نتایج جستجو برای عبارت :

بی عشقی، نداشتنِ” تلخیست

 
یه نفر ادعا کرده اینقدر عاشقته که
حتی یه روز هم نمی تونه بدونِ تو سر کنه
 
من ادعایی ندارم 
هر روز هم دارم بدون تو سر می کنم
هر روز و هر شب
روزها و شبهایی که اگر تو رو ازشون حذف کنند چیزی از اونا نمی مونه
قصه ی داشتن و نداشتنِ تو اینقدر پیچیده شده که هر آدم عاقلی رو گیج می کنه
من که عقلی برام نمونده که بخوام فکر کنم
 
فقط سعی می کنم بی ادعا همه ی وجودم رو پر کنم از تو
دلم گرفته برای اوناییکه واسه ابراز عشقشون ؛ 
ماههاست فقط حساب کتاب میکنند دریغ از یه ارزن دلیری! 
ابتهاج میگفت “باید عاشق شد و رفت” و خوب چیزی گفته
البته که عشق یکسره موجب دردسره، 
البته که حساب عاشقی و ازدواج را باید با هم کمی تفکیک کرد
البته که عاشق یه پفیوز نباید شد
البته که عاشقی شیرجه زدنه و وای به حال شیرجه زنی که شنا بلد نباشه
ولی؛
بی عشقی، “نداشتنِ” تلخیست. 
یکی باید باشه غیر خودمون که به خاطرش حسودی کنیم و واسش یقه پاره کنیم ؛
به به
خداوندا، دلی دریا به من ده
در او عشقی نهنگ‌آسا به من ده
حریفان را بس آمد قطره‌ای چند
بگردان جام و، آن دریا به من ده
نگارا، نقشِ دیگر باید آرا ست
یکی آن کلکِ نقش‌آرا به من ده
زِ مجنونانِ دشتِ آشنایی،
من ام امروز، آن لیلا به من ده
به چشمِ آهوانِ دشتِ غُربت،
که سوزِ سینه‌یِ نی‌ها به من ده
تن‌آسایان بلای‌اش برنتابند
بلی من گفتم، آن بالا به من ده
چو با دریادلان اُفتی، قَدَح چیست؟
به جامِ آسمان دریا به من ده
گدایان همّتِ شاهانه دارند
تو
نوشته بود اول فوریه روز جهانی حجاب
روزی که به ابتکار یه خانم مسلمان آمریکایی در پی اسلام هراسی بنا شد که دراین روز، (بعضی از) خانم های غیر مسلمان یک روز متفاوت رو با حجاب و پوشش تجربه میکنن.
بعد این طرف دنیا یه عده سر حجاب دعوا دارند
یکم اون طرف ترِ دنیا چند نفر سر حجاب داشتن یا نداشتنِ این طرفی ها نظر میدن و بحث میکنن! یکم اون ور تر این ورترِ سال ها قبلِ ما، دستور کشف حجاب صادر میکنن! اصلا چیه این حجاب که سرش بحثه!
اگه خوبه، چرا این همه چهارشنبه و
اگر از حال من می‌پرسی...روزهای بهتری‌ست، اما نه آن‌قدر که مانع دلتنگی‌های من شود. نه آن‌قدر که دیگر بغضی به گلو نیاید. بغض‌های خانه‌کرده وسط سینه‌ام...روزهایی‌ست که بسیار رویا می‌بافم، شیرینی‌شان می‌نشیند به جانم اما با هر رویا غرق بغض می‌شوم. بغض از سرِ نداشتنِ این شیرینی‌ها در زندگی. بغض از سر دور از دسترس بودنشان. بغض از سرِ این همه شکاف میان من و این ساده‌ترین رویاهای جهان که کوچک‌ترین ارتباطی به مال و ثروت ندارند. بغض از سرِ حسرت
بعد از...چند روز شده؟ بیشتر از یه ماهه...
بعد از بیشتر از یه ماه قرنطینه، انگار دیگه کم کم باهاش به صلح رسیدم!
دیگه برام مهم نیست بیرون نرم...کافه ها و رستورانا هم که بسته ان اصلا...
واسه هر کی هم دلم تنگ شه، یه تماس تصویری و خوبی چه خبر و تامام...
البته که دلم پیتزا و چیز برگر و اوووف علی الخصوص ازون ساندویچای کثیف ال ای میخواد!
ولی خب بدونِ اونا هم سر میشه...
یه نظمی دادم به روزام که خودمم در عجبم...
این هفته ی آخر هر روز صبح پیاده روی و دوی صبحانه داشتم.
چشم بسته. قدم‌ها رو به جلو. «کدوم آینه واقعیتو می‌گه؟» دخترِ تویِ آینه گفت. «کجایِ این حرفا واقعیته؟» به دخترِ تویِ آینه گفتم. ما وجود داریم؟ از کجا معلوم کسایی نیستیم که فقط تویِ خوابِ یه نفر دیگه وجود دارن؟ کی می‌دونه چه بلایی سرِ آدمایِ تو خوابامون میاد؟ چندتا دنیایِ دیگه می‌تونه وجود داشته باشه، اگه هرکدوم از دنیاهایِ تو خوابامون واقعی باشن؟ «تاریکی عدم وجود روشنایی نیست. عدم اعتقاد به روشناییه». کجا خونده بودمش؟ کدوم روشنایی؟ اگه ر
می‌دونی؟
یه وقتایی خسسسته‌ای، ولی ته دلت از خودت و انتخاب‌هات و حتی چلنج‌هایی که توی مسیرت وجود داره راضی هستی...
این رضایته یکی از بروزهاش می‌تونه آرامش باشه.. می‌تونه باعث بشه که درونت و در ازاش بیرونت به آرامش قشنگی فرو بره... آرامشی که حتی به آدمای اطرافت هم منتقل میشه! و این اتفاق برای صدرا ارزشمنده :)
 
چالش که همیشه هست! مگه زندگی بدون چالش هم داریم؟ مگه میشه یه روز بگذره اما حال روحت بالا و پایین نشه؟ نه که نشه‌ها! ولی خییلی استثناست!
آغاز امسال و پایان پارسال اراده‌ی عمومی بر دیکتاتوری تقویم‌ها پیروز می‌شود. روزهای تعطیل آخر سال تعطیل نیستند و روزهای غیر‌تعطیل اول سال تعطیل هستند. مردم به تقویم‌ها نگاه نمی‌کنند، تقویم‌ها به مردم نگاه می‌کنند. آب‌ها که از آسیاب افتد، سال نو مبارک که از دهان افتد، پایان نوروز می‌رسد به همان آغاز روز از نو روزی از نو. خوشی سرخوشی اول سال که از سرمان بپرد گوش‌های دراز پینوکیووار خود را در آیینه می‌بینیم و با خود می‌گوییم این بود هما
هوای اینجا همیشه خنک‌تر از بیرونه. حاشیه‌ی در کمی نور وجود داره، ولی بقیه‌ی فضا کاملاً تاریکه. بالای سرم یه سری لباس‌ آویزونه. روبه‌روم یه میز کوتاه و قدیمی وجود داره و چرخ خیاطی‌ای که روش آروم گرفته. میز توی روشناییِ بیرون سبزرنگه. ولی اینجا سیاه به نظر می‌رسه. درست مثل روکش کرِم‌رنگِ جعبه‌ی چرخ‌خیاطی، مثل موکت خاکستری‌رنگی که کف پَهن شده، مثل من که اینجا فقط یه جرم تاریکم. اون بیرون، هر نوری چشم رو آزار می‌ده. هر صدایی زجرآور و گوش‌
نمیدونم چقدر وقته ننوشتم. یه نوشتنِ واقعی. یه نوشتنی که دو دقیقه بعد از تموم کردنش پاکش نکنم، یا حتی بتونم تمومش کنم و بیشتر از چهار خط بنویسم. یاد سالهایی افتادم که وبلاگ داشتم و فعال بودم. با اینکه همیشه وبلاگامو پاک میکردم و یه جدید میساختم و از اول مینوشتم، مثل کسی که خونه اش رو هی عوض میکنه چون آدما آدرسشو یاد میگرفتن، و توی تنهایی امنیت بیشتری رو حس میکنه. من حتی از نوشتن برای خودم هم میترسم چه برسه به اینکه آدمای دیگه بخوان نوشته هامو ب
کاج مطبق ، که نام دیگر آن "کپیناژ" است، از انواع کاج های سوزنی برگ بوده و زیستگاه این درختچه، جزیره نورفک استرالیا است. این گیاه، از گونه "کاج نورفولک" می باشد. نام های دیگر کاج مطبق ، عبارت اند از: آراوکاریا هتروفیلیا، کاج نورفولک و کاج آندز. رشد این گیاه، در محیط های مرطوب و طبیعی، زیاد بوده و گاهی تا 4 متر نیز رشد می کند. اما در محیط منزل، رشد زیادی نخواهد داشت. کاج مطبق ، نیاز به اکسیژن زیادی دارد. همچنین توانِ تحملِ حرارت زیاد را ندارد. کاج مط
اول پستونکه، بعد به سختی میگی بابا و ماما، بعد ذوق داری برای کوله‌پشتی جدیدت و نوشتن حروف الفبا، رقابت تو مدرسه، اول و دوم و آخر شدن، آزمون دادن و قبول شدن یا نشدن،  لذت برد یا پذیرش باخت، دوباره تصمیم گرفتن، وفق دادن خود با محیط جدید، شیطنت، سر و گوش جنبیدن، اشتباه کردن ، بزرگ شدن، عاشقی، اومدن آدمِ درست، ازدواج، یکدلی، یکی شدن، تصمیم برای آینده، کار کردن، پول درآوردن، زندگی ساختن، سفر رفتن، زندگی خریدن و ساختن، تصمیم برای بچه داشتن یا ند
قرارهای دهه شصتی که با اطلاع مادرِ خانواده، دختر خانواده میرفت دوس پسر (بخوانید نامزد) را ببینه و مادر جهت اطمینان از عدم هرگونه تماس تحریک آمیز فاز و نول، یکی از بچه های خانواده رو به عنوان عنصر عایق، همراه میفرستاد.
 
 
 
 
*این سیستم دختر بازیِ عصر جاهلیت که با سوت زدن، پیس پیس، و "سو کشیدن" همراه بود.توضیحات: برای "سو کشیدن" لبها را غنچه‌ای کرده و هوا را ناگهان به درون ریه بکشید.
 
 
 
 
… *این عرصه‌ی تنگ دختربازی در دهه ۶۰ و اوایل هفتاد که ب
این مطلب خیلی طولانی هست ولی با اطمینان می‌تونم بگم که اگر نخونید شاید هیچ‌وقت پشیمون نشید چون اصلا نمی‌دونستید در مورد چی هست. پس چطور پشیمون بشید؟ اما اگر بخونید یه روزی میاد که میگید: "این صالحه هم علم غیب داشت... از کجا می دونست که قراره این طوری بشه؟"
توی همون پستی که میلاد دخانچی گزارش اربعینش رو در اینستاگرام نوشته بود، به این نکات هم اشاره کرده بود که دولت عراق برای برگزاری مراسم اربعین هیچ برنامه‌ای نداره و ازش تعبیر کرده بود به "فق
پردازنده‌های Ryzen 7 2700X و Ryzen 7 2700X هم با راندمانِ بهینه شده در بازار موجود هستند. بررسی بنچمارک‌های Ryzen نشان داد که حتی با بروز رسانی‌ها و بهبودهای صورت گرفته، هنوز این پردازنده‌ها و مادربردهای پلتفرم AM4 را بیشتر باید برای سیستم‌های تولید محتوا و پردازش در اولویت قرار داد و برای بازی هم پردازنده‌ی Core i7 8700K همچنان گزینه‌ی اصلی باقی خواهد ماند. اما مدل‌های Ryzen را در فهرست پیشنهادی خود برای سیستم تولید محتوا  و همچنین سیستم پیشنهادی جایگزین
از اولش بگویم؟ یعنی اولِ اول‌اش؟ خب از آن‌جایی شروع شد که با پدیده‌ای تحتِ عنوانِ «وبلاگ» آشنا شدم. هفت‌سال پیش بود. تازه به آن کامپیوترِ زوار در رفته اینترنتِ ۱۲۸Kb وصل کرده بودیم. یک حساب در میهن‌بلاگ باز کرده بودم و بعد از مدتِ کوتاهی تبدیل شدم به رباتی که همۀ مطالبِ مذهبی و عرفانی‌ِ وب را از اقصا نقاطِ اینترنت در آن وبلاگ کپی می‌کرد. خوشبختانه حالا همه قبول داریم که کپی‌کردن، وبلاگ‌نویسی نیست. و البته بعدِ مدتِ کوتاهی شروع‌ کردم به
از اولش بگویم؟ یعنی اولِ اول‌اش؟ خب از آن‌جایی شروع شد که با پدیده‌ای تحتِ عنوانِ «وبلاگ» آشنا شدم. هفت‌سال پیش بود. تازه به آن کامپیوترِ زوار در رفته اینترنتِ ۱۲۸Kb وصل کرده بودیم. یک حساب در میهن‌بلاگ باز کرده بودم و بعد از مدتِ کوتاهی تبدیل شدم به رباتی که همۀ مطالبِ مذهبی و عرفانی‌ِ وب را از اقصا نقاطِ اینترنت در آن وبلاگ کپی می‌کرد. خوشبختانه حالا همه قبول داریم که کپی‌کردن، وبلاگ‌نویسی نیست. و البته بعدِ مدتِ کوتاهی شروع‌ کردم به
عکس پروفایل دخترونه
گاه دلـــــــم میگیرد ازصداقتـــــم که نمیدانم لایق کیست…گاه دلــــــــم تنگ میشودبرای وعــــده هایی که میدانستم نیست اما برای دلخوشیم کافــــی بود….گاه دلــــــــم میگیرد از سادگـــــی هایم….گاه دلـــــــم میسوزد برای وفـــــــاداری هایم…گاه دلـــــم میسوزد برای اشکهایم…..گاه دلـــــــم میگیرد از روزگــــــــــاری که درآنم….این نبـــــــــــــــود آنچه درانتظارش بــــــــــــــــودم……..
عاشق که باشی!س

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها