نتایج جستجو برای عبارت :

جشنِ میلاد

تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود
هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود
دستِ بی‌اجازه‌ی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم
کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ زدن نبود
مادرم وطن! بگو کدام دیو، بچه‌هات را به مرزها فروخت 
مادرم وطن! بگو پدر نبود، آن که هرگز اهلِ این وطن نبود
پای حجله‌های خون، برادرم، پاش را فروخت، یک عصا خرید 
او بدونِ پا به جشنِ مرگ رفت، بس که هیچ پای‌بندِ تن نبود
توی واژه‌نامه جای جنگ،
دیشب رفته بودیم برای مراسمِ جشنِ میلاد . آتیش بازی رو تا حالا از نزدیک ندیده بودم . خیلی با حال بود . مِث میدون جنگ بود . محمد حسین که خیلی ترسیده بود و فقط می گفت بریم :) آخرش هم دو تا عیدی گرفتیم از حضرت . خانم روشنا می گن دقیقا وسط مراسم ازشون خواستم که شب میلادشون یک عیدی به ما بدن :) با خودم می گم خوش به حالت که دعاهات انقدر به استجابت نزدیکه ... این حتما به برکتِ دختریه که قراره خدا بهمون بده ... خانمِ روشنا به شدّت به این موضوع اعتقاد دارن که بچّه
 
سلام
عیدِ نوروزت مبارک
جشنِ باستانیِ بهار بر تو میمون و خجسته باد
چطوری گلِ همیشه بهار
باری اگر از احوالِ ما بپرسی حالمان خوب است جز دوری تو
دیروز مطلبی برایت نوشتم و عید را شادباش گفتم، ولی نفرستادم
بهتر که نفرستادم
کلماتم گویای حالِ خرابم بودند و خواندنش مُصَفّای جانِ نازنینت نبود
بهتر که نفرستادم
حال، بعد از طلوع و غروب خورشید در سال جدید تبریک مرا پذیرا باش
ام‌روز بیستم‌این سال‌روز وفات علی صفایی
است. او را با عناوینی چون استاد، مجتهد، فقیه، عارف و اندیش‌مند شیعه، می‌شناسند.
هرچند گم‌نام‌تر از دیگر متفکران و روشن‌فکرنمایانِ قبل و بعد از خود است و این نیز
صرفا به‌خاطر پرتوِ چشم‌گیر اندیشه‌ی اوست، که هر کسی را تاب دید و دریافت‌ش نباشد.

برای من، علی صفایی یک معلم، رفیق، دست‌گیر،
راه‌نما، چراغ راه و منجی است. صفایی اگر فقط کتاب «رشد» را هم نوشته بود، باز
عشقِ من بود. بماند که دیر، ولی به ل
شعله بر شاخه‌های سبزِ مرکبات روییده است. از لا به لای برگ‌های سبزِ سیر، چراغ‌های جشنِ زمستانی پیداست. مهم نیست چه قدر غبار، چه قدر دوده، چه قدر هرس نصیبشان کنیم، ریشه‌های نارنج دست از روییدن بر نمی‌دارند. داستان، داستانِ سرزمینِ میانه است: آتشی که شاخه را نمی‌سوزاند، غمی که زخم‌ها را بهبود می‌بخشد. حکیمان و خردمندان و آینده‌نگران ما را ترک کرده‌اند، تنها نگاهشان به ما مانده. کسی دستِ ما را نخواهد گرفت. کسی به تواناییِ ما باور ندارد. با
در عکس نوشته تبریک ازدواج حضرت علی و فاطمه شما کاربران عزیز سایت عکس نوشته امروز به مناسبت سالگرد ازدواج حضرت علی و فاطمه الزهرا می توانید زیباترین عکس نوشته های مناسبتی را همراه با متن تبریک سالگرد ازدواج حضرت علی و زهرا را مشاهده کنید و …
عکس نوشته تبریک ازدواج حضرت علی و فاطمه
دیدم که در عرش شور و شوق برپاست
برپاگر این بزم شرف ذات خداست
گفتم به خرد چه اتفاق افتاده
گفتا که عروسی علی و زهراست
سالروز ازدواج حضرت علی ع و زهرا س مبارک باد
 
دید
سلام
خوبید
خوشید
اومدم اما خسته....خسته ازین کارایی که رودوشمه...اخه میدونید!30ِِرداد جشن (شیرینی خورنمهیا همون جشنِ عقد و طلا زنی که شما بش میگید.
الان سوال پیش میاد"اخه بعدِ 11 ماه؟؟؟؟؟"
اره
بعد یک سال میخوایم بجشنیم چون زمانِ عقدمون درست روزِ گروه خون رفتنمون
وقتی جواب ازمایش اومد و داشتیم خوشحال میشدیم خبر دادن مادربزرگ اقامهدی
فوت کردن
خب من بدون بله برون و با 7روز تاخیر خیلی ساده و اروم محضرعقدکردم و عهد کردیم بع. سال جشن بگیریم
الانم زما
کرونا حکومت نظامی اعلام کرده است، همگی خانه‌نشین شده‌ایم، می‌گویند کین درد مشترک حتما جدا جدا درمان می‌شود. و چه کس خبرش هست که این سال‌ها تک به تک ما خانه‌نشین شده‌ایم؟ چه آن هنرمندی که به آفساید کشیده شد اما به لجن کشیده نشد و چه آن دختری که می‌خواست به جای زایشگاه به دانشگاه برود و چه آن زنی که می‌خواست به جای ریختن هنر از هر انگشتش، دست رنج خودش به حسابش ریخته شود و چه آن رخی که با اسید در نصف جهان نیم ‌رخ شد و چه آن چشمانی که در همان ن
 
سفرۀ سخاوت بهار، پر از شبنم و شکوفه و شوق است. آب و آیینه و گلاب نیز در راهند. می آیند تا بر آستان یاس و سبزه و سنبل، صمیمانه بوسه زنند و هم آوا با اقاقی های آویخته بر دیوارِ صبر، جشنِ مجلل رویش ها و پویش ها را در  فردایی نیکوتر و بهاری شادمانه تر به تماشا بنشینند…
 
                              
 
این روزها، غبار نخوت و رخوت از در و دیوار خانه ها زدوده شده است. بیاییم زنگار حقدها و حسدها و کینه ها را نیز از دیوار سینه ها بزداییم و باغ اندیشه و دل را
سلام
تو دلم مونده بود که این چند روزه جشنِ عیدانه نرفتم!! دیشب طبق معمولِ چهارشنبه ها، هیات ِ دخترا بود ولی من از وسطاش کلاس داشتم. بی خیال کلاس شدم و رفتم هیات.
می دونستم " زی " هم قراره مولودی بخونه.
اولین بار عید غدیر چهار سال پیش بود که تو هیات خوند و کم کم راه افتاد.... هر چند یکی دو ساله بخاطر کنکورش و بعد هم دانشگاه از هیات دور افتاده و کم میره، اما الحمدلله به لطف حمایت های خاله محدثه همچنان حضور داره.
البته بخاطر جریان سرشلوغیِ این چند روز
شنیدن (بدون این خوانده نشود.)
 
امروز، یک‌ساعتی که در کتابخانه دانشگاه منتظرت بودم تا برسی و بعد از یک هفته، چنددقیقه‌ای گرچه زیرِ آوار درس و کار، کنار هم باشیم، سعی کردم برایت بنویسم. هزاران جمله مبهم و هزارهزار کلمه مغزم را تکه‌تکه کرده بودند، و بین من و واقعیت هاله‌ای نازک اما مبرهن ساخته بودند و تا نمی‌نوشتم واقعیت به حالتِ عادی بازنمی‌گشت، نتوانستم بنویسم. دستم به کیبرد لپ‌تاپ عادت کرده بود. دو صفحه برایت پر کردم اما انگار یک کلمه ه
بهار همیشه بهترین زمان برای برگزاری جشنِ گل‎های لاله در سراسر ایران است. هر سال با آغاز این فصل، جشنواره گل‎های لاله در باغ‎های شهرهای مختلف برگزار شده و هزاران گردشگر و بازدیدکننده را به خود جذب می‎کند. باغ‎های مختلفی که ماه‎ها در انتظار شروع بهار بوده‎اند تا زیبایی‎های ذاتی گل‎های لاله را به طور خاص در ماه‎های فروردین و اردیبهشت به تصویر بکشند.
امسال نیز هم‎زمان با فرارسیدن فصل بهار، شهرداری‎ها و برخی باغ‎داران خصوصی، اقدام به ک
[ این یادداشت را می‌توانید گوش کنید. ]
آرزوداشتن و در کهکشان آرزوها مرغ خیال را پرواز دادن، فکر می‌کنم که راهی ساده، سریع و نسبتاً تضمینی برای بدبخت‌شدن باشد! البته نه بدبخت‌شدن، که احساس کاذب -اما عمیق- بدبختی. آرزوها جادوگران کهن‌سالی هستند که بی‌هیچ‌زحمتی صاحب بی‌چاره‌شان را به بزم ناکامی و شکست و حسرت و غم و اندوهی طویل دعوت می‌کنند.
خیالِ آشفته‌ای سرک می‌کشد به هزارنقطۀ نامربوط به زندگی، و آن‌ها را بزک می‌کند تا برای زندگی‌اش م
انواع «لـِ» :
حرفِ جرّ(جارّة):
بر سر اسم می­آید و اسمِ جلوی خود را مجرور می­کند.   
لـِ + مؤمنٌ ! لِمؤمنٍ  /  لـِ + مؤمنون ! لِمؤمنینَ    /   لـِ + مؤمنانِ ! لِمؤمنیْنِ      
به معنای «برای، از آنِ، ...» است.              
الحمدُ للهِ: ستایش از آنِ خداوند است.
اگر بر سر ضمیر بیاید به صورت «لـَ» نوشته می­شود.          
لَهُم مَغفرةٌ و أجْرٌ عظیمٌ.  (لـِ + هُم ! لَهُم)
اگر در ابتدای جمله بیاید معنایِ «داشتن» می­دهد.
لِلمُؤمِن عِرضٌ عظیمٌ:  مؤمن آبرو
از ساختمان تاریخی و قدیمی شرکت که بیرون بیایی، خودبخود موج "پارتیِ خیابانی" دستت را میگیرد و به وسط جمعیت می‌برد. این هیاهو تنها بخاطر مسابقات اتومبیل‌رانی فرمول‌وان است که از چند روز قبل در حال تدارک دیدنش هستند. صدای بلند موسیقی و دی‌جی مستقر در چهارراه پایینی، مردم شاد، آفتابی که حتی بعد از ساعت شش عصر در آسمان با تو دالی می‌‌کند، سایبان‌های بزرگ و یکسان که جلوی رستوران‌های لوکس و نقلی دوطرف خیابان نهایت استفاده از هوای بهار و تابست
تاریخچه چای در جهان را باید به شیوه‌ی تطبیقی بررسی کرد؛ زیرا خاستگاه‌های متفاوت و سرگذشت‌های چندگانه‌ای در مورد پیدایش و رواج کشت و مصرف چای در جهان وجود دارد که در آن‌ها گاهی مرزِ بین افسانه و واقعیت مشخص نیست. با بررسی اکثر منابع علمی و معتبر، می‌توان به جمع‌بندی نسبی در مورد تاریخچه چای به شرح در پی آمده رسید:
چای چیست و کشت چای و فرآوری آن چگونه انجام می‌شود؟
از جنبه‌ی علمی، گیاه و نوشیدنی حاصل از یک گل زینتی به نام علمی Camellia sinensis ر
شنیدن
شبیه این است که فقط یک بدن باشی. جشنِ من روزی‌ست که بتوانم به چندنفری بفهمانم اینکه درونِ خودم نیستم معناش چیست. بیشتر اوقات شبیه جزئی از اجتماعم، در زندگی فردی‌ام کمتر تاریخی دارم، تقریبا قریب‌به‌اتفاق بسترهایی که ممکن است پتانسیلِ منطقی برگرداندنِ فردیت‌ام را داشته باشند، با قیدی که به من و زیست‌ام چندان ارتباطی ندارد، به من متصل‌اند. درواقع، این بسترها در حالتِ ایده‌آل می‌توانند من را متوجه خودم کنند، اما درحالِ حاضر من اص
زلفی سپید 
 
 
 
اول مرداد هزارو سیصد و قو... 
نامه ای بی مقدمه پیدا میشود ، دخترک در عالم دنیایی کودکانه میپندارد که آن نامه چیز مهمی ست که در زیر کاناپه پنهانش کرده اند ، پس آنرا نگه میدارد ، مدتی بعد....
دختربچه ی هفت ساله برای اولین بار بکمک پدرش از پله های چوبی نردبان بالا میرود و موفق به فتح پشت بام میشود ، اما....  
دخترک کفشهایی را لبه ی بام میابد ، که بطرز عجیبی سرشار از حرفهای ناگفته است، گویی زمانی مالک کفشهای پاشنه بلند ، خود را از لبه ی ب
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
 سلام.  خشک آمدید به خانه ی  به نام خمام ... چی گفتم الان؟...    ببشخی.  من تمرکوزم در رفته الان  از  انتهاش ابتلا میگم. چی؟...  من چرت پرت میگ؟    میدونی من کی ام؟   میدورنی هیچ اینجا کجاست؟  تی چومانه  بازا کون مره بیدین ،  چی؟  چی سده؟   ببخشید دای جان م ن  کمبود اعصاب دارم  دکتر بیشرف  گفته باید روزی سه کیلو خیار بخورم تا خوب بشم.    چی؟  من دولوغ گفتم؟   جانه  من نه،  تو بمیری اگه  دروغگی زده باشم  .  بپر برو جعبه ی خیار هارو. بیار. تا. ویتامین  

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Series Swim