نتایج جستجو برای عبارت :

در باب تنهایی گشتن :)

مثل وقت هایی که بعد از چند ماه دنبال آهنگی گشتن ، تو تاکسی می شنویش.
مثل وقت هایی که کل خانه را زیر و رو می‌کنی برای پیدا کردن چیزی و شیش ماه بعد زیر تخت پیدایش می کنی...
مثل پوتینی که آخر زمستان حراج می خوره..
مثل لباسی که تازه اندازت شده و دیگر مدلش دلت را نمیلرزاند...
مثل سفری که پنج سال قبل آرزوشو داشتی و حالا سهمت شده...
مثل کفش قرمزی که پنج سال پیش دوستش داشتی و حالا خاک می خورد بالای کمدت...
مثل وقتی که ساعت سه صبح هوای دربند به سرت میزند و شش صب
سر سفره‌ی سحری، حجت گفت نصف شب یه بالش برداشته و چند دقیقه رفته تو حیاط دراز کشیده. بعد که اومده تو و خوابیده، حس کرده یه چیز پادراز آبداری! داره رو گردنش راه میره. با دست پسش زده و بعد با نور گوشی هرچی رو زمین دنبالش گشته پیدا نکرده. البته چند تا پا پیدا کرده، ولی از خودش خبری نبوده. از اول تا آخر سفره دو تایی با مهندس داشتن حرفای چندش‌آور می‌زدن. من همین جوریش به خاطر بی‌خوابی اعصاب نداشتم، حالمم دیگه داشت بهم می‌خورد، ولی می‌دونستم اگه اه
برای پرسه تعاریف زیادی ارائه شده است. خود پرسه آن‌طور که در لغت‌نامه دهخدا آمده است مخفف پارسه است که معنای گدایی می‌دهد. رفتن گدایان به گدایی معنایی است که امروز کمتر از آن برای این منظور استفاده می‌شود. اما در زمانی پرسه معنای مریدی می‌داد که به دستور بزرگ و پیر خود به کوچه‌ها و بازارها برای گدایی می‌رفت. اما در کل و در زبان امروزی آن را افراط در پیاده‌روی می‌دانند یا راه رفتن بسیار و بی‌نتیجه. به راه رفتن بسیار و گردش زیاد در خیابان و
برای پرسه تعاریف زیادی ارائه شده است. خود پرسه آن‌طور که در لغت‌نامه دهخدا آمده است مخفف پارسه است که معنای گدایی می‌دهد. رفتن گدایان به گدایی معنایی است که امروز کمتر از آن برای این منظور استفاده می‌شود. اما در زمانی پرسه معنای مریدی می‌داد که به دستور بزرگ و پیر خود به کوچه‌ها و بازارها برای گدایی می‌رفت و در بازار برای گدایی پرسه می‌زد. اما در کل و در زبان امروزی پرسه را افراط در پیاده‌روی می‌دانند یا راه رفتن بسیار و بی‌نتیجه. در وا
دیروز به بچه ها گفتم پاشین بریم نمایشگاه کتاب، گفتن نه. گفتم پاشین بریم بیرون از الان که کاری نداریم، بمونیم خوابگاه می پوسیم؛ بازم گفتن نه :| 
منم دست خودمو گرفتم، گفتم عزیزم بیا، خودم میبرمت بیرون؛ ولشون کن این بی ذوقا رو. خودم میبرمت نمایشگاه. رفتم. اولش دلم نخواست برم؛ با خودم بد اخلاق تر شدم. گفتم پااااشو، پاشو بریم. همیشه اینجور وقتا اولش مقاومت می کنم ولی واقعا خوش میگذره. حس بعدش رو دوس دارم:)
خلاصه راضی شدم رفتم، بنم رو گرفتم و راهی نما
وای که چقد حالم خوبه و حس خوبی دارم :))))
احساس میکنم دارم کلی حرف جدید یاد میگیرم
یه امر کاملا شهودیه و قابل بیان نی!
و یه جورایی به یقین میتونم بگم همه مون یه همچین لحظه هایی رو تو زندگیمون تجربه کردیم
یاد حرف دیروز مهدیس افتادم که میگفت
هرچقدر علم واسم مهم باشه و بخوام بهترین باشم توی علمی که دنبالشم ، نمیخوام به هفتاد سالگیم که رسیدم به خودم بگم خب خدا کجای زندگیم بود ! میخوام انقدر توامان برم جلو که چند سال دیگه از جوونیم راضی باشم ! 
+ و مثال
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
بدون استاد کامل پای در راه سلوک نهادن خطرات عظیمی در پی دارد
بدنبال استاد کامل اخلاق گشتن وظیفه است بر سالک...
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
دوره درهای بسته(۶) : گوشه ای از اسارت را بخوانید و قدر بدانید آزادی را…
 
معرفی:
آزاد بودن یا آزادی با ول گشتن با آزاد گشتن فرق دارد.کتاب خاطرات اسرا مزه های شیرین زندگیمان که ما آنها را ندیده می گیریم زیر زبانمان می گذارد تا برای لحظه ای از خدا به خاطر نعمت های زیادش مخصوصا به خاطر آزادی تشکر کنیم و اینقدر ول نباشیم. دل آزاد با دل ول خیلی فرق دارد.
بریده کتاب:
وقتی خبر رحلت امام (ره)رادر اردوگاه عراق دادند …فکر می کردم همه این سالها را هدر کرده ب
این می‌تواند شروع هذیان های ذهن یک دیوانه باشد...یا شاید پایان دربه در گشتن ها برای یک صفحه‌ی سفید که گنجایش لااقل کمی از حرف هایش را داشته باشد...
به هر حال آغاز باشد یا پایان وصلش کرده‌ام به تو...مثل همیشه‌ی خودم که مدام میدوم سمت تو...حالا تو هم مثل همیشه‌ی خودت باش، انگار نه انگار...
اینجا تازه شروع شب است...شروع حرف های ناتمام...
-نیمه‌ی‌پنهان‌ماه
-فقط‌به‌سفارش‌"تو‌"می‌نویسم
تیکه تیکه خوندن آمار بالاخره تمام شده و بعد از اتمام دور اول گرچه نمیتونم هنوز تست هاش رو جواب بدم اما خودم رو اینطور آروم میکنم که نگران نباش،فعلا درحال قلق گیری هستی...باید اکسترای فارما رو شروع کنم اما ازش وحشت دارم.از اینکه چطور این حجم رو بخونم و اصلا چه تضمینی وجود داره بعد از خوندنش بتونم اون شش سوال دستیاری رو جواب بدم?
از نورو هم وحشت دارم...از درس هایی که مدتهاست نخوندمشون و با فکر بهشون توی این ماراتون احساس ضعف میکنم...اما من نباید ا
سلام دیشب درحال گشتن دنبال یه فیلم خوب بودم که چشمم به Slender Man 2018 افتاد کاورش که اصلا خوب نبود اما خواستم امتحانش کنم به قول معروف هیچوقت از روی ظاهر چیزی رو قضاوت نکنین(: بعد دیدنش واقعا فهمیدم چه فیلم جذابی هستش پیشنهاد میکنم شما هم این فیلم رو تماشا کنید
ادامه مطلب
خب طبق معمول امروز کلاس نداشتم ^_^ 
شب بعد از اینکه شام تو سلف خوردم ( بسی بی نمک ) رفتم بوفه خرید یک عدد پفک و بستی دابل چاکلت خریدن + پنیر صبحانه شد ۱۰ تومن
بعد موقع برگشت گوشی و کارت دانش جویی گذاشتم تو پلاستیک و مستقیم پلاستیک گذاشتم تو یخچال
بعد از ۱۰ دقیقه که اسی شدم از گشتن فهمیدم  تو یخچال گذاشتم .....
پ.ن : این انصاف  شام دانش جویی ۱۵۰۰ بعد بستنی ۵۰۰۰ تومن 
پ.ن :ناهار ۱۵۰۰ بعد اون وقت یک عدد ظرف یه بار مصرف ۱۰۰۰ تومن ؟! 
  
چند بار آن خودنویس نو و زیبا را توی کیفش دیدم. ولی او فکر می کرد که من ندیدم و از من پنهانش کرد. تا این که وسوسه شدم خودنویس را از توی کیفش بردارم.
بالاخره زنگ تفریح این کار را کردم. زنگ بعد وقتی که اضطراب و نگرانی اش را موقع گشتن کیفش دیدم در دلم به زرنگی خودم خندیدم. هرچه بیشتر می گشت کمتر به نتیجه می رسید. تا این که خودش به سمت من آمد وگفت:«مرا ببخش من آدم بی عرضه ای هستم برای تولدت یک خودنویس زیبا خریده بودم ولی مثل این که گمش کردم!»
 
برای دیدن ف
من شدیدا آدم مزخرفی در انتخاب بک گراند برای دستگاه های مختلفی هستم... شاید ببینید دوساعت بگردم و ۱۰ تا عکس هم ذخیره کنم ولی ب نتیجه نرسم و هرچی بزارم دوسش نداشته باشم... انگار  درست فیت نمیشه!
من چند ماه پیش پس از گشتن های بی نهایت دوتا عکس خوب پیدا کرده بودم و گزاشته بودم برگراند و با خوشحالی باهاشون زندگی میکردم تا اینکه امروز در اثر یک اقدام داغانی بکگراند هام ب چیز های دیگه ی تغییر پیدا کرد‌..
الان  چیز جدید خوبی پیدا نکردم و ن دیگ اون قبلیا
امروز سعی کردم اعتیادم به گوشی را کنترل کنم.
و یاد گرفتم المان ماتریسی QED را حساب کنم... دست و پا شکسته، اما یاد گرفتم. ساعت 4 و 22 دقیقه صبح است. می‌دانم امروز کار زیادی نکردم و بیش‌تر توی تختم بودم. می‌دانم خواندن 15 صفحه ذرات برای یک روز خیلی کم است. خوش‌حالم که یاد گرفتم، ولی احساس می‌کنم خیلی کم است و خوش‌حالی‌ام احمقانه است. خیلی کم است... فصل 7 ام هنوز. باید تا 11 بخوابم. بعدش هم تمام آن مقاله‌ها و محاسباتشان. وای بر من که این‌قدر تنبلم. 
 
به
از خرید برگشته ام
در کوچه با نایلون های زیادی که حاصل ساعت ها گشتن در پاساژها هستند دارم به خانه بر میگردم
درست زمانیکه احساس رضایت از زندگی دارم در کوچه و از پشت سر بهم شلیک می کنن تق
مغز استخوانم می سوزد و حرکت چیز گرمی را در بدنم حس می کنم
خون و خون و خون جاری می شود
کلید خانه در دستم بود
قبل از اینکه به خانه برسم
کارم را ساخته بودند
می خواستم تلاش کنم خود را به خانه برسانم
ىلی زمانیکه به خاطر اوردم در خانه کسی منتظرم نیست
در سکوت خود مردم
سال
آب اگر سمت هوا گاه روان خواهد شد دولت پیر در آن لحظه جوان خواهد شد!خرج عینک شده و سمعک و دندان طلاچشم یارانه به بودجه نگران خواهد شدرنگ ریشش چه شود یا چه شود اکسیدانکوهی از دغدغه قد سبلان خواهد شدیک شتر بود که بر کوی همه می‌خوابید؟!شاد و بیدار بر این خانه دوان خواهد شدآنقدر صندلی و صاحب آن مَچ هستند قصه وصلتشان ورد زبان خواهد شد پست ها در کفشان است چو میراث پدرملک طلقی‌ست که ارث پسران خواهد شدپاشدن، رفتن و گشتن که گذشت از ایشانقدشان در وسط کا
آقامون حسابی پاقدمش خیره :) 
دیدی امروز چقدر با محبت همه برخورد کردن از اون زن و شوهر که توی نقشه برامون دنبال آدرس گشتن، از سریع راه افتادن کارامون، از همکاری کردن با همدیگه واسه کارای من.
راستی میدونی امروز حضورت چقدر برام قوت قلب بود؟ به قول اون آقاهه آقامونی دیگه :) 
تمام نگاه و فکر من به توئه جانم. غیرتی بودنتو دوست دارم. 
سلاممم... آخخیش بالاخره تموم شد! ولی بد تموم شد حداقل به عنوان کسی که شیش سال تو تیزهوشانش درس خونده می تونم بگم افتضاح
 بود. ولی یه بازه یه ماه وجود داره برای گشتن توی رشته ها، از پزشکی 
و دندون و دارو تا آبیاری گیاهان دریایی و پرورش علف های هرز... 
بیخی  اصلا دلم نمیخواد بهش فکر کنم!
 دلم برای تک تکتون تنگ شده! 
دقیقا دو ماه دیگه تولدمه، پیشاپش 18 سالگیم مبارک.
چخبر از خودتون؟ چخبر از کنکوریامون؟ 
+ مدت زیادی از بلاگ دور بودم..دلم یه قالب اختصاصی
"مشروطه ام با صورتی زخمی"
 
بر دستهایم رفته تابوتیاز شوش تا بالای امجد راکه می کشد هر روز بر دوشمتهران بی سردار اسعد را
تهران بی فاتح که غم دارداز باغ فاتح تا شکار شیراز زهر پیکان تا شب خرماز زخم کاوه تا شب زنجیر
از گریه هر شوش در شیشهاز خواب هر خرگوش در طوفاناز ذلت هر موج در خشکیاز حسرت هر رقص در باران
از گشتن بیهوده در بلوارتا گشتن بیهوده در لالهاز مردن بیهوده بر دیوارتا کشتن بیهوده در چاله
از وعده های پوچ و چشم لوچاز زهر های چشم و گوش کراز ای
سلام بعد از گشتن های زیاد یه سایت کلیکی دیگه علاوه بر دوتای قبلی گیر آوردم میخوام براتون بذارم درامد حاصل از این سایت مانند سایت زر کلیک بالاست
و روش های درامد آن مشابه سایت زر کلیک است با اندکی تفاوت که در بعد بیشتر بهتون توضیح میدم
لینک ثبت نام



روی بنر بالا کلیک کنید واقعا خیلی عالیه سایتش سوالی داشتین در قسمت نظرات بپرسین جواب میدم
بالای تصویر کناری به زبان روسی نوشته: «همه تغییرات در سی سال گذشته». بعد دیدن عکس و تیتر بالای آن، من یاد این روایت تاریخی می‌افتم که ما ایرانی‌ها؛ زمانی به توالت می‌گفته‌ایم مستراح به معنی جایی برای استراحت. مستراح، برای نسل‌های گذشته ما در واقع دم دست‌ترین مکان بوده برای فاصله گرفتن از هیاهوی رایج در دنیا. اما حالا چه؟ فناوری به آن حدی از پیشرفت رسیده است که ناظر کیفیت آب، دوربین مداربسته، سامانه اعلام وضعیت جریان آب سیفون، نمایشگر کی
بعد از کلی این طرف و اونطرفو گشتن یه هم اتاقی پیدا کردیم...
4 نفر بودیم و یکی کم داشتیم،بگذرم ازینکه چطوری 7 نفر شدیم 4 تا:)) نمیدونم این هم اتاقیه جدید میتونه با ماها بسازه یا نه،از همین اول گفتیم ما دیر میخوابیم و فیلم میبینیمو همیشه صدای خنده هامون تا اونطرف دانشگاه میره.فعلا که گفت مشکلی ندارم امیدوارم در صحنه ی عمل هم مشکلی نداشته باشه:)
 
ای خوشاآدینه دردل عاشق مولا شدن/صبح جمعه ندبه خوان یوسف زهراشدن/سوی اصلاح درونت با ولایت محوری/جانفشان نائب او مرهم آقاشدن/دشمنان اهل بیت مصطفی راخوارکن/اسوه والگوی خوبی ازبر دنیاشدن/دررکاب رهبر خود مالک وعمارباش/دوستداربا ولای عترت وطاهاسدن/جسم وجان راکن قوی دل ازبرای حضرتش/قطره قطره جمع گشتن بهراو دریا شدن/درنمازجمعه مااز بصیرت یادکن/باولایت محویها سوی حق زیباشدن/شدخراسانی یمانی بهراو آماده باش/سوی سفیانی ملعون دشمنش هرجاشدن/خویش را
توی بازی Get aCC_e55 باید توی اتاق های مختلف بگردی و وسایلی و پیدا کنی و معماها رو حل کنی و در و به سمت اتاق های دیگه و حل معماهای قبلی یا بعدی باز کنی . اگه حوصله سر و کله زدن با معما و گشتن های طولانی توی نقاط مختلف بازی و دارید پس همین حالا بازی اندروید Get aCC_e55 و نصب کنید .
ادامه مطلب
سحردرمسجدکوفه علی طوفان ایمان است/برای وصل برایزد ندایش فزت ازجان است/شده محراب آن مسجد زخون فرق اورنگین/صدای جبرئیل آنجا نشان ازچشم گریان است/برای امت احمد به ناگه یک بلا آمد/دوباره بی پدر گشتن برآن خیل یتیمان است/زندتیغ ستم دشمن عدالت را که حیدربود/برای شیعیان اشکی زچشم هرمسلمان است/عزابرپاشده اینک زداغ حضرت حیدر/که تقدیرخداوندی برایش وصل جانان است/بیاید یوسف زهراکه مرهم برعلی باشد/ظهورحضرت مهدی برای درد درمان است/
اقا امشب با س جان داریم میریم ببینیم لباس مجلسی خوشگل چی گیرمون میاد 
ادرس لباس فروشی و پارچه فروشی تککککککک میخوام 
معالی اباد و عفیف اباد و ستارخان قطعا میریم و میگردیم.جاهای دیگه مثلا.یه ادرس باشه بهتره تا یه خیابون گشتن خخخخخخ من از خرید خوشم نمیاد :/
موقع امتحانا ...
شعر خوندن و گشتن دنبال بیتی که دلت رو تو خودش حل کرده باشه ...
کار خوبی نیس!
درس بخونین !
....
بازم به امید چشمات...
بازم گذشتن از هر چی که مردم بهش میگن "خستگی"بهش میگن سردرد....
اینروزا مستم انگار ...سرم سنگینه انگار ...
یه مته میخواد که تکون بده مغزمو محکم ...
باورت میشه این روزا دیگه برای ازتو نوشتن که هیچ ...برای حرف زدن کلمه پیدا نمیشه تو سرم؟
مثلا "دم کنی"میشه: اون لامصبی نمیذاره بخار از این لامصب بیاد بیرون!
مامان میگه قاطی کردی ...نمیخ
من از رمضان‌های زیادی خاطره دارم. از رمضان‌های کودکی و نوجوانی که نور ایمان هنوز قلبم را روشن نگه داشته بود گرفته تا رمضان آن سال سیاه که همان روز دومش پدربزرگم را از دست دادم و نور ایمان خاموش شد و سال‌های بعدترش که به بی‌اعتقادی و دنبال جای دنج گشتن برای خوردن ناهار گذشت. با این همه اگر قرار باشد روزی برای بچه‌ای که معلوم نیست داشته باشم یا نه، خاطره‌ای از رمضان تعریف کنم، قصه‌ی رمضان آن سالی را تعریف می‌کنم که ایمان و اعتقادی برایم نم
 آیا با گشتن زمین به دور خورشید سن ما زیاد می شود؟
ملاک سن افراد گشتن زمین به دور خورشید نیست، اگر کسی ۵۰ مطلب فهمید ۵۰ سالش است.
فروردین ما چه زمانی است؟؛ عمر هر کسی به فهم اوست.
وجود مبارک امام صادق به مفضّل فرمود ۴ تا کتاب بنویس که بعد از مرگ تو، بچه های تو کتاب‌های تو را به ارث ببرند، نه کتابی که خریدی و در اتاق گذاشتی!
زمین به دور خورشید می‌گردد عمر زمین زیاد می شود، نه عمر ما!
عمر هر کسی به اندازه درس و بحث اوست.
کشکول علم نیست، اطلاعات علم
خبر بمامون رسید  فضل بن ذوالر یا ستین باو گفت یا امیرالمو منین اگر امام رضا با این وضع  بمصلی  محل نماز عید  رسد مردم فریفته او شوند  و صلاح اینستکه از او بخواهی برگردد  مامون بسوی  حضرت کس فرستاد ودر خواست بر گشتن کرد  اما رضا کفش خود را طلبید سوار شد و مراجعت فرمود 8 یاسر خادم گوید چون مامون از خراسان بعزم بغداد بیرون رفت و فضل ذوالریاستین هم بیرون رفت ما نیز همراه امام رضا  ع بیرون شدیم در یکی نامه یی برای فضل بن سهل از برادرش حسن بن سهل امد
مامان و بابام بچه هارو سپردن به من و گفتن ببرشون پارک
من
خلاصه توی رودربایستی با مامان و بابا و خانم و آقای مهمون گیر کردمو بردمشون.
توی فروشگاه که نمیگم چه آبرو ریزی شد:) رقصشونو هم نمیگم.
 
توی جاده هم هی میگفتم بچه ها سریع بدوید رد بشیم. 
اونا هم مثل حلزون رد میشدن‌.
 
خلاصه توی پارکم نمیگم که با یکی بزرگتر از خودشون دعوا کردن و نمی گم کلی خسته‌ام کردن.
 
خوش گذشت، خوب بود، ولی من دیگه توبه کردم از بچه بردن به پارک
 
 
دنبال اردک ها کرده بودن،
الکترسیته:  الكترسیته انرژی نهفته ای در طبیعت و وجود آن در بعضی از مواد موجود درجهان میباشد این نیرو به صورت های مختلف میباشد و دارای 2 قطب میباشد اما به صورت كلی میتوان الكترسیته را به دوبخش تقسیم كرد الكترسیته ساكن++این حالت از الكترسیته عنصری كه آن را بو جود می آورد دارای قطب مثبت+میشود مانند وسیله پلاستیكی كه بر اثر مالش دارای قطب مثبت میشود یا بدن انسان كه بر اثر برخورد با این گونه اشیاء درای قطب مثبت الكترسیته ساكن میشود فقط زمین تامین
گاهی گرفتاری هم چیز خوبیست درد سر  هم چیز خوبیست، از سر صبح تا بوق شب دنبال بدبختی بودن هم چیز خوبیست...
غصه بدهی داشتن، وام خواستن، خرج خانه دادن، در سرما و در گرما از این خیابان به آن خیابان پرسه زدن، دنبال کار گشتن...
گاهی تمام این ها خوب است باید قدرشان را دانست، لااقل باعث می شود کمی کمتر به بعضی ها  فکر کنیم، باعث می شود گاهی یادمان برود که چقدر دوستشان داریم ...
می‌بینی بی پولی داره چه بلایی سرم میاره؟ 
دیروز از نمایشگاه 9 تا کتاب خریدم و دارم له له میزنم برای اینکه بخونمشون اما یه جای کار میلنگه نمیتونم رو متن تمرکز کنم عذاب وجدان میاد سراغم که جای دنبال کار گشتن نشستی کتاب میخونی؟ پس اوف بر تو! 
همین حالت وقتیه که میخوام طراحی کنم و برم سراغ هنر دوباره یه عذاب وجدان که نشستی چی سرهم میکنی؟ به چه دردت میخوره؟ ازش پول درمیاد؟ نه؟ پس اوف بر تو!
شاید مجبور شم برم آزمایشگاه ها رو بگردم دنبال کار و نه ها ب
در کوچه پس کوچه‌های ذهن ول می‌گردم و دنبال یک نشانه‌ام که شوق و میلی برای زندگی در دستانم بگذارد. خسته‌ام، خیلی خسته، دلم هیجان و آدرنالین و جوانی می‌خواد‌. هنوز با خودم و سنم و محدودیتم کنار نیامده‌ام. خسته‌ام از این اوضاع و سردرگمم و افسردگیم بیش از آنکه هورمونی باشد ناشی از بی‌هدفی و بی‌انگیزگی‌ست.
راستی من از زندگی چه می‌خواهم؟ شاید هنوز امیدوارم که شق القمری کنم و این عذابم می‌دهد. راضی نمی‌شوم و این پرفکشنالیسم خود اشتباه زندگ
خب حالا بعد مدت های خیلی طولانی حاشیه هام حذف شدن و باید برگردم به زندگی
دوباره گشتن توی آگهی های استخدام و فرستادن رزومه و روبرو شدن با ترس زنگ زدن واسه کار و حتی حضوری رفتن و ترس از خارج شدن از محیط امن و سرکار رفتن و استرس اینکه نکنه خراب کنم نکنه دعوام کنن. منتها حالا نسبت به چند وقت قبل تر یه دلیل محکم پیدا کردم که چرا باید کار کنم و شرایط سخت الان و حتی سخت تر از این رو تحمل کنم. امیدوارم هدفم یادم نره و دوباره که حاشیه ها پیش اومدن ( چون زند
سلام 
. آرزو اسم قشنگیه اما معنایی زیبا تری داره آرزوی من رضایت وخوشنودی استادم از منه سه شنبه متوجه شدم کمی تا آرزوم فاصله دارم چقدر می تونه دلنشین باشه وقتی استاد بازنشسته و باتجربه ازام تعریف میکنند وابراز رضایت میکنند .
   شاید بپرسید چیزی شده؟نه دوستای من همه چیز آروم قدم قدم از روزام که میگذره به هدفم به چیزی که میخوام نزدیک میشم لذت بخش ترین کارم میشه قدم زدن تو کتابخونه و لابه لای کتابا گشتن از بحث درسی و تاریخی گرفته تا فردی و ازدواج
❌نام واقعی: kim namjoon ( دوست دارم )نام استیج: rap monsterتاریخ تولد: september 12th 1994گروه خونی: Aجایگاه در گروه: لیدر ، رپراسم مستعار: leader mon و rapmonخانواده: پدر ، مادر، خواهر کوچکترغذای مورد علاقه: گوشترنگ مورد علاقه: سیاهوسایل مورد علاقه: لباس، کامپیوتر، کتابلذت ها:آهنگگشتن تو اینترنتشماره1هوای صافتوانایی:نوشتن رپ-موزیک-خوندن رپ(سریع)خودش سلام انگلیسی و ژاپنی رو یاد گرفتهرو اعضای گروه حساسه و میخاد گروهشون بهترین باشه(بابا با جذبههههه)خیلی هم خفنه لامصبب
رفتم که سردرگمی و بیقراری تموم شه. رفتم که بگه بابا من حالم از تو یکی به هم میخوره اصلا...
میگم بگو ازت خوشم نمیاد که برم. 
میگه این و بگم درست نیست بار منفی داره.
میگم اینجوری نشد که اومده بودم این و بگی.
میگه ببخشید اونی که میخواستی رو نگفتم. 
و میره... و میفهمم درست که نشد هیچ، خراب ترم شده.
ولی یه دختر پررو اینجاست که بعد رفتنش همون جایی که هست دراز میکشه، آهنگ گوش میده، میخنده و پشیمون نمیشه :)))
نتونستم هرچی تو دلمه بگم و به قول موراکامی به "بیما
خلاقیت در انتخاب کلمات، قدری وقت لازم دارد، حداقل برای عموم افراد این‌طور است، ولی گاهی لازم است که آدم این وقت را بگذارد. این‌کار می‌تواند حس و حال خوبی را که قرار است بیان شود، عمیق‌تر و ماندگارتر هم بکند. مثلاً فکر کنید که من برای این‌که بخواهم به شما بگویم حالم خوب است، و نخواسته باشم از عبارات کلیشه‌ای و شکلک‌ها استفاده کنم، مجبورم با دقت بیش‌تری حال خودم را تماشا کنم تا بتوانم توصیف بهتری ازش ارائه دهم، توصیفی که باورپذیر باشد و م
با سلام
من خانمی بیست و پنج تا سی و پنج هستم، میخواستم از دوستانی که شاغل هستند سوالی بپرسم و مشورتی داشته باشم.
شما وقتی بی کار میشین از کجا شروع میکنین دنبال کار گشتن؟ من نیازمندیها و کاریابی ها را امتحان کردم ولی دیر جواب میده. به نظرتون چیکار کنم؟ من تو اولویتم شغل دفتریه که محیط و حقوق ساعت کاریش منطقی باشه، ولی بعد از اون زیاد سخت نمیگیرم نمیگم مثلا کارگری یا فروشندگی نمیرم ولی آخه بعضی کارها به بعضی ها نمیاد و نمیتونند انجام بدن، اگه ف
کسایی که میان کتابخونه سه دسته هستن:
یکی اونایی که واسه درس میان
یکی اونا که واسه دوست بازیو گشتن تو محوطه میان
و دسته سوم که من باشم واسه گربه بازی. که به لطف اون دختره دیگه به گربه هامم نمیرسم...
گربه ها تنها چیزی هستن که منو اروم میکنن.حتی وقتی ناراحتم فقط فکر به بدن نرمو نورم اونا حالمو خوب میکنه...
 
 
احمد آزاد


آهنگ بی نظیر زندون خیال
تو زندونه خیال تو دلم پوسید یه فکری کن
گلستونه امید من همه خشکید یه فکری کن
برای من یه فکری کن جدا ماندن
جدا گشتن برای تو چه آسونه
ولی من بی تو میمیرم به حال من یه فکری کن
برای من یه فکری کن هنوز بوی تورو داره
در و دیوار این خونه هنوز عکسه توی طاقچه
میونه اون دوباره داره تو زندونه خیال تو
دلم پوسید یه فکری کن گلستونه امید من
همه خشکید یه فکری کن برای من یه فکری کن
ولی با من چرا ای آشناتر از همه با من
بدون دنیا بر
به خودم گفتم امسال با پونصد تومن همه ی خریدامو انجام میدم. پونصد تومن! کم نیستا! و تو دلم بشکن رو مینداختم بالا
در اولین قدم، امروز همراه آبجی مریم رفتیم دنبال پارچه چادری...
مغازه ی اول که رفتیم کلمون سوت کشید، چادرا همه بالای ۳۲۰ تومن، اونم چادرایی که اصلا پسندمون نمیشد! چادرای بالای پونصد تومن هم داشت که شکرخدا ازونجایی که چادر طرحدار دوست نداریم، اصلا نگاهشم نکردیم!
بالاخره با کلی گشتن و پیدا کردنِ منصف ترین مغازه دار شهر‍! یه پارچه خریدی
دیشب آخرین نفر بودم که کارم توی آزمایشگاه تموم شد
تا اینجاش یادمه که لامپ ها رو خاموش کردم ولی قفل کردن در!!؟؟
اصلا یادم نیست...
ساعت 12 نگهبان رفته چک کرده ظاهرا در باز بوده
و از قضا من یه کیف اینجا گذاشتم که فقط واسه کلاس زبان ازش استفاده میکنم
چون همیشه کوله لپ تاپ همراهمه نمیتونم دوتاشو باهم ببرم خوابگاه و بیارم
آقای نگهبان  اومده کیف رو دیده و ظاهرا کل دانشکده رو گشتن دنبال صاحب کیف:|
و چون سرور هم روشن بوده و اینا نمیدونستن همیشه روشنه کلی
تجربه ی گشتن توی دنیای تاریکی و بی پناهی، به من یاد داد که این دنیا پر از ناخوشایندیه. آدمایی که در معرض بدی، روحشان خط خطی شده و با این روح خط خطی توی دنیا قدم می زنن.
وقتی که آدم قوی باشه، مشکلی نیست. اما وقتی نباشه هست که می بینه چقدر دنیا آشفته ست... چقدر قلبا رو تاریکی گرفته...
خوبه مهربون بود، ولی مهمه مهربون عاقلی بود. لازمه که قاطی نشد با آدما تا قوی و قوی تر شد. تا قلبتو محافظت کنی  و بتونی مهربون تر باشه. مثل مهسای قبل. مهربونی توی دله. قرار
رفتم که سردرگمی و بیقراری تموم شه. رفتم که بگه بابا من حالم از تو یکی به هم میخوره اصلا...
میگم بگو ازت خوشم نمیاد که برم. 
میگه این و بگم درست نیست بار منفی داره. به نظرم ما باهم مچ نیستیم. 
میگم میدونم ولی با این حال باز از سرم نپرید.
میگم اینجوری نشد که اومده بودم اون و بگی.
میگه ببخشید اونی که میخواستی رو نگفتم.
و میره... و میفهمم درست که نشد هیچ، خراب ترم شده.
ولی یه دختر پررو اینجاست که بعد رفتنش همون جایی که هست دراز میکشه، آهنگ گوش میده، میخند
رفتم که سردرگمی و بیقراری تموم شه. رفتم که بگه بابا من حالم از تو یکی به هم میخوره اصلا...
میگم بگو ازت خوشم نمیاد که برم. 
میگه این و بگم درست نیست بار منفی داره. به نظرم ما باهم مچ نیستیم. 
میگم میدونم ولی با این حال باز از سرم نپرید.
میگم اینجوری نشد که اومده بودم اون و بگی.
میگه ببخشید اونی که میخواستی رو نگفتم.
و میره... و میفهمم درست که نشد هیچ، خراب ترم شده.
ولی یه دختر پررو اینجاست که بعد رفتنش همون جایی که هست دراز میکشه، آهنگ گوش میده، میخند
کامل گشتن دین با ابلاغ ولایت امیر المومنین علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله
سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:
فیما نذكره من كتاب «الثقة أبی بكر محمد بن أبی الثلج» فی تسمیة مولانا علی علیه السلام بأمیر المؤمنین، نذكر المراد منه بلفظه: وقال أبو عبد الله جعفر الصادق علیه السلام: لم یمض بعد كمال الدین وتمام النعمة ورضى الرب إلا أنزل الله تبارك وتعالى على نبیه صلى الله علیه وآله بكراع الغمیم: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلی
زن‌ها از طولانی شدن منبر خسته شده‌اند. بچه‌دارها کلافه شده‌اند و به لطایف الحیل بچه‌ها را ساکت می‌کنند. جوانترها گوشی‌ها را بیرون آورده‌اند مثل دختر جوان کنار دستی من که سرعت پیام فرستادنش مثال زدنی است. دو تا خواهر که جلوتر از من نشسته‌اند، روسری‌هایشان را مرتب می‌کنند، پی کفشهایشان می‌گردند که زودتر بروند تا به مجلس ختم برسند. پیرزنی که روی صندلی با مقنعه رنگی نماز نشسته بی‌حوصله از زمان تمام شدن مجلس می‌پرسد. چند نفری به گرما م
من: میدونی من برای مردن ۳ تا فانتزی دارم.اون: هوووم، خوب...؟
من: اولیش، شب بخوابم و صبح بیدار نشم، دومیش توی خیابون توسط شلیک گلوله بمیرم، سومیش....
پرید وسط حرفم و گفت 
مگه آدم مهمی هستی که یکی بخواد تورو با گلوله بکشه؟!
من: همین که بنده‌ایی از بندگان خدام برای مهم بودن کافیه.
اون: لطفا بگو چه غلطی کردی که میخوان بکشنت و کیا هستن که ما بعد مردنت دنبالش نگردیم و وقتمونو حروم نکنیم. همون شب بخواب صبح بیدار نشو، ما حوصله گشتن نداریم...
من: بیخیال بابا
رای همه اجاره نشین‌ها اتفاق افتاده است که به بازدید ملکی رفته و زندگی خود را درآن تصور کرد‌ه‌اند؛ آن هم بعد از روزها به دنبال خانه مناسب گشتن و رزرو بازدید، آنهم برای بازدید از خانه‌های مختلف. بعد بلافاصله جملاتی از مشاور املاک می‌شنوند که با این قیمت و ویژگی‌ها نمی‌توانند خانه دیگری پیدا کنند. بنابراین افراد عزم خود را جزم می‌کنند که بلافاصله قرارداد ببندند اما باید کمی صبر کنند. تصمیم عجولانه برای اجاره آپارتمان اصلا درست نیست و با
به حال الف و میم غبطه میخورم ...که هنوز فرصت دارن برای انتخاب و تجربه ی حس های خوب ... دوست داشتم جای اونا بودم ...به شدت دوست داشتم جای الف بودم ...
بهانه هامو به پای ناسپاسی نذار ، روزا و ماه ها و سالهایی که باید برام شیرین میگذشت تبدیل شدن به بدترین اوقات عمرم که همش رنج یه حسرت عمیق با من بود که بار سنگینی هم بود ... تنها موندم و غصه هامو تنها به دوش کشیدم و تنهایی گریه کردم ...به مرگ فکر کردم ...این حسرت عمیق با من موند ...شد جزئی از افکارم ...بیشتر از هم
اکثر سلاح‌هایی که در Call of Duty Warzone پیدا می‌کنید نسخه‌های کاملا پایه و فاقد از هر نوع تجهیزات و Attachment هستند. اما برخلاف بتل رویال‌های دیگر، در نقشه Call of Duty Warzone هر از گاهی سلاح‌های ویژه‌ و به خصوصی یافت می‌شود که تمام Attachment‌ها رویشان سوار شده و تقریبا همه بازیکنان به دنبال آن‌ها می‌گردند. البته گشتن به دنبال این سلاح‌ها موقعی که تازه پایتان به زمین رسیده، طبیعتا ایده خوبی نیست. بنابراین بهتر است سلاح‌های پایه بازی را به خوبی بشناسید تا ش
 
این غزل بر مبنای این کلیپ زیبا سروده شده 
لطفا کلیپ را با دقت مشاهده فرمائید 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
خوش نگر گردش ایام به موئی بند است 
وین همه کوکبه و نام، به موئی بند است 
 
غیرت عشق چو یک شعله بر عالم بزند 
اول و
کمی از به دنیا آمدنمان گذشته ...
دیگر آنقدرها با خود ناگفته داریم که شروع کنیم به دنبال زندگی گشتن به خیال خود هر ثانیه و هر لحظه ای که می گذرد یک قدم دیگر به یافتنش نزدیک تر می شویم و اینکه گهگاه آن روی خوشش را هم به ما نشان میدهد بر پای این خیال دروغین تصدیق میزند. رو به زندگی و پشت به دنیا زمان دارد برای ما می گذرد و ما هنوز هم محتاجیم به زمان که ببینیم چیزی که هر روز و هر لحظه به آن نزدیک میشدیم مرگ بود، نه زندگی.
آن لحظه است که با خود می گویی: د
کمی از به دنیا آمدنمان گذشته ...
دیگر آنقدرها با خود ناگفته داریم که شروع کنیم به دنبال زندگی گشتن به خیال خود هر ثانیه و هر لحظه ای که می گذرد یک قدم دیگر به یافتنش نزدیک تر می شویم و اینکه گهگاه آن روی خوشش را هم به ما نشان میدهد بر پای این خیال دروغین تصدیق میزند. رو به زندگی و پشت به دنیا زمان دارد برای ما می گذرد و ما هنوز هم محتاجیم به زمان که ببینیم چیزی که هر روز و هر لحظه به آن نزدیک میشدیم مرگ بود، نه زندگی.
آن لحظه است که با خود می گویی: د
دو سال پیش (شاید سه سال پیش) خانم های فامیل تصمیم گرفتن برن شمال(البته ما نرفتیم )
دختر داییم تعریف کرد یه اتوبوس گرفتیم و همه راهی سفر  شدیم 
اختلاف نظرها در هر جا بماند...
 تنها جایی
که خیلی جالب بود، پیدا کردن یه جای خوب با قیمت مناسب بود 
برای پرسیدن اینکه مکان کجا باشه و قیمت مکان مورد نظر ، همه از اتوبوس پیدامیشدن .... .پشت سر هم راه می افتادن و قیمت خونه  رو سوال می کردن 
 یه نفر یه نفر از صاحبخونه میپرسیدن و می گفتن اوه گرونه و بر می گشتن داخ
یک کلمه پیدا کردم که با عدد نه شروع می‌شود، نهازی به معنی پیش آهنگی است، بزی که پیشروی گله باشد را می‌گویند نهاز. یک روز هم از اینجا فاصله می‌گیرم از گشتن دنبال کلماتی که با نه شروع می‌شوند فاصله می‌گیرم. یک روز به اتفاقات بد کوچک بی‌تفاوت می‌شوم و تلاش ناموفق جدیدی برای گفتن داستان جدید نمی‌کنم، داستان مردی که دو دستش کوتاه است و برای بغل کردن بچه‌اش مجبور است از هر دو دستش استفاده کند و داستان دو قومی که همیشه با هم در حال جنگ و آشتی‌ا
حس می کنم یه کاسه لوبیای مونده و له شدم. شایدم یه لیوان چای که ۴۸ساعت از تازه دم بودنش گذشته، ازون چاییهایی که وقتی می خوری دل پیچه می گیری.
امروز ازون روزایی بود که تختمو بغل کردم و تصمیم گرفتم بقیه ی ساعات روزو رفیقش باشم. 
هیچ داستانی نیست که نوک قلبمو به رقص دربیاره. هیچ داستانی نیست که بخوام زندگیش کنم. دلم می خواست به جای گشتن به دنبال یه راه گریز مناسب، خودم زندگی هیجان انگیزتری داشتم.
این حجم از منفعل بودن خسته کنندست. اینطور وقتا دقیقه
 
این غزل بر مبنای این کلیپ زیبا سروده شده 
لطفا کلیپ را با دقت مشاهده فرمائید 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
خوش نگر گردش ایام به موئی بند است 
وین همه کوکبه و نام، به موئی بند است 
 
غیرت عشق چو یک شعله بر عالم بزند 
اول و
 
این غزل بر مبنای این کلیپ زیبا سروده شده 
لطفا کلیپ را با دقت مشاهده فرمائید 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
خوش نگر گردش ایام به موئی بند است 
وین همه کوکبه و نام، به موئی بند است 
 
غیرت عشق چو یک شعله بر عالم بزند 
اول و
 
این غزل بر مبنای این کلیپ زیبا سروده شده 
لطفا کلیپ را با دقت مشاهده فرمائید 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
خوش نگر گردش ایام به موئی بند است 
وین همه کوکبه و نام، به موئی بند است 
 
غیرت عشق چو یک شعله بر عالم بزند 
اول و
خلاقیت در انتخاب کلمات، قدری وقت لازم دارد، حداقل برای عموم افراد این‌طور است، ولی گاهی لازم است که آدم این وقت را بگذارد. این‌کار می‌تواند حس و حال خوبی را که قرار است بیان شود، عمیق‌تر و ماندگارتر هم بکند. مثلاً فکر کنید که من برای این‌که بخواهم به شما بگویم حالم خوب است، و نخواسته باشم از عبارات کلیشه‌ای و شکلک‌ها استفاده کنم، مجبورم با دقت بیش‌تری حال خودم را تماشا کنم تا بتوانم توصیف بهتری ازش ارائه دهم، توصیفی که باورپذیر باشد و م
گئنتن (=انداختن)
وأرگئنتن (=پهن کردن)
درگئنتن (=آویزان کردن)
هرگئنتن (=درگیر کردن)
مۊتن (=گشتن؛ قدم زدن)
وامۊتن (=جستجۊ کردن؛ دنبال گشتن)
دؤمۊتن (=لگد کردن؛ رۊی چیزی پا گذاشتن
هامۊتن (=تحقیق کردن؛ پژۊهش کردن)
بیشتن (=برشته کردن؛ کباب کردن)
وابیشتن (=تفت دادن)
دبیشتن (=سرخ کردن)
کتن (=افتادن)
واکتن (=از کت‌ؤکۊل افتادن)
دکتن (=در چیزی افتادن)
هکتن (=اصابت کردن؛ سرایت کردن)
فکتن (=سقۊط کردن؛ جیرکتن)
وکتن (=شدن؛ اتفاق افتادن)
گیتن (=گرفتن)
واگیتن (=از کنترل خارج
+ دلم میخواد کتاب ایمان یا بی ایمانی رو گوش بدم
+ چقدر بین ادم ها تفاوت وجود داره و دنبال شبیه ترین ها گشتن خیلی کار سختیه .. بیهوده ست ! شاید یکی از بهترین حالت ها این باشه افرادی رو پیدا کنی که بپذیرن .. اونم نه همه ی وجودتو ، بیشترشو . و دوست داشتن در این حالت خیلی کار سختیه اگه تمرین نکرده باشی که بپذیری ...
گاهی به شدت عصبانی میشم .. بدون دلیل ! فقط میدونم چیزی  در اطرافم هست که ازش عصبانی ام !
و از دست کسانی که بهم نزدیکن و دوستم دارن بیشتر عصبانی
چیزی که در مورد زمان هست ؛

اینه که نمیتونی ازش فرار کنی ،
و فقط میگذره ...
زمان در مورد پول درآوردن یا دنبال هنر گشتن نیست ،
در مورد اینه که چطور و برای کی صرفش کنی .
زمان تمام چیزی هست که ما آدم ها داریم ،
پس از اون لذت ببر ،
عاقلانه صرفش کن ،
چون هیچوقت زمان نمی ایسته .
آموزش تایپ ده انگشتی
یکی از چیزهای که همه ما با اون سر و کار داریم بخصوص طلبه ها ، نوشتن و تایپ کردن است.
نوشتن در کامپیوتر هم اصولی داره که با رعایت کردن آن شما بعد از مدتی تمرین میتوانید سریع تر از گذشته تایپ کنید.
در این پست من حاصل گشتن در سایت های مختلف را قرار دادم و یکی از بهترین آموزش های نرم افزار تایپ ده انگشتی را برای شما فراهم کردم.
هم چنین عکسی که باید هر انگشت کجا قرار بگیرد را نیز گذاشتم.
لینک دریافت عکس
لینک دریافت نرم افزار 
در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد، آیا منو می‌شناسید؟
معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه. مگه می‌شه منو فراموش کرده باشید؟!یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم، از ترس و خجالت
یده های پولساز یا ایده های توهم زا ؟
خیلی از ما در اینترنت به دنبال ایده های پولساز برای کار در منزل گشتیم ولی کدام یک از این گشتن ها ما را به درآمدهای میلیونی رسانده است ؟
آیا شما حاضرید سر زندگی و اینده خودتان ریسک کنید ؟
ادامه مطلب
یده های پولساز یا ایده های توهم زا ؟
خیلی از ما در اینترنت به دنبال ایده های پولساز برای کار در منزل گشتیم ولی کدام یک از این گشتن ها ما را به درآمدهای میلیونی رسانده است ؟
آیا شما حاضرید سر زندگی و اینده خودتان ریسک کنید ؟
ادامه مطلب
من اوووومدددمممممم :)))) اقا اینقدر خوب بود که نگو اینقدر حرف زدیم حرف زدیم که باورت نمیشه. تازه فهمیدم چقدر دلم براش تنگ شده بود. انقلابم امروز شلوغ بود. بعد رفتیم شیرینی فرانسه یه چیزی خوردیم بعد رفتیم مولی اونم شلوغ بود بعد رفتیم دانشگاه آینده ی من :دی نگهبان مرام گذاشت رام داد. خلاصه دانشکده علوم انسانیم دیدم. حالا چه بشم چه نشم گشتن تو محوطه حال داد. کتابم دیدم مصاحبه رولان بارتو فکر کنم کتاب خودمم داره ولی خریدم که یه نو هم داشته باشم اونو
به نام نامی‌الله
 
# مجالس+
# دیوارنوشت
کوچکترین نبود ولی چندساله بود
خونین‌ترین نبود ولی داغ لاله بود
هر کس که دیده چهره‌ی او را قبول کرد
زهراترین کبود رخ بی‌قباله بود
صدبغض در گلوی خرابه شکفته شد
هر گوشه‌ی خوابه خودش باغ ناله بود
سرمست می‌شد از طبق و نعره می‌کشید
انگار سر نبود به دستش پیاله بود
از دامنش به جای کفن استفاده شد
این سهم پاره‌پاره‌ی عمر سه ساله بود
از روز، دفن گشتن خود احتیاط کرد
آری فقیه بود ولی بی‌رساله بود
رضا جعفری
ایران جواهری از موهبت‌های طبیعت است و هر گوشه از نقشه‌اش، شگفتی منحصربه‌فردی برای دیدن و لذت بردن دارد. زمرد این سرزمین پر از جواهر را باید طبیعت سرسبز شمالی آن دانست که زیبایی وصف‌ناپذیری دارد و محبوب‌ترین و پرطرفدارترین مقاصد گردشگری را به خود اختصاص داده است. روستای زیبای ماسوله که امروزه شیوه‌ی معشیت مردمانش به شهرنشینی شباهت پیدا کرده است، یکی از شاعرانه‌ترین مناطق شمالی ایران محسوب می‌شود که همچون تابلوی نقاشی بی‌بدیلی بر ف
غم مخور گر حاکمی دزد می شود                                                 شکوه ز بی کفایتی دوران می شود
غم مخور خزانه خالی کرده است                                                  غم بخور مردمی بی خرد پرورده است
مردمان چشم بسته پای بقچه رفته اند                                          بی خیال زعلم و عالم دوران رسته اند
مردمی که بهر دزدان دست می زنند                                            حق شکوه و ناله زخود پر می زنند
مردمان با دست زدندحناق گیرند                     
سامان پنل یا سامانه مدیریت کتابخانه های عمومی کشور مدتی است که خدمات خود را به محققان ارائه کرده و در صرفه جویی زمان جستجو میان منابع و اطلاع از موجود بودن آنها در کتابخانه های عمومی موثر بوده است. به این ترتیب اگر بخواهیم از موجودی کتاب مورد نظرمان در نزدیکترین کتابخانه محل زندگی خود مطلع شویم سامان پنل این کار را در کمترین زمان ممکن انجام می دهد. نسل جدید به خاطر ندارد که این کار در گذشته نزدیک باید با مراجعه حضوری به کتابخانه و گشتن در جعب
اوایل دلم میخواست هیچکس نوشته های وبلاگم رو نخونه اما حالا که با آدما معاشرت کردم و نتیجه خوبی هم داده دوست دارم از طریق وبلاگ چند تا دوست پیدا کنم احساس میکنم که کلی اتفاق افتاده و من عوض شدم هر چند که هنوز غمگین و نگرانم اما غم هم جنس های مختلفی داره و احساس میکنم غمم جنسش عوض شده حتی با کیفیت تر شده فردا سال عوض میشه اینکه امسال کمتر نوشتم چه تو وبلاگ چه تو دفتر و هر جای دیگه نشون میده که امسال کمتر تنها بودم و هر وقت غمگین بودم به جای اینکه خ
کارتن اسباب کشی ارزان از کجا بخریم
ما برای اسباب کشی نیاز به کارتن خالی برای حمل وسایل داریم که به آن کارتن اسباب کشی می گویند
 
کارتن فروشی با پرسنل مجرب خود انواع کارتن خالی را تولید و یا کارتن استوک کارخانه ایی را خریداری کرده و برای راختی شما عزیزان در انبار خود قرار داده تا شما با یک تماس کارتن برای اسباب کشی را خریداری کرده و نیاز به گشتن برای کارتن خالی نداشته باشید
 
در کارتن فروشی انواع وسایل برای اسباب کشی موجود می باشد
نایلون حباب
بسم الله الرحمن الرحیم
نوحانی
قوم نوحانی یکی از یزرگترین قبیله در میان بلوچ ها می باشد که بیشتر آنها در منطقه ی کستگ و بیگدگ باهو کلات دشتیاری و دمپگ  و پیشین و چابهار ایران و در نواحی پاکستان هم سکونت دارن  از طرف نوحانی 
طایف نوحانی از قوم بلوچ بزرگترین از طایفه رنده یکی هستند
تاریخ خیرمحمد نوحانی معرف به(لهدر) فرزنده انمحمد در مورخ1388 
گشتن 30مامور بدون امکانات داخل یک (چاله) به خاطره (قهرت)
از روستای یقوب بازار دهستان باهوکلات 
به این نیاز پیدا کردم که Netbeans رو نصب و برای مدّتی ازش استفاده کنم. بعد از نَصب با این موضوع مواجه شدم که فونتی که توی محیط Netbeans دیده میشه به شدّت زشته و آدم رو از کامپیوتر و هر چی که هست بیزار می‌کنه :))
پس از گشتن‌های بسیار و امتحان‌روش‌های محیر العقول و نگرفتن نتیجه در نهایت ویکی آرچ لینوکس به دادم رسید و گفتم برای اینکه اگه کسی مشکلی شبیه به من داره بتونه بدون دردسر حلش کنه اینجا هم بنویسمش.
خُب کافیه که  فایل netbeans.conf توی مسیر /etc/netbeans-X.Y/  رو
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمی کشم، این آه از پی آه است
در آسمان خبری از ستاره ی من نیست
که هر چه بخت بلند است، عمر کوتاه است
به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین، ماه است
شب مشاهده ی چشم آن کمان ابروست
کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است
اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم
شب خجالت من از لب تو در راه است 
| فاضل نظری |
از غبار بپرس/جان فانته
یک کتاب صمیمی از گشتن ها وبی پولی ها و پول دراوردن ها و پول به باد دادن های یک نویسنده در غربتی خود خواسته. از تقلا برای یافتن ایده ای که بتواند بفروشد ... از سعی برای یافتن تجربه ی زیسته ای که بیارزد! چه نثر شیوایی داشت و چه زبان گرمی . و خط داستانی اوج ها فرود ها به خوبی کنترل میشد تا حدی که میتونم بگم 90 درصد احساسی رو که شخصیت اول تجربه میکرد با خوندن کتاب حس میکردی! وقتی نویسنده می خواست تو رو به خنده و ذوق و شعف وا می داشت
این روزها دوباره ذهنم مشغوله به دغدغه های دوران18سالگیم
هدف خلقت!!!
دنبال هدف خلقتمم ،خدا من و برای چی خلق کرده؟؟؟؟
هرکسی برای رسالتی به این دنیا اومده
رسالت من چیه؟؟؟
قطعا رسالتم خوردن و خوابیدن و گشتن نیست که این کارو حیوانات بهتر از من انجام میدن!!!
این روزها که مشکل خانوادگی حسابی من و بهم ریخته بود و یک آن به خودم اومدم
به خودم آوردنم انگار که ببین چقدر ضعیفی!!!
چقدر زندگی و جدی گرفتی!!!!
همسرت همه هستی نیست!!!اون فقط یه انسانِ یکی از جنس مخالف
تصمیم گرفتم از این به بعد کارای متفرقه انجام ندم در عوض تمرکزم رو بزارم روی کارهایی که واقعا دلم میخواد انجام بدم پس خداحافظ روبان دوزی، خیاطی، رقص، چت و از این مزخرفات که واقعا برام دغدغه شده و به شدت افسرده ام میکنه .
عوضش میخوام چند تا کار رو حتما انجام بدم ...
کتاب بخونم حداقل روزی نیم ساعت .
بنویسم حداقل روزی یک متن.
آشپزی کنم حداقل سه بار در هفته.
کلاس شنا برم!(تا حالا نرفتم ،فقط به خاطر کمرم میخوام برم) حداقل یک بار در هفته .
دندون پزشکی برم.
همیشه دوس داشتم مثل اون دسته ادمایی باشم که خیلی خفن ب نظر میان
جای اونایی برای اروم شدنشون ساز میزنن میخونن و یا نقاشی میکشن!
جای اونایی که عکاسیو حرفه ای کار کردن (یا ی هنریو حرفه ای دنبال کردن) 
جای اونایی که کتابخورن 
جای اونایی که بلدن قلمبه سلمبه حرف بزنن 
جای اونایی که قلمشون وحشتناک عالیه
جای اونایی که سلیقه اشپزیشون حرف نداره
جای اونایی که ب همه کاراشون با برنامه ریزی میرسن
جای اونایی که اون سر دنیا زندگی میکنن
جای اونایی که کل دنی
1
احساس استیصال می کنم. تامین بدیهی ترین نیازهای بشر اینجا ناممکن شده. اینترنت چندروزه قطع شده و دیروز برای پیدا کردن یه مقاله دو ساعت کل هاردم رو زیر و رو کردم به این امید که قبلن دانلودش کرده باشم. اینکه تو خبرها می بینم یه نفر گفته وصل شدن اینترنت قطعیه حالم رو بد می کنه! اصن فرض امکان قطع دائمی اش باید به عقل خطور نکنه نه اینکه یه نفر بیاد تکذیبش کنه! خاک برسرمون که مشکلمون همچنین چیزیه!
2
عصرایران رو باز می کنم. دومین خبر پربازدیدش تا ظهر امر
تازه فهمیدم چطوری باید بخونم! انصافا بیخودی از خودم توقع بیجا داشتم سری قبل. یکی نبود به من بگه اخه دختر خوب تو کلا ۲ ماه هم وقت نذاشتی اونم خیلی خیلی نصفه نیمه. یه روزایی که ایل و تبار میومدن دنبال خونه گشتن و خونه دیدن که مجبور بودی باهاشون باشی اون روزای دیگه رو هم یا در افسردگی ناشی از بیکاری به سر می بردی یا میترسیدی از آینده. الان شکر خدا دیگه ترس از کار رو حداقل نداری و این خودش یه گام مثبته. 
غیر از اون هم خب بالاخره بیکار هم نبودی. همین ک
سلام!
امروز بعد مدت ها تصمیم گرفتم یه خورده حال و هوای وبلاگمو عوض کنم و تو اولین قدم از تغییر سرویس دهنده وبلاگ از بلاگفا به بیان شروع کردم.باید اعتراف کنم واقعا امکانات خیلی خوبی رو برای استفاده کاربرا فراهم کرده و خب اگه زودتر میدونستم قطعا خیلی وقت پیش از بلاگفا میومدم بیرون به خصوص که اون تبلیغ گوشه صفحه همیشه آزاردهنده بود برام :/
سعی میکنم تو این وبلاگ علاوه بر نوشتن روزنوشت هام که خب شاید یه روز با خوندن شون خاطرات شیرینی برام زنده شه
پارسال همین موقع ها بود که داشتم سه ساله شدن گند زدن و ول گشتن پاییزم و خوب بودن سطح دریافت اطلاعات ام توی زمستون رو جشن میگرفتم ، تقریباً میتونم بگم باور کرده بودم که هر سال شیش ماه دومش باید همینجوری بگذرع ، سه ماه تمام شل میکنم و سه ماه تمام میترکونم ، یادمه همین تابستون بود کع حتی دنبال دلیل هم براش میگشتم و خب مطبعا هیچی یافت نشد که هیچی ، هیچگاه هم نقیضش ثابت نشد !!!
درمونده مثل سه چهار سال قبل پاییزم رو شروع کردم و ملو ملو ، واضحا کاری نکر
 
 
دیروز که تو وبلاگ پست نزاشته بودم  کلی پنچر بودم. راستش نه مشغله ی کاری داشتم نه هیچی! همینطوری پست نزاشتم گفتم ببینم چی میشه! ولی واقعا روی من اثر داشت و تا شب دپرس بودم و همش فک میکردم چیزی گم کردم. از بس به نوشتن و گشتن تو وبلاگم عادت کرده بودم یه روز نوشتن ناراحتم کرده بود. با اینکه وبلاگم خالی از هر ادمی هست:) اما اونقدر دوسش دارم که با یه دنیا عوضش نمیکنم. چون عین یه دوست نزدیک شده برام!داشتم به این فکر میکردم دلبستگی و وابستگی چقد زود ات
 
کفشامو دورتر از پام درآورده بودم.. 
آروم قدم برمی‌داشتم ولی کف پاهام رو محکم روی شن‌های ساحل فرود میاوردم.. انگار میخواستم جای پاهام زمین رو سوراخ کنن..
به دریا نزدیک‌تر شدم.. کنارش به قدم زدن ادامه دادم..
موج های کوچیکِ دریا آروم به سمت ساحل میومدنُو دوباره به وسعت تموم‌ناپذیرش برمی‌گشتن و به نوبت پاهام رو نوازش می‌کردن..
به قدم هام سرعت دادم، دستامو دو طرفم باز کردمو برای لحظه‌ای چشمامو بستم..
بعد از باز شدن چشمام، تقریبا می‌دویدم..
م
اینجام. دارم خطوط پام رو دنبال میکنم. ادامه خطی که به برآمدگی زانوم میرسه، میرسه به آسمون سرخ. از عمد میگم سرخ. نگرانم که میگم سرخ. چون من امروز توی دانشگاه بودم. حتی بعداظهر اون لباس شخصی های باتوم به دستی که بعد از نیم ساعت میریزن تو دانشگاه و بهشون میگن" بسیجی برو بیرون" رو جلوی سردر اصلی دیدم. بهشون نگاه کردم. نگاه نفرت انگیز. نگاهی که یعنی اصلا خوش ندارم اینجا ببینمتون. که کلا خوش ندارمتون. باکمه. باکمه.
خط پایینی پامو میگیرم توی زیر زانوم مح
«پیشوندهای فعلی فعال گیلکی» یکی از نقاط قوت زبان گیلکی است و این زبان از این منظر در زبان‌های ایرانی کم نظیر است. این پیشوندها قابلیت بالقوه ساختن هزاران هزار فعل و مفهۊم خؤش آهنگ ؤ قابل درک را برای گیلکی فراهم می‌کند. در ادامه نمۊنه‌هایی از این پیشوندهای فعلی فعال در زبان گیلکی را مرۊر خواهیم کرد.
گئنتن (=انداختن)
وأرگئنتن (=پهن کردن)
درگئنتن (=آویزان کردن)
هرگئنتن (=درگیر کردن)
پیتن (=پیچیدن)
واپیتن (=تاب برداشتن جزئی)
دپیتن (=در چیزی پیچیدن؛
بر من ببخش این سکوتم را. اگرچه مرده باشی یا ک زنده اما جنازه وار، افتاده در کنجِ تاریکِ دست نیافتنی ـت و بی صدا بقا می کنی و بر جهان دورت هیچ از خود اثر نمی گذاری. بر من ببخش اگر این بار بی تفاوتم. ک دنبالت نمی گردم، نامت را توی صورت آدم ها فریاد نمی زنم. ببخش اگر فکر می کنی، آن چنان با هم غریبه ایم ک دیگر تحریک نمی شوم. باید بدانی ک من پیش تر، برای شنیدنِ کوچک ترین نجوا از جانبت، از تمامِ وجود و احساسم و هر آنچه ک می شود آن را کلمه کرد، پیش تر به تو گ
بر من ببخش این سکوتم را. اگرچه مرده باشی یا ک زنده اما جنازه وار، افتاده در کنجِ تاریکِ دست نیافتنی ـت و بی صدا بقا می کنی و بر جهان دورت هیچ از خود اثر نمی گذاری. بر من ببخش اگر این بار بی تفاوتم. ک دنبالت نمی گردم، نامت را توی صورت آدم ها فریاد نمی زنم. ببخش اگر فکر می کنی، آن چنان با هم غریبه ایم ک دیگر تحریک نمی شوم. باید بدانی ک من پیش تر، برای شنیدنِ کوچک ترین نجوا از جانبت، از تمامِ وجود و احساسم و هر آنچه ک می شود آن را کلمه کرد، پیش تر به تو گ
تنهایی سفر کردن وقتی شروع می شود که آدم بفهمد برای خوشحال بودن و خوش گذراندن به کس دیگه ای احتیاج ندارد... بداند نیازی نیست برای داشتن یک حس خوب، دست به دامان کس دیگری شود...
آدم اول باید بتواند از بودن با خودش لذت ببرد... خودش را دوست بدارد... گاهی با خودش بخندد... و طلسم تنهایی که نمی‌شود را بشکند...!
یکی از روزهای پاییزی که تحت فشار بی‌حوصلگی زیاد و روزمرگی‌های کسل کننده بودم، تصمیم گرفتم بدون همراه داشتن هیچکس و فقط همراه خدایم یک سفر کوتاه و ن
افترافکتس (نرم افزاری که باهاش ویدئو کار میکنم) دوباره هنگ کرد پس فکر کردم چه بهتره که یکم بنویسم!
خب شب گذشته یکی از محدود شبای ورزشکاری تو کل این تابستونم بود ، آره حدستون درسته زیاد ورزشکار نیستم D:
حوالی ساعت ده داداشم صدام زد که بیا چهار نفره پینگ پنگ بزنیم رفیقمم هست ( دوباره این میز لنتی رو تو حیاط پهن کرده بود :/ )
راستش زیاد مایل نبودم برم
بهش گفتم : چند دیقه دیگه میام ...
- باش پس ما یِ ستِ یازده تایی میزنیم تا بیای
جوابی ندادم
+ ده دیقه بعد
کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد نوشته اسپنسر جانسون و کن بلانچارد است که با نام دیگر چه کسی پنیر مرا دزدید نیز شناخته میشود.
 
در این داستان چهار شخصیت وجود دارد که دو آدم کوچولو و دوتا موش، هر چهار شخصیت هر روز به دنبال پنیر وارد هزار راه میشوند.
موش ها دارای ذهنی ساده هستند و از روش آزمون و خطا برای پیدا کردن پنیر استفاده میکردند اما آدم کوچولوها دارای ذهنی پیچیده هستند و از هوش خودشون استفاده میکردند تا یک الگویی پیدا کنند.
یک روزی موش ها و
هیچگاه به این مقدار بدین احساس، به تنفر از انسان ها و صورت هاشان دچار نبوده ام و خود نیز درون این قاعده ام. همانقدر انسان و نفرت انگیز و از آن راه نجاتی نیست. توی کوچه ها گشتن، زیر قطع و وصل شدن نور زرد رنگ چراغ سایه ام لحظه ای بسط پیدا می کند به تمام کثافت ها و تاریکی های محیط دورم و لحظه ای دیگر تنها اندازه من می شود. یا ک ضریبی قابل محاسبه صرفا به سبب فاصله و زاویه ای ک چراغ با من دارد. متاسفانه، اقبال بدی دارم. از آنکه می شد این خودآگاهی و من بود
اهرمن ساکن به کنج انزواست
کارگردان گناه و نارواست
آدمی وقتی شود درخوداسیر
برمنیت میشود او ناگزیر
دل اگر کانون اهریمن شود
آدمی فرمان پذیر من شود
او بجزمن را ندارد در نظر
باشد از ما گشتن من برحذر
من اگر ماگشت عشق آید پدید
نیست در ما جای افکار پلید
درمنیت ریشه دارد کار زشت
کی مجال عشق دارد بدسرشت
دردلی گر نور عشق تابیده است
دردرونش باغ گل روئیده است
قلب عاشق فارغ از هرنارواست
قلب عاشق روشن از نور خداست
عشق پیوند خدا با آدم است
درطریقش عشق اسم اع
ایده های پولساز یا ایده های توهم زا ؟
خیلی از ما در اینترنت به دنبال ایده های پولساز برای کار در منزل گشتیم ولی کدام یک از این گشتن ها ما را به درآمدهای میلیونی رسانده است ؟
آیا شما حاضرید سر زندگی و اینده خودتان ریسک کنید ؟
من هم مثل شما در اینترنت به دنبال ایده هایی بودم ولی راهکار اصلی را در اینترنت پیدا نکردم .
ادامه مطلب
ایده های پولساز یا ایده های توهم زا ؟
خیلی از ما در اینترنت به دنبال ایده های پولساز برای کار در منزل گشتیم ولی کدام یک از این گشتن ها ما را به درآمدهای میلیونی رسانده است ؟
آیا شما حاضرید سر زندگی و اینده خودتان ریسک کنید ؟
من هم مثل شما در اینترنت به دنبال ایده هایی بودم ولی راهکار اصلی را در اینترنت پیدا نکردم .
ادامه مطلب
اول. رفاقت عمیقی با دندون‌پزشکیا دارم. بیشتر از هم‌دانشکده‌ای‌ها. امین و سعید هم خب نزدیک‌ترینا هستن. و متفکران و مفید‌های دندون. همیشه غبطه‌ی دانشکده ما رو میخورن. سعید به خاطر خیل متفلسفین و استارتاپی‌های دانشکده‌مون. امین به خلطر استادای ۱۰ مقاله‌ای و اچ‌ایندکس ۹ای. به خاطر سلطه بی‌چون‌وچرای ما، به پژوهش دانشگاه. و باید بگم که منم افتخار میکنم به این موضوع. بی‌راه نیست اگه بگم دانشکده ما، با توجه به حجمش، فعال‌ترین دانشکده دانش
دو سه روز پیش همسرم گفت ظاهرا ممنوعیت فروش ماسک و دستکش توسط داروخانه ها،برداشته شده و قراره همه داروخانه ها ماسک و دستکش به مردم بفروشن.
به همین خاطر امروز به چند تا داروخونه سر زدیم به امید یافتن دستکش لاتکس و ماسک  n95،همه شون هم بلا استثنا گفتن هیچی نداریم.از همه شونم پرسیدم که پس چی میگن به داروخونه ها ماسک و دستکش دادیم و ممنوعیت فروشش برداشته شده؟گفتن اصلا همچین چیزی نیست،یکیشون هم گفت خانم به خدا نامه داریم که هیچ داروخونه ای حق نداره

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آهنگ جدید احسان رز