نتایج جستجو برای عبارت :

اوضاع وخیم

ببخشید ، خیلی وقته دیگه مثل قبل نمیتونم مطلب بزارم ، اینقدر مشکلات و درگیری زیاد شده که اصلا کار های عام المنفعه رو نمیشه انجام داد ، خبری از بهبود اوضاع نیست ، اگه زنده موندیم و اوضاع تغییر مثبت داشت دوباره برای اطلاع رسانی و افزایش اطلاعات عمومی اقدام میکنم
خیلی خوب پیش رفتم. شمردم دیدم حدوووداً 53 کیس دیگه اونم فقط در کتاب گریم باقی مونده و تا بحال 67 کیس (باز هم فقط کتاب گریم) رو نوشته ام.
زندگی هم بد نیست... همه چیز داره کم کم خوب پیش میره. نمیدونم خیلی چیزها رو میتونم اینجا بنویسم یا نه. ولی اوضاع خوبه. خدا رو شکر میکنم.
از بی تفاوتی بدم میاد اما بدجور بی تفاوت شدم
دوست ندارم این اوضاع رو
راستش نمیدونم چی دوست دارم اما این اون چیزی نیست که من میخواستم 
دلم از اون مسافرتای تنهای تنها میخواد فقط یه مدت اصلا دلم میخواد مثل فیلم cast away یه جای دور افتاده باشم 
فقط یه مدت
اینا نشانه های کودک درون پودر شدست فک کنم
به یه روانشناس ماهر نیاز دارم
درست همون وقتی که فکر می‌کنی اوضاع از این بدتر نمیشه، یه اتفاق دیگه میفته و بهت ثابت میشه که اوضاع همیشه در حال بدتر شدنه و نباید سعی کنی آینده رو پیش بینی کنی‌. و درست همون لحظه ای که کم میاری، همون لحظه ای که میگی بسه، و همه چی رو رها می‌کنی، اونجا آغاز نابودی تو میشه ؛ بعدها هرچقدر حسرت بخوری که ای کاش تسلیم نمیشدم، بازم فایده ای نداره.
درست همون وقتی که فکر می‌کنی اوضاع از این بدتر نمیشه، یه اتفاق دیگه میفته و بهت ثابت میشه که اوضاع همیشه در حال بدتر شدنه و نباید سعی کنی آینده رو پیش بینی کنی‌. و درست همون لحظه ای که کم میاری، همون لحظه ای که میگی بسه، و همه چی رو رها می‌کنی، اونجا آغاز نابودی تو میشه ؛ بعدها هرچقدر حسرت بخوری که ای کاش تسلیم نمیشدم، بازم فایده ای نداره.
نصف شبی یاد این ماجرا افتادم
ی بار مادرم داشت میرفت خونه داداشش چهار پنج روز بمونه ،وسیله هاشو جمع کرد گذاشت تو کیف مسافرتی و راهی شد 
بعد رفتنش ی خورده اوضاع خونه بهم خورد ،جا بعضی وسیله ها رو نمیدونستیم 
منم تو اون اوضاع مسواکم گم شده بود هر چی گشتم نبود رفتم یکی دیگه خریدم 
خلاصه مادرمم برگشت و دور هم نشسته بودیم گفتم مسواک منم خود به خود غیب شده !!
ادامه مطلب
این روز ها خیلی نگران اوضاع دانشگاهمم . ترم آخری- تابستون آخری - کارآموزی- نتیجه کنکور-پروژه پایانی-ارائه استاد- پاس شدن درسای این ترم -معدل کلم- رشته  و دانشگاهی که قبول میشم... خیلی نگرانم ... یه دعا ی از ته دل بکنید برام این ها همه در سایه گیسوی نگار آخر شه! (استعارس قاعدتا! وگرنه تو این اوضاع نگار کجا بود :) )خلاصه تموم شه و راحت شیم هر چی زود تر از این لیسانس کوفتی و ارشد رو بی مشکل و گیر و گرفت شروع کنیم امسال
من خیلی سر زدم اونجا
وقتی اوضاع خوب بود 
وقتی اوضاع بد بود 
و وقتی اصن اوضاعی نبود 
جالبه خودم پیدا کرده بودم 
تنها رفتم اولین بار و خو ۹۹ درصد موارد هم تنها بودم 
الا دوبار 
هوا چقدر عجیب شده 
دیلمان برف 
اینجا ۷ درجه 
جالبه 
اردیبهشت عجیبیه!
حتما مادرا جاشون جای خوبیه حتی وقتی نیستن 
امیدوارم باعث لبخند باشه برات زندگی دختر کوچولوت.
ضمن عرض سلام؛ از مخاطبین بزرگوار خواهشمندم از وضعیت اینترنت شهر خود گزارش دهید تا به این طریق بهتر بتوانیم از اوضاع اینترنت در شهرها با خبر باشیم. لطفا بنویسید:
در کدام شهر یا روستا زندگی می کنید؟
آیا در منطقه خودتان به اینترنت جهانی دسترسی دارید یا نه؟
پیش بینی شما از آینده اینترنت کشور چگونه است؟ آیا برای همیشه دسترسی ما قطع خواهد ماند یا خیر؟
پیشاپیش از همه شما عزیزان سپاسگزارم
هروقت باران بیاید، بالاخره بند خواهد آمد. هروقت ضربه می‌خورید
 بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.
 هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می ‌رود و درعوض فکر می ‌کنید که شب همیشه باقی میماند.
اما اینطور نیست. هیچ ‌چیز همیشگی نیست. پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
 اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی ‌ماند.
چرا باید تو این اوضاع مامانم دندون‌درد بگیرن و این دندون‌درد علارغم مصرف آنتی‌بیوتیک تشدید یافته و به سینوس‌ها هم منتشر بشه؟ اونم دندونی که همین چند ماه پیش در کرده بودند.
حالا درد هم باعث شده فشارخون مامانم به ۱۸۰/۱۰۰ برسه، کاپتوپریل زیرزبانی و لوزارتان هم بعد گذاشت یک ساعت چندان جوابگو نیستند. .... مامان رفتند تا دستشویی برگشتند فشار خون رفته تا ۲۰۰!
دستام می‌لرزند. و بدتر اینکه، تو این اوضاع رفتن به بیمارستان/درمانگاه/دندانپزشکی (اگه
اوضاع کوچ خوبه و من دارم بهترین حالتهای اینروزا رو تجربه میکنم، بدون فکر و خیال الکی و بدون دلیل، واقعا فاصله گرفتن از فضای مجازی و برنامهای چتی مختلف حال ادمو خوب میکنه، منکه حسابی راضی ام و دارم با جون و دل باشگاه و کلاس زبانمو میرم و وقتمو صرف درسم میکنم، جایی که واقعا باید، وقت میذارم و زندگیمو میگذرونم، از خودم و تصمیماتم راضی ام خیلی خوبه که حسم خوبه:-)
اوضاع کوچ خوبه و من دارم بهترین حالتهای اینروزا رو تجربه میکنم، بدون فکر و خیال الکی و بدون دلیل، واقعا فاصله گرفتن از فضای مجازی و برنامهای چتی مختلف حال ادمو خوب میکنه، منکه حسابی راضی ام و دارم با جون و دل باشگاه و کلاس زبانمو میرم و وقتمو صرف درسم میکنم، جایی که واقعا باید، وقت میذارم و زندگیمو میگذرونم، از خودم و تصمیماتم راضی ام خیلی خوبه که حسم خوبه:-)
دیشب با دوستم رضا رفتیم بیرون که هم شامی خورده باشیم و هم دوری زده باشیم ؛ اما وقتی برگشتیم به انبار من موندم و کلی فکر و دغدغه که فقط از خدا خواستم کمک کنه که تو این دوره سخت ، بتونیم درست باشیم و درست زندگی کنیم .اول بگم که شیراز ، از نظر حجاب و حیا چه برای دختر و چه برای پسر اصلا اوضاع مناسبی نداره بخصوص هرچه به بالای شهر بری ، اوضاع هم بدتر می شه !!اوضاع طوری می شه که روسری برای دختر دیگه معنایی نداره ، بارها دیدم که بعضی از دخترخانم ها ، بدون ر
در طول این سال ها  وقتی مامان بعد از نبرد یک تنه با کار خانه کم می آورد و در رخت خواب می افتاد و ما هم گیج و سرگردان دنبال زودپز و هاون و ادویه و گوشت خورشتی و سبزی سوپ و آش و... می گشتیم و هر ثانیه دعا می کردیم مامان زودتر خوب شود تا از این اوضاع داغان و شلم شوربا نجات پیدا کنیم.دقیقا همان لحظه ها با هم تصمیم می گرفتیم که از این به بعد هر کدام گوشه ی کاری را بگیریم تا به آن اوضاع نیفتیم.دو سه روز اول خوب پیش می رفت و بعد دوباره و دوباره  از زیر کار در
سلام
میخواستنم بدانم که تو دهه 80 اوضاع کار چطور بود؟، آخه اون موقع هم کارمندان دولتی حقوق و مزایای اونها بیشتر از کارمندان خصوصی بود و نسبت به کار آزادی ها امنیت و ثبات شغلی بیشتری داشتند. اما بیشتر مردم یا کار آزاد داشتند یا تو بخش خصوصی کار میکردند. 
پس چرا اون موقع اینقدر تقاضای کارمند شدن در دولت نبود؟، الان دارند میگن که کارمندان خصوصی و مشاغل آزاد همیشه روی لبه پرتگاه هستند، یک ماه درآمد دارند، احتمال داره ماه دیگه هیچی نداشته باشند،
خیلی خودمو کنترل می کنم که بگم اوضاع خوبه.ولی از شما چه پنهون پر از بغضم 
می خوام زار زار به این اوضاعم گریه کنم. ای خدا چه بلایی بود سر خودم آوردم.الان افسرده ترینآدم روی زمین منم.چند تا عکس از خودم گرفتم چهرم خیلی پژمرده شده.نمیدونم چقد طول بکشه به این اوضاع عادت کنم و همه چی عادی بشه 
دلم شده غمکده.آروم و قرار ندارم 
خودم میدونم مقصرم.همه این سالها و اتفاقات خودمو مقصر میدونم.زندگی هیچ وقت به عقب برنمیگرده تا من جبران کنم.شاید درس عبرتی برای
احساس می کردم اگر اوضاع همین طوری بماند دق می کنم...اوضاع همان طور ماند و دق نکردم!همه مان اینگونه ایم.لحظه های گَندی داریم که تا مرز سکته پیش میرویم! اما میگذرد.هیچ وقت حرف سربازی که بدون پاهایش از جنگ برگشت را فراموش نمیکنم:" من فوتبالیست خوبی بودم!اولش برای پاهایم هر شب گریه میکردم،تا فهمیدم خدا دوست داره من شطرنج باز خوبی باشم".شاهین شیخ الاسلامى
می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است.وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!.خودش را به سینه‌ی پدر چسباند..شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید. ففِرُّوا إلی
 
وقتی حیوانات به مزرعه تسلط می یابند، تصور می کنند زندگی بهتری در انتظار آنهاست. آنها در رویاهایشان دنیایی را در نظر می آورند که در آن همه ی حیوانات با هم برابرند و در تمامی اموال و مستقلات سهیم هستند.اما به زودی خوک ها کنترل اوضاع را به دست می گیرند و یکی ار آنها به نام ناپلئون رهبری همه ی حیوانات را به عهده می گیرد!
 
"عه چه قدر شبیه ما!"
 
این کتاب رو تو پست های قبل معرفی کردم،
می تونید از کتابخونه پیداش کنین.
──── ♡ ────نام کتاب: قلعه حی
شب.تاریکی.سکوتی که با صدای تیک تاک ساعت شکسته میشه.تنهایی و یک عالم فکر که به سرم هجوم اورده.
نمیدونم تکلیف مغزی که مدام فلش بک میزنه به گذشته و جاهایی که هیچکس فکرشو نمیکنه و یادش نمیاد؛بعد از سال ها به یادم میاره.. چیه؟
دیدن اون جزییات لعنتی بعد از سه سال توى خاطراتم چه فایده ای داره؟
شاید یکی از دلایل این حال، اوضاع مزخرف و بهم ریخته ی این روزهای مملکته.میدونید،اون موقع(سه سال پیش) شرایط خیلی بهتر بود.شاید ذهنم دلش میخواد فرار کنه ازین روزها
شنبه که شبش رفتم باشگاه بعد نرمش ! کلی خسته بودم ..
یکشنبه هم رفتم تا غروب بیمارستان و شبش کلاس مشاوره ...
خستگی به حدی بود که شب ساعت 00:00 تا 11 صبح خوابیدم ..
الانم چون برنامه به هم ریخت و قراره دوباره بازتوانی کنم بعد از ظهر هیچ کاری نکردم ..
امیدوارم بتونم الا عربی رو کامل دانلود کنم !
مجبور شدم *گل بزنم و خب نمیدونم الان تکلیف چالش 30 روزه چی میشه !؟
ایا همه چی لغو با این اوضاع پیش اومده ؟
2 روز بدون درس / 2روز کامل بدون نرمش / امروزم که *گل زدم !:/
عنوان ر
قراره امسال کنکور هنر و زبان شرکت کنم.هدف از زبان همینجوری ولی هنر برای رشته سینماست
دارم رمانم می نویسم.اوضاع مالی خانواده زیاد اوکی نیست. یه پکیج کامل کتابای تخصصی 770
تومن!و نمی دونم کی قراره به دستم برسه.دوتا مسابقه داستان نویسی هم قراره شرکت کنم
خانواده بهم میگن بیا برو آرایشگری، می خوایی ته تهش لیسانس بگیری که چی بشه؟ این مدتی
که نبودم توی اینستاگرام بودم و حقیقتا افسردگی گرفتم! نمی خوام دنبال کننده خوشی های
بقیه باشم.استرس،خوشحالی،ن
این روزها بدجوری فکرم پریشون شده. یه اسب لجام گسیخته شده که هر لحظه داره به سمتی میتازه  و هی هی و های های منم به هیچ جاش حساب نمیکنه. موندم بذارمش به حال خودش که تا نفس داره برای خودش بتازه که وقتی خسته شد و از نفس افتاد برم بهش یه لجام سفت و سخت بزنم یا از همین الان بدوم دنبالش و مهارش کنم که این خطر گم و گور شدن خودم رو هم در پی داره. 
البته علت این اوضاع رو هم خوب میدونم. علت این اوضاع به هم ریختگی روزمرگی هاس که باعث شده وقتی برای لحظه ای اروم
ثانیه‌ها و دقیقه‌ها و ساعت‌ها و روزها و هفته‌ها و ماه‌ها همین‌طور وحشیانه دارن می‌گذرن و من فقط در حال تماشای گذر زمانم.اوضاع مالی رو که همه در جریانید! که چطور ماه گذشته تراز مالی زندگی‌مون منفی چند میلیون شد. که ماه مهر، در بدترین شکل ممکن سپری شد. (شاید باورتون نشه اما فکر نمی‌کردم این ماه به نیمه برسه، به آخر که هیچ!) البته که هنوز هم کامل سپری نشده.اوضاع مملکت رو هم که همه در جریانید. چی بگه آدم والا؟ احتمالاً مسئولین رده بالای مملکت
بسم‌الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
در میان رفقا و فامیل ، بطور کلی در میان افرادی که با آنان ارتباط داشت،افرادی بودندکه ،ازخوردن مال حرام،نزول و بیت المال و حق کارگر و...ابایی نداشتند،بدون هیچ انتقاد واعتراضی روابط گرمی باانان داشت،
روزی شنیدم که از اوضاع کشور و...انتقاد می‌کند و از فساد موجود می‌نالد و....
به او گفتم
توکه سرسفره افرادی می‌نشینی که جز به شکم و زیر شکم خود فکر نمیکنند،و کوچکترین اعتراضی هم به آنها نمی
بعد از مدتها دوباره برگشتم. ده روز نبودم. راستش تقریبا ۷ روز رو خونه نبودم. رفتیم کرج اولش و بعدش تهران و بعدش قم و بعدش برگشتیم خونه.
میدونم که الان میخاید بیاید بگید عهههه چرا تهران اومدی به ما خبر ندادی که همو ببینیم. از کامنت های زیادی که این ده روز گذاشتید مشخصه چقدر محبوبیت دارم :)))
ولی خب انقدر همه چی تند تند بود که نمیشد قرار وبلاگی بزارم . حتی اولش قرار نبود تهران بریم . بعد قرار شد یه روز باشیم و صبح که اومدیم بریم قم فهمیدیم یه روز دیگه
امشب عروسی یکی از دوستان پدرم در یکی از شهرستان های لرستان دعوت بودیم عالی بود اهنگاشون رقصشون اخلاقشون هنه چیز فرای تصوری بود که از شهر همجاورم و از قوم لر داشتم بیشتر از همه از اهنگاشون خوشم اومد عالی بود.
اوضاع زندگیم خوبه همه چیز خوبه ولی حالتای روحی خودم گاهی خیلی بهم میریزه.
چند شب پیش عروسی دوستم بود یه خانمی توی هتل مدیر بخش خانم ها بود منم عینک نزده بودم لنزم نداشتم نشناختمش فرداش فهمیدم همون خانم استاد کامپیوترمه که تالارم برای هم
مدیران موفق صبح ها زود از خواب بیدار می شود. من مدیر موفقی بودم، آن روز اما کمی خواب ماندم. چشم هایم را می‌مالیدم و کورمال کورمال با خمیازه های کشدار سعی میکردم راهم را از تخت به سوی آشپزخانه پیدا کنم تا سریعتر صبحانه بخورم و به سمت شرکت حرکت کنم. سال ها تجربه‌ی زندگی مجردی به من آموخته بود که تنهایی صبحانه خوردن دردناک است. شاید عحیب به نظر بیاید. تلویزیون را روشن کردم تا با اخبارگو صبحانه‌ای صرف کنم او برایم خبر بخواند و من تحلیل هایم را از
اوضاع می توانست از این هم بدتر باشد. اگر هیچوقت با گربه ام آشنا نمی شدم، اگر هیچ وقت نمی نوشتم، اگر تحت تاثیر آدم های اطرافم تمام وقتم را به فیلم دیدن می گذراندم، (فیلم دیدن چیز بدی نیست اما علاقه ی من نیست حقیقتا.) اگر نرمالو نبودم، اگر لذت کتاب خواندن یواشکی را درک نمی کردم، اگر نایاب و دست نیافتنی ام را نداشتم، اگر به زور خواهرم باشگاه نمی رفتم، اگر عزمم را جزم نمی کردم برای وبلاگ زدن، اگر خیلی از آدم های اضافه را حذف نمی کردم، اگر خودم نبودم
سلام.
من از جریان خاصی پیروی نمی کنم.
نه اصولگرا هستم نه اصلاح طلب.سعی می کنم انقلابی باشم و بارها دیدم که همین افراد انقلابی چندین برابر افراد با همراه با یک جریان خاص به کشورمون خدمت کردن.چون یکی از ارزش های مهم برای من،پیشرفت کشور و دفاع از اونه.
تجدید نظری که می فرمایید رو هم بارها انجام دادم و به همین نتیجه رسیدم و به جد معتقدم یکی از مهم ترین دلایل،همین درست نفهمیدن ما هست که انتخاب اشتباه می کنیم.
اینکه اوضاع کی خوب میشه...بله،بی شک بی نق
اوضاع می توانست از این هم بدتر باشد. اگر هیچوقت با گربه ام آشنا نمی شدم، اگر هیچ وقت نمی نوشتم، اگر تحت تاثیر آدم های اطرافم تمام وقتم را به فیلم دیدن می گذراندم، (فیلم دیدن چیز بدی نیست اما علاقه ی من نیست حقیقتا.) اگر نرمالو نبودم، اگر لذت کتاب خواندن یواشکی را درک نمی کردم، اگر نایاب و دست نیافتنی ام را نداشتم، اگر به زور خواهرم باشگاه نمی رفتم، اگر عزمم را جزم نمی کردم برای وبلاگ زدن، اگر خیلی از آدم های اضافه را حذف نمی کردم، اگر خودم نبودم
هر روز می گذشت و جنگ من با خودم بیشتر می شد.نمره های پایین لب مرز و گاهی تجدیدی حرفای زده شده از دوست و خانواده عدم انگیزه و امید به بهتر شدن و اوضاعی که هرلحظه بدتر می شد و من...جهنم و سه سال تحمل کردم.
پیش دانشگاهی که بودم به خودم قول دادم کنکور تغییر رشته بدم اوضاع ریاضی و فیزیک بهتر شده بود اما هندسه تحلیلی بازهم تموم ساخته های تا الان و ازم گرفت.گریه تو کتابخونه و حرفای معلم جلوی همکلاسیام سال دوم دبیرستان و حس تحقیر شدن هرگز از یادم نمیره.نق
البته و صد البته که خیلیا هم هستن از اوضاع و شرایط کنونی به شیوه های مختلف سود می برن ! دقیقا مصداق همون جریان معروف ماهی گیری توی آب گل آلوده . مثل شرکت و بانک طرف حساب ما که اختلال اینترنت رو بهونه کرده و حقوقی که قرار بوده یه هفته پیش واریز کنه رو فعلا هاپولی کردن 
چه میشه کرد ؟
ینی این مریضیا و بلای طبیعی و غیر طبیعی گند زده به کل عادات و حالات و روح و روان من...
قبل تر وقتی بارون میومد من میزدم زیر اواز که ...
اصلا من به جهنم ولی این بارون نم نم
دلش تنگ میشه مارو توی این کوچه نبینه
اصلا من به جهنم ولی این بارون نم نم
دلش میگیره تورو با کسی دیگه ببینه
....
حالا علاوه بر ترس از کرونا که باعث میشه من از خونه بیرون نیام...
یه پیامایی هم میاد ساکنین محترم فلان جا چون محدوده تون مسیل و نمیدونم حریم رودخونه اس مواظب باشید آب نبرتتو
همیشه منو متعجب میکنه. از بابت قلب بزرگ و عشقی که داره. من گاهی وقتا به شدت بد خلق میشم. مثلا اینکه کاملا روی رفتارم آگاهی دارم اما کنترل درست و حسابی نه. بهتره بگم روی افکارم کنترل درست و حسابی ندارم. و این باعث میشه موقع عصبانیت به شدت بپیچم به حال و روزش. یعنی حرف‌هایی رو بزنم که یا عمیقا بهشون باور ندارم یا هم اینکه نشات گرفته از دسته افکار دیگه‌یی هستش که باعث بدفهمی حرف اصلیم میشه.خلاصه نزدیک به 3 ساله با این اخلاق من داره کنار میاد و هر با
توی این دعوای اخیر با برادرم فهمیدم که چقدر میتونه برای یه بزرگتر پیش قدم شدن برای آشتی سخت باشه!
البته منکه دلم نمیخواست آشتی کنیم ااما فکرشم برام خیلی سخته.
اگر یک بزرگتر برای آشتی پیش قدم بشه و نه بشنوه خیلی خیلی بیشتر خرد میشه تا اون کوچیکتره.
با خودم فکر میکردم که چقدر خوب شد که وقتایی که من با حضرت دوست دعوام میشد و فرداش اون سعی میکرد با چندتا محاوره معمولی اوضاع رو عادی جلوه بده، بد برخورد نکردم و منم بدون اینکه بخوام به غرورش لطمه بزن
میخواستم راجع به یه افسانه ى قدیمى پرده بردارى کنم چیزى که تا الان خودم هم باورم شده بود. همه جا میخونیم ایران بهشت پزشک هاست؛ تو بقیه ى کشورها مهندسان و معلمان و پرستاران بیشترین درآمد رو دارن، پزشکان دارن گدایى میکنن
از اونجایى که ایران از لحاظ مالى جهنم همه ى مشاغله (هر چند ممکنه اوضاع الان براى فارغ التحصیلین پزشکى یه کم بهتر باشه و با حقوق هاى افتضاح حداقل یه کارى مرتبط با رشته شون بتونن انجام بدن و بعد از هفت سال تا ده سال تحصیل یه زندگ
1. اوضاع ایران در آستانه ی حمله اعراب مسلمان چگونه بود؟ 
1- وقتی خسروپرویز به دست پسر خود به قتل رسید، رقابت و دشمنی در درون دربار ساسانی، بیشتر شد
2- شورش های فرماندهان و دخالت های آنها در رقابت سیاسی، روحیه سپاهیان را تضعیف کرده و توان جنگی آنان را کاهش داده بود
3- مردم به دلیل و جود نظام طبقاتی، بی عدالتی و تبعیض های اجتماعی و مالیات های سنگین از حکومت ساسانیان ناراضی بودند
4- بر اثر طغیان رودهای دجله و فرات زمین ها و مزارع حاصلخیز از بین ر
۱. واقعا نمیدونم ملت چطوری چند شغله‌اند یا چطوری چند تا پروژه رو با هم ساپورت می‌کنند و یا حتی چطوری چند درس همزمان رو برای کنکور میخونند؟
من همین که شاغل شدم و درس هم دارم و خانواده‌داری هم میکنم نظم فکریم از اساس به هم ریخته :/
ولی من قول میدم بتونم خیلی زود اوضاع رو مدیریت کنم..
۲. این ماجرای شهردار تهران خیلی ناراحتم کرده. امیدوارم این آخرین نفری باشه از افراد آشنایی که چنین ماجرایی در زندگی شون رقم خورده. بابام که خیلی ناراحت شد، آخه فکر ک
اوضاع اینترنت موبایل در ایران چگونه است؟
TwitterinstagramEmailTelegramShare
ایتنا - در ایران دیگر کمتر کسی از اهمیت استفاده از اینترنت غافل است و فناوری اطلاعات به پدیده‌ای ضروری در زندگی افراد تبدیل شده است.
متوسط سرعت دانلود اینترنت موبایل در ایران ۲۲.۷۲ مگابیت‌برثانیه است که رتبه ایران را به ۷۹ از میان ۱۴۱ کشور رسانده و اینترنت ثابت نیز با متوسط سرعت دانلود ۱۰.۱۰ مگابیت‌برثانیه در رتبه ۱۵۳ از میان ۱۷۶ کشور قرار دارد.
ادامه مطلب
خداروشکر اوضاع زندگی شخصی اروم شده
گذاشتم یه کم بگذره ببینم ثبات پیدا میکنه یا نه
واقعیتش در شرایط بد هم صبر میکنم اگر طول کشید اینجا مینویسم
 
اوضاع کار هم تقریبا مثل قبله
چند تا پروژه رو از دست دادیم که طبیعی هستش
 
این روزها که شرکت نمیرم، به شدت با خودم درگیرم
اینکه بتونم با کیفیت وقتی که شرکت میرفتم کار کنم
واقعا کار توی خونه سخته
 
خیلی اراده میخواد
خیلی خیلی زیاد اراده میخواد
 
اگر بتونم توی خونه مثل شرکت کار کنم، یه قله بزرگ توی زندگی
خودم باورم نمیشه بلاخره تونستم جرات نوشتن پیدا کنم ... 
بگم از روزهای زندگی متفاوتم ... از احساسات متفاوتی که نسبت به بقیه داشتم ... 
من 25 سالمه ولی زندگی رو به همون چهره ای نمیبینم که یک دختر 25 ساله میبینه 
گاهی کودکانه به دنیای اطرافم نگاه میکنم ... گاهی قلبم میگیره از ندیدن و نفمیدنم 
گاهی فکر میکنم اگر شبیه بقیه نباشم چقدر اوضاع سخت میشه،  ولی واقعا شبیه بقیه نیستم و اوضاع سخت میشه !!!
اینجا قصد دارم از دنیای متفاوت خودم بنویسم 
از اینکه چقدر د
و من یک هفته ی تمامه دارم تو سایتا دنبال دوتا کتاب شعر خوب و مناسب برای گروه سنی الف میگردم و پیدا نمیکنم. 
کلا نقدهای زیادی به کتاب کودک وارده، بعضی هاشون که مزخرف نوشتن (مثل همون خرخروی عرعرو!)، بعضیاش که خوبه و شاعر حسابی داره، بدآموزی داره(مثلا کتاب خروس سیگاری! یا بعضی کتابای می می نی) میمونه چندتا کتاب خوب، که اونام فروش اینترنتی هاشون داغونه، همه جا زدن ناموجود! 
راستش اون روزی که در بدر دنبال کتاب اصول بازاریابی یا تحقیق در عملیات میگش
سلام 
 
این که امروز هشت صبح تا الان رختام تنمه که هیچ ولی امروز  با همه سختیش خوب بود چون سختیش و زیاد نفهمیدم
 
این روز ها خداروشکر با تمرکز و...... شرایط بهتر شد و باید غول بی شاخ دم هم یواش یواش آماده کنم که نوبت به من داره میرسه 
و اما دیشب که فهمیدم اوضاع وخیم تر از این حرفاس و تشکیلاتی که یه روز معبدم بود الان حال و روز خوبی نداره اوضاع از اونی که تصور کردم خراب تره وکل فضای فرهنگی داره روبه رخوت میره شایدم من احساس میکنم ولی دلم داره میسوزه
گاهی در آماج تیرهای زهرآگین روزگار قرار میگیری و ناگهان دخل خودت و بابای بابای بابای جدت در میاد .
اوهوم ...
اما در مورد من کلا این کلمه" گاهی " جای خودش را به  "اکثریت مواقع تا حدودی همواره "داده !
یعنی اوضاع من قمر در عقرب اعلام شده از لحظه ی بسته شدن نطفه ی بسیار تصادفی ام در زهدان مادر بسیار تصادفی ترم که خیلی اتفاقی سر سفره ی عقد شوهرش و بابای خیلی تصادفی ام نشست ...
یعنی این قوز بالاقوز بودن روزگارم فابیرک توی دی ان ای من بوده !
کور خوندی اگر فک
پسره پررو تمام صندلی های خالی کلاس را ول کرده، آمده کنار من و طلبکارانه نگاه می‌کند تا وسایلم را از صندلی کناری جمع کنم که بنشیند!
اینقدری که توی این دانشگاه دختر و پسرها در هم میلولند و اوضاع حجاب دخترها افتضاح است، کسی اگر چادر سر کند یا پایبند به حریم ها باشد، به چشم موجود مریخی نگاهش می‌کنند!
توی دانشگاه به این عظمت، برای پیدا کردن یک نمازخانه باید چند کیلومتر راه بروم تا در فلان دانشکده یک کانکس یک در دو متر با فرش های بوگندو پیدا شود تا
پسره پررو تمام صندلی های خالی کلاس را ول کرده، آمده کنار من و طلبکارانه نگاه می‌کند تا وسایلم را از صندلی کناری جمع کنم که بنشیند!
اینقدری که توی این دانشگاه دختر و پسرها در هم میلولند و اوضاع حجاب دخترها افتضاح است، کسی اگر چادر سر کند یا پایبند به حریم ها باشد، به چشم موجود مریخی نگاهش می‌کنند!
توی دانشگاه به این عظمت، برای پیدا کردن یک نمازخانه باید چند کیلومتر راه بروم تا در فلان دانشکده یک کانکس یک در دو متر با فرش های بوگندو پیدا شود تا
واقعا دیگه نمی دونم معنی امید و ناامیدی چیه و چه حرفی امیدوار کننده است و چه حرفی ناامید کننده !
به هر چی نگاه میکنم یک موضوع بارز میاد جلوی چشم ام . یک شیب تند به سمت پایین . اونقدر اوضاع را نابسامان میبینم که دیگه کمال گرایی من و تفکر نقادم را هم لازم نداره تا بگن اوهوی چرا اینجاش اینجوره و اونجاش اونجور !
انگار همه چیز و همه کس در رالی سقوط شرکت کردند .
خب شاید بشه گفت : اوضاع ما آدما بدجور ناامید کننده است !
اما هنوز یک اتفاقاتی هم میافته که حوا
اوضاع این روزهای مملکت خیلی خیلی برای میچکا قابل تحمل تر از دیدن کلیپ وحشیانه دو حیوانی است که با کودک کار آن کار را کرده اند. یعنی می خواهم بگویم که این روزهای مملکت را میچکا تاب آورد اما دیدن وحشی گری های عده ای آدم نما را نه. مگر می شود این همه وحشی گری؟! مگر می شود این همه توحش؟! شما از چه ساخته شده اید؟! از کدامین پدر و مادرید؟! در کدامین شب سال؟! کودک بیچاره خودش را به هر آب و آتشی می زند تا او را درون سطل زباله نیندازید ولی شما با خنده ای چند
مثه باران باش .رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن  زندگی جبران کن ....مدتها بود که تصمیم داشتم صبح زود بیدار بشم .اما خب در حد تصمیم باقی موند؛دل کندن از جای گرم نرم اونم تو گرگ و میش صبح برام عذاب آور بود .دیگه کم کم نحوه بیدار شدنم هم داشت اذیتم میکرد.پسرک همیشه یکساعت زودتر از من بیدار بود و در طول این یک ساعت عملا خوابیدن غیرممکن میشد و باز نگه داشتن چشم هم غیرممکن تر از اون ، و درخواستش برای خوندن کتاب داستان تو این اوضاع جزو  عجیب غریبترین ه
دایی بابا رو خیلی نمی شناختم فقط طی سفرهای هر ساله به مشهد و یه دیدار یک ساعته باهاش کمی آشنا شده بودم.وقتی دخترش خبر فوتش رو به بابا رسوند اوضاع روحی خانواده ام خوب نبود.مامان و بابام از هم دلخور بودن، تلفن خونه مدام زنگ میخورد و شده بودم منشی تلفنی خونه.ولی بعد از چند ثانیه اوضاع به کل عوض شد....مامان
تو سایت دنبال نزدیک ترین بلیط به مشهد بود ، بابا با خواهراش تلفنی حرف
میزد و آرومشون میکرد حتی یه کمی طنز هم مخلوط حرفاش میکرد (بابا: باور کن
دا
منی که هیچ علاقه ای به اخبار و سیاست و حتی آب و هوا و فوتبال و غیره ندارم،امروز ی نرم افزار برای با خبر شدن از تمامی اخبار ها دان کردم:/ بعد من نهایت خبر خوندنام مال بچگی هام بود و اونم خوندن صفحه حوادث روزنامه بود که ی جایی دیدم خیلی اوضاع داغونه و روحیمو نابود میکنه دیگه نخوندم:/ به همین جهت هم همیشه بیخیال عالم بودم خخخخ ولی خب عوضش امروز حسابی ضایع شدم چون بلند شدم رفتم مدرسه و بی خبر از تعطیلی توی خیابون یخ زدم چون فقط ی سویشرت پوشیده بودم:/
کاملا اوضاع پیچیده ای دارم!همه چیز در هم و نامعلومه....
برنامه ریزی لیستیم رو هواست و تقریبا هر روز بخش کوچیکیش رو انجام می دم که بسیار ناچیزه!
برکاد احمق پیام داده که با سنوات و شهریه موافقت شده و الان باید برم سراغش در حالیکه اصلا حالشو ندارم...
بیات مریضه و نیومده در واقع مشکلش همون مشکل منه و ازش نمونه برداری شده!
نبی رفته کلاس اتوماسیون...
من
و خنجری رابطه مون بهتر شده .الان دیگه خیلی دلم براش تنگگ میشه و دلم می
خواد همش کنارش باشم .ولی خب...او
داشتم با دوستم صحبت میکردم و بهش میگفتم با این اوضاع اقتصادی که پیش اومده واقعاً مسافرت رفتن دیگه خیلی سخت شده
دوستم لبخندی بهم زد و گفت همیشه یه راه خوب پیدا میشه حتی تو این اوضاعگفتم مثلاً چه راهی ؟!گفت فقط کافیه بری تو سایت باماگرد و ٦ ماه تو #صندوق سفر ، پس انداز کنیبعد از رسیدن پولت به حد نصاب لازم ، باماگرد یه سفر رایگان متناسب با شرایط دلخواهت و پول پس انداز شُدت ، برات برنامه ریزی میکنه و با امکانات بسیار خوبی که از لحاظ تخفیفی داره تو
یه چیزایی میبینی و میشنوی سرت سوت میکشه ... 
 
 
 
نمیدونم چرا جاده ها رو نمیبندن ...
 
خب اگه خدایی نکرده اوضاع تو شمال وخیم تر بشه چی؟
 
 
 
بازیگر نقش حضرت مسلم و حضرت سلیمان میاد دعوت به رقص میکنه
 
بخاطر نقش هات خودتو کنترل کن آخه ...
 
 
 
استادای این ترم به طرز مشکوکی همگی قند عسلن. مقاومت و کاربرد برق و سیالات و دینامیک ماشین و ترمودینامیک :)چهار واحد میمونه که استاد اونا رو ندیدم در حقیقت :)))))اوضاع کلی جهان رو به زواله ولی من در جهت رفاه و روال (اجبار استفاده به علت سجع زیبا) حرکت می‌کنم.
به اوضاع زمانه می مانداحوال رقاصه ی معروفی که مردان یک شهر خاطر خواهش هستندولیحتی یک مرد هم نمی خواهد با او دیده شودمی ستایم رقاصه رادر مقابل یک شهر می ایستدبه قیمت بی آبرویی یک رنگ استاما دیگرانش دو جا بندگی می کنندنزد آبرو و هوسالهام ملک محمدی
به اوضاع زمانه می ماند احوال رقاصه ی معروفی که مردان یک شهر خاطر خواهش هستند ولی حتی یک مرد هم نمی خواهد با او دیده شود می ستایم رقاصه را در مقابل یک شهر می ایستد به قیمت بی آبرویی یک رنگ است اما دیگرانش دو جا بندگی می کنند نزد آبرو و هوس الهام ملک محمدی
توی این اوضاع شلوغ و قمر در عقرب دوست دارم دوباره برگردم نگارستان خودمون.
پبش آقای زارع و بچه ها.
چند روز پیش رفتم سر زدم. انگار برگشته بودم خونمون! خونه دومم!
و تصمیم گرفتم هر وقت فرصت داشتم به اونجا هم برم و  کلاسمو ادامه بدم...
 دانشکده جدید را دوست ندارم. واقعا بزرگ است.  بیشتر از دانشجوهایش ظرفیت دارد و بیشتر از هر چیزی در دنیا من را کسل می کند. پای کوه قاف واقع شده و سیمرغ بر بالای قله هایش به پرواز در می آید و از آن بالا به ریش نداشته ما هار هار می خندد.
من هم می خندم. به خودم بیشتر از باقی چیزها. آنقدر می خندم که اشک از چشمانم جاری شود و بعد هق هق می کنم و ناله که جوانی هم بهاری بود و بگذشت. البته اوضاع تا همین دیروز چندان هم بد نبود. تا همین دیروز که من هنوز قدم در دانش
◘  انتخابات و حضور در پای صندوق های رأی در ایران ، تحریم می شود.• من به نشانۀ اعتراض به اوضاع اقتصادی و وضعیت معیشتی و همچنین فسادهای بسیار در کشور.• به نشانۀ اعتراض به اوضاع عمومی کشور و همچنین عدم ثبات در آرامش و آسایش و رفاه و همچنین زیر پا گذاشتن حقوق طبیعی افراد و هم وطنانم در ادوار مختلف در جامعه • در اعتراض به زندانی و شکنجۀ کارگران و فعالان محیط زیست و... • در اعتراض بهاجازۀ ورود ندادن بانوان کشورم به استادیوم ها برای تماشای فوتبال (
آرومو قرار ندارم
همه چی تو زندگیم ریخته به هم
ذهنم آشفته است
مشکلات کاریم هم مزید علت شده
از یه طرف هم این بیماری جدید و استرسهاش
سلامتی خانواده و عزیزانم
اوضاع خوبی نیست
دلم میخواهد خوابت را ببینم شاید قفل لبهایم شکست و این دل بارش را زمین گذاشت
 
 
یه جوری کف اتاقو آب گرفته و سقف چکه میکنه ...که میخوام از اتاق تو حیاط فرار کنم...بیخیال وسیله مسیله هام...
فقط لپ تاپ و گوشی و کتابای کتابخونه دانشگاه و کتابای بچه های دیگه ..‌
الفرار ...
.....هر سال ایزوگامش میکنیم...بازم این اوضاعه...
همه دارن پیشرفت میکنن من پس رفت...تو سبک زندگی و فناوری های نوین!یه کاسه ک توش یه پارچه پهنه ...ته اوووووج خلاقیتمه هااا قشنگ...که چک چکش نصف شب نره رو مخم...دقیق زیر سوراخ سقف ..‌
خدایا ...به من خاطراتی تو زندگی عطا فرمودی ک
دختره نوشته ۵۰۰ تا خواستگار داره 
 
 
 
 
 
 
من هر چی فکر میکنم میبینم ۵۰۰ تا خواستگار خیلی زیاده،
فکر کنم باباش اینو گذاشته تو دیوار...
‌.....................................................................................
اوضاع مملکت دارد بسویی پیش میرود که 
 
 
 
شبهای جمعه اموات برای ما فاتحه می خوانند
 
 
 
شادی روح زنده ها الفاتحه......
به نام خدا
7030 سامانه خرید محصولات مانند شارژ، بسته های اینترنت و پرداخت قبوض است که کاربران را در سود خود شریک می کند، حمایت از این برنامه حمایت از مردم است، در این روزها با توجه به بیکاری می توان سود کلانی که نرم افزارهای فروش محصولات اینترنتی به دست می آورند را بین مردم تقسیم کرد و تعداد زیادی از جوانان را مشغول کار کرد.
حمایت از کاربرانی که در این حوزه فعالیت می کنند باعث بهبود اوضاع مالی و معیشت آن ها می شود و در این اوضاع  اقتصادی و تحریم
خلاصه روز هفتمدر هنگام بروز اغتشاش در رابطه، فشار مالی، فقدان سلامت یا مشکلات کاری، وضعیت هایی منفی به وجود می آید که دلیل آن فقدان شکرگذاری در طی دوره ای طولانی است. اگر ما برای هر موردی در زندگیمان شاکر نباشیم، ناخودآگاه قدر آن را ندانسته ایم. بی اهمیت دانستن نعمات الهی عامل عمده منفی گرایی است.وقتی قدر نعمات الهی را ندانیم، در عوض شکرگزار نیستیم و رویداد معجزه را در زندگیمان متوقف میکنیم.وقتی قدر چیزی را ندانی، نتیجه ی آن گله و شکایت و اف
توقف ؛ تنها چیزیه که میخوام دقیقا .
اما حال متوقف کردنش را ندارم !
روح وحشی
+شایدم جرئتش را .
نمیدونم . دلیلش هر چی هست امید به بهبود اوضاع نیست ...
++حال و حوصله ی خودم را هم ندارم . چه برسه به دیگرانی که هیچ ربطی به هم نداریم .
ممنون که میفهمید .
به نام خدا
7030 سامانه خرید محصولات مانند شارژ، بسته های اینترنت و پرداخت قبوض است که کاربران را در سود خود شریک می کند، حمایت از این برنامه حمایت از مردم است، در این روزها با توجه به بیکاری می توان سود کلانی که نرم افزارهای فروش محصولات اینترنتی به دست می آورند را بین مردم تقسیم کرد و تعداد زیادی از جوانان را مشغول کار کرد.
حمایت از کاربرانی که در این حوزه فعالیت می کنند باعث بهبود اوضاع مالی و معیشت آن ها می شود و در این اوضاع  اقتصادی و تحریم
می خوام رها باشم... 
همیشه میخواستم رها بودن رو...
ولی حالا که رهام... 
نمیخوامش...
خیلی آدمهای بدی دورم اند...
و پدر و مادر بی منطقی دارم... 
واقعا اوضاع زندگی ام ناجوره... 
باید بیشتر به فکر خودم و رویاهام باشم.. 
و براشون تلاش کنم... 
#زندگی من#یه زینب جدید
همینجا می مانم 
 
برای بیانی ها می نویسم. البته یک سرویس دیگه اکانت زدم و انتقال می‌کنم ولی اگه اوضاع خوب پیش بره همینجا هستم. 
هیچ مساله‌ای هم نبوده ، اگه پیام کسی رو جواب ندادم ، کمی مریضم. 
 
از الان تا صبح فردا بیمارستانم. 
 
برگردم اگه کامنتی بود در خدمتم. فعلا ببخشید که نشده پاسخ بدم. 
الله متعال دقیقا شما را جایی گذاشته است که باید باشید.کنترل شما دست اونه و کاری میکنه که از مشکلات عبور کنید.تنها اونه که حرف نهایی رو میزنهفقط کافیه آرامش خودتون رو حفظ کنید و ایمانتون رو تقویت کنید اوضاع به نفع شما در حال تغییره
خلاصه روز هفتمدر هنگام بروز اغتشاش در رابطه، فشار مالی، فقدان سلامت یا مشکلات کاری، وضعیت هایی منفی به وجود می آید که دلیل آن فقدان شکرگذاری در طی دوره ای طولانی است. اگر ما برای هر موردی در زندگیمان شاکر نباشیم، ناخودآگاه قدر آن را ندانسته ایم. بی اهمیت دانستن نعمات الهی عامل عمده منفی گرایی است.وقتی قدر نعمات الهی را ندانیم، در عوض شکرگزار نیستیم و رویداد معجزه را در زندگیمان متوقف میکنیم.وقتی قدر چیزی را ندانی، نتیجه ی آن گله و شکایت و اف
دیشب بابا زنگ زده بود به عمو. اوضاع قم خیلی خرابه. چهار تا بیمارستان مخصوص کرونا کامل پر شدن و دارن تو قم بیمارستان صحرایی می‌زنن گویا. کلی به عمو سفارش کرد که تو رو خدا از خونه بیرون نرو و اینا.
بعد زنگ زد به دایی که ببینه حواسش به مامان‌جون و باباجون هست یا نه. بعدش که فهمید خاله‌اینا رفته بودن خونه‌شون، حسابی عصبانی شد و به مامان گفت که به خواهرت زنگ بزن بگو چرا حواسشون نیست که بابات شیمیاییه و مامان و بابات هر دو سنشون رفته بالا و براشون خ
کارآموزی مزخرفم تموم شد.واقعا دوست داشتم همشو آزمایشگاه باشم،ولی بخشای دیگه هم رفتم که به نظر خودم کار مفیدی نکردم.و من با هر عملی که مفید نباشه و خنثی باشه مشکل دارم و عصبی میشم.اینم یه نوع درسه دیگه:تقویت اعصاب،عصبی نباش،اگر اوضاع بر وفق مراد نبود چه کنیم؟از تجربیاتی که کسب کردم بگم براتوووون:۱.چگونه با آتش و الکل حرکات نمایشی انجام دهیم؟۲.چگونه شربت های خانگی درست کنیم؟۳.در محیط کاری مردانه چگونه خود را موفق نشان بدهیم؟۴.چگونه از زیر (بی
اوضاع؟نابسامان.حال و احوال؟در پویش امید.دمای دست و پا؟سرد همراه با لرزش.دایره ی دغدغه ی فکریم کوچولوتر شد واشنا به م.ش کمک کنه که باعثش شد،اصرارهای اون باعث شد انجامش بدم و راضیم،یکم دلم شکست فقط یکم چون قبلنا خیلی بدترشم دیده بود و خب این خودش یه پوئن مثبته.من امیدوارم و این امید مثل همیشه منو زنده نگه میداره امید به آینده.
اوضاع قر و قاطی
بسم الله الرحمن الرحیمپیرامون بحث برنامه ریزی چند شبی یود با استادم صحبت می کردم خلاصه کلی فکرم را مشغول کرده بود روز ها یه چیز مثل باد از تو ذهنم رد می شد که ( زمان بندی یا تثبیت) خیلی زود به کل فراموش می کردم یه شب خیلی بحث جدی شد
ادامه مطلب
 آقای منتظری، این بار در دفاع از هادی هاشمی سنگ تمام گذاشت. ابلاغ‌های مکرر دادگاه، چه به صورت شفاهی و چه به صورت کتبی،  مورد بی اعتنایی او قرار گرفت. او، به پشتیبانی آقای منتظری، به سوء استفاده از شرایطی پرداخت که حضرت امام برای دلجویی از آقای منتظری فراهم آورده بودند. هادی هاشمی در اوضاع عادی از تعهد سپردن به شرایط موردقبول حضرت امام سرباز زد. اما زمانی که اوضاع را نامساعدتر از گذشته دید و نیز برای توجیه عدم حضور خود در دادگاه برادرش، ناگز
سلام.
نیومدم عرض ارادت کنم و شرف یاب بشم جهت دستبوسی و ته حرفامم بگم آقا ازتون خواهشی دارم و ازتون یک انگشتر ، چفیه ، مهر و شال و... گدایی کنم.
من به اندازه وسعت کهکشان ها دلم از این روزگار و آدم هاش پره...اومدم چند کلمه حرف بزنم.
عرضم به حضورتون...شاید شما به خیال و باور خام خودتون فکر کنید و احساس گنید که از همهٔ امورات در مملکت و... با خبر و با اطلاع و آگاهید...ولی از خیل عظیمی از موارد و مطالب و موضوعات ناآگاه و نادانید. در مملکت اگر فساد باشد و به ش
با سلام و عرض ادب خدمت دوستای خوبم
بچه ها چی شده این روزها!!!! یه روز ترامپ ابراز دلتنگی میکنه و شماره میده و میگه من مذاکره میکنم، باهام تماس بگیرید تا کمکتون کنم، شما قابلیت این رو دارین که اقتصادتون بهتر از این ها بشه، بعد دیروز تویت میکنه که اگر ایران وارد جنگ بشه پایان رسمی ایرانه و تهدید نکنید آمریکا رو. امروز صبح همین آقای ترامپ میگه ما جنگ نظامی نخواهیم کرد و فقط جنگ اقتصادی مقصود ماست.
خدایی همین حرفا رو کنار هم بذاری میفهمی چقد حرفای
چقدر دلم برای مخاطبای کانالم تنگ شده. این همه وقت بود که باهام بودن. هروقت پست می‌ذاشتم می‌دونستم همون آدما دارن می‌خوننش. الان اونا اینجا نیستن احتمالا و شمایی که دارین این پستو می‌خونین هم اونجا نیستین:)) ایشالا این اوضاع درست شد بیاین کانال در خدمت باشیم:)) @spotlightz
بعضی از این پلیس ها هستن میبینن دولت اوضاع اقتصادی ش خیلی رو به راه نیست و سر گردنه وایمیستن و صد تومن، صد تومن جریمه میکنن.یکی نیست بگه آقاااااا، پراید چیه آخه که صد تومن هم جریمه میکنی
ما رو خدا زده که پراید سوار میشیم، شما دیگه نزن برادر 
اول هفته یه پیام از سامانه سماح اومد که بخاطر اغتشاشات در رفتن تعجیل ننماید
و ماهم تعجیل ننماییدیم!
موندیم اوضاع اروم شد بریم ولی سامانه سماح دیگه پیام نداد که اوضاع اروم شده!
همه موندن یکم دیرتر برن بخاطر این پیام
رفتیم بلیط بگیریم اینترنتی گفتن بلیط اینترنتی نمیفروشن اجازه فروش ندادن
باید حضوری برید
امروز حضوری رفتیم برای فردا بلیط بگیریم باز بلیط ندادن_ترمینال آزادی
گفتن فردا بیاید، بهمونم گفتن فردا معلوم نیست ماشین باشه یا نه
فقط هم ب
امروز یه بازنده ترسو بودم و فقط بخاطر ترس کلاسمو نرفتم
ولی فردا میخوام بپرم وسط کلاسش بگم مرد ما باید باهم حرف بزنیم 
البته اشاره میکنم‌که حتما دوبار!!!
ولی خب واقعا باید برم باهاش حرف بزنم بگم شرایطم سخته برنامه ام اصلن انعطاف نداره مگرنه منم دوست ندارم اوضاع اینجوری پیش بره:/
بهتر نبود این لباس صورتی بیمارستان ها سایز بندی داشت؟
خیلی داغون شده تیپم
دارم توی لباسه گم میشم
فعلا بخش اورژانس بستری شدم،اوضاع انقدر خنده داره
خانوم روبروییم نشسته داره تخمه میشکنه :)))
 البته منتظر جواب ازمایش خون هستم
دکتر گفت باس خون تزریق بشه بهم
بسم الله النور
شب بود. روى زمین دراز کشیده بود و منم کنارش نشسته بودم. داشتیم از اوضاع و احوال دلامون حرف میزدیم. وسط حرفاش یه چندبارى گفت اینا امتحاناى خداست. هى هیچى نگفتم ولى یه جا دیگه صبرم تموم شد! گفتم چیه بابا تو هم هى هرچى میشه میچسبونى به خدا و امتحاناش!
ادامه مطلب
روزنگار از 24آبان تا الان
سالگرد پدر را برگزار کردیم
بعد بنزین گران شد
آشوب شد، خانه ما در خیابانی قرار داشت که دو طرفش بسته شد و آتش روشن کرده بودند و صدای تیر تا پشت درهای خانه آمد.
وسایل مان را جمع کردیم، از خانه مان رفتیم. چند روز گذشت تا اوضاع آرام شد، برگشتیم.یکی از مهمان هایمان که پیشینه افسردگی داشت بعد از این اتفاقات دچار اختلال روانی شد، اوضاع روحیش بهم ریخت مدام جیغ میزد می خواست شب از خانه برود با یک سری آدم نا مرئی دست به یقه شده بود
می دونید احساسات زنان در موهایشان است. زنی که موهای بلندش را پهن می کند روی شانه ها، یا حلقه مویی را دور انگشتانش می پیچاند و باز می کند. یا موی بلندش را پشت گوش می زند، طوری که دوباره رها شود و او دوباره این کار را تکرار کند، عاشق است، عاشق زندگی. دلش شاد است و زندگی دارد به روالی که می خواهد می چرخد. امید دارد و اگر ندارد نور امید را می بیند. 
اما وای به روزی که حالش پریشان شود و هر چه صبر کند، تلاش کند اوضاع به سامان نگردد. دست به قیچی این آلت قت
اگه از بلاگفا کوچ نکرده بودیم بیان الان تو این بی نتی که فقط داخلی باز میشه باید چیکار میکردیم با بلاگفایی که سرورهاش کاناداست؟
تو این اوضاع آب دوغ خیاری فقط یه آپدیت بیان میتونه خوشحالم کنه یا شاید یه آب انار 1 لیتری:))
 
 
+ از پست قبل هم زیاد ناراحت نشین، خواستم یادآوری کنم برا درد دل کردن حرف زیاده:)
اوضاع اسف باریه!سرما خوردگی، بدن درد، ابریزش بینی، بالا رفتن فشار خون، مرگ مادرزن...
روز جمعه برای گریز از تنهایی به سرکار اومدم. به همه اینها یه غروب جمعه بدون تو هم، اضافه کن. فکر نمیکنم دیگه چیزی باقی مونده باشه. به قول فرهاد؛ جمعه حرف تازه ای برام نداشت هرچی بود، پیش تر از اینها گفته بود!
 
 
یکی از مرض هام هم اینه که نمیتونم دوتا کار رو با هم منیج کنم!
حالا موندم چطور برنامه بریزم که هم از درس خوندنم عقب نیفتم و هم پروپوزالم رو برای دفاع آماده کنم و هم برای امتحان صلاحیت بالینی بخونم و هم یه فکری کنم که بعد از گذروندن یک ماه زنان،گوش شیطون کر دو کلمه بخونم که سر راندها مثل بُز به بقیه زُل نزنم!
اجالتا تا حداقل ده روز آینده رو قراره با استرس بگذرونم!
به سر تا پای زندگیم که نگاه می کنم می بینم اوضاع خیلی خرابه ، خدا توی زندگیِ من هست خوبم هست و هر روز و هر روز لطفش در حقّم بیشتر می شه امّا چرا من احساسش نمی کنم ؟ چرا براش وقت نمی ذارم ؟ چرا باهاش حرف نمی زنم ؟ چرا بخاطرش کاری نمی کنم ؟
همین سوالا تنم رو می لرزونه و به طبلِ تو خالی بودن خودم پی می برم ، همش حرف همش ادّعا پس کی قراره با خدا دوست باشی و حضورش رو توی زندگیت هر روز و هر روز بیشتر احساس کنی ؟
حدود سه ماهه کشور تو اوضاع غیر عادی و فوق العاده قرار گرفته
از ماجرای ابان و گرون شدن بنزین و کشته های اون روز ها و قطعی اینترنت کشور تا ترور سردار سلیمانی و خروش میلیونی و بی سابقه و با معنای مردم و سقوط هواپیمای نخبگان و پدافند و خطای انسانی...
چیزی که حس میکنم اینه نظام داره برهه حساس تاریخی رو میگذرونه
راستش این روزه ها پای نظام موندن خیلی سخته
این روز ها تشخیص درست و غلط توی جو مه آلوده سخته
وقتی اون چیزایی که تا قبل به عنوان نقطه اتکا و قو
حدود دوماهه کشور تو اوضاع غیر عادی و فوق العاده قرار گرفته
از ماجرای ابان و گرون شدن بنزین و کشته های اون روز ها و قطعی اینترنت کشور تا ترور سردار سلیمانی و خروش میلیونی و بی سابقه و با معنای مردم و سقوط هواپیمای نخبگان و پدافند و خطای انسانی...
چیزی که حس میکنم اینه نظام داره برهه حساس تاریخی رو میگذرونه
راستش این روزه ها پای نظام موندن خیلی سخته
این روز ها تشخیص درست و غلط توی جو مه آلوده سخته
وقتی اون چیزایی که تا قبل به عنوان نقطه اتکا و قو
معرفی کتاب به مناسبت فرار محمدرضا شاه از ایران
کتاب: طنز درباره پهلوی
نویسنده: محمدعلی علومی
کتاب حاضر، اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دوران پهلوی را با استفاده از داستان‌های شاخص و نقد آن‌ها و از منظر ادبیات طنز، به تصویر کشیده است. نگارنده، در هر بخش ابتدا توضیحی پیرامون وقایع و اوضاع سیاسی و اجتماعی مورد بحث ارائه می‌دهد و سپس داستان طنز مربوط به آن موضوع را ذکر می‌کند. در پایان نقدی بر داستان ذکر شده می‌آورد. خسرو شاهانی، جلال آل احمد
گزارش سازمان محیط زیست با عنوان"جنگ های ایران ؛ ارزش ها و تهدیدات" شهریور ۱۳۹۴
گزارش بانکجهانی در سال ۲۰۱۴ از اوضاع اقتصادی جهان
زیست شناسی حفاظت ، انتشارات پیام نور
آمار سازمان همکاریاقتصادی و توسعه 
سازمان خوار بار وکشاورزی ملل متحد _گزارش سالانه ،۲۰۱۵ی
امروز جواد ظریف استعفا داد. استعفایش برای من خیلی خبر بدی بود. منی که در این سال‌های بعد از ۸۸ مدام در آٰرزوی بهبود شرایط ایران هستم و برایش با دیگرانی که در اطرافم زندگی میکنند میجنگم. او استعفا داده بود و من احساس میکردم که دیگر هیچ دفاعی از اوضاع کنونی ایران ندارم. باید اعتراف میکردم که شرایط خیلی بد است. از مدت‌ها پیش که دلار مدام جا به جا میشد و ترامپ یک تحریم پس از دیگری بر علیه ما تصویب می‌کرد و FATF تصویب نمی‌شد و هزاران اتفاق ریز و درشت
هوالمحبوب
زمانی که کلی اتفاق در اطرافت رخ می‌ده، قاعدتا حرف زیادی باید برای گفتن  داشته باشی، من اما این روزها بیشتر سکوتم تا حرف. سرم بازار مسگرهاست، به چشم خودم شرحه‌شرحه شدنم را می‌بینم. از این همه تلاش بی‌وقفه برای سر و سامان دادن به اوضاع خسته و کلافه‌ام. هم زمان پیش بردن کار و درس و نوشتن سخت است، از عهدۀ من خارج است. بی‌صبرانه انتظار سی آبان را می‌کشم تا خلاص شوم از این همه استرس و فشار مضاعف.امروز توی مسیر خانۀ داستان، دقیقا داشتم
اوضاع هیچوقت بهتر نمیشه. فقط از یه مشکل و مسئله ، به بعدی می‌رسیم و همینطور ادامه داره. من دیگه به بهبود امیدی ندارم، فقط سعی میکنم و امیدوارم قدرتم بیشتر بشه که بتونم راحت تر تحمل کنم. هفته قبل یه کار خیلی اشتباه کردم و حس می‌کنم همه چیزایی که با زحمت زیاد ساخته شده بود رو خراب کردم. اون روز هیچوقت از ذهن ما پاک نمیشه.
یه چیز عجیب و غریبی که از نظر من توی این دنیا وجود داره و افراد رو کاملا از هم متمایز می کنه ، تفاوت نوع نگاه هست !
نگاه حضرت زینب که سلام خدا بر او باد رو شاید خیلی ها درک نمی کنن و نمی فهمنش ، یکیش هم خود من .. نگاهی که انقدر با دید باز و خداپسندانه هست که وقتی می خواد روز عاشورا ، روزی که تمام خانوادش پر پر شدن رو توصیف کنه می فرماد چیزی جز زیبایی ندیدم !
یک لحظه خودمون رو بگذاریم جای حضرت زینب ، وجدانا آیا ما غیر از غر زدن و کفر گفتن کار دیگه ای می
وقتی اوضاع بحرانی است
وقتی بحران ها فوران می کنند
گاهی
به ناچار 
بهترین عکس العمل، حفظ آرامش روانی خود برای اقدامی پخته تر است
با فریاد زدن و بی قراری، با از کوره در رفتن، تا حالا که هیچ مسئله ای حل نشده
 
پس مردونه می چسبیم به کارمون
شاید که از فاجعه ای دیگر خودداری شود
+ جونِ تو فک میکردم ایندفعه دیگه واقعا عاشق شدم :(
- این داستان دقیقا مال کِی هست؟!
+ دیروز سرِ درسِ عمومی قبل ناهار تو دانشگاه ولی بعد ناهار دیگه اون مرد قبل ناهار نبودم ! 
- طبیعیه !
+ ولی آخه تکذیب کرده بودن مسئولین آشپزخونه که :(
- بیخیال ! بالاخره یه روز اوضاع آشپزخونه های دانشگاه هم درست میشه!
دل نازک شدم مرتضی. خوشحالم. قبل ترا اوضاع انگاری جوری شده بود که اگه همون فرمون میرفتم جلو حس میکردم قلبم میشه یه تیکه سنگ.  میدونی مرتضی دل باید یه ویژگی هایی داشته باشه به نظرم، دل باید دریا باشه، دل باید نازک باشه، دل باید ساده باشه، من واسه دلم این چیزا رو میخوام.
امشب یه کلیپی دیدم، یه دختر بچه  تو ترافیک جلو یه ماشینی میرقصید، یه دکلمه ای از شعر شاملو بود، یه جمله ش این بود، غم نان اگر بگذارد...
صورتش خوشحال بود مرتضی، بچه بود، صورت بچه ها
من چند ساله کار میکنم ولی پول یه پراید رو ندارم.پول ندارم یه آپارتمان اجاره کنم و هر چقدر پس انداز میکنم بیشتر حس بازنده بودن دارم بابت لذت هایی که با پس انداز کردن پول از دست میدم. 
با این اوضاع تا این سن که ازدواج نکردیم .بعد از این هم نمیتونیم.
من هیچوقت به رفتن فکر نمیکردم .باید بمونی و بسازی ...
اما چی رو بسازیم؟ به چه امیدی بسازیم؟
امروز حساب بانکیم صفر شد. یه صفر گنده. پیش خودم فکر کردم اگه پدری نداشتم که هر وقت و هر کجا مثل دست ِِ خدا روی زمین به دادم برسه اوضاع چجوری می شد! راستش نتیجه ی فکرام چیز ترسناکی بود..
+ خدا باباها رو حفظ کنه. باباهای دخترای شبیه به من رو بیشتر!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها