نتایج جستجو برای عبارت :

چون من دستام تا بینهایت کش نمی‌یان

دستام به همین صورت که ناخناش کوتاه و کوچولوعه و لاک سورمه‌ای زدم حالمو خوب می‌کنه. احتیاجی نیست ناخنا بلند و قرمز باشن. به همین شیوه با دستای کوچولو خوبم. دستمو گرفتم کنار دست مهدی. هر انگشتم یه بند از انگشتاش کوتاه‌تر بود :)) کلا یه سایز کوچیک‌تر از بقیس دستام
دانلود آهنگ بهنام بانی ایران
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * ایران * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
 
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Iran (Ft Iman Ebrahimi) With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه بهنام بانی به نام ایران
زمین و آسمون دور تو میگردهببین اسم تو یک دنیارو پر کردهتویی اوج تموم افتخاراتماگه خشکی بشی بارون دریاتمایران قلب
دیشب خوابتو دیدم دیوونه من
داشتیم قدم میزدیم، مث همیشه
سرد بود و دستای همو محکم گرفته بودیم
چشمات پر بغض بود
خودتو انداختی تو بغلم و محکم گرفتمت بین دستام
هم تو آروم شدی، هم من
ریه‌هامو پر کردم از عطرحضورت
جاری شدی در من
سرتو گرفتم بین دستام
نگاهم رو دوختم به صورت ماهت
پیشونیتو بوسیدم
مثل همیشه
و بیدار شدم
ای کاش این رویا هیچوقت تموم نمیشد
کاش اون روزا ادامه داشت تا ابد
تا .......
دلم خیلی تنگه واسه دیدنت
واسه بودنت، واسه همه چی
واسه قهرکردنات،
آخرین باری که دیدمش سرشو تکیه داده بود به در و سعی می‌کرد آرامشش رو حفظ کنه من کجا بودم؟ اون طرف در روی صندلی نشسته بودم یا نه بذارین درست ‌تر بگم قرار بود روی صندلیا نشسته باشم اما مگه استرس امون می‌داد راه می‌رفتم از این طرف راهرو به اون طرف راهرو..پوست لبم رو کنده بودم و هیچی از ناخنام باقی نمونده بود که یه دستی سرمو آورد بالا و دستم رو گرفت و با چشماش به چشمام خیره شد..یه چیزی گذاشت تو دستام و گفت این ارزشمندترین چیزیه که من دارم و باهاش آر
سکه ی پونصد تومنی رو از پسرک چهارساله گرفتم و گفتم میخوام  براش یه شعبده بازی انجام بدم. گذاشتمش بین دو تا دستم و درحالیکه بهم چشم دوخته بود دستام رو تکون دادم. بعد ازش خواستم دستامو باز کنه. باز کرد. سکه همونجا بود. نگام کرد. گفتم بلدی اینکارو کنی؟ گفت نه!
آهنگمون رو پلی میکنه و همراه خواننده و قشنگ تر برام میزنه به آواز. سرم رو میذارم روی شونش و دستام رو حلقه میکنم دور تنش و گوش میدم. به صداش، به جادوی کلمات و این نازک آرای، دلم، دلم که بی وقفه میگه "با مهر تو همرنگم، با عشق تو هنبازم" .. 
رفته بودم نمازجمعه این هفته.
نشستم بیرون داخل فضای باز دانشگاه تهران.
دیدم یه جوون ریشی 27اینا ساله اومد که گوشیش رو تحویل بده. چهرش خیلی آشنا بود. خیلی. ولی نمیدونستم کجا دیدمش.
یک تسبیح کوچیک خاکی کربلا دستش بود.
از اون لحظه که این صحنه رو دیدم، یه حسی تو دستام ایجاد شده، الانم هست، که دیگه نمی تونستم تسبیح کربلا دستم نگیرم.
یادم اومد یکی از بچه ها (محسن سلیمانـ...) ترم قبل یکی از این تسبیح ها ، سوغات آوره بود.
امروز داخل چمدون اینام رو گشتم ولی ن
تنهایی سخته . گاهی میشه پنجه ای روی گلوت ...
اما سخت تر از اون اینه که یه آدم بی ربط توی زندگیت باشه !
روح وحشی
+پنجه را به نرمی از روی گلوم بر میدارم . جای دردش را کمی با دستام التیام میدم . 
این نیز بگذرد ...
++بهار گیلان فوق العاده است . انگار که توی باغ پرندگانم :)
نمی‌تونم نفس بکشم.نمی‌تونم حرکت کنم.نمی‌تونم به عقب برگردم.فلجم می‌کنه.آگاهانه.منو تو بدترین حالت ممکن رها می‌کنه و می‌ره.انگار از اولشم نبودم.چشمام بسته می‌شن و توی چهار راه های ذهنم غرق می‌شم.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دستام به‌سختی حرکت می‌کنن و پرتشون می‌کنم بالا تا ببینه.تا برگرده.ولی برنمی‌گرده.برنمی‌گرده تا مطمئن شم از اولشم نبودم. دستام می‌افتن پایین.توی باتلاق ذهنم.بعد سرم.دست و پا می‌زنم.انگ
نمی‌تونم نفس بکشم.نمی‌تونم حرکت کنم.نمی‌تونم به عقب برگردم.فلجم می‌کنه.آگاهانه.منو تو بدترین حالت ممکن رها می‌کنه و می‌ره.انگار از اولشم نبودم.چشمام بسته می‌شن و توی چهار راه های ذهنم غرق می‌شم.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دست و پا می‌زنم.برنمی‌گرده.دستام به‌سختی حرکت می‌کنن و پرتشون می‌کنم بالا تا ببینه.تا برگرده.ولی برنمی‌گرده.برنمی‌گرده تا مطمئن شم از اولشم نبودم. دستام می‌افتن پایین.توی باتلاق ذهنم.بعد سرم.دست و پا می‌زنم.انگ
این روز ها لجباز شدم
با خودم ، با دنیا 
آخه چرا هنوز هم درد داره 
چرا این دنیا دردی رو توی دلم گذاشت 
که بعد از این سال ها هنوز میسوزم
پای درد های دلم 
راستش دلم به حال خودم هم میسوزه 
میخوام دنیام رو بسازم تا روزی که اومد 
دیگه منتظر من نمونه ، نگم دستام خالیه
نگم پای دست های خالیم بمون 
Welcome to the show - Adam Lambert ft. Laleh
 
امروز به این گوش میکردم که از پیش‌دانشگاهی تا حالا تو حافظه‌ی گوشی‌هام مونده. و همه اون روزهایی برام تداعی شد که از سرویس جا میموندم و دستام رو فرو میکردم تو جیبم و اینو با خودم میخوندم و پیاده میرفتم مدرسه. هنوز احساس ناامیدی و تنهایی و ترسِ اون روزهای کذایی رو یادمه. 
دانلود آهنگ شاد چه حالیه تو آغوشت
دانلود آهنگ محو نگات میشم دستام می‌گیری میگی بمون پیشم
Download Happy Song Che Halie

در این پست برای شما دانلود آهنگ چه حالیه را با بالاترین کیفیت برای دانلود قرار دادیم
انتقادات و پیشنهادات خودتون در مورد سایت و نظرتون رو در مورد آهنگ از بخش نظرات برای ما بفرستین
دانلود آهنگ شاد چه حالیه تو آغوشت / دانلود آهنگ محو نگات میشم دستام می‌گیری میگی بمون پیشم
اوایل زخم باز که میدیدم عق میزدمامروز وقتی تو اتاق عمل از روده ی مریض فیلم میگرفتم به دستام دقت کردم
نمیلرزید 
ترسیدم 
از خودم از چیزی که دارم بهش تبدیل میشم
نه که فقط تو خون دیدن
تو خیلی چیزای دیگه دستام نمیلرزه
تو تجربه کردن یه آدم ۱۲ سال بزرگتر از خودمم نلرزید
تو قهر کردن با بابا برای بیشتر از سه روز هم 
تو بی مهری کردن متقابل هم
ف همیشه بهم میگف مواظب بزرگ شدن باش
من یه جور دیگه انگار دارم بزرگ میشم اگه ف بفهمه گمونم ناراحت بشه
به آ میگم خو
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه... الکی سخت می‌گیرم. :)
محبوب من، فرشتۀ من، دلبر ای عزیزاز جان و دل، چو جان و چو دل دوست دارمت...
.
.
.
کاش میشد نگاهتو جمع کنم تو دستام.که وقتی دوری هم نگاهم کنی.
کاش نفس کشیدنات قبل از اینکه به هوا می رسید و قبل از اینکه مولکول های هوارو لمس می کرد، تارهای صوتیِ منو نوازش می کرد!
کاش میشد صداتو جمع کرد توی یه بطری شیشه ای و درشو بست،
بعد درست همین حالا درشو باز میکردم...
.
.
تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدنمن آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام
شاید بیشتراز هرچیزی احتیاج داشته باشم یه قرار ملاقات با خانم مشاور بزارم
حالم به حدی بده که دارم روانی میشم
کاش این امکان رو داشتم که هرهفته ببینمش
و این درحالیه که دستام یخ زده و موهامو میکشم و دندونامو روی هم فشار میدم که بغضم نشکنه....
لطفا واسم دعا کنید.
همه خوابیده بودن؛ منو «فرشته» تو یه اتاق بودیم؛ اون خوابش برده بود و من هم پتو رو تا پایینِ چشمام رو سرم کشیده بودمو دستام زیر پتو گوشیو نگه داشته بودن.. با «پیگمی» تو تلگرام حرف می‌زدیم و مسخره‌بازی درمی‌اوردیم..
همون موقع واسم اس‌ام‌اس اومد.
ادامه مطلب
همه خوابیده بودن؛ منو «فرشته» تو یه اتاق بودیم؛ اون خوابش برده بود و من هم پتو رو تا پایینِ چشمام رو سرم کشیده بودمو دستام زیر پتو گوشیو نگه داشته بودن.. با «پیگمی» تو تلگرام حرف می‌زدیم و مسخره‌بازی درمی‌اوردیم..
همون موقع واسم اس‌ام‌اس اومد.
ادامه مطلب
چرا باید تو این اوضاع مامانم دندون‌درد بگیرن و این دندون‌درد علارغم مصرف آنتی‌بیوتیک تشدید یافته و به سینوس‌ها هم منتشر بشه؟ اونم دندونی که همین چند ماه پیش در کرده بودند.
حالا درد هم باعث شده فشارخون مامانم به ۱۸۰/۱۰۰ برسه، کاپتوپریل زیرزبانی و لوزارتان هم بعد گذاشت یک ساعت چندان جوابگو نیستند. .... مامان رفتند تا دستشویی برگشتند فشار خون رفته تا ۲۰۰!
دستام می‌لرزند. و بدتر اینکه، تو این اوضاع رفتن به بیمارستان/درمانگاه/دندانپزشکی (اگه
یه یه ساعت پیش دیگه احساس کردم نمی تونم دووم بیارم باید راه نفسمو باز کنم باید بلند کنم این چیزی که نشسته رو دلم و خب زار زار زدم زیر گریه
حالم خوب شد راه نفسم باز شد مامانم اون موقع میخواست بهم یه چیزی بگه ولی ترسید ده دقیقه پیش گفت که امشب مامان بابای ماندانا دارن میان 
و نشستم اینجا در حالی که همه چیز داره از جلوم رد میشه و دستام میلرزه و پاهام یخ کرده برای شما می نویسم که طاقت این یکی رو دیگه واقعا ندارم.ماندانا
چرا باید آدم قشنگترین حس هاش رو با آدمای اشتباه share کنه؟
چرا؟
چرا؟
.....
باز تحت فشار روحی قرار گرفتم و گویا به طرز فاجعه باری میل به ابرازش دارم، راحتر بگم بالا بردن دستام به نشانه تسلیم! کاری که این اواخر دائما انجامش دادم.
میدونی انگار تسلیم شدن دم دست ترین گزینه‌س و چقدر رقت انگیزه وقتی کاری از دستت برمیاد و انجام نمیدی. 
میل به مورد علاقه واقع شدن یه آدم درست و حسابی دارم! و این آلارم همیشگی رو تو مخم به صدا درمیاره.... این حال و هوا بارها از م
کاش می‌تونستم بعضی لحظه‌ها رو ذخیره کنم، اونموقع می‌شد گوشه‌ای تویِ همهمه‌های این دنیا وقتی بیقرارم حسشون کنم، درست مثل این روزای گرمِ   نفس گیر  ، اگه میشد  بتونم  اون حسو بگیرم میون دستام، چشمامُ ببندم و به جونم تزریق بشه... حتی تصور و فکر بهش هم هرچند گذرا اما حالمُ خوب میکنه.شاید اگه اینطور بود سخت‌ترین تصمیمات هم تو شرایط بد با خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن گرفته می‌شد... 
+یادداشت شماره ۷
برگی از دفتر خاطراتم در دی ماه.پر از حس و حال خوبه.امروز یهو دلم برف خواست و یاد این خاطره افتادم.برای همین این جا نوشتمش. :)
اینم از خاطره: ^_^
امروز برف بارید،اونم چه برفی. :)))) بالاخره برف اومد.از دیشب شروع شد و تا ساعت تقریبا 2 بعد از ظهر میومد.الان قطع شده.نمی دونم این ابرای سنگین بازم می بارن یا نه.یه آدم برفی درست کردم. ؛) به جرئت می تونم بگم قشنگ ترین آدم برفی ای بود که تا حالا درست کردم.هوا خیلی سرده به طوری که امروز صبح که بیرون بودم داشتم می ل
وقتی دلم تنگ می‌شه، دیگه همه‌چی لوس میشه. قربونت برما و دورت بگردما، اون استیکره که بغل میکنه، اون که انگشتش تو دهنشه، اون گیف روباه‌ها. من دلم تنگ شده و سخت و غیرقابل نفوذ شدم، و‌همه باید همینجور باشن. همه باید صبحا مث من جدی وارد دانشگاه شن و با هم‌تیمیاشون حرف بزنن، سر کلاسا سوال بپرسن و تو آسانسورا تا کمر خم شن بگن سلام دکتر. همه باید تو راه برگشتشون به مرطوب‌کننده‌ی تموم شده و اینکه پول جدیدشو ندارن فکر کنن و با راننده تاکسیای بداخلا
خوب بعد از مدت ها دوری از نوشتن فکر میکنم الان وقت خوبی برای شروع باشه.در حالی که دارم از سرمای پنجره ی بیرون یخ میزنم و دستام داره سعی میکنه هرچه سریع تر این مطلب رو تموم کنه دارم فکر میکنم حتما یه دلیلی داشته اینترنت من بجز سایت فیلترینگ و blog.ir باز نمیکنه .
درضمن تعطیلی و برف رو به همه دانش آموزان از جمله دوستای خودم تبریک میگم 
وبلاخره اینجا هم اولین برفش بارید ...
اتفاقی 10دقیقه پیش با مامان رفتیم بهارخواب تا مادرم  رخت های خشک شده رو جمع کنه و هوا پره پر بود که دیدم شروع کرد به باریدن ...
عاشق برفم ... هیچ چیز مثل باریدن برف و هواش نمیتونه خوشحالم کنه ....
زیر برف ایستاده بودم که تند شد .... 
واقعا زیباست .
هواش عالیه .... هوای بوی تمیزی میده .... همه جا قشنگ تره ....
کاش همیشه برف بیاد ....
 
+ پرده ی اتاقم رو زدم کنارو نگاش میکنم ...
میتونم بگم فوق العادست!
امیدوارم که زیاد بباره انشا
امشب حال من خوب نیست
قلبم و مشت سنگین غم داره فشار میده
اما حتما بهتر میشم
روزی میاد که باز سرپا میشم،میخندم و دیگه از یه رگ نامرئی توی قلبم خون جاری نمیشه
امشب سر نماز دلم شکست و بغضم هم شکست و قامتم هم شکست
وجودم تهی شد و دستم خالی شد و روحم ترک برداشت
اما حتما روزای بهتری هم هست و خنده باز میاد مهمون لب هام و چشمام میشه و دستام نمیلرزه
امشب من و دعا کنید
امشب دلای شکسته و بغضای شکسته و قامت های شکسته رو فراموش نکنید
یاد روزی افتادم که بی‌اختیار اشک ریختم. شنیدن تحلیل اوضاع موجود روی صندلی های "آب و آتش" که تهش ختم می‌شد به جنگ. دستام رو گذاشتم روی صورتم و به پهنای صورت گریه کردم. حالا هر بار که این آهنگ رو گوش می‌دم اون حسِ واقعی برام تداعی‌ می‌شه. خیال می‌کنم گاه و بی‌گاه بمبی می‌خوره وسط شهر. هر روز که بیدار می‌شم دونه دونه از "آدم" های زندگیم خبر می‌گیرم. گاهی یکیشون جواب نمی‌ده و اون آدم رو از لیست آدم‌های زندگیم پاک می‌کنم. به عشقی فکر میکنم که لی
دلم میخواد هر اتفاقی هم که بیوفته ؛
همیشه دوستت داشته باشم .
این تنها چیزیه که از تو برام مونده . دوست داشتن ات . نمیخوام از دستش بدم .
یک جورایی انگار علائم حیاتی زندگی در منه !
روح وحشی
+صدات را فراموش کردم . اما لحن حرف زدن ات و خنده هات هنوز یادمه .
مهربونی همراه ملامت چشمات همیشه بامنه .
I wish love you forever
++دستام خالی خالی اند اما قلبم مملو از محبت ه !
دیدی وقتی کسی میمیره فوری چشماش را میبندن ؟! اگه چشمای من را نبندن زود لو میرم . برای همین هیچوقت توی
متن آهنگ حواس پرت آصف آریا
من یکم حواس پرتم تو بیا حواستو جمع کن به من فاصله زیاده فاصله رو کم کن یکم ... نذار یخ کنه دستام تو شومینه رو روشن کن برام  یه پل چوبی میخواد تا باشی باهام ... کاش بشه پیش همو بمونی پیش منو نه دیگه دیگه نرو این چشا میگه نرو حالا که وقتشه تو نذار سخت بشه عشقمون سرد بشه کاش بشه پیش همو بمونی پیش منو نه دیگه دیگه نرو این چشا میگه نرو حالا که وقتشه تو نذار سخت بشه عشقمون سرد بشه
امروز یه گنجشک افتاده بود وسط خیابون 
فکر کنم خورده بود به شیشه ماشینی چیزی ..
یهو متوجهش شدم قبل اینکه ماشینا لهش کنند پریدم وسط خیابون و برش داشتم...
قلبش تند تند میزد و بیحال بود..
هر کاری کردم اب نخورد و هی چشاشو باز میکرد نگاه میکرد..
همونطور که تو دستام گرفته بودمش سوار تاکسی شدم تا زودتر برسم خونه شاید بتونم برسونمش بیمارستان حیوانات نزدیک خونه.. 
اما از تاکسی که پیاده شدم ... یهو دیدم هر دو تا چشاشو باز کرد و بالهاشو یه تکونی داد و یهو قلبش
بهت زنگ زده بودم. گفته بودم بیا میدون درکه منو بردار. یه ربعم طول نکشید که رسیدی. منو که دیدی ترسیدی.  از خز ِ کلاه ِ کاپشنم آب می چکید. گفتی از کی بیرونی ؟ گفتم از چهار. ساعتت رو نگاه کردی. گفتی هفت و نیمه. گفتم خب هفت و نیم باشه. گفتی زیر این بارون بودی کل این سه ساعت و نیم رو ؟ گفتم زیر این بارون بودم کل این سه ساعت و نیم رو. گفتی کجا بودی ؟ گفتم دانشگاه. گفتی پس چرا سر از اینجا در اوردی ؟ گفتم نمی دونم. تاکسی سوار شدم، یه جایی که نمی دونم کجا بود گ
چه روزگاری شده! زندگیمون شده شبیه زندگی هر روزه‌ی خانوم فلاح. جلد خوراکی‌هارو با شوینده میشوریم و هر روز کل خونه رو با فرمول یک به پنج ضدعفونی می‌کنیم. خانوم فلاح از وقتی یادم میاد همینجوری بود. روی ظرف‌ها آب وایتکس می‌ریخت و همه خریدها رو ضدعفونی می‌کرد. حالا هم زندگی عادیش رو پیش می‌بره. من اما دستام مدام میسوزه. هرچی کرم هم میزنم فایده‌ای نداره. فکر این که با خیال راحت به صندلی و ظرف سس و فلفل و امثالش توی فست فودی‌ها و رستوران‌ها و در
دانلود آهنگ محسن ابراهیم زاده مرور خاطراتت
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * مرور خاطراتت * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , محسن ابراهیم زاده باشید.
دانلود آهنگ محسن ابراهیم زاده به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mohsen Ebrahimzadeh called Moroor Khateratet With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه محسن ابراهیم زاده مرور خاطراتت
توی تک تک لحظه هام به فکرتم عزیزم نذار همه دردامو من تو خودم بریزمپای هم
نمیدونم چمه فقط از دیشب پنیک کردم و یه احساس انزجار شدیدی توم فعال شده.احساس زدگی.احساس امنیت نمیکنم و دستام یخ زدن.حالم از همه به هم میخوره و دلم میخواد هیچکس رو جز روانشناسم نبینم.چه مرگمه واقعا؟من چرا انقدر از رابطه وحشت دارم؟چرا کوچکترین نشانی که ممکنه به یه رابطه ختم شه منو دیوانه میکنه؟؟حالت تهوع دارم..دلم میخواد جوابشو ندمچرا عنم میگیره از کسی که بهم نزدیک میشه؟چرا یهو ازش زده میشم؟چرا وقتی بهم نزدیک میشن ذهنم یه کاری میکنه حالم از ط
نمیدونم چیکار کنم چشام تار میبینه موقع خوندن از شدت خواب اشک تو چشم جمع میشه دستام بی حسن و درد میکنن و تیر میکشن. تمرکز کردن تو این شرایط واقعا سخته. ولی من نباید بخوابم چقدر خواب اخه. چیکارم کرده خواب تا الان که برای بقیه عمرمم اثری داشته باشه. من فقط میخوام کار کنم. چرا اینجوریم. دلم میخواد کتابمو راحت بخونمو بفهمم این همه بی حسی مسخره رو تجربه نکنم که حتی نمیتونم کتابو دست بگیرم. میگی چیکار کنم من میخوام و دارم تلاش میکنم اما خیلی کندم اما و
ساعت ۰۲:۰۲ دقیقس
خونه بابام خیلی همه چیز فرق داره.نمیتونم توی اتاقم سیگار بکشم.باید برای هر نخی که میخوام بکشم برم روی تراس که این خودش خیلی کار سختیه.
الان تصمیم گرفتم دیگه نکشم.حداقل فعلا
با دوتا قهوه ای که امروز خوردم فکر نکنم بخوابم.
بهترین وقته برای خوندن.میخوام ادامه گرسنه رو بخونم،کنوت هامسون
کتاب خیلی جذابیه
از وقتی ریشامو زدم انگار عادتام فرق کرده.وقتی به صورتم دست میزنم به پوستم برخورد میکنم.پوست چندشی که انگار میخواد توی دستام آب
دستام درد میکرد
میخوابیدم و باز از درد بیدار میشدم و یکم مالششون میدادم
رفتم جلوی آینه دیدم شونه ی چپم داره میره بالاتر!
بعد دستامو بردم بالا .. داشتم تستای شانه نابرابر و ... انجام میداد
بدون تست هم واضح بود که یه شونم خیلی بالاتره!
بعدش دستم کوتاه شد و یهو دیدم یه بال رو شونه ام در اومد!!
منتظر بودم اون یکیم در بیاد
رفتم به مامان نشون بدم اما ندید بالمو گفت دستات مثل همه شونه هاتم یه اندازه اس
من اما سنگینی بالمو کاملا حس میکردم رو شونم..
 
از بس
دلم برای کافه های خیابون فلسطین تنگ شده، حوالی خیابون انقلاب، سر بذارم توی دستام و به قهوه خوردناشون نگاه کنم. پولی نمیموند اگر کافه میرفتم. یه وعده کافه رفتن، پول یه روز شایدم دو روز غذام تو خوابگاه بود. البته یادمه یکی دو بار رفتم، و الان که فکر میکنم میبینم چرا خودم نمی رفتم؟ تنها. مگه تنهایی چشه. سیگار بود. قهوه بود. بوی ذرت مکزیکی بود. کتاب بود. اهنگ بود. خیابون بود. شب بود. تهران بود. دلتنگی بود. دلشوره بود. چراغ زرد تیر چراغ برق ها تو تاریک
دستمال رو مچاله کردم توی دستم
یه لحظه مثل برق تمام این سالها از جلوی چشمم گذشت!
باید قوی می موندم تا تمام حرفهایی که این همه سال در سینه ام مونده بود رو بهش می زدم!
دیگه کافی بود زندانی کردن ...!
دیگه نمی تونستم سنگینی سینه ام رو تحمل کنم!
یه لحظه با خودم گفتم:شاید من رو فراموش کرده باشه!شاید تعجب کنه!ولی نه دیگه کافیه!!
تا من رو دید خشکش زد ،شمرده شمرده پرسید:تو اینجا.....؟!
دستام می لرزید،هی دستمال رو مچاله کردم که نفهمه،نفس هام تند شده بود،انگار ب
دانلود آهنگ لری کوروش اسدپور کوه آسماری
Download Music Bakhtiari Kourosh Asadpour Koohe Asemari
دانلود اهنگ کوه آسماری از کوروش اسدپور با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ کوروش اسدپور کوه آسماری
کاشکی چی اور بهاری پر کشم به بختیاری کاشکی مثل ابر بهاری پر بکشم به منطقه ی بختیاری
بال اسپیدم کنم پهن سر که آسماری بال سفیدم رو پهن کنم روی کوه آسماری
دلم ایخوا چی فرشته به منه اورا نشینم دلم میخواد مثل فرش
متن اهنگ میثم ابراهیمی به نام معلومه کجایی
بی تو تک و تنهام چه سرده دستام معلومه کجاییمعلومه کجاییبی تو من و دریا بی تو شب و سرما کجایی با کی الانمنم که تیره و تار و تنهامفکرم باش یه ذره تو که فکرت یه سره زده به سر منمن و یادت و شبفکر من باش یه ذره تو که فکرت یه سره زده به سر منمن و یادت و شب دیوونه کردخسته ام از فکرای بی سر و ته میزنم بی تو توی دل شهرفرقی نداره که چی میشه تهش میخوام یه امشبو دیوونه شمچرا نگاتو میدزدی ازم دنیارو واست میریزم بهمگل
از اونجایی که میدونستم رستاک تاثیر زیادی تو فاز غم گرفتنم داره به خودم قول داده بودم تا یه مدت گوش ندم بهشدیشب سارا یه آهنگ از اشوان فرستاد  :|||| دهنش سرویس. قفل شدم روش دیگه
اول اینکه فرستادمش واسه اون عوضی
صبح چشمام باز نشده پلی کردم باز
اونم که هنو سین نزده
ته واکنشش یه "هوم"عه دیگه به هرحال
.
.
کاش میشد یه زندگی اجتماعی جدید برا خودم جور کنم
.
.
تو بلد نبودی این آدم مغرور و..
نبودی جاش یهو بندازتت دور و..  (انقد جذاب میگه بننندازتت دور :|  )
.
.
دیشب
تا به حال شیش تا سرم نوش جون کردم،هفتمی هم مثل آیینه دق جلوم هست :|
دیشب دو واحد خون گرفتم
تراژدی ترین و درعین حال کمدی ترین لحاظات رو میگذرونم
دستام کبود شده از جای سرنگ برای ازمایش های ساعت به ساعت، آنوژکت (تسنیم املاش درسته؟) هم امونم رو بریده،برش داشتن دستم ورم کرده :|
تا به اینجا بدترین تزریق ها از جانب پرستارها بوده اما تا دلت بخواد بهیارها حرفه ای هستن
دیشب تراژدی ترین شب زندگیم بود :| توی یک دستم سرم،اون یکی دستم کیسه خون بهم وصل بود :|
حا
پرسید تا کی میخوای ولنتاین سیگار بکشی؟شاد باش بخند زندگی کن
 
همونطور که پک عمیقی به سیگارم زدم گفتم
 
ولنتاین یعنی چی؟
 
من به روزی که دستای دلبر تو دستام نباشه میگم جهنم نه ولنتاین
 
روزی که با حسرت از خواب یبدار شم دیگه ولنتاین نیست
 
روزی که تمام دار و ندارم بشه یه قاب عکس ولنتاینه؟
 
شبی که تا صبح گریه مهمون چشام باشه میشه بهش گفت ولنتاین؟
 
شاید ولنتاین برای تو روز عشق باشه.شاید از ذوق و شوق ابراز علاقه ت رو پا بند نباشی.شاید ولنتاین و تو
سرم پر از حرفاییه که شنیدم...
کل آدمای آشنا و غریبه ای که دیدم ...
یه ریز توی سرم حرف میزنن...
حرف میزنن و انقدر این حرفا بهم قاطی پاتیه ...که حتی نمیتونم صداهارو از هم تشخیص بدم...
سکوت اتاق عحیب با اونا تناقض پیدا کرده ...
انگار همه صداها از صدای ضعیف و کم جون شعله بخاری که نور آبیش یه قسمتی از اتاق تاریک رو روشن کرده؛ جون میگیره و توی سرم ده برابر میشه...
پاهام بی جونه و دستام حتی تاب گرفتن گوشی رو هم نداره ...
مشاور میگفت باید برگردم به اون روزام...میگف
دی‌شب از شاپور بنیاد تو استوریم نوشتم:
« دیگر
نه می‌گریزم
نه به فتح جهان‌های متروک می‌روم »
از دی‌شب سبکم. رهام. مثل بغضی که گریه شده باشه. مثل یه چیزی که تو حلقم بوده باشه و بتونم بیارمش بیرون..حالا راحت نفس می‌کشم. مثل زنجیری که به پام بوده و‌ نمی‌تونستم راه برم..حالا‌ می‌دَوَم. مثل دستبندی که به دستم بوده و دستام رو به هم چسبونده بوده... حالا می‌رقصم
درد و جای حالت قبلی رو تن و روحم مونده اما فعلا تو حال و هوایِ لذت رهایی ام، خیلی به جایی
Alireza Fateh
Ye Shab Bishtar Bemon (Ft Cy)
#AlirezaFateh
بعد من که اون بوس که اروم رفتی سمت فرودگاه
بغضم قورت دادم که نگیره دلش تو راه
دستام یخ میزد بی اون چشام خط بی جون
میخواستم بهش بگم بمون چاره ایی نبود
میگفتی دیوونمی میگفتم عاشقم شو
مگفتی عشق چیه بمون  دارم باور عشقو
ولی وقتی داشت میرفت خودم میدیدم اشکاشو پاک میکرد
ولی وقتی داشت میرفت دلش نمیذاشت بره هی برمیگشت
سر کلاس دوست نداشتنی فیزیک ۲ با استاد سخت گیرمون بودیم که وسط مبحثای پیچیده برگشت گفت کیا این فیزیک رو دوس دارن؟ پنج نمره میدم به کسایی که بگن دوس دارن. بار اول یک نفر دستش رو برد بالا و استاد گفت ۵ نمره بهت میدم. بار دوم گفت یه فرصت دیگه میدم هرکی بگه دوست داره ۵ نمره میگیره. اینبار نصف کلاس دستاشون بالا بود. بار سوم پرسید و تعداد بیشتری به دروغ دستشون رو بالا برده بودن تا نمره بگیرن و بغل دستیم در حالی که دستش رو بالا گرفته بود توی گوشم زمزمه م
گفته بودم که ترس بین احساساتی که میشناسم از همشون کشنده تره . از شنبه قراره برم پانسیون تو خونه نمیتونم درس بخونم خودشون بمونن و خونشون از بس نگران بودم براشون  ولی الان میگم به من چه اصلا ...دوروزه قفسه سینم درد میکنه گوشمم همینطور تو گوگل سرچ کردم به چیزای جالبی نرسیدم حس میکنم انگشتم کج شده و میترسم ، وقتهایی که خونمون تو سکوته رو دوست دارم کاش میتونستم مغزمم ساکت کنم جدیدا متوجه شدم شستن دستام بهم ارامش میده ولی به نظرم بهتره یه جایگزین د
اقا یکی ازهمکارای مرد که روبروی من میشه میزش، خیلی وسواسیه و اعصابموخوردکرده
هرپنج دیقه ی بار اسپره ی ضدعفونی کننده میزنه ب دستاش و ب هاله اطرافش -_-
بعد من امروز حساسیت شخمیم عود کرده بود هی باید این ماسک پدسگو میدادم پایین و
بینی کوفتیمو پاک میکردم با دستمال ،بعدهرلحظه انتظار داشتم یارو سکته بزنه یا بیاد اطراف منو
هی اسپره ی بزنه :)) بعد گرسنم شده بود میخواستم بیسکوییتامو بردارم ازکیفم بخورم، ی لحظه
ب خودم اومدم دیدم اگر بخوام بااین دستا ب
دستام بوی کتلت میده اخه شام کتلت درست کردم اما نمیدونم چرا بوش بعد از سه چهار بار شستن هنوز نرفته.
دیگه فرصت زیادی برای فکر کردن به خودم ندارم. تعطیلی ها که تموم شد با اینکه برای من فرقی نکرده و همچنان توی خونه نشستم و خونه داری و بچه داری میکنم اما به طور واضح کارهام بیشتر شده و دیگه فرصت زیادی برای نشستن و خوندن و نوشتن ندارم. 
ادامه مطلب
دانلود آهنگ سجاد قربانی عزیزم
دانلود آهنگ سجاد قربانی عزیزممحو تماشاتم تنها تنها
تو زیبایی زیبا زیبا زیبا
دستات تو دستامه
مثله رویاست
موج موهات
زیباتر از دریا
جانانه دلبری کن و
جانانه دلبر باش
من عاشقونه عاشقم
عاشقم باش
ببین کنار تو دل دیوونه آرومه
ببین عزیزم تو ببینم و کنارم باش
به موقع رسیدی عزیزم عزیزم
تو حرفامو شنیدی عزیزم عزیزم
بدون تو بدون تو
همه فصلا غم انگیزم
عزیزم آی عزیزم
عزیزم عزیزم
بذار دستاتو تو دستام
بریم تا آخر دنیا
بدون من
های:"]
من الان خونه یکی ازدخاله هام تشریف دارمو قراره تا صب همینجا باشم صب زودم میرم خونه و بعدش هم که راهی مدرسه میشم. فیلم تبدیل شوندگان 1 رو ریخته بودم تو گوشی و میخواستم ببینم که وقت نشد •_•
الان وازلین مخصوص بچه {مال پسر خالمه) زدم به دستام در یه حال بسی خرسندانه هستم چون خعلی خوش بوئه ^^
و الان هم زیر پتوئم و بسی چشم انتظار فردا که به لبتاپ عزیزم برسم*-*
یه رمان هم تا یه جاهایی نوشته بودم ژانر پلیسی درام تصمیم گرفتم اونو اینجا بزارم و بعد سعی
عجیب ترین قسمت زندگی برام اونجاست که برمیگردم عقبو نگا میکنم،یهو به خودم میام و میگم،چه کردی فازی،انگار که کل راهو اشتباه اومده باشم...نمیتونم بگم خیلی برام اتفاق افتاده،ولی افتاده،حسش سخته مثل سنگ و پوچ مثل هوا،انقدر بی معنا،رسیدم ته راه...دیدم اشتباه اومدم،از همون اولش
زندگی عجیب چیزیه،در اوج خوشحالیم عمیقا ناراحتم از چیزی که نه تنها من،کل دنیا میدونن ارزششو نداره!ولی خوشیش اینه که یاد بگیرم دقیقا چی هست این همه تلاش و شاید نتلاش!به هر
آقا من اومدم شکایت کنم که آووکادو وبلاگش رو بیشتر از من دوست داره! از سر شب به جای این که به من توجه کنه همش داره ازین جا تعریف میکنه و ذوق میکنه که 1500 روزه شده! یکی نیست بهش بگه این کارا مال آدمای متاهل نیست!! اصلا ولش کن، من که قهرم باهاش! شما خوبید؟ خوش میگذره؟ عیدتون مبارک:) آووکادو بهتون گفت که اومدیم تو خونه خودمون اما کلی وسیله کم داریم و فعلا زمان میخواد تا اینجا شبیه خونه ی واقعی بشه! اگر اون خانواده ای که قبل از ما اینجا زندگی میکردن رو پ
اون ر‌وزا که من، شبیه پروانه کوچیک آبی بودم، از زمین،
تو؟ تو چی بودی؟
یه آدم فضایی که بارها ازت نوشته بودم؛ از کجا؟ پلوتون؟
من پر پرواز نداشتم و تن سپرده به باد بودم، شبیه پنجره ای که باز بود روی باد.
ولی تمومِ تو آهنی بود. احساساتت آهنی بود، قلبت، دستات، دنیات.
من اما به تو، دستام رو، رگام رو حتی، چشمای روشنم رو، بخشیدم که بتونی حس کنی چیزایی که ما از این سیاره احساس می کنیم رو.
بعد تو، دستام رو، چشمام رو، احساساتی که بهت داده بودم و مطمئن بودم
معنیِ واقعی کلمه ها ،خود واژه هانیستن بنظرم.پشت کلمه ها
وجمله ها‌ معناهای قابل اعتمادتر‌و‌اصیل تری قایم شده .اون روز تو دفتریادداشتم نوشتم.صبح از خواب بیدارشدم و نوشتم
 نیست،رفته.
معنای این جمله  امروزسه ساله شد
گفتم رفته وزدم زیرگریه.فحش دادم،بیشترگریه کردم،.بعدگفتم به درک که رفته خب چیکارکنم.بعددلم تنگ ش میشد یهو.و خطرناک ترین لحظه هار‌و باخودم داشتم.میگفتی حل میشه،یادت میره،میری پی زندگیت.
حل شد،تو وجودم حل شد نبودنش ،تو کل مغزم پ
این عـــــــه که در عنوان وبلاگ جلوه می کنه در واقع واکنش من در حالیکه دستام برده بودم بالا و خمیازه می کشیدم و آمارگیر وبلاگ دیدم که شده 1002 روز!
منتظر بودم که بشه 1000 روز و مثل روز تولد وبلاگ، شما هر سئوالی داشته باشید ناشناس بپرسید و منم بدون پیچوندن جواب بدم اما با وجود اینکه گوشی تنظیم کردم ولی هشدار نداد:/
برنامه پرسش و پاسخ ناشناس به نظرم طبق رسم همیشگی بمونه برای همون روز تولد وبلاگ و دیگه شورشو در نیاریم:/
 
 
هر چند اینجا همه زندگی من ن
جالب بود نیم ساعت از اون برف شدید نگذشته بود که هوا کاملا افتابی شد ...
این حالت تهوع های شدید قرار نیست دست از سرم بر دارن ...
میترسم و در این بین خودمو با سریال مورد علاقم مشغول کردم
تنها چیزیه که بهم این روزا حس خوب میده ...
دیگه حتی سیاست هم برام جذاب نیست ... نسبت بهش و خبراش تا حدی میتونم بگم بی تفاوت شدم ...
و سعی میکنم تو بحث هایی که تو خانواده پیش میاد زیاد شرکت نکنم ...
بیشتر چرت و پرت میگم و الکی میخندم ...
دارم سعی میکنم که با خودم کنار بیام که ب
گفتم پاشو درس بخون. گفتم نمی‌خوام. شعر می‌خوام. شعر. آقای فاضل، کجایی؟ اخوان جان...؟ قیصر، قیصر!! گفتم شعر بسه، پاشو. گفتم نماز. گفتم سفره. گفتم برو دوش بگیر. گفتم باشه، باشه، باشه. گفتم موهاتو شونه کن. گفتم نمی‌خوام. بذار همین‌طوری خشک بشه. گفتم چرا داری راه می‌ری؟ گفتم چرا دارم راه می‌رم؟ به دستام نگاه کردم و ازشون بدم اومد. انگار هرچه‌قدر هم صبر کنم زخمای دور انگشتام خوب نمی‌شن. گفتم حق دارن، مگه تو می‌ذاری خوب شن؟ تا میان یه ذره خودشونو ت
داشتم یه ترانه ی اصیل و قدیمی گوش می دادم که رسیدم به اصطلاحی که یه روز غروبِ غمگین که یادم نیست غمگینیش از چی بود مادربزرگِ غمبرک زده ام لا به لای حرفاش گفت و از کل کلمه هاش همون چهار کلمه موند گوشه ی گوشم! یه غروبِ احتمالا تابستونی که توی حیاط نشسته بودیم و به خورشیدی که هی سردتر می شد و هی رنگش تند و تیز خیره بودیم که هنوز بوی حیاط مادربزرگه مونده گوشه ی بینی ام. یه بوی تیز خوش آیند. مثل نون محلی هایی که می پخت. اونوقت ها مادربزرگه دستش نشکسته
نمیدونست باید از کجا شروع کنه ذهنش پر از فکر بود احساس میکرد زنش با مرد همسایه ریخته رو هم.آخه دیروز تو کوچه بهش سلام کرده بود....زده بود تلویزیون و شیشه ها رو خورد کرده بود...
ته اون خیابان یکی براش رمالی کرده بود و گفته بود تو تحت سلطه جن ها شدی و باید اینا رو بخوری تا خوب شی...خوب شدن که چه عرض کنم دیگه احساس عارف بودن میکرد ...می‌گفت من دستام شفا میده...از آسمان به من گفتن تو امام شدی و بنده برگزیده ای...
بچگی هاش رو تعریف کرد که باباش همیشه اونو می
وقتی مشکلاتم خیلی زیاد میشه یه چی یادم میفته... 
خیلی ازت دور شدم...
یاد هفت سال پیش افتادم... شبی که مشکلات خیلی بهم فشار اورد و اون کار احمقانه رو انجام دادم تگر لطف تو نبود الان تو برزخ بودم و پوستم کنده شده بود
نذار اون تصمیم احمقانه به مغزم خطور کنه 
من و بغل کن... 
کتاب قشنگت و تو دستم میگیرم و حرفات و میشنوم... 
تو هم حرفای من و میشنوی؟ اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا
تحبس الدعا شدم... 
خودت میدونی پوستم کنده شد تا پیدات کنم تا عاشقت بشم تا
زمینه مناجاتی دلنشین
ویژه اربعین حسینی
سید مهدی حسینی
ای که دلخوشی روزگار منی
 
 

(متن و سبک این زمینه زیبا رو در ادامه مطلب ببینید
... کربلا نصیبتون(


متن مداحی:


 
ای
که دلخوشیِ روزگارِ منی
دورم
از تو ولی تو کنارِ منی
عمریِ
با دلم خیلی راه اومدی
حتی
یک دفعه هم منو پس نزدی
 
کاری
کردی ،
دیگه
هیشکی به چشمایِ خستۀ من نمیآد
کاری
کردی ،
دلِ
من میخواد هرجوریِ به چِشِ (م) تو بیاد
کاری
کردی ،
با
تمومِ بدی دلم از تو خودت رو می خواد
 
دستام
خالیِ ، دستامُ ب
کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .
میفهمی ؟ هیچ حضوری !
می دونی الان کجام ؟
تا گردن توی باتلاق زندگی .
یعنی دستام هم توی باتلاقه ... هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .
حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .
نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .
تمام وجودم ...بودنم ... روح و روانم ... مغزم ...
قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .
من اون وری ام نه این وری ...
روح وحشی
+دچار افسردگی و غم نیستم .
من خود خود رن
نمیدونم الان میشه بهم گفت دانشجو یانه!
اما از الان قصد دارم تا پایان تحصیلم هر اتفاقی که افتاد بنویسم باشد
که رستگار شویم:/ 
دیروز نتایج اومد و من دانشگاه کاشان رشته ادبیات فارسی قبول
شدم همون رشته ای  که عاشقشم:)
البته نمیدونم وقتی به امتحانا رسیدم و مجبور شدم کتابای قطور
بخونم بام این حسو دارم یا نه؟امیدوارم بمونه باهام.
بعد ازینکه نتیجه رو دیدم یه جیغ بلند کشیدم واقعا دستام داشت
میلرزید وقتی میخواستم روی اسمم کلیک کنم!چه لحظه ای بود
هیچ
دستام تو دست عشقمه دنیارو من دارمقدر خدای آسمون من تورو دوست دارم
با تو خوشبخت ترین عاشق ِ رو زمینمقسم به تو که تا ابد تویی عزیزترینم
با تو خوشبخت ترین عاشق ِ رو زمینمامشب تو اوج ِ آسمون کنار ماه میشینم
نازنین چت ام به تنت چه قشنگه این لباسمن و تو مال همیم دنیا مال ما دوتاسبده دستاتو به من ماه نقره کوب منبا تو جاودانه میشه لحظه های خوب من
چشم حسودا کور بشه چه انتخابی کردمامشب یه تیکه ماه شدی دور چشات بگردمواژه به واژه خط به خط من به تو فکر میکر
دلبر این روزا یکم بیشتر دلشوره دارم
 یکم بیشتر نگرانم این روزا هوا بس ناجوانمردونه سرد است
 تو یکم بیشتر مراقب خودت باش 
اون لباس خوشگلای بافتنیتو از طاقچه در بیار 
راستی مراقب دستکشات باش روی صندلی پارک دیوونه خونه جاشون نذاری اون انگشتای ظریف و کشیدت یخ نزنن 
دلبر این روزا که دوری ،دستام بس ناجوانمردونه یخ زدن 
چایی دم میکنم تو لیوان میریزم جوری لیوان و میچسبم که انگار دستای توِ
تو بالکن دو تا صندلی گذاشتم یکی واسه تو یکی واسه خودم 
هی ب
از خیلی خیلی خیلی وقت پیش، بیشتر از پونزده سال که وبلاگ مینوشتم، دلم میخواست یه وبلاگ بی نام و نشون داشته باشم. برای گفتن از هرآنچه که هست. حس خوب نوشتن. اون وبلاگ رو ایجاد کردم. وبلاگی که حتی یه دونه خواننده‌ای که اینجا داره و هزار بار ممنونشتم:) رو نداشت و نداره. بعد کم‌کم نوشته‌هام نامه شد به کسی که عزیزمه، دوستش دارم، دوستم داره و همیشه حسش کردم و باهاش حرف زدم و سرش از زندگی غر زدم. اما اون نیست تو این بُعد از زمان و مکان. میگن آدمایی مثل او
خیرم به دیوار بیمار دائم بیدارمن اینه حالم تو در چه حالی بعد از اینبی تو دستام یخ کرده و دیگه نمونده صحبتیپیش مردم خندون داغون از توعوض شدی که نمیشناسمت این آخرابسه گریه بسه دعوا تمومه دیگه ماجرا
پ.ن: میدونم غمگینه ولی من خیلی حس خوبی داشتم و حتی شاید خوشحال هم شدم.
شاید بخشیش بخاطر این باشه که با یه اتفاق خوب امروز برام همزمان شد.
از شدت خوردن شکلات و کیک و اینجور چیزا دچار تنفر از کاکائو و شیرینی‌جات شدم و اگه کسی منو بشناسه و اینو بفهمه قطعا از تعجب دهنش باز میمونه.حالت تهوع گرفتم و انگار خود درسا هم روش اثر داره!یه مشت جزوه میریزم دورم از خوندن هرکدوم که خسته شدم میرم سراغ یکی دیگه و هی عوضشون میکنم.یه تبعیض خیلی مسخره هم بین دستام قائلم که همه کارا رو میسپرم به دست راستم و الانم چون واسه همه درسا خلاصه مینویسم شدیدا دست‌درد گرفتم و لعنت بهش!
جلد ۵ آتش بدون دود رو تم
”ع“ یه آدمِ فوق العاده وسواسیه :/‌ یعنی دوتا لیوان داره .. و هیچوقت اگر توی یه لیوان آب خورد دوباره توی اون آب نمیخوره .. اون حتی به اون دوتا لیوان خودشم پایبند نمیمونه و اگر از هردوتا لیواناش آب خورد سراغ لیوانای دیگه میره :| داشتم سفره رو جمع میکردم و چشمم به لیوانش خورد .. از اونجایی که دستام پر بود رو بهش گفتم لیوانشو بیاره که دیدم ”ع“ داره آب میخوره .. اونم با اون یکی لیوانش .. گفتم چرا توی همین لیوانت آب نخوردی (با لحن عصبانی) گفت چون لیوانم د
متن آهنگ چشمهاتو خیلی دوست دارم امین حبیبی
 بیا عشقم بیا اینجا بیا آروم بیا پیشم بزار دستاتو تو دستام که من با تو خودم میشمتو چشمام نگاه کن من چشاتو دوست دارم نمیتونم من از چشمات یه لحظه چشم بردارمتورو اینقدر دوس دارم که هیچکی حتی تو خوابم نمیبینه  برای من تموم تلخی های زندگی پیش تو شیرینهکنار تو فراموش میکنم دردامو یادم میره درد دارم  الهی دور اون چشمات بگردم که به دل اینجوری میشینهیه احساسی بهم میگه بهشت من تو این دنیاس   تو این دنیا که ت
 
روبه روم نشسته بود و بهم زل زده بود!
باورم نمی‌شد این کارو باهام کرده باشه! با بغض سرمو اوردم بالا و دوباره نگاش کردم؛ یک نگاه به دور و اطرافم کردم، چند تا زوج بیشتر توی کافه نبودند.
هوا کبود شده بود! گاهی رعد و برق می‌زد. حس کردم الانه که با گریه تموم ارایشی که کرده بودم رو بشوره و ببره و اون منو نبینه! سرمو بالا گرفتم تا اشکام پایین نیاد! به دستم نگاه کردم، دختر با ارایش غلیظ و قد بلندش خودنمایی می‌کرد! با ارایشم سعی کرده بودم خودم رو به اون ب
متن ترانه سهیل کیهانی به نام فرق داری با همه

 
خیره نشو اینقدر بهمدستام میلرزه نمیدونم شده چمبا اون چشا تو منو کردی طلسمیه حسی میگه مثل خودمیفکر میکنم نیمه ی گمشدمیانگاری ما یه روحیم تو دوتا جسمفرق داری با همه آره تو بدجورنشو یه قدمم دیگه ازم دورمن از خدامه با تو بشم جورچش حسودات میخوام بشن کورمیبره اون چشاتمنو هرجا بخوادیه جای آروم ، چشامم تو چشاتاین دل من دیگه سر تو کوتاه نمیادنه نمیاددلم رفتقبل تو هر کی بودو یادم رفتآخر به تو قلبمو دادم
ماشین هم برده بود کارواش یعنی برق میزد از تمیزی...داخل ماشینم اسپری خوشبویی زده بود...که درو وا میکردی میدیدی فضا  عطر آگینه خلاصه گفتم کجا بریم کجا نریم که تصمیم گرفتیم بریم جای همیشگی! کلا یه پارکی هست که ما همیشهههههه میریم اونجا...از اولین بار که همو دیدیم تا الان روزای ملاقات همش اونجاییم این سری هم گفتیم خب ماشین که هس اینجا هم که نزدیکه بریم همینجا...اقا شاید باورتون نشه ولی از ساعت 4 تا 6 فقط تو ترافیک بودیم و از این حجم از ترافیک در شگفت ب
دانلود آهنگ جدید آصف آریا به نام حواس پرت
دانلود آهنگ نزار یخ کنه دستام تو شومینه رو روشن از آصف آریا با لینک مستقیم کیفیت عالی 320 و 128 به همراه متن موزیک از رسانه آپ آهنگ
Download New Music By : Asef Aria – Havas Part
دانلود آهنگ آصف آریا حواس پرت 
(پخش به زودی به همراه دمو موزیک هم اکنون)

ادامه مطلب
 
در اتاقو باز کردم
امیرعلی جلوم بود،
چشام گردو شد.
بابا نگام کرد گف:دخترمو ترسوندی!
دخترمی ک گفت فرق داشت
ترسوندی ک گفت فرق داشت
و لحنش...ــ
 
غم انگیز ترین رابطه،الان ِرابطه ی منو باباسـ
ک شونه به شونه اش میشینم
سه سانت باهاش فاصله دارم
میلرزم 
و دستام میخواد دستاشو بگیره اما نمیشه.
میخوام بهش پناه ببرم و بگم 
بابا! من اینو میخوام...بذار بره جلو...بذار اتفاق بیوفته...
اما نمیتونم.
و بله،زندگی اینطوریه،
اما،
من از در ِ دیگه ای وارد میشم:)
 
الان از لحاظ روحی به یکی احتیاج دارم بیاد  ببرتم بیرون با ماشین خیابون گردی...
اهنگ گوش بدیم
جیغ بزنیم
حرف بزنیم 
بخندیم 
درد و دل کنیم
داد بزنیم
:))))
که از این ادمام هیچ وقت نی 
ینی مطمئنم باشه هم باز یه جاش میلنگه شاید بریم بیرون ولی پایه ی  کارایی که گفتم نیس یا شاید آدم درد و دل کردن نباشه یا شاید هیچ کدوم از این کارا کنارش کیف نده...
چند شب پیش یه کلیپ گذاشته بودم داشتم تصور میکردم ادمی که منو خوب بشناسه بیاد خونه ببینه ناراحت و دپرسم بدون هیچ
ساعت ده صبح با صدای مامانم بیدارشدم، معمولا هر وقت با گفتن الفاظ محبت آمیز بیدارم میکنه نقشه ی شومی 
برام داره!!
مادر من هم مثل تمام مادران ایرانی گونی گونی هویج میخره واسه بسته بندی ، تریلی تریلی نخود فرنگی و ذرت 
خاور خاور لوبیاسبز ، کامیون کامیون سبزی 
ساعت ده یه چایی خالی داده دستم نشوندتم پای تمیزکردن و بسته بندی کردن هویج و سبزی!
نمیزاشت برم دست به آب!! میگفت از زیر کار در میری !!
ناهارم بهم نداده!
دستام پینه بسته :(
7ساعت یه جا نشستن و هویج
امروز خواب‌موندم وکمی دیر بیدارشدم،بنابراین بااسنپ رفتم
به دانشگاه مذکور ، توراه بارون نم نم میزد وراننده آهنگ ابیو 
پلی کرد:برگریزونای پاییز،کی چشم به رات نشسته؟؟ 
دعامیکردم بارون شدید نشه چون کفشای سفیدمو پوشیده بودم و 
ب چوخ میرفت هرچند سرصبحی خبری از ابرو بارون نبود براهمین
اونارو پوشیدم رفتم صندلیموپیداکردم،و چون جلو بودم هرکی رد 
میشد دید میزدم، ۳۰٪ افراددماغاشون عملی بود و۳۰٪ تازع عمل کرده 
بودن ،باخودم گفتم جوووون چه معلمای
صبحی پاشدم نقشه رو فرستادم و بعد صبحونه خوردن چون دیشب تا 3 بیدار بودم و کم خوابیده بودم گرفتم توی تختم دراز کشیدم... دوسی زنگ زد موبایلم کمی صحبت کردیم راجع به وضعیت اینروزا و اینکه کار رو چکار کنیم و رفت و آمدهامونو؟!
بعدتر باز چشمم گرم شده بود که زنگ آیفون رو زدن... مامان اینا خونه نبودن و هیچکی هم قرار نبود بیاد.... میخواستم بی اعتنا باشم و حتی برای باز کردن در نرم... پاشدم ولی رفتم پشت آیفون...یه اقایی بود.... باز گفتم: فک کنم با همسایه کار داره ما
ساعت 8.45 دقیقه صبح هست
توی یکی از ادارات بیمه ای بسیار نام آشنا نشستم
تا الان هر ارباب رجوعی اومده 
جواب سربالا شنیده و رفته 
تازه یارو زورش میاد جوااااب بده
آخرشم که پیرمرد دید جواب نمیگیره, گذاشت رفت ....
تا برسه به درب خروجی, رفت تو خودش و بعد گفت آقا ممنون ...
این کارمند نامحترم عین بوقلمون زل زده بود به سیستم روبروش و اصلا جواب این اظهار لطف ارباب رجوع رو هم نداد
واااااقعا چتونه؟ 
یعنی 45 دقیقه از شروع کار امروزتون گذشته 
انقد زود خسته شدین؟؟
 
کفشامو دورتر از پام درآورده بودم.. 
آروم قدم برمی‌داشتم ولی کف پاهام رو محکم روی شن‌های ساحل فرود میاوردم.. انگار میخواستم جای پاهام زمین رو سوراخ کنن..
به دریا نزدیک‌تر شدم.. کنارش به قدم زدن ادامه دادم..
موج های کوچیکِ دریا آروم به سمت ساحل میومدنُو دوباره به وسعت تموم‌ناپذیرش برمی‌گشتن و به نوبت پاهام رو نوازش می‌کردن..
به قدم هام سرعت دادم، دستامو دو طرفم باز کردمو برای لحظه‌ای چشمامو بستم..
بعد از باز شدن چشمام تقریبا می‌دویدم..
مو
سلام به همه خانواده برتری ها
من یک دختر ۲۵ ساله هستم. من مشکلات زیادی تو زندگیم دارم که الان نمیخوام راجع به اونا بحث کنم. مشکلی که من میخوام راجع بهش بگم زندگی رو به حدی برای من تلخ کرده که هر روز آرزوی مرگ میکنم.
نظرها و پست های کاربران رو میخونم میگم کاش من به جای این ها بودم اما یک ساعت آزاد باشم. من وسواس دارم. از همه نوعش. روزهای جوونیم داره تباه میشه. هیچ کسی دوسم نداره همه چیز زندگیم تحت الشعاع این وسواسه. براتون مثال میزنم؛
وسواس تمیزی دا
خیلی سرد بود . با همون سرعتی که خودم رو به دار السلام رسوندم با همون سرعت زدم بیرون . فقط می خواستم خودمو به اولین نقطه ی گرم ممکن برسونم یعنی ماشینم . دستامو به هم گره زده بودم و تند تند قدم بر می داشتم که یه خادم جلومو گرفت . با چوب پرش یه اشاره به دور کرد و گفت : " بفرما چای شفای حضرت " . چی ؟! چای ؟! تا حالا ندیده بودم داخل خودِ حرم چایی بدن ! دیگه چی بهتر از این [لبخند] خلاصه رفتم یه چای گرم تناول کردم و برای گرم شدن لازم نبود راه دوری برم [لبخند]
+ همی
با دست که صندلی رو هل دادی عقب و حتی برنگشتی بهم نگاه کنی و از در زدی بیرون، فهمیدم که نبودنت یعنی چی.
حالا من اینجام؛ مغموم، شبیه این صندلی روبروم. به هیچ جایی تعلق ندارم و بی مفهوم شدم بدون تو.
زندگی‌ام هم شده شبیه اون پیرهن سفیدت که آویزونه پشت در، چروک تر از همیشه اس، خسته تر از همیشه.
بعد اینکه در رو محکم کوبیدی، من لبه تخت نشستم و گوله گوله اشک می‌ریزم و تو هر جای این شهر که وایسادی، اگه صدای بارون رو می‌شنوی، می‌خوام بهت بگم که توی این خ
تو این هوای گرم آب خونه اندازه یه شیر سماور میاد و گاهی هم قطع میشه کلا.باید مدام به کولر آب رسانی کنیم تا بچه هامون از گرما هلاک نشن.جدیدا قطعی برق هم اضافه شده.صبح دو ساعت و عصر هم یه ربع بیست دیقه ای قطع شد.نت خونه مشکل داره و سرعتش افتصاح شده.با اینکه کلی پول دادیم و اینترنت پرسرعت نامحدود گرفتیم.زنگ میزنیم پشتیبانی کسی جواب نمیده و با یه صدای ضبط شده مواجه میشیم! تلگرام فیلترینگش شدیدتر شده و دیگه حتی با انواع پروکسی ها هم وصل نمیشه.چرا؟چو
 
کفشامو دورتر از پام درآورده بودم.. 
آروم قدم برمی‌داشتم ولی کف پاهام رو محکم روی شن‌های ساحل فرود میاوردم.. انگار میخواستم جای پاهام زمین رو سوراخ کنن..
به دریا نزدیک‌تر شدم.. کنارش به قدم زدن ادامه دادم..
موج های کوچیکِ دریا آروم به سمت ساحل میومدنُو دوباره به وسعت تموم‌ناپذیرش برمی‌گشتن و به نوبت پاهام رو نوازش می‌کردن..
به قدم هام سرعت دادم، دستامو دو طرفم باز کردمو برای لحظه‌ای چشمامو بستم..
بعد از باز شدن چشمام، تقریبا می‌دویدم..
م
سلام
یه دخترم که حدود یک سال پیش وقتی دوستانم داشتن در مورد یکسری مسائل جنسی حرف میزدن کنجکاو شدم و از اون جایی که هیچ اطلاعاتی نداشتم شروع کردم به سرچ کردن چیزهایی که شنیده بودم.
من حتی نمیدونستم وقتی ازدواج بکنم دقیقا در ارتباط زناشویی چیکار میکنن. وقتی اولین بار اون صحنه ها رو دیدم دستام میلرزید و احساس کردم داره بهم فشار میاد. من نمیدونستم اسم اون کار خ ا کردنه.
چندین ماه زمان برد تا اینکه در اربعین پارسال گفتم مرگ یه بار شیون یه بار و ال
 
تابستون بود که تربیت 1 برداشتمباید تابستون صبح اول صبح از رخت خواب دل میکندم و میرفتم دانشگاه گاهی انقدر خلوت بود دانشگاه که میترسیدمدانشکده تربیتم ته دانشگاه بود  انگار که تو بیابون بود گاهی میشد صدای سگ شنید..میخواستم بهترین باشم. برا همین اگه یه دور نرم دویدن بود و یه دور پیاده روی من همشو تند میدوئیدم چون من مربی گری داشتم به اونا نمی گفتم ولی پیش خودم بهش فکر میکردم که من بهترمو خب دوئیدن زیاد اول صبح باعث میشه طعم خون توی دهنت حس کنی..
دانلود آهنگ جدید آصف آریا حواس پرت
Download New Music Asef Aria – Havas Part
آصف آریا حواس پرت
 
دانلود آهنگ جدید آصف آریا حواس پرت با لینک مستقیم
 
متن آهنگ حواس پرت از آصف آریا
 
من یکم حواس پرتم تو بیا حواستو جم کن به من
فاصله زیاده فاصله رو کم کن یکم
نذار یخ کنه دستام تو شومینه رو روشن کن برام
یه پل چوبی میخواد توام باشی باهام
+++
 
دانلود کامل از لینک بالا منتشر شد
تا الان کارم خوب بوده
من تواناییش رو دارم
و نه امروز...
نه هیچ روزی در آینده
حتی اگر داغون شده باشم
به هیچ وجه تسلیم نمی شم.
 
 داشتم سالنامه رو ورق می زدم و اینو پیدا کردم. دقیقا یادم نمیاد ولی فکر می کنم از انیمه ی kimetsu no yaiba باشه. وقتی بهش فکر می کنم بهم انگیزه میده. تا وقتی دستام تمام توانشونو از دست دادن هم وادارشون کنم حرکت کنن. 
 
 
dororo خیلی انیمه ی جالبی بود. هیاکیمارو(عکسش بالاعه)  وقتی به دنیا میاد ۴۸ عضو از بدنشو نداره. چون پدرش که یه حاکم
 
لبخندت از روی رضایت نیست 
وقتی تو اوج خنده غمگینی
آینده م و با تو نمی بینم 
آینده ت و با من نمی بینی
 
آینده یه کابوس غمگینه 
دستای رویات و بگیر از من 
اردیبهشت چشمم آبانه
شهریور آغوش تو بهمن
 
ابرای دنیا توی چشمام ان 
میسوزه از داغ تو این خونه
اینجا به شدت زیر آتیشه 
اینجا به شدت زیر بارونه
 
کولاکه تو این خونه ی دلسرد
دست و دلم می لرزه هر لحظه
آغوش گرمی رو نمی بینم 
دور و برم تنهایی محضه 
 
آتیش تلخ زندگی با تو 
افتاده توی قلب سیگارم 
پیش تو
سلام خسته نباشید
من بعد عمری بیکاری و تنبلی تصمیم گرفتم برم یه حرفه رو دنبال کنم و از سردرگمی نجات پیدا کنم، اینکه رفتم کلاس پیرایش مردانه ثبت نام کردم، آقا اوایل که می رفتم کلاس خیلی دستام می لرزید و هول می کردم تا اینکه با تحقیق فهمیدم قرص پروپرانول کمک کننده هست، رفتم دکتر و ازش خواستم برام بنویسه، الان این مشکلم کامل حل شد ولی مشکل جدیدم اینه که تمرکز کردن برام سخته و کامل هنگ می کنم موقع کوتاهی مدل، یا همین امروز یه بنده خدا رو یک ساعت و
 
قسمتی از داستان:
چقدر میخوریم بسه دیگ.. اخه چند پیک .حدی داره دیگ
-چیزی نگو تو فقط هرچقدر من میخورم توهم بخور
خواهش میکنم …دارم خفه میشم
چشاشو تنگ کردوآروم ازلای دندوناش باخشم زمزمه کرد:
-تو اسمت شرابه؟
چیزی نگفتم و چیزیم حالیم نمیشد .قط بهش زل زده بودم
-تواسمت شرابه؟
من داشتم خفه میشدم با دوتا دستام دستشو گرفته بودم با التماس که سرشو برد پاین تر صورتش تو گوشم تو گوشم با خشم زمزمه کرد :
-تو عرق سگی هم نیستی دختره ی احمق از زنابیزارم
داشتم خفه م
میپرسه: "میوه میخوره؟" سرمو تکون میدم میگم: "یه دونه پرتقال و چند تا دونه گوجه سبز." چند تا میوه میذاره تو ظرف و میاد. یه گریپفروت رو نصف میکنه و میگیره سمتم. رو مودش نیستم اما میوه ای نیست که تنهایی از پسش بر بیام پس جایگزین پرقالم میکنمش... هنوز با نصف گریپفروته درگیرم که نصف اناری که از خیلی وقت قبل تو یخچال بوده و امروز شانس اینو داشته که بالاخره شکسته بشه رو سمتم دراز میکنه.... اما من... فقط یه پرتقال فسقلی و چند تا دونه گوجه سبز میخواستم! از میوه
دوباره اینجوری شدم. ولی این بار چرا؟ دوباره دستام درد گرفته به سمت بی حسی میره. انگار کم کم تو کل بدنم بی حسی پخش میشه. پاهام گز گز میکنه. سرم درد میگیره و چشام میپره. فکر کنم حداقل ماهی یک بار اینجوری میشم اما این ماه که دوبار شد. نشد؟ دلم میخواد خوابم ببره. هرچند که نسبت به خواب زیادی که داشتم هنوز خسته ام اما دیگه انگار خوابمم نمیبره. نمیتونم کتاب بخونم چشام روی سطرها لیز میخوره چیکار میشه کرد اینجور وقتا؟باید حواس خودمو پرت کنم شاید. ولی با چ
یه چیزی رو فهمیدم حدود چند روز پیش.. از اون موقع حالم بده .. دیروز به حدی رسید که تو دسشویی شرکت 2 بار بالا آوردم.. 1 بار هم توی خونه بالا آوردم
بعدم یکم زودتر از شرکت رفتم خونه..  تو اسنپ بودم .. یه تاکسی سبز .. خدا خدا میکردم حالم دوباره بد نشه تا برسم خونه حداقل.. چند دیقه مونده بود برسیم که فهمیدم دوباره آب دهنم تندتند جمع میشه، خیلی خیلی سال بود بالا نیاورده بودم و حالتاشو یادم رفته بود!
تو ترافیک بودیم تو اتوبان! به راننده گفتم من حالم داره بهم می
....چوب خط من پر شده
آغوش تو پناهمه
چوب اینو میخورم که من همیشه وقت دارم به جز تو برا همه
غیر تورو صدا زدم، اول راه جا زدم
تو به من، راه توبه رو نشون دادی، خودمو به اون راه زدم
لا معبود سواک، یه کاری کن تا دستام نرفته زیر خاک
یه کاری کن حساب من بشه پاک پاک
خدای من یه کاری کن برای من
حق داری اگه بهم محل نمیذاری
حق داری ولی میشم همون که دوست داری
خدای من گریه میکنم، میدونم گناهکارم
به جای من تو شرم میکنی، میدونی گناه دارم.
خدای من...
 
 
  متاسفانه مرور
اوایل هفته::
مامانم:یاسمن! چهارشنبه آیین نامه داری!بشین بخون!
من:(شبش زنگ زدم یگان بش گفتم آیین نامه شو بده ببینیم چگونه کتابیست!)
من:(صبحش مجدداً زنگیدم به یگان و کاشف به عمل اومد که دیشب یادش رفته بوده کتابو بم بده! یکی از یکی داغان تریم!)
سه شنبه::
مامانم: فردا آیین نامه س!خوندی؟!
من:(کف دستمو کوبوندم به پیشونیم!) راسی یگان کتابو نیاورد مامان؟!؟ن؟!؟ بیخی هفته بعد امتحان میدم! الان آبروم میره!
بابام:نه همین فردا برو آشنا شی که ازین به بعد بشینی بخو
سلام
نمیدونم چرا جدیدا پنجه های دستم یخ میزنند
امروز تصویری حرف زدیم..اونم از نوع چهار تماس!
من بودم؛ امید بود؛ سمانه و مامانم و بابام ؛ ابجی های تهرانیم
خانواده ای که هیچوقت فکر نمیکردیم یه روزی از پشت صفحه گوشی همو ببینیم و قریون صدقه هم بریم...
و ثانیه به ثانیه اش از نگاه کردن بهم ذوق کردند
و بغض کردم..
دیروز خونه خالم رفتم...خالم شبیه مامانمه...هم رفع دلتنگی شد هم باعث دلتنگی بیشتر.
کماکان من زنگ میزنم و رزومه میفرستم و میرم و فرم استخدام پرمی
با عجله چایی نیم خورده را رها کردم و کیفم را برداشتم تا از خانه بیرون بزنم. چند دقیقه ای دیر شده بود. همین که در را باز کردم پیرمرد همسایه را دیدم که انگار جلوی ستون در سبز شده بود و پلک نمیزد. و آن طور معصوم، خیره خیره به من نگاه کردن...
بی اختیار گفتم: سلام پیرمرد، خوبی؟
گفت: سلام پسرحجی، من از دیروز بدترم. باباجونت هم که سه ماهه سینه قبرستونه.
اشک در چشمهایش حلقه زد. دستهایش شروع به لرزیدن کرد. زیر شانه هایش را گرفتم و سلانه سلانه تا ایوان خانه ک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها