نتایج جستجو برای عبارت :

تلنگر 33

رمان تلنگر سیاه
نویسنده:نگار
ژانر ترسناک
تعداد صفحات:382
خلاصه:تلنگر سیاه یه گروه دانشجو با دلایلی مختلف وارد یه خونه میشن که بر اساس یه شایعه پا گرفته . خونه ایی که فقط و فقط قربانی میخواد و چی بهتر از یک گروه هفت نفره ؟
       
#تلنگر
‼️با دقت بخوانید‼️
چه حقیقت تلخی!!!
☑همگان قبل از وقت پرواز در فرودگاه حاضر میشوند
☑همگان قبل از وقت دکتر در مطب وبیمارستان حضور می یابند
☑همگان قبل از وقت ویا دقیق سر وقت در اداره حاضر میشوند
اما هنگام نماز میگویند: خوابمان سنگین است...
مشغله هایمان زیاد استگرفتاریم... و .....
✔به راستی که الله عزوجل چه زیبا فرمودند:
بل تؤثرون الحیاة الدنیا
بلکه شمازندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید.
▪آیا تاکنون به اندوخته های خود برای آخرت فکر کرده
نمیدونم تا حالا با کلمه ای یا جمله ای، شنیدن حرفی یا دیدن صحنه ای بهتون تلنگر وارد شده یا نه!؟ من خودم با همه ی این ها تلنگر خوردم. ولی جمله ای که توی زندگی کاری من بیشترین تاثیر رو  داشت یک جمله از وبلاگ دوست خوبم اقای شاهین کلانتری بود که میگفت:
"قلم، از ماهی لیز تر است! دست نجنبانی سر میخورد توی گرداب روزمرگی"
چقدر راست میگفت. چقدر این جمله پر معنا بود. من گاهی اوقات حتی اگه یک روز بخاطر مشغله های زندگیم دست به نوشتن نمیبردم. روز بعد تن به اهمال
در زندگی ما انسان ها
گاهی پیش میاد که غافل میشیم از تمام دلایلی که ساده به نظر میان اما شدیدا مهم هستند.
دلایلی چون : محبت ، عشق ، هم کلام شدن ، شنیدن ، حرف زدن و به آغوش کشیدن عزیزان.
نمیدونم شاید انقدر غرق مسائل دیگه ای شدیم که زیادی جدی گرفته شدن ، و هیچ نقطه اشتراکی با دلایلی که گفتم ندارن.
درست با توجه به بازه زمانی و تجربه ای که از اتفاقات پیرامون کسب می کنیم ، ولی باز از نظر شخصی "تلنگر" ی بهمون زده نمیشه و به خودمون نمیایم. 
شاید زمانی به خو
-هنوز خودمم باورم نشده نزدیک دوماهه خونه نرفتم! شاید علتش درگیری آدم آهنی گونه ام هست که وقتی برای فکر کردن به خونه نداشتم هرچند یک دلتنگی همش همراهمه-خیلی وقت بود که فکر می کردم رانندگی خیلی بی خطره تا اینکه پریروز یک تصادف برام پیش اومد ... تلنگر خوبی بود که بیشتر احتیاط کنم ... و خدا رو شکر ماشین مقابل چیزیش نشد یه کم هم ماشین من داغون شد اما بازم خدارو شکر کردم که اتفاق بدتری نیوفتاد چون واقعا حضور اون ماشین رو بغل صورت خودم حس کردم ... بیشتر ا
دانلود اهنگ تتلو هر وقت نبودی من فقط زدم غر همراه با متن کیفیت خوب جدیدترین آهنگ امیر تتلو به نام هر وقت که بودی هر وقت که بودی همه چی قشنگ شد انقده ... هر وقت نبودی من فقط زدم غر هر کجا زدم تو خاکی زدی یه تلنگر
دانلود آهنگ امیر تتلو » هروقت که بودی | Amir Tataloo Harvaght Ke Boodi دانلود آهنگ ... قشنگ شد انقده تو خوبی میره بالا توقع هر وقت نبودی من فقط زدم غر هر کجا زدم تو ...
دانلود اهنگ هر وقت که بودی از امیر تتلو با لینک مستقیم و پخش آنلاین از رادیو جوان ... هر وقت
انگلیسی‌ها ضرب المثلی دارند با این مضمون:
"کسی که فقط لندن را دیده باشد، لندن را هم نمیشناسد"
باید پاریس و رم و برلین را هم ببینی تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبیست یا نه ...
تک منبعی بودن انسان را متعصب و خشک بار می ‌آورد و عمق فهم را به طرز عجیبی کاهش مى دهد ...
((أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ))
استادی می‌فرمود:
این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می‌گیرد.
این جمله یعنی خدا می‌گوید: جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری!!!
تفاوت ظریفی است!!! 
اگر بیقراری...
اگر دلتنگی...
اگر دلگیری...
گیر کار آنجاست که هزار یاد جز یاد او در دلت جولان می‌دهد.
جدیدن یه سوال تو ذهنمه که هر بار بعد مدتی عین تلنگر  یا عین گلوگاه  جلو راهمو میگیره و میگه:
چقدر دیگه باید طول بکشه تا اونی رو که ازت دور شده دیگه دوست نداشته باشی!؟
وقتی هر بار ته دلت باز براش میلرزه، سکوت میکنی و این سوال همواره برات بی جواب میمونه.. *
#آنیناگهان یک نگاه یک تلنگر یک نفس...تو را میبرد به تمام زجه هایی که زدیتمام زجر هایی که کشیدیو روحی که بشدت کتک خورد و سر بریده شدهیچگاه گذشته نمیگذررد ...گذشته همیشه باقی خواهد ماند ... :)و همین حال خرابی که گذشته ی فرداست... :)#دلساخته_های_آنی
روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
دلیلش را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!
وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارند، نتیجه فاجعه بار خواهد بود!
از ذهن های کثیف آدمیان؛ می گریزم
از حرف های صد من یه غازشان
از لبخندها و سوال های کج و کوله ی پر طعنه شان
می گریزم و پناه می برم به خودم؛ به این زنی که درونم نشسته و منتظر تلنگر من است تا زندگی کند.
 
پ.ن: زنده ام
 
عکس: و  پناه می برم به چشمانم
 
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است.
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی
گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم که هرگز
ریویو کتاب «ماجرای فکر آوینی»
وحید یامین پور بعد از چند سال تدریس و برگزاری کلاسهایی درباره اندیشه شهید آوینی، حالا حرفهایش را در قالب کتابی و به کمک نشر معارف منتشر کرده است. "ماجرای فکر آوینی" از هفت درس تشکیل شده و خواندن آن هم به مخاطبان شهید آوینی تلنگر میزند و هم
ادامه مطلب
برایم عجیب است این حجم از بی معرفتی که در دنیایمان حاکم است،اما مگر مهم است وقتی رفیق با معرفتی به نام خدا بالای سرت ایستاده؟من این را فهمیده ام که چقدر حساب باز کردن روی آدم ها احمقانه است،روی حرف هایشان ،رفتارهایشان و حتی افکارشان...گفتم:خسته نشدی؟
گفت:از چی؟
گفتم:از این حجم از بدی بی پایان!
گفت:مگر مهم است!!!؟خودم خوب باشم کافیست!!!
یاد گرفتم خوب باشم حتی اگر بد باشند،کافیست بدانم،خوب بودن من می تواند بزرگترین تلنگر برای کسی باشد که مفهوم خو
تلنگر
در جاده انقلاب روی تابلو نوشته شده:جاده لغزنده است، دشمنان مشغول کارند، با احتیاط برانید،با دنده لج حرکت نکنید، سبقت ممنوع، دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به امام استحداکثر سرعتتان از سرعت ولایت فقیه بیشتر نباشد،اگر پشتیبان ولایت نیستید لااقل کمربند دشمن را نبندید،با وضو وارد شوید، این جاده مطهر به خون شهداست.
هنوز به آخر داستان نرسیده بودم اما، احساس میکنم فصل جدیدی از زندگیم آغاز شده است،گاهی نیاز است کتاب بی‌ارزشی را نصفه نیمه رها کنی و یک کتاب پرمغز را در دست بگیری،گاهی یک تلنگر‌ چشمانت را به سمت حقایق میگشاید،قدم در راه پرخطری گذاشته‌ام ،اما پیش از این گفته‌بود هر مسیری که بروم هوایم را خواهدداشت:أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،خاطراتت را،نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت...در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،زمین میخوری...زخم بر میداری...و درد میکشی...نه از بی مهری کسی دلگیر شو ... نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم...به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟شاید ... روزی ... ساعتی ... آرزوی نداشتنش را میکردی...تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار ...هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد ...در آینده لبخند بزن... این
مدت هاست حرف دارم برای گفتن. حالا نه حرف خاصیا، منظورم اینه که پست دارم برا نوشتن! اما از زیرش در میرم چون زندگیم رو نامرتبی ها احاطه کردن و من نمیتونم ازشون خلاص شم. از نامرتبی ها. از درس های رو هم شده، از قرار های کنسل شده، رفقای پیچیده شده، دعواهای در نطفه خفه شده، خونه ای که مدت هاست رسیدگی حسابی بهش نشده و فقط چون فردی که توش زندگی میکنه همه چیز رو به جای اولش برمیگردونه و هر چیزی که میخوره حداکثر تا نیم ساعت بعد ظرفش رو میشوره یا آشغالش رو
روزگار غریبی است ...
نمکدان را که پر میکنی توجهی به ریختن نمکها نداری ...اما زعفران راکه میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی..!!
حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست...ولی بدون زعفران ماهها و سالها می توان آشپزی کرد و غذا خورد ...
مراقب نمکهای زندگیتان باشید ...ساده و بی ریا و همیشه دم دست  ...که اگر نباشند وای بر سفرهٔ زندگی....
امروز با چنتا از دوستام ناهار رفتیم بیرون ، من کلا آدمی هستم که کم غذا میخورم و به ندرت پیش میاد که بتونم غذامو کامل بخورم ، خلاصه ظرف یک بار مصرف گرفتیم تا غذای باقی مونده رو با خودمون ببریم موقعی که می‌خواستیم از رستوران خارج بشیم دم در رستوران چشم های بچگانه ی گرسنه ای رو می دیدی که انگار میخواستن با نگاه کردن به غذا خوردن دیگران سیر بشن بیاید حواسمون به این چشم ها باشه وقتی میریم رستوران ، ما می تونیم غذامونو با اونا شریک بشیم.
"ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﻌﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻬﻮﺕ،
ﺑﻪ ﺣﻮﺍﻧﺎﺕ ﺷﻬﻮﺕ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻌﻮﺭ،
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﺍ...
ﺍﻧﺴﺎﻧ ﻪ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﺑﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ،ﻏﻠﺒﻪ ﻨﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ،
ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧ ﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ ﺑﺮ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﻏﻠﺒﻪ ﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﻥ ﺴﺖ ﺗﺮ..."
نصف روز بیرون بودیم، اونم بود، مثل مجسمه ۴ ساعت کامل بی تحرک زل زده بود به روبه روش!
همه‌ش فکر میکردم نکنه روباته؟! برعکس اون، من توی این ۴ ساعت اصلا آروم نداشتم...
بعضی وقتها یک کلمه میتونه تلنگر بزرگی برای ماهایی که گاهی توی خواب زمستونی فرو رفتیم یا قدم های اشتباه برمیداریم باشه!
فردا واسمون مهمون میاد احتمالا خیلی بمونن، میخوام اشتباهاتمو جبران کنم!
واسه خودمو، خودش، کیف پول خریدم:) ولی قول دادم دیگه هیچوقت از این کارا نکنم!!! (هدیه دادن مم
━═━⊰⊱━═━ #تلنگر_مهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ الان وقت خسته شدن نیست ✔️ولله العظیم الان وقت در نیام کردن شمشیر نیست. ♦️مسلمین هیچگاه از این نزدیکتر به قدس شریف نبودند ❤️اگر خامنه ای کبیر وارد مسجد الاقصی شود رژیم سیاسی و نظامی آمریکا نابود خواهد شد ، رژیم سیاسی و نظامی اروپا نابود خواهد شد
 . والسلام
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 یک تعداد دوست دارم که مثل سمباده هستند 
این دوستان برای زمانی هستند که 
به در و دیوار زندگی خوردم و
نیاز به صاف شدن دارم
یک تعداد مثل پتک هستند 
چندتا تلنگر ریز اما در
حد و هیبت یک پتک به من می زنند 
یک تعدادشون کمکم می کنند 
تاتکه های خودم رو جمع کنم و 
تبدیل بشم به یک ادم 
همه دوستانم رو دوست دارم 
خدا من رو براشون حفظ کنه 
امام حسین علیه السلام در مناجات با خداوند :
آنکه تو را ندارد چه دارد؟!
و آنکه تو را دارد چه ندارد ؟! 
این کلام سید الشهدا فوق العاده است
میشه مدت ها بهش فکر کرد و نکته به دست آورد
میشه باهاش آرامش گرفت...
----------
 آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد
مولانا 
اگر شعر یا مطلبی در این مورد دارید کامنت کنید
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
گاهی آدم اشتباه میکنهیه اشتباه بزرگ که سالها خودشو نمیبخشه،اما بعضی اشتباهات انفرادی نیست ، بعضی اشتباهات دیگران با یه تلنگر از سمت ما اتفاق میوفته که هرگز جبران پذیر نیستحتی اگر شما بخاطر اون تلنگر مخرب همیشه پشیمون باشید … هرگز نمیتونید زمانو به عقب برگردونیدزندگی من درست عین یه دیووانگی لحظه ای ،بدست خودم کنفیکون شد
ادامه مطلب
نوشته‌ی پایانی "خوابگاه نوشت" رو میخونم..
پر از حسرت میشوم
پر از هم‌دلی
پر از انتظار برای تجربه‌های آینده
این تابستان را تنهایی در شهر غریبی زندگی میکنم که تک تک لحظه‌هایش نو و جذاب است 
دلهره‌ی اولین تنها به ترمینال رفتن و سوار اتوبوس شدن برای مسیر ۶ ساعته
دلهره‌ی اولین بار تنها سوار آژانس شدن..
دلهره‌ی تا ساعت ۱۰ در خیابان‌ها رها بودن..
خرید گوجه و خیار و ماست برای قوت روزانه در خوابگاه..
خرید دارو برای دردی که در تنهایی به جانم افتاده اس
گاهی وقتا با دیدن یه اتفاقاتی ، در هر شرایطی که باشی یادت میفته که باید خدا رو شکر کنی .. شاید تا قبلش همش گلایه می کردی و از وضعیت زندگیت ناراضی بودی اما با دیدن اون اتفاق یادت میفته و یه تلنگر اساسی می شه برات که قدردان خیلی از داشته هات باشی !
درسته ها آدمی باید خودش رو با افراد بالاتر از خودش مقایسه کنه تا انگیزه بگیره برای حرکت و رسیدن به بالاتر از چیزی که هست ، اما چه خوب می شه که از خودمون پایین تر هم ببینیم .
ادامه مطلب
سطحِ توقعتان را نسبت به آدمهاى اطرافتان،بچسبانید کفِ زمین!کنار بیایید با خودتان،که آدمها همین اند؛قرار نیست همیشه مطابقِ میلِ تو رفتار کنندیک روز با تو میخندند وفردایش به زمین خوردنِ تو!بگردید و آنهایى را که کنارشانخودِ واقعىِ تان هستید پیدا کنید!آنهایى که مجبور نیستید کنارشان نقش بازى کنید که مبادا فردا روزى برایتان حرف دربیاورند...لبخند بزنیدبه تمامِ آنهایى که زندگیشان را گذاشته اند براى آزار دادنتانباور کنید هیچ چیز به اندازه ى لب
نام کامل کتاب Nudge که در فارسی با نام‌های سقلمه و «تلنگر» ترجمه شده است، Nudge: Improving Decisions about Health, Wealth, and Happiness می‌باشد. ریچارد تیلر و کاس آر سانستین در چهار فصل راه‌کارهای برآمده از علمِ اقتصادِ رفتاری برای جهت‌دهی درست مردم در مسائل اقتصادی را شرح می‌دهند. سقلمه درباره‎ی مسئله‌ی گسترده شدن گزینه‌های پیش‌روی انسان در همه‌ی مسائل و چگونگی انتخاب درست میان آن‌هاست.
ادامه مطلب
خیلی وقتا یه سری کارها اشتباست.خودت متوجه اشتباهت نیستی . یه اتفاق ساده یا یه تلنگر باعث میشه از خواب بیدار بشی و زندگیت از این رو به اون رو بشه. 
چند وقت پیش خیلی دلتنگ میم بودم یه پیام دادم .کلی تغییر کرده .از طریق چت کردنش متوجه شدم. یه کانال بهم معرفی کرد. کانال استاد شجاعی 
سخنرانی های کوتاه و خوبی داره .همین سخنرانی ها باعث شد یه عادت چند ساله رو برای همیشه کنار بزارم 
خدایا کمکم کن بهتر بشم
خیلی وقتا یه سری کارها اشتباست.خودت متوجه اشتباهت نیستی . یه اتفاق ساده یا یه تلنگر باعث میشه از خواب بیدار بشی و زندگیت از این رو به اون رو بشه. 
چند وقت پیش خیلی دلتنگ میم بودم یه پیام دادم .کلی تغییر کرده .از طریق چت کردنش متوجه شدم. یه کانال بهم معرفی کرد. کانال استاد شجاعی 
سخنرانی های کوتاه و خوبی داره .همین سخنرانی ها باعث شد یه عادت چند ساله رو برای همیشه کنار بزارم 
خدایا کمکم کن بهتر بشم
یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید بادکنک‌های یکدیگر را بترکانید. هرکس بعد از یک دقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است. مسابقه شروع و بعداز یک دقیقه چهار نفر با بادکنک سالم برنده شدند.
ادامه مطلب
یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید بادکنک‌های یکدیگر را بترکانید. هرکس بعد از یک دقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است. مسابقه شروع و بعداز یک دقیقه چهار نفر با بادکنک سالم برنده شدند.
ادامه مطلب
 
✍حکیمی؛ از شخصی پرسید؛ روزها و شب هایت چگونه می گذرد؟ شخص با ناراحتی جواب داد، چه بگویم امروز از شدت فقر و گرسنگی، مجبور شدم کوزهٔ سفالی که یادگار سیصد سالهٔ اجدادم بود را بفروشم و برای خود نانی تهیه کنم. حکیم گفت؛ خداوند متعال روزی تو را ،«سیصد سال پیش» کنار گذاشته، و تو اینگونه ناشکری و ناسپاسی میکنی.؟!!!
┄┅┅❅❅┅┅┄ 
‏مراسم سال اول ازدواج تو ایران:
شیرینی خورون، نامزد کنون، حنا بندون، خرید کنون، عقد کنون، جهاز برون، دماغ برون، ابرو کشون، بوتاکس کنون، عروسی، پاتختی
مراسم سال دوم:
خیانت کنون، قهر کنون، فحش کشون، یقه بگیرون، دعوا کنون، کتک ‌زنون، چاقو کشون، دادگاه بَرون، طلاق کشون، مهریه خورون، زندان برون
#یک_آیه‌_یک_نکته
النساء
وَلَا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا(104)
یکی از بهترین آیاتی که میتونه به ما انگیزه بده و تلنگر بزنه که قدر این سرمایه هایی که برای حرکت داریم رو داشته باشیم همین آیه ۱۰۴ سوره نساء است. مورد،،مورد جنگه اما می‌توان به تمام امور سرایت داد میگه بحث جنگ و اینکه شما بای
چندین سال بود که حال و هوای دم عید دیگه حال و هوای قدیم ها نبود. بوی خوش عید و بهار مثل عیدهای سال‌های بچه‌گی به مشام نمیرسید. البته که بهارها با هم چندان فرقی ندارن و وضعیت زندگی آدم هست که به فصل ها و روزها بوی خاصی میبخشه. اما امسال انگار یه تلنگر شده برایمان که از هر چیزی که وجود داره و هر موقعیتی که هست استفاده‌ی کامل ببریم. به شخصه چندین بار با خودم تکرار کردم که ای کاش وضعیت مثل سال‌های قبل بود اما این بحران جدی که برای بغل کردن بچه ی دو
زد تلنگر را کرونا ؟ حالتان جا آمده؟
دید منفی رفت و جایش دید زیبا آمده؟
شد عزیز آن رفت و آمدها ؟ سفرهای قدیم؟
ناسپاسی مُرد و شکر از آن به دنیا آمده؟
ارزش نزدیک هم بودن شد اکنون آشکار؟
یاد باغ و چشمه ی پائین و بالا آمده ؟
خنده های باصدا و شب نشینی ها چطور؟
یادی از همسایه ها و لطف آنها آمده ؟
قیمتی شد در کنار هم و باهم زیستن؟
یاد ارزش های شاد و با مسمّا آمده؟
من که سیلی خوردم از دست کرونا سخت و بد،
چشم من شد باز و عقلم بر سرِ جا آمده
عمر من دارد بهای تا
سلام
امروز روز سختی بود
خیلی جاها رفتم واسه فروش ولی حاصلی نداشت
مسخرم کردن...اذیتم کردن
دقیقا تکی اوج گرما میخواستم یه گوشه بشینم و گریه کنم
هم تنها...هم خودم
اگه بگم روز بدی بود ؛بی راه نگفتم
سرشب باز یه اتفاقی افتاد که تلنگر اینکه باید شاکر باشم رو دریافت کردم
امروز حجت کاظمی دوستم رو دیدم کلی مسخرم کرد و کلاس ماشین و راحت بودنش رو داد
شب جمعه و شب زیارتی امام حسین
آقا جان از طرف مور به سلیمان زمان سلام
فردا میخوام برم دعای ندبه سیدمهدی میرد
فلانی یاد می کرد...
سریع می‌پرسیم چی میگفت؟؟
جالبه اصلا نمی پرسیم خدا چی گفته!!
در حالی که فرموده : 
«لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونََ»
بی شک بر شما کتابی فرستادیم که در آن یاد و ذکر خود شماست پس آیا نمی اندیشید؟؟
( سوره مؤمنون، آیه ۱۰)
حالا کتابی که برای هدایت ماست و مقصودش به کمال رساندن ما و مخاطب خاصش ما (انسان ) و...
آیا باید همنشینش غبار و منزلگاهش گوشه ای در قفسه باشد یا همنشینش ما و منزلگاهش دل و
مرگ عجب موجود عجیبی است. آدم در تمام عمرش طوری زندگی می کند که انگار هیچ وقت قرار نیست بمیرد، با این حال یکی از بزرگترین انگیزه هایش برای زندگی همین مرگ است. بعضی از ما با یاد مرگ پر تلاش تر، سرسختانه تر و خشن تر زندگی می کنیم. آگاهی از مرگ به بعضی ها این تلنگر را می زند که نهایت لذت را از عمرشان ببرند، ولی برای بعضی دیگر چیزی جز عاطل و باطل نشستن و از مدت ها قبل چشم به راه این مهمان ناخوانده بودن به ارمغان نمی آورد. همه ما از آن می ترسیم، ولی خیلی
شما چه خودتاون رو باور داشته باشین چه نداشته باشین در وجودتون بمبی از انرژیه...شما سرشار از توانایی و استعداد هستید حتی اگه خودتون حسش نکرده باشید....شما بینظیر و منحصر به فرد هستین حتی اگه خودتون رو کوچیک بدونین...هر دیدگاه بدی که از خودتون دارین فقط از باورهای غلط و افکار منفی خودتون ساخته شدهولی واقعیت اینه که خداوند بزرگ در وجود ما منبع عظیمی از قدرت قرار دادهپس باورهای منفی و نادرست رو تموم کنبذار این انرژی و قدرت درونی وجودیت خودش رو نشو
مرگ عجب موجود عجیبی است. آدم در تمام عمرش طوری زندگی می کند که انگار هیچ وقت قرار نیست بمیرد، با این حال یکی از بزرگترین انگیزه هایش برای زندگی همین مرگ است. بعضی از ما با یاد مرگ پر تلاش تر، سرسختانه تر و خشن تر زندگی می کنیم. آگاهی از مرگ به بعضی ها این تلنگر را می زند که نهایت لذت را از عمرشان ببرند، ولی برای بعضی دیگر چیزی جز عاطل و باطل نشستن و از مدت ها قبل چشم به راه این مهمان ناخوانده بودن به ارمغان نمی آورد. همه ما از آن می ترسیم، ولی خیلی
 
در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.اول: حسین (ع)حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.تا آخر می‌‌ایستد.خودش و فرزندانش کشته می‌شوند.هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌
دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد.مخالف را تحمل نمی‌‌کند.سرِ حرفش می‌‌ایستد.نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد
سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم د
مگر چگونه زندگی میکنیم که تا کسی میمیرد میگوییم راحت شد...!
خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم،مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم بی هیچ ملاحظه ای ایام میگذرانیم اما دلمان عمر نوح میخواهد...! کم میخندیم و زود عصبانی میشویم 
کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم...!زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم، زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نهساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه استبیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم 
نگاهم خورد به تقویم گوشه میز، امروز آخرین روز مرداد...فقط ۳۱ روز تا پایان فصل تابستون، فقط ۹۰ روز تا روز آزمون .نمیخوام کاسه چه کنم دستم بگیرم اما واقع بینانه   روزای قبلی که تموم شد ،به خوبی درس نخوندم،دنبال علت نیستم فقط  از خودم کمی دلگیرم بابت  کافی نبودن تلاشِ روزای  تموم شده قبل  .نمیخوام با غصه خوردن این فرصت را از دست بدم ،همین تایم هم میتونم حداقل ۳مرور کل مباحث داشته باشم.پس تلاشم ادامه میدم .عین معجزه بود برای من که ویس یه قبول شده
مفهوم به تعویق انداختن:
هر سخن یک ادعاست و شما حق دارید در برابر آن موضع بگیرید
اما راه دیگر به تعویق انداختن قضاوت و نادیده گرفتن موقت عقیده خود و گوش دادن و سپس بررسی و قضاوت کردن است
مهارتها:
1. از محیط جدید و بزرگ نهراسید وارد آن شوید
2. سعی نکنید نظرات را شخصی سازی کنید یعنی با یک مصداق و در نسیت با خود درک کنید بلکه مفهوم مطلق آن را درک کنید
3.نظم فیما بین تمام آراء گوناگون را بجویید
4.چرا اینقدر بر نظر خود مطمئنید:
الف. به خود تلنگر بزنید
ب.یک
دنباله ای برای نوشته‌ی «از چت روم تا عنتربرقیا»
​​​​​
عشق...کلمه جالبیه! هنوز نتونستم واقعا به عمق احساس جمع شده تو این کلمه پی ببرم؛ اما معتقدم هر کسی به اندازه خودش، تو تک تک ثانیه های زندگی حسش میکنه... پیله‌‌ی بدی برای خودم ساخته بودم. از اسم خودم متنفر بودم. هیچ ارتباطی با هیچکسی نداشتم. عجیبه اما من به عنوان یه بچه پسر حتی یک بار هم فوتبال خیابونی بازی نکردم!!!کم کم از پیله خودم اومدم بیرون‌! آخرین ضربه و تلنگر برای بیرون اومدن از این
وقوع مشکلات در دنیای این روزهای آدم ها با وجود پیشرفت های زیاد از نظر علمی می تواند یک یادآوری و هشدار باشد. اینکه بشر چقدر در برابر قدرت بی نهایت خدا ضعیف است. خدا می خواهد با بندگانش حرف بزند و به آنها بفهماند که اینقدر مغرور علم محدود خود نباشید. به راستی در دنیای امروز که 14 قرن از ظهور اسلام می گذرد چرا باید مردمانی وجود داشته باشند که سگ و گربه و خفاش می خورند؟! خدا در قرآن به بندگانش فرموده که به هرآنچه می خورید نگاه کنید و رعایت این امر
وقتی یه سنگ بندازیم تو دریا،
دریا اصلا به روی خودش نمیاره 
که سنگی به سمتش پرتاب شده!
اما گاهی وقتها ما،
یک حرف یا رفتار کوچیک 
ناراحتمون میکنه!
یادمون باشه که؛ 
وقتی آدم بزرگ بشه و عمیق،
بزرگترین مشکلات رو هم در خودش
غرق میکنه،
نه اینکه خودش غرق مشکلات بشه!
 خدایا دل های ما را دریایی کن!
امروز خوب یادم اومد دوران تنهاییم رو!همش با خودم میگفتم چرا زدم یزد؟چرا میخواستم برم یه جایی دور از خونه؟فراموش کرده بودم چه حالی داشتم،به کلی از یاد برده بودم اوضاع زندگیم رو =) زندگی من زمانی که داشتم تصمیم میگرفتم از اینجا برم یکم با زمانی که از اینجا رفتم فرق داشت،نمیشه گفت یکم چون مقدارش خیلی زیاد بود،من تنها بودم تنها توی حال خودم با کلی حال بد و فکرای منفی و افتضاح.
من توی خوابگاه تنها نیستم!من توی خوابگاه یه آدم دیگم هرچقدرم که سخت بگ
مثل این میمونه یک خونه رو خراب کرده باشی حالا دوباره آجر به آجر بخوای بچینی هربار یک آجر میذاری با خودت بگی دیگه این خونه خونه میشه ؟و هنوز سردر گم باشی شک کنی و با یک تلنگر ادامه ندی مدام مراقب باشی دوباره این آجرهای ساخته شده فرو نریزن همه چیز در یک سکوته سکوتی عمیق و تو مدام با خودت در کلنجاری که بمونم یا برم همه چیز زیادی عجیبه زیادی جدیده و تو زیادی سردرگم دیشب با صدای آهنگ از خواب بیدار شدم همشون ساکتن و من گیج شدم و آهنگ همچنان برقرار از
منتشر شد: «خرسی که می‌خواست خرس باقی بماند"نوشته‌ی یورگ اشتاینرنقاشی‌ها: یورگ مولرترجمه‌ی آزاد: آرش حسینیاننشر تلنگر.  چاپ اول.  ۱۳۹۷شابک: ۷-۸-۹۹۸۴۷-۶۰۰-۹۷۸42 صفحه . مصور . قطع جیبی ارزش پولی: 15 هزار توماناطلاعات بیشتر: ahpub.ir/post/39خرید نسخه‌ی کاغذی: @Hoseinian_Arash
روزی اتفاقی افتاد. گروهی آدم‌ همراه با ابزارهای جنگل‌بَرداری به جنگل آمدند. با سعی و تلاش، درختان را گروه‌گروه بریدند و کف زمین را همچون سقف اتاق صاف کردند. گویا قرار بر این شده بود قلب
بیشتر مشکلات زندگیمان از ‌آنجا شروع میشود که ما نه برای خودمان بلکه برای آدم های اطراف مان زندگی می کنیم.
- لباسی میپوشیم که مُد باشد!
- در رشته ای درس میخوانیم که کلاس داشته باشد!
- با کسی ازدواج می کنیم تا دهان مردم را ببندیم!
- بچه دار می شویم که برایمان حرف در نیاورند و این داستان تا آخر عمر ادامه دارد...
برای مردم زندگی کردن، یعنی خوشبخت بودن در ذهن مردم!
در حالیکه احساس خوشبختی کردن یک کیفیت درونی و شخصی است.
لازمه احساس خوشبختی، درک واقعیته
پدرم دلواپسِ آینده‌ی خواهرم است، اما حتی یک‌بار هم اتفاق نیفتاده که با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛اما حتی یک بار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر کمی احساس آرامش کند.
مادرم با فکرِ خوشبختیِ من خوابش نمی‌برد. اما حتی یک‌بار هم نشده که با من در موردِ خوشبختی‌ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال‌ می‌کند؟
من با فکرِ رنج و سختیِ مادرم از خواب ب
این روزها به مرگ فکر می کنم ، دیروز توی واتساپ دو تا عکس از خودم وقتی که خواب بودم برام اومد ظاهرا دوستم زودتر از من بیدار شده بود و ازم توی خواب عکس گرفته بود بعد وقتی که به مرخصی رفت عکس ها رو برام فرستاد !
تو نظر خودم شکل یه جنازه بودم ، لحظه ای حس عجیبی بهم دست داد و مثل لحظاتی که اتفاقاتی میفته و بهم تلنگری زده می شه این بار هم تلنگری زده شد و من رو به یاد مرگ انداخت .
اما این بار این تلنگر دوام بیشتری داره و چند روزی هست خیلی به مرگ فکر می کنم د
کل عمرم ادعا کردم
همش آرمان هایم را شعار کردم 
وبلند بلند به خودم نسبت دادم
 
آیا همه ی آن حرف هایم شعار بود؟؟؟ 
آیا همچنان موافقی که گمنامی خوش نامیست؟؟؟
آیا همچنان موافقی که سرمایه دار نسبت به تهی دست حقی باید ادا کند؟؟؟
آیا همچنان از بانکداری غیر اسلامی شاکی هستی؟؟؟
آیا دوست نداری که سرمایه دار شوی؟؟؟
مگر تصمیم نگرفتی که سخت کار کنی تا به اهداف برسی؟؟؟ 
مگر آسایش در راه غیر را سه طلاقه نکرده بود؟؟؟ 
این هم گود بسم الله، چرا ترسیدی؟؟؟ 
چه
دی ماه سال نودو پنج بود که دوستم مریم این فایل صوتی که الان میذارم رو برام فرستاد
یادمه اون شب بعد از شنیدنش لبخند از روی لبم نمی‌رفت و همه ش توی دلم احساس میکردم باید دنیامو تغییر بدم،باید نگاهمو تغییر بدم،افکارمو تغییر بدم...
اون روزا یه دنیای ساده و بی هیجان داشتم،مثل خیلی ها با این که غصه ی عمیقی نداشتم اما دوست داشتم غم انگیز بنویسم،...نوشته هام کم کم داشت میشد شبیه نوشته های صادق هدایت...
دنیا چیز تازه ای نداشت برای رو کردن،نه خوشی طعمی د
شوهرم هر وقت دلش می خواد میاد خونه!
خانمی اومده با بچه اش درباره همسرش میگه که ۱۵ سال است ازدواج کردند و جز دو سال اول زندگی باقی زمان ها شوهر گرامی در خونه نبوده.
اولین غیبت ها از یک هفته شروع شده و طولانی‌ترین مورد به ۳ سال رسیده است و در این مدت ۱۵ سال زندگی مشترک، تنها با کلی ارفاق ۶ سال زندگی با هم را تجربه کرده اند.
یه دختر ۱۴ ساله و دختر دیگه ۴ ساله دارند.
شوهر الان تو زندان است و هیچ کسی برای ضمانت وی اقدامی نمی کند. حتی خانواده خودش هم به ن
پاک کنید... 
گذشته ی تمام شده را...
اگر عکسی دارید که شمارا به عمق گذشته بر میگرداند...
اگر نوشته ای از رفته ها دارید...
اگر گلی خشک شده در گلدان گوشه اتاق شمارا ساعتها به رویاهای دور تمام شده میکشاند...
پاک کنید...!
گذشته ای که تورا متوقف میکند...
مانع از جریان انرژیهای جدید است...
پاک کنید انرژیهای صرف شده و تمام شده را...
راه را برای انرژیهای تازه باز کنید...
برای رویاهای تازه...
آدمهای تازه...
راه را برای زندگی تازه تر باز کنید...

+ از صبح چندین بار این مت
دو شب پیش داشتم برنامه اقیانوس آرام رو می دیدم یه مهمون خیلی جذاب داشت به نام علی عبدالعالی که صمیمی و مهربون با یه سری نوجوون صحبت می کرد . یه چیزی بهشون گفت که خیلی برام جالب بود و منو به فکر فرو برد و تا حدی جوابش رو هم پیدا کردم .
دوست دارید روی سنگ قبرتون ، به غیر از اسمتون چی بنویسن ؟
پیشنهاد می کنم ، شما هم بهش فکر کنید !
البته شاید بگید برای انگیزه دادن و به خود آمدن ، راه های دیگه ای جز اسم مرگ و قبر و این چیزا هم هست که کاملا هم درسته ! ولی خ
 
خوش بگذره و التماس دعا.
 
 
ممنون
فردا شب میرم.
میخواستم تلفنی ازت خداحافظی کنم که صداتم بعد مدتها بشنوم ولی......
بهرحال حلالم کن خیلی بهت بدهکارم و خییلی اذیتت کردم..
مراقب خودت باش.
 
 
 
 
 
مرسی
سالگرد ازدواج شما هم مبارک
حلال کن
دارم‌ میرم‌ کربلا
حتما دعات میکنم و نایب الزیارت هستم..
 
 
 
 
 
امشب خیلی گریه کردم.
 
خیلی.
گاهی فکر میکنی موفق شدی دلتوبه زنجیر بکشی و توی اعماق سیاهچاله ی عقلت دفنش کنی.
ولی اشتباه میکنی.
چون گاهی یه تلنگر ، یه نو
شب عجیبی بود ...سرم داد نزد اما با ولومی بلندتر از حالت عادی حرف زد ...ترسیدم !توی خودم رفتم ...بعد ساعتی بغض کردم ...هر چه حرف می زد نمی توانستم راحت جوابش را بدهم‌...برای او همه چیز عادی بود و من تلنگر خورده ای گیج بودم که نمی دانستم چرا انقدر ترسیدم‌...ترسیدم....ترسیدم از این که روزی بخواهد محبتش را از من دریغ کند ...ترسیدم از وابستگی خودم ...ترسیدم از این حجم نیازی که به او دارم ...ترسیدم از زندگی ای که بی او ،به آنی فرو میپاشد ...مگر چقدر میتوان یک نفر
چه دنیای خوب و قشنگی فصلها می چرخند 
فصل زیبای بهار , فصل پاییز قشنگ , 
کبککان می خوانند 
و نسیم از هر سو بوی ریحان و شقایق رو به هم آمیخته 
صبح زیبایی از نور شفق می تابد 
و غروبی دیگر  , شب به زیبایی و تاریکی خود خاموش است 
چه قشنگ است اینجا  , همه رنگ است دنیا 
همه جا ازادی  , همه جا جشن و سرور 
ابرها سایه ای از اتش خورشید قشنگ , بر زمین می پوشند 
اسمان ابی بود 
 , نور مهتابی از قرص ماه بود تابان 
و درختانی از هر نوع میوه  , ارام خوابیده 
 که تو باش
بعد از اولین جلسه ای که با استاد کاف داشتیم،حس پرواز روی ابرها را داشتم که چنین استاد باسواد و خفن نصیبمان شده!
اما این احساس شعف در جلسات بعد تبدیل به حس سرخوردگی شد!همچنان خوشحالم که  در این ترم دو درس با استاد کاف دارم اما تاب سرزنش های هرجلسه اش را ندارم.جلسه ی اول حرف هایش را گذاشتم به حسابِ استادی دلسوز که بچه هایش را نصیحت میکند و در پی ایجاد انگیزه در بچه های سرخوش است اما با تکرار حرف ها در قالب دیگر در جلسات بعدی حس یک دانشجوی خنگ و با
حال و هوای بیان شده شبیه زمان قدیم بلاگفا
اون مواقع که اینستاگرام و تلگرام و حتی واتساپی نبود. همه میومدند وبلاگها و مینوشتند و تند تند  پست ها به روز رسانی میشد وبلاگها چک میشد و نظرات پاسخ!
گفته بودم میخوام تو گروه درخواستمو مطرح کنم، بلاخره یه فرصتی پیدا شد و این کار رو انجام دادم. و قطعا پنجشنبه بابتش ازم سوال میشه
از امروز باید سالم خوری رو شروع کنم، برای خودم البته نه دیگران. ولی نیاز به یه تلنگر مدام دارم فعلا تا این موضوع برام عادت بشه.
♈️شخصی برای اولین بار یک کلم دید. 
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ...
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن ...! 
♈️اما وقتی به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ‌ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست ...
♈️داستان زندگی هم مثل همین کلم هست! 
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید
#تلنگر
مولای من! این روزها همه دست و پایمان را گم کرده ایم؛ زمین و زمان را به هم می دوزیم تا اطلاعات کافی از این بیماری نوظهور ( #کرونا ) کسب کنیم، تا شاید از مبتلا شدن مصون بمانیم.
برای ایمنی از آن همه کاری می‌کنیم؛ در خانه می‌ مانیم، حتی اگر به بهترین مهمانی دعوت شده باشیم. با هرکسی معاشرت نمی‌ کنیم؛ از ترس آلودگی، دیوانه وار دستانمان را بارها می‌ شوییم و...
مولای من! کاش کمی از این همه اضطرار برای در امان بودن از این بلای دنیایی را، برای آمد
.
پاورچین پاور چین و با قفل های محکم رو قلبت اومدی جلو
منم دوتا قفل بیشتر زدم رو دلم و چپ چپ نگاهت کردم
تو هم نامردی نکردی و یه تلنگر زدی
دردم اومد زدم زیر گریه
نگام کردی و گره از زبونت باز کردی و یه جمله گفتی 
می خوام بد بختت کنم اجازه هست؟
تو همون گریه یهو تمام قفل ها شکست
یه جوری که هرگز قفل نشد
اگه یه روزی هم قفل بشند فقط با کلید خودت باز می شن
القصه
پاورچین پاورچین پا گذاشتی تو یه دنیای صورتی
صورتی بودنش به کنار اما اون دنیا یه چیز کم داشت و نم
#یک_آیه_یک_نکته
یکی از نکات خیلی مهمی که در زمان #بعثت #پیامبر وجود داشته اینه که
بعضی از آیات قرآن به گونه ای هست که عرب‌ها و آنهایی که #مسلمان نبودن بهشون برمیخورد. نمیدونم چرا الان به ماها بعضی آیات بر نمیخوره متاسفانه مشابهت وجود داره در عمل هامون.
باید از این #غفلت دربیایم. آیه ها باید روی‌ ما تاثیر داشته باشند.
یکی از اون آیات، اینست هرکس که از آیین ابراهیم روی برگرداند
بحث باور نیست بحث روی گردوندن است (بی‌میلی) این آدم خودش را #سفیه دو

#امام_خمینی_ره
#تلنگر
 
حالا بیایم مشرک بشوم؟
حالا بیایم مشرک بشوم؟ در نجف بعضی از آقایان و مردم به امام گله می‌کردند که چرا با بعضی از دوستانتان زیاد گرم نمی گیرید؟ مثلاً می‌گفتند دو آیت الله به هم می‌رسند، به هم تعظیم می‌کنند و با همدیگر گرم می‌گیرند. امام می فرمودند: ( (من در طی مدت چهل سال زحمت کشیدم تا موحد شدم حالا تازه بیایم و مشرک بشوم و سجده کنم برای شما و آقایان؟!
بانک جامع خاطرات امام خمینی(ره)
#توصیه_های_اخلاقی_علما
شیوه صحیح قرآن به سر نهادن کدام است؟
بیشتر مردم در شب‌های قدر قرآن را به شکلی نادرست به سر می‌گیرند.
به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در آن بخش از دعا که قرآن‌ها را برابر چهره می گیرند، قرآن را به شکل استخاره باز کرده و روبروی چهره می‌گیریم. آنجا هم که بنا است قرآن بر سر گذاشته شود، بدون این که صفحه باز شده تغییر کند آن را روی سر قرار دهید. به این شکل که قرآن به شکل باز شده و رو به بالا باشد. یعنی صفحات و نوشته ها رو
همه‌ی روزها و لحظه‌ها می‌توانیم باخدای متعال صحبت کنیم و راز و نیاز داشته باشیم. اما بعضی ماه‌ها و روزها و ساعت‌ها را خدای متعال ویژه قرار داده است. ماه‌های رجب و شعبان از ماه‌های ویژه‌ی خداوند است و در این ماه‌ها نیز روزهای ویژه‌ای قرار داده شده است.
از مضمون کلیِ دعاها برداشت می‌شود که خداوند دوست‌ می‌دارد ما را در ماه‌های رجب و شعبان بیامرزد و پاک و پاکیزه وارد ماه مبارک رمضان شویم.
این ما هستیم که باید از این فرصت‌ها استفاده کن
بعضی وقتا که دارم فکر میکنم، خیلی عادی بدون هیچ شرایط خاصی، چیز های کاملا بدیهی خیلی خیلی عجیب میشم برام در حالی که اصلا نمیتونم درکشون کنم. مثلا اینکه من یه اسم دارم که صاحب اون اسمم. ان هر بار که بهم یاد آوری میشه مثل یه تلنگر مور مورم میکنه نمیدونم چرا ولی واقعا حس خوبی داره وقتی یه چیز خیلی خیلی عادی تو زندگیت یه دفعه اینقدر مورد توجه قرار میگیره. امروز به این فکر میکردم که ما ها بچه دار میشیم چرا بچه هامون رو پیش خودمون نگه میداریم؟ نباید
 
مولای من
زمین ، بر مدار نفس های تو می چرخد و خورشید ،✨ تشعشع کوچکی از برق نگاه حیدری توست ✨و آسمان ، گوشه ای از بیکرانِ وسیعِ نگاهت✨ و بهار ، تلنگر کوچکی از شمیم اهورایی حضورت✨ و امید ، واژه ای که فقط در نسیمِ یادِ زهرایی ات معنا می شود ...✨
تو جانِ جهانی ، فدایت شوم و من زنده به نام و یاد و مهر و عشقت ...✨✨شکر خدا که تو را دارم ✨ 
چشامو باز کردم هنوز تو همون اتاقم با همون سقف با همون دیوارا با همون کمد دیواری، روی همون تخت و باز باید یه روزی رو شروع کنم که هیچ فرقی با روزای گذشته نداره، حتی یه تلنگر کوچیک هم واسه من کافیه
...: سِودا عزیزم لنگه ظهره
ادامه مطلب
همه فکر و ذکرم اینه که اگه برم پیشش قبولم میکنه؟
اصلا تلفن رو جواب میده؟؟
واقعا حاضره بازم همکاری کنیم؟؟با گندی که زدم هنوزم به توانایی هام اعتقاد داره و من رو باز هم آدم با استعداد و باهوش خطاب میکنه؟؟؟
 
 
راستی تابستون رو به اتمامه و از قولی که داده بود.....بله هیچ خبری نشد هیچی دلیلش هیچ معلوم نیست...
 
بار آخر به شدت عصبی بود...
 
همه ی این ها یه تلنگر به من بود..که چرا یک دهم این حجم از نگرانی رو برای مقبولیت پیش خدا ندارم....شرمم باد!!
 
از خود وا
آیا در مورد تاثیر مثبت و منفی کلمات بر روح و روان دیگران چیزی شنیدید؟

بعضی وقتها تو زندگی ما آدمها، اتفاق‌هایی میفته، که برای یک لحظه، متوقف میشیم. با خودمون میگیم یعنی این مسائل، زندگی من و نابود کرده؟ من چی به سر خودمو و خونواده‌ام آوردم؟
این تلنگر ممکنه یک کتاب، فیلم، یا نصیحتی از یک بزرگتر باشه. فرقی نمیکنه، چیزی که مهمه اینه که ما متوجه اشتباهات زندگیمون میشیم.
ادامه مطلب
اگه یکدفعه بهت بگن:
جایی هست که آرزوی رفتنش رو داری ،برو...
کار ناتموم داری انجام بده...
از کسی طلب حلالیت میخوای، عجله کن که چند روز بیشتر فرصت نداری...
چه حالی پیدا می کنی؟؟؟
اینکه بدونی کتاب زندگیت داره به انتها میرسه و صفحات آخرشه،
چه حسی بهت دست میده؟
اینکه بدونی آرزوهایی که در فکر رسیدن بهشون بودی،باید ببوسی بزاری کنار...
باز هم غصه نداشته هات رو میخوری؟
باز هم به فکر آزار دیگران هستی؟
باز هم...
نه ... دیگه این چیزها اصلا برات خنده داره
شاید ام
*#تلنگر
 
همیشه می‌ گفت ، 
برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بی‌ بی (س) بی‌ نشان باشد.
 
 شهید که شد ، خانواده به وصیتش عمل کردند ،
و حالا مزار خاکی ‌اش در بهشت حضرت زهرا (س) ،
 هر روز و هر شب برای زائرین شهدا روضۀ مادر می‌ خواند....
 
مدافع حرم
#شهیدمرتضی_عبداللهی*
 
#یک_آیه_یک_نکته
البقره
وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ(130)
یکی از نکات خیلی مهمی که در زمان #بعثت #پیامبر وجود داشته اینه که
بعضی از آیات قرآن به گونه ای هست که عرب‌ها و آنهایی که #مسلمان نبودن بهشون برمیخورد. نمیدونم چرا الان به ماها بعضی آیات بر نمیخوره متاسفانه مشابهت وجود داره در عمل هامون.
باید از این #غفلت دربیا
لحظاتی مثل لحظه ای درست بعد از گرفتن یک تصمیمِ اشتباه، از شکلِ بی بازگشت یا ک مثلا غلتاندن تکه سنگ بزرگیِ ک در سر راهِ خود آسیب زیادی به همراه دارد، یا آن تلنگر کوچکی ک معلق می کند بدنت را توی سیاهی های بی اصطکاکِ فضا و بعد غلت می خوری تا ابد و دیگر راهی برای متوقف کردنت نباشد یا ک لحظاتی مثلِ اینها، ک توی صندلیِ کنار راننده فرو رفته ای و کمربند ایمنی ـت را بعد از فهمیدنِ ترمز بریدنِ ماشین طوری چسبیده ای ک آویزان است بدنت از صخره ای انگار. نفس ب
خدای امروزِ من ، همون خدای دیروزمه . همون که به من گفت ازدواج کن ، غمت نباشه ، من هواتو دارم . گفت ببین بنده ی من ! حتی اگه فقیر باشی ، من ، خدای قدرتمندِ تو ، بی نیازت می کنم ... خودش به من گفت که از فقر نترسم و بچه دار شم . خودش بود که به من این اطمینان رو داد که بچه روزیشو با خودش میاره .
خدای مهربونم دروغ گو نیست . به خودش قسم که تا همین امروز ، تا همین لحطه زیر قولش نزده ... همیشه هوامو داشته ، هوامونو ... می دونم روزی میرسه ، یقین دارم . چون خدا گفته ...
هفتمین جمعه پاییز هم سپری شد و من همچنان پاهامو گردوندم روی هم و کاسه چه کنم؟ چه کنم دست گرفتم :))
سردرگمم، نمی‌دونم باید چیکار کنم! نمی‌دونم چطوری تصمیم بگیرم و خودم و زندگیمو جمع و جور کنم!
همه‌ش منتظرِ یه تلنگر، فرشته نجات و یه کورسوی امیدم و خودم عاجزترینم این روزا :))
هی به خودم میگم مهی؟ قول میدم همه چیزو درستش کنم، تو فقط قول بده غصه‌مو نخوری و باز ازین که می‌بینم اونقدی که باید تلاش نمی‌کنم بغض می‌کنم :))
هی به خودم میگم تو قوی‌ای و نب
هفتمین جمعه پاییز هم سپری شد و من همچنان پاهامو گردوندم روی هم و کاسه چه کنم؟ چه کنم دست گرفتم :))
سردرگمم، نمی‌دونم باید چیکار کنم! نمی‌دونم چطوری تصمیم بگیرم و خودم و زندگیمو جمع و جور کنم!
همه‌ش منتظرِ یه تلنگر، فرشته نجات و یه کورسوی امیدم و خودم عاجزترینم این روزا :))
هی به خودم میگم مهی؟ قول میدم همه چیزو درستش کنم، تو فقط قول بده غصه‌مو نخوری و باز ازین که می‌بینم اونقدی که باید تلاش نمی‌کنم بغض می‌کنم :))
هی به خودم میگم تو قوی‌ای و نب
اوس بشیر (اوس بشیر رو که خاطرتون هست؟ از دوستان معقول و پخته پادگان) پیام داد جهت حلالیت و ...جمع کرد بره آلمانخیلی خوشحالم براشو به شدت این سفر رو برای خودم و شماهایی که دوست دارید برید هم آرزو میکنم
 
خبر رفتنش برام یه تلنگر خیلی خیلی محکم و قوی و پرصدا بودهمیشه آدمهایی که دائم فقط حرف رفتن رو میزنن برام مسخره و تا حدودی حال بهم زن بودن حتیآدمهای ضعیف منفعل رویا پرداز حرف مفت زنرفتن بشیر منو ترسوند که منم تبدیل بشم به یکیشون...
 
تصورم این نیس
پس از ماجرای لردگان چهار محال و بختیاری و مشخص شدن اینکه امکان دارد افراد بیشتری به ایدز مبتلا باشند و روحشان خبر ندارد. تلنگر بزرگی به افکار عمومی وارد شد.
از آنجایی که ایران مثل سایر کشورها آموزشات و پیگشری های جدی در باره ایدز ندارد. احتمال اینکه هر کسی به ایدز مبتلا باشد بالاست.
مسئول گروه کاهش آسیب ها و ایدز سازمان بهزیستی کشور اخیرا اعلام کرده بود که تنها ۴۰ درصد از کل مبتلایان به ویروس اچ آی وی شناسایی شده اند و این یک اخطار جدی به نظام
گفت:کوچک ترین واحد اندازه گیری زمانت⏰چیه؟تعجب کردم._ معلومه دیگه، ثانیه!!_ مطمئنی؟_ تو این سوال رو از هرکی بپرسی هم فکر نمیکنم جواب دیگه ای بشنوی!اصلا واسه چی یه همچین سوالی میپرسی؟!_ ببین من ازت پرسیدم کوچک ترین واحد اندازه گیری تو برای زمان چیه، نپرسیدم کوچک ترین واحد اندازه گیری زمان چیه!کوچک ترین واحد اندازه گیری تو، یعنی مقداری از زمان که براش ارزش قائلی، براش برنامه داری و هدرش نمیدی...یعنی ممکنه کوچک ترین واحد اندازه گیری یه نفر برا زم
هروقت که بودی ، همه چی قشنگ شد
تو الحق که خوبی
قلبم یه جوری ، میزنه واسه فقط تو
که عمراً بدونی
آ ، یک یک دو دو هشت !!
هروقت که بودی !
همه چی قشنگ شد !
هروقت هم نبودی !
نبودی رو ولش کن …
عشقم ، جونم ، همه چیزم
بذار همه زندگیمو ، به پات بریزم
بذار شاعر شم ، شعرتو بنویسم
بدون من عاشق کسی غیر خودت نیستم
عمرم ، یکی یه دونم
بدون عمراً ، من تو رو با کسی یکی بدونم
کلاً انگار ، با همه فرق داری
خب من ، میدونی فرقتو میدونم
هر وقت که بودی ، همه چی قشنگ شد
انقده تو خو
به نام آفریدگار زیبایی ها
زندگی زیبایی های زیادی داره فقط باید به دور و اطرافمون بیشتر توجه کنیم،باید بخوایم که زیبایی ها و خوبی هارو ببینیم نه بدی ها و زشتی ها رو.
دنیا همه جورحالی داره فقط باید حالی رو که می خوای انتخاب کنی .دراینجا انتخاب به این معنا نیست که جایی ثبتش کنی یا اینکه بگی من خوبی هارو می خوام و اتفاقات خوب برات بیفته . اینجا با فکرهات مسیرتو تعیین می کنی با چیزای مثبت یا منفی .زندگی مثل بازی دومینو می مونه وقتی یه جارو اشتباه کن
دارم برمی‌گردم به زندگی و همه‌اش از آن‌جایی شروع شد که ح گفت تو دلت می‌خواد احساس جوونی کنی و عشق و رمانتیک‌بازی رو واسه این می‌خوای. دلم ریخت. نمی‌تونم از اونموقع مغزم رو کنترل کنم. من دلم جوونی می‌خواد؟ راستش آره. من ۳۴ سالمه و یکسال دیگه تقریبا به نیمه عمرم می‌رسم و دستانم خالی و وسعت پیش‌رو تنگ و من دلم جوونی می‌خواد خب. خوب فهمید. با این حرفش شاید دیگه نتونم عاشقش بشم اما تلنگر خوبی بود. ۴ سال دیگه دلم ۳۴ سالگی می‌خواد.
یادته خانوم ط
امروز یاد چندین مطلبی که توی وبلاگ ارسال کرده بودم افتادم ، چقدر دردناک بود مطالبی که ماه ها ازشون می گذره ، مطالبی که بعنوان یه تذکر و تلنگر بزرگ برای خودم نوشته شده بود امّا چندان بهش عمل نکردم .
هر طور حساب می کنم خیلی از رفتارهای اشتباه تهش بر می گرده به هوای نفْس ، الان می فهمم چرا آقای پناهیان توی سخنرانی تنها مسیر انقدر روی نفْس مانور می ده . بعد از شنیدن این سخنرانی هر گناه و کار اشتباهی که می کنی قشنگ متوجه می شی که تهش بر می گرده به همی
چقدر برای خود وقت میگذارید؟چقدر از حضور عزیزانت لذت میبرید؟چقدر در روز به آسمان نگاه می‌کنید و از حضور طبیعت مسرور می‌شویدچقدر نعمتهای تان را مرور میکنید؟چقدر اخلاق شکر گزارانه خود را تقویت میکنید؟چقدر  موسیقی و فیلم ها و کتابهای عالی گوش کرده اید و دیده اید و خوانده اید؟چقدر توکل کرده اید و رها بودید؟چقدر علایق و ایده هایتان را دنبال کرده اید؟در چه کاری مهارت داری و چه کاری را عالی انجام میدهی؟در لحظه همان را انجام بده که خوشحالت میکند

#تلنگر
زرنگ باشید
اگر میخواهید صدقه بدهید
 همین طوری صدقه ندهید
 صدقه را از طرف امام رضا(ع) 
و برای سلامتی آقا امام زمان(عج)بده.
برای دومعصوم بده،
 دو معصوم که خداوند متعال
 دوستشان دارد.
پس زرنگ‌ باشید..
ممکن نیست خداوند این صدقه را ردکند..
تو هم اینجا حق واسطه گری‌ات را 
میگیرید.
آیت‌الله ‌آقا‌ مجتبی‌تهرانی
بسم الله الرحمن الرحیم..
دلم به این خوشی های چندروزه دلخوش نیست ...
وقتی که این دنیا نه خوشیش موندگاره و نه غمش ...نه لبخندش میمونه نه اشکش....
مبادا این چند روزه راحتی دوباره ضعیفم کنه 
مبادا عادت کنم ....
 راه سخت تری پیش رو داریم 
کاش غافل نشم...
درهمه لحظات به خودم تلنگر میزنم که یوقت دلخوش نشیا حواست باشه اماده شو اماده شو برای روزهای سخت تر.....
خدایا کمکم کن 
خدایا توی سختی ها راحت میشه بهت رسید اما توی راحتی ها خیلی سخت میشه همه چیزو کنارگذاشت و
{شناخت شناسنامه ای امام زمان(عج) - شماره 40}
 
کلام آخر، ترازوی کافر شناسی
 
امام کاظم(ع) میفرمایند: کسیکه درباره چهار چیز شک کند، به تمام آنچه خدا نازل کرده کافر شده است؛ یکی از آنها شناختن امام در هر عصر و زمان است که شخص امام و صفاتی را که داراست بشناسد.
[بحار الانوار؛ جلد۶۹؛ صفحه۱۳۵]
از آنچه تا کنون در حوزه وُجوب شناخت امام زمان بیان شد، به این نتیجه میرسیم که مساله شناخت، اولین و مهمترین مرحله کار در عرصه مهدویت است. چرا که شناخت، مقدمه و موتو
پسری با نام فدایی ولایت و محب رهبری و ولایی، زیر عکس دختری با چادر عربی و روسری خوشرنگ فیروزه ای کامنت میگذارد، کاش همه ی دختران مثل شما زیبا و نجیب بودند
و دختر در جواب کامنت پسر با عشوه می نویسد
"ان شاالله یه دخترچادری نجیب نصیبتون بشه برادر ! .
یعنی "حیا"مرده است!
هرچقدر هم  رویت را محکم بگیری 
هرچقدر هم  ادعاهایت با تعریف های دیگران بزرگتر شوند 
یادت باشد ...
برای تک تک این دلبری ها  برای تک تک لحظه هایی که فکر او مشغول تو شده ؛باید جواب پس بد
حدود یک سال پیش بود که نوشته‌هایش را دیده بودم و بعد مبهوت تسلیم بودنش شده بودم. با استیصالی که آن روزها داشتم،‌ ازش خواسته بودم که برایم دعا کند و گفته بود:«...به روی چشم شما رو دعا می‌کتم اما بدونید نزدیک‌تر از شما به خدا وجود نداره، مخصوصا برای خودتون.»
 
مهدی شادمانی از دنیا رفت. همزمانی رفتنش با محرم انگار که دل را آرام کند که آن همه عشق و ارادتش، بی‌جواب نمانده. امروز صبح توی تخت بودم که خبر را دیدم و اشک‌ها بود که می‌ریخت. چطور می‌شود
✅ سه چیز برادر را از برادر جدا می کن✅ سه چیز برادر را از برادر جدا می کند
1.زن 2.زر 3.زمین
سه چیز در زندگی یکبار به انسان داده می‌شود.
1.والدین 2.جوانی 3.شانس
سه چیز دلتنگی می آورند.
1.مرگ والدین 2.مرگ برادر 3.مرگ فرزند
سه چیزدردنیا لذت بخشند.
1.آب 2.اتش 3.آرامش
سه چیز را هرگز نخور.
1.غصه 2.حرام 3.حق
سه چیز باعث سقوط انسان است.
1.غرور 2.دشمنی 3.جهل
سه چیز را باید افزایش داد.
1.دانش 2.دارائی 3.درخت
سه چیز انسان را تباه میکند.
1.حرص 2.حسد 3.حماقت
سه چیز را همیشه بخ
#فرهنگ یعنی ...
فرهنگ یعنی: بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم.
فرهنگ یعنی: میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد.
فرهنگ یعنی: کسی تو گوشی خود عکسی به ما نشان داد عکس های قبلی و بعدیش را نبینیم.
فرهنگ یعنی: تا در جمعی نشستی سریع 2 تا اصطلاحی که در یک کتاب خوانده ای را به رخ دیگران نکشی.
فرهنگ یعنی: خودت را صاحب نظر ندانی تا رسیدی به کسی در مورد مدل مو و رنگ مو آرایشش و چاقی و لاغری او نظر دهی.
فرهنگ یعنی: لهجه دیگران را مسخره نکنیم. 
فرهنگ یعنی:
توسط مایک Floorwalker / فوریه. 21، 2020 1:15 EST
زاک اسنایدر قصد دارد بازپرداخت بزرگ خود را انجام دهد و زامبی نیز در آن حضور خواهد داشت.
کارگردانی که کار خود را با بازسازی سال 2004 "Dawn of the Dead" از جورج A. رومرو شروع کرد ، با Art of the Dead ، یک زامبی / مجهز به انسان زنده است که در اواخر سال جاری در شبکه نتفلیکس آغاز به کار خواهد کرد. تلنگر یک بازیگر عظیم و با استعداد ، یک بودجه قابل احترام و ... را به ورزش خواهد پرداخت؟ فقط یک تن زامبی.
به نظر نمی رسد این فیلم دنباله ای برا
حدود یک سال پیش بود که نوشته‌هایش را دیده بودم و بعد مبهوت تسلیم بودنش شده بودم. استیصالی که آن روزها داشتم باعث شد که علی‌رغم این‌که برایم سخت است چنین درخواست‌هایی از یک غریبه بکنم، ازش خواهش کنم که برایم دعا کند. گفته بود:«...به روی چشم شما رو دعا می‌کتم اما بدونید نزدیک‌تر از شما به خدا وجود نداره، مخصوصا برای خودتون.»
 
مهدی شادمانی از دنیا رفت. همزمانی رفتنش با محرم انگار که دل را آرام کند که آن همه عشق و ارادتش، بی‌جواب نمانده. امرو
حدود یک سال پیش بود که نوشته‌هایش را دیده بودم و بعد مبهوت تسلیم بودنش شده بودم. استیصالی که آن روزها داشتم باعث شد که علی‌رغم این‌که برایم سخت است چنین درخواست‌هایی از یک غریبه بکنم، ازش خواهش کنم که برایم دعا کند. گفته بود:«...به روی چشم شما رو دعا می‌کتم اما بدونید نزدیک‌تر از شما به خدا وجود نداره، مخصوصا برای خودتون.»
 
مهدی شادمانی از دنیا رفت. همزمانی رفتنش با محرم انگار که دل را آرام کند که آن همه عشق و ارادتش، بی‌جواب نمانده. امرو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها