نتایج جستجو برای عبارت :

لب خموش و دل پر از آوازها

آواز یا نغمه اصطلاحی است در موسیقی سنتی ایرانی که برای توصیف مجموعه‌ای از گوشه‌ها به کار می‌رود که معمولاً در کنار هم و مستقل از یک دستگاه اجرا می‌شوند. لفظ «آواز» دست کم در دو معنای دیگر نیز به کار می‌رود که یکی فرم موسیقی آواز است و دیگری شکل خاصی از فرم آواز که متر مشخصی ندارد .
آوازهایی که معمولاً در ردیف موسیقی ایرانی نام برده می‌شوند عبارتند از آواز ابوعطا، آواز دشتی، آواز افشاری، آواز بیات ترک، و آواز اصفهان (یا بیات اصفهان)؛ در برخ
چه حلقه‌های بی‌ثمر تو را به دار می‌کشدبیا به حلقه‌ی خدای که دست یار می‌کشد
نه رهگذار عشق که بیا و جان عشق باشبیا که حقّ حی تو را بدان دیار می‌کشد
تو حرف دیگران زنی به دیگران و سایه‌ایحریف حرفه‌ای نه‌ای که از تو کار می‌کشد
قلم شکست و جان گرفت، قلمروی بیان گرفتعنان کشید و خوان گرفت، خوشم به دار می‌کشد
رسید وصل تازه‌ای، درون یکی برون یکی بکشت جان و جان نو به روزگار می‌کشد
زمانه‌ای غریب نیست، غریب حال آدمی‌ستکه بر درخت روحسار نشسته قار
دل گمراه من چه خواهد کرد با بهاری که میرسد از راه ؟ یا نیازی که رنگ میگیرد درتن شاخه های خشک و سیاه ؟ دل گمراه من چه خواهد کرد ؟ با نسیمی که میترواد از آن بوی عشق کبوتر وحشی نفس عطرهای سرگردان؟ لب من از ترانه میسوزد سینه ام عاشقانه میسوزد پوستم میشکافد از هیجان پیکرم از جوانه میسوزد هر زمان موج میزنم در خویش می روم میروم به جایی دور بوته گر گرفته خورشید سر راهم نشسته در تب نور من ز شرم شکوفه لبریزم یار من کیست ای بهار سپید ؟ گر نبوسد در این بهار
توهین و تهمت هذیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط عمر بن خطاب
علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:
حدیث دوات و قلم (قرطاس) در صحیح بخاری مسلم و سایر کتب معتبره اهل سنت (خلاف) مذکور است به طرق متعدد، چنین روایت کرده‌اند ایشان از ابن عباس که او گریست آنقدر که آب دیده‌اش سنگریزه مسجد را تر کرد، و می‌گفت که: روز پنجشنبه، روزی که درد رسول خدا صلی الله علیه و آله شدید شد و گفت: بیاورید دواتی و کتفی تا بنویسم از برای شما کتابی که گمراه نشوید بع
من از همون بچگی با بیان کردن احساساتم مشکل داشتم،البته به خانواده نه به دوستام و آدمای دیگه،هیچوقت نفهمیدم چرا
شاید باورتون نشه ولی من تا حالا حتی یک بارم به بابام نگفتم بابایی دوستت دارم یا عاشقتم! توی دلم خیلی میگم ها ولی این زبون لامصب نمیچرخه!
البته این بخاطر ابهت باباها هم هست،آدم بطور ناخودآگاه محتاط تره توی رفتار باهاشون،حواسش به کلماتش هست، به رفتاراش، نحوه وایسادنش،درسته آدما خیلی با هم تفاوت دارن و نباید هیچکس دیگران رو مقایسه
عاقبت خط جاده پایان یافت من رسیدم ز ره غبار آلود نگهم پیشتر ز من می تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر جوشان درون کوره ظهر کوچه می سوخت در تب خورشید پای من روی سنگفرش خموش پیش میرفت و سخت می لرزید خانه ها رنگ دیگری بودند گرد آلوده تیره و دلگیر چهره ها در میان چادرها همچو ارواح پای در زنجیر جوی خشکیده همچو چشمی کور خالی از آب و از نشانه او مردی آوازه خواان ز راه گذشت گوش من پر شد از ترانه او گنبدی آشنای مسجد پیر کاسه های شکسته را می ماند مومنی بر فرا
بر چهره اش نگر که بود سرد و‌ بی فروغ
بر چهره اش نگر که ندارد نشاط و‌ روح
اما بود به چهره هنوز از زمان پیش
وی را اثر ز نیت و‌همت نه کم نه بیش
اینک که منجمد شده آن سیل پرخروش
بر ورطه ای معلق وباشد دگر خموش
عاری بود ز غرش ترس آفرین پیش
جاری بود به ظاهر و ساکن درون خویش
'' یه وگه نی باراتینسکی شاعر روس ''
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب‌رو است او، از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آ
تنها،تنهایی را احساس میکنم، میان احساس های خموش دریایی که در جزر و مدّ احساس ها،احساس خویش را گُم کرده اندتو تنها بمان!تا وقتی که به خودت ملحق شوی،تنهایی ام راشریک نمیخواهم..تو از خودت میگریزی ومن از تو به توفکر نکن مزاحمت هستمتنهایی استدر گرداب احساس تو از مناز خودت رفته ایو من تنهایی هایم (احساساتی که در اطرافم به من القا میشوند را)قایم میکنمتا تو از بزرگی این گرداب بیش تر مترسیتا تو تنها،تنهاییم بمانینه تنها،یک تنها....
نشسته بودند میان جمعیت، بین دو گنبد. میدان نقش جهان با این چیزهاست که جالب است. آواز می‌خواندند و بعد ناگهان می‌رفتند سراغِ خاطرات‌شان. وقتی تعداد سال‌های پشت سر، بیشتر از سال‌های پیش‌رو باشد، تو ناخودآگاه در گذشته سیر می‌کنی. خاطرات خوبِ آن روزها؛ آواها و آوازها.


ادامه مطلب
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
راز این خاطر پریشان را میکشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگین حجاب مژگان را دل گرفتار خواهشی جانسوز از خدا راه چاره می جویم پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم آه ... هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراهست هر چه گفتم دروغ بود دروغ کی ترا گفتم آنچه دلخواهست تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گویا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد شاید این را شنیده ای که زنان در دل ”آری و نه“ به لب دارند ضعف خود را عیان نمیسازند راز دا
شعر دل...دلم خاک است ولی چون آتشم سوزاندتنم خاک است ولی چون آب دل را راند
عجب دارم ز خاکی که دمی سوزنده چون آتش و گه طوفنده این دل را خموش آورد دریا وش.
و این دنیا که ما دیدیم جدال آب و آتش بود گهی شعله گهی سیلاب به آرامش چکارش بود
نه آرم بود آتش را و نه سازش ز دریا بودهمه خسران اینها بر وجود خسته ی ما بود.#جدا​​​ل
پند بس کن که نمیگیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر تا چند از تنم جامه برآر و بنوش شهد سوزنده لبهایم را تا یکی در عطشی دردآلود بسر آرم همه شبهایم را خوب دانم که مرا برده زیاد من هم از دل بکنم بنیادش باده ای ‚ ای که ز من بی خبری باده ای تا ببرم از یادش شاید از روزنه چشمی شوخ برق عشقی به دلش تافته است من اگر تازه و زیبا بودم او ز من تازه تری یافته است شاید از کام زنی نوشیده است گرمی و عطر نفسهای مرا دل به او داده و برده است زیاد عشق عصیان
به عمق تاریخ رفتن و خویش را بازشناختن؛ خویش را یابیدن، و در امتداد خویش برخاستن و بال گشودن. در خون خویش غلتیدن و از خون خویش برخاستن، چو ترانه‌ای ناگاه، چو شاهینی بی‌زمین. کلمه! ای تپش جاویدان! ای خون سرخ انار!‌ از تو هرگز بازنایستادم، و این بار به تقدیری خوش‌تر، خموش‌تر، پرخروش‌تر باز می‌گردم.
آواز بازگشت، اگرکه سرزمین نور آغوش بگشاید، و به کلبه‌ای و لقمه‌ای نان و شراب، خادم کوچک خویش به جان پذیرا شود. پیمان دل به جا آوردم و خانه‌ی دیو
"در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش"
دیشب به جهانِ هستی وارد شدم.
"دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش"
هر کسی یا مشغولِ خودش بود یا گهگاهی هم می‌خواست خبری از اسرار بگیره!
"ناگه یک کوزه برآورد خروش"
ناگهان یکی به خودش اومد و هُشیار شد:
"کو کوزه‌خر و کوزه‌گر و کوزه‌فروش!"
که کجاست اونی که من رو شکل داده و اونی که مالک منه و اونی که من رو می‌بره پیش خودش؟!
ادامه مطلب
#همسفر_ابرها
خودت را رهابگذار بدود میان گیسوانت نسیمدره هافریاد اسم زیبای تو  میان مخمل صخره هایندای جدا مانده از سالهای سبزه و گلخودت را رهافانوسی باش در رهگذار بیدریغ اردیبهشتپای بگذار بر این شهر خموشبگذر از بن بست تنهاییبخند و باز هم بخندکه از آستین تو باید خورشید را دید!
 
بی خیال هر آنچه می آید و می رودبازونت را بسپار به خیال یک درخت توتذهنت را پر از یاس های زرد شادشالت را بسپار به کبوتران قصهکنار یک صخره دمی آرام بگیربا خودت بردار،طعم
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که
( خسته از عشق )
گرچه که رفتی ومن ، سوختم ازاین جفا
عشقِ تو دیگر مرا ، نیست بسَر بی وَفا
چشمِ شَرَر بارِ تو ، داده فنا هستیم 
شُکرکنم شد خموش ، آتشِ این ماجرا
سنگ شده این دلم  ، مثلِ دلِ سنگِ تو
عاقبت از این سفر ، راه نمودم جدا
سینه یِ پُر شورمن ، شد تُهی ازمهرِتو
دل شده ازمحبس و ، قیدو رَسَن هارَها
گوکه دلی رانبود ، خون شده ازعشقِ تو
با غم و هجرانِ تو ، نیست دگر آشنا
یاکه دوچشمی زاَشک ، دردلِ شب رنگِ خون
اَشک نریزد دگر ، چشمِ تَرم در مَسا
از تو بُتی
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ خامش بر آستانه محراب عشق بود من همچو موج ابر سپیدی کنار تو بر گیسویم نشسته گل مریم سپید هر لحظه میچکید ز مژگان نازکم بر برگ دستهای تو آن شبنم سپید گویی فرشتگان خدا در کنار ما با دستهای کوچکشان چنگ میزدند درعطر عود و ناله ی اسپند و ابر دود محراب را زپاکی خود رنگ میزدند پیشانی بلند تو در نور شمع ها آرام و رام بود چو دریای روشنی با ساقهای نقره نشانش نشسته بود در زیر پلکهای تو رویای ر
توضیحات درباره موسیقی کودک با نگرش ارف – شول ورک برای رده سنی 3 سال به بالا
نگرش ارف شول ورک که شاید در ایران به اسم «ارف» به گوشتان خورده باشد یک رویکرد آموزش موسیقی است بر پایه عناصری که در زندگی طبیعی هر کودک اتفاق می افتد از جمله شعرهای کودکانه ، متل ها ، قصه ها ، بازی ها و جست و خیز های کودکانه ، آوازها و هنرهای دیگری که از فرهنگ بومی هر منطقه می آید و از این عناصر به عنوان ساخت مایه های اصلی آموزش موسیقی به روشی غیر مستقیم و خلاقانه استفاد
گرچه یاران باوفا باشند تنهایی خوش استخلوت خاموش من با یار رویایی خوش است
گرد افلاکی چو بر دوش من و تو ریختهبی‌نیاز از خلق دون این طرز آقایی خوش است
با شریکان نهان بنشسته در بغداد روحبا تو تا دارالسّلام این رقص شیدایی خوش است
عشق را تا نام بردم جنگ‌ها آغاز شدگه مسلمانی به راهش گاه ترسایی خوش است
دیدمش صبح عدم تقدیر آدم می‌نوشتچون رسیدم گفت از تو باده‌پیمایی خوش است
کفر را بالاتر از ایمان مفتی رتبه استتا ندیدی اولیا معشوق هرجایی خوش است
حلم
مجموعه داستان حسن محمودی داستان محکوم به اعدام تبرئه شده ای است که بارها تا پای چوبه دار رفت و سر آخر بخت با او یار بود که زنده بماند اما همچنان نگران چهارده سالگی دختران دیگر است. سومین مجموعه داستان حسن محمودی با عنوان «از چهارده سالگی می ترسم» که داستان های آن را در فاصله سال های 81 به این سو نوشته شده است از سوی نشر چشمه منتشر شد.

مجموعه داستان «از چهارده سالگی می ترسم» شامل داستان های با نام های «قول و قرار»، «صبر ایوب»، «ناخن ها و آوازها»
مجموعه داستان حسن محمودی داستان محکوم به اعدام تبرئه شده ای است که بارها تا پای چوبه دار رفت و سر آخر بخت با او یار بود که زنده بماند اما همچنان نگران چهارده سالگی دختران دیگر است. سومین مجموعه داستان حسن محمودی با عنوان «از چهارده سالگی می ترسم» که داستان های آن را در فاصله سال های 81 به این سو نوشته شده است از سوی نشر چشمه منتشر شد.

مجموعه داستان «از چهارده سالگی می ترسم» شامل داستان های با نام های «قول و قرار»، «صبر ایوب»، «ناخن ها و آوازها»
موسیقی سنتی
 
موسیقی اصیل ایرانی، که با نام موسیقی سنتی ایرانی، موسیقی کلاسیک ایرانی و موسیقی دستگاهی نیز شناخته می‌شود، شامل دستگاه‌ها، نغمه‌ها، و آوازها، از سال‌ها پیش از میلاد مسیح تا به امروز سینه به سینه در متن مردم ایران جریان داشته، و آنچه دلنشین‌تر، ساده‌تر و قابل‌فهم تر بوده‌است امروز در دسترس است، بخش بزرگی از آسیای میانه، افغانستان، پاکستان، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، و یونان متأثر از این موسیقی است و هرکدام به
آنشب که زمین ز لطف ایزد
از فوج فرشته موج می زد
آنشب که صدای بال می داد
سجاده به مهر، حال می داد
درسینه چه گفت ، مرغ آمین؟
می گفت دمی به ذکر بنشین
باید که دراین میانه باشی
در حلقه زلف،  شانه باشی
سر زد ز دلم سرشک دیده
از دل، بخدای، تا سپیده
انگار کسی مرا نظر کرد
آن گم شده در مرا خبر کرد
یک لحظه نوای نور یا نور
پیچید درون چاه، مسرور
تا یوسف عصمتم که چاهی است
وان نور که خفته در سیاهی است
خود را به زلال غیب بندد
درهای گناه و عیب بندد
صد شکر ، ز چاه رستم
بسم الله الرحمن الرحیم
 شهادت دخت پیامبر اسلام و نشانه یکتای اسلام بر شما تسلیت باد.
 نمی توان حضرت فاطمه(س) راشناخت مادامی که خدا و اهل البیت را شناخت.
 حضرت شهریار این گونه زیبا میسراید: 
   
ماه آن شب خموش و سرگردان
روی صحرا و دشت می تابید
رنگ غم رنگ حزن پرور ماه
همه جا را نموده بود سپید
دانه دانه ستاره بر رخ چرخ
همچون اشک یتیم می لرزید
خواب گسترده بود خاموشی
برجهان پرده فراموشی
مرغ شب آرمیده بود آرام
چشم ایام رفته بود به خواب
سایه نخل ها به
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم / سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم
شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشم / نه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرم
علمی به دست مستی دو هزار مست با وی / به میان شهر گردان که خمار شهریارم
به چه میخ بندم آن را که فقاع از او گشاید / چه شکار گیرم آن جا که شکار آن شکارم
دهلی بدین عظیمی به گلیم درنگنجد / فر و نور مه بگوید که من اندر این غبارم
به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد / که نهان شدم من این جا مکنید آشکارم
شتر است مرد عاشق سر
چون بمیرم – اِی نمی‌دانم که – باران کن مرا
در مسیرِ خویشتن از رهسپاران کن مرا
خاک و باد و آتش و آبی کزان بِسْرشتی‌ام
وامَگیر از من، روان در روزگاران کن مرا
آب را، گیرم به قدرِ قطره‌ای، در نیمروز
بر گیاهی در کویری بار و، باران کن مرا
مُشتِ خاک‌ام را به پابوسِ شقایق‌ها ببر
وین‌چنین چشم-و-چراغِ نوبهاران کن مرا
باد را همرزمِ توفان کن، که بیخِ ظُلم را،
بَرکَنَد از خاک و، باز از بی‌قراران کن مرا
زآتش‌ام شور-و-شراری در دلِ عشّاق نِه
زین‌
یک بار عایشه گفت: «چرا اینقدر فاطمه را می بویی؟ چرا اینقدر فاطمه را می بوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره می گیری؟»
گفتم: «خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت می شنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.» فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر می خواهم که تو دختر منی، تو سیّدۀ زنان عالمیانی
به نام خدا
 

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

د
سلام دوستان :)
طاعات و عبادات شما قبول باشه ان شاءالله
گفتیم یه سری بزنیم اینجا تا این قدح رو بیشتر از این گرد و خاک نگیره
چن روز پیش یه مهمان اصفهانی داشتیم تو محل کارمون ، یه آقای محترمی که با لهجه شیرین دیار زاینده رود برامون صحبت میکرد .
میگفت بچه که بودم یادمه یه خونه ی قدیمی و بزرگ داشتیم که انباری تاریک و ترسناک داشت .
هر وقت ما بچه ها بازیگوشی میکردیم ، مادرم اون انبار رو نشونمون میداد و میگفت اگه شلوغ کنین به اون یک سر دو گوش که تو انباری
نشسته بودند میان جمعیت، بین دو گنبد. میدان نقش جهان با این چیزهاست که جالب است. آواز می‌خواندند و بعد ناگهان می‌رفتند سراغِ خاطرات‌شان. وقتی تعداد سال‌های پشت سر، بیشتر از سال‌های پیش‌رو باشد، تو ناخودآگاه در گذشته سیر می‌کنی. خاطرات خوبِ آن روزها؛ آواها و آوازها.
سه‌تا بستنی گرفتم و نشستم کنارشان. وقتی بستنی را به دست‌شان می‌دادم مرد مو بلند گفت: «پیرمرد و چه به بستنی!» دوست‌ش گفت: «بستنی برای پیرمردهاست.»
این دوتا، رفیق چهل ساله بود
وبلاگ تقویم نیست
 که هر روز درباره وقایع روز پست بگذاریم. اگر ما سالی هم برای ۲۰ واقعه تقویم پست بنویسیم بعد از ۵ سال وبلاگ نویسی ۱۰۰ پست مناسبتی داریم و بدون هیچ حاصلی، اگر تقویم بخواهیم می‌خریم و روی دیوار اتاقمان آویزانش می‌کنیم.
وبلاگ یک طلبه رساله عملیه نیست
که دم به دیقه مسئله شرعی‌هایی که بسیاری از سایت‌ها بهترش را دارند کپی کنیم و بنویسیم.
وبلاگ دفترچه غر غر زدن نیست
که هر روز با هر کسی که دعوا می‌کنیم و از هر چه که ناراحتیم یا خوشح
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارمسر مست گفته باشد من از این خبر ندارم شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشمنه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرمعلمی به دست مستی دو هزار مست با ویبه میان شهر گردان که خمار شهریارمبه چه میخ بندم آن را که فقاع از او گشایدچه شکار گیرم آن جا که شکار آن شکارمدهلی بدین عظیمی به گلیم درنگنجدفر و نور مه بگوید که من اندر این غبارمبه سر مناره اشتر رود و فغان برآردکه نهان شدم من این جا مکنید آشکارمشتر است مرد عاشق سر آن مناره عشق
این وقتی که آدم نمیداند چه بنویسد و باید بنویسد؛ چند بار نوشتم و به دل نچسبید و رفت در زباله دان. اما این احساس باید نوشتن خیر! علی الحساب گفتم دستورالعمل گوش سپردن به این شعر عطار نیشابوری به آواز دشتی شجریان و ساز مشکاتیان که طوری بر دل مینشیند که لاجرم از دل برآمده است را، بنویسم. بدین شرح که وقت گرگ و میش ترجیحا غروب، خورشید نباشد و آفتاب باشد؛ یک پنجره باز گیر بیاورید برای تماشا و اتاق ساکتی و در معیت باد صبا همان طور که نور خودش را ج
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیَم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیَم زآلودگی ها کرده پاک


ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایهٔ مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در ِ بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ِ ظلمتِ تردید ها
با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست


این دل تنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟


ای دو چشمانت چمن
موسیقی مقامی خراسان یک «آنی» برای خودش دارد که نمی‌دانم چیست. به نظرم چیزی است فراتر از موسیقی. فراتر از چند نت و نوا. انگار همۀ این ساز و آوازها، همۀ این نغمه‌ها بهانه‌ای باشد تا خواننده از «زیستن» سخن بگوید. برداشت شخصی خودش از زندگی را بیان کند و از درونیات خودش بگوید. ابراهیم شریف‌زاده را خیلی وقت نیست که می‌شناسم. ولی صدایش هم ساز است و هم نوا. همین است که وقتی می‌خواند دیگر دنبال هیچ نیستم. به جایش گوش تیز می‌کنم تا صدای «زیستن» را، ص
یک عمر در
عزای تو رنجیده ام ز دور
شب تا سحر ز داغ تو نالیده ام ز دور
"من غربت حریم تو را دیده‌ام ز دور
یک
عمر دور قبر تو گردیده‌ام ز دور"
هستند شیعیان
جهان مبتلای تو
بود و نبود و دار و ندارم فدای تو
"نگذاشتند دستـه‌ گل آرم بـرای تو
از
اشک بر مزار تو گل چیده‌ام ز دور" 
چون آمدن
کنار تو ممنوع بود و هست
روبیدن غبار تو ممنوع بود  و هست
"بوسیدن مـزار تـو ممنـوع بود و هست
قبر
تـو را ستـادم و بوسیده‌ام ز دور"

می
خواستم  ز اشک دو چشمم  وضو 
کنم
از خاک قب
یک عمر در
عزای تو رنجیده ام ز دور
شب تا سحر ز داغ تو نالیده ام ز دور
"من غربت حریم تو را دیده‌ام ز دور
یک
عمر دور قبر تو گردیده‌ام ز دور"
هستند شیعیان
جهان مبتلای تو
بود و نبود و دار و ندارم فدای تو
"نگذاشتند دستـه‌ گل آرم بـرای تو
از
اشک بر مزار تو گل چیده‌ام ز دور" 
چون آمدن
کنار تو ممنوع بود و هست
روبیدن غبار تو ممنوع بود  و هست
"بوسیدن مـزار تـو ممنـوع بود و هست
قبر
تـو را ستـادم و بوسیده‌ام ز دور"
می
خواستم  ز اشک دو چشمم  وضو 
کنم
از خاک قبر
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسم‌ها جان دیده‌ام
درد را افکنده درمان دیده‌ام
دیده‌ام بر شاخه احساس‌ها
می‌تپد دل در شمیم یاس‌ها
زندگی موسیقی گنجشک‌هاست
زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود
می‌تواند زشت هم زیبا شود
حال من در شهر احساسم گم است
حال من عشق تمام مردم است
زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها، ل
بسم الله الرحمن الرحیم
 
جوانی برسید به درویشی و گفت
ای بدبخت روزگار بر تو خفت
همه وقت در مسجد زار می زدی
به تکه نان خشکی گاز می زدی
به جرعه آبی راضی بوده ای
به زیر فقر قناعت کرده ای
مگر نمی دانی جوهر مرد کار است
مرد بی جوهر پست تر از حیوان است
برای چه هی ناله می کنی
شب تا صبح عبادت می کنی ؟
صوفی گفت بدبخت روزگار بر تو خفت
صبح تا غروب مدام کار می کنی
برای مال دنیا زجر می کشی
برای این دنیای فانی زحمت می کشی
شب تا صبح هم که خوابی
مثل مرده ای می مانی
تو
 
21- ادای امانت
اَدُّوا الاَْمانَهَ وَ لَوْ إِلی قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبیاءِ.
امانت را بپردازید گرچه به کشنده فرزندان پیغمبران باشد.
 
22- پرهیز از شهرت طلبی
قالَ(علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیاد:رُوَیْدَکَ لاتَشْهَرْ، وَ
اَخْفِ شَخْصَکَ لا تُذْکَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا
عَلَیْکَ إِذا عَرَّفَکَ دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یَعْرِفُونَکَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوی، یاد گیر تا
دل مرده خموش و افسرده است ، به کسی کاری ندارد و دوست نداردکسی کاری به کار او داشته باشد .
دل مرده با کسی ارتباط برقرار نمی کند، نمیخواهد تغییر کند ، نه خودش و نه اطرافش.
از شادی کسی شاد نمیشود.
رشد هم نمیکند .
دل مرده اهل یادگیری و اهل یاد دادن نیست .
خلاصه به قول روانشناسان امروزی ها آدم دل مرده نه تنها هوش هیجانی ندارد بلکه هوش اجتماعی و هوش ریاضی و همه ی هوشهایش تعطیل است .
سوال مهم :
چه چیز میتواند آدم دل مرده را دل زنده کند ؟
جواب :
امیدواری و آ
یک تفاوت مهم بین لغزش های گوش و اثرات ترسیم واجی این است که لغزش های گوش اغلب حاصل بی توجهی به سیگنال است درحالیکه ترسیم واجی واقعا می تواند غیر واقعی و توهمی (گمراه کننده) باشند. حتی زمانی که شنونده توجه کافی دارد و می داند که سیگنال تغییر کرده است انواع مشخصی از ترسیم واجی برانگیخته می شود. قیمت سمعک اتیکن بر خلاف آن، لغزش های گوش اغلب در نتیجه حواس پرتی شنونده است. وقتی سیگنال نویزی است ( این توجیه می کند که چرا اشعار آوازها بیشتر مستعد بد شن
شعری از زنده یاد غلامرضا قدسی در رثای دکترعلی شریعتی مزینانی
غلامرضا قدسی سال ۱۳۰۴ در مشهد به دنیا آمد، نسب او به میرزا محمد جان قدسی مشهدی، شاعر مشهور دورهٔ صفویه می‌رسد.وی پس از گذراندن دورهٔ ابتدایی، به تحصیلات قدیمه روی آورد.  او در  ۲۱ آذر ۱۳۶۸در مشهد درگذشت.
 


 
خرم درین بهار گلستان نیست              رنگ صفا به  عارض بستان  نیست
یک گل ندیده‌ام که درین گلشن             همچون بنفشه سر به گربیان نیست
گل را نمانده ذوق شکفتن‌ها     
فتوکلیپ «هوای تهی از ترانه» استاد کریم رجب‌زاده در وبگاه آپارات
نشسته ابر به‌روی تمامِ پنجره‌ها               
کشیده خطّ غریبی به‌باغِ خاطره‌ها
میان آن‌همه آوازها که ذکرش بود            
«سکوت، دسته‌گلی شد میان حنجره‌ها« 
مرا به آن‌سویِ دیوارِ آهنی ببرید              
و یا دری بگشایید رو به منظره‌ها
دراین هوای تهی از ترانه می‌میرم           
دلم گرفته برای صدای زنجره‌ها
اگر امیدِ حضور تو آفتاب نبود،                
شکسته
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان
سلام و وقت بخیر! حرفی ندارم جز تفال این هفته به دیوان حافظ شیرازی؛ بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبی است
زبان خم
ترا می‌خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدیگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
 
سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ
خامش بر آستانه محراب عشق بود
 
من همچو موج ابر سپیدی کنار تو
بر گیسویم نشسته گل مریم سپید
 
هر لحظه می‌چکید ز مژگان نازکم
بر برگ دست‌های تو آن شبنم سپید
 
گویی فرشتگان خدا در کنار ما
با دست‌های کوچکشان چنگ می‌زدند
 
در عطر عود و ناله اسپند و
می‌خواهم وسط دوراهی را بگیرم و راست بروم تا انتها. تا انتهای بیراهه‌ی پوچی، خموشی، ملال، تنهایی، تا انتهای بیراهه‌ی هیچ، بیراهه‌ی هر آنچه که می‌خواهی اسمش را بگذار. لعنت به اسم‌ها. لعنت به لقب‌ها و صفت‌ها. وسط بیراهه، وسط تنهایی، وسط "هیچ"، چه فرقی می‌کند دیگر که اسم‌ها چه اند و لقب‌ها کدام اند و صفت‌ها چطور تلفظ می‌شوند و اصلا زبان چیست؟ کلام کدام است؟
تو می‌فهمی وقتی از "هیچ" می‌گویم منظورم چیست؟ شده توی هیچ گروهی جا نشوی؟ شده هیچ ج
 درد تاریکی ست درد خواستنرفتن و بیهوده از خود کاستنسر نهادن بر سیه دل سینه هاسینه آلودن به چرک کینه هادر نوازش، نیش ماران یافتنزهر در لبخند یاران یافتن
 
توجه : این پست ناله است!اگر به هر دلیلی ناله نمیخواهید از خواندن آن خودداری فرمایید!
 
من میدونم که چرا نمیتونم خونه بمونم!چون نمیتونم اون محیط رو تحمل کنم!اون همه انرژی منفی که به سمتم حواله میشه! و میدونمم سر منشا اینا چیه!تفاوت!و ناراحتی شدید مادرم!
اخرین لحظه ای که داشتم میومدم خوابگاه م
 درد تاریکی ست درد خواستنرفتن و بیهوده از خود کاستنسر نهادن بر سیه دل سینه هاسینه آلودن به چرک کینه هادر نوازش، نیش ماران یافتنزهر در لبخند یاران یافتن
 
توجه : این پست ناله است!اگر به هر دلیلی ناله نمیخواهید از خواندن آن خودداری فرمایید!
 
من میدونم که چرا نمیتونم خونه بمونم!چون نمیتونم اون محیط رو تحمل کنم!اون همه انرژی منفی که به سمتم حواله میشه! و میدونمم سر منشا اینا چیه!تفاوت!و ناراحتی شدید مادرم!
اخرین لحظه ای که داشتم میومدم خوابگاه م
 
مادر، گناه زندگیم را بمن ببخش!
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود
هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا براستی از زادنم چه سود؟
 
در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار
هرگز فریب چهره آرام من نخور
هرگز سر از سکوت مدامم گران مدار
 
من آتشم که در دل خود سوزم ایدریغ!
من آتشم که در تو نگیرد شرار من
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس بکار من
 
مادر! من آن امید از کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسی
قسمت اول را بخوان قسمت 57
بعد از آن روز زیر باران رفتنمان با حامد، هر دو سرمای شدیدی خورده بودیم و در رختخواب افتاده بودم.
با بی حالی چشمانم را بسته بودم و با گلوی خشک شده و دردناکم مرتب سرفه می کردم.
با صدای باز شدن در چشمانم را باز کردم و با بی حالی به هانیه چشم دوختم.
- سلام.
سرفه ای کردم و با صدای گرفته ام جوابش را دادم.
کنارم نشست.
- اوه چه صدایی داری. یه دهن واسمون بخون.
خنده ای کردم که به سرفه افتادم.
- کوفت. خودت رو مسخره کن.
حالت متفکری به خود گ
 شاعر زیبا کلام
 
کاش امشب غزلی بر شعر
حافظ بشوم                                   بلبل
خوان غزل خوان سعدی بشوم
کاش می شد یک تفحص
برگلستان                                       پروانه وار مست شعر خیام بشوم
کاش می شد دست بر
گیسوی پروین                                    شعرهای فروغ را از بربشوم
کاش می شد مکتب حافظ
به پا                                          در کنج خلوت ،هم بیت  فردوسی بشوم
کاسه ای در دست
همچون  مجنون                                      گدای حروف
اتحادیه انجمن‌های علمی دانشجویی علوم اجتماعی کشور برای سومین سال متوالی قصد دارد سمپوزیوم آثار دانشجویی علوم اجتماعی کشور را در اردیبهشت ماه سال 1399 برگزار کند. برگزاری چنین همایشی می‌تواند مجالی باشد برای حضور دانشجویان علوم اجتماعی فارغ از فضای رسمی و آکادمیک علوم اجتماعی که اساساً در سلطه اساتید و اعضای هیئت‌های علمی است. این سمپوزیوم می‌تواند میدانی باشد برای اعتراض و نفی انفعال دانشجویی.
شاید بتوان گفت هویت وجودی دانشجویان علوم
افسوس که نامه جوانی طی شد 
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
وآن مرغطرب که نام او بود شباب 
فریاد ندانم کی آمدوکی شد خیام
 
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام
 
در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش خیام
 
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتگ
مجموعه شعر در مورد زندگی (اشعار زندگی)
جمله زیبا در مورد زندگی
در پایان، تعداد سال‌های زندگی‌تان اهمیتی ندارد. آنچه مهم است، زندگی جاری در خلال این تعداد سال‌هاست.
– آبراهام لینکلن
شعر در مورد زندگی
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسم‌ها جان دیده‌ام
درد را افکنده درمان دیده‌ام
دیده‌ام بر شاخه احساس‌ها
می‌تپد دل
روز دکوی به محض تاریک شدن ما شام می خوردیم و می خوابیدیم . تازه برق آمده بود و بعضی ها تا برقو خموش چراغو می داشتند ( معمولا ساعت 10 شب محمود کارخونه با دو بار خاموش روشن کردن علامت می داد و بعد خاموش می کرد)
کمی از شب گذشته بود که ناگهان صدای جار عبد ا.. ملاحسن بلند شد . " صبا ه کشمون سقله او مهی درو ست " و چند بار تکرار شد . من از این خبرخیلی خوشحال شدم چرا که فردا می توانستم با باباپیر بروم کشمون سقله  ، آن شب منگال ها و اره های وعدال ویا در جرک دیوال
بیاتِ کُرد یا کردِ بیات نام یکی از آوازهای موسیقی ایرانی است که از متعلقات دستگاه شور دانسته می‌شود. این آواز نزدیکی زیادی با آواز دشتی دارد و در برخی از ردیف‌ها، جزئی از دشتی دانسته شده‌است اما در برخی ردیف‌های دیگر تنها به عنوان یک گوشه از دستگاه شور یا آواز دشتی مطرح می‌شود. بیات کرد احتمالاً ریشه در کردستان دارد. از نظر ردیف‌شناختی بیات کرد شباهت‌های زیادی با دشتی دارد ولی برخلاف دشتی درجه پنجم شور در آن متغیر نیست و نت آغاز هم در آن
بیاتِ کُرد یا کردِ بیات نام یکی از آوازهای موسیقی ایرانی است که از متعلقات دستگاه شور دانسته می‌شود. این آواز نزدیکی زیادی با آواز دشتی دارد و در برخی از ردیف‌ها، جزئی از دشتی دانسته شده‌است اما در برخی ردیف‌های دیگر تنها به عنوان یک گوشه از دستگاه شور یا آواز دشتی مطرح می‌شود. بیات کرد احتمالاً ریشه در کردستان دارد. از نظر ردیف‌شناختی بیات کرد شباهت‌های زیادی با دشتی دارد ولی برخلاف دشتی درجه پنجم شور در آن متغیر نیست و نت آغاز هم در آن
کارتون داستان اسباب بازی 2019 با کیفیت 4K & 1080p & 720p & 480pژانر : ماجراجویی، کمدی، خانوادگی، فانتزیزبان : دوبله فارسی + انگلیسیمدت زمان : 01:40:03زیرنویس فارسی : داردحجم : 2 گیگابایت + 1 گیگابایت + 490 مگابایتامتیاز : 8.1 از 10خلاصه داستان : داستان چهارمین قسمت این انیمیشن در ادامه قسمت های قبلی و چند سال بعد از اینکه اندی اسباب بازی های خود را به بانی داد، اتفاق می افتد. هنگامی که بانی در کارگاه هنر و مهارت یک اسباب بازی جدید به نام فورکی می سازد، وودی، با
جلال الدین محمد بلخی ، معتقد بود که کائنات در تحول دائم است ، و اساس هستی در نیستی و بقاست . این سیر تحولی تا جهان ،جهان است ،خورشید و ماه و ستاره در افق مشغول نورافشانی است به نام تحول و تکامل ، ادامه خواهد داشت : 
آدم از خاک است ، کی ماند به خاک 
هیچ انگوری نمی ماند به   تاک 
نطفه از نان است ؛کی ماند به نان ؟ 
مردم از نطفه است ، کی باشد چنان ؟ 
هیج اصلی نیست مانند اثر 
پس ندانی اصل رنج و درد سر 
در کلیه پدیده های طبیعت ، آثار تغییر و تحول به چشم می
‍ درودهمراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد#مورخ:۹۹/۱/۳۱یکشنبه#ساعت_شروع :(۲۱)♦️♦️♦️دیگر مگو تو وضع و هوا را هواشناسباران گرفته خانه ما را هوا شناساین نقشه ی مقابلت این گربه خموشطی کرده روزگار سیا را هواشناسغم آمده به کوچه و هر خانه سر زدهلطفا ببُر همیشه صدا را هواشناسآتش میان سینه ما شعله می کشداین آه ماست تا که خدا را هواشناس ـیکدم به خود بیاورد اینجا هوا پس استتا بنگرد که دست دعا را هواشناسبگذر که ا
فریدون آسرایی مدتها پیش به کانادا مهاجرت کرد و مدت ۱۴ سال در اونجا زندگی کرد و اتفاقاً در همون زمان هم چند آهنگ خود که آغازگر دوران خوانندگیش بود، شاید ترانه ای به نام “گل اندام” رو از فریدون به یاد داشته باشی که در خارج از کشور خونده بود.جواد یاساری در دهه ۱۹۷۰ خواننده محبوب و مشهور بوده است و پنج آلبوم را قبل از انقلاب منتشر کرده است.ارسی (فارسی) زبان مورد استفاده در دادگاه‌ها بهمراه زبان پهلوی، زبان رسمی دوران امپراطوری ساسانی (۶۴۲-۲۲۴ م
1. چشم زدید آسانسورمونو دیگه :( دیگه نمیذارن با آسانسور بریم تو مدرسه. یعنی اگه بری داخلش دکمه ها رو بزنی اصن کار نمیکنن از پایین و یکی از بالا باید دکمه رو بزنه. منم بعد از اون روز که گیر کردیم دیگه سوار نشدم :'| بعد امروز داشتم با ری ری حرف میزدم که دیدم نیست :/ فک کردم حتما رفته سمت اسانسور. در اسانسورو میخواستم وا کنم و همزمان سر ری ری جیغ بزنم که شنیدم یاسی داشت به یکی تو اسانسور میگفت "خفه شو کسی نفهمه" :| منم درو وا کردم و دیدم بچه ها با ری ری با ح
روستای مریان تالش
در استان گیلان با طبیعت بکر و گاه وحشی خود، یکی از پرطرفدارترین شهرها برای سفر است.
بلیط اتوبوس     خرید بلیط اتوبوس    قیمت بلیط اتوبوس    رزرو بلیط اتوبوس
تالش شهری در شمال ایران است که به دلیل جاذبه‌های طبیعی و تاریخی، هر ساله گردشگران زیادی را به خود جلب می‌کند. طبیعت تالش انقدر ناب است و تصاویر جدیدی پیش رویت قرار می‌دهد که گاهی فکر میکنی به جای دیگری در این کره خاکی سفر کرده‌ای. برای همین هم هست که بدون دیدن جاهای دی
اگر در حال خرید برای هدفون های بی سیم واقعی با بودجه محدود هستید ، حتما Anker SoundCore Liberty Air را بررسی کنید. آنها یک پیشرفت افزایشی نسبت به نسل قبلی خود ، با کیفیت ساخت بهتر ، افزایش عمر باتری و برخی از موارد اضافی خوش آمدید مانند برنامه همراه همراه جدید آنها کنترل های لمسی نیز دور اصلاحاتی را به دست آورده اند و باعث می شوند تا پاسخگو و استفاده از آنها آسان باشد. اگر شیوه تنظیم آن را دوست ندارید ، کنترل ها را می توان درون برنامه تلفن همراه جابجا کرد ،
به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست
سلام
قسمت اول  ،  قسمت دوم  ،   قسمت سوم
قسمت چهارم
آوازۀ عشق مجنون باعث بدبختی و خانه نشینی لیلی شد.مردم قبیله به رییس قبیله شکایت کردند که جوانی شوریده باعث بدنامی قبیلۀ ما شده است. هر روز مثل یک سگ در حوالی قبیله پرسه می‌زند و مدام در حال غزل‌سُرایی و غزل‌خوانی است. او می‌خواند و سایرین از او می‌آموزند. باید که او را خوب گوشمالی داد تا دیگر در این اطراف دیده نشود.رییس قبیلۀ لیلی عصبانی شد و شمشیرس ر
سِرُّالهِجر(در اتفاقِ طبعِ بیماری)حال زارم را مپرس چون خوبم هنوزاز خداوند میپرسم از کویت هنوزدِل بشُد کافر به خویشتن چون تو دیدشُکر گُفت و با جانانت همراهست هنوزاز سراپای تنم رنجور میگویم نروروح که بیرون افتاده از افسارم هنوزعشق را جز درد این بستر نسوزاند به تبگرچه بیمارم ولی دِلدارم هنوزبا خُدا هر شب به غیبت خواستمعفو فرما این گناهی که اُمیدارست هنوزراه هموار نبود و تا آمدیدید داری میروی ،از کاسه ریخت ،دِل آب است هنوزگرچه زود خوابم میب
قدرت موسیقیتوسط سلیم بات
در Facebook به اشتراک بگذاریددر توییتر به اشتراک بگذاریدتوصیه از طریق ایمیلصفحه چاپموسیقی بسیار بیشتر از سرگرمی خوب است. موسیقی می تواند مومیایی کردن برای روح باشد ، اما می تواند پیشرفت فکری و اجتماعی کودکان را نیز تقویت کند. حتی بزرگسالان می توانند از ساخت موسیقی بهره مند شوند - این امر مغز را بسیج می کند و هورمون های شادی تولید می کند. جای تعجب نیست که موسیقی اکنون نه تنها به عنوان سرگرمی خوب مورد توجه بسیاری از متخصص
 
معلم منم من معلم منم                         که شاگرد من پاره ای از تنم
زبانم شگفتی به بار آورد                    « به نام خداوند جان و خرد »
« به نام خداوند جان و خرد                 کزین برتر اندیشه بر نگذرد »
معلم هم اندیشه ای هم خرد                  تو جانی که گوهر ز جانان برد
معلم منم از همه بهترم                       که دارد از این دانش وگوهرم
معلم در آن روزگار قدیم                    چو آمد کلاسش خموش و ندیم
معلم ز کار زیاد
ساعت 4:50 دقیقه صبح ! 
عام الکرونا ! 
8 روز است که سر کار نمیرویم ! 
بعد از سه سال کار بدون تعطیلی به برکت کرونا زمان بسیار خوبی رو با خانواده میگذرونم و دخترم مخصوصا خیلی بهش خوش میگذره .
همیشه باید از چیزایی که به چشم تهدید دیده میشه بیشترین بهره رو برد ، انرژی رو جمع کردم که با تغییرات مفید در کسب و کار و زندگی پس از کرونا بهترین عملکرد رو داشته باشم .
مثال بزرگش ، تحریم میشیم بهترین موشک و اژدر و رادار و ... رو میسازیم .
تحریم میشیم آشغال ترین خودر
بیوگرافی امین‌الله رشیدی

امین‌الله رشیدی [زادهٔ اردیبهشت ۱۳۰۴ در روستای (اکنون شهر) راوند کاشان] خواننده و آهنگساز ایرانی است. وی مدتی ریاست رادیو تبریز را نیز بر عهده داشته است. آهنگ‌سازی و خوانندگی رشیدی در رادیو تهران از سال ۱۳۲۷ خورشیدی آغاز و تا پایان سال ۱۳۴۴ به طور پیوسته ادامه داشته و در این مدت بیش از ۱۲۰ آهنگ ساخته است.
زادروز : اردیبهشت ۱۳۰۴
روستای راوند کاشان
اهل کشور : ایران
سبک‌ها : موسیقی سنتی ایرانی
کار(ها) : خواننده, شاعر, آ
جاذبه گردشگری تور کنیا

جاذبه گردشگری تور کنیا
1- پارک ملی مارا ( ماسایی ) :
این پارک را یکی از ذخایر حیات وحش جهان می دانند ، این پارک در مرز با کشور تانزانیا قرار گرفته است و یکجورایی پل ارتباطی حیات وحش دو کشور است ، از جمله موارد جالب حضور مردمان بومی است که در این منطقه به چراندن و پرورش حیوانات با اداب و رسوم بومی خود مشغولند که به ماسایی معروف اند، بیشترین حیوانی که در این منطقه به چشم می خورد گورخر است ، البته در کنار رودخانه کروکودیل و ا
6 جاذبه گردشگری کنیا + (عکس)
1- پارک ملی مارا ( ماسایی ) :
این پارک را یکی از ذخایر حیات وحش جهان می دانند ، این پارک در مرز با کشور تانزانیا قرار گرفته است و یکجورایی پل ارتباطی حیات وحش دو کشور است ، از جمله موارد جالب حضور مردمان بومی است که در این منطقه به چراندن و پرورش حیوانات با اداب و رسوم بومی خود مشغولند که به ماسایی معروف اند، بیشترین حیوانی که در این منطقه به چشم می خورد گورخر است ، البته در کنار رودخانه کروکودیل و اسب آبی نیز زیستی مخف
      .دوستت دارم -
گفت درحالی که دستاشو نرم نرم به طرف حفره پوچ می برد.
-نوشته هات زیبان.هرچیزی درمورد تو زیباس.کمرت همونقد با وزن و قاعده منحنی شده که شعرات-
 
منحنی خطوط مغزم چی؟چونکه شعرام ازونجا میاد...اروم اروم لایه هارو ازهم سوا میکنه و میرسه تا نوک انگشتام...قافیه ها کف دستم-
 رو چندخطی میکنن و میشن گودال اثر انگشتی...به خاطر همینه که اثر انگشت هرکی متفاوته.چون ادما داستانای خودشونو دارن. ولی هرکسی سبک موردعلاقش فرق داره.یکی کامو و بوکوفو
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند..  /\   /\
 
امام محمد باقر علیه السلام در هفتم ذی الحجه سال 114 و به قولی در ربیع الاول و یا ربیع الثانی سال 114 به شهادت رسید. گفته شده که آن حضرت را حاکم مدینه ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان به زهر شهید کرده است و به نظر می رسد اینکار به امر هشام بن عبد
بزرگواران وبلاگ‌هایی چون حلزون، هیچ و ردپای خاکستری زمان لطف کردند و بنده را به این همایش؟ خیزش؟ جوشش؟چالش؟ پویش؟ (چیه بالاخره؟) نیز دعوت نمودند. 
اولین پست همین پویش را اول صبح با چشمانی نیم‌باز، می‌خواندم و پیش از اینکه متن تمام شود، پوزخندی زده و دلم به حال بی‌نوایانی که در انتهای این پست به ادامه‌ی پویش دعوت می‌شوند، کباب شد و گفتم بیچاره‌های از دنیا بی‌خبر. خیالم راحت بود که کسی مرا دعوت نخواهد کرد و همچنان می‌توانم زیرپوستی در و
نظر ایلر به وجه الله بسیجی
نظرایلر به وجه الله بسیجی-بوگون دنیاده جندالله بسیجی
او پاک قانیندی ثارالله بسیجی-حقیت یول گئدروالله بسیجی
گورونموبدوراولاگمراه بسیجی –اولوب تائیدروح الله بسیجی
سنی حفظ ایلسین الله بسیجی –بو سوزده ایتمورم اکراه بسیجی
تاپوب قرب خدایه راه بسیجی – جهانی ایلیوب آگاه بسیجی
 
اولان عاشق حسینه کربلایه-چاتان عشقینده عالی مدعایه
نقد یاره دگه ایتمز گلایه –تو کل ایلییر هرآن خدایه
توسل ایلییرآل عبایه –اطاعت ایلدی رو
 
«امام حسین (ع) و راه آیندة ما»
 
(قسمت اول)
 
«۹ شهریور ۱۳۹۸»
 
«استاد اصغر طاهرزاده»
 
«دانلود سخنرانی شرح متن»
 
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
 
۱. با سیطره‌ی اُمویان بر جهان اسلام، آن‌چنان سطحی‌نگری و تنگ‌نظری بر روح و روان جامعه حاکم گشت که سیره و اخلاقِ مقدس‌ترین افراد نادیده گرفته شد. ام
 
 
سالروز شهادتجانسوز نهال گلشن دیننور دیده ى زهرا سلام الله علیهاسپهر دانش و بینششاهدِ کوچکِ کربلاامام محمد باقر (ع) تسلیت باد.
 
 
 
شهادت امام باقر علیه السلام
 
 
پرش به ناوبری پرش به جستجو
تقویم هجری قمری
روز واقعه:7 ذی الحجه
سال 114 هجری قمری
امام محمد باقر علیه السلام در هفتم ذی الحجه سال 114 و به قولی در ربیع الاول و یا ربیع الثانی سال 114 به شهادت رسید. گفته شده که آن حضرت را حاکم مدینه ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان به زهر شهید کرده ا
واژۀ ترک در ادب فارسی، صرف نظر از معنای حقیقی آن، مجازاً در معنی مطلق زیباروی هم به کار رفته است و از این رو اساتید ادبیّات تأکید کرده اند که: نباید تمام موارد استعمال این واژه را تأویل به معنای قومی آن کنیم و در بسیاری موارد، همسنگ عباراتی چون نگار، دلبر، شاهد و... می باشد؛ امّا به نظر می رسد این واژه در هنگام تفسیر اشعار حافظ باید به دیده ای دیگر نگریسته شود. اشعار حافظ مملو از ایهام اند و تقریباً هیچ بیتی از ابیات آن نیست که تنها دارای یک معن
با صدای بلند صحبت کنید
مقالات مختلف را بلند بخوانید. روزنامه ،بلاگ یا مجلاتی که معمولاً مطالعه می‌کنید منابع محتوایی خوبی هستند که شما می توانید آن‌ها را بلند بخوانید. حتی ممکن است این محتوا زبان انگلیسی ،فیلم‌نامه شوی تلویزیونی محبوبت باشد. خلاصه ،هر چیزی که برایتان لذت‌بخش است را با صدای بلند بخوانید!
یک ایده‌ ی خوب دیگر این است که از گفتگوها، ارتباطات کاری و شغل خودتان شروع به ضبط پادکست ها یا ویدیوهای صوتی زبان انگلیسی روی گوشی همرا
سخنرانی کردن برای بسیاری از ما یک دغدغه بزرگ است و یکی از بزرگترین مهارت های جهان، مسلط شدن روی مهارت سخنرانی میباشد.
مدت زمان زیادی است که انسان ها از طریق کلام با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و در حال حاضر یکی از مهمترین مهارت های ارتباطی انسان حرف زدن و گفت و گو حساب میشود تا جایی که میتوان از همین مهارت برای داشتن قدرت و یا تغییر زندگی دیگران استفاده کرد و شما اگر بتوانید بر سخنرانی مسلط شوید، مزیت های زیادی را به زندگی تان میتوانید اضافه
فارس نوشت:: ماه رمضان در فرهنگ ایرانِ اسلامی دارای
احترام فراوان بوده است و در این ماه مردم اقبال بیشتری به راز و نیاز با
خدا و انجام عبادات داشته‌اند. در فرهنگ مردم تهران نیز این مورد به چشم
می‌خورد و در کتب تاریخی متعددی این موضوع منعکس شده است. جعفر شهری در جلد
سوم کتاب «تهران قدیم» در این باره می‌نویسد:


ریزه‌خوانی و مناجات
تقریباً از سه ساعت به اذان مانده یعنی با اولین
ریزه‌خوانی‌های مناجاتیان، زن‌ها بیدار شده یکدیگر را برای پخت
فارغ از اینکه بخواهم درباره محتوای این متن قضاوتی داشته باشم خواندن آن را جالب و قابل تأمل می دانم. ارزش دارد برایش وقت بگذارید:
 
 
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، خلیل‌الله همایی‌راد مدیرکل پیشین امنیتی و انتظامی استانداری کرمان و فعال رسانه‌ای در یادداشتی اختصاصی برای میزان، نوشت: به حوادث و رخداد‌ها، از زوایای مختلفی می‌توان نگریست و آن هارا تجزیه و تحلیل کرد. تحلیل‌هایی که ممکن است با واقعیت و حقیقت ماجرا منطبق باشند، یا نباش
نگاهی به زندگی و شخصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها
 
سخن راندن از حضرت
خدیجه (س) هم سهل است و هم صعب! چرا که کدام مسلمان است که نام این بانوی بزرگوار
و حکایت ایثار بی مانند او و تأثیر آن در احداث، ابقاء و اقامه دین و اسلام
را نشنیده باشد؟! و دشوار است چون با شخصیتی عظیم روبرو هستیم که مات و مبهوت
عظمت و جلال اوئیم.
 براستی با این
زبان الکن و کوتاه مجالِ ما چه گونه می توان کمال و جلالش را بیان نمود، بزرگ
بانوئی که هر گاه جبرئیل امین بر پیامبر نازل
فرش


قالی پازیریک
نوشتار اصلی: قالی ایرانی
قدیمی‌ترین فرش دنیا نمونه ای است از یک قالی ایرانی که قالیچه‌ای است با نقوش اصیل هخامنشی که در گور یخ‌زدهٔ یکی از فرمانروایان سکایی در درهٔ پازیریک در ۸۰ کیلومتری مغولستان بیرونی پیدا شده و قالی پازیریک نامیده می‌شود. پژوهشگران این قالی را از دست‌بافت‌های پارت‌ها یا مادها می‌دانند. قالی ایرانی از دیرباز معروف و مورد استفاده بوده. گزنفون تاریخ‌نگار یونانی در کتاب سیرت کوروش می‌نویسد: ایرا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها