من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی های زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هایم را می بخشم، من امشب تمام استادهای دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
برای مادر بزرگم
مرا از یاد مبر بانو
در این شب های دلتنگی
بشکن بغض گلویت را...
هم آهنگ شو تو با نجوای همدردی
بخوان از شوق روییدن
بگو از فصل جوشیدن
****
سکون سرد این رویا
مرا از عشق نافرجام لبخندت
مرا از درد
مرا از رنج
مرا از ماتم شب های بی خوابی
رها سازد.
به من مگو که برگردم میان حیرت مرداب
مخواه سرود جدایی را برایت ساز و نی بخشم.
****
خداحافظ مگو بانو
سرود غم مخوان بانو
در این شب های دلتنگی
چشمان خسته ی سردی
به یادت اشک می ریزد.
تو ای بانوی خویشانم...
به قول حضرت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را
و صائب در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را
و شهریار در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله
امروز
امروز ساعت 7 و نیم شب کاری انجام دادم که به خاطرش بسیار شرمنده ام . از دست خودم ناراحتم . چون برام ساعت 1 نصفه شبِ آخرین روز اسفند سال 97 رو یاداوری کرد
و چقدر که حالم بد شد
خودم رو هیچ وقت نمی بخشم
فقط کاش بتونم دوباره فراموش کنم ....
آوردهاند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد وگفت که تو را چه بوده است و چه افتاده است؟ خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی. لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟ بیا تو را خوبان و نغزان نمایم، و فدای تو کنم و به تو بخشم. چون حاضر کردند مجنون را، و خوبان در جلوه آمدند، مجنون سر فرو افکنده بود و پیش خود مینگریست. پادشاه فرمود آخر سر برگیر و نظر کن. گفت میترسم. عشق لیلی شمشیر کشیده است، اگر سر بردارم سرم را بیندازد.
روزی به تعدادی کارگر برای انجام کارهای باغش نیاز داشت . بنابراین ، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند . پیشکار رفت و همه ی کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آن ها در باغ به کار مشغول شدند .کارگرانی که صبح زود در میدان نبودند ، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند . همچنین تعدادی دیگر ، به جمع کارگران اضافه می شدند . حتی بعضی غروب بود که رسیدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نیز پذیرفت .شبانگاه هنگامی که خورشید
در سپیده دمی که بی ظهور تو، سیاهی می زاید،
دلم مجالِ خیالی محال می خواهد...
یادم نیست، آن روز در چه حال و هوایی بودم که این جمله را نوشتم...
اما می دانم هرجا از نسیم و سپیده و سحر، حرفی به میان می آید، بی اختیار ذوق نداشته ام گل می کند و شعر وسواسم را با گلواژه هایی از جنس هور و نور و رهایی و ظهور، رنگِ پاکی و طهارت می بخشم.
و هرجا از سردی و سکوت و هجران، حرفی روایت شود، قلم احساسم را با غم واژه هایی از جنس حسرت و اندوه و آه، چالاکی و حرارت می
دیشب که پشت چراغ قرمز شلوغ ترین خیابان شهر ماشین خاموش شد و روشن نشد به تو زنگ نزدم .مرد های غریبه شهر کمکم کردند اما به تو زنگ نزدم.زنگ زدم به کسی که همیشه بی هیچ منتی هست.راستش مطمن بودم تو کمک ام نمی کنی.
چمدان بسته ام. اما تو هرروز هفته عین خیالت نیست ..
رهات کردم و درگیر خودتی.
رفتم سر پدرت ...
قبرستان سکوت بود.گفتم برای اخرین بار امدم نمی بخشم .
عنوان:
اما قلب حافظه ی خودش را دارد و من هیچ چیز را فراموش نکرده ام. آلبرکامو
امام علی علیه السلام:سپس از میان مردم،برترین فرد،در نزد خود را براى قضاوت برگزین ،از کسانیکه مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد.و بر خورد مخالفان با یکدیگر او را بخشم و کج خلقى وا ندارد. در اشتباهاتش پافشارى نکند.
طمع را از دل بیرون کرده،...و در کشف امور شکیباتر،و بهنگام آشکار شدن حق در فصل خصومت ازهمه قاطعتر باشند.
آدرس فضای مجازی برای انعکاس شکایت،تقدیر، انتقاد و پیشنهاد در مورد عملکرد دادسرا ها و دادگستری ها:
http://www.dadsetani.ir
https:/
هاجر بهم گفت پارسال این موقع که برمی گشتیم خونه بهش گفتم سه سال هنرستان نصف شده اما امسال فقط یک ترم دیگه باقی مونده فقط یک ترم و نمی دونید با این یاد آوریش چقدرررررر خوشحالم کرد^____^
....
برگه های امتحانای میان ترم من به طرز بی رحمانه ای غلط تصحیح داره و عوضیا دیر برگه رو دادن که دیگه نشه کاریش کرد یعنی میگن که حق اعتراض ندارید و واقعا دلم می خواد کلشونو بکوبم تو دیوار ولی خب حقیقت اینه که نه می بخشم نه فراموش میکنم و همه ی این اذیتارو نگه داشتم ک
خیلیییییییییی سرم شلوغه
واقعا به یک محل کار نیاز دارم.. و اجاره مغازه ها هم سر به فلک کشیده س...
احساس میکنم از خود چنور دور شدم و خیلی تو زندگی فرو رفتم ..
چنور وجودم گم شده.
هر روز میگم این کار رو تموم کنم و راحت شم و هر روز یه روز دیگه پشت سرش
خداروشکر که بیکار نیستم ..از خود تعریف نیست خانودام بهم افتخار می کنم ولی نوعی حس تحقیر که تو هیچی نیستی تو درونم همیشه هست...
خب 12 سال از کنکور گذشت و من هنوز به کنکور 86 و انتخاب رشته مزخرفم فکر میکنم...
فکر ک
راستشو بخوام بگم من دانش آموز خرخونی نبودم
یعنی میخوندما ولی خودکشی نمی کردم
اگر درسی رو یک دور بیشتر میخوندم به همون میزان بیشتر قاطی میکردم و برای همین همیشه همون یک دور کافی بود
کنکور اون موقع دو مرحله ای بود و ما اولین دوره نظام جدید
تا اردیبهشت ماه مدرسه می رفتیم و وقتی تعطیل شدیم دقیقا 19 روز تا کنکور مونده بود
و از اونجایی که من همیشه آدمی هستم که از این ویژگی زنانه محرومم که چند تا کار باهم انجام بدم و باید تمرکزم رو بزارم روی یک کار فق
کلمات دانه هستند جایگاه فعلی شما وابسته به کلام شما درگذشته است؛کلمات مانند دانه هستند
هنگامی که شما کلمه ایی رابر زبان
می آورید.شما به آن جان می بخشید.
واگر به گفتن آن ادامه دهید در نهایت
به واقعیت شما تبدیل می شود.خواه
بدانید یا ندانید شما درحال پیشگویی
آیندتان هستید.
برزبان آوردن جملاتی مانند(من خوشبخت هستم)(من قوی هستم)من رویاهایم راتحقق می بخشم.تنها مثبت
اندیشی صرف نیست باگفتن چنین جملاتی شما پیروزی وموفقیت خود
را در آینده پیشگویی م
مطمئن شدم بودن کنار تو من خوشبخت که نمی کرد هیچ خیلی چیزها مقل سلامتی و
جوانی ام رو هم به پات هدر میدادم....این روزها مدام فکر میکردم به مادرت
پیام بدهم و برسم بگم چه حسی دارم و خوشحالم این کابوس تمام شد و در حین
حال بگم هرگز نمی بخشم بابت بهم اندازی و ظلم اش.مادرت یک شیطان مجسم بود
اون دقیقن همین میخواست که من جلوی تو خراب کنه در حالیکه میتوانست طبق
پیشنهاد خودم اجازه بده اگر ناراضی هست از ازدواج مان همه چیز به خوبی و
خوشی خودمان تمام کنیم ول
عالم ز برایت آفریدم گله کردیاز روح خودم در تو دمیدم، گله کردیگفتم که ملائک همه سرباز تو باشندصد ناز بکردی و خریدم،گله کردی جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی با این که گنه کاری و فسق تو عیان استخواهان توأم، تویی که از من گله کردیهر روز گنه کردی و نادیده گرفتم با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی صد بار تو را مونس جانم طلبیدم از صحبت با مونس جانت، گله ک
این یادداشت یک دلیل طولانی دارد: اعتقاد به انفجار، به عصیان، به بدی و ناهمواری آدمیزاد، به حقانیت عطش، حقانیت شر، به حماقت و امید من*، به عشق تو، بله، بههرحال کلمهی عشق، کلمهیی که از آن میترسم و متنفرم، عشقی که در توست، که در من است، و بی هیچ باوری، و پر از باور، میتوان آن را گفت، نوشت، این همان ویرانهیی ست، که از آبادترین آبادیِ ساختِ آدمیزاد، خواستنیتر و خرمتر است. دیگر چه بنویسم؟ دو کلمه، چند کلمه، یک نفس، یک بو، صدایی از رهای
درود و دوصد درود بر شما همراهان و دوستان گرامی
باعث افتخار است که شروعی نو و بدیع در فضای مجازی را با شما به اشتراک بگذارم و.امیدوارم این سرآعاز دوستی ناگسستنی و پایدار با شما کاربران گرامی و همراهان عزیز باشد.خرسند خواهم شد که از نظرات ارزشمندتان بهره مند شوم و بتوانم با همکاری و همراهی شما عزیزان مطالب پر بار و ارزشمند و در خور شما گرامیان و جانان جان ارائه نمایم و اوقات فراغت گرانقدرتان را ثمری نیکو بخشم.
سپاس از همراهی و حضور سبزتان؛مدیر
خستهام، خسته خسته خسته خسته.... امروز یک کاری کردم که علیالظاهر مثل قدیم میشد حالم را خوب کند، اما نکرد. کار خوب هم بکنم پشیمانی در پیاش میآید. سر ذوق بیاورد، دید بدهد، نه... در محفلی شعر خواندم و تشویق شدم ولی انگار دیگر منتظر تشویق هم نیستم، یعنی نه اینکه به خودم تلقین کنم که مصطفی خودت را نگیر و نباز و ذوق نکن نه، انگار مهم نبود اصلا، چیزی به من افزوده نشد، انگار هیچ چشمی را طلب نمیکردم، انگار هیچ چشمی برای من نبود، مرا نمیشناخت، دیگ
شرایطی که من را در فشار قرار میدهد خودم خالق آن هستم، پس باید خودم را از اسارت رها کنم. همانطور که خودم را اسیر کرده ام میتوانم آزاد و رها شوم. باید از قدرت عشق الهی در زندگیم استفاده کنم. نگرانی معنی ندارد وقتی خدا خدایی می کند. بی شک خدا بهترین ها را برایم رقم میزند. عفو و بخشیدن ضعف های گذشته و حال راه نجات ما آدم ها از رکود است، این احساسات مارا به بند می کشاند. نفرت به هرچیز و هرکسی مارا در بند آن چیز و کس قرار می دهد.
من آزادانه عفو میکنم و م
حضرت صادق ع فرمود عبیسی بن مریم بقریی گذشت که اهل ان و پرندها و جاندارانش یکجا مرده بودند فرمود همانا اینها بخشم و عذاب خدا هلاک شده اندو اگر بمرگ خود بتدربچ مرده بودندهر اینه یگدیگر را بخاک سپرده بودند حواریون عرضکردند یا روح الله از خدا اینان را برای ما زنده کند تا بما بگویندکردارشان چه بوده که باین عذاب گرفتار شده اند تا مااز ان دوری کنیم عیسی ع از پروردگار خود خواست پس از فضا بدو ندا شدکه انان را صدا بزن پس شب هنگام عیسی ع شب همگام ب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
در کتاب ثواب الاعمال وعقاب الاعمال چنین آمده است
امام باقر علیه السلام نقل مى نمایند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: خداوند عزوجل مى فرماید: کسى را که در اسلام از پیشواى ظالمى که از جانب خداوند عزوجل نیست اطاعت کند، حتما عذاب مى کنم ، گرچه انسان نیکوکار و با تقوایى باشد و هر کسى که در اسلام از پیشواى هدایتگرى که از اطراف خداوند عزوجل باشد اطاعت کند، حتما او را مى بخشم ، گرچه خو
«هر کس مرا در این منزل دور زیارت کند روز قیامت در سه جا به ملاقاتش می آیم تا او را از ترس آنها رهایی بخشم: هنگام دادن نامه اعمال، هنگام عبور از صراط، هنگام محاسبه اعمال در میزان».
+ گزارش لحظه به لحظه از شهادت امام رضا «علیه السلام» - محمدرضا انصاری
ابن قداح گوید حضرت صادق ع فرمود هرگاه یکی ار شما ها سلا م کند باید بلند سلام کند ونگوید من سلام گویدباید و جواب مرا ندادند زیرا شایدسلام کرده و انها نشنبده اندوچون یکی از سماها جواب سلام گویدبابد بلند جواب دهد دمسلمانی نگوید که من سلام کددم و بمن حواب ندادند سپس فرمود علی ع همیشه میفرمود خشم نکند و کسیراهم بخشم نیاورد سلام را اشکار گویید وگعتار تان را خوش کنید در شب نماز بخوانید انگاهبکه مردم در خوابند مقصود نماز شب است تا بسلامتی ببهست رو
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی
سالها در کرمانشاه کتاب خواندم و بس.
حالا دارم بصورت کاملا رایگان برایتان مینویسم. فقط بخوانید و اگر کپی کردید ذکر نام یادتان نرود. مطالب را اکثرا خودم مینویسم و اگه جمعآوری باشه ، در بالای مقاله ذکر شده.
جدا از اینکه حکایات تاریخی ، راست باشه یا دروغ تعریف میکنم.
تیمور لنگ هم فارسی می دانست و هم عربی و ترکی جُغتایی که همان ازبکیست. ازبکان به همراه کاشغری ها و رومی ها تا قبل از کشمکشهای صفویه_مذهبی_قزلباشی ،
حافظ :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راصائب در جواب حافظ :
هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشدنه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا راشهریار در جواب هر دو :
هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشدنه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشندنه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را
اگر آن ترک شیر
-جلب محبت :
اگر کودکی دارید که عادت هایش شما را خشمگین می کند ، تضمین می کنم که عادت هایش ، عادت های خود شماست .مشگل را در درون خود حل کنید تا آن ها نیز خود بخود عوض شوند .
. محبت زمانی از راه می رسد که کمتر از هر موقع دیگر انتظارش را داریم و در جستجوی آن نیستیم .
شکار عشق ، هر گز یار درستی را به ارمغان نمی آورد .تنها عطش و بدبختی می آفریند .عشق هیج گاه برون از ما نیست ، درون ماست .
. هر گز اصرار نورزید که عشق بی درنگ بیاید . شاید هنوز آماده آن نیستید یا
چند دقیقه بدون باز کردن شیر آب روی صندلی حمام نشسته بودم. عاقبت از ترس اینکه مستر به دوش نگرفتن و صدای آب نیامدن از حمام شک کنه و در حمام رو باز کنه و چهره اشک آلودم رو ببینه دوش رو باز کردم. دست و پام رو گرفتم زیر دوش اما خودم عقب تر روی صندلی نشسته بودم و به پهنای صورت اشک می ریختم. مسبب حال بدم مستر بود. یا لااقل دقیقه های اول من این فکر رو می کردم. از رفتارش در برابرم بدم می آید. به حال زارم در آینه نگاهی انداختم و با صدای از نطفه خفه شده گریه کرد
دو روز درگیر چهارتا جمله بودم که چجوری با بیمار برخورد کنیم که بهش بر نخوره ما دکتریم و اون نیست و بقول معروف جوگیر علممون نباشیم(درصورتی که الان دانشجوی سال اول عمومی فکر میکنه رزیدنت سال اخره...زخمیمون نکنی با سطحت)
اونوقت الان گفتن امتحانش لغوه:/
باورم نمیشه از پروتزم زدم که اینو بخونم:(
البته اگه قرار بود پروتزم بخونم بازم نق برای زدن داشتم که بحثش زیبا و شیرین نیست(ثبت روابط فکی)!
این هفته اولین بخشم شروع میشه و ایضا اولین برخوردم با مریض:|
1/2 لسان الغیب حافظ شیرازی بیتی دارد که میگه :
جهان نقد محقّر است حافظ
از بهــر نثــار خــوش نباشــد
2/2 بعد حافظ در بیتی دیگر میگه :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جورو جفا دیدم و وفا کردم
توئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیت ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس
نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی
منت به یک نگه آهوانه می بخشم
هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی
اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود
بیا که کار جهان بر مراد ما کردی
هزار
حضرت باقر ع فرمود بدرستیکه خدای عزوجل د ست دار.د اشکار کردن سلام. 6 حضرت صادق ع فرمود. بخبل کسی است که از سلام. کردن بخل کند 7 ابن قداح گوید حضرت صادق ع فرمود هر گاه یکی از شما ها سلام کند باید بلند سلام کند و نگوید من سلام کردم و جواب مرا ندادندزیرا شابد سلام کرده و انها نشنیده اند. جون یکی از شماهاجواب سلام گوید باید بلند جواب دهد ومسلمانی. نگوبدکه من سلام. کردم و بمن جواب ندادند سپس فرمو دعلی ع همیشه میفرمودخشم نکنید کسی را هم بخشم نباور
تجربه_جذب اعضای دوره استاد شریفه غلامی:
با عرض سلام و احترام خدمت استاد بزرگوارم استادی که کلامشون انقدر دلنشین هستش به دل آدم میشینه استاد عزیزم خواستم بگم من تمرین میوه رو انجام دادم عکسش رو براتون میفرستم باور کنید وقتی از نزدیک دیدم یه طوری شدم چی بگم استاد که ما چیکار کردیم با وجودمون اصلا گفتنی نیست استاد انگار تو یه دنیای ناشناخته پا گذاشتم که هرروز یه چیز تازه به روم بازم میشه یه چیز تازه یاد میگیرم منی که چهل و سه سال از عمرم بیهود
یه جمله ای صادق لاریجانی روز آخر تو مراسم تودیعش گفت که هر روز صداش تو سرم می پیچه و مثل خوره می افته به جونم. معمولا مدیرا روز آخر کاریشون میان از همه حلالیت طلب میکنن.
این بنده خدا که کاری نکرده بود حلالیت بخواد.
در عوض گفت: نمی بخشم اونایی رو که این مدت پشت سر منو داداشم حرف زدن!!
نمیدونید عذاب وجدان چه دردی داره! همش تو دلم میگم خدایا! یعنی اون ما رو میبخشه؟!
چو به کار قتل خویشم همه در حیات عشقمبیخودی چو قسمتم شد همه در جهات عشقم سوی من نگیرد آدم که سویی ندارد این کممن سوی شما بگیرم که دم نجات عشقم به شبان به روح خیزم که زمامدار روحمبه زبان روح گویم که شه فلات عشقم زاهدان و حلقهبازان هر شبی به جوب ریزمعاقلان به مرگ بیزم که دم ممات عشقم شاعران و لغوگویان که دُم دراز دارندهمه را لگام گیرم، چه گویی که لات عشقم خامشان به خواب بخشم هدیههای لامکانیهر که جان دهد جهانی بدهم که ذات عشقم حافظ صفات
چند روز پیش یه جمله انگیزشی قشنگ برای خودم رو کاغذ نوشتم و گذاشتم تو جیب مانتوم..هر از گاهی سر کار که بودم نگاهش میکردم و لبخند میزدم...تو مترو که بودم و حوصلم سر میرفت، اون تیکه کاغذ کوچولو رو از جیبم درمیاوردم و نگاش میکردم و دلم قنج میرفت...خلاصه که اون یه تیکه کاغذ کلی انرژی داشت توش...امروز سوار تاکسی شدم..راننده تاکسی ادم خیلی مودب. خوش برخورد و پر از حس خوب و انرژی بود...حس خوبشو ازش گرفتم و تو مسیر هم کلی براش حس های خوب تر خواستم تا همیشه هم
«٤٩»وَ رَسُولاً إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُ
یکی از مریضهای بخشم تب بدون منشا مشخص داره...تمام آزمایشات و معایناتش نرماله اما دائما تب های 40درجه داشت...پسرکم از شدت تب افتاده بود به ناله و من تمام کشیک دیشبم بهش فکر میکردم...وقتی بعد ساعتها بالاخره به داروی جدید که استاد براش گذاشت جواب داد و تبش برطرف شد رفتم بالا سرش و گفتم خوبی یزدان?با همون لهجه ی قشنگ بچه گونه اش گفت آله(آره)الان بهتلم(بهترم)...گفتم باید بری یه عکس هم برامون بگیری(منظورم گرافی ریه بود که دکتر درخواست داده بود)،گفت عسک?ع
پشت دانشکده یه مغازه لوازم تحریری و کپی و پرینت هست که هرکس تا الان یک بار گذرش به دانشکده افتاده باشه میشناسدش ، امروز رفتم که جزوه آز باکتری رو بگیرم نگار و دار و دسته اش که ورودی ۹۶ ان اونجا بودن داشتن جزوه ها رو بالا پایین میکردن جزوه باکتری رو گرفتم بعدش گفتم بهشون شما واسه تئوری باکتری چی میخونین ؟ که نگار با یه من من و حالت خاصی گفت ام چیزه بچه ها جزوه نوشتن گفتم آهاان خودتون نوشتین ؟ گفت آره گفتم باشه هیچی پس در حالی که خیلی عصبانی و نار
پیرزنی در خواب خدا رو دید و به او گفت:خدایا من خیلی تنهام، مهمان خانه من می شوی؟! خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش می رود...پیرزن از خواب بیدار شد و با عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..!رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو پخت.سپس نشست و منتظر ماند...چند دقیقه بعد درب خانه به صدا در آمد...پیرزن با عجله به سمت در رفت و اون رو باز کردپیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهدپیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در
بختیار تمام پایگاههایش را از دست داده و همچنان با انجام مصاحبههای مختلف سعی در به رخ کشیدن قدرت خود دارد. محورهای مورد تاکید و تهدید او در مصاحبهها اینها هستند:
- به آیتالله خمینی اجازه تشکیل دولت موقت را نمیدهم.
- کسانی را که جنگ داخلی راه بیندازند اعدام میکنم.
- تمام نظرات امام خمینی را در لباس قانون تحقق میبخشم.
امام در پاسخ تهدیدهای دولت فرمودند: «من باید نصیحت کنم که دولت غاصب کاری نکند که مجبور شویم مردم را به جهاد دعوت کنی
زین پس هر چند وقت یک بار پستی میذاریم تا درباره سریال هایی ک دیدید بتونید با هم تبادل نظر کنید، دیدگاهتونو بگید، درباره نقاط ضعف و قوت سریال و قسمت های گنگ و مبهمش حرف بزنید و خلاصه هر چه دل تنگتون میخواد بگید :)
اینجوری میتونید ب دوستانی هم ک هنوز سریالو ندیدن کمک کنید ک ببینن با سلیقه شون جوره یا نه
اسم این بخشم میذاریم از دیدِ شما تا بتونید بعدا راحت پیداش کنید ^-^
آها ی نکته توی نظراتتون اگه داستان سریال رو مطرح میکنید یا به هر نحوی لو میدی
نوشتهٔ رابرت.ای.سوببیسک ،ترجمهٔ فرهاد فخریان و فرشید آذرنگ.
خب این مقاله هم تموم شد البته من خیلی سریع خوندمشو روش زیاد فکر نکردم. و فکر میکنم ظاهر آدم نشانه هایی از باطن ادم هم داره. مثلا همون اون روز که رفتم دکتر، دکترم گفتش که خوشحال میبینه حالم بهتره یه تیکه هم انداخت که رژ قرمز زده بودم و موهامم کوتاه کردم. خب نمیدونم واقعا ربطی به حال خوبم داره؟ خودم که نمیدونم ولی فکر میکنم حالم بهتره حتی اگه این نشونه ها نباشه. من خودم زیاد از خودم عکس
اعتصاب کارکنان نخستوزیری؛ بازداشت بسیاری از وزراء و کارمندان عالیرتبه دولت به جرم فساد مالی و سوءاستفاده از بیتالمال توسط دولت بختیار
بختیار تمام پایگاههایش را از دست داده و همچنان با انجام مصاحبههای مختلف سعی در به رخ کشیدن قدرت خود دارد. محورهای مورد تاکید و تهدید او در مصاحبهها اینها هستند:
- به آیتالله خمینی اجازه تشکیل دولت موقت را نمیدهم.
- کسانی را که جنگ داخلی راه بیندازند اعدام میکنم.
- تمام نظرات امام خمینی را د
هوالمحبوب
معشوقهات نبودهام؛معشوقهات نبودهام تا برایم حرفهای مگویت را فاش کنی، که با دیدنم لبخندت امتداد یابد، که قلبت تندتر بتپد، که ساعتها به عکسم خیره شوی، که سرت بلغزد روی زانویم و دل سبک کنی بعد از اینهمه ویرانی. معشوقهات نبودهام که از خانه بگریزی به هوای دیدنم، که سکوت بین واژههایم را بلند بخوانی، که شکستگیهای روحم را از بر باشی، که دلت بلرزد از اشکهایم، که رویای بزرگت شوم، که زندگیات را معنا بخشم.رفیقت نبوده
ببین میخواهم چیزی بنویسم. خب؟ بگو خب.
- خب
- آن چیز حول محور تو میگردد خب؟
- اما من که محوری ندارم.
- مشکل درست همینجاست. اصلا برای همین تصمیم گرفتهام دربارهات بنویسم.
- من بارهای ندارم که در آن بنویسی.
- اما بالاخره یک چیزی هستی که با من سخن میگویی.
- من سخن نمیگویم. تو حرفت را دوپاره کردهای. نصف حرفهایت را توی دهان من میگذاری.
- فرض کنیم اینطور باشد. همین که سخن نمیگویی یعنی هستی. چون اگر نبودی نمیتوانستی حتی سخن نگویی.
- تو
بدون مقدمه بدون شرح مطلب سراغ مطلب اصلی میرم بعد از پست کردن مطلب قبلی دوستم یا شاید .....همکارم از چیزی که فقط درد دل بود ناراحت شد کلا رابطه اش رو با من قطع کرد و گفت دیگه این رابطه ادامه نداشته باشه بهتره و ما فقط همکار باشیم یادمه یکی از دوستان از اینکه رئیسش ادرس وبلاگشو پیدا کرده بود و نمی تونست راحت پست بزاره می افتم فکرشو نمی کردم منم به اینجا برسم که روزی وبلاگم که جای بود برای خالی شدن برام غریبه بشه جای بشه که یه دوستی چند ساله رو بهم ب
رمان نه دیگه نمی بخشمبه قلم :نازنین آقاییتعداد صفحات: 181خلاصه رمان:من را شراره نام نهاده اند … زیرا پدرم اعتقاد داشت با شراره های آتش وجودم در هنگام تولد زندگیش را به آتش کشیده ام … من را شراره صدا زدند خواهر و برادری که مگسان دور شیرینی بودند و هرچه پدر میگفت گوش می نهادند من شراره بودم و آنها برای خاموش کردن شعله های درونم با نفرت و آزارهایشان آبی می شدند بر روی آتش وجودم …. حال مردی میگوید با شراره های عشق شعله کشیدم وجودش را مردی که خود خا
دسیسه چیدم که پذیرش درمانگاه ادب بشه! دسیسهچین که نیستم، تمام دیشب و امروز ضربانم بالا بود. فشارمو گرفتم، 130/80 بود. هر چی نفس عمیق میکشیدم هم فایده نداشت، تپش قلبم رو حس میکردم. کورتیزول لامصب بیوقفه جولان میداد. نگران خودمم. نگران اینکه همین روزها از استرسهای الکی که زیادی گنده میشن سکته کنم نه، بلکه نگران اینم که در راه انتقام، هیچ پایمردی از خودم نشون نمیدم. حقم رو بخورن، بیاحترامی کنن، ناراحتم کنن، اگه با یکی دو بار گفتگوی مسا
,
“من هرگز تو را به خاطر آن کار نمی بخشم. “
” من نمی توانم خودم را ببخشم”
آیا این جمله ها برای شما آشنا نیستند؟ وقتی از بخشیدن دیگران امتناع می کنیم در واقع می گوییم: « من ترجیح می دهم به جای آن که قدمی در جهت بهبود اوضاع بردارم در گذشته زندگی کنم و دیگران را بخاطر این اوضاع و احوال سرزنش کنم (یا خودم را)». وقتی خود را نمی بخشیم در واقع ماندن در احساس گناه را بر می گزینیم و بدین ترتیب خود را در رنج روحی بیش تر قرار می دهیم.
بخشش دیگران
وقتی از بخش
ولادت امام رضا {ع}
هنوز داغ شهادت امام صادق علیه السلام از قلب مالامال از اندوه فرزندش امام کاظم علیه السلام رخت برنبسته و لباس عزا بر تن شیعیان ایشان دیده می شود. مدینه نیز در غم از دست دادن رهبر و امامی چون صادق آل محمد، از آسمان خجل است و خورشید و ماه و ستارگان نیز حال طلوع ندارند. از 25 شوال تا 11 ذیقعه، لبخندی بر لبان هیچ یک دیده نشده است. تا روز یازدهم ذیقعده که خورشید، طلوع متفاوتی داشت و مدینه و اهلش را با پرتوافشانی خویش، ا
یوزپلنگانی که با من دویدند
بخشی از وصیتنامهٔ بیژن نجدی در ابتدای کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند چنین است:
و میبخشم به پرندگان رنگها، کاشیها، گنبدها به یوزپلنگانی که با من دویدهاند غار و قندیلهای آهک و تنهایی و بوی باغچه را به فصلهایی که میآیند بعد از من.
یوزپلنگانی که با من دویدند روایت ۱۰ داستان کوتاه با موضوع مرگ است که هر کدام کاملاً مجزا و با نثری خاص و شعرگونه توسط زندهیاد بیژن نجدی نوشته شده است.
بیژن
نجدی، با مدرک ر
بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید
۴سالگی پدرم به دیار باقی رفت. تصاویر پراکنده و محدودی از او دارم. شاید به دهتا نرسد. مادرم نقش پدر را هم به عهده گرفت. با قالیبافی چند پسر و یک دختر را بزرگ کرد. از خودش کاست و بر ما افزود.تصویری که از او دارم قالیبافی است و قرآن و دعا و نماز. سکوتش بیشتر از کلامش بود. استخارهگیر محل بود. در جلسات قرآن غلطگیر قرآنخوانان بود.با همان شعار که اگر دختر سوا
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی او را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم …
یکی از تکنیکهایی که کمک به پاکسازی ذهن ما میکند تکنیک هواوپونوپونو است،
در ۴ قدم خیلی ساده میتوانید این تکنیک را پیاده کنید:
۱- من متاسفم
۲- من را ببخش و من میبخشم
۳- سپاسگزار و قدر دان هستم
۴- دوستت دارم❤️
در تک تک این مراحل باید با صدای بلند اقرار کنیم
به ترتیبی که خودمان صدای خودمان را واضح بشنویم و کلمات را احساس کنیم.
یک بار گفتن کافی نیست، باید تکرار کنیم... برای مرحله اول(من متاسفم) مسئولیت هر کاری که کرده ام و به جسم یا رو
بالاخره موفق شدم فیلمی ک اینهمه وقت دانلود کردم و هی میخواستم ببینم رو ببینم!
از اومدن زیرنویس فارسیش نا امید شدم و بالاخره با زیرنویس انگلیسی دیدمش. اولین بار بود که این کار رو میکردم ولی انقدر برام روون بود که حس نمیکردم انگلیسیه. کنجکاو شدم یه فیلم آمریکایی هم با زیر نویس ببینم و بسنجم خودمو.
انقدر فیلمش برام جالب بود ک منو کشوند اینجا تا بعد چند وقت یه چیزی بنویسم.
دلم میخواد به ۱۷ درونم سلام کنم و بگم از این به بعد سعی میکنم به خواسته ها و
بالاخره موفق شدم فیلمی ک اینهمه وقت دانلود کردم و هی میخواستم ببینم رو ببینم!
از اومدن زیرنویس فارسیش نا امید شدم و بالاخره با زیرنویس انگلیسی دیدمش. اولین بار بود که این کار رو میکردم ولی انقدر برام روون بود که حس نمیکردم انگلیسیه. کنجکاو شدم یه فیلم آمریکایی هم با زیر نویس ببینم و بسنجم خودمو.
انقدر فیلمش برام جالب بود ک منو کشوند اینجا تا بعد چند وقت یه چیزی بنویسم.
دلم میخواد به ۱۷ درونم سلام کنم و بگم از این به بعد سعی میکنم به خواسته ها و
سالیان دراز جستجو کردمروزها و ماهها و سالها بر من گذشتندبا زنان بسیار سخن گفتمخواستم تا کلید فتح قلب زنان را فاش کنندو راز عشق بر من آشکاردر جستجوی تو از آنان نشانت را گرفتمچون از تو گفتمحسادت کردند و آن هنگام که از تمنای دیدارت گفتم ملامتم کردندچون نزدیک شدند بوی تو را استشمام کردندو چون در چشمانم نگریستندتو را دیدند که در چشمانم منزل کرده بودینشسته بر تخت فرمانرواییچون شهبانویی که همه در خدمت و طاعت او بودندقلبم حریم و منزلگاه تو بودپش
آوردهاند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد و گفت که "تو را چه بوده است و چه افتاده است؟ خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی. لیلی چه باشد و چه خوبی دارد بیا تا تو را خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و به تو بخشم. چون حاضر کردند مجنون را و خوبان را جلوه آوردند، مجنون سر فرو افکنده بود و پیش خود مینگریست. پادشاه فرمود: آخر سر را برگیر و نظر کن. گفت میترسم، عشق لیلی شمشیر کشیده است، اگر بردارم، سرم را بیندازد. غرق عشق لیلی چنان گش
سلام به دوستای مهربونم که نگرانم شده بودن!
اقا مشکل من کرونا نبود یه عفونت شدید بود که رفته بود تو خونم
و منشا مشخص نبود من توفروردین بیشتراز 5 تا ازمایش دادم
و دوتا سی تی ریه هم انجام دادم که اخر مشخص شد
منشا عفونت تو خون من لوزه سوممه
این عفونت ربطی به کرونا نداشت ولی من رو مستعد تر کرده
بود واسه همین سرکارم اجازه ندادن که برم و من یک ماه
توخونه استراحت کردم تا بلاخره از اول اردیبهشت تونستم برم
سرکار!
و خدارو شکرکه باز برگشتم یک ماه بدون حقو
عمده افرادی که می شناسم از جمله خودم دچار ضعف بزرگی بنام انداختن تقصیر به گردن دیگری هستیم ، یعنی شده زمین و زمان را به هم می دوزیم تا به طرف مقابل اثبات کنیم که من مقصر نیستم ! این دیگری صرفا یک شخص نیست بلکه هر چیزی می تواند باشد مثل روزگار ، شانس ، گربه ی سر کوچه ، درخت همسایه و امثالهم ..بعضی ها در جریان این موضوع هستن و حداقل خودشون هم که شده می دونن دارن سر خودشون شیره می مالن اما بعضی ها نه ؛ یعنی چنان با اطمینان و اعتماد به نفس از علت هایی ک
از وبلاگی که تقریبا همیشه میخونم رسیدم به یک وبلاگ جدید
وبلاگ دختر جوانی که بعد از 4 ماه نامزدیش به هم خورده؛ خواستگاری سنتی بوده و آشنایی و ...
و به دلایل مختلف به هم خورده که کاری نداریم
وبلاگ رو که میخوندم متوجه شدم این دختر خانوم چادری و بسیار مذهبی و انقلابی و ... هستند که با اینها هم کاری نداریم
و راستش طبق حرفای این دختر خانوم و طبعاً مقدار متنابهی حسّ زنانه کاملاً تو تمام شدن این رابطه حق رو به همین دختر خانوم میدادم
تا این که با دیدن یک
گاه ابر و گاه باران می شومگاه از یک چشمه جوشان می شوم
گاه از یک کوه می آیم فرودآبشار پر غرورم، گاه رود
گاه قطره، گاه دریا می شومگاه در یک کاسه پیدا می شوم
روز و شب هر گوشه کاری می کنمباغ ها را آبیاری می کنم
نیست چیزی برتر از من در جهانزندگی از آب می گیرد نشان
گرچه آبم، روزی اما سوختمقطره تا دریا سراپا سوختمتشنه ای آمد تا لبش را تر کندچاره ی لب تشنه ای دیگر کند
تشنه ای آمد که سیرابش کنممشک خالی داد تا آبش کنم
تشنه ی آن روز من عباس بودپاسدار خیمه ها
هرچه به پایان دورۀ نمایندگان مجلس نزدیک تر می شویم، بوی فتنه را بیشتر حس میکنم. هرچه به اسفند ماه 98 نزدیک تر می شویم، ماهیت فتنه ها مخوف تر می شود........ و هرچه به پایان عمر دولت حرامخوار روحانی نزدیک تر می شویم، تیغِ خیانتِ شیخ تزویر را عریان تر و شیطانی تر می بینم...
نمی بخشم اونهایی را که با دیدن کارنامه خیانت بار روحانی، بار دیگر او را بر سرنوشت ملت مسلط کردند.
پیش ترها، گفته بودند که برای 98، فتنه های شدیدتری در راه است.
پینوشت:
انگار خد
هرچه به پایان دورۀ نمایندگان مجلس نزدیک تر می شویم، بوی فتنه را بیشتر حس میکنم. هرچه به اسفند ماه 98 نزدیک تر می شویم، ماهیت فتنه ها مخوف تر می شود........ و هرچه به پایان عمر دولت حرامخوار روحانی نزدیک تر می شویم، تیغِ خیانتِ شیخ تزویر را عریان تر و شیطانی تر می بینم...
نمی بخشم اونهایی را که با دیدن کارنامه خیانت بار روحانی، بار دیگر او را بر سرنوشت ملت مسلط کردند.
پیش ترها، گفته بودند که برای 98، فتنه های شدیدتری در راه است.
پینوشت:
انگار خد
"ما زن ها رسم خوبی داریم. زمانه که سخت می گیرد شروع می کنیم به کوتاه کردن ناخنها، موها، حرف ها و رابطه ها!"
ویرجینیا وولف، خاطرات خانه ییلاقی
حالا زمانه دارد سخت می گیرد و من قیچی برداشته ام و شروع کرده ام به کوتاه کردن، انگار مادرزاد استاد سلمانی به دنیا آمدهام انقدر که شیرین قیچی به دستم نشسته است. چند وقتی است که حرفها کوتاه شدهاند و یک انباری به نام دل شدهام مامن اشان. موها را که نگو و نپرس، خیلی وقت است که تیغ قیچی را بیخ گلویشان نگه
﷽
#پست_ویژه #حکمت_الهی
رضایت به مقدّرات احترام به حکمت الهی
چند روز پیش به عنوان مسافر سفری با اسنپ داشتم.
اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم. باطری و زاپاس ماشینمو دزد برده بود!
راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بد شانسیم بگم.
هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود.
گف
به این فکر کنید همین لحظه بما بگویند اگر بخوابید و بعد از چند لحظه بیدار شوید همه چیز درست شدع است، همه چیز به روال عادی قبلی اش برگشته، قرار است دنیا روی خوشش را بما نشان دهد و شانس برای یکبار هم که شده در خانه من را زده است، من هم دوان دوان میروم تا در را به سویش باز کنم :)
چندروز پیش(شنبه ای که گذشت) من فکر میکردم امروز روز رهایی من است، روزی است که آغازگر لحظات فراموش نشدنی برابم خواهد بود. اما نشد!زندگی میخواهد با تلنگرعایش بمن بفهماند سرنوش
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجلالله فرجک
سلام! بیمقدمه بریم سراغ تفال این هفته:
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
بسمالله الرحمن الرحیم
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و ب
من مدرسه رو دوست دارم نه بهخاطر اینکه درس خوندنو دوست دارم و طالب کسب علمم. اونجا رو دوست دارم چون آدمای توشو دوست دارم. چون اون شیش نفر اونجا هستن که میدونن من کیم، چیم، آهنگ مورد علاقهم چیه، کتاب مورد علاقهم چیه، با کدوم شخصیت بادبادکباز همزاد پنداری میکنم، آرزوم اینه که یه دخمهٔ داروسازی داشته باشم یا اگه نشد فیزیوتراپی بخونم، روکدوم خواننده و بازیگر و فوتبالیست کراش دارم. میدونن دو هفته قبل که دم در صدرا رو دیدم دچار هارت ا
لاهوالاهو
سوال بود
همیشه واسم چرا مادرا عروس ها رو دوست ندارند؟
زن حسوده
،جواب قبلا این بود! اما امشب فرق کرد ، مادر مادر است و همسر نون خور!
یه مادر
نمیتونه تحمل کنه کسی جگرش رو واسه پولش بخواد نه خودش ، اینه.
شریکِ
خوب کیه؟
کسی که
مثل خودت کالا رو دوست بداره ، گشتم نبود نگرد نیست ، واسه اینه که اکثر موفق ها
تنهاند! واسه اینه که فرمانده یه نفره!
شریک خدا
کیست؟
کسی
میتواند شریکش باشد که به اندازه ی او کالا را ، که اصل قصه انسان است را دوست
بدارد ،
اولین اجرایم بود. یک اجرای پنج نفره. تازه کار ترین فرد گروه بودم و به قول استادم توانا. بسیار برای این اجرا تلاش کرده بودم.
خدا می داند که کار کردن جدی موسیقی آن هم در خانه ای که تو را برای یک تابستان فرستانده اند تا بزنی و بخوانی و تمام شود چقدر سخت است.
اوج فاجعه این که تا بحثی پیش بیاید گیتارت را بگیرند و بشود روزها بدون جانت سر کنی.
وقتی آدم از این سختی ها می گذرد حتی کوچک ترین موفقیت هم به کام آدم شیرین ترین عسل دنیاست.
یک هفنه ای به اجرا نماند
× برای کارهایی که باید تو محل کارم انجام بدم همیشه یه لیست بلند بالا دارم که آخر هفتهها هم انجام شدههاش تیک میخورن و نگم براتون از حال خوش اون لحظهی تیک خوردن! حالا این هفته اولش که خواستم کارها رو چک کنم با یه چند تا کار مواجه شدم که هر چی فکر کردم اصلا یادم نیومد اینا چی بودن و چرا نوشتمشون! دیدم چقدر این مدت ذهنم درگیر بوده که کارهای اساسی و مهمم رو یادم رفته L و البته شاید لحظهی نوشتنشون هم ذهنم جای دیگهای سیر میکرده! در هر ص
سلام دوستان می خواستم سایتی فوق العاده در زمینه موزیک ایرانی رو بهتون معرفی کنم. سایت SAMFUNI را می توان یکی از کامل ترین سایت ها در زمینه موزیک ایرانی دانست. از بروز بودن گرفته تا ظاهر بسیار مدرن و رابط کاربری عالی ، همه از خصوصیا این سایت هستند. بیایید دقیق تر به این سایت نگاهی بیندازیم.
آشنایی با وبسایت سمفونی
این سایت به چند بخش تقسیم می شود. اولین بخش دانلود آهنگ است که در آن شاهد تمامی تک ترک های منتشر شده دنیای موزیک ایران هستید. در این بخش
قسمت اول را بخوان https://t.me/peyk_dastan/14692
قسمت 166
روبه رویم زانو می زند. دست هایش را روی دست هایم می گذارد. دوری نمی کنم از این گرمایش، که همیشه به دنبالش آواره و حیران بوده ام.
-ببخشید عزیزم. آره من مقصرم. من تو رو یکدفعه رها کردم. مقصر من بودم. ولی حال روحیم آنقدر خراب بود که نتونستم بیام دنبالت. من فقط به دنبال این بودم اسم هانیه را از زندگیم خط بزنم. بعدش هم برای داشتن آرسام تلاش کردم. وقتی که اوضاع روبه راه شد آمدم دنبالت. درست همون روز عقدت.
اشک هایم
من کی هستم؟ هدف خدا از خلقت من چیست؟..
سوالی که هر فردی حداقل یک بار در طول زندگی اش آن را از خود پرسیده.....
من وقتی در پاسخ این سوال ناتوان ماندم به نوشتن روی آوردم با یک باور ذهنی که ....کلمات هیچوقت نمی میرند....
موجودیت خود را در کلماتی می دانستم که بر روی کاغذ می نوشتم....از آن روز به بعد ترس خاموشی پس از مرگ وجودم را فرا نگرفت ...چون میدانستم اگر من نباشم کلماتم هستند شاید یک روز کتابی چاپ کنم و آن در قفسه های رنگین خانه های آدم های مختلف باشد...ب
به گزارش ویکی اسپورت ورزشی بالاخره انتقال ستاره فرانسوی و 28 ساله اتلتیکومادرید به نوکمپ با پرداخت بند آزادسازی 120 میلیون یورو از سوی کاتالان ها نهایی شد و ساعتی قبل مراسم معارفه آنتوان گریزمان برگزار گردید. قرار است گریزمان در تیم جدید خود شماره 17 را بر تن کند. جالب اینجاست با توجه به حواشی اخیر، مراسم معارفه آنتوان گریزمان در ورزشگاه خالی از تماشاگر نوکمپ برگزار شد.
آنتوان گریزمان در مراسم معارفه خود گفت: "من بسیار خوشحال و هیجان زده بود
درخواستی که شیطان از خدا دارد/3
نصیحت کاربردی ابلیس
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: ابلیس
شش یا هفت هزار سال از سالهای دنیا یا غیر دنیا، با ملکوتیان بود و ظرفش از علم
پر شده و علم به توحید، قیامت،و انبیاء داشته است.
ابلیس برای
موسی بن عمران ظاهر شد و گفت: میخواهم ده نصیحتت بکنم. گفت: برو من نصیحت تو را
نمیخواهم. خطاب رسید: ردّش نکن، ابلیس به موسی (علیه السلام) گفت: هیچ کجا با زن
نامحرم تنها نشو، ابلیس میدانست که اگر مرد جوانی با زن نامحرم جوا
یادمه حدود هفت سال پیش که آخرین بار مشهد رفتم، داشتم برای رفتن به سربازی آماده میشدم و هنوز جواب کنکور ارشد نیومده بود. پیش خودم فکر میکردم قبول هم بشم نمیرم، اون روزها که هنوز دست سرنوشت مسیر زندگی منو تغییر نداده بود، پیش اما رضا بودم. یادمه یکی از اون روزهای سفر که به حرم رفته بودم، روبروی ضریح بیرون از چارچوب داشتم زیارت میخوندم که آخرش با یه لحن خودمونی از امام رضا خواستم بین من و اون بالا سری وساطت کنه مسیر درستی از زندگی رو پیش بگیرم و
یکی از مواردی که قصاص را منتفی میکند اعلام گذشت اولیایدم از اجرای حکم قصاص است که این امر ممکن است با گرفتن غرامت به میزان دیه یا به مصالحه کمتر یا بیشتر از دیه باشد یا عفو مجرم بدون گرفتن دیه و بهطور رایگان صورت گیرد.هنگامی که قتلی رخ میدهد، بستگان مقتول در پی قصاص قاتل و گرفتن تاوان خون متوفی برمیآیند. قصاص حق است اما ممکن است برخی از اولیای دم به دلایل متفاوت خواه نیاز مالی، خواه نیکوکاری و بخشش قاتل از قصاص گذشت و جان انسان دیگری ر
مکالمات نیمار و ناجیلا در واتس آپ از سوی شبکه برزیلی گلوبو منتشر شده است.
نیوزمای :
دردسرهای نیمار تمامی ندارد و بعد از آنکه دختری به نام ناجیلا مدعی شد ستاره برزیلی در هتل به وی تجاوز کرده است، نیمار در اقدامی عجیب تصاویری از مکالمات خود با این دختر را در شبکه های اجتماعی منتشر کرد که خود این اقدام نیز جرم محسوب می شود.
ناجیلا با اعتراض به این حرکت نیمار مدعی شد او تمام مکالمات را منتشر نکرده و حالا یک شبکه برزیلی با افشای آنچه بین نیمار و نا
اینجا ما عمر را با شرجی و شمال اندازه میگیریم، با گرمی و رطوبت، با خاک و مه. حالا مه است و مَد. تا وقتی که مد تمام شود شط دوباره راه افتد از لای این کثافت حاکم چه نقشها که درآید، چه زشتیها. گفتن که صبر باید کرد تا شرایط و تاریخ و غیره و غیره، یعنی که تقویم را برحسب رنگ اتاق انتخاب فرمودن، و چشم پوشیدن از تطبیق آن با سال، با این زمان که دنگ! دنگ! همراه تیکتیک ساعت از هم میپاشد. در معرض تعفن افتادن از جمله قواعد بازی نیست. این یک تحکم جغرافی
دانلود رایگان کتاب زبور حضرت داوود pdf دانلود کتاب زبور برای موبایل,دانلود کتاب اندروید زبور
بنا بر قرآن ، کتاب آسمانی مسلمانان و روایتهای اسلامی زبور
کتابی است که آیات آن بر داوود پیامبر نازل گشته. این کتاب به زبان عبری
بوده و تمام آن شامل دعا ، نیایش و پند است. این کتاب پس از تورات نازل شده
است.
سوره دوم زبور
«ای
داوود من تو را خلیفه خویش روی زمین قرار دادم و به زودی مردم عیسی را به
خاطر نیرویی که به او می بخشم خدای خود می خوانند. چه کسی را
هر چی بیشتر فک میکنم..کمتر ب نتیجه میرسم...این حجم از اتفاق توی کمتر از 6 ماه..همونقدر ک مسخره اس،نگران کننده و ترسناکه...
و واقعیت اینه ک ما تو بی در و پیکرترین مملکت ممکن زندگی میکنیم...مملکتی ک متخصص عفونی اینترنه بدبختشو مجبور میکنه تو این شرایط 30 روزه ماه رو بیمارستان باشه،بدون داشتنه حداقله تجهیزات...و جای اعتراضی هم نباشه..چون اتند نامحترم جز مسئولین دانشگاهه و کسی جرات اعتراض بهشو نداره..هنوزم درک این حجم از بی شرفی برام غیرقابل فهمه...کسی
برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد امان که آبی بخوریم
***********************
من آفریده ام از عشق جهانی برای تو!
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند
**********************************
می روم ، اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا؟ منزل کجا؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ، ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه ، را معبود کیست؟
آه ، آری ، این منم ، اما چه سود
" او" که در من بود ، دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب ، دیوانه وار
"ا
افزایش اعتماد به نفس
خواندن این مقاله برای اعتماد به نفس و خودباوری و بالا بردن اعتماد به نفس برای هر شخصی مفید و ضروریست
در زندگیام، حصاری وجود ندارد
من، حاکم زندگی خویش هستم
ادعای من مهم نیست، میدانم که محبوب هستم
من، نظراتم را، عاقلانه به کار میبندم
زندگی به من عشق میورزد و من در امنیت هستم
من خود را میبخشم و آزاد مینمایم
دسته بندی
شنیدن|Mogwai - blues hour
یدالله موقن به هر کتاب کاسیرر که ترجمه کرده یک مقدمه طولانی چسبانده. هنوز نمیتوانم درباره موقن نظری داشته باشم. بر کتاب «کارکردهای ذهنی در جوامع عقبمانده»ی لوی-برول، مقدمهای نوشته بود و به روشنفکر ایرانی تاخته بود، دقیقا از منظری که همیشه دلم میخواست بتازم و باز وقت گفتن که میشد دهانم و کلماتم به پتپت رسوایی میافتادند. اما برای من که یکی-دوسال گذشته را، مبهوتِ «دیالکتیک روشنگری» آدورنو گذراندهام، و اولین موا
اولا سلام :)ثانیا تصمیم گرفتم دوستام رو به اسم مستعار بنویسم محض احتیاط !چون دوس ندارم خودشون یا اطرافیان برحسب اتفاق هم که شده بخونند...اینا نوشته هایی که واسه خودم نوشتم،صرفا به خاطر اینکه هم روزانه هامو ثبت کنم چون بعدا خاطره ست و هم اینکه گاهی از چیزی خیلی خوشحالم یا خیلی ناراحتم و نمیتونم به کسی بگم..بنویسم اینجا(الکی مثلا دفترچه یادداشت مه !)چند روز قبل از تولدم بود که بلاگفا خراب شد...جمعه هیجدهم تولدم بود و سه شنبه من و ناهید و نیایش و آی
1. وقتی خدا داشت ما دهه شصتیها و دهه پنجاهیهای ایرانی را می آفرید، به احتمال زیاد مقدار قابل توجهی قناعت و به خود سختگیری و آینده نگری افراطی داخل خاکمان کرد که چون مقدارش زیاد بود، در کل زندگیمان اثر گذاشت. نمونه بارزش شیوه ی قدیمی ما دخترهای دهه شصتی فامیل بعد از خرید لباس جدید!
یک زمانی، مثلا شاید حدود پانزده سال پیش، طبق یک قانون نانوشته، وقتی بی مناسبت لباس جدیدی می خریدیم، آن را نمی پوشیدیم تا مناسبتی برایش پیدا کنیم! در واقع هر لباسی
۱/پرستار ساعت ۳:۳۰ صبح زنگ زد خانم دکتر بیا مریض خوابش نمیبره ! عصبانی گفتم یعنی واقعا شما به عنوان پرستار نمیتونی یه دونه قرص خواب پفکی به مریض بدی ؟ و تلفن رو قطع کردم !
۲/ساعت ۴ و نیم زنگ زد مجدد ، گفت مریض میگه سر دلش میسوزه...
گفتم صبر کن الآن میام...
یه سری ها هستن عقده و آزار ازشون میباره...
تو مملکتی که پرستارهاش ۹۹% میخواستن پزشک بشن و نشدن و به اجبار رفتن پرستاری همین میشه (بر نخوره ؛ مامان خود منم پرستاره ، بعضیاشون ماهن ولی بعضیاشون فاجع
سروده امید
من تاب ایستادن و تسلیم ندارم
سروم!
که به سمت آزادی
قد کشیده است
بادم!
که به سودای کوهستان
وزید است
ماهشهر ع-بهار
اسکله سیمانی
امروز از بی حوصله گی
در جزیره رفتم و دو عدد قلاب ماهیگیری تهیه کردم و بعد با استفاده از تجربه و تبحر
مردمی که روی اسکله مشغول صید ماهی بودند طعمه ای از نان خمیره شده قاطی با پنبه درست
کرده و راهی اسکله شدم غروب بود و باد
شمالی در حال وزیدن هرچند نم دریا را با خود داشت .
تعدادی خانم و اقا سخت
مشغول صید بودند و
امید
دریغ از ذره ای شعور و وجدان، افسوس از ذره ای عهد و وفا، هزار دریغ از ذره ای دین و صدق و هزاران دریغ از ذره ای روح و احساس. آیا بشر همواره این چنین بوده است؟ فقط به معجزه ای که هزاران بار از کل معجزات پیامبران برتر باشد می توان امیدی داشت و من دارم، بطرزی مالیخولیائی و بغایت مأیوسانه. امید آنگاه معنا دارد که مطلقاً هیچ نشانی از امید دیده نشود. و من بدینگونه امیدوارم. امید من کمال یأس من است. من بطرز امیدوارانه ای مأیوسم و بطرز مأیوسانه ای امی
متن وصیت نامه شهید داود حق وردیان:
اللهم صلّی علی محمد وآل محمد:
سلام و درود فراوان به ناجی انسانها و گستراننده ی عدل الهی قائم آل
محمد(ص) امام زمان مهدی(عج) و سلام و درود بیکران به نائب بر حقش امید
مستضعفان رهبر کبیر انقلاب اسلامی، بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران.
سلام بر امت شهید پرور و قهرمان ایران که عاشقانه و مخلصانه به فرمان روح
خدا در راه الله مالها و جان های خود را در راه استقرار حکومت الله فدا می
کنند و بزرگترین حماسه های تاریخ بشریت
روش بهبود رتبه در آزمون قلمچی
چگونه می توانم رتبه خود را بهبود بخشم
راه های بهبود رتبه در آزمون آزمایشی
روش بهبود رتبه در آزمون قلمچیبرخی از داوطلبان کنکور هستند که با وجود آن که میزان مطالعه آنها مطلوب است و مشکلی در این زمینه ندارند ولی به هنگام شرکت در آزمون های قلمچی به رتبه ای که برآورد کرده اند دست نمی یابند و همین مسئله ممکن است که در روحیه آنها بسیار تأثیر بدی داشته باشد. اما به چه صورت می توان با این مشکل برخورد کرد و درصدد حل آن بود.
باید حرف بزنی. باید با آدم ها حرف بزنی.
توی چشم هاشان نگاه کنی، وقتی داری حرف میزنی. نه اینکه وقتی حرف بزنند به چشم هاشان نگاه کنی.
باید آن همه کلمه و جمله و حرفی که توی سرت داری به زبان بیاوری. نه اینکه موقعی که حرف میزنی، وقتی رشته کلام از دستت در می رود، کلمات را پاره کنی، از یاد ببری.
باید با آدم ها حرف بزنی. نباید برایشان بنویسی. باید حس ها را، روابط را هنگام صحبت بهشان منتقل کنی. مردم زبان کلمات نقش بسته بر کاغذ را نمیفهمند. یا آنقدر فرصت به
1. تا بجایى رسید دانش من که بدانم همى، که نادانمگر همىخواهى که بِفروزى چو روز هستىِ همچون شب خود را بسوزاین عبودیت ز عشق است و نیاز طاعت بىعشق مکر است و مجاز
2. به عطر گل خدارا بین که در گلزار میپیچد ز نیلوفر که عاشق تر که در گلزار میپیچدمخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد که در گُنبد ز بی عقلی صدا
استرلینگ: نیمه اول خوب بازی نکردیم
رحیم استرلینگ، ستاره گلزن سیتی در مورد پیروزی پرگل تیمش برابر وستهام صحبت کرد.
به گزارش "ورزش سه"، رحیم استرلینگ امروز با ثبت هت تریک برابر وستهام، از مرز 50 گل برای سیتی عبور کرده و تبدیل به هشتمین بازیکنی شد که در هفته اول لیگ برتر هت تریک کرده است. سیتی امروز با 5 گل وستهام را مغلوب کرده اما رحیم استرلینگ هم مانند پپ گواردیولا معتقد است نمایش نیمه اول سیتی خیلی خوب نبوده است.
رحیم استرلینگ گفت: "مهم تر
در مورد وبلاگهای سئو رایگان دوستانه SEO صحبت کنید ، ما نمی توانیم یکی از رایج ترین تکنیک های بهینه سازی را فراموش کنیم: عناوین SEO و توضیحات متا.
به یاد دارم که از بنیانگذاران وردپرس از مت مولنویگ در سال 2009 در یک رویداد WordCamp در مورد ادغام یک افزونه سئو مانند همه در یک سئو در وردپرس به صورت پیش فرض سؤال کرده است تا آن را دوستانه به سئو کند.
مت با بیان اینکه آنها می خواهند این موارد اختیاری باشد ، پاسخ داد زیرا پلاگین های زیادی در آنجا وجود دارد ، و
کارها رو به اتمام بود که گوشی صبا زنگ خورد. بعد از تمام شدن مکالمه گفت، خواهرش تا چند دقیقه دیگر با ماشین می آید دنبالش، خیلی اصرار کرد که با هم برویم. با خانواده اش آشنایی نداشتم. از اینکه دعوت صبا را با آن همه اصرار و صداقت رد کنم خجالت کشیدم. بدون هیچ تمایلی به همراه نفیسه با او همراه شدیم.
خواهرش روی صندلی جلو کنار راننده جوانی نشسته بود. خوش آمد گویی گرمی کرد و احوالپرسی، راننده ولی به جواب سلامی بسنده کرد. به نظر می رسید خواهر و برادرکوچکت
سکوت، فریاد حقیقت است
در زمان خلافت عمر، دو زن بر سرِ مادری یک کودک ادعا داشتند، هر کدام ادعا می کرد بچه ازآنِ اوست و هیچ کدام بیّنه ای برای اثبات دعوای خویش نداشتند. عمر در قضاوت بازماند و از امیرالمؤمنین «علیه السلام» درخواست کمک نمود. حضرت، زنان را فراخواند و ایشان را پند و موعظه نمود و از عذاب قیامت ترسانید؛ و لیکن هیچ کدام از ادعای خویش دست برنداشتند. سپس حضرت اره درخواست کردند. زنان گفتند اره برای چه می خواهید، حضرت فرمودند: «قصد دار
ظاهرا از بس من از توی بلاگفا شکلک آوردم توی اینجا تصمیم گرفتند توی بلاگ هم شکلک بذارن
فقط شکلکاش زشته و کمه یه مقدار که به خوشکلی خودم می بخشم
به منزل دوستم آقای جوگیر رسیدم و در زدم.یک صدای بچگانه پنج - شش ساله از پشت در گفت کیه؟من نیز چون خیلی احساس باحال بودندی کردم. صدایم را مدل ببعی کردم و گفتم: منم منم مادرتون.
وقتی در باز شد دیدم مادرجوگیر و دخترش پشت در هستند
صدایم را صاف کردم و گفتم: ببخشید آقای جوگیر هست؟مادر: من و منگول داریم میرویم
داستانک معنوی
و باز هم داستانی که این تک بیت شعر را به زیبایی معنی می کند
با خدا باش و پادشاهی کن
حضرت موسی (ع) از کنار باغی می گذشتند که مرد جوانی از ایشان برای خوردن سیب به باغ دعوت کردند. حضرت وارد باغ شدند و از عظمت و وسعت و نعمتهای باغ در حیرت فرو رفتند.
حضرت موسی از چگونگی دست یافتن به این باغ سوال کرد. آن جوان گفت: من زمان مرگ پدرم چیزی نداشتم و پدرم انسان نیکوکار و اهل بخشش بود. زمانی که از دنیا می رفت به من گفت:
پسرم من درست است مال دنی
ده نکته مدیریتی در قرآن
لیاقت، ملاک ارتقا
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا ِلادَمَ ... (بقره، 34)
به ملائکه امر نمودیم بر آدم سجده کنند.
1.لیاقت
از سابقه مهمتر است. (فرشتگان قدیمی که سالها خداوند را عبادت میکردند،
باید برای انسان تازه به دوران رسیده، اما لایق، سجده کنند.) ارتقای
سازمانی نیز باید بر مبنای شایستگی و لیاقت باشد و سابقه داشتن، کافی نیست.
عدم انهدام منابع
قالَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ اْلاَ
۱. علیرغم اصرارهای خاله که تا دمِ درِ ورودی ساختمون ادامه داشت، تصمیم گرفتم امشب رو خونهی خودمون و تنها بمونم. امشب اولین شبی هست که من تنهام! به هر حال از جایی باید شروع کرد. الان تنها نمیموندم عاقبت بهمن باید تنها میموندم. از شانس خیلی خیلی خوب من امشب تلگرام، اینستاگرام، واتساپ و توییتر هم کار نمیکنن. گوگل چیه؟ همون هم سرچ نمیکنه! :/ البته واقعیتش رو بخواید هم کسی نیست که بخوام باهاش حرف بزنم. :)
۲. چند شب پیش یه جمله توی اینستاگرام
وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﺰ ﺁﻧﻪ ﺗﻠﺎﺵ ﻛﺮﺩﻩ [ ﻫﻴ ﻧﺼﻴﺐ ﻭ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﻱ ]ﻧﻴﺴﺖ.
(النجم/ 39)
چند ماجرا:
یک:بعد از دو روز وارد قسمت مدیریت وبلاگم می شوم و طبق معمول نه نظر جدیدی، نه دنبال کننده ی تازه ای، مثل همیشه پاکِ پاک، البته به جز وبلاگ هایی که دنبال می کنم که مدام مطالب جدید، جایگزین مطالب قبلی می شوند.روی یکی از مطالب کلیک می کنم؛ وبلاگی با زمینه ی سیاه و عکس پروفایل چهره ای که دود سرتاسر ف
باسلام
جلسه ۹۸
لینک دانلود فایل صوتی جلسه ۹۸، سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷ (33.3 MB صوت با کیفیت wma -صندوق بیان)
22 جمادی الاولی 1440
لینک کمکی جلسه ۹۸ (43.93 MB صوت با کیفیت mp3 -سرور ابری پرشین گیگ)
موضوع جلسه:
- آثار غلبهی احکام روح بر احکام بدن در دوران ظهور (جلسه سوم)
تبعیت از روح امام موجب یقین به آن است که فعل ماموم فعل امام است، و تابع میزان این یقین، طی الارض و طی زمان و بسط نور سمع و بصر در نفوس شیعیان محقق میشود.
شیعه ای که تبعیّت از روح امام کند از «م
درباره این سایت