نتایج جستجو برای عبارت :

در کف شیر نری، خونخواره‌ای.

گفتی نکته‌ها چون تیغ پولادست تیز. گفتی گر نداری تو سپر واپس گریز. درسته؟ یادته؟ 
یه قدم رفتم عقب. اما شیرین می گفتی و چاره نبود از المپیاد. چاره نبود. سوار قطارِ اجباری بودیم که می‌رفت تا بیفته تو درّه. چه می‌دونستم دره‌ست. فکر می‌کردم سپر هم دارم تازه.
معجب و سپرِ پوست‌پیازی به دست اومدم. با شمشیرت ایستاده‌بودی اون‌جلو. گفتی با این آرامش و دین و ایمونت که نمی‌شه جلوتر رفت. هرچی داری رو باید بذاری و بیای. فک می‌کردم سپرم جوابه. دین و ایمونم
توضیح: این شعر را در ایام بحبوحه حملات
تروریستی داعش به اروپا (در سال 1394) سرودم. قالب شعری اش را نمی دانم، اما
امیدوارم قالبِ دل خوانندگانش باشد.

سوره زنبور


برخیز! که این بار دِگر صحنه عجیب است

باز همهمه‌ی دشمن و هنگام فریب است

مظلوم ولی باشد و حقا که غریب است!

در بُهتِ جهانی که رجوعش به صلیب است...


«اسلام شده آلت
دست سگ مزدور

سَلمان! تو به پا خیز و کُنَش دور»


از بطن یهود، کودک نارَس زده بیرون...

سیراب نمود طفل حرامش، به کفی خون...

بالغ شده ا
 
بر جهان، امروز قانون جنگل حاکم است. نزنی می‌زنند و نخوری می‌خورندت. فارغ از هرگونه نگاه ایدئولوژیک اگر قرار است در این جنگل زندگی کنیم، باید به همه ثابت کنیم که توانایی دفاع از خودمان را داریم. یکبار باید از تفکر در کف شیر نر خونخواره‌ای، غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای فاصله بگیریم و با این شیر شاخ به شاخ شویم و حداقل یک چشمش را کور کنیم. تنها در این صورت است که در محاسباتشان برای هرگونه هجومی به ما، فقط سود را حساب نمی‌کنند و درصدی را برای زی
توضیح: این شعر را در ایام بحبوحه حملات
تروریستی داعش به اروپا (در سال 1394) سرودم. قالب شعری اش را نمی دانم، اما
امیدوارم قالبِ دل خوانندگانش باشد.

سوره زنبور


برخیز! که این بار دِگر صحنه عجیب است

باز همهمه‌ی دشمن و هنگام فریب است

مظلوم ولی باشد و حقا که غریب است!

در بُهتِ جهانی که رجوعش به صلیب است...


«اسلام شده آلت
دست سگ مزدور

سَلمان! تو به پا خیز و کُنَش دور»


از بطن یهود، کودک نارَس زده بیرون...

سیراب نمود طفل حرامش، به کفی خون...

بالغ شده ا
هوالجمیل
آیرونی های سُرمه ای
آیرونی بر وزن نایلونی به آثار هنری  و ادبی طنز اطلاق میشود.
در قفس اینجا دل من شاد نیست
مرغک اندیشه ام آزاد نیست
شاید اینجا آن بهشت گمشده ست
هرچه باشد مثل عشق آباد نیست
اردوی اردیبهشت رنگها
را ، کسی همراه تا خرداد نیست
هر کسی معتاد کوک زندگی است
زنده بودن را کسی معتاد نیست
لحظه ها آبستن مرگند ، آه
لحظه ای آبستن میلاد نیست
مَردم اینجا نه با من دشمنند
دوستی در دفتر اعداد نیست
هر کسی در این تأتر پر شتاب
می کشاند موکت خ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها