نتایج جستجو برای عبارت :

خاطره از خواهر شهید مهدی لطفی نیاسر

 
معمای هفت خواهر در کلبه:
 
 
هفت خواهر به یک کلبه رفتند و تصمیم گرفتند که هر کدام کاری را شروع کنند.
اولین خواهر خواندن یک رمان را شروع کرد، دومین خواهر تصمیم گرفت پنکیک درست کند، خواهر سوم تصمیم گرفت شطرنج بازی کند، خواهر چهارم جدول حل کرد، خواهر پنجم لباس ها را شست و خواهر ششم تصمیم گرفت گل و گیاهان را آبیاری کند.
خواهر هفتم چه کاری انجام می داد؟
 
 
 
در ایامی نه چندان پیش از این تر        سه خواهر بودی اندر شهر دختر
دو خواهر از یکی دیگر بزرگتر            یکی کوچکتر از آن هر دو خواهر
پدر بر هر سه عاشق تر ز مجنون         به عشق دختر کوچک که برتر
ز عشق بیش او بر دخت کوچک          دو خواهر دوست تر میداشت مادر
پدر چون رخت از این دنیا بدر کرد      حکومت گشت اندر دست مادر
ز ثروت آن دو خواهر را فزون داد       نصیب دختر کوچک که کمتر
چو آن دختر برفت از پیش مادر          به شوهر خار شد زآن کار مادر
تمام عمر با ای
#یادش_بخیر
یادش بخیر هر وقت حرف از مناطق و راهیان نور میشد کلی شوق و شور تو چشماش میدیدم . چند بار گفت بیاید دسته جمعی بریم من براتون روایت کنم . ولی حیف هیچوقت جور نشد بریم . چقدر ذوق مناطق رو داشت و به عشقش که شهدا بودن رسید . خوش به حالش ...
خاطره از خواهر شهید لطفی
شهید راه نابودی اسرائیل 
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
#یادش_بخیر
یادش بخیرسال ۸۵ میخواستم برم مناطق جنگی . بهم گفت یه دیوار توی طلائیه هست که من روش یه جمله نوشتم . اگه تونستی پیداش کنی . منم وقتی به طلائیه رسیدم تا دیوار رو دیدم خطش رو شناختم . چون هیچکس هنوز به این خط وارد نبود .
 ( احب الله من احب حسینا ) 
ازش عکس گرفتم و وقتی برگشتم نشونش دادم . لبخندقشنگ همیشگی رو زد و گفت آففففرین همینه . یادش ‌بخیر ...
خاطره از خواهر شهید لطفی نیاسر
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
بعد از دیدن آخرین قسمت از فصل 4 شرلوک هلمز،وقتی که یوروس هلمز خواهر شرلوک هلمز رو دیدم،تعجب کردم.شرلوک هلمز خواهر داره؟؟؟؟؟؟؟مگه داریم؟مگه می شه؟ولی غافل از این که به خواهر هلمز در کتاب های آرتور کانن دویل هم اشاره شده بود.خب،برید ادامه ی مطلب. :)
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
مشهد-نیشابور-سبزوار-شاهرود-تهران-قم
السلام علیک یا بنت موسی ابن جعفر
مسیر بین برادر و خواهر رئوف برادر و خواهر مهربان برادر و خواهر کریم برادر و خواهر جان
جاده ای که هردوطرفش وصل میشود به نور
خیلی سنگیت میخواهد نامهربان بودن و بدخلق بودن در این مسیر سراسر مهر
ومن سراسر سنگ وسط این جاده چه میکنم؟
- خواهر شه خراسان:
حرفهای نگفته بسیارند،
بغضهای نهفته بی پایان؛
دریاب خواهر شه خراسان(ع)
 
- خاک قم:
قم را که مدفن دخت کاظم است
خاک اش بوی گل یاس می دهد
معصومه حسی پر احساس می دهد
 
- معصومه(ع):
معصومه با عصمت عجین است
از غربت اخو اندوهگین است
او خواهر نور هشتمین است
 
- خواهر خورشید:
او خواهر خورشید و ماه است
شیعه را قم قبله گاه است
از لطف و مهر معصومه
 
- قطعه ای از بهشت:
بانو! تو از اهل کریمان بهشتی؛
از برکت وجود نازنین ات
قم را قطعه ای از بهشت نوشتی
بسم الله الرحمن الرحیم
از نعمت بزرگی به نام خواهر محرومم...
به نظر من کسایی که خواهر ندارن نباید برن جهنم:)
هرجاهم هم که یکی رو خدا سر راهمون قرار داد که مثل خواهرمون باشه روزگار ازهم جدامون کرد...
نیاز مبرمی به وجود نازنینی به نام خواهر دارم...قدر بدونید خواهر دارها
پی نوشت1:احتمالا ازنوع پیام هامون حالتون بد بشه من خودم قبلا این نوع حرف زدن دخترا رو لوس بازی میدونستم اما الان دست خودم نیست و لوسِ لوسان میباشم
پی نوشت۲:دلم برا یه خواهر بیانی به
خواهر و برادر‌ها ممکن است بیش از پدر و مادر در زندگی ما تاثیرگذار باشند
 
نقشی که خواهر و برادر‌ها در زندگی ما دارند، کمتر موضوع پژوهش قرار گرفته است. آن‌ها نه مثل پدر و مادرند نه شبیه دوست یا همسر. خواهر و برادر‌ها در تمام طول عمرمان، جایی آن دور و بر‌ها در حال پرسه‌زدن‌اند، ممکن است آنقدر برایمان خوبی کنند که هیچ‌وقت نتوانیم جبران کنیم و ممکن است چنان آسیب‌هایی به ما بزنند که هیچگاه درمان نشود.
ادامه مطلب
خواهرم چندین سال است که عروس همدانی هاست. برای کاری بدون همسر آمده بود تهران و قرار بود تا آخر هفته مهمان خانه ی پدری باشد. کار اداری اش که زودتر از موعد تمام شد تصمیم به برگشت گرفت و به همسرش خبر نداد تا سورپرایزش کند. همان روز هم شوهر خواهر تصمیم میگیرد بی آنکه به خواهر بگوید تهران بیاید و آخر هفته در کنار هم باشند به صفا و خوشی..
خواهر رفت رسید همدان و  شوهر خواهر وقتی رسید تهران فهمید که چه شده است. بنده خدا  عرق تنش خشک نشده دوباره برگشت همد
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
مشهد-نیشابور-سبزوار-دامغان-شاهرود-تهران-قم
السلام علیک یا بنت موسی ابن جعفر
مسیر بین برادر و خواهر رئوف برادر و خواهر مهربان برادر و خواهر کریم
جاده ای که هردوطرفش وصل میشود به نور
خیلی سنگیت میخواهد نامهربان بودن و بدخلق بودن
ومن سراسر سنگ وسط این جاده چه میکنم؟
هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه 
خیلی بد 
سال گذشته شب یلدا ، همه‌ی خاله ها و بچه ها و نوه ها خونه‌ی مادربزرگم دعوت بودیم و مراسم شب چله اونجا برگزار شد. از اونجایی که امسال خیلی ها باید طرف همسرهاشون رو هم راضی نگه میداشتن، پنجشنبه شب رو یک ویلا خارج از شهر رزرو کردیم و همگی دور هم جمع شدیم و تا عصر جمعه در کنار هم بودیم و خیلی خوش گذروندیم.
و اما دیشب که شب یلدای اصلی بود با خواهر شوهرها و پسر خواهر شوهر منزل مادر شوهر جمع شدیم به صرف کوفته که خواهر شوهرم پخته بود و میوه و دسر که ما آم
هوالرئوف الرحیم
مامان چون خواهر نداشت، وقتی دید بچه اولش دختره، خیلی دلش می خواست دخترش خواهر داشته باشه که خدا لطف کرد و من رو بهش داد. 
اما هدفی که از خواهر داشتن قرار بود به من و اون برسه، هر روز داره کمرنگ و کمرنگ تر میشه و اول من و بعد اون جایگاه حمایتگری و خواهری رو برای هم داریم از دست می دیم. بخاطر رفتارهای جدیدش و ادعا های جدیدش و انتخابهای جدیدش من که به کل ازش کناره گیری کردم و اون هم یواش یواش...
سر رضوان اصلا اخلاقش اینطوری نبود. ولی
دعوای خواهر و برادر یک برادر با خواهر یک امر طبیعی است.
خوب است که احساسات، کلمات و اعمال قوی بین خواهر و برادر وجود داشته باشد.
مبارزه و استدلال بین خواهر و برادر طبیعی است و نیاز به مدیریت دارد.
چگونگی یادگیری کودکان برای حل مشکلات و توسعه استراتژی هایی که می توانند در دیگر شرایط درگیری استفاده کنند.
دعوا با خواهر و برادر نیز بخشی از این است که چگونه فرزندان خود را در خانواده کار می کنند.
تمایل و شخصیت تأثیر زیادی بر توانایی کودک برای مدیریت
دعوای خواهر و برادر یک برادر با خواهر یک امر طبیعی است.
خوب است که احساسات، کلمات و اعمال قوی بین خواهر و برادر وجود داشته باشد.
مبارزه و استدلال بین خواهر و برادر طبیعی است و نیاز به مدیریت دارد.
چگونگی یادگیری کودکان برای حل مشکلات و توسعه استراتژی هایی که می توانند در دیگر شرایط درگیری استفاده کنند.
دعوا با خواهر و برادر نیز بخشی از این است که چگونه فرزندان خود را در خانواده کار می کنند.
تمایل و شخصیت تأثیر زیادی بر توانایی کودک برای مدیریت
 
 
تست هوش خواهر دوقلو
تست هوش خواهران دوقلو
دو خواهر دوقلو به نامهای ژمینا و تمینا هستند که یکی همیشه راست می گوید و دیگری همیشه دروغ! شماره تلفن منزل آنها را داریم و می دانیم با تماس ما، یکی از این دو خواهر جواب تلفن را خواهد داد.
به منزل ایشان زنگ می زنیم و اینگونه مکالمه را آغاز می کنیم: “سلام، آیا تمینا دروغگوست؟!”
 
تمام مزه ی یه خاطره به در دسترس نبودنشه. به این که فکر کنی و تلاش کنی تا تکه پاره هایی ازش رو به یاد بیاری. به نظرم عکس، فیلم یا هر چیز دیگه ای شبیه اینا، جلوی این احساس رو می گیره. اصلا خاطره انگیز یعنی چیزی که نمی تونی تکرارش کنی. حداقل به سادگی نمی تونی تکرارش کنی.
دلنوشته کمبود خاطره
من حالم خوب بود,فقط کم حرف میزدم و زیاد میخوابیدم,به یه گوشه خیره میشدم و صورتم خیس میشد,لباس نمیخریدم وفیلم نمیدیدم,غذای کم وسیگار زیاد.
گفتن حال روحیه مناسبی نداری,دکتر رای به بستری شدنم داد.
چهار ماهه که بستری شدم,اولا بهش میگفتن دیوونه خونه اما الان میگن کلینیک.
امروز یکی از بیمارا دلیل حال بد منو فهمید,میگفت:ازکمبود خاطره رنج میبرم.
اما من حرفش رو جدی نگرفتم چون کلی خاطره دارم,همه یه شکل و بایه نفر, من و دوست خوبم,تنه
"سه‌ خواهر" درباره ی پوسیدگی و نابودی اشرافیت اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیست روسیه است. نمایش نامه داستان زندگی و دل‌مشغولی خانواده ی پروزروف است که از سه خواهر به نام های اولگا، ماشا و ایرینا و برادرشان آندره‌ئی تشکیل شده است._________________این نمایش نامه، زنانه ترین نمایش نامه ی چخوف است و شاید همین تبحّر او در نگارش "نزیسته ها" بود که باعث شد چخوف در بین انگلیسی زبانانِ دنیا، بعد از شکسپیر بیشترین طرفدار را داشته باشد._________________نام کتاب: #سه_خواه
کاش لغت ژاپنی «خواهر» را می‌دانستم. آن‌گاه می‌توانستم او را با یک کلام خوب همراهی کنم. بودا، خدای او، می‌گفت: «بخشیدن مال به یک انسان می‌تواند او را هفت سال سیر کند، اما یک کلام خوب می‌تواند او را هفتادوهفت سال سرشار نگه دارد.»چین و ژاپن ص ۶۹ و ۷۰
دیشب با خاطره بودم ؛ خواهر رضا ؛ دوست صمیمیم ؛ عجیب بود نه احساس پشیمونی داشتم نه احساس شرمندگی ؛
خوشحال بودم بالاخره از رضا انتقام گرفتم میدونی که ؟ همه این کارا واسه تلافی بود همه داستان از اونجا شروع شد که رضا با دوست دخترم ....
 
 
 
 
داستان اول من با این عنوان فردا منتشر میشه امیدوارم یادت نره به وبلاگم سر بزنی رفیق ممنون
 
 
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 
این چند روز خوشحال بودم. یعنی اولش داشتم ناراحت میشدم و هورمون‌ها داشتند فوران میکردند که تو گفتی پاشو بیا برویم دور دور. رفتیم، با خوانواده تو. فی‌الواقع آنجا که ما بودیم، ما خانواده محسوب می‌شدیم برای دیگران! آن شب خیلی خوش گذشت، علی رغم تمام گرما و گرفتگی های هوا و غریبه‌گیِ من. 
فردا و پس فردایش هم خوب بود. کلا خوب بود، غیر از این هوای کثافت، این تهرانِ کثیف. منی که مجبورم فردا بروم، هم امتحان دارم هم آزمایشگاه. حالت جامد کتاب نخواندم، ه
همه ماها خاطره هایی داریم خاطرات خوب یا بد ولی برای من فقط یک خاطره خوب بود که مثل معجزه وقتی توی بدترین و سخت ترین موقعیت تمام عمرم اومد دنیامو رویایی کرد
واز وقتی که رفته یادم نمیاد هیچ چیزی از زندگیمو انگار همش یک خواب بوده
لطفا ناراحت نشو، دارم کاری میکنم که روح و ذهنم بفهمه که تنهاشدم و باور کنه
این کارو میکنم که بلند بشمچ
السلام علیک یا حسن بن علی ...
شهید لطفی نیاسر هر وقت به اسم امام حسن مجتبی می رسید سراسر وجودش گریه می شد ...
وقتی روضه ها به کوچه های بنی هاشم می رسید ، از خود بی خود می شد و صورتش برافروخته می شد و رگ غیرتش باد می کرد ...
خواهر شهید مهدی لطفی می گفت یه روز رسیدم خونه بابا و دیدم چشم های مهدی پر از اشک شده و بغضی تو گلوش هست ...
گفتم چی شده مهدی !؟ 
گفت امروز  پسره سقط شده ام رو بهم دادن ...
منم رفتم دفنش کردم ...
میخواستم اسمشو محمد حسن بزارم ...
شهید لطفی به
سلام دوستان
سوالی دارم که شاید باعث خنده تون بشه ولی واقعا ذهن من رو درگیر کرده، از قدیم تا امروزه اکثر عروس خانم ها از خواهر شوهر بد میگن، از رفتارش و اخلاقش، شاید واقعا این جور چیزی وجود داشته باشه از دو بهم زنی، از غیبت، از حسادت و ... .
تا یک ماه آینده بنده خواهر شوهر میشم و دوست دارم رابطه خوبی با عروس مون داشته باشم، از شما عروس خانم های گل میخوام کمکم کنید و بگید چه رفتار و حرف هایی از جانب خواهر شوهر تو دوران عقد باعث ناراحتی تون میشد و چ
 اسفند
 هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
 درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند، 
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
 از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
 و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
 فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
 اسفندِ رابطه ات در گذر است
 خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
 #پریسا_زا
**خواهر**
خواهر عجب امنیت خوبی ست ....
می توانی با او خود خودت باشی. می توانی با او دردهایت را هرچند ناچیز هرچند گران بی خجالت با او درمیان بگذاری از حماقت هایت بگویی .
خواهر عرف نیست عادت نیست معذوریت نیست. خواهر از هر نسبتی مبراست.سایبان دلچسبی است تا خستگی ات را به فراموشی به فراموشی بسپاری...خواهر داستانش با بقیه فرق داره موجودیست که بوی مادر میدهدو مثل پدر مثل کوه پشتت وایمیسته. 
به نظرم میشه بعضی وقتا گفت= بهشت زیر پای خواهران است...
به سلامتی
خاطره کار فرهنگی باحال
خاطره کار فرهنگی باحال
 
خاطره کار فرهنگی باحالبعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که می‌شنوی، حالت خیلی خوب می شود.
مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی‌ ای هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.بچه‌ها خیلی خوششون اومده بود.هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بودو هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.جالب بود براشون که همونجا
بابابزرگ زنگ زده و به همه گفته:
-شما معرفت ندارید من اینجابودم تو این شلوغیا!!!!
اصلا زنگ نزدید نگران بشید!
( انگار سردسته معترضین بوده و فعال در میدان های حق علیه باطل)
:)
با برادر جان داشتیم گل میگفتیم و (شما بخونید بحث میکردیم)
برادر گرام: ولی به نظرم خوبه ها دوتا خواهر بزرگ داشته باشیم 
که متاهل باشن موقع خونه تکونی زنگ بزنیم بیان کمک!
-نه بابا میومدن با شوهراشون میشدن مهمون ،کمک هم نمیکردن.

ادامه مطلب
شده از چشم کسی سست شود دستانت؟
یا که از دیدن او لزره بیفتد جانت؟
شده در شهر خودت مثل غریبی باشی!
به تمنّا برسد قسمتِ آبت ؟نانت؟
شده با درد شبی همدم گریه بشوی؟
یا که یک زخم قدیمی بکند گریانت؟
شده یک خاطره ات زخم جدایی باشد
که به ذهن آوری و رود شود چشمانت؟
روز و شب مُردم و در خاطره ها در حبسم!
شده یک خاطره عمری بشود زندانت!؟
پارمیدا مقیسه
یاد اون خاطره ام افتادم تو بچگی که توی یه کتاب مصور از مدرسه، یه خونه چوبی بود و من خیلی ازش خوشم اومد. یه چیز مثل ایوون بزرگ داشت و من پیش خودم تصور میکردم که اینجا زندگی میکنم با خانواده ام و دوستام هم با خونواده هاشون اینجا هستن. واقعا خیلی خیلی خوشم اومده بود از این فکر ! یهو در حین خوندن کتاب سالار مگس ها که میگن این جنگل مال ماست، یاد این خاطره افتادم. :)
 در 20 اسفند سال 1335  جهان هستی گوهری را در اغوش گرفت که مادرش فاطمه و پدرش حسن وی را قاسم نامیدند. او در روستای کوستانی و دور افتاده ی قنات ملک در شهرستان رابر از توابع استان کرمان در خانواده ای مذهبی زاده شد .او فرزند وسط خانواده و دارای یک خواهر و برادر بزرگتر از خود و همچنین خواهر و برادری کوچک  تر از خود بود . 
ان ها زندگی عشایری داشتند و پدر ایشان به کار کشاورزی مشغول بودند.
 
 
زهرای بابا سلام
 
دلبر بابا
نازگل بابا
دختر بابا
 
دلم برای گفتن اینها تنگ شده است. چه روزهای طولانی شده است که دیگر کسی را ندارم برایش اینها را بگویم. بابا جان مدتی است تصمیم گرفته ام برایت ماهی دست کم یک بار بنویسم چه با عکس و فیلم و هر خاطره ای که دارم. تازمانی که زنده باشم. فکر کنم این قدر خاطره دارم که از پسش بربیام. وقتی این وبلاگ به روز نشود یعنی من هم دیگر نیستم. یعنی یا پیش تو هستم یا شاید هم نگذارند تو را ببینم که به نظرم ظلم بزرگی خواهد ب
دیشب با خاطره بودم ؛ خواهر رضا ؛ دوست صمیمیم ؛ عجیب بود نه احساس پشیمونی داشتم نه احساس شرمندگی ؛
خوشحال بودم بالاخره از رضا انتقام گرفتم میدونی که ؟ همه این کارا واسه تلافی بود همه داستان از اونجا شروع شد که رضا رو با دوست دخترم ؛ عشقم ؛ تو ماشینش دیدم ؛ دقیقا پشت چراغ قرمز چهار راه حشمت گیر کرده بودن . میگفتن و میخندیدن اونم با صدای بلند . حواسشون به من نبود منم گاز ماشینو گرفتم و رفتم . رفتمو رفتمو رفتم . 
معمولا اینجور مواقع میرم کافه یه قلی
هفت نام امیر المومنین علیه السلام در قیامت (به روایت اهل تسنن)
موفق بن احمد خوارزمی از علمای اهل تسنن روایت کرده است:
۳۲۳- وبهذا الاسناد عن الإمام محمد بن أحمد بن شاذان هذا ، حدثنا أبو محمد عبد الله بن الحسین الصالح ، عن محمد بن على الاعرج ، عن محمد بن الحسین ابن عبد الوهاب ، عن علی بن الحسین ، عن الربیع بن یزید الرقاشی ، عن أنس قال : قال رسول الله : إذا كان یوم القیامة ینادون علی بن أبی طالب بسبعة اسماء : یا صدیق ، یا دال ، یا عابد ، یا هادی ، یا مه
امـــــروز عجیب دلم برایَت تنگ استـ..دو لیوان چـــــاےدو صندلےدو بلیتـ سینمایکـ نیمکت دونَفـره در پارکـو باقے دو نَفَره هایمانتَحقق پیدا مےکردحلا قضیہ تفاوت داردیک لیوان آبقرص مُسکـنکز کردن در گوشه تاریکـ اتاقیکـ نیمکتـ پرت در پارکـو ضَجـهحالا که نیستے من و یکـ دنیا خاطره از تو، دو نَفَره هایی داریم..اینجـــــا جایَتـ خالیستـــ صاحبـ یک دنیا خاطره
       پیشتر ها یک همسر، فرزند دختر، خواهر، لولی، خواهر زاده، برادر زاده، عروس، زن دایی، زن داداش، دختر خاله، دختر عمه، دختر عمو، دختر دایی، پزشک و خانمِ همسایه اینجا می نوشت . من بعد با حفظ تمامی این سمت ها یک خواهرشوهر در اینجا می نویسد.
از جمله سفرهایی که جزو خاطره انگیزترین ها
هستند، سفر به یک جزیره در دل دریا است. خوشبختانه ایران با داشتن جزیره هایی
مانند کیش سفرهای خاطره انگیز بسیاری می سازد. ولی خاطره انگیز بودن این سفرها
منحصر به طبیعت و جاذبه های جزیره نیست بلکه کیفیت بی بدیل جزیره است که بیشترین
تاثیر بر مسافران می گذارد و از لحاظ روانی مسافران را به آرامش سوق می دهد. هتل
های کیش هم به درستی عمل کرده و سفر خاطره انگیز را در بستری آرامش بخش برای
گردشگران مهیا کرده اند.
تو نو بهار منی
همیشه کنار منی
در اوج بی قراری من
تویی که قرار منی
 
صدای پای نسیم
مرا به خاطره برد
میان خاطره ها 
تو در خیال منی
 
در این مسیر خطیر
پر از شرارت و گیر
تو آمدی چون شمس
و دستگیر من
 
خبر نداشت به عشق
زلال می شود آب
در آن میس و جامی
که می دهد صنمی
 
بهترین پیام های تبریک تولد عاشقانه و دوستانه و رسمی ویژه همسر و خواهر و  برادر کاملا اختصاصی
پیام
تبریک تولد(همسر و برادر و خواهر و عاشقانه و دوستانه و رسمی) 2019 کاملا
اختصاصی از رز موزیک شامل جدیدترین متن های سال 97 و 98.
این مجموعه با زحمات فراوان جمع آوری شده امیدواریم اون رو با دوستانتون به اشتراک بگذارید. در آخر نظر یادتون نره.
همچنین ببینید: دانلود آهنگ تولدت مبارک ویژه تمامی ماه ها و سنین.

ادامه مطلب
هفته ی قبل که صبح ها کارآموزی غدد بودم چند تا عصر هم شیفت داشتم تو بیمارستان
کاردانشجویی،  این هفته هم که گذشت از یکشنبه تا خود امروز صبح ها تمام بیمارستان
کاردانشجویی بودم عصر ها هم غیر 2 روز کارآموزی ccu ...
دلم میخواد دقیق و با همه ی جزییات بنویسم ولی خواب چشمامو پر کرده !
فقط میگم ابن هفته جدید قراره خونه خواهر باشم ، فردا بلیط داریم از شهر ما به مقصد شهر خواهر....
تاثیر بعضیا تووی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حضورشونه...
انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و می‌بینی همه‌ی فکر و ذکرت شده یه نفر!
شاید اون یه نفر، هیچوقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده، اما تو می‌دونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو، توی همه‌ی تنهاییات به اون پناه بردی. 
آرزو دادی... خاطره گرفتی!
آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان، با خاطره‌هاشون می‌میرن.
کاش، آخرین خاطره‌ای که قبل از مرگ به یاد میارم، تو باشی...
از بچگیم همیشه دوست داشتم برادر داشته باشم
راستش وقتی میدیدم یکی داداش داره  داداشش بهش زنگ میزنه باهم حرف میزنند حتی باهم دعوا میکنند حسودیم میشد 
خواهر بودن با داشتن برادر تکمیل میشه  اگه صدتا هم خواهر داشته باشی ولی یه برادر نداشته باشی که براش خواهری کنی اون رسالت خواهرانت ناقص میمونه حتی به نظرم معنی برادر هم با وجود خواهر تکمیل میشه 
یه معلم عربی داشتیم میگفت عربا یه ضرب المثلی دارند میگن خواهر بدون برادر عین سرباز بدون سلاح توی مید
Sister 2018 1080p BluRay,انیمیشن Sister 2018 با دوبله فارسی,انیمیشن سیستر Sister 2018,انیمیشن نامزد اسکار 2020,تماشای آنلاین فیلم,خواهر,دانلود انیمیشن Sister 2018,دانلود انیمیشن جدید,دانلود دوبله فارسی انیمیشن Sister 2018,دانلود رایگان انیمیشن Sister 2018,دانلود فیلم Sister 2018,دانلود فیلم کوتاه Sister 2018,سایت دوستی ها,سیستر,کارتون خواهر Sister 2018 با زیرنویس فارسی,کارتون سیستر 2018,
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت داریم از امام صادق علیه السلام که یکی از معانی رجب بارش است
اگر مقصود از بارش همان بارش رحمت الهی باشد
خودم را به مانند کسی میبینم که از ترس خیس شدن زیر چتر در باران قدم میزند
رجب ماه ترسوها یا شاید بهتر باشد بگویم ضعیف ها نیست رجب ماه عشاق دلیر است
کاش میتوانستم در رجب المرجب به حضور ولی خدا برسم و زیارت رجبیه بخوانم
خیلی غم انگیز است در جوار امام رئوف باشی و از آخرین زیارتت شاید یک ماه بگذرد
از امام رئوف گفتم چقد
برای اولین بار در زندگیم برای خونه ی بابام رفتم نونوایی:)))
یاد اون خاطره مشهورم افتاده بودم معلوم نبود کدوم از شاطر ها همون آدم نا متعادلی بود که اون خاطره رو برام درست کرد! جا داشت پیداش میکردم پخخخخخخ کنم بهش، اما خب نمیشد!!!!
الان یه نفر اومد تق تق تق از حیاط زد به پنجره ی ما :/ من اول فکر کردم اشتباه شنیدم ول نمیکرد یعنی قلب منو مها اومد تو دهنمون مگه مرض داری اخه :/ کار داری در خونه رو بزن. هرچند که میزدم ما باز نمیکردیم اما خب یه بارم یکی ساعت یک نصف شب زنگ در خونه رو زد در توی ساختمون رو. :/ واقعا اینا بیماری بابام زنگ زد مدیر ساختمون اونم گفت طبقه بالاییمون یه خواهر برادرن که خواهر میر سر کار تا ۱۱ شب داداشه حتما میخواسنه یه شیطنتی کنه :///// این شیطنت نیست بیماری. مردم
بازم دم شوهرخواهر گرم. از شهرستان زنگ زده و روز معلم رو تبریک گفته و میگه روز تو رو نباید فراموش کرد چون تو حواست به همه چی هست. روز مو فرفری ها، روز چپ دستها، روز چاقها، روز باستان شناسها، روز تولد و سالگرد ازدواج و عقد من رو همیشه به من تبریک میگی شوهر خواهر گرامیم رو تونستم خوب معرفی کنم؟!
+ از مجموع ۳ جاری و ۱ خواهر شوهر و ۱ شوهر خواهرشوهر و ۲ برادرشوهر  معلم هیچکدام برایم پیام تبریک ندادند. من نیز محبوبیم کلا ما معلمها اینجوری هوای همو داری
یادش بخیر
اون سالی که این شعر رو روی چوب نوشتی و بهم هدیه کردی معنیش رو درک نکردم‌ . ولی الان که برمیگردم و به این چند سال اخیر نگاه میکنم میبینم واقعا مثل موج همیشه درحال تلاطم بودی برای خدا ، برای اسلام و برای ولایت ....‌
و اون روز توی معراج مثل موجی که به ساحل رسیده باشه آروم خوابیده بودی...
دلتنگتم . دلتنگ ...‌
خاطره از خواهر شهید لطفی نیاسر
دست خط شهید لطفی  
بیوگرافی بازیگران
 
عکس های خاطره اسدی
خاطره اسدی (زاده ۷ مهر ۱۳۶۲، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد در سال 86 می باشد، دوره بازیگری را در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما در سال 81 گذرانده است.
برای ادامه خواندن مطلب رویبیوگرافی خاطره اسدی + عکس کلیک کنید
همه‌چیز تند و تند و تند می‌چرخد.. می‌گذرد.. تمام می‌شود.. تو نیستی دیگر که دوشادوش‌مان باشی.. تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق به‌خواب رفته‌ای.. هیچ‌چیز نمی‌تواند آرامشت را بگیرد.. می‌روی.. می‌روی و ما را با هزارهزار خاطره تنها می‌گذاری.. خاطره‌ی روزهای خاله‌بودنت، مادری کردنت، خاطره‌گفتنت، از تهِ دل خندیدنت.. چه‌طور فراموشت کنم که خانه‌ات، خانه‌ی خاطرات کودکی‌مان بود. دستانت، گرم و مادرانه.. نگاهت، آرام.. مهربانی‌ات، دریای بی‌نهایت
خودم قلبمو درد میارم و از دردش مست میشم. نمیدونم چرا. فقط میدونم این حالِ بد و این قفل زدن رو آهنگای شجریان، این همه خاطره ای که زنده میشه و همه و همه ش رو دوست دارم! خوبیش، همینه که شجریان هیچوقت من رو یاد خاطره ی یه فرد نمیندازه! شجریان فقط یاداور لحظه ست. لحظه و غم و فرار از واقعیت ها. همین هم یه نعمتیه نه؟ 
#یادش_بخیر
اون سالی که این شعر رو روی چوب نوشتی و بهم هدیه کردی معنیش رو درک نکردم‌ . ولی الان که برمیگردم و به این چند سال اخیر نگاه میکنم میبینم واقعا مثل موج همیشه درحال تلاطم بودی برای خدا ، برای اسلام و برای ولایت ....‌
و اون روز توی معراج مثل موجی که به ساحل رسیده باشه آروم خوابیده بودی...
دلتنگتم . دلتنگ ...‌
خاطره از خواهر شهید لطفی نیاسر
دست خط شهید لطفی  
شهید راه نابودی اسراییل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
بیشترین زمانی که کودک از تک بودن خودش ابراز ناراحتی می‌کند زمانی هست که نیاز به هم‌بازیدارد و به علت مشغله‌های والدین و نبودن خواهر و برادری، امکان بازی کردن با فرد دیگری برای کودک فراهم نمی‌شود. این موضوع سبب ناراحتی و درگیری ذهنی کودک می‌گردد.
در زمان‌هایی که کودک مشغول بازی کردن با همسالان یا با بزرگ‌سالان هست خیلی به نبود خواهر و برادر فکر نمی‌کند. اما در زمان‌های تنهایی بیشترین و بزرگ‌ترین دغدغه او نبود هم‌بازی است و مرتب از خ
پریروز برای خواهر زاده ام کتاب قصه خریدیم.(من نخریدم یکی از آبجی هام خرید.) داستان درباره ی یه بچه است که کثیفه و می خواد بره حموم.آبجیم براش قصه رو از روی نقاشی های کتاب تعریف کرده و دیروز بعد از چند دقیقه غافل شدن ازش دیده خونه ساکته. می ره سراغ خواهر زاده ام .فکر کنین با چی مواجه میشه؟داشته با داشتن یه قیچی در دست، عکس بچه ی کثیف داستان  رو در میاورده!
آبجیم جیغ زنان گفته : داری چی کار می کنی؟
خیلی ریلکس جواب داده:مااامان عموم..عمووم..کثیف...
(عمو
 
سلام سلامممم
حالتون چطوره؟!:)
حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه
بوی بازی های راهِ مـــدرسه
بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان
 
فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم
اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!
بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/
 
خا
دانلود آهنگ جدید هویار به نام خواهر
Текст песни khahar Hooyar
یه خواهری دارم که هیچکی ندارهУ меня есть сестра, у которой ничего нет
از توو چشاش هرشب میباره ستارهТвои глаза полны звезд каждую ночь
دل بیقرار تو این دنیا کنار تو عشقه

ادامه مطلب
در این پست دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر برای دانلود در سایت بلاگ موزیک قرار داده می شود
دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر (علی یاسینی) با لینک مستقیم کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم ( کیفیت اصلی Mp3 ) دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم موزیک جدید و زیبای خواننده علی یاسینی ... منو هیچکی نمیفهمه جز تو یه نفر دلو بردار هرجایی ببر نگهش دار پیش خودت…
دانلود آهنگ علی یاسینی ما با هم خاطره د
خواهر که داشته باشی اگه یه دنیا دشمنت باشن خواهرت رفیقته ...
خواهر که داشته باشی یعنی یه پناهگاه همیشگی داری ...
خواهر که داشته باشی شب های دلگیری نداری ...
خواهر که داشته باشی اصلاً غم نداری ...
خواهر که داشته باشی یکی هست که اشک رو از صورتت پاک کنه ...
خواهر که داشته باشی انگاری دنیارو داری ...



خواهر یعنی یه لبخند واقعی گوشه لب؛ برای همیشه
خواهر یعنی : مهربون بودن
خواهر یعنی : درددل خوب گوش دادن
خواهر یعنی : تو هر شرایطی کنارت بودن
 

مینویسم با قشنگ
سلام دوستان به دلیل جذاب‌تر شدن وبلاگ تصمیم گرفتم سربرگی را ایجاد کنم‌، این سربرگ با نام (خاطره‌ها) راه اندازی خواهد شد و قصد دارم در آن همه بازی های قدیمی و خاطره‌انگیز را نقد کنم شما دوست‌داران بازی‌های قدیمی نیز می‌توانید از علایقتان بگویید یا حتی می‌توانید نقدی از یک بازی‌خاطره‌انگیز برای من بفرستید و با نام شما در وبلاگ قرار می‌گیرد امید‌وارم همه راضی باشید‌.
برای خوشبخت بودن ...
نیازی به اتفاق خاصی نیست!
موسیقی باران ...
برای دلخوشی کافیست،
سلامی به پدر ...
نگاهی به خواهر کافیست،
برای خوشبخت بودن ...
آغوش یک مادر کافیست،
سواری روی موج خیال ...
نشستن کنار یادگاری ها ...
رفتن میان خاطره ها کافیست،
برای خوشبخت بودن ...
یک احساس کوچک خوشبختی کافیست.

زندگیتون پر از این احساس های قشنگ
شاید تعداد خاطره های خوبمون هر فصل یکی باشه...
شاید کم باشه...
ولی انقدر خوبن ک با دیدن عکس هاش اشک شوق میریزم من...
انقدر خوبن ک تک تک ثانیه هاش یادمه...
با همون شوق و ذوق و با همون لذت...
 
***
 
از میان همین روزها و شب ها پیداش شد؛مثل هزار چیز دیگر که پیدا شد و هیچکس نمیداند...
 
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خودزندگی یعنی چه؟مادرم سینی چایی در دستگل لبخندی چید، هدیه اش داد به منخواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجالب پاشویه نشستپدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی دادشعر زیبایی خواند، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین:با خودم می گفتمزندگی، راز بزرگی است که در ما جاریستزندگی فاصله آمدن و رفتن ماسترود دنیا جاریستزندگی ، آبتنی کردن در این رود استوقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگ
پرسشنامه مشکلات شخص با خواهر فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: وردتعداد صفحات: 2حجم فایل: 10 کیلوبایت قیمت: 4500 توماندانلود پرسشنامه استاندارد مشکلات شخص با خواهر، در قالب word و در 2 صفحه به همراه راهنمای نحوه نمره گذاری، روایی و پایایی و منبع مورد استفاده…توضیح :این پرسشنامه دارای 25 سوال است که برای اندازه گیری شدت مشکلات مراجع در رابطه او با خواهر تدوین شده است.ویژگی پرسشنامه (بطور خلاصه) :تعداد گویه ها : 25تعداد مولفه : مولفه نداردروایی
سلام
روزی که این وبلاگو ساختم (که میشه دیروز) تصمیم داشتم اصولا پست غمناکی نذارم توش!
اما الان میخوام یخورده عجز و لابه کنم :(((
اصولا با خودم خیلی حرف میزنم! خیییلی ها
یعنی کاملا طبیعیه ببینین من دارم مثلا لباسامو تا میکنم و خیلی جدی در حال بحث هستم با آدمی که وجود نداره رو به روم 
یا دارم مثلا ظرف های شسته شده رو جا میدم تو کابینت و یه خاطره خنده دار تعریف میکنم و هار هار میخندم بدون اینکه کسی کنارم باشه :)))
نمیدونم چرا اینجوریه! یا چند ساله اینج
وقتی محمودرضا به تبریز می آمد، کمتر توى جمع بزرگترها مى نشست. بلند میشد و بچه ها را سرگرم می کرد. پسرم ، سه تا خواهر زاده ها و دختر خودش مدام روى سر و کولش بودند. تقریبا بجز وقت نماز و کارهای بیرونش، بقیه وقتی را که در خانه داشت صرف بچه ها می کرد آنهم تا حدی که دیگر بچه ها خسته مى شدند از بازی.
@Agamahmoodreza
بازگشت به دنیای فیلم های جنایی و کارآگاهی و ادای دینی به آگاتا کریستی به همراه خاطره بازی و سرگرمی ولی نه فقط سرگرمی و خاطره بازی صرف، چاقوکشی فیلمی است در نگاه اول سرگرم کننده ولی در زیر متن خود حرف های دیگری نیز برای گفتن دارد.
ادامه مطلب
و من مهاجرم...
مهاجر زاده شده و مهاجر مانده ...
من در تمام فصل ها مهاجرم ‌‌‌‌‌....
فصل ها و روز ها و سال ها میگذره و من هنوز مهاجرم ...
من از لبخند عزیزام فقط تصویر دارم و هیچ 
از آغوششون فقط خاطره 
و از عطرشون ...
سهم ما از هم فقط خاطره هایی از گذشته است ..‌
و من دردناک هنوز مهاجرم ...
میترسم میترسم این داستان هیچوقت تموم نشههه ...
تورا با تمامم میخواهممم ...
 
  #خاطره #شهید_والامقام #سیدمرتضی_آوینی #وعده_ما_بهشت یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا #
ادامه مطلب
سلام...
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام... از صبح یعنی تنهام...
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم... معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان... اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود... الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه... که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم... خیلی خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
شما به عنوان مشاور در کتابخانه ای در بریتانیا استخدام شده اید. شما به خاطر این موضوع بسیار هیجان زده هستید و همراه با خواهر خود جشنی ترتیب داده اید. اما هنگامی که خواهرتان توسط کتابی اسرارآمیز و خطرناک بلعیده می شود همه چیز به سرعت تغییر کرده و ترس و وحشت تمام وجود شما را فرا می گیرد. حال این وظیفه شماست تا برای نجات او به دنیای ناشناخته ها که سرشار از دلهره و وحشت است سفر کرده و خواهر خود را نجات دهید. اما آیا شما قدرت کافی برای مقابله با اهریم
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
 
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
با شوق فراوان کتاب رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا گذاشته بودم توی کوله ام.میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم.اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود …ایشون با ذوق کتاب رو گرفت و قبل از هر کاری هم
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست )
ساده از دست ندادم ، دل پر مشغله را ////
تا تو پرسیدیو مجبور شدم مسئله را ////
»──|…///#×|──«
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ ////
دانه انداختو از شرم ندیدم تله را
─|…///#×|─
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ
دانه انداختو
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
چهره زیبایی که افراد دارند چقدر به خاطر ژنتیک و چقدر به خاطر محیط شونه؟، گویا اشخاص زیادی به این موضوع فکر کردند اما عده کمی بودند که اون رو آزمایش کردند.
پژوهشگری به نام آنتونی لی برای اولین بار به شکل خاصی اون رو آزمایش کرد. اون و گروهش در ابتدا عکس هایی از چهره 1193 خواهر و برادر جمع آوری کردند و از تعدادی ناظر خواستند این تصاویر رو در جذابیت و مردانگی امتیاز دهی کنند. 
از اونجا که خواهر و برادرها دارای ژن های مشترک هستند اگه واقعا جذابیت افر
یه شامپویی دارم که بوش برام خاطره‌انگیزه اگرچه هر تلاشی کردم نتونستم معین کنم که مربوط به چه خاطره‌ای هست. اونچه ازش در ذهنم ثبت شده یه حال خوب عاشقانه هست و خب همین کافیه که هربار احساس فقدان کردم رفتم و این شامپو رو به موهام زدم و حالم خوش شد.
یه چیزهایی واقعی نیست مربوط به بازنماییه و خدا میدونه چقدر عوامل در این بازنمایی دخیلند. انگار کن داستان زندگی خودت رو بنویسی.
و ساعت ۴ صبح من به کسی فکر می کنم که به من فکر نمی کن
و حس می کنم خیلی وقت که از ذهنش پاک شدم
به یه دوستی از دست رفته فکر می کنم
و تصمیم اینکه شاید ادامه اون درست نباشه
شاید امتدادش فقط بخاطر اصرار من تا حالا بوده
و بهتر بهش بگم دلم برات تنگ میشه خیلی زیاد ولی قرار توام تبدیل به خاطره ها بشی
خاطره ای که چند سال بعد بگم یادش بخیر امیدوارم سلامت باشه هرجا که هست
من اصرار به موندن ادم ها نداشتم
چون هیچوقت اصرار من هیچ تاثیری نداشته
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ای
 
خاطره راز خط کش ژله ایاز جمله ی”دختر خوبی باش” خسته شدم!!!خیلی وقت ها بقیه فکر می کنند که ما دخترای پرانرژی که البته کمی هم شیطنت داریم، دوست نداریم دختر خوبی باشیم!اما حواسشون نیست که خوب بودن برامون تعریف نشده!همیشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که راه و چاه رو یادم بده و مثل یک دوست همراه و همرازم باشه.………………………………بابام میگه مثل دخترخاله ات باشه !!!مامانم میگه از دختر همسایه یاد بگیر !!!!ام
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
خاطره بی سوادی
خاطره بی سوادی
 
خاطره بی سوادیهمیشه هر جا حرف از بی سوادی می شد خیال می کردم تو دنیای امروز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که سواد ندارند.از این بابت خوشحال بودم که همه بچه های کشورم سواد دارند و کسی مشکل بی سوادی ندارد.
یک شب که قرار بود با خانواده به جمکران برویم با خودم قصد کردم به نیت ظهور چند تا کتاب کم حجم و جذاب درباره آقا با خودم ببرم و بدهم که مردم بخوانند.توی صحن جمکران راه می رفتم و خوب چشم می گردوندم که کتاب رو به ک
اوایل عید با همکاری آموزش و پرورش و وزارت ارتباطات ۲۰ گیگ اینترنت رایگان برای همه ی معلمین بابت تدریس های مجازی فعال شد. چه بد موقعی هم فعال شد. تمام ۲۰ گیگ بسته ی من صرف دانلود فیلم و سریال و نشستن پای کنسرت اینستایی فرزاد فرخ شد 
فیلمها و سریالهایی که دانلود کردم:
۱۹۱۷(عالی. پیشنهاد مهدی میرزا)
مطرب(افتضاح)
هزار تو(عالی به پیشنهاد نسرین بانو)
ایده اصلی(ندیدم هنوز)
قسمت ۱ تا ۲۰ سریال کرگدن (عالی. دو بار دیدم)
زنان کوچک(ندیدم هنوز به پیشنهاد هما
شراب. خاطره. یادآوری. اندوهی منتشر در فضای لایتناهی. سیگار. مرزِ باریکِ حالِ خوب و حالِ بد. صدای مرضیه. من به این انباشتگی و فشار حافظه و خاطره عادت دارم. کلماتِ سلین. مرگ قسطی؛ "دوباره تنها شدیم، چه‌قدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است". عرق. که زمستان جز زخم، برف هم دارد. راه رفتن بر روی آن مرزِ باریک. آسمانِ سیاه و زمینِ سفید. معلق بودن در آن فضای لایتناهی...
تنها چیزی که این روزا غمگینم میکنه دور شدنش هست 
وقتی بهش فکر میکنم بی اختیار چشم هام خیس میشن... همین جوریشم چون که خواهر ندارم کلی احساس خلا و تنهایی میکنم
از کل دنیا ی دلم به داشتن برادر بزرگتر خوش بود که اونم میشه دورترین نقطه
تو این دنیا
اولین روزی که فهمیدم رفتنش حتمی شده آخرین امتحان ترم 2 بود 
که از خود شهر دانشجویی تا خود خونه بکوب گریه کردم 
همین جوریشم سالی 3 بار بیشتر نمیدیدمش 
ولی اینکه وقتی بهش فک کنی و بدونی حتی دیگه دستت هم بهش ن
نه سال قبل، بهار بود، یکی از روزهای اواسط فروردین‌. برای اولین‌بار می‌خواست با هم‌دانشگاهی‌هایش بیرون برود. معصومه دعوتش کرده بود که با هم بروند پارک و دورهم بگویند و بخندند و خوش باشند. برایش راحت نبود؛ فکر می‌کرد در دوران دانشجویی، اگر کاری جز درس خواندن بکند، خوش‌گذرانی بی‌خود است! فکر می‌کرد دانشجو فقط و فقط باید دانش بجوید! گفت که اگر من را هم با خودش ببرد احساس بهتری دارد، به همین خاطر اطلاع داد که من هم همراهش خواهم بود. خوشحال ش
هروقت از جاده ی پیچ در پیچ حاشیه ی شهر رد میشیم پدرم خاطره ی تکراری اش از چهل سال قبل رو برای بار هزارم تعریف میکنه.خاطره ی سالی که خوک های جدید روی کار اومده بودن و خوک های قبلی که سرنگون شده بودن رو توی توی گونی های بزرگی میکردن و از این صخره ها و کوه های سنگی بلند اطراف شهر پرت میکردن پایین.پدرم اون سالها جوانی بوده به سن و سال حالای ما.چهار سال کوچکتر یا بزرگترش فرقی نمیکنه...سالها گذشته اما پدرم خاطره ی فریادهای مردهای توی گونی که از ارتفاعا
امروز روزِ سبک کردن سیستم از هر چیز اضافی بود، عکس، فیلم، برنامه و آهنگ! همین طور که به عکس ها نگاه می کردم، یا با دکمه Delete جواب رد به سینه اونها می زدم و یا با دکمه سمت راست می رفتم سراغ عکس بعدی! یه سری از تصاویر، تصاویری بودن که به هر نحوی سال های گذشته ازشون خاطره داشتم، حالا یا تصویر زمینه بودن، یا کسی برام فرستاده بود و یا روایتگر یه خاطره بود و یا حتّی تصاویر شخصی بود که دیگه نیازی به بودن اونها احساس نمی کردم و اون جذّابیت سال های قبل رو ب
این دنیا موعود خودشو میخواد... روزها بیقرار و بیتاب اومدن موعودی هستن که حق حسینیا رو بگیرهآقایی که خودشم عزادارهآقایی که همه چی با اومدنش بر میگرده سر جایی که باید باشهدنیا پر از زیبایی میشه آدما دیگه گرگ نباشنو مثل خواهر و برادر با هم رفتار کنننه این خواهر برادرا ها...مثل امام حسین و حضرت زینب... فقط دیگه یزیدی نیست ... عاشورا تکرار نمیشه :) همه دلشون پاک و مهربون و بزرگ میشهدنیا پیشرفت میکنه و پیشرفتا در خدمت انسان برای تکاملش  و رسیدنش به اوج
حاجت به شرح آن نیست،دردی که خود عیان استاین اشک شور گونه، شیرین ترین بیان استاز عشق یوسف مصر یک دل فقط جوان شددر خیمه ی حسینی، دلها همه جوان استبالاترین عبادت، شادی قلب زهراستشادی قلب زهرا، ذکر حسین جان استزهرا تمام ما را با اسم می شناسدنزدیک درب هیئت چشم انتظارمان استاین سرخی بدن ها، یا این به سرزدن هااز جهل سینه زن نیست، از عشق بی کران است"اینجا گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند"وقتی که پیرمردی، با عشق روضه خوان استآهی کشید خواهر در ماتم براد
آن روز تنها بودم؛ و من و تو ساعت‌ها با هم حرف زدیم. باران برای تو که آن سر شهر بودی زودتر شروع شد و برای من که این سر شهر بودم دیرتر آمد. تمام چیزهایی که غلط بودند حس درست بودن داشتند. یا آن عید را یادت هست؟ و آن کتاب را؟ باآنکه سرت شلوغ بود برای خواندنش وقت گذاشتی؛ و در آخر حتی دوستش نداشتی؛ و من فهمیدم چقدر من و تو فرق داریم؛ و فهمیدم چقدر می‌توانیم حس‌های جدید از هم یاد بگیریم. یا آن روز را یادت هست که گفتی شب حالت بد شده بود؟ و من چقدر از اینکه
ساعت نه شب بود . از خانواده خواستگار هنوز خبری نبود ‌. طاقت پدر جان طاق شده بود ، رو به مادر کرد و گفت : شاید نمی خواهند بیایند . حدود ساعت ۱۰ بود که بالاخره خواستگار ها آمدند ؛ از چهره پدر داماد چیزی معلوم نبود اما معلوم بود که مادر داماد دلش راضی به این وصلت نیست . خواهر داماد را هم اگر کارد می زدی خونش در نمی آمد . آقا جان کلی از کمالات عروس خانم گفت  . مادر جان هم چشم به گل های فرش دوخته بود تا از نگاه های سنگین خواهر و مادر داماد در امان بماند ؛
 
۱۷ نفر مهمان نوروزی این روزهایم کم بود که به لطف مسئولین امر ، و تلاش های بی شمار عروس و خواهر گرامیش و خواهر خودم 
۸  نفر دیگه امروز و امشب و تا پایان تعطیلات هفته قراره مهمان خانه ی ما باشند و دریغ از یک کمک از طرف میزبانان (عروس و خواهران)  :|
وسایل پذیرایی آماده ، لوازم و وسایل خواب آماده تر ، و مسئول پذیرایی هم که بنده باشم در حال آماده باش !
خودشون دعوت کردند و گفتند بیایند بعد برای اینکه خاطر ما مکدر نشود اجازه خشک و خالی در آخر از من و پدر
حامی معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۵با اطلاع دادن این شناسایی گفت: «همزمان با فرارسیدن هفته گردشگری، ۵ تا۱۱مهر ماه، ستاد گردشگری منطقه با همکاری شهرداری ناحیه۷، مسابقه خاطره نویسی از بهترین جا های دیدنی خواه زادگاه دانش آموزان را برگزار می درنگ.» ارباب«حسین دلبری» افزود: «در این مشق دانش آموزان می توانند در یک صفحه خاطرات شیرین خود را از بهینه مکانی که رفته اند یا زادگاهشان بوده، تصنیف و برای شهرداری منطقه واقع درون خیابان آیت ا
نقش یک خنده پر رونق را، برلبم می بینی
جان من راست بگو از چه سبب
کوه اندوه مرا، تو ندیدی هرگز؟
دیگر امروز چه سود، به تو اندیشیدن
تو که رفتی ای کاش، همه خاطره هایت را نیز
با خودت می بردی
وای ای خاطره ها
 ای شیاطین عذاب آور شب
که سپردید مرا در غم و تنهایی و تب
بگذارید فراموش کنم
قصه هرچه که بود
قصه هر چه که رفت
و دگر باز نگشت
| امیر غریب |
میان جمع باشی و  احساس تنهایی کنی ، کاش فقط احساسِ تنهایی بود ، اما این اوضاع و شرایط نشانگر تنهایی مطلق منه ، خنده داره که بگم خواهر دارم ، که بگم به خونم تشنه است ، که بگم 2 نفری دست به یکی کردن تا منو نابود کنند ، که هرجا میشینن از من بد میگن ! خنده داره که بگم هر چقدر محبت کردم و از وقت و تفریحات خودم براشون زدم  حالا بهم به چشم یه غریبه نگاه میکنند که تو عمق نگاهشون میگن غلط کردی که کاری برامون کردی! 
خنده داره که بگم دائم میشینن کنار مامان و ا
یکی از سفرهای خاطره انگیزی که هر ایرانی حداقل
یکبار باید آن را تجربه کند سفر به اصفهان است. شهری پر از جاذبه های گردشگری اصیل
ایرانی که در گوشه و کنار آن به وضوح می شود دید. اصفهان جلوه گاه خوبی از تاریخ،
فرهنگ و هنر ایران از دوران صفوی تا به امروز است. خاطره انگیز بودن این سفر تنها
در این قسمت نیست و تمام نمی شود. با وجود هتل های اصفهان و کیفیت بی بدیل آن ها،
اقامتتان نیز یکی از خاطه انگیزترین و بهترین تجربه هایتان خواهد بود. پس بی ربط
نخواهد بو
خب من دیروز عصر از مشهد رسیدم شهر خواهر و امروز صبح از شهر خواهر برگشتیم خونه خودمون
واستون بگم که مشهد خیلی بهم خوش گذشت
جزییاتش بمونه واسه پست بعدی
اینم اضافه کنم که بدجور سرما خوردم، سینوسهام عفونی شدن و صورتم سنگین شده و درد میکنه ،
از طرفی نمیدونم چرا بدنم حساس شده به آنتی بیوتیک و ضد التهاب ها واکنش میده و کهیر میزنم...
خب سخته ، با این وضع فردا هم برم باقی شیفتهای سوختگی رو شروع کنم ... امیدوارم واسه فردا
عصر نوبت دکتر متخصص گیرم بیاد که د
خاطره یادت باشد
خاطره : یادت باشد…
 
خاطره یادت باشد…آنقدر از خوندن کتاب لذت بردم که دلم نمی اومد کلش رو یک جا بخونم، ریز ریز می خوندم و از خوندنش لذت می بردم.اما آخر کتاب رو گذاشتم تو حرم بخونم.نشستم رو به روی ضریح،حس و حال کتاب انگار با حس زیارت گره خورده بود،می خوندم و اشک می ریختم،صورتم خیس خیس شده بود و زمان از دستم در رفته بود…نزدیک اذان /بود…خیلی دوست داشتم کسان دیگری رو هم تو این حس زیبا شریک کنم،کاش می شد خیلی ها این کتاب رو می خوندن
اعضای خانواده و افراد دارای نسبت خانوادگی در زبان گیلکی!
‍‍‍‍‍
* پئر/ پیئر (=پدر)
* مار/ مائار (=مادر)
* پسر/ ریکا/ وچه (=پسر)
* دتر/ کیجا/ کؤر/ کیله/ لاکۊ  (=دختر)
* برأر (=برادر)
* خاخۊر (=خواهر)
* دأیی (=دایی)
* ماشل/ هالۊ (=خاله)
* عامۊ (=عمو)
* عممه (=عمه)
* عامۊ پسر (=پسر عمه) 
* عامۊ دتر (=دختر عمو) 
* عمه پسر (=پسر عمه) 
* عمه دتر (=دختر عمه)
* دایی پسر (=پسر دایی) 
* دایی دتر (=دختر دایی) 
* ماشل پسر (=پسر خاله) 
* ماشل دتر (=دختر خاله) 
* ماشلزه (=خاله‌زاده)
* برأرزه (=برادر
آیا شما هم بعد از ازدواج خواهر و برادران بزرگتر خودتون احساس غم می کنید؟
من از طرفی برای اون ها خوشحالم و شاید هیچ حسادتی هم نداشته باشم، اما گاهی اوقات احساس افسردگی و غم میکنم، انگار قبلا که اون ها بودن پشتوانه داشتم! هر چند همه ش توی سر و کله هم میزدیم! (دعواهای خواهر و برادری و ... طبیعیه)، ولی بعد از ازدواج شون انگار که من هر روز فقط به این فکر میکنم که من هم باید کسی رو داشته باشم.
ازدواج پسر عمو و عمه و ... هم سن و سال هام زیاد تاثیر نذاشت، ولی
یادمه توی دانشگاه که بودیم ، دانشگاه به هر دانشجو یک ماشین حساب کاسیو داد. اونوقت یکی از سرگرمی های تمام دانشجوها برنامه نویسی با این ماشین حسابها بود. خلاصه ما کارهایی با اون ماشین حسابها می کردیم که جای خالی کامپیوتر را برامون پر می کرد. یه جورایی مثل مسابقه بین دانشجوها بود که هر کسی یه کار محیر العقول تر می کرد با این ماشین حسابهای بدبخت، جلوتر میفتاد.
 
این هم یه خاطره ای بود که الان یادم افتاد
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
پیام تسلیت رئیس ستاد اجرایی فرمان حضرت امام (ره) درپی درگذشت خواهر تولیت آستان قدس رضویرئیس ستاد اجرایی فرمان حضرت امام (ره) درگذشت خواهر تولیت آستان قدس رضوی را تسلیت گفت.
به گزارش ایسنا، متن پیام محمد مخبر به شرح زیر است:
«حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج شیخ احمد مرویتولیت محترم آستان قدس رضوی
سلام و علیکم
ضایعه درگذشت بانوی مومنه، همشیره مکرمه‌تان موجب تاسف و تألم گردید.اینجانب ضمن عرض تسلیت به جنابعالی و بستگان داغدار، از درگ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها