روی پیانو مینواخت. صبور و جدی بود، مثل همیشه. بالا تا پایینش را برانداز کردم. کمی روی صندلی سر خوردم، نفس کشیدم و به کمرم قوس کوچکی دادم. حتی فکر معاشقه با او شیرین و گرم است.
پ.ن: دومین پست امشب. قبلی؛ آدمهایی برای خندیدن
سلام!امیدوارم که حال خالهایت خوب باشد. برایت مینویسم تا بگویم من هنوز فرم لبها و چینهای کنار چشمانت را فراموش نکردهام. به خال روی سرشانهات سلام برسان و مراقب انگشتهای پاهایت باش.
پ.ن: سومین پست امشب. قبلی؛ برایم گام ماژور خندههایت را بنواز
شرکت در انتخابات بر همه مسلمانان عاشق اسلام لازم است.
این شرکت پشتوانه رزمندگان حوزه سخت و نرم در مقابل استکبار جهانی است.
الله ولی الذین امنوا...والذین کفروا ...
نباید به نعمت انقلاب کافر شد...
که هر که کافر شد٬ظلم باور شد...
بیا به صحنه و ضربتی بنواز بر گوش
هر آن که دخالت کرد هر آن که کافر شد
شاعر: نایبی
من هیچ وقت سراغ نواختن سازی نرفته بودم و حسهای جمله نشدم رو با نواختن جبران نکرده بودم. مثل بعضی که مینوازن و از صداش حظ میبرن من بلد نبودم سازی بنوازم. حالا اما دستهاش رو میگیرم و نگران حسهای جمله نشدم نیستم. حالا مینوازم. کلاویههای دستهاش رو از بَرَم..
ساقیا! باز خماریم به جامی بنواز / خاطر خسته ما را به سلامی بنواز
گر میسر نشود بگذری از کوچه ما / گاه گاهی دل ما را به پیامی بنواز
* * * * پیامک مخصوص سلام کردن * * *
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
* * * * پیامک مخصوص سلام کردن * * *
سلام من به غنچه ای که صبحدم به خنده باز می شود
* * * * پیامک مخصوص سلام کردن * * *
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره بازم منم همون بهونه همیشگیفد
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
بسم الله الرحمن الرحیم
بارخدایا
درود بفرست بر محمد و خاندان او و جامه عافیت خویش بر تن من بپوش و مرا در عافیت خود فروپوشان
در حصار عافیت خود جای ده و به عافیت خود گرامی دار و به عافیت خود بی نیاز فرمای و عافیت خود به من
بخش و عافیت خود به من ارزانی دار و عافیت خود برای من بگستران و عافیت خود در خور من گردان و میان
من و عافیت خود در دنیا و آخرت جدایی میفکن.
ای خداوند بر من احسان نمای و به اعطای تندرستی و امنیت و سلامت در دین من و جسم من.
و مرا به ارز
زَجرآورتر بنواز ویولنِ کوفتیات را، دیگری بالا میآورد مردارِ بلعیدهاش را، همراه با خون و چرکِ بسیار؛ میخهایی درونِ گوشهای داغدیدهاش فرو رفته است، و زبانش توسطِ حملاتِ عصبیِ پیدرپی به یکدیگر گره خورده است و نیروی عظیمی، دست و پاهای ناتوانش را به چوبی تنومند به صَلیب کشیده است. و تنها هجومِ بیحَدوحَصر درد است که تمام وجودش را فراگرفته است. دستی دورِ گردنِ دیگری چنبره زده است، فشار میآورد، صورتی رو به کبودی مایل میشود،
بغض صد عشق، گره خورده به پیشانیِ منعطشِ چشمِ تو را داشت، پریشانیِ منحلقه در حلقه شکوفا شده ای در چشممبه تو هر گز نرسد دستِ زَمستانیِ مننازِ انگشت بِباران و ، سه تاری بنوازبا ترَک های به هم بسته ی پیشانیِ منبس که بر قبله ی چشمت به نماز افتادمتَرَک افتاده به مینای مسلمانیِ منپلک بر هم بگذاری تو اگر...، می میرمنفسی بیش نمانده ست به ویرانیِ منشبی از پنجره ی خانه تماشایم کنتا ببینی غمِ جان کندنِ پنهانیِ من...سید محمدعلی رضازاده
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
بے سر و پا میشوم
مست نگاه میشوم
ساز بزن جمله تو را
سوز و گداز میشوم
جان من و جهان تویے
دلبر بے نشان تویے
خوش بنواز
بسم رب الرفیقمضی الزمان و قلبی یقول انک آتی..{زمان گذشت ولی قلبم میگوید که تو میآیی}سعدیپ.ن شب دوم از حس رنجورِ «بی چارگی».کاش بودی تا کمی حرف می زدیم. خلاء نبودت هر روز بزرگ تر و بزرگتر میشه و نفس کشیدن رو برام سخت کرده. درد دل کردنم رو از عوارض "بی تو بودن" حساب کن. بنظرم "بی تو بودن" خیلی مسخره است. اما دستم از واژه ها خالیه، درست مثل امروز؛ امروز هم وقتی میخواستم تووی پیاده رو جلوی اشک هام رو بگیرم هم دستم خالی بود!دیشب داشتم به این فکر میکرد
ریشه ای بودمدر خواب خاک های متبرک بی باران
در نگاه تو سبز شدم !!
گونه هایت خیس باران، چشم هایت آفتابی
تو با چشمانت مرا بنواز
چوبدستی چوبی ام سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ، با چوبدستیم انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند
با تو خواهم خواند
و تو را در بهت آفتابی ات خواهم بوسید
اگر ابرها بگذارند...
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان
الهی! ای آنکه نسبت به بندگانت دارای حلم و بخشش هستی و ای آنکه نسبت به توبهکنندگان مشتاقی! در این ضیافت که سفرهاش را بر بندگان خود گستردهای، توبهای واقعی روزیمان کن؛ آنسان که راه برگشت در پیش نگیریم. ای بخشندهٔ مهربان! امید به رحمتت این سخن را در گوش دلمان زمزمه میکند که «صد بار اگر توبه شکستی، باز آی». یاریمان کن که نه از ناامیدان درگاهت باشیم - در این صورت خسارتزده خواهیم بود - و نه چنان باشیم که امید
ای ساقی دل ، ای مونس جان
در چشم ترم ، هستی تو عیان
ای دل تو بگو، با آن گل ناز
من گم شده ام در سوز و گداز
من را مگُذار در ورطه ی غم
رحمی بنما بر این دلکم
دستم تو بگیر ، راهم تو ببر
جانم بسِتان ، با غمز و نظر
ای دل تو بگو با آن گُلِ ناز
من گمشده ام در سوز و گداز
من دل بدهم ، گر دل ببری
هم دلبر من ، هم تاج سری
با من تو بمان ، ای جانِ جهان
دل را بنواز ، گاهی به نهان
با عشق تو من، افسانه شدم
در شمع تو من ، پروانه شدم
من سوزم و دل ، صد ناله زند
چون مرغ س
همیشه در حال راه رفتن من رو میبینی. دارم قدم برمیدارم. بعضی وقتا تند و گاهی آروم. حتی گاهی عقبکی راه میرم.
دنیارو بخاطر قشنگیاش دوست داری یا واسه عادت به افسردگیاش؟ اصلا افسرده ای مگه؟ گم شدی؟ شایدم چند وقته که خوابی.
بیکاری آدم رو مریض میکنه. هم جسمتو، هم روحتو؛ میبلعه. اونوقته که بیشتر از همیشه میخوای بخوابی.
تو سوزناک ترین حالت هوا دلت بارون میخواد. ازونا که انگار شلنگ گرفتن. تو فیلم ایرانیا. شایدم هندیا. سیگار؟ ها ها !
ساز رو بردار و بنوا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
دریافت
دلی دیرُم چو مرغ پا شکستهچو کشتی بر لب دریا نشستهبه مُو گویی که طاهر تار بنوازصدا کی میدهد تار گسسته؟
پ.ن:
آواز: عبدالوهاب شهیدینوازنده:
با تو ...
نزدیک می شدم
به حضرت پروردگار
در این کوچه های
خلوت آشنایی ...
بیا که رها شوم
از شب سرد و تاریک کابوس تنهایی ...
بخوان ...
با من این راه و رسم زندگانی را
کوک کن سازت را
که من خسته تر از تو ام ...
بنواز از ساز عاشقی ات
بر من بی کس و تنها ...
همشهری آنلاین _ بهاره خسروی:ترنا یکی از قدیمی ترین بازی های سنتی بومی ایرانی است که با کمال مطلوب رفع مشکلات و معضلات مدنی و محلی به سر درویش مآبانه در ایران از پرگیر صفویان متداول بوده است. ترنا داخل گذشته یکی سرگرمی های محبوب مردم محله و بازار در قهوه خانه ها و زورخانه ها بود. بازی عیاران به پارچه لنگ یا کرباسی که آن را بردباری می دهند و در انتهای آن گره کوچکی ابداع می کنند و به رخ تازیانه بر مشت افراد می زنند، ترنا گفته می شود. اما طریق و
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- جناب اقای دکتر نوری زاده میگوید با
کلیپی که از حضرت معمار جهانی اسلام تمام راحل رحمت الله علیه نشان میدهد که امام
علیه السلام درسوک بزرگان انقلاب که شهید
شدند- میفرماید ما را بکشید وخون ما رابریزید ما گاه تر وبیدارتر میشویم
ایشان فرمودند امام راحل صلواته اللهعلیه
میفرمایند هرچقدر میخواهید-خون بریزید- میزان زیادی ایشان خون ریختن- حضرت عمایاسر رحمت الله
بنابرقولی حضرت علی علیه السلام فرمودند
درباره این سایت