نتایج جستجو برای عبارت :

بیایید بدجنس نباشیم^_^

‌کار تو موسسه رو به دختر فرانسویم هم پیشنهاد میدم....میدونم میدونم که اون شانسش از من بیشتره و ممکنه جای منو بگیره ؛ولی نتونستم بدجنس باشم....میدونی یه بارم گذشتم از چیزی که دوست داشتم بخاطر اون  ولی خیلی به نفعم شد چیزه بزرگتری رو بدست آوردم....
الانم همینه !قسمت باشه کار گیرم میاد....نتونستم بدجنس باشم برای ادمی که کلی کمکم کرده حتی برای کار ترجمه...خدای کمکم کن ....امروز سشنبس و من برای شنبه باید خودمو آماده کنم برای مصاحبه....نهایت تلاشم رو میکنم
چقدر آسون از دردهای دیگران
حرف می زد...
چه راحت مامان و بابا میگفت
پیشِ کسی که هیچکدومو نداشت....
چه بی تفاوت بود به غم های نزدیکانش...
وچقدر ناراحت بود
که شادی های خودش کم شده...بقیه به درررک.
آدم ها گاهی چه بی رحمانه بدجنس میشوند
چه بی رحمانه مهربانی را به خاک میسپارند
#کاش هرچه برای خود میپسندیم
برای دیگران نیز ;همان.
#دنیای_بی_وفا
#رنگی _رنگی های_ بی رنگ
#تظاهر به _خوب بودن
#سلام_ بر _حسین_علیه السلام
روزهنا بدجنس شده اند!
از شنبه اش بگیر تا پنج شنبه
دلتنگی ها را قایم میکنند
آن وقت شب ها در دل تاریکی
یواشکی دست به دست میکنند آن هارا
بیچاره جمعه!
صبح که بیدار میشود
می بیند تمام خانه اش تلنبار شده از دلتنگی
بغض میکند از همان اول صبحش...
من های زیادی در من زندگی میکنند!
منِ عجول همیشه همراهِ منِ غرغرو سعی میکنند پرچم را بالا نگه دارند اما کور خوانده اند! منِ مدیر در همه حال در حالِ رصد کردن و مچ گیری است!البته که منِ مدیر تنها نیست و یارغارش،منِ سرزنشگر در این امر خطیر همراهی اش میکند!
منِ مهربان همیشه در حال آماده باش برای مقابله با منِ بدجنس است!بعد از کمی فکرهایی از جنس سنگدلی سریعا با چوب جادویی پری قصه ها سر میرسد و رشته تمامِ فکرهای بدجنس را پنبه میکند.البته که منِ مهربان
«رولد دال» عالی است. اولین بار که «ماتیلدا» را خواندم دبیرستانی بودم. همان سال بر این کتاب و رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» برای یک مسابقه دانش‌آموزی نقدی نوشتم. نقد که نه، متنی نوشتم. متنم در مورد رمان «زویا پیرزاد» در منطقه مقام کسب کرد. از آن سال تا همین چند سال پیش دیگر گذارم به کتاب‌های رولد دال نیفتاده بود. امسال به دلیل تلاش برای نوشتن رمانی برای کودکان شروع به خواندن آثار کودک و نوجوان کردم و کیست که نداند در این زمینه حتما باید ک
خیلی دلم میخواست با اون آدم فضول دیشب دعوا کنم 
خب چی میگفت یه دلیلی از کار هوشمندانه ش میگفتو طی اقدامی یه
نکته ای از فلسفه ی زندگی بهم یادآور میشد
 
باید از عیب کارش بهش بگم چون امکان داشت اگه یکی دیگه این
رفتارو ببینه باهاش لج کنه اذیتش کنه بگم؟؟
 
به هر حال باهاش خداحافظی کردم :) نمیدونم چرا نمیتونم بدجنس باشم
باهاش خیلی خوب خداحافظی کردم و با لبخندو مهربونی ...اونم اتفاقا :)
اینم از این 
سلام یک ناشر چینی کتاب آموزشی برای کودکان منتشر کرده و در اختیار ناشر ایرانی قرار داده. طرف ایرانی هم با درک مسئولیت اجتماعی کتاب را ترجمه کرده و رایگان منتشر کرده است (ترجمه‌ی فروغ فرجود).کار بسیار خوبی است چون می شود به جای ترساندن بچه ها و ایجاد رعب و هراس در قلب کودکانه شان، این کتاب را در اختیارشان گذاشت.
جهت دانلود کتاب بصورت pdf  از اینجا اقدام کنید.
یه انیمیشن سریالی میبینم به نام Rick and Morty ...داستان حول یه پیرمرد دانشمند دائم الخمر به نام ریک و نوه خنگش به نام مورتی میچرخه. ریک مدتی هست که امده با دخترش زندگی کنه.  دخترش یه دامپزشکه و دامادش به شدت خنگ... یه نوه دختر دارن که نوجوونه و دنبال جلب توجه و مورتی که هیچ کی بهش محل نمیذاره و به خاطر توجهی که ریک بهش داره همه کاری براش انجام میده و در واقع مورد استثمار ریک هست. هر قسمت وارد فضاها و ابعاد دیگه میشن و ماجراجویی های جدیدی رقم میخوره. یه ت
جلد اول..قسمت هشت
...از زبان جک-واقعا متاسفم نمیدونستم اینقدر گذشته تلخی داری._اره ، خیلی تلخ بود هرکسی که جای من بود الان دیگه شاید مرده بود._بعدش چی شد ؟ بعد از اون وقتی که تورو به بلک ویزارد داد پدرت کجا رفت ؟ الان کجاست؟_بعدش
بلک ویزارد منو به عنوان غرامت از پدرم گرفت ، فکر نمیکردم پدرم منو به
ازای یک صلح به کسی بده ، حالا که چاره ای نداشتم ، من آنقدر ضعیف بودم که
حتی توان دفاع از خودمم نداشتم._درکت میکنم واقعا سخته که پدر پسرشو برای یه صلح اح
جلد اول..قسمت هشت
...از زبان جک-واقعا متاسفم نمیدونستم اینقدر گذشته تلخی داری._اره ، خیلی تلخ بود هرکسی که جای من بود الان دیگه شاید مرده بود._بعدش چی شد ؟ بعد از اون وقتی که تورو به بلک ویزارد داد پدرت کجا رفت ؟ الان کجاست؟_بعدش بلک ویزارد منو به عنوان غرامت از پدرم گرفت ، فکر نمیکردم پدرم منو به ازای یک صلح به کسی بده ، حالا که چاره ای نداشتم ، من آنقدر ضعیف بودم که حتی توان دفاع از خودمم نداشتم._درکت میکنم واقعا سخته که پدر پسرشو برای یه صلح احمق
فکر میکردم پست قبل منو تا چند روزی آروم کنه اما نشد! من من من خیلی دلتنگم و چرا هیج راهی نیست که خلاص شم؟.
هیچی نمیتونه قد دیدن عکساش هم خوشحالت کنه هم ناراحت،عجیبه نه؟خوشحال برای اینکه داری میبینیش و ناراحت برای اینکه نداریش و سهمت ازش فقط دیدن یه عکسه.(خیلی تکراریه اما امشب کاملا این جملات فهمیدم)
من میدونم وقتی پستا از سه چهار خط بیشتر میشن کمتر کسی اونارو میخونه اما من یادم رفته بود یه چیزی رو توی پست قبل بگم؛
راستش ادمای دست نیافتنی هم حق
آقا من اومدم شکایت کنم که آووکادو وبلاگش رو بیشتر از من دوست داره! از سر شب به جای این که به من توجه کنه همش داره ازین جا تعریف میکنه و ذوق میکنه که 1500 روزه شده! یکی نیست بهش بگه این کارا مال آدمای متاهل نیست!! اصلا ولش کن، من که قهرم باهاش! شما خوبید؟ خوش میگذره؟ عیدتون مبارک:) آووکادو بهتون گفت که اومدیم تو خونه خودمون اما کلی وسیله کم داریم و فعلا زمان میخواد تا اینجا شبیه خونه ی واقعی بشه! اگر اون خانواده ای که قبل از ما اینجا زندگی میکردن رو پ
سلام
تلویزیون نشان داد که برف امده...خوش بحالتون
برف حس خوبی به آدم میده...برای اینکه فراموش نکنه همیشه همه چیز سبز و گل و بلبله....یاداوری میکنه که گاهی شب و روزمان خزان و سپس یخ میزد
مثل این روزهای من...
کاش زودتر جدابشم ازش و تمام بشه این کابوس یک سال و نیم...
روزهای پایتخت پر از نیروهای امنیتی و شبها پر از شعار های سانسوری است..خخ
بی شرف ها به عکس حاج قاسم هم رحم نکردند...
روزنه های امیدوارانه هم گاهی وسط این دغدغه ها ؛ دلگرمی میشوند 
مثلا؛
محمد عی
می خوام یه غنچه باشم میون باغچه باشم
برگامو هی وابکنم،ببندم،وقتی که آفتاب می تابه بخندم
برم به مهمونی شاپرک ها،
قصه بگم برای کفشدوزک ها
(غنچه اسیر خاکه منتظرآفتابه وقتی که تشنه باشه،توآرزوی آبه)
 
می خوام یه ماهی باشم توآب آبی باشم
پیرهن سرخ پولکی بپوشم،ازآب پاک چشمه ها بنوشم
باله هامو،وابکنم ،ببندم شناکنم شادی کنم بخندم
(ماهی فقط توآبه،توحوض ورود ودریاست شایدکه ازصبح تاشب توفکردشت وصحراست)
 
می خوام یه بره باشم میون گلّه باشم
همیشه باشم
میدانستی عزیزِ دل، تو برایم همانی که باید، درست تر اینکه، همان اندازه که باید دوستم داری، مواظبمی و رهایم نمیکنی، تو دقیقا همانی، همان که باید سر روی شانه هایت بگذارم، همانی که باید دستانم را دور گردنت حلقه بزنم، همانی که گونه هایم را نوازش میکنی، همانی که گاه، بی گاه، بر پیشانی ام بوسه می نشانی، تو چقدر خوبی! تو چقدر خوب میفهمی! اصلا میدانم که تو نبات را همینطوری خودخواه و بدجنس پذیرفته ای، خودت میدانی از چه میگویم! تو مرا همینطوری دوست دار
واقعا بده ک خونشون دقیقا رو ب روی خونه ی ماست و پنجره منم رو ب پنجره اون:| ... حرصم میگیره از کاراش ... مخصوصا نمیدونم اینکه چکار میکنه ک معمولا اینموقع شب میاد خونه ... اینکه الان رسید و انقد بدبخت هول هول شامشو میخوره پنجره اونا بازه پنجره منم باز شد برخورد قاشقش با بشقاب تا اینجا میاد ...سه قاشق بود لعنتی:)) 
اینکه میدونم چه ادمیه ولی بعد از برگشتنشون از تهران هر وقت چش تو چش میشیم رسما فرار میکنه با اینکه میدونم چجور ادمیه ولی تا منو میبینه سرش پا
آدم هم موجود عجیب و غریبی است. وقتی به بدن خودت و تغییراتش فکر می کنی نزدیک است دو تا شاخه چند شاخه در بیاوری. به نظرم اختیار آدم دست موجودات ریز درون بدن است. موجوداتی که دکترها اسمش را گذاشته اند هورمون. این هورمون های لعنتی در زنان فعال تر و خرابکارتر از هورمون های مردانه هستند شاید. هنوز مرد نشده ام که بدانم کدام مخربتر است. ولی من از روی کشفیات و حسیات خودم می گویم بدجنس تر از این موجودات نمی دانم چه شکلی وجود ندارد. همه چیز زندگی ات را دستش
فکرها متولد می‌شوند و ما با رسیدگی به آنها و دادن خوراک فکری مناسب حالشان، تر و خشک‌شان می‌کنیم. بزرگ می‌شوند. بعد از یک مدت دیگر به ما نیازی ندارند و خود به خود زنده هستند و برای خود توی سرمان می‌لولند. تصور می‌کنید در شبانه روز چند فکر داریم که توی سرمان مدام می‌چرخند! بعضی‌ها زیر دست و پای تازه واردها، کورها، بدجنس‌ها و بی‌توجهی‌های قصدی یا غیر عمدی له می‌شوند. چرا بلند نمی شویم این جنازه های بو گرفته و مفسد فی الکله را بیرون بریزیم.
بار بعد که کسی گفت ایرانیا بدجنس و حریصن و تو شرایط اضطراری قیمت اجناس رو چند برابر میکنن و میریزن تو فروشگاه همه چیز رو میخرن و میبرن خونه انبار میکنن و هیچ جای دنیا همچین رفتار زشتی ندارن، میزنم تو دهنش که یاد بگیریم خودتخریبی رو بذاریم کنار. 
یه خوبی دیدن دنیا همینه که چشم آدم باز میشه به روی مزخرفاتی که پیش‌تر بهمون قبولوندن که تو بقیه جاهای دنیا برقراره و ما یرانیا از همه بدتریم.
اولین مورد کروناویروس دیروز و دومین مورد امروز (همین بغل
راستى،
خونهَ رو گرفتیم. بلوار کشاورز. تا دانشگاه، اگه قبلش سر دکه اى واس خاطر سیگار وقت نلف نکنم، فوق ترینش ده دقیقه اى بیشتر راه نى. با یه نگاه سرسرى همه عاشقش میشن. به نظر منم قدى که املاکى و شبنم میگفتن حمومش کثیف نبود. حیاط بزرگ و یه درخت انار محترم خمیده هم دربست در اختیار ماست. میخوام بگم بهترین جاست واسه اینکه سر ناخونک زدن به سس ماکارونى با شبنم دعوا کنم. برنامه دارم فیلم بندازم رو دیواراش با پروژکتور و بگم بچه ها بیان با هم فیلم ببینی
نام فیلم: لاکپشت های نینجا – Teenage Mutant Ninja Turtlesژانر: اکشن، ماجراجویی، درامکارگردان: Jonathan Liebesmanستارگان: Megan Fox, Will Arnett, William Fichtnerمحصول کشور: آمریکاسال انتشار: 2014امتیاز: 5.9 از 10مدت زمان: 1:41:18خلاصه داستان: داستان درباره 4 لاک پشت نینجا به نام های لئوناردو، رافائل، میشل آنجلو و دوناتلو می‌باشد که باید در برابر دشمنی اهریمنی و بدجنس به نام “شریدر” ایستادگی نمایند و…
ادامه مطلب
یکی بود یکی نبودداستان  اینطوریه که سالای پیش تو یه کشور کوچیک دختر مهربون و زیبایی به نام سیندرلا  با نامادری و دوتا دختراش زندگی میکرد. مادر سیندرلا سالها پیش از دنیا رفته بود و پدرش با زن دیگه ای ازدواج کرده بود.ولی پدرش هم خیلی زود از دنیا رفته بود و حالا دخترک تنها شده بود.دختر کوچولو تو خونه پدریش مثل یه خدمتکار کار میکرد و دستورای مادر و خواهراشو انجام میداد. اون خیلی زیباتر از دوتا خواهرش یعنی آناستازیا و گرزیلا بود، برای همین اونا خ
لیفتینگ و درمان شلی واژن : لیفت واژن چیست و واقعاً زنی هست که به آن نیاز داشته باشد ؟ احتمالاً وقتی به اثرات پیر شدن فکر می‌کنید، چروک‌های دور چشم، کند شدن متابولیسم و به احتمال گرگرفتگی‌های ترسناکی را که بسیاری از زنان یائسه ازشان می‌نالند تصور می‌کنید. آن پایین‌های لیست (حداقل برای من) این احتمال وجود دارد که علاوه‌بر چانه و سینه‌هایم، یک روزی واقعاً واژنم هم شروع به آویزان شدن کند. آه، طبیعت، هم می‌تواند مهربان باشد و هم بدجنس.
درم
دومر ها،الف های عمیق،نژاد برتر یا نژاد گمشده نژادی ناپدید شده و بسیار اسرار آمیز هستند که زمانی در حال تصرف کل تمریل بودند اما چه بلایی سر آن ها آمد؟حدس و گمان های زیادی در این مورد وجود دارد که حال به آن ها میپردازیمحدس اول میگوید که شاید خشم خدایان باعث ناپدید شدن آنان شده باشد زیرا دومر ها خود درحال آفریدن خدایانی قدرتمند بودند که ممکن بود برای دیگر خدایان درد سر ساز شوندحدس دوم می گوید که شاید دومر ها به درون قلب لورکان وارد شده و در آنجا
_ماه بانو  نگران مامان هماست که سرما خورده،برای تغییر فضا دست میندازم گردنش و میگم "هما جون همون ققنوس خودمون هست بابا چندبار از توی خاکستر خودش اوج گرفته :))) ببین نه دیابت،نه بیماری قلبی،نه سکته،نه از کار افتادن کلیه هیچ کدومش اثری نداشت ،شرط میبندم این کرونا هم تکون نده خیالت راحت"
درحال که خنده اش گرفته یواش نیشگون ریزی میگیره و میگه "زبونت رو گاز بگیر دختر،خدا نکنه کرونا باشه"
 
_میام خونه و میبینم اسپری الکل ضدعفونی کننده روی میز نهارخو
داستان انیمیشن درباره وندی و دو برادرش (میشل و جانی) است که همراه با قهرمان افسانه‌ای داستان‌هایشان، پیتر پن، به سرزمینی جادویی ناکجاآباد (Never Land) مسافرت می‌کنند. سفری پرماجرا و جادویی که در آن به جنگ با کاپتان هوک (Hook) بدجنس (رئیس دزدان دریایی) می‌روند و اتفاقات جالبی برایشان رخ می‌دهد و…

دانلود با کیفیت 1080p : دانلود ...
دانلود با کیفیت 720p   : دانلود ...


منابع : www.download.ir / www.doostihaa.com
مشاورهٔ خانواده: رابطهٔ همسرانپاسخ استاد علی‌اکبر مظاهری به پرسش خانمی که نگران کم‌توجهی همسرش است. پرسش:خانمی پرسیده‌اند:همسرم، هر ماه، دست‌کم یک‌بار در خود فرو می‌رود و با من سخن نمی‌گوید. بعد که حالش بهتر می‌شود، بابت این رفتارش عذرخواهی می‌کند و می‌گوید که جبران می‌کنم، اما ماه بعد باز تکرار می‌شود. ایشان حاضر نیست از مشاور کمک بگیرد.راستی! انصافاً وقتی همسرم خوشحال است و حالش خوب است، هیچ برایم کم نمی‌گذارد.آیا برای حل این مسئ
اول: جلب توجهانسان‌ها معمولاً در فضای مجازی عجیب و بدجنس می‌شوند. این پدیدۀ عجیب در نخستین روزهای شبکه همه را متعجب کرده بود و تا کنون هم تأثیری شگرف بر دنیایمان گذاشته است. بدجنسی به چیزی مانند نفت خام برای شرکت‌های رسانۀ اجتماعی و دیگر امپراطوری‌های جهت‌دهندۀ رفتار تبدیل شد، شرکت‌هایی که فوراً افسار اینترنت را به دست گرفتند، چون اینترنت به بازخوردهای رفتاری منفی دامن می‌زد.چرا این بدجنسی اتفاق می‌افتد؟ بخواهم به‌طور خلاصه بگویم،
از ناز چشمهای تو ماهور 
پا گرفت
آوای دلنواز ترانه بها گرفت

امشب ترانه‌ها همگی 
عاشقت شدند 
«باران عشق» نُت به نُت از 
تو صفا گرفت

سمفونی دو چشم تو را 
مینوازد آن
تاری که از وجود تو سازش
صدا گرفت

امشب که بغضِ غم غریبانه‌ام
شکست 
از های‌های من دلِ باران
عزا گرفت

با من بیا عبور کن از هفت 
شهر عشق
وقتی که شعر رنگ و نشان 
خدا گرفت

پروین_رضایی

ماهور نام و آدرس جدیدم هست.  نمیدانم چندمین بار است که آدرس وبم را به خاطرش تغییر داده ام ولی هر بار پش
رمان افسونگر
دانلود رمان عاشقانه افسونگر اثر هما پور اصفهانی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان درباره دختری به نام افسون است که برادری بدجنس ( فرومایه و پست ) دارد که خیلی افسون را اذیت میکند،اما یک روز با پسری به نام دنیل آشنا میشود و عاشق هم میشوند اما بخاطر برادر افسون ماجرا را فاش نمیکنند و افسون میرود و نزد دنیل زندگی میکند تا اینکه ...
خلاصه رمان افسونگر
لوکیشن این رمان لندنه و دلیلش هم این
میگم خواب مامان‌خدابیامرزتو دیدم . میگه عه منم دیدم. میگم فلان جا بودیم و فلان و فلان. 
چشماش اندازه قُطر دهانش باز میشه و میگه : عه منم دقیقا همچین خوابی دیدم. میگم: الکی نگو!!!!!!!!!!!!!!
این شاید چهارمین یا پنجمین باری باشه که درمورد مادرش خواب مشترک میبینیم در یک شب و یک آن.
میگم : الکی نگو!!!!!!!!!! میگه بخدا... اون لباس نخودی‌رنگه تنش بود که روز مادر براش گرفتیم. میگم اون که زرد بود. میگه نه نخودی بود. میگم نخود مگه قهوه ای روشن نیست؟ میگه: هووف نمیخوا
انشاء درخت انشا تخیلی درخت انشا از زبان یک درخت تنها در بیابان انشا در مورد درخت علم انشا درباره اگر درخت نبود چه میشد انشا در مورد فواید درخت و درختکاری انشا درمورد درخت تشنه و جویبار انشا جانشین سازی درخت ذهنی
 
انشا درباره درخت – انشا از زبان یک درخت به زبان ساده و کودکانه برای پایه تحصیلی : کودکان -ساده موضوع انشا : انشا از زبان درخت – من یک درخت هستم .مقدمه :من میخواهم خودم را به جای یک درخت بگذارم
و از زبان او حرف بزنم و درد و دل کنم
تا به
سر کلاس مثنوی، استاد گفتن باوری در عرفان جاریه که معتقده شیطون گناهی مرتکب نشده، بلکه از اونجایی که ایمان عمیقی داشته که فقط باید برای خالق سر فرود آورد، به انسان گلی تعظیم نکرده. یعنی آخی شیطون نازم، گل پیازم، چه قدر ما بدیم که تو رو لعنت می‌کنیم و این نسبیت‌گرایی‌ها.
داشتم به قصه‌های کلاسیک و جهان سرگرمی امروز فکر می‌کردم، تو قصه‌ها، معمولا یک جنگ تن به تن خیر و شری جریان داشت، معمولا اکثریت با شر بودن و تعداد سپاه خیر قلیل بود، معمولا
+ بابا، یه چیزی بگم؟ :(
- بفرما
+ نه هیچی
- -_-
+ :)
- :/
+ بله ؟ :) گفتم هیچی دیگه.
- بگو، زود 
+ خببب...نه هیچی، فراموش کنید.خواهش می کنم هیچی هیچی.
- تا پنج میشمرم فقط سارا...یک
+ عه خب 
- دو
-سه
+ خب چند روزه که...یکی...
- چهار
+ عه گفتم که هیچی.. دیگه تموم شده..اصلا من رفتم کار دارم...( بعدم بلند شدم برم اتاقم)
عصبانی دنبالم اومد بازومو کشید گفت
- کجا با تو‌ مگه نیستم؟ میگم چی‌شده؟ ها؟ نگفتم اینجوری با اعصاب من بازی نکن؟! بگو ببینم
+ خب باشه باشه میگم ولم کنید میگم.
وق
دانلود رایگان فیلم پیشونی سفید ۲
قسمت دوم فیلم پشیونی سفید به کارگردانی جواد هاشمی
کارگردان: سیدجواد هاشمی | ژانر: خانوادگی، کمدی | سال تولید: 1395 | تاریخ انتشار: تیر ماه 1398
مدت زمان: 89 دقیقه | نوع: سینمایی | مخاطب: خانواده | کیفیت ویدئو: WEB-DL
حجم: متفاوت | سرمایه گذاران: حسین احمدی و مرتضی وطن خواه
خلاصه داستان: اختاپوس بدجنس بیماری عجیب و غریبی دارد که فقط با عصاره بدن آهوی پیشونی سفید می تواند سلامتی خود را به دست بیاورد، پس به روباه حیله گری به ن
practical magic 
زیاد نفهمیدم هدف داستان دقیقا چیه ،عشق ترس ،فانتزی ،بچه ها!
.....!.......اســــپــــــــــــویــــــــــــل...!.....
کلا یه داستان بامزه بود از یه خانواده ی جادوگر ک سالهای دور یکی از زنان این خانواد نفرینی به جا گذاشت که هر زنی که تو این خانواده عاشق بشه تا یه مدت شاده و بعد همسرش رو از دست میده این نفرین انقر پا برجا میمونه تا میرسه به سالی و جیلین 
جیلین و سالی و دوتا خواهرن که پدرشون بر اثر اون نفرین مرد و مادرشون هم تاب نیاورد و اونم مر
به تازگی کتاب "جوجه اردک زشت درون" رو خوندم. این کتاب حقایقی رو براتون بیان میکنه که اگه با یه روانشناس صحبت کنین هم همون چیزارو بهت میگه. کتاب از بخشهای مختلفس تشکیل شده و در انتهای هربخش تمریناتی ارائه کرده که به وسیله اونها میتونید هدف کتاب رو پیاده سازی کنید.
هدف کتاب، شناخت شماست به وسیله خودتون.
اگر یک انسان رو در ابتدای زندگیش، زمانی که بچه بود و نظر دیگران براش اهمیتی نداشت، رو میتونیم به یه قصر بزرگ با تعداد خیلی زیادی اتاق تشبیه کنیم
سلام مری مریلین. امیدوارم حالت خوب باشه. امروز از خانم گلر درباره‌ت پرسیدم، گفت که توی دانشگاه آزاد استاد شدی و جز این هیچ خبری ازت نداره. اگه بهم بگن بهترین کادوی تولد عمرت رو از کی گرفتی میگم تو.انگار همین دیروز بود که یه توقع بزرگ از روز تولدم داشتم. کل راهروی مدرسه رو اینور اونور می‌رفتم و هی می‌گفتم: خدایا، چرا کادوی تولدم رو نمیدی؟تقریبا داشت گریه‌م می‌گرفت که نزدیک شدی، همونجور که همه ناظما نزدیک میشن. میان طرفت تا بهت بگن گورتو گم ک
پست قبلی رو که نوشتم در مورد موصطافا جان
رفتم به دوران کودکی و قصه های بابا و مامان بزرگ
قصه روباه دم بریده- قصه مرد تنبل- قصه شنگول و منگول به روایت ترکیش - اوزون ولی- همین موصطافا جان و ...
من قصه موصطافاجان رو به لحاظ بار طنزی که داره خیلی دوست دارم
ولی واقعا طولانی هست و در این مُقال نمی گنجد:دی
بنابراین دومین قصه محبوبم رو اینجا می نویسم:
ی مرد تنبل بود که همش تو خونه بود و کلی قرض بالا آورده بودند
زنش هی بهش غر میزد که آخه مرد برو کار میکن مگو
همین الان همسر و همتا و پسر کوچولوم سوار ماشین شدند تا برن ترمینال.
همتا برای حدود یک ساعت و نیم دیگه بلیط داره.
همدیگرو بغل کردیم و خدا حافظی کردیم.
بعد از رفتنش
نمی دونم چرا یدفعه حالم بد شد
دلم گرفت
یه غم عجیبی اومده سراغم که درکش نمی کنم
حس و حال خوبی ندارم
ناراحتم
نمی دونم به خاطر  چیه
یه غم عجیبی دارم
یخورده  وقت پیش با خواهرم صحبت کردم
می گفت مامان پاش خیلی درد می کنه
می گفت با مادرشوهر صحبت کرده و مادرشوهر گفته منم راضی نبودم گفتم منو کف
دانلود سریال کره ای Mother of Mine 2019
با بازی کیم سو یون و هونگ جونگ هیون
 
نام ها: مادر من
محصول: 2019 کره جنوبی از شبکه KBS2
ژانر: درام | عاشقانه | خانوادگی
تاریخ پخش: 03 فروردین 1398 – 23Mar2019
قسمت ها: 108 
روزهای پخش: شنبه و یکشنبه ها
مدت زمان: 35 دقیقه
وضعیت: پایان یافته است 
بازیگران:
Kim Hae Sook – Kim So Yun
خلاصه داستان: پارک سون جا (کیم هه سوک) یک مادر معمولی و صاحب یک رستوران کوچک است. او سه دختر، یک شوهر دائم الخمر، مادرشوهری بدجنس و مشکلات مالی فراوان دارد. اما با
ماه محرم از غمگین ماه های سال است و شما می توانید با تعریف کردن انواع داستان محرم برای کودکان آن ها را با وقایعی که در این ماه اتفاق افتاده است آشنا کنید. داستان های محرم مضامینی مذهبی دارند و کودکان به شنیدن این داستان ها علاقه مند هستند بنابراین بهتر است این داستان ها را در مهدکودک و یا منزل برای کودکان تعریف کنید. 
داستان پیامبران، داستان محرم، داستان حضرت یونس و داستان حضرت موسی از انواع داستان های مذهبی شنیدنی و جالب هستند و اگر شما تما
+ دولینگوم از کار افتاده. بعد از آخرین باری که به روزش کردم لیسینینگش کار نمی کنه. لال شده :( بعد از جستجوی فراوان بالاخره یه جایی پیدا کردم که نسخه های قدیمی نرم افزارها رو تو خودش جا داده. حدود سی تا نسخه دانلود کردم و در کمال تعجب هیچ کدوم درست کار نکرد. شاید مشکل از گوشیه ولی تنظیماتشو تغییر ندادم اگرم دادم دوباره به حالت قبلی برش گردوندم. از این ور احتمال دادم شاید کمبود جا باعث این مشکل شده ولی اونم امتحان کردم و نشد! پیشنهادی ندارین؟!
* اون
دوباره وقت امتحانا رسیده و من گریه دارم :((((( چقد زود گذشت! ولی اینکه درس میخونم و آخر شب به ساعت مطالعه‌م نگاه میکنم بهم حس خوبی میده. 
اونچیزی که قرار بود برسه رسید :) در واقع دوشنبه رسید. تبلت قلم دار که دیگه میتونم باهاش نقاشی نقاشی بکشم *__* ولی خب برای اینکه کتاب بخونم باهاش خریدمش بیشتر. چون همه‌ی کتابامون پی دی افن، و با لپتاپ خوندن سخت بود. قراره حالا وام دانشگاه رو بگیرم که به مامانم اینا در چند قسط پول تبلتو برگردونم D: ممکنه منو از یتیم
 
 
 
  
 
قلب بزرگوار
 
 
روزی  به سر راهی رسیدم و دیدم بچه ای روستایی بچه ی دیگری را می زند  که از او قویتر و بزرگتر است را می زند؛ اما کودک بزرگتر به همین بسنده می کرد که در مقابل ضربات او جا خالی دهد و کار دیگری انجام نمی داد.
 
 
به پسر بزرگتر نزدیک شدم و پرسیدم: « این کسی که اینطوری تو را می زند برادرت است؟»
 
 
پاسخ داد: « نه خانم،  از همسایگان است.»
 
 
به او گفتم: خیلی بدجنس است، پس چرا وقتی تو را اینطوری می زند او را نمی زنی؟»
 
 
روستایی پاس
من میگندم. الکی میخندم. از دویدن خستم. با من بنشین. چون میدونم چیزی نمیدونم. دنیا هست رو شونم
سنگین*
 
من یک پیرهن تاناکورایی داشتم. آبی خاکستری با همان نوع نقش هایی که با وجود بیست و چهارساعت پوشیدن چیزی ازش یادت نمی آید. برای او بود. دوستش داشتم. ظرف میشستم. یک لیوان را. از کثافت حالم بهم نمیخورد. از بالا آوردن بچه ها در شب گذشته آن لحظه هم، حالم بهم نخورده بود. چون کثافت دیگر چیز دوری نیست. کثافت همینجا بغل گوشم دارد پچ پچ می کند. برای همین یک ت
دیشب که زدم زیر گریه کلی حرف زد برام، از مهسا از کارام از...‌
آخرشم ازم خواهش کرد کیف پیش خودش بمونه، نذاشت ببرمش اتاقم، منم قبول کردم به شرطی قول بده وقتی امروز حالم سرجاش اومد درباره اش حرف بزنیم بازم.
امروز دیگه خوب بودم خوبه خوب.،گفت بریم خرید؟ 
گفتم خرید چی؟
گفت خرید مهر، بریم؟
گفتم بابا من خریدامو دیروز کردم خرید ندارم
گفت من دارم، نمیای؟
باهاش رفتم...تو مغازه گفت کمک می کنی ؟ گفتم من که نمی دونم شما چی میخواید! گفت هر چی دیروز واسه خودت گ
هو الرحمان الرحیم
از خوبی ها و ریلکسی های مامانم قبلا گفتم براتون...
مامان مارو کلا خیلی مستقل بار اورده!
طوری که برادرم تو ۲۰سالگی ماموریت رفته بود خوزستان
اونم تو فصل خرما پزون وتو ماه رمضون...کارشونم تو شهر نبود خارج از شهر بود
نهایت هفته ای دوبار زنگ میزد داداشم و میگفت افرین بهت افتخار میکنم
و صدبار هم میگفت دیگه چه خبر!
وقتی قطع میکرد میگفت میدونم سختی میکشه اما پسر نبایدلوس بشه
وقتی هم حقوقش و گرفت کمک کردن وخونه ساخت تو۲۱سالگی هم برلش
 
 
قلب بزرگوار

روزی  به سر راهی رسیدم و دیدم یک بچه
روستایی بچه ای دیگر را که از او قویتر و بزرگتر است را می زند؛ اما کودک بزرگتر
به همین بسنده می کرد که در مقابل ضربات او جا خالی دهد و کار دیگری انجام نمی داد.

به پسر بزرگتر نزدیک شدم و پرسیدم: « این که اینطوری تو را می زند برادرت
است؟»

پاسخ داد: « نه خانم، این از همسایگان است.»

به او گفتم: خیلی بدجنس است، پس چرا وقتی تو را اینطوری می زند او را نمی
زنی؟»

روستایی پاسخ داد:« ولی خانم، من نمی توان
قسمت 7
با وجود اینکه سواد زیادی نداشت اما بخاطر خواندن زیاد کتاب های شعر و داستان با همان سواد اندکش چیزهای زیادی یاد گرفته بود و حتی می توان گفت از کسانی که در آن زمان به مکتب هم می رفتند، بیشتر اطلاعات و سواد داشت.
با اشتیاق کتاب را باز کرد و شروع به خواندن یکی از شعرهای مولانا، شاعر مورد علاقه اش، کرد.
مانند همیشه صبح زود بیدار شد. آبی به دست و صورتش زد و به آشپزخانه رفت. امیدوار بود تا خدمتکارشان زودتر برگردد تا این همه کارها از روی دوشش بردا
سلام-ایم-نیک-743251-بازگرداندناگر می خواهید فردی باشید که خواننده خود را آزار می دهد و سرانجام وقتی که به «بیت» نظری شما رسیدید ، تسلیم می شوید ، در اینجا برخی از راهکارهای نوشتن ناموجود آمده است. این کارها را انجام دهید و تضمین می کنم که خواننده شما محفوظ و / یا حیرت انگیز باشد:
هیچ یک از اصطلاحات خاصی را که استفاده می کنید توضیح ندهیدبگذارید خواننده شما حدس بزند چگونه است که شما هر یک از اصطلاحات نظری مورد استفاده را می فهمید. فرض کنید که تفسیر
روزی و روزگاری یک خانه عروسکی بسیار زیبایی در کنار شومینه اتاق قرار داشت .دیوارهای آن قرمز و پنجره هایش سفید بود . آن خانه پرده های توری واقعی داشت. همچنین یک درب در جلوی خانه و یک دودکش هم روی سقفش دیده می شد.
 
این خانه متعلق به دو عروسک بود. یک عروسک بلوند که لوسیندا نام داشت و صاحبخانه بود ولی هیچوقت غذا سفارش نمی داد. دیگری هم جین نام داشت و آشپز بود اما هیچوقت آشپزی نمی کرد چون غذاهای آماده از قبل خریداری شده بودند و در یک جعبه قرار داشتند.
زن و مرد همراه خانواده مرد به سفری رفته اند . هر کدام از مسیر جداگانه ای به مقصد رسیده اند . سفر کاری است و زحمت آور. برای بازگشت هم به ناچار همسفران باید از هم جدا شوند ماشین گنجایش همه را ندارد. زن که از تنهایی سفر کردن به دور از ونگ و وونگ بچه ها خیلی لذت می برد فداکارانه داوطلب می شود که خودش برگردد تا مرد بتواند مادر و خواهرش را هم علاوه بر بچه های خودش به مقصد برساند. قرار می شود که مرد وقتی مسافرهایش را پیاده کرد بیاید توی ترمینال و زنش را هم
خواب دیدم که بیدار و هشیاری. با مردمک‌های خاکستری روشن و کلاهی که همیشه مرا به یاد کیسه‌ زباله‌های مشکی‌رنگِ بازیافتی می‌اندازد. و همه‌ی رنج‌های در شمار نَیای ما را در دست داشتی. فقط رنج‌های ما را. ما را. ما، در زمانی که به واسطه‌ی سرِ تاس تو و فرم خاصِ چشم‌هایت «ما» می‌شویم و از دیگران جدا می‌شویم ؛ نه آن‌طور که خودمان بخواهیم و دوست داشته باشیم ؛ حتی بدموقع، موقعی که ما بیش از هرگاه در تلاش خاضعانه‌ی با دیگران پیوستن و از اصل و ریشه‌
راستش دیشب اصلا اصلا حالم خوب نبود....از نظر روحی شدیدا ضعیف شده بودم....و گریه و گریه...
مستر اچ زنگ زده بود و من گریه گریه حرف میزدم و اشکام میریخت... بعدم یهویی چون صدا قطع شد تصویر رو هم قطع کردم و مستر اچ طفلی فک کرده بود نمیخوام باهاش حرف بزنم و دیگه زنگ نزد....حالا من ناراحت!!!! من ناراحت!!!!دیگه امشب برگشتم میگم چرا دیشب زنگ نزدی نازمو بکشی؟!!! گفت: فک کردم نمیخوای باهام حرف بزنی.. چقدر گاهی بدجنس میشم باهاش آخه گناه اون چیه؟!!!!
دیشبی رفته بود دکتر
شش ساله بودم که اولین بار رفتم سینما. قبلترش رو به یاد ندارم. فیلم "کلاه قرمزی و پسر خاله" بود. کلاه قرمزی زل می زد به تلویزیون پشت شیشه مغازه و محو صحبت های آقای مجری میشد. من زل میزدم به پرده ی سینما و محو تماشای داستان پسر بچه ی ساده و خوش باوری می شدم که به مهربونی آقای پشت قاب شیشه ای اعتماد کرد و راهی غربت شد. هشت سال بعد وقتی "کلاه قرمزی و سروناز" ساخته شد باز رفتم سراغ همون پرده جادویی که قرار بود من رو به دنیای آدم خوبا و قصه هاشون ببره. اما
سال 1998 رزیدنت ایول 2 عرضه شدتو این بازی هم میتونستین با دو نفر مراحلو رد کنیناولی لیان اسکات کندیدومی کلرردفیلد گوگولی خاهر کریسداستان مربوط میشه به دوماه بعد از اتفاق راکن سیتی (رزیدنت ایول1)کلرردفیلد برا پیدا کردن کریس میره شهر راکن سیتیلیان هم که یه پلیس تازه کاره میره شهر راکن کارشو شروع کنه که در حین رفتن یه عده زامبی تو مسیرش مبینیهکلرردفید هم وارد یه مغازه میشه که پر زامبیه در حال فرار لیان رو میبینهاین دوتا با هم میرن اداره پلیس که ف
سال 1998 رزیدنت ایول 2 عرضه شدتو این بازی هم میتونستین با دو نفر مراحلو رد کنیناولی لیان اسکات کندیدومی کلرردفیلد گوگولی خاهر کریسداستان مربوط میشه به دوماه بعد از اتفاق راکن سیتی (رزیدنت ایول1)کلرردفیلد برا پیدا کردن کریس میره شهر راکن سیتیلیان هم که یه پلیس تازه کاره میره شهر راکن کارشو شروع کنه که در حین رفتن یه عده زامبی تو مسیرش مبینیهکلرردفید هم وارد یه مغازه میشه که پر زامبیه در حال فرار لیان رو میبینهاین دوتا با هم میرن اداره پلیس که ف
۱. علی‌رغم اصرارهای خاله که تا دمِ درِ ورودی ساختمون ادامه داشت، تصمیم گرفتم امشب رو خونه‌ی خودمون و تنها بمونم. امشب اولین شبی هست که من تنهام! به هر حال از جایی باید شروع کرد. الان تنها نمی‌موندم عاقبت بهمن باید تنها می‌موندم. از شانس خیلی خیلی خوب من امشب تلگرام، اینستاگرام، واتس‌اپ و توییتر هم کار نمی‌کنن. گوگل چیه؟ همون هم سرچ نمی‌کنه! :/ البته واقعیتش رو بخواید هم کسی نیست که بخوام باهاش حرف بزنم. :)
۲. چند شب پیش یه جمله توی اینستاگرام
یه چی بودم چی شدم یه ساله...
یه وبلاگی این چالش رو گذاشته بود...که واقعا یادم نمیاد کی بود. ببخشید. لطفا بیاد خودشو معرفی کنه لینکش کنم. 
خلاصه اینکه...
من در طول یکسال، نمیشه گفت یه آدم دیگه شدم. یه سری چیزا یاد گرفتم و از یه سری چیزا واقعا ضربه خوردم و درس گرفتم. به جز یکی دو مورد، از هیچ نظر از خودم ناراضی نیستم.
از الان اعلام کنم که این پست برای هلن آینده است و احتمالا از خوندنش حوصلتون سر بره، پس صفحه رو ببندید و برید سراغ ستاره بعدی.
 
1)مدرسه:من
شاید اولین تصویری که با دیدن یک کدو به ذهنتان برسد یک پیرزن داخل کدو در حال قل خوردن و پایین آمدن از کوه باشد.
شاید هم یک کدوی بدجنس شب هالووین که با چشمان ترسناک و دهان کج و کوله اش به شما نگاه میکند در نظرتان مجسم شود.
در هر صورت کدو ریشه عمیقی در فرهنگ ملل مختلف دارد و باید بدانید علاوه بر داستان سرایی و ترساندن, خواص بیشمار دیگری نیز در خود جای داده و هرچه از موارد استفاده و مواد مغذی آن بگوییم کم گفته ایم.
شاید ندانید اما بزرگترین کدو تنبل د
‌‌‌‌‌‌‌«بیداری؟» وقتی میبینم درحال تایپه، نفسم حبس میشه. یک کلمه می‌نویسه: «بله» فورا تایپ می‌کنم: «بیا اینجا بخواب اگه روی کاناپه خوابت نمیبره» بلافاصله جوابش میرسه: «از کی تا حالا نگران خواب من شدی آیدا جان؟» لبمو به دندون می‌گیرم. واقعا شرم آوره که به یه مرد پیشنهاد بدی کنارت بخوابه و اون مرد هم دست رد به سینه ات بزنه. توی دلم به خودم فحش میدم: -خاک تو سرت آیدا... خدا لعنتت کنه پتیاره‌ی سنده گل کلم تایپ میکنم: «من همیشه به فکر تو بودم آ
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
وقتی تو جمع باشم، بعدش سخت‌تر می‌شه. خندیدنای این‌ مدلی، عادی بودن بعد رو ناممکن‌تر می‌کنه. 
یادمه اون شب که تولد فافا بود و اصفهان بودیم و بعد از کیک و کادو و همه‌چی، با فافا و دخترعمه رفتیم تو اتاق. لامپو خاموش کرده بودن و آهنگ گذاشته بودن و مسخره‌بازی درمیاوردن و منم می‌خندیدم. نگاهم افتاد به آینه. گوشه چشمام چین نخورده بود. من واقعا و اصلا خوشحال نبودم، اما واقعا داشتم می‌خندیدم. نمی‌دونم چرا crying in the club تو سرم پلی شد و نمی‌دونم چرا ف
   شهرک متروکه یابریشم  دوشیزهءرشت بقلم شهروز براری
 
 
شکست عشقی ، جوجه کلاغه صد ساله ی شهر. 
نثر آهنگین ، فی البداعه . طنز شاد شایدم بلکه طنز تلخ . 
شهروز براری صیقلانی. باز نشر توسط پریسا مجد روشن
 
 
 
•. توی هفت تا کهکشون 
زیر سقف آسمون 
•. ایزد منان ، پاک سرشت 
گفته بودش یا که نوشت
•. آروم باشید ، برید بهشت
ولی شیطان بد سرشت
•. زیر لبی گفتش ذرشک
یکی بود توی بهشت
     •. تنهایی غمش گرفت 
غصه و ماتمش گرفت
•. رفتش سمت صدای چشمه ی آب
رسید به جرعه
سلام :)
به اینجا دوباره عادت کردم دوباره با لذت مینویسم، فکر میکردم دیگه عمر وبلاگ نویسیم به سر اومده، ولی میبینم همچنان دوست دارم درونیاتم باادمهایی که درونیاتشون رو میدونم در میون بذارم.
کار داره خوب پیش میره و من ساعت به ساعت به کارم مسلط تر میشم، و بدون خطا کارهامو انجام میدم،خطاهامو به حداقل رسوندم، و مدیرم میدونه کسی رو نمیتونه مثل من پیدا کنه، امروز 25 مشتری گرفتم، با عشق و حوصله باهمشون حرف میزنم توضیح میدم، مدیرم یکم ترسیده از من از
فریبندگی، همیشه هم بد نیست«اثر گذاشتن»، تغییر رفتار یا تفکر دیگری است.«فریبندگی»، دانسته اثر گذاشتن است.شاید وقتی واژه‌ی «فریبندگی» را بشنوید، فورا افکار منفی به سراغ‌تان بیاید، اما دست نگه دارید.
فریبندگی به معنی دستکاری در برداشت و حس دیگران، لزوما بد نیست. آنچه بد است، نیت‌های بد انسان‌ها است.
نمونه‌ی ۱: فرد موذیِ فریبندهانسان بد، بد است و انسان‌ بدی که فریبکاری می‌کند واقعا مشکل‌ساز است. برای نمونه:
دختر بدجنسی که قصد دارد جایگاه
لیست کتاب های رولد دال که در این مطلب می خوانید:
۹ کتاب کودک از رولد دال
جیمز و هلوی غول پیکر
آقای روباه شگفت انگیز
ماتیلدا
غول بزرگ مهربان
انگشت جادویی
چارلی و کارخانه ی شکلات سازی
چارلی و آسانسور شیشه ای
دنی، قهرمان جهان
تشپ کال

داستان های کوتاه و رمان های کودک "رولد دال"
رولد دال یکی از معروفترین نویسندگان کتاب کودک است و کتاب های او سال های زیادی در لیست پرفروشترین کتاب های کودکان بوده اند. تا جاییکه در خیلی از مطالب مربوط به کتابخوانی کو
hi hoes
بالاخره اومدم وب و ....سوپرایز سوپرایز!
قرار نیس مطلب جالب توجهی بزارم
اومدم فقط شرح حالی بدم و برم و یکم وباتونو چک کنم
و این چن وقت اخیری ک نبودم...چ اتفاقاتی افتاد؟
اولا...یاسی کجاس:/؟؟چرا رف دوبارهههه...چرا هی میرین شما-ـ-بخدا جو اینجاهم داره عین توییتر ب گوه کشیده میشه
گایز واقا اگ با حرفای یکی حال نمی کنین زورتون نکردن بیاین وبش و کامنت بزارین و نقدش کنین...درصورتی این حقو دارین ک خود طرف ب شما گفته باشه"نظرتو راجبم بگو" و این داستانا!
گفت
لاغری و زیبایی در نگاه زنان و مردان
چاقی یا لاغری کدام یک بهتر است؟
در رقابت شدیدی که در چند دهه پیش میان سلامت زنان و زیبائی آنها شروع شده، اولین پیروزی رسمی به نفع سلامت زنان
در سال جاری ثبت شد.در رقابت شدیدی که در چند دهه پیش میان سلامت زنان و زیبائی آنها شروع شده، اولین پیروزی رسمی به نفع سلامت زنان
در سال جاری ثبت شد. گردانندگان یک نمایش جهانی لباس که سالانه در شهر مادرید در اسپانیا برگزار می شود، اعلام کردند
که از پذیرفتن مدل های بسیار
ماهی سیاه کوچولو یکی از داستان‌های کودکان، نوشته صمد بهرنگی معلم و نویسندهٔ ایرانی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد. قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر می‌کند و سفری دور و دراز را با تجربه‌های متفاوت برای رسیدن به رهایی آغاز می‌کند. ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنی
بن افلک اعلام کرده است که او طرفدار بزرگی از Batsuit نیست که در Batman v Superman: Dawn of Justice می پوشید. در حالی که بسیاری از هواداران دوست داشتند کیپ و گاو را اهدا نکنند ، افلک آن را "تحقیرآمیزترین ، مسخره ترین چیز جهان" نامید. طبق توتال فیلم (از طریق IGN) ، این امر به این دلیل است که Batsuit یک لباس مناسب برای گرفتن حرکت بود که امکان حرکت بیشتر را فراهم می کرد. او حتی به آن لقب داد: "لباس خواب جلوه های بصری". شاید احساس می کرد که پوشیدن لباس خجالت آور است زیرا این باع

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها