نتایج جستجو برای عبارت :

مایه ی شرم انسانم

دانلود آهنگ انسان از بابک رادمنش با لینک مستقیم و کیفیت اصلی همراه با متن آهنگ
دانلود آهنگ بابک رادمنش انسان
دانلود آهنگ بابک رادمنش انسانزندگی را گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنی
یا غبار غصه ها را شستشو از خاطر مسکین کنی
حال فریاد زن در کوی و برزن که انسانم من
آری انسانم من
عبید خدا خانه آباد شد
دلش از غم و غصه آزاد شد
نبخشد خدا بنده ای را که او ز ناشادی دیگران شاد شد
زندگی را گر توانستی به کام یک نفر شیرینی کنی
یا غبار غصه ها را شستشو از خاط
برنامه آذر ماه 99-1398
بخش اول
سرود 
من انسانم من انسان               دو چشم دارم یک دهانیک کله پراز مو                          با مژه و دو ابرودو گوش دارم میشنوه                   دندون دارم میجوهیک دهان و یک دماغ                      اینم لبام بچه جانمن انسانم من انسان                       حرف میزنم فراواندو دست دارم توانا                            با دو تا پای پویاناخن دارم وانگشت                      جمع بکنی میشه مشتباهوشم و زرنگم                                با
انسانم آرزوست ... 
 
اینکه با کسی هم نشین بشی، هم کلام بشی 
که واقعا بی عقده باشه ..
خیییییلییییی کم پیدا میشه ..
یه جورایی در جهنمی تخفیف داده شده زندگی می کنیم ..
ارتباط که با خدا خوب بشه .. دیگه اینقدر توی این دنیا اتصالی و قطعی نداریم 
آدما حب و محبوبشون یکی میشه
و خیییییلیییییی از مریضیهای درونشون درمان میشه 
خیلی کم دارمت اندازه ی یک جسم که جان را اندازه ی یک ماهی که آب را در حالی که هنوز بی او زنده ام دیگر چه انتظاری از من دارید یک انسانم اما اندازه ی مورچه هم قدرت ندارم مورچه تا به مانعی بر می خورد سریع مسیرش را عوض می کند کاری که من سال هاست نمی توانم , نمی توانم #الهام_ملک_محمدی
نزدیک یک ماهی میشه که چیزی ننوشتم، نه که چیزی نداشته باشم واسه نوشتن! نه اصلا این طور  نیست! 
هزار   و یک کار داشتم و دارم  و در مجموع از زندگیم در دو ماه گذشته لذت بردم. 
رنج می کشم ، می خندم و  شادی میکنم و این ها همه یعنی این که زنده هستم و انسانم.
احتمال داره کارم به زودی به دادگاه پاسگاه کشیده بشه ، احتمال هر چیزی هست. 
از نمک نشناسی بعضی دور و بری ها ناراحتم ولی چیزی نیست که بخام چماقش کنم بکوبم تو سر دیگران..
All is well
کلنگ  همچنان با شماس....
اما باید این پست و میگفتم 
یک فیلسوف چینی قبل از میلاد مسیح  می گوید" دیشب خواب دیدم که پروانه ام و امروز وقتی بیدار شدم سوال برایم پیش آمده که من حقیقتا انسانی هستم که خواب دیدم پروانه ام یا پروانه ای هستم که خواب می بینم انسانم"
دوستت دارم ... 
من، روی مسائل جنسی حساسم. وقتی حرفش می‌شه، گوشم تیز می‌شه.
من، انسانم. انسان، نسبت به چیزی که ازش منع شده، حریص‌تره.
من، از این که خیلِ کثیری از کسایی که کوچیک‌تر از منن رابطه‌ی جنسی رو تجربه کردن و عشق و حال می‌کنن، ناراحتم. بخشیش به خاطر این که خودم تا حالا انجام ندادم، و بخشیش به خاطر این که بی‌قید و بندی رو ظلم به همسران آینده‌شون می‌دونم (که خودمم ممکنه قربانی باشم).
گاهی، حس می‌کنم از همه چی متنفرم. از خودم، از دور و بریام، از مردم، ا
قرار بود اینجا شرح انتظار روزهایی را که برای وصال میکشم بنویسم  ، فکر میکنم دیگر مجالی برای انتظار نخواهد بود ، وصال را به فراغ ابدی  بدل خواهم کرد ‌ .
چرا نام اینجا را تغییر نمیدهم؟ 
شاید هنوز جوانه امید در دلم خشکیده نشده باشد اما دلیل مهم تر میتواند آن باشد که از تاریخ خجالت میکشم ‌ . از اینکه چند صباحی از بنای این ویران خانه نگذشته باشد و باید به همین زودی نام و ماهیتش را تغییر بدهم ...
روزی که هردوی اینها تغییر کنند خیلی دور نیست ...
قرار بود اینجا شرح انتظار روزهایی را که برای وصال میکشم بنویسم  ، فکر میکنم دیگر مجالی برای انتظار نخواهد بود ، وصال را به فراغ ابدی  بدل خواهم کرد ‌ .
چرا نام اینجا را تغییر نمیدهم؟ 
شاید هنوز جوانه امید در دلم خشکیده نشده باشد اما دلیل مهم تر میتواند آن باشد که از تاریخ خجالت میکشم ‌ . از اینکه چند صباحی از بنای این ویران خانه نگذشته باشد و باید به همین زودی نام و ماهیتش را تغییر بدهم ...
روزی که هردوی اینها تغییر کنند خیلی دور نیست ...
‌‌ اشتباهاتم را دوست دارم..آن ها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفته امو نتیجه اش را هر چه باشد می پذیرماشتباهاتم را گردن کسی نمی اندازممی پذیرم که انسانم و اشتباه می کنمنه فرشته ام و نه شیطانو نه انسان کاملتا زنده ام برای انتخاب راه درست فرصت است..وقتی زمین میخورم ،بلند میشوم خود را می تکانم و ادامه می دهماشتباهاتم را دوست دارم….آنها حباب شیشه ای غرورم را می شکنندهر زمان به اشتباهاتم پی بردم بزرگتر شده ام
اشتباهاتم را دوست دارم…..آنها گران
 
 
دوست ندارم داخل جامعه باشم! 
اما نمی خوامم  تنها باشم.
افکارم مثل افکار شیطان سیاه شده:)
دردهام از حرفای دیگران منشا میگیره،سکوت من در این اجتماع حرف های زیادی داره.
میتونم خودمو حبس کنم داخل لونه ای که هیچ کس درش رو باز نمیکنه.
می تونم خودم رو مثل اونا کنم 
دروغ بگو؛ لبخند بزن با اینکه دوستش نداری 
طوری که اون میخواد لباس بپوش
طوری که اونا میخوان رفتار کن
تو عروسکی و میخوای من عروسک  رفتارت باشم
دردهام رو حس میکنی؟
میتونی لمسشون کنی؟ 
هر
یکی از فرسوده‌کننده‌ترین چرخه‌های دنیا، چرخه‌ی روسری/شال بر سر گذاشتن است. سر را که می‌چرخانی، سُر می‌خورد. باد که می‌وزد، سُر می‌خورد. پرنده‌های روی کابل برق را که نگاه می‌کنی، سُر می‌خورد. خم می‌شوی تا بند کفشت را ببندی، سُر می‌خورد. خرید کرده‌ای و وزن زیادی را حمل می‌کنی، سُر می‌خورد و هر دو دستت پر است. راه می‌روی و بدون اینکه کاری کرده باشی، به خاطر قوانین فیزیک سُر می‌خورد. آه! هی باید مراقب این لعنتی باشم در حالی که هیچ میلی ب
داشتن مسئله‌ی اصلی نیست. داشتن "آنچه که نیست" میچسبد. نمونه اش همین خنکای شب های تابستان است که حسابی خر کیف میکند آدم را. برعکس خنکای پاییز.
پ.ن:
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست
(مولانا)
سامورایی اومده و من باید رو اعصابم کار کنم. انتظار داره تو روز تعطیلمون هم کار کنیم. امروز یه چی گفت تو گروه ناراحت شدم ازش، دیگه ویس نفرستادم. گروه رو میوت کردم چون امروز آفم و اون حق نداره ازم انتظار کار داشته باشه. رئیس ۱ هم اکی داده که ۵ شنبه تعطیلم پس گه خوریش به اون نیومده به عبارتی!!
بعد از میوت کردن گروه نشستم برنامه ی زندگیم رو تا آخر سال نوشتم. من جدا از کارمند بودن یه انسانم که برای آینده م آرزو دارم و اون اهداف برام مهمتر از کار هستن. ب
با خودم دارم اعمالمُ می‌سنجم و تهش متأسف می‌شم. از طرفی به خودم حق می‌دم، من دوره‌ی طولانی‌ای معتقد نبودم، طبیعی ه که در اون دوره به خوبی احکامُ رعایت نکنم، علارغم محافظه‌کار بودنم. از طرفی هم می‌گم الان که اوضاع خوبه، پس دوباره شروع کن به تقوا پیشگی، دوباره شروع کن به خودسازی. می‌خوام، اما انسانم، ضعیفم، از خدا دل و جرئت و شهامت می‌خوام.
و من یاد تو می‌افتم، یاد اون روز، یاد همین تقواپیشگی‌ات، چیزی که باعث شد بخوام بیشتر بشناسمت، چه ط
 
هیچ فرقی نیست بین آن جوان نامردی که در فردیس کرج، کودک زباله گرد را برای دقایقی خنده به سطل زباله می اندازد و آن جوان بی خردی که ناراحتی اش از دولت را با آتش زدن اموال مردم جبران می کند با آن قاضی نفهم در خرم آباد که جوان کر و لال ایلامی را به ظن افغانی بودن بدون تحقیق به هرات می فرستد و خانواده ای را مدت ها سرگردان می سازد.
مهم نیست سوادتان چقدر است، شغلتان چیست، در برابر چه کسی ایستاده اید و ... انسانیت و وجدان که نباشد شما دیگر کسی نیستید.
داشت تعریف میکرد میگفت :
وقتی بردنش بازجویی و برگه اعتراف رو گذاشتن جلوش همه ی همه چیز رو نوشته بوده بعد که ازش پرسیدن خب چرا این کارو رو کردی گفته چون بالای برگهه نوشته بوده "الصدق فی النجاه " ...
+ خب ادم عاشق این همه انسانیت نشه ؟
+ بحث از اینجا شروع شد که گفت یکی از ادوار پیام داده بوده حیف این همه انرژی که ما واسه اینا گذاشته بودیم بعد اونم در جوابش گفته بوده نه من اصلا پشیمون نیستم چون هدفم فرق داره ! 
+ اینکه یه ادم منطق داشته باشه و بتونه حرف
1
گاهی چیزهای به ما اهدا می شود. مثل چشم یا لبخند. اما گاهی چیزهای هست که ما بدست می آوریم. هر انسان ارزشی متفاوتی دارد و چیزها هم به نبست ارزشی متفاوت دارند. در کل ارزش انسان به چیزهایست که به دست می آورد. چه چیزی ارزش را بالاتر می برد؟ یا در ابتدا باید پرسیده شود چه چیزی به انسان ارزش می دهد؟ به نظر من شناخت قرآن می تواند در آغاز به انسان ارزشی بدهد. اما چه شناختی؟ اینکه ما چیستیم؟ چه می خواهیم و چه می شویم؟ من میدانم انسانم که می پرستم خدا یکتا ر
در این روزهایی که مردمم دو دسته شدند و یک عده هشتگ میزنند انتقام سخت و خونریزی و ای کاش بگذارند دختر ها هم به جبهه بروند تا بجنگند و شهید شوند و عده ای دیگر میگویند خیر!ما مردمیم که در این جنگ نیست میشویم و خواهان صلحیم و نه به جنگ و.....
آمدم بگویم
که من جزء هیچکدام از این دو دسته نیستم
من سفید نیستم،سیاه هم نیستم،خاکستری ام
تحلیل گر سیاسی نیستم،اما سعی میکنم منطقی فکر کنم و کتاب هایی در این باره بخوانم
من یک انسانم،یک جوان،از قشر متوسط جامعه،ن
 
«دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!»
 
 
این شعر زیبا و پر مغز منسوب به «مولانا» است. اصل شعر را می‌توانید در «دیوان شمس» که غزلیات «مولانا» را در آن گردآورده‌اند، ببینید.
 
این بیت به حکیم یونانی «دیوجانس» اشاره می‌کند که در روز روشن چراغ در دست گرفته بود و می‌گفت: «من در جستجوی انسانم!»
 
آنها که او را می‌دیدند، به او می‌خندیدند و مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند: «بیچاره عقلش را از دست داده و دیوانه شده!...»
 
الان که تابستون شده و ویزام ریجکت شد و برنامه ای هم دیگه برای این مدت نداشتم وقتم خیلی آزادتر شد و بیشترش دست خودمه که چجور وقتمو هدر بدم! آره هدر دادن عمر. الان که با خودمم بیشتر دارم می بینم، بهتر می بینم، سوالای بیشتری از قبل برام ایجاد میشه و جوابای بهتری هم دارم. واقعیت اینه حس می کنم همه برنامه هایی که میریختم، اهدافی که داشتم و و و منجر می شد به این که چجوری وقتم رو هدر بدم. این رو دارم تو خودم و آدم های نزدیک به خودم، دوستام و بقیه می بینم
⚜️ببین، بیا خودت کلاهت را قاضی کن! مگر می‌شود من، تو را نشناسم و خاطرخواهت شوم؟! مگر می‌شود بی‌آنکه بدانم با تو بودن به چه دردم می‌خورد دستم را توی دستت بگذارم؟! من انسانم‌ها! با همان مختصات عجیب و غریبی که خودت از روز اول در سیستمم تعبیه کرده‌ای. و بعد برای آفرینش من، باز هم تأکید می‌کنم، منِ با همین مختصات، به خودت آفرین گفته‌ای.❤️حالا این من، می‌خواهد بیشتر بشناسدت... من اغلب فکر می‌کنم به تو، به خودم، به نسبتمان، به اینکه من با این
خب من هنوز یاد نگرفتم دختر بزرگ خانواده باشم؛ یا بهتره بگم فزرند ارشد!
این عید سومیه ک داداش نیست و ما در تلاشیم از خونه فرار کنیم ک جای خالیش تو ذوق نزنه. اما ما ک میدونیم نیست. امسال برخلاف سال های قبل حوصله مسافرت ندارم، ذوقشم ندارم. با اینکه امسال مقصد کاملا متفاوت و جدیده واسم. 
تا کی باید فرار کنیم؟
از خودم و بقیه شرمنده ام ک اعصابم اجازه رفتار درست رو نمیده. مثل آدم بزرگا رفتار نمیکنم. هنوز اونطوری ک باید بزرگ نشدم. هنوز وقتی اعصابم خورده
به خانمش گفته بود "اگه رفتی سونوگرافی و معلوم شد دختره یه راست برو خونه‌ی بابات!" اول گمان می‌کردم شوخی بی‌مزه‌ای بیش نیست ولی بعد معلوم شد کاملا هم جدی‌ست.هربار پرسیدند" فلانی دوست داری بچه چی باشه؟" می‌گفت "پسر باشه،دو سر باشه" و می‌خندید.
آخر هم همین شد، بچه که به دنیا آمد ۴ کلیه داشت که هیچ‌کدام هم درست کار نمی‌کرد، از همان اول قلبش سوراخ بود، تا همین امروز که ۷،۸ ساله است دوبار عمل کرده و اینبار دفعه‌ی سوم است، چشمش هم درست نمی‌بیند
به نام "او"
دیدم.. کودکی که مستقیم به چهره مرگ می‌نگریست!
شاید مرگ او را با خود برده بود...
به خودم اندیشیدم که در فکر بودم که آیا روزی باد ما را با خود خواهد برد؟
سبک کردم اندیشه را شاید که قلب سنگین شود!
دیدم در مرز انسانیت قدم میزنم... به دنبالی خلوصی که نیست!
دیدم... انسانی را که عاشق شده بود... میبینی؟ اشک هم با اشک فرق دارد!
همانطور که خلوص با خلوص! حتی خلوص اشک با خلوص اشک فرق دارد!
یادم آمد خلوصی کهنه را که دیگر نیست!
دوستی آمده بود... سرشارِ اشتیا
دست خط شهید لطفی نیاسرسرزنش شهید ، توسط خودش:
#زندگی_به_سبک_مهدی (۱۱) بزرگان علم اخلاق، مراحل متعددی برای جهاد اکبر (مبارزه با نفس) برشمرده اند که آخرین آن، معاتبه به معنای انتقاد از خویشتن است. سالک الی الله پس از بازنگری در رفتار و گفتار روزانه و محاکمه خود در دادگاه وجدان،به وادی معاتبه گام می نهد.این جاست که خود را مورد سرزنش قرار می دهد و بدین وسیله خویشتن را برای جبران نواقص و رفع رذایل آماده می سازد. شهید بزرگوار "محمد مهدی لطفی نیاسر" چه
ممنونم از تک به تک دوستان بخاطر تبریکاشون برا قبولی من
خدایا شکرت بخاطر همچی بخاطر دادن خیلی چیزایی که دادی و خیلی از چیزایی که صلاح دونستی که بهم ندی
بازم شکرت ...
من انسانم و درستش اینه که انسانیت درونم باشه حتی شده به مقدار کم ولی مطمئنم که بیشترم میشه
خدایا ممنونم بازم بخاطر همچی
یاد گرفتم وقتی من درست میشم که یک چیز برای من عادت بشه اون موقع اس که حال من خوب خواهد شد مطمئنم
میخوام از حالا برای حال خوب خودم تلاش کنم حتی به مقدار کم شاید قب
در یکی دو سال گذشته خیلی کفر گفتم، خیلی از رحمت خدا ناامید شدم، اما میخوام دوباره بهش رجوع بکنم.
واقعا فکر میکنم خودم ناتوان شدم در حل برخی مسائلم و واقعا فکر میکنم که خیلی نا آرام و پریشان خاطر شدم.
خیلی ناشکری کردم هر چند میدونم اشتباهه، اما انصافا خیلی چیزها دلم رو شکست، خیلی آدم ها دلم رو شکستن و بلاخره منم انسانم، وقتی تنها و بی مادر و همسر زندگی کنم و از طرفی فریب یک سری حرف ها رو بخورم و بعد ببینم خلافش بوده و دو سال از عمرم هدر رفته خب دل
ارسطو می گوید همه چیز، بارها و بارها کشف شده و از یاد رفته است. او به ما اطمینان خاطر می دهد که پیشرفت ، یک توهم است ؛ امور انسان مانند دریاست که در سطح خود هزاران حرکت و آشفتگی دارد و چنین به نظر می رسد که به سوی جایی پیش می رود ، در حالی که در تهِ خود بالنسبه بی تغییر و آرام است . آنچه ما آن را پیشرفت می خوانیم شاید فقط تغییرات سطحی محض باشد: توالی از سبک ها و مُدها در لباس ، حمل ونقل ، حکومت، روان شناسی و دین . علم مسیحی ، رفتارگرایی ،دموکراسی، ات
وقتی به چند قدمی عباس و برادرانش رسیدم، برای لحظاتی، دست از کار کشیدند. «سلام و درود خدا بر عباس فرزند علی و برادرانِ والا قدرش.»
«سلام بر بندۀ خدا و میهمان ما که حبیب خداست. خوش آمدی.»
خدایا، چقدر این جوانمردان، زیباروی، مهربان، کریم، مؤدب و میهمان نوازند. تا به حال، کسی با این مایه مهربانی و احترام با من سخن نگفته بود. در طول عمر، هرگز کسی با نگاه از من میزبانی نکرده بود و هرگز طعم و لذت میهمانی نگاه را درک نکرده بودم. برای اولین بار بود که ا
“مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمی‌کند. وقتی طوفان تمام شد، یادت نمی‌آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتّی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعاً تمام شده باشد. امّا یک چیز مسلّم است. وقتی از طوفان بیرون آمدی دیگر همان آدمی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت.”من توانایی خاصی دارم :/ تو این روزا فقط توانایی رو تو نامرئی شدن، سفر تو زمان، قدرت بیش از حد و چیزای دیگه می بینن ولی دنیا عجیب تر از اونیه که ما تصورشو می کنم... خب بذا
 شبها می روند و درین رهگذر ،عمر آدمیست که رو به پایان می رود.
روزها   ماهها   سالها می آیند و عمر ما می رود.
و این دو روز که هرچه در صفحات مجازی و کاغذی دیدم سخن از قتل و جنایت و .. بود
۱.
اسم آقای نجفی را حدودا ۶ سال پیش شنیدم که وزیر آموزش پرورش معرفی شد
یادم هست که چند تا از مدیران مدرسه ها سخت از او تعریف میکردند و ایام وزارت او در دولتهای قبل در خاطرشان ماندگار شده بود
تا بعد که رییس میراث فرهنگی شد و آن حرف معروف در تلویزیون را زد که خیلیها ا
یه چندتا اپلیکیشن هست، واسه کتابه. من هر بار کتابی رو تموم میکنم، یا میخوام شروع کنم، یا یه جایی توصیه شده میخوام ببینم چیه به بخش نظردهی این اپلیکیشنا سر میزنم.چند تا نکته عجیب رو متوجه شدم این وسط... ۱. اینکه شاید یه کتابی برای من به شدت موثر باشه و نگاهمو به زندگی تغییر داده باشه و ازش یه عالمه چیز یاد گرفته باشم، ولی واسه یکی خیییلی معمولی باشه و عقیده داشته باشه که پولشو هدر داده! مثل اون فردی که زیر "اثر مرکب" کامنت گذاشته بود که کل این کتاب
فکر میکنم هیچ آدم عاقلی نیست که از قصد کار اشتباه انجام بده. پس چرا وقتی کسی اشتباه میکنه ما جوری رفتار میکنیم که انگار اون شخص عمدن اون کارو انجام داده یا خودمون خودمونو کلی سرزنش میکنیم؟ واسه خاطر اشتباهاتم خجالت زدم همیشه و خودمو سرزنش میکنم که نباید اینقدر واضح اشتباه میکردی و نمیفهمیدی. چرا من خودمو حتی بیشتر از بقیه سرزنش میکنم به خاطر اشتباهاتم وقتی که نمیدونستم کارم اشتباست؟ خب باید بگم واقعا حس گندیه که همش خودتو سرزنش کنی. فقط وق
من خودم در جهان محدودم، یک‌پا فرعون هستم‌! بهانه می‌آورم، توجیه می‌کنم، محکوم می‌کنم و اگر دستم برسد از محاکمه و تنبیه و شکنجه دادن نیز ابایی ندارم. رسما خود را خدا می‌دانم و از تمام خلق دنیا انتظار دارم روی حرفم چیزی نگویند.
ما یک چیزی راجع‌به ضحاک ماردوش شنیده‌ایم؛ اگر او طبق یک افسانه اجازه داد شیطان شانه‌هایش را ببوسد تا بعد دو مار از جای آن بوسه‌ها بیرون بیاید و هرروز مغز دو انسانِ زنده را به‌عنوان غذا بخورد، من که رخصت داده‌ام ش
امروز که دیدمت، احتمالا نخستین دفعه‌ای نبود که چهرۀ حیاتمندت در چشمانم جای ‌می‌گرفت. شاید پیش از این‌ها در رویایی با همدیگر رویارو شده بودیم. و یا شاید اصلا تعبیرِ خوابِ پرواز و پرندگیِ دیشبم هستی. نمی‌دانم؛ اما با تو غریبگی ندارم و می‌خواهم در آغوشت بگیرم. راستی، تو هدیۀ کدام زمانه‌ای؟ انگار نه دور هستی و نه نزدیک و یا شاید هم دور هستی و هم نزدیک. نکند در این‌شهرِ موّاج، تو چون آبی که بر جویباری می‌گذرد، از کنار پاهای سرگردانم، با زمزم
*واقعا بعضی از جاهای عرفه فقط در شان اباعبداله بود
نه منه بی سر و پا  . . .
مثله:
 
<<معبودا، من گواهی مى دهم به حقیقت ایمانم،و باور تصمیمات یقینم، و یکتاپرستى بى شائبه صریحم و درون پوشیده نهادم،...>>
 
خدا یا من دروغ گفتم من این نیستم
 
من همچنان سرگرم این دنیایم
من همچنان مشلوغ گناهم
من اسیرم
 
{الهی فک کل اسیر به حق حسین (ع)}
 
خدایا من حتی لایق این نیستم با حسین(ع) هم نوا شوم
من شرمنده ام از این بندگی
ابا عبداله فقط حسین است...
من لایق فرزندی ح
برگمن کلاه لبه دار توری اش را روی سرش صاف کرد به مرد روی صندلی اشاره کرد و با لحن جدی رو به همفری گفت : توجه کنید قربان اون هیچ وقت به ما رحم نکرده 
همفری دستی به ته ریش کم پشت و زبرش کشید و گفت:اما هر کسی طوری رفتار میکنه که لایقشه.
این مرد برای جاسوسی پرورش پیدا کرده همون طور که ما برای بازجویی تمرین دیدیم.
برگمن: اما همه میگن که تو یه بازجوی خیلی دلرحمی هر چند من توجهی به حرفهایی که درباره تو می زنند ندارم. اما باید اعتراف کنم  تو خیلی داری شبیه
برگمن کلاه لبه دار توری اش را روی سرش صاف کرد به مرد روی صندلی اشاره کرد و با لحن جدی رو به همفری گفت : توجه کنید قربان اون هیچ وقت به ما رحم نکرده 
همفری دستی به ته ریش کم پشت و زبرش کشید و گفت:اما هر کسی طوری رفتار میکنه که لایقشه.
این مرد برای جاسوسی پرورش پیدا کرده همون طور که ما برای بازجویی تمرین دیدیم.
برگمن: اما همه میگن که تو یه بازجوی خیلی دلرحمی هر چند من توجهی به حرفهایی که درباره تو می زنند ندارم. اما باید اعتراف کنم  تو خیلی داری شبیه
نمیشه جلوی نوشتن رو بگیرم.بی پناه و تنهام.
دیروز یادم افتاد من حتی هیچ کنکور ارشد یا سراسری ثبتنام نکردم و به این معناست که فقط و فقط باید دنبال کار بگردم! 
برام کار پیدا کردن ترسناکه؟ چون به خودم و توانایی هام باور ندارم.
این روزا متشنج ترین روز های عمرم هستن! 
به خیلی چیزا نیاز دارم مثلا به بروز نفرتم نسبت به حرف ها و توهین های اون آقای در ظاهر پدر! اینکه همش ندیدم و نشنیدم و ریختم تو دلم دیگه پر شدم، هیچکس حق نداره ظاهر منو مسخره کنه چون انتخا
 
بعضی از بزرگوارانی که در زمینۀ مسائل و علوم روان شناسی چیزهایی خوانده اند و ادعای دانشمندی می کنند! (خودم را نمی گویم؛ چون هیچ چیزی بلد نیستم!) همیشه این نصیحت ها را برای ما بیان می فرمایند.
 
کدام پند و نصیحت ها؟
الان برایتان می گویم. همین که مثلا به جای اینکه بپرسی (چرا؟) بپرس (چگونه!)
 
من فکر می کنم، بعضی جاها چگونه به جای چرا جواب می دهد؛ اما بعضی جاها نه!
 
در آن صورت باید به دنبال جوابی بگردیم که با این شرایط، حتما جواب درستی نیست و بیشتر نو
اهل تهرانم  روزگارم سرد استتکه نان جوی دوسر دارم 
یک اتم هوش
و جنازه ی یک ذوقمادری دارم توو مایه ی کاکتوس دوستانی گربه صفت و خدایی که از من فرار کرد
(با اجازه ی سهراب سپهری)
اوضاع خیلی هم بد نیست .
فقط "دیگه کسی دلمو نمی بره "
فریدون فروغی
نیازمند همکاری کسی هستم که من را از این عصر یخبندان نجات بده .
کسی که دلمو ببره
فرقی نداره با چی
فرغون 
گاری
وانت
توی جیب ...
⚫فقط انسان باشه آدم و حواش مهم نیست ...

روح وحشی
+ دیوونه
++
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد
‌گفته اند حق گرفتنی است
 اما به نظر من گاهی هم حق گذشتنی است اگر چه همیشه آنکس که محروم می‌شود صاحب حق نیست بلکه دیگرانی هستند که نتایج احقاق حق تامین کننده منافع آنهابوده و گاهی غاصبان حق خود شان از محرومان خواهند شد
گفته اند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
اما به نظر من ایت عبارت با مفهوم ایثار و انفاق تناقض دارد چه اینکه خداوند فرومده اند ما تنال البر حتی تنفقوا مما تحبون لذا چراغی به مسجد رواست که محبوب و مورد نیاز است 
گفته اند
من سه تا خواهرزاده دارم؛۶ساله و ۲ ساله و ۶ماهه که ۶ساله و ۶ ماهه برادرن و ۲ ساله پسر خاله اشون.
تو منطقه ی ما پیشوندهای خاله و دایی و... به صورت پسوند میاد.
۶ساله منو سعیده خاله صدا میکنه.
۲ ساله میخواست بگه سعیده خاله بلد نبود، یه بار شنید سعیده حاجی ( که همسایمونه) فک کرد به من میگن برا همین سعیده حاجی صدام میکنه.
حالا یکم از ماجراهامون بگم:
چند روز خواهرم به ج (۶ساله) میگه تنبیهت اینه بری تو اتاقت از تختت پایین نیای تا صبح.
ج میگه اگه من تنبیه بشم
این شعر از مولوی (مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شماره  ۴۴۱) است و مولوی شاعر ترک بلخی است که در سال ۱۲۰۷ میلادی متولد شده است. همه این شعر را به اتفاقات دلخواه خودشان پیوند می زنند. اگر ما به یک موضوع بد نسبت دهیم می گویند افترا و تهمت به شاعر است در حالی که خود شعر در حال کلنجار و بنوع خاصی پرستش گویش شمس تبریزی ترک زبان بوده است.  البته شاعراعتراف می کند که چشمش به دهان شمس تبریزی بوده و این بهانه سرودن شعر او بوده است مانند مرد عاشق که ذهنش د
‌گفته اند حق گرفتنی است
 اما به نظر من گاهی هم حق گذشتنی است اگر چه همیشه آنکس که محروم می‌شود صاحب حق نیست بلکه دیگرانی هستند که نتایج احقاق حق تامین کننده منافع آنهابوده و گاهی غاصبان حق خود شان از محرومان خواهند شد
گفته اند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
اما به نظر من ایت عبارت با مفهوم ایثار و انفاق تناقض دارد چه اینکه خداوند فرومده اند ما تنال البر حتی تنفقوا مما تحبون لذا چراغی به مسجد رواست که محبوب و مورد نیاز است 
گفته اند
شاید دوست داشتیم آسمان بودیم، تا بخاطر وسعتمان خبرهای بد دیر به دستمان برسد یا در میان بادها اسیر شوند. و در پایین هر روز مردمانی را نگرگویی می کردیم که بخاطر آبی‌مان غبطه می خوردند. شاید دوست داشتیم دریا بودیم و در زلالیتی که از طرف خالقمان نصیبمان شده است، غروب های دلگیر خورشید را نظاره گر می کردیم. شب ها خودمان را به خواب می زدیم که چه خونهای در درونمان جاری می شود و فقط برای رفتگان دعای آمرزش سر می دادیم. شاید دوست داشتیم کوه بودیم، تا در
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوس
‌گفته اند حق گرفتنی است
 اما به نظر من گاهی هم حق گذشتنی است اگر چه همیشه آنکس که محروم می‌شود صاحب حق نیست بلکه دیگرانی هستند که نتایج احقاق حق تامین کننده منافع آنهابوده و گاهی غاصبان حق خود شان از محرومان خواهند شد
گفته اند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
اما به نظر من ایت عبارت با مفهوم ایثار و انفاق تناقض دارد چه اینکه خداوند فرومده اند ما تنال البر حتی تنفقوا مما تحبون لذا چراغی به مسجد رواست که محبوب و مورد نیاز است 
گفته اند
با شبکه‌های اجتماعی انس گرفته‌ایم، انس گرفته‌ام. روزها که مشغول کارها و افکارم هستم، یکهو فیلَم یاد هندوستان می‌کند. باید برود و اینجا و اکنون را رها کند و به دوست و مونس همیشگی‌اش سری بزند؛ چاق‌سلامتی و خوش‌وبش، درددل و نوازش. باید  همه‌جوره کنار هم باشیم، تا آرام بگیرم و گاهی، درحالی‌که از او دل‌زده شده‌ام، برگردم سراغ کارهای اصلی‌ام. او جایی نمی‌رود. ثابت، گوشه‌ای کِز می‌کند، تا دوباره من خسته شوم، تا دوباره دلم برایش تنگ شود و
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوس
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوس
سلام من خوبم شماخوبین
دلتنگ شما ووووو وبلاگم شدم
فقط خواستم بگم هنوز نفس می کشم
 دوستتون دارم
==================

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم.
 من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
 من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
 چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است
 و تو هم به یاد داشته باش:
 من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام،
 تو را دیگرى باید برایت بسازد و
 تو
خوب برای شروع باید یک لیست تهیه کنم اسم تمام کتاب هایی که باید بخوانمشان را بنویسم 
پشت سر هم باید کتاب بخوانم و این که پشت سر هم باید بنویسم کمی درد اور هست اما این تنها راهی ایست که می توانم از این صفر گیچ و منگ حداقل به یک برسم 
کار اسانی نیست اما در این بیست روز قرطینه فقط فیلم دیدم حالا هم خیال می کنم دارم فیلم می بینم 
یک بار برای همیشه باید به خودم بقوبلانم که این زندگی ایست که باید داشته باشم نه این که تا دیر وقت فیلم تماشا کنم و بعد بخوا
حرف ها و حقایقی در درونم وجود دارند که فقط باید آن ها را به پروردگارم و امامم بگویم و نمی توانم - شفاهاً - این کار را بکنم. ولی می توانم بنویسم. و نتیجه می دهد شوق زیادم برای نوشتن. با اینکه هدفم از در این وبلاگ نوشتن، حقیقتا "خوانده شدن" نیست اما در مورد میل بی پایان انسان ها ( و من ) به ابراز وجود و بیان خود، باید به خوانندگان این وبلاگ بگویم که کسی را سرزنش نمی کنم اگر این نوشته ها - که گاهاً چرت محض می شود - را نصفه و نیمه ول کرد و صفحه را بست. بگذری
خوب برای شروع باید یک لیست تهیه کنم اسم تمام کتاب هایی که باید بخوانمشان را بنویسم 
پشت سر هم باید کتاب بخوانم و این که پشت سر هم باید بنویسم کمی درد اور هست اما این تنها راهی ایست که می توانم از این صفر گیچ و منگ حداقل به یک برسم 
کار اسانی نیست اما در این بیست روز قرطینه فقط فیلم دیدم حالا هم خیال می کنم دارم فیلم می بینم 
یک بار برای همیشه باید به خودم بقوبلانم که این زندگی ایست که باید داشته باشم نه این که تا دیر وقت فیلم تماشا کنم و بعد بخوا
نمایشنامه قصه زمین بچه ها عاشق اجرای نمایش و بازی کردن هستند. اجرای نمایشنامه یک نوع از نمایش خلاق هست که در حین بازی کردن کودکان یادگیری دارند و خیلی ار مفاهیم آموزشی را در کنار مهارت کلامی می‌توان آموزش داد.
 در نمایشنامه یک سری نقش‌هایی به کودکان از قبل داده می‌شود. نقش‌ها را تمرین می‌کنند و بعد روی صحنه اجرا می‌کنند. برای هر نقشی لباس مخصوص آن نقش تهیه کنید. 
نمایش خلاق و انواع آن نمایشنامه قصه زمین
 نقش ها: قصه گو، زمین، جنگل، کوه، در
هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی ناخن گیر دستم بگیرم پشت میز اداره جورابامو در بیارم و ناخنهای مثل دسته بیل پاهامو بگیرم. خیلی حرکت ضایع ایه. ولی چاره دیگه ای ندارم.
تو خونه آدی (آدرین) اجازه هیچ کاری رو بهم نمیده. تازه بعد ناخن گرفتن یاد سبیلهام افتادم نخ گرفتم یه سرشو بستم به انگشت شصت پام و یه سر دیگه رو پیجوندم تو دستم و شروع کردم بند کردن سبیلام. بعله دقیقا همینجا. پشت میز اداره ام.
چرا چایی نمی یارن برامون. ماه رمضون نزدیک شد و من دوباره غصه م گر
نشسته بودم کنار تخت و سعی می‌کردم بی‌صدا اشک بریزم. خوب نبودم و تمام غصه‌های عالم ریخته بود در دلم. میان اشک‌ریختن‌هایم، صدای اشک‌ریختن‌های او را هم می‌شنیدم؛ یک صدای میومیوی ضعیف. حدودا یک‌ساعت پیش پسرعمه‌ام او را برده بود و انداخته بود در خیابان؛ یک بچه گربهٔ لاغروی نحیف و بیمار را! آدم‌های بی‌رحم... از آدم‌هایی که با حیوانات دشمن‌اند می‌ترسم، از آدم‌هایی که نسبت به موجودات ضعیف‌تر از خودشان رحمی ندارند می‌ترسم، از آدم‌هایی که
اول از همه بگم خیلی وقته از نوشتن فاصله گرفتم با اینکه بهش نیاز داشتم
دیگه چالش هم دعوت شدم این پست رو نوشتم وگرنه باز به گشادیسمم ادامه میدادم
و همگیتون رو به این چالش دعوت میکنم
 
خب از اینجا بهتون بگم که من شب و روزم رو گم کرده بودم ینی قشنگ همه چی بهم ریخته بود
دیگه تصمیم دارم از امروز درستش کنم
 
توی 3 تا لایو اینستا جوین دادم
خب من کم پیش میاد آرایش داشته باشم پس با همون چهره طبیعیم برای اولین بار تو لایو رفتم
از اونجا که دخترای پیجش خیلی ح
 
وقتی به یکی میگی دوستت دارم معنیش این نیست که اون آدم مال توئه؛وقتی به یکی میگی دوستت دارم داری به زبون ساده بهش میگی من مال توام!
مانلی آوین
----------------------------------
جونِ اضافه منی واسه ادامه این زندگی
الهه میرزائی 
----------------------------------
بهش گفت "اگه منو بخوایی و من نخوامت چی میگی؟!"   با قیافه پژمرده گفت: "ببخشید که مارو دوست نداشتی."
----------------------------------
من و تو هر دو تمامیم بهم
----------------------------------
شازده کوچولو گفت :بعضی کارا ، بعضی حرفا بدجور دل آدمو
کسی پرسید: ما در تئاتر زندگی می‌کنیم یا تئاتر از ما جان می‌گیرد؟
سوال پرسیدن و به دام کشیدن یکی از چیزهایی است که بین ذات حیوان و بشر به طرز یکسانی در جریان است: شوق به دام کشیدن، میل تصاحب، حبس شدن نفس صید در گلو، نگاه معصوم چشم‌هاش، پرسشگری متقابل او، التماسش، دردی که از گیر افتادن می‌کشد و شوق دیدن رمقی که از چشم‌هاش می‌رود، آخرین سوال.حالا من مانده‌ام و این دام. چندین هفته‌ است که تله‌ی آهنی‌اش را دور مچ پام... رد کبود شدگی... ما یا تئات
 
انسان کیست؟ آیا انسانی وجود دارد؟
 
- پیدا نکردم. آه­! یافت نمی­ شود.
- چرا؟
- گشتم، نبود، نگرد، نیست! انسان را می­ گویم. تمام کوچه­ پس­ کوچه­ ها را گشتم، به خدا سوگند که نبود.
البته من او را از زمان تولد تاکنون ندیده­ ام اما با صفاتی که برای او ذکر کرده­ اند، گشتم. حتی نشانی­ های او را گفتم. همه می­ گفتند چنین موجودی با این صفات تا کنون ندیده ایم.
آخر مگر می­ شود چنین چیزی؟ انسان! کسی ندیده باشد؟ البته تا دلت بخواهد انسان ارسطویی می ­دیدم و می ­­ب
مرگ ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد بوده است. دوره یونان قدیم، از مرگ ارسطو تا قرن چهارم میلادى است، این دوران را که حدود هشت قرن طول کشید، دوران «هلنیزم» Helenism  می نامند. دوران هلنیزم، یعنى فاصله میان مرگ ارسطو و آغاز قرون وسطى. قرن چهارم میلادى را دوران یونانیگرى یا یونانى مآبى نیز نامیده اند.
نخستین ویژگى دوران هلنیزم، در واقع نوعى بازگشت به تعلیمات سقراط است. یعنى نوعى عدول از ارسطو و افلاطون و بازگشت به استاد اینها که سقراط مى باشد.
آنچه
تقابل . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) با یکدیگر هم بر شدن . (زوزنی ). با یکدیگر هم روی شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). با هم روباروی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر روبرو شدن . (آنندراج ). (تَ بُ) [ ع . ] (مص ل .) برابر شدن ، رو به روی هم واقع شدن .
در مبحث تقابل و مثالهای عنوان شده  کسانی مشمول این موضوع هستند که در شغل و سمت وجایگاه اجتماعی همه فرمایشات قرآنی و احادیث و اخلاق حرفه ای و انسانی را فراموش کرده اند ،بنابراین تمام صنوف ذکر شده مشمول این

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها