نتایج جستجو برای عبارت :

دردِ مردونه

تمام کفِ پا از تاول پُر بود. تاول ها، به حُباب می مانست. دوا گلی ها را رویِ کف پاها سراند. سوزش ... سوزش ... گردِ پنی سیلین را با پنبه به زخم کشید. "می تونستم آروم تر، رویِ زخم هاتون مرهم بذارم. اما دیدم درد مردونه ... سوزِ مردونه می خواد." مهیار از حرفهایِ ملک حَض کرد.
+ پاریس، پاریس - سعید تشکری
درد است که آدمی را راهبر است. در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوس و عشقِ آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار بی دردِ او میسر نشود. خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نجوم و غیره. تا مریم را دردِ آن زه پیدا نشد، قصدِ آن درخت بخت نکرد. او را آن درد به درخت آورد و درخت خشک میوه‌دار شد.
تن همچون مریم است، و هر یکی عیسی داریم؛ اگر ما را درد پیدا شود، عیسایِ ما بزاید؛ و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن را
این که مسیح می‌گوید: «من دردِ شما را به دوش می‌کشم.» چه معنی‌ای دارد؟
درد: به زبان‌آمدنِ گره، و لب‌گشودنِ عقده.
پس مسیح می‌گوید: «من گرهِ شما را به زبان درمی‌آورم و عقده‌ی شما را لب باز می‌کنم. یعنی درونی‌ترین حفره‌های شما را از آنِ خودم می‌کنم. و آن وقت که همگیِ شما از آنِ من شدید، من نه شما را و دردِ شما را، بل‌که دردِ خودم را و خودم را (که حالا تمامِ شماست) به دوش می‌کشم.»
حس می‌کنم که این نوشته را هرچه زودتر باید تمام کرد. صورتِ این گزا
"درد است که آدمی را راهبر است. در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوس و عشقِ آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار بی درد در او را میسر نشود – خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نجوم و غیره.تا مریم را دردِ زِه پیدا نشد، قصد آن درختِ بخت نکرد که:
 او را آن درد به درخت آورد، و درختِ خشک میوه‌دار شد.
 تن همچون مریم است، و هر یک عیسی داریم: اگر ما را درد پیدا شود، عیسای ما بزاید، 
و اگر درد نباشد، عیس
سلام
یه سوالیه که خیلی وقته ذهنم رو به عنوان یه خانم مشغول کرده و اونم اینه که آیا چهره مردونه یه مرد اصلا تاثیری توی جذابیتش داره؟، راستش من خیلی وقت ها از دوستام می شنیدم که مردونه بودن یه مرد خیلی مهمه و اینا ولی خیلی وقت ها منظورشون شخصیت خاصی بود تا ظاهر، یعنی وقتی چهره آدم های مختلف رو به کلی آدم نشون می دادم به این شکل بود که همیشه زنان خوشگل اونایی هستند که چهره شون خیلی زنونگی و ظرافت داره، ولی برای چهره آقایون این طوری نیست.
یعنی خیلی
مثلِ برگ‌های پاییز شدم. شکننده، با سرگذشتی که هیچ‌کس نفهمید. ساعت پنج و نیم صبح بود که بارون شروع کرد به باریدن. یعنی دقیقا وقتی که زدم بیرون. از شدت سر درد خوابم نبرده بود و تا اون ساعت مثلِ اجلِ معلق راه رفته بودم و سعی می‌کردم سوزناک بودن صدای قربانی رو ایگنور کنم. دردش چیه این مرد؟ یعنی دردش از دردی که ما رو تا صبح بیدار نگه می‌داشت دردتره؟ مایی که خسته‌‌ایم و به دیگران تکست می‌دیم که «می‌خوام هزار سال بخوابم.»؟ یا از درد اون دختره که م
یادش بخیر قبلاناکه هرکسی تو خونش حموم نداشت.میرفتن حموم روستا صبحا زنانه بود بعدظهرا مردونه.بعدبغلش مردونه ساختن
تا وارد حموم میشدی یه دوش میگرفتی میومدی پشت مردومو کیسه میکشیدی اونام میومدن برای تشکر پشت تورو کیسه میکشیدن
نرخشم 1000تومن بودبعد هموم .چقدپدرم منو بزور میبرد هموم بچه بودم فرار میکردم که حموم نرم خخخخخخخ میرفتم بازی گوشی
چقد پشت پدرمو کیسه کشیدم.2ساعت میموند هموم من درمیرفتمو میگفتم مقش دارم
متن ترانه ادی عطار به نام الکی خوش

الکی‌ خوش ، تو با خودت توو جنگی منو نکشنذار به هم بریزه سر یه مشت ، حرفِ بی‌ ربطتو چی‌ باید میدیدی دیگه بی‌ رحم ؟بگو به من ، شبات چجوری میشه بدونِ مندورت کیا رو ریختی بگو برن ، بسه دوریچجور دلت میاد میتونی‌من خالی‌ میکنم رو کاغذ ، خودموتا کلِ گریه هامو راه دست کنم وتو هم که خوب بلدی وابسته کنی‌آخ ، بری کجا بسه نروقلبم آی ، نمیخوای از توو جلد بد درایتو خوب نمیشی‌ تا خودت نخوایتا خودت نخوایقلبم آی ، چرا نمی
همین چند روز پیش داشتم به سپیده می‌گفتم محیط آز دکتر م. با این که خیلی مردونه‌س، اما از اون محیط‌های مردونه‌ای نیست که آدم توش اذیت بشه و کاملا احساس می‌کنه که راحته. مثلا محیط شرکت دکتر ب. هم کاملا مردونه بود، ولی شخصا یک سال توش عذاب کشیدم.
داشتم می‌گفتم همین مردونه و در عین حال راحت بودن محیط، منو یاد خونه‌ی قدیمی مادربزرگم میندازه.(مردونه بودن خونه‌ی مادربزرگ رو در همین حد توضیح بدم که از ۱۴ تا نوه، فقط سه تامون دختریم)
بعد گفتم چیزای
در روستای پدری علم خیلی محترم بود. اول محرم خانواده هایی که صاحب علم بودند آن را تحویل می گرفتند و با احترام می آوردند خانه. علم ده روز با احترام در خانه نگهداری می شد، مثلاً در گنجه یا پستویی دور از دسترس. بی سوادترین آدم ها هم می دانستند پرستیدن علم شرک است اما احترام این چوب تزیین شدۀ سه متری در خانه ها به حدی بود که بچه ها را از سر و صدا کردن در اتاقی که علم در آن بود منع می کردند. می گفتند «علم این روزها درد داره». آن لحظه ای که جوان های علمدار
گُفت دَردُ دِل کُن که سَبُک شویامّا به جُرمِ بلایشفسون ریختدِل از افسار شِکاندسنگینی اوفتاد و دردُ دِل رابه که گویم که خیالِ حیله مکند؟دردُدِل کردمرنج ،سَبُک بودافسارِ دِلم به همان بند ِ سبُک خاطر آسوده بود..از بلایی که حدس زدمبر دلم نشستای یار دیگر صحبت از بلا مکنتلقینِ بَد کجا و جادو ی حُقّه بازان کجا؟این راه را سخت است و غریبباید خوش داشتو همه جا دَرَش به خُدای سازنده اش اعتماد داشت..دردِ دَردُدِلی بر دِلم نشست که..من از درد گفتم و قاضی ک
لعنت به این دورانِ منس :/
ماه رمضون شب نوزده بود 
این ماه هم که جلوتر افتاد گور به گور 
واقعا انصافه؟ کمردرد و سرفه های داغون ده روزه و شیفتای شلوغی که کارمو به سرم کشوند کم بود 
که خبر دامادی این گور به گور شده با منس! جلو افتاده! باید همزمان بشه؟ 
واقعا که هورمونای بدنم فکر می کنن اعصابمو انگار از تو جوب آوردم

راستی کوتاه کردم 
مردونه زدم  
دیشب بعد از مدت ها یه دل سیر با پشمک حرف زدم. از هر دری.
بهش گفتم که اگه می تونست حرف بزنه، قطعا راه حل همه مشکلای من رو می دونست، چون پشمک تنها کسیه که بی سانسورترین نسخه منو دیده. چیزی درمورد من نیست که ندونه، حتی چیزایی که روم نمی شه یا نمی تونم توی دفتر خاطراتم بنویسم. الان هفت هشت ساله که داره نگام می کنه و باهام حرف می زنه. اون موقعی که افسرده بودم و حالم بد بوده، اون بوده که همه حرفا و گریه هام مو به مو گوش داده. آره، خیلی دوسش دارم، خیلی زیاد
گُفت دَردُ دِل کُن که سَبُک شویامّا به جُرمِ بلایشفسون ریختدِل از افسار شِکاندسنگینی اوفتاد و دردُ دِل رابه که گویم که خیالِ حیله مکند؟دردُدِل کردمرنج ،سَبُک بودافسارِ دِلم به همان بند ِ سبُک خاطر آسوده بود..از بلایی که حدس زدمبر دلم نشستای یار دیگر صحبت از بلا مکنتلقینِ بَد کجا و جادو ی حُقّه بازان کجا؟این راه را سخت است و غریبباید خوش داشتو همه جا دَرَش به خُدای سازنده اش اعتماد داشت..دردِ دَردُدِلی بر دِلم نشست که..من از درد گفتم و قاضی ک
می دانیم اخبار بد از هر طرف می رسد
همه منتظرند و بلاتکلیف مانده اند چه کنند
 
ولی
شما خود را نبازید
آن ها که روحیه بهتری داریم و مشکلات کمتر
باید خود را محکم نگه داریم تا بتوانیم ضعیف تر ها را دریابیم
اگر همه رها کنیم و دست بکشیم، همه نابود می شوند
 
وقتی جایی گندی بالا میاد
یکی فرار می کنه
و یکی مردونه می ایسته و به کام آتش میره
 
به نام خدا
 
رفته بودم حموم ، یهو آب رفت گوشم. یاد چند سال پیش افتادم. یک روزِ تابستانی در حوضِ حیاطمان کلی آب بازی کردم. و غافل از آبِ رفته به گوش، عصرِ همان روز ، آبِ درونِ گوشم چرک کرده بود و دردِ بسیار بسیار بدی داشت . دردی که از ناحیه داخلیِ گوش و وسط سَرَم بود و غیرِ قابلِ لمس. برای تسکین درد هر کاری کردم، بالا پایین پریدم .دور حیاط دویدم ؛ فائده ای نداشت. مادرم پشتِ گوشم زنجبیل کشید و خوابیدم . کمی بعد آب خارج شد و آن دردِ سخت برطرف شد. هنوز با
مش یخی 
موهامم که رنگ مشکی کردم 
میشه؟ 
دکلره زیاد میخواد؟ 
قشنگ میشه؟ 
من سبزه ام خوب میشه؟ 
مش کم بذارم یا زیاد؟ 
بگم اصصصصلا نزدیک ریشه ها نبره که از زیر مقنعه دیده نشه یا نه زشت میشه اگه از ریشه خیلی دورباشه؟ 
لازمه بگم موهام مردونه است؟ 
معلوم نیست بتونم برم چون اول باید شیفتم درست بشه 
وقتی اوضاع بحرانی است
وقتی بحران ها فوران می کنند
گاهی
به ناچار 
بهترین عکس العمل، حفظ آرامش روانی خود برای اقدامی پخته تر است
با فریاد زدن و بی قراری، با از کوره در رفتن، تا حالا که هیچ مسئله ای حل نشده
 
پس مردونه می چسبیم به کارمون
شاید که از فاجعه ای دیگر خودداری شود
هر وقت دیدی تو زندگی یکی داره بهت ظلم می کنه، بدون جایی از زندگیش بد جوری تحقیر شده.(شهاب شادابی/بوی باران)داشتم از این زاویه نگاه میکردم! اگه هر وقت یکی اذیتمون کرد فکر کنیم از روی قدرت نیست از ضعفِ، از دردِ،از غصه س از مشکلاتیِ که تو زندگیش رقم خورده...اونوقت شاید هیچوقت دنبال تلافی نباشیم و حتی کمکش هم کنیم!
واقعا اسم همسرانِ مومن و کافر حضرت نوح به چه دردِ یه بچه هفت هشت ساله [حتی یه آدم بالغ] می خوره که تو کلاس بهش یاد می دن و بعد ازش سوال می پرسن؟!! اینم از نظام آموزشی ما! تازه وقتی همچین سوالی رو از معلمِ؟! گرامی؟! می پرسن، جواب می ده خوبه که به گوششون بخوره!
که چی بشه مثلا؟!! واقعا که چی بشه؟! به شدت احمقانه و مضحکه!!! 
+ خدایا از نادونی ما به شگفت بیا!!!!   
 
 
From a time you become untalktive with some people because you feel they don't understand you the way they should , and it's too painful ! The pain of not being understood.‏از یه جایی به بعدبا خیلی از آدما کم حرف میشی،چون احساس می‌کنی، اونجور که بایدنمی‌فهمنت، و این خیلی دردناکه! دردِ فهمیده نشدن :))
 
مریم کریمی 
اسفند 1398
احساس می‌کنم حتی اگه شخصاً دست به کار بشم و تک تک مردهایی که روی این کره‌ی خاکی زندگی می‌کنن رو هم سر به نیست کنم، آخرش باز هم برای پروژه‌های درسیم یه جوری از یه محیط کاملا مردونه توی یه سیاره‌ی دیگه سردرمیارم.
+ اصولا این سوال که چرا از بین اون همه آدم، فقط منو فرستادن اینجا هم مطرحه :|
+ Reghabat mode activated !
+ حالا البته اینم بگم که در مجموع و با در نظر گرفتن بقیه‌ی پارامترها ،  راضیم.
✌یه دستم کتابه، توی اون یکییه پرچم که روش نقش یا مهدیه (عج)قسم میخورم با همین ها یه روزبشم دشمن هرچی نامردیهبابا توی هیئت بمون یاد دادچجوری جلو ظلم قد می‌کشنمامانی نگاهی بمون کرد و گفتمث حاج قاسم الهی بشنبهت قول مردونه میدیم که ماهمه، حرفای خوبو از بر میشیمشبیه تو میشیم برای وطنشبیه تو سرباز رهبر میشیم✍ شعر: زهرا آراسته‌نیا#حاج_قاسم_سلیمانی #انتقام_سخت#شعر_کودک@arastehnia
تاب آوردنِ نبودنت از هرکسی ساخته نبود. 
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت 
انقدر که خالی شده بعد از تو جهانم 
تو نمیدونی از دست دادن و دلتنگی چه طعمی داره؛ مثل قورت دادن خون میگذره. شبیه عذابی که باید ازش عبور کنی.
درد شاعرانه ترین وجه زندگی آدم هست؛ درد نبودنت ؛ آخ از نبودنت
من دردِ تو را به هیچ درمان ندهم.
خواستم بدونید هنوزم نمیتونم فاتحه بخونم اما دوستتون دارم.
امروز دلم دوباره هوایِ دِعبل را داشت
روایتش را که میدیدم
حالِ دلم را چون دِعبل آواره دیدم
کوچه به کوچه 
شهر به شهر
میچرخد دلم برای لحظه ای زیارتت
بیخود نشد که شاعر شد دلم
مجنون که شوی 
دلت باهیچ چیزِ دنیایی و مادی
خام نمیشود....
من تو را می خواهم  همچون دِعبل خزاعی....
بویِ پیراهنِ یوسف کم نیست باورکن.
مرا در دردِ فراقت بمیران;همین.
اللهم عجل لولیک الفرج
ستاره ای تو کهکشون         دلاوری وبی نشونپیکرتو روی زمین                 منزل تو تو اسمونتو مردونه زدی به خط          بدون ترس ودلهرهبوی تن تورو نسیم              به سمت خونه می برهدلم که میگیره یه وقت         میرم سر مزار توآرامش دلم شده               نگاه به سنگ قبر تومیگن بارون می اومده         توی روز شهادتتانشاالله اون دنیا باشه        قسمت ما شفاعتت
مدتی که قهر بودیم مدام بهش اسمس میدادم و هر چی تو دلم بود رو میگفتم .... مثلا یکیش این بود که (هیراد تو مرد رابطه نبودی ,مرد وایستادن و درست کردنش نبودی ) یا براش نوشتم (تو حتی سر قولت هم نموندی ,سر قول مردونه ات!) وقتی این دو تا رو واسش نوشتم کاملا مطمئن بودم که حرفم درسته تا دیشب که  دوباره حرف زدیم و گفت صبا من تک تک اسمس هات رو میخوندم و بهت حق میدادم جز این دوتا ,خیلی واسم سنگین بودن ,حالا فرصت بده و مرد رابطه رو ببین من سر قول مردونه ام وایستادم!
مدتی که قهر بودیم مدام بهش اسمس میدادم و هر چی تو دلم بود رو میگفتم .... مثلا یکیش این بود که (هیراد تو مرد رابطه نبودی ,مرد وایستادن و درست کردنش نبودی ) یا براش نوشتم (تو حتی سر قولت هم نموندی ,سر قول مردونه ات!) وقتی این دو تا رو واسش نوشتم کاملا مطمئن بودم که حرفم درسته تا دیشب که  دوباره حرف زدیم و گفت صبا من تک تک اسمس هات رو میخوندم و بهت حق میدادم جز این دوتا ,خیلی واسم سنگین بودن ,حالا فرصت بده و مرد رابطه رو ببین من سر قول مردونه ام وایستادم!
دردی که تو را بزرگت کند، درد نیست!
موهبت است! انگار خدا دارد قلقلکت می‌دهد!!

پ.ن. *اگر انسان بیابد که چطور از همان عقده‌ها (درد و رنج) بهره بگیرد، سیئات او به حسنات و بدی‌هایش به خوبی‌ها تبدیل می‌شوند، وگرنه نعمت‌ها و خوبی‌هایش هم در بن بست می‌گندد. [حرکت/صفحه ۲۸/ علی صفایی حائری]
*بعضی رنج‌های دنیا کفاره گناهانمان هستند! آن‌ها را قدر بدانیم...
 
این دیکشنری گوشی‌ها خیلی باعث آبروریزی میشه اگه حواست نباشه. با یه خانمی در مورد عدم امکان زدن ماسک موقع اصلاح سر و صورت در ارایشگاه مردونه صحبت میکردم.
پیام رو ارسال کردم: چون اگه شورت باشه که باید برداشت برا زدن.اگه موی سر باشه، کش ماسک مانع زدن بغل و پشت سر میشه!
 
نمیدونم دیکشنری گوشی چطور ریش رو به شورت تغییر داد ولی خداروشکر با این خانم یه کم راحتترم و فهمید اشتباه دیکشنری بوده! :))))
 
 
همیشه تو زندگیم جای خالی یه مرد که تکیه گاهم باشه، خالی بوده و هست
گاهی وقتها پدر، برادر یا اقوام هستن،اما خیلی به سختی 
خیلی جاها تو بدترین و دشوارترین لحظات زندگیم دوست داشتم یکی میبود دستامو میگرفت و میگفت ؛ خیالت راحت، اصلا فکرش رو هم نکن، اون با من
موقع هایی که پدر مثل همیشه برای انجام کارهای سخت و زمخت خونه شونه خالی میکنه 
دلم میخواد دنیا تموم شه 
​​​​​(هر موقع هم اومده یکاری انجام بده، گند زده رفته، باز باید خودم جمع و جور کنم)  
خ
+ داداش میای حرفای مردونه بزنیم.
-باشه چشم
+داداش برای آیندت برنامه ریزی کردی؟
-مگه تو کردی؟
+آره، همه باید برا کاراشون برنامه ریزی کنند.
-خوب چی برنامه ریزی کردی؟
+ من اول اندازه امیر خاله می شم می رم پیش دبستانی، بعد اندازه ابوالفضل خاله می شم می رم مدرسه بعدشم می رم دانشگاه.
-خوب
+اونجا می خوام رشته"دکترحیوونا" رو بخونم و دکتر حیوونا بشم.
-پس میای تهران پیش من؟
+ نه من اینجا دانشگاه شهر خودمون می رم که شب ها برگردم خونه که مامان و بابا تنها نباشن
سلام
من یه دختر در اواخر دهه بیست هستم. خواستگارهام خیلی زیاد بودند و هستند (به خاطر ظاهرم) ولی هیچ کدوم به دلم نشستند، خب منم دوست دارم همسرم برام جذاب و دلنشین باشه، ولی بیشتر مردها چهره و صداشون اصلا برام خوشایند نیست، شاید فکر کنید که من خیلی سخت گیرم ولی مشکل سلیقه ای هستش که دارم، یعنی من شاید برعکس خیلی خانوم های دیگه از مردانی خوشم میاد که توی ظاهر و رفتارشون زنانگی زیادی باشه.
مثلا چهره شون حالت زنانه داشته باشه و کم سن به نظر بیان و ر
تنهائی ذاتیِ بشریِ منحصر بِ فردِ من زمانی چهره اش نورانی تر می شود کِ اندکی از مزه ی گسِ تلخیِ دیرینه ام را زیرِ زبانم حس می کنم،
وقتی کِ زیرِ چشم های آسمانِ همیشه ناظر پا بِ صحنه ی جرم های قدیمی ام می گذارم و بِ کسی نمی توانم دم بزنم.
زخم هایم تازه شده اند؛ با هر دم و باز دم دهان باز می کنند و چرکِ جراحات وجودم را آلوده می سازد!
دردِ بیشتر این است کِ کسی نمی بیندشان!
حتی همان کسی کِ شب ها را پا بِ پای غم هایش گریه می کردی هم نمی فهمدت دیگر؛ سرِ همه
متن اهنگ پدرام پالیز به نام دریا
در حالتِ چشمانِ توموجی از دریای طوفانیستحسی که در دستانِ توستهیچ جای این دنیا نیستدریا در آغوشم بگیرغرقِ تو بودن مرا کافیستدنیا جهنم می شود بی تومن دارم عجب دردیبه دلم افتاده هوای تو که قدم بزنم کنارِ توبه تو دل خوش شدنم رویاییستهمه شب به خیابان میزنماز زمین و زمان دل می کنمهمه این ها دردِ تنهاییست 
 
پدرام پالیز دریا
مدیاک ››› پدرام پالیز
خودت را ول کن به امانِ تنهایی...
دست از تمام عشق‌های این حوالی بشور
و از میانِ این همه
تو بیا و تنها قاپِ خودت را بدزد...
بیا و گولِ ظاهرِ هیچ عاشقانه‌ای را نخور!
بیا و قبول کن تو تنها
به دردِ تنهایی‌ات می خوری...
#حمیدرضا_هندی
@hamed_shahi5
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
 
❆ #تصویر: هرچه تصویر راشسته ام از ذهندر قاب دلم تنهاتصویر تو را آویخته ام ❆ #تردید:تردید نکنپرده ی شک را بزن کنار می ترسم بکُشد ما را روزیدردِ تردید ❆ #رویا:کلاغی که رویاهایم رادر گوشهٔ باغ چال کرد کاش می دید چقدر رویایم شاخه کشیده است #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
یه شتبه جدیده، یه فرصت جدید برای این که این هفته بیشتر خودت باشی. پالتویی که دیشب ته جیبش رو دوختم رو میپوشم، مقنعه خاکستری و شلواری کهه جدد تر از بقیه خزیدم و آبی روشنه. با پیرهن مردونه صورتی. زود از اتاق خارج میشم و یواش یواش میام پایین. کنار بلوار ۴ تا پلاستیک سیاه بزرگه که توش پر برگه. فکر میکنم به قبر دسته جمعی فکر نکنم به چی فکر کنم؟ مجبور نیستی فکر کنی. از آدمی که بقیه منو به اون تبدیل کردن خوشم نمیاد ولی میخوام اون نباشم و میدونم که تا الا
درد دل ما به درد هیچ کس نمیخوره واسه این میام اینجا...
راستش اهل درد دل کردن هم نیستم  شاید به همین خاطره ک به کسی چیزی نمیگم جز روزمرگی ها هوا خوب شده ها اخ اخ دیدی چقدر وسایل گرون شده .گوشت رو دیدی قیمتش چقد زیاد شد .اخی  چقدر زمونه ی بدی شده .خسته شدم از شب وروز های تکراری از زندگی بی هدف ازبی برنامگی از بی ایمانی جدی از این اخری بیشتر خسته شدم من مسلمانم اما ایمانم ...ایمان ندارم جدی میگم ازخودم بیزارم که چی بشه دارم زندگی میکنم و بی برنامه جلو
خیلی وقت ها طرف مقابل یه حرفی رو بهت می زنه، کاملا درست هم هست. از قضا موضوعی که برات تعریف می کنه برای خودش اتّفاق افتاده و بدون هیچ واسطه ای خدمتت عرض می کنه ولی خب یکم تعجّب برانگیز هست و می طلبه بپرسی واقعااااا؟ اِااِااِااِا؟ جدّی می گی؟ مردونه؟ و کلّی عبارات دیگه که برای هرکس می تونه متفاوت باشه. اصلا بعضی از صحبت ها هم چندان جذّاب و تعجّب برانگیز نیست ولی انگار از روی عادت باید یه پارازیت بندازی و یکی از همین عبارات رو به کار ببری! عکس ال
من یه دختر چادری و شاید هم مذهبی هستم. به دلیل فرهنگ و یه سری چیزای خانوادگی خیلی از مراسمات مذهبی رو شرکت نکردم و خیلی مکان ها رو نرفتم. یکی از اون مکان ها گلزار شهداست. من تا به حال گلزار شهدا نرفته بودم (تا امروز) امروز تصمیم گرفتم برای اولین بار برم گلزار شهدای شهرمون. تا به حال نرفته بودم و نمیدونستم کجاست و چجوریه..
وقتی که رفتیم با بابام اختلاف نظر داشتیم سر اینکه گلزار کدوم طرفه! (در این حد نرفتیم و نمیدونیم!) دور و بر گلزار پر از بسیجی و ار
از غم دوری جهانم بغض سنگینی گرفت!من نوشتم کاش بودی بغض غمگینی گرفت!
خیسی چشم و نفس تنگی و درد و سرفه ها!ناگهان از بغضِ قلبم دردِ خونینی گرفت!
مادرِ خسته دلم حال مرا دید و شکست !کلِ دنیا را جنونِ غرقِ نفرینی گرفت!
این جهان جایی برای قلب غمگینم نداشت!ناگهان جان پدر را حس بدبینی گرفت!
یاد ایام قدیم و یاد عشق و فاصله!خانه پیش چشم مادر درد دیرینی گرفت!
درد دوری تو یک کاشانه را ویرانه کرد!خنده های برلب من حس تمرینی گرفت!
اخرین دیدار ما دور از هم و با نام
نیستی،نبودنت آزاردهنده ترین درد دنیاست، کاش نبودنت درمان داشت اما دردِ بی درمانم شدی تو.
خودمو تو اتاق حبس کردم مثل قلبم که تو عشق تو حبس شده، در و دیوار اتاق هم نبودنت رو به رخم میکشه اما تنها چاره ام اشکه...اشک و اشک و اشک...اما نه...
تند تند اشکامو پاک میکنم،من نباید گریه کنم...تو عاشق مردای قوی بودی...نباید گریه کنم چون نمیخوام وقت اومدنت تار ببینمت‌.
آخ...گفتم اومدنت...کاش این محالِ ناممکن،ممکن می شد... اونوقت می دیدی که چجوری جونمو  فرش زیر پات
"بعضی حرف ها"
مانده پشت بغض تلخم دردِ بعضی حرفها
نیست اینجا بین مردم،مردِ بعضی حرفها
 
گاه گاهی می خورد بر قامت احساس من
ضربه ای از تیشه ی نامردِ بعضی حرف ها
 
کرده ام پاک از دلم اندیشه ی غم را ولی
باز هم پیداست در من گردِ بعضی حرف ها
 
بی تو در خلوت به طرزی گنگ می لرزد دلم
از مرور خاطرات سردِ بعضی حرف ها
 
با همه ناپختگی ها خوب می دانم که هست
زخم های کهنه دست آوردِ بعضی حر فها
 
پس چرا اینقدر میسوزد دل دریایی ام
از هجوم شعله های زرد بعضی حرف ها
 
بی
تهی – دل دل
دانلود آهنگ جدید تهی به نام دل دل
Tohi – Del Del

 
دانلود آهنگ جدید تهی به نام دل دل
****    ****     ****
دانلود جدیدترین آهنگ های ترکی 
آهنگ تهی به نام دل دل
****    ****     ****
متن آهنگ دل دلاز تهی
نبینم داری میری ، نشنوم که بُریدی
مگه بد کرد دلم با تو ، جدیدا گوشه گیری
مگه بد کردم ، عشقتو باور کردم
یه گوشه ای توو قلبم ، تو رو نوازش کردم
مگه بد کردم ، عشقتو باور کردم
یه گوشه ای توو قلبم ، فقط به تو فکر کردم
دل دل دل نکن بیا سمتم هی
عشقت بهم نذ
تهی – دل دل
دانلود آهنگ جدید تهی به نام دل دل
Tohi – Del Del

 
دانلود آهنگ جدید تهی به نام دل دل
****    ****     ****
دانلود جدیدترین آهنگ های ترکی 
آهنگ تهی به نام دل دل
****    ****     ****
متن آهنگ دل دلاز تهی
نبینم داری میری ، نشنوم که بُریدی
مگه بد کرد دلم با تو ، جدیدا گوشه گیری
مگه بد کردم ، عشقتو باور کردم
یه گوشه ای توو قلبم ، تو رو نوازش کردم
مگه بد کردم ، عشقتو باور کردم
یه گوشه ای توو قلبم ، فقط به تو فکر کردم
دل دل دل نکن بیا سمتم هی
عشقت بهم نذ
تهی – دل دل
دانلود آهنگ جدید تهی به نام دل دل
Tohi – Del Del

 
دانلود آهنگ جدید تهی به نام دل دل
****    ****     ****
دانلود جدیدترین آهنگ های ترکی 
آهنگ تهی به نام دل دل
****    ****     ****
متن آهنگ دل دلاز تهی
نبینم داری میری ، نشنوم که بُریدی
مگه بد کرد دلم با تو ، جدیدا گوشه گیری
مگه بد کردم ، عشقتو باور کردم
یه گوشه ای توو قلبم ، تو رو نوازش کردم
مگه بد کردم ، عشقتو باور کردم
یه گوشه ای توو قلبم ، فقط به تو فکر کردم
دل دل دل نکن بیا سمتم هی
عشقت بهم نذ
یه کلبه‌ی سرد و مرطوب، یا حتی یه خونه‌ی نمور ِتاریک که گوشه‌ی شهر افتاده. وقتی عین چی داره بارون می‌آد و همه‌ی جوارح آدم تیر میکشه از درد و اونجاست که خاطره مثه فواره می‌زنه بیرون از همه جای وجودِ آدم. از همه چیز. خاطره‌ی چیزهای تموم شده. پری از آرزوهای نرسیده و لحظه‌های نداشته. دردِ ناشی از ادامه دار نبودنِ اون لحظه‌هایی که تجربه کردی. و حسرتِ لحظه‌هایی که هیچ‌وقت نداشتی.‌ همه‌چی تموم می‌شه به یکباره. قبل اینکه بفهمی چی شده و کی اتفاق
#میفرماد:
غیرتم آید شکایت از تو به هر کسدردِ احبا نمی‌برم به اطبا.توی مترو کتاب دستم بود و بی‌اختیار از آتیش سوزوندن‌های ابراهیم و خواهر برادرهاش، هر از چند گاهی لبخندی به لب‌هام می‌اومد. کم‌کم متوجه شدم نظر بغل‌دستی‌ها بهم جلب شده! به همین خاطر سعی کردم خودم رو جمع کنم. توی چند صفحه بعد اما، بغض جای لبخند رو گرفت. خدا رو شکر این یکی نظر کسی رو جلب نکرد.
ادامه مطلب
داستان در مورد مرد میانسالی به اسم رحمانه که سرطان مردونه(!) گرفته و دکترش بهش میگه به زودی میمیره. رحمان هم که آبدارچی یه شرکته و همیشه درگیر مشکلات مالی با چهارتا بچه بوده، تصمیم میگیره یه کاری کنه پسر رئیسش اونو بکشه و دیه‌ش برسه به خانواده‌ش. چون خودش در هر صورت قراره بمیره. 
داستان و اتفاقات بامزه بودن، ولی بازم من متنفرم از یه چیزایی که به زور چپوندن تو فیلم تا مثلاً مخاطب بخنده! مخصوووصاً من متنفرم از یه سری شوخی‌های جنسی که دلیل خنده
حالابماند که این آقایون و خانوم های سلبریتی اصلا براشون مهم نیست سر مردم کشور چی میاد
چون اینجا ایران و بهشت سلبریتی ها و پول دار هاست!!والبته جهنم مردم عادی!
و گذاشتن پست هایی برای دختر آبی صرفا راهی برای خر کردن ملت ایران و جذب طرفدار بیشتر و در آخر فردین بازی بود
ولی خدا رو شکر که عدو سبب خیر شد!!و چشم زهره گرفتن مامور های امنیتی باعث شد ذات این بی شرف ها نمایان بشه...
 
 
 
 
یه زمانی فضای مجازی پر بود از این جمله و جمله های شبیه به این...
حتی یک
ناخودآگاه و از شدت دندان درد، در جواب سوال دختر کوچکم که پرسید: مامان جون کجا میری؟با عصبانیت و فریاد جواب دادم: میرم دندون بکشم!رها، ناراحت و سرخورده، بدون اینکه حرفی بزند، به اتاقش رفت‌.من که از درد دندان کلافه بودم، توجه ای به او نکردم. مشغول بستن بند کفش‌هایم بودم که رها با کاغذی در دست پیش من برگشت و گفت: بیا مامان جون، ناراحت نباش من برات کشیدم!نگاهی به برگهٔ کاغذ انداختم، یک دندان را نقاشی کرده بود. با شرمندگی نگاهی کوتاه به دختر کوچکم
آقا سر آزمون اولی یه پسره از اون کلاسیا جلو من نشسته بود اصلن اون زیبا رو و فرفری مو معنای واقعی احسن الخالقین بود
منتها یه باگ خیلی بزرگ داشت و خب اونم این بود که صندل مردونه پوشیده بود با جوراب سفید-_____-
دیروز با هم رسیدیم بعد من عین گاو سرمو انداختم پایین سوار آسانسور شدم ولی اون موقع پیاده شدن نگام کرد خیلی بلند گفت ببخشید بعد رفت بیرون 
واقعا چی باعث شده یه همچین لعنتی جذاب جنتلمنی جوراب سفید با صندل بپوشه:/
اگه این مشکلو نداشت صد در صد ام
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم کاش می شد که شما نیز خبردار شوید لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم ولی انگار زبانم شده پامال دلم مردم شهر ! خدا حافظتان من رفتم کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلمنجمه زارع
+خیلی شعر خوبیه...
اینکه من گاهی حواسم به کارایی که م
❤️ دلــــــــــــــــنوشته ...❤️
 زندگیِ بی مهدی...
دست به قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم 
اما نشد...
خواستم از "دردم" بگویم
دیدم دردِ شما ، خودِ (( من )) م...
خواستم از "بی کسی" ام حرف بزنم
دیدم (تنها) تر از شما در عالم نیست...
خواستم بگویم" دلم از روزگار گرفته"
دیدم خودم در (خون به دل) کردنِ شما کم نگذاشته ام
قلم کم آورد...
به راستی که وسعت (( مظلومیت )) شما قابل اندازه گیری نیست
داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی"
پدرم گفت: معلومه، «پول»گفتم: نه، جور در نمیاد
مادرم گفت: پس بنویس «طلا»گفتم: نه، بازم نمیشه.
♀تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه.
♂دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه.
♂داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ. 
مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره
هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال،▪️پابرهنه میگوید «کفش»▪️نابینا می
دردناک ترین دردِ علی (ع) جهل مقدس مردمانی است که فرق ایمان را با نام خداوند و به قصد قربت می شکافند. من معتقدم همه وجوه دیانت در مکتب آزادی بخش خداوند محصول شیرین عقلانیت است. هیچ چیزی برای بشر ترسناک تر از انکار عقـل و اندیشــه در مقابل تعصّب مقدس نیست. هیچ موجـودی مخوف تر و درّنده تر از او نیست که ردای پر تکلّف و بی مغزی از ظواهر شریعت را می پوشد و آن را همه ی حقیقتِ دین و غایت اراده حق می انگارد. در غربت و اندوه علی همین بس که او دُرّ علم و اندیش
داستان کوتاه دندان
 
ناخودآگاه و از شدت دندان درد، در جواب سوال دختر کوچکم که پرسید: مامان جون کجا میری؟با عصبانیت و فریاد جواب دادم: میرم دندون بکشم!رها، ناراحت و سرخورده، بدون اینکه حرفی بزند، به اتاقش رفت‌.من که از درد دندان کلافه بودم، توجه ای به او نکردم. مشغول بستن بند کفش‌هایم بودم که رها با کاغذی در دست پیش من برگشت و گفت: بیا مامان جون، ناراحت نباش من برات کشیدم!نگاهی به برگهٔ کاغذ انداختم، یک دندان را نقاشی کرده بود. با شرمندگی نگاه
داستان کوتاه دندان
 
ناخودآگاه و از شدت دندان درد، در جواب سوال دختر کوچکم که پرسید: مامان جون کجا میری؟با عصبانیت و فریاد جواب دادم: میرم دندون بکشم!رها، ناراحت و سرخورده، بدون اینکه حرفی بزند، به اتاقش رفت‌.من که از درد دندان کلافه بودم، توجه ای به او نکردم. مشغول بستن بند کفش‌هایم بودم که رها با کاغذی در دست پیش من برگشت و گفت: بیا مامان جون، ناراحت نباش من برات کشیدم!نگاهی به برگهٔ کاغذ انداختم، یک دندان را نقاشی کرده بود. با شرمندگی نگاه
یه بحث شدید کردیم؛ هنوز از پیچ پاگرد آخر رد نشده بود که تماس گرفتم گفتم شرمنده ام صدام بلند بود. عذرمیخوام از حرفهای گزنده م.
گفت یعنی پشیمونی؟گفتم دروغ نگفتم ولی "هر راست نشاید گفت" . کاش نمیگفتم که دلخور نشی. خندید. برگشت بالا. زود از تو اتاقم یه عطر مردونه کادو کردم آوردم دودستی تقدیم کردم. یک سرباز پیروز بودم که سلاحش آشتی بود. 
من دختر مادر پدری هستم که بحثشون رو به کرات دیدم اما قهرشون رو هرگز ! میپرسیدم مامان چرا با بابا قهر نمیکنی؟ میگفت
دلم یک دنیا گرفته بود.ظهر خیلی بد و زشت جوابشو داده بودم.غروب تماس گرفتم گفتم میشه خونه نری منم خونه نیام بریم بیرون خرید قدم بزنیم. اومد... پر از آرامشه این پسر، پر از مهربونی و حوصله و حال خوب. یه خط در میون بهمون میگفتن شما چه نسبتی باهم دارید؛ سپهر چشم و ابرو می اومد که به هیچ کس نگو. شب برگشتیم خونه منتظرمون بودن شام بخوریم. با سپهر که میرم خرید یه اخلاق مردونه ای داره محاله بذاره کیف دستیم و خریدها دستم باشه. همیشه وقتی باهم هستیم به هزار خو
یادمون باشه ،
اگه مردی شلوار جین رو با کفش مردونه میپوشه ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه زنی با کفش پاشنه بلند پیاده روی اومد ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه پسری زیر ابروی خودشو برداشت ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه دختری قبل از سرد شدن هوا و بارندگی بوت پوشید ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه کسی لباسی با طرحی خاص رو به تن کرد ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه تو خونه ی همسایه زیاد رفت و آمد میشه ، 
به ما ربطی نداره ، 
اگه کسی موهای خودشو مدل خاصی کوتاه میکنه ، 
به ما ربطی ن
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_شانزدهم
.
ولی من ایستادم و دست به چونه ام گذاشتم - اول بهتره قفسه رو خالی کنیم
روسریم رو دوطرفش رو دست گرفتم که برم پشت گردنم که صدای زیر لب اون رو شنیدنم که استغفار می گفت
- خواهرم شما بفرمایید می خوام در رو ببندم بعد از ظهر با بچه ها این جا رو درست می کنیم
متوجه شدم به خاطر من معذبه
اما لجبازی من گل کرده بود اصلا از بسیج خوشم نمی اومد اما یه حسی تو دلم می خواست اون کار رو انجام بدم و اونجا رو مرتب کنم
شاید جو دانشجویی بود شای
مدت طولانیست که متنی ننوشتم،نه اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشم،نه، اتفاقا گاهی انقدر جملات توی ذهن پخش و پلا هستند که یک فرمانده ی جدی نیاز داری برای به خط کردنشان!!!
نخواستم احوالاتِ پریشان را ثبت کنم و شما را شریکِ ملال این روزهایم.
حال با خوشحالی و مسرت نیامدم بگویم که "رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند" اتفاقا این غم مثل همزادیست که بیخیال ما نخواهد شد و هردوره ای از شکلی به شکلِ دیگر رخ می نمایاند!
سعی دارم طرحِ رفاقتی با او بریزم،هووووم
خرید داروی افزایش دهنده طول و سایز الت
افزایش طول و کلفت کردن دائمی الت جنسی با جدیدترین داروهای سنتی بدون بازگشت
بهترین روش گیاهی کلفت وحجیم شدن آلت
خرید قرص گیاهی ویاگرا
بهترین قرص راست کننده و تاخیر انداز جنسی
قرص دیر انزالی قوی
خرید اینترنتی مگنا ار ایکس افزایش سایز الت بهترین راه برای افزایش حجم
بهترین قرص برای تاخیر در انزال
بهترین قزص جهت انزال زود رس
بهترین مکمل بزرگ کننده آلت
بهترین و مطمین ترین روش دارویی برای افزایش طول آلت تنا
بچگیام آروم و گوشه گیر بودم، جایی میرفتم مهمونی ساکت یه گوشه می‌نشستم وبه بازی کردن بقیه نگاه میکردم و منتظر بودم یکی از بچه ها بگه که باهاشون بازی کنم یا اینکه مامانم اجازه بده تا برم و باهاشون بازی کنم ، اما بیشتر وقتا این اتفاق نمی افتاد و بچه و مامانم اینقد سرگرم صحبت و بازی بودن که من رو یادشون میرفت. این بود که همیشه تو حسرت اون لحظه بودم حتی اگه جایی دیگه هم بازی می‌کردم بازم فکرم تو موقعیت قبلی بود و حسرت میخوردم. الان که بزرگ شدم هم ه
خب سلااام.یه خبر خیلی خووووب دارمم.باکلی
زحمت و یدبختی تونستم خانوادمو راضی کنم تا پکیج اموزش 
ادوبی پریمیر رو سفارش بدم و فردا دومین جلسه 
هست و خیلی خوووشحالممم...مطمنم تواین کار موفق میشم
راستی کار پیدانکردم اما ی چیز خنده دار
کلاس خیاطی میرم
البته به عنوان شاگردی که کلا خیلی خوبه همه چی دارم 
یاد میگیرم و ایننننکهههه
امروز اولین روزم بودد خیلی خوببب بودد
بععععدددد اینکههه امروز اولین سوتی رو دادم با یه در دیگه اشتباه گرفتم
بعد نزدیک بو
ماه، غمناک، در این گُلشنِ خَضرا می‌گشت
باد، بی‌خویشتن، افسرده و شیدا می‌گشت
گُلبُن، از دردِ نهان، زار به‌خود می‌پیچید
شب، فرومانده در اندیشه‌یِ فردا می‌گشت
بانگی از دور می‌آمد، همه رنج و همه درد
مانده بود از ره و، نالان پیِ مأموا می‌گشت
رازی اندر دلِ شب بود که ناگاه اگر،
برگی از شاخه جدا می‌شد، رسوا می‌گشت
سایه‌یِ بیدبُن، از بیم، می‌آویخت به شاخ
باد چون می‌شد از او دور هویدا می‌گشت
یادِ آن یارِ سفرکرده، پریشان و غمین
زیرِ هر
سلام  
این روز ها چشم دلم قفل حرم امام رضاست هر وقت تو خودم میرم دلم برای درد و دل باهاش میره تا گوشه گوهر شاد همون جا که گنبد اقا در زیبا ترین و با عظمت ترین حالت خودش حال دل آدم و خوب میکنه 
 
رفیقم از دستم شاکیه چن وقته نشستم درست و مردونه با هم حرف بزنیم همش در حد یه فاتحه بوده وبس   خودت ببخش رفیقم 
 
خدایا دل تنگمون و به  دست دلگشای بی مانند یعنی خودت میسبارم خودتون کنارم باشید یعنی کنارمون  باشید 
 
برم یکم دعا کنم  
 
خدایا کمک کن انقدر عا
از قضا(یی که سعی می‌کنم به آن اعتقاد نداشته باشم!) امروز دردِ دل کردن یک دوستِ نزدیک، درباره‌ی نگرانی‌هایش بابت یک انتخاب مهم و اختلاف‌نظر اطرافیانش با او و این‌که می‌گفت از نظر آن‌ها او اشتباه فکر می‌کند و‌ من در جواب گفتم از کجا معلوم که درست فکر می‌کند و اصلا از کجا معلوم که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، باید همزمان شود با خواندن بخشی از کتاب "جزء از کل" (که هنوز نمی‌دانم دارد چیزهای بسیاری به من می‌آموزد یا وقتم را تلف می‌کند!) که د
من راه‌های خودم را برای مواجهه با دردهام دارم، همانطور که هر آدمی. اما وقتی هیچ کدام جواب نداد پناه می‌برم به حمام. حمام کمد کودکی‌های من است. گوشه‌اش چمباتمه می‌زنم در خودم و به صدای بغضم و آب‌ها فکر می‌کنم. گاهی دراز می‌کشم کفش. می‌گذارم سلولهام یخ بزنند. یا از گرما بسوزند. بعد فکر می‌کنم. سعی می‌کنم خودم را بریزم بیرون.به تو گفتم درد بزرگ‌تری را جای درد خودم می‌نشانم. آن طور آرام خواهم شد. ولی گاهی دیگر درد بزرگ‌تری وجود ندارد. برای م
من راه‌های خودم را برای مواجهه با دردهام دارم، همانطور که هر آدمی. اما وقتی هیچ کدام جواب نداد پناه می‌برم به حمام. حمام کمد کودکی‌های من است. گوشه‌اش چمباتمه می‌زنم در خودم و به صدای بغضم و آب‌ها فکر می‌کنم. گاهی دراز می‌کشم کفش. می‌گذارم سلولهام یخ بزنند. یا از گرما بسوزند. بعد فکر می‌کنم. سعی می‌کنم خودم را بریزم بیرون.به تو گفتم درد بزرگ‌تری را جای درد خودم می‌نشانم. آن طور آرام خواهم شد. ولی گاهی دیگر درد بزرگ‌تری وجود ندارد. برای م
چشم‌هام را بسته بودم. ترومایِ بی‌پدر دست‌هاش را محکم فشار داده بود به گلویم. گلویم شور شده بود. نوکِ بینی‌م تیر کشیده بود و خون پاشیده بود کفِ اتاق. خالی‌یم، مثلِ خالی بودن اتاقِ نورانی و سفید و لاینتهایِ خواب‌های تکراری‌م توی شیش‌سالگی و پانزده‌سال بعدترش. خالی‌م و دراز به دراز افتاده‌م کفِ اتاق. خلا محض و مزخرف، تمام آنچه است که می‌بینم. اتاقی سفید. سفیدِ سفید، مثلِ برفِ دست‌نخورده‌ی دشت‌. بیدارم و کابوس می‌بینم. نبودن‌ها را دیده
   شبی عاشق شدم ،  اشکم روان شد
   تبِ   دردِ    دلِ    زارم     عیان   شد
   غروبِ  غم   ز  دل   چون  بار  بربست
    اُفولِ   موسم   و   فصلِ  خزان   شد
 
                                     شاعر معاصر : داوود جمشیدیان ، متخلص به سِتین
امروز شاید به ظاهر یه آزمون رانندگی بود و یه رد شدن ساده برای اولین آزمون و منتظر یه فرصت دیگه شدن، ولی برای من روز عجیبی بود.  سه ساعت و ربع توی گرما کنار من نشستی، بهم روحیه دادی، بهم آرامش دادی و بعد از پیاده شدن از ماشین دستتو دورم حلقه کردی و گفتی فدای سرت . شاید به ظاهر  اتفاق ساده ای باشه اما انقدر منو به اوج آسمون برد که امروز برای اولین بار، خیلی عمیق ، به خونه مون احساس دلبستگی کردم. باورت میشه که امروز برای اولین بار رفتم توی آشپزخونه
هیشکی رو ندارم که باهاش درد دل کنم، میام اینجا واسه خودم می‌نویسم، خودم می‌خونم و اشک میریزم و شایدم تهش آروم شدم.
من تو زندگیم هیچ وقت هیشکی رو نراشتم یه چند صباحی با میم عاشقی کردیم و بعد هم عادی شد رابطه و تمام. هر کی رفت سراغ زندگی خودش ولی باهم بودیم. بعد یه مدت افتادم به عشقبازی با آدم‌های سر راهم و خب هربار درد، هربار زخم، هربار خونین‌تر از دفعه‌ی قبل تموم شد.
این بار این داستان با ح هم به انتها رسید. ته ته دلم می‌خوام هنوز ادامه داشته
در وجودم ترسِ ذهنیِ دهشتناکی وجود دارد که رویاهایم را مفلوج و درمانده می کند. این ترس واقعی نیست. اما ریشه اش درونِ ذهنِ خیالبافم است. می گویند؛ این برخورد و واکنشِ آدم هاست که نشان می دهد چقدر به شما ارادت دارند، وگرنه هیچ کس تا به حال نتوانسته است قلبِ آن ها را از نزدیک ببیند. می خواستم بدانی هنوز توی دنیایم زنده ای. در خیالاتم، در رویاهایم، میان کابوس ها و خواب هایم، وسط پیاده روی های کنار سنگفرش های پارک، زیر درخت های کاج که صدای قارقار کلا
قسم
دیگه به این عشقم قسم عاشق هیچ کس نمیشمازبس که بی وفا بودی من از تو هم دست می کشمتو اولین ستاره ام تو تک چراغ زندگیمسراسر  عمرم  فقط  تویی که من عاشقشمتو همهء امید من ،  تمام زندگیم  شدیواست یه بازیچه شدم ببین که من با کی خوشم !ازهمون اول فهمیدم حرفات همه پوشالیهقلبت زعشقم خالیه میدونستم تنها میشمگفتی برام از دردِ خود از رفتن و از مرگِ خودتو زنده بودی خنده رو ، من قلب خود را می کشمتو نیستی عاشق میدونم تو رفتی و من می خونمبذار که عالم بدونن
خیلی وقت ها فراموشیِ دردی که با آن دست و پنجه نرم می کنی خیلی سخت است .. چون دردِ خود را بالاتر از هر دردی می بینی یا لااقل اگر علم این رو داشته باشی که کسانی هستند که دردشان از تو بیشتر است چون درکش را نداری تسکینی بر حالَت نیست !اما فکر کن درد جسمی ای که تو را فرا گرفته مثلا یک پایت شکسته ، تا قبل از ورود به بیمارستان بسیار به خود می پیچی و گاهی صحبت هایی با چاشنیِ غُر و یا ناشکری از دهانت در می آید اما به محض ورود به بیمارستان و مشاهده افرادی که د
بیشتر آن چه که در فرقه ی ما مرسوم استسائلی کردنِ از فاطمه ی معصومه استدختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشتچون کریمه شد و بر باب کرم موسوم استچه مقامی است که معصوم "فداها..." گوید؟!شأن او شأن امام است که نامعلوم استاوج خوشبختی ما کلبِ سرایش شدن استهر کسی نیست سگِ فاطمه، بختش شوم استچهارده نور به دل دارم و این بانو همخواهر حضرت خورشید در این منظومه استنام زوار حریمش که بهشتی شده انددر میان صحف مادر او مرقوم استهر کسی عرض ارادت به مقامش نکنداز عنایات غ
 
سلام
گُلَکَم، خواهرَکَم، سلام
خوبی؟
الان، وسط این نیمه شب
این گوشه ی دنیای خدا، منم و تنهایی و چند تا تصویر از چهره ی ماه تو، و قلبی که لبریزه از وجود تو
اون گوشه ی دنیا که تو هستی، با کی هستی؟
منم اونجا هستم؟ در حدی که به یادم باشی؟
 
بماند
 
امروز یه چیزی فکرم رو مشغول کرده بود؛
اگر 88 من جای خواهرت رفته بودم تو الان حالِ بهتری داشتی
هر چی باشه برای یه زن خواهر بهتر از برادره
اگر خواهرت به جای من بود تو راحت تر می تونستی تنهایی ها و دردِ دلهات
خیلی وقت ها فراموشیِ دردی که با آن دست و پنجه نرم می کنی خیلی سخت است .. چون دردِ خود را بالاتر از هر دردی می بینی یا لااقل اگر علم این رو داشته باشی که کسانی هستند که دردشان از تو بیشتر است چون درکش را نداری تسکینی بر حالَت نیست !اما فکر کن درد جسمی ای که تو را فرا گرفته مثلا یک پایت شکسته ، تا قبل از ورود به بیمارستان بسیار به خود می پیچی و گاهی صحبت هایی با چاشنیِ غُر و یا ناشکری از دهانت در می آید اما به محض ورود به بیمارستان و مشاهده افرادی که د
در وجودم ترسِ ذهنیِ دهشتناکی وجود دارد که رویاهایم را مفلوج و درمانده می کند.
این ترس واقعی نیست. اما ریشه اش درونِ ذهنِ خیالبافم است.
می گویند؛ این برخورد و واکنشِ آدم هاست که نشان می دهد چقدر به شما ارادت دارند،
وگرنه هیچ کس تا به حال نتوانسته است قلبِ آن ها را از نزدیک ببیند.
می خواستم بدانی هنوز توی دنیایم زنده ای.
در خیالاتم، در رویاهایم، میان کابوس ها و خواب هایم، هنگامِ قدم زدن روی سنگفرش های پارک،
زیر درخت های کاج که صدای قارقار کلاغ مغ
عقربکها چه بی خیال ز غم
با چه سرعت به پیش میتازند
عاشقانه بر روی هم غلطند
در زمان گوئیا به پروازند
غافل از دردِ سینه ی من و تو
بی پر و بال بس هوسبازند
نیستند همچو ما اسیر زمین
نیست پایان همیشه آغازند
پای بر پای هم رها سرشان
بی خبر از زمان ، در آوازند
حسرتم گشته سر خوشیهاشان
که نه فرمانده . نی چو سربازند
نه غمِ رفتن زمان بخورند
گرچه خود عامل زمان سازند
میشود بس کنی "رسا" گله را؟
همه در این قمار می بازند
#گیتی رسائی
عقربکها چه بی خیال ز غم
با چه سرعت به پیش میتازند
عاشقانه به روی هم غلطند
در زمان گوئیا به پروازند
غافل از دردِ سینه ی من و تو
بی پر و بال بس هوسبازند
همچو ما نیستند اسیر زمین
نیست پایان همیشه آغازند
پای بر پای هم رها سرشان
بی خبر از زمان ، در آوازند
حسرتم گشته سر خوشیهاشان
که نه فرمانده . نی چو سربازند
نه غمِ رفتن زمان بخورند
گرچه خود عامل زمان سازند
میشود بس کنی "رسا" گله را؟
همه در این قمار می بازند
#گیتی رسائی
نصفِ شبی درست وقتی که بهمن داره با همه خدافظی میکنه که درِ خونه ـشُ ببنده و بره، پامُ گذاشتم لایِ در و خودمُ چپوندم تـــو که عقب نمونم و جای اسمِشُ تویِ لیستم خالی نذارم!!
خیلی سرم شلوغ شده این مدت
خیلی دور و بی معرفت شدم، میدونم!
مطمئن َم نیستم اسفند بتونه اوقاتِ فراغتِ زیادی با خودش برام بیاره
با اینکه فقط یکی دو هفته دیگه باید برم سرِ کار!! ولی اسفنده و درگیریا و بدو بدوهایِ دوس داشتنی ـش
کارم توی شرکت هر روزِ هقته شده و دیگه فرصتِ سر خاروندن
دیروز روز تولدم بود.
پارسال این‌موقع‌ها بسیار خوشحال بودم و در جشن تولدم دقیقا احساس می‌کردم خوشبخت‌ترین آدم روی زمین هستم.
امسال این‌روزها بیش از هرزمان دیگری احساس تنهایی می‌کنم. بیش‌تر از هرزمان دیگری احساس می‌کنم چقدر هیچ‌کسی شبیه به من نیست.
دوستانم برایم در یک کافی‌شاپ جشن تولد گرفتند، دو روز زودتر از تولدم، چون عقیده داشتند بعدا وقت نمی‌شود.
برگزار کردن آن جشن برای آن‌ها نوعی رفع تکلیف بود، دقیقا رفع تکلیف. هم جشن گرفتنشان،
هیچوقتِ هیچوقت مث ایــــــن شبا و این روزایی که داره میگذره محتاج دعا نبودم...به این و اون با بغض،ملتمسانه نمیگفتم میشه واسه من خیلی دعا کنی؟نه واس درس و چیزای الکی!نه...!
واسه اتفاقی که قراره ۲۳تیر  ماه واسم بیوفته....واس رفتن از این شهر.....واسه شهری که بهش دلبستم...واسه تصمیمی که گرفته شد و علنی نکردم چون یه کورسوی امید داشتم به اینکه شاید کنسل بشه...و نشده تا الان....شاید رفتنی نشدیم...این روزا شدم مث اون ادمایی که بهشون گفتن تا چند ماه دیگه بیشتر
منتظرم چراغ قرمز بشه تا بتونم از خیابون رد بشم. یه گروه هم از اون سمت دارن میان این طرف خیابون. نگاهم میافته ب دست یکی از دخترهایی که داره از خیابون رد میشه. آستین مانتوش کوتاه . دستش پیداستمیخندید. نگاهم گیر کرده بود روی دستش. از عرض خیابان عبور کرد. از عرض خیابان عبور کردم. همچنان نگاهم میچرخید روی دستش...
..........................................................................
خیلی مرتب و منظمه به خودش رسیده. یه کمی آرایش داره. موهاشو از دو طرف بافته و به حالت قشنگی کنار سرش
من یه مدتیه که یه موضوع ذهنم رو مشغول کرده و اونم اینه که چه چهره ای دقیقا بانمک یا بامزه محسوب میشه؟ شما چهره چه افرادی براتون بانمک و چهره چه افرادی براتون بی نمک به نظر می رسه؟ دقت کنید من درباره چهره صحبت می کنم، کاری با شخصیت فرد ندارم، چون که چهره بعضی آدم ها گویا یه جوریه که بقیه هی بهشون میگن، آخی چه بانمکه، چه گوگولیه و ...
ما یه پسر خوشگلی تو دانشگاه مون داریم که خیلی قیافه ش بی بی فیسه و شبیه پسرهای نوجوونه و همه میگن آخی این چه خوشگل و
شنبه با جناب برادر پاشدیم رفتیم دکتر . برگشتنی یه چند قطره ای از بینی مبارک مان خون اومد . سوار اتوبوس شده بودیم ، توی قسمت مردونه وایساده بودیم ، داداش بزرگه پرسید خوبی ؟ گفتم نه ! و همون طور که بازوش رو گرفته بودم سرم رو به سینه ش تکیه دادم و بهش گفتم دارم غش میکنم . ( احتمالا حضار پیش خودشون گفتن اَه اَه خجالتم خوب چیزیه این جلافت ها توی ملاء عام ؟؟؟ ) فکر کنم چند ثانیه بعد من کف اتوبوس بودم داداش بزرگه دستمو گرفته بود میگفت خوبی ؟؟ گفتم آره خوب
دلم میخواست میتونستم لباسام رو توی چمدونم جا میکردم و حداقل برای مدتی که روحَ م در عذابِ میرفتم از این شهر ! از این خونه پناه میاوردم توی خونه ای که فقط فقط خودم تنهــام ! جایی که صدای حرف آدما اذیتَ م نکنه ! جایی که مجبور نباشم در خونه رو روی همه باز کنم ! جایی که آدمی نباشه تا بترسه نکنه برای رسیدن به آرامش خودم رو بکشم ! جایی که مامانَ م نباشه تا نبینم چشایی که برای حال مزخرف من داره مثل ابر و بارون میباره ! جایی که نیاز نباشه داد بزنم بگم سرم دا
 *دردِ دنیایِ فقراء*
 سوره_مریم_آیه_۳۱
 وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا 
و (عیسی گفت: خداوند) ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺎﺑﺮﻛﺖ ﻭ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪم ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ، ﻭ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺍم ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
 تفسیر_و_توضیح
 در مکتب انبیاء، رابطه با خدا، جدای از ارتباط با فقرا و حمایت از مساکین نیست:
 وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَی
رمان تدریس عاشقانه یک رمان عاشقانه و استاد دانشجویی به قلم ترنم میباشد که هم اکنون میتوانید با لینک مستقیم و فرمت pdf بدون سانسور و رایگان برای اندروید و ایفون و کامپیوتر و لپ تاپ از مجله اینترنتی هیلتن اقدام کنید. این رمان هم اکنون درحال تایپ بوده و تا آخرین پارت منتشر شده در سایت قرار داده شده است.
خلاصه و دانلود رمان تدریس عاشقانه
رمان تدریس عاشقانه یک رمان استاد دانشجویی هست که داستان دانشجوی شیطون و جذابی رو روایت میکنه که عاشق استادش
ماشینم رو صبح بردم پنچرگیری . سجاد ، صاحب تعویض روغنی آشناست و مشتری قدیمی رستوران( غذای همیشگیش چلو کباب کوبیده بره است !) . اتفاقا شب قبلش دیده بودمش که با خانومش و بچه کوچکش با موتور تو خیابون بودن . همینطوری سر صحبت باز شده بود منم سوال کردم ماشین خودت چیه؟ گفتم یه ساینا داشتم فروختم خرج سرطان خون مادرم کردم و مادرم هم فوت شد و در ادامه گفت خواهر بزرگم هم با همین سرطان فوت شده .
کوتاه و خلاصه  بگم:
اگه قرار باشه عمر من با سرطان تموم بشه نمیزار
مادرت نیستم
اما اینکه میگن خاله مثل مادر دومه از نظر من درسته....
تو کی انقدر بزرگ شدی عزیز من؟
انقدری ک نتونم تو بغلم بگیرمت تا بخوابی؟
اونقدری ک نتونم بی بهونه پشت هم ببوسمت؟
اونقدری ک نتونم خیلی از کاراتو خودم برات انجام بدم با عشق؟
اما ممنونم
ممنونم ک هنوز زورت ب من نمیرسه
ممنونم ک هنوز باید شبایی ک پیشمی چند بار پتو رو روت مرتب کنم
ممنونم ک هنوز مثل بچه ها تو خواب غر میزنی و چرت و پرت میبافی
ممنونم ک هنوز بچگونه خاله صدام میکنی
ک هنوز میتون
سالها پیش، یه روز حوالی ظهر، دهن جسارتو جر دادیم، دو تا دختر چادری، رفتیم تو یکی از مردونه‌ترین کبابی‌های نارمک، و وقتی آقای سیبیلوی کباب‌زن پرسید می‌برید؟ گفتیم نه می‌خوریم!
بعد، همونطور که مردها با نگاه کج و معوجی به ما، میومدن، مینشستن، چهار پنج سیخ کوبیده رو تو شش هفت لقمه می‌خوردن و می‌رفتن، ما تیکه‌هاى بندانگشتی غذامونو با چنگال از لای لبهای به غایت دخترونه و رنگی فرو می‌دادیم و همراه تمام لقمه‌ها خجالت هم بود که بجویم و قورت
عید فطر به همه ی شما مبارک!
قرار بود امروز به صرف یک آهنگ پر انرژی مهمونتون کنم. بفرمایید. اینم دانلود آهنگ قصه با صدای سعید سکاکی
ترانه سرا، آهنگساز و تنظیم کننده: سعید سکاکی
تهیه شده در استودیو لگاتو
امیدوارم از شنیدنش سیر نشید و باهاش خاطره بسازید.
خوشتون اومد واسه دوستاتونم بفرستیدش تا لبخند رو بهشون هدیه کنید.
متن آهنگ قصه از سعید سکاکی:
یه مرغِ عشق تنها یه روز پراشو وا کرد
رو بوم ما نشست و زیر چشمی نگا کرد
دون پاشیدم براش و پرسه زدم کنارش
دورم از احتمالات تقدیر
از قضا سیرم و از قَدَر، سیر
کاشکی مرگ جَلدی بیاید
روز آزادی از قفل و زنجیر
خیری از زندگانی ندیدم
چیزی از نوجوانی ندیدم
عمر، با حسرت و ترس طی شد
لذتی از جوانی ندیدم
مرگ، وقتی که تو جان نداری
بعد یک عمر، جانان نداری
راحتِ دردِ بی طاقتِ توست
منجی توست، ایمان نداری!!
مرگ، وارونه درد و رنج است
نسخه ئ نقشه ئ اصل گنج است
مرگ، چاقوی تیز وصال است
مرگ، پایان تیغ و ترنج است
محمد رحیمی
دورم از احتمالات تقدیر
از قضا سیرم و از قَدَر، سیر
کاشکی مرگ اکنون بیاید
روز آزادی از قفل و زنجیر
خیری از زندگانی ندیدم
چیزی از نوجوانی ندیدم
عمر، با حسرت و ترس طی شد
لذتی از جوانی ندیدم
مرگ، وقتی که تو جان نداری
بعد یک عمر، جانان نداری
راحتِ دردِ بی طاقتِ توست
منجی توست، ایمان نداری!!
مرگ، وارونه درد و رنج است
نسخه ئ نقشه ئ اصل گنج است
مرگ، چاقوی تیز وصال است
مرگ، پایان تیغ و ترنج است
محمد رحیمی
امروز خودمو رها کردم رو دست هاش، منو برد بالا، نفسم بند اومده بود،چشم هامو بستم و تو ذهنم یه آسمون آبی رو به تصویر کشیدم، لباش رو آورد نزدیک گوشم و گفت آماده ای؟سرمو به نشونه ی بله تکون دادم، خندید، چشم هامو آروم باز کردم،چشمم به چالِ لپش که افتاد، قلبم از هیجان ایستاد، به خودم اومدم دیدم محکم بغلش کردم، چند دقیقه بعد در حالیکه که اشک هامو با انگشت های نرم و لطیفش پاک میکرد، گفت دلش برام تنگ شده بود، کجا بودی این همه وقت؟ خجالت کشیدم و سرمو چس
سلام دوستان
دخترم و من صنایع غذایی خوندم. تا الان که 29 سالمه پدرم اجازه کار نمیده برم تو شرکت و کارخونه کار کنم، میگه راهش دوره، محیطش مردونه ست و ...، هر موقع گفتم اخم کرد و ناراحت شد، پارتی هم نداریم که برامون کار خوب پیدا کنه.
با توجه به اینکه من نه کار دولتی دارم، پرستار و دکتر و ... هم نیستم که کار مستقل بکنم، منی که چهار سال درس خوندم بیکارم، چیکار کنم؟
لطفا نیاید بگید آرایشگری و این ها که ای کاش از اول میرفتم دنبالش، الان میخوام مستقل بشم،
 
 
 
دوبیتی 5_خبر داری..به یادت اشک می ریزم ، تو بر دردم اثر دارینباشی بی تو می میرم ، نباشی دردِ سر داریکسی هرگز نمیفهمد ، که حالِ بی قرارم راتو اما خوب می دانی ، تو از حالم خبر داری#علی_صباغی .#شعر #اشعار #دوبیتی #مجموعه_شعر#دیوان #حال #خبر #دردسر #اشکحال_بد #غزل #ادبیات #ابیات#بیت #مصرع #کلمات #قافیه #وزن_شعر#غمگین #چشم_هایش.اولین شب سال ۹۹ساعت ۰۳:۲۰ صبحپارک جنگلی محلات
داغ دل-اگه یروزی نباشم چیکار میکنی؟-صد دفعه نگفتم از این حرفا نزن؟؟؟-بگو دیگه خانمی الکی شلوغش نکن.امین بس میکنی یا نه؟خانمی، اخه تو چرا انقدر سریع جوش میاری یه سوال ساده پرسیدما!!بهار چشماشو تو کاسه چرخوندو با حرص به امین نگاه کرد.-امین به نظرت این یه سوال سادس؟امین حالت بامزه و نمکینی برای جواب به حرص خوردن بهار به خودش گرفت.-خب اره یه سوال ساده پرسیدم جوابشم خیلی راحته.بهار دستشو گذاشت زیر چونشو ذل زد به چشمای پراز عشق امین.-خب اگه اینجوریه
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ حرم حضرت معصومه سلام الله علیها _ شهادت حضرت ۹۸
غم دیدی و غربت چشیدی صبر کردیهجران چشیدی، زجر دیدی صبر کردیاز داغ دوری پدر، قدت کمان شداز غربتِ زندان شنیدی، صبر کردیهر دفعه دلتنگِ رضا جانت که بودی...چون شمعِ گریانی چکیدی، صبر کردیعزم سفر کردی، بلا دیدی در این راهبا شوقِ این که می رسیدی، صبر کردیدر ساوه خویشان را به خون دیدی، بمیرمزهرِ جفا را سر کشیدی، صبر کردیتا شهر قم رفتی به عشاقت رسیدیبینِ مریدان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها