نتایج جستجو برای عبارت :

می‌دانید الاغ چیست؟ آیا الاغ دیده اید؟

روزی الاغ هنگام علف خوردن ،‌کم کم از مزرعه دور شد . ناگهان گرگ گرسنه ای جلوی او پرید
 
الاغ خیلی ترسید.
 
ولی فکر کرد که باید حقه ای به گرگ بزند وگرنه گرگه اونو یک لقمه می کنه ، برای همین لنگان
 
لنگان راه رفت و یکی از پاهای عقب خود را روی زمین کشید .
 
الاغ ناله کنان گفت : ای گرگ در پای من تیغ رفته است ، از تو خواهش می کنم که قبل از
 
خوردنم این تیغ را از پای من در بیاوری .
 
گرگه با تعجب پرسید : برای چه باید اینکار را بکنم من که می خواهم تو را بخورم .
 
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.روستا
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روس
می‌دانید الاغ چیست؟ آیا الاغ دیده اید؟
اگر پاسخ شما منفی است این روزها حتما سری به حوالی میدان فردوسی بزنید تا با این موجودات آشنا شوید
همان ها که با یک شایعه برای خرید ارز 18 هزار تومانی صف می‌کشند و حرص می‌زنند و با خبری دیگر امروز و فردا در همان میدان با التماس دلارهای خود را حاضرند زیر قیمت هم که شده اب کنند تا ضرر بیشتر نکنند!
اینها همان درازگوشان دوپایی هستند که اشتباهی انسان دنیا آمده اند
با اینکه الاغ را نماد کم عقلی میدانیم اما حقیقت این است که این حیوان به آن اندازه ای که انتظار میرود کم عقل نیست. در ادامه چند حقیقت جالب را در مورد الاغ ها یادآور میشویم تا با این حیوان بی آزار بیشتر آشنا شوید. الاغ ها حافظه خوبی دارند: اگر با یک الاغ در رقابت حافظه شرکت کنید احتمالا بازنده شمایید. این موجودات میتوانند مکان هایی که در آنها بوده اند را به یاد بیاورند و الاغ های دیگری که حتی ۲۵ سال پیش دیده اند را شناسایی کنند.
بسیار محتاط هستند:
روزی روزگاری در دهکده ای کوچک، آسیابانی بود که الاغی داشت. سالها الاغ برای آسیابان کار کرده بود و بارهای سنگین را از اینجا به آنجا برده بود. ولی حالا پیر شده و نمی توانست بار بکشد. روزی از روزها آسیابان الاغ را از خانه اش بیرون کرد و گفت: برو هر جا که دلت می خواهد. من دیگر علف مفت به تو نمی دهم.
ادامه مطلب
به نقل از بی بی سی، مقام‌های دولتی ولایت غور در مرکز افغانستان می‌گویند که گروه طالبان چهار الاغ را در ولسوالی چهارسده این ولایت تیرباران کرده‌اند.
عبدالحی خطیبی، سخنگوی والی غور به بی‌بی‌سی گفت مالک این الاغ‌ها یک زن بوده که هنگام انتقال مواد غذایی از منطقه منگ ولسوالی چهارسده این ولایت به منطقه‌ای تحت تسلط طالبان با افراد گروه طالبان روبه‌رو شده است.
او گفت طالبان پس از تیرباران الاغ‌ها این زن و دو کودکش را با خود بردند.  
خطیبی اف
الاغ کشاورز
روزی الاغ یک کشاورز به درون چاه افتاد و ساعتها گریه کرد. کشاورز تصمیم گرفت فکری به حال ماجرا کند. سرانجام به این فکر افتاد که چون الاغ پیر است بهتر است چاه را بپوشاند. الاغ ارزش بیرون آوردن از چاه را ندارد. چند تن از همسایگانش را صدا کرد تا با بیل خاکها را داخل چاه بریزند. الاغ که این را فهمید شروع به زاری کرد. اما چیزی نگذشت که ساکت شد.
بعد از مقداری خاک پاشیدن کشاورز به درون چاه نگاه کرد و از چیزی که میدید متعجب میشد. با هر بیل خاکی ک
الاغ زیبا تکانی به خودش داد و بارش را جابجا کرد. او از سنگینی بار لذت می برد. یک بار رنگارنگ سنگین. با خودش فکر می کرد که چه قدر خوشبخت است. چقدر می فهمد. با آنکه راه رفتن چندان هم برایش آسان نبود اما با غرور و تبختر قدم بر می داشت و خیابانهای شهر  را می پیمود. در اینحال ناگهان تصویر خود را درون ویترین یک مغازه دید. کمی به عقب رفت. دوباره جلو آمد. گردنش را کج گرفت. یالهای کوتاه و زبرش را جنباند و تیپ و قواره اش را در دل ستود. در این حال یادش به قصه کود
 
فروش ویژه الاغ به مناسبت عید قربان تا غدیر بصورت اقساطى شروع شد:
به علت بالا رفتن قیمت لگن های ایرانی چون پراید و پژو، سقوط هواپیماهای فرسوده ، آتیش سوزی کشتی، برخورد قطارها و گرانی بنزین و ناامنی خودروهای داخلی 
 فروش ویژه الاغ  شروع شد:
مدل 97 تیپ قاطر ،گردن هیدرولیک، نعل اسپورت     شاسى بلند، داراى کارت یونجه،پالان چرمى با بوق عرعربلبلى،
ا.               \\ ا          | //_  \\  |ا     _|   |__ \\     |ا    \\’’ـ’ | / /|\"\" ’ـ”’’)ا   ( | \\’””/ / \"\"’/  \\
رفتم قیمت الاغ رو چک کردم. نهایتش میشه 3 میلیون. حساب کردم اگه دوتا بگیرم، یه گاری چوبی هم سفارش بدم و الاغ ها رو ببندم بهش، کلش میشه ده میلیون. دوتا اسپیکر بلوتوثی هم بگیرم که سیستم صوتی اش به راه باشه.
جای ارابه مرگ، ارابه واقعی سوار میشم. کی گفته بازگشت به عقب خوب نیست؟ گاهی لازمه.
تازه مزیت هم داره. همه به دیوونگی ات احترام میذارن و راه رو برات باز میکنن تا رد بشی. 
سوپرطلا
اکبر کاراته از تو خرابه‌های آبادان یه الاغ پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشه‌ی خدا مریض بود و آب بینیش چند سانت آویزون. یه روز که اکبر کاراته برای بچه‌ها سطل‌‌سطل شربت می‌برد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو لیوان می‌کرد و می‌داد بچه‌ها و می‌گفت: بخورید که شفاست. کم‌کم بچه‌ها به اکبر کاراته شک کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سط
در ایام قدیم وقتی با الاغ بار می‌کشیدن
اول بار را می گذاشتن و بعد هم سر بار را
و بعد سر بار را ذره ذره آنقدر بر بار اصلی میچیدن
تا آنجا که الاغ زیر بار بادی در میکرد
و یا پاهایش به لرزیدن می افتاد.
این علایم ظاهریِ الاغ به انها میفهماند که
بار خر کافیست یا نه...
امروزه اما مردم زیر هر فشاری که باشد
نه بادی در می دهند و نه لرزشی بر اندامشان می افتد
این بی علایمی دولتمردان بیچاره را سرگردان می کند
کِه بدانند آیا این فشارها کافیست یا که هنوز کم است
ملا نصرالدین کمونیست شده بود. از او پرسیدند: ملا می دونى کمونیسم یعنى چه؟ گفت: می دانم. گفتند: می دانى اگر دو تا اتومبیل داشته باشى و یکى دیگر اتومبیل نداشته باشد ناچار خواهى بود یکى از آن دو را بدهى !؟ گفت: بله کاملاً حاضرم همین حالا این کار رابکنم. گفتند: میدانى اگر دو تا الاغ داشته باشى، باید یکى را بدهى به کسى که الاغ ندارد! گفت: نه! با این مخالفم! این کار را نمى توانم انجام دهم. گفتند: چرا این که همان منطق است و همان نتیجه؟ گفت: نه این همان نیست.
الاغ دانستن معاویه توسط ابن عباس
طحاوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:
١٧١٩ - أَنَّ أَبَا غَسَّانَ مَالِكَ بْنَ یَحْیَى الْهَمْدَانِیَّ حَدَّثَنَا قَالَ: ثنا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ عَطَاءٍ، قَالَ: أنا عِمْرَانُ بْنُ حُدَیْرٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ عِنْدَ مُعَاوِیَةَ نَتَحَدَّثُ حَتَّى ذَهَبَ هَزِیعٌ مِنَ اللَّیْلِ، فَقَامَ مُعَاوِیَةُ، فَرَكَعَ رَكْعَةً وَاحِدَةً، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ
⚪️تولدِّ کرّه الاغ کوچولو⚪️یکی بود یکی نبود
 ننه گلاب و بابا حیدر پیرزن و پیرمرد مهربان و زحمتکشی بودند که یک مزرعه و دوتا الاغ داشتند. اسم یکی از الاغها خاکستری و اسم دیگری گوش بلند بود. الاغها برای ننه گلاب و باباحیدر کار می کردند و بار می بردند و گاهی هم  به آنها سواری می دادند.
توی مزرعه یک گاو شیرده هم بود که گوساله ی قشنگی داشت. اسم گاو خال خالی و اسم گوساله اش چشم سیاه بود. ننه گلاب و بابا حیدر یک مرغدانی پر از مرغ و خروس داشتند ومرغها ه
استاد دانشگاهم می‌گفت: 
در حال رانندگی بودم و حواسم پرت بود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت: هی الاغ حواست کجاست؟! 
همانطور با سرعت رفت و پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه‌های هر دوتامون پائین بود. یواشکی از کنار چشمش به من نگاه می‌کرد. منم مستقیم بهش نگاه می‌کردم. 
ادامه مطلب
پدرم از اینکه عصبانی بشوم بیزار است. از ابتدای زندگی هم آرام و سربه زیر بوده است.
امروز با اشمئزازی که هرگز در او ندیده بودم گفت:"انقدر کم تحمل نباش جوان. هر وقت گله داشتی، هر وقت از وضعیتت راضی نبودی، فکر کن دور از جانت خدا تو را الاغ خلق میکرد و هزار آدم بی سر و پا سوارت میشدند! فکر کن موجودی بدشانس و بی زبان بودی که عقاب تا آسمان میبردت و رهایت میکرد تا زمین بخوری و تلف شوی و ارتجالا یک لقمه چربت کند! یا فکر کن مورچه نیم قدی بودی که یک آدم نه تن
اواسط تابستان با گرم تر شدن هوا موقع برداشت گندم و جو بود . من دروی گندم با داس را اصلا دوست نداشتم چرا که کاری بسی سخت و ملال آوری  بود .
بارها با داس انگشتان خود را می بریدم . گاهی به حالت ایستاده و بیشتر نشسته مسیر طولانی را پشت سر می گذاشتم  . بعد مدتی جهت رفع خستگی که کمر خود را راست میکردم  با وزش بادی ملایم به پشتم که حسابی عرق کرده بود احساس درد و سرما می کردم  برای همین به بهانه های مختلف از زیر کار در می رفتم ودر کنار زمینی که از برآمد
غذاهای چینی همه جهان را تسخیر کرده‌اند. برخی از غذاهای سرزمین آفتاب با ذائقه ایرانی هم همخوانی دارد. در کشورهای غربی نیز هر روز بر شمار رستوران‌های چینی افزوده می‌شود و مالکان این رستوران‌ها امیدوارند بتوانند بازار شکم‌گردی جهان را قبضه کنند.در ادامه با عبیاتی همراه باشید.
اما چینی‌ها غذای جدیدی به منوی خود اضافه کرده‌اند که شنیدنش هم خوشایند نیست چه برسد به چشیدنش: برگر گوشت الاغ!در پکن، پایتخت کشور چین برگر گوشت الاغ یکی از مرسوم‌ت
جلسه 36 :‌ URL
ادامه نهمین علت مستقیم بیماری: ژن (اِرق)
سومین علت جهش ژن، گناه است.
روایت: مومنین باید به کمک هم بشتابند و به کمک هم بیایند و در صورتی که یکی از مومنین بیمار شود و ژن جهش پیدا کند دیگران هم بی‌خوابی می‌کشند.
در میگرن: یک رَگ در سر میزند و این سبب ابتلا به سردردر و همان میگرن می‌شود.
روایت: مومن مومن نیست مگر اینکه برای مومن دیگر همانند بدن باشد بگونه ایکه اگر مشکلی در او پیش بیاید انگار در او پیش آمده است
ژن در کل بدن هست و در هر سلول
خواص عنبر نسارا برای رفع عفونت و میکروب
عنبر نسارا، پشگل الاغ ماده (ماچه الاغ) است که در بهار جمع آوری می شود و در طب سنتی ارزش فراوانی برای درمان بیماری ها دارد. این ماده به ظاهر بی ارزش خواص مشمئز کننده داروی عجیبی برای درمان بسیاری از بیماری ها است. در این بخش از سلامت نمناک شما با عنبر نسارا و خواص آن و تمامی مواردی که در زمان استفاده از آن باید رعایت شود ،آشنا خواهیم کرد.

ادامه مطلب
اکسیر جوانی
 
 
یکی از نوشیدنی های طبیعی و قدیمی برای جوان سازی و حفظ زیبایی پوست شیر الاغ است که علاوه بر جوان سازی پوست به کاهش بروز بیماری ها در بدن انسان کمک می کند و از این ماده برای تهیه لوازم آرایشی و بهداشتی نیز استفاده می شود.
در برخی از مراکز مراقبتهای پوست و زیبایی وان هایی پر از شیر الاغ وجود دارد که برای جوانسازی پوست از آن استفاده میشود. اما استفاده از شیر الاغ موضوع جدیدی نیست و پیشینه طولانی در تاریخ دارد. استفاده از شیر الاغ بر
    حقیقت
روزی کسی نزد ملا نصرالدین آمد و از او درخواست کرد تا الاغش را برای ساعتی به او بدهد. ملا نصرالدین که نمی خواست الاغش را قرض دهد، گفت: "الاغ اینجا نیست، پسرم آن را به صحرا برده است." در همین لحظه صدای عرعر الاغ بلند شد! مرد همسایه گفت: "تو که گفتی الاغ در صحرا است، پس این چه کسی است عرعر میکند؟" ملا نصرالدین با عصبانیت گفت: " عجب آدمی هستی. حرف پیرمردی مثل من را قبول نداری، اما عرعر کردن یک الاغ بی شعور را باور می کنی؟!"
نتیجه اخلاقی:
بالات
مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد. دزد گفت چرا داد و بیداد می کنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه می کند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم می کنی.
شیخ پرسید: پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گ
فواید روغن الاغ به چه صورت است ؟
اگر بخواهیم فقط به فواید این روغن بپردازیم بدون قلو و گزافه گویی ، روغن الاغ تمامی فواید زیر را داراست :
۱- از بین بردن درد های سیاتیکی
۲- آماده سازی بستر پوست برای آب رسانی
۳- به جهت حضور ویالین میتواند برای ضخم های سوختگی قدیمی که اسکار از خود برجای گذاشته است بسیار مفید باشد .
۴- این روغن میتواند بهبود دهنده درد های مفصلی باشد
۵- از دیگر فواید بی نظیر روغن الاغ میتوان به بهبودی فرد مبتلا به آرتروز در مدت زمان بس
 
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی از کرمانشاه 
رادیوی آقام روشنه و صبحها اذان گوش می‌کنم، برنامه‌های « قند پارسی » ، تقویم تاریخ ، و... گوش می‌کنم. بخصوص اخبار گوش میدم.  اینقدر که از گوش کردن رادیو لذت می برم که حد نداره. 
« قند پارسی » جدیدا خیلی بی نمک و بی مزه شده و اصلا حکایاتش معنی نداره!!! اینقدر حکایتهاش بی معنیه که در ذهن نمیمانه!!! از آقا می پرسم : دقیقا چه گفت ؟؟ چه شد ؟؟ که آقام هم میگه : ای آقا ، تو با این ذهن فوق‌العاده قویت!! بیاد نماند و
به علت بالا رفتن قیمت لگن های ایرانی چون پراید و پژو، سقوط هواپیماهای فرسوده ، آتیش سوزی کشتی، برخورد قطارها و گرانی بنزین و ناامنی خودروهای داخلی 
 فروش ویژه الاغ  شروع شد:
مدل 97 تیپ قاطر ،گردن هیدرولیک، نعل اسپورت     شاسى بلند، داراى کارت یونجه،پالان چرمى با بوق عرعربلبلى
روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
دلیلش را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!
وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارند، نتیجه فاجعه بار خواهد بود!
تابستان سال 1389 بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه‌های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر.
دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هست
بسم الله الرحمن الرحیم
 
صفحه اینستاگرامی موسسه مطالعات تاریخ معاصرایران نوشت:
این الاغ‌ها به چه دردی می‌خورند؟!
یکشنبه، 4 اسفند 1353 «شرفیابی. وقتی وارد شدم، دیدم شاه انگشتان شستش را دور هم می‌چرخاند،‌ و پاهایش را روی میز گذاشته ـ که علامت این است که غرق در تفکر است. در گذشته عادت داشت وقتی در فکر بود با موهایش ور برود،‌ اما با افزایش قدرتش علائم ظاهری تفکر را هم تغییر داده است. مدتی گذشت تا متوجه حضور من شد.
پیشنهاد کردم که در مسافرت به الج
 سلام امروز می خوام در مورد خلط ها  باهاتون صحبت کنم ما ۴ تا خلط داریم در طبیعت , اولین خلط دم(گرم و تر) هست و نماد آن در طبیعت هوا است دومین  خلط صفرا (گرم و خشک)می باشد و نماد آن در طبیعت   آتش است. بعد از آن خلط سودا(سردوخشک) را داریم که نماد آن در طبیعت خاک است و دیگری خلط بلغم(سردوتر) است که نماد آن آب  می باشد یعنی هر چیزی که در اطراف تان می بینید دارای مزاج است مثلاً سیمان گچ و آهنی که در ساختن خانه استفاده شده است خوراک و غذایی که میخوریم جنس
فقهاء قاعده ای دارند به نام «اصالة الحل» ، یعنی همه چیز حلال است مگر اینکه حرمتش ثابت شود. بسیاری از فقها برای اثبات مطلوبشان به آیه ی ! «احلّ لکم ما فی الارض جمیعاً» استناد می کنند. اما چنین آیه ای در قرآن وجود ندارد !!!
مثلا فقیه نامدار ، آغا ضیاء الدین عراقی در کتاب (نهایة الافکار) می نویسد : «زمانی که بین دو روایت تعارض از نوع تباین کلی باشد مثلا روایتی گوشت الاغ را حلال و روایتی دیگر گوشت الاغ را حرام بداند ، روایتی که گوشت الاغ را حلال می دان
جالبه که همون روزی که من داشتم به آخرین پیامم نگاه می‌کردم پی‌ام بده هنوزم نمیخوای حرف بزنی؟و جالب‌تر اینکه واقعا برام فرقی نداشت. جالب بود که اون اعتماد به نفسی که قبلا برام جذاب بود الان روی اعصابم بود. فروتن بودن چیزی ازتون کم نمیکنه بچه‌ها.فروتن و متواضع باشیم.پیمان پیمان، فروتن باش الاغ.
داستان مشدی حسن و کد خدای زورگو: روزی روزگاری در یکی از روستا ها کدخدای زندگی می کرد که همیشه به مردم زور می گفت و از اون ها سوءاستفاده می کرد و هیچ خدایی رو بنده نبود. از قضا توی این روستا مش حسنی زندگی می کرد که یک باغ سرسبز میوه داشت، اما کد خدای زور گو بخاطر اینکه چاه آب دستش بود، آب باغ مش حسن رو بسته بود. مش حسن برای اینکه راه حلی برای این مشکل پیدا کنه رفت پیش ناخدای باهوشی که توی اون روستا زندگی می کرد و ناخدا گفت بهتره تو باغ خودت چاه بکنی
نشانه الاغ در گنج یابی و دفینه یابی بیان کننده چیست
نشانه الاغ نمادی مقدس است.در محل یافت نشانه الاغ در زمین های صاف یک قبرستون است.
نشانه های گنجبا توجه به نشانه های دوره نشانه متفاوت است.

ولی سنگ قرمز و خاک قرمز از مهمترین آنهاست.این سنگ و خاک قرمز کجا می تواند باشد.به قسمت رو به رو الاغ توجه کنید جایی که درختان سن بالا هستن.خاک قرمز بوده و یا هر 7 قدمی یک سنگی می باشد که دفینه در آنجاست.


ممکن است در آنجا چند گنجینه وجود داشته باشد.باید دقت
فروشگاه البرزسل با 10 سال تجربه در ارائه تجهیزات پزشکی آماده همکاری و ارائه محصولات به صورت عمده به شما عزیزان می باشد .شما می توانید جهت اطلاع از قیمت و خرید روغن الاغ  به صورت عمده با شماره 09124664654 تماس حاصل فرمایید .ارسال سفارشات به سراسر ایران با کمترین و نازلترین قیمت ها
 
 
 
روغن الاغ چیست؟
روغن الاغ یا روغن خر یکی از روغن های حیوانی بی نظیر است که دارای خواص درمانی بی شماری می باشد .این روغن دارای طبع گرمی بوده و مصرف آن می تواند در موارد
الاغ حیوانی بارکش ، اما نه دیگر بارکشی تنها مزیت این حیوان چهار پا نیست امروز استفاده از شیر الاغ و همچنین فضولات این حیوان با عنوان عنبر نسارا در طب سنتی به قدری مورد توجه گرفته است که علاوه بر اینکه این حیوان را وارد حیطه دامداری کرده است بلکه محصولاتش جنبه صادراتی پیدا کرده و پرورش الاغ شیری به عنوان یک صنعت پر درآمد معرفی میشود.
پرورش الاغ شیری
برای شروع به پرورش الاغ جهت تهیه و استفاده از شیر آن دامپرور نیاز به اخذ مجوز داردو برای اخذ
جنین لعنتی کثافت خر الاغ بوزینه بیشعور عوضی ************* 
هرچی فحشت بدم واست کمه خیلی ***** هستی
همه ازت مینالن
فیزیو هم که افتادم فقط خدا رو شکر که 0.8 واحد بیشتر نیست میتونم ترم بعد بردارم و خداروشکرتر که درسی مثه بیو با 1.9 واحد نیوفتادم و یا آناتومی با 2.2 واحد پاس کردنی ام وگرنه ترم بعد نمیشد بردارم بخاطر واحد زیاد
دعا کنید فقط دعا کنید جنین رو خوب بدم که حداقل آناتومیم ۱۶ بشه و مشروط نشم (بخاطر همینه که انقدر واسه جنین استرس دارم و سرمایه گذاری کردم
سه شنبه تو کلاس ۴-۶ عصر فشار همکار جان افتاده بود و دانشجوها به دادش رسیده بودند که نخورده بود زمین
ناچار روزه شو شکسته بود 
من در حد پنج دقیقه تو اتاق دیدمش چون باید میرفتم کلاس ۶-٨
گفت اونم کلاس داره ولی با بچه های دکترا هست و تو همون اتاق گروه تشکیل میده
من رفتم کلاس و وقتی برگشتم نبود
بهش زنگ زدم که کجایی؟ میتونی رانندگی کنی؟ 
گفت زنگ زده همسرش اومده و در راه. درمانگاه هستند
سرم زده بود و فرداش که اومد حالش خیلی بهتر بود
می‌گفت روز قبلش که ر
گندم دیم در اسفاد قدیم
 تامین غذا در قدیم برای خانواده ها بسیار مشکل و پر زحمت بود . زندگی جهت بقا برای کسانی که حتی حاظر بودند یک روز پر مشقت کاری را سپری کنند در عوض لقمه نان روزمره شان تامین باشد .  زندگی با فرزند و خانواده که سختی خودش را در پی داشت .
طی روایات در سالهای قبل تر نان گندم نبود و مردم با نان ارزنی و جو اوقات خودشان را می گذراندند و انقدر مهم و با ارزش بود که همان را هم در بقچه و داخل چمدانی می گذاشتند . مثل اسناد و مدارکی که ا
بعد از 40 سال نوستالژی نوجوانی
شرح در لینکدین
اینجا راه مالرو لاسم به نوا است
روزگاری ده ها قاطر الاغ و اسب اهالی و بارشان را جابجا می کردند
خرداد سال 59 اولین بار ییلاق مان را از کلاته بابا احمد به اشخرد لاسم تغییر دادیم
مرحوم
پدر از توانایی در سفر تنهایی به نوا پرسش و اطمینان دادم و او مسیر را
برایم دقیق تشریح و کلی سفارش که کنجکاوی نکنم و بیراهه نیازمایم و مواظب
بار الاغ باشم
سحرگاه پالن
الاغ را محکم تنگ یاسه بستم. خورجین با دو 20 لیتری و مخت
گندم دیم در اسفاد قدیم
 تامین غذا در قدیم برای هر فرد و خانواده بسیار مشکل و پر زحمت بود . زندگی جهت بقا برای کسانی که حتی حاظر بودند یک روز پر مشقت کاری را سپری کنند در عوض لقمه نان روزمره شان محیا باشد .  زندگی با فرزند و خانواده که سختی خودش را در پی داشت .
طی روایات در سالهای قبل تر نان گندم نبود و مردم با نان ارزنی و جو اوقات خودشان را می گذراندند و انقدر مهم و با ارزش بود که همان را هم در بقچه و داخل چمدانی می گذاشتند . مثل اسناد و مدارکی
اگر یادت برود آن سُک آخر را بهش بزنی تا صبح همه چیز را می شورد و میبرد،
سیفون دستشویی خانه ی خواهرم را میگویم،
آدم را یاد بعضی از آدم ها می اندازد که اگر برایشان گوشه چشم نازک نکنی
اخم نکنی یا بهشان سقلمه نزنی میخواهند کائنات را بشورند و چاهشان ته ندارد...
پسرکی در خانواده ای فقیر در یک روستا زندگی می کرد.
پدر او در حادثه ای مصدوم و مدتی خانه نشین شده بود، و برای همین درآمدی برای
امرار معاش و مخارج زندگی نداشتند.

روزی مادر پسرک گفت: پسرم، این دیگچه مسی را به شهر ببر
و بفروش و با پول آن غذایی تهیه کن. پسرک قبول کرد.

صبح علی الطلوع به سمت شهر به راه افتاد. در راه آهی
کشید و با خود گفت: دیگچه یادگار مادربزرگم است و برای مادرم بسیار عزیز است، ای
کاش می شد آن را نفروشیم، ای کاش پدرم می توانست راه برود. او
آسیاب آبی قدیم
 گندم از مهمترین غلات اصلی غذای انسانها می باشد گندم از زمان قدیم  تا به امروز  در کشتزارها ومزارع  در سرتاسر ایران وجهان  کشت می شد و از مهم ترین مشاغل بوده که بدون آن زندگی دچار بحران و مشکل می باشددر قدیم  بیشتر مردم کشاورز بودند  وکشت گندم  از شغل اصلی آنها محسوب می شد ولی با پیشرفت زمان وتکنولوژی امروز رو به کاهش یافته است . در قدیم دونوع  کشت گندم داشتیم دیمه و اوه همون آبی   به این صورت بود که تخم گندم را در زمین شیار شد
انصافا هیچ مخلوقی ب اندازه خر گناه نداره 
امروز ی جا وایساده بودم طرف کلی علوفه کرده بود تو گونی بسته بود گذاشته بود رو خر خودش هم نشسته بود رو علوفه ها ی چوب هم تو دستش بود هی خرو میزد ی بچه کوچک هم جلوش بود گوشا خرو میکشید
آخرم پیاده شدن خرو بستن تو آفتاب خودشون رفتن تو خونه
حالا فکر کنین این حیوون زبون بسته چقدر کتک خوره آخرم ما برای توهین بهم گاهی از اسم خر یا الاغ استفاده میکنیم
فک میکنم اگ خر میدونست قراره خر باشه هرگز زیر بارش نمیرفت
چ
دو روز پیش ، در حال پیاده رفتن به سمت خیابان اصلی ، از پنجره ای که رو به کوچه باز بود چند جمله بلند شنیدم ، "سرما خوردی ؟ بهت گفتم شب سرد میشه آستین بلند بپوش الاغ ! " 
 
ظاهرا گفتگویی پدر و فرزندی بود ، اما نکته ای که توجه ام را جلب کرد ، نوع برخورد تلفیقی آن ، یعنی همزمان دلسوزانه و پرخاشگرانه و تحقیرانه بودنش بود . از خودم پرسیدم که چرا همین جمله را با عزیزم تمام نکرد ، و یا چرا اصلا فقط نگفت که بهش گفته شب آستین بلند بپوشه ؟ 
 
به این فکر کردم که
آسیاب آبی قدیم
 گندم از مهمترین غلات اصلی غذای انسانها می باشد گندم از زمان قدیم  تا به امروز از کشتزارها ومزارع در سرتاسر ایران وجهان از مهم ترین مشاغل بوده که بدون آن زندگی دچار بحران و مشکل می باشددر قدیم  بیشتر مردم کشاورز بودند  وکشت گندم  از شغل اصلی آنها محسوب می شد ولی با پیشرفت زمان وتکنولوژی امروز رو به کاهش یافته است . در قدیم دونوع  کشت گندم داشتیم دیمه و اوه همون آبی   به این صورت بود که تخم گندم را در زمین شیار شده می پاشیدن و ر
به نام خالق یکتا
من:آخیش رسیدیما
ویدا:وای مامان دارم از خستگی بیهوش میشم
درحالی که رویا داشت خودشو رو کاناپه پرت میکرد گفت:این داداش توهم عجب
سلیقه ای داره ها.وسایل خونه رو مثل یه خانم با سلیقه چیده.باریک باریک
خوشم اومد.  من :الاغ تشریف داری رویا ها.پریسا نامزد داداش آرشام خوش
سلیقه اس وگرنه سلیقه آرشام مثل شلغم میمونه.یکتا:به جای این حرفا برید
بخوابید. فردا دیرمون بشه خیلی خیطه میگم رها.  من:هان؟   یکتا:بی تربیت  
من:خودت  یکتا:اه بسه حوص
به نام خالق یکتا
من:آخیش رسیدیما
ویدا:وای مامان دارم از خستگی بیهوش میشم
درحالی که رویا داشت خودشو رو کاناپه پرت میکرد گفت:این داداش توهم عجب
سلیقه ای داره ها.وسایل خونه رو مثل یه خانم با سلیقه چیده.باریک باریک
خوشم اومد.  من :الاغ تشریف داری رویا ها.پریسا نامزد داداش آرشام خوش
سلیقه اس وگرنه سلیقه آرشام مثل شلغم میمونه.یکتا:به جای این حرفا برید
بخوابید. فردا دیرمون بشه خیلی خیطه میگم رها.  من:هان؟   یکتا:بی تربیت  
من:خودت  یکتا:اه بسه حوص
به نام خالق یکتا
من:آخیش رسیدیما
ویدا:وای مامان دارم از خستگی بیهوش میشم
درحالی که رویا داشت خودشو رو کاناپه پرت میکرد گفت:این داداش توهم عجب
سلیقه ای داره ها.وسایل خونه رو مثل یه خانم با سلیقه چیده.باریک باریک
خوشم اومد.  من :الاغ تشریف داری رویا ها.پریسا نامزد داداش آرشام خوش
سلیقه اس وگرنه سلیقه آرشام مثل شلغم میمونه.یکتا:به جای این حرفا برید
بخوابید. فردا دیرمون بشه خیلی خیطه میگم رها.  من:هان؟   یکتا:بی تربیت  
من:خودت  یکتا:اه بسه حوص
فرزند ایشان نقل می کنند:
« شب اول ماه شوال بود و ما در مزرعه نخودک در خارج از شهر مشهد ساکن بودیم.

پدرم فرمودند: تا به بالای بام بروم و استهلال کنم. چون ابر، دامن افق مغرب
را پوشانده بود، چیزی ندیدم و فرود آمدم و گفتم: رؤیت هلال با این ابرها هرگز
ممکن نیست.
با عتاب فرمودند:
« بی عرضه چرا فرمان ندادی که ابرها کنار روند؟ »
گفتم: پدرجان من کی ام که به ابر دستور دهم؟
فرمودند:
« بازگرد و با انگشت سبابه اشاره کن که ابر
امروز 9 ساعت و 6 درس خوندم. کلا 81 شده از یازدهم:)) 40 درس مونده و دو هفته. بعلاوه تاریخ جغرافی البته:| :)) و دوباره خوندن ادبیات:|
.
پشوتن تحت تاثیر مستر بین علاقه خاصی به عروسک پیدا کرده:)) خیلی خوبه واقعا. 
.
دوشنبه امتحان فلسفه داریم:))
.
دیشب خواب ندیدم:))
.
کل دست راستم درد میکنه:| :))
.
اخبار شبانگاهی امروز به پایان رسید-__- :))
پیوست: نامبرده داغ کرده و داره هذیون های موزون میگه؛)) ولی اگه بنویسم خوب نمیشه:)) همینو بدونید که مرثیه ای از زبون یک کرگدن الاغ خست
دستت را روی کافکا میکشی، اشک هایت حیران مانده اند که روی دردهای کدام یک ببارند، یک طرف کاغذهای مچاله ‌شده و دفترخاطرات لخت، طرف دیگر تکه های ورق های سیاه.
‌دستت روی کافکا خشک شده. این یکی را خیلی دوست داشتی. این را نگو! ببین! آن را بالاتر را کامو چسبانده ای. من هم نمی‌دانم  کی اشک هایت می ریزد، اما جایی بین صدای فرهاد و فرخزاد  سیاهی روی صورت کافکا پخش می شود.
آنقدر می مانی تا مطمئن شوی که نور رفته است و برای کسی می نویسی
 " کاش آن روز از پل پایی
خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و ‌خر نباش !این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش !
یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش !
کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش !
سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش !
آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !بیخودی دلسوز اسب و قاطر و اشتر نباش !
از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش
تاوان فریب!
مردی پشت بر الاغش، در حالی که تکه ای علف تازه را با ریسمانی به سر چوبی بسته و آن را روبروی حیوان آویزان کرده، نشسته بود.  حیوان بیچاره همانطور که به طمع خوردن علف، ساعت ها پیش می رفت، مرد را نیز جابجا می کرد.
مردم با دیدن این صحنه به هوش و درایت مرد احسنت می گفتند، که ناگهان پیامبر .ص. را دیدند که با خشم آنها را  نظاره می کند.
پیامبر فریاد زد: ای مرد! آیا از خداوند حیا نمی کنی که مرکبت را فریب می دهی؟.
مرد متعجب و شرمگین گفت: ای رسول خدا!
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
بحق علی اکبر علیه آلاف السلام
  
عمربن الخطاب در دوره جاهلیت به شغل دلالی الاغ و...مشغول بود
و در کتاب تاریخ عمربن الخطاب صفحه ۱۶۸نوشته ابوالفرج ابن جوزی
نوشته است عمربن الخطاب در آخر عمرخود
آرزو میکند که کاش گوسفندی بود که فربه شود و اورا کباب کنند و به مدفوع تبدیل شود...
جلسه 36 :‌ URL
ادامه نهمین علت مستقیم بیماری: ژن (اِرق)
سومین علت جهش ژن، گناه است.
روایت: مومنین باید به کمک هم بشتابند و به کمک هم بیایند و در صورتی که یکی از مومنین بیمار شود و ژن جهش پیدا کند دیگران هم بی‌خوابی می‌کشند.
در میگرن: یک رَگ در سر میزند و این سبب ابتلا به سردردر و همان میگرن می‌شود.
روایت: مومن مومن نیست مگر اینکه برای مومن دیگر همانند بدن باشد بگونه ایکه اگر مشکلی در او پیش بیاید انگار در او پیش آمده است
ژن در کل بدن هست و در هر سلول
دانلود آهنگ جدید Drake به نام In My Feelings
Download New Music Drake In My Feelings
به همراه متن آهنگ
متن آهنگ in my feelings از drake Kiki do you love me Are you riding Say youll never ever leave from beside me Cause I want ya and I need ya And Im down for you always Kb do you love me Are you riding Say youll never ever leave from beside me Cause I want ya and I need ya And Im down for you always Look the new me is really still the real me I swear you gotta feel me before they try and kill me They gotta make some choices they runnin out of options Cause Ive been goin off and they dont know when its stoppin And when you get to toppin I see that youve been learnin And when I take you shoppin you spend it like you earned it And when you popped of
روزی
ملانصرالدین خطایی مرتکب می‌شود و او را نزد حاکم می برند تا مجازات را
تعیین کند. حاکم برایش حکم مرگ صادر می‌کند اما مقداری رافت به خرج می‌دهد و به وی می‌گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن
بیاموزی از مجازاتت درمی‌گذرم. ملانصرالدین هم قبول می‌کند و ماموران
حاکم رهایش می کنند!!!!!   عده ای به ملا می‌گویند مرد حسابی آخر تو چگونه
میتوانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟ ملانصرالدین می‌گوید:
انشاءالله در این سه س
مشک دوزی و پالان دوزی:شوش قدیم در رابطه با دو شغل دیگر کاملا روستایی فرض می شود.این دو شغل به این دلیل رونق داشتند که اولا وضعیت لوله کشی شوش کاملا ملغی بود و این روستا از نعمت آن برخوردار نبود.مردم از چاه یا رودخانه ها استفاده می کردند. بعدا شکل اولیه ای از لوله کشی مختصر مطرح شد.
این وضعیت باعث شد تا مردم از وسایلی برای نگه داری آب به صورت خنک استفاده کنند و نیز با آن بتوانند حمل آب را راحت تر انجام دهند.گذشته ی شوش نشان می دهد که مشک داری برای
دامنۀ گوناگون
 
7236
 
به قلم دامنه. به نام خدا
 
شبی نعلبندی و پالانگری
حق خویش خواستند از خری
خر از پای لنگیده و پُشت ریش
بیفْکندشان نعل و پالان به پیش
چو از وام‌داری، خر آزاد شد
بر آسود و از خویش شاد شد
 
 
 
شرح دهم و نکته بگویم:
 
نظامی گنجوی درین شعرش دارد این پیام را می‌دهد که پالان‌دوز و نعل‌بند از خر، مزدِ کارشان را طلب کردند. در حالی‌که خر هم لنگ بود و هم پشتش زخم داشت. یعنی نه نعل نیاز داشت و نه پالان. از این‌رو، هم نعل را انداخت و هم پال
روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
دلیلش را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!


 
دامپزشکان در حال معاینه یک گوزن وحشی مرده  پس از قورت دادن 7 کیلوگرم کیسه های پلاستیکی و دیگر زباله ها در پارک ملی Khun Sathan در استان نان تایلند
 
 
اولین افراد مبتلا، مشتریان و کارکنان یک بازار ماهی فروشی در شهر ووهان بودند، بازاری که خیلی زود بعد از این اپیدمی تعطیل شد. در بازار یاد شده، گوشت زنده موجودات مختلفی اعم از مرغ، گوسفند، خوک، شتر، الاغ، روباه، گورکن، جوجه تیغی، موش بامبو و انواع خزندگان به فروش می‌رسند. پیش از این، هیچ مطالعه‌ای درباره آلوده شدن حیوانات آبزی به ویروس کرونا اعلام نشده بود، به همین دلیل نگاه‌ها به سمت سایر انواع موجودات به فروش رسیده در بازار ماهی فروش
امام صادق ع فرمود  چون وفات رسول خدا ص در رسید عباس بن عبدالمطلب و امیرالمونین ع را طلب کرد و بعباس فرمود عمو محمد قبول مبکنی که ارث محمد را ببری قرضش را ببری را بپردازی  بوعدهایش وفا کنی اونپزیرفت و گفت ای ریول خدا پدر و مادرم قربانت من. پیر مردم عیالم.  بسیار. مالم اندک است وتو در سخاوت با باد مسابقه گذاشته ایچه کسی طافت وصایت ترا دارد حضرت اندکی سر پایین انداخت و سپس فرمود عباس می پذیری که ارث محمد را ببری وقرضش را اداکنی ووعدهایش را عملی کن
یه خواب واقعی دیدم.. خواب دیدم یه دانشگاه تو فرانسه قبول شدم. بعد حالا چرا فرانسه اش رو نمیدونم، فقط رفتم سوار هواپیما شدم ، مدارکم رو تحویل  دادم و میخواستم یه روزه برگردم. بعد اونجایی که خوابیده بودم، اینقدر همه چیز واقعی بود که جز جز رفتار آدمها و خودم رو  یادمه... 
مثلا یه ظرف بزرگ قند اونجا وجود داشت، خواست چایی بریزم یهو چاییو چپه کردم تو قندها همه اش خیس شد! 
مثلا اتاقی که برای یک روز اجاره کرده بودم، وقتی داشتم تخلیه میکردم یه خانواده د
بیاین یه لحظه فکر کنیم که هنوز انسان های اولیه مثل نئاندرتال ها منقرض نشده بودن و الان کنارمون داشتن زندگی می کردن و تعدادشونم قابل توجه بود. حالا تو این دنیا، به نظرتون چه جوری باهاشون برخورد میشد؟ احتمالا دنیای عجیبی بود. بعضیا اعتقاد داشتن که اینا هیچی نمیفهمن و نباید هیچ حقی داشته باشن. اونا باید برده ی ما انسان ها باشند و هیچ حقی بیشتر از حیوان ها نباید داشته باشند و احتمالا نسل کشی های گسترده در عاقبتشون بود(البته این یه نظریه جدیه که 
بچه ای بودم تنها ،با مادری که قالی می بافت وطینتی داشت بی نهایت پاک و زلال مانند آب ،
خانمان در باغ بود ،صبحها  صدای  مرغ وخروس زنگ ساعت ما بود برای بیداری
نوای دلنشین  قرآن حاج حیدر ،قوری های لعابی آبی و کرمی روی منقل زغالی ،پنیر بومی از شیر گاوهای حاج حیدر ،
باغ پر از درخت به،آلبالو و گیلاس
خاطرات کودکی من را زنده می کند...
بوی به پر کرده بود فضای حوضخانه را
ترس از تاریکی شیها ،صدای باد که لابلای درختان در حرکت بود
اتاقی کوچک ،اجاق گاز زرد لع
خری آمد بسوی مادر خویش *** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش 
 
برو امشب برایم خواستگاری *** اگر تو بچه ات را دوست داری 
 
خر مادر بگفتا ای پسر جان *** تو را من دوست دارم بهتر از جان 
 
ز بین این همه خرهای خوشگل *** یکی را کن نشان چون نیست مشکل 
 
خر از شادمانی جفتکی زد *** کمی عرعر نمود و پشتکی زد 
 
بگفت مادر به قربان نگاهت *** به قربان دو چشمان سیاهت 
 
خر همسایه را عاشق شدم من *** به زیبائی نباشد مثل او زن 
 
بگفت مادر برو پالان به تن کن *** برو اکنون بزرگان را خبر
به جز برپایی آتش و کباب زدن که جزوی از فرهنگ طبیعت گردی ایرانی ها شده واقعا در طبیعت چه می کنیم؟
معمولا ما ایرانی ها در هر طبیعت گردی که داریم تا خسارتی محسوس یا نامحسوس به طبیعت نزنیم به خانه بر نمی گردیم.
رها کردن پلاستیک و پوست پفک و تخمه در طبیعت با این همه تبلیغ و فرهنگ سازی هنوز هم به قوت خودش باقیست. البته بعضیها برای برخی از کارهایشان دلایل منطقی هم می آورند و حتی یک قدم هم از موضع شان عقب نشینی نمی کنند.
برای نمونه رها کردن پوست هندوانه
نمیدونم چرا هر چی خرِ پیر و الاغِ آبیه دور از جون شما میاد میچسبه به اسب سفید من! دیروز از دانشگاه که داشتم خارج میشدم من تو مسیر مستقیم داشتم میرفتم که یه منوببوسِ آبی(مینی بوس آبی) پیچید جلوی من و من که در این طور مواقع به هیش جنبنده ای اجازه تجاوز به حق اسب سفیدمو نمیدم کوتاه نیومدم و چون حق با من بود به مسیرم ادامه دادم! بدبختی الاغِ آبی هم کوتاه نیومد و شد آنچه نباید میشد!! خوشبختانه یکم فقط غوزکِ پای اسب سفیدم خراشیده شد که اونم چیزی نیست! 
 نفس کاظمی چوکامی هستم  یکسال دارم و الانم از خونه مون فرار شدم!..  نه،!... ببشخید .. فرار کردم..
همونطور که در تصویر میبینید ، من به کوهی از شکلات برخوردم ..چی؟... نه... مشکلات با شکلات فرق داره؟ 
 خلاااصه من  دیگه خسته شدم....   به دره ای از ناباوری ها سقوط کردم..   من.... من دیگه....  من دیگه  نمیتونم ب این وضع ادامه بدم....   بخاطر همین یواشکی  تجهیزات فرار از خانه رو یکی یکی. برداشتم  ، و درحالیکه مادرم  داشت  با خودش توی آیینه دعوا میگرفت  و پدرم هم
 
✨﷽✨
درمسیر کربلا بودم که ...
✍علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دا
بچه ای بودم تنها ،با مادری که قالی می بافت وطینتی داشت بی نهایت پاک و زلال مانند آب ،
خانمان در باغ بود ،صبحها  صدای  مرغ وخروس زنگ ساعت ما بود برای بیداری
نوای دلنشین  قرآن حاج حیدر ،قوری های لعابی آبی و کرمی روی منقل زغالی ،پنیر بومی از شیر گاوهای حاج حیدر ،
باغ پر از درخت به،آلبالو و گیلاس
خاطرات کودکی من را زنده می کند...
بوی به پر کرده بود فضای حوضخانه را
ترس از تاریکی شیها ،صدای باد که لابلای درختان در حرکت بود
اتاقی کوچک ،اجاق گاز زرد لع
یه پسر خاله دارم،
 
عین هومن جعفری هست (همون که داداش کامرانه که خواننده ن)، یعنی این بشر کپی این ابلهه. و عین اون ابله هم ناله میکنه وقتی حرف میزنه، انگار داره رابطه جنسی برقرار میکنه همون لحظه. یعنی حالت به هم میخوره از صدای این نکبت.
هی این زنگ میزد هی صداش میرفت روی اعصابم. خیلی هم چرت و پرت میگفت (ما عین خواهر و برادر بزرگ شدیم، یعنی از بچگی با زدن به سر و کله هم بزرگ شدیم البته بعد از چهارم ابتدایی برای سالهای سال از هم جدا شدیم). یه مدته دیگه
 
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
رادیوی آقام روشنه و صبحها اذان گوش می‌کنم، برنامه‌های « قند پارسی » ، تقویم تاریخ ، و... گوش می‌کنم. بخصوص اخبار گوش میدم.  اینقدر که از گوش کردن رادیو لذت می برم که حد نداره. 
« قند پارسی » جدیدا خیلی بی نمک و بی مزه شده و اصلا حکایاتش معنی نداره!!! اینقدر حکایتهاش بی معنیه که در ذهن نمیمانه!!! از آقا می پرسم : دقیقا چه گفت ؟؟ چه شد ؟؟ که آقام هم میگه : ای آقا ، تو با این ذهن فوق‌العاده قویت!! بیاد نماند و بقول خودت چو
بالا و پایین منار :
 سر به آسمان بلند کرد و به آفتاب سوزان خیره شد. آفتاب به بالاترین محل خود رسیده بود و یکراست بر سر ملا می‌تابید. چند دقیقه دیگر ملا به بالای منار می‌رسید. آن وقت چیزی نمی‌گذشت که صدای او برای گفتن اذان ظهر در تمام شهر می‌پیچید. ملا با پاشنه کفش به پهلوی الاغ کوچک سفید خود فشار آورد تا تندتر برود.
ادامه مطلب
تمام برو و بیا مال منبریز و بپاش و صفا مال منبیا عادلانه که قسمت کنیمیکی مال تو، شصت تا مال منامور طویله همه مال تومدیریت روستا مال منجنوب پر از خاک ده مال توشمال خوش آب و هوا مال منزن بیوه‌ی مش رجب مال توولی دختر کدخدا مال منبز پیر نر، پنج تا مال تویکی گاو گوساله‌زا مال منالاغ  دو پا لنگ تقدیم توهمین اسب رقصنده پا مال منهمین جا تو گردشگری کن، بمانسفرها به هر ناکجا مال منببین هر دوشان مال یک شرکت استژیان مال تو، زانتیا مال منبرایت همین سیکل
 
دلم را مُرور که میکنم...
تمام آن از آنِ توست...
 
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
سبب را پرسیدند گفت:
شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!
وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارند، نتیجه فاجعه بار خواهد بود.
 
 
منبع : واحد مهدو
یادش بخیر هف هش 10 سال پیش که فیلم نامه نویسا و کارگردانا و بازیگرا, اینقد علنی عداوتشونو با حکومت ابراز نمی کردن, نمی دونم صادقانه یا منافقانه, به هر حال, هر سال, ایام ماه مبارک, یه مجموعه نمایشی اخلاقی و یه طنز, اونم با خمیر مایه پند, برای شبا بعد افطار ارائه میدادن, ولی دیشب زیر خاکی برا جذابیت بیشتر باز زد توی داستان مرغ خروس. زنه میگه بچه رو ردش کردم خودمم ساختم که تو بیای منو فلان کار کنی که خوشت بیاد!
آخه بگو الاغ این حرفا جاش توی ماه رمضان
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. پیربڪران و جُفیر. اول: پیربڪران: سالی، مجبور شدم در پیربڪران باشم؛ مدتی. شب‌هایی ڪه، همه‌شبش خاطره بود و یڪ شبِ آن شبی پرخاطره‌تر. آن شب‌ها ڪه تمامش خاطره بود، به این علت بود ڪه تا پهِن الاغ را دود نمی‌ڪردند، هرگز نمی‌شد به رختخواب پناه ببری؛ دود آڪنده، برڪَنده از سوختنِ پهِن الاغ، هرگونه پشه و خونخواران موذیِ شب‌هنگام را فراری می‌داد. اگر آن دود نبود، حتی طهارت در مُستراح‌هایش لاممڪن بود. تا می‌خواستی د
 
جامعه ایران که زمینه های مسخ شدگی در زمان شاه را داشت، با ورود امام مستضعفین، و ایسلام ناب انقلابی، دارای رتبه های عجیب و غریبی شد. مثلاً در زمان سید اولاد پیغمبر، حضرت خاتم الانبیا، کسی که با کارت دعوت وارد ایران شد، با تریلر دختران و پسران را به امارات متحده برای امور جنسی منتقل کردند. 
ایران این مرز بی گهر، این ملت قهقرایی بربرِ مهرطلبِ هوچیِ جدو آباد واپسگرایِ مرده پرست، افتخارپرست، تاریخ پرست، احمقِ الاغ پرست، رتبه دوم مقام اعتیاد ر
امیر المؤمنین فرمودند روزی من و فاطمه خدمت رسول خدا مشرف شدیم و پیامبر را در حالی دیدم که به شدت گریه می کرد.
❓گفتم: ای رسول خدا که جانم به فدای تو باد! سبب گریه ی شما چیست؟ آقا رسول الله فرمودند: ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند، زنانی از امتم را در عذاب شدیدی مشاهده کردم. جایگاه آنها برایم ناخوش آمد دلیل گریه ی من به خاطر دیدن شدت عذاب آنها بود.
1. زنی را دیدم که از موهایش آویزان بود در حالی که مغز سرش می جوشید. 2. و زنی را دیدم که به زبانش آویزان
۱ - نشسته بودم ته اتوبوس ، دو تا دختر همسن و سال خودم کنارم نشسته بودن . هندزفری مو از کیفم درآوردم روبان دورش رو باز کردم ...
دخترا به هم نگاه کردن زدن زیر خنده !! چند دقیقه بعد یکیشون به اون یکی گفت دستم خشک شده بزار کرم بزنم و لوسیون ۲۵۰ میل عش رو از کیفش درآورد ...
.
۲ - میگه افسار که از دستت در رفت دیگه هیچ جوره نمیتونی جمعش کنی ...
کی این جماعت مذکر میخوان بفهمن زن اسب و الاغ نیست که افسار داشته باشه ؟؟
.
۳ - نمیگم از کِی ولی ازون به بعد دیگه مرگ هیچکس
نامه‌ای را که بچه‌ای برای حسنی در شلمرود نوشته بود و ماجرای آن نامه را در پست قبلی خواندید. بعد از آن‌که کارمند دفتر پستی نامه را تا آخر خواند، کلی خوشش آمد و تصمیم گرفت به‌جای آن‌که نامه را به فرستنده برگرداند، آن را به‌عنوان یکی از جالب‌ترین خاطرات دوران کاری‌اش نزد خودش نگه دارد. به‌این هم فکر کرد که اگر نامه را برگرداند، آن بچه متوجه می‌شود که نامه به‌دست حسنی نرسیده و ناراحت می‌شود. در ذهنش گذشت که پاسخی به‌نامۀ آن‌بچه از زبان ح
یک فنجان طنزیمات 
o      
تبلیغات فروش یک الاغ:
یک دستگاه الاغ مدل بالا
تیپ قاطر
سم اسپرت
ارتفاع تا زانو
دارای کارت یونجه
مصرف صدی یه مشت علف
گردن هیدرولیک
دزدگیر مجیک جفتک
پالان چرمی
بوق عرعر بلبلی
طوسی متالیک
فروشی محصول ۲۰۱۱ شرکت حیف نون !!!
o      
تفسیر یک دقیقه از زبان کسی که پشت در
توالت منتظر ایستاده با کسی که داخل توالت است نشان می دهد که، زمان یک تعریف واحد
ندارد !!!
ادامه مطلب
روزى شاه_عباس صفوی به شیخ_بهایى گفت: دلم
می ‏خواهد ترا قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى،
دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی، بلکه حق مردم رعایت شود.شیخ بهایى گفت : من یک هفته مهلت می
‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد، چنانچه باز هم
اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار
فرهنگ بپردازم...شاه
عباس قبول کرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلای  خارج از شهر رفت و
افسار الاغش را ب
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید
از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند ...
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند!
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد . روستایی گفت : ا
سلام گل!
 
چند شب پیش داشتم برای بچه ها قصه میگفتم بلکه راضی بشن و بخوابن :)
با توجه به تعدد قصه ها تو ایام قرنطینه، تقریبا ذهنم از سوژه های مناسب خالی شده بود و هر چی میگشتم کاراکتر قصه نشده ای پیدا نمیکردم برای داستان اونشب!
 
که یه چیزی از درون ناخودآگاه خودم گفت چرا قصه منو نمیگی؟
و این شد که اینجوری شروع کردم:
خب بچه ها یکی بود یکی نبود....
امشب میخوام براتون قصه ی الاغ باهوش رو بگم!
 
و من هنوز جمله دومم رو نگفته بودم که حنانه پرسید: 
-"بابا الا
ابو محمد انصاری ضمن جسارت های خویش به مقام مرجعیت شیعه مینویسد:
((از آنچه گذشت حقیقت دولت بنی العباس در آخرالزمان آشکار شد که چگونه فقهای گمراه، بسیاری از شیعیان را در ولایت دجال داخل کرده و از ولایت ال محمد بیرون می برند، اکنون برخی از روایاتی را می آورم که پرچم بنی العباس کنونی را به گمراهی توصیف کرده اند، در روایت وصفشان چنین وارد شده است، اسامی آنها کنیه و قبایلشان قریه هاست و لباس هایی چون رنگ شب تاریک بر تن دارند. آنها به بنی عباس بازگشت
دروود
امروز تا 10 خوابیدم. بعدش کمک مامانم کلی سبزی پاک کردم و خونه رو تمیز کردم. ولی کلی خسته شدم. توانم کم شده واقعا. خوابیدم تا 6 دوباره.
بعدشم رفتم فیلم خریدم و us رو با خواهری دیدم. اون چیزی نبود که فکر میکردم. 20 تا فیلم خریدم. این هفته در پیش به دردم میخوره! 
+ فردا نوبت سوم شیمی درمانیه. با اون هیدروکسی اوره های لعنتی. معده درد هایی که توراهن احتمالا... سه یا چهارشنبه هم نوبت اول پرتو درمانیه! 
هفته ای بس زیبا در پیش دارم. پر از درد و استرس و البت
خب.............
چی بگم؟؟؟
اول اینکه دوباره عین الاغ!!!از کل برنامه هام عقب افتادم.دیروز مراسم روز معلم بود.بنده به طور رسمی دعوت بودم و نهایتا دیدم همه ارازل و اوباش حضور دارن.به خاطر یه تیکه ناهار مفت همههههههههههههههه با هر گدایی بود خودشون رو جا کرده بودن....
بهمون یه شاخه گل دادن و خنجری هم برام 3 تا آورد که دوتاشو برداشتم و با سه شاخه رز رفتم خونه!جوج رو هم بردم برای بابا.
با خنجری رفتیم فیشر دیروز ...اونجوری که مهدیس خانم بهبه و چه چه کرده بود خوب ن
بهار مطبوع:شوش از نظر فصل بهار وابسته به زمستان بود.مانند این مثال که سالی که نکوست از بهارش پیداست در شوش هم این مسئله حیاتی بود.برای من که سال ها در شوش زندگی کردم بهار همیشه مطبوع بود.دلیل آن را می توان در چند نکته ی مهم دانست که شاید شاخص ترین آن ها نوع بافت شهری شوش باشد.تقریبا هر خانه ای دارای حیوانی  بود.از الاغ که برای کارهای حمل و نقل استفاده می کردند تا اسب و گاو و گاومیش که هر یک منظوری را منعکس می نمودند.

ما هم گاو  و هم الاغ داشتیم.از
هفته قبل که ما تو گروه هر هفته مکالمه انگلیسی داشتیم بعد از شنیدن خبر ترور حاج قاسم حالم جوری بود که اصن نتونستم صحبت کنم و برای انگلیسی چت میکردم ولی این هفته خیلی خوشحالم . خیلی
 
خلاصه اینکه مشخص بود ایران به امریکا جواب میده اما نکته جالبش اینه که هم زمانبندی جواب موشکی همون ساعت ترور سردار بوده و هم اینکه اول موشک  زدن بعد با سردار خداحافظی کردن و به خاک سپردنش . یه نکته کلیدی هم این وسط هست اونموقع که ایران سفارت امریکا رو گرفت و کارمندا
{حکایات و تشرّفات - شماره 35}
 
درمسیر کربلا بودم که ...
 
علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که
با سلام خدمت همه دوستان
پدرم از موقعی که به یاد دارم نسبت به لوازم آرایشی حساس بودن. اگه ببینن خانمی لاک زده یا آرایش داره از غذاش نمی خورن. اجازه استفاده از هر گونه لوازم آرایش رو حتی به مادرم نمیدادن و نمیدن و در صورت دیدن هر وسیله (حتی مژه فر کن) پرتش میدن.
من از موقعی که بچه بودم این رفتار پدرم واسم عجییب و غیرقابل تحمل بود حتی وقتی که از مادربزرگم علت میخواستم میگفت از بچگی همین شکلی بوده!!! و این واسه من قانع کننده نبود. وقتی از خودش میپرسید
 
مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار (دام پزشک) رفت که دوا کن؛ بیطار از آنچه در چشم ستوران می کرد، در دیده او کشید و کور شد. حکومت (شکایت) به داور بردند. گفت: بر او هیچ تاوان نیست؛ اگر این خر نبودی، پیش بیطار نرفتی». (گلستان)
بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست نگارش پایه هشتم
پیر مردی بود که دچار چشم درد شد و بعد از چند روز دید که دردش خوب نمیشود و پی برد که دیگر نمیتواند ان درد لعنتی را تحمل کند و پیش دام پزشکی در شهر خودشان رفت که نامش بر سر زیبانها
هر روز با صدای قوقولوی خروس و جیک جیک گنجشکان بیدار می شدم 
پدر بزرگم تمام حیواناتش را اسم می گذاشت و انها را با اسمشان صدا می کرد . اسم خروسش جعفر بود .پرده ای  گل دوزی شده که عکس چند عدد گل و گلدان  و ایه ای از قران که در بالای ان حلالی گلدوزی شده بود را کنار می زنم پنجره ی دولنگه ی چوبی که از شرق به سمت خورشید باز می شود  زنجیرش را بر میخ کوبیده دیوار اونگ می کنم 
افشانی سرخ رنگ  از طلوع خورشید هر روز از کوههای مشرق (کوه های بمرود )در  اطرافش رنگ
الان سرکارم!می خوام سقف اضافه کارو پر کنم.لامصب نمی رسه که!هرچی تلاش می کنم یه مقداری کم میارمم.جی نمایشگاه زده و مارو دعوت کرده.البته چون برای افتتاحیه مارو دعوت نکرده همچین خوشم نیومده و علاقه ای برای رفتن ندارم.مامان هم که تکلیفش معلوم نیست.اول برنامه گذاشته بود با من میاد .حالا به طرز اسرار آمیزی با خواهری ردیف کرده .منم ناراحت شدم و نمیرم باهاشون.کلی الان پول سبد گل میدن که همش به فنا میره.
انقده دلم می خواد الان هیچ دغدغه فکری نداشتم و را
هر روز با صدای قوقولوی خروس و جیک جیک گنجشکان بیدار می شدم 
پدر بزرگم تمام حیواناتش را اسم می گذاشت و انها را با اسمشان صدا می کرد . اسم خروسش جعفر بود .پرده ای  گل دوزی شده که عکس چند عدد گل و گلدان  و ایه ای از قران که در بالای ان حلالی گلدوزی شده بود را کنار می زنم پنجره ی دولنگه ی چوبی که از شرق به سمت خورشید باز می شود  زنجیرش را بر میخ کوبیده دیوار اونگ می کنم 
افشانی سرخ رنگ  از طلوع خورشید هر روز از کوههای مشرق (کوه های بمرود )در  اطرافش رنگ
 
هزوم کشویکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.در زمان گذشته به علت اینکه  وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است. به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استف
+ من ، برادرم و پدرم رو با فاصله ۱۰ سال بخاطر دونوع خاص از خانواده سرطان خون از دست دادم. روزهایی رو یادم میاد که بخاطر دوران شیمی درمانی و ضعف سیستم ایمنی، مراقب بودیم که حتی سرما نخورن، دچار عفونت نشن و... . حالا همچین شرایطی بطور کلی برای همه پیش اومده و بطور خیلی خاص تر و شدیدتر برای کسانی که بیماری های زمینه ای و نقص سیستم ایمنی و تنفسی دارن. گفتم اگه این روزا یه کم نگران سلامتی و تمیزی و کنترل عفونت هستین و وسواسی شدین و هی همه چی رو تمیز میک
قدیما تا یک خواننده یی یک ترانه یی میخوند خیلی زود میفهمیدم نیت شاعر چی بودهانگیزه حرفاش چیه؟مثلا وقتی طرف میگفت جاتم اصلا خالی نیستیا من دیگه دوستت ندارمیا هرچیزی که اعلام نفرت بودهمیشه از نظر من دروغ بودهمیشه فکر میکردم هرگز هیچکسی لزومی نداره اعلام کنه این طور حرفا روو اگر کسی چیزی رو نمیخواد خصوصا وقتی ازش سوال نکردن که میخوای یا نهنباید بیاد بگه من نمیخوام یا من دیگه نمیخوامباید راهشو بکشه و برهچون اگر قرار به اعلام کردن چیزهایی که ن
می‌توانید تصور کنید که مأمور دفتر پست، پاکت‌های نامه را روی پیش‌خوان گذاشت و یکی‌یکی مشغول بررسی مشخصات و آدرس‌ها شد. یکی از پاکت‌ها تمبر چسبی قدیمی داشت که البته قیمت آن هم خیلی کم‌تر از هزینۀ پست بود. دندانه‌های تیزْ و درشتیِ خطی که مشخص بود کار یک کودک دبستانی است، در قسمت نشانی فرستنده و گیرنده توجهش را جلب کرد. نشانی گیرنده را خواند و لبخندی روی لبش نشست: روستای شلمرود - خانۀ حسنی. با خنده سری تکان داد و به‌خودش اجازه داد که قبل از ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها