نتایج جستجو برای عبارت :

مو که افسرده حالم چون ننالم

خسته‌ام از این شلوغی و روز به روز نو شدن معشوق‌ها دوربرم.
یه آدم تنها که از تنهاییش به سمت معشوق‌هایی فرار می‌کنه و هیچ کجا بقدری که نخستین معشوق دربرش به او ارزانی می‌کنه نمی‌یابه اما همچنان دست نمی‌کشه.
خسته‌تم از این تنهایی و هرزگی... از این بی تفریحی... از این سکوت مطلق جهان... باید درس بخونم ... باید تلاش کنم اما حسش نمیاد، صبح تا شب موبایل دستمه و هیچ .
خسته‌ام و افسرده و هیچ چیز جهان برام اندکی دلخوشی نداره...
دیشب خواب سمیه و استاد رو دیدم و چه خوش بود. از دیشب ذهنم معطوف شده به س و راستش امیدوارم خبری از سوی او باشد. دوستش دارم و بچه‌ی دلنشینی‌ست. چرا اینقدر پیله کردی به بچه‌ها؟ راسنش بین همسن و سالهامان آدم دلخواه و دلچسبی نمی‌بینم. همه مغموم و افسرده و نهایتا حشری‌اند و اهل دل نیستند.
امروز میم رفته سرکار و من مانده‌ام تا در خانه با خودم تنها باشم و خلوت کنم. کمی افسرده حالم. درضمن رژیم دکتر کرمانی را هم شروع کرده‌ام. کاش لاغر بشوم.
فعلا همین. م
الان عنوانو نوشتم و بعد 
یهو گفتم مشهد 
شیفتم رو نگاه کردم احتمالا اگه موافقت بشه فردا به جای عصر میشم صبح 
رفتم تو اتاق تا آماده شم یادم اومد اطراف حرم خیابونها بسته است 
 از رول دستمال کاغذی یه نوار بلند کندم
بعد یکی ته دلم گفت ولش کن پاییز 
کله ظهر بری مشهد چکار کنی 
میخوام برم زیارت بعد اگه بشه برم دکتر متخصص سنتی 
فایده داره؟ زیارتو میگم 
چقدر افسرده ام 
چقدر زیاد افسرده و دل مرده ام 
اگه گرما زده بشم چی؟ 
ولی امروز هوا حسابی خنکتره 
چی
پنجشنبه یعنی دو روز پیش با میم سر افسردگیم درگیر شدیم و اون گفت که دیگه تحمل اینهمه افسرده بودن من رو نداره. راست می‌گفت تو اون ۵ روز که مح رفته بود عجیب افسرده بودم و افتاده بودم یه گوشه و حالم بد بود و همش فکر سیانور و خودکشی بودم. تا اینکه پنجشنبه رفتم کافه شهر کتاب مرکزی و ح رو دیدم و خب خیلی خوب بود. با هم حرف زدیم کمی تو پارک نشستیم و کمی هم تو ماشین و اون کمی نوازشم کرد، دستم رو گرفت و حتی بهم دست زد اما اون قسمتی که دستم رو گرفت خیلی خوب بود
حالم حال ِ آسمان، لحظاتی پیش از یک تگرگ سنگین. حالم حال یک آتشفشان، لحظاتی پیش از فوران. حالم حال اقیانوس، لحظاتی پیش از سونامی. حالم حال ِ زمین لحظاتی پیش از لرزیدن. 
حالم حال ِ جوجه عقابی آماده ی اولین پرواز. حالم حال ِ کره اسبی که تازه جان ِ دویدن در پایش دویده، اما هنوز دویدن را نچشیده ... حالم حال ِ یوز ِ گوشه ای کمین کرده، برای اولین شکار زندگی اش. 
حالم ... حال ِ پیامبری ... دقایقی چند، پیش از بعثتش. حالم حال نویسنده ای، در لحظه ای پیش از خ
سلام
وضعیت روحی این روزای من:
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
حالم بد میشه، حالم خوب میشه
...
اگر فکر کنی افسرده ای ، افسرده می مانی. اگر فکر کنی ناشادی ، ناشاد می مانی. این فقط چرخش در تفکر است. اگر تصمیم بگیری شاد باشی ، می توانی شاد شوی.
مردم فکر می کنند به این خاطر خوشحال نیستند که دلیلی برای ناراحتی شان وجود دارد. 
واقعیت درست برعکس است : 
ادامه مطلب
قیمتِ سیگار؛ حالم را گرفتداغیِ سشوار؛ حالم را گرفت
تنگیِ تیشرت؛ قلبم را شکستچسبیِ شلوار؛ حالم را گرفت
جنگ، بی آبی، تورّم، قطع برقمجریِ اخبار حالم را گرفت
فکر می‌کردم که خیلی خوشگلم!!دیدن « گلزار » حالم را گرفت
آدمِ بی کار؛ وقتم را ربودآدمِ پرکار حالم را گرفت
گرچه بابا داد پولش را ولیقیمتِ تالار حالم را گرفت
هی خدا بخشید جرمم را ولیوقتِ استغفار حالم را گرفت!
زیر میزی، نرخِ دارو، آمبولانسغصه‌ی بیمار حالم را گرفت
گُل مرتّب کرد احوالِ مرادر ک
دو شبه شام نمیخورم چون حالم بده
دیشب بخاطر بوی گاز حالم بد شد ،حتی امروزم هنوز حالم بدبود ب خاطراون بوی مزخرف که انگار
مونده بود تو بینیم -_- امشبم چون ماهی تازه داشتیم و واقعا بوی تخمیی داشت و حالم بدشد-_-
بقیه اصلا اذیت نمیشن و من فک میکنم خدا ب جا شامه ی انسان شامه ی سگ داده بهم :/
یکی از شایع‌ترین بیماری‌های دنیای امروز افسردگی است که فقیر و غنی، پیر و و جوان، زن و مرد نمی‌شناسد. کمک به افراد افسرده زمانی اهمیت دو چندان می‌یابد که یکی از نزدیکان و اعضای خانواده شما به ان مبتلا باشد؛ در این شرایط وظیفه شما تنها یک درد و دل ساده نیست و ممکن است مسئولیت سنگین تری را در درون خود و نسبت به این فرد احساس کنید. بنابراین مهم است که بدانید چگونه و با چه روش‌هایی می‌توانید به درمان افسردگی و فرد افسرده کمک کنید. برای کمک به ا
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
                                           بانگی از دور مرا می‌خواند
                                           لیک پاهایم در قیر شب است
 
 
رخنه‌ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار به هم پیوسته
                                          سایه‌ای لغزد اگر روی زمین
                                           نقش وهمی است ز بندی رسته
 
نفس آدم‌ها 
سر به سر افسرده‌است
روزگاری است در این گوشه‌ی پژمرده‌ هوا
هر نشاطی مرده است.
از ادم نباید چیزایی ک حتی به فکرش نمیرسه رو توقع داشتحالم از همه ی لیتمنا بهم میخورهحالم از اینکه مستقل نیستم بهم میخورهحالم از اینکه وابسته به مکانم و نمیتونم تو خونه درس بخونم بهم میخورهشاید اگه شخصیت بد میشدم مث تانوس میشدم:/ با اینکه از دکتر استرنج و تونی و ثور خیلی خوشم میادحالم از اینکه تصمیمای زود میگیرم بهش میخورهحالم از اینکه خانواده هنه اش مراعاتمو میکنن و واضح رو راست نمیگن خیلی چیزا رو بهم بهم میخورهحالم از اینکه دارم اینارو می
حالم کمی گرفته، خشم دارم از عین و چس کلاس‌هاش. چیا هربار و هربار میشینه واسه ما کلاس میذاره و باید بشینم و تماشا کنم و گوش بدم. امیدوارم کارشون درست نشه هیچ‌وقت حالا یا برن یا بمونن دیگه فرقی برام نداره.
حالم کمی گرفته، خواب س رو دیدم که باهاش در رابطه‌ام و دوسم داره ولی بهم خیانت می‌کنه و من رنج می‌برم و سکوت می‌کنم. خواب ش رو دیدم و مادرجون و گربه.
حالم کمی گرفته ولی باید امروز هرجور شده کار پایان‌نامه‌ام رو تموم کنم.
حالم کمی که چه عرض کن
مشخصا افسرده ام و نیازمند به دارو. اما فعلا ن پول دکتر رفتن دارم نه وقتشو. 
واسه همین حالم بطور عجیبی نوسانیه و بصورت پریودیک خوب و بد میشم. اعتماد به نفسمو از دست میدم و دوباره بدست میارم. اذیت کننده است.
باید سخت زبان بخونم. خیلی سخت.
ادامه مطلب
چند دقیقه بدون باز کردن شیر آب روی صندلی حمام نشسته بودم. عاقبت از ترس اینکه مستر به دوش نگرفتن و صدای آب نیامدن از حمام شک کنه و در حمام رو باز کنه و چهره اشک آلودم رو ببینه دوش رو باز کردم. دست و پام رو گرفتم زیر دوش اما خودم عقب تر روی صندلی نشسته بودم و به پهنای صورت اشک می ریختم. مسبب حال بدم مستر بود. یا لااقل دقیقه های اول من این فکر رو می کردم. از رفتارش در برابرم بدم می آید. به حال زارم در آینه نگاهی انداختم و با صدای از نطفه خفه شده گریه کرد
کاش باد بیاد طوفان شه همه چیز  زیر و رو شه و من تموم شم....
من که خودم قدرت تموم کردن رو ندارم... قدرت پایان دادان به اینهمه کثافتی که توش غرقم.... من بازم در یک پروسه‌ی تکراری عاشق شدم اما ایندفعه عاشق یکی که ۱۰ سال ازم کوچکتره، تخس و زبون نفهمه و و و 
حالا هم حالم بده افسرده افتادم یه گوشه و هیچ کاری نمی تونم بکنم
چمه آخه؟ چرا نمی تونم خودمو جمع کنم
روز به روز حالم بهتر میشه و وقتی دارم کار میکنم، به شدت امید دارم.
تمام زندگیم دنبال هدف بودم، از بیهوده بودن بیزار بودم و مدتها افسرده بودم و داشتم فرسوده میشدم... حالا اما هر روز مطمئن تر میشم که چیزی رو که میخواستم پیدا کردم بالأخره.
هر لحظه کار کردن برام شده لذت، امید، انگیزه، اشتیاق، علاقه...
حوصله ندارم. بی خیال تمام جزوه های پخش شده تو اتاق با میم میرویم یک کافه میشنیم.صدای بلبل،حوض آبی اما حالم خوب نمیشه ...از میم جدا میشم تو خیابان راه میرم ..حالم خوب نمیشه ..چایی نبات درست می کنم‌و پنجره را باز می کنم حالم خوب نمیشه ...دیگه هیچ وقت حالم خوب نمیشه ..دلم می خواهد برم کوه ،بام  شهر و بلند بلند گریه کنم.  از کوه اومدم پایین دیگه هیچی یادم نباشه ...دلم می خواهد تمام شم ...
خدا جونم خیلى خستم خیلى خیلى
حالم از خودم از این زندگى از همه و همه بهم میخوره 
حالم از این همه ناراحتى ها از این همه ناله ها بهم میخوره 
میتونم بگم دیگه هیچى نمیخوام هیچى هیچى 
حتى دیگه '' عکاسى ''
 '' فوتبال ''
و '' مهندسى مکانیک شدن '' هم نمیخوام 
حتى دیگه نمیخوام هیجده سالمم بشه
دیگه ذوق نمیکنم براى رویاهایى که یه روزى دوست داشتم واقعى بشن
اصن مگه دیگه رویایى مونده ؟! نه
هر جا میرم احساس میکنم همه ازم متنفرم احساس میکنم که حتى حاضر نیستن یه دقی
مکالمه من با یکی از دوستام چند وقت پیش:
- پری باورت نمی شه چقدر حالم بده، همش حس گریه دارم
-الکی میگی
- نه به جان خودم! واقعا حالم خوب نیست
- خفه شو!
- بابا چرا منو جدی نمی گیری؟ به شرافتم قسم حالم بده!
- یعنی واقعنی؟!!... باورم نمی شه! من همیشه تو رو می دیدم می گفتم خوش به حال این دختره! کلا دایورته!(همراه با قاه قاه خنده!)
خلاصه این که بله دوستان! الحق که:
everyone you see is figting a battle you know nothing about!
پراید ما یه آپشن داره که پورشه هم نداره! اونم اینه که یه دکمه داره که وقتی نگهش میداری آنتنش از کنار در راننده میاد بالا، اون وقت فرکانس های باند FM رو با کیفیت میتونی گوش کنی.
یه آپشن غیر ضروری هم داره که کولرش باشه! بعد تصادفی که داشتم (البته به من زدن!) برای صافکاری گاز کولر رو خالی کردن. سال بعدش حوصلم نشد برم پرش کنم، سال بعدترش رفتم گفت یه چیزیش مشکل داره باید فردا بیای اوسا فلانی بیاد سرویسش کنه که بازم پشت گوش انداختم، و امسال نور علی کل ن
برخورد و نوع رفتار با بیمار افسرده یکی از عوامل تعیین کننده در بهبود و یا تداوم بیماری افسردگی می‌باشد. رفتار با افراد افسرده چگونه باید باشد؟ بیمار افسرده دوست دارد با دنیای خارج در ارتباط باشد، فعال باشد و مانند دیگر انسان‌ها شادی و لذت را تجربه کند. زمانی که با فردی افسرده در ارتباط هستید آن چه اهمیت دارد این است که بتوانید با زبان او صحبت کنید و دنیایش را درک کنید. او نیازمند کمک است، ولی توان بیان خواسته‌هایش را ندارد. ممکن است این س
دیروز با یک تازه آشنایی سکس چت داشتم و سبک شدم. هورمون‌هام بهم ریخته و دچار شیدایی جنسی‌ام. شب غمی از دوری ح داشتم. و در کل دیروز افسرده حال بودم چون خسته‌ام از این علافی. بی‌هدفی، بی‌برنامگی.
میم میگه باید هدف داشته باشی و مدام بهش فکر کنی، اینجور که چه چیزی تو رو می‌تونه به هدفت برسونه؟ الزاماتش رو دنبال کنی؟ هدف مثل خوره به جونت باشه.
راستش فعلا هدفم دکتری و رفتن از ایران هست. و در مرحله‌ی بعدی داشتن تزهای بزرگ در فلسفه. چطور له اینها بای
این روزا دارن به سگی ترین حالت ممکن میگذرن
اون ازخوابای آشفته ام و دلتنگیای عجیبم برا خونواده
اون از ریدن به حال عزیزام
فقط خدا میدونه که چقدر حالم بده
من تخصصم توی خراب کردن حال بقیه هست، وقتی ناراحت یا فکری میشم به شرایط و حال طرف مقابلم فکر نمیکنم ، فقط حال گوهمو بیان میکنم تا حدی که حال طرف مقابلمم بد بشه

عذاب وجدان دارم ،حالم از خودم بهم میخوره ،شبیه افسرده ها شدم
نگران حال مهربونم ،باز بعد از گذشت مدتها از دیدن پاهای ورم کرده اش دوباره
یکی از بدترین خصلت های خاله پری  شدن اینه آنچنان روح و روانت رو بهم میریزه که یادت میره بخاطر چی اینهمه افسرده ای و دقیقا وقتی بهتر شدی یادت میاد , الان دلم میخواد گریه کنم چون درد جسمی ندارم همش حواسم پرت  میشه چرا ناراحتم بعد یادم میاد چمه, و بازم اشکم دم مشکمه و گریه م میاد, خب حالم خوب نیست , و اینکه در حد ترکیدن ورم کرده کل بدنم خخخخ
آدم حواسش نباشه تا مرز خودکشی میره
این 1 هفته رو هم میذارم پای شروع تاثیرات سرترالین که با شدید شدن افسردگی همراهه، واقعا کاری از دستم برنمیاد واسه خوب کردن حالم. من که میتونستم به هزارتا موضوع فکر کنم و کارام رو پیش ببرم، الان رو یه دونه هم نمیتونم تمرکز کنم. مثلا اگه این هفته حالم خوب بود کجای دنیا رو میگرفتم که چون حالم بد بود نشده؟
حالم از مملکتم بهم میخوره!
حالم از مردم نفهم و احمق و دوروی مملکتم بهم میخوره!
حیف جوونایی که تو اون هواپیما زنده زنده سوختن و تیکه تیکه شدن ... اگه اون دنیا واقعا هست چجوری قراره جواب شماهارو بدن که پرپر شدین؟؟؟
خدایا خودت یه کاری کن دیگه بسه
یک چیزی از بعد از آن جمعه در وجود من از بین رفته، که نمی‌دانم چیست، فقط انقدری می‌فهمم که دنیا دیگر حالم را به هم می‌زند.
به نظرم شبیه جنازهٔ متعفنی بر سر یک راه است که فقط دوست داری بینی‌ات را بگیری و بدون نگاه کردن، تند از کنارش عبور کنی.نمی‌دانم چطور بنویسم که خیال نکنید افسرده‌ام (که نیستم) ولی واقعا روزشماری می‌کنم که تمام شود ماموریت نفس کشیدن در این فضای متعفن...
یکی از دخترای ایرانی که توی یه استان دیگه زندگی میکنه
و از من حدود 5 سال بزرگتره
افسردگی داره
دختر خیلی خوبی هست
درونگرا هست
ولی خب افسردگی هم داره
یعنی من چند بار باهاش صحبت کردم و احساس کردم که خیلی به مرز افسردگی رسیده
نه ماه دیرتر از من اومده اینجا
و جالبش اینه که اولش که اومد با دو تا ایرانی هم خونه بود
بیست روز نشده یه خونه برای خودش گرفت و رفت اونجا
که ازاد باشه و رها
و الان به شدت افسرده شده
یادمه همیشه بهم میگفت که وای خدا تو چقدر عذاب م
حالم را که می‌پرسد، خوب می‌شوم. اگر در حال سوختن در آتشی باشم، آتشم گلستان می‌شود. اگر در دل نهنگی باشم، نهنگ تفم می‌کند روی ساحل. اگر در حال بریدن سرم باشند، وحی می‌شود چاقو را زمین بگذارند و در آغوشم بکشند. حالم را که می‌پرسد پلاسکوی درونم تبدیل به پالادیوم می‌شود. خرابه‌های بمم تبدیل به چهلستون می‌شود. صدای نکره‌ام گوگوش می‌شود. ذوق می‌شوم. شوق می‌شوم. بچه‌ی شاد سرکوچه می‌شوم. بنز می‌شوم. پنه‌لوپه کروز می‌شوم. عزیز می‌شوم. 
فرد افسرده به چه کسی گفته می شود؟ چرا فرد دچار افسردگی می شود؟ نشانه های افراد افسرده چیست؟ این قبیل از سوالات در جامعه کنونی ممکن است ذهن بسیاری از افراد را به خود مشغول کند زیرا با وجود استرس و فشار روانی که اخیرا افراد تحمل می کنند بیشتر از پیش در معرض افسردگی قرار دارند. بنابراین با بالا بردن آگاهی افراد جامعه در زمینه افسردگی و نشانه ها و علت های ایجاد کننده آن می توان خطر ابتلا به این بیماری روانی را در افراد یک جامعه کاهش داد.

ادامه مطل
اگه بخوام بگم حس و حالم خوبه دروغ گفتمحتی حال و هوای ماه رمضان هم منو نگرفتهیه جور حس سردی و بی خیالی نسبت به همه چیز پیدا کردم جاه طلبی ای تو خودم نمیبینمبه اینها اضافه کنید کابوس هایی که میبینمهمه اینها نشون میده حالم خوب نیست و نمیدونم چرانمیدونم دارم از کجا میخورم
در زمان هایی که حالم خوبه برای زمان هایی که حالم بده برنامه و دستورالعمل بنویسم. 
در زمانهایی که حالم بده بدون فکر کردن یا بهانه آوردن به کارهایی که قبلا نوشتم عمل کنم. 
کار دیگه ای هم که باید حتما انجام بدم، کار کردن مداومه 
کار دیگه ای اکه دیگه هرگز نباید انجام بدم، تنبلی، تن پروری، یکجا نشینی، وقت به بطالت گذروندن ، بی حالی، بی حوصلگی و غیره است. 
یا رحمان 
من یه آدم زود رنجم و آرام و البته خسته ... 
من یک فاطمه ی خسته م این روزا تا یک فاطمه ی خوشحال 
حالم از این روزا داره بهم میخوره اما مجبورم به اظهار خوب بودن ... 
من جایی باختم که فکرکردم دارم به آرزوهام میرسم ... 
من خیلی وقته صبر کردم و خسته شدم 
اما انگار باز هم باید صبور باشم 
و تنها تو خدای مهربان من از دل ها و رفتار ها و قصد های آگاهی 
و دلم فقط به بودن خودت گرم میشود از سردی این روزها 
موقعه ظرف شدن بهت گفتم پناه من فقط خودتی خدا 
و تا
ح عاشق منشی شرکتشون شده، من ناراحتم که چرا عاشق من نیست.. ولی راستش اینجوره که منم عاشقش نیستم و صرفا دوست داشتنش رو می‌خوام الانم دارم خودم رو ناراحت نشون میدم تا کم نیارم یا کم نذارم در عشق اما خب خودم می‌دونم که با این رفاقتی که بین ماست خیلی حال می‌کنم و فقط کمی حسودی.
بعد از دفاعم که ۱۱ شهریور بود پاشدیم رفتیم شمال و مفصل با بابا دعوام شد و اون هم تلافیش رو سر میم خالی کرد و حالا جمع کردن این رابطه خیلی سخت شده.
دیگه اینکه کمی افسرده‌ حالم
قشنگ حالم بده....
قشنگ حالم از این دنیا بهم می خوره....
قشنگ روی زخمهام نمک پاشیدن...
قشنگ نابودم کردند....
آخ که دلم چقدر قشنگ تنهایی می خواد
آخ که دلم چقدر قشنگ یه خواب ابدی می خواد...
اصلن قشنگ اوف اوف اوف......
التماس دعا....
قشنگ خیلی محتاجم به دعا.....
نحوه حمایت از همسر افسرده,آموزش زناشویی
اگر همسر شما علائم زیر را دارد باید نسبت به افسردگی نگرانی داشته باشید:- به نظر می‌رسد که دیگر هیچ‌چیز برای او فرقی ندارد.- به‌طور غیرعادی ناراحت، آسیب‌پذیر، حساس، خرده‌گیر و دمدمی‌مزاج شده است.- علاقه خود به کار، ارتباط جنسی، سرگرمی‌ها و سایر فعالیت‌های لذت‌بخش را از دست‌ داده است.- در مورد احساساتی مثل ناامیدی و درماندگی حرف می‌زند.- نگرشی منفی به زندگی پیدا کرده است.- مکرراً از دردهایی مثل سرد
میگه ما ایرانیا  افسرده ایم چون همش میخایم ضجه بزنیم و ...  لذا اینا خودکشی میاره!
گفتم آخه به این بابا چی بگی؟ ... بازم حرفای کلیشه ای؟ ... ببین افسرگی و ... خودکشی توی مذهبیا بیشتره یا غیر مذهبیا و دورتر تر از مذهبیا؟
خلاصه دیدم حالم بهم میخوره از کسایی و حرفایی که بیخودی تنش بی مورد به جامعه تحمیل میکنه اونم با حرفای کلیشه ای شونصد سال پیش گفته شده و جواب داده شده.
اونقدر این مدت دروغ شنیدم 
ادما عوض شدن اطرافم 
اونقدر از اتفاقا مچاله شدم که حالم داره ازین جماعت و سروته همشون بهم میخوره 
واقعا حالم گرفته از دست همه 
حس میکنم باید برم یه جای دور خیلی خیلی دور انقدر دور که هیچ بشر دوپای بی مغزی نبینم 
حالم خوب نیست. حالم اصلا خوب نیست. فکر میکنم دوباره داره اتفاق میفته. این طوفانهای وحشتناک همه چیو با خودشون میبرن و چیزی جز آوار نمیمونه. انگار دوباره باید از صفر شروع کنمو بسازم چون هیچ چیز نیست هیچ چیز. همه چی خرابه است. همه ی اون شورو اشتیاق نابود شده. همه ی من. همه ی اون انگیزه ها ، تلاشها ، هدفها ... میخوام کار کنم اما نمیتونم هیچ کاری از دستم بر نمیاد حتی ساده ترینشون. چشمم لیز میخوره بین خطوط سرم درد میکنه و یهو تیر میکشه. از صبح بیدارمو هی
آن قسمت از وجودم که مازوخیستی زیر پوستی دارد هر لحظه فریاد برمی‌آورد که آهای دختر!
های دختر!
باید این روز‌ها و شب‌ها را به یاد سال گذشته و این روزها و شب‌هایش، سیاه و تباه کنی.
باید افسرده‌ی افسرده شوی و آسمان دلت را ابری کنی و بگذاری چشمانت ببارند.
این روزها و شب‌ها بخشی از وجودم مصرانه میخواهد زانوی غم بغل گیرد.
 
پ.ن: دیروز خوشحال بودم، امروز منتظر دو چیز بودم، تو بی‌خبری و نشدن گذشت! غمگین‌ترین شدم. انگار که قراره غمگین‌ترین هم بمونم ت
دیشب واقعا حالم خوب نبود. هنوزم حالم خوب نیست. نوشتن راجع بهش برای این نبود که بخوام مثلا خودمو نشون بدم یا ترحم کسیو جلب کنم. من فقط بی اندازه ناراحت بودم. دیگه اینجا هم نگم؟؟؟ اینجا که تمام زندگیم تو زیرو بمش هست؟ همیشه که همه چی خوب نیست. منم حالم همیشه خوب نیست. تازه تقصیر من نبود. هیچکس منو نمیفهمه :((( دلم میخواد دیگه تنها باشم اون حس مزخرف تنهایی بهتر از تو جمع بودنه :((( بگذریم. برم کار کنم. منو دور کنه از این فکرو خیالا. 
قرص اعصاب با ادم چیکار میکنه؟؟؟
تو رو بند خودش میکنه بدون اون نمیتونی بخوابی نمیتونی آرامش داشته باشی...
من الان خوبم،خودم میفهمم که حالم بد نیست
دکترها برای ارامش بیشتر و برای اینکه تو اضطراب نباشم 
برام قرص های اعصاب تجویز میکنن!!!!
پنج شنبه شب یه دونه از قرص هایی که تازه داده بودن و خوردم
تا همین دیشب ملک الموت و جلو چشمام دیدم...
جمعه رو کلا روی تخت بودم!هیچ اختیاری از خودم نداشتم مثل یه مرده متحرک ...
سرگیجه های وحشتناک و تنگی نفس و تپش قلب
اس
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی وقتها آدمها به شوخی یا جدی از دعواهاشون میگن؛ 
من با خودم فکر میکنم ما تو این ١٥ سال یکبار هم دعوامون نشده؛ دعوا به این معنا که یکی اون بگه، یکی من. به این معنا که صدامون بالا بره، که درگیری لفظی پیش بیاد. شده که من دلخور شدم، ناراحت شدم، با سردی برخورد کردم ولی دعوا نشده.
می دونی چرا؟ 
چون او انقدر منیت نداره، انقدر سِلمه، انقدر بی توقعه که هرچقدر هم در مقابلش قرار بگیری، دعوایی رخ نمیده!
انقدر خوبه، که بعضی وقتها
فکر کنم خود چهل روز باشه یا یکی دو روز دیگه مونده به چهل روز 
حالم خیلی خوبه :).قرآن زیاد می خونم 
مث قبلنا نماز شبم رو هم شروع کردم :)
چند ماهی بود دلم می خواست مث قبلنا بشم.من کم کم از رفتار و کارهای خوبم فاصله گرفتم(شاید کسی نتونه حال منو درک کنه  اگه از هر کار خوبی که فاصله گرفتی و افسرده شدی متوجه میشی چی از دست دادی ).هعییییی به کجاها که کشیده نشد 
هر چند نمی تونم روزه بگیرم (به خاطر مریضیم )دکتر گفته در حال حاظر روزه نگیر. نزدیک اذانها حال دلم
چونکه مستر شین فهمید من دقیقا 1 سال ازش بزرگترم
 
من میدونستم اون از من کوچیکتره ولی خودش نمیدونست ؛ که خب امشب فهمید
 
حالا هی بیان زر بزنن که سن فقط ی عدد عه... :(
 
چرا چیزی نمینویسم؟
چون حالم بده
حدود 1 ماهه دکتر نرفتم و دارو نخوردم
غمگینم
حالم خوب نیست ...
دقیقا یک سال گذشت از اخرین مطلبی که گذاشتم
تو این یک سال حتی یادم نمیومد وبلاگی به این اسم دارم
مطالبشو که خوندم برام عجیب اومدم. من که زندگیم خیلی ساده بود، چرا انقدر افسرده بودم؟ من که زندگیم خوب بود چرا انقدر حالم بد بود؟
زندگی همینه. یه اتفاق ساده‌ی بد میتونه کاری کنه باور کنیم که بدبختیم، که کوهی از مشکلات رو سرمونه و داره خوردمون میکنه درحالی که این کوه عادی نیست، کوهه یخه، هنوز مشکلات اصلی توراهه
انقدر زندگی رو برای خودت سخت نگیر، از
خسته و متنفر بودن از چیزی یا فردی در انگلیسی
sick (and tired) of someone or something.مثالز:I am sick of it.حالم ازش به هم میخوره/ ازش متنفرم.I'm sick of my life.از زندگی ام حالم به هم میخوره/ متنفرم.They are trying to wash your brain, I am sick of them.اونها دارند سعی میکنند که مغز ات رو شستشو بدهند، ازشون حالم به هم میخوره.Same old lies, same old bullshits, I am sick of watching TV.همون دروغهای همیشگی، همون مزخرفات همیشگی، حالم ازتماشای تلویزیون به هم میخوره.I am sick and tired of cleaning up after you.من از تمیز کردن پشت سر تو(اینکه تو کثیف
نمیدونم براتون پیش اومده یا نه ؟!
یه وقتایی هست که هیچ کجا احساس آرامش نمیکنم و اروم نمیگیرم 
دقیقا مثل الان 
هیچ مکان و شخصی نمیتونه منو آروم کنه حالم رو خوب کنه 
فکر میکردم دوری از خونه‌ای که بیشتر وقتم رو با پسر تنهایی اونجا سپری میکنم بتونه کلی حالم رو بهتر کنه
اما انگار نه! 
اصلا انگار که دنیا دیگه مال من نیست ...
شبها که خوندنم تمام میشه دوست دارم اینجا رو باز کنم و خطی بنویسم به یادگار اما برای بیان حس و حالم هر چه دنبال کلمه ها میگردم اونچه را که میخوام پیدا نمیکنم...
~سر سفره ی هفت سین با دلی شکسته خواستم حالم رو به احسن الحال تبدیل کنی و الحق که کم نگذاشتی...عزیز دلبند شیرینم،حال این روزهام رو تا ابد پایدار کن...الهی آمین!
متن اهنگ شهاب مظفری به نام زیبای چشم سفید
جونم به لب رسید تا عاشقم شدیتا بی قرار و مجنون و شیدا مثل خودم شدیحالا که وقتشه پاتو عقب نکشتصویر عشقو خاموشو تنها رو پوست شب نکشبی قراری نکن دلم گریه زاری نکن دلمقایق گم شدم ببین تا کمر غرق تو گلماستخونم شکسته شد در زدم هر جا بسته شدوقتی افسرده تر شدم عشقمم دیگه خسته شدوابسته تر شدم اون خسته تر شدوبا خنده میگفت ای بابا ول کن حرفای بیخودوبغض منو ندید اشک منو ندیدتا زندگیمون اومد شروع شه اون به تهش رسی
اگه یکم حواسمون جمع باشه، هیچ وقت حالمون بد نمیشه.
هیچ اتفاقی اونقدر آشفتمون نمیکنه که غمبرک بزنیم،
 بگیم: اه ... من حالم بده ...چرا منو درک نمیکنید؟!:/
.
و من متاسفم برای خودم بابت همه روزایی که حالم بد بود.
شایدم اگه اون روزا رو تجربه نمی‌کردم، الان به این نمیرسیدم‌.
.
.
.
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار
حافظ
.
.
نمی دونم چرا این چند سال اخیر هر عید فطر استوکیومتری میخونم!:/
شمس از او پرسید: " چه شده. اتفاقی افتاده است؟ "
سدید گفت: " نه. بی جهت غمگین هستم."
شیخ گفت: " در این جهان، روح بشر پیوسته افسرده و غمگبن است. هر روح قبل از فرود آمدن به دنیای بدن، در دنیای فرشتگان منزل داشته است. هنگام داخل شدن به بدن، روح به دو نیم تقسیم می شود. یکی در آسمان باقی می ماند و دیگری در بدن فرود می آید. به همین دلیل است که در این جهان، بشر پیوسته افسرده و غمگین و در کست و جوی نیمه ی دیگر خود است. انسان وقتی به سعادت می رسد و خوشحال می شود که
چرا چرا چرا
خسته شدم ازین سوال تکراری
اخه چیشد یهو
چرا اینجوری شد
چرا اینجوری میشه
+ رفیق من سنگ صبور شبهام
ب دیدنم بیا ک خیلی تنهام
+چرا امشب انقدر بداخلاق شدم یهو
حالم ک خوب بود
اون چیه ک ازارم میده یهو حالم اینجوری میشه
انگار ی کوه غم یهو ریخت رو دلم
ی خاور بی حوصلگی
چرا چرا چرا
خسته شدم ازین سوال تکراری
اخه چیشد یهو
چرا اینجوری شد
چرا اینجوری میشه
+ رفیق من سنگ صبور شبهام
ب دیدنم بیا ک خیلی تنهام
+چرا امشب انقدر بداخلاق شدم یهو
حالم ک خوب بود
اون چیه ک ازارم میده یهو حالم اینجوری میشه
انگار ی کوه غم یهو ریخت رو دلم
ی خاور بی حوصلگی
در بی‌معنا‌ترین حالت ممکن به سر می‌برم. دیگر نه مثل سابق می‌توانم برای خودم دلایل انرژی‌بخش بیاورم و از آن دلایل نیرو بگیرم و نه دیگر همچون گذشته این پوچی و بی‌معنایی مرا شدیداً افسرده می‌کند. ناگاه، وسط تمام خواسته‌ها و کارهایم مغزم می‌گوید خب که چه؟ ذهنم به اول و آخر این دورِ تکرارشونده فکر می‌کند و روحم چونان مار زخم‌خورده‌ای از این همه بی‌معنایی به خود می‌پیچد و می‌پیچد و می‌پیچد. از تأسف سری تکان می‌دهم و بعد؟ هیچی، به زندگی
امروز حالم بد بود خیلی بد. شب قبل ح به من گفت دیگه پیام نده و زنگ نزن و من بهم ریختم، وسط روز پ و ر ن دیدم و خوابیدم بیدار شدم پیام داده بود، زنگ زدم و حالم بهتر شد. نمی دونم چرا اینقدر به این بچچه وابسته سدم! ده، آخه ۱۰ سال ازم کوچکتره ...
معتاد شدم به گوشی، باید درس بخونم و به زندگیم برسم اما جز به ح نمی تونم به هیچی فکر کنم. لعنت به من با این دلبستگی‌های پیاپی‌ام که با مرگم به پایان میرسه فقط . 
من تقاص چی رو دارم میدم؟ نمی فهمم چمه و چرا اینجور...
واقعا برات متاسفم... 
واقعا متاسفم.. 
چرا وجودت از روی زمین پاک نمیشه؟
چرا اینقد وجودت شیطانی شده؟
حالم بهم میخوره ازت.. حالم بهم میخوره ازت!
فقط کاش بشه زودتر خدا رو ملاقات کنی چیزاییکه لیاقتته نوش جونت بکنه
خواهش میکنم زودتر
 
هیچ غمی بزرگتر از این نیست، که نتونی کسی رو برای حرف زدن پیدا کنی!هیچ کس نیست برای این که باهاش حرف بزنم یعنی هست ولی خب مسخره می‌کنند و یا شروع می‌کنند به پند و اندرز دادن و اینکه ما هم مشکل داریم و از همه مهمتر اینکه خیلی از حرف هارو به همه کس نمی‌توان زد وگرنه یه دفعه براشون میشی یه موجود ترحم برانگیز و شروع می‌کنند بهت ترحم کردن برای اینکه به خودشون اثبات کنند آدم خوبی هستند و بعد یه دفعه ازت خسته میشند و تبدیل میشی به موجودی که تو اون ه
هر روز که می‌گذرد بیشتر از هیاهوی زندگی اجتماعی- خانوادگی خسته می‌شومدلم می‌خواهد به منطقه‌ای دور در طبیعت پناه ببرم؛ جایی که آدم‌ها نیستند، جایی که صدای سکوت را بشنوم، جایی که در خلوت محض خودم باشم
خلوت و تنهایی و سکوت برای من معادل آرامش است
دوست دارم همین فردا کوله‌ام را بردارم و به مزرعه‌ای دور دست بروم، روزه‌ی سکوت بگیرم و تنها گوش کنم
اما آدم‌ها هر روز استدلال‌هایی مثل « ما اجتماعی خلق شدیم و تنهایی دوامی نداریم»، «آدمی که تنها
دو روز است که بی حالم. شاید از اهل خانه وا گرفته باشم. سست شده ام و بی حالم. سازندگی ویژه نامه ای در مورد دکتر صدیقی ترتیب داده و مطالب عمدتا چکیده و مختصری از دوران زندگی سیاسی اجتماعی اش را آورده است. به نظرم در این مورد بخارا بهتر عمل کرده است که چند شماره پیشش مختص دکتر صدیقی بود. 
دو روز است که بی حالم. شاید ااز اهل خانه وا گرفته باشم. سست شده ام و بی حالم. سازندگی ویژه نامه ای در مورد دکتر صدیقی ترتیب داده و مطالب عمدتا چکیده و مختصری از دوران زندگی سیاسی اجتماعی اش را آورده است. به نطرم در این مورد بخارا بهتر عمل کرده است که چند شماره پیشش مختص دکتر صدیقی بود. 
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
هر وقت فکر میکنم خودم رو دستکاری کنم و میرم بین پزشک های جراحی بینی و زاویه سازی صورت و پیکرتراشی و .... دنبال بهترین دکتر و زودترین وقت میگردم میفهمم حالم بده و از خودم خسته ام؛ گاها یک وقت مشاوره حالم رو بهتر میکرد اما این بار از صرافت نیفتادم. میخوام بگم این تغییرات لزوما نشان دهنده ی حال خوب نیست.
حال روحیم داغونه. یه کوه از نفرت و بغضم
حالم از همه کس بهم میخوره
و سریع به گریه میفتم
و جایی رو ندارم که برم
و احساس تنهایی باهامه
و احساس پوچی
و احساس بی لیاقتی
نمیتونم پول آنچنانی دربیارم
(کمی دارم درمیارم البته)
و چی؟
و حس میکنم پروداکتیو نیستم 
و همه اینا باعث میشه با کوچکترین جرقه ای به گریه بیفتم....
واقعا راهی هست من از این خونه برم؟؟؟
اقا حالم گرفتست :( کتابمو تموم نکردم خورده تو حالم که نتونستم. خب تقصیر من چیه مطالبش زیاده یعنی ادم کند میخونتش. دستم به کار نمیره. اومدم رو تخت یه ذره بخوابم یه خورده هم به این فکر کنم اگه از الان تا دوازده شب کار کنم کلی از کتابو پیش بردم و به خودم دلداری میدم که میتونم از پسش بر بیام. خب عجله ای نیست ولی من میخواستم قبل از خرداد تمومش کنم و خیلی دیگه طولانی شده بود خوندنش. 
جدیدا از تنهاموندن لذت میبرم...
وقتی که تنهام،،وقتی با کسی ارتباط ندارم و میشینم کتاب میخونم،فیلم میبینم
طراحی انجام میدم و کسی خونه نیست و وقتی آهنگ گوش میدم حالم خیلی بهتر
هست..من آدم افسرده و منزوی ای نبودم و نیستم فقط جدیدا دوسدارم باخودم باشم
همین...
اطرافیانم واقعا رو اعصابم هستند و هیچ جوره نمیتونند منو بفهمند و این اذیتم میکنه
اونها نمیدونند من چی دوست دارم و باچی حالم خوب میشه...
هیچکدوم ازاونها سواد درک کردن و فهمیدنم رو ندارند و نمی
سلام
میخوام محبت کنید این مطلب رو بخونید، چه اونایی که از متن های من (اسقف اعظم) بدتون میاد، چه خوش تون میاد، چه اون هایی که قبلاً درباره مطالبم نظر گذاشتید، چه نذاشتید، میخوام داستانی واقعی از زندگی خودم تعریف کنم و میخوام این بار در این مطلب منو راهنمایی کنید. ببخشید متن طولانیه ولی لطفاً کامل بخونید. 
ولی در این متن فقط سوال نکردم و داستان تعریف نکردم. این مطلب رو برای مادر و پدرهای الان، اونایی که می‌خوام در آینده بچه دار بشن مخصوصا مادر
حدود یک ماه قبل بود که به خودم قول دادم به بی قراری هام غلبه کنم، سخت بود اما تونستم.
حالا چند روزی هست که قول دادم به بی حوصلگی هام غلبه کنم، امیدوارم بتونم.
شما که غریبه نیستید، حالم حال پیرزنی بود که همه ی کارهاش رو به امید مرگ انجام میداد و منتظر تموم شدن پیمانه اش بود.
میخوام حالم حال یه جوون بشه....
چرا این رو می نویسم؟ چون ثبت بشن که هروقت کم آوردم یاد این روزام بیفتم.
خودمو مشغول کردم تا مهر بشه، کلی نقشه دارم که امیدوارم خوب پیش برن.
شما چ
مکالمه من با یکی از دوستام چند وقت پیش:
- پری باورت نمی شه چقدر حالم بده، همش حس گریه دارم
-الکی میگی
- نه به جان خودم! واقعا حالم خوب نیست
- خفه شو!
- بابا چرا منو جدی نمی گیری؟ به شرافتم قسم حالم بده!
- یعنی واقعنی؟!!... باورم نمی شه! من همیشه تو رو می دیدم می گفتم خوش به حال این دختره! کلا دایورته!(همراه با قاه قاه خنده!)
خلاصه این که بله دوستان! الحق که:
everyone you see is figting a battle you know nothing about!
درباره اینکه همه چی اونشب با شنیدن یه جمله و یه حرف و بعدش کلی بحث و اخم فروریخت و تموم شد مطمئنم ولی درباره بعدش و اینده ش و بعدش و بعدترش اصلا مطمین نیستمچون افکارم جسته گریخته ان لحظه ای ان محو ان کمرنگ ان...هنوز موندم بین بد و بدتر و رفتن و موندن یجورایی رو محاسبات ریاضی زندگی نمیکنم زندگیم بستگی ب حالم داره حالم میراند انچه را ک رواست...
سلام
پارسال همین موقع با دختری آشنا شدم که خیلی زیبا بود، تو همون نگاه اول عاشقش شدم، بهش پیشنهاد دوستی دادم، اونم قبول کرد ولی بعد مدتی چیزهایی بدی درباره ش فهمیدم، به عنوان مثال قبل من با دست کم پنج تا پسر دوست بوده و رابطه داشته، خلاصه به هر بدبختی بود خودم رو ازش خلاص کردم، خیلی سخت بود برام چون واقعا عاشقش بودم تا یه مدت افسرده بودم، اینم بگم اون هیچ حسی بهم نداشت و صرفا برای گذران اموراتش با من بود، الان که چند ماه گذشته با یه دختر دیگه
من یه پسرم و سی و شش سالمه، دو تا خواهر بزرگتر از خودم دارم که مجرد هستند، باور کنید حتی از فکر کردن به ازدواج و خوشبخت شدن و مسایل جنسی خجالت میکشم، چطور میتونم بی خیال شون بشم و برم دنبال عشق و عاشقی خودم، اینقدر دعا کردم که خواهرام ازدواج کتن که خسته شدم .
گناه من چیه که خواهرانم چند تا خواستگار داشتن و به خاطر بی پول بودن شون ردشون کردن و الان هم دیگه کلا خواستگار ندارن، از زمین و زمان گله دارم و عقده ای شدم . 
ای کاش حداقل یه داداش داشتم ت
* دیدم همیشه هر پستی که میذارم یک غم و اندوه و گلایه‌ای توش هس، شرمم اومد که الان که حالم خوبه پست نذارم؛)
* همین دیگه.. حالم خوبه:))
* به یکی از چیزای کوچیکی که خیلی وقت بود میخواستم رسیدم. حالم خیلی خوب شد چون با تمام کوچیکیش،
انقد حسو حال خوب داشت که تونست همه‌ی حال بدی رو که طی 8 ساعت گذشته گریبان‌گیرم شده بود و هیچجوره دست از سرم برنمیداشت رو بشوره ببره:))
* البته که قسمتیش رو مدیون داداشمم که استارتشو برام زد و بعد ازون همونی که این کار کوچیک ا
  داشتم رمان ((جای خالی سلوچ )) رو می خوندم. و چند روز بعد هم یه رمان از مارکز. 
  اما من وقتی به خودم حق دادم که موقع خوندن رمان دولت آبادی بهش ایراد وارد کنم اما موقع خوندن مارکز فقط به به و چه چه حالم بهم خورد.
  من حالم از این غرب زدگی خودم به هم خورد!
آبجی برام از حرف‌های مشاور گفت .. گفت کارایی میخواستی بکنی و تصمیم‌هایی داشتی ک خیلی برات مهم بودن و انجامشون نداد ی و افسرده شدی 
وقتی آبجی بهم گفت بغض بدی تو گلوم چنگ انداخته بود ...حالم بد بود میخواستم برم جایی و گریه کنم ... بیست سال نداره و اینقدررر تحت فشار بوده 
حالا نامزدش میخواد پله پله اونو به هرچیزی که میخواسته برسونه و خب من خیلی خیلی نظرم راجع بهش تغییر کرد ،مثلا زنگ زده به بابام و گفته من خودم میخوام فلان کارو انجام بده شما مشکلی ن
ترجیح می دهم ببینم که امروز زیاد رنج میکشی تا این که مابقی زندگی ات همیشه کمی رنج بکشی.بعضی موقع ها وقتی میگم "حالم خوبه." دلم یکی رو میخواد که بهم نگاه کنه و بگه "می دونم که نیستی."چرا وقتی مثل خودتون باهاتون برخورد میکنن، بهتون برمیخوره؟!از خودتون بدتون میاد؟!در اسیب زدن پیش دستی میکردم تا بعد ها به خاطر اسیب های احتمالی که از ادم ها خواهم دید خودم را سرزنش نکنم. |اطاق خودکشی|
دانلود آهنگ خدا حالم بده مه نونی چمه میلاد صالحی کامل
[ دانلود آهنگ با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ + متن آهنگ و پخش آنلاین موزیک ]
خدا حالم بده مه نونی چمه یار کرده ولوم سر تا پام غمه
 
متن آهنگ خدا حالم بده میلاد صالحی
 
گلمه بیاریتون نالیت وابیم جداخیش قومل نیلن ایما وابیم و یارخدا مه نیشنفی ای درد دلومبگیت یارم بیا نالیت سر وه سروم
خدا حالم بده مه نونی چمهیار کرده ولوم سر تا پام غمهخدایا تو چته مه بی مو بدییه تیر ناحقی مه قلب مو زدی
زخمم کاری هی تیر ایک
به شکل عجیبی افسرده‌ام. نمی‌دونم چرا چنین کاری رو با این بچه‌ی احساساتی کردم؟ مح خیلی حساس و احساسی و من با ابراز عاقه بهش یه جورایی خیانت کردم به احساساتش. الان رفته و من نگرانم البته میدونم اونم مثل من ادا درمیاره اما نگرانم می‌کنه که نسبت به آدمها بدبین بشه، این خیلی برام سنگین و سخته. 
افسرده‌ام و هیچ کاری، دقیقا هیچ کاری نمی‌کنم. نشستم با موبایل ور میرم، می‌خوابم و کلا حال هیچی رو ندارم. پروژه‌های تحقیقی، دکتری و آی‌پی‌ام و کلا همه
محبت ها و ارادت ها و تحویل گرفتنهایی که به خاطر امنیت شغلی و منافع شخصی هست حالم رو بهم میزنه...
چطور بعضی دخترها و پسرهایی که به خاطر زیبایی شون یا موقعیت اجتماعی شون یا موقعیت اقتصادیشون یا هر چیزی که باید توی این دنیا گذاشت و رفت بهشون محبت میکنن، اون محبت و توجه رو جدی میگیرن...
چطور بالا نمیارن؟!!!
حالم از بعضی از توجه ها بهم میخوره...
 
سلام
اول از همه بگو اونشبی ک حالت بد بود کی ارومت کرد و حالت خوب شد؟؟؟؟
بیخود کردی با کسی جز من حالت خوب بشه خخ جاویدغیرتی میشود
حالم خیلی افتضاحه...دیشب ب معنای واقعی درک کردم اونشبایی ک میگفتی اینقدر گریه میکنم ک بالشت خیس میشه..دیشب ب خودکشی فکر کردم
البته چندین روزه ک فکر میکنم
حتی لب پنجره میرم و بیرون رو نگاه میکنم و بعد از پریدنم رو تصور میکنم
خانوادم ولم کردن
خودم تنهام
شب و روزهام تنهام
بعد از شب یلدا دنبال جداشدنم
خیلی حالم‌بده
هیچکس

من حالم خوبه...
ولی تو باید بری...! :(:
.
خیلی وقتا خیلی چیزارو نمیشه بیان کرد...
یه طوری که انگار هیچ واژه ای نمیتونه حسشو لمس کنه...
حسی ک الان دارم... نمیدونم...
مثلا فرض کن یه چیزی رو خیلی دوس داشته باشی... بهت آرامش بده... باهاش زندگی کنی... ولی مال تو نباشه!!
تا میام آرامشو بغل بگیرم و لمسش کنم، میبینن آغوشم خالیه و آرامشه دود شده رفته هوا!!
هوا که ابریه... من به غم انگیز ترین حالت ممکن شادم...!!
حتی اگه همه ی وجودم با همه ی وجودش سرم داد بزنه ک این شادی ما
 
1
غمگینم،
مثل آدمی که دو سه روزه شارژ گوشیش تموم نشده..
 
2
از دیروز صبح حالم خوب نبود،ناهار با اون وضع و حالت تهوع ترجیح داد نون وماست بخورم دانشگاه
ولی انقدر حالم بد بود که بعدش خوابم نبرد و زدم بیرون درمانگاه گفت قرص ازاد نداریم:|
بعد اموزشگاه یه دمنوش بابونه بهم دادن،بین دوتا کلاسم رفتم داروخونه،گفتم فقط یه قرص بده من به آخرشب برسم
اخرش اومدم خونه و بعد رفتن مهمونا ساعت11 رفتم بیمارستان..تب 39درجه آانفلوانزا:|
 
3
میشه دعا کنید مشکلمون حل شه
امشب ب اندازه کافی غمگین و افسرده بودم که خبر مرگی رو دیدم که واقعا براش ناراحتم خبر مرگ یک پدر 
پدر کسی که احترام زیادی براش قائلم
اتفاقای بد همیشه وقتی میفتن که تو مطمئنی که وقتش نیس ..هنوز نه ..زوده بابا.. :(
مرگ سخته ن بخاطر نابودی، بخاطر جدایی بعدش
بخاطر دوری ش
اوه خدای من ..
تمامم بغض میشه و چنگ میزنه ب گلوم از فکر دیگه نبودن ها 
 
+استرسایی که ی دوره ای میکشی باعث افسردگی توی مرحله بعد میشه..هههه!!
من حالا افسردگی پسا امتحان دارم حالم خیلی خر
میدونی بعضی وقتا حالم ازت بهم میخورهاز اینکه بشینم جلوت حرف بزنیم از اینکه نگات کنم. رومو برمیگردونم نبینمتبغضم ترکید جلوی مامور پارک. وقتی گفت روی چمن ها نشینید، وایسادم جلوش با بغض و گریه ای که نمیشد جلوشو بگیرم بهش
گفتم یکساعته دنبال جا پارکیم حالا نمیخام رو سنگ بشینم چون باسنم درد میگیره میتونی بیا با برانکارد ببرمنگام کرد بامکث و اروم گفت باشه بشین. رفتاگر اخلاقت زبونت بهتر از این میبود؛چقدر همه چیز فرق میکرد.
سلام
من دختر هستم و ۲۴سالمه و مجرد، همیشه وقتی به آدم های دور و اطرافم که نگاه میکنم ،دوستان ،همکلاسی هام و در و همسایه و فامیل، دخترهایی دیدم که بعد ازدواج شون خیلی تغییر کردن، هم از لحاظ جسم و شکل اندام و چهره شون خیلی زیباتر شدن جوری که انگار همون دختر زشت و بد اندام نبودن، هم از لحاظ روحیات خیلی بهتر شدن و انگار همون دختری نیستن که تو خونه ی باباشون افسرده و پژمرده و بی روح بودن.
حتی بین همکلاسی هام دختری بود که خیلی افسرده بود و خیلی منفی
ب رو میشناسید؟ ب همون دختر خاله امه که یه کمی مشکل ذهنی داره و دقیقا همسن منه.
مادر ب یک ماه قبل خونه کلنگی رو سپرد به بساز و بفروش که براشون بسازه .وقتی کل اسباب کشی تموم شد و مستقر شدن بابای من تو خیابون دیده بودشون که دارن خرده ریز میبرن بالاخره گفته بودن آره یهویی شد دادیم خونه رو بساز بفروش بسازه برامون! 
خواهر ب ما رو عروسیش دعوت نکرد.خواهر ب ما رو برای جشن سیسمونی و جهازش دعوت نکرد. ب وقتی تازه رفته بود سر کار هر وقت سراغش رو میگرفتیم ماما
تا همین دو دقیقه ی پیش وقتی پیام هاتونو میخوندم میخواستم بیام بگم بابا چه خبرتوووونه؟! من حالم خوبه خوبه و اوکیم.نه این که الان حالم بد باشه ولی یجورایی متوجه شدم چی میشه که اینقدر بد میشه.
بله آقای علوی، اگر یک نفر ۵ سال مثل سگ جلوی خونه ش با آدم رفتار کنه و بیاد  بگه که برام عزیز ترین دختر روی زمین هستی و این انگیزه ی زندگی اون آدم باشه ؛ بگه که تو دخترمی و فلان فلان و تو بعد بفهمی بله تو فقط در حد سگ ایشون بودی که میاد دست میکشه رو سرت نه بیشتر
به این نتیجه رسیدم که روزایی که ورزش ندارم واقعا یک چیم میشه. یک افسرده ی تمام معنا. هرچند به این استراحت یک روزه شدیدا نیاز داشتم این سه روز گذشته اینقدر پدرمون رو در اورد که پاهام دیگه نای راه رفتن عادی رو هم نداشتند واقعا خوب شد کلاس نی.
کل زندگیم شده ورزش کل زندگیم شده باشگاه. وقتایی که از باشگاه برمیگردم به جای خسته انرژی دارم برعکسش قبلش خسته و خواب آلودم. اینقدری کل دنیام شده ورزش که با خودم میگم چرا نرفتم تربیت بدنی؟! اصن چرا هنر انتخاب
سه شنبه حالم بد بود.  در واقع حالم خیلی بد بود. در واقع حالم خیلی خیلی خیلی بد بود. چرا؟ به خاطر یک اتفاق کوچکی که دوشنبه افتاده بود. و من اینطوری ام دیگر! بعد از یک اتفاق بد کوچک، اتفاقهای بد دیگری را می اندازانم. تا حال بد تثبیت شود و بهانه ای شود برای ناامید بودن، دلخور بودن، بدبخت بودن و در نتیجه نشستن در انتظار اتمام که راحتتر از هر کار دیگری است. صبح که رفتم مدرسه هوا به شکل غیرمنصفانه ای دلربا شده بود و هیچ با حال دل من هماهنگ نبود. درس نخوا
خب من همچنان در حال خوندن هستم صفحه ی ۴۴۱. دیگه گفتم یه استراحتی به مغز بیچارم بدم. احتمالا تا صبح بیدارم. نه عین دیشبا امشب واقعا بیدار میمونم. چقدر خوبه این روزا حالم اینقدر خوبه اختیار خودمو دارم بزور خوابم نمیبره میتونم بیدار بشم چی بود قبلا همش خواب بودم نمیتونستم بیدارشم. چقدر خوبه داروها اثر دارن و من حالم بهتره. پارسال قبل از دکتر رفتنم خیلی حالم بد بود. خیلی اصلا الان که فکر میکنم باورم نمیشه اون روزارو پشت سر گذاشتمو الان اینجام کاش
جواب کوتاه این است که بله افسردگی می تواند مسری باشد. ولی نه به این تعبیر که اگر به یک فرد افسرده دست بدهید بیماری اش به شما منتقل می شود.
دهها سال است که محققین علوم روانشناسی و جامعه شناسی به این حقیقت اشاره کرده اند که رفتارهای سالم و ناسالم می توانند به دیگران منتقل شود. از ترک کردن سیگار تا خودکشی و همه احساسات و عادت های بشری می توانند توسط دیگران، تقلید و تکرار شوند.
افسردگی معمولاً همراه با مجموعه ای از رفتارها و عادتها است نظیر تصمیما
میخوام خیلی رها بنویسممیخوام اینجا حداقل بشه حیاط خلوتممیخوام خیلی راحت بگم که:حالم بد میشه بخوام روزی ده بار به یه نامحرم پیام بدمحالم بد میشه یعنی واقعا بهم میریزم ها، نه فقط یه حس بداصلا جسم و روحم کلافه میشهولو اون آدم مسئول مقابلم باشه که اهل رعایت و باتقواست و متاهلهاصلا چه ربطی داره؟نامحرم نامحرمه... حالم بد میشه بیش از چندتا پیام در روز بدم...حتی معده ام بهم میریزه...! یه حالی شبیه انباشته شدن خیلی زیاد عناصر بی ارزش در درونم....حالم رو
تنها جایی که من می توانم خودم را به طور واقعی و بدون هیچ گونه ترسی ببینم داخل اتاق روانشنسم هست.این هفته که پیشش رفتم بهم گفت که تو حتی خودت ، خودت را قبول نداری و اصلا با خودت حال نمی کنی وقتی تو خودت از خودت راضی نباشی چطور می توانی بقیه را جذب کنی؟ راست می گفت من همیشه می خواستم به دیگران تکیه کنم چون هیچ وقت خودم را قبول نداشتم و همیشه محتاج تایید دیگران بودم و برای همین خودم را به دیگران می چسباندم. حالا که حالم خیلی خیلی بهتر از ماه های پیش
اوقاتی هست که دلم جوری میگیرد و حالم آنگونه دگرگون میشود که دیگر زمام از دست خارج میشود.. نمیدانم به چه کسی رو بزنم، با چه کسی صحبت بکنم، خجالت میکشم، نمیخواهم باعث ملال کسی بشوم، بیش از این زحمت و بار کسی باشم.. حالم بهم میخورد، بهم میخورد زمینم تار میشود آسمانم و از دست میرود زمان... حتی الا بذکرالله هم انگار افاقه نمیکند... کاش صاحب نفسی بود به او رو میزدم، نمیدانم شاید یکی از شما که از سر اتفاق هم میخوانید یا دنبال میکنید هم دعایتان بگیرد.. خد
ده دقیقه ی دیگه اینترنتم غیر فعال میشه منتظر بودم تا حالم خوب شه و بعدش بیام از دانشگاه تهران بنویسم ولی نشد فکر میکردم خیلی انگیزه میگیرم و وقتی برمیگردم بیشتر از قبل درس میخونم اما این روزها نود درصد کلاسارو شرکت نکردم و توخونه ام فقط میخوابم تا حتی انگیزه ندارم تا یه تست بزنم و نمیدونم باید چیکار کنم تا حالم بهتر شه همه راه هارو رفتم و هیچ کدومشون فایده نداشته 
شما راهی ندارین؟ توصیه ای چیزی؟ چون با این وضعیت بی انگیزگی و بی امیدی مفرطی ک
ظهر ها که میشه از ساعت حدود یازده تا دو و نیم سه خیلی حالم بد میشه ..یک هجمه ای از ترس و تشویش و اظطراب بهم رو میاره که واقعا حالمو بهم میزنه این وضعیت .. ولی چاره ای نیست.. و من باید مدارا کنم با این موضوع.. الان که ساعت سه شده حالم بهتره و دنبال راهکارم برای بهتر شدن وضعیتم..فک کنم اگه بنشینم وویس ها مو کامل کنم و بره کنار استرسم کمتر بشه.. در مورد اینکه فکر اون دختره «ز» عوضی و دوست بدتر از خودش که حجم ترس و اظطراب رو هر سری با فکر کردن بهشون متحمل م
نقیِ سریال پایتخت : خدایا با من مسله داری ؟ 
اما غزاله ی داستان خودش مدتهاست گم شده حوالی احساساتش ، واقعیت ، حرف و نگاه اطرافیان ، اعتقاداتش و واقعیت ها ...
کاش یه اتفاق بیفته حال همه ی آدمای کشورم خوب شه 
حالم اصلا خوب نیست ...اصلا ...
به خودم و تصمیماتم و همه چی و همه چی شک کردم 
از خودم میپرسم آیا ما هم روزای خوبو خواهیم دید ؟ 
از بچگی مشکل اضطراب داشتم و الان هم نفسمو بریده این اضطراب ...
یه سوال دیگم میدونی چیه ؟ 
کجا دستاتو گم کردم ؟ که پایان من
باید الان بگم به قدری حالم بده که میخوام بزنم زیر گریه..
کی میفهمه وحشتناک ترین قسمت زندگیِ یه دختریو که قرصِ ضد افسردگی میخوره؟
خودمم نمیفهمم دلیل این حسِ بد رو...
متنفرم از این نوسانی بودن حالم...
حتی یه دقیقه هم نمیتونم روی کارم تمرکز کنم.
+واسم دعا کنید لطفا
+عنوان از نگار لطفی
قدر سلامتیو الان میفهمم،، خیلی حال بدی داشتم امروز، نمیدونم چرا
اینقدر تحمل می کنم دردامو... وقتیم حرف دکتر میشه روحیه مو میبازم ولی
وقتیم میرم دیگه ترجیح میدم باهاشون همراهی کنم تا زودتر حالم خوب بشه...
فقط خدا کنه دیگه اینجوری نشم. طفلک علی وقتی زنگ زد فهمید حالم بده اومد
پیشم تا وقتیکه خیالش ازم راحت شد. بااینحال دلش میخواست امشب پیشم باشه
ولی فهمید تنهایی راحتترم فقط پیشونیمو بوسید رفت گفت از حالت بی خبرم
نذار. جلو خانواده ! ولی خوشحال
خدایا 
گفتی بارهایم را بر دوش تو بگذارم 
با فرزندم مشکل دارم کمک کن حلشون کنم فعلا نمی برمش آزمون تا شهریور
هر چه تو بخوای اگه بخوای یکسال با تاخیر میبرمش مدرسه 
با عشقم چیکار کنم اونم سپردم دست تو اگه بخوای اونم از من بگیر اگه میدونی به صلاحم نیست با کسی باشم 
اونم به تو میسپارم 
خودم و زندگیم رو به تو میسپارم 
اگه فکر میکنی برم پیش مشاور بهتره خب میرم فقط تو اونو سر راهم قرار بده 
الان دیگه فهمیدم مشکل من اطرافیانم نیستن چون من بازهم افسرده
هیچ کس اشکی برای ما نریخت....هرک باما بود از ما گریخت... چند روز روزی ست ک حالم دیدنی ست...حال من از این و آن پرسیدنی ست... گاه بر روی زمین زل میزنم...گاه بر حافظ تفال میزنم... حافظ دیوانه فالم را گرفت...یک غزل آمد ک حالم را گرفت... ما ز یاران چشم یاری داشتیم...خود غلط بود آنچه میپنداشتیم...
امروز آخرین روز از برج زیبایم، آبان ماه بود
و من در سگ اخلاق ترین حالت ممکن خودم بودم
پاچه‌ی همه‌رو از دم گرفتم
حوصله‌ی خودمم نداشتم
نمیدونم چرا
واسه اینکه آخر آبان شده یا شایدم تو دوره باشم
ولی نه، دوره که نمیشه. اصن در توانم نیست
ولی حالم خوب نیست
دلم پر میکشه واسه اینکه یه بار دیگه ببینمش
اینم که شد دیالوگ فیلم
ولی به هرحال
من حالم بده
خوب نیستم
دلم تنگ شده
تنگ میشه
واسه آبان
واسه زندگیم
واسه ماه قشنگم
کاش یه جایی داشتم برم یه دل سیر
یه دل
نوشتن از افسردگی راحت نیست، کمکی هم به بهتر شدن حالم نمی‌کند.  با هر یادآوری، انگار میان چاه عمیق و سیاهی پرت می‌‌شوم و تمام حملات‌ عصبی، ترس‌ها و تنهایی‌ها تکرار می‌شود.
اما دوست دارم از آن بگویم که رنج تحمل این بار در تنهایی خیلی‌خیلی سخت است.
آدم بزرگ‌ها افسردگی را مرضی از سر خوشی زیاد می‌دانند که نشانه‌ی ضعف است و نباید از آن حرف زد، باید تظاهر به سرخوشی کنی و تنهایی خوب شوی. غافل از این‌که برای آدم‌های افسرده، زنجیره حمایتی قوی‌

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها