نتایج جستجو برای عبارت :

عبرت‌‌ گرفتم!

چند نکته عبرت آموز از داستان آقای نجفی:
*شیطان به هیچ کس رحم نمیکنه اصولگرا و اصلاح طلب و وزیر و وکیل هم نمیشناسه.
*ثروت خوشبختی نمیاره . خیلی چیزها با پول به دست نمیاد
*ظاهر عکس ها با باطنشون خیلی فرق داره
*مهریه بالا باعث استحکام زندگی نمیشه
*خیلی از مشکلات ناشی از سبک زندگی غربیه
*از دیگران عبرت بگیریم قبل آنکه عبرت دیگران شویم
*آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب حرف شیطانه
*دفاع همسری که عمرش رو پای شوهرش گذاشته بعد این همه داستان ستودنیه
* ز
ماجرای آقای محمدعلی نجفی از حوزه‌ی سیاست خارج و تبدیل به مساله‌ای انسانی برای عبرت گرفتن همه‌ی ما شده است.در این شب قدر از خدا بخواهیم همه‌ی ما را عاقبت به خیر کند و برای اولین قدم در موضع‌گیری و روایت این قصه، خط قرمزهای شرعی و عرفی و اخلاقی را رعایت کنیم. او بهترین قاضی است.
عمر مثل برق و باد داره می گذره.
سرعت رشد یک جنین گ، سرعت رشد یک نوزاد، به مراتب از سرعت رشد و کمال من بیشتر بوده، به چشم دیدم و به گوشت لمس کردم. 
علیرغم همه تجربیات عمیق این سالها، حس می کنم ادب و عبرت و درس و نمره قبولی لازم رو از اتفاقات پشت سر بدست نیاوردم...
خدا کنه سنگی که سرم بهش می خوره بذای عبرت سنگ آخر نباشه و اصلا خدا کنه سنگ نباشه...
عمر مثل برق و باد داره می گذره.
سرعت رشد یک جنین گ، سرعت رشد یک نوزاد، به مراتب از سرعت رشد و کمال من بیشتر بوده، به چشم دیدم و به گوشت لمس کردم. 
علیرغم همه شهودات عمیق این سالها، حس می کنم ادب و عبرت و درس و نمره قبولی لازم رو از اتفاقات پشت سر بدست نیاوردم...
خدا کنه سنگی که سرم بهش می خوره بذای عبرت سنگ آخر نباشه و اصلا خدا کنه سنگ نباشه...
 تاریخ آیینه عبرت است
امیدوارم کسانی که در راس امور دولتی و نظام مشغولند و یا بعدها بر سر کار می آیند از این آیینه عبرت پند بگیرند!
یک روزی هم حکایت زندگی خاطرات تک تک دولت مردان باوفا و بی وفا در صفحه تاریخ همچون مانند افسانه نوشته می شود.
 
 یقین چهار شعبه  دارد 1 زیرکی روشن بینی 2 رسیدن بحایق 3 عبرت شناسی4 روش پیشینیان پس هرکه روشن. بین شود حقیقت شناس گردد  هر که که بحایق رسد عبرت   شناس شود و هرکه عبرت شناس باشد   سنت وروش را بعهمد وهرکه سنت  شناسد مثل اینستکه با پیشینان بوده و شده و بطربقه ایکه درستتر است هدایت شود ونگاه کند هرکه نجات. یافته بچه وسبله نجات یافته وهر که هلاک  شده برای چه هلاک شده و هماناخدا هر که هلاک نمود تنها بسبب نا فرمانبش هلاک نموده  وهرکه. را نجات  بخشبده 
فاک . خدافظ 
این جواب دوست داشتن انسان های بی مایه است ‌که از بی مایگی خود نفس می آید .
باید این را به دیوار ابدیت میخ کنیم تا برای جهانیان عبرت شود که دوست داشتن انسان های بی مایه از روی بی مایگی شایسته تر از این جوابی ندارد ‌ . 
فاک 
سلام علیکم...
خب گفته بودم کارنامه مو می ذارم که درس عبرت بشه برا بقیه که شب امتحانی نخونن
ولی خب الان بد آموزی داره
فقط می تونم  بد ترین نمره ام که مربوط به شیمی می شه بذارم در س عبرت بگیرین :)
مستمر 20
پایانی 17.5
کل 18.5
 
خلاصه این که اصلا شب امتحانی نخونین وگرنه بدبخت میشین :)
 
با سپاس فراوان 
زری ....
 
 
پ ن : با این که میدونم برا کسی مهم نیس ولی برای این که  حرفم دو تا نشه کسی خواست نظر بذاره عکس کلشم می ذارم...
( شرمنده همه تان)
سلام
من کتاب خوندن رو خیلی دوست دارم ولی وقتی کتاب و می خونم دو دقیقه بعد مطالبش رو یادم میره، چه طوری می شه از کتاب عبرت گرفت وقتی نوشته هاش یادت میره، برای همین دیگه انگیزه و حوصله کتاب خوندن رو ندارم، الان یه کتابه که خیلی دوستش دارم و خیلی وقت هم هست که اون رو گرفتم که بخونم ولی تا الان به نصفش هم نرسیدم. 
می شه راهنماییم کنید که چه طوری باید از کتاب یاد بگیری و عبرت بگیری در صورتی که مطالب کتاب یادت میره.
مرتبط با تقویت حافظه:
فراموشی شدید
در طی 48 ساعت گذشته فقط حدود 4 ساعت خوابیدم.الان خیلی خسته ام.فیزیولوژی هم نخوندم.امشب هم از خستگی نمی تونم تا 3 صبح بیدار بمونم.اگه فردا برم سر کلاس و ازم بپرسه چی؟
این جاست که باید درس عبرت بگیرم و در تعطیلات آخر هفته درس بخونم. :/
آیا درس عبرت می گیرم یا در تعطیلات آخر این هفته باز هم همان آش است و همان کاسه؟؟؟؟؟
 
مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ. (کلمات قصار 297)
ترجمه: چقدر عبرت‌ها فراوان‌اند و چه اندک است درس عبرت‌ گرفتن!
 
توضیح:
از قصه‌ها و افسانه‌ها و رمان‌ها نیز می‌توان درس عبرت گرفت، ولی ما حتی از واقعیت‌ها نیز درس عبرت نمی‌گیریم. بماند که از هر رخدادی می‌توان چندین درس عبرت گرفت. بله، از همه چیز می‌توان درس عبرت گرفت، حتی از همین درس عبرت نگرفتن! پس چرا این‌قدر اندک است؟
درس عبرت گرفتن یک عمل اختیاری است که باید با اراد
زنگ عبرت _ تاریخ علوی
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه:
بی تردید تمدن اسلامی به علت قوام مبانی خود دچار فروپاشی مطلق نشده و نخواهد شد؛ اما این بدان معنا نیست که از جنبه انسانی ان ، دچار فرسایش و به اصطلاح ریزش نمی شود. حق این است که بپذیریم تمدن اسلامی نیز مانند هر تمدن دیگری در مقاطعی از تاریخ خود رویش ها و ریزش های انسانی را به خود دیده است.اما سخن در این است که چرا برخی انسان ها در تمدن اسلامی ، ریزش می کنند و از مبانی مسلمانی زاویه می گیرند؟ این
توی انتاریو
کونم پاره شد
توی بزرگترین شرکت دنیا توی رشته خودم مصاحبه گرفتم
گلوبال دایرکتورها رفرنسم شدن
تا مرحله اخر رفتم
کاره رو almost گرفتم 
بعد به یه دلیل مزخرف نگرفتنم
اینجا از شش تا جابی که اپلای کردم 4 تا مصاحبه گرفتم
امروز اولین مصاحبه م بود
و کاره رو گرفتم.
:)
من به شدت تشویقتون میکنم بیاین بریتیش کلمبیا.
هر کمکی هم بربیاد انجام میدم.
در زندگی، از چیزهای زیادی میترسیدم؛ونگران بودم،تا اینکه..... آنها را تجربه کردم!وحالا ترسی از آنها ندارم!از "تنهایی" میترسیدم، یاد گرفتم؛ "خود را دوست بدارم"!از "شکست" میترسیدم؛ یاد گرفتم؛"تلاش نکردن،یعنی شکست!"!از"نفرت مردم" میترسیدم؛ یاد گرفتم،"بهرحال هر کسی نظری دارد"!از "درد"،....میترسیدم؛ یاد گرفتم،"درد کشیدن، برای رشد روح لازم است!"از "سرنوشت"،....میترسیدم؛یاد گرفتم، "من،....توان تغییر آن را دارم"!از "آینده"،....میترسیدم؛ یاد گرفتم،"میتوان، آین
از لحاظ روحی خوبم، همیشه زمستونا تپل و زرنگ میشم....
یاد گرفتم نترسم و رو به جلو برم و این خیلی برام خوبه 
یاد گرفتم قرار نیست زندگی من مث بقیه پیش بره و همیشه نتوان مث عرف جامعه پیش رفت ...یاد گرفتم راهی رو بسازم به جای اینکه توقع داشته باشم راهی برام ساخته بشه..و یاد گرفتم منتظر دست های خودم باشم نه هیچ اعجازی....
خدایا کمکم کن بتونم همینطور پیییش برم
ماجرای امام حسین جدای از یک درس، یک عبرت است. درس آن است که به ما می‌گوید: این بزرگوار، آن‌طور عمل کرد. ما هم باید آن‌گونه عمل کنیم. عبرت آن است که انسان نگاه کند و ببیند چطور شد حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام - همان کودکی که جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجلیلِ پیغمبر بود و پیغمبر درباره‌ی او فرموده بود: «سیّد شباب اهل الجنه»؛ سرور جوانان بهشت - بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیغمبر، با آن وضعِ فجیع کشته شد؟! چطور شد که این امّت، حسین‌بن‌علی را جلوِ
یک حدیث بسیارزیبا و عبرت آموز
امام صادق (ع) می فرمایند: کسی که به منظور عیب جویی و ریختن آبروی مومن و اینکه او را از نظر مردم بیندازد سخنی را نقل کند، خداوند او را از ولایتش بیرون کرده، به سوی ولایت شیطان می فرستد ولی شیطان هم او را نمی پذیرد.
شرح داستان واقعی در رابطه با موضع این حدیث عبرت آموز
ادامه مطلب
فقر مردم حاصل امتحان الهی است یا بی‌کفایتی حاکمان؟!
به روایت سید رضی رحمه الله حضرت امیر المومنین علیه السلام در نامه‌ای به جناب مالک اشتر رضوان الله علیه فرمودند:
«وَإِنَّمَا یُؤْتَى خَرَابُ الاَْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا، إِنَّمَا یُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ، وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ.».
همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی مردم است و تنگدستی م
و یاد گرفتم که دیگر هیچوقت به خودم هیچ قولی ندهم...یاد گرفتم که هیچوقت آرزویی  نکنم و آرزویی نداشته باشم...یاد گرفتم که گاهی باید از چیزهایی که ترس ندارند ترسید....یاد گرفتم که بگذارم هر چیزی خودش اتفاق بیوفتد...
+آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد...کاش می آمد و از دور تماشا میکرد...
"عصمت بخارایی"
بعد از این‌که تصمیم گرفتم با قالب وبلاگم ور برم، نمی‌دونم چی شد یاد وبلاگ قبلیم افتادم و هوس کردم سری بهش بزنم ببینم رفیق قدیمی ما چطوره. رفتم دیدم قالبش پریده، متن‌ها نصفه-نیمه نشون داده می‌شه و کلا اوضاعش مناسب نیست. یه خرده به سر و وضعش رسیدم، یه قالب الکی هم گذاشتم که علی‌الحساب معلوم شه چی به چیه. اکثر مطالبی که به حالت چرک‌نویس برده‌بودم رو هم دوباره رو وضعیت انتشار گذاشتم و حتی بعضی‌ها رو که رمزدار کرده‌بودم، به حالت عادی برگردون
بعد از این‌که تصمیم گرفتم با قالب وبلاگم ور برم، نمی‌دونم چی شد یاد وبلاگ قبلیم افتادم و هوس کردم سری بهش بزنم ببینم رفیق قدیمی ما چطوره. رفتم دیدم قالبش پریده، متن‌ها نصفه-نیمه نشون داده می‌شه و کلا اوضاعش مناسب نیست. یه خرده به سر و وضعش رسیدم، یه قالب الکی هم گذاشتم که علی‌الحساب معلوم شه چی به چیه. اکثر مطالبی که به حالت چرک‌نویس برده‌بودم رو هم دوباره رو وضعیت انتشار گذاشتم و حتی بعضی‌ها رو که رمزدار کرده‌بودم، به حالت عادی برگردون
امروز به وبلاگ سر زدم و متوجه شدم که حدود ده ماهه که اینجا نیومدم!
تصمیم گرفتم وبلاگ رو با عکسی که دو سال پیش گرفتم به روز کنم.
این عکس رو تو محوطه دانشگاه تربیت مدرس گرفتم و برام تداعی گر ساختن در تاریکی و به دور از هیاهو و شلوغی های روزمره بود.
 
سوم مرداد 1398 نیز به اتمام رسید 
دیروز یاد گرفتم که صورت مساله تمام مساله نیست
یاد گرفتم نباید خیلی زود خسته شد و دست کشید
باید بیشتر تلاش کرد و نشدن و نتوانستن را دور ریخت
یاد گرفتم گاهی به جای بحث و جدل بهتر است که عبور کنیم و 
بیشتر مراقب ذهن و اندیشه مان باشیم
متن ترانه امیرعباس گلاب به نام عرفان

ابری شدن را آسان گرفتمباران گرفتو پایان گرفتمدر اوج اندوه در عمق دردمحال و هوای عرفان گرفتمبی معرفت ها آسوده باشید از بودن او ایمان گرفتمسر میدهم من بر پای این عشق از بس کنارش سامان گرفتمبا هر گناهی بی وقفه از او فرصت برای جبران گرفتماز هر که جز او خیری ندیدم هرچه دویدم کمتر رسیدمقربان او که نازی ندارد با من خیال بازی نداردقربان او که زیباترین ست قلبم کنارش رازی نداردقربان او که نازی ندارد با من خیال با
و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمه الله علیهم. و این افسانه ای است بسیار با عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت، از بهر حُطام دنیا، به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل در این جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند…
امروز سعی کردم اعتیادم به گوشی را کنترل کنم.
و یاد گرفتم المان ماتریسی QED را حساب کنم... دست و پا شکسته، اما یاد گرفتم. ساعت 4 و 22 دقیقه صبح است. می‌دانم امروز کار زیادی نکردم و بیش‌تر توی تختم بودم. می‌دانم خواندن 15 صفحه ذرات برای یک روز خیلی کم است. خوش‌حالم که یاد گرفتم، ولی احساس می‌کنم خیلی کم است و خوش‌حالی‌ام احمقانه است. خیلی کم است... فصل 7 ام هنوز. باید تا 11 بخوابم. بعدش هم تمام آن مقاله‌ها و محاسباتشان. وای بر من که این‌قدر تنبلم. 
 
به
عنوانم شبیه اسم و فامیل یه شخص خاص شد :) تمام دیشب رو نتونستم بخوابم و نزدیک صبح متوجه اومدن مادری شدم، سریع گرفت خوابید ولی من نتونستم بخوابم. ساعت ده، یکساعتی بود که خواب عمیق و در واقع بیهوشی یک موجود خسته رو تجربه می کردم که خواهری زنگ زد، می خواستند ناهار رو در جوار طبیعت بخورند که با جواب نه قاطع من و مادرم روبه رو شدند... جالب اینکه زیاد خوش نگذشته و شاهد صحنه های عالی ای نبودند، اینست قدرت حضور کوآلا :)
مادری دوباره خوابید و من با یک پیامک
۱. فهمیدم اون متقاضی که برام نانی میاورد و ازین سکه پارسیانا بم عیدی داد قصد ازدواج داشته .. بنده خدا شکست عشقی خورد:دی [still young]
۲. یه بالم موی L'dora گرفتم [فهمیدم ماسک موشم میتونم با آب رقیق کنم راحت اسپری کنم تو زلف کمندم .. در نتیجه استفادم بیشتر شده ازش و راضی ام] [یاد گرفتم از شیر پاک کنش چون ویتامینس میتونم مث کرم تقویت پوستم استفاده کنم .. دو سه روز که ماساژ دادم جای جوش مهمونی طورم زود کمرنگ شد] + کرم دست health notion ـم گرفتم که جدا از بوی خوبش حسابی
داستان از جایی شروع شد که هزاران داستان آموختم اما عبرت نگرفتم! دانشگاه
دیدن دختری که نگاه معصوم و البته شادی داشت و خواستم به او نزدیک تر شوم نمیدانم چرا؟دختری با استخوان های درشت و کمی زیبا
نمیدانم چرا دوستش داشتم، خداوند جزوه ها را از دانشجویان نگیرد که این جزوه نویسی و قرض دادن آن نبود شاید نرخ ازدواج بسیار کمتر از تصور بود
اولین جزوه را با وساطت یکی از دوستان از او گرفتم
خاطره یاهومسنجر خودش داستانی است به بلندای عرض کهکشهان! اولین پیا
یا لطیف...
 
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشمهنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام
نرفته است که خود را به عطر بفروشمعجب مدار، از این جوششی که در من هست
که من به هرم نفس های توست که  می جوشمکجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم
منی که آب حیات از لب تو می نوشمبه بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه
برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم...
به نام "او"
 
آمدم خودم را قربانی کنم که جبران کنم...
 
که نگذارم کسی کاری که من کرده ام را بکند...
 
خودم را تندیسی کرده ام از عبرت... که دیگران شبیه من نشوند...
 
به او گفتم نکن... چیزی هست در جهان که اگر خاموش شود دیگر هیچ شادی ای را احساس نخواهد کرد..
 
و کاش خاموش نمیشد...
 
تمام شد... باید تمام میشدم...
 
"مسافر"
برنامه ام برای بعد امتحان این بود که در کنار شروع طرح،زبان بخونم و اگر سرنوشتم سمت اُرتو افتاد ویدیوی جااندازی شکستگی ها و دررفتگی ها و گچ گیری و غیره ببینم و درس بخونم...اما همین الان نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم به جای همه ی این کارها اگر از خدا عمری گرفتم به صورت تخصصی و فول تایم با معلم خصوصی پوکر یاد بگیرم:)
۱. Bonding time [+دلم یچی خفن میخوا] [- ما زن و شوهریم خدایی .. مغزامون عین همه:دی♥]
۲. آرایشگاه رفتم شلیل شدم .. ازین بافت کف سریا زدم + سرم موی دوفاز cerita گرفتم [الکتریسیته مو رو میگیره که موخوره نزنه] + لاک قرررررمز [عاشق ناخونام شدم -_-] + دو تا لباس خانومانه برا خودم گرفتم .. شب شوهری اومد دیدم دوتا ام اون برام کادو گرفته:دی [ماچ ب کلت شوهری:*]
۳. کتلت 
در جمعی بودیم که دوستان در خصوص انحرافات اخلاقی کسی صحبت می کردند و تمسخر می کردند و مستانه می خندیدند!
به دوستان عرض کردند بنده که ایشان را نمی شناسم ولی آیا به این فکر کردید که اگر ما نیز در موقعیت آن کسی که تمسخرش می کنید ، قرار می گرفتیم، سربلند بیرون می آمدیم؟!!باید از خدا بخواهیم ما را در موقعیت های سخت آزمون قرار ندهد! با این گفته همگان به تایید ، ساکت شدند!
آقای نجفی دانش آموخته ی آمریکا در زمان جنگ تحمیلی! همسر دومش خانم استاد نیز هنرپی
خب امروز اخرین روز سال نود و هفت هست و من به شدت از عملکردم در سال نود و هفت راضی بودم. امتحان زبانم رو انداختم هفده فروردین و فارغ از نتیجه امتحان هر چی که باشه شروع سالم رو میزارم بعد از ۱۷. کل عیدم مرخصی گرفتم تا کمی منسجم تر رو چیزایی که یاد گرفتم تمرکز کنم و برم برای امتحان. اهداف امسال و دستاوردهای سال پیش کاملا مشخصن و میزارم بعد ۱۷ با فکر باز بنویسم.  
چرا دیشب خواب میدیدم لنفوم نان هوچکین گرفتم؟؟؟بعد. رفتم شهر غریب زندگی کردم درسمم ول کردم و به هیچکسم نگفتم که لنفوم گرفتم بعد هم ناراحت بودم هم خوشحال که میدونستم کی قراره بمیرم...بعد درسو کارو گه ول کرده بودم گفتم اخر عمری خوش بگذرونم و گلدوزی کنم و خونه خودمو داشته باشم و ساز بزنم...خلاصه نمیدونم توخواب خوشحال بودم یا ناراحت...توخوابمم اخرش بابام فهمید که لنفوم گرفتم چون دکترم دوستش بود بهش گفته بود...شاید باورتون نشه من جوون که بودم فکر می
زلنسکی رئیس‌جمهور جدید ‎اوکراین:
در اتاق‌هایتان اداره‌ها نمی‌خواهم عکس‌ من را نصب کنید، رئیس‌دولت بودن مدل نیست، الگو نیست... در دیوارهای اتاق‌هایتان عکس فرزندانتان را نصب کنید تا هربار که تصمیمی می‌گیرید به چهره‌ی آنها نگاه کنید و بفکر آینده آنان باشید.
با یه عالمه حس قشنگ اومدم، من امروز خوشحال ترینم، پر از انرژی ام، 25 اسفند 97 من یه تصمیم مهم و خاص گرفتم و امروز یه سالگیشو جشن گرفتم، یه جشن معنوی خیلی باشکوه :)نبات بهت قول میدم 25 اسفند های زیادی رو کنارت بمونم و دوتایی دست تو دست هم جشن بگیریم، دوستت دارم نبات :)تولدت مبارک من :)
دو هفته پیش به عوض گرفتن قطار از قم، از طهران قطار گرفتم و فکر کردم که از قم قطار گرفتم!
زودتر از موعد به راه‌آهن رفتم که صدا زد قطار ۱۸۶ مشهد سوار شن و من با خودم گفتم که چرا یک ساعت زودتر داره مسافر می‌زنه؟!
بلیط رو نگاه کردم و دیدم ای دل غافل، من از طهران قطار گرفتم و خدا رحم کرد که در محوطه راه‌آهن حاضر بودم و قطار هم از قضا از قم می‌گذشت و القصه به خیر گذشت.
امشب هم فکر می‌کردم که قطار قراره ساعت ۲۲:۱۵ بره سمت طهران و و سلانه‌سلانه کارهام ر
سنگهای قبر آرامستانها سنگ نوشته  هایی دارد که خواندن آنها عبرت آموز  است
حتی به جای کلمات معمول تاریخ تولد و وفات  عبارات جایگزینی به کار میرود که هر کدام پیام جانبی جداگانه ای دارند 
مثلا:
آفریده - آرمیده
طلوع دل انگیز - غروب غم انگیز 
آغاز - پرواز
اولین پگاه - آخرین نگاه
لطف او - حکمت او
از حق - به حق
طلوع - غروب
از ساعت ۰۵:۱۳ تا ساعت ۰۷:۴۰ توی تخت خواب دراز کشیده بودم و انرژی بلند شدن نداشتم عرض ده دقیقه بلند شدم دوش گرفتم و اسنپ گرفتم دارم میرم شرکت راننده اسنپ از اون راننده تاکسی های واقعی همه چیز رو تحلیل میکنه و میگه اینترنت دیگه وصل نمیشه
در حکمت 200 نهج البلاغه می خوانیم که:جنایتکارى را خدمت آن حضرت آوردند و عده اى از اوباش همراه او بودند (گویا مى خواستند مجازات او را تماشا کنند) امام(علیه السلام) فرمود: «خوش آمد مَباد بر چهره هایى که جز به هنگام حوادث بد دیده نمى شوند»; آرى همواره گروهى در جوامع بشرى در پى جنجال آفرینى یا حضور در حوادث جنجالى هستند; به محض این که نگاه کنند دو نفر با هم در گوشه خیابان دعوا مى کنند از اطراف جمع مى شوند; نه براى #میانجیگرى، بلکه براى این که آن صحنه ز
2ماهه پیش طلاق گرفتم ومهرم رو بخشیدم پشیمان شدم وکیل گرفتم واسه شکایت مابذل و رجوع به مهریه میخواستم بپرسم آیا تو این دعوا اگه مهریه مو نداد حق گرفتن حکم جلب و بازداشت کردنش میتونم بگیرم یا نه؟ البته وکیلم میگه میگیرم ولی میخوام کامل مطمئن شم ممنون میشم راهنماییم کنین
به نام خدا
با سلام و احترام و تبریک عید بزرگ مبعث بر همگی
   ابلیس ملعون اطاعت امر خدا را نکرد و بر حضرت آدم علیه السلام سجده نبرد و جهنمی شد.
از سرگذشت این جن رانده شده درس عبرت بگیرید و از رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای پیروی کنید تا جهنمی نشوید.
زیرا خداوند به ما دستور داده به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایمان بیاوریم و ایشان دستور داده اند به امامان معصوم علیهم السلام ایمان بیاوریم و معصومین دستور داده اند در زمان غیبت از راویان حدیث
همین الان محاسبه کردنِ دقیق طلارو یاد گرفتم ...
حس نیوتون و دارم 
خوشحالم ...
پارسال سرویس عروسیم و گرفتم دو ملیون و هفتصد 
امسال یکم پس انداز داشتم رفتم باهاش طلا بگیرم با اون پول میشد یه انگشتر خرید:)
میترسم سال بعد انگشترم نشه باهاش خرید:)
ومن همچنان به طلاهایی فکر میکنم که مفت مفت فروختنم....
دلم میخواد فردا جلوی طلا فروشی ماشین حسابم و درارم بگم برادر من این درسته نه اون قیمتی که شما میزنی:)
همیشه وقتی میرفتم طلا فروشی حس میکردم سرم کلاه میذا
سلامت و سبک زندگی/24- لزوم عبرت گیری قبل از تصمیم گیری در مدیریت سلامت
پس از کاربرد سلاح شیمیایی توسط عراق علیه رزمندگان ایرانی و مردم حلبچه و سردشت، تصوّری که مسؤولان کشور ما داشتند این بود که چون آلمان این سلاح را درست کرده است بنابراین راه درمانش را هم می‌داند؛ برای همین مجروحان را به این کشور اعزام کردند. (1)
غلام دلشاد، جانباز شیمیایی 70 درصدی شیرازی در خاطراتش می گوید: «قرار است یک پزشک آلمانی به بیمارستان بیاید و من و همراهانم را معاینه
من 4 سال هست که دارم کار میکنم
کارهای مرتبط با رشته م ولی مختلف ...
پارسال داشتم به این فک میکردم که حیف شده و چند تا شاخه رو عوض کردم و چیزایی یاد گرفتم که واقعا هیچوقت به کارم نمیان.
الان یه چیزایی رو متوجه شدم که هر چیزی که یاد بگیریم در نهایت یه روزی به ما کمک میکنه
الان هم دارم از اندوخته هایی استفاده می کنم که قبلا یاد گرفتم و یه زمانی حس میکردم به دردم نمیخورن
 
صبح امروز در دیدار نیروی هوایی: نیروی هوایی در دوران پهلوی، یکی از نزدیکترین نیروها به دربار و آمریکاییها بود، از این حادثه باید عبرت بگیریم/ رژیم طاغوت از جایی ضربه خورد که انتظار آن را نداشت/ نیروی هوایی با فرماندهان آن چنانی وابسته، ناگهان در حساسترین موقع به نفع انقلاب وارد میدان میشود که اولش روز نوزدهم بهمن بود که با امام دیدار و بیعت کردند.
عرضم به حضورتون که من تصمیم گرفتم برم همون حسابداری، رفتم از مدرسه مدارکمو گرفتم،کپی گرفتم و همه کارارو کردم، رفتم کافی نت که ثبت نام کنم،هرچقدر تلاش می‌کردیم وارد شیم نمیشد،بعد یهو اقاهه گفت میخوای کد ورودی بهمنم بزنیم؟ شاید وارد شد، گفتم باشه بزن چون مطمعن بودم ورودی مهرم.
و بله درست حدس زدید، خاک بر سرم شد رفت،ورودی بهمنم
گفتم اقا نمیخواد ثبت نام کنی مدارک منو بده من برم فقط،اخه آدم با هر عقلی بخواد فکر کنه وقتی ورودی بهمن باشم چه کاریه
صفحه ۲۶۵ کتاب «ضدخاطرات» بودم که کتاب را بستم و تصمیم گرفتم رهایش کنم.
من از نصفه خواندن متنفرم.
ولی الان زمان مناسب خواندنش نبود. 
در عوض کتاب جدیدی را شروع کردم به نام «خاله تولا» 
آنی به صفحه ۴۴ رسیدم و تصمیم گرفتم این پست را ارسال کنم.
به خودم‌ قول داده ام تمامش کنم
همین امشب
به وقت ۰۴:۱۶
یکی از تاثیرات خوب بیان روی من این بود که یا کتاب ها دوست شدم البته فقط کتب غیر درسی⁦;-)⁩
به خاطر بسته بودن کتابخانه ها این ایام رفتم اشتراک بینهایت برنامه طاقچه گرفتم
یعنی من شب گرفتم، صبحش پیامک آمد از کتابخانه که به خاطر کورونا و... اشتراک بینهایت طاقچه برای شما فعال شده:/
 
+ راستی یه تخم مرغ دیگه هم پیدا شد، علاوه بر قبلیا:)
دیروز تصمیمات مهمی تو زندگیم گرفتم. تصمیم گرفتم انقدر احساسی نباشم یه کم به حرف عقلم گوش بدم هر چی ضربه می خوریم از دلمونه. چی؟ آره قبول دارم هر چی خوشبختی هم هست از آرامش دله ولی باید نقطه تعادل رو پیدا کنیم.
دیشب با عمه اینا و عمو اینا رفتیم پارک شام خوردیم. زن عمو زحمت شام رو کشیده بود. کلی هم بدمینتون و والیبال بازی کردیم. خیلی خوش گذشت اما چشمتون روز بد نبینه. اخرش پام گیر کرد تو چاله وسط چمن و الان مچم به شدت درد می کنه.
ب حصرت ابوالحسن  علیه السلام  عرض کردم نزد ما دست ای هستند که دوستدار امامند ولی آن تصمیم راس خرا ندارند که بتوانند از راه عقیده خویش از جان ومال بگذرند  همین قدر که از محبت امام دم میزنند فرمود آنها بواسطه کوتاهی عقل و قصور ادراگشان از جمله کسانی که مورد سرزنش خدا قرار گرفته اند نیستند همانا خدا می فرماید عبرت گیرید ای صاحبان ای صاحبان بصیرت و ایشان صاحب بصیرت نمی باشند 
بسم الله الرحمن الرحیم.
زنگ عبرت _بازشناسی گروه های تاریخی حکومت علوی
گروه اعتزالیون .
قسمت اول:
در زمان حکومت امام علی علیه السلام گروهی به نام اعتزالیون بودند که در سیاست و مسائل حاد اجتماعی زمان خود بی طرفی را پیش گرفتند . با علی علیه السلام بیعت نکردند و از این رو معتزله نامیده شدند . هرچند جنگی بپا نکردند اما در خانه خودشان نشستند ، نه با امام علی ع کمک کردند و نه با او جنگیدند . البته این هم نوعی مخالفت با ان حضرت بود . انها با یاری نکردن ام
مام صادق  فرمود اگر  مومن برای  طلب  روزی نزد خدا اصرار نمیورزیدند  خدا انها را از انحال به تنگدستی ببشتری منتقل مینمود 6 و فرمود چیزی از دنیا به بنده یی عطا نشد مگر برای عبرت گرفتن و چیزی ازاو بر کنار نگردید مگر  ازمودن وفرمود شیهیان خالص ما در زمان دولت باطل جز باندازه قوت  و خوراک بهره ندارد خواهید بمشرق روید یا. 
 بمغرب زنید جز باندازه  قوت روزی نیابید
  
دو ماه پیش طلاق گرفتم ومهرم را بخشیدم ولی الان پشیمان شدم وکیل گرفتم واسه شکایت مابذل و رجوع به مهریه میخواستم بپرسم آیا تو این دعوا اگه مهریه مو نداد حق گرفتن حکم جلب و بازداشت کردنش میتونم بگیرم یا نه؟ البته وکیلم میگه میگیرم ولی میخوام کامل مطمئن شم ممنون میشم راهنماییم کنین
 
امشب تصمیم گرفتم اگر توهینی شنیدم بخاطر احترام به طرف مقابل و زندگیش و ادامه حیاتش سکوت نکنم و اینبار حرف بزنم !!
امشب تصمیم گرفتم دایه ی مهربانتر از مادر برای هیچکس نباشم !!
امشب تصمیم گرفتم به سکوت چندین و چند ساله ام در مقابل دیگران خاتمه بدم !!
امشب تصمیم گرفتم برای خودم ابتداً احترام قائل بشم تا دیگران به خودشون خدای ناکرده اجازه ندن هر حرفی رو بهم بزنن !!
امشب تصمیم گرفتم برای هیچکی گریه نکنم و چشمانم رو گریان نکنم !!
امشب تصمیم گرفتم باق
اشتباه کردم، ترسیدم نکنه کارها خراب شود فاجعه ای درست شود پس چیزی نگفتم خنده هایم را پنهان کردم نکنه به کسی بر بخورد پس دردها را فرو خوردم دردها عمیقتر شد تا اینکه از همه کناره گرفتم چون نقش دیگران را در اشتباهات نادیده گرفتم وفداکاری های بی موردی در حق دیگران  کردم که اول از همه به خودم لطمه میزد خود را ناقص یافتم چونکه چیزی برای عرضه به دیگران نداشتم بلکه همه چیز را در درونم ریخته بودم پس سکوت کر کننده ای رخ داد که دیگران را اذیت میکرد این س
سلامت و سبک زندگی/24- لزوم عبرت گیری قبل از تصمیم گیری در مدیریت سلامت
پس از کاربرد سلاح شیمیایی توسط عراق علیه رزمندگان ایرانی و مردم حلبچه و سردشت، تصوّری که مسؤولان کشور ما داشتند این بود که چون آلمان این سلاح را درست کرده است بنابراین راه درمانش را هم می‌داند؛ برای همین مجروحان را به این کشور اعزام کردند. (1)
غلام دلشاد، جانباز شیمیایی 70 درصدی شیرازی در خاطراتش می گوید: «قرار است یک پزشک آلمانی به بیمارستان بیاید و من و همراهانم را معاینه
اگر شما هم از آن دسته افرادی که به دنبال هیجان و ماجراجویی هستید با ما همراه باشید. موزه مکانی است که با نمایش گذاشتن آثار هنری، تاریخی، فرهنگی، سطح دانش و اطلاعات مخاطب را در زمینه های مختلف افزایش می دهد موزه های متعددی در دنیا وجود دارد که نمایانگر تاریخ و فرهنگ و تمدن کشورها می باشند اما در این مقاله می خواهیم به معرفی ترسناک ترین موزه های دنیا بپردازیم.
6 موزه ترسناک دنیا
1-    موزه مومیای های دلاس
2-    موزه کاتاکمب دی کپوچینی
3-    موزه
خدا وکیلی سوغات هر شهری فقط مال همون شهره حتی مال مرکز استانشم نیست ، آقا من ارده رو همیشه از یه فروشگاهی میخریدم که روش آدرس یزد زده بود ، خوب و تمیز بود ولی همش می گفتم آیا من تو دانشگاه عاشق این ارده بودم؟؟؟؟؟ (من سال ۸۹ دانشجوی اردکان بودم) و رفتم تو برنامه باسلام یه ارده اردکان سفارش دادم ، جاتون خالی اصلا آسمان و زمین اختلاف مزه داره و حلالشون باشه ۶ هزار تومن هم ارزون تر گرفتم نسبت به اونی که اینجا می گرفتم‌
 خدای متعال درکنار پیامبر باطنی و ظاهری، تاریخ را نیز چراغ راه انسان‌ها قرار داده است تا با تفکر درمورد خط مشی و سرنوشت تلخ و شیرین پیشینیان، و عبرت گیری ازتجربه آنان روشی نجات بخش برای زندگی خود ترسیم کنند و بابهره گیری به‌موقع ازعلائم راهنما، باهوشیاری و مراقبت ازکنار پرتگاه‌های سقوط موجود درمسیر زندگی خود، ایمن عبور کنند.
 
ادامه مطلب
صرف نظر از عبرت گیری‌هایی که از  اعتماد مرسی به آمریکا شده 
و بحث از اینکه باید از مرگ مرسی شاد باشیم یا ناراحت 
در یک نگاه رو به جلو می‌توان
آینده جبهه مقاومت  و مردم انقلابی  مصر و حتی مسلمانان عرب اهل سنت منطقه را در گرو بازسازی و تقویت ضلع  ایران-اخوان المسلمین  دانست از آنجایی که شاخه‌ها و نفوذ بسیاری در منطقه علی‌الخصوص ، مصر دارد.
+سید علیرضا مصطفوی
یک وقتی هم که خوشمان میشود باید بلایی از آسمان نمیدانم چندم صاف بر سر ما نازل شود و خلق ما به هم بریزد. همیشه هم نمیشود به بهتر از این دلخوش بود. 
اگر بخواهم از حال و هوای این روزهایم بنویسم، شما که غریبه نیستید. دلم هوای یک صبح شاداب و تازه نفس را کرده است. دلم سنگک خریدن های سر صبح را میخواهد. 
من این مدت هم کار میکردم، هم درس میخواندم، هم مجبور بودم خیلی کارهای دیگر را به جای دیگران انجام بدهم. 
من این روزها با هر کسی حرف نمیزنم، محبت نمیکنم. ب
دیروز اولین روز دانشگاه بود
استادا مهربان و خوب بودن و با اینکه دوتا از کلاسا زود تعطیل شد باز هم خسته شدم (شب قبلش دیر خوابیدم)
جزوه اقتصاد خردو با بدترین دستخط ممکن نوشتم به امید اینکه بعدا خوشگل بنویسم!!  
برسیم به بحث مضخرف غذای سلف که یک دونه کوکو بود:// من نمیدونستم وقتی دارم رزرو میکنم کوکو رو باید چند تا بزنم و الان برام عبرت شد
در کل دیروز روز خوبی بود بعد دانشگاه هم دوستمو دیدم و روزم پر از شادی شد *-*
تحلیل کردن روسای جمهور ایران اسلامی از قبل تا به کنون
درست رأی بدهیم مردم!
 
 
گذر با هفت رئیس جمهور!
             بله هفت رئیس جمهور که درون این چهره ها آدم خوب را از ظاهر نمی توان تشخیص داد،بلکه باید آن ها را شناخت تا بتوانیم آینده را از اینان یا عبرت بگیریم و یا یاد بگیریم که اگر کاری از آن ها اشتباه بوده است را درس عبرت خویش قرار دهیم؛ ولی اگر کارهای خوب و نیکی انجام داده بودند، مانند آنان باشیم یا از آن ها یاد بگیریم!در این مطلب ما بیشتر با ای
امروز به وبلاگ سر زدم و متوجه شدم که حدود ده ماهه که اینجا نیومدم!
تصمیم گرفتم وبلاگ رو با عکسی که دو سال پیش گفتم به روز کنم.
این عکس رو تو محوطه دانشگاه تربیت مدرس گرفتم و برام تداعی گر ساختن در تاریکی و به دور از هیاهو و شلوغی های روزمره بود.
 
 
کودک که بودم » : بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است
بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی
بزرگ است من باید انگلستان را تغ ییر دهم . بعد ها انگلستان را هم بزر گ دیدم
و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم
خانواده ام را متحول کنم . اینک که در آستانه مرگ هستم م ی فهمم که اگر
«!!! روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم
آدمیزاد باید در طول زندگی‌اش تا می‌تواند تجربه کند. آدم نباید به خودش گل بزند، بلکه باید بگذارد دیگران به او گل بزنند. این کار باعث افزایش عزت نفس می‌شود. من اگر مثل خیلی دخترهای دیگر از همان دوران راهنمایی دوستی با پسرها را تجربه کرده بودم، امروز زندگی‌ام طور دیگری می‌بود. اگر از همان سن پایین یاد می‌گرفتم که آدم‌ها چگونه دروغ می‌گویند و یاد می‌گرفتم که دروغگوها و ریاکاران چه شکلی هستند، آن وقت در 27 سالگی طور دیگری به آدم‌ها اعتماد می
علامه حسن زاده آملی (حفظه الله):
برادرم! حرف این و آن را مزن، دم فروبند و تماشا کن. بنگر و عبرت بگیر. به فکر خود باش. دست توسل به دامن خاتم اوصیاء و اولیاء امام زمان مهدى موعود حجه بن الحسن العسکرى (علیه السلام) دراز کن که گردنه هاى سهمگین و هولناک در پیش دارى و آن بزرگوار امیر کاروان است. از افراط و تفریط بپرهیز! اهدنا الصراط المستقیم گوى. از پیروى نفس حذر کن! از اوباش بگریز! به مضمون نامه اى که در پیش تقدیم داشتم عمل کن. به آن چه که شفاها معروض داش
2/ رهبر انقلاب: خدمات انجام گرفته و هماهنگی میان دستگاهها و حضور مسئولان و فرماندهان نظامی در دل حادثه، از نکات قابل توجه بود/ مسئله پیشگیری از ویرانیها و خسارات باید از قبل پیش بینی میشد/ جدای از خسارات، موضوع صدمات روحی و روانی این حوادث بلندمدت و تأثیرگذار است و باید بگونه ای برنامه ریزی شود که به کمترین میزان برسد/ این حادثه باید یک درس عبرت باشد تا در طرحهای آینده از جمله سدسازی ها، راه سازی ها، احداث راه آهن و عمران شهری، همه جوانب دیده
تحلیل کردن روسای جمهور ایران اسلامی از قبل تا به کنون
دُرُست رأی بدهیم مردم!
 
 
گذر با هفت رئیس جمهور!
             بله هفت رئیس جمهور که درون این چهره ها آدم خوب را از ظاهر نمی توان تشخیص داد،بلکه باید آن ها را شناخت تا بتوانیم آینده را از اینان یا عبرت بگیریم و یا یاد بگیریم که اگر کاری از آن ها اشتباه بوده است را درس عبرت خویش قرار دهیم؛ ولی اگر کارهای خوب و نیکی انجام داده بودند، مانند آنان باشیم یا از آن ها یاد بگیریم!در این مطلب ما بیشتر با
تحلیل کردن روسای جمهور ایران اسلامی از قبل تا به کنون
دُرُست رأی بدهیم مردم!
 
 
گذر با هفت رئیس جمهور!
             بله هفت رئیس جمهور که درون این چهره ها آدم خوب را از ظاهر نمی توان تشخیص داد،بلکه باید آن ها را شناخت تا بتوانیم آینده را از اینان یا عبرت بگیریم و یا یاد بگیریم که اگر کاری از آن ها اشتباه بوده است را درس عبرت خویش قرار دهیم؛ ولی اگر کارهای خوب و نیکی انجام داده بودند، مانند آنان باشیم یا از آن ها یاد بگیریم!در این مطلب ما بیشتر با
امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است تزویر با لباس
تقوا و دیانت به میدان می آید تزویر سکه ای دو روست که بر یک رویش نام خدا و
بر روی دیگرش نقش ابلیس است عوام خدایش را میبینند و اهل معرفت ابلیسش و
چه خون دل ها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر
متدین یا ایها الذین آمنوا، آمنوا ...
قطعه ای عبرت آموز از سریال مختارنامه
آیا شما آماده اید که کسب و کار آنلاینی را شروع کنید و کسب درآمد اینترنتی داشته باشید، اما نمی دانید از کجا آغاز کنید؟ آیا می خواهید یاد بگیرید چطور درامد زایی کنید؟ این کار همیشه آسان نخواهد بود و باید به سختی کار کنید و از مشکلات و شکست ها در مسیرتان عبرت بگیرید.

ادامه مطلب
یکی از رفتارهایی که دست خودمون هم نیست و از ما زیاد سر می زنه
اینه که تو جمع که قرار می گیریم یا تو مهمونی ها
شروع می کنیم به تعریف کردن از خود و دستاوردهامون در زندگی
پشت سر هم از موفقیت هامون می گیم
...
تجربه نشون داده این مدل رفتار، تقریبا اکثریت رو از آدم فراری می کنه
این نوع آدم ها اصلا جذاب نیستن و کسی دوس نداره به حرفاشون گوش بده
تو جمع هم اگه دقت کنید همه از دورشون به یک بهونه ای پراکنده میشن و میرن جای دیگه ای می نشینن
...
حتی در توصیه های سخ
دکتر مشهور و موفقی که سه تا زن گرفته بود مورد سرزنش زن مسنی که مریضش بود قرار گرفت:
زن مسن گفت تو که دکتری با فرهنگ و روشنفکری پس چرا سه تا زن گرفته ای؟
دکتر در پاسخش گفت اولی دختر عمویم بود و آنرا بخاطر رضایت پدرم گرفتم.
دومی هم دختر دائیم بود و آنرا بخاطر رضایت مادرم گرفتم.
سومی را خودم خواستم و برای رضایت دل خودم گرفتم.
پیرزنه گفت بیا منو هم بخاطر رضای خدا بگیر.... 

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام 
امروز سر جلسه کنکور ارشد 98 بودم که تصمیم گرفتم بیام یه وبلاگ درست کنم و کار های روزانه ی خودمو توش بنویسم 
این که چه اتفاقاتی افتاده ، چه تصمیم هایی گرفتم ، چه کار هایی کردم و...
برای همین چون این اولین پست منه نمیخوام زیاد بنویسم
و میخوام برم بخوابم که صبح یه سری تصمیم هایی باید درباره کانال های تلگرامی پارچه فروشیمون بگیرم 
چون الان شبه و ذهنم خسته هست میزارم صبح ساعت 7 یا 6 بیدار شم و تصمیم بگیرم
قربون شما محمدرضا
سلام بچه ها ، این مدتی که تصمیم گرفتم وبلاگمو فعال کنم فکرم بد مشغول شد ، تصمیم گرفتم دیگه نیام ،تا بعد کنکور م ، اون موقه میامو یه خبر خوش میدم ، 
لیمو امیدوارم فعال باشی همچنان ، قدیمی ترین دوست وبلاگی من ، (فکر کنم چیزی حدود ۴ سال پیش اولین بار به وبت اومدم ، ). فقط یه چیزی رو از طرف من بخاطر داشته باش ، بدترین ادم ها هم ویژگی های قابل ستایش دارن ، و بهترین ادم ها هم ویژگی های منفی دارن ،، به هر حال نباید غافل شد ❤❤ 
خداحافظ همه تا مرداد ماه ، 
سلام.
اول اجازه بدین خودم رو معرفی کنم.
من افرا هستم.۲۲ سالمه و دانشجوی ترم دوم روانشناسی‌ام
اما خب...شدیدا عاشق آشپزی‌ام.متاسفانه با ساعات دانشگاهم جور نیست و نمیتونم کلاسای آشپزی برم.بنابراین یه تصمیمی گرفتم!
تصمیم گرفتم یه کتاب آشپزی خفن بگیرم و از اول تا آخر دونه دونه بپزمشون
و بعدم بیام اینجا به شما توضیح بدم که چطور اون غذا رو درست کردم و نتیجه‌ی نهاییش چی شد.اینجوری هممون با هم آشپزی یاد میگیریم
خب خب،تا وقتی که من یه کتاب خفن‌پیدا ک
بنام خدا
ما باید بفهمیم چه بلایی
بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی علیه    السّلام، آقازاده ی اول دنیای
اسلام و پسر خلیفه ی مسلمین، پسر علی علیه السلام، در همان شهری که پدر
بزرگوارش بر مسند خلافت می نشست، سر بریده اش گردانده شد و آب از آب تکان
نخورد!       
ادامه مطلب
واسه اومدن زمستون لحظه شماری می کنم. نه که به اندازه ی کافی سرما ندیده باشم یا که مهر پر مهری به دلم نشسته باشه نه. دلم یه خواب زمستونی می خواد که بگم فکر زمستونم بوده تا حالا. بعضی غما رو نه میشه شست نه میشه با فیلم و سریال روفوش کرد. باید صبر کرد و صبر کرد و یا نه خوابید. خواب خیلی خوبه! احتمالا اولین خرسی که به فکر خواب زمستونی افتاد دل پر ملالی داشت و سرمای زمستون رو بهونه کرد.
یه دستمال گرفتم دستم و گرد و خاکش رو گرفتم. حالا وقت خواب زمستونیه ...
قبلا خونده بودم که خدا هیچ کدوم از خواسته های بنده هاشو بی جواب نمیذاره
واقعا هم درکش کرده بودم اما این دفعه توی شرایطی که چاره نداشتم خیلی با خدا حرف زدم و ازش خواستم واقعا کمکم کنه
امروز جواب دعامو گرفتم و واقعا خوشحال شدم...یاد گرفتم هیچکس ارزش این که بهش رو بزنی و نداره و فقط فقط یه چیزی و باید از خودش بخوای اگه میخواست بهت نده خودش دعوتت نمیکرد
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را مگه میشه دعوتت کرده باشه و جوابتو نده آخه مگه داریم
 
◀واقعه جانسوز عاشورا در کربلا دردناکترین و سوزناکترین اتفاق عالم هست،هر سال که میگذرد نه تنها قدیمی و تکراری نمی شود،بلکه هر سال همان حس و حال اتفاق تازه را دارد.
◀عاشورا آینه تمام نمای درس عبرت،ایستادگی،وفاداری،ولایت و شجاعت هست.
هل مِن مدّکر؛ آیا پند گیرنده ای هست؟
میتوان به همه چیز با چشم عبرت و پند آموزی نگاه کرد.دوستی میفرمود: چند باری پیش آمده که در اوج مشکلات و فشارهای فکری و روحی، نوع رفتار کودکم باعث شده آن مشکل فکری برایم حل و آسان شود.نوع رابطه و وابستگیِ کودک به پدر و مادر، بسیار الگوی خوبی برای درس گرفتن جهت «چگونگی رابطه‌ی ما با خداوند» میتواند باشد، چرا که خداوند ارحم الراحمین است، و محبت و رحمت پدر و مادر، پرتویی از محبت بیکران الهی است.و قرآن حکیم، قرن
رسولخدا ص فرمود هرکه خدا را شناخت وبزرگداشت زبانشرا ازسخن بیهوده نگهدارد و شکمش را از خوراک زاید بر احتیاج باز دارد و نفس خودرا با روزه و قیام ریاضت دهد اصحاب گفتندیا رسول الله پدران ومادران ما بغدایت اینهااولیا خدایند فرمود اولیا خدا خاموشی گزیدند خاموشی انها ذکر بود و نگریستند و نگاهشان عبرت بود وسخن گفتند و سحنانشان حکمت بود در میان مردم راه رفتند وراه رفتنسان برکت بود اگر نبود که اجل و مرگشان در روز معینی نوشته شده بود از ترس عذاب و شو
عارف را به عکاسی و فیلترهایی که ساخته می‌شناسم. مهربان است و برای دوستی ارزش قائل است. از نظر او رشت، شهری‌ست سرزنده. لنگرود را مناسب عیاشی می‌داند. عاشق این است که جمعه‌ها به چمخاله برود و فریدون فروغی گوش کند. دیشب بعد از پایانِ تورِ رشت‌گردی، حس کردم مردی جوان به من زل زده. سرم را بالا گرفتم. عارف بود! چشم‌هایم گرد و دهانم باز شد! هنسفری را از گوشم درآوردم و او را در آغوش گرفتم. همراه دو نفر از دوستانش بود. نام‌هایشان را یادم نیست، ولی یک
کسیکه میحواهد بداندعلت ترقی یک ملت چیست  اولا  بایدزیرکی وروش بینی داشته باشد پس  اشخاص کند فهم خرف و کودن. نبایدتوقع درک این معنی کنند ثانیا بایدطریق  رسبدن بحفابق را که استنتاج  مطلوب از روی. مقدماتست بداندواز طرز استدلال. اگاه باشدتا در وادی مغالطه نیفتد ثالثا باید عبرت شناس باشد یعنی دقایق و نکاتیکه در رفتارو کرداردبگران می بیندو  نتیجه خوب یا بدی که بر انها مترتب  میشود بتواندتشخیص دهد  رابعااز روشو طریقه پیشینیان که در ترفی قدم نه
یکی از بچه ها زنگ زده  بعد با حالِ داغون 
من خندم گرفته بود
واقعا نمیدونم چرا؟
هرچی میگفت میخندیدم اونقد ک خندیدم بازم مثلِ دیروز سر درد گرفتم
الانم هی میخندم
واقعا رد دادم ! 
اونقد که به زندایی مامانم خندیدم دیگه حالم بدِ ، البته اون داشت منو خر میکرد منم حالشو گرفتم
سردرد نمیدهد امان ،خنده مرا رها نمیکند!
خوابمم میاد، 
مهمان چیزِ خوبی نیست!!!!!! 
همه میدونن من از مهمون بدم میاد وقتی میخوان‌برن میگن مرده زنده مارو فحش نده منم میگم سعی میکنم
ده‌بیست گیگ، کورس از MIT و مکتب‌خونه گرفتم دیشب. یه کورس ماشین‌لرنینگ گرفتم. مال شریف. خیلی خوبه. حرکت جالب دیگه شریف این بود که ریسورس‌ها و تکالیف و برنامه‌درسی و ایناش رو، تو سایت هر دانشکده میذاره. راحت میتونم یه سه‌واحدی ماشین‌لرنینگ رو بگذرونم.
پیش‌نیازاش لینیرالجبرا و آمارواحتماله. و بازم میلنگم توشون. امیدوارم به واسطه دوست داشتن این کورسه، بشینم جبرخطی و آمار‌و‌احتمال بخونم.
کورس نوروی MIT هم کامل گرفتم. کندلم تورقی میکنم گه‌گا
قصه نوح علیه‌السّلام
یک
 در اخبار است که ابلیس لعنت‌الله از عذاب بترسید. قصد کرد که در کشتی رود. همی‌بود تا آخر چیزی که در آنجا شد خر بود. ابلیس دست در دنبال وی زد و آب غلبه کرد. نوح حمار را گفت: «درآی پیش‌ از آنکه هلاک شوی.» و ابلیس نمی‌گذاشت. نوح گفت: «درآی ای ملعون» حمار را، ابلیس درآمد و در گوشه‌ای بنشستن. نوح ندانست تا آنگه که اهل کشتی را در کشتی راست می‌نشاند ابلیس را دید. گفت: «ترا ای ملعون، کی درین‌ جای آورد؟» گفت تو. نوح گفت: «من ترا کی
 
 
پدر دندان پزشک بابا چند ماه قبل بر اثر آلزایمر فوت شد. پدر با وجود بیماری همیشه جلو انسانهای خندان،خندان است. من سوم شخصی بودم به تماشا یک عشق ناب نگاه حسرت و ستایش پزشکنگاه پدرانه پدریکهو دکتر خواهش کرد و دوربین دست گرفتم و از دکتر و بابا عکس گرفتم خدا خدا خدا
 
 
 
 
انقلاب مارسیده برشکوه وافتخار/وقت هم عهدی رسیده بانوای کردگار/پیروی ازولایت شدنگارستان عشق/گشته دستاوردایران بهردنیاآشکار/یادمان برامام وبرشهیدان هر کجاست/جنگ ماباشروباطل عبرت درروزگار/رهبرفرزانه مااز تبار فاطمی است/بهردشمن آن کلامش مثل تیغ ذوالفقار/مشکلات کشور ما چاره اش دروحدت است/شیعه باشور ولایت بهردنیا بیشمار/دررکاب مهدویت رهبرو یاران اوست/این بصیرتهای ملت بهردشمن ناگوار/
زمان می‌دهم. اما این غم مثل دملی چرکین و دردناک افتاده به جان پوستم. دندانپزشکی که عقلم را کشید گفت باید به بافت زمان بدهی تا بهبود پیدا کند. اما این غصه هر شب من را از درد به گریه می‌اندازد. پانزده سالم بود که آبله مرغان گرفتم. تمام بدنم تاول‌های گنده آبدار زده بود. زمستان بود. همین طرف‌های سال و خیلی سردم بود. صبح تا شب دم بخاری بودم. همه می‌گفتند گرما باعث می‌شود جای تاول‌هات بماند. برایم مهم نبود خال‌خالی شوم یا نه. فقط می‌خواستم زودتر خ
****شعر کودکانه راز و نیاز با خدا****پیش از طلوع خورشید
وقتی سپیده سر زدوقتی پرنده‌ی شب
از بام خانه پر زدبر خواستم من از خواب               
رفتم وضو گرفتمدست دعا گشودم
یاری از او گرفتماز پشت بام مسجد
آمد ندای توحیدبار دگر به دلها
نور نشاط بخشیدمن جانماز خود را
آهسته باز کردمآنگاه با خدایم
راز و نیاز کردم
دوست دارم نوشتن رو دوباره ادامه بدم اما همچنان اینکه کی میخونه، برام مهمه.
بعضی حرفا رو هیچ جا نمیتونم بگم اما دوست دارم ردی ازش بمونه برای آینده؛ هم از جهت خاطره و هم برای عبرت.
از این به بعد تمام پست‌ها رمز‌دار خواهد بود.
از دوستانی که وبلاگ من رو میخونن و مطالب رو دنبال می‌کنن خواهش می‌کنم آدرس وبشون رو به صورت خصوصی بذارن تا رمز ثابت مطالب عمومی براشون ارسال بشه.
مطالبی که شخصی باشن هم به نحو دیگه‌ای توی عنوانشون مشخص میشه.
ممنونم از د
 
قرآن کریم، مراحل سه‌گانه حیات انسان را این گونه بیان فرموده است: «این خدای بزرگ است که، شما را از نطفه ضعیف آفرید و در شرایط ضعف و ناتوانی پرورش داد. بعد دوران قدرت و جوانی به شما بخشید و سپس روزگار ضعف و پیری را برای شما مقرر داشت.» بنابراین، دوران سالمندی، مانند دوران کودکی و جوانی، یک سیر طبیعی جهان خلقت انسان و در واقع، مرحله پندپذیری، عبرت آموزی و به‌کارگیری تجارب دوران‌های گذشته است.
ساعت 00:49 دقیقه سه شنبه یکم برج 11 نودوهشت
تصمیم گرفتم پاک بشم.تصمیم گرفتم تسلیم بشم و برای همیشه پاک بمونم
خیلی فردا پسفردا اینروز و اونروز کردم خیلی زمان از دست دادم ولی اینبار بخاطر بچم و زنم و زندگیم شروع میکنم
از همین الان تا همیشه.هیچوقت نمیگذارم وسوسه و ناراحتی های روزگار گولم بزنند.همه چی در گذره و تمام احساسات زود گذر، میخوام تسلیم بشم و پاک بمونم... میجنگم تا سالم بشم دوباره و شادی و سلامتمو بدست بیارمو با هیچ چیزی عوضش نمیکنم
شروع شد..
قبلا حقوقمو که میگرفتم
با سونیا میرفتیم شهریار و کل خیابونا و مغازه هارو
میگشتیم 
قبل تر ازاونم با مامان اینکارارو میکردیم
انگار من عادت کرده بودم که تنهایی خرید نرم
تنهایی پیتزا نخورم
روزگار کاری کرد که من مجبور شدم یاد بگیرم 
که تنهایی برم کل شهریار و بگردم وخرید کنم 
یاد گرفتم وقتی تنهایی از جلوی پیتزا فروشی مورد علاقم رد شدم
به خودم نگم نه بزار دفعه بعد سونیارم بیار 
انگار خودم واسه خودم این قانونو گذاشته بودم که حق
ندارم تنهایی از چی
1
بسم الله الرحمن الرحیم
 
این وبلاگ در تاریخ 23 دی 1398 راه اندازی شده است.
هدف از این وبلاگ جمع آوری عبرت ها از آیات قرآن کریم است . بنده در طول سالها احساس نیاز کرده ام که آیات قرآن را بیشتر بشناسم و در مورد تفسیر ها و درس هایی گوناگونی که میتوان از هر آیه برداشت کرد یک دانشنامه شخصی داشته باشم. به امید خدا این وبلاگ تمرکز روی این مسیر خواهم داشت و اوقات زیادی که صرف اتلاف در فضای مجازی و کارهای بیخود میشود را در جهت قرآن سرمایه گذاری میکنم. ان شا
چن روزی میشی ک عادت کندنشونو ع سر گرفتم..:)
باید برم دوباره کچل کنم ..
تولد دلاراس فردا ...
شاید براش تولد گرفتم ...
قلبم پره خونه و نمیتونم حتی یه لبخند بزنم..
من اشتباه کردم...
تو رابطه رفتنم اشتباه بود...
راه برگشتنی نیس و خودمم دیگه فقد میخوام بگذرم...
من همینم ..
همیشه ادم بده منم ...
همیشه بدترین کارا رو من میکنم :)
حقمه:)
مدارا کردنمه ک بم ضربه میزنه..
باید صگ شم ...خیلی بدتر ع ادمای دورم :)
باید صگ شم ک بفمی صگا ن تنا زوزه میکشن 
حتی ادم میدرن :)
 
متنفرم ع
برخلاف این چند روز صبح بعدنماز دیگه نخوابیدم رفتم دویدم 
فکرمیکردم الان کسی نیست و خلوته امنیت نداره ولی درکمال تعجب یه عالمه خانم و اقا مسن بودن 
درحال نرمش.
دلم خواست مادرمم ببرم عادتش بدم ورزش صبحا ولی بنده خدا پادرد زندگی براش نزاشته.
هفت و نیم برگشتم نون تازه گرفتم قبل رفتن هم عدسی گذاشته بودم واسه صبحونه
من اومدم دوشمم گرفتم صبحونه ام با مادرم خوردیم این دوتا پسر همچنان خواب موندن
( اینا مرد زندگی نمیشن)

ادامه مطلب
الان که دارم مینویسمچشام پر شده و بغض گرفتم
بغض گرفتم از این رفتارت
من یه قدم ورداشتم
اما تو مطمعنم کردی که باز اشتبا کردم
باشه مسعودم باشه
دیگه نمیام سراغت
بچرخ تا بچرخیم....
هرچقدر دردم بکشم دیگه نمیام
+از همه جا بلاکت کردم جز یه راه
تا اخر این هفته وقت میدم بهت
اومدی اومدی
نیومدی به درکــــــــــــــــــــ
دیگه همه چیو تموم میکنم
بسه دیگه این قدر عذاب بسه واقعا
نامرد عوضی
آخه تو این وضعیت؟؟؟؟
تو این شرایط من؟؟؟؟؟
وای خدآآآآآآآآآ
مسعود من
- مورد پسند بانو قرار گرفتم؟!! هــان؟
من هنوز توی خلسه‌ بودم، وای خدا تن صداش هم چقدر دلنشینه.
دست‌هاش رو توی جیبش فرو برد، نگاهش جدی شد:
- تو کی هستی؟!
لبمو گاز گرفتم و سرم رو انداختم پایین، از استرس کف‌ دستهام عرق کرده بود، جلوم ایستاد و یه نگاه عصبی و پر از حرصی بهم انداخت، از خشم نگاهش ترسیدم و نفسم توی سینه‌ام حبس شده بود و با خونسردی درحالیکه دست‌هاش توی جیبش بود، به یه قدمی من رسید، کلافه لبم رو میگزیدم.
- توی اتاق من چه غلطی میکنی؟...
#کپی
بسم محبوبمدتی پیش موبایل بنده خراب شد و تمام اطلاعاتش حذف شد. از حذف ناخواسته‌ی اطلاعات، احساس کمبود و ناخوشی داشتم. یاد این داستان افتادم:گویند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت. وقتى (زمانی) با کاروانى در سفر بود و نوشته ها را یک جا بسته با خود برداشت، در راه گرفتار راهزنان شدند.غزالى رو به آنان کرد و به التماس گفت: این بسته را از من نگیرید، دیگر هر چه دارم از آن شما. دزدان را طمع زیادت شد، آن را گشودند و جز دفترهاى نوشت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها