نتایج جستجو برای عبارت :

فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد

امروز آخرین روز از زندگی قبلیمیه. گفتم قبلی، چون خیلی زودتر از زمانش، کنار گذاشتمش. همین الان برام قبلی محسوب میشه گرچه هنوز کسی نمی دونه. ولی فردا روز بزرگیه. فردا دیگه لازم نیست امید مسخره ای که هنوز اون ته مه ها چشمک می زنه رو نادیده بگیرم. نه دیگه فردا هیچ کس نادیده ام نمی گیره. فردا صبح همه خواهد فهمید من دیگه اون آدم قبلی نیستم، که من دیگه آدم نیستم. فقط ترکیبی از صبر و رنج و تنهایی ام. اون قدر دووم میارم که این سه تا می تونن کنار هم باشن، بد
خیلی خب یکسال پیش رو یعنی از اول مهر فردا تا سی و یک شهریور سال دیگه قراره خیلی اتفاقای بزرگی بیوفته قاعدتا از اینکه فردا اول مهره خوشحال نیستم ولی روند شروع تغیرات از فردا وارد مرحله مهمی میشه و من خوشحالم
تازه فردا آخرین اول مهر نکبت بارمه:)
 ❆ دلِ پر غصه:دلم پر غصه استاز قصهٔ نبودنتو باران می‌شودمی‌چکد از چشمانم‌. ❆ تنهاترین:بی تومیان بغضی اسیرمکه همیشه مرا می کوبدکه تو تهاترینی! ❆ مرگ مادر:مادرم که رفتدلخوشی هایم کوتاهو دلتنگی بزرگ‌ شدو کوهی به بزرگی یک بغضجایش را گرفت ❆ امروز و فردا:می گویم بیاتو می گویی که فردا!فردا که فردا شدای در گیر و دار هر فرداامروز مرا دریاب!کم کن امروز و فردا! ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌ ❆ سلول انفرادی:این خانه بی توشبیه سلول انفرادی استو من اع
نوشتن گاهی مانند جان کندن است هر روز میگویم که مینویسم اما نمی نویسم هر روز برنامه دارم که بنویسم اما نمی نویسم هر روز روزها میگذرد و من نمی نویسم اما امشب نوشتم تا نوشته باشم بعد از ماهها مینویسم اما به هر حال نوشتم فردا هم مینویسم پس فردا هم مینویسم و پسون فردا هم خواهم نوشت هر روز و هر روز مینویسم. چون باید بنویسم چون دوست دارم بنویسم چون نوشتن را دوست دارم پس مینویسم. 
فردا یک پایانترم و یک میانترم دارم. اوضاع خوبی در هیچکدامشان ندارم و استرس هم چیز تازه ای نیست. دیشب و صبح درگیر دعوا شدم. اگر بخواهم طبق معمول رفتار کنم، امروز را تا شب در این وضعیت ... سپری می کنم و شب امتحان هم طبق معمول درس را متوجه نمیشوم. فردا هم می روم و دو تا صفر خوش آب و رنگ میگیرم و آخر ترم برای مشروط نشدن دعا می کنم. اما راستش نمی خواهم درگیر پروسه همیشگی سه ساله ی خودم بشوم و می خواهم همین امروز ؛ فقط امروز را تحمل کنم. چون فردا قرار است ب
 
مردی پاکتی به من  داد گفت : فردا اول صبح آن را به اداره می بری و جواب نامه را می گیری ، گفتم : چشم  . می گن سابقه خیاط جماعت بد است و همیشه در دوختن پارچه بد قولی می کند . فردا نگویی خوابم برد و دیر شد اداره باز نبود . فردا نگویی پاکت رو فراموش کردم ببرم ،  فردا نگویی دفتر دار نیومده بود . 
اصلا بیخیال ولش کن پاکتم رو پس بده !
و اما هیچ نگفتم . 
گمرک مشهد 
 
 
مطمئنا فرداها ای کاش هایی فکرم را پر کنند که دیروزها اگر بودند..فرداها دغدغه هایی خواهم داشت که دیروزها فقط برنامه بودند..فردا من خودم را دوست خواهم داشت!خود آینده ام را!..درحالیکه نفرت تنها واژه ایست که از خود گذشته به یاد دارم...دیدی متفاوت خواهم داشت مانند سهراب سوار بر قایق که آینده ام را با آن بسازم...اینده ای پر از هیجان... پراز عشق...پر از بودن...و آینده ای پر از امید...اینده ای که حتما می اید و آینده ای که هست!
فردا ها کمین کرده اند... فرداها منت
فردا خیلی مهمه
نه اینکه شنبه‌س
و نه اینکه فردا آغاز چند روز پس از تعطیلاته
فردا روز بزرگی‌ست
آیا من هم یک سبز پوش می شوم؟؟؟
و  خود شک دارم!!!
بگذار فردا خودش تصمیم بگیرد که چه می خواهد خدا برایم رقم بزند
پ.ن:    فردا مرا می سازد یا من فردا را ... مسئله چیز دیگری‌ست؟؟؟
مامون بحضرت نامه یی نوشت ودر خواست کرد حضرت در پاسخ  او نوشت در خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت من فردا بحمام نمیروم  وعقیده ندارم تو و فضل هم فردا بحمام روید مامون دو مرتبه دیگر بحضرت نامه نوشت  امام رضا ع باو نوشت یا امیرالمومنین من فردا حمام نمیروم زیرا دیشب پیغمبر ص در خواب بمن فرمود ای علی فردا فردا حمام نرو و من عقیده ندارم که تو و فصل هم  فردا بحمام روید مامون بحضرت نوشت شما راست مبگویی و پیغمبر ص هم راست فرمود من فردا حمام نمبروم و فضل خ
به خودم قول دادم قبل امتحان فردا پست بزارم..مث قدیم ازتون بخوام واسم دعا کنین..ساعت یک تموم کردم تا دو یه نمونه سوال حل کردم و ایه خوندم ولی دوره نه...چیزی خیلی یادم نیست...اگ ممکنه واسه من و همه اونایی ک فردا امتحان دارن دعا کنین مخصوصا دوازدهمیای مظلوم و خسته...تا فردا بیام پست بزارم دوباره و خبرای بد بدم و از اتفاقات این مدت بگم:)
نماز روزه هاتون قبول♡
..آخر این بغض خفی را علنی خواهم‌ کردو حرم سازیتان را شدنی خواهم‌کردمن به تنهایی از این جام نخواهم‌نوشیدهمهٔ اهل جهان را حسنی خواهم‌کردتا همه مردم دنیا بچشند از کرمشهمه را از نظر فقر، غنی خواهم‌کردهمه‌جا از حرم خاکی او خواهم‌گفتکربلا را و نجف را مدنی خواهم‌کردمیشود دید چه خون دلی از غم خوردمسنگ دل را که به یُمنش یَمنی خواهم‌کردآرزو نیست، رجز نیست، من آخر روزیوسط صحن حسن سینه‌زنی خواهم‌کرد
سید محمد رضا موسوی 
 
.................................
شای
رهروان خسته را احساس خواهم داد 
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت 
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سِهره ها را از قفس پرواز خواهم داد 
چشم ها را باز خواهم کرد ... 
*
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد 
دیده ها را از پس ِ ظلمت به سوی ماه خواهم خواند 
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت .
گوش ها را باز خواهم کرد ...
*
آفتاب دیگری در آسمان ِ لحظه خواهم کاشت 
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد 
سوی خورشیدی
فردا یک مهر است و به یقین، به تکرار ِ این سال‌ها، فردا کلی دختربچه‌ی کلاس اولی با کفش و کوله‌ی صورتی می‌ریزند توی خیابان‌ها و اتوبوس‌ها و متروها .‌‌.. در حالی که توی مانتو و شلوار‌های مدرسه‌شان گم شده اند و خط مقنعه‌هایشان از زیر چانه رسیده است به کنارِ گوش.
 
 
 
 
 
پ.ن:
فردا اولین یک مهری ست که دیگر نه مدرسه دارم و نه دانشگاه. بعد از شانزده سال ... 
همین اول کاری کلی کار انداخت گردنمون:) 
دارم فکر میکنم فردا تا ساعت چند بیدار خواهم موند؟؟؟؟؟
فردا کلی کار سرم ریخته‌ست:(((
تا ساعت ۲ ظهر خونه نیستم:( 
بعدم با خانم S قرار دارم برای همین ساعت ۲ خونه نمیام و تا ساعت ۴ پیش اونم.
بعد ترم، ساعت پنج مامانم میاد پیشمون. ساعت شش هم یک کار دیگه‌ست.
ساعت هفت و نیم میرسم خونه:((((((
تا ساعت ۱۲ باید بیدار باشم تا کار دیگه‌ایی رو به اتمام برسونم:((((((((
ساعت پنج باید بیدار بشم:(((((((((((
فردا سخت ترین روز جهانه:) 
خدا ج
فردا قراره یه تصمیم بزرگ بگیرم. یه اتفاق بزرگ تو زندگیم قراره بیفته.
بعد از اون همه روزهای سخت و طاقت فرسا، چند روز خوب به لطف خدا رسید. حالا که اون مشکلات حل شده و امیدوارم آتش زیر خاکستر نباشه، فردا باید یه تصمیم بزرگتر بگیرم.
اینجا می نویسم که یادم باشه
بسم الله الرحمن الرحیم
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
 
عشق همچنان جاریست و گریزی از عشق نیست من به دنبال عشق میدوم و در جستجوی عشق از پا نخواهم نشست
 
+بهش میگم در یک ماه گذشته احساس غمگینی اضطراب بی قراری افسردگی نداشتی
میگه:نه مگه با آهنگای شادی که الان هست آدم افسرده میشه؟
من هیچ من نگاه...نمیدونستم آهنگ های جلف و بی محتوا میتونه این قابلیت رو داشته باشه
من فقط اهل آهنگ نیستم یا شماهم؟
 
+این الرجبیون؟فرد
گر تو می خواهی، نمی خواهی مرا، خواهم ترا،
سال و ماه و روز و شب تنها ترا خواهم، ترا.
تا به حسن دیگری خواهم، که بینم روی تو،
در دعا و در نمازم از خدا خواهم ترا.
جز وفا چیزی نخواهم از جهان عشق تو،
از جهان ب یوفا، ای بی وفا، خواهم ترا.
خون بها از تو نم یخواهم، بیا، خونم بریز،
در بهای جان خود، ای بی بها، خواهم ترا.
تا ز من بیگانه ای، بیگانه ام از عقل خویش،
با دل دردآشنا، ای آشنا، خواهم ترا.
هر نفس دارم هوس، باشی تو با من همنفس،
در نفسهای پسینم چون هوا خوا
نمی خواهم پارچه ی ابریشمی باشماشرافی و غمگینمی خواهم کتان باشمبر اندام زنی تنومندکه لب هایشوقت بوسیدن ضربه می زنندو نگاهشوقت دیدن احاطه می کندتمامی این روزها دلگیرندمن جغد پیری هستمکه شیشه ای نیافته ام برای تاریکیمی ترسم رویایم به شاخه ها گیر کندمی ترسم بیدار شوم و ببینمزنی هستم در ایرانافسردگی ام طبیعی استاما کاری کن رضا جان پاییز تمام شودنمی دانم اگر مرگ بیایداول گلویم را می فشاردیا دلم راآن روز کجای خانه نشسته بودمکه می توانستم آن هم
سایت دانلود فیلم و سریال با نام فردا دانلود با نوشته ای غم انگیز به کار خودش پایان داد. فردا دانلود یکی از سایت های محبوب دانلود فیلم و سریال بود که به خاطر بسته شدن سرورهای دانلودش و از دست دادن آرشیو فایل هایش به کار خود پایان داد.
ادامه مطلب
راستش الان چشمم می سوزه از اشک.. دلیلش چیه نمیدونم. شاید یه بی عرضگی... ناتوانی... چمیدونم... حسرت به کسایی که فردا کنکور میدن و خلاص میشن و من هنوز هیییییچم. نه هیچی بارمه نه میخوام باشه نه میتونم... عقبتر از همه ام داغونتر از همه ام بیخودتر از همه ام و خسته ام از این خستگی ها که تموم نمیشن. از این اشکا که یه روز بالاخره غرقم میکنن و حالم بهم میخوره از هرچی که انتخابش نکردم.
فردا(22 بهمن) روزی است که انقلاب ما پیروز شده است و دیگر استکبار مستبد در کشور ما حکم رانی نمی کند.روزی است که حق مردم از چنگال رژیم نوکر آمریکا،در می آید.فردا روز پیروزی انقلاب ماست.
به همین خاطر فردا برای سالگرد این افتخار بزرگ همه می آییم.
 
تعطیلی مدارس فردا دوشنبه 30 دی 98،آیا فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟دوشنبه 30 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا دوشنبه 30 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدید
تعطیلی مدارس فردا دوشنبه 30 دی 98،آیا فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا دوشنبه 30 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟دوشنبه 30 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز دوشنبه 30 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا دوشنبه 30 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدید
دانشگاه ها هم تعطیله فردا. هوای تهران واقعا افتضاحه و من دو روز بود که همش سردرد داشتم تازه با این که خونه بودم. از همه مهمتر اینه که فردا ۸ صبح مجبور نیستیم صدای رو مخ دکتر ک رو تحمل کنیم که با ریتمی کش دار شبیه اون تنبل درختی زوتوپیا حرف میزنه میخوام فردا رو از عیاشی بترکونم یه عالمه فیلم ببینم و بستنی بخورم بی خیال هرچی فیزیو که مونده و هرچی باکتری که حتی سر کلاسش هم نرفتم.
هر روز با خودم میگویم "امروز داستانی خواهم نوشت." اما شب، بعد از شستن ظرف ها خمیازه می کشم و می گویم "فردا، فردا حتما خواهم نوشت."
  ظرف های شام را شستم آشپزخانه را تمیز می کنم و می روم جلوی تلویزیون می نشینم. با خودم می گویم روی تکه ای کاغذ خلاصه داستانی را که در ذهن دارم در چند جمله می نویسم و کاغذ را می چسبانم به آینه دستشویی که فردا وقت دست و رو شستن، یادم بیاید که می خواستم داستانی بنویسم. فردا بعد از اینکه ناهار درست کردم، قبل از آمدن بچه ها ا
خدایا لطفا یه راه چاره بذار جلو پام 
خدایا لطفا این حجم بی‌عقلی های منو خودت مانع شو
آخه با کدوم عقلم صبح و عصر پس فردا رو عوض کردم و امروز صبح و عصر کردم خودمو؟ فردا صبحم! در حالیکه روز بعد پس فردا عصرم! و دیشب اون همه حالم بد بود! و الان دوباره خودمو تبدیل به همون موجود دیشب کردم 
دوباره تهوع :'( 
دوستان دیروز، امروز و فردا سلام
همیشه شروع یک کار سخت است. خیلی هم سخت است. اصلا فکرش را هم نمی کنی که انتقال آن همه افکار جور و واجور بر روی کاغذ -البته اینجا روی صفحه وبلاگ- تا این اندازه دشوار باشد. اما بالاخره شروع کردم. قصدم هم ادامه دادن است.
از خودم، اتفاقات مختلف اجتماعی، فرهنگی و علمی خواهم گفت؛ از گام های اساسی نگارش رساله دکترا هم خواهم گفت؛ ساده و مختصر؛ از صمیم قلبم و امیدوارم برای خودم و دیگران مفید فایده واقع شود. ان شاء الله
ولی حاظر بودم شهر توی کثافط غرق شه و نت ها رو قطع کنن و تنها راه ارتباطیمون دود باشه اما فردا نرم مدرسه تا ۸ فاکینگ ساعت با خانوم آ بگذرونم
کاراهام تا صبح طول می کشه و و توی این شبای بی خوابی تنها چیزی که بهش فکر میکنم اینه که عجیب خراب کردم با این انتخاب رشتم و مدرسه انتخاب کردنم.
به هر حال شعار من اینه که فردا آزادیم،یعنی اگه خانوم آ نکشتمون بعدش دیگه آزادیم:||
واقعا این بود زندگی؟:')
با نگاهی که تو داری بر من ،من از این قاعله رد خواهم شدتو زمن فاصله می گیری ومن  باز ازاین فاصله رد خواهم شدگرچه تاراج نگاه تو شده ،عمر ناچیز من وهستی منمن به یک ذره ی لطف تو مگر، باز از این قافله رد خواهم شددستهایت پرمهر ،دیدگانت پرنور،مقدمت عاطفه از جنس بلورباز هم با طپش قلب تو من، از در عاطفه رد خواهم شد
وسطِ نوشتن پایان‌نامه در حالی که یک پایم توی اتاق بود و یک پایم توی آشپزخانه، کانال دکتر شیری را باز کردم و یک دلنوشته خواندم.تمام که شد بی‌اختیار بغضم گرفت و همه چیز را رها کردم. بغض کردم چون با بندْ بندِ وجودم حس کردم خواستهٔ دل که بماند برای فردا و پس‌فردا و ماه بعد و سال بعد، بیات می‌شود. بد هم بیات می‌شود. جوری بیات می‌شود که هیچ جوره هم نمی‌شود قورتش داد...من امروز می‌خواهم اردیبهشت باشد و لبِ ایوان، کنار گل‌های نازِ بابا و با موسیقی
ساعت نزدیک به 3 شبه.
فردا باید بتونم نهایتا تا 8.5 از خواب پاشم.
فردا باید شروع کنم به رژیم گرفتن و تو کرفس مجددا غذاهامو وارد کنم.
فردا قراره با سارا (دوست جدید) یه سری تمرین داشته باشیم.
 امشب یک غلط کمتر از دیشب و پریشب داشتم و قدرشو می دونم(از قصد تو ساعت های خواب آلودگی تمرین می کنم که ذهنم عادت کنه).
چهارشنبه نوبت مشاوره دارم، و نسبت بهش خوشبینم.
کتاب طُرقهشاعر: وحید جلالی

از گلی رنگ و بو نمی خواهماز کسی پرس و جو نمی خواهممی نشینم به کنج خلوت خویشبعد از این های و هو نمی خواهمهر کس از هر کسی که پیغامیمی رساند، بگو نمی خواهمآرزو هم سراب موهومی استمن دگر آرزو نمی خواهمچیزی از بختِ مضحک مستپستِ بی آبرو نمی خواهممن دگر بعد از این خودم رابا آینه رو به رو نمی خواهماو که دیگر مرا نمی خواهدمن خودم را چو او نمی خواهمچشم در چشم آینه تا چند؟ من چیزی جز از او نمی خواهم
برای تهیه ی این کتاب می توان
مهر 91 بعد از یه تابستون جانفرسا به اینجا رسیدم
به همینجایی که امروز رسیدم
اون موقع فکر کردم ازین بدتر دیگه وجود نداره و کاش همون لحظه دنیا برای من تموم بشه و فردا رو نبینم
الان ولی میدونم فردا و فردا و فردا ها رو متاسفانه میبینم...
شیش سال اون سنگی که اون موقع غلطید و سقوط کرد با سرعت سر راهش هر نقطه اتکایی رو نابود کرد و یه تنهای تنهای تنها بر جا گذاشت...
اونروز بعد از یه تلفن فقط میخواستم راه برم و ...
امروز سی ساعت نخوابیدم و با همون آدم از صبح تا
ایا فکر میکنید من رو می‌شناسید؟
توی این مدتی که وبلاگم رو دنبال می‌کردید چیا ازم فهمیدید؟
من خیلی کنجکاوم که بدونم نظرتون راجبم چیه..
 
پ.ن: همه جواب بدید حتی اگه فردا و یا پس‌فردا متنم رو دیدید.
پ.ن۲: نظرات این مطلب کاملا بازه و نیاز به تایید نیست.
سخت تشنۀ احترام شده‌ام. یا شاید هم سخت نیازمندم. و این‌ها برمی‌گردد به عمقِ حقارتی که کشیده‌ام. من تحقیر شده‌ام، فهمیده‌ام که هستی‌ام به‌خودیِ خودش هیچ ارزشی برای افرادی که کنارشان زندگی می‌کنم ندارد. اگر بخواهی ناساز باشی، محکومی به طردشدن؛ فوراً از دست می‌روی! حالا می‌خواهم ارزشِ این هستی‌داشتن را به آن‌ها یادآوری کنم؛ بگویم که من هر رنگی که باشم، درهرصورت هستم و من همینی هستم که می‌بینی؛ همان علی‌یی هستم که بوده‌ام. تو اصلاً م
سخت تشنۀ احترام شده‌ام. یا شاید هم سخت نیازمندم. و این‌ها برمی‌گردد به عمقِ حقارتی که کشیده‌ام. من تحقیر شده‌ام، فهمیده‌ام که هستی‌ام به‌خودیِ خودش هیچ ارزشی برای افرادی که کنارشان زندگی می‌کنم ندارد. اگر بخواهی ناساز باشی، محکومی به طردشدن؛ فوراً از دست می‌روی! حالا می‌خواهم ارزشِ این هستی‌داشتن را به آن‌ها یادآوری کنم؛ بگویم که من هر رنگی که باشم، درهرصورت هستم و من همینی هستم که می‌بینی؛ همان علی‌یی هستم که بوده‌ام. تو اصلاً م
کلیه مدارس و دانشگاه‌های استان تهران فردا تعطیل است
به دلیل افزایش آلایندگی هوا مدارس استان تهران بجز شهرهای دماوند، پردیس، رودهن و فیروزکوه فردا شنبه در دو نوبت صبح و عصر تعطیل شد.
همچنین کمیته اضطرار آلودگی هوای استان تهران دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی را هم فردا تعطیل اعلام کرد
طرح مناطق آلودگی هوا در تهران از درب منزل اعِمال می شود./فارس
 
تعطیلی مدارس فردا یکشنبه 29 دی 98،آیا فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟یکشنبه 29 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا یکشنبه 29 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدیدترین آخ
تعطیلی مدارس فردا یکشنبه 29 دی 98،آیا فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس تعطیل هستند؟،فردا یکشنبه 29 دی 98 مدارس کدام استان ها تعطیل میباشند؟،کدام مدارس فردا 29 دی 98 روز یکشنبه تعطیل هستند؟،اخبار تعطیلی مدرسه ها،فردا مدارس تعطیله؟یکشنبه 29 دی 98

هنوز خبری مبنی بر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به دست ما نرسیده است.
خبر تعطیلی مدارس در روز یکشنبه 29 دی 98 به صورت رسمی تایید نشده است.
آیا مدارس استان ها فردا یکشنبه 29 دی 98 تعطیل است؟فعلا مشخص نیست.
جدیدترین آخ
من این ها را نمی خواهم، زمین ها را نمی خواهمزمان ها را و دین ها را، کمین ها را نمی خواهم 
من از این خطّه بگذشتم، ز ما و من رها گشتمرهای قریه و دشتم، غمین ها را نمی خواهم
ز زیبایی و رعنایی دلم تنگ آمد و دیگرفریبا را و رعنا را،‌ متین ها را نمی خواهم
ز چرخ فصل بگسستم، فرا جستم چو بنشستمخلاص خویش بربستم، قرین ها را نمی خواهم
به گوشم زنگ بالا زد که بر شو وقت پرواز استمرا چون رقص نرمین است خشین ها را نمی خواهم
مبارک بادِ این پیر عجوزین را نخواهم گفتکه
یک عادتی که پیدا کردم اینه که شب‌های امتحان جزوه می‌نویسم چون نوشتن رو از خوندن بیشتر دوست دارم و چون دلم میخواد از درس، نوشته هم داشته باشم. حالا یه صفحه مینویسم و به عنوان جایزه بیت آخر صفحه تقویم رو میخونم! دلم میخواد یه بیت پیدا کنم که استوری‌ش کنم ولی همشون زیادی سوز دارن و عاشقانه‌اند و من بیشتر فضاهای دیگه رو دوست دارم.
اما امروز جایزه‌های نفیس‌ دیگه‌ای هم داشتیم. مثلا اگه نوشتن همش تموم بشه فردا برای خودم دو تکه پیتزا و مرغ اسپ
مصدومیت هازاردو مارسلو از سگ شانسیه غارساییاس
ولی بودن زیدان همه چیو ممکن میکنه
بنظر من فردا باید فضاهارو ببندیم و رو سرعت رودریگو و وینیسیوس حساب کنیم
وحوش غارسا قطعا فردا واس پیروزی میان مخصوصا الان ک وضعیت منطقه کاتالانیا قرمزه و خاهان جدایی ان
ایشالا فردا خاک کاتالانو به توپ میبندیم
 
HALA MADRID
این شعر زیبا سروده مرحوم فریدون مشیری هست و من خیلی دوستش دارم، خوبه که گاهی به خودمون یادآور بشیم که این دنیا اونقدرام جدی نیست و میشه مهربون‌تر بود :) اینجوری خودمون هم آرامش بیشتری پیدا می‌کنم و زندگی راحت‌تر میشه.
یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم، بد نگویم به هوا، آب، زمینمهربان باشم، با مردم شهر و فراموش کنم، هر چه گذشتخانه‌ی دل، بتکانم از غم و به دستمالی از جنس گذشتبزدایم دیگر، تار کدورت، از دلمشت را باز کنم، تا که دستی گرددو به
دیروز رفته بودم با بچه های پردیس علوم تمرین کنم والیبال رو که مربی شون گفت هرچی زودتر گواهی اشتغال به تحصیلت رو بگیر از دانشگاه بیار که 1 شنبه بازی داریم
الان که فردا تعطیله من از کجا بیارم گواهی رو؟
کِی تحویل بدم؟
کِی لباس های تیم رو بگیرم؟
شاهزاده از دیروز مریضه. 
شب یهو بیدار شد گفت: وااای سروییم. 
گفتم بخواب عزیزم. ۱۱ شبه تازه. با خیال راحت بخواب تب داری فردا نمی‌خواد بری مدرسه. 
میگه: پس‌فردا می‌خوام برما، کلاس کاردستی دارم!!
گفتم: حالا بخواب
حالا امروز رفتیم دکتر ۲ روز دیگه مرخصی داده.
میگه: نه من می‌خوام برم مدرسه. فردا کاردستی و ورزش داریم. چهارشنبه‌ام شنا داریم!!
یعنی این حجم از علاقه به درس و علم‌آموزی پسرم رو موندم چی کار کنم؟!!
سلام علیکم، خدایی جواب سوال واجبه ها دوستان با نظراتتون ما رو کمک کنید در بهتر شدن وبلاگمون.
امروز جشنه، جشن بزرگی، همه مون دعوتیم، فردا یادمون نره، تولده، تولد 40 سالگی انقلابمون. فردا با مشت های گره کردمون میایم تا مشتی محکم بزنیم تو دهن زورگویان و بد سرشتان. فردا میایم تا بگیم امام مون نائب برحق مون تنها نیست و علی اصغر ها و علی اکبرهایی داره که فدایش هستن.
دور شدن فرار کردن نبودن همیشه بد نیست
گاهی میبینی اون چیزایی که فکر میکردی نمیتونی بزاریشون کنار ،بدون اونا هستی و به هیچ جای عالم هستی بر نخورده...
الان که حس کردم که جاذبه ای بین من و استادم به وجود اومده و سعی داره خودشو بهم نزدیک کنه ،استادی که روز آخر صدام کرد که کارم داره و میخواد یه کانکشن ایجاد کنه،حالا بجای پنهون شدن پشت بهونه ها،مستقیم حرفشو زد،دوست داره باهام صحبت کنه هر شب یا یه شب در میون!
من نمیخوامش ...برهه ای نیستم که کسیو و بتون
دوسه روزه میخونم و از فردا سه روزی رو شروع میکنم که معادل 9 واحده رسما سنگین ترین روزهای تاریخ دانشگاه و پیش رو دارم  ( از این سخت ترم بوده )
استرس فردا و پس فردا و پس اون فردا ودیگر مسائل کلا انرژیمو گرفته بود خدا روشکر بعد از ظهر تونستم کام بک بزنم  و دوباره بلند بشم الان واقعا حووصله ام نیست که به هیچی  فکر کنم حتی به امتحان فردا فقط دلم میخواد که دست پر برگردم  از این سه روز سخت که باید فقط بشینم پای جزوه و کتاب خدایا خودت کمکم کن
حوصله ام وا
ندارم ولی. این بار به جای کلمه، بیشتر آرامش دارم و رهایی. فردا شب دیگر بیشتر از همه‌ی فردا شب‌هام، شبیه قبلی‌ها نیستم. دارم دگردیسی می‌کنم، این فردا مرحله‌ی آخر است. فردا پوسته‌ی دوازده ساله‌ام را دور می‌اندازم و باید راه بعدی را روانه شوم؛ تمام تلاش شب و روزم این بود که از آن، پروانه بیرون بیایم، نه هنوز کرم و نه هیچ حشره‌ی دیگری، وقتی آسمان را دوست دارم، حتمن برایش راهی هست. می‌روم تا از لابلای کلمات و قرن‌ها خودم را و آینده‌ام را پید
ندارم ولی. این بار به جای کلمه، بیشتر آرامش دارم و رهایی. فردا شب دیگر بیشتر از همه‌ی فردا شب‌هام، شبیه قبلی‌ها نیستم. دارم دگردیسی می‌کنم، این فردا مرحله‌ی آخر است. فردا پوسته‌ی دوازده ساله‌ام را دور می‌اندازم و باید راه بعدی را روانه شوم؛ تمام تلاش شب و روزم این بود که از آن، پروانه بیرون بیایم، نه هنوز کرم و نه هیچ حشره‌ی دیگری، وقتی آسمان را دوست دارم، حتمن برایش راهی هست. می‌روم تا از لابلای کلمات و قرن‌ها خودم را و آینده‌ام را پید
+ دلم برای قدیم تنگ شده. 
+ پنجشنبه بعد از ظهرهای تابستون که بابا میومد خونه و ی روزنامه همشهری توی دستش، میپریدم و روزنامه رو از دستش میقاپیدم و از میونش دوچرخه رو برمیداشتم، از اول تا آخرشو میخوندم! شعرایی ک دوسشون داشتم رو مینوشتم یا حفظ میکردم، نقاشیایی که خیلی قشنگ بودن رو میکشیدم! گاهی نامه مینوشتم براشون! چ روزای قشنگ و بی دغدغه ای بودن! 
+ صدای جیرجیرک میاد! عاشق صداشم! عاشق اینکه سکوت محض باشه و صدای جیرجیرک! 
+ دلم دریا میخاد! شبهای دری
لم دادم روی تختم و درس میخونم ...
شادان برای نهار فردا مهمون دعوت کرده ام ! 
در حالی که خونه ام در به هم ریخته ترین حالت ممکنه ! 
و خب دلم میخواد یکی میومد که بلد بود هرچیزی رو باید کجا بذاره و بعد همه جا رو برق مینداخت و میرفت ! 
+قطعا با همچین خونه ای نمیذارم مهمونم رو به رو شه فردا ظهر :))
خورشید هر روز با غروب 
فریاد می زند که صبح فردا
کسی شبیه مرا میبینی 
با من اشتباه نگیری
من هربار که غروب میکنم
خورشید دیگری می شوم 
رو به تعالی...
 
 
صبح فردا روزت را طوری بچین
که مانند دیروز نباشد 
مثل من 
رو به تعالی
 
 
#دل گویه های افسر مولا
 
امروز هیچ کدوم از برنامه های روزانه امو انجام ندادم. فرداخونه ی مهسا با ساجی دعوتیم. اره منم میرم خب میبندم زخمامو یجوری ولی باید با دامن برم :/ یه تیپ قشنگی دارم که نگو و نپرس. ولی چیکار کنم دیگه شرایط اینه. برا فردامون یسری کار داشتم. سرم گرم کتابها و مقاله ها بود. یه خورده هم تنبلی کردم ولی خب پای عکسامم نشستم. مجموعه عیدم تقریبا تموم شد از فردا میرم سراغ بقیه. از صبح پشت میز بودم با این حال نمیدونم چرا اینقدر زمان زود گذشت. الانم از خستگی افتا
بسم الله الرحمن الرحیم./
برنامه تلگرام ام را پاک کردم ، اپلیکیشن غرفه ام در سایت با سلام را پاک کردم ، عکس همه ی عروسک ها را از پیج اینستاگرامم پاک کردم ! آیدی و پروفایل پیج را هم عوض کردم ! حتی نیمی از دلم را هم پاک کردم ... فردا روزی دیگر است ، طرحی زیباتر بر صفحه ی دلم خواهم کشید ...
من اینجام تو خونمون توی راه پله رو به روی یه لپ تاپم براتون تایپ میکنم . این جا همون جای که حس نوشتن پیدا میکنم به زودی از قطعه های کوچیک خونه و شهرم براتون عکس خواهم گرفت و راجب خیلی چیزها خواهم نوشت این روز ها حس میکنم دارم یه نفس درست درمون می کشم . 

یه لپ تاپ ، هارد اکسترنال  همین

پی نوشت اول : این جا خیلی بهم ریختس راستش نمیدونم من باید جمع کنم یا مامان :| فردا یه کارش میکنم .
پی نوشت دوم : اون کسیه ها برنج " سبز بهار " تو تصویر بالا می بینید جز ا
تقدیر ماست آنچه نوشتند پیش از این 
فصلی هزار "شاید" و سالی پر از "اگر"
فردا به دوش می کشم اندوه کهنه را
فردا هزار و سیصد و ... اندوه تازه تر
 
شعر از محمود نگهداری
 
 
از زبان موسیقی بشنویم حال امروز و امسال مون رو :)
+ بشنویم از مرتضی احمدی 
دریافت
 
+ و بشنویم از بابک افرا
دریافت
 
پ ن: سالی که گذشت سال بد بود؛ سالی بد و بد، ز بد، بدتر بود...
پ ن2: موسیقی مرتضی احمدی نوعی هنر فولکلور است که یه مطلب در موردش خواهم نوشت در سال جدید ان شاءالله.
ظرفها رو میشورم که فردایی که فقط و فقط مال خودم است وقتم بابتش نرود و صد البته خانه مرتب سرحالترم کند. نورها رو کم میکنم شجریان میگذارم. بوی کباب تابه ای ساعت ۱۲ شب میچسبد.
قرار است فردا و پس فردا بابت استعلاجی بمانم منزل و بچسبانمش به جمعه. خوب است با حال نزارم عاشق حال فردایم هستم.
از دوشنبه هفته قبل می‌دونستم قراره فردا ارائه داشته باشم ولی گذاشتم دقیقا امشب و از قضا اصلا حوصله پاور درست کردن ندارم.از صبح به ۳ نفر زنگ زدم که آیا بازدیدهای فردا باعث نمیشه کلاس پیچیده شه یا تایمش کوتاه شه که به من نرسه و در کمال تاسف هر سه تاشون فرمودن که خیر:(
کاش یکی جام اینو میخوند و پاورش می‌کرد
میخوام از همین لحظه به مدت 26 ساعت استارت سگ دو زدنمو بزنم و شروع کنم تا به امید خدا 00:00 فردا که وارد جمعه میخوایم بشیم بیامو بنویسم از لذت انجام دادن ه باکیفیت حجم قابل توجهی کار تو تایمی که  تعیین کردم
 
آخ که چه حال خوبی خواهم داشت00:01
البته به امید خدا و اگر زنده باشم
گاد هلپ می لطفا
هو
حقوق 9 میلیونی خیلی اغوا کننده بود. برای همین در کسری از ثانیه رزومه را در مقابل پیشنهاد همکاری‌شان فرستادم! البته آن‌ها هم در کسری از ثانیه خیلی با رزومه‌ی من حال کردند و دقیقن فردا صبحش زنگ زدند و قرار مصاحبه گذاشتند. توی همان مصاحبه هم لو دادند که خیلی خوششان آمده، هرچند مثلن گفتند برو تا ما تماس بگیریم! فردایش زنگ زدند که بیا نمونه کار بده ما بین تو و یک نفر دیگر مرددیم! یک ساعت نشده فرمودند از فردا بیا!
فردا پنج‌شنبه بود که رفتم و حقوق
قایقی خواهم ساختخواهم انداخت به آب.دور خواهم شد از این خاک غریبکه در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشققهرمانان را بیدار کند.  قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راندنه به آبیها دل خواهم بستنه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
ادامه مطلب
راستش کمتر از یک ساعت دیگر وارد پانزدهم می‌شویم و من بیست‌ودوساله می‌شوم...
ضربان قلبم عادی نیست... هیجان دارم، خیلی! آدم‌های زندگیم هرروز مهربان‌تر از دیروز می‌شوند... هوایم را بیشتر دارند و بیشتر دوستم دارند...
قلبم از هیجان عادی نمی‌تپد، چون فردا روزِ من است... فردا قرار است همه چیز خوب باشد... فردا همه تبریک می‌گویند و انگار همه بیشتر از روزهای پیش به یادم هستند... انگار فردا روز زهراست... نه یک روز عادی! 
امسال بالاخره سورپرایز شدم، به معن
World of Tomorrow Episode Two 2017 1080p BluRay,انیمیشن کوتاه World of Tomorrow Episode Two 2017,دانلود انیمیشن World of Tomorrow Episode Two 2017,دانلود انیمیشن جدید,دانلود انیمیشن کوتاه دنیای فردا قسمت 2,دانلود رایگان انیمیشن World of Tomorrow Episode Two 2017,دنیای فردا قسمت دوم,زیرنویس فارسی World of Tomorrow Episode Two 2017,کارتون دنیای فردا 2017,
ادامه مطلب
الان 23 ساعت و نیم مونده به آخرین امتحانهام!
چرا امتحان (ها) ؟
چون مدیر گروهمون حین انتخاب واحد درسی رو واسه ما ارائه داده بود که پیش نیازش رو نگذرونده بودیم!! و اون درس 4 واحدی حذف شد
بعد با پیگیری و اعتراضهامون 4 واحد دیگه واسمون ارائه دادن که البته تاریخ امتحانش رو همینطوری گذاشته بودن 6 بهمن ساعت 10 صبح.خب ما دیدیم که 6 بهمن ساعت 8 صبح یه امتحان 3 واحدی دیگه داریم و اتفاقا هر دو درس امتحانهای تشریحی و سخت و مکانیسمهای پیچیده دارن :| 
بهمون گفتن بع
فردا می خواهیم برویم سیزده بدر؟
خبرنگار شبکه خبر : شهر پلدختر دچار ابگرفتگی شدید شده و مردم به کمک نیازمندند .
فردا می خواهیم برویم سیزده 
خبر نگار شبکه خبر : هموطنان عزیز شدت ابگرفتگی به حدی است که مردم خانه خود را رها کرده و به مناطق بلند تر رفته اند
فردا می خواهیم برویم
خبرنگار شبکه خبر : بعضی از هموطنانمان در سیلاب گرفتار شده اندو به بالا پشت بام ها رفته اند.
فردا می خواهیم 
خبر نگار شبکه خبر : جناب استاندار با توجه به اخباری که رسیده است که
خب تیتر خودش گویای همه چیز هست :))
ضمنا اگر فردا تعطیل بشه، از پشت همین تریبون اعلام می‌کنم که 2 تا از منفی های کلاسیتون رو پاک کنم
با اینکه امتحان کنسله ولی توصیه اکید میشه فیلم‌های مربوط به راه اندازی فروشگاه رو ببینید برای امتحان پودمان سوم
موفق باشید
فوری!
رفقا فردا تعطیل شد!
برید دعا کنید برای پس فردا که اگه تعطیل بشه، 2 تا منفی دیگه رو که پاک میکنم به کنار، یه مثبت کلاسی هم میدم برید عشق کنید :))
به جرات اولین برخورد جدی من با سیستم درمان اینجا، چند روز اخیر بود، لیلی با علائم ترکیبی اسهال-استفراغ در ظهر جمعه و تب ۳۹.۵ ساعت ۴ عصر، من را واداشت که به GP مورد نظر زنگ بزنم برای کسب تکلیف. نتیجه؟ چرا با بخش Emergency  تماس گرفتید خانم؟* :-| آیا به نظر شما یه کودک ۲.۵ ساله با تب ۳۹.۵ که جلوی چشم مادرش قرص جویدنی استامینوفن (البته اینجا بهش میگن پاراستامول) را بالا میاره، موقعیت اورژانسی محسوب نمیشه؟
بماند که جمعه شب و شنبه را چطور سر کردیم، از صبح د
پناه به موسیقی و آشپزی و جمع و جور کردن کابینت ها
 
ساعت ۱۲:۳۷ بامداد:
ناهار فردا را آماده کردم و دوش گرفتم و دو تیکه لباس سرکارم را شستم
فردا حتما باید قبل رفتن به سرکار، دو تا از کابینتها را تمیز کنم 
* کاش کار بانکیم امروز تموم شده بود. فردام بعید میدونم بشه انجامش داد و پس فردام که ....... و میخوام به خودم حال بدم و بانک رفتن تعطیله
بلخره تاسیس شد! اما فقط تاسیس شده فردا کلی کار داریمممم^_^
.
توو زندگیم فقط سه بار تا صبح چت کردم، هر سه بارم با این بچه بوده! الانم فک کنم خوابش برد!
.
این موقع از روزو دوس دارم... کلن این ساعتا خوبن چون مردم خوابن و نمیتونن برن رو اعصاب!
.
باید سعی کنم بخابم وگرنه فردا گندش درمیاد ک یواشکی تا صبح بیدار بودم!! این خلاف قوانینه!-_-
.
تعجب بر انگیز تر از همه اینه ک یه نفر توو وبم آنلاینه این موقعِ وقت!!
.
صبحتونم بخیر! :دی
از خستگی پادرد گرفتم...
هزار تا کار همزمان ریخته بر سرم 
فردا هم امتحان دارم هم تئوری هم مصاحبه برای گرفتن یه قرارداد شخصی 
برای یه قراداد شرکت هم باید بریم اداره کل و دعوا کنیم (همه شرکت ها خخخ)
باید لپ تاپمو ببرم با خودم که همونجا اگه قانع شدیم مدارک  رو تو سامانه بارگزاری کنیم چون فقط تا فردا ساعت دو مهلت داره ....
فردا باید برم برای عشقم بنیامین هتل رزرو کنم 
و همچنین تزریق ژل برای لب 
و همچنین خواهرم فردا عصر عمل داره باید باهاش بدم 
و من نمی
یک عادتی که پیدا کردم اینه که شب‌های امتحان جزوه می‌نویسم چون نوشتن رو از خوندن بیشتر دوست دارم و چون دلم میخواد از درس، نوشته هم داشته باشم. حالا یه صفحه مینویسم و به عنوان جایزه بیت آخر صفحه تقویم رو میخونم! دلم میخواد یه بیت پیدا کنم که استوری‌ش کنم ولی همشون زیادی سوز دارن و عاشقانه‌اند و من بیشتر فضاهای دیگه رو دوست دارم.
اما امروز جایزه‌های نفیس‌ دیگه‌ای هم داشتیم. مثلا اگه نوشتن همش تموم بشه فردا برای خودم دو تکه پیتزا و مرغ اسپ
نامبرده بعد دوماه قراره فردا صبح بخوابه و میخواد بر طبل شادانه بکوبه:/
بعله فردا کلاس هندسه و ریاضیم رو قراره بپیچونم و خب والدینمم ذره ای خبر ندارن فردا کوییز ریاضی دارم!!!!
در واقع من برنامه ریزی خیلی خوبی داشتم منتها دیروز یه اتفاقات پیش بینی نشده افتاد و از ساعت سه ظهر تا یازده شب من کلن سوخت شد!!شما میدونید این ساعت واسه یه بچه که هم باید به کارای عملی تئوری مدرسش برسه هم برا کنکورش بخونه چقدررر مهم و با ارزشه؟؟
آره خلاصه نتونستم خودمو تا
امروز خواستم برای امتحان دوشنبه شروع کنم
هرچندکه فردا هم وقت هست ولی حقیقتا این ترم دیگه حوصله ی اعتراض زدن و پیاده روی تا دفتر استاد رو ندارم
یه فکر خوب به سرم زد!
ساعت مچی قدیمیم رو بستم به دستم تا حواسم باشه وقت استراحت بین مطالعه م بیشتر از چندساعت نشه
آخر شبی متوجه شدم بند ساعتم باز شده و یه جایی افتاده
شروع بدی نبود، ولی فردا مجبورم کل کتاب فارماکولوژی کاتزونگ رو بخونم
زمان امتحان فرا رسیده است
من از اینگونه امتحانات میترسم
این دیوار مرگ من است
خداوند اختیار همه چیز را امشب از من گرفت
از فردا باید با یک دنیا مبارزه کنم
برایم دعا کنید
بعد از این امتحان یا قبول میشوم و در انتظار امتحان بعدی خواهم نشست
یا برای همیشه رد خواهم شد
این ترسناک است...
بچه ها دیگه من فردا بر میگردماگه حرفی دعایی نذری حاجتی یا هر چی دیگه دارید ناشناس بگیدفردا همه رو یه جا مینوبسم داخل حرم میندازممیخواستم تلگرام بزارم که اینجا نتش یاری نمیکنهخدایی ام کوتاه بگید در توانم باشه نوشتنش دیگه:)+حاجی سرما خوردمشب همتون بخیر عاقبتتونم بخیر
دیروز عصر فهمیدم که یکی از داستان هام چاپ شد در یک مجله...
امروز مجله روی گیشه ها می آمد...
فردا مجله را خواهم خرید... و این یک شروع است... با خودم قرار گذاشته ام که هر روز بخوانم و بنویسم... بی وقفه...
نویسنده شدن کار آسانی نیست... ولی برای من که همیشه نوشته‌ام حتما آسان می شود...
سلامی به عشق... سلامی به نور... سلامی به دوست‌... سلامی به تو! سلامی به تو که درست دیدن و درست نوشتن را یادم دادی... 
وعده همه ما فردا پای صندوق‌های سرنوشت‌ساز
در حالی که کمتر از ۱۰ ساعت تا خلق حماسه دوم اسفند ماه فرصت باقی است، مردم روستای محمدزینا خود را آماده حضور پای صندوق‌های رأی در دومین روز از آخرین ماه زمستان می‌کنند.
ادامه مطلب
وعده همه ما فردا پای صندوق‌های سرنوشت‌ساز
در حالی که کمتر از ۱۰ ساعت تا خلق حماسه دوم اسفند ماه فرصت باقی است، مردم روستای محمدزینا خود را آماده حضور پای صندوق‌های رأی در دومین روز از آخرین ماه زمستان می‌کنند.
ادامه مطلب
آقای یاسری -که پیش نماز مسجد ارک بود- یک سؤالی از آقای بروجردی(ره) کرد. ایشان فرمودند: فردا صبح جواب شما را می‌دهم. ایشان عرض‌کردند: آقا! من عجله دارم! چه خصوصیتی دارد که شما جواب را به فردا احاله کردید؟ ایشان فرمودند: می‌خواهم از سحر استمداد بجویم.هر گنج سعادت که خدا داد به حافظاز یمن دعای شب و ورد سحری بود
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 
آیت الله حق شناس رضوان الله علیه
امتحان متون فقهم ....
تموم شد ...
فردا ساعت ۱۰ تا ۱۲ آخرین و به معنای واقعی کلمه غول مرحله اخر امتحانا رو تموم میکنم ...تجارت !
واقعا این ترم خودم نبودم ...
ینی این ترم هیچی نبودم ...
یه عالمه اعصابم خرابه ...خوابم میاد !و تجارتم قانون ها رو حفظ نکردم ‌...موندم قراره چی بشه تهش؟
هر چی بشه اما من یه دل سیر از فردا وقت دارم زبان بخونم و داستان بنویسم و برم باشگاه ...و از همممه مهم تر یه یه هفته رو برم اردبیل ...
یا مثلا تبریز ...از گرما پختم اینجااااا...
فقط من فر
امام باقر علیه السلام: از امروز و فردا کردن بپرهیز؛ زیرا آن دریایى است که هلاک شوندگان در آن غرق می شوندإیّاکَ وَالتَّسویفَ، فَإِنَّهُ بَحرٌ یَغرَقُ فیهِ الهَلکى تحف العقول، صفحه 285
امروز و فردا کردن و کار امروز رو به فردا انداختن...یعنی همینکه می خواهی دیگه نمازهات رو اول وقت و با حضور قلب بخونی یا نمازهات رو با توجه وبا همه وجود بخونی یا می خواهی نمازهات رو به جماعت و در مسجد بخونی ولی می ذاری برای بعدا... یعنی همینکه می خواهی هر روز قرآن ب
 
من استاد دست رو دست گذاشتن و هیچکاری نکردنم . میتونم ساعت‌ها و روزها و هفته ها و حتی ماه ها رو بدون اینکه کار خاصی انجام بدم یه گوشه بشینم و وقتمو صرف کارای بدرد نخوری مثه چرخیدن تو اینترنت، و از واتس آپ به تلگرام و از تلگرام به واتس‌آپ منتقل شم . و هرشب تصمیم بگیرم که از فردا دیگه یه ادم دیگه میشم و همه ی کارها وبرنامه هام رو عملی میکنم ، از فردا اما باز همون دور باطلی رو شروع کنم که روز قبل. 
گاهی اینقدر حواسمون به فاصله های دور و آینده هستش
گاهی اینقدر داریم تلاش می کنیم که بعضی اتفاقای زندگی رو  حذف کنیم 
که یادمون میره همین نزدیکی های خودمون، همین امروز رو ببینیم،
غافل میشیم از اینکه همین امروز، می تونیم فردا رو بسازیم
 
| میتونم ساعت ها به غروب خورشید نگاه کنم و تو رو آرزو کنم .|
 
 
+این هفته خسته شدم امروز یکم واسه امتحان فردا خوندم الان ولی فقط میخوام وقت تلف کنم شاید هم کتاب بخونم . دلم میخواد ساعت ها بنویسم ولی کلمه ها از من فرار میکنن 
فردا ولی روز بهتریه و من پرانرژی ترم . پس به امید فردا 
شهید رجب بیگی: از یک سو باید بمانیم که شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند . هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود. عجب دردی، چه می شد امروز شهید می شدیم تا دوباره فردا شهید شویم.
شهید بهزاد امرائیشهید هم چون شمعی است که خود را می سوزاند تا بلکه بشریت در پرتو انوار بی نهایت روشن آن، راه صحیح چگونه زیستن را بیاموزد. شهیدان در سپهر عشق قرآنند. شهید هم چون قلبی به اندام های مرده ی بی رمق جامعه
خب ضایع شدم امروز ازم نپرسید :دی و این که کم هم سوتی دادم. جای شکر داره. در کل روز خوبی بود کتاب کمتر از پنجاه صفحه مونده از الان تموم شده فرضش کن. نمیدونم بعدش چی بخونم و مخم به چی بکشه. فردا انتخاب میکنم. اگه بکشم الان میشینم کتابمو میخونم اگه نه میفته فردا البته هرچقدر که بتونمو امشب میخونمش تا جایی که بفهمم. همین رو به بیهوشیم اما از رو نمیرم. میخوام یه کار تموم شده داشته باشم امروز. بدم نبودما ولی باید دوباره رو مدیریت زمانم کار کنم. یه لیست
اندیشه ام خشکید دراین ناکجا آباد
این ناله ها هرگز نمی گنجد دراین فریاد
تا در کف تو رشته تقدیرهای ماست
پروردگارا داد خواهم من از این بیداد
من بنده سرکش نبودم نیستم شاید
این بار از دستت عنان بنده ای افتاد
تو سوزها در سینه خواهی ناله ها در دل
من یک خدای شاد می خواهم خدای شاد
من شعرهای تازه می خواهم زبانی نو
من دشت خواهم سبزه خواهم سایه شمشاد
من دامن یک کوه سرکش در بغل خواهم
من بید می خواهم که رقصد با صفای باد
یک چشم پر می خواهم از احساس دیدن ها
یک گ
خسته ام، خیلی..
.
.
.
" فردا سراغ من، بیایک روزِ، زیبا سراغ من، بیا
امروز از هم گسستم اگهبال و پر شکستم وبه پرتگاه غم رسیده گام‌های من"
.
.
.
«دست میزنمپا میزنمدل رو به دریا میزنمگاهی به پسگاهی به پیشگاهی هم درجا میزنم"
.
.
.
" آدم بدون غم، نمیشهراه بی پیچ‌و‌خم، نمیشهآرزوی کم، نداریمآرزو که کم، نمیشه"
و اینجا در گذر از دکتر بودن،، کشتی مان مهمتر است.
میروم روی عرشه ، طوفانی سخت در راه هست. نگران نباشید. 
در کشتی ، جا برای همه هست. هر آدمی، هر فکری ، هر نظری، ... فقط برای اصلاح و ارتقای خود از کشتی استفاده کنید و بهمدیگه کمک کنید. فردا مشعلی میاورم ، ناخدا اینبار هم کشتی را بسلامت میگذراند. 
+ پست پرسشنامه ، بعدا
جراحی و اطفال رو که قرار بود بیست و چهار روزه بخونم،هجده و نیم روزه تمام کردم...امشب که قبل از دراز کشیدن توی تختم ایستادم رو به روی برنامه ی چسبیده به دیوارم و با وسواس روی جراحی خط کشیدم حس خوبی داشتم...در اون لحظه دلم نمیخواست به دو ساعت قبل ترش فکر کنم که سر تست های جراحی و مسلط نبودنم انقدر فشار روانی بهم وارد شد که از سر درماندگی سرم رو گذاشتم روی میز و چشمهام خیس شد...به خودم میگم رفرنس جراحی عوض شده و ترجمه ی به درد بخوری هم ازش در دست نیست،
بهم نخندید ولی بالاخره فردا میخوام برم سراغ اداره ثبت شرکتها
یعنی همه اون انتخاب اسم و ... قبل ازهرگونه اقدام لازم بود
جو گیر شده بودم :دی
و خبر خوب این که امروز بالاخره بعد از ماهها انتظار حق الزحمه طرح پژوهشی ام واریز شد (حالا انگار چقدر هست)
و مهمترین امتیازش همینه که فردا که برم پیگیر بشم احتمالا باید برای ده تا جا فیش واریز کنم
و حداقل خیالم راحته که ی مبلغی تو حسابم هست برای این کارها
دوباره انتظار
مردنم
تولدی دوباره نیست
این سرآغاز اما
مرا خواهد کُشت.
عدالت را بیاور.
و قاضی شو.
با هزار بار مُردن 
من دوباره زنده ام!
****
اگر قرمز نبودم
صورتی می شدم. 
تا نگویند که از عشق و جنون
نیلی شد!
****
تکه های وجودم 
در زیر پای توست.
امروز ظرفی آورده ام
تا تکه های وجودم را جمع کنم. 
گام که برداری
در پسِ گام هایت
غباری بر می خیزد
آن غبار
غرور سوخته ی من است!
****
اگر بیایی
چشم هایت را برایت آذین خواهم بست. 
با اشک هایم 
شهر دلت را خواهم شُست. 
پلک ه
حوالی ساعت ۷ بعد از ظهر بود کنجکاو بودم ببینم چند ساعت تا لحظه تحویل سال باقی مانده. "ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه و ۳۰ ثانیه". لحظه‌ای به خودم آمدم و از ترس به خودم لرزیدم. فقط نیم ساعت به تحویل سال مانده و تو مانده‌ای و سیل این همه کار باقی مانده و ناتمام که روی هم انباشته می‌شوند. یک آن به خودم آمدم و تاریخ نوشته شده کنار ساعت را خواندم: روز یکم فروردین ۱۳۹۹. نفس راحتی کشیدم. ساعت هفت صبح فردا سال تحویل می‌شود نه هفت بعد از ظهر امروز. نمی‌دانم چرا دیگر آ
دیروز آخرین جلسه تدریسم بود و فردا هم امتحان فاینالشون ...آخر اون کلاسی که خیلی شیطون و در واقع رو اعصاب بودن برای اولین بار خندیدم گفتم خوش گذشت بچه ها :))) 
بعد یهو همشون با هم شروع کردن به گفتن این که تیجر ببخشید که خیلی اذیتتون کردیم!!
من :||| 
کم نیاوردم که ! گفتم پس فردا با هم تسویه حساب میکنیم :)))
و اونجا بود که از کرده ی خود نادم و پشیمان کلاس رو ترک کردن :D 
+فردا عید.بوی عید میاد؟ ! این سوال که خودم می پرسم یکم برام عجیب.قبل از شروع این وضعیت یه روز که بارون زیادی باریده بود و بعدش آسمون صاف صاف بود تو حیاط که بودم حس کردم واقعا بوی عید میاد و حس خوبی برام داشت.
+امسال همه چی فرق داره.بزرگترین تفاوتش شاید برای من این حس که زمان جور عجیبی داره می گذره هم حسش می کنم و هم حسش نمی کنم.وقتهایی که با دوستام می ریم مسافرت زمان خوب می گذره،هر ثانیه پر از حس خوب و روزها به طرز عجیبی طولانی اند و همه چی مثل حافظ
می‌دونید که، امروز روز اول نمایشگاه بود.همین جوری هوس کردم لیستمو براتون بذارم :)
+ یکی از ما دروغ می‌گوید/نشر کوله پشتی
+ ما یک نفر/نشر پیدایش
+ اپل و رین/نشر هوپا
+ ده بچه‌ی زنگی/نشر هرمس(کیمیا) 
+ آوا در آینه/نشر نردبان
+ نامه‌های بلوغ/نشر لیلة‌القدر
+ قصه‌های جزیره ١ و ٢/نشر قدیانی
پ. ن. یک. مدیونید فکر کنید به خاطر کسری بودجه لیست این قدر جمع و جوره :) 
پ. ن. دو. فردا و پس‌فردا تو غرفه کودک و نوجوان افقم. اگه اومده باشید، ببینم می‌تونید تشخیصم ب
خبر مهم.    
 
فردا 98/9/11  بهترین بازیکنان اسیا مشخص می شوند
که سردار ازمون برای لژیونر ها بیراموند برای دروازه بان ها از ایران کاندید هستند
و سون یکی از رقیب های سردار برای کسب مقام بهترین لژیونر  آسیا است
 
 
 
 
 
 
 
مراسم فردا ساعت 14:30 دقیقه شروع می شود
زیبا،مهربان و نجیب بود
چشمانش همانند طلوع آفتاب در میان کوهی زیبا بود،لبخندش گلی سرخ بود که در میان گلزاری از لبخد مردمان میدرخشید و من همیشه ی همیشه ی همیشه برای بدست آوردن آن لبخند میکوشیدم.وزش باد در میان موهایش زیباترین نقشی بود که میدیدم و صدایش زیباترین سمفونی بود که گوش هایم را نوازش میداد.
دوستش داشتم، ولی جرعت گفتنش را نه
با خود میگفتم:فردا بهش خواهم گفت. و شب را با خیال به آن که چگونه به او ابراز کنم میگذراندم.
حال در فردایم اما دخت
 به خودت بگو:
فقط برای امروز، افکارم را بر روی بهبودیم متمرکز خواهم کرد ،زندگی می‌کنم و بدون مصرف هیچ گونه ماده مخدّری روز خوبی خواهم داشت.
فقط برای امروز، به کسی در معتادان گمنام اعتماد خواهم کرد، کسی که مرا باور کند و می‌خواهد در بهبودیم به من کمک کند.
فقط برای امروز، برنامه‌‌‌‌ای خواهم داشت و سعی خواهم کرد آنرا به بهترین شکل ممکن انجام دهم.
فقط برای امروز، به کمک NA سعی خواهم کرد از زاویه بهتری به زندگیم نگاه کنم.
فقط برای امروز, ترسی نخو
امروز اولین جلسه یوگا بود و واقعا عالی بود واقعاااااا. کاملا آگاهی پیدا کردم به نوع نشستن و راه رفتن و خوابیدن! یعنی قوز نمیکنم و گردنمو صاف میگیرم بدونه اینکه خودم آگاهانه بخوام توجه کنم! و کلی کشش ها خوب بودن و خوش گذشت. انشاا... فردا روزه خواهم بود. ولی انقدر خوابم میاد که فکر نکنم واسه سحر پاشم. 
راستی کتاب رنج های ورتر جوان رو شروع کردم؛ من باب شوآف از گوته هستش! :دی
برم با خدا حرف بزنم و بخوابم :)
 
ما گاهی یادمان میرود روحمان دقیقا چه چیزی احتیاج دارد.
مثل من که دیروز فهمیدم روحم دلتنگ موسیقیست. نه لزوما نوایی که به گوش برسد که نوایی آشنا که بتوان با آن زمزمه کرد. همین قدر ساده و پیش پا افتاده... اما همان پنج دقیقه ای که با ویگن همخوانی کردم و بعدش هم عارف، مرا پرواز داد و از شوق لبریز کرد... 
میدانم اگر الان بخوابم فردا کوه غصه است که با تلنگری از خواب بیدارم می کند و مجبور می شوم آرایش کنم و موهایم را درست کنم؛ لباس هایم را عوض کنم و در
غروب جمعه ۵ مهر یکی از دلگیر ترین روز های زندگیم.....
حرکت به سمت سمنان ......ا
ز فردا رسما یک دانشجو ترم  اولی خواهم بود .....
دلم خیلی گرفته روزی که داشتم به اجبار این رشته میزدم هرگز  فکر نمی کردم قرار اینو برم ....
از زمانی که نتیجه اومد الکی دلم به این و اون خوش کردم ولی هر بار بیشتر از بار قبل شکسته تر شدم ....
احساس میکنم دیگه خدا منو اصلا دوست نداره .....
پ.ن : یادم رفته بود تو این دنیا به هیچ کس جز خودم  نباید  اعتماد کنم .‌... عاقبت امروز من اعتماد بی ج
#امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام 
#مرثیه 
#غزل
گویید به این طفلان من شیر نمی خواهم
این گونه یتیمان را دلگیر نمی خواهم
ای اهل وفا گویید با قوم جفا پیشه
بر دست یتیمانم زنجیر نمی خواهم
یک روز به ظرف شیر یک روز به ضرب تیر
خود شیر خدا هستم شمشیر نمی خواهم
از زینبم استقبال با سنگ نمی ارزد
از لشگرم استقبال با تیر نمی خواهم
ارکان نمازم را بی واهمه بشکافید
هنگام نماز امّا تکفیر نمی خواهم
تکریم کنم امروز در کوفه یتیمان را
کوفی ! ز یتیمانم تحقیر نمی خواهم
دل
یکسال دیگر هم تمام شد. چندباری عاشق شدم و فارغ شدم. چندباری اشک ریختم. چندی به بی‌کسی گذشت. دفاع کردم، کرونا آمد و همه‌ی اینها همه در مقابل آدم نشدن من هیچ است و هیچ. چرا باید به م‌ح وابسته شوم حال آنکه او من را به هیچ جایش نیست.
فردا یک روز معمولی نیست فردا همه متمرکزند زندگی بهتری بسازند پس شاید من هم چنین کنم. 
دلم خلوت می‌خواهد. در خودم فرو رفتن می‌خواهد. خسته ام از این پالت هزار رنگِ قلبم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها