نتایج جستجو برای عبارت :

a6-از روی دست شاملو

یک زمان آقای بهمن مقصودلو مستندی دربارۀ احمد شاملو شاعر ایرانی ساخت که در آن بی برو برگرد شاملو را بزرگترین شاعر معاصر معرفی کرده بود. با 15 نفر مصاحبه شد که تمام آن‌ها شاملو را بالا بردند اما به هیچ انتقادی در این مستند پرداخته نشد. حتی یکی از مصاحبه کنندگان می‌گفت شاملو دومین شاعر بزرگ ایران بعد از حافظ است!
آخرین سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی قابل توجه است. در این سخنرانی موسیقی نی نوا حسین علیزاده را مسخره می‌کند و می‌گوید این اصل
و عشق را 
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است 
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد... شاملو
 
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...  شاملو
 
به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از توان سنگین بال
خمی
در گذرگاهِ نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم.
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من،
فواره و رؤیا در تو بود
تالاب و سیاهی در من.
در گذرگاهت سرودی دیگرگونه آغاز کردم.
شاملو
محدثه در روزگار ما، کودکان بی آنکه عاشق باشند از انتظارها می گویند و خالصانه زمزمه می کنند که رفت و قلبم مرا تنها گذاشت! در زمان ما عاشق کم هست و فریادهای عاشقانه زیاد! محدثه متوجه شده ای؟ که برایت ترانه های عاشقانه نمی فرستم؟ زیرا نمی خواهم عشقم را هم سان افرادی ببینی که در خیابان ها بدون اینکه قلبشان به تپد اما نعره می زنند! در عصر ما هوس جایگاهی والاتری دارد تا احساس پاک دوست داشتن. کم نیستند انسان های که بر آن ارزش می گذارند! اما هوس نمی توا
امروز اصلا شبیه روزای دیگه نبود با این که در ظاهر مثل روزای دیگه است. دیشب ساعت ۹ خوابم برد یه دور ساعت ۱۲ بیدار شدم یدور سه هردوشم کتاب خوندم یه ذره بعد باتریم تموم شد خوابم برد. ساعت سه البته صبحونه هم خوردم نمیخواستم بخوابم اما خوابم زیاد شده. تقصیر من چیه. من که حالم خوب بود. تقصیر قرصی که بو گند گرفته معلوم نی چشه. نمیشه هم که خوردش. خلاصه دوباره پر خوابی اومده سراغم :( زودتر برم تهران ببینم چیکار کنم. دکترم که سفره معلوم نیست کی بیاد :(  الان
من سرگذشتِ یأسم و امید
با سرگذشتِ خویش:
می‌مُردم از عطش،
آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم
می‌خواستم به نیمه‌شب آتش،
خورشیدِ شعله‌زن به‌درآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم
با سرگذشتِ خویش
من سرگذشتِ یأس و امیدم...
زندان قصر ۱۳۳۳
شانه های دلربای یار میخواهم فقط
تکیه گاهی مثل یک دیوارمیخواهم فقط
مانده ام من بر سر یک اشتباه لعنتی
فندکی با چند نخ سیگار میخواهم فقط
در هوای سرد پاییز و به یادش نیمه شب
شاملو را با نوای تار می خواهم فقط
شک و تردیدی که افتاده به جانم اینچنین
جسم و روح یار را بسیار می خواهم فقط
سید امشب را به یاد یار نجوا می کند
باز هم یک کاغذ و خودکار می خواهم فقط
@the52hertzalone1 چه خوش گفته شاملو “سکوت سرشار از ناگفته هاست”مشکوکم اگر تاریخ ایران زمین ،ناگفته ها را بگوید چرا که لب دوخته ایم در درون در هم آواره ایم به سخت جانی مان این گمان هست که مغرورانه  به روزهای خوش ناکجا امیدواریم...#انتشارات_پنجاه_دو_هرتز_تنهایی#احمدشاملو#گفتند #که#نمی#خواهیم#بمیریم#the52whale#the52hertzalone#the52hertzwhale
ایدای من!
اکنون دیگر هوا روشن شده است.
دوست داشتن،چه زیبا،چه پر شکوه،چه انسانیست!
تمام شب را چشمان ما بیدار مانده است؛من دم به دم به بالا نگریسته ام و هر بار،توانسته ام گردی سر زیبای تو را در زمینه اسمان تاریک ببینم و برق چشمان تو را احساس کنم؛چشمانی که من دوستشان دارم زیرا اینه های بی غبار قلب تو اند؛چشمانی که میدرخشند،زیرا می بینند که من به خاطر ان ها می نویسم؛و بدین دلیل،گردش قلم مرا با مراقبتی هوشیارانه تعقیب می کنند؛و می دانم که چقدر دو
با من رازی بود
که به کو گفتم
با من رازی بود
که به چا گفتم
تو راهِ دراز
به اسبِ سیا گفتم
بی‌کس و تنها
به سنگای را گفتم 
□ 
با رازِ کهنه
از را رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لبامو بستم
از چشام خوندی 
۱۳۳۴
 پس از بحث‌های فراوان در فضای رسمی و مجازی درباره چند همسری و انتشار غیررسمی نظر رهبر انقلاب در رسانه‌های مجازی، امروز دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، نظر ایشان را درباره مسأله‌‌ چندهمسری اعلام کرد. در پایان این مطلب، مصرعی آمده است که نشان می‌دهد معظم له چگونه با تکیه بر قدرت حیرت‌آور ادبیات و تأثیر شعر بر مخاطبان گوناگون، نظرشان را با قطعیت و جامعیت بیان می‌کنند.به نظر می‌رسد که «خدا یکی و محبت یکی و یار یکی» مص
یه روز شاملو میاد خونه می‌بینه آیدا هنوز نیومده و از اونجایى که اون موقع تلفن نبود براش یادداشت می‌ذاره: «ایدا من ساعت٦:٣٠ اومدم و الان٧:٣٠ه. تو هنوز نیومدى، تحمل خونه بدون تو سخته. میرم بیرون چرخى می‌زنم، امیدوارم برگشتم تو درو برام باز کنى، خونه بدون تو جهنمه!»
عنوان: مثل خون در رگ های مننویسنده: احمد شاملونشر: چشمهتعداد صفحات: 173سال نشر: چاپ بیست و سوم 1398
خواندن شرح حال افراد بزرگ برایم جذاب است. و چه چیزی جذاب تر از خواندن یادداشت‌ها و نامه‌های شاعری که در تمام روزهای ابتدای جوانی همراهم بوده است...
 
- کاش می‌دانستی که حاضرم به جای هر دقیقه که با من از قلبت سخن بگویی، یک سال از عمرم را بدهم.
 - برای چه او به قدر من شوق و نیاز عاشقانه نداشت؟
 و افسوس که این سوال فقط یک جواب می‌تواند داشته باشد و آن جوا
طرفِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمی‌کند
کلمات انتظار می‌کشند
من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست
شب از ستاره‌ها تنهاتر است... 
□ 
طرفِ ما شب نیست
چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند
خشمِ کوچه در مُشتِ توست
در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد
من تو را دوست می‌دارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت می‌کند 
۱۳۳۴
#اخبار_کتاب✌️
بله توجه شما رو به اخبار پرفروش ترین کتاب ها در طرح فصلی خانه ی کتاب جلب مینماییم : به ده کتاب اول این طرح اشاره میکنیم نکته جالبی که وجود داره در میان 10 اثر پرفروش ادبی کتاب های "نخل و نارنج" اثر اقای وحید یامین پور،"اکنون"فاضل نظری ، "شرح جامع مثنوی" اثر کریم زمانی ، "مثل خون در رگ های من " نامه های احمد شاملو به همسرش ، اثاری هستند که برای نخستین بار در لیست 10 اثر برتر طرح های فصلی خانه کتاب قرار گرفته اند . در ادامه به فهرست ده کتا
انسی زیر لب زمزمه می کند :
 «   زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آیینه به قدمت خویش بنگرد
یا از لبخنده و اشک
یکی را سنجیده گزین کند . »
شاملو گفته اینا رو ...
یکی گفته که می دونسته خیلی چیزا رو...
یادم باشه که باید بجنبم هر کاری باید بکنم، بکنم...
گورپدر اونایی که نمی فهمند... گور پدر اونایی که حسودند ... گور پدر اونایی که هیچی نمی دونند ولی ادعاشون گوش فلک رو کر کرده...
لبانت
     به ظرافتِ شعر
شهوانی‌ترینِ بوسه‌ها را به شرمی چنان مبدل می‌کند 
که جاندارِ غارنشین از آن سود می‌جوید
تا به صورتِ انسان درآید.
 
و گونه‌هایت
              با دو شیارِ مورّب،
که غرورِ تو را هدایت می‌کنند و
                                     سرنوشتِ مرا
که شب را تحمل کرده‌ام
بی‌آنکه به انتظارِ صبح
                          مسلح بوده باشم،
و بکارتی سربلند را
از روسبی‌خانه‌های دادوستد
سربه‌مُهر بازآورده‌ام.
 
هرگز کسی اینگونه فجیع به کش
شاملو، آخر افق روشن می‌گه:
و من آن روز را انتظار می‌کشم. حتی روزی که دیگر نباشم.
منم همین رو توی دلم تکرار می‌کنم. صبر می‌کنم که به نهایت برسم. جایی که بدونی و بفهمی. جایی که دوباره احساس کنی. جایی که این کابوس تموم بشه. زیر لب به خودم میگم هیچ‌چیزی ابدی نیست. شاید ما آخرش رو ندونیم، شاید آخرش رو نبینیم اما تموم میشه و من آن روز را انتظار می‌کشم. حتی اگر نباشم.
پانویس:
چند کلمه ای های مسخره ای هستن. به بزرگی خودتون ببخشید.
"مثلا بنویس: برگرد خونه منتظرم."
نشستیم هی برات شعر خوندیم، شعر نو، غزل، مثنوی، دو بیتی‌های زیر لبی، حافظ، مولانا، حتی آقا شاملو! گفتیمت "دلبرا، صنما، جان جانا؟" دلبرونه خندیدی. گفتیم "اون قلب قشنگت خونه ماست، نشه یه‌وقت بیرونمون کنی بگی دیگه نمی‌خوامتااا! قلبت که هیچی، آخه خودتم خونه‌ی مایی! هرجا که بریم تهش برمی‌گردیم و ختم می‌شیم به خودِ خودت." ایندفعه دلبرونه نگریستی. چیزی که یه عمرِ تموم منتظرش بودیم! زیر لبی گفتی: 
"پس برگرد خونه منتظ
بر چهره زندگانی منکه بر آنهر شیاراز اندوهی جانکاه حکایتی می کندآیدا!لبخند آمرزشی است.نخستدیر زمانی در او نگریستمچندانکه،چون نظری از وی باز گرفتمدرپیرامون منهمه چیزیبه هیات او در آمده بود.آنگاه دانستم که مرادیگراز او گزیر نیست. 
قسمت آخر شعر شبانه احمد شاملو
 
باید به دهان تو رجوع کردلبخندت را بوسیدپنجره ی روحت راآنجا که خواب از سر خیالم پراندآنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
 
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟می توان غنچه ای را چیدباز در حسرت دیدنش جان داد؟
 
لبخندت را می بوسمآنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتدحالا آغشته ام کن به روحتیا با من دهانم را شریک شو.
 
"مهسا رهنما"
 
پ.ن1:
اخم هایت را که باز کنی
تازه شاعرانگی ام گل می کند...
 
"امیر ارسلان کاویانی"
 
پ.ن2:
سال بد رفت و من زنده شدمتو لبخندی زدی و من
#کلمه ای خواهم ساخت...

دلــم کلبـه ای می خــواهــد
کلبه ای خواهم ساخت
درون جنــگـل و باران
آن دورها
بـه دور از رنـگ آدم هــــا،
مـن و آوازِ شوکاها
مـن و آواز آب رود
مـن و یــک کلبــه ی پـــر دود
مـن و چــای قند پهلو
کنار خیام و حافظ با شاملو
بـه دور از ننــگ
به دور از نـــام،
به دور از غـوغــا و هر بلـوا،
بـسـان بــــرگ که از شاخه جــدا گــردد
درون مـن پُــر از شــورش
پُــر از فـریـــاد
درون جنـگل و باران
دلــم یـک کلبــه می خــواهــد.
#سعید_فل
به قناریِ کوچکی دل باخته بود
احمد شاملو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
شب تا سپیده خواب نمی‌جنبدم به چشم
شاملو
@Parsa_Night_narrator
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 800×800]
مشاهده مطلب در کانال
و جز اینم هنری نیست
که آشیان تو باشم.
#شاملو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 236×389]
مشاهده مطلب در کانال
من خواهم رفت..
از دنیایی که مال من نیست!
از زمینی که مرا بیهوده
بدان بسته‌اند...
#شاملو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 500×358]
مشاهده مطلب در کانال
ﻫﺮ ﺩﻳﻨﺎﺭ
ﻧﻪ ﻣﺰﺩ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﻨﺪﺍﻧﻪ‌ی ﻛﺎﺭ ،
ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭﺷﻮﺕ
ﻟﻘﻤﻪﺋﻲ ﺍﺳﺖ ﻠﻮﻴﺮ
ﺗﺎ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﺮﻧﻴﺎﺭﻡ،
ﺍﺯ ﺭﻧﺠﻲ ﻛﻪ ﻣﻲﺑﺮﻡ.
#شاملو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 1268×1280]
مشاهده مطلب در کانال
آیدا : اولش فقط بخاطر خودش بود. نه میدونستم شاعره، نه میدونستم نویسنده س، نه میدونستم، هیچی!
ما فقط نگاهمون بهم گره خورد و همه چی تموم شد
_احمد: همه چی شروع شد...
آیدا: آره، آره، همه چی شروع شد..
شاملو آیدا@Parsa_Night_narrator
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[ویدئو ۰:۳۹]
مشاهده مطلب در کانال
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم. فهمیدم که بیمارم …
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده...
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد...
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود …
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم. چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم
سماع را دیده ای ؟اعتقاد مولانا این گونه است؛یک دست را بِ سوی آسِمانِ خدا میگیری،یک دست را بِ سوی زمین،می چرخی تا ذره ای شوی در مرکز عالم کِ زمین را بِ آسمان می رساند و آسمان را بِ زمین!نمیدانم من ذره شده ام؟آسمان ام ؟زمین ام ؟سماع در من است یا من در سماع گم شده ام...؟حین التحریر:موسیقیِ منُ توُ درختِ کیمیای قربانی را چاشنیِ متنِ شب های سردِ بهمن ماهِ هزارُ سیصدُ نودُ هشت کنید تا هنوز جان دارد بهمن؛
 
نورِ ملایمِ شبنم گونه از لا بِ لای نت هایش می
روشنفکر نیست،دزدی ست که با چراغ آمده..
#شاملو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 572×720]
مشاهده مطلب در کانال
میخواهمتمثل رود که دریا رامثل ابر که رعد را، که برق رامثل شاخه که پرنده را، مثل پرنده که شاخه را
معنای بودنی، معنای جاودانگیهمیشگی و هر لحظه تازهتولد و مرگپیوند ناپیوستنیهاست لبخندتآن لحظه که شعله میکشد اشک در چشمانت
و بغض در گلویت
و آن لحظه که پسش میزنی
جان منست که بر لب می آید و بر نمی آید، از تنی که غوطه میخورد میان دریا
و نمیداند میماند یا میرود، و زندگی دیگری را ورای بودن و نبودن تجربه میکند
میخواهمت بیش از زندگی، ورای بودن و نبودن
اینه
مردی روستایی تبر خویش گم کرد. بدگمان شد که مگر پسر همسایه دزدیده است و به مراقبت او پرداخت. در رفتار و لحن کلامش همه حالتی عجیب یافت؛ چیزی که گواهی می‌داد که دزدِ تبر اوست.
اندکی بعد، روستایی تبرش را بازیافت، مگر آخرین باری که به آوردن هیمه(هیزم سوختنی) رفته بود، تبر در کوه بر جای مانده بود.
چون بار دیگر به مراقبت پسر همسایه پرداخت، در رفتار و کلام او هیچ چیز عجیبی نیافت؛ هیچ چیز گواهی نمی‌داد که دزد تبر اوست! 
 "احمد شاملو" 
ما دیگه حوصله ی حرفای پوچو نداریم

دانلودآهنگ عمریه عمریه که عاشق خدایی این دل ما
دانلود اهنگ حمید شاهی بنام عمریه
ترانه عمریه عمریه ک عاشق

آهنگ سر به سرم بذار سربه سر دلم نذار
امیر شاملو عمریه که عاشق خداییه
دانلود اهنگ عمریه که عاشق
دانلود آهنگ سربه سرم بزارسربه سردلم نذار
روزی که هر لب ترانه یی ست ،تا کم ترین سرود ، بوسه باشد.روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی ،و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم …و من آن روز را انتظار می کشمحتی روزیکه دیگر ،نباشم…!
"شاملو "
....
نامت زیاد است ...هم نامت زیاد ...
و نمیدانی چه سخت است شنیدن عاشقانه ای که نامت از زبانش نمیافتد ...!
وقتی به آخر اسمت جان اضافه کند ...جان میدهم!میفهمی؟
با اینکه میدانم مخاطب عاشقانه اش تو نیستی ...!اما حسادتم این روزه
من آدمها رو همیشه بعد از جدایى بهتر شناختم... خیلى بهتر... خیلى خیلى با وضوح تصویر بیشتر... شبیه زوم کردن روى یه عکس گرفته شده... و چقدر دلم گرفته... از اینکه سالها درختى رو آب میدى، بعد در بدبینانه ترین حالت به خاطر یه اشتباه زشت تو درخت خشک میشه و چشمهات رفتارهاى دیگرى ها رو میبینن...  توى این لحظه همیشه سرم گیج میره....
همیشه گفتم اینکه چشمهام صحنه ها رو میبینن و دووم میارن برام خیلى عجیبه همیشه...
 
پانوشت: عکس دستخط شاملو
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
وهر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ییست
وقلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف،زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر لب ترانه ییست
تا کمترین سرود،بوسه باشد
روزی که تو بیایی،برای
با سلام...این مطلب رو چند وقت پیش در شبکه های اجتماعی دیدم و با کسب اجازه از نویسنده تصمیم گرفتم اینجا منتشرش کنم تا شما هم از این مطلب لذت ببرید.
نویسنده این مطلب:جناب آقای کاظم شاملو
برآمد باد صبح و بوی نوروز 
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه رو
جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
شاید در سالهایی که از عمرمان می گذرد، هیچ سالی این چنین گذر عمر و نزدیک شدن به پایان زندگی را برای
 پوستِ شیرِ ابی را گوش می‌دادیم. برای تمامِ شب‌هایی که بیدار بودیم و فکر می‌کردیم و فکر می‌کردیم. به تک‌تکِ آدم‌های آمده و نیامده‌ی زندگی‌هامان. به آدم‌هایی که مدعیِ دوست‌ داشتنمان بودند، به آدم‌هایی که دوستمان داشتند و نمی‌دانستیم، به آدم‌هایی که در گذرِ روزها گم شدند، به آدم‌هایی که پاییز رفتند و برگشتنشان را کسی ندید، به چشمانِ درشتی که برای همیشه بسته شد، بدونِ اینکه برای آخرین بار قطره‌های زلالِ اشک‌های همیشگی‌اش را از نگا
با سلام...این مطلب رو چند وقت پیش در شبکه های اجتماعی دیدم و با کسب اجازه از نویسنده تصمیم گرفتم اینجا منتشرش کنم تا شما هم از این مطلب لذت ببرید.
نویسنده این مطلب:جناب آقای کاظم شاملو
برآمد باد صبح و بوی نوروز 
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه رو
جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
شاید در سالهایی که از عمرمان می گذرد، هیچ سالی این چنین گذر عمر و نزدیک شدن به پایان زندگی را برای
احمد شاملو
زیبا ترین حرفت را بگوشکنجه پنهان سکوتت را آشکار کنو هراس مدار از آن که بگویندترانه بیهودگی نیستچرا که عشقحرفی بیهوده نیستحتی بگذارآفتاب نیز برنیایدبه خاطر فردای ما اگربر ماش منتی است؛چرا که عشق،خود فرداستخود همیشه استبیشترین عشق جهان را به سوی تو میاورماز معبر فریادها و حماسه هاچراکه هیچ چیز در کنارمناز تو عظیم تر نبوده استکه قلبتچون پروانه ییظریف و کوچک وعاشق استای معشوقی که سرشار از زنانگی هستیو به جنسیت خود غره ایبه خاطر
ساعات اول را در بهت و حیرت محض گذراندم. توییت‌ها، خبرها، تسلیت‌ها و نفرین‌ها را یک به یک خواندم و هزار خنجر غم در قلبم فرو نشست. خودم اما لال شده بودم. حالا اشک‌هایم را ریخته‌ام و سکوت مرگ‌بار حاکم بر خانه کلافه‌ام کرده. آمدم شعری از شاملو بنویسم، آمدم خطی از براهنی، از رولان بارت، از اوون ویلسون بنویسم اما ننوشتم. که این واقعیت عریان را کی توان به قلم شعر و نثر در آورد؟ صورت شادان پونه، صدای پدر راستین، چشمان کاربر توییتری که سه روز پیش ن
 
آنتوان دو سنت ـ اگزوپری (۱۹۰۰-۱۹۴۴)، نویسنده و خلبان فرانسوی، حدود هشتاد سال پیش داستان مکاشفه‌ای را که در صحرای افریقا برایش اتفاق افتاده بود نوشت و نام اثرش را Le Petit Prince (شازده کوچولو) گذاشت. اگزوپری ۴۴ سال زیست و در سانحه هوایی کشته شد. زبان اصلی رمان اگزوپری فرانسه است. او رمانش را اولین بار در امریکا منتشر کرد.
شازده کوچولو از بهترین کتاب‌های قرن بیستم محسوب می‌شود. این رمان به بیش از ۲۵۰ زبان دنیا ترجمه شده و خوشبختانه بارها مترجمان ا
در تمامِ شب چراغی نیست، در تمامِ روز نیست یک فریاد...
چون شبانِ بی‌ ستاره ، قلبِ من تنهاست! ...
"احمد شاملو"


دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم

                                       
امروز کلی کار دارم
اول باید خونمو تمیز کنم ، جارو بزنم
ظرفامو بشورم 
همه جارو مرتب کنم و وسایلمو تقریبا اماده کنم و برای رفتن اماده شم کم کم الیته هنوز تا اخر هفته اینجام و ساید بعد از دهم برم خونه اما باز باید وسایلمو اماده کنم 
عصرم دوس دارم برم بیرون ،خودمو مهمون کنم به یه قهوه و فردا باید برم کتاب بخرم کلی کتاب که تابستون بخونم
دیگه اینکه حال آدم که خودش خوب نمیشه ، خودش باید خوبش کنه 
خودم همه کاره ام 
هرگز مایوس نباش .
من امیدم را در یاس ی
متأسفانه من سواد روایت ندارم که آن‌چه که رفت را جوری برایتان توضیح دهم که حس کنید با ما بودید. با من و پدرم. رفته بودیم کوه و آبی از بالای کوه سراریز می‌شد پایین و آبشاری بالای کوه بود و خودمان بودیم و خودمان. من تنها، خودم و خودم بدون موبایل، بدون این‌که عکسی بگیرم یا فیلمی یا استوری ای یا پست اینستاگرامی یا هرچی. با روسری سبز و سارافون زرشکی و شلوار جینی که از فرط لاغری بعد از افسردگی برایم گشاد شده بود. می‌رفتیم بالا و بالاتر و پدرم مدام می
چه مدت لازم بوده استتا کلمۀ عفوبر زبان جاری شود؟تا حرکتی اعتماد انگیزانجام گیرد؟بیا تا جبران محبت‌های ناکرده کنیم.بیا آغاز کنیم.فرصتی گران را به دشمن‌خوییاز کف داده‌ایم؛و کسی نمی‌داند چقدر فرصت باقی استتا جبران گذشته کنیم.دستم را بگیر!
 
مارگوت بیگل با ترجمه احمد شاملو
 
پانوشت:
من شعرهاى این شاعر رو با این ترجمه خیلى دوست دارم.... بى نهایت...
توان انتخاب کردن ندارم.
این لینک رو ببینید ... چقدر زیباست...
http://elhamiyan.blog.ir/post/48
بمب یک عاشقانه
یه دقیقه دیگه تو این شهر معلوم نیست کی زنده است کی مرده.
اگه قرار باشه من یه دقیقه دیگه زنده باشم، فکر می کردم دلم می‌خواد یه چیزایی بهت بگم که هیچ وقت نگفتم
این که من چقدر قیافه‌تو، صداتو، لحن حرف زدنتو، حتی وقتی باهام دعوا میکنی، خنده هاتو، همین خنده ای که میکنی و من خیلی وقتا نمیفهمم داری به من میخندی یا واقعا خوشحالی، اهمیتی که به کارت می‌دی، به شاگردات می‌دی، شانی که برای خودت قائلی، همین آرایش ناشیانه ی قشنگی که کردی
امروز تصمیم گرفتم ازت دور شوم
از دورترین فاصله ها به چشمانی که نمیبینم. به دستانی که لمس نمیکنم. زل میزنم.
ازت دور می شوم تا به خودت نزدیک شوی
نزدیک نمی شوم که آزرده خاطر نشوی 
که فلبم تیکه تیکه نشود از زخم زبون زدنات
یه روز هایی از زندگی باید از هم فاصله بگیریم تا به درد هم زخم بیشتر نزنیم
نزدیک هم که باشیم درد بیشتر می شود و دور باشیم یه درد دیگر...
ازت دور می ایستم و درگیر نگاهی می شوم که ازم دریغ کردی
درگیر حرف هایی می شوم که ازم گرفتی
قشنگی فا
قربانی بر ایوان می خواند : روزگار غریبی ست نازنین
از زبان شاملو می گفت..
" دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم ... "
هق هق گریه سر دادم در کنار پدرم.نگاه عجیبش قابل لمس بود.
خواند: دار و ندار من و دل سوخته در آتش درد
 من حس آوار را بار ها لمس کرده ام. نمی دانم آن هایی که در پلاسکو سوختند و به لقای عاشق حقیقی رسیدند، چه حسی داشتند، اما در سوختن من همیشه سکونی مثل شمع بوده، همچو شمع سوخته ام و شاید فقط سوختنم جایی را روشن کرده باشد، همچو شمع!!!
ن
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و
برای همین راست می گویم
نگاه کن
با من بمان...
احمد شاملو
 
 ولنتاین بهانه ای ست برای کسانی که دنیایشان خالی از شاملو و فروغ است
  نه برای من که هر روز خدا بهانه می تراشم تا از حادثه ی چشمانت شعر بگویم
  نه برای من که مُهر دوست داشتن ات درتمام صفحات تقویم ام حک شده است
 
 
 
  علی سلطانی
ما دیگه حوصله ی حرفای پوچو نداریم

دانلود آهنگ ما دیگه حوصله ی حرفای پوچو نداریم

دانلود اهنگ حمید شاهی بنام عمریه
ترانه عمریه عمریه ک عاشق

آهنگ سر به سرم بذار سربه سر دلم نذار
امیر شاملو عمریه که عاشق خداییه
دانلود اهنگ عمریه که عاشق
دانلود آهنگ سربه سرم بزارسربه سردلم نذار
مسابقات فراسبکی کشوری 1398
مقام های بدست آمده توسط هنرجویان باشگاه موعود:
مقام های اول
- میثم رمضانی
- محمد حسن خاکسار
- محمدمهدی رزاقی
مقام های دوم
- اسدالله شاملو
- محمدمهدی ابراهیم خانی
- مهدی ذوالفقاری
مقام های سوم
- صادق صفری
- محمدامین ابراهیم خانی
- محمدیاسین آدینایی
- محمدرضا رستمی
- علی ابراهیم خانی
 
در این دوره از مسابقات قهرمانی کشور و فراسبکی گوجوکای کاراته ایران که به مدت 2روز در شهر کرج برگزار شد در مجموع 11 مدال حاصل هنرجویان باشگاه
گاهی به‌تو فکر می‌کنم؛ به‌ صدایت، به خنده‌هایت، به نگاه‌هایت، به دیوانه‌بازی‌هایت، به شیطنت‌هایت. گاهی به‌تو فکر می‌کنم؛ به طرز ایستادنت، نشستنت، چای و قهوه خوردنت، سیگار کشیدنت. از یادم نمی‌روی حتی اگر نباشی؛ حتی اگر فاصله‌های تیره و تار بین ما از زمین تا آسمان باشد. مگر می‌شود تو را از یاد برد؟ ممکن نیست؛ ممکن نیست که تو در ازدحام دنیا گم شوی. تو همیشه هستی؛ جاری مثل یک رود، مثل رودی که زلالی آب و سنگ‌ها و لاشهٔ ماهیان مرده را باهم
معشوق پاییزی من، سلام!
حال که این نامه را می‌خوانی من احتمالا در اتاقِ کار کوچکم، در کلبه‌ای زمستانی وسطِ آنگلبرگ، روی صندلی راحتی‌ام لم‌ داده‌ام، به تو فکر می‌کنم و برای صدمین بار "آیدای بی‌شاملو"یم را می‌خوانم و با تک‌تکِ جملاتش جنبش زندگی را در شریان‌هایم احساس می‌کنم!
راستی امروز چند شنبه است؟ ما حالا در کدام ورق تاریخ ایستاده‌ایم؟ چند تار موی سیاهِ یادگار روزهای جوانی بر سرمان باقی مانده؟ چند زمستان از نوشتن این نامه سپری شده ت
دیگر تنها نیستم
بر شانه‌ی من کبوتری است که از دهانِ تو آب می‌خورد
بر شانه‌ی من کبوتری‌ست که گلوی مرا تازه می‌کند.
بر شانه‌ی من کبوتری‌ست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن می‌گوید
و از انسان_ که رب‌النوع همه‌ی خداهاست.
 
شاملو
 
میخوام دوباره عکاسی کنم...
اومدم سراغ وسایل قدیمیم چقدر دلتنگشون بودم. دوربینم، دفترام که نوشته های توش مهمن و وسایل دیگه. وقتش ادامه بدم و باز شروع کنم. جدی تر ، پرقدرت تر... میخوام براش وقت بذارم هرچقدرم که کار دا
بسم الله الرحمن الرحیم
اسد شاملو (1)
ساعت 4 بعد از ظهر بود من و داود ذالفقار بیگی توی قرار گاه قلاجه از سمت گردان میثم به سمت ستاد میرفتیم اسد شاملو را دیدیم خوشحال شدیم چون اسد توی عملیات الی بیت المقدس بشدت مجروح شده بود مدتی امکان امدن به جبهه را نداشت دید و بوسی وخوشحالی از دیدار که تمام شد اسد گفت این دفعه اگر شهید نشم دیگه میروم بر نمیگردم خدا هم مسخره دراورده
بهم برخورد امدم جواب بدهم داود مانع شد حرف را عوض کرد ساعتی با هم بودیم از هم جد
آیدا! بگذار بی‌مقدمه این راز را با تو در میان بگذارم که من، در عشق، بیش از هر چیز دیگر، بیش از لذت‌ها، آتش و شور و حرارت آن را می خواهم؛ بیش از هر چیز، بی‌تابی‌ها و بی‌قراری‌هایش را طالبم... سکوت تو، شعر را در روح من می‌خشکاند. شعر، زندگی من است. حرف‌های تو مایه اصلی این زندگی است و مایه‌های اصلی این زندگی می‌باید باشد. 
اگر به تو می‌گویم که آیدا! این همه اصرار که به تو می‌کنم تا به حرف بیایی، در واقع تنها برای حرف زدن تو نیست، برای آن است ک
گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ وآرام میخزند کنج اتاقشان...
وگاهی آنقدر دلتنگ که اگر آدم ها بدانند از نبودن هایشان خجالت میکشند
من هم دلتنگم، دلتنگ کسی که نه آمدنی است و نه رفتنی و نه فراموش شدنی 
و من چه دل بزرگ و سختی دارم که مدت هاست پای نبودن هایش مانده ام ....اما ،اما ،ای کاش بداند که چقدر سخت است ...
غذا که می خورم به یکباره یادش می افتم 
بغض می کنم با همان لقمه ی در دهانم ...
اشک های دانه درشت در چشمانم جمع می شوند ...همه به 
من نگاه میکنند ولی خودم ر
این خاک نه مسلمان میخواهد نه دین ستیز.نه مذهبی میخواهد و نه خداناباور.نه شیعه میخواد و نه سنّی.نه فمنیست میخواد و نه روشن فکر. ما می توانیم برای خود و فقط برای خود این ها را باشیم .این مملکت فقط وطن پرست و ملی گرا میخواهد.نه مدافع حرم بلکه مدافع وطن.نه مغز فراری که ریشه در خاک.این مملکت فردوسی و شاملو میخواهد .فرخزاد میخواهد.آریو برزن .فرح پهلوی .شاپور و کاوه و رستم و چوبین.سورنا و بابک خرم دین.این خاک دلال بهشت نمیخواهد ، اندیشمند میخواهد.علوی ن
داستان کلاسیک #صوتی #موسیقی #بازیگران_مشهور

فصل اول 9:35

مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند

فصل دوم 6:51
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
فصل سوم 16:55
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
فصل چهارم 12:52
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
فصل ششم 3:05
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند

فصل پنجم 5:52
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند
فصل هفتم 15:01
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند



آی خنده خنده
برقصین و شادی کنین
کیف خدادادی کنین...

لینک خرید برای احترام به حق کپی
پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرمپیش از آنکه پرده فرو افتدپیش از پژمردن آخرین گلبر آنم که زندگی کنمبر آنم که عشق بورزمبرآنم که باشمدر این جهان ظلمانیدر این روزگار سرشار از فجایعدر این دنیای پر از کینهنزد کسانی که نیازمند منندکسانی که نیازمند ایشانمکسانی که ستایش انگیزندتا در یابمشگفتی کنمباز شناسمکه ام؟ که میتوانم باشم؟که میخواهم باشم؟تا روزها بی ثمرنماندساعت ها جان یابدلحظه ها گران بار شودهنگامی که میخندمهنگامی که میگریمهنگامی که لب
«روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کردو مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفتروزی که کمترین سرودبوسه استو هر انسانبرای هر انسانبرادری ستروزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندندقفل افسانه ایستو قلببرای زندگی بس استروزی که معنای هر سخن دوست داشتن استتا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردیروزی که آهنگ هر حرف، زندگی ستتا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرمروزی که هر حرف ترانه ایستتا کمترین سرود بوسه باشدروزی که تو بیایی، برای همی
 
بر کدام جنازه زار می‌زند .بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز ؟بر کدام مرده‌ی پنهان می‌گرید ؛ این ساز بی‌زمان ؟در کدام غار بر کدام تاریخ می‌موید این سیم و زهاین پنجه‌ی نادان ؟بگذار برخیزد مردم بی‌لبخندبگذار برخیزد !زاری در باغچه بس تلخ استزاری بر چشمه‌ی صافیزاری بر لقاح شکوفه بس تلخ استزاری بر شراع بلند نسیمزاری بر سپیدار سبز بالا بس تلخ است .بر برکه‌ی لاجوردین ماهی و باد چه می‌کند این مدیحه‌گوی تباهی ؟مطرب گورخانه به شهر اندر چه
نخست اینکه اگر از من بپرسید شعر چیست؟ هیچ پاسخ روشنی ندارم به‌شما بدهم.
دوم اینکه، در زبان فارسی چیزی به‌نام شعر بی‌وزن نداریم و اساساً، ضروری‌ترین مؤلفه‌ی شعر فارسی؛ موزون بودن آن است و بس. به ‌همین سبب، زبردست‌تر از شاملو هم که باشی و بیایی به زبان نو و فرانو، اثر بی‌وزنی بیافرینی سرشار از شاعرانگی و لب‌پر از آرایه‌های ادبی، درهرصورت نثری بیش نیست.
به‌گفته‌ی اخوان ثالث، آن‌ها که وزن را از شعر گرفتند، پرت‌و‌پلایی به تقلید از فرنگ
دوست داشتم عاشقِ اون دخترِ مو مشکی بشم ، بدونِ این که بفهمه، بدون این که یه ذره حس کنه
هرشب ساعتِ ۸ تنهایی میومد کافه و میشِست اون کنج و شروع میکرد به نوشتن.
موقعی که سرش پایین بود موهای مجعدش مثلِ درختِ بیدِ مجنون آویزون میشد و کلی به دلبریش اضافه میکرد
هرسری خودم میرفتم سفارشِش رو میگرفتم،یه قهوه ترک سفارش همیشگیش بود
همیشه هم قهوه اش سرد میشد و بدون این که لب بزنه به قهوه،بلند میشد میرفت
چشماش شده بود تمومِ دلخوشیم و هرشب به امید این که چش
به نام خدای راه‌های بی‌پایان...
باز از اول... از مبدا ... از صفر ... از هیچ ...
به سوی رضای خدا :)
برای آخرین منجی :)
به سمت آغوش مادرانه‌ی حضرت زهرا سلام الله:)))
بازگشت، برای هزارمین بار!
کاش بعد از این، حرفم ادامه دادن و رسیدن باشد، نه برگشتن...
امانت‌داری:
عنوان از شاملو:
"من ندارم سرِ یأس 
با امیدی که مرا حوصله داد" ^_^
یاعلی
 
خلاصه کتاب سازمان و مدیریت نجف بیگی
این بسته دارای 2 عدد خلاصه کتاب سازمان و مدیریت نجف بیگی در حجم های 64 و 45 صفحه می باشد.
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خلاصه کتاب سازمان و مدیریت تالیف دکتر رضا نجف بیگی confirmed.jazagolestan.ir › fp_confirmed-1183 › html Translate this page دانلود ... ایرانی غیور و دانشجوی فرهیخته با سلام. خوشحالیم که توانستیم فایل خلاصه کتاب سازمان و مدیریت تالیف دکتر رضا نجف بیگی را با هزینه ای بسیار کم در ... خ
تورا من چشم در راهم شاملو

معنی شعر تو را من چشم در راهم
آهنگ تو را من چشم در راهم
تورا من چشم در راهم همه هنگام


تو را من چشم در راهم نه مثل شعر نیمایی
تورا من چشم در راهم شهرام ناظری

تو را من چشم در راهم گنجور
تورا من چشم در راهم، گرم یادآوری یا نه من از یادت نمیکاهم تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم ....

سرپوش فرهنگی - تو را من چشم در راهم شباهنگام
 
که می گیرند در شاخ تلاجن * سایه ها رنگ سیاهی
 
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
 
تو را من چش
یکی از چیزهایی که به نظر من خیلی مسخره می‌آید توقف ذهنی ما به شکل وسواسی بر روی موضوعاتی متعلق به گذشته است. مسائلی که نه اهمیتی برای اندیشه‌ی ما دارند و نه دلیل تاریخی مهمی برای پرداختن به آن‌ها وجود دارد
یکی از این توقف‌های وسواس‌گونه، پرداختن به حیطه‌ی شخصی نویسندگان و هنرمندانی است که اکنون در میان ما نیستند. اگر اهل ادبیات و هنر هستید، اگر اهل آفرینش ادبی هستید و اگر می‌خواهید بخوانید تا بیشتر بفهمید و دنیای ذهن خود را گسترش دهید،
یکی از چیزهایی که به نظر من خیلی مسخره می‌آید توقف ذهنی ما به شکل وسواسی بر روی موضوعاتی متعلق به گذشته است. مسائلی که نه اهمیتی برای اندیشه‌ی ما دارند و نه دلیل تاریخی مهمی برای پرداختن به آن‌ها وجود دارد
یکی از این توقف‌های وسواس‌گونه، پرداختن به حیطه‌ی شخصی نویسندگان و هنرمندانی است که اکنون در میان ما نیستند. اگر اهل ادبیات و هنر هستید، اگر اهل آفرینش ادبی هستید و اگر می‌خواهید بخوانید تا بیشتر بفهمید و دنیای ذهن خود را گسترش دهید،
اشک رازیست - لبخند رازیست - عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی - نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی - یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید - علف با صحرا - ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو - دستت را به من بده
حرفت را به من بگو - قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.بگذارید پیشاهنگ دشت شودو در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش‌داشته‌اند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شودسرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهندنه ستمگران اسبابچینی کنندتا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذاری
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
شعر عاشقانه
 
در این مطلب از سایت علم سرا
می خواهیم درباره متن و یک بیت شعر عاشقانه کوتاه مولانا و حافظ و شاملو
برای همسر و دوست در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما
همراه باشید .
میخواهمت
که خواستنی تر از هر کسی …
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر
تو کجایی ؟
در این گستره ی بی مرز این جهان تو کجایی ؟
من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام ، کنار تو ...
تو کجایی ؟
در گستره ناپاک این جهان تو کجایی ؟
من در پاک ترین مقام جهان ایستاده ام :
بر سبزه شور این رود بزرگ که می سراید برای تو ...
احمد شاملو 
فدریکو گارسیا لورکا از برجسته ترین شاعرای اسپانیاس که نقش مهمی تو پیدایش جنبش آوانگارد شعری اسپانیا (جنبش موسوم به گروه بیست و هفت) داشته و علاوه بر شعر، نمایشنامه هم مینوشته و آثارش چه شعر و چه نمایشنامه، از آثار کلاسیک ادبیات اسپانیا و حتی جهان بشمار میرن. ترجمه های زیادی از آثارش به زبان فارسی موجوده که ترجمه و دکلمۀ شعرِ "ساعت پنج عصر" با صدای احمد شاملو و نمایش نامۀ عروسی خون یکی از معروفاشه. (منتخبی از اشعارش رو میتونین اینجا بخونین)
سَرَم خیلی درد می کند...دلم می خواست پیش از مرگ عمومامه، یک بار دیگر ببینمش و دست هاش را بگیرم.امروز یک دل سیر دیدمش...گفتند غسالخانه دو نفر کمکی خواسته است. به کمال گفتم من هم می آیم؛ خیلی تردید داشتم. دیدن جسم بی جان عمومامه برایم راحت نبود.کشوی یخچال سردخانه که پیش آمد و صورت سرد و یخی عمومامه را دیدم، به هم ریختم.... درد شدیدی در شقیقه هام حس کردم.چشم های چال افتاده اش بسته بود و لب پایینی اش کاملا به داخل کشیده شده بود و گوش های بزرگش به کبودی م
سَرَم خیلی درد می کند...دلم می خواست پیش از مرگ عمومامه، یک بار دیگر ببینمش و دست هاش را بگیرم.امروز یک دل سیر دیدمش...گفتند غسالخانه دو نفر کمکی خواسته است. به کمال گفتم من هم می آیم؛ خیلی تردید داشتم. دیدن جسم بی جان عمومامه برایم راحت نبود.کشوی یخچال سردخانه که پیش آمد و صورت سرد و یخی عمومامه را دیدم، به هم ریختم.... درد شدیدی در شقیقه هام حس کردم.چشم های چال افتاده اش بسته بود و لب پایینی اش کاملا به داخل کشیده شده بود و گوش های بزرگش به کبودی م
دل نازک شدم مرتضی. خوشحالم. قبل ترا اوضاع انگاری جوری شده بود که اگه همون فرمون میرفتم جلو حس میکردم قلبم میشه یه تیکه سنگ.  میدونی مرتضی دل باید یه ویژگی هایی داشته باشه به نظرم، دل باید دریا باشه، دل باید نازک باشه، دل باید ساده باشه، من واسه دلم این چیزا رو میخوام.
امشب یه کلیپی دیدم، یه دختر بچه  تو ترافیک جلو یه ماشینی میرقصید، یه دکلمه ای از شعر شاملو بود، یه جمله ش این بود، غم نان اگر بگذارد...
صورتش خوشحال بود مرتضی، بچه بود، صورت بچه ها
در حالی این نامه را می نویسم که عقل مرا به دیوار منطق چسبانده و گریبانم را گرفته است:.دلتنگ شده امدلتنگی هم مرا رها کرده استو چند هفته یکبار به سراغم می آیدمیهمان ناخوانده ای که ناگهان می آید و در چشم هایم رود نیل را به پا می کندو من خیره به آن قایق شکسته لنگر گرفته امکه تنها امید من برای به دریا زدن است....سالهاست که رفته ای و من سوگند یاد می کنمکه خیابان به خیابان کوچه به کوچه خانه به خانه و اتاق به اتاقِ شهر را گشته ام و نیافتمتای دلیل واژه های
تازه از یک پیاده‌روی کوتاه پاییزه، برگشته بودم. اتاق غرق در سکوت بود اما هنوز صدای خش‌خش برگ‌ها و دکلمهٔ شاملو توی سرم می‌چرخید. «درخت با جنگل سخن می‌گوید، علف با صحرا، ستاره با کهکشان، و من باتو سخن می‌گویم» نفس عمیقی کشیدم و موبایلم را از جیب سویی‌شرتم درآوردم. یک پیام جدید! بازش کردم. پیام واریز بود. به اعدادش نگاه کردم و لبخندم آرام‌آرام بزرگ‌تر شد. عددها کنار هم نشسته بودند و بهم می‌فهماندند که این پیام، پیام واریز اولین درآمد حاص
سلام
سخت است فهماندن نکته‌ای به کسی که منافعش در نفهمیدن است
« احمد شاملو »
« شما وظیفه ای در مقابل فهماندن، راهنمائی کردن و توجیه کردن دیگران( به جز همسر، فرزند، پدرو مادر و کسانی که نیروهای کلیدی شما هستند آن هم در حد نرمال).ندارید بخصوص کسانی که:* نمی خواهند بفهمند چون حقوقشان در نفهمیدن است.* به واقعیت کلمه نفهم و ابلهند.* کج فهمند.
این ها لایق این هستند که در حماقت و نفهمی خودشان بمانند. چون در دنیای امروز که عصر ارتباطات و اطلاعات است مگر
اینقدر به خودتان مطمئن نباشید ...یک روز دقیقا وقتی با عجله به سمت مترو میروید یا سرتان را به شیشه ی اتوبوس تکیه داده ایدیا حتی وسط کلاس هایِ درسی درست موقعی که استاد قانون چندم نیوتون را بیان میکند یکی میاید و دلتان را میبرد بدون اینکه اصلا خودتان فهمیده باشید ...نه اینکه بیاید بگوید "ببین فلانی من عاشقت شده ام و میدانم تو هم دوستم داری" اتفاقا از بدِ حادثه اصلا روحش هم خبر ندارد که شما تمامِ شبانه روز را با یاد لبخندش میگذرانید ...افتضاح تر از ا
اینقدر به خودتان مطمئن نباشید ...یک روز دقیقا وقتی با عجله به سمت مترو میروید یا سرتان را به شیشه ی اتوبوس تکیه داده ایدیا حتی وسط کلاس هایِ درسی درست موقعی که استاد قانون چندم نیوتون را بیان میکند یکی میاید و دلتان را میبرد بدون اینکه اصلا خودتان فهمیده باشید ...نه اینکه بیاید بگوید "ببین فلانی من عاشقت شده ام و میدانم تو هم دوستم داری" اتفاقا از بدِ حادثه اصلا روحش هم خبر ندارد که شما تمامِ شبانه روز را با یاد لبخندش میگذرانید ...افتضاح تر از ا
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
_احمد : آیدا جان.؟ آیی (آیدا)_آیدا : اولش فقط بخاطر خودش بود. نه میدونستم شاعره، نه میدونستم نویسنده س، نه میدونستم، هیچی... ما فقط نگاهمون بهم گره خورد و همه چی تموم شد_احمد: همه چی شروع شد..._آیدا
همیشه دوست داشتم مبتونستم متن های مهم و فلسفی بنویسم ولی فقط از عهده مضخرفات توهبن آمیز براومدم .
دلم میخواست مثل شاملو باشم . برای آیدای خودم یادداشت های عاشقانه بنویسم ولی متاسفانه با آیداهایی که تا الان داشتم مثل تارانتینو برخورد کردم (خشونت همراه با بزرگنمایی) . منتقدای ورایتی و الگو قرار دادم ولی فراستی درونم قوی تر از این حرفا بود . از فرهادی فقط نصفه و نیمه بودن و یاد گرفتم و از نولان گه گیجه گرفتن و . دنیا با تایتانیک گریه کرد ولی من ... (
دادستان( 1387) برای روشن شدن مفهوم فشار عصبی ذکر چند نکته را ضروری می داند :
1- استرس همواره به علت عوامل ناخوشایند و نامطلوب در فرد به وجود نمی آید. یک خبر شادی بخش نیز می تواند به اندازه یک حادثه ناگوار استرس زا باشد.
2- استرس را نباید پدیده ای منفی در نظر گرفت بلکه میزان مشخص از آن به عنوان محرک افراد لازم است.
3- مفهوم استرس با مفهوم اضطراب متفاوت است، زیرا اضطراب جنبه روانی دارد،  در حالی که استرس صرفاً حالت روانی نیست و بلکه جنبه روانی تنی نیز د
شعر باران
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام ت
شعر باران
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام ت
شعر باران
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام ت
شعر باران
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام ت
شعر باران
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام ت
شعر باران
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام ت
شعر باران
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام ت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها