو به نوایی می‌رسونه برسونش. دیشب برای بار هزارم، پر غصه به مامانم گفتم که واقعا مزخرفن و در کمال خونسردی برای بار هزارم گفت یا یکی لنگه‌شون شو یا بی‌خیال
یادتونه توی پست قبل چی گفتم ؟
حمایت خانواده و ازین حرفا؟
پسشون میگیرم:/
تو چند ساعت گذشته آنچنان با اعصاب و روانم بازی کردن که...!
ای کاش میشد همه چیز رو بذارم و فرار کنم...
گاهی احساس میکنم این همه جنگ اعصاب ارزششو نداره...
باید یه جور تنظیم کنم که ساعاتی که مامان و بابام خونه ن خونه نباشم...
کلا بعد از ظهر تا اخر شب رو بذارم برای درس و برم کتابخونه (یه کتابخونه هست تا 11شب بازه ) البته یه عادتی دارن میگن ما از کجا بدونیم تو کتابخونه درس خوندی:/ یا شاید
گرچه همیشه ندید میگرفتمش اما مدت زیادیه اینجا نوشتن احساس مفید نبودن بهم میده... روزمره هایی که به درد کسی نمیخوره و احتمالا حوصله تونو سر میبره. فرصت هم ندارم که روی چیزی وقت بذارم یا حتی همون فیلم هایی که میبینم رو نقد کنم.
نتیجه این که، بهتره تا حرف جدیدی نداشتم ننویسم و امیدوارم بر این تصمیم استوار بمونم.
ممنونم به خاطر همراهی و مهربونیتون :)
اینا یه مجموعه مقاله در مورد اپیوئیدان که میخوام کم کم براتون یه خلاصه ای ازشون بذارم. این اولین مقاله ست. بقیه رم سعی میکنم به مرور آخر هفته ها بذارم. اپیوئیدها هم مشتقات تریاک هستن. بیشتر توی جراحی ها یا مثلاً بیمارای سرطانی که خیلی درد شدیدی دارن استفاده میشه. 
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
 
خواب های جالبی آدم می بینه....
 
ولی یک مسئله جالب تری این هست
که این دو روز به شدت "می فهمم"
با تمام وجود....
 
اینکه اگر روزی به یکی کمکی کردم
هیچ وقت "کمکم رو"
تعقیب نکنم....
چون ممکنه یکدفعه بیام ثواب کنم، بعدش طرف رو کباب کنم....
 
یک مدت هست که دوست ندارم هیچ آدمی رو ببینم 
دوست ندارم سر بذارم به بیابون....
100 کیلومتر
گاهی به اندازه دور زمین پیاده روی کنم....
 
این قدر این مدت اینجا "تئاتر" دیدم....
که نمی دونم "واقعیت" 
کجا اتفاق
این روزا به  شدت حالم بده ...
تقریبا همه چیزمو از دست دادم ...
انگیزه ام ، روحیه ام ، شادی ام ، آرامش ، اشتها ، اعتماد اساتید ، تمرکز و ... 
دیگه واقعا نمیخوام زنده بمونم ...
فقط دلم میخواد سرمو بذارم روی بالشت و دیگه بیدار نشم ...
احساس پوچی میکنم ...
نمیدونم چرا زنده هستم ...
قلبم پر از درده ...
نا ندارم ...
خسته ام ...
تنهام ...
دانلود آهنگ جدید هوروش بند مثل ماهی
Download New Music Hoorosh Band – Mesle Mahi
” پخش از رسانه سلطان موزیک دانلود از لینک زیر “
 
هوروش بند مثل ماهی
 
متن آهنگ چه حالی میشی از هوروش بند
 
شده شمع بشی نبینی پروانتو شده حتی بترسی از سایتوتو چشماش ببینی هرشب آیندتو یه شب ترکش کنی این عادتوشده تک بیوفته تو دلت یه گوشه شده خاطره هات آرزوت شهشبا حرف بزنی با در و دیوارا نتونی پا بذاری حتی توی کوچهمن الان این حالو دارم یه بی قرارم تورو ندارم کجای شهرو پا بذارم اسمتو ن
هوووراااا بالاخره  بخش دومم تموم شذ این  فصل رو یه خورده تند خوندم یعنی تا آخر کتاب تصمیم دارم تند بخونم. فردا تمومش میکنم بالاخره و خدایی نشستم پاش چیزی که این چند وقته اصلا نداشتم. زبانم خوندم دیگه بقیه کارام مونده که الان برم حموم بعدش اگه وقت شذ چون پسر دایی بابام دعوتمون کرد خونشون یهویی شد نمیدونم چرا. اهان برای این که اون شب که رفتیم خونه دایی بابام اینا نبودن واسه همین بود. بگذریم خبر دست اول دیگه ای ندارم و همچنانم نمیتونم عکس بذارم
سلام خدمت همه ی دوستان عزیزم . چند وقتی وارد حوزه وب مستری شدم .
برای یه وب مستر به روز بودن خیلی مهمه و  خواندن مطالب جدید در این حوزه یکی از نیازهای اساسی این فضا است.
چون خودم برای پیدا کردن مطالب خیلی اذیت می شدم و گاهی برای خوندن یه مطلب جدید روزها یا هفته ها دنبال منبع خوب و آموزشی بودم اما همه جا یا پولی بود یا رایگان ها ارزش محتوایی خوبی نداشت. از طرفی می ترسیدم که از هر منبعی بخونم و یا پول پرداخت کنم و مطالب تکراری بخونم. برای همین تصمیم
روزهای سختیه
هرهفته سه شنبه حالم خرابه. هم میدونم و هم نمیفهمم چرا
مشغولیت روزها هم خوبه هم بد
گاهی جونی ندارم واسه مراجعانم بذارم
گاهی بودنشون حالمو بهتر میکنه
امروز تعطیل بودم بخاطر کرونا اما باز هم اون حال
و اون خواب طولانی لعنتی
و تاتها
و اون جان دو
همه شون کلافه ام میکنه
هرروز اینه
تشویش و بغضی که خاک میشه و جاش لبخند میاد
یه سوشال رول حال بهم زن
 
سلام خدمت همه ی دوستان عزیزم . چند وقتی وارد حوزه آموزش زبان و اصول زبان شناسی شدم .
 
برای یه متخصص به روز بودن خیلی مهمه و  خواندن مطالب جدید در این حوزه یکی از نیازهای اساسی این فضا است.
چون خودم برای پیدا کردن مطالب خیلی اذیت می شدم و گاهی برای خوندن یه مطلب جدید روزها یا هفته ها دنبال منبع خوب و آموزشی بودم اما همه جا یا پولی بود یا رایگان ها ارزش محتوایی خوبی نداشت. از طرفی می ترسیدم که از هر منبعی بخونم و یا پول پرداخت کنم و مطالب تکراری ب
 
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
شده شمع بشی نبینی پروانتو شده حتی بترسی از سایتو !..!تو چشماش ببینی هرشب آیندتو یه شب ترکش کنی این عادتو ♬♫♪♭شده تک بیوفته تو دلت یه گوشه شده خاطره هات آرزوت شه!..!شبا حرف بزنی با در و دیوارا نتونی پا بذاری حتی توی کوچه ♬♫♪♭من الان این حالو دارم یه بی قرارم تورو ندارم کجای شهرو پا بذارم اسمتو نیارم!..!من الان این حالو دارم یه بی قرارم تورو ندارم کجای شهرو پا بذارم اسمتو نیارم ♬♫♪♭
اگه یه نفرو خیلی دلت بخواد واسش آب ب
چیه این عنوان انتخاب کردن اخه؟
چقدر کار سختیه
بعد از مدت ها میخوام پست بذارم
نوروزتون فرخنده
بی نهایت خوشحالم (خوشحال و شاد و خندانم:)) ) و امید دارم هرکسی این مطلب رو میخونه از ته دلش حس خوشحالی داشته باشه 
راستی سلام
دقیقا یک ماهه که مریضم و به شدت سرماخوردم. به گفته دکتر سرماخوردگی برای من مث سم میمونه و نباید بذارم سرما بخورم ولی خب نمیدونم چرا سرماها به دکتر گوش نمیدن و هی میان که من بخورمشون
درست موقعی که خیال میکردم حالم خوبه و بعد سه روز
یک ویروسی تو این مدت که نمی نوشتم افتاده بود به جونم به نام:وبلاگمو حذف کنم.تنها لطفی که تونستم در حق وبلاگم کنم این بود که نیام سراغش و حالا این ویروس از بین رفته.البته که چون ویروسه از بین نمیره ولی فقط نیست.
اومدم تا یه تجربه به اشتراک بذارم.من چند ساله که اکانت اینستاگرام دارم ولی هیچ پستی ندارم.فالور هم ندارم و اساسا اکانت ساختم تا چند تا پیجی که دوس داشتم رو فالو کنم.حقیقتا هم پیج های خوبی ان و کلی چیز یاد گرفتم.هفته ی پیش نرم افزار رو از ر
اتفاق برای تعریف کردن زیاده،اما راستش رو بخواید بدنم به حالت کارخونه برگشته و دوباره دوستان میتونن منو پانکو صدا بزنن،و چقدر خوشحالم که دیگه مجبور نیستم آلارم ساعت رو بذارم برای 6 صبح و با دیدن اون علامته که اعلام میکنه ring in 7 hours ناله کنان به تخت نمیرم.
به طور میانگین بخوایم حساب کنیم،از شنبه ی بعد کنکور تا الان،از 24 ساعت شبانه روز من شاید 6 الی 7 ساعت بیدار باشم،بقیشو خوابم. 
اون وقتایی هم که بیدارم گیج خوابم:)))
هیچ برنامه ی خاصی فعلا برای گذر
نمی‌دونم چرا. چرا نمی‌تونم کنارش بذارم؟ یه گوشه از قلبم، یه گوشه از ذهنم مونده و هیچ راهی هم برای بیرون انداختن‌اش به ذهنم نمی‌رسه. دوست داشتم که طرح‌ام رو با موضوع موسیقی و معماری کار بکنم، با چهار تا از آهنگ‌های بیتلز. از یه ماه قبل شروع کردم، ولی هنوز به نتیجه نرسیدم. باید کنارش بذارم و یادم نره که یه قسمت از کار معماری حجمه، پلان، نما، پرسپکتیو و... باقی چیزا هستن که باید روشون کار بکنم و موندن هنوز.
راستش نمیدونم برای درگذشت آقای نجف دریابندری چی بگم. جز حسرتی که به خاطر رفتن این آدمهای خوب به دلمون میمونه اما وجودشون موندگار و فراموش شدنی نیستن. خبر غم انگیزی بود...
 
یادته گفتم یه دفعه یه ادیت انجام دادم برای یک کارخونه که یکی از آشناهام توش کار میکرد و کارشونو راه انداختم؟ یه کار جزئی بود اما انجامش دادم. حالا الان قراره عکس بگیرم براشون. اولین تجربه ی مستقل من. خب میدونی که من عکاسی جز شاخه ای که دوسش دارم انجام نمیدادمو دوست نداشتم.
مدتیه دارم سعی میکنم یادم بمونه توی آینه خودم رو ببینم؛ تجربه ی عجیبی دارم که هربار قیافه ام برام تازگی داره.
یوقتایی اصلن حوصله هیچی بازی کردن با برنا رو ندارم و دلم میخواد آزادانه به دنیای بزرگترها سرک بکشم.
یوقتایی دلم میخواد یه خواب سیر بکنم، کلی وقت هدر بدم و بعدش یه برنامه ریزی خوب بکنم و اجراش بکنم.
الان هم آنقدر خسته ام که یادم نمیاد درین پست چه مطالبی میخواستم بذارم!
چند روزه دلشکسته هستم 
دلم میخواد برم پیش یک مشاور ولی از هزینه هاش میترسم کاش یه آدم منصف پیدا بشه بتونه راهنماییم کنه. 
من و همسرم با عشق ازدواج کردیم ولی الان نسبت به هم سرد شدیم .دیشب حتی دوست نداشتم بغلم کنه . چقدر بده چرا من نمی تونم دوسش داشته باشم . کاش بتونم دوباره پر از عشق باشم بتونم با عشق برای همسرم و بچه هام غذا درست کنم برنامه تفریح بذارم برنامه سفر و گردش بذارم . فکر میکنم اینکه مربی پسرم گفت فعلا برای آزمون سنجش آماده نیست در روح
چقدر این اهنگ قشنگه
دریافت
پر از حس امید و عشق و اعتماد به خدا بود ...
برای خودم تجویز کردم روزی بیست بار این اهنگ و بشنوم
انقدر عاشقِ تو هستم که خودم و دست خودت بسپارم
حال من باید از این بهتر شه من به این معجزه ایمان دارم...
توی تاریک ترین روزامم من و هر گوشه دنیا دیدی...
من برم تو اوج آتیشم مطمئنم تو نجاتم میدی
نگران منی... 
حالت و از چشمات میخونم
نگرانم نباش
#حال_من_خوب_میشه_میدونم
#معجزه
برای شادی روح #بهنام_صفوی عزیز فاتحه ای نثار کنیم
پ ن:چطور می
بلاخره تموم شد...بلاخره پیدا شدم...واقعا وقتی گوشی ندارم احساس می کنم گم شدم تو این دنیا...
یعنی منو این همه خوشبختی؟!!! 12 تا کامنت جدید؟ خیلی خوبید شما خیلیییی :*عاشقتونم:*
حیف الان نمی تونم پست طولانی بذارم تعریف کنم کجا بودم، تو راه برگشتنمو با گوشی و در حال حرکت اصلا تمرکز ندارم زیاد تایپ کنم.بعیدم هست شبم بتونم بیام چون مامان گفت الان خونه نمیریم میریم جشن روز کانادا:/ 
آخه روز کانادا به ما چه ربطی داره که بخوایم جشن بگیریم؟!
فقط یه کم بگم که ا
نصفِ شبی درست وقتی که بهمن داره با همه خدافظی میکنه که درِ خونه ـشُ ببنده و بره، پامُ گذاشتم لایِ در و خودمُ چپوندم تـــو که عقب نمونم و جای اسمِشُ تویِ لیستم خالی نذارم!!
خیلی سرم شلوغ شده این مدت
خیلی دور و بی معرفت شدم، میدونم!
مطمئن َم نیستم اسفند بتونه اوقاتِ فراغتِ زیادی با خودش برام بیاره
با اینکه فقط یکی دو هفته دیگه باید برم سرِ کار!! ولی اسفنده و درگیریا و بدو بدوهایِ دوس داشتنی ـش
کارم توی شرکت هر روزِ هقته شده و دیگه فرصتِ سر خاروندن
حقیقتا دلم میخواد بیام پست بذارم ولی نمی دونم ( یا شاید نمی خوام) غیر از خاطرات طرحی از چی بنویسم و دوست هم ندارم که پست هام پشت سر هم از بیمارهام باشه. ذهنم پر از حرفه که بیارم توی وبلاگم ولی از طرفی خالیِ خالیه. یادم رفته قبل از دوران طرحم از چی می نوشتم. نمی گم حس راحتی ندارم اینجا که خداروشکر هنوز دارم. نمی گم که نمی خوام دیگه بنویسم که حالا حالاها ( ایشالا هیچ وقت) قصد ندارم وبلاگ نویسی رو ترک کنم. 

یکم باید با ذهنم که پر از دغدغه شده، کلنجار ب
علی: مهندس "میخوام برم دریا کنار" بذارم؟... بازدهی کارمون میره بالاهااا... (میخنده)
من: بذار فقط صداش رو خیلی کم کن...
هم علی و هم علی رضا لبخند موذیانه ای میزنن... اما من دوزاری ام نمی افته...
علی: ای ول، حالا شدی مهندس خوب...
موسیقی رو پلی میکنه بعد از یکی دو دقیقه میبینم خواننده اش زن هست...
میگم: علی؟!!! غلافش کن!!!...
دو تاشون میزنن زیر خنده... علی میگه: ببین مهندس ، حمیرا پایه هستاااا گوش بده ببین چی میخونه.... هم دریا میرفته هم صحرا و هم کویر... کلا پایه بود
حقیقتاً دلم تنگ شده که وقتی بعد چند ماه غزل رو میبینم باهم دعوامون میشه که کی حرف بزنه :)))) رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ 
+ فردا ناهار ندارم :| پس انگیزه ندارم و منتظر این باشید که بیام بگم نرفتم :))))))))
+ این هفته رو به معنای واقعی گند زدم! جنبه ندارم. همه یکصدا بگین خاک بر سرت :|
من از درامای اون رابطه خسته شدم و تا بلاک کردن و کامل بریدن ازش حدود دو قدم و نیم فاصله دارم. برام مهم نیست که بگه عوض شدی، گفته بودم اینجوری میشه، توام یکی مث بقیه و همه‌ی حرفایی که میزنه. تنها چیزی که برام مهمه اینه که سلامت رابطه‌ی الانم حفظ شه. به علاوه از این حاشیه‌های درگیر کننده خارج شم و این بازیا تموم شه. این انرژی رو میتونستم رو نوشتن متنم بذارم. خلاصه که یا من دارم بزرگ میشم یا که هنوز همون کودک ۱۸ ساله‌ی شیفته مونده‌ام فقط دیگه رمق
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
م
ن هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
نه!
کاری به کار عشق ندارم! 
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم 
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست‌تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می‌کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می‌گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
قیصر امین پور
حوصله ندارم اون اهنگ حبیب که میخوند 
من خسته من تنها لب ساحل قدم زنون... رو بذارم
ولی میخوام بگم چقدر دلنشین برام:////
+بعد از یک روز، بیان ناز اوردن رو گذاشت کنار و باز شد!
اینجوری بگم که هی ادرس رو زدم میگف connection safe نیست 
میخواستم بگم مرد مومن 4-5سال میومدم چرا نگفتی
++پست قبلم باید بگم واقعا نصفه شب داشتم سکته میکردم و شقیقه هام درد گرفته بود و صدای قلبمو میشنیدم
ولی امتحانم خوب بود
اضطراب کروناست یا بهم‌ریختگی هورمونی در زمان پریود یا هر دو نمی‌دانم؟ اما حالم خوش نیست. مرهمی نمی‌جویم، که می‌دانم صبر است که مرهم است و نه جز این. اما مدام با خودم تکرار می‌کنم: قرار است چه بلایی سرمان بیاید؟ نگران بابا و مامان و مادرجونم، نگران میم، نگران خودم و عین. تاب و تحملم کم شده. کاش کش نیاید، کاش چندسال بگذرد و همه باشیم...
کاش ...
من توان مصیبت دیدن ندارم. من پناهی ندارم، خدایی ندارم، مرهمی ندارم. من تنهایم و می‌ترسم.
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






این آهنگ برای من پر از خاطره اس. اون روزا که سریال راه بی پایان رو نشون میداد و من حس میکردم با دیدنش میرم به یه دنیای دیگه. پسر نقش اصلی سریال تو تنهایی هاش این اهنگ رو پلی میک
همه چیز از اون ضربه‌ی عمیق و ناگهانی شروع شد. یا در واقع خراب شد.از اون اشک ها. از اون اتفاق. راجع به این شکی نیست. دلیل شاید اون نباشه ولی خرابی از اونجا شروع شد. به قطع. چرا؟ شاید اون اشک‌ها غلط های من بودن. بعد هم پروژه برداشتنِ عمیق و شدید، بی وقتیِ شاید خودخواسته، آزمون، دانشگاه و غیره.
چرا دنبال دلیل و مرورم؟ نمیدونم. شاید چون یکبار برای همیشه خودم رو ببخشم.
+ دلم میخواد برم جلوی دانشکده پایین و گل بکنم و بزنم روی نامه‌م. یه عالمه هم بذارم ل
قضیه اینه دلم میخواد وا بدم. دلم میخواد همه‌ی رویاهامو خاک کنم و وا بدم از تصویرایی که تو ذهنم ساختم. شاید الان بیشترین چیزی که دلم میخواد اصن همینه. تسلیم شدن. نمیدونم چرا اون صدای درونم خفه نمیشه و میگه دووم بیار. میگه گوشتو به توران خانوم بده که میگفت غم بزرگو به کار بزرگ مبدل کرده. قلیم میسوزه، سرم درد میکنه، و انرژی ندارم دیگه من. همش یاد اون حرفت میفتم که میگفتی انرژی ندارم من. نازنین انرژی ندارم. حالا من مدت‌هاست انرژی ندارم و سینه خیز ا
دلم میخواد بگم هیچوقت میاید به کسی که میخواد کنکور بده بگید خب شاید اینو قبول نشدی برو یه آزمون دیگه ام ثبت نام کن و برای اونم بخون؟من وقتی قراره که برای حوزه بخونم آزمون بدم، چون بهش علاقه دارم نهایت تلاش و وقتم رو روش میذارم و اصلا به قبول نشدن فکر هم نمیکنم.اما وقتی شما اینجوری صحبت میکنید و دائم انرژی و حس منفی میدید که "اگر نشد، اگر نشد.." با سابقه ای که از خودم دارم میدونم که با این حس های منفی اطرافم هیچکدوم رو قبول نمیشم.من اگر قرار باشه
صبح که بیدار شدم لبه تخت نشستم رو به پنکه. مامان اومد بعد پرسیدن اینکه بهتری و سردردت خوب شده و اینا گفت: اینو از اونجا بردار. من تو اشپزخونه کار میکنم تا سر برمیگردونم اینو میبینم فکر میکنم یه بچه تو اتاقته. 
زدم زیر خنده گفتم اتفاقا میخوام چند تا دیگه درست کنم بذارم دور تا دور اتاق.
عکس رمزداره. خواستید تقدیم میشه
#یادم نیست اخرین باری که دعای کمیل خوندم کی بود اما دیشب خوندم و مدام یاد اون پسر سنی تو خاطرات سفیر می افتادم که به خانم شادمهری گ
    یه بار هم میخواستم یه عکسی رو از گوشیم به دوستم نشون بدم، عکس روز تولدم رو هم دید. کلی از کیک و گُلی که میم زحمتش رو کشیده بود تعریف کرد. گویا فکر نمیکرد من خیلی گل هدیه بگیرم و یا مثلا کسی غافلگیرم کنه. ازم پرسید: خب چرا این عکسا رو نمیذاری اینستاگرام؟ گفتم: خب چرا باید بذارم؟
و اینطوری هر دو به فکر فرو رفتیم.
خب، توپستای قبلیمم گفتم. می‌خوام از این به بعد، یه‌سری قانون‌های سفت و سخت‌تر و محکم‌تری برای خودم بذارم که با یه هل دادن کسی، اینجوری پرت نشم روی زمین. فقط و فقط و فقط برای خودِ الان و خودِ چندسال بعدم، که بهشون مدیونم. مدیونم، چون هر اتفاقیم که بیفته، اگر اشتباه کنم، اگر قضاوت بشم، اگر با کله بخورم زمین و اگر دیگران تصمیم بگیرن منو از زندگیشون حذف کنن، تنها کسی که توی این ماجراها کنارم میمونه، خودمم. خانواده و دوست و آشنا، یه‌جایی آدمو و
احساس حقارت میکنم 
رفتارای مامانم باعث میشه که حس کنم بی ارزشم 
فکرای احمقانه و خیالبافی های خودم حالمو بهم میزنن 
از اینکه حتی عکسمو پروفایل خودم بذارم میترسم ب خاطر چی نمیدونم 
درس نمیخونم با اینکه نیاز مبرمی بهش دارم 
چاق شدم
از وضعیت تناسب اندام و پوست صورتم اصلا راضی نیستم 
سراسر وجودم شده ناراحتی و نارضایتی 
دلم میخواد بخوابم و ببینم که تموم این فکرا تموم شده 
دغدغم فقط درسه و ب هیچی فکر نمیکنم 
هیچ خیال و فکر واهی ندارم و یه ادم نرم
بسم الله الرحمن الرحیم
 
امروز مسؤل آموزش دانشکده زنگ زدن
می گن برای ما یک ایمیل ارسال کن
به آدرس دانشکده.....
تا برات سؤال ارسال کنیم....
 
دوباره زنگ می زنن
می گن نه!
تصمیم گرفتیم
هفته آینده امتحان رو بگیریم....
 
نمی دونم دلیل ارسال اون ایمیل چی بود؟
چون بعدش یک مدت ایمیل ام پرید....
 
شکایت کردم که مگه امتحان خانگی مرسوم هست؟
چرا به جای 2 ساعت 24 ساعت؟!
 
می گن ایندفعه به جای یک روز
دو روز مهلت هست....
 
خخخخخ
 
یاد خوابم می افتم
که خواب دیده بود برای دک
خب دوستان فک کنم در جریان هستید که صاحب این وب ، خیلی لطف کرده و وبش رو به من داده..
نسترن هستم ، مدیر وب خاطرات یک عدد الکی شاد!
تا جایی که بتونم جواب کامنت هاتون رو میدم ، ولی اینکه لینک پکیج چرا نمیاد و اینا ، بنده اطلاع ندارم و میذارم تا خود مدیر وب بیاد تایید کنه اون کامنت ها رو!
پست هم سعی میکنم در همین زمینه پیدا کنم و بذارم براتون..
شاد باشین!
 
سلام به دوستان بی حال و بی انگیزه خودم
یعنی اصلا اهل چالش نیستید !
امیدوارم شب یلدا به همتون حسابی خوش بگذره
و یکی دو روز قبلش حسابی سر حال باشید تا بتونید از شب یلدا لذت ببرید
اگر هم حال و حوصلش رو ندارید که چیزی درست کنید یا تزیین کنید
اصلا مهم نیست
میشه با خریدن چند تا شیرینی یا ژله از ی شیرینی فروشی خوب
از این شب لذت برد
خوب چون استقبال از این چالش بسیار قوی بود
تصمیم گرفتم دستور چند تا ژله و کیک رو اینجا بذارم
 
من خودم قصد دارم فالوده و ژل
تاوانِ تاوانِ تاوان
وقتی یه سری چیزارو میگم ، بدش میاد مامان ، اما حقیقتِ ...
 چقدر بی خود مثل دلقک باشم که فکر میکنه هیچی حالیم نیست
هیچ دغدغه ای ندارم
هیچ غصه ای ندارم
حتی یه هم صحبت تو خونه هم ندارم ... ... 
گاهی وقتا باید مُرد تا یکم به خودشون بیان... 
چشمِ من اروم ببار..‌
سلام
امروز تا ظهر سرکار بودم
عصر سردردم خیلی بدتر شد
با شمایی که نمیشناسم که تعارف ندارم راستش رو بخواید پول ندارم برم دکتر
و از طرفی هزینه های زیادی بهم اضافه شده
سخت شده
گاهی میترسم از این سردرد هام
پر از ابهام و علامت سواله زندگیم
کار هرشبم شده فکر و فکر و فکر
فکر کنم توی دایره لغات هم نمی گنجه حالم
حس میکنم محرم نزدیکه
خدایا من جز تو کسی رو ندارم..
در برکه‌ی خاموش دلم‌ ماه ندارمجز ترک تو ای عشق دگر راه ندارم
انگار همه سوی دلم سنگ پراندَند...انگار دگر راهی به جز چاه ندارم
دیوانه مَخوانید منِ سَر به هوا را ...من توشه‌ای جز این سرِ گمراه ندارم
دیروز دلم خرمنی از عشق تو را داشت امروز به غیر از تَلی از کاه ندارم
هر کس به طریقی به دلم سنگ جفا زَددر سینه‌ی خود جز غم جانکاه ندارم
#آشتیانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برگرفته از @JanJiyarlr
 
سلام به دوستان بی حال و بی انگیزه خودم
یعنی اصلا اهل چالش نیستید !
امیدوارم شب یلدا به همتون حسابی خوش بگذره
و یکی دو روز قبلش حسابی سر حال باشید تا بتونید از شب یلدا لذت ببرید
اگر هم حال و حوصلش رو ندارید که چیزی درست کنید یا تزیین کنید
اصلا مهم نیست
میشه با خریدن چند تا شیرینی یا ژله از ی شیرینی فروشی خوب
از این شب لذت برد
خوب چون استقبال از این چالش بسیار قوی بود
تصمیم گرفتم دستور چند تا ژله و کیک رو اینجا بذارم
 
من خودم قصد دارم فالوده و ژل
امروز طی اصراری که دکتر و بقیه دوستان داشتن، تصمیم گرفتم واحدم رو تغییر بدم و در کنار اونها باشم. احساس میکنم بیشتر میتونم با اونا راحت باشم و اوناهم احساس نمیکنن که من مغرور هستم و بقیه رو قبول ندارم. باید بیش از پیش، از حاشیه ها دوری کنم و تمرکزم رو روی درسا بذارم.
احترام به دیگران و علم باعث شده که در این مدت کوتاه، همه منو بشناسن و دوستان جدیدی را پیدا کنم. ادب ، اخلاق، نظم و علم همیشه باید جزو اصول زندگی یک فرد باشه. 
خواب اجازه نوشتن بیشتر
دریافت فایل با کیفیتحجم: 252 کیلوبایت
چند روزه همینجوری الکی دارم ازین گل گلیا میکشم و سعی میکنم یه بولت ژورنال الکترونیکی درست کنم. گفتم بذارم اگه دوست داشته باشید بازم بذارم براتون برای دریافت. نه برا ایده. ایده‌ها که زیادن. 
اینم از رو این عکس کشیدم.
جوان، امید به کلی از خلق منقطع کرده و مال و جاه رفته و قبول نمانده و دین به دست نیامده و دنیا رفته، به هزار نیستی و عجز در مسجدی خراب شد و روی برخاک نهاد و گفت: «خداوندا! تو میدانی و می‌بینی چگونه رانده شدم و هیچ کسم نمی‌پذیرد و هیچ دردی دیگر ندارم الا درد تو و هیچ پناهی ندارم الّا تو»
~ تذکرةالاولیا
 
رفتم حموم اومدم دیدم اینترنتا قطعه باز. البته وبلاگ تو بلاگ چون تازه تاسیسه باز نمیشد. نمیدونم باز میشه یا نه. تو این فاصله دوستم بهم پیام داد با فلان اپ وصله. گفتم نمیخوام. حوصله ندارم. وقتی یه چیز رو ازم بگیرم سعی میکنم دیگه به اون چیز نیاز نداشته باشم. نمیدونم هدفشون چیه؟ میخوان رذالتشون رو یادآوری کنن؟ رذالتشون فرّاره و هرچندوقت یه بار باید مرور شه؟
ترجیحم اینه فعلا کپه مرگمو بذارم. چون نمیتونم به طور دائم بمیرم.
 
سلام
من هستم
کم هستم
و کمی خسته م
ببخشید که دیگه حوصله بلاگ بازی ندارم، حوصله شلوغ کاری ندارم، حوصله کامنت بازی ندارم. حوصله هیچ کاری ندارم.
نق نمیزنم،
غر نمیزنم،
کاملا بی تفاوتم
و معنی ش این نیست که برام مهم نیستین ( البته بعضیا که از اولم مهم نبودن همچنان مهم نیستن )
فقط این که عوض شدم کمی
دوز خوشحالی م کم شده
دوز بی تفاوتی م بیشتر شده
یخ شدم
اینا اعترافات سنگینیه ها از کنارشون به راحتی نگذرین :))
im a monster
می دونم و بازم اهمیتی نمیدم آه ...
رو مود خوبی نیستم. کاش یه اتفاقی بیفته که بتونم جمع و جور کنم خودمو. کتاب ندارم در هرحال حاضر که بخونم. هیچی اونطوری که می خواستم پیش نرفته و من ناامیدانه خیره می شم به گوشه ی دیوار و به این فکر می کنم که رفتارهام چقدر خجالت آورعه.
من رو مود خوبی نیستم و دارم با همه بد رفتاری می کنم و این افتضااااحه. من می دونم که پشیمون می شم اما الان انگاری از همه کینه دارم. هیشکی برام اهمیت نداره و تو اون لیست مخاطبین لعنتیم کسی نیست که بتونه منو بخندونه تا حوا
من رسیدم. یعنی خشک شدم تو اتوبوس :/ دلم نمیخواد دیگه سوار بشم هی به مها میگم بیا بیخیالل بشیم میگه نه بریممم. راضی نمیشه :/ فکر کن چند ساعت باید صاف بشینی چه کسل کننده است.نه که شعور نداشته باشما میدونم سفر این چیزاشو داره اما پشت سر هم خب دوست ندارم. ولی این بارم میرم دیگه حرف من میشه قول میدم :دی لابد میگی چه بی ذوقه دختره. اصلا چه ربطی به ذوق داره. اها بفرما خبر بد این که یخچالو باز کردیم فریزرش اب شده :/ کی حوصله تمیز کردن داره :( تازه از سوسکم میت
خب واقعا باورم نمیشه الان ۷ آذر باشه . بهش میخوره همین دوم سوم نهایتا باشه! پنج روز عقبم ینی. درس خوندن خوب پیش می‌ره . ازون حالت سیاه اومدم بیرون  و دیگه حس ناراحتی و بهم ریختگی ندارم . البته خب تصمیم گرفتم روزا رو بخوابم و شبا به زندگی بپردازم .کاملا شب زی و خوناشامی :/ چونکه فک میکنم اینطوری راحت ترم و ارتباطم با آدم کمتره اصولاً :/ با توجه به اینکه آدما روزگرد هستن و شبگرد نیستن :// دیگه اینکه از پوکر گذاشتن آخر جمله هام خیلی بدم اومده :/ و دوس ند
صبح که بیدار شدم لبه تخت نشستم رو به پنکه. مامان اومد بعد پرسیدن اینکه بهتری و سردردت خوب شده و اینا گفت: اینو از اونجا بردار. من تو اشپزخونه کار میکنم تا سر برمیگردونم اینو میبینم فکر میکنم یه بچه تو اتاقته. 
زدم زیر خنده گفتم اتفاقا میخوام چند تا دیگه درست کنم بذارم دور تا دور اتاق.
عکس رمزداره. خواستید تقدیم میشه
#یادم نیست اخرین باری که دعای کمیل خوندم کی بود اما دیشب خوندم و مدام یاد اون پسر سنی تو خاطرات سفیر می افتادم که به خانم شادمهری گ
حوصله مراسمی ک قراره اول تا آخرش معذب باشم و باکلاس بازی دربیارم رو ندارم
حوصله راه رو ندارم
و حوصله تهران رو ندارم
ترجیحم این بود ک اون تایم رو با دوستام یا مهدی بگذرونم
اما عروسی؟ ن!
تجملات عروسیشون برام هیچ جذابیتی نداره و اصن از تصورش حالم بد میشه
+ این تفاوت مرد ها با زن هاس یا من بیش تر از اون وابسته شدم؟
چرا نبودنش بهمم میریزه اما اون انگار براش مهم نیس؟
سلام
از اونجایی که به نظرات مخاطبین وبم اهمیت میدم ، میخواستم ازتون یه سوالی بپرسم ...
یه سری اتفاقات ، داستان ها ، وقایع و اینایی هست توی زندگی که برای آدم اتفاق میافته ... در کل میشه گفت یه سری مطالب یهویی 
از این مطالب یهویی بذارم یا نه ؟؟
 
 
دلم میخواد یه روزایی ذهنمو ...مثل کیفم خالی کنم رو میز ...
و تکون تکونش بدم انقدر که هیچی توش باقی نمونه...
هیچی...
بعدش دونه دونه آرزوهامو بردارم ...فوت کنم...و خاک و گردشو بگیرم 
ترس هامو مثل آدامس بجوئم...
استرسامو مثل آشغال دستمال کاغذی و رسید های قدیمی‌ پرت کنم دور ...
خاطراتمو زیر و رو کنم و اگه چیزی ازش به دردم خورد بذارم سرجاشو بقیه رو بریزم توی کشو و درشو قفل کنم...
عادتامو اطلاعاتمو...همه رو همه رو یه بار نگا کنم...و اگه چیزی از توش داغون شده و خر
عاشقم نباش،اما بهم اعتماد کن...اعتماد از همه چی بالاتره... بالاتره از همه چی...اعتماد، مقدمه‌ی دوستیه...اعتماد، آرامشِ خاطره...اعتماد، یعنی قلب آروم...شاید دردم اینه که اعتماد ندارم...
به بشر که اعتماد ندارم هیچ،
به خالق بشر هم اعتماد ندارم... به خدا اعتماد ندارم...
چرا؟ چون حتی نمی‌دونم خدایی که می‌پرستم، همون خداییه که باید بپرستم؟ خدای من، کیه؟ اصن خدا، با من خوبه؟ یا می‌خواد چیزیو تلافی کنه؟ من از کجا باید بشناسمش؟ اصن خدا خیلی خوبه، قبول، و
ترسهایی همراهم هست و مدام فکرهایی توی ذهنم میاد مثل این که اگه نشه. اگه ببازم. اگه ضایع بشم و از این دست پیامها. اعصابمو خورد میکنه. خیلی بده ادم خودشو باور نداشته باشه؟ نه؟ به هرحال نمیتونم با اطمینان بگم آخرش چی میشه. اصلا چه اهمیتی داره، من هر روزمو سعی میکنم خوب انجام بدم دیگه آخرش هرچی شد. نشد یه سال دیگه. ولی واقعا دلم میخواد برم فلسفه :( هرچند با مطالعات شخصی هم میشه ولی دلم میخواد برم دانشگاه. البته خدا کنه توی ذوقم نخوره. ولی اهدافم بهش
فردا و پسفردا کلی امتحان دارم، دوتا درس تخصصی و سنگین که استادش کلا میانترم بدی یا ندی نمره ای نمیده، خب این داره وسوسم میکنه که نرم امتحان رو بدم و تمرکزم رو بذارم روی پایانترم، نمیدونم این از روی تنبلیه یا درست بودن نظرم.
خب درسارو قبلا یکبار دوره کردم و باید یبار دیگه قبل امتحان دوره کنم اما خب نشد و درگیر کارای دیگه بودم. کلا این هفته از هفته های پر کارو بی برنامم بود، احساس خستگی دارم و دلم یه زنگ تفریح میخواد.
باید یه کاری برنامه ای چیزی
قرار بود دیگه منفی نویسی نکنم اما نمیتونم...خیلی احساس بدبختی میکنم خیلی...
احساس میکنم سربار خانواده م و این احساس هم درسته....هیچ چیز برای افتخار کردن ندارم جز بغضی که بعد مدت ها شکسته و یکم اروم ترم میکنه.
اونقدری احساس بدبختی میکنم که الان اگر فرشته مرگ بیاد سراغم با سر میپرم بغلش و میگم تمومش کن لعنتی... تمومش کن...
احساس خواری میکنم .احساس ذلت... نمیتونم توضیح بدم چون واژه ای ندارم...
خدایا لطفا اگر واقعا همه چی درست میشه فردا بیدارم کن...اگر ال
میگن اگه به کارهای پنج سال پیشت نخندیدی یعنی هنوز همون آدمی . 
من الان دارم فکر میکنم درباره زندگیم به کارهای یکسال پیشم میخندم . الان دوست ندارم عکسی از خودم بذارم تو پروفایلم دوست ندارم اینستاگرامم رو هر روز آپدیت کنم و لایک بگیرم اصلا برام اهمیتی نداره بخوام خودمو نشون بدم. 
الان هر کسی که باهاش دوست میشم. دیگه خرج الکی نمیکنم چون اونی که دوستم داشته باشه خودش کنارم میمونه نیازی نیست براش هر مناسبتی هدیه بخرم . 
نقطه اوجت زندگیت میدونی کی
غمگین م،مضطرب م،نگران م،گیج م،خسته م،امیدوارم،سرگردان م،میلی به حرف زدن ندارم،میلی به نوشتن ندارم،میلی به خواندن ندارم،شب را روز می کنم و روز را شب،انتظاری از هیچ کس ندارم،از همه کس توقع دارم،از خودم انتظار ندارم،از خودم متوقع هستم،از خودم راضی  نیستم....چند ماه...نه چند سال...آخرین کتابی که خواندم کیمیا گر بود و ادامه ندادمش....چرا؟....دست های م قهر کرده با بوی کتاب....هر کتابی را که شروع می کنم فقط چند صفحه می خوانم و بعد می گذارم کنار....می ترس
متن و ترجمه آهنگ Senden Başka Kimsem Yok از Sibel Can
Gönül viran bir kuytu
قلب یک جای ویران
Hayat zalim bir suçlu
زندگی ظالم گناه کار
Sen geldin cennet oldu dünyam
تو آمدی و دنیام بهشت شد
 
Hiçbir aşkı duymuyorum
هیچ عشقی رو نمی شنوم (نمی فهمم)
Kalbim kırık başka aşka
قلبم برای (به خاطر) یه عشق دیگه شکسته
Bir canım var al diyorum
یک جان دارم ، میگم اونم بگیر
Feda olsun senin uğruna
فدا بشه در راه تو
 
Kaç günüm var bilmiyorum
چند روز (چقدر عمر می کنم) دارم ، نمی دونم
Ömrüm feda senin sevdana
عمرم فدا برای عشق تو
 
Senden başka kimsem yok
غیر از تو کسی رو ندار
قبل کنکور ساعت 10 شب میخوابی و ساعت 6 صبح بیدار میشی و باز هم خوابت میاد و کلی خسته ای و میگی بعد کنکور تا ساعت 11 ظهر میخوابی 
بعد کنکور ساعت 11 شب میخوابی و ساعت 4:30 صبح بیدار میشی و اصلن احساس خستگی نمیکنی 
قبل کنکور تمامی مسابقات ورزشی اعم از فوتبال های اروپایی و داخلی و خارجی با کیفیت باید نگاه کنی . الان شبا ساعت 9 شب ، بازی کجا رو میذاره ؟   کنگو با ماداگاسکار .
حالا من با اینش کاری ندارم . چرا همه رویدادهای ورزشی رو گذاشتین همین سالی که من کنکو
دانلود آهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم
 
از موزیک منآهنگ گرشا رضایی به نام دل ندارم به همراه شعر و کیفیت عالی
 
ترانه : علی بحرینی ؛ موزیک : گرشا رضایی
 
 
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
 
 متن ترانه گرشا رضایی به نام دل ندارم
ادامه مطلب
وبلاگ نویسی رو دوست دارم! دلم میخواد لحظه به لحظه این روزها رو ثبت کنم، بگم چقدر حالم خوبه، چقدر ذوق دارم برای دیدن دوباره عزیزام!نمیگم وقتشو ندارم، اما فعلا این وبلاگو دوست ندارم! 
زمانش برسه همه چیزُ ثبت میکنم:) 

خدارو شکر برای تک تک این ثانیه های متفاوت زندگیم:)
این حال خوبو برای همه آرزو میکنم^_^
برام جالبه که دو نفر آدم اینقدر خوش‌اخلاق باشن که حتی وقتی در موضع تجاری کلاااان دارن با هم بحث میکنن بازم حتی ذره‌ای از اصول اخلاقیشون عدول نکنن و از هم دلخوری و کینه به دل نگیرن.
آقای کارفرما با آقای دکترِ ما دوست و رفیق بوده. البته از سطح این دوستی خبر ندارم ولی واقعا برام عجیبه که با وجود این بحث‌های عمیق و ریشه‌ای چطور اینقدر نسبت به هم خیرخواه و بزرگمنش هستند که با روی باز همو می‌پذیرن.
صد بار به هم گفتن به ضرس قاطع تو داری اشتباه میگی
خیلی خب بالاخره بعد از کلی وقت با یه آموزش جدید اومدم، توی این مطلب میخوام یه مدل کیف  دخترونه ی نمدی به علاوه ی الگو هاش رو براتون بذارم. البته اگه از مدل کیف خوشتون نیومد نگران نباشین چون در طی چند پست میخوام مدل های دیگه ای هم بذارم و این اولیشه. امیدوارم کاربردی باشه و خوشتون بیاد. با ادامه ی مطلب در خدمتتون هستم:
ادامه مطلب
میدونید زشت ترین قسمت زندگی من کجاست؟
 
اینکه من "حق ندارم عاشق بشم" و "عشق رو تجربه کنم"
 
من اجازه ندارم کسی رو دوست داشته باشم
 
اجاره ندارم واسه لذت بردنم انتخاب کنم
 
و همواره محکومم به اینکه در برابر خواسته های خانواده م سر تسلیم فرود بیارم
 
من بی اختیار ترینم
 
این ظالمانه ترین و وقیح ترین قسمت زندگی منه
از حرف زدن خوشم میاد اما نوشتن بهم حس خوبی میده
چندین سال بود که با پیشرفت تکنولوژی و استفاده از شبکه های اجتماعی وبلاگ نویسی رو فراموش کرده بودم اما الان دوباره برگشتم تا مطالبی که احساس می کنم مهم هست رو با تمام کسانی که اتفاقی یا هدفمند وارد وبلاگ من شدن به اشتراگ بذارم
از نظرات و انتقادات همه شما استفاده می کنم
قطعا قرار نیست همه ما مثل هم فکر کنیم و من هم دوست ندارم نظرات و تحلیل های خودم رو به کسی تحمیل کنم
امیدوارم موفق باشین
التماس دعا
از حرف زدن خوشم میاد اما نوشتن بهم حس خوبی میده
چندین سال بود که با پیشرفت تکنولوژی و استفاده از شبکه های اجتماعی وبلاگ نویسی رو فراموش کرده بودم اما الان دوباره برگشتم تا مطالبی که احساس می کنم مهم هست رو با تمام کسانی که اتفاقی یا هدفمند وارد وبلاگ من شدن به اشتراک بذارم
 
از نظرات و انتقادات همه شما استفاده می کنم
قطعا قرار نیست همه ما مثل هم فکر کنیم و من هم دوست ندارم نظرات و تحلیل های خودم رو به کسی تحمیل کنم
امیدوارم موفق باشین
التماس د
دوستان عزیزتر از جانننن
بنظرتون عنوان وبلاگم عوض کنم و بذارم :
دل نوشته های یک دانشجوی پزشکی
یا
یک دانشجوی پزشکی
؟؟؟؟؟
ناموسا کامنت بذارید
کِنِس بازی و خسیس بازی هم در نیارید
نگید حوصلم نشد
جوابشم یک کلمه ست
بله ....... خیر
باتچکر ^___^
سلام و عید همگی مبارک :)این عکس الان عکس پروفایل و صفحهٔ چت منه تو تلگرام، پس‌زمینه گوشیمم می‌خواستم بذارم که خوب تنظیم نمی‌شد و جاش یه چی دیگه گذاشتم با همین محتوا. اومدم این‌جا هم بذارم که اگه یه مدتی نبودم، آخرین مطلب وبلاگ، یه عکس خوشحال باشه حداقل :)
+فرمود: «نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی‌الرَّخَاءِ»
[«هنگام سختی و گرفتاری چنانند که دیگران در خوشی و آسایش» | نهج‌البلاغه، خطبهٔ ۱۹۳، معروف به خ
بعد از اینهمه، قرار شد فردا بریم مشهد.
فکر میکنم آمادگیش رو ندارم. کمه کم ده روز قبل از مشهد باید یکم به مغزت رسیدگی کنی. همینجوری ریخت و پاشیده که نمیشه، میشه؟
.
.
ولی از یه جهت دیگه اون مشهد نیست این هفته :)
ینی نمیبینمش
فوق العاده اس، نیس؟
اینهمه راه تا شهرش برم ولی نبینمش
شاید این حتی از تمرکزی که میخواستم ده روز قبل از مشهد رفتن روی روحم بذارم بهتر باشه. اینجوری میتونم فقط به زیارت فکر کنم.
دروغ چرا، خیلی زور داره. ولی خیلی ناراحت نیستم. اینج
سلام
دیروز قکر میکردم چقدر موضوع دارم که دربارشون بنویسم.
اصلا مدتهای مدیدی هست که وعده میدم به خودم یا حتی اینجا مینویسم که درباره ی فلان موضوع خواهم نوشت اما....
اما هیچی...
حتی دیروز داشتم متن مورد نظرم رو توی ذهنم مرتب و ویرایش میکردم اما...
یهو توی همون دستم select all  کردم و  دکمه ی  delete  رو زدم و تمام...
بعد فکر کردم، خب چرا؟؟؟
چرا نمینویسی؟
اول گفتم حوصله ندارم!
بعد گفتم مخاطب ندارم!
بعدش گفتم بهانه و انگیزه ندارم!
و فکر کردم که در گذشته هم همه
از اون شباس که بنده در حالت «no خواب» به سر میبرم :))
اگر بیدارید بیاید یکم معاشرت کنیم :)
 یه سری اتفاق ها برام افتاده که دقیقا اون طرف
ترس های زندگیم قرار داره ، و برای اینکه بتونم بهشون برسم
باید پا روی ترسام بذارم که این جرات رو ندارم ... 
شما اهل این هستین که پا روی ترسهاتون بذارید ؟
چطوری میتونید این کارو بکنین ؟
از تغییر همه چی نمیترسید ؟:)
 
با سلام به همه شما کاربران گرامی
محمدحسین دوستعلی هستم کارشناس فقه و حقوق اسلامی.
ان‌شاء الله از امروز این افتخار رو دارم که در کیمیا فعالیت کنم. با توجه به این‌که زکات علم نشر اونه و با توجه به این‌که دوست داشتم دانسته‌هام رو در زمینه‌ی رشته‌ی تحصیلیم -حقوق- به اشتراک بذارم تا شاید مشکلی یا گرهی از کسی حل و باز بشه لذا تصمیم گرفتم یک روز در هفته، یعنی شنبه‌ها سوالات حقوقی رو که در زندگی روزمره برای همه‌مون پیش میاد رو در قالب پرسش و پاسخ
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات در این شب و روزهای عزیز؛
می خوام یه راهنمایی بگیرم از شما دوستان؛
من پسری 35 ساله مجرد و کارمند هستم، مشکلی که برای من پیش اومده اینه که دختری رو که می خوام و همیشه تو افکارم هست دیگه پیدا نمی کنم از طرفی هم دیگه خسته شدم می خوام قید ازدواج رو کلا بزنم.
واقعا موندم چیکار کنم، از یه طرف مادرم خیلی حساس شدن و هر روز اصرار می کنند برای ازدواج و از یه طرف اونی که می خوام پیدا نمی کنم، تو 2 راهی گیر کردم نمی خوام
یه لحظه چشماتو رو هم بذار و فرض کن اینترنت نیست. به عصر حجر خوش آمدید!!!
تکلیف یکی از استادهام این بود که یه سری مقالات رو مطالعه کنم، وقتی مرورگر خودمو باز کردم دیدم دسترسی به به دنیای خارج ندارم تا اون علم کوفتی رو که یه کسی تو بلاد کفر به دست اورده رو بخونم. دانشجو بودن تو ایران یه بازی دو سر سوختس و باز سخنی که در اون باید تامل کرد " ما امنیت داریم  "، نه من امنیت ندارم. من به عنوان یه دانشجو امنیت دسترسی آزاد به اطلاعات ندارم، من به عنوان یه دا
این بود

سپس این

سپسس این

و سپسسس این

شد.
البته یه سری مراحل هم وسطش بود که به علت اعصاب‌خوردی از گرفتن عکس فاکتور گرفته شد. مثلا اون مرحله‌ای که کل تکه‌ها از هم جدا شدن، اون مرحله‌ای که شب تا صبح چسب چوب خشک نشد و دوباره و سه باره و چهار باره و نهایتا با چسب آلفا! چسبوندم، اون مرحله‌ای که حین نصب دومی، اولی کنده شد و شترق افتاد پایین و هزار! تکه شد، اون مرحله‌ای که میخم افتاد رو زمین، خم شدم که بردارم، دومی شترترق رو سرم آوار شد و اون مرحله‌
سلام
من امسال کنکور دارم و از اون جایی که هیچ علاقه ای به رشته م (انسانی) ندارم اصلا شوقی برای خوندن ندارم، از کسانی که در این زمینه اطلاعی دارن در مورد این موضوع کمک میخوام که آیا وقتم رو برای زبان و آزمون آیلتس بذارم نتیجه بهتری میگیرم یا اینکه رشته های حقوق و روانشناسی؟
یعنی در کل منظورم این هست که مدرک آیلتس بیشتر به دردم میخوره یا لیسانس حقوق و روانشناسی؟، میخوام یه مهارت و مدرک به دست بیارم که بتونم باهاش کار کنم و در آینده مهاجرت کنم، 
خب، توپستای قبلیمم گفتم. می‌خوام از این به بعد، یه‌سری قانون‌های سفت و سخت‌تر و محکم‌تری برای خودم بذارم که با یه هل دادن کسی، اینجوری پرت نشم روی زمین. فقط و فقط و فقط برای خودِ الان و خودِ چندسال بعدم، که بهشون مدیونم. مدیونم، چون هر اتفاقیم که بیفته، اگر اشتباه کنم، اگر قضاوت بشم، اگر با کله بخورم زمین و اگر دیگران تصمیم بگیرن منو از زندگیشون حذف کنن، تنها کسی که توی این ماجراها کنارم میمونه، خودمم. خانواده و دوست و آشنا، یه‌جایی آدمو و
سریال "ملکه کی" جزو شاهکار های کره ای است که جهانیان رو انگشت به دهان گذاشت.شاید دوست داشته باشیم از عکس های این سریال به عنوان والپیپر و پروفایل استفاده کنیم.
پس چندتا عکس خواستم براتون بذارم که با کپی ازشون می تونید به عنوان پروفایل و والپیپر استفاده کنید.امیدوارم مورد استفاده قرار بگیرد. 
 
برای تماشای عکسها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
 
ادامه ی مطلب
زندگی الا کلنگ اع
حالم از کلمه «زندگی» بهم میخوره 
زندگی یهو میبرتت بالا توی اوج 
یهو میارتت پایین و جوری میکوبتت زمین ک تا فیها خالدون ات درد میگیره
یروزی اونقدر عشقه و خوب ک دوست داری عمر جاودانه داشته باشی
یروز اونقدر حال بهم زن ک دوس داری همین ثانیه نه ثانیه بعدی تموم شه 
خیلی کثیف و چرکو اع زندگی
زندگی یه هاله ی مشکی و تاریک و کثیف و چرکو اع 
دوسش ندارم 
خیلی بد اع
مزخرف اع
خودشو دوس ندارم
ادماشو دوس ندارم
پول رو دوس ندارم
پول باعث شده اد
باشه مامان
قول میدم...
اونجور که دوست دارم زندگی کنم.
من دیگه اونی نیستم که تا می رفتی بیرون لپتاپو روشن می کرد.
دیگه یه درسخون تک بعدی نیستم.
نقاشی می کشم، با اینکه دوست ندارم. اتاقم همیشه مرتب شده، روزم برنامه داره، درسامو به موقع می خونم نه شب امتحان. حتی نماز می خونم.
به خاطر تو.
من مثل دانش آموزات نیستم که تا نصفه شب با دوستاشون چت کنن.
شاید یه زمانی میتونستم باشم...
ولی میدونی؟
دیگه زیر بالشم کتاب نمی ذارم، پنج تا کتاب نمی برم مدرسه، مثل یه کو
خب آدم جایی می نویسه که مخاطب داشته باشه؛ یعنی معمولا اینطوریه. البته ممکنه کسی بگه که من خودم مخاطبامو میسازم؛ من به همچین کسی تبریک می گم، پشتکار خوبی داره!
من همچین پشتکاری ندارم؛ جایی که مخاطب نباشه مثل اغلب آدما حوصله نوشتن و حرف زدن ندارم؛ دیوونه نیستم که بلند بلند فکر کنم!
تنها چیزی که می تونه منو ترغیب به نوشتن کنه اشتباه بودن این گزاره است که توی بلاگ مخاطب ندارم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ردلاو چت|خاطره KISS مانی جون در لاوچت|لاو چت|ردلاوچت,red-love-chat