نتایج جستجو برای عبارت :

جایِ خالی - پرویزِ ناتلِ خانلری

ماه، غمناک، در این گُلشنِ خَضرا می‌گشت
باد، بی‌خویشتن، افسرده و شیدا می‌گشت
گُلبُن، از دردِ نهان، زار به‌خود می‌پیچید
شب، فرومانده در اندیشه‌یِ فردا می‌گشت
بانگی از دور می‌آمد، همه رنج و همه درد
مانده بود از ره و، نالان پیِ مأموا می‌گشت
رازی اندر دلِ شب بود که ناگاه اگر،
برگی از شاخه جدا می‌شد، رسوا می‌گشت
سایه‌یِ بیدبُن، از بیم، می‌آویخت به شاخ
باد چون می‌شد از او دور هویدا می‌گشت
یادِ آن یارِ سفرکرده، پریشان و غمین
زیرِ هر
آن‌چنان جایِ تو خالی ست که چون یاد کنم،
خواهم این خانه پُر از ناله و فریاد کنم
ای خیالِ تو انیسِ شبِ تنهاییِ من،
همه شب شِکوه‌یِ هجرانِ تو با باد کنم
نه‌چنان بسته‌یِ مهر ام که از آن بگریزم
چه کنم تا دل از آزارِ وی آزاد کنم؟
طفلِ گریانِ دل آن کودکِ گم‌کرده‌ره است
با چه نیرنگ و فُسون خاطرِ او شاد کنم؟
کاخِ شادیِّ من از هجرِ تو ویران شد و، ریخت
مگر این غم‌کده از یادِ تو آباد کنم
رفتی و خانه تهی، کوچه تهی، شهر تهی ست
دل تهی – وای به دل – گر
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها