نتایج جستجو برای عبارت :

هرگز حَسَد نبردم بر منصبي و مالي - سعدی

هرگز حَسَد نبردم بر منصبیّ و مالی
الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید –
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرّم تنی که محبوب از در فراز-اش آید –
چون رزقِ نیک‌بختان، بی زحمتِ سؤالی
همچون دو مغزِ بادام، اندر یکی خزینه،
با هم گرفته انسی، وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حالِ ما بخندد –
کو را نبوده باشد در عمرِ خویش حالی
سالِ وصال با او یک روز بود گویی
واکنون – در انتظار-اش – روزی به‌قدرِ سالی
ایّام را، به ماه
 
ﺩﺮﻭﺯ ﺒﻮﺭﺩم ﻮ ﺑﺎﺯ ﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﺰﺵ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﻢ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻨﺎﺭﻡ ﺍﺯﻡ ﻣ ﺮﺳﻪ ﺍﻦﻪ؟؟
ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩ !ﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !!ﻣ ﻢ : ، ، ﺒﻮﺭﺩﺑﺎ ﺮﻪ ﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﺶ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﻪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦﻧﺒﺮﺩﻡ ...
ﻌﻨ ﺒﻮﺭﺩﻭ ﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ !ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻪ : ﺻﺪﺍ ﺑﻮﺩ ؟ﻣﻢ ﺒﻮﺭﺩﻩﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻪ ﺑﺲ ﻦ ﺩﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﺶ ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﻩ ، ﻧﻪ ﻣﻦ ، ﻧﻪ کس ﺩﻪ ﺍ ! ﺧﻮﺩﺕ ﻤﺶ ﺮ
ﺩﺮﻭﺯ ﺒﻮﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﺰﺵ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﻢ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻨﺎﺭﻡ ﺍﺯﻡ ﻣ ﺮﺳﻪ ﺍﻦ
ﻪ؟؟
ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩ
ﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !
ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩ !
ﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !!
ﻣ ﻢ : ، ، ﺒﻮﺭﺩ
ﺑﺎ ﺮﻪ ﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﺶ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﻪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦ
ﻧﺒﺮﺩﻡ ...
ﻌﻨ ﺒﻮﺭﺩﻭ ﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ !
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻪ : ﺻﺪﺍ ﺑﻮﺩ ؟
ﻣﻢ ﺒﻮﺭﺩﻩ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻪ ﺑﺲ ﻦ ﺩﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﺶ ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﻩ ، ﻧﻪ ﻣﻦ ، ﻧﻪ کس ﺩﻪ ﺍ ! ﺧﻮﺩﺕ ﻤ
 
 
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو 
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو 
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو 
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو 
سالها می شود از خویش سؤالی دارم من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو 
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم من از این زندگیم سود نبردم بی تو 
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم من اگر سر
ﺩﺮﻭﺯ ﺒﻮﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﺰﺵ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﻢ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻨﺎﺭﻡ ﺍﺯﻡ ﻣ ﺮﺳﻪ ﺍﻦ
ﻪ؟؟
ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩ
ﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !
ﻣ ﻢ : ﺒﻮﺭﺩﻩ !
ﻣ ﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !!
ﻣ ﻢ : ، ، ﺒﻮﺭﺩ
ﺑﺎ ﺮﻪ ﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﺶ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﻪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦ
ﻧﺒﺮﺩﻡ ...
ﻌﻨ ﺒﻮﺭﺩﻭ ﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ !
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻪ : ﺻﺪﺍ ﺑﻮﺩ ؟
ﻣﻢ ﺒﻮﺭﺩﻩ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻪ ﺑﺲ ﻦ ﺩﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﺶ ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﻩ ، ﻧﻪ ﻣﻦ ، ﻧﻪ کس ﺩﻪ ﺍ ! ﺧﻮﺩﺕ ﻤ
«در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقهٔ زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو هر چه می‌خواندم، نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. به‌طوری‌که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث
گوشی با خودم نبردم. برگشتم دیدم روی واتس اپ از امید پیام دارم. هر دو پیام رو حذف کرده بود. پرسیدم چی بوده؟ گفت موضوعی رو مطرح کردم بعد ترسیدم برنجی پیام رو حذف کردم. گفتم نگران نباش؛ برنجم هم از دلم درمیاری. گفت رنجیدن تو لایه ای از تجربه ی مرگ منه.
 
عملا از هیچ فیلم طنزی در طول زندگیم اونقدر که همه لذت میبرن لذت نبردم بیشتر از اون عذاب دیدم، از اونایی که دوست داری پاشی بری فیلم رو ول کنی ولی برای اینکه نصفه تمومش نکنی میمونی، همین باعث شده  توی زندگیم هیچوقت از جری (تام و جری) و میگ میگ و باگز بانی و...خوشم نیاد، وقتی liar liar رو میدیم متکام رو گاز میزدم.
در کل نمیخواستم به چیز خواصی برسم ولی فیلم های طنز رو در کل دوست ندارم.
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مه تاب
سر راهت به کوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست می دارم
ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید
یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو ر
بستنی سنتی یک کیلویی را داخل فریزر گذاشتم و منتظر آمدنت شدم که آن اتفاق افتاد! برای اولین بار در همه عمرم، دیگر دلم بستنی نخواست. رفتم که ظرف دست نخورده بستنی را داخل کیسه زباله بیندازم. تا مدتها بعد، از خوردن بستنی لذت نبردم.

قرار گذاشته بودیم دفعه بعد، با هم برویم چارباغ عباسی و جعبه ویژه بخوریم که آن اتفاق افتاد و قرارمان به هم خورد. بعد از آن، هر چه جعبه خوردم، مزه زهر می داد.
نشسته بودم نکات کتاب آسیب شناسی روانی 2 را درمی آوردم تا برای تدر
بستنی سنتی یک کیلویی را داخل فریزر گذاشتم و منتظر آمدنت شدم که آن اتفاق افتاد! برای اولین بار در همه عمرم، دیگر دلم بستنی نخواست. رفتم که ظرف دست نخورده بستنی را داخل کیسه زباله بیندازم. تا مدتها بعد، از خوردن بستنی لذت نبردم.
قرار گذاشته بودیم دفعه بعد، با هم برویم چارباغ عباسی و جعبه ویژه بخوریم که آن اتفاق افتاد و قرارمان به هم خورد. بعد از آن، هر چه جعبه خوردم، مزه زهر می داد.
نشسته بودم نکات کتاب آسیب شناسی روانی 2 را درمی آوردم تا برای تدر
✨هیچ وقت هیچ کس را انسان 
بـه اندازه تـوای مادر دوست نخواهند داشت 
تـو تنها کسى هستى کـه
تنها چیزى کـه برایمان گذاشتی 
دوست داشتن بودکه یادمان دادی 
در دنیایى کـه همه درد بـه دلت
مى ریزند تـو معجزه هستى♥️
ودرد را به دل میخری وهرگز درد را به کسی نمیدهی هرگز غصه هاتو نصف نکردی هرگز مادر هرگز
 تقدیم به همه مادرهای خوب دنیا دوستتان دارم
سلام
اینکه میگن خوشحال باش و از زندگی لذت ببر دقیقا یعنی چی؟، خیلی ها میگن خوشحال باش، از مجردیت لذت ببر ولی من اصلا اصلا تا این ۲۵ سال اصلا از یک روز زندگیم لذت نبردم، از جمع خانواده متنفرم، از این که با یه حرف کوچیک دعوامون میشه متنفرم، از مسافرت با خانواده، از گردش با خانواده متنفرم، از فامیل از بحث های فامیلی مزخرف که میخوان بگن ما خوشبخت تر و پولدار تریم و شما بی عرضه اید که نمیتونید دختر شوهر بدید متنفرم.
من اصلا نمیتونم از زندگیم لذت بب
تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی
من همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی
با همه ای رشک پری چون سوی من برگذری
باش چنین تیز مران تا که بدانم که تویی
دوش گذشتی ز درم بوی نبردم ز تو من
کرد خبر گوش مرا جان و روانم که تویی
چون همه جان روید و دل همچو گیاه خاک درت
جان و دلی را چه محل ای دل و جانم که تویی
ای نظرت ناظر ما ای چو خرد حاضر ما
لیک مرا زهره کجا تا به جهانم که تویی
چون تو مرا گوش کشان بردی از آن جا که منم
بر سر
دو سال پیش وقتی میخواستم برم کربلا بهم گفت مسعود شاید اعنقاداتت هم کمکمت نکنه
اون سال بهره کافی رو از سفرم نبردم و سال بعدش هم قصد نداشتم برم حتی به برادرم گفتم نمیام اما از طریق همین وبلاگ یه همسفر پیدا کردم و رفتم و حالا میخوام به اون بنده خدا بگم الان همه امیدم از سفر دوممه و اینکه وقتی امام ازت یه خواسته ای داره یعنی در تو دیده که این حرف رو بهت زده یعنی تو میتونی
گفت توی نظر من تو یه دختر با حیا و محجوب...صادق و معصومی...تو خیلی عالی هستی....
اما اگه با من زندگی کنی باید همه برنامه هات رو عوض کنی...
منم گفتم من نمیتونم برنامه هامو عوض کنم و خداحافظ....
و سلامی نو به تنهایی بی انتهای الهام بانو....
 
 
پی نوشت: جناب دشمن دیروز...مهربون امروز...دیگه هرگز هرگز هرگز برای من کامنتی نذارید و پیامی ندید....تو رو به خدا بذارید تو حال خودم باشم....
سفید هیچوقت رنگ من نبوده. طوسی و قهوه‌ای هم همینطور. هیچوقت در کنار این رنگ‌ها خودم را حس نکردم. هیچوقت از این رنگ‌ها لذت نبردم. هیچ‌وقت مرا شاد نکردند. دیوار سفید نه تنها برایم هیچ لذتی ندارد بلکه آزار دهنده است. دیوار سفید یعنی یک دنیا تنهایی! یعنی رنگ‌ها و طرح‌هایی که نادیده گرفته شدند. سفید یعنی یک چیزی این وسط کم است! ترکیب طوسی روشن با رنگ‌های شاد زیباست اما مرا ارضا نمی‌کند. زیباست اما مرا متقاعد نمی‌کند که او را بخواهم. این رنگ‌ها
آزمایش خون دادم و از دیشب که جوابشو گرفتم غمگینم.
اینجانب با ۲۵سال سن و ورزش مداوم قند خونم ۸۷ بود!!!
البته دلیلشم هله هوله هاییه که این چند ماه بی رویه خوردم.دیگه لب نمیزنم به هیچکدوم.
حالا اینا همه به کنار.با TSH چه کنم که عدد ۱۰.۸۲رو نشون میده(تیرویید که میگن نرمالش بین ۰.۴تا ۴ هست) فکر کنم تیروییدم به شدت کم کاره.
میگم چرا یه مدت ریزش مو دارم و پوست دستم معمولا خیلی خشک میشه.شاید دلیلش همین کم کاری تیرویید باشه.خیلی هم زود خسته و بی حال میشم.
 
ال
تنها خوبیِ زمانی که سرما خوردی اینه که نمیخواد همش نگران باشی که: وای، سرما نخورم یه وقت!
 
پ ن: اواسطِ اردیبهشتِ 98 هم رد شده و برگشتم خونه و چسبیدم به پروژه، که اگه بشه تا هفته ی بعد خیلی پیش ببرمش و برم به شهرِ دانشگاه که تمومش کنم و دفاعش کنم. ناکجایِ عزیز...  چقدر دوست دارم اون شهرِ کوچیکِ خلوتو... حتی بیشتر از شیراز و بیشتر از هر شهری که تا حالا بیشتر از چند هفته توش زندگی کردم.
پ ن2: سرماخوردگیِ سگی. 
پ ن3: اون دو هفته ای که خونه ی او بودم یک کلمه
بله بالاخره امتحان جهنمی فارماپاتو گوارش رو دادم و باید بگم چیزای خیلی کمی از فارما بلد بودم ولی هر چی بلد بودم اومد:)))) 
دیروز با فاطمه و مهلا رفتیم خرید و خوش گذشت، برای باشگاه لباس گرفتم و یه مرطوب کننده هم برای دستم خریدم. موقع برگشت هم شیک خوردیم که چون هوا بی نهایت سرد بود من که خیلی ازش لذت نبردم ولی تقریبا آخرای شب بود و توی کافه اش فقط ما بودیم و تلوزیون لیسانسه ها نشون میداد و هزاران سال بود که تلوزیون ندیده بودم :)) و جالب بود.
الان دو
به حدی از خودسوزی رسیدم که هی دلم برای خودم میسوزه
قربون صدقه خودم میرم
هرچی دلم میخواد برای خودم درست میکنم
و نسبت به همه بی حس شدم اصلا برام مهم نیست دیگه کسی برام بمونه یا نه ...
حتی آدمای بی شناخت زندگی که یه روزی بودن و دیگه نیستن لیاقتشون بیشتر از این نبوده ... والا ع
خیلی خوبه که دیگه حرف زدن یا نزدنشون منو ناراحت نمیکنه و سرگرم کارای خودمم ...
خدایا ماه رمضون امسالو بهتر از پارسال کن
حالا که فکر میکنم ماه رمضون پارسال خیلی ب بود و هیچ فیضی ن
هرگز خشونت، گرسنگی، طرد از جامعه، نابرابری، ستم اقتصادی در تاریخ بشریت و کره زمین تا این اندازه دامن گیر انسان نبوده است. به جای نغمه سردادن از کامیابی آرمان دموکراسی لیبرال و بازار کاپیتالیستی در شادکامی پایان تاریخ، به جای برگزاری جشن پایان ایدئولوژِی و پایان گفتمان های رهایی بخش، هرگز نباید این نکته بدیهی عالم گیر را که از رنج های منحصر به فرد بی شماری فراهم آمده اند، از نظر دور داریم که هرگز اینقدر زن و مرد و کودک بر روی زمین به بردگی ک
کتاب خدا هرگز نمی میرد : علت و ریشه مرگ دیگر موجودات جهان و اثبات پایندگی خداوند
 
کتاب خدا هرگز نمی میردنویسنده: غلامرضا حیدری ابهرینشر جمال
معرفی:
قرآن کریم، انسان ها را از همانند دانستن خدا با آفریده های او منع کرده و برای همین، تولد و مرگ و جسم داشتن را از خدا نفی می کند.اگر خدا شبیه آفریده هایش باشد، دیگر آن خدایی نخواهد بود که شایسته ی پرستش باشدکتاب (خدا هرگز نمی میرد علت و ریشه مرگ را در دیگر موجودات جهان بررسی می کند و با تکیه بر دیگر ص
پسربچه ده دوازده ساله گوشه پیراهنم را گرفته و رها نمیکند. با التماس میگوید:عمو،عمو، تو رو خدا کمک کن، گرسنه ام...
من از زیر کتاب و دفترها کمی نان و کلوچه و شکلات پیدا کردم و به پسربچه تعارف کردم. با خیره سری از دستم گرفت و زیر پا له کرد. با تحکم گفت: عمو، پول بده، خودم هرچی بخوام بخرم. پول بده. عمو، عمو...
من واقعا موجود خویشتنداری ام. وگرنه میخواستم بگویم: عمو ننته! هفت جد و آبائته!
+هیچ کاری به گرونی و نفت و دلار و طلا و فلان فلان فلانمون ندارم. اون ب
شخصی نقل می کرد : من با جماعتی همرا جنازه یکی از رجال دولت ناصر الدین شاه  بودیم . و به عتبات و عالیات می رفتیم . در یکی از منزل ها جنازه را نزدیک خود گذاشته و مشغول صحبت بودیم . ناگهان دیدیم تابوت به حرکت در آمد و سگی بد صورت از میان ان بیرون امد .چون ان کیفیت را مشاهده کردیم تعجب نموده کنار تابوت امدیم وچیزی جز کفن در تابوت نیافتیم .
ما هم با چوب شبیه جنازه ساختیم و بصورت میتی درون کفن پیچیدیم و اطراف ان را با پارچه و شمع بستیم و به عتبات و عالیات
 
 بخشی از زندگی خود نوشت علامه طباطبایی: هر کسى حسب حال خود در زندگى اش خوشى و تلخى و زشت و زیباهایى دیده و خاطره هایى دارد. من نیز به نوبه خود و خاصه از این نظر که بیشتر دوره زندگانى خود را با یتیمى یا غربت یا مفارقت دوستان یا انقطاع وسایل و تهیدستى و گرفتارى هاى دیگر گذرانیده ام، در مسیر زندگى با فراز و نشیب هاى گوناگون رو به رو شده، در محیطهاى رنگارنگ قرار گرفته ام. ولى پیوسته حس مى کردم که دست ناپیدایى مرا از هر پرتگاه خطرناک نجات مى دهد و ج
به خاطر داشته باش که: وقتی قلبت رنج می کشد، به معنی این است که در حال ورود به لایه های عمیق تر وجودت هستی. قلب هرگز دروغ نمی گوید. ذهن در دروغ زندگی می کند. ذهن از دروغ تغذیه می کند و در تمامی نادرستی ها غرق می شود اما قلب همیشه امین و راستگوست. قلب، ساده و صادق است. هرگز زرنگی به خرج نمی دهد. کلک بازی بلد نیست. بی نهایت با هوش است اما به اندازەی سر سوزنی حیله گر نیست. دقیقا همان چیزی که هست را منعکس می کند. زیبایی و اصالت او هم از همینجا ناشی م
عکسای حدود شش ماهگی علی رو که نگاه میکردم، به خودم گفتم چرا اون موقع به اندازه ی کافی لُپ های آلوچه ایش رو نخوردم!! 
آخه چی شد که من اون دست و پاها و لُپای گوشتالو رو گازگاز نکردم؟؟!
خوب که فکر کردم یادم اومد که اون موقع تنها دغدغه م بزرگتر شدن پسرم و دراومدن دندوناش بود، و وقتی دندوناش دراومد، دیگه اون لپا هم آب شد... 
انتظار بزرگ شدنش رو میکشیدم، درحالیکه هیچ لذتی از کوچک بودنش نبردم!
مثل همین الان...
 گاهی فکر میکنم در چندسال آینده دلم برای هم
هرگز خشونت، گرسنگی، طرد از جامعه، نابرابری، ستم اقتصادی در تاریخ بشریت و کره زمین تا این اندازه دامن گیر انسان نبوده است. به جای نغمه سردادن از کامیابی آرمان دموکراسی لیبرال و بازار کاپیتالیستی در شادکامی پایان تاریخ، به جای برگزاری جشن پایان ایدئولوژِی و پایان گفتمان های رهایی بخش، هرگز نباید این نکته بدیهی عالم گیر را که از رنج های منحصر به فرد بی شماری فراهم آمده اند، از نظر دور داریم که هرگز اینقدر زن و مرد و کودک بر روی زمین به بردگی ک
بسیاری از افراد، خصوصا آنان که مشغله کاری زیادی دارند، در زمینه آشپزی به وسیله‌ای مانند زودپز علاقه‌مند هستند. با توجه به امکانات و قابلیت‌های این وسیله، به نظر می‌رسد که می‌توان هر غذایی را در زودپز آماده کرد، اما در واقعیت چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. درواقع، بعضی از غذاها را هرگز نباید در زودپز آماده کنید، چون اقدام به چنین کاری به دو حالت احتمالی منجر می‌شود: تلف کردن وقت و همچنین مواد غذایی اولیه، و به خطر انداختن سلامتی خودتان.

ادا
هرگز هرگز هرگز! با آدمایی که حاضر جوابن زود قال میکنن و بزرگ و کوچیک و غریبه و اشنا براشون فرقی نداره نه دوست بشین نه حتی نزدیک!
کسایی که دقیقا ادعا میکنن هیچ حرفی براشون مهم نیست و خودشونم هیچ حرفی رو تو دلشون نگهنمیدارن و سریع جواب میدن
اینا نمیدونن احترام و حرمت ینی چی! چون اعتماد به نفس بالاییم دارن و زیاد اظهار نظر میکنن اونم با قطعیت و اوایل شاید خیلی هارو دور خودشون جذب کنن اما به مرور میفهمین ادنای خودخواهی هستن که از ادب بهره خیلی کم
به یادم هست، روزی مصرانه، به تو گفتم:" ما هرگز خسته نخواهیم شد... هرگز!"
اما مدتی‌ست پی فرصتی میگردم شیرینم، تا به تو بگویم: ما نیز، خسته میشویم...
و خسته شدن، حق ماست؛ اینکه خسته میشویم و از نفس می‌افتیم و در زانو‌هایمان دردی حس میکنیم؛ مسئله‌ای نیست!
مسئله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از روح و تن بتکانیم...
خسته نشدن، خلاف طبیعت است! همچنان که خسته ماندن...
دیگر نمیگویم ما تا زنده‌ایم خست
هرگز توی زندگی اینقدر بی خیال، بیتفاوت، و... نبودم.
هرگز پیش نیومده بود که کوچکترین تلاشی برای قانع کردن افراد کمتر مهم زندگی نکنم.
جوری شدم که کل زندگی دیگه به هیچیم نیست.
 
این حس رو خیلی دوست دارم!
یه حس بی تفاوتی محض، بی خیالی مطلق، آرامش مطلق.
فرهنگ بسیجی/ 63فرصت شناسی / 2هرگز وقت را بیهوده تلف نکنید!شهید حاج حسین خرازی همیشه بچه ها را دعوت به #مطالعه احکام می کرد و می گفت:"هرگز وقت را بیهوده تلف نکنید!" او خود، اوقات فراغتش را پیوسته به #مطالعه می گذراند.کتاب «سیمای سرداران شهید اسلام»/جلد ۱- حاج حسین خرازی، فرمانده لشگر امام حسین (علیه السلام)/صفحه ۷۲
عنقریب از اوصاف نیک بعضی مردگان! این چنین یاد خواهد شد:

1. خدا بیامرز همیشه online بود.
2. در طول عمرش هرگز کسی را block نکرد
3. هرگز کسی را با هیچ comment ی نرنجاند
4. هرگز در like کردن کوتاهی نمی‌کرد
5. ثروت مندان را share و فقرا را tag می‌نمود
6. هیچ وقت هیچ postی را از کسی ندزدیده
7. در حالی جان را به جان آفرین سپرد که messenger اش همچنان باز بود
8. کسی نیست که خدا بیامرز درخواست دوستی اش را رد کرده باشه
9.هرگز کسی را delete نکرد
10. مگر چنین friend ی مستحق این نیست که روح پر فتوح ا
هرگز به پاهای حجیم دست نخواهید یافت
 
من قبول دارم که عضلات پا برای من همیشه نقطه قوت محسوب می‌شده. و به همین خاطر همیشه از تمرین کردن آنها لذت می‌بردم. من هروقت این عضلات را تمرین می‌کنم با رشدشان به من جواب می‌دهند. من این‌را می‌دانم که تا حدی به‌صورت خدادادی از پائین‌تنه قوی برخوردار هستم من در هر باشگاهی که به تمرین می‌پرداختم همیشه جزء آن‌دسته بودم که به پاهای حجیم معروف بودند.
ادامه مطلب
می‌بینی زمستان؟دیگر زور هیچ آفتابی به من نمی‌رسددیگر دستِ هیچ بهاری نمی‌تواند شاخه‌هایم را لمس کنددیگر در قله‌ام. جایی که هیچ کس به آن‌جا نخواهد رسید...می‌بینی چه‌قدر بزرگ شده‌ام؟دیگر در هیچ تابوتی جا نمی‌گیرمدیگر هیچ گوری مرا نمی‌پذیرد...می‌بینی؟می‌بینیچه باوقار، دیگر هرگز او نخواهم بوددیگر هرگز نخواهد دانستدیگر هرگز نخواهد فهمید...می‌بینیکه چگونه جنون بر عقل‌ام می‌خنددو نوازشِ دست‌هایش را از شانه‌هایم دریغ می‌کند؟می‌بین
تو آن شیوه‌ی حیاتی که هرگز نخواهم زیست. این غمگینم می‌کند. چون نمی‌دانم چه تعداد از تو، آن بیرون توی دنیا وجود دارد. چه تعداد حیات‌های نزیسته‌ای که برای حیات گند گرفته‌ی مشغول به شدنم اکنون، قربانی کرده‌ام، گوشه‌های خیال نهان کردم و زخمیشان کرده‌ام، مبدل به قصاصم شده‌اند. در حسرت گرفتن دست‌هات نیستم. شاید هم هرگز نگذاشته‌ام بیاید تو...
حس میکنم 24 ساعت انقدر کمه که نمیشه تمام زندگی رو درش گنجوند.کارامو توی یه فایل زیپ به شب میرسونم و هنوز کلی کار نکرده و حرف نگفته و شنبه هایی که هرگز نمیرسن... کجای این قصه میلنگه؟
دلم تنگ میشه گاهی از این منی که غرق شدم توی سرسرای این دنیای بی انتها.گاهی انقدر بزرگ میشم که مسائلم جدی و جدی تر منو به سمت زوالی میبرن که هرگز نه حقم بوده و نه خواستمش.گاهیم اینقدر کوچیک میشم که خودمو توی عالم رها شده میبینم.به آسمون نگاه میکنم و ارتفاع [یا شاید اشتب
حس میکنم 24 ساعت انقدر کمه که نمیشه تمام زندگی رو درش گنجوند.کارامو توی یه فایل زیپ به شب میرسونم و هنوز کلی کار نکرده و حرف نگفته و شنبه هایی که هرگز نمیرسن... کجای این قصه میلنگه؟
دلم تنگ میشه گاهی از این منی که غرق شدم توی سرسرای این دنیای بی انتها.گاهی انقدر بزرگ میشم که مسائلم جدی و جدی تر منو به سمت زوالی میبرن که هرگز نه حقم بوده و نه خواستمش.گاهیم اینقدر کوچیک میشم که خودمو توی عالم رها شده میبینم.به آسمون نگاه میکنم و ارتفاع [یا شاید اشتب
هر وقت یکی از
استعدادها یا علاقه­ مندی ­هایی که ازش لذت می­برم رو گذاشتم جلو روم و هی تصمیم
گرفتم اون استعداد و علاقه رو با آموزش­های جانبی تکمیل­ترش کنم، ناخودآگاه ازش
دلزده شدم یا ازش ترسیدم و کنارش گذاشتم!

دقیقا هرجا سعی
کردم لذت­هام رو بندازم توی بستر یادگیریِ بیشتر، بیشتر از خودم دورش کردم، بیشتر
کنارش گذاشتم و دیگه ازش لذت نبردم! تهذیب، نویسندگی، شعر، طراحی، نقاشی آبرنگ و
هزار چیز دیگه که به سرانجامی نرسیدند، فقط به همین دلیل. البته
در تمام زندگیم
از ازل
تا الان
من عاشق و شیفته دو نفر شدم
توی کل عرصه رسانه و مدیا و موسیقی و هرچی
کامبیز حسینی وقتی بالای 37 سال بود
مکابیز وقتی بالای 40 سال بود.
به جز این دونفر من هرگز و هرگز به هیچ کسی علاقه نداشتم چه ایرانی چه خارجی.
جفت اینها هم بدبختی رنگ پوستشون خیلی روشنه و حس جنسی نداشتم بهشون. 
تامام.
والدین عزیز اگر فرزند شما هر یک از اشکالات زیر را دارد ▪️عصبانی می شود و پرخاش می کند ...▪️به شما می چسبد و از شما جدا نمی شود ...▪️برای انجام تکالیف مدرسه مشکل دارد و سهل انگاری می کند ...▪️ارتباط کلامی مناسبی ندارد...▪️بی انگیزه و خسته است...▪️نمی تواند به درستی با همسالانش ارتباط برقرار کند...▪️می زند، پرت می کند، صدایش را بلند می کند...▪️انگار که هرگز حرفهایتان را نمی شنود...▪️در بیان احساسات و هیجاناتش عجیب رفتار می کند...▪️حواسش پرت
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توستای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیستبیچاره تو و دل‌خوشیِ روبه‌زوالت!مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکدافسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدیبشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!یک‌بار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!این‌بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
کتاب هرگز رهایم نکنکازائو ایشی گورومترجم: صبا کاظمی (آسو)

هرگز رهایم نکن رمانی به قلم کازائو ایشی گورو،
نویسنده ی ژاپنی _ بریتانیایی است.
این رمان در سال 2005 نامزد جایزه بوکر و
در سال 2006 نامزد جایزه آرتور سی کلارک شد و
مجله تایم هم این رمان را به عنوان بهترین رمان سال 2005 انتخاب کرد
و آن را در لیست 100 رمان برتر انگلیسی زبان قرار داد.
ایشی گورو در سال 2017 برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
رمان هرگز رهایم نکن در سال 1398 توسط صبا کاظمی (آسو)
ترجمه شد و انتشا
حس میکنم 24 ساعت انقدر کمه که نمیشه تمام زندگی رو درش گنجوند.کارامو توی یه فایل زیپ به شب میرسونم و هنوز کلی کار نکرده و حرف نگفته و شنبه هایی که هرگز نمیرسن... کجای این قصه میلنگه؟
دلم تنگ میشه گاهی از این منی که غرق شدم توی سرسرای این دنیای بی انتها.گاهی انقدر بزرگ میشم که مسائلم جدی و جدی تر منو به سمت زوالی میبرن که هرگز نه حقم بوده و نه خواستمش.گاهیم اینقدر کوچیک میشم که خودمو توی عالم رها شده میبینم.به آسمون نگاه میکنم و ارتفاع [یا شاید اشتب
«یا لطیف»
بابا میگفت با دیدن هر مرگ زندگی آدم تغییر می‌کنه. نگاهمون به زندگی عوض میشه. یادمه چند سال پیش که چند نفر رو پشت سر هم از دست دادیم زندگی‌ام عوض شد. لبخندم هم. انگار اون شادی عمیق و بی دغدغه برای همیشه من رو ترک کرد و رفت. حالا با خودم فکر می‌کنم قلب‌هامون هرگز التیام پیدا خواهد کرد؟ آیا هیچ وقت لبخند دوباره روی لب‌هامون میشینه؟ آیا باورمون به این زندگی و به این دنیا هرگز دوباره همونی میشه که بوده؟
 
...
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَان
گنج در درون ماست و ما از آن بی خبریم. بخشی از وجود ماست. و ما همه جا آنرا جستجو می کنیم مگر در درونمان. از اینروست که بدبخت و بیچاره و ناکام و ناامیدیم.
 
 به درون خود بنگر! به وجود خود بنگر تا پادشاهی خداوند از آن تو شود. تو هرگز این گنج را گم نکرده ای، حتی برای یک لحظه. 
 
در حقیقت، حتی اگر بخواهی آنرا گم کنی نمی توانی. گنج، خود وجود توست. اما تصمیمهایی که گرفته ای، حماقتهایی که به خرج داده ای تو را گدا ساخته است.
 
 فراموش کرده ای که چگونه زبان نوش
 هرگز نباید برای از دست دادن چیزهایی مانند شغل و یا اموالتان نگران باشید. و هرگز نباید به خاطر این چنین ترس هایی به فرد ضعیف و محافظ کار تبدیل شوید. به جای آن شما باید فردی پرشور و با اشتیاق و ریسک پذیر باشید. هرگز نباید، صبح ها بعد از بیدار شدن به ترس های تان فکر کنید، بلکه باید به راهکارهایی برای دستیابی به خواسته‌هایتان بیندیشید. بدون شک شما خواهان آینده باشکوه برای خودتان هستید. آینده که سرشار از موفقیت و دستاورد باشد. اما باید بدانید تنه
جالب ترین خصوصیت بشر "تناقض" است!
به شدت عجله داریم بزرگ شویم و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان تنگ میشود ..!برای پول در آوردن خودمان را مریض میکنیم بعد تمام پولمان را خرج میکنیم تا دوباره سالم شویم !طوری زندگی میکنیم که انگار هرگز نمی میریم و طوری می میریم که انگار هرگز زندگی نکرده ایم ...!
میگویند انسان،عاشق تصوراتش میشود!اما من،تصوراتم عاشقم شد!در کلبه‌ای که در فکرم ساختم،خندیدم و خندیدی،گریستم و گریستی،گفتم و شنیدم،عاشق شدم وعاشق شدی!اما نه!تو هرگز عاشق نشده‌ای!این تصویرت بودکه عاشقم بود!آری این تصویرت بودکه با من میخندید،میگفت و می‌شنیدماما تو هرگز نمیگوییو من میشنوم!صدایت را میگویم،در فکرم!
در شنبه ترین روزِ جهان از تو سرودمتا جُمعه ترین ثانیه همراه تو بودم
یک هفته پر از هلهله ی نام تو گشتمیک هفته پراز وسوسه گردید وجودم
گرچه دل تو سختتر از سختترین بودراهی به دماوندترین کوه گشودم !
از پنجره ی اشک به قلبِ تو رسیدمآیینه تَرَک خورد به هنگام ِ ورودم !با آنکه قناری تر از آواز، تو بودیمن غیر ِ سکوت از لبِ لعلت نشنودم
نام از تو نبردم نکند شهر بدانداز بس که من از بُردنِ نام تو حسودم!
رودی شده ام وازَده در معرضِ توفاناز زلزله ی آبیِ این عشق،
1. هرگز سئو نکنید SEO به معنای بازدید کنندگان بسیار محدود به وب سایت شما نیست. اگر SEO را پیاده سازی نکنید ، موتورهای جستجو نمی توانند وب سایت شما را با کلمات کلیدی مرتبط رتبه بندی کنند. حتی ممکن است ماه ها این سایت را فهرست نکنند. بگذارید در انتظار ترافیکی باشید که هرگز …The post 10 نکته SEO – برای مبتدیان appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/35g6BgW
مشاهده مطلب در کانال
دریافت-مولانا محمد عمرعنوان: سرطان هرگز من را نخواهد کشتحجم: 130 کیلوبایتتوضیحات: داستانی واقعی از زندگی مولانا محمد عمر سربازیواقعه ای که به اوج ایمان و اعتقاد اشاره می کند.
هنگامی که پزشک معالج ایشان اعلام می کند که مولانا دچار سرطان شده اند، اما ایشان....
برای خواندن ادامه داستان بر روی «لینک-مولانا محمد عمر» کلیک کنید.
 
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، به پایان زندگی اش رسیده بود.کاغذ و قلمی برداشت تا وصیت نامه ی خود را بنویسد. او نوشت:« تمام اموالم را برای خواهر می گذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.» 
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل و ان را نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می شد؟ 
برادرزاده ی او تصمیم گرفت وصیت نامه را این گونه تغییر دهد: « تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادرزاده ام. هرگز به خیاط. هیچ بر
از اون فیلمائیه که خیلی ها بعد از دیدنش به به می کنند و جز محبوبترین فیلماشون می شه و اصلا جز فیلمای برتر آی ام دی بی هم هست و زمان روایت داستان خطی نیستو و چه می دونم از همینا...
منکر ایده و داستان جالب فیلم نیستم (بگم که فیلمنامه اش جایزه اسکارو برده اگه اشتباه نکنم) فقط برای من فیلم معمولی ای بود و چندان لذتی نبردم بخصوص اینکه دو تا بازیگر اصلی رو چندان دوست نداشتم تو این فیلم ( حالا فیلمای زیادی هم ازشون ندیدما :دی) با اینکه کیت وینسلت جایزه هم
دست هایم را رو به آسمان گرفتم و گفتم: روزی تو را در آغوش خواهم گرفت!
اما با تو عهد کرده بودم که دلم را به نبودنت خوش کنم. عشق کجا، بودن کجا؟ این یک اضطرار عاشقانه است. تو بدون من، و من بدون تو. هیچکدام مثل روز اول نخواهیم شد.
ما که به خاطر پول از هم جدا شدیم، هرگز با پول کنار یکدیگر بازنخواهیم گشت. ما که از بی احساسی هم گریختیم، هرگز با دریا دریا کلمات خروشان و آتشین به سمت هم روانه نخواهیم شد. ما دیگر آن آدمهای گذشته نخواهیم بود. انگار که نفسمان، د
بله دوستان
آقای کـــــــــــــــم حرف دارد درس میخواند
البته سرعتش بالا نیست و این اصلا خوب نیست
او در آزمایشگاه هم تدریس میکند و وقت زیادی از وی گرفته میشود
وی کله صبح از خواب بلند شده و تا بوق سگ کار و تلاش میکند
برخی مواقع کله اش از شدت درد پیچ و تاب میخورد و وانگهی ممکن است زمین بخورد
 
28 فروردین 99
کنکور کارشناسی ارشد
تا آن زمان میجنگم
100 درصد مسئولیت جنگ با من است
نباید شکست بخوریم
نمیگذارم شکست بخوریم
هرگز و هرگز
 
کم حرف آقا را دعا کنید،
دیگه با اجازتون یه ساعتو نیمم باز تو ترافیک بودیم تا من برسم به منزلمون! یعنی حیف این قرار ما که همش به ترافیکو استرس گذشت البته که خب تو ترافیک ور دل هم بودیمو حرف زدیم ولی یه چندبار داشتیم تصادف میکردیم دیگه سعی کردم زیاد صحبت نکنم بعد که رسیدم خونه با اینکه خیلی استرس کشیده بودم ولی حالم خوب بود..کلی انرژی گرفته بودم...اومدم نشستم با دوستام صحبت کردم اونا هم کلییییی انرژی منفی دادن بهم و راجع به هادسون(!) بدی گفتن و تمام حس خوبم نابود شد... 
قب
 نوشته‌های شخصیِ قدیمی ام را نگاه میکنم . میرسم به یک یادداشت در چهارم تیر ماه ۹۷ ، که بعد از مشاهده‌ی دقایق آخرِ بازی پاناما _انگلیس در جام‌جهانی نوشته‌ام . معمولا اگر وقت و حوصله داشته باشم ، دقایق آخر مسابقات را نگاه میکنم . دیدن چهره‌ی شادِ برندگان همیشه برایم لذت‌بخش است . یادداشت از این قرار بود : " کاش من اون پانامایی بودم که بعد از ۶ تا گل خورده از انگلیس ، از زدن یه دونه گل اش انقققدر خوشحااال میشه و شادی میکنه که گزارش‌ گر میگه انگا
1 - سوارِ هر خودرویی که ادعا کرد تاکسی‌تلفنی است نشوید.
2 - اگر بعد از مدرسه و کلاس و باشگاه، منتظر پدر و مادر هستید اما شخصی از راه رسید و گفت از طرف مامان و بابا به دنبالتان آمده، حتی اگر آشنای خانوادگی بود، همراهش نروید.
3 - اگر  خانم یا آقای سالمندی از شما کمک خواست تا خریدهایش را برایش ببرید، فقط تا نزدیک در همراهی‌اش کنید، هرگز داخل ساختمان یا خانه نروید و سریع به خانه برگردید.
4 - اگر بیرون از خانه‌ هستید و شخصی، غریبه یا آشنا، پیشنهاد داد
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی میاد خونه میگه میشه لباسامو بشوری؟ جدا از بقیه لباسا؟
دلم آتیش میگیره؛ لباساشو میندازم تو ماشین و با خودم فکر می کنم نه حقوق کمی بیشتر، نه حتی تعطیلی بعد از شیفت و چند ساعت بیشتر کنار ما بودن، ارزش این ریسک رو به جون خریدن رو، هرگز، هرگز، هرگز نداره.... تنها چیزی که میتونه توجیه باشه برای پذیرش این ریسک، انجام وظیفه و خدمت به وطنه. چطور بعضیا فکر میکنن شهدای مدافع حرم برای پول رفتن جونشون رو دادن؟؟؟
روزی آیه امروزم
امشب خانه را موقتاً ترک میکنم. چه تلخ که شاید قید "موقتاً " برای دلخوشیست. شاید دارم برای همیشه میروم...
برای هر چیزی در زندگی رویا بافته بودم؛ خوب و بد، اما قربانی تبعید شدن را هرگز! حالا این ساعت های آخر همه چیز چقدر زیباتر شده! چقدر چیزهای کوچکی که هر روز ساده از کنارشان می گذشتم در نظرم بی نظیر جلوه میکنند. چقدر به همه چیز احساس وابستگی پیدا کرده ام.
مثل همه ی وقت هایی که بغض در گلویم تلنبار شده و نمی دانم چکار کنم، Le moulin یان تیئرسن عزیزم را با
عادت
 
 ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ 6/8        
 
[ Em – B7 – Em ] 
 
Em                          D                               G                                            Em
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم           یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم

Em                    B7                                     Em                             B7         Em
 هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم                      بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم
                                                     
دارم فکر میکنم بزرگترین هنر یک زن چی میتونه باشه و بنظرم جوابش :عاشق بودن!
یک زن باید بلد باشه اونقدر عاشق باشه که بتونه طرفش عاشق خودش کنه عاشق باشه و این عشق توی زندگی و وجودش بچه هاش پرورش بده...
این یک هنر بزرگه... هنری که من ندارم و هیچ بویی ازش نبردم!
به خودم که نگاه میکنم میبینم شبیه یک زن ۴۰ و خرده ای ساله ام که مفهوم زندگی براش شده پخت و پز ،نطافت خونه، رسیدگی به امور بچه ها و... و چیزی از عشق و محبت نمیددونه...هیجی از جذابیت نمیدونه...
شاید بش
سلام :)
خونه‌ی آبیِ جدیدتون مبارک باشه :)
 
 
امید چونان پرنده ایستکه در روح آشیان داردو آواز سر می دهد با نغمه ای بی کلامو هرگز خاموشی نمی گزیندو شیرین ترین آوایی ست کهدر تندباد حوادث به گوش می رسدو توفان باید بسی سهمناک باشدتا بتواند این مرغک راکه بسیار قلب ها را گرمی بخشیدهاز نفس بیندازدمن آنرا در سردترین سرزمین شنیده امو بر روی غریب ترین دریاهابا این حال؛ هرگز؛ در اوج تنگدستیخرده نانی از من نخواسته است.
 
 
فکر می کردم بعد از آمدن "تو" ای افتخار من ! دیگر هرگز اینجا نخواهم نوشت. چون دیگر تا عمق غم فرونخواهم رفت که از آن چیزی صید کنم. چیزی که به درد دنیا بخورد.
اما اشتباه می کردم . من هرگز از درد تهی نخواهم شد . همین قلب بیزار از تهی بودن است که مارا در این جهنم نگاه داشته است .
اری من اینجا از هزاران کبوتری که در سرم پرواز می کند می نویسم . از آنچه می خواهم باشم و از آنچه که باید باشم و میدانم که تو ای روح سپید بلند ، یاری ام خواهی کرد .
شاید حالا برایم خنده
دانلود آهنگ جدید رضا یزدانی بنام سایه نشو هرگز
آهنگ زیبا و بسیار شنیدنی رضا یزدانی بنام سایه نشو هرگز همراه با متن و کیفیت اصلی
Song Exclusive Reza Yazdani   “Saye Nasho Hargez” With Text And Direct Links In Media-Music
پخش آنلاین + لینک پرسرعت آهنگ سایه نشو هرگز

ادامه مطلب
 
شاید که سفره های پر از نان برای بعد 
در خانه فقر آمده ، ایمان برای بعد
 
یک روز دوست پشت در خانه اش نوشت 
ما خسته ایم ، دیدن مهمان برای بعد 
 
یک کوچه در کنار من کودکی بکش 
تصویر مرد پیر خیابان برای بعد
 
جا مانده است دفتر فریاد در حیاط 
فرصت دهید ، بارش باران برای بعد 
 
هرگز کسی ندید که یخ زد نگاهمان 
هرگز کسی نگفت زمستان برای بعد
 
پرواز ، این همیشه ترین ، پیش روی ماست
یک عمر پشت میله های زندان برای بعد
 
شاید برای بعد ، کسی از تبار من 
بهتر ب
آهنگ بسیار زیبایی از Laura PausiniLaura Pausini - Non ho mai smesso   هرگز دست نکشیدم...Mi ritrovo qui su questo palcoscenico, di nuovo ioMi ritrovi qui perché il tuo appuntamento adesso è uguale al mioدوباره خودم را روی این صحنه می یابمدوباره خودم را اینجا می یابمزیرا حالا وعده ملاقات تو مثل من استHai visto il giorno della mia partenzaNel mio ritorno c'è la tua poesiaStare lontani è stata una esperienza, comunque siaروز ترک گفتن مرا دیدیدر بازگشتم شعر تو هستدور بودن تجربه ای بود اگرچه اینطور هستNon ho mai smesso di amare teNon ho mai tolto un pensiero a teNon ho mai smessoهرگز از دوست داشتنت دس
 
کتاب جنایت و مکافات ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان، نشر مرکز
 
+هرگز ، هرگز چیزی مانند این را حس نکرده بود. دنیای یکسره تازه ای مبهم و راز آمیز به درون روحش راه یافته بود. 
 
+رنج و درد همیشه برای ذهنی باز و قلبی پر عاطفه الزامی است. ... مردان بزرگ راستین به گمان من لابد غم بزرگی در این جهان در دل احساس میکنند. 
تو
به وضوح هنوز شدید بِ دوست داشتنِ من مشغولی و این را در هر جای جهانِ کوچک و خاک گرفته ات کِ ممکن بود، فریاد زده ای!
من
هنوز هم نمی توانم تو را دوست بدارم،
تو
آن خورشیدی کِ در ذهنِ عجیب و غریب و رنگین کمانیِ خودم ساخته بودم نیستی؛ نبودی هرگز...!
کاش دستت از دنیای من کوتاهُ کوتاه تر شود و من را هر روز بیشتر از پیش در دنیای بدونِ خودت تنها رها کنی!
من
با یک انفجارِ کهکشانی، سال های نوریِ بی نهایتی را از سیاره ی خشکیده ی تو دور افتاده ام
تو
تا همیشه در
موقع بیماری به نظرش می آمد که گویی تمام عالم محکوم است به اینکه قربانی مرضی شوم و ناشنیده بشود. مرضی که از اعماق آسیا به اروپا آمده بود. همه می بایستی از بین بروند، به غیر از عده ای معدود از برگزیدگان. قارچ هایی جدید و ذره بینی پیدا شدند که در بدن مردمان رخنه می نمودند، اما این موجودات ارواحی بودند دارای عقل و اراده. مردمی که آن ها را در خود می پذیرفتند، بی درنگ جن زده و بی اراده می شدند. اما هرگز، هرگز آنقدر که این مبتلایان خود را عاقل و مطمئن در
از افلاطون پرسیدند :شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟
پاسخ داد : از کودکى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى کند و سپس دلتنگ دوران کودکى خود مى شود .
ابتدا براى کسب مال و ثروت از سلامتى خود مایه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى کند .
طورى زندگى مى کند که انگار هرگز نخواهد مرد ، و بعد طورى مى میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است .
انقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست ، در حالى که زندگى گذشته ی
زود عصبانی میشم! از وقتی اومدم تقریبا هیچ کار مفیدی نکردم جز بریک آپ جدی با ا!! (چقدر هم که مقاومت کرد! :))) ) نمیدونم چرا وقتی میام خونه هیچ کاری نمیتونم کنم، نه درس میخونم نه حتا فیلم میبینم!! کار خونه و آشپزی پیشکش! میخوابم (افراطی) به کیس های خیالی ازدواج فکر میکنم! ریشه های عزت نفس رو در وجودم بررسی میکنم!! از بحث های مزخرف و حرف مردم و نگرانی های ... چه بدونم! اعصابم بهم میریزه... دوست دارم شاد باشن و حتا کمی بیخیال... علاوه بر موفقیت کوبنده و زبان د
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگر آشامیها

بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامیها

بخت برگشته ما خیره سری آغازید
تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها

دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت
ساختم این همه تا وارهم از خامیها

تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشه گمنامیها

نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها

باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن
خرم از عیش نشابورم و خیامیها

شهریار
اکورد عادت از سیاوش قمیشی


ریتم : 6/8
Em                             D                        G                                         Em
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم ... یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم
Em                        B                    Em                           B          Em
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم ... بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم
Em                      D                            G                                Em
انقدر ظر
  لارنس استرن:
اگر قرار باشد بایستی و به طرف هر سگی که پارس می‌کند سنگ پرتاب کنی، هرگز به مقصد نمی‌رسی.

  لویی فردینان سلین:
هرگز فوراً بدبختی کسی را باور نکنید، بپرسید که می تواند بخوابد یا نه؟ 
اگر جواب مثبت باشد، همه‌ چیز روبراه است. همین کافی است!

  میلان کوندرا:
این دشمنان نیستند که انسان را به تنهایی و انزوا محکوم می کنند بلکه دوستانند.
ادامه مطلب
اشتباه و خطا بخش بلامنازعه ی زندگی هستند .
نمیشه بدون خطا و اشتباه رشد کرد و به واقعیت زندگی نزدیک شد .
حذف هر انچه که روند طبیعی زندگیه باعث میشه ما درجا بزنیم مثل دروع ناخواسته؛ خطا و اشتباهات و ...
آدمی که هرگز اشتباه نکنه یعنی هیچوقت هیچ کاری نکرده !
آدمی که هرگز خواسته و ناخواسته دروغ نگفته یعنی وجود خارجی نداره یا خیلی زود از زندگی حذف شده !
روح وحشی
+وجدان کمک میکنه به سلامت از خطا و اشتباه بسوی واقعیت عبور کنی .
وجدان کمک میکنه از دروغ عمدی
آدم عکس‌هات را که مرور می‌کند حرصش می‌گیرد.
از آن دسته موی کم‌پشت و ساده، آن لب‌خندِ یخ‌کرده روی سرخی لب‌های نازکت. از همه سرخی‌هایی که جا به جای تنت را، هرگز نفهمیدم با چه ترفندی، بوسه‌گاه سرما و نیستی کردند.
و هم‌چنان اما تصویر بی‌جانِ تو بر زمین ذهنم آوار است.
انگار تمام مدت‌های بودنت، ما همین را از تو طلب‌دار بوده‌ایم ؛ روزی بی‌خبر نباشی و آن روز کش بیاید تا روزها و شب‌ها و ابدیات که هرگز بدیهی نشوند. تا بتوانیم از تو آن قدیسی را ب
فکر می کردم بعد از آمدن "تو" ای افتخار من ! دیگر هرگز اینجا نخواهم نوشت. چون دیگر تا عمق غم فرونخواهم رفت که از آن چیزی صید کنم. چیزی که به درد دنیا بخورد.
اما اشتباه می کردم . من هرگز از درد تهی نخواهم شد . همین قلب بیزار از تهی بودن است که مارا در این جهنم نگاه داشته است .
اری من اینجا از هزاران کبوتری که در سرم پرواز می کند می نویسم . از آنچه می خواهم باشم و از آنچه که باید باشم و میدانم که تو ای روح بلند سپید ، یاری ام خواهی کرد .
شاید حالا برایم خنده
یک داستان دیگری که روی دلم مانده ، خواهرم است. او هیچ وقت یادش نیست که من پنج سال ازش بزرگترم. و من هم هیچ وقت یادم نیست پنج سال از من کوچکتر است . برای همین همیشه همه چیز خراب میشود . گفته بودم که همیشه اشتباهی هستم .به قول خودش من رو اعصاب و اشغالم ، من باحال نیستم . اگر خواهرش نبودم هرگز دوست نداشت با من دوست شود . نمیدانم چرا این ها را میگوید . او هم مقدمه را بلد نیست و یکهو همه چیز را میگذارد کف دست آدم . اینجوری خیلی بد است . بدجور درد می‌گیرد . ا
تعطیلات
این هفته، دو روز پشت سر هم، رفتم کوه، دارآباد. دست و پام رو زخمی کردم. واقعا هم
فرداش وقتی از خواب بیدار شدم پام می‌لنگید. به طور خاص، پاشنه و زانوی پای راستم
آسیب دیده بود. نکته‌ای که هست اینه که پای راست و دست چپم بیشتر آسیب دیده و پای
چپ و دست راستم تقریبا هیچ آسیبی ندیده، فکر نمی‌کنم این تقارن تصادفی باشه. حالا
من تصمیم گرفتم چپ دست بشم، خدا رو چه دیدی، شاید همه‌ی اتفاقات جهان برام برعکس
شد.

این سفر
کوهستان خالی از تجربه هم نبود،
شاید هرگز تو را نبینم ، اما غمگین نیستم
چرا کــه دریافتــه ام
دوست داشتــه باشم اما اصرار نکنم
عشق بورزم اما وابستــه نشوم.
چشمانم را می بندم
و خاطره ی آن شب را مرور می کنم :
بــه تو نگاه کردم
بــه جزئیات زیبایی ات...
الیاس علوی
ما را پس از این دیگر،دیوانه شدن هرگزدور از می و از جام و پیمانه شدن هرگز
عمریست که می نوشم از جام لب دلدارمن با لب پیمانه بیگانه شدن هرگز
چون آتش عشق یار سوزانده پر و بالمدیگر پس از این غیر از پروانه شدن هرگز
هر روز هزاران بار میمیرم از عشق یارچون زنده ی عشقم من، افسانه شدن هرگز
آباد شدم زیرا ویرانه نشین بودمویرانه نشینان را ویرانه شدن هرگز
من با مژه ی دلدار، گر کشته شوم صدبار گر زنده شوم دور از میخانه شدن هرگز
مستم من و هستم من، هستم من و مستم
 
❤️از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟گفت: نقطه‌ ای که حول محور قلب میگردداز معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟گفت: سقوط سلسله‌ی قلباز معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟گفت: پاک‌ترین احساساز معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن می‌سوزداز معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست❤️از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟گفت : عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر میگذارداز معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟گفت:
 
 آیا تا به حال به یک سیب بی عیب و نقص برخورد کرده اید؟ شاید شما با یکی از آنها مواجه شده اید، اما با این حال هرگز نمی توانید بگویید واقعاً درون آن چگونه است مگر اینکه آن را از وسط نصف کنید. شاید داخل آن فاسد و خراب باشد. وقتی شما سیبی را با یک یا دو لک بر روی آن می خرید، آیا بریدن آن لک ها با یک چاقو ساده نیست؟با این تعریف شما هرگز نمی توانید یک سیب عالی و بی عیب و نقص پیدا کنید.بر همین قیاس احتمال آن بسیار کم است که یک مرد، یک همسر کامل و بی عیب و ن
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.بگذارید پیشاهنگ دشت شودو در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش‌داشته‌اند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شودسرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهندنه ستمگران اسبابچینی کنندتا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذاری
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






تقصیر بارون نیست
با گریه میخندم...
سایه نشو هرگز...
بچه ها جدی گرگ زاده لاس میزد امشب با من
دیوث
خیلی ناراحت شدم.
وقت خوابش بود تحریک شده بود کاملا معلوم بود.
من هرگز و هرگز پیش نیومده موقع تحریک شدن با کسی حرف بزنم مگر اون آدم شریک زندگیم  عشقم باشه.
احمق.
بچه ها جدی حسودی میکنه :) گوگوری، دلم براش سوخت
دیشب داشت به من اثبات میکرد که من براش مهم نیستم (همیشه این کارو میکنه که ثابت کنه اهمیتی به من نمیده)
دلم سوخت :(
عزیزم.
من کلا دلم میسوزه برایکسی که تنهاست و عشقش هم لو رفته.
به زور همه ش بهم میگه تو
حمایت از جمله چین
کمپین حمایت از سازنده جمله چین و روند ساخت
امروز در روند ساخت جمله چین به نتایجی رسیده ایم که ارزشمند هستند و نشان دهنده قدرت برنامه نویسی ایرانی است . با اینکه تماما انگلیسی می باشد اما ایرانی های فارسی زبان در زمینه برنامه نویسی پیشتازند . امیدوارم در این شرایطی که هم باید بیکدیگر کمک کنیم نرم افزار جمله چین من به شما کمک کرده باشد . امیدوار باشید که در نسخه های بعدی این نرم افزار شامل تحولات بسیاری می شود . من خودم به شخصه
حسین بر کل بشریت در پهنه ی تاریخ امامت می کند. او اسوه ، راهبر و امامی بین المللی در پهنه آخرالزمانیِ زمین است. حسین در یک آیین و شریعت نمی‌گنجد. او فریاد فطرت و تجسم انسانیت است. داستان حسین و کربلا تنها قصه ای است که تاریخ فراموش نخواهد کرد. تنها قصه ای که هر چه زمان بر آن می‌گذرد شفاف تر و تابنده تر می شود و بر هیجان و شور آن می افزاید. حسین هرگز نمی میرد. و چگونه بمیرد او که قلب های آدمیان و عالمیان را در لا زمان و لا مکان تسخیر کرده است. او فرم
از بزرگی پرسیدند: شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟پاسخ داد: از کودکى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى کند و سپس دلتنگ دوران کودکى خود مى شود .ابتدا براى کسب مال و ثروت از سلامتى خود مایه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى کند.طورى زندگى مى کند که انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى مى میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است .انقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از ۵دست رفتن امروز خود نیست، در حالى که زندگى گذشته یا آیند
سلام دوستان خوبم.
مهدی هستم و پس از یه دیر کرد 3 ساله برگشتم دوباره. شاید هیچ دنبال کننده ای نداشتم و ندارم اما واقعا عاشق این کار هستم.
این که برای دوستای که شاید نشناسمشون و شاید هیچوقت نبینمشون و نتونم باهاشون ارتباط بگیرم فعالیت کنم و برای لحظه ای
بهشون حس خوبی بدم ( شایدم از این که این حرفو زدم حرص بخورید و بگید که این کیه و چی میگه چرا باید به من حس خوبی بده )
ولی خب این کار برام مثل عشق میمونه هرچند توش موفق نبودم اما واقعا به معنای واقعی کل
عنوان:آب هرگز نمی میرد
نویسنده:حمید حسام
ناشر:صریر
«آب هرگز نمی‌میرد» خاطرات جانباز میرزامحمد سلگی از فرماندهان لشکر ۳۲ انصارالحسین که با قلم حمید حسام به رشته تحریر درآمده است. این کتاب در سال ۱۳۹۳ توانست جایزه نخست جشنواره جلال آل احمد را از آن خود کند.
هشت سال جنگ تحمیلی رژیم بعثی صدام، علیه ملت بزرگ ایران، بی‌شک از دوران طلایی و پرافتخار مردمان این مرز و بوم است که انعکاس هرکدام از حوادث آن می‌تواند، چراغ راه و وسیله‌ای برای شناخت بی
واتس اپم رو بعد چندین روز باز میکنم ،
یه شماره ناشناس بهم پی ام داده : "هیچوقت نخواهی فهمید لبخندت چقدر تسکین دهنده است."! پشت هم پلک میزنم و با ناباوری به آیدی و عکس پروفایلش نگاه میکنم و بیشتر و بیشتر تعجب میکنم!
نمیدونم باید از این جمله چه برداشتی کنم ، به قول نون "انقدر خنگی که حتما باید بیان بهت مستقیم بگن بابا بیا باهم رل بزنیم تا بفهمی!" ...و اما درمور این آدم!هرگر هرگز هرگز فکر نمیکردم منو بشناسه حتی!چه برسه به اینکه پیامی با این محتوا ازش د
به نام خدا
فرض کنید شما هیچ وقت رنگ مورد علاقه‌تان را نمی‌دیدید، پس شما هرگز متوجه نمی‌شدید که این رنگ را دوست دارید. اگر کتاب موردعلاقه‌تان را نمی‌خواندید، هرگز نمی‌توانستید بگویید فلان کتاب بهترین کتابی است که خوانده‌اید. به همین ترتیب اگر تا به حال کسی کنار گوشتان با صدای قرچ و قرچ خیار نخورده باشد، نمی‌توانید ادعا کنید از این حرکت خوشتان نمی‌آید و ... .
پس می‌توانیم ادعا کنیم همه ما لااقل یک تشکر خشک و خالی به همه آنهایی که رفتارهای
دانلود کتاب صوتی هرگز تسلیم نشو از دونالد ترامپ
کتاب صوتی هرگز تسلیم نشو از دونالد ترامپ یکی از بهترین و پر تیراژ zwnj;ترین کتاب zwnj;های دونالد ترامپ کتاب هرگز تسلیم نشو یا (Trump never give up) است که در آن از تبدیل چالش zwnj;های زندگی به موفقیت صحبت کرده است. در قسمتی از کتاب ترامپ درباره این موضوع سخن می zwnj;گوید که چگونه بعد از ...
دریافت فایل
خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و ‌خر نباش !این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش !
یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش !
کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش !
سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش !
آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !بیخودی دلسوز اسب و قاطر و اشتر نباش !
از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش
دلیل سکوتم یک چیز هست حالم روبراه نبود زیاد. بیشتر زبان خوندم. و بعد کرخت افتادم رو تخت و بی حسی. بی حسی هم جسمی و هم فکر میکنم از نظر روحی یا روانی. حس تهی بودن انگار نبودم. کاش توضیحش اسون بود. تمام تنم انگار نمیتونست حس کنه احساس میکردم چیزیو از دست دادم. یه موزیک هم مدام توی گوشم کشداااار تکرار میکرد با این که یک بار بهش گوش داده بودم و این ادامه داشت. مثل مرده ها افتاده بودمو نمیتونستم حرکت کنم. مامان فکر کرد خوابم حتی نمیتونستم جوابشو بدم.
♦️هشدار
هشدار بانکی پلیس فتای ایران
هرگز عکس کارت بانکی تان را برای کسی نفرستید!
اگر می خواهید به کسی شماره کارت یا شماره حساب بانکی بدهید، هرگز عکس کارت بانکی تان را نفرستید.!
از طریق شماره CVV و تاریخ انقضای کارت و شماره کارت فقط در شش ثانیه تنها با استفاده از لپ تاپ و اتصال به اینترنت؛ کارت بانکی شما را هک می کنند و در اصطلاح عمل "فیشینگ" یا تخلیه حساب شما انجام می گیرد . 
حدود ۴۰ سال پیش زنی با مانتوی قرمز هر روز در میدان فردوسی تهران به انتظار معشوقی که هرگز ندیده بود مینشست ...اما آن پسر هرگز بر سر قرار حاضر نشد . زن به مدت سی سال فقط به انتظار نشست و با کسیهم سخنی نگفت .
داستانی واقعی که حمیرا بر اساسش ترانه ی شهر تهرون رو خوند....قشنگ بود نه؟ من استوریش کردم اینستا اما مثل اینکه الان یک احساس بدی دارم. بیان احساسات اون هم در یک محیط مسمومی به اسم اینستاگرام و قضاوت های بی اساسی که امکان داره بر من ایراد بشه و تما
 
هرگز تسلیم نشوید .وقتی مشکلی رخ می دهد .وقتی جاده سربالایی است .وقتی پول کم و بدهی زیاد است .وقتی دلت می خواهد لبخند بزنی اما مجبوری که آه بکشی .وقتی تحت شرایط فشار و خفقان هستی .نفس بکش اما تسلیم نشو !زندگی سرشار از فراز و نشیب است .ما می‌دانیم و لمسش می‌کنیم .بارها شکست می‌خوریم .و وقتی که باید تلاش کنیم دست از کار و تلاش بر می‌داریم .اگر پیشرفت ، کند است هرگز تسلیم نشوید .موفقیت شاید در یک قدمی شما باشد .در مقابل شدیدترین ضربات به نبرد ادامه
حمایت از جمله چین
کمپین حمایت از سازنده جمله چین و روند ساخت
امروز در روند ساخت جمله چین به نتایجی رسیده ایم که ارزشمند هستند و نشان دهنده قدرت برنامه نویسی ایرانی است . با اینکه تماما انگلیسی می باشد اما ایرانی های فارسی زبان در زمینه برنامه نویسی پیشتازند . امیدوارم در این شرایطی که هم باید بیکدیگر کمک کنیم نرم افزار جمله چین من به شما کمک کرده باشد . امیدوار باشید که در نسخه های بعدی این نرم افزار شامل تحولات بسیاری می شود . من خودم به شخصه
بسیار زیاد دچار آشفتگی هستم!
کلی کارهای ناتموم دارم و کلا میشه گفت شیرازه امور از هم پاشیده....
خیلی دارم تلاش می کنم همه چیزو سر و سامون بدم ولی ظاهرا خیلی هم موفق نبودم!
-رژیم و وزنم که داره کم میشه ها ولی در نوسانه!با طا خوب شروع کردم ولی دیروز کلا قاطی کرده بودم.در حد یه خرس کنافه و برنج و ماهی و.....خوردم و در نتیجه وزنم دوباره بالا رفت.
-کتاب های کتابخونه رو مدت مدیدیه گرفتم و هنوز هندی رو تموم نکردم.احتمالا کلی جریمه برای اون هست...
-به سهراب زن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شیائومی کالا نمایندگی شیائومی در ایران