نتایج جستجو برای عبارت :

نجابت عشاق

میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
حلقه عشاق را با رخت آشفته کنطعم می ناب را با قدحی تازه کنسیره فردوسیان طاعت و ذکر و ثناستسیره ما در فنا باده ی با ربناستگفت رو از من تهی گرد سپس بازگردگفتمش این سرخوشی فارغم از ساز کردنیست در این سینه جز یاد تو ام هایو هوای صنم فتنه جو جز تو چه جویم بگوگفت سحر آگهی میدهم از سر عشقگفتمش این تیره شب ناز تو باید نوشتگفتمش ای ساربان میکشی ام در نهانگفت چنان میکشم تا که تو گردی عیان
✅ از نجابت رهبری سوءاستفاده نشود سخنگوی دولت  گفته بود
: روحانی خود را فدای مردم کرد! رفتار شگفت‌انگیز دولت در نحوه اطلاع‌رسانی طرح مدیریت مصرف سوخت، موجب اعتراضات مردمی و سوءاستفاده متوحشین از این اعتراضات شد. اگر از ساده‌لوح ترین افراد هم بپرسید خبر به این مهمی را چگونه باید به جامعه داد، پاسخ میدهند:
ادامه مطلب
 
#پویش‌عمومے‌پیاده‌روےنمادین‌اربعین
#از گلزارشهدای گمنام شهرستان بندرگز #بسوی مزارشهدای روستای گزغربی
#شنبه مورخه #27مــهــر ماه شروع حرکت راس #ساعت8 صبح
#روابط‌عمومےهیئت‌عشاق‌المهدےعج T.me/heiat_Oshagh_ol_Mahdi
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi
دوست ندارم درمانگر عشاق باشم، شاید دلیلش حسادت است. آخر من هم تشنه ی افسون عشقم. شاید هم دلیلش این است که عشق و روان درمانی از اساس با یکدیگر نمی خوانند. درمانگر خوب با تاریکی می جنگد و در جست و جوی روشنایی است، در حالی که عشق، به رمز و راز زنده است و به محض تفتیش فرو می ریزد؛ و من از جلاد عشق بودن بیزارم.
اروین یالوم
شب بود و ماه در آسمان ناپیدا. چراغ از دستم افتاد و در ره لیلی، مانع افتاد. دلم هزار پاره شد... ناگریز و بی‌اختیار فاش شد آنچه بین من و او بود. ناگهان برقی از منزل عشاق درخشید و هزار عاشقانه نو شد. 
غم خود بردم از یاد. روز شد؛ ماه عشاق در زمین و آسمان پیدا...
بابا به شدت مخالف موسیقی بود و تا صدای آن را از اتاق مان می شنید کمربند به دست ظاهر می شد. ما هم همیشه از نبودش استفاده می کردیم و به موسیقی های مورد علاقه مان گوش می کردیم. آن روز هم که بابا نبود، کاست جان عشاق را در دستگاه گذاشته بودم که شجریان می خواند:
« دوش می آمد و رخسار برافرخته بود، تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود»
تا به خود آمدم دیدم بابا کمربندش را مثل گرز رستم تو هوا می چرخاند و به سمت من می آید. معلوم نبود بابا از کجا سر رسیده بود و از آ
بابا به شدت مخالف موسیقی بود و تا صدای آن را از اتاق مان می شنید کمربند به دست ظاهر می شد. ما هم همیشه از نبودش استفاده می کردیم و به موسیقی های مورد علاقه مان گوش می کردیم. آن روز هم که بابا نبود، کاست جان عشاق را در دستگاه گذاشته بودم که شجریان می خواند:
« دوش می آمد و رخسار برافرخته بود، تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود»
تا به خود آمدم دیدم بابا کمربندش را مثل گرز رستم تو هوا می چرخاند و به سمت من می آید. معلوم نبود بابا از کجا سر رسیده بود و از آ
 
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکته
ای شمس من ، برهان من، فرمانده و خاقان منای جان من جانان من ، ای برتر و سلطان منروح مسیحی دم تویی ، درمانگر این خسته تنچون بر تو وصلم میشوم ، شاهد به جنات عدنگوید چه این پروانه در ، وصف دو چشمت ماهروآیا که پیدا می شود ، روی تو در این انجمندر حال عشاق آمده ، مجنونی و سرگشتگیپیر و مرادم پا بنه ، در بزم و شوری درفکن
تا کسی نباشه که بهتر از آدم بنویسه، آدم به نوشته‌های الکی خودش راضی می‌شه. شما بلدید خوب نوشتن رو. بهترین نوشته‌هاتون رو بنویسید. ما رو از کیف کردن محروم نکنید. ما رو از یاد گرفتن از محضرتون محروم نکنید. شهر خالی‌ست ز عشاق ولی بنویسید شما. ما رو قابل بدونید.
ز کودکی خادم این تبار محترمم چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم به قصد حفظ حریم حرم به پا خیزم کنار لشکر عشاق حسین هم قدمماگر که حرمت این بارگه شکسته شود و یا اگر که ره کرب بلا بسته شودچنان زنم به پیکر غاصب شام و عراقکه بند بند وجودش ز هم گسسته شودحکم دفاع از حرم ز شاه نجف دارمبه امر رهبرم همیشه جان به کف دارمهدف فقط رهایی عراق و سوریه نیستمسیرم از حرم است قدس را هدف دارمز کودکی خادم این تبار محترم چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم به قصد حفظ حریم حرم به پا
خلقِ عشق مسئله‌ای نیست، حفظِ عشق مسئله است.عاشق شدن مهم نیست، عاشق ماندن مهم است. سست‌عهدی‌های عشاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانه مبتذل، در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است.مهم، پنجاه سالِ بعد است:دوام عشق... دوام زیبایی و شکوه عشق...
 
تهرانزنی است هوس‌انگیزکه به ورطهٔ نابودی می‌کشاندعاشقانش راو هر غروببا زیبایی اشمسحور می‌کندمی‌رباید دلِ از عابران غریبه،و چون به بر کشیدمی‌زند خنجر درد،بر پشت تک تک عشاق‌اش...
تهران زنی است هوس انگیزکه پوشیده،زیباترین لباس هایش رااما بر تن داردزخمِ چرک و کثافت ها تهرانزنی است هوس‌انگیزتهرانزنی استاز جنون لبریز... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هیچ وقت با زیر سوال بردن قید و حیا و نجابت یک دختر سعی نکنید لهش کنید چون یک کاراهایی هست که تاوان سختی داره...
چینی شکسته رو نمیشه بد زد فقط خودم بیشتر میشکنم بهتر همین جا هر چی بوده تموم بشه ...شاید تموم بشه اما نه فراموش میشن نه بخشیده...
تکلیف دل و عقل که مشخص بشه هر چقدر هم تلخ باشه بازم از تضاد این دوتا خیلی شیرین تره...
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.
نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 
از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست ج
رهبر معظم انقلاب:
من بروجردی را از یاد نمی‌برم و هیچوقت فراموش نمی‌کنم. غالباً هر وقت که بحث شهدا پیش می آید، شهید بروجردی جلوی چشم من است.
آن چیزی که من از شهید بروجردی احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من بوجود آورد، این بود که دیدم این برادر با کمال متانت و با کمال نجابت به چیزی که فکر می‌کند مسئولیت و وظیفه است.
 
سردار شهید حاج ابراهیم همت:
بروجردی شناخته نشد. نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده است. تصور من این است که زمان ب
نزار یک جایی توی شعرش می‌گوید همان طور که ماهی‌ها نیازی به یادگرفتن شنا کردن ندارند و به پرندگان هم کسی پرواز کردن آموزش نمی‌دهد،جمع عاشقان هم نیازی به تعلیم ندارند.(نقل به مضمون)انگار می‌گوید همان طور که شناکردن و پرواز کردن در ذات آنها بوده و مادرزادی شناگر و پرواز کننده بوده‌اند،تویِ عاشق هم می‌دانی. انگار همگان عاشق به دنیا آمده‌اند. اما از اینجا به بعدش  فرق ما با آن ماهی و پرنده معلوم می‌شود. او ناگزیر به شناکردن است،اما ما در ظاه
نزار یک جایی توی شعرش می‌گوید همان طور که ماهی‌ها نیازی به یادگرفتن شنا کردن ندارند و به پرندگان هم کسی پرواز کردن آموزش نمی‌دهد،جمع عاشقان هم نیازی به تعلیم ندارند.(نقل به مضمون)انگار می‌گوید همان طور که شناکردن و پرواز کردن در ذات آنها بوده و مادرزادی شناگر و پرواز کننده بوده‌اند،تویِ عاشق هم می‌دانی. انگار همگان عاشق به دنیا آمده‌اند. اما از اینجا به بعدش  فرق ما با آن ماهی و پرنده معلوم می‌شود. او ناگزیر به شناکردن است،اما ما در ظاه
روتوایلر
ارتفاع سگ نر ۶۰ تا ۶۸ سانتی‌متر و ارتفاع سگ ماده ۵۵ تا ۶۵ سانتی‌متر می‌باشد.  این سگ نجابت و هنرمندی را توأم داراست. دم، کوتاه و افقی است. این سگ همیشه آماده دفاع از صاحبش می‌باشد. خیلی وقت‌شناس است و زمان انجام وظیفه و ترک خدمت را به خوبی تشخیص می‌دهد. با اینکه ذاتاً خشن نیست ولی در عین حال در مقابل دشمن خطرناک است. نسبت به صاحبش همیشه مهربان و باوفا است.  
سلام بر حسین (ع)سلام بر دستان کوچک رقیه سه ساله 
سلام بر لب های خشک علی اصغر او که سیرابی اش به چند قطره آب داغ ابدی بر دلهاست 
سلام بر علم عباس 
بر قامت اکبر 
بر نجابت قاسم 
بر معصومیت عبدالله 
و بر تنهایی و صبر زینب سلام 
سلام بر محرم
چرندیات فرار، دروغ محض است.
نفس به سینه‌ی عشاق که رسد، همه دوان دوان به سوی معشوق رهسپار خواهند شد. البته خدا داند که سیل دانشجویان رفته به بلاد کفر، فقط برای گرفتن نفس و بازگشت به معشوق است وگرنه برای همه ما واضح است که تمام این چرندیاتی که درباره‌ی فرار میگویند همه دروغ محض است.
ادامه مطلب
پایگاه مقاومت بسیج عشاق الحسین(ع) به مناسبت ولادت منجی عالم بشریت،حضرت مهدی(عج) ا در محله های مختلف شیراز از جمله : کوشک میدان ،مهدی آباد،شهرک فرزانگان،کوشک خلیل،سنگ سیاه و چندین محله دیگر اقدام به توزیع نزدیک به 20000 هزار نان نمودند.
ادامه مطلب
گفتم بنویسند برایت...مهدی برایت نوشت : "روی پای ارباب".دیگری با
دیدن قاب تصویرت خنده بر لب گفت از آخر مجلس چیدنش.باقری نامی شهادت را طلب
کرد.عکاس جنگی مجازستان میگفت بوی گل میدهی.سد مجتبی به رازی که در عالم
پی بردی اشاره کرد.مهندس نوشت:عطر اینجاست و هی شوق پریدن در من؛وای اگر
این گره های کفنم کور نبود.دیوان این چنین گفت:شتک زده ست به خورشید خون
بسیاران.دلداده ی چذابه عاشقی سینه سوخته،بی ریا در نقش گمنامی را در
تفسیرت نوشت.حبیبی از سادات گفت:
چشم هایم مدام به دنبال زیبایی ها میگشت
از وقتی دوربین دست گرفته بودم عادت کرده بودم به بادقت نگریستن در پدیده ها
این پدیده ها گاه جاندار بودند و گاه بی جان
اما هرگز چیزی به آن زیبایی ندیده بودم...
 
وقتی دیدمش چند صباحی چشم هایم به دنبالش راه افتادند سپس قدم هایم و پس از آن دلم....
دیگر آن سراپا پوشیده در سیاهی را از دور هم که میدیدم میشناختم؛ از توازن گامهایش و از نجابت نگاهش
 
هرقدر که او نجیب بود من سرکش شده بودم
و هرقدر سکون صدایش بیشتر می‌شد
 
 
#پویش‌عمومے‌پیاده‌روےنمادین‌اربعین #گزارش_تصویری
#از گلزارشهدای گمنام شهرستان بندرگز #بسوی مزارشهدای روستای گزغربی
#شنبه مورخه #27مــهــر ماه شروع حرکت راس #ساعت8 صبح
#روابط‌عمومےهیئت‌عشاق‌المهدےعج T.me/heiat_Oshagh_ol_Mahdi کانال تلگرام
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi صفحه اینستاگرام
 
امیرْ جهاندار و دادگر و در پی ترقیّات دولت و ملت و آباد کننده خانه رعیت و همه هَمّش شرف ایرانیّت بود تا جایی که روزی او را خبر دادند شخصی ده دیزی پر کله را روی کله گذارده و درکوچه که راه می رود سَرین (کفل) را می چرخاند. او را خواست و فرمود: اگر دیگر چنین رفتاری کرده شکمت را پاره می کنم. مَحرمانش عرض نمودند: این پهلوانی و نیروی بدنی خود را جلوه می دهد، گناهی ندارد. فرمود: چنین نیست. سُفَرای خارجه در طهران رفتار او را نقش برداشته به اروپا می فرستند و
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.

نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 

از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست
چه خواستنی ست حال زمینی که دلش لک زده واسه یه نمه بارون تو دل گرم تابستون ، چه فریبندس آواز خوش پرنده ایی که صبحگاه در دل جنگلی سرسبز به امید در اومدن خورشید تابان و چه خوشتر و خواستنی ست حال دلی که منتظر دیدن روی لیلی .....  . حال دلم امروز اینجوره
براتون همه رو آرزو میکنم . به امید رسیدن همه عشاق به معشوقشون
بسم الله
 
اگر تهران بودم به لیست وحدت رأی می‌دادم؛ البته احتمالا منهای سه - چهار نفر، به‌علاوه‌ی سه‌ - چهار نفر: یامین‌پور، رسایی، شهبازی، علی جعفری.
حالا که شیرازم احتمالا به ترکیبی از لیست جبهه‌ی پایداری و شورای ائتلاف رأی می‌دهم؛ شاید چهار نفر از این پنج‌تا: غلامحسن اسکندری، حسین پارسایی، روح‌الله نجابت، جعفر قادری، و خانم طاهری.
 
پ.ن. قسمتی از پیامک یکی از رفقایم:
راستش من روی هیچ واجبی ترس ندارم. چون مسئله ی خودمه. یعنی می دونم خدا
نویسنده : اشکان ارشادی 
عبید نویسنده و شاعری چیره دستیست ولی بیشتر ترک ها از او نارضایتی دارند چون در حکایاتش دائم کارهای تجاوز و بدکاری را با نام آنان مینویسد. 
عبید ، طناز خوبیست و همچنین شاعری ماهر! عشاق نامه او را حتما بخوانید و جالبتر « موش و گربه » 
بر وزن فَعَلاتُن مَفاعِلن فعلن 
به الف قافیه ساز توجه کنید تا بعد از شاعری فارسی_هندی برایتان بنویسم که فردوسی را بخاطر الف قافیه ساز ملامت کرده! فعلا : 
ادامه مطلب
"اندوه انسان بودن را حس کردم. موجودی فناپذیر که در ذات خود تنهاست، اما به توهم بودن با دیگران نیاز دارد. دوستان، بچه‌ها، عشاق. این توهم جذابی بود. توهمی بود که به راحتی می‌توانستی به آن خو بگیری."
از: انسان‌ها، نوشته‌ی مت هیگ،نشر هیرمند
ای دل به تو گفتم که مرو از پی دلداردیوانه شوی نیست ترا مونس و غمخوارحرفم نه شنیدی و بلرزید وجودتبرحس نگاهی شده ای سخت گرفتارفریاد مکن دل، رهِ عشاق دراز استدر پیچ و خم عشق نشسته غم بسیاربا چشم بگو اشک نشوید اثر رنجشاید که کند خون مددی بر تو دگربارافسانه شود قصه ی عاشق به تحملاز شکوه به بزم دگران دست نگه دارجعفر شنود درد تو ای عاشق همراهشاید کند آسان گذر از این ره دشوار
روتوایلر
ارتفاع سگ نر ۶۰ تا ۶۸ سانتی‌متر و ارتفاع سگ ماده ۵۵ تا ۶۵ سانتی‌متر می‌باشد.  این سگ نجابت و هنرمندی را توأم داراست. دم، کوتاه و افقی است. این سگ همیشه آماده دفاع از صاحبش می‌باشد. خیلی وقت‌شناس است و زمان انجام وظیفه و ترک خدمت را به خوبی تشخیص می‌دهد. با اینکه ذاتاً خشن نیست ولی در عین حال در مقابل دشمن خطرناک است. نسبت به صاحبش همیشه مهربان و باوفا است. 
حق الناس.آیت الله نجابت نقل می کند : " وقتی که بنده مشرف شدم خدمت آسید علی آقای قاضی، فرمودند : (( هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی . ))خدمت ایشان عرض کردم : « مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند ، یکی خوب درس نمی خواند . بنده ایشان را تنبیه کردم . اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت . در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم . » می فرمودند : « هیچ راهی نداری ، باید پیدایش کنی . » گفتم : « آدرس ندارم . » گفتند : « باید پیدا کن
دنیاکنون ببیندوقت شکوه دین است/درکربلاو عالم گلبانگ اربعین است/پای پیاده آید صدلشکری به آنجا/این عاشقی شیعه باشور همنشین است/موکب به موکب آید دلدادگی وایثار/یک حالت تعجب در پهنه زمین است/بااشک زائر اوسوی حسین رفته/یازینب ورقیه یک ذکر دلنشین است/دروقت دلسپاری عشق ولایت آید/برزائرین مولا سید علی نگین است/بازمزم بصیرت دشمن شکست خورده/این وحدت وعنایت آوای مسلمین است/تا کربلا رسیده عشاق نینوایی/حب حسین وزینب درقلب مومنین است/اندر کنارجابر شو
زیاد اتفاق می افتد که رفتار و کردار دیگران باعث تعجب ما می شود، حتی افراد و نزدیکانی که سالها است با آنها دوست هستیم یا باهم زندگی می کنیم . رفتارشان را درک نمی کنیم و زبان به نصیحت می گشایم . نصیحتی اکثرا بی فایده . زیرا یا در زمان نامناسب ( زمانی که طرف آمادگی شنیدن ندارد) و یا با زبان نامناسب (گفتار رک و مستیقیم) شروع به پند و اندرز می کنیم که بی فایده یا کم فایده است.
خوب و بد مطلق وجود ندارد ، بلکه نسبی است(نسبت به اکثریت جامعه) . مولوی در مثنوی
نمیخواستم دست بدم... چون نمیخواستم این آخرین دست دادن باشه... چون میترسیدم... چون میخواستم مثل همیشه پیاده شم..‌.
نشستم روی تخت. همون تختی که قلمرو پادشاهی من بود. اما حالا شبیه هیچی نیست جز یه تیکه آهن وسط بیابون. همون قدر بی معنی. بی‌حس نشستم روش. نه در واقع نمیتونم بشینم. دراز کشیدم و زل زدم به دیوار. فکر ها هجوم میارن به سمتم... تنم می‌لرزه. سرم منفجر میشه. دارم به نامه‌ی بعدی فکر میکنم. نمیتونه نامه ای وجود نداشته باشه...
پا میشم وضو میگیرم. حافظ
دلهاخراسانی شده سوی رضاپر میزند/اندرحریم مشهد آن آشنا پر میزند/شدآخرماه صفراوج عزا و ماتمش/ایران اسلامی مابهرعزا پرمیزند/دارالشفای زائران گشته امام هشتمین/سوی حرم با معرفت شاه وگداپرمیزند/باشدمصیبت نامه اش ماتم سرای شیعیان/زائر دراین غمنامه اش سوی خداپرمیزند/در مرقد مولارضا رحمت فراوان میشود/دلهای عشاق خداتاکبریا پرمیزند/اندرشهادتنامه اش هر دیده ای گریان شود/درمضجع نورانیش موج دعاپرمیزند/ذکرشب وروز حرم باشد سراسریارضا/دلهای شیعه از
اینو باید دیشب می ذاشتم ولی حالا گوش کنید و بقیه رو هم یاد کنید









متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
ازنجف تاکربلابیعت فراهم میشود/درصفریادآوری چون ازمحرم میشود/آمده سجادوزینب شام را کرده خراب/کربلاصدچشمه گریه مثل زمزم میشود/شدحسین و یاورانش جاودان نینوا/اربعین پیمان شیعه بازمحکم میشود/گریه واشک وتوسل هم قدم بازائرین/باولایت مومنین راعشق همدم میشود/چشم زائرتا بیفتد بارگاه کربلا/قلب اوباشورمولا کاسه غم میشود/دلسپاری برولایت بابصیرت حاصل است/برلب عشاق آقاذکر مرهم میشود/این شکوه خالصانه برفرج آمادگی است/بهرمهدی و ظهورش چشم شبنم میشود/
و اگر در راه معشوق گام نهی ...
باید که به او دل سپاری. 
و اما معشوق نیز اگر لایق باشی، باید که به تو چشم عطا کند... از این رو عشاق زمینی همواره خیره در چشم معشوق خویشند... 
و اگر دل دادی ... بدان که بیدل شوی و عریان... و فهمی در خویش نداری و همگی چون او شوی... و از آنجا که با چشمان معشوق به عالمیان نگری... عالمیان را آنگونه بینی که باید باشند، نه انگونه که هستند و تو را تاب و توان دیدن با چشم معشوق نیست... 
دین وایمان و ولایت بارضا کامل شود/عشق واحسان وفضیلت با رضا حاصل شود/حضرتش خلوت نشین بندگی ایزداست/باولای حضرت اوبر شرف نائل شود/کوی عشاق رضا را شیعه برداردقدم/رحمت ایزدفراوان بهراونازل شود/باولایت تاشهادت چشمه فیض خداست/رهسپاری تاسعادت بر او قابل شود/آخرماه صفرشد ماتم عظما بپا/اشک شیعه باتوسل زمزم هردل شود/مشهدمولارضاشد کهکشانی از شعور/کشتی دین باولایت راهی ساحل شود/تسلیت بهرجواد و خواهرش معصومه گوی/نقشه هاو سحردشمن بهرما باطل شود/زائر
یک دقیقه تامل:بخاطر سالهاى که در این دیار نفس کشیدم وبارها بعد
از اون بخاطر سفر به این خطه از سرزمینم بر خلاف تمام مستند نگاران
ودوستان که فقر این منطقه رو به رخ کشیدن که منکرش نمیشم اما نجابت وهوش
واستعداد وامیدى که در لحظه لحظه زندگى مردم این منطقه وجود داره برام
همیشه پر رنگتر از فقرى هست که بواسطه عوامل داخلى ویک عده سوءاستفاده گر
براین منطقه سایه افکنده، از نظر من ایران با تنوع اقوامى که در اون زندگى
میکنن ایرانه وتک تک اقوام ایرانى
ازدواج گفتیم از سنت خداست و همه باید عمل کنن
دختر خوب با کمالات خوب و با نجابت سخته
باید بگردی تا پیدا کنی.
در میون ما شاید چیزی به نام دوست دختر باشه ولی ملاک اصلی هم است هم نیست.
تو ازدواج شاید خیلی مسایل پیش بیاد که ما نمیدونیم یا بعدا متوجه بشیم
اینو که میگم خیلی اتفاق افتاده و دیدم
از ازدواج تو روایات خیلی صحبت شده که ما داریم به جزوی از آن میپردازیم
انشالله زندگیتون حضرت زهرایی باشه
جمعه هابایاد مهدی دل پریشان میشود/اندراین ماه محرم دیده گریان میشود/میرودکوی حسینی بانوای انتظار/قلبهامملو زعطر ناب ایمان میشود/یادمان کربلا وزینبش برشیعیان/چشم عشاق حسینی مثل باران میشود/درس عاشوراهمیشه در ولایت محوری است/سوی مهدی اجتماعی پرز یاران میشود/درکمیل وندبه مااشکهابا معرفت/بهرایمان محبین عشق احسان میشود/در نمازجمعه هاهم یادمان کربلاست/مشکلات هرمسلمان بازآسان میشود/رهبرفرزانه ما ازتبار نینواست/اسوه دنیازرهبر کل ایران میش
اندراین عیدمحمد قلب پرایمان شود/ازقدوم پاک احمد شیعه را احسان شود/گلفشان شدکل عالم بهرمیلادنبی/شادمان درعیدمولا کعبه ویزدان شود/جاهلیتهای زمانه رفت اندرمقدمش/چشم عشاق محمد ازشعف باران شود/اوولی اولیاء وافتخار خلقت است/یادگاران پیمبر عترت وقرآن شود/درمیان اهل بیتش صادق آل نبی است/اورئیس مذهب ما شیعه را جانان شود/همزمان میلاداحمد با امام صادق است/جاودان اسلام وشیعه درجهان آسان شود/هفته وحدت رسیده مسلمین راافتخار/درچنین ایام شادی دردها د
امر نمودم در وُزرا چهار صفت احتیاط نمایند اول اصالت و نجابت دویم عقل و کیاست سیوم سلوک و معاش با سپاه و رعیت چهارم بردباری و مسالمت
هرکس به این چهار صفت موصوف باشد وی‌را قابل مرتبه‌ی وزارت دانند و وزیر و مشیر سازند و عنان امور مملکت و سپاه و رعیت به وی سپارند آنگاه وی‌را به چهار چیز امتیاز بخشند اعتماد و اعتبار و اختیار و اقتدار
کامل‌الوزارت وزیری باشد که رتق و فتق معاملات و امور ملکی و مال را از روی نیکی و نیک‌ذاتی و حسن سلوک صورت دهد و از
درسینه غمی ست لیک این درد نهانوان درد که بر چهره کس نیست عیانسرتابه قدم غصه و غم مالامالتابی نبود ازاین الم درتن وجانتاکی به تمنای وصال معشوقدررنج وغم فراق ازجور زمانای صاحب گردون وسپهر وهامونرسم تو نباشد که اسیری به فغانمن مدعی ام تو خستگان رامددیعشق است وفراق دلبر وفصل خزانلبریز کنی باده می خواران رایک جرعه بده زباده شوکریانرفتم زفراق دوست من ناله کنمضحاک صفت چومردم دون زمانای آنکه زدرد عاشقان آگاهینام تو کلام مجلس اهل بیانامید دل خست
نام کتاب: #تسلی_بخشی_های_فلسفه | نویسنده: #آلن_دوباتن | مترجم: #عرفان_ثابتی | #انتشارات_ققنوس | ۲۸۹ صفحه.این کتاب می کوشد تا با استناد به آثار شش فیلسوف بزرگ راه حل هایی برای مشکلات روزمره ی ما ارائه کند. با خواندن این کتاب از #سقراط می آموزیم که عدم محبوبیت را نادیده انگاریم؛ #سنکا به ما کمک می کند تا بر احساس یاس و ناامیدی غلبه کنیم، #اپیکور بی پولی ما را چاره می کند. #مونتنی راهنمای مناسبی برای درمان ناکارآیی ماست، عشّاق دلشکسته می توانند با خوان
شباهت های خانم بد حجاب و ماشین بی سپر تصادفی :
۱. هر دو نوعی زشتی همراه دارند زیرا جایی را که نباید آشکار کرده اند.
۲. کمتر کسب رغبت به  خریدماشین بی سپر تصادفی دارد و کمتر مرد عاقلی دنبال خواستگاری خانم بی حجاب ، البته برای خوشگذرانی ...
۳.ماشین بی سپر آسیب پذیری بالایی دارد مانند دختر بی حجاب که ارذل دنبالشانند.
۴. هر دو قیمت و ارزش کمتری دارند.
۵.هر دو نشانگر ضعفند در رانندگی و در شخصیت و نجابت.
۶.هر دو باعث خنده عاقلاننداز بی ریختی  و از  تلاش و
و چه پاییز سوزناکی بود....همراه با دلتنگی های که خبر از جایی نامعلوم داشت...همه دلتنگی ها بهانه بود همه فصل ها دارند این بهانه را...
با تمام اینها چه زیبا بود صدای خش خش برگهای که با موسیقی باد به سمت عرش رقصیدند اما زیر پایی عشاق خورد شدند....
شاید امشب سردترین شب برای کسی باشد که پناهش را از دست داده یا شیرین ترین شب برای کسی که اولینهایش با معشوق رقم میخورد....
کاش فراموش نکنیم زندگی کوچک و حقیر تر از ناملایماتش است...هوای هم داشته باشیم...کمی مهربا
داردخدا تشکراز زائرین مولا/دنیا حماسه دیده دراربعین مولا/احمد و اهل بیتش ممنون ازحسین است/مملوشده به عالم هرلحظه دین مولا/اجرشهیدداده درکربلابه زائر/پای پیاده رفته تاسرزمین مولا/ازوحدت وبصیرت دشمن شکست خورده/عشاق زینب اوشد همنشین مولا/پیغام کربلارا سجادوزینب آورد/باشد ولایت حق هردم امین مولا/دلبسته شهادت شیعه به افتخار است/دراربعین رسیده داغ حزین مولا/دنیاکنون ببیند عزت برای شیعه/بنگرکه کسب کرده آن آفرین مولا/ذکرحسین وزینب آمادگی ببا
مسجد کوفه، قربانگاه عاشقان جایی که در آن مولا رستگار گردید و در محراب عشاق: 
فریادی محراب کوفه را پر می کند: «فُزتُ و ربِّ الکعبه»
ضربتی که بر سر مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت وارد شد، ضربتی بود بر اسطوره عدالت و حرّیت، ضربتی دردناک بر پیکره اسلام و انسانیت، که تاریخ بشریت را داغدار و سرنوشت اسلام را دگرگون نمود. پایان زندگی این عالم و پیشوای مسلمانان، آغاز فتنه ها و غوغای بلاها گشت.برای آشتایی بیشتر با
مثنوی ابوالفضل (علیه السلام)ای حرمت قبله حاجات مایاد تو تسبیح و مناجات ماهمقدم قافله سالار عشقساقی عشاق و علمدار عشقمکتب تو مکتب عشق و وفاستدرس الفبای تو صدق و صفاستمکتب جانبازی و سر بازی استبی سری، آنگاه سرافرازی استمطلع شعبانِ همایون اثربر ادب توست دلیلی دگرسوم این ماه، چو نور امیدشعشعه صبح حسینی دمیدچارم این مه که پر از عطر و بوستنوبت میلاد علمدار اوستشد به هم آمیخته از مشرقیننور ابوالفضل و شعاع حسینای به فدای سر و جان و تنتوین ادب آمد
قسمت ما نان و شراب و خداقسمت ایشان خس و خاک و هوا
خنده‌ی ما از دم ربّ‌الربابناله‌ی ایشان دم ربّ‌الربا
انگ‌زن و رنگ‌زن و بنگ‌زناین سه کجا فهم کند کار ما؟
این سه یک‌اند و همه آهن‌پرستخویش‌ پرستند و مقامات جا
شکل خداشان همه شکل خودستخلقت من‌باز ندیدی؟ بیا!
نام خدا گر ببری کار کنکار خدا نیست چو کار شما
قبله‌ی عشّاق درون دل استنیست برون در جهت اشقیا
فهم کن این نکته و آزاد شوتا نکشی این همه داغ ریا
کار خدا این که چه باشد عزیزنیز بفهمی چو شوی
#شعر_مهدوی
بیا که بی‌تو جهان، از گلایه لبریز است
بهار، بی‌تو به رنگ غروب پاییز است
بیا که فاجعه می‌بارد از زمین و زمان
ز اشک و خون، دل یارانِ حق، گهر ریز است
بیا! به گوش دل ما سرودِ مهر بخوان
بیا که صحبت عشّاق، بس دل‌انگیز است
بیا! جهان زِ وجود شهید، رنگین شد
بیا که ناله انسان، گلایه‌آمیز است
۲۵ بهمن روز ولنتاین، روز عشق است.
عشاق بهم هدیه میدهند، جشن میگیرند، بیرون می روند و... .
اما یک چیزی، تا بحال شده که روز ولنتاین بیاید و دغدغه ی دیگری  به جز دوست دختر/پسر تان داشته باشید؟
شده روز ولنتاین یک هدیه ی خوشگل با یک شیرینی یا کیک قلبی❤ بخرید و ببرید خانه ی مادرتان؟ یک بوس خوشگلش کنید و از ته دلتان بگویید که عاشقش هستید؟
کسی که اولین نفردر زندگیتان است که به شما عشق ورزیده و در وجود خود پرورده است.
ادامه مطلب
میدونید چیه؟ حس بد من نسبت به شروع  مدرسه از این بابته که حس میکنم باز برگشتم سر خونه اول:/ خوب یعنی چی آخه؟؟؟ بعد از اینهمه دویدن برای اینکه امتحانا تموم بشه ، تاریخ تموم شه ، جغرافی تموم شع، خرداد تموم شه، دوباره همون آش و همون کاسه:/ با این تفاوت که هرسال معلم ها سخت گیری بیشتری میکنن:| آخه این انصافه؟؟
الانم که فقط 55 دقیقه از تابستون مونده:/ چی بگم آخه من؟؟! افسوس که افسوس من کاری رو از پیش نمیبره...
 
+پاییز عزیزم
می دانم که می خواهی مهرت را آغا
دوچرخه اش را به دیوار تکیه داد و با متانت وارد کتابفروشی شد. خیلی صمیمی و گرم احوال پرسی کرد و نظرم را راجع به کتابها پرسید.
از آن نجابت زیرپوستی و کت و شلوار اتوکشیده برنمی آمد که بیخود اینقدر هماهنگ باشند. بوی موهای تازه کوتاه شده اش خوب به مشامم میرسید. دقایقی با شادی بسیار صحبت کردیم و کتابی که من معرفی کرده بودم را خریدند و رفتند. بعد از آنکه رفتند همکارم که سالها قبل تر از من در کتابفروشی کار میکند، گفت: هیچ میدانی او که بود؟ معاون شرکت بی
مقام معظم رهبری: آن چیزی که من از شهید بروجردی احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر می کند مسئولیت و وظیفه است. من تصور می کنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزه جویی با دوستان و گذشت و حلم در قبال کسانی که تعارض های کاری با او داشتند، نشانه آن روح عرفانی شهید بود.» ما نیز در سالگرد شهادت این شهید، بر آن شدیم تا با مرور رشادت های او یادش را زنده نگه داریم و بر
ل
 
دلم برای صداش تنگ شده بود...دلم انرژی صداش رو می‌خواست، ساعت ۱۲ شب بود، پیام دادم رسیدی خونه؟ساعت یک جواب داد: الان رسیدم...انتظار نداشتم اون ساعت زنگ بزنه. با اینکه دلتنگ بودم.ولی تماس گرفت... گفتم سلاااااامسلام کرد...خسته بود،خیلی خستهدلم از جا کنده شد....آخ...چقدر سخته بدونم خیلی خسته است، یا غم داره، اما ازم دور باشه و نتونم کاری کنم براش...چقدر وقتی که دوریم، رنج های محبوبمون تلخ تره....
ناخودآگاه یاد این شعر میفتم:« ای کشته ی دور از وطن، دور
 
دلم برای صداش تنگ شده بود...دلم انرژی صداش رو می‌خواست، ساعت ۱۲ شب بود، پیام دادم رسیدی خونه؟ساعت یک جواب داد: الان رسیدم...انتظار نداشتم اون ساعت زنگ بزنه. با اینکه دلتنگ بودم.ولی تماس گرفت... گفتم سلاااااامسلام کرد...خسته بود،خیلی خستهدلم از جا کنده شد....آخ...چقدر سخته بدونم خیلی خسته است، یا غم داره، اما ازم دور باشه و نتونم کاری کنم براش...چقدر وقتی که دوریم، رنج های محبوبمون تلخ تره....
ناخودآگاه یاد این شعر میفتم:« ای کشته ی دور از وطن، دور ا
بی‌کمالی از خاندان شریف سقراط را به پستی نسب و عدم نجابت سرزنش کرد. سقراط گفت: «شرف و بزرگیِ قبیلۀ تو در تو به آخر رسیده، ولی شرف و بزرگیِ قوم و قبیلۀ من از من آغاز می‌شود. پس من گرامی‌ترین قوم خویش‌ام و تو مایۀ ننگِ قوم خویش.»[1]
تاج شاهی طلبی، گوهرِ ذاتی بنمای
ور خود از تخمۀ جمشید و فریدون باشی
حافظ شیرازی

[1] الیک انتهی شرف قومک، و منّی ابتدء شرف قومی؛ فأنا افخر قومی و أنت عار قومک. – علی میرخلف زاده، داستان‌هایی از فضائل علما، انتشارات محم
نه فقط شبه عبایی مشکیستکه سرت بندازی و خیالت راحت 
که شدی چادری و محجوبه!
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده ، رسم ، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست …
محض اجبارِ پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا شایدم زیبایی،باکمی آرایش!
نمی ارزد به ریالی خواهر …
 چادر مادر من فاطمه، شرطش عشق است
عشق به حجب و به حیا
به نجابت به وفا
عشق به چادر زهر اکه برای تو و امنیت تو خاکی شد
تا تو امروز شوی راحت
دخترجوان و حقیقت پنهان: روایت ازدواجی پر حادثه ولی بسیار شیرین
 
دخترجوان و حقیقت پنهان : حسینعلی عنابستانی، نشر کاتبان
 
معرفی:
سمانه ومصطفی زوج جوانی هستند که در روز ازدواجشان برای مصطفی دعوتنامه ای برای ادامه تحصیل در خارج از کشور می رسد و او چاره ای ندارد جز اینکه همان روز راهی سفر شوداین سفر موجب حوادثی می شود….
 
بریده کتاب:
پس از چند روز فائزه بهترین دوست دوران دبیرستانش را با مصطفی آشناکرد. آن دو با هرنگاه و گفت وشنود بیشتردلباخته هم
مایه اصـل و نسب در گردش دوران زر است 
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است دود اگر بالا نشیند کسـر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر استناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشـتر استآهن و فولاد از یک کوه می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است کـره اسـب ، از نجابت از پـس مـادر رود
کـره خـر ، از خـریت پیش پیش مـادر است کاکل
پسره خودش چن سال بود تهران زندگی میکرد اما همه خانواده اش شهرستان بودن.
معرفی شدن و پدرش زنگ زد خونه برای آشنایی بیشتر خانواده ها.
بعد از اینکه مامان شماره پسره رو از پدره گرفت، درجا سیو کردیم تو تلگرام تا عکسشو ببینیم....
اولش غش غش خندیدم و گفتم به به! اینم از اون موردی که پدرش این همه از نجابت و پاکدامنی اش تعریف میکرد!
بچه از پدرمادر دور باشه همین میشه ها!
مامان صدبار شماره رو چک کرد. خودش بود
تا آخر شب انقد با خودش کلنجار رفته بود که سرخ شد. با
امان از غفلت و جا ماندن
یک بسیجی شب عملیات ازگردان جدا افتاده بود ومیگفت گردان گم شده.گردان گم نشده بود اوگم شده بود.خدایا نشود اینکه خیل عشاق وفداییان ولایت بروندو ماجا بمانیم وفکرکنیم که آنهاگم شده اند،غافل ازآنکه آنان به مقصد رسیده وما جا مانده ایم.
 
کاروان رفت و تو در خواب وبیابان در پیش
کی رسی ره زکه پرسی چه کنی چون باشی
 
سلامتی ولی امرمسلمین جهان صلوات
الهم عجل لولیک الفرج.آمین
چند خط سکوت و چند صفحه‌ی سفید می‌گذارم بماند برای این شب‌ها که دیگر هیچ چیز از خدا نمی‌خواهم.
می‌گذارم بماند تا روز حسابش، نشانش بدهم و بگویم ببین! هیچ چیز از تو دیگر نخواستم. آخر مگر چندبار باید خواست؟ چند بار باید نشود تا دیگری امیدی به شدن نداشته باشی؟
کفر است؟
من در شب قدرت کفر می‌ورزم!
امیدم را از تو برداشته‌ام. دیگر هیچ شدنی نمی‌خواهم! دیگر نمی‌خواهم به خواسته‌هایم رسیدگی کنی. بگذار همه چیز همین‌گونه پیش برود. 
من دیگر امیدی ندارم
فردا روز ولنتاین
پارسال چند روز قبلش اومد دنبالم. ماشینش فروخته بود اونموقع
با اسنپ اومد. یه دسته گل نرگس برام خریده بود. رفتیم یه گالری و بعد شام. 
انتظارم بیشتر بود.بعد من برای ولنتاین براش از ترکیه یه لباس اورده بودم یه شکلات خوب خریدم و بعد یه جعبه بامزه براش درست کردم. روز ولنتاین گیر دادم که میخوام ببینمت. باش قرار گذاشتم دم شرکتش رفتیم بیرون. رفتیم یه جا بستنی خوردیم. و شب یکم پرسه زدیم. رسوند من رو خونه.
اما امسال همه چیز فرق داره. اون به
می‌رویم ای دل به سوی جنگهاخوش‌خوشان با رنگها آهنگها
می‌رویم ای دل که کارستان کنیمدر میان غلغل نیرنگها
می‌رویم آنجا که هر سو آتشستنیز ما هم شعله‌کش فرسنگها
مردمان هر سو به صورتهای زشتدستهاشان سوی ما پر سنگها
مذهبی و فلسفی و دانشیهر سه‌شان با دامنی پر انگها
هیچ کس در جبهه‌ی عشّاق نیستجز سران بیدل و دلتنگها
کارزاری خوش ز طوفانهای عشققلبهامان هر سویی آونگها
ای دل دیوانه زیبا نیست اینمجمع دیوانه‌ها و شنگها؟
حلمی از هفت آسمان بالا نشستبر
 
 
غمگین رفتار کسی یا بهتر است بگویم کسانی بودم که عزیزترین های دنیام بودند . با دوست ی عزیز درد و دل میکردم.
دوستم پرسید: از دست دادن تو، براشون مهمه؟ تماشا کن کارائی که در حقت کردن و تهمت های ناروا، توجیه های بی سر و ته 
اینا نشونه جنگه نه اختلاف کوچیک بین خواهرت یا دوستات فکر کردی اینها چکار کردن؟اینها به وضوح به چیزهایی فکر می‌کنن که تو حتا دلت نمیخواد از فرسنگ ها دورترش رد بشینجابت حدی داره بگذر
 
ته نوشت: من با حرف دوستم به تصمیمی رسیدم
سلام  عزیزم 
سلام مهربانم 
سلام عشق پاکم
سلام عزیزی که نیستی توی زندگیم
سلام مهربانی که عاشق غرورت خواهم شد
سلام عزیزی که نامت را نمی دانم 
ولی می دانم زیباست
سلام عشق پاک من
این روزها 
همه جا را نگاه می کنم 
شاید شاید شاید 
تو را بیابم 
اما نیستی 
مثل این که رویایی هستی که قرار است به واقعیت تبدیل نشوی 
چقدر دلم تنگ شده برای چشمانت 
چقدر دلم تنگ شده برای دستانت 
چقدر دلم تنگ شدن برای لحظه هایی که صدایم بزنی و من بگویم جان دلم 
این وزها را نم
ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده
خوش‌تر ز چشم مستت چشم جهان ندیده
 
همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت
گیتی نشان نداده ایزد نیافریده
 
هر زاهدی که دیده یاقوت جان فزایش
سجاده ترک کرده پیمانه در کشیده
 
بر چهره بخت نیکت تعویذ چشم زخم است
هر دم و ان یکادی ز اخلاص بردمیده
 
بر قصد خون عشاق ابرو و چشم شوخش
گاه این کمین گشاده گاه آن کمان کشیده
 
تا کی کبوتر دل باشد چو مرغ بسمل
از زخم ناوک تو در خاک و خون تپیده
 
از سوز سینه هر دم دودم به سر درآید
چون عود چند
ارغوان با صدای هزار هزارتا گنجشگ که داشتن جان عشاق شجریان رو زمزمه میکردن بیدار شد، رفت کنار پنجره و صورتش رو چسبوند به شیشه و گرمای صورتش  شوق زندگی رو انژکسیون کرد تو رگ سرد پنجره، پنجره جونگ رفت و کم کم رنگهای مداد رنگی برگ درختا رو نقاشی کردن، رنگ کردن.
برگشت نشست روبروی آینه و زل زد تو قاب عکس، زل زد تو چشمای ارسلان که تو عکس نشسته بود روی کنگره دیوار و دست دراز کرده بود سمت ارغوان.
گره موهاش رو باز کرد و ریخت روی شونه هاش، تمام برفی که آسم
برای طبقه‌ی حاکم یونان و فیلسوفان آن ، فراغت کامل شرط اولیه‌ی هر چیز خوب و زیبا است ، تنها تصرف ارزشمندترین چیزها است که زندگی را شایسته‌ی زیستن می سازد . تنها آنکه مجال دارد می‌تواند به خرد و آزادی معنوی برسد ، می‌تواند بر زندگی فائق آید و از لذات آن کام جوید . رابطه‌ی درونی میان این آرمانِ زیست و موقعیت اجتماعی طبقه‌ی بهره‌خور (رانت‌خوار) آشکار است . آرمان نجابت ، پرورش همه‌جانبه‌ی نیروهای جسمی و روحی ، حقیر شمردن هرگونه‌ی تخصیص محدو
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد
به یک قدم نرسیده دوباره می افتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد
به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد
چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد
شهادت امام رضا(ع) را به تمامی عشاق اهل بیت اطهار تسلیت میگویم
 
پرسپولیس ، ای موشک سرخ وطن ، یاقوت ایران
پرسپولیس، ای سرخی خون رگ پیرو جوانان
متّحد هستید و باهم ، ارتشی جنگنده ، همدل
آتش توپخانه را روشن کنید ای گلعزاران
جای جای کشور از عشق شما دارد سخن ها
تا به قُلّه یک قدم مانده و یک بازی به میدان
می رسد از هرطرف سوی شما احساس مثبت
از تمام خانه ها ، شهر و ده و استان به استان
نامتان رُعب آور است در خانه تنگ  رقیبان
مرد میدانهای سخت هستید و عشق دوستداران
سلطنت بر آسیا در انتظار سینه سرخان
کرده اید السدّ قلدر
بین بازار غلامان نظر انداخته ای 
جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!
دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 
طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!
حسین جاااااان
این همه زااااار زدم،دااااااد زدم،کرب و بلا...
این حرم گفتن من،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!
   باشد!
 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!
دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!
ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظه های
پرعصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پرشوکت من
ای با تو من گشته بسیار
درکوچه‎های بزرگ نجابت
در کوچه های فروبسته استجابت
در کوچه‎های سرور و غم راستینی که‎مان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچه‎های نوازش
در کوچه‎های چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچه‎های مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچه‎های نجیب غزلها که چشم تو می خواند
گهگاه اگر ا
حال سوزان من و عشق به پایان نشودآب از سر بشد و کار به قرآن نشود
گله‌ام کشت که با خلق چرا قصّه کنیخاطر عشق که فرخنده به میدان نشود
عقل جادو‌زده‌ی حیله‌گر حلقه‌فروشدید جان من و فهمید پریشان نشود
رحمت خاص تو جز مرهم مجروحان نیستورنه با هر گده‌ای صحبت جانان نشود
رمز گفتیم و کسی قفل سخن را نگشودگرچه از سوختگان راز تو پنهان نشود
چند روزی که به جاروکشی معبد زرّین تو رفتکس ندیدم ز نوازشگری مهر تو گریان نشود
دل دیوانه که از صد خم معراج گذشتدگر آن ک
تومان در فستیوال فجر
 
 
با مرتضی فرشباف سال ۱۳۹۳ با فیلم «بهمن» آشنا شدیم که فاطمه معتمدآریا بازیگرش بود . فیلمی نماید و گوناگون با اثرها معمول سینمای کشور ایران که اما توانست دل بعضا از منتقدان را نیز به دست بیاورد . این دو‌مین فیلم مرتضی فرشباف است که درین بازه زمانی یک موسسه‌ی آموزشی سینمایی تاسیس کرده . میرسعید مولویان , مجتبی پیرزاده , فردوس احمدیه , ایمان صیاد برهانی و حامد نجابت از بازیگران این فیلم می‌باشند . پخش
خواب دیدم داریم می‌رویم کنسرت استاد شجریان. من و تو. تمام لب ساحل را روبه دریا صندلی چیده بودند. انگار رفته بودیم کنسرت دریا. انگار شجریان دریا بود. انگار اینجا دریا داشت. عجیب‌تر اینکه هرچه راه می‌رفتیم به صندلی‌مان نمی‌رسیدیم.
من که به شروع کنسرت نرسیده از خواب پریدم اما تو خیال کن یک سن درست کرده باشند درست وسط دریا رو به ساحل. خیال کن شجریان باشد با ارکستر سمفونیک مثلا. خیال کن شجریان جان عشاق بخواند برایمان با صدایی رساتر و قوی‌تر از ه
دستم را فشرد
و به نجوایم سه حرف گفت .سه حرفی که عزیزترین دارایی تمام روزم شد :« پس تا فردا .»
ریش تراشیدم دوبارکفش‌هایم را برق انداختم دوبار .لباس‌های رفیقم را قرض گرفتم با دو لیرکه برایش کیکی بخرم ، قهوه‌ای خامه دار .
حالا تنها بر نیمکتمو گرداگردم عشاق ، لبخند زنانندو برآنم کهما را نیز لبخندی خواهد بودشاید در راه استشاید لحظه‌ای یادش رفتهشاید ... شاید ...
 
"محمود درویش"
 
پ.ن:
چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چ
خاطرم نیست هوای آن‌روزهای خرداد ماه هوایی بهاری بود یا گرم و تابستانی، اما دلهای ما مالامال از عطر شکوفه‌های بهاری بود که تو گرمابخشش بودی. آن روزی‌های خردادماه که تو می‌آمدی و ما چه خوش بودیم از آمدنت. همان روزهایی که یاران دبستانی‌مان فارق از هر زنده باد و مرده باد و هراس از دردها و آسیب‌های چوب الف بر سرشان بازهم یکدیگر را یاد می‌کردند و دست در دست هم و یک صدا،  ایران، آن مرز پرگهر را فریاد می‌زدند. وقتی تو آمدی جملگی سبز شدیم، اینجا د
امروز دفاع مقدس زهرا رهنورد و میرحسین موسوی هشت ساله می‌شود. گویا در این آبادی هر کسی که گوساله‌ی ارباب نباشد بوی احمدآباد، تبعید و مصدق خواهد داد. ارباب نمی‌خواست در زمستان پیام نوروزی بدهید، در بهار عربی از خزان و چنین روزی خبر بدهید. نمی‌دانم چرا درست در روز ولنتاین، شما که تنها عشاق سیاسی این جغرافیا بودید برای سر همسرتان، برای سری که درد نمی‌کرد، دستمال خریدید؟ آخر هم نفهمیدم شما که اجازه‌ی خروج از منزل نداشتید چگونه خریدید؟ از چی
حسین جان
بین بازار غلامان نظر انداخته ای 
جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!
دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 
طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!
حسین جاااااان
این همه زااااار زدم،دااااااد زدم...  گفتم حسین،                           کرب و بلا...
،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!
   باشد!
 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!
دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!
حسین جان
بین بازار غلامان نظر انداخته ای 
جنس مرغوب نبودم،نخریدی؟!!! باشد!
دست عشاق گرفتی،به حرم بردی 
طبق معمول ز من دست کشیدی !!! باشد!
حسین جاااااان
این همه زااااار زدم،دااااااد زدم...  گفتم حسین،                           کرب و بلا...
این حرم گفتن من،این صدا کردن من را نشنیدی؟!!!
   باشد!
 چه کنم،تلخی تو باز حلاوت دارد!!!
دل تنگم  بخدا میل زیارت دارد!
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجبما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهباز باده اش خرابیم، مست ابوترابیمما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغبتکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلیبالاتر از رسولان، در سلسله مراتبمعراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بوددست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتباز برکت وجودش دنیا به گردش آمدخورشید با نگاهش می رفت سمت مغربدر روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاورتنها علی است غالب، مافوق کل غالبتا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شدشد ذکر عرش رحمن،
 
[لعنت به عدو که روح تقوا را کشت
 
ایمان و کمال و عشق و معنا را کشت
 
باز آ و بگیر انتقامی سنگین
 
از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت]
 
#روابط_عمومی_هیئت_عشاق_المهدی_عج
صفحه تلگرام:
T.me/heiat_oshagh_ol_mahdi
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi
 
 
 
 
[ Photo ] #اعلام_مراسم #به‌زمان‌و‌مکان‌توجه‌کنید
#مراسم‌ولادت‌ #حضرت‌رسول‌اکرم‌ (ص) و #امام‌جعفرصادق‌ (ع)
#سخنران :حجت الاسلام قندهاری#مداحان:کربلایـے عبدالحمید چراغچےکربلایـے کریم صیدآبادیکربلایـے علی مردانے
#چهارشنبہ | 22 آبان مــــاه ساعت 18:30بندرگز،بیست مترے، #حسینیہ_سیدالشهدا
#روابط_عمومے_هیئت_عشاق_المهدے_عج 
 
صفحه تلگرام:
T.me/heiat_oshagh_ol_mahdi
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/heiat_oshagh_ol_mahdi
«شاید زمان آن رسیده باشد که بنشینیم و برای آدمِ رفته آرزوی خوشبختی کنیم.بگذاریم شبیه عشاق دنیای ادبیات، برای هم از روسِ اصیلِ مغرور و بارانی‌های انگلیسی بگویند و جعبه‌ی کوچک کادوپیچ شده‌ی توی جیب چپش و قاصدک‌هایی که به امید رسیدن به هم فوت می‌کنند.
می‌دانی چیست؟ احساس دختربچه‌ی پنج شش ساله‌ای را دارم که ناگهان از دنیای کوچک و رنگی رنگی زیبایی که خودش با دستان کوچکش برای خودش ساخته، بیرونش انداخته‌اند و پرتش کرده‌اند توی دنیای خاکست
دریافتعنوان: سخنرانیحجم: 15.1 مگابایتتوضیحات: استاد اسداله عشاق 
دریافتعنوان: زیارت امین اله و روضهحجم: 20.6 مگابایتتوضیحات: کربلایی سعید دالوند 
 
دریافتعنوان: زمینهحجم: 4.89 مگابایتتوضیحات: کربلایی سعید دالوند 
 
دریافتعنوان: شورحجم: 3.63 مگابایتتوضیحات: کربلایی سعید دالوند 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
+ بابا! اگر دشمن بهمون حمله کنه و همه مردا شهید بشن، خدا فرشته هاش رو می فرسته کمکمون؟
- نه پسر گلم! زن ها تفنگ هاون رو دستشون می گیرن. اونا با دشمن می جنگن
 
یه کم می گذره. داره فکر می کنه. یهو بهم می گه
+ بابا! اگر مامان هامون هم شهید بشن ما بچه ها تفنگ های اسباب بازی مون رو مثل بفنگ واقهی دست می گیریم و می ریم با دشمن ها می جنگیم...
 
احساس غرور و افتخارکردم...
 
+
در قصه عشّاق همیشه سفری هست
در پیچ و خم هر گذرش رهگذری هست
 
گفتی:
فیلم «تومان» به کارگردانی مرتضی فرشباف برای اکران آنلاین آماده می‌شود.
«تومان» فیلمی به تهیه‌کنندگی سعید سعدی است که سال گذشته در جشنواره فیلم فجر حضور داشت و در پنج بخش نامزد دریافت جایزه سیمرغ بلورین جشنواره شد که درآخر فقط جایزه بهترین فیلمبرداری را گرفت.
وضعیت این فیلم هم مثل دیگر فیلم‌های سینمایی پشت خط اکران بوده که در تعطیلی سینماها پس از همه‌گیری کرونا بلاتکلیف مانده‌اند ولی سازندگان «تومان» تصمیم تازه‌ای برای فیلم خود گر
یکی از فانتزیام اینه که جولیک برگرده ایران با خورشید و چارلی و جولیک و سایر دوست داران هری پاتری که می‌شناسم بریم کافه پلتفرم اینا ذوق کنن من بخندم امروز یک چیزی نزدیک به بیست دقیقه با دوستم بحث داریم اسم کافه سکوی نه و سه چهارم بود یا پلتفرم نه و سه چهارم خلاصه که توی فلسطین توی ژاندارمری یک کافه زدن مخصوص عشاق هری پاتر
دیگه ببینم چه می‌کنیدها فانتزیم حقیقی میشه یا نه!
اینم بگم بعدش برم. از تک تک بلاگرانی که در عین حال اینستاگرامر هستند و او
نه فقط شبه عبایی مشکیستکه سرت بندازی و خیالت راحت 
که شدی چادری و محجوبه!
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده ، رسم ، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست …
محض اجبارِ پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا شایدم زیبایی،باکمی آرایش!
نمی ارزد به ریالی خواهر …
 چادر مادر من فاطمه، شرطش عشق است
عشق به حجب و به حیا
به نجابت به وفا
عشق به چادر زهر اکه برای تو و امنیت تو خاکی شد
تا تو امروز شوی راحت
دوست ندارم درمانگر عشاق باشم، شاید دلیلش حسادت است. آخر من هم تشنه ی افسون عشقم. شاید هم دلیلش این است که عشق و روان درمانی از اساس با یکدیگر نمی خوانند. درمانگر خوب با تاریکی می جنگد و در جست و جوی روشنایی است، در حالی که عشق، به رمز و راز زنده است و به محض تفتیش فرو می ریزد؛ و من از جلاد عشق بودن بیزارم.
اروین دیوید یالوم
یا علی ای که تو بر خلق جهان راهنمایی
یار پیغمبر و هم مخزن اسرار خدائی

چون توئی مظهر انوار خدا صاحب عصمت
در همه عمر نکردی تو به یک لحظه خطائی

کعبه تاریک بگردید ز بت های خسان
چون که زایشگه تو گشت به خود یافت ضیائی

کعبه زایشگه تو گشت که تا خلق بدانند
که توئی قبله‌ی دلها و تو هم قبله نمایی

سجده ای را که نمودی تو در آن خانه کعبه
مژده‌ای بود که از کعبه تو بت ها بزدائی

نه همین مولد تو داد به آن کعبه ضیائی
بلکه در عالم ایجاد بدادی تو سنائی

آن فداکاری
احمد بن عبیدالله بن خاقان، چنان که خواهد آمد، درباره امام حسن عسکری (ع) گفته است : در سر من رای، هیچ یک از علویان را ندیدم و نشناختم که بمانند حسن بن علی بن محمد بن رضا (ع) باشد. و در آرامش و وقار و پارسایی و نجابت و بزرگواری در نزد خاندانش و سلطان و تمام بنی هاشم نام کسی را بهتر از او نشنیدم. آنان وی را بر سالخوردگان خود مقدم می داشتند و نیز همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان مردم عامی و معمولی مقدم داشته می شد. از هیچ یک از بنی هاشم و نیز امیران
هیچکس از دل آن ها خبر نداشت ...
یک دنیا لطافت ...
یک دنیا نجابت ...
یک دنیا احساس ...


ولی یک دنیا ....


خود را دست تقدیر سپرده بودند ... به خصوص اینکه هیچکدام از دل دیگری نسبت به خود آگاه نبودند.
روزها و ساعات را می گذراندند ...
ولی هیچکدام از تقدیری که برایشان قرار بود رقم بخورد خبر نداشتند ...
یک روز وقتی پسر از مسجد بیرون آمد یک لحظه چشمش به او افتاد که در حال خروج از مسجد به سمت خانه بود ... 
تپش های قلب ...
عرق شرم و نجابت ...
ولی غرق احساس ...

در نهایت سر ب زی
چون بمیرم – اِی نمی‌دانم که – باران کن مرا
در مسیرِ خویشتن از رهسپاران کن مرا
خاک و باد و آتش و آبی کزان بِسْرشتی‌ام
وامَگیر از من، روان در روزگاران کن مرا
آب را، گیرم به قدرِ قطره‌ای، در نیمروز
بر گیاهی در کویری بار و، باران کن مرا
مُشتِ خاک‌ام را به پابوسِ شقایق‌ها ببر
وین‌چنین چشم-و-چراغِ نوبهاران کن مرا
باد را همرزمِ توفان کن، که بیخِ ظُلم را،
بَرکَنَد از خاک و، باز از بی‌قراران کن مرا
زآتش‌ام شور-و-شراری در دلِ عشّاق نِه
زین‌
سلام به دوستان عزیز خانواده برتر
من یه دختر ۲۹ ساله هستم، خواستم از دختر خانوم های خانواده برتر بپرسم شده مردم به خودشون اجازه بدن براشون خاستگاری معرفی کنند که قبلا ازدواج کرده و بچه هم داره؟
دیروز یه نفر بهم گفت اگه یه همچین شخصی بیاد باهاش ازدواج میکنی... ؟ نمیدونید چقدر قلبم تکه تکه شد از این حرفش، این بود جواب اون همه تنهایی ها، این بود جواب اون همه نجابت در راه خدا؟ اون لحظه فقط لال شدم.
حالا با پر رویی تمام میگه خب چرا قبول نمیکنی؟ هم سن
عشق ای تنها صدا تنها طنین ...ای بت آخر تو مشکن در زمین
تو گل باغ سماع آدمی .....تو نخستین اختراع آدمی
نخستین اختراع آدمها حالا یا با دخالت پیامبران یا بی دخالتشان آتش بوده است. 
آتش همان چیزی است که از درون چشم خانه و دل و روده و مغز و جگر جهنمیان زبانه می کشد بی آنکه از عذاب لهیبی که خود جهنم بر جهنمیان فرود می آورد بکاهد..شعله ای دائمی که نه چشم و دل را با سوزاندن دردناک خود نابود می کند و نه پایان می پذیرد.
و آتش همان چیزی است که توی قلب و چشم و معده

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها