نتایج جستجو برای عبارت :

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
 
سخته
ولی زنده می‌مونم تا یادتون با من زنده بمونه....
 
-------------------------------
پ.ن.1: دیروز متوجه شدم که نیلوفر (یکی دیگه از دوستانم) هم توی پرواز بوده با همسرش...............
پ
هرگز حَسَد نبردم بر منصبیّ و مالی
الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید –
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرّم تنی که محبوب از در فراز-اش آید –
چون رزقِ نیک‌بختان، بی زحمتِ سؤالی
همچون دو مغزِ بادام، اندر یکی خزینه،
با هم گرفته انسی، وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حالِ ما بخندد –
کو را نبوده باشد در عمرِ خویش حالی
سالِ وصال با او یک روز بود گویی
واکنون – در انتظار-اش – روزی به‌قدرِ سالی
ایّام را، به ماه
چند هفته قبل نتایج پروژه "بار جهانی بیماری‌ها" با همکاری پژوهشگران بین‌المللی در مجله Lancet که یکی از معتبرترین ژورنالهای پزشکی دنیاست منتشر شد. 
در مقاله ارایه شده دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران در حوزه سلامت درخشان بوده و برای اولین بار امید به زندگی در میان زنان ایرانی به 80 سال و مردان ایرانی به 75.5 سال رسیده است. 
آیا این روند مثبت ادامه خواهد داشت؟  
ادامه مطلب
سلام! مائده عزیزم امروز چقدر آفتابی بود و خونه روشن بود...خونه ی همیشه روشن و سبز ما.
صدای خنده مامان میاد که با بابا دارن حرف میزنن و آرزو میکنی خداوند همیشه سالم و سرحال نگهشون داره برات (هرچند میدونی این امری محاله و آدم ها سیر طبیعیشون رو طی میکنن...)
وای..چقدر میخوام حرف بزنم اما نمیتونم...یعنی واژه ها یاری نمی کنن...
آم! دیروز دلم برای مشاور پارسالم آقای شفیعی تنگ شده بود چون یکی رد شد و بوی ادکلن ایشون رو می داد و شما نمیدونید چقدر بوها برای م
بر سر راهی در بیابان، درخت افرایی بلند، قد برافراشته بود - افرای کهن‌سالی که از بسیاری عمر میانش پوسیده و در آن حفره‌یی پدید آمده بود که چون باران فرو می‌بارید از آب انباشته می‌شد. باری، روزی ماهی فروشی که تجارت ماهی می‌کرد و ماهیِ زنده یا نمک‌سود از شهری به شهری می‌برد به کنار افرای پیر رسید. لختی در سایه‌ی آن بنشست و چون حفره‌ی پر آب را در میان درخت بدید به وسوسه‌ی دل، ماهیِ کوچکی از انبان ماهیان خود درآورده در حفره‌ی درخت افکند و به
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند
تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند
تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند
آن که گویند به عمری شب قدری باشد
مگر آنست که با دوست به پایان آرند
دامن دولت جاوید و گریبان امید
حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند
نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس
که به شمشیر غمت کشته چو من بسیارند
عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز
خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند
بوالعجب واقعه‌ای باشد و مشکل دردی
که نه پوش
                                                                 *بسم الله الرحمن الرحیم *
شرح دروس معرفت نفس 
استاد صمدی آملی
***********************
 هر کس بهشت می خواهد، وزنی دارد و وزنِ او بهشت است. 
 هر کس جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِها الاَنهار بخواهد وزن دارد و وزنش معلوم است و وزنِ او همان جَنّات تَجری مِن تَحتِها الاَنهار است! 
 اما هر کسی دل به خدا وابسته است، چون خدا بی مقدار و غیرمتناهی است، چون حقِ صمدی است، این دلبسته شده و این دلداده هم جاهلِ بی مقدار می
                            *بسم الله الرحمن الرحیم *
شرح دروس معرفت نفس 
استاد صمدی آملی
***********************
 هر کس بهشت می خواهد، وزنی دارد و وزنِ او بهشت است. 
 هر کس جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِها الاَنهار بخواهد وزن دارد و وزنش معلوم است و وزنِ او همان جَنّات تَجری مِن تَحتِها الاَنهار است! 
 اما هر کسی دل به خدا وابسته است، چون خدا بی مقدار و غیرمتناهی است، چون حقِ صمدی است، این دلبسته شده و این دلداده هم جاهلِ بی مقدار می شود، چون مقدارش به حساب در نمی
بسم الله الرحمن الرحیم المص:
۸۰۰ سال قبل پیش گوئی شاه نعمت الله ولی از شروع صفویه تا انقلاب اسلامی ایران و ظهور حضرت اباصالح المهدی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
 آنچه اکنون همه شاه نعمت الله را به آن می شناسند پیشگویی های بسیار دقیقی است که تمام آنچه تاکنون بر ما گذشته محقق گشته؛ از ظهور صفویه تا سقوط پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی که به گفته وی بعد از چهل سال متصل به ظهور حضرت ولی عصر(عج) خواهد شد.
جالب آنکه جناب شاه نعمت الله مدح و ثنای خو
دیر زمانی‌ است که تو را تماشا نکرده‌ام. فراموشی، بزرگترین رهاورد دنیای جدید است. لحظه‌ای هستی و به چشم برهم‌زدنی پاک می‌شوی. چنان که انگار هرگز نبوده‌ای. حال تو کجایی که در پس قرن‌ها، میان سیل هرروزه‌ی خبرها که نفس‌گاهم را بسته و جانم را آرام‌آرام می‌گیرد، از زیر گل و لای مصیبت‌ها، صدای تو را نمی‌شنوم؟دستت را کجا رها کرده‌ام کودک رنج‌دیده‌ی خواب‌های من؟ چه دشوار می‌شود ایستادن در هیاهوی خمپاره‌ها.  در خواب‌هایم دستت را گرفتم و
پیشاپیش بذارید هشدار بدم که حجم عظیمی از غر توی این متنه و لطفا نخونید اگر حوصله‌ش رو ندارید.
این روزهایی که باید آروم باشن و نیستن! می‌خوام بگم که چه‌طور دارم از هدر رفتن فرصت‌ها واقعا استرس می‌گیرم. یک روزهایی به خودم میام و می‌گم تا حداقل یک قرن دیگه چنین فرصتی برات پیش نمیاد. چنین وقت فراخی و تو این‌قدر خام و نادون. بعد باورتون نمی‌شه واقعا گریه‌م می‌گیره از این که فکر می‌کنم چه قدر وقت کمه و چه‌قدر من واقعا هیچ چیز نمی‌دونم. برنامه
شعر در مورد آینه
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آینه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
آئینه‌ای بگیر و تماشای خویش کن
سوی چمن به عزم تماشا چه می‌روی؟
شعر در مورد آینه
مژه بر هم نزدم آینه‌سان در همه عمر
بسکه در دیده من شوق تماشای تو بود
شعر در مورد آینه ها
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا
ترسم آئینه به دیدن ز تو قانع نشود
شعر در مورد آینه از حافظ
من از دلبستگی‌های ت
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
غزل شمارهٔ ۴۲                    کــار تــو داری صــنــمـا قـدر تـو بـاری صـنـمـا          مــا هــمــه پــابـسـتـه تـو شـیـر شـکـاری صـنـمـا          دلـــبـــر بـــی‌کـــیـــنـــه مـــا شـــمـــع دل ســیــنــه مــا          در دو جــهـان در دو سـرا کـار تـو داری صـنـمـا          ذره به ذره بر تو سجده کنان بر در تو          چـــاکـــر و یــاری گــر تــو آه چــه یــاری صــنــمــا          هــر نـفـسـی تـشـنـه تـرم بـسـتـه جـو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مقالات حوزه املاک