1. نامه راجع به لایحه بودجه
2. نامه نخست به رئیس محترم جمهور
3. نامه به رئیس محترم مجلس دربارۀ تعارض منافع عمومی و خصوصی پزشکان
4. نامه دوم به رئیس محترم جمهور (نامه تبیینی مربوط به مورد 2) دربارۀ راهکارهای کوتاه و میان مدت دربارۀ بهبود محیط کسب و کار
کتاب بادبادک باز
نویسنده: خالد حسینی
مترجم: رضا زارع
ناشر : آسمان علم
رقعی جلد سخت
392 صفحه
رمان بادبادک باز ما را به ایّامی می برد که رژیم سلطنتی افغانستان در
میان بی خبری مردم سقوط می کند و این کشور دستخوش تحولاتی می شود که تا
امروز شاهد آنیم. اما در این رمان حوادث سیاسی گذرا و حاشیه ای است و
داستان اصلی آن زندگی دو پسر است که با هم در یک خانواده بزرگ می شوند و
از یک پستان شیر می نوشند و دوستی عمیقی بینشان شکل می گیرد. ولی دنیای
ا
جوک های خنده دار جدید
یه روز سه تا بنده خدا نشسته بودن جایی، یکیشون یه عدد میگفت بعد همه شون هرهر میخندیدن و ریسه می رفتن.یه نفر می رسه میگه آقا قضیه ی این عددا چیه؟میگن ما حال نداریم جوکها رو کامل تعریف کنیم واسه ی هر جوک یه عدد گذاشتیم. وقتی یکیمون اون عدد رو میگه ما یاد اون شماره جوک میفتیم و میخندیمبهش میگن حالا تو یه عدد بگو. یارو میگه 37یهو هرسه تا میزنن زیر خنده از شدت خنده اشکشون در میاد میگن ای ول دمت گرم این یکیو تاحالا نشنیده بودیم
هرکس هر حرفی می خواهد دربارۀ
من بزند مطلقاً و مطلقاً و
مطلقاً آزاد است
« هرچه می خواهد دل تنگت بگو
هیچ آدابی و ترتیبی مجو »
« ما قلٌ و دلٌ »
بهداد
طهران ، 28
اردیبهشت ماه 1398
« یک نکته بیش نیست غم عشق و وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرٌر است »
( زبان غیب )
سه سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گلیرد، زادگاه آیت الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیت الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفتوگو کند.
محبوبیت آیت الله طالقانی در این منطقه، شگفتانگیز است. بیشتر مردم هم از آرای سیاسی آیت الله طالقانی خبر نداشتند. بیشتر مجذوب رفتار و اخلاق آن بزرگمرد بودند. از میان گفتوگوها و دیدهها و شنیدههای مردم طالقان، چند خاطره برای م
یک چیز بگویم دادتان وبلاگ را بردارد. شهید آوینی آن قدر که فکر میکنید عمیق نیست. چند کتابش را بخوانید میفهمید که دارد با الفاظ بازی میکند و عمق معنایی ندارد. آوینی متأثر از سید احمد فردید و فردید هم متأثر از هایدگر بود. ولی با تمام این حرفها من غلط بکنم دربارۀ خلوص و یقین آوینی حرفی بزنم.
یک چیز دیگر بگویم که اصلا نفهمید از چه حرف میزنم چون توی فضا نیستید. تا در دورۀ انجمن سواد رسانۀ طلاب شرکت نکنید هم نمیفهمید. راستش اول دوره ما صد توم
عنوان کلی: چهارمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران (زمانبندی)
برگزارکننده: انجمن جامعهشناسی ایران
مکان برگزاری: دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران
عنوان پنل: تأملی بر «مفهوم کودکی»: پژوهشی تاریخی و نظری
زمان برگزاری: چهارشنبه، 29 خرداد 1398، ساعت 14 تا 16
صوت: دارد (45 مگابایت)
دروغگویی کی از رایجترین رذیلتهای اخلاقی در جامعۀ ماست و بر ماست که دربارۀ علل رواج دروغگویی در جامعهمان تحقیق کنیم.
به نظر میرسد یکی از مهمترین علل دروغگو بودنِ ما ایرانیان این است که به نام «مصلحت» هر گونه دروغی را توجیه میکنیم.
شاید برخی از انسانها صادقانه و خالصانه، به خاطر مصلحتهایی واقعی، در موارد بسیار نادری دروغ بگویند، اما بیشتر افراد، برای تأمین منافع خود، از «دروغ مصلحتآمیز» سوء استفاده میکنند؛ ازاینرو
همیشه آن خودِ خسته و ناامید و غمگین و افسردهات را با خودِ امیدوار و عاقل و حکیم و روانشناست کنترل کن و با او حرفهای مثبت بزن. مشاور و روانشناسِ خودت باش و نگذار آن خودِ عصبانی و بیاعصابت زیاد حرف بزند. هر وقت خودِ ضعیفت شروع به غر زدن کرد، اثر منفیاش را با گوش کردن به حرفهای خودِ قویات خنثی کن. به هر کدامشان بیشتر اجازهی حرف زدن بدهی و بیشتر گوش بدهی، بیشتر زبانباز خواهد کرد و او رئیس خواهد شد. بین این خودت و آن خودت هر کس بیشتر ح
گوش ها در هنگام انتخابات شنواتر است!
1. نامه راجع به لایحه بودجه
2. نامه نخست به رئیس محترم جمهور
3. نامه به رئیس محترم مجلس دربارۀ تعارض منافع عمومی و خصوصی پزشکان
4. نامه دوم به رئیس محترم جمهور (نامه تبیینی مربوط به مورد اول) دربارۀ راهکارهای کوتاه و میان مدت دربارۀ بهبود محیط کسب و کار
کسی نشسته توی من و دارد با تمام وجود زجه میزند. کسی نشسته قاه قاه میخنند، کسی دست میگذارد روی زشت عکس بچهگیاش که آن را نبیند، کسی مانتوی سبز مغز پستهای پوشیده که از دکمههاش متفنر است، کسی مانتوی زرد مخمل بیدکمه تن کرده، کسی نمیتواند حرف بزند، کسی فریاد میکشد و دستهاش را میبلعد، کسی خواهرش را در آغوش گرفته تئاتر میبیند، کسی میرقصد، کسی ادای اسفنج دریایی بودن را در میآورد، کسی تو را در آغوش گرفته میخوابد، کسی نمیخو
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟گره در روح و روانت به جهانت بزند؟شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟بروی وهْم شوی تا که تو را فرض کند؟شده در گوش تو گوید که تو را باز تو را...؟نشوم فاش کسی تا که شوم رازْ تو را...؟شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی؟گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟شده یک شب برود تا که روی در پی او؟که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه او؟به همان حال بگویی که تو مجنون منیبه تو بیمار شدم تا که تو درمون منیشده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟گره ات کور شو
بن دیویس، ترجمۀ حسام حسینزاده
مقدمۀ ترجمۀ فارسی
چند سالی از انتشار کتاب نهونیم تز دربارۀ هنر و طبقه[1] (2013) گذشته است و کمی بیش از آن (2009) از پخش متن حاضر در قالب جزوه در مقابل یک گالری هنری میگذرد. گذر زمان تا حدودی معنای این متن را برایم تغییر داده است. اکنون کمی روشنتر از گذشته میبینم که صورتبندیهایش چقدر خاص است و چگونه متأثر از زمان و مکانی بسیار محدود و تاریخی مشخص شکل گرفته است: سنت آوانگارد و بانفوذ اروپایی-امریکایی؛ اقتصاد س
پاورپوینتی زیبا و جذاب در 33 اسلاید قابل ویرایش به همراه تصاویر جهت آموزش و یادگیری بهتر دانش آموزان § هزاران سال است که انسان رفتارهای جانوران را مشاهده می کند و در پی یافتن علت این رفتارها و چگونگی بروز آنهاست. زندگی انسان به داشتن اطلاعات دربارۀ رفتار جانوران وابسته است. دانستن دربارۀ چگونگی زادآوری یک حشره آفت، می تواند به یافتن راه هایی برای مبارزه با آن منجر شود. دانستن دربارۀ مهاجرت یا تغذیۀ یک جانور در معرض خطر انقراض، می تواند به را
اینکه آدم صبح ها به زمین و زمان ایراد بگیرد و فحش بدهد و به این و آن بابت زود بیدار شدن غر بزند یا اینکه همان اول صبح از اوضاع بد زندگی بگوید که هنر نکرده !
اگر هنر دارد ، با آواز یاکریم ها و طلوع خورشید و جنب جوش مردم کیف کند و از داغی دلپذیر چای حرف بزند ...
اگر همکار هم رده، زیرآب کارمند را بزند گفته می شود طرف پاش روی پوست پیازه،
اگر چنانچه رییس مذکر برای کارمند زیردستش بزند گفته می شود طرف پاش روی پوست موز هست،
و چنانچه رییس مونث زیرپای کارمند رده پایین را بروفد لکن گفته می شود طرف پاش روی پوست خربزه می باشد.
امروز صبح که تصمیم به انتشار این پست گرفتم، چند دقیقهای فکر کردم که به جای واژۀ پادکست باید از چه واژهای استفاده کنم؛ راستش هرچه فکر کردم، به نتیجهای نرسیدم و به همین خاطر در ادامۀ پست از همین واژۀ پادکست استفاده میکنم تا شاید روزی روزگاری ترکیب مناسبی برایش پیشنهاد شد. و امّا پست:
رادیو دستنوشتهها اولین پادکستی بود که آن را دنبال میکردم. نخستین آشناییم با این پادکست، نخستین قسمت از روایت چهل سال موسیقی ایران بود؛ که در آن سحر سخ
آدم از خود متشکری نیستم، حسود هم که صد البته نه، غرور که چه عرض کنم آنرا سالها پیش فرستادمش برود پی کارش! امااااا گاهی تووی این فضای گلگشاد مجازی، ترانهها و پاره جملاتی را میخوانم که معلوم است مخاطب خاص دارند! دلم میخواست برای من باشند، همه شان را بخودم بگیرم! مثل معشوقکان تووی کتابها، از شنیدنشان قلبم تند بزند، اصلن درشان غرق شوم! خوشی اش بزند زیر دلم، آنقدر زیاد که رقصم بگیرد!
مُستَبصِرٌ بِشَأنِکُم!!!
بازارها باز و تمام کارها دایرآیا روا باشد حرم این گونه بی زائر...؟!پیداست از بی اعتقادی ها، زبانم لال...تنها حرم ناامن می باشد علی الظاهرافتاده کار ما به دست آن منافق کهبا شمرهای روز دارد هرهر و کرکردل، بی گمان مغلوب دنیا می شود آریبر شأن اهل بیت وقتی نیست مُستَبصِرحق کریمان است این رفتارهای ما؟!کم برکت و خوبی شده از سویشان صادر؟!حالا توجه کن میان این همه غفلتزهرای مرضیه است بر رفتار ما ناظرگفتند در خانه بمانید و نفه
نیر ایال روزگاری نه چندان دور، به شرکتهای فناوری مشاوره میداد که چطور اپلیکیشنهایشان را شبیه مواد مخدر کنند. چیزهایی که خلاصی از دست آن آسان نباشد. اما یکبار که خودش مشغول ور رفتن با گوشیاش بود، دختر کوچکش بارها تلاش کرد با او حرف بزند ولی موفق نمیشد. ایال ناگهان متوجه شد و شدیداً تحت تأثیر وضعیتی قرار گرفت که خودش یکی از مسببان آن بود. حالا او مروج راهحلیهایی برای خلاصی از اعتیاد دیجیتال است.
نلی بولز، نیویورک تایمز — نیر
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش ( لگنش ) از جایش درمیرود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد، دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند ؛ هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوانتر میشود.
ادامه مطلب
داشتم فیلم نهنگ آبی را می دیدم به یک نتیجه عجیب و هولناک رسیدم.
روان شناسی در عین اینکه می تواند از انسان ها افراد سالم تر و مطمئن تری بسازد می تواند آدم ها را نابود کند.
یک روان شناس بهتر از هر کس دیگری می تواند از جایی به تو آسیب بزند که از پا در بیاوردت.
بهتر از هرکسی نقطه ضعف های تو را می داند ...نقطه قوت هایت را می داند...
بهتر از هرکس دیگری می داند از کجا به تو ضربه بزند که نتوانی بلند بشوی...
ادامه مطلب
دانلود فایل تصویری شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی
بازارها باز و تمام کارها دایرآیا روا باشد حرم این گونه بی زائر...؟!پیداست از بی اعتقادی ها، زبانم لال...تنها حرم ناامن می باشد علی الظاهرافتاده کار ما به دست آن منافق کهبا شمرهای روز دارد هرهر و کرکردل، بی گمان مغلوب دنیا می شود آریبر شأن اهل بیت وقتی نیست مُستَبصِرحق کریمان است این رفتارهای ما؟!کم برکت و خوبی شده از سویشان صادر؟!حالا توجه کن میان این همه غفلتزهرای مرضیه است بر رفتار ما ن
شما با سرمایه کم چند تا سهم می تونید بخرید؟ چه قدر باید وقت بذارید؟ تازه اگر ماهر باشید و سهم های درست رو انتخاب کرده باشید. اگر حرفه ای نباشید، سهم ممکن است یک هفته تا یک ماه درجا بزند و رنج بزند تا بعد رشدش را شروع کند اگر خدای نکرده ریزش نکند.
سرمایه های کوچک رو باید به صندوق های سرمایه گذاری واسپاری و برون سپاری کرد چون هم حرفه ای تر مدیریت خواهند کرد هم سبد سهام متنوعی دارند که حتی اگر چند سهم منفی باشد چند تا دیگر مثبت هستند و برآیند می تو
برای یک انتخاب رشتۀ خوب:
چه باید کرد؟
قسمت اول (چه رشتهای را انتخاب کنم؟)
رشتۀ خوب و بد نداریم
«اگر میخواهید مهندسی برق شریف قبول شوید باید ....»، «دکترهای آینده! به کلاس دوازدهم خوش آمدید»، «دانشآموزی که میخواهد پزشکی قبول بشود، باید .....»، «قبول شدن در رشتۀ حقوق یا روانشناسی شوخی نیست؛ باید ....»
اگر کنکوری هستید، حتماً در طی سالهای دبیرستان بارها با چنین جملاتی روبرو شدهاید؛ جملاتی که به نحوی دانشآموزان را به سمت رشتههایی خا
فکر کنم اولین باریه که دارم خدا رو بهخاطر سرماخوردگی شکر میکنم. این چند روز انقدر تو مؤسسه جنگ اعصاب داشتم که فقط همین مریضی و عوارضش میتونست حواسم رو پرت کنه تا کمتر حرص بخورم. به همین صدای دلبرم قسم.
ن میگه تو الآن داغی، متوجه نیستی، دو روز که تو خونه بمونی میفهمی چی به چیه. بهش میگم من با مهارتها و رزومهای که دارم باید خیلی بیعرضه باشم که بیکار بمونم. اما الآن که دارم برنامهام رو مرور میکنم میبینم اصلاً زمانی برای کار خ
چند ماه پیش به دلیل افسردگی شدید که رفتیم دکتر قرص هایی که داد فقط رو افسردگی اثر کرد؛ اما نمیدونم دکتر از کجا فهمیده که دوباره قرص ها رو تجویز کرده و متوجه شدم بخاطر عصبانیت شدید و خشم کنترل نشدنی که دارم تجویز کرده، تا الان دو موقعیت پیش اومده که عصبانی نشدم و نمی تونم بگم که کنترل کردم ولی عصبانی نشدم:داشتم تو کوچه میرفتم که یه دختربچه اومد از این کاغذهای تیبلیغاتی گرفت جلوم، منم گفتم ناراحت نشه و برگه رو ازش گرفتم، چند متر جلو یه پسره بود
استقلال یکی از قوی ترین تیم های ایران است. استقلال هم مثل پرسپولیس بازگشت های خوبی داشته است. یک بار که پرسپولیس 1 بر 0 از پرسپولیس عقب بود استقلال 3گل در 6 دقیقه زد و پرسپولیس در دقیقه ی 92 صید جلال دروازه ی استقلال را باز کرد و مهمدی رحمتی عصبانی شد کارت قرمز گرفت بعد یک استقلالی امد صید جلال را بزند ویک پرسپولیسی امد رحمتی را بزند این جنگی ترین دربی تاریخ بوده است .
دفاع از خود یا دیگران در مقابل سارق و مهاجم داراے شرایطے است و در صورت وجود آن شرایط قانون گذار از فرد مدافع حمایت خواهد ڪرد.
باید دانست:
۱⃣دفاع و حملہ باید متناسب باشد. مثلاً اگر ڪسے با چوب بہ دیگرے حملہ ڪرد مدافع نمیتواند با اسلحہ از خود دفاع ڪند.
۲⃣ امڪان دسترسے بہ نیروے انتظامے نباشد.
۳⃣ خطر قریب الوقوع باشد. بنابراین اگر ڪسے دیگرے را صرفاً تهدید ڪند مدافع نمیتواند با سلاح او را بہ قتل برساند.
۴⃣ دفاع براے دفع خطر ضرورت داشتہ باشد. مثل
ما یک طیف آدم داریم که در بین وبلاگ نویسها هم زیاد هستند؛ رمانخوانهای فیلم بینی که دم به دقیقه در وبلاگشون پست میگذارند فلان سریال و فیلم را دیدیم و فلان کتاب را خواندیم. که در واقع بی تعارف عمرشان را در این راه تلف کردهاند و تنها فایدۀ مانده مقداری کلاس گذاشتن است و وهمی که فکر میکنند چیزی بهشان اضافه شده. اینها نه دانشجوی رشتۀ سینما و کارگردانی هستند و نه محقّق.
اگر کسی در این میان دنبالِ تحقیق و پژوهش باشد رمان خواندن و فیلم دید
بدون استفاده از اثر شوری،باعث می شود تا بازیابی نفت به طور کلی با واقعیت متفاوت باشد.شوری فاز اب،ویسکوزیته اب تزریقی را نیز افزایش می دهد با توجه به این بهبود در تحریک اب ،نفت بیشتری به سمت چاههای تولیدی جابه جا خواهد سد.مشکل افزایش شوری اب تزریقی این است که نمک بیش از حد ممکن دست به تجهیزات پمپآسیب بزند. با گذشت زمان،رسوبات نمک در دستگاههای پمپاژ ممکن است موجب کاهش کارایی پمپ ها و خوردگی لوله ها شود. در نتیجه تزریق اب شور باعث مشکلات خوردگ
در تریبونهای مختلف دربارۀ مقام زن، مادر و اهمیت خانهداری و شوهرداری سخن میگویند؛ اما در عمل و اجرا، ما ساختار و سیستمی را نمیبینیم که از زنِ خانهدار حمایت عملی کند و مقام وی را به اندازۀ یک زن شاغل در جامعه بالا ببرد.
ادامه مطلب
۷ علامتی که نشان می دهد سردرد شما خطرناک است
۱٫ سردرد شدید و انفجاری: سردرد تاندر کلپ Thunderclap
سردرد Thunderclap یا به اختصار TC سردردی شدید و انفجاری با شروع ناگهانی است که در کمتر از یک دقیقه به حداکثر شدت می رسد. به گفته موروکو Morocco ، اگر سردردتان ناگهانی شروع می شود درست مثل این که یک نفر کلید برق را بزند یا با چکش به شما ضربه بزند باید آن را جدی بگیرید.
ممکن است نشان دهنده خونریزی سوباراکونوئید subarachnoid hemorrhage یا به اختصار SAH باشد که دلیلش خونریزی مغ
دو هفته پس از انتشار بیانیۀ گام دوم، در دفتر بسیج و گروههایی که میشناختیم و دستمان میرسید اعلامیه زدیم و درخواستیم بنشینیم آن را بررسی کنیم. برنامه آن بود که آن را اولاً یکبار کاملاً بخوانیم، سپس نگاه و فهم هم را از آن بدانیم تا تکلیفمان را نسبت به آن روشن کنیم و نقش خود را در این زمان و در این زمین بیابیم و برای همین نامش را نشست خیز گذاشتیم که مباد فراموش کنیم و بنشینیم و برپا نخیزیم. چند جلسۀ ابتدایی بیانیه را خواندیم، پس از آن بسته به
چند روزِ پیش که این فکر از ذهنم گذشت که نکند کامَک یک بیماری ترسناک داشته باشد و ترسیدم و اشک در چشمانم حلقه زد ، همه ی دنیا برایم بی ارزش شد. دیگر مهم که هیچ حتی قابل یادآوری هم نبود که بعضی حرف هایش ناراحتم کرده بود. اصلا چه ارزشی داشت که من چرتکه دستم گرفتم و حساب و کتاب کردم . میدانی دوست من هر چه که باشی و هر کاری که کرده یا نکرده باشی ، من از اعماق قلب لِه شده ام دوستت دارم. حالا که این فکر از ذهنم گذشته است ، دیگر نمیخواهم کنارش نباشم یا این
معمولاً حرف زدن دربارۀ داستان فارسی برام سخته؛ مخصوصاً آثار نویسندههای جدید. داستانهایی که اکثراً یا زردن یا سیاه، یا تلفیقی از هردو. هاسمیک اما اینطور نیست. مجموعۀ هفت داستانکوتاهی که شاید بعضیهاش تیره بودن، اما نه سیاه بودن و نه زور میزدن که با سیاهنمایی واسۀ خودشون جا باز کنن و انقدر واقعی بودن که میتونستن روایت ادبی بخشی از یه زندگینامه باشن. اما چیزی که بیشتر از همه من رو جذب کرد قلم پختۀ نویسنده توی روایت و زما
بر اساس تحقیقات جدید، اگر ویروس کرونای جدید «۲۰۱۹-nCoV» که هماکنون با نام رسمی «COVID-19» شناخته میشود، به اعضای خانوادهاش شباهت داشته باشد، میتواند بیش از یک هفته روی اشیای بیجان به بقای خود ادامه دهد.
بر اساس پژوهش مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری آمریکا(CDC)، در حال حاضر مشخص نیست که آیا امکان ابتلا به ویروس کرونا با لمس یک سطح یا شیءای که این ویروس را دارد و سپس لمس دهان، بینی یا چشم، وجود دارد یا خیر. در حقیقت، محققان کماکان اطلاعات زیا
کتاب «درّ عصمت» از دسته آثاری است که با موضوع کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه(س) تألیف شده است.
کتاب: درّ عصمت
نویسنده: علی اشرف عبدی
انتشارات: آستان مقدس قم
احسان رضایی- کتاب «درّ عصمت» از دسته آثاری است که با موضوع کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه(س) تألیف شده است. البته از 5 فصل کتاب، سه فصل به صورت مستقیم به زندگی، شخصیت و کرامات حضرت معصومه(س) اختصاص دارد و دو فصل دیگر شامل مباحثی است که به طور ضمنی به حضرتش مرتبط می شود. به این شکل که فصل او
پر از اغراقم...
اگر بخواهم چیزی یا کسی را توصیف کنم،اغراق میکنم...
در نشان دادن احساساتم،اغراق میکنم...
در تعریف کردن وقایع گذشته،اغراق میکنم...
وقتی میخواهم علاقه ام را به کتاب یا فیلم یا شخصیت خاصی نشان دهم،اغراق میکنم...
همین حالا که میخواستم درباره اغراق کردن هایم بنویسم،قصد داشتم که مثلا خودم را در یک اتاق بازجویی تاریک تصور کنم که بازجویی میآید و شروع میکند به اعتراف گرفتن،شکنجه کردن و فحش دادن!خاطرات مختلفم را مرور میکند
همۀ مردها، همۀ زنها، همۀ پسرها، همۀ دخترها، همۀ ایرانیها، همۀ دانشجوها، همۀ فلانها، همۀ بهمانها... هر جملهای را که اینطوری شروع میشود، اگر جملۀ خبری و ایجابی است، رها کنید و ادامهاش را نخوانید! بهجز ذاتیات ماهوی انسان -که خیلی محدود است و ویژگیهایی غیرقابل انفکاک از انسان بما هو انسان را شامل میشود، مثل تفکر حداقلی یا تکلم در ذهن بر اساس مفاهیم- هیچ صفتی را نمیشود بههمۀ انسانها یا همۀ افراد یک قشر بسیار وسیع نسبت داد.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
از عمری ها می پرسم اگر کسی فتوا دهد و آتش زدن کتابهای مسلم و بخاری و ...را واجب بداند و آتش بزند شما با او چه میکنید؟
من با عمر بن الخطاب و ابابکر که احادیث پیامبر را آتش زدند همان گونه میکنم!
کسی که چشم خود را بر حقانیت علی به علت نطفه ناپاک خودش بسته است ، در پی رد امام زمان است
بدون شک منافقی که فرزند هند جگر قاتلخوار و عمار را امیر خود میداند نمی تواند امام زمان را باور کند
فعلا مثل خانواده ای که نمی خواهد بپذیرد عزیزش مرگ مغزی شده، سعی می کنم همچنان فرض کنم اینجا را می توانم نجات دهم.
دوست داشتم جای جدیدی برای نوشتن پیدا کنم. حرف جدیدی بزنم. آدم جدیدی باشم...
یک سال اخیر کن فیکون شده ام. پاییز 96 سعی کرد به زمینم بزند. ادای ایستادن را در آوردم اما پاییز 97 ضربه ی آخر را زد. دوست دارم فرار کنم. فقط بدوم. مثل فارست گامپ از خودم. یا مثل جاگوار(در فیلم "آخرالزمان") از دیگران.
موهایم در باد رها شده اند و نگاهم دو دو می زند بر عمقِ امواج دریا. می دانم پشتِ سرم می آید. می دانم که تنهایم نمی گذارد. همان ماهی کوچکی که خیال می کند اگر بخواهد افسانه باشد؛ باید نابود شود!
همان ماهی کوچکی که دلش می خواهد به عمیق ترین جای دنیا شاید گودالِ مارینا در اقیانوسِ آرام برسد. می دانم که اگر لحظه ای به عقب برگردم و چشم هایم را باز کنم؛ برای همیشه ناپدید می شود!
ماهی کوچک چشم هایش را بسته و توی تاریکی پشتِ سرم می آید.
پشتِ سرِ زنی که بند
خانم "الف" به بانک میرود. نوبت میگیرد. شمارهاش ۱۳۵ است. همانجا دوستش را میبیند که سه ساعت زود تر از او آمده و دو شماره در دستش دارد. یکی ۲۴ و یکی ۲۵. شماره ۲۵ را از او میگیرد و کارش را زود تر از ۱۱۰ نفر دیگر انجام میدهد و خوشحال بانک را ترک میکند و بدتر از آن شخص گامبوی بی تربیتی که بدون نوبت کارش انجام میشود! (انگار معیار سن و موی سفید را باید از شخصیت و احترام حذف شده است)
آقای "ب" راننده تاکسی است. هر روز دقایقی را فریاد میزند تا مس
نگاهش به ماه بود. مثال ماهی قرمز تُنگ، دلگیر تَنگی این دنیای سیاه بود. لیوان پشت لیوان غرق شراب شده بود. قصدش اما فراموشی سختی سفر به کشوری غریب نبود. وقوع اتفاقی را مرور میکرد که باورش برای خودش هم سخت بود. در انتهای آن شب مثل هر شب اصرار بر خواب با قرص داشت. چند قرص آرام بخش خورد. به اتاق خوابش رفت، مثل همیشه خودش را به روی تخت انداخت و چشمانش را بست؛ اما انگار چیزی آن شب متفاوت بود. گلویش طعم هق هق میداد، طعم فریادی بی صدا که زنگ گوش هایش شده بو
یهو ریاض پرسید: «پس گفتید که چیزی دربارۀ حکومت عدل عمر ابن خطاب نشنیده ید؛ نه؟»
گفتم: «نه، یعنی حکومت عادلانۀ معروفی که من شنیده م منسوب به عمر ابن خطاب نیست.»
رشید: «پس منسوب به کیه؟»
گفتم: «حضرت علی علیه السلام.»
پرسیدم: «عمر ابن خطاب چطور از دنیا رفت؟»
ریاض جواب داد: «موقع نماز صبح با شمشیر به سرش ضربه زده ان و فرقش رو شکافته ان. این رو که حتماً خبر داشتید؛ نه؟»
واویلا ... عجب اوضاعی! غیر از این مورد، دربارۀ چند تا داستان معروف تاریخی دیگه ه
یهو ریاض پرسید: «پس گفتید که چیزی دربارۀ حکومت عدل عمر بن خطاب نشنیده ید؛ نه؟»
گفتم: «نه، یعنی حکومت عادلانۀ معروفی که من شنیده م منسوب به عمر بن خطاب نیست.»
رشید: «پس منسوب به کیه؟»
گفتم: «حضرت علی علیه السلام.»
پرسیدم: «عمر بن خطاب چطور از دنیا رفت؟»
ریاض جواب داد: «موقع نماز صبح با شمشیر به سرش ضربه زده ان و فرقش رو شکافته ان. این رو که حتماً خبر داشتید؛ نه؟»
واویلا ... عجب اوضاعی! غیر از این مورد، دربارۀ چند تا داستان معروف تاریخی دیگه هم از
«ما متخصص نظر دادن دربارۀ موضوعاتی هستیم که هیچ سررشتهای از آنها نداریم.» این تمام حرفی است که در ادامه قصد گفتنش را دارم.
یک: کلوپ و کرونا
روز بازی چلسی-لیورپول، زمانی که آقای مربی برای سومین بار در یک ماه گذشته شکست خورده بود و خسته و بیاعصاب روی صندلی نشست مطبوعاتی نشسته بود، خبرنگاری پرسید: «نظر شما دربارۀ ویروس کرونا چیست آقای کلوپ؟» واقعیت این است که عادت کردهایم این سؤال را از هرکسی بپرسیم. مهم نیست پزشک باشد یا پرستار. مهندس با
برای من تنهایی قدم زدن بهترین لذت دنیاست؛ درسکوت راه میروم و نگاه میکنم و قصههای اطراف را گوش میکنم.
در تنهایی محلههای جدید و کنجهای خاص و دلنشین را کشف میکنم و توی ذهنم قصه خلق میکنم.
خیابان کوالالامپور را یک روز تابستان موقع قدم زدن پیدا کردم و تا امروز هروقت غم داشتم، خوشحال بودم، عصبانی بودم یا عاشق به اینجا پناه آورده بودم و مینوشتم.
امروز دوباره هوای کوالالامپور به سرم زده اما دلم تنهایی قدم زدن نمیخواهد، دلم قدم زد
اولش دوست داشت زیاد حرف بزند
بعد یاد گرفت درست حرف بزند
سپس فهمید کم حرف بزند
آن وقت یاد گرفت درست و کم حرف بزند
بعد از آن آموخت بیشتر سکوت کند
و جای تمام این ها فهمید باید بنویسد
پس او نوشت و نوشت و نوشت ....
و او همچنان می نویسد و می نویسد و می نویسد
و او قطعا خواهد نوشت و خواهد
نوشت و خواهد نوشت !
***
+ یک نفر ( شاید هم چند نفر ) می گفت ( می گفتند ) وبلاگ نویس ها آدم هایی دروغین اند ...
+ همان یک نفر ( شاید هم چند نفر ) می گفت ( می گفتند ) هر چیزی ر
احساسات اگر مهار نشوند ممکن است بدجور گریبانت را بگیرند .
احساساتی که سرکوب شوند هم ممکن است جایی که نباید و در زمانی که نشاید چونان بلایی بر سرت نازل شوند .
احساساتی که به مسیر درست هدایت شوند می توانند به زبان هنر گویای تمام حرف های نگفته ات باشند .
احساسات خلاقیت را بیدار نگه می دارد و شکوفایی آن را میتواند رقم بزند اگر همواره هشیار باشیم نسبت به حال و روزمان ؛ به جسم مان ؛ به اطراف مان و به روابطمان .
مگر نه این است که زندگی نباتی حاصل خامو
حقیقت امر اگر میخواستم دربارۀ وبلاگستان فارسی به صورت ابتدایی و اولیه بنویسم، باید یاد خاطرات دهۀ طلایی هشتاد و اولین وبلاگ را در اینجا زنده میکردم، اما معتقدم نگاه به گذشته به اندازۀ حال و حتی آینده اهمیت بالایی ندارد؛ خصوصاً در ارتباط با وبلاگنویسی.
ادامه مطلب
نوشتن رمان فعالیتی است که در وهله نخست از تخیل نویسنده مایه میگیرد. تخیلی که خودریشه در احساسات و هیجانات نویسنده دارد. نویسنده میخواهد میان رویا و واقعیت پل بزند. از یک سو زندگی با محدودیتها و مسائل خاص خود و از سوی دیگر جهان رویاها و تخیلات. واقعیت و رویا اغلب با هم سازگار نیستند. زندگی یک نویسنده عجین با تخیلات ادبی و الهام است. نویسنده تمنا را فرا میخواند تا از طریق فراخواندن تخیلی تمنا راهی به سوی آن بجوید، راهی که واق
خاطره حاج #اسماعیل_دولابی از اسبسواری
حاج اسماعیل دولابی نقل میکند: در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند و چون هرچه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده است؛ باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرا به کشتن میداد. اما دیوار تمام میشد و سایهاش
1- اگر ساعت 12 ظهر هوا بارانی باشد آیا میتوان انتظار داشت هوا در 72 ساعت بعد آفتابی شود؟
2- یک خیاط پارچه ای به اندازه 16 متر دارد و هرروز 2 متر از این پارچه را میبرد. آخرین تکه از این پارچه روز چندم بریده خواهد شد؟
3- اگر پنج چرخ خیاطی در طول زمان پنج دقیقه بتوانند پنج تی شرت بدوزند چند دقیقه لازم است تا 100 چرخ خیاطی 100 تی شرت بدوزند؟
4- به چه سوالی هیچگاه نمیتوانید پاسخ نه دهید ؟
5. من ساعت 8 شب به رخت خواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ ب
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ؛ وینگر راست ایرانی سرانجام برای برایتون از ابتدا بازی کرد و خیلی زود هم موفق شد گل بزند. جهانبخش بعد از گلزنی به خاطر فشاری که در این ماهها رویش وجود داشت ایستاد و اشک ریخت. او دقیقا به سمت جایگاهی رفت که پدر و مادرش در آنجا نشسته بودند. آنها به خاطر علیرضا راهی انگلیس شدهاند و مدتی در کنار علیرضا خواهند بود و شنبه شب هم تماشاگر ویژه بازی برایتون و بورتموث بودند.
252 251
علیرضا جهانبخش شنبه شب وقتی موفق شد
دلم می خواهد مکانی را بیابم و تا دل تقاضا دارد غر بزنم . آنقدر غر بزنم که دیگر جایی برای شکایت باقی نماند . راستش را بخواهی مغزم از مشتی افکار پوچ دچار اسپاسم شده . به جایی نیاز دارم که همه را دور بریزم . وقتی به خودم بیایم که بتوانم نفسی عمیق بکشم. حال و هوای این روزهای من به کابوس شباهت دارد . یا شاید به نهالی عقیم تبدیل شده ام که برگ و باری نمی دهد . شاید هم تنهایی بلایی شده که احساس نامساعدی داشته باشم. هر چه که هست، دوست داشتنی نیست. همین احساس
همینکه این نوشتۀ محمد مهدی رو خوندم رفتم فایل صوتیاش رو دانلود کردم؛ اما بهخاطر مشغله و نیز تنبلی، دیروز تونستم گوش کنم. فایل صوتیاش رو، هم میتونید از کانال تلگرام خودش دانلود کنید، هم از کانال بیبیسی فارسی. موضوع بسیار مهم، جالب و چالشبرانگیزیه که مشابهش رو پیشتر از مصطفی ملکیان شنیده بودم؛ البته خیلی مختصرتر. به امید خدا بعداً مفصل دربارۀ این موضوع نظرم رو مینویسم؛ چون حقیقتاً طی چند سال گذشته نگرشم دربارۀ این موضوع خیل
Piano Sonata No.2 in A Major , Op.2 , No.2 (1795)
I.Allegro Vivace
II.Largo Appassionato
III.Scherzo
IV.Rondo
اثری بسیار پیچیده که به توانایی تکنیکی پیشرفته ای نیاز دارد. بتهوون در اینجا برای نخستین بار سکرتسو را جایگزین منوئت می کند. دنیس مثیوز، پیانیست، دربارۀ این اثر نوشته است:«ضرب ابتدای سونات توجه برانگیز است؛ هارمونی آن به آرامی گسترش می یابد؛ شوخ طبعی آن از بازیگوشی های ساذه تا خشونتی تند را در بر می گیرد و در آن کمتر اثری از طغیان های پر هیجان نوازندگی دیده می شود، ک
هوا به شدت آفتابی بود، علی رغم علاقه م به هوای بارونی، متاسفانه تنها هوای ممکن و خوب واسه پیک نیک رفتنه. خب مشخصه که کل روز رو بیرون بودیم، کنار یه مزرعه گندم، کنار درخت پر از شکوفه سیب و زیر درخت بسک:/ (نمی دونم این چه اسمیه و واقعیه یا نه، برادری گفت ولی به شدت زیباست شکوفه هاش)
یه گروه شش نفره بسیار بیمزه و نمکدون که فقط هرهر خندیدیم، برنامه ادابازی دانلود کردیم و برای هر اجرا کلی جیغ و داد زدیم، فکر می کردم تو پانتومیم هیچ استعدادی ندارم ول
بعضی افراد که فقط آیاتی را میبینند که میگوید همه چیز به ارادۀ خداست، خیال میکنند که قرآن چون فرموده همه چیز به ارادۀ خداست پس قائل به اسباب و مسبّبات و از آن جمله قائل به اختیار و ارادۀ بشر نیست. مخصوصاً اروپاییها اغلب وقتی دربارۀ اسلام اظهار نظر میکنند اسلام را العیاذ باللَّه یک دین جبری معرفی میکنند یعنی دینی که برای بشر هیچگونه اختیار و ارادهای قائل نیست.
ادامه مطلب
« شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ »
شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟
شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟
نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟
شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟
شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او ؟
به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی
شده دلتنگ شوی غم به ج
رفتارشناسی اسب - اصوات
صدای اسب می تواند مبین احساسات درونی او و یا عملی باشد که در شرف انجام آن است . شیهه: برای دعوت اسب های دیگر و یا وسیله ایست برای جلب توجه ، اغلب این صدا به هنگام جدا شدن کره از مادر شنیده میشود
شیهه ملایم : این نوع صدا به هنگام هیجان و یا ایجاد تنشی شنیده می شود
هرهر: دعوت از اسبی در نزدیک . اظهار آشنائی با شخص نزدیک شونده و اظهار خوشحالی . به خصوص به هنگام دادن خوراک لذیذ.
صدای خارج شده از دماغ: نشان دهنده هیجان ،
مادرم آدم بیهیاهوییست. مثال همان حدیثیست که نمیدانم چه کسی گفته. که غم مومن در دلش است و شادیاش در چهرهاش! مادرم همین است. از همان آدمهایی که میتوانیم نوبل صلح را بدون هیچ پارتی بازی، با خلوص تمام به او تقدیم کنیم. از آن آدمهایی که دشمنش را با خوبیاش شرمنده میکند. هوای دوستانش را دارد. از همان مادرهایی که در سریالهای بریتانیایی دیده میشوند. مهربان، رقیق، شیرینیپزی ماهر که همیشه خانهاش بوی وانیل میدهد و مینیمالیستی
می خواستم دربارۀ شهید آوینی چند خطی بنویسم، ولی شنیدن قطعات زیبایی از ناصر چشمآذر انقدر مرا به وجد آورد که حیفم آمد یادی از او نکنم در این فضای بیان! خدایش رحمت کند! بار اولی است که این قطعات را می شنوم.
یادآور می شوم ناصر چشمآذر، همان عزیزی است که قطعات موسیقی باران عشق را ساخت؛ باران عشقی که هربار به آن گوش می کنم، به پاکی انسان و بزرگی خداوند فکر می کنم و بس!
مردک به خیال خودش داشت قهرمان بازی درمیآورد و انتظار داشت با تشویق جمعیت مواجه شود. میکروفن را گرفت و اعلام کرد:«من اگر دیشب شماها را در میدان آزادی میدیدم، برخوردم با شما فرق داشت و قطعا مقابل شما قرار داشتم. ولی حالا بیایید با هم حرف بزنیم!» از توی جمعیت کسی فریاد زد:«یعنی دیشب تو میدون اگه بودیم میزدیمون؟!» یکی دیگر گفت:«یعنی دیشب اونجا بودی؟! جلوی مردم؟!»
تایید کرد. جمعیت نگذاشتند حرف بزند.
معلوم نبود چی توی آن مغز نداشتهاش میگذشت
خرس خیاط نیاز به تزریق شادی دارد. این چیز کمیاب و سخت به دست آوردنی و زود از کف رفتنی! یه کمی هم پانسمان لازم است که زخم های کهنه اش سر باز نکند. البته زخم های روحش!
خرس خیاط موهایش کم پشت شده، زیر چشمانش دو تا کیسه پرباد اندازه یک نعلبکی جا گرفته، خمیده راه می رود و تا یادش می آید که کسی نگاهش می کند و می خواهد راست بایستد، پشتش تیر می کشد و راست نمی شود. اگر خیلی لوث باشد می گوید جای خنجرهایی است که از پشت خورده ام و هیچ وقت درمان نخواهد شد. ولی ن
یه رفتار جالبی هم هستش که وقتی یه نفر میآد دربارۀ یه ویژگی فردی خوب یا بد صحبت میکنه، بخش قابل توجهی از مخاطبها واکنششون نسبت به اون صحبت اینه که خب خدا رو شکر من ـ و گاهی من و عزیزانم ـ هم این ویژگی خوب رو داریم (با ذکر مثال)، یا خب خدا رو شکر ما همچین ویژگی بدی رو نداریم (باز هم با ذکر مثال) و در ادامه نسبت به بعضی از دارندگان اون ویژگی بد اظهار انزجار میکنن و نسبت به خودشون و دارندگان اون ویژگی خوب مباهات.
حالا فرقی هم نمیکنه این حرف
یه رفتار جالبی هم هستش که وقتی یه نفر میآد دربارۀ یه ویژگی فردی خوب یا بد صحبت میکنه، بخش قابل توجهی از مخاطبها واکنششون نسبت به اون صحبت اینه که خب خدا رو شکر من ـ و گاهی من و عزیزانم ـ هم این ویژگی خوب رو داریم (با ذکر مثال)، یا خب خدا رو شکر ما همچین ویژگی بدی رو نداریم (باز هم با ذکر مثال) و در ادامه نسبت به بعضی از دارندگان اون ویژگی بد اظهار انزجار میکنن و نسبت به خودشون و دارندگان اون ویژگی خوب مباهات.
حالا فرقی هم نمیکنه این حرف
سلام
در این ترم، برای دانشجویان کارشناسی ارشد سیاستگذاری علم وفناوری، ویژگی های کلاس فلسفه فناوری بدینصورت است:
از جلسۀ بعد، منبع درسی (که در بخش کتابخانه وبلاگ در دسترس است و ترجمۀ آن نیز در بازار موجود است) کتاب زیر خواهد بود:
Vermaas, P., Kroes, P., Franssen, M., van de Poel, I., Houkes, W. (2011). A Philosophy of Technology: From Technical Artefacts to Sociotechnical Systems. Morgan & Claypool Publisher.
حضور و غیاب: اختیاری (با نمره تشویقی)
آزمون پایانی: Take Home شفاهی
ارائه مقاله: اختیاری (نمره تشویقی به شرط رعایت ت
حسام حسینزاده
عنوان درس دوم کتاب مطالعات اجتماعی در سال پنجم ابتدایی «احساسات ما» است. بهطور کلی، به نظرم فصل اول کتاب اجتماعی پنجم ابتدایی، بهترین فصل آن است. عنوان فصل «زندگی با دیگران» است و شامل چهار درس «من با دیگران ارتباط برقرار میکنم»، «احساسات ما»، «همدلی با دیگران» و «من عضو گروه هستم» میشود. در ابتدای این درس، در قالب فعالیتی، چهار موقعیت برای دانشآموزان شرح داده شده و از آنان خواسته شده تا بگویند در هریک از این موقعیت
سلام
در این ترم، برای دانشجویان کارشناسی ارشد سیاستگذاری علم وفناوری، ویژگی های کلاس فلسفه فناوری بدینصورت است:
از جلسۀ بعد، منبع درسی (که در بخش e-Library وبلاگ در دسترس است و ترجمۀ آن نیز در بازار موجود است) کتاب زیر خواهد بود:
Vermaas, P., Kroes, P., Franssen, M., van de Poel, I., Houkes, W. (2011). A Philosophy of Technology: From Technical Artefacts to Sociotechnical Systems. Morgan & Claypool Publisher.
حضور و غیاب: اختیاری (با نمره تشویقی)آزمون پایانی: Take Home شفاهی
ارائه مقاله: اختیاری (نمره تشویقی به شرط رعایت تمام ا
سلام
در این ترم، برای دانشجویان کارشناسی ارشد سیاستگذاری علم وفناوری، ویژگی های کلاس فلسفه فناوری بدینصورت است:
از جلسۀ بعد، منبع درسی (که در بخش e-Library وبلاگ در دسترس است و ترجمۀ آن نیز در بازار موجود است) کتاب زیر خواهد بود:
Vermaas, P., Kroes, P., Franssen, M., van de Poel, I., Houkes, W. (2011). A Philosophy of Technology: From Technical Artefacts to Sociotechnical Systems. Morgan & Claypool Publisher.
حضور و غیاب: اختیاری (با نمره تشویقی)آزمون پایانی: Take Home شفاهی
ارائه مقاله: اختیاری (نمره تشویقی به شرط رعایت تمام ا
اون روز جمعه بود. با شبنم و هومن و محمود و علی رفته بودیم چیتگر. چیزی به رفتن شبنم و هومن نمونده بود. داشتیم فاصله ی بین قرارامون رو کمتر و کمتر می کردیم که مثلاً از فرصت باقیمونده نهایت استفاده رو بکنیم. خیال می کردیم واکسن دلتنگی اختراع شده و اگه زود به زود هم دیگه رو ببینیم در مقابل دلتنگی واکسینه میشیم. ما خیال کرده بودیم میشه هوای اون روز دریاچه چیتگر رو وقتی که داشتیم ادای محسن حاجیلو رو درمی آوردیم و هرهر می خندیدیم، بریزیم توی شیشه و ذ
دربارۀ این موضوع،
هرچه به ذهن خلاق تان می آید را در قالب دلنوشته و جستار کوتاه
(در حد نیم صفحه - از نگارش داستان پرهیز کنید) و جملات قصار (1 تا 3 عدد)
بنویسید و به اشتراک و یادگار بگذارید.
منتظر خواندن پیام های دلنوازتان هستم...
نکته ای دربارۀ مسایل ارضی در ایران قدیم و بورس زمین
های شهری تاریخ خانوادۀ منانٌالله و انٌاالیه راجعوناختلاف مرحوم پدرمو شادروان خالۀ پدرم درباره
زمین هاینجف آباد
در حدود
سال 1354 بین پدرم و خاله اش شادروان بی بی رباب عسکری ( افشار ) بر سر بخشی از اراضی نجف آباد ( صفائیه ) اختلاف
افتاد در قدیم آب مهم بوده و نه زمین قنات نجف آباد خشک شده و اراضی آن داخل شهر
یزد افتاده ارزش پیدا کرده بود .
ادامه مطلب
باید پذیرفت گاهی اوقات به غیرت دستان نویسنده ای بر می خورد وقتی او را ناتوان از نوشتن خطاب می کنند . و چه زیباست کسی بیاید و تو را به نوشتن سوق دهد . زنگ بزند وبخواهد که از او بنویسی . از ویژگی هایش ،حال و هوایش .،و احساسی که به او داری . اگرچه این منگنه گذاشتن را هم تایید نمی کنم اما معترفم که خواسته ی زیبایی ست . انگار کسی می خواهد که بخشی از دغدغه ی فکریت شود انقدر که از او بنویسی . تو را بخواند و دلش هزار راه نرفته را برود .
شاید برای توی نویسنده
نوشته بود: «شما روانشناس هستید؟»
من با خودم فکر کردم من روانشناسِ روانِ خودم هستم.
اصلا هر آدمی بهترین روانشناس خودش است. هیچ آدمی مثل خود آدم، خودش را نمیشناسد.
هر کسی میتواند به همه دروغ بگوید، نقاب بزند به چهره، فیلم بازی کند، اما نمیتواند به خودش دروغ بگوید، خودش را گول بزند.
نوشته بود: «...من با خودم مشکل دارم...»
دلم میخواست برایش بنویسم: «چون با خودت مهربان نیستی، خودت را دوست نداری...»
دردها از جایی شروع میشود که خودمان را نمیبی
حسام حسینزاده
عنوان درس دوم کتاب مطالعات اجتماعی در سال پنجم ابتدایی «احساسات ما» است. بهطور کلی، به نظرم فصل اول کتاب اجتماعی پنجم ابتدایی، بهترین فصل آن است. عنوان فصل «زندگی با دیگران» است و شامل چهار درس «من با دیگران ارتباط برقرار میکنم»، «احساسات ما»، «همدلی با دیگران» و «من عضو گروه هستم» میشود. در ابتدای این درس، در قالب فعالیتی، چهار موقعیت برای دانشآموزان شرح داده شده و از آنان خواسته شده تا بگویند در هریک از این موقعیت
خانم "الف" به بانک میرود. نوبت میگیرد. شمارهاش ۱۳۵ است. همانجا دوستش را میبیند که سه ساعت زود تر از او آمده و دو شماره در دستش دارد. یکی ۲۴ و یکی ۲۵. شماره ۲۵ را از او میگیرد و کارش را زود تر از ۱۱۰ نفر دیگر انجام میدهد و خوشحال بانک را ترک میکند و بدتر از آن شخص گامبوی بی تربیتی که بدون نوبت کارش انجام میشود! (انگار معیار سن و موی سفید از شخصیت و احترام حذف شده است)
آقای "ب" راننده تاکسی است. هر روز دقایقی را فریاد میزند تا مسافرانش
دربارۀ این موضوع،
هرچه به ذهن خلاق تان می آید را در قالب دلنوشته و جستار کوتاه
(در حد نیم صفحه - از نگارش داستان پرهیز کنید) و جملات قصار (1 تا 3 عدد)
بنویسید و به اشتراک و یادگار بگذارید.
منتظر خواندن پیام های دلنوازتان هستم...
«به نام خدای صبور»
حضرت نوح (ع) ویژگیای رو داشت که هیچ پیغمبری نداشت!
اونهم اینکه ۹۵۰ سال، فقط دوره ی رسالتِ حضرت بود...عمرِ حضرت بماند!!
حال چرا خداوند برای قومِ حضرت نوح با تمام فسق و فجور، ۹۵۰ سال فرصت داد و برای آنها صبر کرد، در حالیکه اقوام دیگر، وقتی حجت بر آنها تمام میشد بلافاصله عذاب میشدند؟!
از آنجایی که قبل از حضرت نوح هیچ قومی نبوده تا خداوند برای مردم مثال بزند، خداوند به این قوم فرصت زیادی داد. همانطور که در قرآن هم خداوند هروقت
[ مطمئناً اولین چیزی که نظرِ خواننده را جلب میکند، همان بیتِ عنوانِ پست است. نویسندۀ پست دیشب در حالی که بهشدت دلش گرفته بود و حالِ بس خرابی داشت، آن تکهشعر را در یکی از گشتوگذارهای بیهودهاش در کانالی تلگرامی پیدا کرد. با اینکه متوجهِ ارتباطِ آن شعرِ زرد با خودش نشد، ولی احساس کرد این شعر از فرطِ زرد بودنش هالهای از احساسِ خوشی را به روانِ او تزریق کرد. نویسنده هنوز نمیداند دقیقاً چه احساسی نسبت به این شعر دارد، و به جهتِ همین عم
حسام حسینزاده
امسال یکی از برنامههایی که در طول تابستان برای روزهای ابتدایی سال تحصیلی طراحی کردیم این بود که به هریک از دانشآموزان در همان یکی دو روز نخست سال فرصتی داده شود تا پشت میز معلم بنشینند و دربارۀ خودشان صحبت کنند تا امکانی برای آشنایی بچهها باهم و البته آشنایی ما با بچهها باشد. قرار بود در طول صحبت هر دانشآموز، معلم نیز پشت میز او بنشیند. دربارۀ جزئیات مطالب صحبت چندانی نکردیم و به نتیجۀ واحدی نرسیدیم، برایمان مهم ب
هیپوتز
شماتیزه
نکاتی دربارۀ وضعیت
ژئوپلتیک ایران و جهان
با گرم شدن آب و هوای زمین بخش عظیمی از یخ های قطبی و یخچال های سیبری و شمال روسیه آب شده از طریق رودخانه هایی که ﻣﻨﺸﺄ آن ها در سیبری و شمال آسیا و اروپا وجود دارند مقدار بسیار بیشتری آب به دریاچه خزر خواهد ریخت و سطح آب دریاچه خزر بالا خواهد آمد بنابراین دو کیفیت ایجاد می شود : 1) زیر آب رفتن بخش وسیعی از سواحل دریای مازندران 2) امکان انتقال آب دریاچه مازندران بدون لطمه به
خواهرم از توی اتاق داد می زند « بابا ول کنید. او دیوانه است. روانی است»
واقعا دیگر در این حد ها هم نیست ولی خود پدر هیچوقت دوست نداشته ( شاید نتوانسته) با بچه هایش رابطه ای دوستانه و صمیمی داشته باشد.
البته او هیچ وقت این جرئت را ندارد که جلوی پدر این حرف را بزند.
خارجی ها میگویند: «یک فیل در اتاق است»
این فیل همه چیز را به گند کشیده است. هیچ چیز سر جایش نیست. شما به خانهی دوستتان میروید. شاهد افتضاح پیش آمده هستید اما برای حفظ ظاهر هم که شده ساکت مینشینید و از تعریف در رابطه با آب و هوا شروع میکنید و درنهایت با برنامه ریزی خوشگذرانی آخر هفته از همدیگر خداحافظی میکنید. بی آنکه کسی در رابطه با فیل حرف بزند.
فیل در محیط کار است. رد پایش همه جا هست. هیچ کاری سر وقت انجام نمیشود و رئیس حسابی کلافه اس
امیرکبیر دستپروردۀ قائممقام بود و به سبب ویژگیهای برجستۀ شخصیتیاش، در تاریخ دولتیان ایران خوش درخشید. واتسون، نویسندۀ انگلیسی، دربارۀ امیر مطالبی گفته که برازندۀ اوست: «در میان همة رجال اخیر مشرقزمین و زمامداران ایران، که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزاتقیخان امیرنظام بیهمتاست، دیوجانوس روز روشن با چراغ در پی او میگشت. بهحقیقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به شمار آید، بزرگوار مردی بود» (آدمیت، ص 3).
«درشت و تنومند
پاورپوینتی زیبا و جذاب در 34 اسلاید قابل ویرایش به همراه تصاویر با کیفیت جهت یادگیری بهتر دانش آموزان و تدریس دبیران عزیز
شاید توجه کرده باشید که درختان با کاهش سرما گل می دهند، یا اینکه گلبرگ های بعضی گیاهان در شب بسته می شوند. آیا می توانید مثال های دیگری نیز دربارۀ پاسخ گیاهان به شرایط محیطی ارائه دهید؟ در ادامه انواعی از این پاسخ ها را بررسی می کنیم.
دانلود فایل
آن پاییز که تمام زندگی ام رفت زیر آب، نمیدانم کجا بودی. من هی خیره میشدم به زرد و نارنجی برگهایی که مقاومتشان در برابر باد کم بود. بادی که هم قوی بود و هم زوزه کش ولی نه آنقدر که یاد تو را هم بکند و ببرد.
باد که شکست خورد، گذاشتم باران هم زور خودش را بزند.
بسم الله
هیچ وقت برای خدا نسخه نپیچ
هیچ وقت تدبیر خودت را به خدا نسبت نده
خدا فوق تدبیرها و گزینههای توست.
میتواند یک آن صحنه را برهم بزند و ورق همه چیز را برگرداند
چون او خداست
و یرزقه من حیث لا یحتسب برای اثبات خداییش هم هست
تا بفهمیم ما عبدیم فقط...
حسام حسینزاده
امسال یکی از برنامههایی که در طول تابستان برای روزهای ابتدایی سال تحصیلی طراحی کردیم این بود که به هریک از دانشآموزان در همان یکی دو روز نخست سال فرصتی داده شود تا پشت میز معلم بنشینند و دربارۀ خودشان صحبت کنند تا امکانی برای آشنایی بچهها باهم و البته آشنایی ما با بچهها باشد. قرار بود در طول صحبت هر دانشآموز، معلم نیز پشت میز او بنشیند. دربارۀ جزئیات مطالب صحبت چندانی نکردیم و به نتیجۀ واحدی نرسیدیم، برایمان مهم ب
شربت آلبالو یکی از خوشمزه ترین انواع شربت است که معمولا در ابتدای فصل تابستان تهیه می شود.
مواد لازم
1 کیلوگرم آلبالو
2 کیلوگرم شکر
دستور العمل
روش اول طرز تهیه شربت آلبالو
آلبالو را بشویید و دم و هسته آن را بگیرید.
نیمی از شکر را روی آلبالو بپاشید.
هم بزنید و بگذارید یک شبانه روز بماند.
اول صبح، یک لیتر آب را گرم کنید و همین که به جوش آمد آتش را خاموش کنید تا آب از جوش بیفتد، سپس آن را روی آلبالو بریزید.
نزدیک ظهر شربت را از پارچه و صافی بگذ
حکایت زندگی؛ مانند حکایت آن شخصی است که رفته بود پیش دلاک تا روی بدنش نقش شیری خالکوبی کند. دلاک که خواست دُم شیر را نقش بزند، صدای مرد از درد بلند شد و گفت کجای شیر را نقش میزنی. دلاک گفت: دُم، مرد گفت: دم نمیخواهد از جای دیگری شروع کن. دلاک خواست یال شیر را شروع کند که دوباره صدای مرد بلند شد، که یال هم نمیخواهد برو سراغ جای دیگر. به همین ترتیب هرکجا را خواست نقش بزند صدای ناله مرد بلند شد که نمیخواهد. دلاک که کم طاقتی مرد را دید گفت: شیر بی یا
حکایت زندگی؛ مانند حکایت آن شخصی است که رفته بود پیش دلاک تا روی بدنش نقش شیری خالکوبی کند. دلاک که خواست دُم شیر را نقش بزند، صدای مرد از درد بلند شد و گفت کجای شیر را نقش میزنی. دلاک گفت: دُم، مرد گفت: دم نمیخواهد از جای دیگری شروع کن. دلاک خواست یال شیر را شروع کند که دوباره صدای مرد بلند شد، که یال هم نمیخواهد برو سراغ جای دیگر. به همین ترتیب هرکجا را خواست نقش بزند صدای ناله مرد بلند شد که نمیخواهد. دلاک که کم طاقتی مرد را دید گفت: شیر بی یا
حکایت زندگی؛ مانند حکایت آن شخصی است که رفته بود پیش دلاک تا روی بدنش نقش شیری خالکوبی کند. دلاک که خواست دُم شیر را نقش بزند، صدای مرد از درد بلند شد و گفت کجای شیر را نقش میزنی. دلاک گفت: دُم، مرد گفت: دم نمیخواهد از جای دیگری شروع کن. دلاک خواست یال شیر را شروع کند که دوباره صدای مرد بلند شد، که یال هم نمیخواهد برو سراغ جای دیگر. به همین ترتیب هرکجا را خواست نقش بزند صدای ناله مرد بلند شد که نمیخواهد. دلاک که کم طاقتی مرد را دید گفت: شیر بی یا
هوالمحبوبدلتتنگی شاید همین است که بعد از یک ماه صفحۀ وبلاگت را بازکنی و ستارههای روشن دوستانت را ببینی و حسرت بخوری که چرا یک ماه آزگار نبودی و نخواندیشان. دلتنگی همین است که من بهترین خبرهای زندگیام را ابتدا با دوستان بلاگرم به اشتراک میگذارم و بعد شادیهای قسمت شدهام را مزهمزه میکنم. دلتنگی برای شما خوب است. دلبستگی به شما خوب است. از پس همۀ این فاصلهها دوباره سلام. دربارۀ گذشتهها حرف نزنیم که رنج مدام است و تلخی بیپایان.
آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماق
که شاید آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
نجاتم بده!
در من هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد…
از : لیلا کردبچه
آدم است دیگر! از همان اول برایش حوا آفریدی و دوتایی شدند همدم، شدند همراه، شدند رفیق. اگر با هم گندم خوردند با یکدیگر هم عبادتت کردند. آدم، چه ابوالبشر باشد و چه ما نوه نتیجههای آخرالزمانیاش، دلش رفیق میخواهد. دلش میخواهد یکی باشد که دل به دلش بدهد و بیواهمه پیش او خودش باشد و دم گوشش نجوا کند. دلش میخواهد هرچه غصه دارد را با یک «خب، بگو ببینیم چه خبرِ» رفیقش از دل بیرون کند و بریزدشان روی دایره ی درددل و بعد راحت و بیدغدغه لبخند بزن
امیرکبیر دستپروردۀ قائممقام بود و به سبب ویژگیهای برجستۀ شخصیتیاش، در تاریخ دولتیان ایران خوش درخشید. واتسون، نویسندۀ انگلیسی، دربارۀ امیر مطالبی گفته که برازندۀ اوست: «در میان همة رجال اخیر مشرقزمین و زمامداران ایران، که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزاتقیخان امیرنظام بیهمتاست، دیوجانوس روز روشن با چراغ در پی او میگشت. بهحقیقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به شمار آید، بزرگوار مردی بود» (آدمیت، ص 3).
«درشت و تنومند
ساعت ۲۲ و ۳۳ دقیقه بود.همه ی ساعت ها عجیب جذاب می شوند چطور؟چه کسی دارد از این بازی با اعداد لذت می برد؟بگذریم
باز آمده ام کِ بگویم تقصیر آنها بود،تقصیر آنها بود ک گریه ام گرفت،تقصیر آنها بود کِ وا دادم،تمام این حرف های بی ربط را ب زور چپانده بودم داخل دهانم؛ سه ماه است ک چپانده ام...تقصیر آنها بود کِ نتوانستم تحمل کنم.من احمقم...من دوستِ احمق توعم کِ بلد نیست حرف بزند اخیرا...من دوستِ ترسیده ی تو عم کِ بِ عزای واقعه ی نیامده مشکی پوش شده است.من دو
من همان قهرمان داستانی هستم که همه چیز را در مرز رسیدن رها میکند. میگذارد و میرود و نمیماند تا ثمرهی آنچه گذشت را ببیند. همان که میتواند همهی انتظارها و دلتنگیهایش را با یک جملهی ساده، یک بلهی خشک و خالی تمام کند، میتواند رسیدن را، دیدن را تجربه کند، اما نمیکند. رها میکند. میرود. نمیماند. همان شطرنجبازی که میتواند با حرکت آخر حریف را کیش و مات کند اما صفحهی شطرنج را یک حرکت مانده به حرکت آخر، نیمهکاره رها می
«عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ * نَذِیراً لِلْبَشَرٍ( المدثر:۳۵) قَالَ: یَعْنِی فَاطِمَةَ».
ترجمه:
از ابی حمزه از امام محمّد باقر(علیه السلام) روایت شده که دربارۀ آیۀ «همانا او یکى از بزرگترینها است؛ هشدار دهندۀ بشر است» فرمود: منظور خدا در این آیه حضرت فاطمۀ زهرا(علیها السلام) است.
ادامه مطلب
کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف دارند، احمق نیست، مناعت طبع دارد.
کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد، احمق نیست، منظم و محترم است.
کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است.
کسی که از معایب و کاستی های دیگران، در می گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است.
کسی
تهمت... امام صادق علیه السلام: اِذَا اتَّهَمَ المُؤمِنُ اَخاهُ اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِى الماءِ. هرگاه مؤمن به برادر دینى خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان مى رود، همچنان که نمک در آب، ذوب مى شود. (کافى، ج 2، ص 361، ح 1)
درباره این سایت