نتایج جستجو برای عبارت :

پس کجا ماند طلوعی که پس از تاریکیست؟

یک حرفهایی می ماند بیخ گلوی آدم
می ماند و فریاد هم نمی شود
می ماند و بغض هم نمی شود
بغض یواشکی حتی
بغض آخرِ شب توی رختخواب که اشک شود آرام
می ماند بیخ گلوی آدم، هیچ چیزی نمی شود اصلا
می ماند و یک خنده هایی را، یک لذتهایی را کمرنگ می کند
می ماند و سایه می اندازد روی هر چه بعد از این…
می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس استکه به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنیخوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرددست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشدآخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد
بغض می‌آید و می‌رود. می‌آید و می‌رود. می‌آید و... می‌ماند و می‌ماند و می‌ماند... آن‌قدر که جایش توی گلو می‌ماند. هر چه هم بشود، این سنگینیِ غریب آن‌جاست. گویی جزوی از تن و جان آدم می‌شود. بعد پیش می‌آید و پیش می‌آید... تا فتحت کند. تا همه‌ات را در بر بگیرد. تا تمامت بغض شود. بغض شوی. یک بغض بزرگ. یک بغض ایستاده که راه می‌رود و حرف می‌زند و می‌خندد...
می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟
هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
 
شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است
که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
 
باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی
خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
 
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
 
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
آخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد
 
مسعود محمدپور
رفتی و عطر یاد تو در روزگار ماندیعنی که از تو خاطره بی شمار ماندرفتی و در فراق تو این ملت بزرگخون گریه کرد و تا به ابد اشکبار ماندرفتی و با غروب تو، قرآن غریب شداسلام ناب، در غم تو، سوگوار ماندرفتی تو و حماسه ی سرخ حسینی اتتا نهضت امام زمان برقرار ماندرفتی تو و بنای برومند انقلاببا این شکوه و جذبه ی پر اقتدار ماندرفتی تو و نرفت ز دل شوق زندگیدر حیرتم از او، که برای چه کار ماندمُردی و زنده گشت ز تو، دین احمدیتاریخ را، به نام تو این افتخار مانددس
می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس استکه به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنیخوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرددست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشدآخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد
 
===============================
 
ز شاهی تا گدایی یک وجب نیستاگر شاھی گدا گردد عجب نیستاگر مَردی بہ مَردی زندگی
 رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماندصدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند
خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاکبیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند
بستی به نوک تیر دلم را و پریدیشال عربی کمرت دربغلم ماند
تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شدای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند
آتش زده ولله مرا کاش ببینیقدری نم چشمان ترت دربغلم ماند
سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند
رفتی و شبم بی تو دگر ماه نداردخاموشی روی قمرت در بغلم ماند
این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا
یک غمی روی دلم هست، خدا میداند
که چه‌‌ها می‌رود از ذهن و چه‌ها می‌ماند
زخم‌هاییست که در آینه‌ام پیدا نیست
می‌چکد درد، ولی خاطره‌ها می‌ماند
راه‌مان از هم اگر دور و جدا نیست، چرا
هرچه من می‌دوم این فاصله‌ها می‌ماند؟ 
می‌دهی وعده‌ی آسانی بعد از سختی
آخرش می‌روم و این گله‌ها می‌ماند
در باب دوّم از کتاب «باقیّات صالحات» که در حاشیه ی کتاب «مفاتیح الجنان» نگاشته شده، کیفیّت استخاره ای که منسوب به امام عصر (عج) می باشد، چنین بیان شده است: «علاّمه مجلسی از پدر بزرگوارش نقل کرده که ایشان از استاد بزرگوارش «شیخ بهایی» نقل می کرد که می گفت: «چندی از مشایخ در باب استخاره با تسبیح از حضرت قائم (عج) مذاکره می کردند که حضرت فرموده است: « [هر که می خواهد با تسبیح استخاره نماید باید] تسبیح را به دست گیرد و سه مرتبه صلوات بفرستد و یک قبضه
رفت و برنگشت و این رسم روزگار ماند / چشم جاده ها هنوز، محو در غبار مانداین همه شب است و باز، این همه حضور تلخ / فصل‌های محکم خالی از بهار ماند . . . ای روشنای خانه امید، ای شهید / ای معنی حماسه جاوید، ای شهیدچشم ستارگان فلک از تو روشن است / ای برتر از سراچه خورشید ای شهیدیاد شهیدان دفاع مقدس گرامی بادپایگاه و مسجد امام حسین علیه السلام سده لنجان وبلاگ ما:www.tkanoon.blog.ir
در انتظارت خواهم ماند
تا بار دیگر زمزمه و عاشقانه هایت را بشنوم
تا صدای زیبا و دلنشینت چون نسیم حیات در من جاری شود
در انتظارت خواهم ماند
هرچند هزاران فرسنگ دور از من در دیار دیگری
به یقیین سیمای زیبایت را هرگز نخواهم دید
هیچگاه بر لبان زیبایت بوسه ای نخواهم زد
به آغوشت نخواهم کشید
و جز صدای زیبا و کلمات دلفریب و آهنگینت
نصیب من از تو چیز دیگری نخواهد بود
به انتظار تو خواهم ماند
به انتظار تو که همه خواسته ها و تمناهای زندگیم را در تو یافتم
در
یک کتابی خوندم به نام قانون ۷۰ درصد چند جمله ی خیلی واقعی و جالبی داشت. * ۷۰ درصد برنامه های آخرین مدل گوشی ها ، بدون استفاده می ماند! * به ۷۰ درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست! * ۷۰درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند! * ۷۰ درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود! از۷۰درصد استعدادهایمان استفاده نمیشود، ۷۰درصد از محبت وعشقمان را ابراز نمیکنیم * ۷۰ درصد از کل درآمد طول عمرمان ، برای دیگران باقی می ماند! روزهایمان م
در هرجای حاشیه ایستاده باشم یا هرجای متن، فرقی نمی کند. فصل ها عوض می شوند.این را سایه روشن عبور ابرها برشیشه های نورگیر می گوید. برگ های گل های  گلدان های پنجره ها. این همه واژه، این همه اگرها و اما ها، واژه هایی از اعماق سال ها و قرن ها، واژه هایی کهن که تو عاشقشان هستی و من سرگردانشان. بی بضاعتی من، سکوت من، بهانه های من، بیهودگی های روز، هراس های شب، به قاعدگی های آدم ها، بی قاعدگی های من، روزگار پریشان خاطری ها، این همه ها! چه فرقی می کند. فص
روزهایی هستند مبهم و گنگ - طولانی و بی انتها - شاید خیره به یک نقطه ساعت ها بگذرد و ساعت روی دیوار تنها دقایق محدودی از این زمان طولانی را نشان می دهد- روزهایی پر از حرف های ناگفته حرف هایی که به قول شریعتی تن به ابتذال گفتن نمی دهند- در تمام این روزهای طولانی بی انصاف تنها و در سکوت فقط خداست که می ماند فقط اوست که می داند
همیشه کسی هست
با تو می ماند
میان غربت آن روزهای محال
که هر چه زینت دنیا است غرق دلتنگی است
همیشه کسی هست
پاک تر از یاس
و دلر
 
  از آخرین جمعه وهفته ی پایانی آبان ماه نود و هشت حرف و حدیث بسیاری باقی خواهد ماند . هر چند اینترنت مسدود و باقی پیام رسان ها هم فیلتر شده است اما ما مستقیما می بینیم و می شنویم و با گوشت و روح و جان مان حس می کنیم در اطراف مان چه می گذرد. و در یاد و خاطرمان خواهد ماند چه کسانی با وعده ی خروس قندی احساسات ما را جریحه دار کردند. یادمان خواهند ماند که آنها چقدر زندگی و ارزش حیات ما را دست کم می گیرند و با وعده ی مقرری ماهیانه ای ناچیز که نمی تواند ح
روزی "اندوه" به روستای ما آمد ، "گفتیم رهگذر است !اما ماند! گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود ، باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان" گفتیم : مهمان بدی است ! دو سه روز دیگر می رود ...و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان،  اکنون اندوه کدخدا شده و  تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد . تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دل ها انبار کرد .پیران ده هنوز به یاد دارند : " روزی که اندوه آمد ، "جهل"  نگهبان دروازه
سر نی در نینوا می ماند، اگر زینب نبودکربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبودچهره ی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگپشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبودچشمه ی فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبودزخمه ی زخمی ترین فریاد در چنگ سکوتاز طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبوددر طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخدر گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبودذوالجناح دادخواهی ، بی سوار و بی لگامدر بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبوددر عبور از بستر
 
به نظرم چگونه فهمیدن و درک ایماژ و طرح زندگی برای تک تک ما آدمیان مهمترین و در عین حال خطیرترین موضوعی است که با آن موتجهیم !
آیا انسان همچون مسافری که نقطه پایانی و مقصد نهایی او از پیش تعیین شده رستگاریش در گرو رسیدن به ان مقصد نهایی است و چنانچه به هر علت از نیل به آن غایت و هدف منظور باز ماند زندگی اش مهمل و بیهوده خواهد ماند .
و یا اینکه در طول عمر چندین و چند ساله یله و رها به خود واگذاشته شده تا در هر وادی به دنبال کسب لذت و ارضای خواسته ها
سلام
یه وقتایی هم هست آدم الکی غمگینه.
مثلا من امروز غمگینم، دلیلش را میدونم ولی نمیدونم باید چکار کنم که غمگین نباشم.
یه تلاش هایی انجام دادم که هنوز به نتیجه دلخواهم نرسیده.
ولی به قول حافظ:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند       چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
فکر میکنم اینجور مواقع که ما تلاشمون را کردیم و هنوز به نتیجه دلخواه نرسیدیم، بهتره کمی صبر کنیم و همه چی را به خدا بسپاریم.
خدا یه سری قوانین در این دنیا گذاشته، یکی از قوانین ا
آنچه می‌ماند به یک جا خوشنیست، مرده‌ است به حاشا خوش
ذرّه‌ی حق همیشه در گردش گه به صحرا و گه به دریا خوش
تو ستاره‌ای، خیال شر سوزان وین ولایت به سودا خوش 
گر به ضرب چرخ همی رقصی زاده‌ی چرخی و به بلوا خوش
ورنه تو عمودِ بیداری بر فراز زیر و زیرا خوش 
شاهد دلم دوش می‌گفت حلمیا این دم دمیرا خوش
موسیقی: Tomaso Albinoni - Adagio in G Minor
سال‌های تلماسه
شتابان می‌برندم
به کجا؟
نمی‌دانم!
تیرِ دسیسه‌هاتان
به سنگ آمد،
راه‌ها به ریشخندم گرفتند و گریختند
اما آوازی که من سر دادم،
ترکم نمی‌کند؛
اما به‌ راستی
بعد از تمام نبردها، دسیسه‌ها و سیاست‌ها
چه بر جای می‌ماند؟
آنگاه که همه‌ چیز
از هم می‌گسلد
چه بر جای می‌ماند
که بتوان به آن دل بست؟
والت بتمن
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهایی که اسبش از جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر کند و تنبل است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، این بار به میر داماد گفت: 
این شیخ بهائی چقدر بی ملاحظه است، دائم جلو می زند!
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد!
احتمالاً شما هم جمله که «آدم باید دلش پاک باشد» را زیاد شنیده‌اید؟! و شاید خودتان هم از آن استفاده کرده باشید؟! معمولاً وقتی صحبت از دین و دین‌داری می‌شود، یکی از توجیهات و راه‌های فرار از تن دادن به دستور دین، این جمله است! به‌عنوان‌مثال وقتی به کسی گفته می‌شود که «این چه لباسی […]
نوشته دلت پاک نخواهد ماند! اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
تعاریف ترکه در کتب فقهی در مورد معنا و مفهوم ترکه نظرات متفاوتی ابراز شده است:
1- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی قطع نظر از حقوق متعلق به آن باقی می ماند.
2- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی بعد از جدا نمودن حقوق متعلق به آن بر جای می ماند ترکه می گویند.
3- آنچه را که میت بعد از تجهیز او اعم از حقوق و اموال بعد از وضع دیون شخصی و عینی بر جای می ماند ترکه می گویند.
از نظر بنده ترکه به اموال و حقوق برجای مانده از میت اطلاق می شود ک
  
  دل بی تاب و شوریده ، اسیر حسرت و حِرمان نمی ماند/
  چنان رود رونده ، پشت سنگ و صخره ها، آسان نمی ماند/
  برای رویش  و  کاویدن  و  بالیدنش ،  در کسب  آزادی /
   جوانه ، روزنی می یابد و  در بند این زندان نمی ماند /....
          عکس و شعر از : م.ر.ندیم پور 98/2/3                عکس نوشته هاh990
بسم الله
 
هوای پاییز کردم
هوای سرما
دلم گرفته بود و گونی شدم که از نسیم پرسید
هوس سفر نداری؟!
زغبار این بیابان؟
غافل از اینکه نسیم خیلی وقت پیش رفته بود
هوای گرم اینجا دل گرفتن هم دارد....
پ.ن: من مینویسم ولی شما باور نکنید.نسیم همیشه می ماند
این گون بود که نسیم را لای غبارها پیدا نکرده بود
نسیم خداباوریست که تا تهش امیدوار می ماند...
و عسی ان تکرهوا شی و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شی و هو شر لکم
سبحانک انی کنت من الظالمین
بقبه اش را خود خدا می خواند
من فکر میکنم خداوند قبل از خلقت زن‌ها
دست‌هایش را با بهار نارنج شُسته
بعد تمام گل‌های بهشت را بوییده؛
نشسته خوش آب‌و‌هوا ترین نقطه‌ی آسمان
و در حالی که دم‌نوش مهتاب‌ و انجیر می‌نوشیده
و به الزام وجود عشق
و وجود یک نگهبان تمام وقت برای آن
و به سفیر زیبایی تمام بهشت در زمین
و نیاز تمام غنچه‌های روییده و نروییده
و آدم‌ها‌ی به دنیا آمده و نیامده
به معجزه‌ای به‌ نام مادر،خواهر، دختر؛ فکر می کرده
طرح وجود "زن" به دلش افتاده!
بعد در حالی که د
بغضت که میاید ارام و بیصدا درست وسط گلویت مینشیند.
و کلی حرف پشتش ب مانند آجر
دیوار میشوند و سنگین...
انقدر که تمام سنگینیش را مجبور میشوی به سینه ات فرو ببری
ان موقع است که تیر میکشد عمق وجودت
از هیاهوی کلمات...
سنگین و سنگین تر میشود ...
دفن میشوی کنج دست هایت ارام و بیصدا جاری میشود
اشک هایی از خاطرات گذشته...
 این  شب است...
و این صدای دردهایی است که جویده میشود...
.
.
.
خوشا به حال کسایی که رفتند
ادم که می ماند می پوسد...
محبّت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و
از آن تخطّی و تجاوز نکنند. یعنی در واقع هر کدام از این دو طرف سعی کنند که جایگاه خود را در دل
و ذهن و فکر طرف مقابل، جایگاه راسخ و نافذی قرار دهند. یعنی همان نفوذ
معنوی؛ همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. احکام اسلامی مربوط به خانواده برای این است.
و هرچه بود تلخی و نفرت بود. نفرت؟ چرا نفرت؟ تلخی بس است. نفرت که چیزی نیست. نفرت را آسان می‌توان رد کرد. آسان می‌توان بخشید، آسان می‌توان بخشود، اما نمی‌توان که فراموش کرد. چشم پوشیدن، حتی محبت مجانی، این حتی وظیفه است. ولی تلخی. آی تلخی، تلخی. وقتی که روح تلخ می‌شود، تلخ می‌ماند. کاری نمی‌توانی کرد. تلخی انگ است. داغ است و مُهر و نشانه‌ست. می‌ماند. می‌شود هویت انسان. مانند رنگ چشم. هرچند رنگ چشم دنیا را رنگی نمی‌کند. ولی تلخی... تلخی. تلخی تص
تعاریف ترکه در کتب فقهی در مورد معنا و مفهوم ترکه نظرات متفاوتی ابراز شده است:
1- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی قطع نظر از حقوق متعلق به آن باقی می ماند.
2- آنچه که بعد از مردن شخص از اموال و حقوق مالی بعد از جدا نمودن حقوق متعلق به آن بر جای می ماند ترکه می گویند.
3- آنچه را که میت بعد از تجهیز او اعم از حقوق و اموال بعد از وضع دیون شخصی و عینی بر جای می ماند ترکه می گویند.
از نظر بنده ترکه به اموال و حقوق برجای مانده از میت اطلاق می شود ک
پریروز بود که اولین بار این حس را پیدا کردم.
حس کردم شب، کسی خواهد آمد. پیام خواهد داد. 
نمی دانم که. اما یک نفر که تازه می‌آید. می‌آید و می‌ماند.
تمام روز به انتظار گذشت. تا اینکه شب شد.
و من همه‌اش در این حس قشنگ انتظار بودم.
که او می‌آید... و سلام می‌دهد... و پاسخ می‌شنود. 
شب تمام شد، صبح هم رسید، اما کسی نیامد.
فردایش هم همین‌طور. امروز هم.
حالا امشب دارم به این فکر می‌کنم که فردا چه می‌شود؟
این حس قشنگ انتظار به کجا می‌برد مرا؟
یا در واقع ای
سال های پیش فکر می کردم همیشه عاشق می مانم. فکر می کردم حتما باید با کسی زندگی کنم که عاشقش می شوم و اگر این طور نشود، نیمه شبی در سی سالگی، مجنون و بی قرار با دستی که روی کاغذ می لرزد، ناگهان از خانه ی امن و بی عشقم بیرون می زنم و در کوچه ها و خیابان های شهر آواره می شوم تا به دنبال معشوقم بگردم.سال های پیش فکر می کردم زندگی همیشه بر یک قرار می ماند. آن روزها نمی دانستم عشقی که بازتابی در خور نداشته باشد، انسان ها را خسته می کند. عاشق را خسته می کند
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجبما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهباز باده اش خرابیم، مست ابوترابیمما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغبتکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلیبالاتر از رسولان، در سلسله مراتبمعراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بوددست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتباز برکت وجودش دنیا به گردش آمدخورشید با نگاهش می رفت سمت مغربدر روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاورتنها علی است غالب، مافوق کل غالبتا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شدشد ذکر عرش رحمن،
شهیدی پاک گفته دل مطهر
نباشد شمر را حاصل مطهر
نباشد در عبث کاری الهی
که باشد سایه از هر شمر کاهی
به آن بد طبع سایه را خدا داد
خدا در سایه اش طبعی جدا داد
چنان طبعی به کاهی در تباهی 
و ظلمت!چون به چاهی در سیاهی
اگر کم لوح خوش در سایه ماند
بدان از نورها بی مایه ماند
به تفسیری که حر آموخت دل ده
نرو از بهر هر سایه که ظل ده
که امروزی شده آن شمر کژ دل
و داعش را سپر از سحر کژ دل
به حیلت کاه را بر دیده آورد
همان برجام نافرجام دل سرد
نشد شهدی صمیمانه ز برجام
بسم الله الرحمن الرحیم
قربة الی الله 
دروازه بهشت
و چهل روز گذشت... . . .
رفتی و داغ فراقت همه را بر دل ماند پیش هر دل ز تو سد واقعهٔ مشکل ماند دولت وصل تو چون مدت گل رفت و مرا خار غم حاصل از این دولت مستعجل ماند روز محشر به تو گویم که چه با جانم کرد از تو داغی که مرا بر دل بی‌حاصل ماند ساربان ناقه بر انگیخت ز پی بشتابید وای بر آنکه در این بادیهٔ هایل ماند... . .
. وااااای بر آنکه در این بادیهٔ هایل ماند... . .
.چهلم حامد رفیق رفاقت تا بهشت شهید محرم ترک او
بعضی چیزها را یک بار که آموختی یادت می‌ماند مثل دوچرخه‌سواری، شنا، رانندگی و ...بعضی چیزها را هم مهم نیست چند بار آموخته باشی دوباره که وقتش می‌شود یادت رفته است مثل اینکه من امروز دوباره آموختم:"مهم نیست چقدر تلاش کنی همیشه قسمتی می‌ماند که با خواست تو فاصله دارد آن فاصله، کم یا زیاد، واقعیت است که باید بپذیری"
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
#شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند
نغمه پرداز جمال و عشق بودم
آه...
حالیا خاموش خاموشم
یاد از خاطر فراموشم ...

#فریدون_مشیری
#شعر
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
اسیرِ سایه ی نحسی شدیم به اسمِ "غم"
اسیر سایه ی شومی که سال ها
پا به پای عمرمان قدم گذاشت و ماند و نرفت؛
زدند و زخمش روی جسممان ماند،
کشتند و غَمَش روی دلمان ماند،
پرواز کردند و غمِ سقوطشان لرزه به تنمان انداخت،
صبح به صبح،
چشم باز کردیم و شنیدیم
اخبارِ منحوسی را که ریشه به قلبمان زد،
ما 
گرفتاریم
به پرواز های از مبدا معلوم
تا مقصدی نامعلوم،
دچاریم
به اضطراب های منتهی شده به تلخی،
به خوشی هایی که هنوز از راه نرسیده فراموششان میکنیم،
توی این بر
نور، در پرده ماند و شب آمدجانِ دل مردگان به لب آمدبرسانید بر سرای امام
عبدِ عاصی و بی ادب آمدجلو افتاده پیش مولایشهر که در معصیت، عقب آمدکی شود تا جهان نظاره کنددلبری فاطمی نسب آمدبندگان سفره ی کرم پهن استماهِ پر برکت رجب آمدیا مَن أرجُوه... یا علی مددیسائلی مرتضی طلب آمدتا دم یاعلی به لب گفتمبر لبم مزه ی عنب آمدمرغ دل را نجف فرستادممِس فرستادم و ذَهَب آمداز علی خیر را طلب کردمبرترین فعل مستحب آمددلِ من رفت کربلایِ حسینرحمت مستدام رب آمدماد
شهیدی پاک گفته دل مطهر
نباشد شمر را حاصل مطهر
نباشد در عبث کاری الهی
که باشد سایه از هر شمر کاهی
به آن بد طبع سایه را خدا داد
خدا در سایه اش طبعی جدا داد
چنان طبعی به کاهی در تباهی 
و ظلمت!چون به چاهی در سیاهی
اگر کم لوح خوش در سایه ماند
بدان از نورها بی مایه ماند
به تفسیری که حر آموخت دل ده
نرو از بهر هر سایه که ظل ده
که امروزی شده آن شمر کژ دل
و داعش را سپر از سحر کژ دل
به حیلت کاه را بر دیده آورد
همان برجام نافرجام دل سرد
نشد شهدی صمیمانه ز برجام
چو روزی پر شود پیمانه غم،
بیا، خالی نما پیمانه می.
ببازی در قمار عمر بختی،
که بخت رفته را پیدا کنی کی.
به باد ار داد های بود و نبد را،
بود روشن چو باده عالم ما.
به غم خو کرده و خون کرده ای دل،
که می دلخون شده خود از غم ما.
 هوس چون از قدح لبریز گردد،
شود سرشار ما را جام ارمان.
شود خالی ز می جام و سبوها،
شود خالی ز دل اندوه انسان.
چو در جنگ قدح صلح و صلاحیست،
رسد از بانگ آن بانگ خطرها.
صدا آید به گوش از قلقل می،
به خود آیید باری بی خبرها.
رود روزی همه جنگ
من همان قهرمان داستانی هستم که همه چیز را در مرز رسیدن رها می‌کند. می‌گذارد و می‌رود و نمی‌ماند تا ثمره‌ی آن‌چه گذشت را ببیند. همان که می‌تواند همه‌‌ی انتظارها و دلتنگی‌هایش را با یک جمله‌ی ساده، یک بله‌ی خشک و خالی تمام کند، می‌تواند رسیدن را، دیدن را تجربه کند، اما نمی‌کند. رها می‌کند. می‌رود. نمی‌ماند. همان شطرنج‌بازی که می‌تواند با حرکت آخر حریف را کیش و مات کند اما صفحه‌ی شطرنج را یک حرکت مانده به حرکت آخر، نیمه‌کاره رها می‌
زندگی درد قشنگی ست که بر باور ما می بارد سرانجام ظریفی ست که در خاطر ما می ماند ...زندگی شوق گلی رنگین است روی سرشاخه امید بر ساقه ی دلتنگ نگاهی که زمان در باغچه ی بینش ما می کارد....
زندگی بارش عشق است بر اندیشه ی ما تابش دوست برای همه وقت بودنش در همه حال ....
زندگی خاطره ی دوستی امروز است ماند در طاقچه ی فرد .
پایگاه تحلیلی خبری بانک و صنعت، بانک مرکزی نرخ 47 ارز را برای امروز اعلام کرد که طی آن نرخ 29 ارز از جمله یورو و پوند نسبت به روز چهارشنبه افزایش و قیمت 9 واحد پولی کاهش یافت. نرخ دلار و 9 ارز دیگر نیز ثابت بود.
هر دلار آمریکا برای امروز «پنج شنبه 16 اسفند ماه 97» بدون تغییر نسبت به روز گذشته 42 هزار ریال قیمت خورد. همچنین امروز هر پوند انگلیس با 150 ریال افزایش نسبت به روز گذشته 55 هزار و 347 ریال و هر یورو نیز با 21 ریال رشد 47 هزار و 482 ریال ارزش‌گذاری شد.

سلیگمن سه مسیر را برای رسیدن به شادکامی معرفی کرده است. اولین مسیر دلپذیر، شامل تجربه هیجانات مثبت نسبت به گذشته (مانند: بخشش و قناعت) است. و خیام نیز طریقت اولیه و مطبوع را این‌گونه بیان نموده است.هم دانه‌ی امید به خرمن ماند                                      هم باغ و سرای بی تو و من ماندسیم و زر خویش از درمی تا بجوی                                       با دوست بخور ور نه به دشمن ماندخیام معتقد است که بخشیدن، روح را آزاد و ترس را از بین می‌برد. او با اش
هله نومید نباشی، که تو را یار براندگرت امروز براند، نه که فردات بخوانددر اگر بر تو ببندد، مرو و صبر کن آن جاز پس صبر تو را او، به سر صدر نشاندو اگر بر تو ببندد، همه ره‌ها و گذرهاره پنهان بنماید، که کس آن راه نداندنه که قصاب به خنجر، چو سر میش ببردنهلد کشته خود را، کشد آن گاه کشاندچو دم میش نماند، ز دم خود کندش پرتو ببینی دم یزدان، به کجا هات رساندبه مَثَل گفتم این را و اگر نه کرم اونکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاندهمگی ملک سلیمان، به یکی مور ببخشد
دیگر دشمن هم از روحانی قطع امید کرد
اگر دلش برای روحانی می سوخت مردم را این بار هم پای صندوق های رأی می کشاند. ولی این کار را نکرد.
تنها ماند. التماس می کرد که: حتی اگر یک نفر نامزد دلخواه شما هست، در انتخابات شرکت کنید. اما حتی مردم هم او را تنها گذاشتند.
 
آقای روحانی، رفیق بد رفیق نیمه راه است. نه ماهواده با تو ماند، نه دوستان اعتدالی ات.
حالا تو ماندی و مجلسی که هیچ شباهتی به تو ندارد...
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ اول رجب ۹۸
نور، در پرده ماند و شب آمدجانِ دل مردگان به لب آمدبرسانید بر سرای امام
عبدِ عاصی و بی ادب آمدجلو افتاده پیش مولایشهر که در معصیت، عقب آمدکی شود تا جهان نظاره کنددلبری فاطمی نسب آمدبندگان سفره ی کرم پهن استماهِ پر برکت رجب آمدیا مَن أرجُوه... یا علی مددیسائلی مرتضی طلب آمدتا دم یاعلی به لب گفتمبر لبم مزه ی عنب آمدمرغ دل را نجف فرستادممِس فرستادم و ذَهَب آمداز علی خیر را طلب کردمبرترین فعل مس
زمین لحظه‌ای بدون حجت نمی‌ماند
شیخ صدوق رحمه الله روایت کرده است:
۴- حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّیْتُونِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی قَتَادَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ‌ سَأَلْتُ الرِّضَا (علیه السلام) فَقُلْتُ تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ فَقَ
جسمش را فدا کرد، اما روحش را نه؛ سردار سلیمانی را می گویم. همان که از ترس هیبتش، دشمن به او در دل سیاهی شب حمله کرد. آری جرات می خواهد که رو در رو مقابل سردار بزرگ ایران بایستی. دشمن آنقدر حقیر بود که تو را در آن موقع به شهادت رساند. اما نگران نباش؛ جسم تو از ایران گرفته شده و روح تو برای همیشه در کنار آن خواهد ماند. جسم تو از ایرانیان گرفته شده، اما یاد تو برای همیشه با آنها خواهد ماند.
 
سردار سلیمانی های زیادی در کشور داریم؛ تفکر سردار سلیمانی
 
دانشمندان در تحقیقی جدید مدت زمان دوره حیات ویروس کرونا بر روی اجسام را در اتاقی با دمای 71 درجه فارنهایت { 21.6 سانتیگراد} با رطوبت نسبی 65% را اندازه گرفتند. پس از سه ساعت ، ویروس از روی کاغذ ها و دستمال کاغذی  محو شد، دو روز طول کشید تا از روی چوب و الیاف پارچه ای محو شود. پس از چهار روز از روی شیشه و پول های کاغذی محو شد، و طولانی ترین مدت ماند گاری بر روی استیل و پلاستیک بود که هفت روز طول کشید.
نویسندگان نوشتند ، از میان تمام موادی که آزمایش شد
نماگر اصلی بازار سهام در آغاز معاملات دیروز تا نزدیکی کانال ۳۴۷ هزار واحد پیش رفت، در ادامه اما این روند معکوس و در نهایت در سطح ۳۴۴ هزار متوقف شد به دنبال رشدهای صعودی بورس در  روزهای اخیر، انگیزه بالایی میان معامله‌گران سهام برای شناسایی سود ایجاد شد .
 
برخی نگرانی‌ها از بازار جهانی و توقف صعودی نرخ دلار مهم‌ترین دلایل سودگیری بورس‌بازان محسوب می‌شود.
با وجود فروش‌های سنگین، سمت تقاضا نیز قدرتمند بود و ضمن افزایش ارزش معاملات، از ت
هنگامی که حضرت قائم (عج) قیام کنند، جهان دگرگون خواهد شد، و از مسیر این دگرگونی و تحوّل آثار و نتایجی باقی خواهد ماند که ثمره ی دلنشین آن کام همگان را شیرین خواهد کرد.
از جمله ثمرات آن، می توان به این موارد اشاره کرد:
1- جهان بافروغ جمال آرایش منوّر گردد.
2- ثروت به طور مساوی تقسیم شود.3- جهان در آسایش و آرامش بی نظیر قرار گیرد.4- امّت اسلامی مجد و عظمت فوق العادّه ای پیدا کند.5- همه ی بدعتهای جاهلی ریشه کن شود.6- حسد و حیله از بین برود.7- همه بی نیاز شون
جملاتی زیبا درباره تجارت:
درآمد: هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید، برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.
خرج: اگر چیزهایی را بخرید که نیاز ندارید، بزودی مجبور خواهید شد چیزهایی را بفروشید که به آنها نیاز دارید.
پس انداز: آنچه که بعد از خرج کردن می ماند را پس انداز نکنید، آنچه را که بعد از پس انداز کردن می ماند خرج کنید.
ریسک: هرگز عمق یک رودخانه را با هر دو پا آزمایش نکنید.
سرمایه گذاری: همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.
انتظارات: صداقت
این روزها اولین کلمه‌ای که به ذهنم میرسد خستگی است...
خستگی، خستگی، خستگی...
گاهی چنان زندگی می‌پیچاندت که بعضی حرف‌ها برایت خنده‌دار می‌شود!
کلماتی مثل خستگی ناپذیر!
حرف بزنی اشتباه است، کاری کنی اشتباه است، در بروی اشتباه است!
باید بمانی و بار را به دوش بکشی و سکوت کنی... و جز این هر چیزی اشتباه است!
زندگی بقیه را می‌بینی، حرف‌های بقیه، دلخوشی‌های بقیه حسرت بخوری هم اشتباه است!
می‌دانم... قرآن باز کنم یا داستان یونس در دل ماهی می‌آید...
یا
برای تمام شب‌ها.
این را دیشب توی نوشته‌هام نوشتم و زیرش همه چیز خالی ماند. دیدی بعضی بغض‌ها چنان در گلویت می‌ماند که هیچ حرفی را نمی‌توانی بزنی و این‌ همه‌ هم نداشتنت را بهانه می‌آوری؟ این من بودم و این چند روز.
در این میان، یخ زده و منتظر و پاییز زده به تمام این چند روز فکر می‌کنم و به لحظه‌هایی که پاییز بودند و گذاشتم محو شوند. این گذاشتن چه‌قدر ملال‌انگیز است. فراموش کردن. فراموش. بهانه کردن. بهانه.
لحظه‌‌هایی‌ش یادم ههستست. دستت. نق
مشخصا دل بستن به امریکا یا اروپا و کلا به غرب، ریشه‌ی مشکلات جامعه و حکومت ما نیست بلکه حداکثر می توان آن را یک مانع پیشرفت و عامل کند شدن نامید. اما ریشه‌ی مشکلات چیست؟ریشه‌ی مشکلات همانا مسئولیت ناپذیری و یا به عبارت قابل فهم تر خیانت در مسئولیت است. وقتی هر کسی در هر اداره و منصب و جایگاهی قرار می گیرد، شرح وظایفی دارد و مسئولیت هایی را پذیرفته است که برای محقق کردن آن ها هم امکانات در اختیار او قرار داده می شود و هم به او حقوق پرداخت می شو
شبیه روز عاشورا امامم را رها کردمشبیه مردم کوفه برایت گریه ها کردماگر تو در بیابانی دلیلش بوده اعمالمتو تنهایی و من تنها ، برای تو دعا کردممیان روضه ها خواندم غلام حلقه برگوشمغلامت نیستم اما همیشه ادعا کردمتو دریای کراماتی ، منم مرداب عصیان هافقط یاری گرم بودی فقط جرم و خطا کردمکسی که ماند همراهِ تو دارد هر دو عالم راخسارت دیده من هستم که راهم را جدا کردمدر این دنیای ظلمانی تویی نجوای مظلومانمن آن مظلومم و ظالم که بر نفسم جفا کردم شب جمعه س
شبیه روز عاشورا امامم را رها کردمشبیه مردم کوفه برایت گریه ها کردماگر تو در بیابانی دلیلش بوده اعمالمتو تنهایی و من تنها ، برای تو دعا کردممیان روضه ها خواندم غلام حلقه برگوشمغلامت نیستم اما همیشه ادعا کردمتو دریای کراماتی ، منم مرداب عصیان هافقط یاری گرم بودی فقط جرم و خطا کردمکسی که ماند همراهِ تو دارد هر دو عالم راخسارت دیده من هستم که راهم را جدا کردمدر این دنیای ظلمانی تویی نجوای مظلومانمن آن مظلومم و ظالم که بر نفسم جفا کردم شب جمعه س
چنانکه شراب در خون می‌ماند، جنون می‌رقصد، پرنده می‌پرد، باد می‌زند و سرو می‌خواند. چنانکه راه در قلب گشوده می‌شود و راز آواز می گیرد. چنانکه پرده بالا می‌رود و قوی به یقین راه می‌یابد و ضعیف به ایمان می‌لرزد و وامی‌ماند. چنانکه یک هزار می‌شود و هزار هیچ. چنانکه خواب خاک می‌شود و رویا بالا می‌تند و روح بر سر رویا می‌شکفد. چنانکه روح از روح فرا می‌خیزد و در خدا می‌پیچد و در خدا می‌لرزد و در خدا جرقّه می‌زند و در خدا می‌رقصد و با خدا می
شاید هرگز در تن به تو باز نرسم. شاید باز بمانم و پای گِل لنگ بماند، لیکن هرگزاهرگز پای دل لنگ نخواهد ماند. روی خود از خلق پوشانده‌ام، امّا بوی خود نه. چرا که بوی من بوی توست، چرا که روی من روی توست. آن نیز به وقت گشوده دارم.
مرا، این صیّاد نوا، به مُلک بی‌نوایان نشانده‌ای. هر چند این را خود خواسته‌ام. مرا در جهت معکوس خویش نشانده‌ای، در ساعتی چپ، در عمقی از زمانه‌ای غریب، من قریب را. هر چند اینها همه خود خواسته‌ام.
تن اگر برسد یا نه، این جسم گ
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
صدا و سیما چهره ای را فرصت بخشید که ایرانی بودن را ننگ و برای رهایی ازین ننگ صرف هزینه میکنند تا فرزندشان ایرانی نباشد؟
و شخصیتی چون شجریان که ایرانی ماند و ایرانی خواند از نظر مسئولان صدا و سیما مترود و حرام است؟!؟!
ازین کشور چه خواهد ماند؟فرهنگ چگونه آش و لاش میشود؟
در سیما چه میگذرد؟
یکی می آید تولد در کانادا را کادویی فرزندش مینامد و دیگری...
اگر در زمان شاه این اتفاق افتاده بود چقد
 
شیخِ شهدای فاطمیون آرزوی اجتهاد داشت/ یک جرعه دیدار آرزوی محال شد خواهر شهید حجت الاسلام محمد رضایی می گوید: فکر نمی کردیم جدایی از برادرم 10 سال طول بکشد و همیشگی شود. حسرت بزرگمان این است که در لباس روحانیت ندیدیمش. دیدار آخر ما با برادر در معراج شهدا و با پیکرش بود. 
 
«ده سال از ما دور بودی. زمان کمی نیست ده سال؛
 
ادامه مطلب
دیابت چیست؟
دیابت یا بیماری قند، اختلال متابولیک (سوخت و سازی) در بدن است. در این بیماری توانایی تولید انسولین در بدن از بین می رود بنابراین انسولین تولیدی نمی تواند عملکرد طبیعی خود را انجام دهد. نقش اصلی انسولین پایین اوردن قندخون توسط مکانیزم های مختلف بدن است. با افزایش میزان قندخون در مدت طولانی باعث تخریب رگ های ریز بدن می شود که می تواند اعضای مختلف بدن مانند کلیه ها ،قلب،اعصاب،چشم ها رو تحت تاثیر قرار دهد.
انواع دیابت
دیابت دو نوع
سلامخوش آمدی به غار تنهایی من که این روزها خودش هم تنهاست بی حضور من.قول میدهم که آشفته خواهم ماند و نوشت‌‌‌‌.قول نمیدهم که یاد گرفته‌باشم چطور از نعمت آشفتگی استفاده کنم.ولی ما یک‌جایی باید زورمان به این دنیای بی‌صاحب برسد.دنیا دیوانه شده. دیگر عقل و منطق نمیفهمد. بیا ما هم نفهمیم. من قول میدهم که عقل را کنار بگذارم.ما در کنار تمام آرزوها و انگیزه‌هایمان به یک ذهن آلوده و عصبانی نیاز داریم.آرزوهای ما برای محقق شدن عصیان میخواهد. زیر همه
حرف دارم ، زیاد هم حرف دارم...آنقدر حرف دارم که در گلویم گیر کرده است...جایی بین زبان و قلبم گیر کرده است و مردد میکند از گفتن و میشود یک سکوت دردناک...یا نه شاید هم جایی میان مغز وقلبم درگیر شده است.....دقیق نمیدانم فقط میدانم که گیر کرده است و خیال آمدن ندارد......سکوتی که نه حرف میشود و نه اشک به بغضی غریب در حنجره ام تبدیل میشود...نمیدانم چه کسی به ساز حرف هایم دست زده است که چنین ناکوک و بد نوا شده است....و باید گشت و پیدا کرد کسی را که بلد باشد کوک کن
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛   چون بختکی گلو گیر می شود ؛  ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛   چون بختکی گلو گیر می شود ؛  ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
 
 
 
جا می‌گذاریم بخشی از خودمان رادر کوچه پس کوچه‌های شهرها و آبادی و ...و آن هنگام که در مسیر آشنا قرار می‌گیریم یافتن موقتی بخشی از وجود خویش، معشوفمان می‌کند...اماتا ابد نمی‌توان مانددلمان برای تکه‌های دیگرمان تنگ می‌شودگام برمی‌داریم؛ بخش پیوند شده‌ی فعلی از ما جدا می‌شود و دوباره می‌رود سر جایش...گاهی به روی نیمکتی، وقت‌هایی زیر سایه درختی، کنار بوته‌ای و....امازود به زود سنگ‌فرش‌ها را تغییر می‌دهند، رنگ ساختمان‌ها و نماشان
از انسان فرزانه پرسیدند: معنای زندگی چیست؟
گفت: روزی در بازار می‌رفتم، یخ‌فروشی را دیدم که دست خالی باز می‌گشت، یکی پرسید: «چه شده؟ هرچه یخ داشتی فروختی؟» گفت: «نخریدند، تمام شد.» یعنی زندگی مطاعی است که اگر به موقع و به قیمت نفروشی تمام خواهد شد.
پرسیدند: به چه بفروشیم؟
گفت: در بازار نشسته بودم، خطاطی شعری خوش بر کتیبه نوشته، بر دست گرفته بود تا بفروشد؛ گدایی او را گفت: «این هنر به چه می‌فروشی تا خسران بر عمر و هنرت نباشد؟» خطاط اندکی فکر کر
به اوضاع زمانه می ماند احوال رقاصه ی معروفی که مردان یک شهر خاطر خواهش هستند ولی حتی یک مرد هم نمی خواهد با او دیده شود می ستایم رقاصه را در مقابل یک شهر می ایستد به قیمت بی آبرویی یک رنگ است اما دیگرانش دو جا بندگی می کنند نزد آبرو و هوس الهام ملک محمدی
به اوضاع زمانه می مانداحوال رقاصه ی معروفی که مردان یک شهر خاطر خواهش هستندولیحتی یک مرد هم نمی خواهد با او دیده شودمی ستایم رقاصه رادر مقابل یک شهر می ایستدبه قیمت بی آبرویی یک رنگ استاما دیگرانش دو جا بندگی می کنندنزد آبرو و هوسالهام ملک محمدی
 
مادری مثل این می ماند که صاحب بزرگترین حساب بانکی باشی. با یک کارت در جیبت که به تو اجازه می‌دهد همیشه از زمانت برداشت کنی.
مادری مثل این می‌ماند که صاحب یک قنادی مجهز و خوش‌جا باشی. گیرم خودت مشخص می‌کنی چه بپزی، کِی بپزی و با چه کسی قسمت کنی.
مادری مثل این می‌ماند که صاحب یک زمین بزرگ زراعی بزرگ باشی. و یک باغ پردرخت با همه نوع محصول. هر فصل یک‌جور.
مادری مثل این می‌ماند که یک کافه داشته باشی، روبراه. با آدم‌های زیادی معاشرت کنی. بعضی آدم
بسم الله الرحمن الرحیم
 
​​​​یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دلایل زیادی دارد
ولی یکی از دلایل این است که 
پیامبر با ازدواج عایشه و حفصه اثبات کرد که ازدیاد نسلش و جانشین پس از او به امر خداوند است و جز خدیجه هیچ کس لیاقت ندارد که لایق فرزندان و نوادگان و جانشینان پیامبر باشد،
به دلیل حسادت و بغض و کینه به پیامبر ایراد گرفتند ، پیامبر هم در سوره کوثر این امر را گوشزد کرد که همه ابتر هستند
و هم با ازدواج با دختر ابابکر و عمر اثبات کرد که تن
کتاب عربی رو باز می‌کنم تا شروع کنم درس خوندن رو.
عطر یادگاری سامرا می‌پیچه اطرافم.
پارچه تبرکی که معلم عربی بهم داد بعد اربعین.
آه...
حرم توست خانه پدری/پاییز ۹۸
 
*دعا کنید.اون طرف برای خودتون،این طرف برای مامان من،برای خود من.
 
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
دانلود آهنگ جدید رضا بهرام لعنت به شبهای بعد از تو
Download New Music Reza Bahram Lanat Be Shabhaye Bad Az To
[ دانلود آهنگ با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ + متن آهنگ و پخش آنلاین موزیک ]
” تیتراژ سریال ممنوعه رضا بهرام “
 
رضا بهرام لعنت به شبهای بعد از تو
 
متن آهنگ شبهای بعد از تو رضا بهرام
 
لعنت به شبهای بعد از تو ، به دردی که ماند از تو
رفتی آواره شد خانه ، ماندم غریبانه ، لعنت به بی کسی
قلب من اینچنین آسان نمی‌لرزید…
عشقت اما به غم هایش نمی‌ارزید
دنیا را بردی همراهت به نابو
صورت مسئله روشن است: دست تلویزیون از گزارشگران تراز اول و محبوب خالی است و نسل تازه نتوانسته‌اند جای خود را باز کنند. فارغ از نقد‌های تکراری در پرونده امروز درباره امتیازها، نقاط ضعف و موقعیت کنونی‌شان نوشته‌ایم.
تلویزیون در چند نوبت برای تربیت گزارشگر فوتبال دورخیز کرد. نمونه شاخص آن مسابقه آقای گزارشگر است که از قضا چندین استعداد هم معرفی شد و حالا در تلویزیون مشغول به فعالیت هستند. این تلاش، اما در ادامه متوقف ماند؛ هرچند گزارشگر‌ها
مسئله‌ی دیگر، مسئله‌ی پیشرفت علمی است. دنیای اسلام عقب ماند و تحت سلطه قرار گرفت به‌خاطر عقب‌ماندگی علمی. غرب بعد از آن‌که قرنهای متمادی عقب‌مانده بود و علوم را از مسلمانها فرا گرفت و کتابهای اسلامی برای آنها مرجع و مقدّمه و پلّکان عروج به سمت [پیشرفت] علمی بود، توانست از کشورهای اسلامی و دنیای اسلام ازلحاظ علم جلو بزند. این موجب شد که هم ثروت آنها افزایش پیدا کرد، هم قدرت نظامی‌شان افزایش پیدا کرد، هم قدرت سیاسی‌شان افزایش پیدا کرد، ه
جلوگیری از گاز گرفتن طوطی ترسیده
اگر پرنده‌ای از ترس گاز می‌گیرد بسیار مهم است که وسیله یا مکانی که باعث ایجاد ترس در او می‌شود را تشخیص دهید.
مشاوره وآموزش و درمان بیمای های حیوانات
گاهی اوقات علت ترس بسیار واضح و منطقی است مثل ترس از صدای جارو برقی. اما گاهی این علت ممکن است با منطق شما جور درنیاید و در نتیجه به سختی متوجه آن شوید مثل چیزی که در گذشته برای پرنده رخ داده است و او اکنون از چیزی می‌ترسد که از نظر ما بی‌آزار است. هنگامیکه عامل
شخص منافقی از مؤمنی مالی طلب داشت. امیرالمؤمنین(ع) برای او دعایی کرد تا او
بتواند قرض خود را ادا کند، سپس به او امر کرد سنگ یا کلوخی را از روی زمین بردارد،
آن شخص سنگ را برداشت و دید سنگ در دست حضرت تبدیل به طلا شده است، علی(ع) طلا را
به آن مرد داد آن مرد دین خویش را ادا کرد و صد هزار درهم نیز برایش باقی
ماند.شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص 300.
من در این گوشه ، که از دنیا بیرون است 
آسمانی به سرم نیست ، از بهاران خبرم نیست 
آنچه میبینم دیوار است 
آه، این سختِ سیاه ، آنچنان نزدیک است 
که چو برمیکشم از سینه نفس ، نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته ،که پروازِ نگه ، در همین یک قدمی می ماند 
امروز در پاکت می نویسم:
قانون نیست که هر روزِ خدا خوب شود!
ایده آلی در این دنیا وجود ندارد؛ فقط حداقل و حداکثرها هستند،
که به زندگی ما کم و کیف می بخشند.
همان نظریه نسبیت انیشتین در فیزیک دنیوی!
نه اتفاقی صد درصد خوب است و نه مطلقا بد ...
رد یا پذیرش این موضوع روی قلمِ نقادانه امشبم نیست ...
نه فایده ای دارد، آوردنِ دلیلی برای اثبات آن،
نه میتوان منفعتی از رد آن برد؛ 
واقعیتی است که حاکم شده و اعتراض به آن در دادگاه این دنیا جوابی جز "اعتراض وارد نی
درمان تبخال لبتبخال لب ویروسی است که درمان قطعی ندارد و تا پایان عمر در بدن می ماند و گاهی با ضعف دفاعی بدن عود می کند اما می توانید آثار آن را با روش های طبیعی و سریع از بین ببرید.

تبخال چیست و چرا ظاهر می شود؟
یک بیماری ویروسی است که توسط ویروسی به همین نام ایجاد می شود و موضع درگیر به صورت التهاب و مجموعه تاول های ریز نمایان می شود. ویروس هرپس سیمپلکس عامل بیماری تب خال در صورت، آلات تناسلی هر دو جنس، مغز، چشم و گاهی حتی فلج بل نیز می گردد.
بر
امروز در پاکت می نویسم:
بعضی از روزها به این فکر می کنم که خیلی صبورم؛ و بغض می کنم ...
به نظر جبرهای فائق آمده است که مرا به صبوری سوق داده ...
مادامی که وضع همین است، حرف هایم در سینه می ماند ...
مهم نیست بپوسند یا که پِرز شوند ... مهم نیست ...
"امیرمحمدحسینی"
من در این گوشه ، که از دنیا بیرون است 
آسمانی به سرم نیست ، از بهاران خبرم نیست 
آنچه میبینم دیوار است 
آه، این سختِ سیاه ، آنچنان نزدیک است 
که چو برمیکشم از سینه نفس ، نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته ،که پروازِ نگه ، در همین یک قدمی می ماند 
"ه.سایه"
نماد آیکون یا نشانه 
این لوگو را معمولا سازمان‌ها و شرکت های خیلی بزرگ استفاده می‌کنند. و در واقع بهترین لوگو در بین سایر لوگو ها میباشد چرا که به خاطر خاص و ساده بودن به راحتی در ذهن مخاطب خوهد ماند. در زیر نمونه هایی از این لوگو را مشاهده می کنید.
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو
 اگر بپرسی آدم های این جا چه جوری اند، می گویم مثل همه جای دیگر. نسل و نژاد آدمی راستی که ازیک قالب و قماش است بیش تر آن ها بیشتر وقتشان را صرف گذران زندگی شان می کنند و آن اندک فرصتی کهبرایشان به جا می ماند، چنان به وحشتشان می اندازد که باهر وسیله و ابزاری از پی دفع و کشتنش بر می آیندآه از این سرشت آدم ها 
اینکه یک شبه قانون تصویب کنی و صبح به زور یگان ویژه و بسیج اجراش کنی نمونه بارز یک دیکتاتوری محض و هیچ شکی توش نیست ، ولی تاریخ نشون داده هیچ دیکتاتوری پایدار نخواهد ماند.
کسی که تو جایگاهی هست که واسه هشتاد میلیون ایرانی تصمیم میگیره قطعا باید اون دنیاشو هم در نظر بگیره
 
 
 
#همین
آنقدر می نویسم و پاک می کنم و می نویسم و پاک می کنم و نتیجه ای نمی دهد و هر روز روی این ها تلنبار می شود و این صدای لعنتی هم هر روز بیشتر از دیروز بی استفاده می ماند که آخرش رودل می کنم... این خط این هم نشان... در حال حاضر تنها چیزی که مرا از منفجر کردن وبلاگ با پست های احمقانه باز می دارد «روز های مرده» است و این امید که فردا باشگاه دارم و آنجا ناخواسته خالی می شوم ...
سفیدی جسم‌شان، درخشندگی و سادگی روح‌شان‌را نمایان می‌کند.چه بی‌ریا و ساده روی‌ پریرو و زیبا‌ی‌شان را نشان‌ می‌دهند.با ناز پروردگی می‌آیند؛ با سوز و گدازی آب می‌شوند و تنها رد پایی از آن‌همه چشم‌نوازی برای ما باقی می‌ماند.آدم برفی‌ها چه ساده زیبا هستند.مهربان و دل‌سوز!می‌آیند تا هدیه‌ای را باخود به ارمغان بیاورند.خوشحالی، درکنارهم بودن و ثانیه‌هارا با شکر پروردگار گذراندن!همه‌دور هم جمع می‌شویم و با شادی‌و خنده سمبل زمستان
هِگِل جهان را دارای روح میداند و سیرِ روحِ جهان را در جهت جستجوی آزادی! او میگوید هدف تاریخ آشکار کردن ایده ی آزادی در آگاهی آدمی است.
.
به تاریخ بنگریم و آنچه که بر آدمی گذشته است. جنگ، اسارت، انقلاب، آزادی. تاریخ همچنان تکرار میشود، در این تکرار بشر به آزادی های زیادی دست یافته و از دست قانون های ناعادلانه ی بسیاری خود را نجات داده است..اما اسارت آدمی تمام شدنی نیست، اسارت اکنون به معنای قدیمی در زندان بودن نیست، هرچند که زندانی هایمان کم نیس
تا آخر تیرماه به خودم مهلت دادم. آخرین مهلت...
اگر کرم فرمودند، که هیچ
اگر باز لایق نبودم، جنازه ام روی دست های مبارکشان خواهد ماند. دفنم کنند...
+ فکر میکنم این اولین پستی باشد که صریح ننوشتم. این هم خیانت در امانت. یک جور تلخی کشنده ای زیر زبانم حس میکنم که میخواهم تمام وجودم را به بیرون تف کنم. تف، تف...
#آنیناگهان یک نگاه یک تلنگر یک نفس...تو را میبرد به تمام زجه هایی که زدیتمام زجر هایی که کشیدیو روحی که بشدت کتک خورد و سر بریده شدهیچگاه گذشته نمیگذررد ...گذشته همیشه باقی خواهد ماند ... :)و همین حال خرابی که گذشته ی فرداست... :)#دلساخته_های_آنی
روح بشر به یک صفحه ی خط خطی شده می ماند. زشتی این نقشها در کمبود زیبایی و معنا نیست،نه! این نقشها زشتند چون هیچوقت نمی فهمی طرح زیرشان کریه بود یا زیبا؟ یا شاید هم هیچ نبود؟ هیچوقت نمی فهمی سیاه بود یا سفید؟ فقط می دانی خط خطی شده ای و راه برگشتی نیست.
دیگر هیچ کینه‌ای توی سینه‌ی من نیست. دست مرا گرفتی و بردی گذاشتی روی سنگ سیاه ثقلم. تو مجبورم کردی که به همه‌چیز این دنیا رحم کنم. تو هم به من رحم کن.
آدمی را که از جا کنده نمی‌شود، به زور و زخم از جا می‌کنند. تو مرا کندی از جا. چنان کندی که خیال هم نمی‌کردم. من زور کنده‌شدن نداشتم و تو مرا با زور بی‌نهایت خود کندی. پس یک زخم -گفته بودم که- از تو طلب دارم. بنده که آزاد می‌شود به قدر یک مهر نشان بندگی می‌ماند روی تنش لابد. داغ روی پیشانی عتائق می
روزی یک کوهنورد معمولی تصمیم گرفت قله اورست را فتح کند، اما او هر بار ناکام بر می گشت، تا جایی که وقتی سال چهارم فرا رسید و او از چهارمین صعود به اورست نیز باز ماند، مسوولان کوهنوردی به سراغش رفتند و گفتند: هی جوان، می بینی که نمی توانی به قله برسی، بهتر نیست از این فکر خارج شوی؟
ادامه مطلب
«٥»إِنَّ‌ اللّهَ‌ لا یَخْفى‌ عَلَیْهِ‌ شَیْ‌ءٌ فِی الْأَرْضِ‌ وَ لا فِی السَّماءِ همانا هیچ‌چیز ،(نه)در زمین و نه در آسمان،بر خداوند پوشیده نمى‌ماند. نکته‌ها: در چند آیه‌ى قبل،سخن از قیّوم بودن خداوند بود.در این آیه،آشکار بودن همه چیز براى او مطرح شده که جلوه‌اى از قیّومیّت اوست.
ادامه مطلب
عشق من در وقت عشقت درد شدهر که بعد از عشق ماند مرد شد
زن شدن ساده نبود اما به مندل من در عشق او بس طرد شد
قلب من با یک نگاهت در جنونتو دلت با بی نگاهی سرد شد
او که خود از سنگ بودش آن دلشتا تو را دید سنگ دل هم گرد شد
روح آدم بند می‌خواهد نشدروح هم وقتی تو بیند خَرد شد
بر تو می خواهم مرا عاشق‌ترینزلف چشمت بر بدان سردرد شد
از خدا خواهم تو را اما ندادچون نگاهت بر خدایم جَرد شد!
زندگی هر روز در حال سخت تر شدن است و واقعا راه حلی هم وجود ندارد. یعنی درس می خوانی یکسری مشکلات، درس نمی خوانی یکسری مشکلات. کار می کنی یکسری مشکلات، کار هم نمی کنی باز هم یکسری مشکلات. البته آدم موفق کسی هست که بر تمام این مشکلات فائق بیاد ولی آخه مگه بعد از پیروزی و موفقیت، چیزی هم از آدم می ماند. وا... نمی ماند.
الان دارم میرم دانشگاه، هر هفته استرس دارم که چطور به رئیس بگم حالا جالبیش این هست که میگم بعد دو روز باید پیگیر باشم ببینم اکی داده ی
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند:
یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ:
یعنی اگر انسان خواست ببیند نظامی (حکومتی) می ماند یا سقوط می کند، چهار معیار را باید بررسی کند.
این چهار چیز در نظامی(حکومتی) وجود داشت آن نظام سقوط می کند و اگر نبود برای همیشه می ماند .
تَضییعِ الاُصولِ :  ضایع کردن اصول ارزشی و اخلاقی یعنی؛ (مسایل کلیدی و مهم)
والتمسک بالفروع : سرگرم شدن به فروع (امور درجه دو و کم اهمیت)
و تقدیم الأرذال: به کار گماردن آدم‌های پ
آن حکایت که یکی بر سر شاخ بن می‌برید را شنیده‌ای حتما؛
آنکس منم.انگار کن کسی را که به خیال خود، خشت روی خشت می‌گذارد به امید ساختن، اما خشت از ستون بر می‌دارد برای ساختن دیوار؛آن کس منم.انگار کن کسی که آتشی افروخته است برای گرم شدن، اما سرمایه‌اش را می‌سوزاند؛آن کس منم.گویند رو سیاهی به ذغال می‌ماند،سیاهیِ آن ذغال منم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها