نتایج جستجو برای عبارت :

میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد

تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت /تو خیالت راحت می روم از قلبت ،میشوم دورترین خاطره در شبهایت /تو به من میخندی!!و به خود میگویی؛ باز می آید و میسوزد از این عشق ولی برنمیگردم نه !!میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد /عشق زیباست و حرمت دارد " سهراب سپهری "+ میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد فکر نکردن به این چیزیه که اشتباه خیلی از آدم هاست
آدم است دیگر انقدر به دنبال خوشبختی از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا میرود که هرکس در آن ساعت از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا برود اورا در حال رفت و آمد از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا میبیند
+++++
یه زیر خاکیِ دیگه. یه زمانی هم مینی‌مال مینوشتیم. ای تُف به این گذرِ زمان link
بخیز آنجا که آنجا را بسازیبخیز اینک زمان روح‌تازی 
سلوک عاشقان دانی چه باشد؟رهایی از جهانهای مجازی
بخیز از جامه‌های سست زیرینبخیزی تا بسوزی تا بسازی
به دنیا آمدی تا حق ببینیچو باطل دیده‌ای این چیست بازی
برو آنجا که غرب و شرق محوستنه کس داند ز رومی یا حجازی
برو آنجا که آب از عشق جوشدز خون روح بر خود تکیه سازی
رها از نسبت و خویشان خاکیرها از خیر و شرّان موازی
دویی اینجا، برو آنجا یکی شوبرو حلمی چه اینجا نرد بازی
سرزمینی وجود دارد که مردم آن را فقط از روی ترانه ها می شناسند.
مردان و زنانی در آنجا زندگی می کنند که راه آنجا را یافته اند و دیگر هیچگاه دوباره دیده نشده اند.
در آن سرزمین نیستی و زوال وجود ندارد. در آنجا درد و افسردگی شناخته شده نیست، نفرت و گرسنگی معنایی ندارد، همه با آرامش باهم زندگی می کنند و با فراغ بال و بدون زحمت خیلی چیزها به دست می آورند...
ولی در آنجا بخاطر نبودن غم، خوشی هم وجود ندارد! 
  #بر_باد_رفته
✍ #مارگارت_میچل
#نمایشگاه_کتاب 
 
حاج احمد آرام دستش را بالا آورد و به انتهای افق اشاره کرد و گفت:
بسیجی، آنجا انتهای افق است...
من و تو باید پرچم خود را در آنجا، در انتهای افق برافرازیم.
هروقت پرچم را آنجا زدی زمین، آن‌وقت بگیر راحت بخواب... ولی تا آن زمان نه!
 شیرِ در زنجیر اسرائیل، جاویدالاثر
حاج_احمد_متوسلیان
داستان: آنا دختر تنهایی است که از خانواده خودش دور شده و به نورفولک فرستاده شده تا با خانواده پیر خانم و آقای پگ زندگی کند. او هیچ دوستی ندارد. یک روز بر روی تپه های شنی دختری بنام مارنی را ملاقات می کند، کسی که ظاهرش با باطنش تفاوت دارد و…
ادامه مطلب
با دستم راستم پفیلا می‌خوردم. همان‌طور شروع کردم به آشپزی بدون دست راست. بعد دیدم بد نیست ادامه بدهم و اینگونه شد که یک‌دستی برنج را پختم. قسمت سختش آنجا بود که برنج را از سینی داخل کاسه می‌ریختم و نمی‌دانستم با دستم سینی را در هوا نگه دارم یا خروج برنج از سینی را کنترل کنم. و آنجا که برنج خیس را از کاسه درون قابلمه می‌ریختم و مقدار زیادی ته کاسه چسبیده بود و نمی‌دانستم با دستم کاسه را در هوا نگه دارم یا برنج را به سمت قابلمه هدایت کنم. و آنج
 
باید به دهان تو رجوع کردلبخندت را بوسیدپنجره ی روحت راآنجا که خواب از سر خیالم پراندآنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
 
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟می توان غنچه ای را چیدباز در حسرت دیدنش جان داد؟
 
لبخندت را می بوسمآنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتدحالا آغشته ام کن به روحتیا با من دهانم را شریک شو.
 
"مهسا رهنما"
 
پ.ن1:
اخم هایت را که باز کنی
تازه شاعرانگی ام گل می کند...
 
"امیر ارسلان کاویانی"
 
پ.ن2:
سال بد رفت و من زنده شدمتو لبخندی زدی و من
شب‌های سرد و طولانی را محبوب من
بگو چگونه از سر بگذرانم
وقتی در آن دورتاریک، کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرم 
صدایم می‌کنی
مرا به خود می‌خوانی
در چشمانم خیره می‌شوی 
برای لحظه‌ای گذرا
می‌گذاری به تماشایت بنشینم
وقتی‌که باد می‌پیچد در گستره‌ی بازوانت و نوازش می‌کند نازکای بی‌رنگِ گردنت را.. و می‌پیچاندم در آنجا و می‌میراند مرا.. 
 آنجا که مهمان از نفس‌افتاده و از راه دورآمده‌اش منم و جز آنجا همه‌چیز ملال است و سکوت..
آنجا که چشم اگر بینداز
خانم های عزیز، هیچ دلیل منطقی‌ای برای اینکه شما به استادیوم نروید در نظر من وجود ندارد. اما باید بدانید استادیوم هیچ چیز خاصی ندارد! جز هر ثانیه چهل و هفت مدل فحش شنیدن، دود سیگار و امثالهم... اصلن خود فوتبال چه چیز خاصی دارد که تماشای آن داشته باشد؟ دارم در رابطه با لیگ ایران صحبت می‌کنم... ! 
که البته این حرف ها را گوش شما بدهکار نیست! آدمی عادت دارد بدود به سمتی که آن را ممنوعه می‌خوانند! و وقتی به آنجا می‌‌رسد متوجه می‌شود عن خاصی آنجا نی
آنجا یک قهوه خانه بوداما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای،چرا؟ ، دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟!
عجله، همیشه عجلهکدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه ی  رسیدن به زندگی،همیشه زندگی را کشته ام...
(محمود دولت آبادی)
کاش دنیایی بود که درش رنج و غم نبود و همراه تو میشد به آنجا رفت... درسته بهشت اتفاقات هیجان انگیز نداره و لذت کشف چیز تازه ای ما رو به شوق نمیاره... درسته به نظر میرسه در آنجا زندگی کسالت آوری جریان داره، اما همین که "رنج" نیست، کافیه برای اینکه بهشت باشه...
 
وقتی مژی گم شد : داستان دخترهایی آرزو به دل مانده، آرزوی سرزمینی مطابق میل شان
 
وقتی مژی گم شدنویسنده: حمیدرضا شاه آبادیانتشارات: کانون پرورش فکری کودک و نوجوان
معرفی:
دخترها در همه جای دنیا مظلوم واقع شده اند. به همین خاطر همیشه دوست دارند کاری کنند متفاوت از شرایطی که در آن زندگی می کنند. هرکس از هرچه دارد راضی نیست.این رمان داستان دخترهایی است که آرزوی سرزمین دیگری دارند مطابق میلشان، چقدر خواندنی و جالب است… وقتی مژی گم شد را از دست ند
بسم ربّ شهدا...
سلام!
این اولین نوشته من در بلاگ بیان هست،و قبلا اینجا وبلاگی نداشتم...
آدرس این وبلاگsarbaz1300 هست،به یاد سپهبد متواضع و شجاعمان...
شهید سلیمانی...به یاد جاودانه مردِ ایل سلیمانی...
و اسم وبلاگ ،فانوسی روی تپه روشن است...
شاید بپرسید،ماجرای تپه و فانوس چیست؟!کدام تپه و کدام فانوس؟!
داستان از آنجا شروع می شود،یک روستا در جنوب استان کرمان،یک روستای کوچک، حوالی رود هلیل...
آنجا یک تپه هست،دورتر از خانه های خشت و گلی و سنگی،تپه ای که روی آ
به دست خود درختی می نشانم به پایش جوی آبی می کشانم
کمی تخم چمن بر روی خاکش برای یادگاری می فشانم
 
 
درخت می کارم
 
درختم کم کم آرد بر گ و باری بسازد بر سر خود شاخساری
چمن روید در آنجا سبز و خرم شود زیر درختم سبزه زاری
 
 
به تابستان که گرما رو نماید درختم چتر خود را می گشاید
خنک می سازد آنجا را ز سایه دل هر رهگذر را می رباید
 
درخت می کارم
 
 
به پایش خسته ای بی حال و بی تاب میان روز گرمی می رود خواب
شود بیدار و گوید : ای که اینجا درختی کاشتی روح تو شا
چوبی که به ساخت یک گیتار می رود ، خواه آکوستیک باشد یا برقی ، نکته بسیار مهمی است که باید در نظر بگیرید. ویژگی های اصلی گیتارهایی که از چوب ساخته شده اند ، بدنه است که بزرگترین قسمت گیتار است ، از آنجا که صدا از آنجا سرچشمه می گیرد ، و گردن و انگشت ، جایی که پیماها در آن قرار دارد. انواع چوب هایی که در این قسمت از گیتار مورد استفاده قرار می گیرند ، بر صدا ، وزن ، تن و ظاهر کلی گیتار تأثیر می گذارند و آن را به بخش بسیار مهمی از فرآیند ساخت (و نوازندگ
گوگل مپ را باز می‌کنم و  نگاه می‌کنم به خط‌هایِ سیاهی که مرزهایِ کشورها را مشخص کرده است. دقت می‌کنم که ببینم کدام کشور به کدام کشور نزدیک تر است و کدام
از کدام دور تر. مساحت کدام بیشتر به نظر می‌رسد و کدام کمتر. کدام سرسبز
تر است و کدام نه. کمی بیشتر زوم می‌کنم به درونِ کشوری در آسیایِ شرقی، و به دنبالِ شهری می‌گردم که حتی اسمش را
هم نمی‌دانم. مشخص نیست فاصله‌ام با آنجا چقدر است و
اگر پاسپورت و ویزا و ماشینِ نداشته‌ام ردیف بود، دقیقاً چ
و تو چه میدانی که در برابرت چه اتفاق هایی رخ خواهد داد!
دیشب خنده و کیک 'ز'... و امشب اشک و گریه هایش
روزی افسردگی مهاجرت... و سال ها بعد آرامش یافتنم در همانجا و خو گرفتنم با آنجا(مهاجرت با خانواده ام) 
روزی شهری که ورود به آنجا برایم طعمی تلخ دارد... و مدت ها بعد همان شهر که می شود سودای سرم(مهاجرت تحصیلیم) 
روزی زندگی بی غم و در آسایش در وطنم... و سال های عادت نکردنم به دوری از وطن و دوباره الان، من، که هنوز هم تشنه خاک وطنم (مهاجرتی در نوجوانیم) 
روز
محسن بن حسین علیهما السلام جنین بی‌گناهی که به مانند عمویش محسن بن علی علیهما السلام به دست طاغوت‌های زمانه سقط و شهید شد
شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال می‌نویسد:
دیگر واقعه سقط جنین است که در کنار حلب واقع شده.
حموی در معجم البلدان گفته است: جوشن کوهی است در طرف  غربی حلب که از آنجا برداشته می‌شود مس سرخ و آنجا معدن او است، لکن آن معدن از کار افتاده از زمانی که عبور دادند از آنجا اسرای اهل بیت حسین بن علی علیهما السلام را؛ زیرا که در میان
من آن‌جا بودم. می‌توانستم از دیوارها رد شوم. میتوانستم از ساب آقای اوه هم تند تر حرکت کنم. می‌توانستم کله بکشم وسط داستان به گربه‌ی مظلوم کنار گاراژ خانه ی پیرمرد لبخند بزنم و به سگ بی ادب چکمه‌ی زمستانی، زبان درازی کنم. من آنجا بودم. درست میان صفحات کتابی که اسمش مردی به نام اوه بود و فردریک بکمن آن را نوشته بود. کتابی که در شناسنامه اش آمده از ادبیات سوئدی است و در مقدمه اش آورده شده که فردریک بکمن همسری ایرانی، به نام ندا ازدواج کرده است و
آینه چشمانت مرا مسخ خودش ساخت
 
من در آنها چیزی را دیدم که وصف ناشدنی بود
 
من خودی را دید چون تو و توی را دیدم چون من
 
من که بودم گه مسخ در آینه چشمانت به نظاره نشستم
 
و در آنها خدایی را دیدم که مرا مهربانانه دوست میداشت
 
من خدایی را دیدم که سرای زیبایهایی بی پایان بود
 
من در آنجا ندای را شنیدم که نا گفتنیست
 
من در آنجا بودم و خودی را دیدم
 
آری آن من بودم
 
منی که بی نهایتها را به نظاره نشسته بودم
 
بی نهایت عظمت
 
بی نهایت شکو
 
بی نهایت بزرگ
کرشمه ی خسروانی: عاشقانه ای پیچیده ولی جذاب
 
کرشمه ی خسروانی : سیدمهدی شجاعی
معرفی:
داستان از آنجا شروع می شود که مردی با همسرش برای تفریح کنار رودخانه ای می روند و زن به خیال اینکه آنجا کسی نیست شالش را برمیدارد. اتفاقا مردی که آنجا پنهان شده بود آن زن را می بیند و یک دل نه صد دل…این داستان پیچیده و زیبا را با خواندن کتاب پی بگیرید.
بریده کتاب:
رفته بودم که به آهو کمند بیندازم که به کمند آهو درآمد. آهوی زنده می خواستم که از قهاری احمقانه، صید آ
خواجه عبدالله انصاری :
بدان که خدای تعالی در ظاهر، کعبه ای بنا کرده که او از سنگ و گل است و
 در باطن کعبه ای ساخته که از جان و دل است. آن کعبه ساخته ابراهیم خلیل است و این کعبه بنا کرده ربّ جلیل است. آن کعبه منظور نظر مؤمنان است و این کعبه نظرگاه خداوند منان . آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم. آنجا مروه و عرفات است و اینجا محل نور ذات.
Madredeus - O Pastor
https://www.aparat.com/v/FhUjP
ترانۀ چوپان از "مادرِدیوس"
آه هیچ کس بازنمی گردد
به آنچه که رها کرده است
هیچ کس چرخ بزرگ را متوقف نمی کند
هیچ کس نمی داند که کجا رفته است
آه هیچ کس به خاطر نمی آورد
درباره ی چه رویا دیده است
و آن پسربچّه به شیرینی می خواند
ترانه ی چوپان را
در آنجا هنوز می سوزد
قایق خیال
و رویای من دیر می پاید
روح را گوش به زنگ نگاه می دارد
در آنجا هنوز می سوزد
قایق خیال
و رویای من دیر به پایان می رسد
بیداری چیزیست که من نمی خواهم
در آنجا
خیلی چیزها قرار بود ،بنویسم
ولی حالِ نوشتن ندارم. اوضاع روبراهه. این منم که روبراه نیستم! آن‌هم موقعی که باید روبراه باشم. ولی ظاهرم که روبراه است، همین کافی‌ست برای آنهایی که همین‌قدر از من می دانند.  این‌روزها ذهنم توی جاهای دور می گردد. جاهای خیلی خیلی دور! دور ولی نزدیک. خودم را به امان خدا سپرده‌ام، خدا را هم به خودش..منتظر اتفاقی هستم که خیلی زودتر از تصورم می‌افتد، اتفاقی که یک‌بار تمام و کمال متلاشی‌ام کند و خودم را  برای همیشه به
خانومه تو پارک، در حالی که لیلی هاپو هاپو گویان خودش رو به سگش رسانده و نازش می‌کرد، با لبخند ازمن پرسید که کجایی هستیم.
گفتم: ایران
گفت: پناهنده‌اید؟
گفتم: نه، همراه همسرم آمدیم که اینجا کار می‌کند، برای یک شرکت آلمانی :)
از آنجا که من و لیلی همچنان سگ زیبایش را نوازش می‌کردیم، مکثی کرد و ادامه داد: جالبه شما یا دخترتان با سگ مشکلی ندارین، تا جایی که می‌دونم در کشورهای اسلامی سگ نجس محسوب می‌شود...
گفتم: در تهران، دخترم را می‌بردم مدرسه طبی
قاصدک! هان، چه خبر آوردی ؟از کجا وز که خبر آوردی ؟خوش خبر باشی، اما،‌ اماگرد بام و در منبی ثمر می گردیانتظار خبری نیستمرانه ز یاری نه ز دیار و دیاری باریبرو آنجا که بود چشمی و گوشی با کسبرو آنجا که تو را منتظرندقاصدکدر دل من همه کورند و کرنددست بردار ازین در وطن خویش غریبقاصد تجربه های همه تلخبا دلم می گویدکه دروغی تو، دروغکهفریبی تو، فریبقاصدک هان، ولی … آخر … ای وایراستی آیا رفتی با باد ؟با توام، آی! کجا رفتی ؟ آیراستی آیا جایی خبری هست هن
 
شک نباید کرد که انقلاب به هنر نیازمند است وهنر انقلاب از آنجا که باید حامل مفاهیمی نو وقهراً نا آشنا باشد ، واز آنجا  که باید با همه معارضه ها وخصومتها یی که هیچ انقلابی  از آن مصون  نیست ، در گیر شود و ازآنجا که باید معارف نوین را در ذهن ها راسخ وماندگار سازد ، ناگزیر باید هنری ممتاز وفاخر وپیشرو باشد .
 
ادامه مطلب
با سلام...من علی رضا دهقان زاده هستم ما در یک روز به کتابخانه عمومی رفتیم با زعیمیان و بابایی و من و معلم رفتیم کارمان که آنجا تمام شد معلم گفت بیایید برویم مغازه آقای توکلی کتاب بخوانیم ما هم قبول کردیم و رفتیم آنجا که رسیدیم کتاب های رنگا رنگ آنجا بود من و بچه ها کتاب ورداشتیم وشروع  به خواندن کردیم فکر کنم بابایی هم کتاب خواندن را خیلی دوست داشت چون داشت زیاد کتاب میخواند همان موقع ابراهیمی به جمع ما اضافه شد و او هم کتاب خواند بعد از چند سا
سلاموقتی آن شب درمانده بیرون آمدم به جزء ماه و ستارگان هیچ کس را در آنجا ندیدم، شاهد من تیر چراغ برق و سوسک سیاه شب گرد بود. از بچگی به من گفته بودند که این سوسک ها کور هستند. همیشه دلم به حالشان می سوخت همانگونه که دلم به حال خودم می سوزد. مثل هر زمانی که پر می شوم از اتفاق ها و از همه چراها، مثل هر وقتی که خالی نمی شوم از این گلایه ها. تو خوب می دانی مغرور نیستم ولی غرور دارم؛ هر بار که آمدم تو را ندیدم، اصلاً هیچ دخلی به چشم های ضعیف و آستیگمات ند
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
 
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
 
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی* می‌آید
 
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید
 
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید
 
جرعه‌ای ده که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید
 
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هن
   حسین(ع) دیگر هیچ نداشت که فدا کند جز جان که میانِ او و ادایِ امانت          ازلی فاصله بود...
    و اینجا سدرةالمنتهی است.نه...که او سدرةالمنتهی را آنگاه پشت سر نهاده         بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدرةالمنتهی              همسفر معراج انسان است...
     سدرةالمنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است...عقلِ بی اختیار...
     اما آلِ کساء، ساحتِ امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمیدهند        که هیچ ، بال میسوزانن
شوپنهاور: هر نفسی که فرو می‌بریم، مرگی را که مدام به ما دست‌اندازی می‌کند، پس‌می‌زند… . در نهایت این مرگ است که باید پیروز شود زیرا از هنگام تولد، بخشی از سرنوشت ما شده و فقط مدت کوتاهی پیش از بلعیدن طعمه‌اش، با آن بازی می‌کند.بااین‌همه، ما تا آنجا که ممکن است، با علاقه‌ی فراوان و دلواپسی زیاد به زندگی ادامه می‌دهیم، همان جور که تا آنجا که ممکن است طولانی‌تر در یک حباب می‌دمیم تا بزرگ‌تر شود، گرچه با قطعیتی تمام می‌دانیم که خواهد تر
از بچگی به داستان‌های ماورایی علاقه داشتم و سرم برای این
چیزها درد می‌کرد... امکان نداشت که کتابی در این زمینه منتشر نشود و من آن
را نخرم و با ولع نخوانم و تا یک هفته هم از ترس نخوابم.

آری، من از همان ابتدا دنبال این چیزها بودم و ظاهرا بیراه
نگفته‌اند که اگر دنبال چیزی بروی، قدرت و نیروی کائنات هم آن چیز را به
سمت تو خواهد کشاند... برای همین، اتفاقات زندگی من در سنین بیست و یکی -
 دو سالگی شروع شد و مسیر زندگی‌ام را تغییر داد.

خوب به خاطر دار
بهترین هولدر موبایل اگر رانندگی می کنید ، نباید از تلفن خود استفاده کنید. در آنجا ، من آن را گفتم متأسفانه ، تقریباً هیچ کس این توصیه ها را رعایت نکرده است ، خود من نیز آن را شامل می شد. از آنجا که باید نقشه ها را مشاهده کرد ، پادکست ها باید پخش شوند ، پیام های متنی باید به آنها نگاه شود (اما هرگز به آنها پاسخ داده نمی شود ، مگر اینکه از طریق صدا) و غیره.
اما بیایید با آن روبرو شویم: این بسیار خطرناک است.
استفاده از تلفن خود هنگام رانندگی کار سختی ا
شبی که حزب منفجر شد اصلا قرار نبود آن همه جمعیت آنجا باشد، به صورت معمول باید ده – پانزده نفر آنجا می بودند. بقیه را خود کلاهی دعوت کرده بود، هر کسی را که می دانست وزنه است حتی عضو حزب نبود [مثل شهید منتظری] به بهانه ای کشیده بود آنجا. گفته بود امشب آقای بهشتی می خواهد سخنرانی مهمی راجع به مسائل اقتصادی ایراد کند. لذا در آن شب خیلی ها به آنجا رفتند.
حتی آقای بهشتی هم نمی دانستند که چرا این همه جمعیت آنجا آمده است. بعد از اقامه نماز وقت برای سخنرا
داریم می رویم. اما من می نویسم. آنجا هم می نویسم. در کره ی ماه هم می نویسم. می نویسم چون نیاز دارم. می نویسم چون مطمئنم آنجا حتی با دیدن یک صحنه ی کوتاه هم متنی به ذهنم می رسد. باید بنویسم. باید تمرین کنم. روزی یک ساعت باید بنویسم و چندین ساعت بخوانم. من کسی بودم که موقع امتحان های ترم شب ها بیدار می ماندم تا کتاب بخوانم و روزها برای امتحان فردایم تلاش می کردم. من کسی هستم که در زنگ ریاضی کتاب می خوانم. زنگ ادبیات کتاب می خوانم. زنگ علوم کتاب می خوانم
خیلی دل می خواهد دل کندن از دنیا
خیلی دل می خواهد 
که داشته هایت برابر با نداشتن شود
خیلی دل می خواهد
دل دل نکنی برای وقتِ رسیدن به خواسته هایت
خیلی دل می خواهد که
نرسیدن ها حالِ دلت را دگرگون نکند
خیلی دل می خواهد که
ماندن و رفتن ها در تو اثر نکند
خیلی دل می خواهد که
صورتِ عزیزت را به خاک بزنند
و توببینی و از اعماقِ دلت
رهایش کنی و بروی
خیلی دل می خواهد که
حرف ها بشنوی از همه کس و
انگار نه انگار که چیزی شنیدی
خیلی دل می خواهد که
دنیا بی رنگ شود بر
و قال (علیه السلام): لَا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ، کَمَا أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْل.
شناخت جایگاه سخن و سکوت (علمى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: در آنجا که باید سخن گفت، خاموشى سودى ندارد، و آنجا که باید خاموش ماند سخن گفتن خیرى نخواهد داشت.
یکی از بچه های کلاس که از گیلان به دانشگاه ما آمده است در مورد حال و هوای شهرش میگفت. آنطور که شنیدم آنقدر برگ زرد روی زمین میریزد که آدم برای عبور و مرور باید یک تونل بسازد. در یک چشم به هم زدن حجم عظیمی از برگ های پاییزی روی زمین میریزند. با اولین باران پاییزی، قورباغه ها طلبکارانه گوشه مرداب می نشینند و غبغبشان را باد میکنند. اردک ها هم با فیس و شماتت از آب بیرون می آیند و با تبختر راه میروند و خودنمایی میکنند. نمیدانم، اما شنیدم که آنجا گاوها
آنجا که حقیقت چهره‌ی لطف و خنده‌های خود می‌نمایاند و آنجا که حقیقت چهره‌ی قهر و خموشی. در هنگامه‌های تبدیل، در کوره‌های گداز، در راهروهای تطهیر.. چه بسیاران که بروند، چه اندکان که بمانند.
ضربان آبی حقیقت،ضربان سرخ حقیقت.
حلمی | کتاب لامکان
مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟بقال گفت : شش هزار تومان و سیب هشت هزار تومان ...در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و اونیز  در همان منطقه سکونت داشت  . زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد  : موز کیلویی دو هزار تومان و سیب  سه هزار تومان ..زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد وخشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیس
فرش کهنه نما از جمله فرش هایی است که طرفداران بسیار زیادی دارد و از آنجا که فرش کهنه نما به فرش هایی با قدمت بالا بسیار شباهت دارد بسیار قابل توجه است. بسیاری از مشتریان فرش به فرش کهنه نما شده و فرش هایی که در آن ها شدت رنگ کاهش یافته است و کهنگی وجود دارد ، علاقه نشان می دهند. به همین دلیل کسانی که در صنعت فرش فعالیت دارند ، فرش کهنه نما را از فرش نو و جدید تهیه می کنند و با استفاده از روش های خاصی که به آن اشاره می شود اقدام به کهنه نما کردن فرش
چرا برج پیزا کج استبرج پیزا پدیده ای شگرف است.همه ی آن از سنگ مرمر ساخته شده. ضخامت دیوارهایش درقسمت پایین به حدود چهار متر می رسد. این برج دارای هشت طبقه و ارتفاع ۵۵ متراست یعنی درست به بلندی یک ساختمان پانزده طبقه در شهر ما. پلکانی که در داخل دیوار های این برج فراهم آمده سیصد پله دارد. افرادی که این پله ها را می پیمایند از فراز برج منظره ی بسیار زیبای شهر را نگاه می کنند. دریا نیز که در شش کیلومتری آنجا قرار دارد از فراز این برج منظره ی بسیار دل
علّامه آیت الله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس الله نفسه الزکیّة
و مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً*
و کسى که در راه خدا هجرت کند، در روى این زمین مُراغَم کثیرى می یابد. چه تعبیر عالى فرموده است!
«مُراغَم» یعنى جاهاى بسیارى را که در آنجا مىتواند دماغ کفر را به خاک بمالد. نباید در مکّه ماند و گفت: ما نمىتوانیم از دین خود دفاع کنیم؛ آزادى نداریم، زیرا که در تحت ولایت رؤساى قریش هستیم و ا
آنقدر می نویسم و پاک می کنم و می نویسم و پاک می کنم و نتیجه ای نمی دهد و هر روز روی این ها تلنبار می شود و این صدای لعنتی هم هر روز بیشتر از دیروز بی استفاده می ماند که آخرش رودل می کنم... این خط این هم نشان... در حال حاضر تنها چیزی که مرا از منفجر کردن وبلاگ با پست های احمقانه باز می دارد «روز های مرده» است و این امید که فردا باشگاه دارم و آنجا ناخواسته خالی می شوم ...
محققان در ژاپن نوعی جدیدی از کاغذ حافظ محیط زیست و متصل به اینترنت ابداع کرده اند که ضخامت آن فقط یک میلیمتر است. این اختراع «کاغذنانو » نام گرفته و محققان معتقدند با کمک آن می توان طیف وسیعی از اطلاعات را در طبیعت جمع آوری کرد.
این پروژه در انستیتو ISIR دانشگاه اوزاکا و به رهبری تاکاشی کازوگا دانشجوی مقطع دکتری انجام شده است. کاغذ نانوی مذکور سطحی صاف و بافتی مشابه پلاستیک دارد. این اختراع طوری طراحی شده تا در محیط زیست تجزیه شود و نگهداری آن ا
هر روز از هزار و یک نفر می شنویم که باید از محیط امن خود خارج شویم. اما حالت دیگری هم وجود دارد که ما از محیط امن خارج نمی شویم بلکه دیگران وارد محیط امن ما می شوند و آنجا را به محیط ناامن تبدیل می کنند. از سال 95 که برای هزار و چندمین بار به وبلاگ نویسی روی آوردم تا همین دیروز همه چیز را ریز و درشت آنجا می نوشتم. همه چیز که میگویم واقعا منظورم همه چیز است. دیروز که پنل مدیریت را باز کردم یک کامنت از طرف پدرم برایم ارسال شده بود و این برای من ابدا خوش
هر روز از هزار و یک نفر می شنویم که باید از محیط امن خود خارج شویم. اما حالت دیگری هم وجود دارد که ما از محیط امن خارج نمی شویم بلکه دیگران وارد محیط امن ما می شوند و آنجا را به محیط ناامن تبدیل می کنند. از سال 95 که برای هزار و چندمین بار به وبلاگ نویسی روی آوردم تا همین دیروز همه چیز را ریز و درشت آنجا می نوشتم. همه چیز که میگویم واقعا منظورم همه چیز است. دیروز که پنل مدیریت را باز کردم یک کامنت از طرف پدرم برایم ارسال شده بود و این برای من ابدا خوش
_محل دفنم را انتخاب کردم.
_کجا؟
_از این جا خیلی دور نیست. روی یک تپه، زیر یک درخت و مشرف به دریاچه. مکانی آرام. جایی خوب برای فکر کردن.
_قصد دارید آنجا فکر کنید؟
_ قصد دارم آنجا مرده باشم.... به دیدارم میایی؟
_دیدار؟
_فقط بیا و با من حرف بزن. سه شنبه ها بیا. تو همیشه سه شنبه میایی.
_ما مردمان سه شنبه هستیم
_خیلی خب .مردمان سه شنبه. پس برای گفتگو میایی؟.....به من نکاه کن.....سر خاکم میایی؟ به من از مشکلاتت میگویی؟
_مشکلاتم؟
_بله
_و شما جوابم را میدهید؟
هر آنچه
دانشمندان اخیراً دریافته‌اند، یک چاله‌ عظیم در سیاره سرخ وجود دارد که این امر می‌تواند علت از دست رفتن آب در آنجا باشد.
به گزارش خبرگزاری ایسنا و به نقل از تک تایمز، یک چاله در جو مریخ وجود دارد که هر دو سال یک بار باز می‌شود و آب را به فضای بیرون خالی می‌کند.
مشاهدات پیشین نشان داده بود بخار آب زیادی در جو مریخ وجود دارد اما اینکه این بخار آب چگونه به وجود آمده، تاکنون برای دانشمندان یک معما بود. همانند زمین، سیاره سرخ نیز یک لایه میانی در
حرکت هوا
لازم است ، هنگام بررسی حرکت هوا ، بین کل کمیت موجود در گردش ، تمایز قائل شود و نسبت آن که از بیرون یک ساختمان پذیرفته شده است. این مرسوم بود که به عنصر دوم به عنوان هوای تازه اشاره شود ، اما از آنجا که آلودگی به یک شکل یا شکل دیگر ویژگی جو شهری است ، اکنون اصطلاح هوای خارج ترجیح داده می شود. در بسیاری موارد ، ممکن است حجم هوای بیرون وارد ساختمان شده باشد نفوذ ، که در این حالت معمولاً از نظر تغییرات هوا یا حجم اتاق در ساعت گفته می شود ، اما
گاهی بعد از اتمام ساعات اداری قدم زنان به فلان قسمت فلان پارک می‌روم. آنجا گردِ حوض بزرگی پیرزن و پیر مرد ها ورزش گروهی انجام می‌دهند و من این اتفاق را از کمی عقب تر، روی یک نیمکت سبز رنگ دنبال می‌کنم... یکی از پیر زن ها ، دوست ندارم اینطور صدای‌ش بزنم! چرا که خیلی پویا و پر انرژی‌ست! ست ورزشی سفیدی به تن دارد که روی آنها نخل های سیاه است! هر روز رنگ شال‌ش را عوض می‌کند و چهار شنبه ها هم شال سفید... همیشه لبخند دلنشینی به لب دارد و تمام حرکات ر
کیش و جاهای دیدنی و گردشگری

کیش، جزیره‌ای با وسعت ۳۵ مایل مربع است که فاصله‌ای در حدود ۱۲ مایل با ساحل دریا دارد. گفته شده است که این جزیره، تفرجگاه خصوصی شاه مخلوع و مهمانان مخصوص او بوده است. به جرات می‌توان گفت در میان جزایر اصلی ایرانی، جزیره کیش لوکس‌ترین و توسعه یافته ترین آن‌ها است. این جزیره همانند جزیره قشم، منطقه آزاد تجاری قلمداد می‌گردد که در آنجا گردشگران و مسافران خارجی تا دو هفته نیازی به ویزا ندارند. این به معنای آن است که
آیت‌الله بهجت(ره):
در قیامت گردنه‌ای هست که کسی حقی از مردم بر گردنش باشد، نمی‌تواند ازآن بگذرد؛ یا باید از حسناتش به کسی که حق او را پایمال کرده بدهدیا... [بالاخره تا مردم در آنجا از همدیگر راضی نشوند، نمی‌تواننداز آنجا بگذرند.
])#درس_اخلاق
@Afsaran_ir
خواب دیدم توی یک خانه‌ی خیلی بهم ریخته هستم. آدم‌های توی خانه همکارانم توی شرکت قبلی بودند.دوست نداشتم آنجا باشم. به دلیل نامعلومی حتا نمی‌توانستم بنشینم. بعد یکی از دندان‌های خرد شد و من تکه‌هایش را از داخل دهانم جمع کردم. هیچ جای خانه حتا سطح اشغال نبود و من نمی‌تواستم تکه‌های دندان را از خودم دور کنم. کمی جلوتر یکی دیگر از دندان‌هایم کاملا خرد شد و من تکه‌هایش را تف کردم توی دستم. توی خانه می‌گشتم که خرده دندان‌ها را جایی دور بریزم ا
 
برای کربلایی شدن باید از همه چیزت بگذری حتی از خودت ...
وگرنه هیچوقت از قبرستان تعلقات بیرون نخواهی آمد و اگر هم بیایی یا به بیراهه خواهی رفت یا در میانه راه به یزید خواهی پیوست ...کم نبودند آنها که سینه چاک حسین (ع) می نمودند اما آنجا که باید فریاد بزنند،سکوت کردند و آنجا که باید پا در رکاب کنند،گوشه انزوا برگزیدند و سر در گریبان دنیا فرو بردند.
برای رسیدن به حسین (ع) هم شور می باید و هم شعور ...
 
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَل
به نام خدای شاه خراسان:)
 
از همان دیروز، اول صبحِ اول هفته که هجدهم هم بود، می‌دانستم و می‌دیدم این هفته خیر است و نور دارد:)
از کجا معلوم؟
از آنجا که سر ارائه‌ی سختِ درس "نظریه‌‌های یادگیری"، در دو قسمتی که خودم هم نمی‌فهمیدم بنده‌ی خدا اسکینر چه می‌خواهد بگوید؟ و قرار بود به اینجا که رسید بگویم :"استاد خودم هم این قسمت رو متوجه نشدم."، یک دفعه درست سر همان دو مبحث استاد گفت:" این بخش رو لطفا رد کنید زمان نداریم، برید مبحث بعدی" :)))
 
از اولِ
این شهر های جهان را باید با احتیاط بـه آنجا سفر کنید.  زندگی کـه اصلا حرفشم نزنید !
دراین آمار 10 شهر خطرناک دنیا بـه ترتیب بالا بودن ریسک زندگی لیست شده اند.
 
بیش از نیمی از جمعیت دنیا در شهرها زندگی می‌کنند. طبق آمار مراکز رسمی حدود 50.5 درصد از جمعیت دنیا شهرنشین هستند و این آمار شهرنشینی در حال افزایش اسـت. شهر را محل تمرکز جمعیت، ابزار تولید، سرمایه، نیازها و احتیاجات و غیره میدانند کـه تقسیم کار اجتماعی، در آنجا صورت گرفته‌ اسـت.

ادامه م
 
در شانزده سال که با نخستین زندانی شدنم آغاز شد و با بیرون آمدن از تبعیدگاه در جریان انقلاب اسلامی پایان یافت، روحانیون به صورت گسترده ای بازداشت شدند. تعداد روحانیون بازداشتی در این مدت - به نسبت - از تعداد بازداشتی های هر یک از گروه های سیاسیِ دانشگاهی یا بازاری بیشتر بود. حتی گاهی تعداد آنها از تعداد بازداشتی های سیاسی کل گروه ها بیشتر می شد.
 
همچنین مجموع زمانی که در سال های یاد شده در زندان گذراندم، کمی بیش از دو سال می شود. اما این زمان
روزی دوستانش او را در حالی که دستانش را روی هم نگذاشته و با مهر نماز می خواند، می بینند و شیعه شدنش را جشن می گیرند. وقتی از او دلیل شیعه شدنش را سوال می کنند، می گوید: توسط دعای کمیل حضرت علی(ع). ابتدا تصمیم می گیرد، نام خود را علی بگذارد؛ اما مسعود از او می خواهد تا شیعه شدنش یک رازی باشد بین او و امیرالمومنین(ع). از آن به بعد نامش را کمال می گذارد و برای برطرف شدن نگرانی مادرش از بابت دوستانی که دارد، او را به کانون می برد تا فضای آنجا را از نزدیک
ذهنم جمع نمی‌شود‌ تا از هجرت بنویسم، از مرز‌ سرزمین‌ها بنویسم و از مهاجرتی که هیچگاه با انسانها غریبه نبوده. مهاجر که هیچوقت نه اینجایی می‌شود و نه آنجایی می‌ماند، یک‌چیز هشلهفی درمی‌آید که البته اصلأ هم زشت نیست. از بدی‌هایش این است که تجربه‌ی دست اول از زندگیت‌ با کسانی که تا دیروز همسایه و همشهری و هم‌وطن بودید، فرق میکند. ریشه‌ همانجاست اما نورش را اینجا می‌گیرد. مشکلاتمان تغییر کرده، امکاناتمان تغییر کرده، عادتهایمان تغییر ک
صبح امروز پیش از آغاز جلسه درس خارج فقه: بعضی از ما به مجرّد اینکه یک مسندی، یکجایی، یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم که برویم آنجا! خب شما اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی. حالا بحث اسم نویسی برای انتخابات مجلس است، گفتند شروع شده، همینطور بدون محابا میروند! هر مسئولیّتی، هر سِمَتی، هر توانایی ای، در کنارش یک مسئولیّتی دارد، یک تعهّدی وجود دارد. باید دید که آیا میتوانید آن تعهّد را انجام بدهید یا نه؟http://farsi.khamenei.ir/s
   مهرانِ خاله علاوه بر لباس کُردی، دشداشه و چفیه هم دارد. لباس ها را پوشید و عینک آفتابی را هم به چشم زد و با پسرِ همسایه ی خانه ی ییلاقی مان که فامیل هم هست رفت خانه شان که پدر و مادرش را بگذارند سرکار. آنجا هم گفتند ایشان از شیخ های کشورهای حاشیه ی خلیج است و خیلی وضع مالی اش خوب است و خفن است و فارسی اش هم چنگی به دل نمی زند. آنجا خیلی اتفاق خاصی نیافتاد جز اینکه که تا خانم خانه که سن و سال دار هم بود شکش می برد و سوال های جدی میپرسید، مهران یهو
 
شیطان پرستان دارای یک سری اعتقادات هستند که در کتاب انجیل شیطانی آمده است و همچنین دارای کلیسای شیطان نیز میباشند که در 30 آوریل 1966 توسط آنتون لاوی تاسیس شد و در پس از مرگش اداره آن به همسرش بلانش بارتون رسید و در حال حاضر نیز توسط یکی از اعضای قدیمی آن یعنی پیتر گیلمور اداره میشود . این کلیسا تنها مکانی‌ است که بر اساس قوانینش با استفاده از کمکهای مالی دولتها برقرار نیست و اعضای آن برای ورود به آن باید پول بپردازند در ضمن کودکان نیز تا زمان
استخر اختصاصی ویلای تعطیل حریم و آزادی زیادی برای کسانی که برای تعطیلات در آنجا بمانند فراهم می کند. انتخاب ویلا خصوصی مزایای بسیار زیادی دارد. یکی از معیارهای تعطیلات عجیب و غریب این است که ویلا خصوصی استخر مخصوص به خود را دارد. استخرهای خصوصی می توانند کیفیت تعطیلات را تا حد زیادی بهبود بخشند. در اینجا برخی از مزایای ویلا با استخر در تعطیلات آورده شده است …فواید سلامتیشنا یک نوع ورزش بسیار خوب است و گذراندن وقت در استخر در تعطیلات می توان
خوب ، همه ما آنجا بودیم. ما رایانه (بوت) خود را برای آماده سازی برای نوشتن گزارش مدرسه ، یا تجارت نشان می دهیم و حدس می زنیم ، کامپیوتر ما امروز نمی خواهد کار کند. این که آیا یک پردازنده کلمه ، صفحه گسترده یا بسته مالی کار نمی کند ، بیشتر مردم نمی …The post نحوه استفاده از ابزارهای سیستم Windows Restore System XP appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/2zlFllk
مشاهده مطلب در کانال
از آنجا که گوگل الگوریتم جستجوی خود را به روز کرده است ، برخی از موفق ترین شرکت ها وب سایت های خود را پیدا کرده اند که از صفحه اول گوگل به صفحه 7 یا 8 کج شده اند. این بر همه نوع مشاغل ، از خرده فروشان مد تا تولید کنندگان تأثیر گذاشته …The post 7 خطای اساسی SEO که باعث می شود شما روی Google کلیک کنید (و چگونه می توانید از آنها جلوگیری کنید) appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/2Srv5yx
مشاهده مطلب در کانال
من همچنانم در گودالم!آنجا که مرده‌ها میرقصندو زنده‌ها عزا به دوش دارند!همانان که عاشق شدند!و سخافت عشقشاندر عین سخاوت عشق!به همه میرسداما همه بهم؟! نه!آنجا که برای دیگریتهی از خود میشوند!و خار که به زیر منت آب نرفت!خار ماند اما خوار نه!و عشق را نجستم منجز وقتی که ماه در دریا غرق شد!ولی دریا چه کرد؟!آن که هردم یک رنگ میگیرد!شبها ستارگان و مهتاب را نقاشی میکندو روزها آفتاب را!وَ گریه آنها در هنگام جداشدنکه خون میگریند!و آسمان!این عاشق واقعیکه ه
مرد ؛ خسته و غمگین به مطب مشاوره روانشناس رفت .
روانشناس پرسید : مشکلت چیست ؟ مرد گفت : مدتی ست خیلی افسرده وغمگینم .
روانشناس گفت : به تازگی سیرکی به میدان شهرآمده ؛ دلقکی آنجا هست که تو را
آنقدر می خنداند که همه غم هایت را فراموش میکنی ؛ به آنجا برو .
مرد گفت : من همان دلقکم ...!!!
وقتی بحرانی اتفاق می افتد که باعث میشود جان هزاران
نفر در معرض خطر  باشد،چیزی که این وقت ها به آن فکر می کنم این است که چه آدم
هایی میان از دست رفته ها هستند؟ در این میان چندتا شکسپیر،باخ،فردوسی،دهخدا،داوینچی،اعتصامی
از دست می روند؟اخبار همیشه به ما آمار را اعلام می کند اما هیچ وقت مجری خبر نمی
آید در  چشمان ما زل بزند و بگوید بینندگان
عزیز ما برای همیشه از شنیدن یکی از زیباترین قطعات موسیقی محروم شدیم.ما دیگر
سراینده آن ابیات زیبا را نخواه
اکنون برای طرح یکماهه در پلدشت هستم. شهری در مرز بین ایران و نخجوان.
شهر کوچک و دنجی است. ظاهرا پزشک متخصص داخلی این مرکز مرخصی زایمان است و
من هم باالاجبار به این شهر معرفی شدم. دوستانی که ماههای قبل طرح بودند
حداکثر چند روز طرح رفتند ولی از شانس بد من مجبورم حداقل ۲۰ روز اینجا
باشم.  بدشانسی از این جهت که اکنون وقت درس خواندن و آمادگی برای بورد و
گواهینامه تخصصی است نه کار کردن ، آنهم مفت.
خاطرات جالبی را اینجا با خانواده دارم. من جمله در زم
سلام دوستان
از آنجا که شاید این آخرین مطلب در این صفحه باشد دقیقا نمیدانم که چه بگویم
اما تا آنجا که میتوان گفت باید بگویم حکم فعلا این است
نمیدانم تا چه موقع اما بهترین فکری که تا به حال در مورد خود کردم این است
شاید در شرایط بهتر همه چیز متفاوت بود اما فعلا کاری نمیتوان کرد
(همونی که خودت میدونی عاشقتم:)
حلال کنید
یاعلی
خدانگهدار...
چه قدر این تصویر و مخصوصا آرامشش را دوست دارم ..
. هرچند امسال نتوانستم خیلی از تنهایی ام با دریا لذت ببرم اما خب باز هم همین که پا در آب دریا نهادم برایم کافی بود
چه قدر دوست دارم ساعت ها در این فضا بنشینم تا آنجا که خورشید از فضای بین آبی دریا و آبی آسمان غروب کند و من همچنان محو تماشای نقطه ای باشم که آبی آسمان با آبی دریا گره می خورد ...
خیلی لذت بخش است ساعت هانظاره گر تازش دریا بر بدن نحیف ساحل  باشی ، در حالی آسمان دایما مقابل چشمانت رنگ عوض
نوشتن,بهترین ابزار بشر است
مخصوصا برای ان دسته از ادم هایی که غرور دارند و روی شان نمیشود به دیگران بگویند دوستت دارم....بگویند معذرت میخواهم...بگویند خسته ایم...
من هیچ وقت به مادرم نگفتم دوستت دارم...
جایش برایش هر روز نامه مینویسم
.
اما بیا یک اسم رمزی باشد بین مان
برای روزهایی که درخت ها تمام میشوند و کاغذی نمیماند تا رویش برایت بنویسم :
فلانی جان!
دوستت دارم ....
برای ان روز یک جمله میگذاریم...
مثلا هر وقت گفتم هوا بارانیست,تو بدان کمی  دوستت دار
موزه
آیین های پهلوانی در  بلوار شاهنامه و در
مسیر آرامگاه فردوسی مشهد قرار دارد . موزه آیین‌های پهلوانی به سه بخش زورخانه،
لنگری و مطبخ‌خانه تقسیم شده است، اما بخش اصلی اشیا موجود در آن در بخش زورخانه
قرار دارد و شامل تصاویر، عکس‌ها و وسایل ورزشی پهلوانان معاصر تا حدود صد سال پیش
است. لنگری در مجاورت گود
زورخانه، مکانی بوده است که پهلوانان پس از فراغت از ورزش، به آنجا می‌رفتند و
دمنوش‌های طبیعی مانند اسطوخودوس و ختمی می‌نوشیدند.
اگر می
موزه
آیین های پهلوانی در  بلوار شاهنامه و در
مسیر آرامگاه فردوسی مشهد قرار دارد . موزه آیین‌های پهلوانی به سه بخش زورخانه،
لنگری و مطبخ‌خانه تقسیم شده است، اما بخش اصلی اشیا موجود در آن در بخش زورخانه
قرار دارد و شامل تصاویر، عکس‌ها و وسایل ورزشی پهلوانان معاصر تا حدود صد سال پیش
است. لنگری در مجاورت گود
زورخانه، مکانی بوده است که پهلوانان پس از فراغت از ورزش، به آنجا می‌رفتند و
دمنوش‌های طبیعی مانند اسطوخودوس و ختمی می‌نوشیدند.
اگر می
اگر سرزمینی را به شما می‌سپردند، که در آنجا همه‌چیز تحت فرمان و اراده شما بود...آیا آنچه را که مبتذل می‌دانستید ممنوع می‌کردید؟ آیا فیلم‌های دوهزاری را از پرده پایین می‌کشیدید؟ آیا مجلات زرد را می‌بستید و تمام کتاب‌های عامه‌پسند ِ ضعیف را از غرفه‌ها جمع می‌کردید؟
آیا تریبون‌ها را از تمام آدم‌هایی که سخیف و بی‌خرد می‌دانستید می‌گرفتید و حتی به جایی دور تبعیدشان می‌کردید؟
(و در نهایت...در صورت قابل قبول دانستن این سیاست‌ها، چه مق
سرایشی از مشیری
پرکن پیاله را کاین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی برد این جامها که در پی هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمی برد

..... من با سمند سرکش و جادویی شراب تا بیکران عالم پندار رفته ام تا دشت پر ستارة اندیشه های ژرف تا مرز ناشناختة مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های گریز پا تا شهر یادها دیگر شرابم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد پر کن پیاله راهان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلوده دور دست پرواز کن به
دیدن خون بعد از رابطه:خونریزی واژینال در زمان بارداری مخصوصاً در سه ماه اول مسئله‌ای شایع می باشد .
و معمولا علائم های آن مشکل نمی باشد ولی از آنجا که خونریزی در بعضی از موارد می‌تواند .
علائم مشکل جدی ایجاد کند الزامی می باشد.
که دلیل اصلی خونریزی توسط پزشک مورد ارزیابی قرار بگیرد .
و به همین خاطر در صورت هرگونه خونریزی واژینال برای حفظ سلامت خود .
و همینطور فرزندتان بهتر می باشد که به پزشک رجوع کنید.
مطالب و مقالات سایت “مشاوره ازدواج” توس
کاش بودی مادر. توی گوشی‌ام چندتایی اس‌ام‌اس از تو هست. مربوط می‌شود به دی ماه پارسال. وقت‌هایی که دلم برایت تنگ می‌شود، بارها و بارها مرورشان می‌کنم. کاش جایی از تو صدایی بود، که می‌شد به آن گوش کرد. و تو را به یاد آورد. چقدر دلم برایت تنگ شده...دیروز رفته بودم خانه آریان. مادرش را بعد حدود هفت سال دیدم. و عجیب یاد تو افتادم. همان لحظه اول که دیدم‌ش یاد تو افتادم. او هم انگار من را که دید یاد تو افتاد. از تو حرف زد. یعنی نمی‌شد باشی؟ و امشب می‌
- ای انسان مرموز، آنکه بیش از همه دوست می‌داری کیست؟ 
پدرت؟ مادرت؟ خواهرت یا برادرت؟
- نه پدر دارم، نه مادر، نه خواهر و نه برادر.
- دوستانت؟
- سخنی بر زبان می‌آورید که معنایش هنوز برایم ناشناخته مانده.
- وطنت؟
- نمی‌دانم که در کدام نقطه از جهان است.
-زیبایی؟
- او را دوست می‌داشتم، اگر به کمال رسیده و جاودانی بود.
-زر؟
- از آن بیزارم همانگونه که شما از خدا بیزارید.
- آه، پس چه دوست‌داری، ای غریبه‌ی شگفت انگیز؟
- من ابرها را دوست دارم...ابرهایی که م
«شخصی شتر، گم کرد. سوگند خورد که اگر شتر را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد. چون شتر را یافت از سوگند خود پشیمان شد. برای آنکه سوگند خود را نشکند گربه ای را در گردن شتر آویخته و بانگ زد: که چه کسی می خرد؟ شتری را به یک درم و گربه ای را به صد درم. اما هر دو را با هم می فروشم. شخصی آنجا بود؛ گفت: این شتر ارزان بود؛اگر این گربه را در گردن نداشت» شخصی شتر خود را گم کرده بود. قسم خورد که اگر شتر خود را پیدا کند آن را به یک درم بفروشد(به ازای مبلغی بسیار ناچیز
برای شروع ، مهم است که هنگام انتخاب کفپوش های چوبی ، جنبه های مختلفی را مورد توجه قرار دهید. اولین ، بدون شک زیبایی آن است. چوب طبیعی از این منظر اعتبار خود را به دست آورده است. اما چیزهای بیشتری برای حضور در آنجا وجود دارد. مهم است که قبل از تصمیم گیری گزینه های مختلف و ویژگی های آنها را بدانید.
ادامه مطلب
 
یک بار داشتم روی سنگ صافی نان می پختم که چند نظامی از دور نزدیک شدند. تندی از جا بلند شدم. دستم از آرد سفید بود. وقتی رسیدند، سردسته نظامی ها پرسید: «شماها اینجا چه کار می کنید؟ اینجا دیگر خط مقدم است. برگردید بروید گیلان غرب یا روستاهای دورتر. اینجا بمانید کشته می شوید. ما خودمان هم به سختی اینجا می مانیم، شما چطور مانده اید؟»
 
باورشان نمی شد مردم روستا با این وضعیت، توی منطقه جنگی مانده باشند ... با خنده به آنها گفتم: «نکند می ترسید؟»
یکی شان
 
سلام یوکا؛
یافتم!
بلاخره یافتم کجا می‌خواهم گم بشوم. تپه‌های کردستان! دلم برای آن فضای جادویی به شدت تنگ شده. با این که تابستان برای اولین بار رفته بودم آنجا، اما انگار سال‌ها بود آنجا زندگی می‌کردم. 
تابحال چابهار نرفته‌ام ولی مطمئنم نسبت به آنجا‌هم همچین حسی دارم. دلم برای کردستان و چابهاری که هیچ‌وقت ندیدمش تنگ شده. 
امشب توی ماشین با مادر دعوایم شد.داشتم از سرما یخ می‌زدم. او هم دوباره شروع کرده بود که چرا قیافه‌ام را اینجوری می‌گ
قلب از نظر آناتومی به دو ناحیه ی عملکردی تقسیم می شود: قلب سمت راست و قلب سمت چپ. این دو قسمت قلب به وسیله ی یک دیواره از یکدیگر جدا می شوند. هر قسمت قلب نیز به دو حفره تقسیم می شود: دهلیز راست در بالا و بطن راست در پایین؛ دهلیز چپ قلب در بالا و بطن چپ در پایین. هر حفره دریچه ی یک طرفه ای دارد که حفرات را از هم جدا و جریان خون را کنترل می کند. دریچه دهلیزی بطنی راست که به آن دریچه سه لَتی (تری کوسپید؛ tricuspid) هم گفته می شود و دهلیز و بطن راست قلب را از یک
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: «عمه جان» اما زن با بی حوصلگی جواب داد: «جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!» زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت.
 
به آرامی از پسرک پرسیدم: «عروسک را برای کی می خواهی بخری؟»
با بغض گفت: «برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد».
پرسیدم: «مگر خواهرت ک
بسم الله الرحمن الرحیم
 از دست صیاد روزگار ، آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین ...
 امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش
در بیکران چشم شما جا نمیشود  
یک زوج جوان برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا عازم کشوری اروپایی شدند. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟ 
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم. 
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ 
پسر گفت: نه.
سلام واژه هایم را بپذیر...
آسمان اینجا گرفته، آنجا را نمی دانم! حرفهای تکراری پشت یک نگاه مرطوب ماسیده، آنجا را نمی دانم. قصه بود... همه آن بی پروایی ها، همه آن بی قراری ها. قصه بود... تک واژه های بی دلیل تنهایی هایم، دوستت دارم های بی صدای خستگی هایم. سلام واژه هایم را بپذیر، که بی هدف به سوی تو پرواز می کنند... یادت باشد روز، روزگار خوش است، و همه چیز بر وفق مراد... یادت باشد این حرفها را جایی نگویی.. سرنوشت این واژه ها جوخه سکوت است! یک سکوت ابدی، بی
قانون جذب چیزی را که شما از آن تنفر دارید، تغییر نمی دهد، چرا که تنفر مانع از حدوث تحول می شود. از آنجا که قانون عیناً چیزی را که ما از خود نشر می کنیم به ما باز می گرداند، وقتی ما از چیزی تنفر داریم، قانون جذب متناوباً همان چیز را به شما عرضه می دارد. بدین شکل است که شما از آن نجات نمی یابید. عشق تنها راه نجات است.آنگاه که شما به طور کامل بر آنچه دوست دارش هستید تمرکز کنید، در مسیر یک زندگی زیبا قرار خواهیدگرفت.
اثرانگشتپسر عموی بزرگم خانه ای را خرید و آن را بازسازی کرد. آن خانه در سال ۱۸۷۰ ساخته شده بود و از اوایل ۱۹۹۰ تا به حال کسی در آن اقامت نداشت، یعنی درست از همان زمانی که مالکش یک پزشک بود و درگذشت. مطب و داروخانه آن دکتر در پشت خانه واقع شده بود. یک سوئیت سرایداری هم کنار خانه قرار داشت.از قرار معلوم یکی از پسرهای دکتر به دختر جوان سرایدار پیشنهاد ازدواج می دهد، ولی دکتر مخالفت کرده و در نتیجه دختر بیچاره خودش را پایین پله های سالن حلق آویز می ک
چگونه می توان جوش های زیر پوستی را از بین برد !
 
 
فشردن یا ظاهر شدن
فشرده سازی گرم
برچسب آکنه
آنتی بیوتیک موضعی
روغن درخت چای
عسل خام
به متخصص پوست مراجعه کنید
چرا این جوش شکل گرفت؟جوش کور به آکنه هایی اشاره دارد که در زیر سطح پوست ایجاد شده است. اگرچه جوش از فاصله قابل توجه نیست ، اما می توانید توده را احساس کنید. این بیماری اغلب در اثر کیست یا گره ایجاد می شود.
این نوع آکنه ها از ترکیبی از سبوم (روغن) ، باکتری و خاک که در منافذ شما گرفتار می شون
امام صادق  فرمود امیرالمومنین  ع  برای مرتبه دوم مردم را بجنگ معاویه بر انگیخت چون مردم انجمن گشتند ب سخنرانی بر خاست و فرمود ستایش خدای راست که یگانه و یکتا وبی نیاز و تنهاست بود او از چیزی نیست و آفرینش از چیزی نبوده آها با قدرتی آفریده که بسببآن از همه چیز جدا شده و همه چیز آز او جدا گشته آیت برای او صفتیکه بدان توان رسید نباشد و ح دیکه برای آن مثل آورند نیست آرایش لعتهااز تو صیف آو ناتوان وستودنهای گوناگون در آنجا کنم کشته وزیران است ر اه
می خواست که برود، از لابلای پرس و جو شدن ها آمدِ بود که: دو سه سال اول خیلی سخت است ها... آنجا بهشت نیست ها... با چشم باز ها، مراقبت ها... . او چه می گفت؟ بعد از بیست و اندی سال سختی کشیدن و خوردن از خودی ها؟ دو سه سال؟! هــمه ـش؟! آنجا اگر جهنم هم باشد هوا از اینجا بهتر است.
پسر این خیلی دردناکه! اینکه مثل یک عروسک تو دست یک بچه ی "شیطان" باشید که هر روز با سر و صورت به در و دیوار کوبیده شوید و آخ؟! نه، عروسک ها همیشه لبخند روی لب ـهاشان است! من نمی دانم این
 
سال 1336 چند ماه به عراق سفر کردم؛ برخی کتاب هایی را هم که بآنها خیلی علاقه داشتم به همراه خود بردم، بعد به کتابخانه شوشتریه نجف اشرف رفتم که اتفاقا بسیاری از کتاب های عمویم سید محمد در این کتابخانه هست و موقوفه آنجا است. در آنجا کتاب هایی را استنساخ کردم. سپس به همراه خانواده از طریق بصره به ایران بازگشتم و از خرمشهر با قطار به تهران آمدیم. در تهران کتاب ها را به همراه چند شناسنامه گم کردم.
 
همه جا را زیر و رو کردم و هرجایی را گشتم، به انبارهای
این نرم افزار فوق العاده برای ساخت انواع انیمیشن بکار برده می شود و شما می توانید با استفاده از آن انواع انیمیشن تبلیغاتی بسازید تا بهتر و بیشتر دیده شوید.
آموزش این نرم افزار فوق العاده در وبسایت سعیدمارکت موجود می باشد و شما می توانید از آنجا آموزش این نرم افزار را دریافت نمایید.
نحوه دریافت این آموزش
شما می توانید مستقیما وارد وبسایت سعیدمارکت شوید و از آنجا بر روی آموزش مورد نظر کلیک نمایید یا می توانید مستقیما بر روی آموزش نرم افزار video
کتاب "نه" آخرین تألیف حجت الاسلام محمدرضا حداد پور جهرمی است که من به تازگی موفق به خرید و خواندن این کتاب شدم.
کتاب داستان دخترانی را روایت می کند که در دام آزمایشگاه های بزرگ اسرائیل در جزیره ایست که در آنجا از هر قومیت و نژادی می توانید کسی را پیدا کنید ؛ اسرائیلی ها با این هدف که بوسیله ژنوم های انسانی قوی و قدرت مند صهیونیسم ها را مجهز کنند روی این قومیت ها و نژاد های اصیل و بعضا شیعه کار می کردند.
در زندان ها طبق گفته نویسنده برنامه های روت
 چند روزی بود که حالم اصلا خوب نبود احساس گنگی داشتم و حوصله هیچ کاری را نداشتم حتی برایم سخت بود که از جایم روی تخت بلند شوم اما امروز که در همان حالات بودم بالاخره مجبور شدم برای اینکه خواهرم را به کلاس تئاتر ببرم از جایم بلند شوم و بعد از اینکه او را رساندم به کلاس تصمیم گرفتم به مرکز مشاوره دانشگاه بروم - خیلی وقت بود که تصمیم داشتم پیش یک مشاور بروم اما این حال بد اجازه نمیداد- وقتی رسیدم به مرکز مشاوره دیدم که آنجا تعطیل بود چرایش را خودم
گاو مش حسن در فیلمنامه ی گاوِ غلامحسین ساعدی دوران دبیرستان را که یادتان هست ؟
آنجا مش حسن از شدت وابستگی اش به تنها گاوش که منبع درآمد و غذا و همه ی زندگیش بود ، وقتی گاو مرد، جای گاوش ما ما میکرد و یونجه میخورد ، مش حسن و زندگیش در آن گاو خلاصه میشد!  و بدون آن مش حسنی وجود نداشت ... آنجا بود که گفتند مش حسن الینه و از خود بیگانه شده است ...
این یک نوع از از خودبیگانگی است که به دلیل وابستگی شدید ایجاد میشود ...
نوع مزمن تر و رایج ترش صحنه ایست که در
روش های شفافیت پوست در منزل
بعلاوه ، یک نکته اضافی برای مراقبت از پوست برای زمانی که وقت کافی برای صرفه جویی در اختیار دارید ، می باشد.کشت روزمره پوست شمابه عنوان یک علاقه مندان به مراقبت از پوست ، چیزی بهتر از نخوردن بعد از یک روز طولانی و لای کردن پوست من نیست. و از آنجا که سلولهای پوستی ما در عصر احیا می شوند ، این زمان اصلی برای تمرکز بر روی ترمیم آن است.
من شخصاً بعد از سالها جوش های نوجوانی پوست مستعد آکنه دارم. برای مقابله با این موضوع ، ر
فرودگاه صبیحه گوکچن یکی از فرودگاه های پر تردد شهر توریستی و دیدنی استانبول ترکیه بوده و برخی از گردشگران ترکیه علاقمند هستند تا از این فرودگاه برای سفر به پایتخت اقتصادی و گردشگری ترکیه استفاده کرده و از آنجا به دیگر شهرهای ترکیه سفر کنند.
اگر شما هم علاقمند هستید تا از خدمات این فرودگاه و هم چنین شیوه تردد از آنجا به دیگر نقاط استانبول آشنا شوید، با گزارش امروز سرویس گردشگری روزیاتو همراه باشید.
با توجه به اینکه سالانه میلیون ها هموطن به
سلام نرگسم!
سلام عزیزتر از جانم!
امشب تو پیش من نیستی. مادرت دوست داشت برود خانه ی مادربزرگ من و یک روزی را آنجا با عمه های من سر کند. دوره ی نامزدی بعد از اینکه مادرت را آورده بودم اهواز و چند روزی را اینجا گذراند، برگشتیم اردبیل و یک بار به دایی اش گفتم: این دختر شما به پدر من می گوید: پدرجون! و به مادرم: مادرجون، این مشکلی ندارد اما اینکه به عمه های من بگوید: عمه جون، این را کجای دلم بگذارم؟ دایی مادرت و مادربزرگت و مادربزرگ مادرت که همگی آنجا ب
دور از چشمان دوست داشتنی اتبه دور از چشمان زیبایت که خواب از من ربودندبه آن مکان باز می گردمآنجا که نخستین بار نگاه دلفریبت لرزه بر تار و پود من انداختدور از چشمان افسونگرت باز میگردمدور از هر هیاهو و در سکوت لحظه هاثانیه ها را می کاوم تا نشانی از تو بیابمتویی که با نگاه و آن غمزه چشمان افسونگرتدل به اسیری بردیمن شادمان که اسیر توامدور از نگاه ساحر و زیبایتبه دور از آتش نگاهتبه آن مکان باز می گردمآن مکان که نگاههای سرد و بی روحتچون نیزه های ز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها