نتایج جستجو برای عبارت :

دستِ منو بگیر حالم جهنمه :(

نقیِ سریال پایتخت : خدایا با من مسله داری ؟ 
اما غزاله ی داستان خودش مدتهاست گم شده حوالی احساساتش ، واقعیت ، حرف و نگاه اطرافیان ، اعتقاداتش و واقعیت ها ...
کاش یه اتفاق بیفته حال همه ی آدمای کشورم خوب شه 
حالم اصلا خوب نیست ...اصلا ...
به خودم و تصمیماتم و همه چی و همه چی شک کردم 
از خودم میپرسم آیا ما هم روزای خوبو خواهیم دید ؟ 
از بچگی مشکل اضطراب داشتم و الان هم نفسمو بریده این اضطراب ...
یه سوال دیگم میدونی چیه ؟ 
کجا دستاتو گم کردم ؟ که پایان من
ﺎﻫ ﺧﺪﺍ
ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮﺩﺳﺖِ ﺩﺮ ﺑﻨﺪﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺮﺩ
ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ،ﺮﻩ ﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻨﺪ
ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ،ﺮﺳﻨﻪ ﺍ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﻋﺮﺎﻧ ﺭﺍ ﻣﻮﺷﺎﻧﺪ
ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ،ﻣﺸﻠ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﻨﺪ
 
ﻭﻗﺘ ﺩﺳﺘ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺎﺭ ﻣﺮ،ﺑﺪﺍﻥ ﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖِ ﺩﺮ ﺗﻮ،ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ !
پند حکیم محض ثواب است و عین خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
در بند آن نباش که نشنید یا شنید

۱. دعایی که نشنود چه فرقی با سکوت دارد جز این که خود فریبی و امیدی واهی ضمیمه اش شده است؟
۲. چرا می گویید خدا امید هیچ کس را ناامید نکند؟ مگر نمی دانید یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی پایان است؟!
۳. از تو می ترسم قادر متعال!
۴. از این به بعد در این وبلاگ، روی هیچ "ادامه مطلب"ی کلیک نکنید؛ چیزهای خوبی نخواهید خواند!
۵. نظرات
«چرا رسول خدا در غدیر قرآن را بالا نبُرد؟! چرا دست علی را بالا برد؟!» 
کسی حرفی برای گفتن نداشت. رسول ادامه داد: «دست علی بالا رفت، چون دستِ علی دستِ قرآن است. دستِ علی دستِ خداست. دستِ علی دستِ هدایت است. کسی که دست علی را با طناب ببندد، انگار دستِ هدایتِ خدا را با طناب بسته! و این همان کلام رسول خداست که فرمودند علی مع الحق والحق مع علی.» 
شیخ مالک گفت: «دستِ خدا؟! آیا این تعبیر کفر نیست؟!» 
رسول گفت: «این تعبیری است که خلیفه دوّم برای امیرالمؤمن
خستم....خسته از حرف زدن....خسته از غصه خوردن....خسته از بغض کردن وگریه کردن...
خسته از بحث کردن و تلاش کردن...خسته از اعتماد کردن و دل بستن...خسته از زندگی کردن و نفس کشیدن
و خسته از هر چیزی که به این دنیا ربط داره , به دنیایی که دیگه دنیا نیست جهنمه
خیلی وقته بریدم ولی هنوز قوی ام , اونقد قوی که دیگه گریه نمیکنم و هیچی نگاه  سردمو گرم نمیکنه
میگن آدم مرده حس نداره , میگن یه رباط بی رحمه و احساس حالیش نیست ,
من یه روح یخی و مردم تو یه جسم متحرک که داره نفس م
خب به لطف ریتالین حالم بهتره. ولی همچنان متنفرم از حال خوبی که ریتالین برام میاره. دقیقا عین حس نئشگیه:)) میدونی واقعی نیست ولی به درد ترجیحش میدی. یک کاه کامل ریتالین رو قطع کرده بودم و البته گم و گور شدن دکترم و تموم شدن قرصا بی تاثیر نبود. دیروز با بدبختی پیداش کردم و انقدر حالم بد بود که گفت فعلا تا کنکور روزی دوتا بخورم:/ :)) بنده خدا نمیدونست من تو دوره تا روزی هفت تا هم پیش رفتم و نیازی به اجازه ی اون ندارم:)) ولی بدبختی اینه ریتالین جزو داروه
حالم حال ِ آسمان، لحظاتی پیش از یک تگرگ سنگین. حالم حال یک آتشفشان، لحظاتی پیش از فوران. حالم حال اقیانوس، لحظاتی پیش از سونامی. حالم حال ِ زمین لحظاتی پیش از لرزیدن. 
حالم حال ِ جوجه عقابی آماده ی اولین پرواز. حالم حال ِ کره اسبی که تازه جان ِ دویدن در پایش دویده، اما هنوز دویدن را نچشیده ... حالم حال ِ یوز ِ گوشه ای کمین کرده، برای اولین شکار زندگی اش. 
حالم ... حال ِ پیامبری ... دقایقی چند، پیش از بعثتش. حالم حال نویسنده ای، در لحظه ای پیش از خ
سلام
وضعیت روحی این روزای من:
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
...
به نام خدا
دلم میخواست الان یه سه چهارتا بچه داشتم کنار همسرم با عشق زندگی میکردیم
همیشه دوست داشتم دوروبرم شلوغ باشه
خدایا ینعنی میگذره این روزای سخت؟؟؟
یا سختی فقط صدسال اوله؟:))
بعد از مرگ قراره تازه طعم زندگی رو بچشم
نه امکان نداره چون معتقدم کسی که این دنیاش برزخ و جهنمه اون دنیا هم وسط جهنمه
تا چند وقت پیش فکر میکردم من هنوز جوونم سنی ندارم که
اما الان واقعا احساس پیری و فرسودگی دارم سنمم کم نیست بیست و چهاااااااااار ساااااااال
۶ سال دی
قیمتِ سیگار؛ حالم را گرفتداغیِ سشوار؛ حالم را گرفت
تنگیِ تیشرت؛ قلبم را شکستچسبیِ شلوار؛ حالم را گرفت
جنگ، بی آبی، تورّم، قطع برقمجریِ اخبار حالم را گرفت
فکر می‌کردم که خیلی خوشگلم!!دیدن « گلزار » حالم را گرفت
آدمِ بی کار؛ وقتم را ربودآدمِ پرکار حالم را گرفت
گرچه بابا داد پولش را ولیقیمتِ تالار حالم را گرفت
هی خدا بخشید جرمم را ولیوقتِ استغفار حالم را گرفت!
زیر میزی، نرخِ دارو، آمبولانسغصه‌ی بیمار حالم را گرفت
گُل مرتّب کرد احوالِ مرادر ک
دو شبه شام نمیخورم چون حالم بده
دیشب بخاطر بوی گاز حالم بد شد ،حتی امروزم هنوز حالم بدبود ب خاطراون بوی مزخرف که انگار
مونده بود تو بینیم -_- امشبم چون ماهی تازه داشتیم و واقعا بوی تخمیی داشت و حالم بدشد-_-
بقیه اصلا اذیت نمیشن و من فک میکنم خدا ب جا شامه ی انسان شامه ی سگ داده بهم :/
از ادم نباید چیزایی ک حتی به فکرش نمیرسه رو توقع داشتحالم از همه ی لیتمنا بهم میخورهحالم از اینکه مستقل نیستم بهم میخورهحالم از اینکه وابسته به مکانم و نمیتونم تو خونه درس بخونم بهم میخورهشاید اگه شخصیت بد میشدم مث تانوس میشدم:/ با اینکه از دکتر استرنج و تونی و ثور خیلی خوشم میادحالم از اینکه تصمیمای زود میگیرم بهش میخورهحالم از اینکه خانواده هنه اش مراعاتمو میکنن و واضح رو راست نمیگن خیلی چیزا رو بهم بهم میخورهحالم از اینکه دارم اینارو می
حالم کمی گرفته، خشم دارم از عین و چس کلاس‌هاش. چیا هربار و هربار میشینه واسه ما کلاس میذاره و باید بشینم و تماشا کنم و گوش بدم. امیدوارم کارشون درست نشه هیچ‌وقت حالا یا برن یا بمونن دیگه فرقی برام نداره.
حالم کمی گرفته، خواب س رو دیدم که باهاش در رابطه‌ام و دوسم داره ولی بهم خیانت می‌کنه و من رنج می‌برم و سکوت می‌کنم. خواب ش رو دیدم و مادرجون و گربه.
حالم کمی گرفته ولی باید امروز هرجور شده کار پایان‌نامه‌ام رو تموم کنم.
حالم کمی که چه عرض کن
امروز همه‌ش گریه کردم و تهدید کردم که اگر حالم رو خوب نکنی باهات قهر میشم ، موقع سجده اشک هام ریخت و گفتم میدونم که میبینی اگر کاری نکنی دیگه باهات حرف نمیزنم.چشمام درد داره ، میخوام بگم من همون دختر بچه ی سه ساله میشم باز، گریه میکنم، پا میکوبم رو زمین، خودم رو میکشم تا تو خوبم کنی.
امشب ازت دلخور میشم تا بیای و از دلم دربیاری...!منتظرم بیایی زود... 
منو نجات بده التماست میکنم ...
این حرفهارو توی دفترم نمیتونم بنویسم 
واصلا نمیخوام ناشکری کنم 
خودتم میدونی من چقد قدردان موهبت هات هستم 
ولی بیا و نجاتم بده از این هر روز فروریختن امید هام 
من نمیخوام این شکلی زندگی کنم 
نمیتونم این حرفارو به هیچ کسی تو این عالم بزنم 
منو نجات بده رفیق دیرینه 
منو نجات بده مهربونترین 
منو نجات بده خالق
منو نجاتم بده 
فقط تویی که اشکامو میبینی ، بغضمو میفهمی ؛ لرزش چونمو تو این نیمه شب حس میکنی فقط تویی 
نجا
حوصله ندارم. بی خیال تمام جزوه های پخش شده تو اتاق با میم میرویم یک کافه میشنیم.صدای بلبل،حوض آبی اما حالم خوب نمیشه ...از میم جدا میشم تو خیابان راه میرم ..حالم خوب نمیشه ..چایی نبات درست می کنم‌و پنجره را باز می کنم حالم خوب نمیشه ...دیگه هیچ وقت حالم خوب نمیشه ..دلم می خواهد برم کوه ،بام  شهر و بلند بلند گریه کنم.  از کوه اومدم پایین دیگه هیچی یادم نباشه ...دلم می خواهد تمام شم ...
مکالمه من با یکی از دوستام چند وقت پیش:
- پری باورت نمی شه چقدر حالم بده، همش حس گریه دارم
-الکی میگی
- نه به جان خودم! واقعا حالم خوب نیست
- خفه شو!
- بابا چرا منو جدی نمی گیری؟ به شرافتم قسم حالم بده!
- یعنی واقعنی؟!!... باورم نمی شه! من همیشه تو رو می دیدم می گفتم خوش به حال این دختره! کلا دایورته!(همراه با قاه قاه خنده!)
خلاصه این که بله دوستان! الحق که:
everyone you see is figting a battle you know nothing about!
همونقدر که دائما در کنار هم بودن زن و شوهر و به اصلاح "به هم چسبندگی" دائم و بی وقفه بده و ضرر داره، دوری زیاد هم بده. تا یه جایی دوری شوقِ وصال رو زیاد میکنه، اشتیاق آفرینه .. از یه جایی به بعد فرساینده، له کننده و کشنده ست. خیلی بده. بد . بد . بد. 
پ.ن: مشخصه چقدر له شدم یا بیشتر توضیح بدم؟ :)
پ.ن۲: خدا وصال و فراق تون رو پر برکت قرار بده . نمیدونم چجوری ولی ان شاء الله . باید یه چاره ای بیندیشم برا خودم. اینطوری فقط حالم بده. باید غمش رو تبدیل کنم به یه چ
متن آهنگ احسان خواجه امیری به نام بغض
Text Music Ehsan Khajeh Amiri - Boghz
ترانه سرا : روزبه بهمانی
 
♫♫♫
دست منو بگیر حالم جهنمه از حسه هر شبم هر چی بگم کمه
بغضم غرورمو یاری نمیکنه این گریه ها برام کاری نمیکنه
هر شب دلم دریایِ آتیشه از این بدتر مگه میشه
ادامه مطلب
این 1 هفته رو هم میذارم پای شروع تاثیرات سرترالین که با شدید شدن افسردگی همراهه، واقعا کاری از دستم برنمیاد واسه خوب کردن حالم. من که میتونستم به هزارتا موضوع فکر کنم و کارام رو پیش ببرم، الان رو یه دونه هم نمیتونم تمرکز کنم. مثلا اگه این هفته حالم خوب بود کجای دنیا رو میگرفتم که چون حالم بد بود نشده؟
حالم از مملکتم بهم میخوره!
حالم از مردم نفهم و احمق و دوروی مملکتم بهم میخوره!
حیف جوونایی که تو اون هواپیما زنده زنده سوختن و تیکه تیکه شدن ... اگه اون دنیا واقعا هست چجوری قراره جواب شماهارو بدن که پرپر شدین؟؟؟
خدایا خودت یه کاری کن دیگه بسه
تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود
هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود
دستِ بی‌اجازه‌ی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم
کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ زدن نبود
مادرم وطن! بگو کدام دیو، بچه‌هات را به مرزها فروخت 
مادرم وطن! بگو پدر نبود، آن که هرگز اهلِ این وطن نبود
پای حجله‌های خون، برادرم، پاش را فروخت، یک عصا خرید 
او بدونِ پا به جشنِ مرگ رفت، بس که هیچ پای‌بندِ تن نبود
توی واژه‌نامه جای جنگ،
هنوز دلتنگیِ قدم زدن با تو رو دادم. 
...
باور میکنی یا نه من عاشقتم اما من دیونتم
...
عکستو رو چشام میذاره 
...
به غیرِ یاد تو کنج دلم هیچی نمونددده 
....
هزار دفعه تنهام گذاشتی 
 
حس تو چیه حس من چیه 
 
چقدر دردآوره این رابطه یه طرفه. 
چقد عمرش کوتاه بود دوسِت دارم گفتنات 
یه روز شاملو میاد خونه می‌بینه آیدا هنوز نیومده و از اونجایى که اون موقع تلفن نبود براش یادداشت می‌ذاره: «ایدا من ساعت٦:٣٠ اومدم و الان٧:٣٠ه. تو هنوز نیومدى، تحمل خونه بدون تو سخته. میرم بیرون چرخى می‌زنم، امیدوارم برگشتم تو درو برام باز کنى، خونه بدون تو جهنمه!»
حالم را که می‌پرسد، خوب می‌شوم. اگر در حال سوختن در آتشی باشم، آتشم گلستان می‌شود. اگر در دل نهنگی باشم، نهنگ تفم می‌کند روی ساحل. اگر در حال بریدن سرم باشند، وحی می‌شود چاقو را زمین بگذارند و در آغوشم بکشند. حالم را که می‌پرسد پلاسکوی درونم تبدیل به پالادیوم می‌شود. خرابه‌های بمم تبدیل به چهلستون می‌شود. صدای نکره‌ام گوگوش می‌شود. ذوق می‌شوم. شوق می‌شوم. بچه‌ی شاد سرکوچه می‌شوم. بنز می‌شوم. پنه‌لوپه کروز می‌شوم. عزیز می‌شوم. 
اگه بخوام بگم حس و حالم خوبه دروغ گفتمحتی حال و هوای ماه رمضان هم منو نگرفتهیه جور حس سردی و بی خیالی نسبت به همه چیز پیدا کردم جاه طلبی ای تو خودم نمیبینمبه اینها اضافه کنید کابوس هایی که میبینمهمه اینها نشون میده حالم خوب نیست و نمیدونم چرانمیدونم دارم از کجا میخورم
در زمان هایی که حالم خوبه برای زمان هایی که حالم بده برنامه و دستورالعمل بنویسم. 
در زمانهایی که حالم بده بدون فکر کردن یا بهانه آوردن به کارهایی که قبلا نوشتم عمل کنم. 
کار دیگه ای هم که باید حتما انجام بدم، کار کردن مداومه 
کار دیگه ای اکه دیگه هرگز نباید انجام بدم، تنبلی، تن پروری، یکجا نشینی، وقت به بطالت گذروندن ، بی حالی، بی حوصلگی و غیره است. 
بهشت .....بهشت خونه ی شماست بابا ...وقتی در رو باز میکنم و میبینم روی مبل نشستی ....بهشت،دستای شماست بابا وقتی بغلم میکنی ...بهشت،آغوش امنته .....بهشت قربون صدقه هاته ‌...بهشت اشکاته وقتی از سامرا میگی ....بهشت شمایی بابا ...بقیش جهنمه ......+بابا یک ماه برای بازسازی حرم سامرا رفته بود ....
یه چیزی هست 
یکی ازش خوب استفاده میکنه یکی بد
این قانون این دنیاس در واقع با پیش فرض جهنم
چون بهشت اینطوری نیست
هرچی هست یا جهنمه یا شبیهشه
 
خیلی وقته باهاش حرف میزنم 
تفکرش و تعجباش از حرفای من 
خیلی نفرت انگیزه
جوابشو با ادب دادم بیشتر از اونی که میخواست بدونه بهش گفنم
وسطش بهش برخورده 
میگه نمیدونم چی بگم
شما پیش داوری کردی من یه سوال ساده پرسیدم 
بعدم پیاما تا اون سوالو پاک کرده 
اول خواستم بگم کل چتو بپاک ولی دیدم بی محلی خیلی دردش بیش
قشنگ حالم بده....
قشنگ حالم از این دنیا بهم می خوره....
قشنگ روی زخمهام نمک پاشیدن...
قشنگ نابودم کردند....
آخ که دلم چقدر قشنگ تنهایی می خواد
آخ که دلم چقدر قشنگ یه خواب ابدی می خواد...
اصلن قشنگ اوف اوف اوف......
التماس دعا....
قشنگ خیلی محتاجم به دعا.....
مثل حس اون مرد و زنِ هفتاد و خورده‌ای ساله که تمام عمرشونو کنار هم گذروندن و تمام کارای دنیا رو کردن و تمام حرفای دنیا رو زدن با هم. حالا دیگه فقط دست در دستِ هم می رن محله‌ی قدیمی. جایی که بچه‌هاشونو توش بزرگ کردن، مدرسه گذاشتن، دانشگاه فرستادن. می‌رن تو اون محله‌ی قدیمی و صاف می‌رن سروقتِ کریم سگ‌پز و سفارشِ دو تا ساندویچ مرغ و مغز می‌دن و مرد دستشو می‌کنه تو جیبشو چند تا اسکناس مچاله می‌آره بیرون و می‌ده دستِ کریم. زنم لبخندی می‌زنه و
✨ مناجات با امام زمان(عج) 
دستم بگیر، دلبرا ! شده ام بی تو،من "حقیر"
غفلت گرفته مرا، در بند دنیا....شدم "اسیر"

با هر دو دستِ پرُ گُنهم آمدم....گداییت!!
تا با هر دو دستِ خود بدهی به این "فقیر"

من سائلم ، نشانیِ درگاهِ تو کجاست؟
خواهم نشینم،به راهِ تو...نگاهم کنی "امیر"

آرام نمیشود،چه کنم؟ دل ، بیقرارِ توست
قدری برس، تو به حال و روزِ این"صغیر"

من...من...نه عزیزا...فقط تو مطرحی!
این، یک منِ ناچیز را از خودم "بگیر"

دارم به سر.....روز و شبم را هوایِ تو
من بد، ولی
▪ کاش میشد آدم ها رو مثل قالی تکوند ، اینقدری تکوند که گرد و غبار غم و خستگی و ناراحتی و سردرگمی از رو تنشون بلند شه بره هوا .
▪ میگن دوزخ بدتر از جهنمه میدونین چرا؟ چون تو دوزخ تکلیف آدما مشخص نیست ، دوزخ خود سردرگمی آدماست . میدونین تکلیف جهنمیا و بهشتیا معلومه ولی تکلیف دوزخیا؟! خدا داند..
اونقدر این مدت دروغ شنیدم 
ادما عوض شدن اطرافم 
اونقدر از اتفاقا مچاله شدم که حالم داره ازین جماعت و سروته همشون بهم میخوره 
واقعا حالم گرفته از دست همه 
حس میکنم باید برم یه جای دور خیلی خیلی دور انقدر دور که هیچ بشر دوپای بی مغزی نبینم 
حالم خوب نیست. حالم اصلا خوب نیست. فکر میکنم دوباره داره اتفاق میفته. این طوفانهای وحشتناک همه چیو با خودشون میبرن و چیزی جز آوار نمیمونه. انگار دوباره باید از صفر شروع کنمو بسازم چون هیچ چیز نیست هیچ چیز. همه چی خرابه است. همه ی اون شورو اشتیاق نابود شده. همه ی من. همه ی اون انگیزه ها ، تلاشها ، هدفها ... میخوام کار کنم اما نمیتونم هیچ کاری از دستم بر نمیاد حتی ساده ترینشون. چشمم لیز میخوره بین خطوط سرم درد میکنه و یهو تیر میکشه. از صبح بیدارمو هی
دیشب واقعا حالم خوب نبود. هنوزم حالم خوب نیست. نوشتن راجع بهش برای این نبود که بخوام مثلا خودمو نشون بدم یا ترحم کسیو جلب کنم. من فقط بی اندازه ناراحت بودم. دیگه اینجا هم نگم؟؟؟ اینجا که تمام زندگیم تو زیرو بمش هست؟ همیشه که همه چی خوب نیست. منم حالم همیشه خوب نیست. تازه تقصیر من نبود. هیچکس منو نمیفهمه :((( دلم میخواد دیگه تنها باشم اون حس مزخرف تنهایی بهتر از تو جمع بودنه :((( بگذریم. برم کار کنم. منو دور کنه از این فکرو خیالا. 
چونکه مستر شین فهمید من دقیقا 1 سال ازش بزرگترم
 
من میدونستم اون از من کوچیکتره ولی خودش نمیدونست ؛ که خب امشب فهمید
 
حالا هی بیان زر بزنن که سن فقط ی عدد عه... :(
 
چرا چیزی نمینویسم؟
چون حالم بده
حدود 1 ماهه دکتر نرفتم و دارو نخوردم
غمگینم
حالم خوب نیست ...
خسته و متنفر بودن از چیزی یا فردی در انگلیسی
sick (and tired) of someone or something.مثالز:I am sick of it.حالم ازش به هم میخوره/ ازش متنفرم.I'm sick of my life.از زندگی ام حالم به هم میخوره/ متنفرم.They are trying to wash your brain, I am sick of them.اونها دارند سعی میکنند که مغز ات رو شستشو بدهند، ازشون حالم به هم میخوره.Same old lies, same old bullshits, I am sick of watching TV.همون دروغهای همیشگی، همون مزخرفات همیشگی، حالم ازتماشای تلویزیون به هم میخوره.I am sick and tired of cleaning up after you.من از تمیز کردن پشت سر تو(اینکه تو کثیف
نمیدونم براتون پیش اومده یا نه ؟!
یه وقتایی هست که هیچ کجا احساس آرامش نمیکنم و اروم نمیگیرم 
دقیقا مثل الان 
هیچ مکان و شخصی نمیتونه منو آروم کنه حالم رو خوب کنه 
فکر میکردم دوری از خونه‌ای که بیشتر وقتم رو با پسر تنهایی اونجا سپری میکنم بتونه کلی حالم رو بهتر کنه
اما انگار نه! 
اصلا انگار که دنیا دیگه مال من نیست ...
هرکجا سینه زنت دستِ دعا بالا بُرد
مادرت با عجله دستِ عطا بالا برد
 
بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را
بر سرِ دوش، رسولِ دو سرا بالا برد
 
ما کجا ظرفیتِ عشقِ تو را داشته ایم؟!
نظر فاطمه، ظرفیتِ ما بالا بُرد
 
از روی خاک جدا کرد و حسینیه رساند
" ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد "
 
پشت در ماند رخت تا که خجالت نکشیم
دست لطفت همه جا شأن گدا بالا برد
 
رو به کعبه نزدم جز به تمنای خودت
نرخِ توحید مرا کرب و بلا‌ بالا برد
 
کم ندیدیم که بدکاره ی بی تقوا را...
شبها که خوندنم تمام میشه دوست دارم اینجا رو باز کنم و خطی بنویسم به یادگار اما برای بیان حس و حالم هر چه دنبال کلمه ها میگردم اونچه را که میخوام پیدا نمیکنم...
~سر سفره ی هفت سین با دلی شکسته خواستم حالم رو به احسن الحال تبدیل کنی و الحق که کم نگذاشتی...عزیز دلبند شیرینم،حال این روزهام رو تا ابد پایدار کن...الهی آمین!
احسان خواجه امیری – دست خالی
دانلود آهنگ دستِ خالی از احسان خواجه امیری
Ehsan KhajeAmiri- Daste Khali
خواننده: احسان خواجه امیری اسم آهنگ: دستِ خالی شعر: مهدی ایوبی تنظیم: هومن نامداری گیتار: فرشید ادهمی میکس: آرش پاکزاد عکس: سعید عبداللهی طراحی کاور: بهرنگ نامداری
ایندانلود این آهنگ از آی سانگز
---
کانال تلگرام : ♫@isongsir♫
[عکس 480×480]
مشاهده مطلب در کانال
اگه یکم حواسمون جمع باشه، هیچ وقت حالمون بد نمیشه.
هیچ اتفاقی اونقدر آشفتمون نمیکنه که غمبرک بزنیم،
 بگیم: اه ... من حالم بده ...چرا منو درک نمیکنید؟!:/
.
و من متاسفم برای خودم بابت همه روزایی که حالم بد بود.
شایدم اگه اون روزا رو تجربه نمی‌کردم، الان به این نمیرسیدم‌.
.
.
.
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار
حافظ
.
.
نمی دونم چرا این چند سال اخیر هر عید فطر استوکیومتری میخونم!:/
چرا چرا چرا
خسته شدم ازین سوال تکراری
اخه چیشد یهو
چرا اینجوری شد
چرا اینجوری میشه
+ رفیق من سنگ صبور شبهام
ب دیدنم بیا ک خیلی تنهام
+چرا امشب انقدر بداخلاق شدم یهو
حالم ک خوب بود
اون چیه ک ازارم میده یهو حالم اینجوری میشه
انگار ی کوه غم یهو ریخت رو دلم
ی خاور بی حوصلگی
چرا چرا چرا
خسته شدم ازین سوال تکراری
اخه چیشد یهو
چرا اینجوری شد
چرا اینجوری میشه
+ رفیق من سنگ صبور شبهام
ب دیدنم بیا ک خیلی تنهام
+چرا امشب انقدر بداخلاق شدم یهو
حالم ک خوب بود
اون چیه ک ازارم میده یهو حالم اینجوری میشه
انگار ی کوه غم یهو ریخت رو دلم
ی خاور بی حوصلگی
امروز حالم بد بود خیلی بد. شب قبل ح به من گفت دیگه پیام نده و زنگ نزن و من بهم ریختم، وسط روز پ و ر ن دیدم و خوابیدم بیدار شدم پیام داده بود، زنگ زدم و حالم بهتر شد. نمی دونم چرا اینقدر به این بچچه وابسته سدم! ده، آخه ۱۰ سال ازم کوچکتره ...
معتاد شدم به گوشی، باید درس بخونم و به زندگیم برسم اما جز به ح نمی تونم به هیچی فکر کنم. لعنت به من با این دلبستگی‌های پیاپی‌ام که با مرگم به پایان میرسه فقط . 
من تقاص چی رو دارم میدم؟ نمی فهمم چمه و چرا اینجور...
واقعا برات متاسفم... 
واقعا متاسفم.. 
چرا وجودت از روی زمین پاک نمیشه؟
چرا اینقد وجودت شیطانی شده؟
حالم بهم میخوره ازت.. حالم بهم میخوره ازت!
فقط کاش بشه زودتر خدا رو ملاقات کنی چیزاییکه لیاقتته نوش جونت بکنه
خواهش میکنم زودتر
دو روز است که بی حالم. شاید ااز اهل خانه وا گرفته باشم. سست شده ام و بی حالم. سازندگی ویژه نامه ای در مورد دکتر صدیقی ترتیب داده و مطالب عمدتا چکیده و مختصری از دوران زندگی سیاسی اجتماعی اش را آورده است. به نطرم در این مورد بخارا بهتر عمل کرده است که چند شماره پیشش مختص دکتر صدیقی بود. 
دو روز است که بی حالم. شاید از اهل خانه وا گرفته باشم. سست شده ام و بی حالم. سازندگی ویژه نامه ای در مورد دکتر صدیقی ترتیب داده و مطالب عمدتا چکیده و مختصری از دوران زندگی سیاسی اجتماعی اش را آورده است. به نظرم در این مورد بخارا بهتر عمل کرده است که چند شماره پیشش مختص دکتر صدیقی بود. 
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
هر وقت فکر میکنم خودم رو دستکاری کنم و میرم بین پزشک های جراحی بینی و زاویه سازی صورت و پیکرتراشی و .... دنبال بهترین دکتر و زودترین وقت میگردم میفهمم حالم بده و از خودم خسته ام؛ گاها یک وقت مشاوره حالم رو بهتر میکرد اما این بار از صرافت نیفتادم. میخوام بگم این تغییرات لزوما نشان دهنده ی حال خوب نیست.
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب عاشورا محرم ۹۸
هرکجا سینه زنت دستِ دعا بالا بُرد
مادرت با عجله دستِ عطا بالا برد
 
بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را
بر سرِ دوش، رسولِ دو سرا بالا برد
 
ما کجا ظرفیتِ عشقِ تو را داشته ایم؟!
نظر فاطمه، ظرفیتِ ما بالا بُرد
 
از روی خاک جدا کرد و حسینیه رساند
" ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد "
 
پشت در ماند رخت تا که خجالت نکشیم
دست لطفت همه جا شأن گدا بالا برد
 
رو به کعبه نزدم جز به تمنای خودت
نرخِ توحید
حال روحیم داغونه. یه کوه از نفرت و بغضم
حالم از همه کس بهم میخوره
و سریع به گریه میفتم
و جایی رو ندارم که برم
و احساس تنهایی باهامه
و احساس پوچی
و احساس بی لیاقتی
نمیتونم پول آنچنانی دربیارم
(کمی دارم درمیارم البته)
و چی؟
و حس میکنم پروداکتیو نیستم 
و همه اینا باعث میشه با کوچکترین جرقه ای به گریه بیفتم....
واقعا راهی هست من از این خونه برم؟؟؟
اقا حالم گرفتست :( کتابمو تموم نکردم خورده تو حالم که نتونستم. خب تقصیر من چیه مطالبش زیاده یعنی ادم کند میخونتش. دستم به کار نمیره. اومدم رو تخت یه ذره بخوابم یه خورده هم به این فکر کنم اگه از الان تا دوازده شب کار کنم کلی از کتابو پیش بردم و به خودم دلداری میدم که میتونم از پسش بر بیام. خب عجله ای نیست ولی من میخواستم قبل از خرداد تمومش کنم و خیلی دیگه طولانی شده بود خوندنش. 
آرم پخشِ زنده، زیرِ لوگوی شبکه یکِ سیما.
روز- خارجی- راهپیماییِ معترضانِ آشوب‌نَگَر به راهپیماییِ معترضانِ آشوب‌،گر
توضیح : مدیوم کلوزآپ (M.CU) (یعنی یه چیزی شبیه قابِ بالا) از مردی که فرزندش را در آغوش گرفته؛ فرزند در خوابْ هفت پادشاه را میبینید و خروپف میکند و هر از گاهی از بینی‌اَش یک حُباب بیرون می‌آید و میترکد. میکروفن رو به پدرِ آن فرزندی که در خوابْ، طاغوتیان را میبیند، و حبابهایشان را میترکاند، از سمتِ چپِ کادر وارد میشود.
صدای گزارش
حدود یک ماه قبل بود که به خودم قول دادم به بی قراری هام غلبه کنم، سخت بود اما تونستم.
حالا چند روزی هست که قول دادم به بی حوصلگی هام غلبه کنم، امیدوارم بتونم.
شما که غریبه نیستید، حالم حال پیرزنی بود که همه ی کارهاش رو به امید مرگ انجام میداد و منتظر تموم شدن پیمانه اش بود.
میخوام حالم حال یه جوون بشه....
چرا این رو می نویسم؟ چون ثبت بشن که هروقت کم آوردم یاد این روزام بیفتم.
خودمو مشغول کردم تا مهر بشه، کلی نقشه دارم که امیدوارم خوب پیش برن.
شما چ
مکالمه من با یکی از دوستام چند وقت پیش:
- پری باورت نمی شه چقدر حالم بده، همش حس گریه دارم
-الکی میگی
- نه به جان خودم! واقعا حالم خوب نیست
- خفه شو!
- بابا چرا منو جدی نمی گیری؟ به شرافتم قسم حالم بده!
- یعنی واقعنی؟!!... باورم نمی شه! من همیشه تو رو می دیدم می گفتم خوش به حال این دختره! کلا دایورته!(همراه با قاه قاه خنده!)
خلاصه این که بله دوستان! الحق که:
everyone you see is figting a battle you know nothing about!
درباره اینکه همه چی اونشب با شنیدن یه جمله و یه حرف و بعدش کلی بحث و اخم فروریخت و تموم شد مطمئنم ولی درباره بعدش و اینده ش و بعدش و بعدترش اصلا مطمین نیستمچون افکارم جسته گریخته ان لحظه ای ان محو ان کمرنگ ان...هنوز موندم بین بد و بدتر و رفتن و موندن یجورایی رو محاسبات ریاضی زندگی نمیکنم زندگیم بستگی ب حالم داره حالم میراند انچه را ک رواست...
انار بود، انار سرخِ خندان، کسی نمی‌دانست درونش چه خبرهاست، پر از دانه های کوچک و سفید و صورتیِ ترش یا دانه های درشتِ قرمزِ شیرین؟
پوسته اش که شکاف برداشت دیدمش، پوسته اش به این زودی ها شکاف بر نمی‌داشت و من از معدود آدم هایی بودم که می‌توانستم از کنار آن شکاف دانه های دلش را ببینم، هنوز هم نمی‌دانم خودش می‌خواست مرا تا پایِ آن شکاف بکشد یا خودم پیدایش کردم. 
رو کردم و آسمان و گفتم خدایا بسپاریدش به من! گفتند نمی‌توانی. گفتم بسپارید. گفتند
 
✨﷽✨
درمسیر کربلا بودم که ...
✍علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دا
* دیدم همیشه هر پستی که میذارم یک غم و اندوه و گلایه‌ای توش هس، شرمم اومد که الان که حالم خوبه پست نذارم؛)
* همین دیگه.. حالم خوبه:))
* به یکی از چیزای کوچیکی که خیلی وقت بود میخواستم رسیدم. حالم خیلی خوب شد چون با تمام کوچیکیش،
انقد حسو حال خوب داشت که تونست همه‌ی حال بدی رو که طی 8 ساعت گذشته گریبان‌گیرم شده بود و هیچجوره دست از سرم برنمیداشت رو بشوره ببره:))
* البته که قسمتیش رو مدیون داداشمم که استارتشو برام زد و بعد ازون همونی که این کار کوچیک ا
سلام ؛ امیدوارم حالِ خوبی داشته باشید!
[شاعری خسته ام از دستِ تو بیمار منم
راویِ چشمِ تو در این همه اشعار ، منم]
ما با خانواده، دوستان و عزیزان مون و بیشترِ افرادی که دیدار میکنیم ، دست میدیم...، حالا ممکنه این دست دادن برای نشون دادن علاقه و احترام باشه یا به طور فرمالیته باشه...
تو همین چند ثانیه دست دادن، علاوه بر احساسات و امواجی که رد و بدل میشه، به طور فیزیکی هم انتقالاتی هست...، دست های ما مثل یه وسیله ی نقلیه برای میلیون ها موجود زنده و غیر
  داشتم رمان ((جای خالی سلوچ )) رو می خوندم. و چند روز بعد هم یه رمان از مارکز. 
  اما من وقتی به خودم حق دادم که موقع خوندن رمان دولت آبادی بهش ایراد وارد کنم اما موقع خوندن مارکز فقط به به و چه چه حالم بهم خورد.
  من حالم از این غرب زدگی خودم به هم خورد!
ترجیح می دهم ببینم که امروز زیاد رنج میکشی تا این که مابقی زندگی ات همیشه کمی رنج بکشی.بعضی موقع ها وقتی میگم "حالم خوبه." دلم یکی رو میخواد که بهم نگاه کنه و بگه "می دونم که نیستی."چرا وقتی مثل خودتون باهاتون برخورد میکنن، بهتون برمیخوره؟!از خودتون بدتون میاد؟!در اسیب زدن پیش دستی میکردم تا بعد ها به خاطر اسیب های احتمالی که از ادم ها خواهم دید خودم را سرزنش نکنم. |اطاق خودکشی|
دانلود آهنگ خدا حالم بده مه نونی چمه میلاد صالحی کامل
[ دانلود آهنگ با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ + متن آهنگ و پخش آنلاین موزیک ]
خدا حالم بده مه نونی چمه یار کرده ولوم سر تا پام غمه
 
متن آهنگ خدا حالم بده میلاد صالحی
 
گلمه بیاریتون نالیت وابیم جداخیش قومل نیلن ایما وابیم و یارخدا مه نیشنفی ای درد دلومبگیت یارم بیا نالیت سر وه سروم
خدا حالم بده مه نونی چمهیار کرده ولوم سر تا پام غمهخدایا تو چته مه بی مو بدییه تیر ناحقی مه قلب مو زدی
زخمم کاری هی تیر ایک
مامان می‌گه: ببینیم امشب می‌تونیم بریم نمایشگاه قرآن یا نه.
فائزه می‌گه: رفتیم اونجا برام چادر می‌خری؟
می‌خوام بلند بگم: آخه تو که حتی روسری هم نمی‌پوشی!
اما نمی‌گم. بی‌خیال، به من چه اصلا؟ بذار حداقل یکی از دختراشون شبیه اونی باشه که دوست داشتن. بذار حداقل اون ناامیدشون نکنه. 
همیشه هر شب جمعه به سینه غم دارم
حرارتی است قدیمی که در دلم دارم
اگرچه دستِ تهی دارم و گدا طبعم
دلِ شکسته ی خود را که دستِ کم دارم
میان نامه ی من خالی است از خوبی
گناه و جرم و خطا را همه رقم دارم
مرا به حُرمتِ موسی الرضاست می بخشید
خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم
به امرِ حضرت سلطان، حسین می گویم
به لطف فاطمه ارباب محترم دارم
حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد
مرا ببخش، فقط اشک تازه دم دارم
نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد
دلم خوش است میان دلم حرم دا
محبت ها و ارادت ها و تحویل گرفتنهایی که به خاطر امنیت شغلی و منافع شخصی هست حالم رو بهم میزنه...
چطور بعضی دخترها و پسرهایی که به خاطر زیبایی شون یا موقعیت اجتماعی شون یا موقعیت اقتصادیشون یا هر چیزی که باید توی این دنیا گذاشت و رفت بهشون محبت میکنن، اون محبت و توجه رو جدی میگیرن...
چطور بالا نمیارن؟!!!
حالم از بعضی از توجه ها بهم میخوره...
 
سلام
اول از همه بگو اونشبی ک حالت بد بود کی ارومت کرد و حالت خوب شد؟؟؟؟
بیخود کردی با کسی جز من حالت خوب بشه خخ جاویدغیرتی میشود
حالم خیلی افتضاحه...دیشب ب معنای واقعی درک کردم اونشبایی ک میگفتی اینقدر گریه میکنم ک بالشت خیس میشه..دیشب ب خودکشی فکر کردم
البته چندین روزه ک فکر میکنم
حتی لب پنجره میرم و بیرون رو نگاه میکنم و بعد از پریدنم رو تصور میکنم
خانوادم ولم کردن
خودم تنهام
شب و روزهام تنهام
بعد از شب یلدا دنبال جداشدنم
خیلی حالم‌بده
هیچکس

من حالم خوبه...
ولی تو باید بری...! :(:
.
خیلی وقتا خیلی چیزارو نمیشه بیان کرد...
یه طوری که انگار هیچ واژه ای نمیتونه حسشو لمس کنه...
حسی ک الان دارم... نمیدونم...
مثلا فرض کن یه چیزی رو خیلی دوس داشته باشی... بهت آرامش بده... باهاش زندگی کنی... ولی مال تو نباشه!!
تا میام آرامشو بغل بگیرم و لمسش کنم، میبینن آغوشم خالیه و آرامشه دود شده رفته هوا!!
هوا که ابریه... من به غم انگیز ترین حالت ممکن شادم...!!
حتی اگه همه ی وجودم با همه ی وجودش سرم داد بزنه ک این شادی ما
نمی‌دانم که دیشبِ من چه‌قدرش خودِ برآمده‌ی من بود و چه‌قدرش جلوه‌‌نماییِ دوزخ.
در این سه بار دوبارش منجر به ژستی اصیل و نهایی شد. (اصیل؟)
~
بارِ اول: ژستِ مواجهه با مرکز و کنترلِ جزئیات در بسط و قبضِ دایره.
مشاهدات‌ام را از حضور در آن الگو در قطعه‌ای به اسمِ «طواف» نوشته‌ام.
~
بارِ دوم:
~
بارِ سوم: شیطان. من از کالبدِ خودم کش می‌آمدم و عقب می‌رفتم اما ردِ کش‌آمدن‌ام پیدا بود. (شبیهِ وقت‌هایی که ویندوزِ XP  هنگ می‌کند.) و در پشتِ من، نسخه‌ای
 
1
غمگینم،
مثل آدمی که دو سه روزه شارژ گوشیش تموم نشده..
 
2
از دیروز صبح حالم خوب نبود،ناهار با اون وضع و حالت تهوع ترجیح داد نون وماست بخورم دانشگاه
ولی انقدر حالم بد بود که بعدش خوابم نبرد و زدم بیرون درمانگاه گفت قرص ازاد نداریم:|
بعد اموزشگاه یه دمنوش بابونه بهم دادن،بین دوتا کلاسم رفتم داروخونه،گفتم فقط یه قرص بده من به آخرشب برسم
اخرش اومدم خونه و بعد رفتن مهمونا ساعت11 رفتم بیمارستان..تب 39درجه آانفلوانزا:|
 
3
میشه دعا کنید مشکلمون حل شه
مسلما از الان تا یک هفته یه تریلی پست و مطلب در مورد دستِ بیقرار در فضای مجازی خواهید خوند.
فقط کوتاه بگم موضوع امشبِ سریالِ پایتخت، من رو برد به 25 سال پیش، و یکی از به یاد موندنیترین نقشهای بازیگری که در دوران کودکی دیدم. سال 1371 و فیلم "مجسمه" با بازی فوق العادۀ امین تارخ. با محوریت همین موضوع دست بیقرار. آقای تارخ اگر سال 1370 در فیلمِ مادر علی حاتمی کنار یه دوجین بازیگر سوپرستارۀ دیگه درخشید، سال 71، خودش تک ستارۀ فیلم مجسمه بود. فیلمی که صحنۀ آ
 یکبار با روح‌الله حرف میزدیم. میون حرف هامون گفتم: من که می‌دونم جهنمی هستم. ما که جامون آخر جهنمه. یکدفعه چهره روح‌الله عوض شد. اخم هایش در هم رفت و ازم رو برگردوند! چند ساعتی با من حرف نزد. خیلی از دستم عصبانی شده بود. انگار به بخشندگی خدا توهین کرده بودم و به او برخورده بود بعد از کلی منت کشی برای آشتی کردن بهم گفت: دیگه هیچوقت این‌ حرف رو نزن. خدا خیلی بخشنده است خیلی...
راوی همسرشهید روح‌الله قربانی @zakhmiyan_eshgh 
میدونی بعضی وقتا حالم ازت بهم میخورهاز اینکه بشینم جلوت حرف بزنیم از اینکه نگات کنم. رومو برمیگردونم نبینمتبغضم ترکید جلوی مامور پارک. وقتی گفت روی چمن ها نشینید، وایسادم جلوش با بغض و گریه ای که نمیشد جلوشو بگیرم بهش
گفتم یکساعته دنبال جا پارکیم حالا نمیخام رو سنگ بشینم چون باسنم درد میگیره میتونی بیا با برانکارد ببرمنگام کرد بامکث و اروم گفت باشه بشین. رفتاگر اخلاقت زبونت بهتر از این میبود؛چقدر همه چیز فرق میکرد.
‎مدتی است خود را به آن راه زده ام
‎میخواهم ندیده و نشنیده بگیرم تمام این دلشوره ها و دلواپسی ها را
‎نه این که این ها آرامم کند... نه هرگز!
‎اما دیگر کاری از دستم بر نمی آید
‎چه کنم که این نادیده گرفتن ها هم مرهم نشد که هیچ، شد نمک روی زخم
‎با خود قهر و خود را رها کرده ام 
‎از خودم خسته شدم، همچون کسی که تمام راه ها را رفته درها را کوبیده
‎اما دستش همچنان خالی ست
‎خدایا، من اینجا و تو آنجا
‎کجای کار من پیش تو لنگ میزند؟
‎این فاصله را کم کن... دل
فکر کنم اولین آرزوم ،آرامشه ، در کنارشون...
وقتی ارامش نیست ، اگه یه روز نباشن؟ حتی باااینکه بدم میاد ازش ، چی میشه زندگی؟!
عمیقا نگرانم ، نگرانم بدبختی ها بیشتر شه ، چه بیچاره ایم ما نه،؟!
خدایا اگه دقت کنی ، یه دلخوشی کوچیک هم ندادی میدونی؟!
بیچاره تر از بیچاره میکنی و هی ناشکری کنیم بیچاره تر میشیم ، خدایا چی بگم بهت؟!
چرا اینطوری میکنی باهامون؟!
چرا میخوای بدبخت ترم کنی؟
من میدونم اتفاقای بد دارن نزدیک میشن...
از همچی بدم میاد خدا ، به هیچی اع
تا همین دو دقیقه ی پیش وقتی پیام هاتونو میخوندم میخواستم بیام بگم بابا چه خبرتوووونه؟! من حالم خوبه خوبه و اوکیم.نه این که الان حالم بد باشه ولی یجورایی متوجه شدم چی میشه که اینقدر بد میشه.
بله آقای علوی، اگر یک نفر ۵ سال مثل سگ جلوی خونه ش با آدم رفتار کنه و بیاد  بگه که برام عزیز ترین دختر روی زمین هستی و این انگیزه ی زندگی اون آدم باشه ؛ بگه که تو دخترمی و فلان فلان و تو بعد بفهمی بله تو فقط در حد سگ ایشون بودی که میاد دست میکشه رو سرت نه بیشتر
سه شنبه حالم بد بود.  در واقع حالم خیلی بد بود. در واقع حالم خیلی خیلی خیلی بد بود. چرا؟ به خاطر یک اتفاق کوچکی که دوشنبه افتاده بود. و من اینطوری ام دیگر! بعد از یک اتفاق بد کوچک، اتفاقهای بد دیگری را می اندازانم. تا حال بد تثبیت شود و بهانه ای شود برای ناامید بودن، دلخور بودن، بدبخت بودن و در نتیجه نشستن در انتظار اتمام که راحتتر از هر کار دیگری است. صبح که رفتم مدرسه هوا به شکل غیرمنصفانه ای دلربا شده بود و هیچ با حال دل من هماهنگ نبود. درس نخوا
خب من همچنان در حال خوندن هستم صفحه ی ۴۴۱. دیگه گفتم یه استراحتی به مغز بیچارم بدم. احتمالا تا صبح بیدارم. نه عین دیشبا امشب واقعا بیدار میمونم. چقدر خوبه این روزا حالم اینقدر خوبه اختیار خودمو دارم بزور خوابم نمیبره میتونم بیدار بشم چی بود قبلا همش خواب بودم نمیتونستم بیدارشم. چقدر خوبه داروها اثر دارن و من حالم بهتره. پارسال قبل از دکتر رفتنم خیلی حالم بد بود. خیلی اصلا الان که فکر میکنم باورم نمیشه اون روزارو پشت سر گذاشتمو الان اینجام کاش
میخوام خیلی رها بنویسممیخوام اینجا حداقل بشه حیاط خلوتممیخوام خیلی راحت بگم که:حالم بد میشه بخوام روزی ده بار به یه نامحرم پیام بدمحالم بد میشه یعنی واقعا بهم میریزم ها، نه فقط یه حس بداصلا جسم و روحم کلافه میشهولو اون آدم مسئول مقابلم باشه که اهل رعایت و باتقواست و متاهلهاصلا چه ربطی داره؟نامحرم نامحرمه... حالم بد میشه بیش از چندتا پیام در روز بدم...حتی معده ام بهم میریزه...! یه حالی شبیه انباشته شدن خیلی زیاد عناصر بی ارزش در درونم....حالم رو
اوقاتی هست که دلم جوری میگیرد و حالم آنگونه دگرگون میشود که دیگر زمام از دست خارج میشود.. نمیدانم به چه کسی رو بزنم، با چه کسی صحبت بکنم، خجالت میکشم، نمیخواهم باعث ملال کسی بشوم، بیش از این زحمت و بار کسی باشم.. حالم بهم میخورد، بهم میخورد زمینم تار میشود آسمانم و از دست میرود زمان... حتی الا بذکرالله هم انگار افاقه نمیکند... کاش صاحب نفسی بود به او رو میزدم، نمیدانم شاید یکی از شما که از سر اتفاق هم میخوانید یا دنبال میکنید هم دعایتان بگیرد.. خد
بی رنگ باید نقشی از فردا کشید و رفت
با دستِ خشکی طرحی از دریا کشید و رفت
باید حصارِ فرضی دل شُست با عبور
بر حرف های خالیِ دل پا کشید و رفت
تا کی گلوی واژه را باید گرفت و گفت:
سرخوش کسی که دست از آوا کشید و رفت؟
رفت آن که چندی بی تفاوت در خیال ماند
ماند آن که از خود صورتی زیبا کشید و رفت
باید چو ابر ، از دلِ دریا گرفت آب 
دستِ نوازش روی هر صحرا کشید و رفت
 
«ناصر تهمک»
ده دقیقه ی دیگه اینترنتم غیر فعال میشه منتظر بودم تا حالم خوب شه و بعدش بیام از دانشگاه تهران بنویسم ولی نشد فکر میکردم خیلی انگیزه میگیرم و وقتی برمیگردم بیشتر از قبل درس میخونم اما این روزها نود درصد کلاسارو شرکت نکردم و توخونه ام فقط میخوابم تا حتی انگیزه ندارم تا یه تست بزنم و نمیدونم باید چیکار کنم تا حالم بهتر شه همه راه هارو رفتم و هیچ کدومشون فایده نداشته 
شما راهی ندارین؟ توصیه ای چیزی؟ چون با این وضعیت بی انگیزگی و بی امیدی مفرطی ک
ظهر ها که میشه از ساعت حدود یازده تا دو و نیم سه خیلی حالم بد میشه ..یک هجمه ای از ترس و تشویش و اظطراب بهم رو میاره که واقعا حالمو بهم میزنه این وضعیت .. ولی چاره ای نیست.. و من باید مدارا کنم با این موضوع.. الان که ساعت سه شده حالم بهتره و دنبال راهکارم برای بهتر شدن وضعیتم..فک کنم اگه بنشینم وویس ها مو کامل کنم و بره کنار استرسم کمتر بشه.. در مورد اینکه فکر اون دختره «ز» عوضی و دوست بدتر از خودش که حجم ترس و اظطراب رو هر سری با فکر کردن بهشون متحمل م
بسم الله المدبّر
انگار خدا یکی رو نشونده اون بالا، کلی دل چیده جلوش. بعد بهش گفته ببین دو تا دل از اینجا ورمیداری، به هم دیگه گره میزنی و میذاری کنار...
بعد بغل دستِ فرشته گره زن، یه فرشته دیگه هم نشونده و بهش گفته قبل از اینکه گرهِ دلا از هم باشه، محکمشون کن...
ادامه مطلب
باید الان بگم به قدری حالم بده که میخوام بزنم زیر گریه..
کی میفهمه وحشتناک ترین قسمت زندگیِ یه دختریو که قرصِ ضد افسردگی میخوره؟
خودمم نمیفهمم دلیل این حسِ بد رو...
متنفرم از این نوسانی بودن حالم...
حتی یه دقیقه هم نمیتونم روی کارم تمرکز کنم.
+واسم دعا کنید لطفا
+عنوان از نگار لطفی
قدر سلامتیو الان میفهمم،، خیلی حال بدی داشتم امروز، نمیدونم چرا
اینقدر تحمل می کنم دردامو... وقتیم حرف دکتر میشه روحیه مو میبازم ولی
وقتیم میرم دیگه ترجیح میدم باهاشون همراهی کنم تا زودتر حالم خوب بشه...
فقط خدا کنه دیگه اینجوری نشم. طفلک علی وقتی زنگ زد فهمید حالم بده اومد
پیشم تا وقتیکه خیالش ازم راحت شد. بااینحال دلش میخواست امشب پیشم باشه
ولی فهمید تنهایی راحتترم فقط پیشونیمو بوسید رفت گفت از حالت بی خبرم
نذار. جلو خانواده ! ولی خوشحال
هیچ کس اشکی برای ما نریخت....هرک باما بود از ما گریخت... چند روز روزی ست ک حالم دیدنی ست...حال من از این و آن پرسیدنی ست... گاه بر روی زمین زل میزنم...گاه بر حافظ تفال میزنم... حافظ دیوانه فالم را گرفت...یک غزل آمد ک حالم را گرفت... ما ز یاران چشم یاری داشتیم...خود غلط بود آنچه میپنداشتیم...
متن آهنگ بابا ولم کن عرفان جیدال و ایمانمون
آتیشم تنده بد، مث جهنمه ردیف اول کنسرتم
بگ توو بگ پشت هم ، به زندگی نمیدم من فرجه اصلا
ببین چجوری رسیدیم ما کفو تا سقف
هر جای این کره خاکی بری ردّمون هست
همه جا ، میکشن برا ما صف
تورنتو بوداپست ، استکهلم
حالا خودت بهم بگو خودت
کی خداست؟ دآشت
تو که سیخی ما به اینکه بدیم چیو بازتاب
ادامه مطلب
امروز آخرین روز از برج زیبایم، آبان ماه بود
و من در سگ اخلاق ترین حالت ممکن خودم بودم
پاچه‌ی همه‌رو از دم گرفتم
حوصله‌ی خودمم نداشتم
نمیدونم چرا
واسه اینکه آخر آبان شده یا شایدم تو دوره باشم
ولی نه، دوره که نمیشه. اصن در توانم نیست
ولی حالم خوب نیست
دلم پر میکشه واسه اینکه یه بار دیگه ببینمش
اینم که شد دیالوگ فیلم
ولی به هرحال
من حالم بده
خوب نیستم
دلم تنگ شده
تنگ میشه
واسه آبان
واسه زندگیم
واسه ماه قشنگم
کاش یه جایی داشتم برم یه دل سیر
یه دل
متن اهنگ علی یاسینی به نام ماه قشنگم
دل من ضربه دیدست پره وصله پینست تو واسش یه تکیه گاه نابیتو خود نوری مث مهتابی وقتی تاریکه همه جا تو فقط میتابیآره تو میتابی هم دوست دارم هم تویی دلیل بی خوابیواسه آتیش دلم غیر خودت نیست آبی فکر پروازم تو واسم شکل یه پرتابی الماسی کمیابیدلیل این دل تنگمی تو اونی که واسش میجنگمی تو میدونی ماه قشنگمی تودلیل این دل تنگمی تو اونی که واسش میجنگمی تو میدونی ماه قشنگمی توتو نباشی سرد میشم دور میشم از همه بی تو این
ظهر 12 گفتم بشینم فیلم ببینم... تخیلی بود خوب بود
طرفای 12 و ربع تلفنم زنگید اولیا بود گفت میخوام کلاس آنلاین تو بیام
گفتم من الان فیلم آموزشی میفرستم... برای ورود دوتا کد میدم طبق اون وارد بشید
ساعت 13:25 دقیقه تازه متوجه شدم حاج خانم کپی کردن پیام در واتساپ بلد نیست زورشم میاد بگه... دوباره توضیح که چجوری پیام کپی کن ده دقیقه پیش تونست متصل شه
به شدت خسته شدم احساس میکنم با سه تا دانش آموز دیر آموز پشت هم کلاس داشتم.... حالم خیلی بد
حاکمان درست می‌گویند جوان‌هایی که نمی‌توانند یک زندگی را اداره کنند چگونه می‌توانند در مورد بی‌لیاقتی ایشان برای اداره‌ی کشور نظر بدهند؟ وقتی حالم خوش نیست حالم را نپرس، منتظر خیلی ممنون خوبم نباش، گمان نکن بابت آن همه دزدیدن‌های نگاهم قادر به اعتراف گرفتن از زبانم باشی. دارم به چیزهای خوب فکر می‌کنم تا اگر پرسیده باشی به چه چیز فکر می‌کنی دروغ نگفته باشم، ببین در این عصر بی‌پولی سر خودم را تا کجا با گول سرگرم می‌کنم. با این حال بدم
صد متر جلو تر یه خانمى کنار خیابون ایستاده بود. راننده ى تاکسى بوق زد و خانم رو سوار کرد. چند ثانیه گذشت... راننده تاکسى: چقدر رنگِ رژتون قشنگه!! خانم مسافر: ممنون. راننده تاکسى: لباتون رو برجسته کرده! خانم مسافر سایه بون جلوىِ صندلى راننده رو داد پایینُ لباشو رو به آینه غنچه کرد. خانم مسافر: واقعاً؟؟! راننده تاکسى خندید با دستِ راست دستِ چپِ خانم مسافر رو گرفتُ نگاه کرد. راننده تاکسى: با رنگِ لاکتون سِت کردین؟! واقعاً که با سلیقه این تبریک میگم! خ
شده تا حالا چهره کسی، یک رنگی، رنگ چراغی، دکور استودیو یکی از برنامه ها، صدای یک خواننده، شمارو ببره به یک جاهای خوب؟!
 
خواننده توی استودیو، دکور استودیو و حال و هوای الانم، منو میییبره به اون روزهای قشنگی که داشتم.
 
الان که درست یادم میاد، همون زمان هم حال جسمی سالمی نداشتم...
یادمه توی اوج شیطنت های بچگی یهو حالم بد میشد. 
 
 
خدایا هدفت از آفریدن من چی بوده:)))))
 
شاید باورتون نشه، ولی تا چند دقیقه پیش حالم عالی بود و الان دوباره حالت تهوع گ
جواب کامنتم نوشته بود دلم تنگ شده برات، دلم میخواست بغلش کنم، دلم میخواست باهاش حرف بزنم در حالی که حرفی نداشتم، دلم میخواست دوباره خنده هاشو ببینم، دلم میخواست بهش بگم برام ارزشش مثله خواهره، دلم میخواست بهش بگم من از همه ی دوستای فراوونت بیشتر پشتتم، بیشتر می خوام مواظبت باشم، بیشتر می خوام ناراحت نباشی هیچوقت،بیشتر درکت میکنم، دلم میخواست باهام حرف بزنه، چت کنه، همون طوری که با دوستای دیگش چت میکنه، از هرچی دلش خواست باهام حرف بزنه و م
نذار کاری کنه وقتی نباشه احساس پوچی کنی،
اونقدر بهش وابسته نشو که اگه رفت
هر روز و هر ساعت از خودت بپرسی
مگه من چی کم داشتم؟
آخه مگه من کافی نبودم براش؟
دستِ دلتونو واسه کسی که دوستش دارید رو نکنید آدما بی رحمن ...
مشاهده مطلب در کانال
دید وبازدید عید و سری زدیم به یکی از سادات محل
از باب خودشیرینی و محکم کردن پیوند میگم:
سید و شیخ شاخه های یه ریشه اند یه جورایی فامیلیم ها!
سید میخنده
داداشم میگم البته زحمتش مال ما شیخاست آقایی ش مال سادات!!
میگه خدارو شکر کنین چارشنبه نیست
رفقا از باب مزاح بهم میگن: سد چارشنبه
با خنده میگم حالا یکی از چهارشنبه هاتونو تعریف میکنین که حساب کار دستمون بیاد؟!
خاطره ای از جوونیاش تعریف کرد
گفتم: میگن هرروزتون نوروز باد، با این حساب ما عوام هر روز
#میگه حالم خوب نیست 
میگه صدام در نمیاد 
یاد اون روزایی افتادم که آنفلانزا گرفته بود 
دوره درمان طولانیش 
روزای سختی که گذروندم 
میخواستم باهاش حرف بزنم که حالم بهتر بشه 
که این دلتنگی لامصب کمتر بشه 
یه نگرانی عمیق بهش اضافش شد 
#واسش یه متن طولانی تبریک عید میفرستم 
از بودن این دو سالش میگم 
جواب متن طولانیم میشه که
منم خوشحالم که هستی :)
کل حرفامو خلاصه کرده بود تو سه کلمه 
#خدایا خدایا خدایا 
مراقبش باش 
لطفا لطفا لطفا 
سلامتیشو ازت میخ
کسی آهنگ عاشقانه تحصیلی نداره؟ درمورد شکست درسی مثلا... !
 
 
پ. ن. اول: می‌دونم هنوز فعالیتی نکردم که کسی از اینجا با خبر بشه و الان اینو ببینه، ولی خب، خواستم یه جایی اعلام کنم که یکی از بدترین آزمون‌های عمرم رو دادم، حالم رو هم حسابی داغون کرد، البته شاید چون حالم داغون بود خراب کردم، درهرصورت فکر می‌کردم قراره برم بترکونم. هیچی اصلا، تا دوهفته بعد خدا بزرگه، بریم برای بعدیش.
پ.ن. آخر. می‌ترسم کسی رو دنبال کنم، احساس می‌کنم باید یه مدت این
خیلی خیلی هفتۀ مزخرفی بود...فقط خدا کنه هفتۀ بعد یذره بهتر باشه @_@دهنم سرویس شد این هفته / توروخدا این هفته بهتر باشه...همش خواب / کنار بخاری / گرم و نرم / زیر پتوی ضخیم / دیگه خودمم بخاری شدم / داغ کردم /دارم میترکم اینقدر خوابیدم بسه دیگه / فقط یذره اراده میخواد (نداریم تموم شده،ته کشیده) / شبتونم بخیر...
پ.ن: تیتر کامل:حالم بده مثل موقعی که یه عمر زندگی رو تایپ کردی بعد که سرتو میاری بالا میبینی زبان کیبورد اشتباه بوده و چرت و پرت نوشتی -_-
بهار رسیده و من، نمی دانم چرا امسال بر عکسِ هر سالِ دیگری دوست دارم زندگی را آرام آرام طی کنم. کارها را به دستِ کاردان بسپارم و گاهی فقط به تماشا بنشینم و حظ ببرم از لحظه لحظه ی مادر بودنم.
اسم دخترم، قبل از اینکه اصلا وجود داشته باشد، در خیالاتم "حنانه" بود. برایش هزاران بار در رویا قصه ی ستونِ حنانه ی مسجد النبی را تعریف کرده بودم و از اینکه قرار است دخترم هم اسمِ ستونی باشد در جایی که خیلی از دقایقِ بودنم را در آرزویش گذرانده بودم و می گذرانم؛
رفتم پشت میزتحریرم که مطالعه کنم, عواقب ناشی از کمردرد لذت مطالعه دراز کشیده, دویدن روی پله ها و نشستن بدون تکیه گاه رو ازم گرفته.
رفتم پشت میزتحریرم که مطالعه کنم اما دلم نیومد به جمع کردن بساط آبرنگ, شروع کردم به طرح زدن و رنگ ریختن.
حالم خوش نیست, ذهنم بدجوری درگیره, روز کاری بدی داشتم و یه بحث بدتر با همکاری که از جون بیشتر میخوامش.
البته نمیتونم کتمان کنم که حال خراب اینروزهام تا حد خیلی خیلی زیادی مربوط به هورمونهاست که کاش کمی مهربونتر ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

POWERMILL CNC