شیخِ شهدای فاطمیون آرزوی اجتهاد داشت/ یک جرعه دیدار آرزوی محال شد خواهر شهید حجت الاسلام محمد رضایی می گوید: فکر نمی کردیم جدایی از برادرم 10 سال طول بکشد و همیشگی شود. حسرت بزرگمان این است که در لباس روحانیت ندیدیمش. دیدار آخر ما با برادر در معراج شهدا و با پیکرش بود.
«ده سال از ما دور بودی. زمان کمی نیست ده سال؛
ادامه مطلب
امام صادق ع فرمود در برابردشمنان نعمتهاصبر کنید ز یرا انکس را در باره تو خدارانافرمانی کرده بهتر از اینکه در با ره او خدا را اطاعت کنی پاداش نخواهی داد 2 1 علی بن الحسین ع فرمود دوست ندارم که در برابر خواری نفسم شتران سرخ مو داشته باشم وجرعه ایی محبوتر از جرعه خشمیکه صاحبش را مجازات نکنم ننوسیدم 13 امام صادق ع فرمود هیچ جرعه یی بنده ننوشد که نزد خدای عزوجل محبوتر باشد از جرعه خشمی که هنگام گردشش در دل بنوشد بوسیله صبر یا خو یشتن داری شرح مر
زندگی حتی همین لحظهایِ که تو سردی زمستون دستاتو دور یه لیوان چایِ داغ بگیری و سردی هوا واست کمتر بشه ، چشم به دوزی به سیاهی شب و یه عالمه چراغ روشن ماشین های در حال گذر و جرعه جرعه چای داغِ بنوشی و گرم بشی ، ساده و قشنگه:)
+یادداشت شماره ۵۹
مادر دست می برد زیر گلو و با نوک انگشتش برآمدگی
سطح گلویش را نشان می دهد: به این میگن حسرت. دلم نمی خواهد به او بگویم یک عمر با حسرت زندگی کرده ام
و دیگر از آن هراسی ندارم.
چه توی گلویم باشد چه توی قلبم.
اما پشیمان می شوم و هیچ نمی گویم.
چون می دانم اگر این حرف را بزنم؛
یک حسرت به حسرتهای گلوی مادرم اضافه می کنم.
اصلا کدام مادر است که از اندوه فرزندش اندوهناک نشود؟
معصومه باقری
برشی از رمان جای من نیستی
به نام خدا
اگر دقت بیشتری کرده بودم
اگر بیشتر فکر می کردم
اگر بی حوصلگی به خرج نمی دادم
اگر...
ولی این اگرها هیچ فایده ای ندارد
زمان از دست رفته و حسرت کشنده ای برایم به جای مانده
دنیا را می توان با این حسرتهای ریز و درشت سپری کرد
نشست و برای خود هزار اگر ساخت
اما امان از روزی که بزرگترین حسرت را با خود دارد
روزی که نامش با حسرت عجین شده است...
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب
"دیوار اشعار" هر روز یک شعر از من و یکی یک شعر در همین موضوع هم از خواننده ها این طوری کلی شعر و کلی درس زندگی یاد میگیریم.
خیلی ممنون که سعی میکنید این دیوار اشعار را تمیز نگه دارید و چیزی رو ش نمی نویسید ولی لطفا روش بنویسید این طوری خیلی قشنگ تره.
موضوعی بخوانید ...
پیامبر اعظم صلیالله علیه و آله:
خیارُ اُمَّتِی المُتَأَهِّلونَ، و شِرارُ اُمَّتِی العُزّابُ.
«بهترینهاى امّت من، همسرداراناند، و بدترینهاى امّتم، بىهمسراناند .»
* جامع الأخبار: صفحهی ۲۷۳، حدیث ۷۴۸
* آدرس کانال جرعهنوش در تلگرام و ایتا: @joreenoush
امروز رفتم دانشگاه تربیت مدرس و فقط حسرت خوردم که چرا یه سال دیگه پشت کنکور نموندم و دولتی قبول نشدم اگه میموندم حتما دولتی میوردم الان دچار این حال نمیشدم .
تصمیمات اشتباه و خسته شدن از زندگی بدجور حسرت بعضی چیزا رو رو دل ادم میزاره.
صبحی دوباره با یکی از دوستان(****) رفتیم که به کتابخونه باغ اکبریه سربزنیم برای اینکه اونجا کتاب با موضوع علوم اجتماعی بیش تر داشت
از قضا نوشته بود از 6مهر تا 20 مهر بسته است ...
کنارش کتابخونه امام رضا بود رفتیم
بپرسیدم از مسئولش که میشه بدون عضویت از بخش سالن مطالعه استفاده کرد گفت : بله
بعد راه افتادیم سمت خوابگاه تو راه کتابخونه و خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی بیرجند هستش هر وقت از کنارش رد میشم دلم انیش میگیره یه چیزی مثل یه بغض ،حسرت و شکست تم
گر دامنِ وَصلَش نَشَود دَسترَسِ مابیرون رَوَد از غالبِ بی جان نَفَسِ ماوَه وَه زِمِی و مِیکده گر جرعهی جامیزیبَد که زَنَد خَنده به عَنقا مگسِ مامرغِ دلِ ما در قفس افتاده که شایدبازی، به تماشا گُذَرَد بَر قَفَسِ ماپیوسته به صحرا رَوَد اَز ما خَبَرَش نیستاِی وای بَر اَحوالِ دِلِ مُحتَبَسِ مابا زحمتِ پاسِ دَر و دربانیِ جانانشادم که بُوَد در کفِ لُطفَش مَرَسِ ما حاصل نَشُده هیچ مَراکویِ خَراباتبُرهان و دَلیلِ سُخَنِ ما قَبَسِ ماجان م
۳۴۸ – سرو نازپروز اگر شراب خوری جرعه ای فشانبرخاک از آ» گناه که نفعی رسد به غیر چه باک برو به هرچه داری بخور دریغ مخور که بی دریغ زند روزگار تیغ هلاک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز واقعه پا … سرو نازپروز – اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک – غزل ۲۹۹ – ۳۴۸
منبع : فالگیر
+ میدونم یه روزی میرسه حسرت این روزا رو میخورم. که چه چیزایی رو به خاطر یه دروغ بزرگ و ادامه دار از دست دادم!! چه ثانیه ها و لحظاتی رو...
+ ضربانم از صبح نا منظمه و قلبم تو حلقمه. پالسای دستگاهم رو حس میکنم همش.
+ پرتو های لعنتی...
+ خیلی حالم افتضاحه امشب. وحشتناکم!!
:|
جرعه نوش رمضان بنده کامل باشد/باولایت همه فیض چوحاصل باشد/آمده ماه مبارک که شویم ساقی حق/دلسپاری زبر حجت عادل باشد/وقت افطاروسحرزمزمه دلبری است/کشتی دین زعلی راهی ساحل باشد/شب قدررمضان قله اوج است وکمال/ازبصیرت به خدا بنده نائل باشد/بازکن پنجره دل همه شب بااخلاص/رحمتش موقع افطار چوشامل باشد/بهترین حالت مابندگی وترک گناه/نقشه دشمن دین صحنه باطل باشد/منتظرسوی ظهورو پسرفاطمه ایم/کاش آن روز فرج لحظه عاجل باشد/
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند...
همه یا رفتند یا دارند میرند.
فقط من موندم و چند نفر دیگه..
حس جاموندن خیییلی حس بدیه.
حسرت خوردن...
حسرت و افسوس اون دنیا چندییییین برابره.
* الهی بحق حسین و آبروی حسین ما را ببخش و پای حرکت بهمون بده.
حالا که سالهای پایانی دهه سوم زندگیام را میگذرانم، باز میگردم و به گذشته مینگرم و از خود میپرسم در این سه دهه، حسرت چه چیزهایی را دارم؟ در واقع سؤال اصلی برعکس است. پرسش از این است که از چه چیز بیش از همه لذت بردهام؟ امّا این سؤال ممکن است گمراهکننده باشد از آن جهت که بسیاری از لذایذ دمدستی را متبادر میکند. امّا وقتی از خودم میپرسم چه کاری بود که میتوانستم انجام دهم و ندادم و حسرت کدام یک بر دلم مانده است، دقیق و سر راست میر
واقعیتش اینه که من از به خاک سپرده شدن آرزوهام ناراحتم و این روزها مدام این قضیه جلوی چشممه و مرتبا برام سوال پیش میاد که چرا من؟!! چرا بین این همه آدم من؟!! حسرت میخورم و بعد یادم میاد حسرت اون دنیا چندیین برابره و اصلا قابلقیاس با این دنیا نیست.
گاهی نمیشود که نمی شود که نمی شود...
217- و من کلام له (علیه السلام)> فی التظلم و التشکی من قریش <اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَی قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَکْفَئُوا إِنَائِی وَ أَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ غَیْرِی وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَ
من که از حسرت دیدار تو کورم سال ها در تن خود زنده به گورم در گلو قوت فریاد ندارم اشک دل می شکند سنگ صبورم خانه ام را سرم آوار نکن باز عشق زد تیشه بر آن کوه غرورم آسمان تا به زمین راه کمی نیست خاک چشمان تو شد راه عبورم یا مرا یا خبرم را برسانید آه می میرم از این غم ز تو دورم خط زدم فاصله ها را نرسیدی ماهی مرده ی این تنگ بلورم پس بده بال و پرم را قفسی نیست چشم را بسته و مشکوک به نورم #الهام_ملک_محمدی
توفیقهایی را که به دست میآوریم خیلی وقتها با عجب و ریا خرابشان میکنیم، اما حسرتهای معنویمان کمتر به چشم میآیند و کمتر آفت میخورند؛ مثل بادمجان بم!جوجهی زیارتهایمان را آخر پاییز قیامت میشمارند. آنجا معلوم خواهد شد با این همه سلفی و استوری و پز و کلاس، چندتا زیارت آفتنزده ته نامهی اعمالمان مانده. شاید آن روز بیشتر نان حسرت کمتوفیقی را بخوریم تا نان کارها و دستآوردهایی که کلی گردوخاک کردیم بعدش! بعید است خدای او
سلام
جرعهنوش بهانهای بود برای نشستن پای صحبت خدا و حضرات آلالله علیهم صلواتالله. محل و زمان تولدش هم سال ۱۳۹۲ و فیسبوک بود. لوگوی آن را مهندس طراحی کرد، آن وقتها که ذوق و شوقش را داشت؛ جدیدا امتحانش نکردم که ببینم حال ذوق و شوقش چگونه است، امیدوارم خوب باشد.
همانطور که احتمالا میدانید کیمیا به عنوان مرجع فعالیتهای مجازی و غیرمجازی بنده، جرعهنوش را در دل خود دارد که علاقهمندان باید آن را در آرشیو جستجو کنند.
به خاطر بیماریی ک
بیایید#مهربانی_را_هدیه_دهیم
جمع آوری کمک های نقدی وغیر نقدی جهت اهدای بسته اقلام به خانواده های نیازمند
باتوجه فرمان مقام معظم رهبری،کارگروه شهید ابراهیم هادی با همکاری پایگاه مقاومت بسیج محمد رسول الله(ص) و شهیده واعظی اقدام به برگزرای طرح"یک جرعه مهربانی"کرده اند.
برروی ادامه مطلب به شکل ">" در بالا کلیک کنید.
ادامه مطلب
نظر علیرضا جهانبخش در مورد فوتبال ایران
جهانبخش: همینطور پیش برویم حسرت قهرمانی ۱۰۰ ساله میشود
بازیکن تیم ملی فوتبال ایران گفت: اگر همینطور پیش برویم حسرت قهرمانی در آسیا برایمان ۱۰۰ ساله میشود.
ادامه مطلب
دهان خشک در صورتی که عصبی، ناراحت و یا تحت فشار باشید بوججود می آید. اما اگر برای مدت طولانی دهان خشک شود، ناراحت کننده است و می تواند مشکلات جدی به همراه داشته باشد.خشکی دهان یک بخش طبیعی پیری نیست. علل عبارتند از بعضی از داروها، اشعه درمانی، شیمی درمانی، و آسیب های عصبی. بیماری های غدد بزاقی، سندرم شوگرن، HIV / AIDS، و دیابت نیز می تواند موجب خشکی دهان شود. درمان بستگی به علت آن دارد. چیزهایی که شما می توانید انجام دهید عبارتند از جرعه جرعه آب
تو برام مثل بوسه اخرمادر رو پیشونی پسر سربازشی،تو برام مثل اخرین بادوم تلخ بین بادوم های شیرینی،تو برام مثل سرکوفت های گاه و بیگاه پدری،تو برام درست مثل چشم های دریده شکارچی رو سرخی خون آهو نگون بخت تلخی،حسرت نبودنت درست مثل حسرت پاک کردن جواب سوال درست تو امتحانه مهم اخرساله،تو برام مثل اون کفش قشنگ ته جا کفشی که هر بار بعد پوشیدنش پاهام تاول میزنه دردناکی،تو برام مثل عدالت،حقیقت تلخی،مثل قهوه تلخی که نمیارزه به کلاسش،مثل قهوه قاجار تلخ
بوعلی طوسی که پیرِ عهد بود // سالِکِ وادیِ جدّ و جهد بود
آنچنان جا کو به ناز و عز رسید // من ندانم هیچکس هرگز رسید
گفت فردا اهل دوزخ زار زار // اهل جنت را بپرسند آشکار
کز خوشیِ جنت و ذوق وصال // حال خود گویید با ما حسبِ حال
اهل جنت جمله گویند این زمان // خوشیِ فردوس برخاست از میان
زانکه ما را در بهشت پُرکمال // روی بنمود آفتاب آن جمال
چون جمال او به ما نزدیک شد // هشت خُلد از شرم آن تاریک شد
در فروغِ آن جمالِ جانفشان // خُلد را نه نام باشد نه نشان
چون ب
بوعلی طوسی که پیرِ عهد بود // سالِکِ وادیِ جدّ و جهد بود
آنچنان جا کو به ناز و عز رسید // من ندانم هیچکس هرگز رسید
گفت فردا اهل دوزخ زار زار // اهل جنت را بپرسند آشکار
کز خوشیِ جنت و ذوق وصال // حال خود گویید با ما حسبِ حال
اهل جنت جمله گویند این زمان // خوشیِ فردوس برخاست از میان
زانکه ما را در بهشت پُرکمال // روی بنمود آفتاب آن جمال
چون جمال او به ما نزدیک شد // هشت خُلد از شرم آن تاریک شد
در فروغِ آن جمالِ جانفشان // خُلد را نه نام باشد نه نشان
چون ب
غم این فاصله تا چند خوری ای دل مستدور شو از دم این جمعیت نقشپرست آن که دشوار در آمد به طریق ازلیرازش آسان نکنم فاش به نامردم پست گم نخواهد شدن و جلوه نبازد به مجازحق به برکت بدهد بادهاش از ساغر هست سوی ما گیر و مرو از ره بیگانه دمیآن که این رشته نگه داشت به ناگه مگسست دل میالای به شرّ و برو زان چشمهی پاکجرعهها نوش کن و گوش کن آواز الست خلقت آهنگ دگر کرده که باز آوردتجان بهایش بُد و آن کهنه بتانی که شکست دیدمت خسته و نالان به دلی خوابز
درخواست جرعهای آب از دشمن:این مسئله از جعلیات تاریخی است. آیا معقول است امام حسین از کسانی که:1- او را محاصره کرده، برای مدت چند روز آب را بر روی او و خاندانش بستهاند.2- در روز عاشورا به جنگ با او پرداختهاند، یاران و سپس اقوام و فرزندانش را کشتهاند بدون آنکه جرعهای آب به آنان بنوشانند.3- و حتی به طفل شیر خواره هم رحم نکرده او را با تیر هدف قرار دادهاند و...درخواست آب کند. آیا آنان به بقیه شهدا آب داده بودند که به امام بدهند و امام نیز به
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم....
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم....
تو میمونی و ی میل و نفس سرکش که اتیشت میزنه از درون، ولی به علت اینکهسرت شلوغ شده و سنت رفته بالا،بخوانی هم نمیتونی کاری کنی.جونشو نداری.پس سه تا حسرت برات تازه میشه؛
یکی اینکه چرا جون نداری ازش استفاده کنی و عکس حسرت میخوری.
دو اینکه چرا اصلا تا جوانش بودی رامش نکردی ک اینطوری تو پیری و ناتوانی اذیتت نکنه.
و از همه مهمتر این که میفهمی مقابله ات با خواهش نفسانی به خاطر تقوا هرگز نیست! بلکه به خاطر حال نداری و جون نداشتنه!بنابراین دروازه ها
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛ چون بختکی گلو گیر می شود ؛ ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایمتشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایمسالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد توروزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایمگوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیقهرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایمزائران دختر تو زائران فاطمه اندتا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایمما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ستدرمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایمبی گمان ایل و تبارت عزت این کشور انددر حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایمبچه های تو در ایران پادشاهی میک
شب سومی بود که زن ، پشت نرده ها مقابل صحن اصلی حرم آقا نشسته بود . زن دیگر رمقی نداشت ، چشمانش مدام بسته می شد و سرش می رفت که بیفتد ، اما باز خودش را جمع می کرد . چشمه اشک اش خشک شده بود ، تکیه داد به دیوار ، سرش سنگین شده بود ، اما نه هنوز به اندازه دلش !
سرما تیغ به استخوان هایش می کشید و فکش از شدت سرما ، بی اراده می لرزید ، بویی به مشامش رسید ، چه بوی خوشی ، چه عطری . تا کنون هرگز چنین بویی را استشمام نکرده بودم ، از کجا ؟ از چه کسی ؟
آرام سرش را
درخواست جرعهای آب از دشمن:این مسئله از جعلیات تاریخی است. آیا معقول است امام حسین از کسانی که:1- او را محاصره کرده، برای مدت چند روز آب را بر روی او و خاندانش بستهاند.2- در روز عاشورا به جنگ با او پرداختهاند، یاران و سپس اقوام و فرزندانش را کشتهاند بدون آنکه جرعهای آب به آنان بنوشانند.3- و حتی به طفل شیر خواره هم رحم نکرده او را با تیر هدف قرار دادهاند و...درخواست آب کند. آیا آنان به بقیه شهدا آب داده بودند که به امام بدهند و امام نیز به
یک پرستار استرالیایی بعد از 5 سال تحقیقاتش در خانههای سالمندان ، بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است !
1 - کاش به خانوادهام بیشتر محبت میکردم مخصوصا پدر و مادرم2 - کاش این قدر سخت کار نمیکردم3 - کاش شجاعتش را داشتم احساساتم را با صدای بلند بیان کنم4 - کاش رابطههایم را با دوستانم حفظ میکردم5 - کاش شادتر میبودم و لحظات بیشتری میخندیدم.* من احتمالا از شماره 2 پشیمون ب
علل خشکی دهان:
دهان خشک در صورتی که عصبی، ناراحت و یا تحت فشار باشید بوججود می آید. اما اگر برای مدت طولانی دهان خشک شود، ناراحت کننده است و می تواند مشکلات جدی به همراه داشته باشد.خشکی دهان یک بخش طبیعی پیری نیست. علل عبارتند از بعضی از داروها، اشعه درمانی، شیمی درمانی، و آسیب های عصبی. بیماری های غدد بزاقی، سندرم شوگرن، HIV / AIDS، و دیابت نیز می تواند موجب خشکی دهان شود. درمان بستگی به علت آن دارد. چیزهایی که شما می توانید انجام دهید عبارتند ا
علل خشکی دهان:
دهان خشک در صورتی که عصبی، ناراحت و یا تحت فشار باشید بوججود می آید. اما اگر برای مدت طولانی دهان خشک شود، ناراحت کننده است و می تواند مشکلات جدی به همراه داشته باشد.خشکی دهان یک بخش طبیعی پیری نیست. علل عبارتند از بعضی از داروها، اشعه درمانی، شیمی درمانی، و آسیب های عصبی. بیماری های غدد بزاقی، سندرم شوگرن، HIV / AIDS، و دیابت نیز می تواند موجب خشکی دهان شود. درمان بستگی به علت آن دارد. چیزهایی که شما می توانید انجام دهید عبارتند ا
پست شب جمعه رو از وضعیت امروز واتس آپم انتخاب کردم. امشب بالاجبار برنامه دورهمی رو میدیدم؛ یه دفعه این فکر به ذهنم خطور کرد که چطور این برنامه با جمعیتی حدود صد و صدوپنجاه نفر باید برگزار بشه ولی نماز جماعت ها و جمعه ها و هیئات باید تعطیل بشه.!!!
از اوایل هفته تصمیم گرفتم که حتما سه شنبه شب تو جلسه هیئت هفتگیمون شرکت کنم و الحمدلله همینطور هم شد و خدارو شکر که خیلی چسبید وخیلی دوست داشتم. همیشه به خوم میگم زمانی می آید که حسرت این دورهمی ها رو م
Something you always think "what if..." about
خیلی چیزها هست ولی شاید به شکل کلی بتونم بگم که چی می شد اگه از اون روزها بهترین استفاده رو می کردم، بهتر عمل می کردم... و حواسم بیشتر می بود...به کارها، رفتارها و خیلی چیزای دیگه...و خیلی چیزای دیگه...
اما خب متاسفانه نمی شه کاریش کرد! کاریه که شده!
ولی چی می شد اگه حسرت گذشته رو نمی خوردم؛ نمی خوردیم :(
یاد یه جمله ای افتادم که می گفت آدما تو اواخر عمر بیشتر حسرت کارهایی رو می خورن که نکردن!
*روز یازدهم چالش به تاریخ یازده
خیلی دلم میخواد همه چیو بزنم کنا ودوباره کنکور بدم!
اما هم حال روحیم هنوز داغونه
هم هزینه کردم برا این 3ترم
هم پول ندارم کتاب بخرم ویه جورایی از خانوادم میترسم!
حسرت پزشکی به دلم موند...
گرچه ژنتیک پزشکی هم میشه خوند با رشتم !
نمیدونم شاید از سال بعد کنار دختر خالم که میره نهم بخونم هرسال کتاباشو!
دلم میخواد قایمکی بخونم بدون اینکه کسی بفهمه!
نمیدونم چی میشه!
پ ن :کاش دوستی بود بشه باهاش حرف زد.قدم زد ویه دل سیر از دلتنگیات گفت...
بچگیام آروم و گوشه گیر بودم، جایی میرفتم مهمونی ساکت یه گوشه مینشستم وبه بازی کردن بقیه نگاه میکردم و منتظر بودم یکی از بچه ها بگه که باهاشون بازی کنم یا اینکه مامانم اجازه بده تا برم و باهاشون بازی کنم ، اما بیشتر وقتا این اتفاق نمی افتاد و بچه و مامانم اینقد سرگرم صحبت و بازی بودن که من رو یادشون میرفت. این بود که همیشه تو حسرت اون لحظه بودم حتی اگه جایی دیگه هم بازی میکردم بازم فکرم تو موقعیت قبلی بود و حسرت میخوردم. الان که بزرگ شدم هم ه
بسم الله الرحمن الرحیم
سال نو بر شما خواننده گرامی و البته سالروز شهادت امام شیعه تسلیت باد ...
امروز روز اول فروردین است و روز شادی برای یک باستانگرا محسوب میشود ... ما نیز برای چند لحظه ای باستانگرا میشویم تا امروز را بر طبق احکام و سنت های زرتشتیان و همچنین باستانگرایان افراطی جشن بگیریم :
یک جرعه ادرار گاو میخورم و به آتش مقدسی که از آتش آتشکده مان روشنش کرده ام نگاه میکنم ... میخواهم من هم امروز هماننده این آتش مقدس شوم ... باز جرعه ای از
دینداری نکردن حسرت آفرین است، دیدن، شنیدن و گفتن هر چیز بی ارزش و گناهآلودی حسرتآفرین است، در خدمت خدا نبودن و برای رضای خدا کسبوکار و تجارت نکردن حسرت آفرین است و در نهایت بهره نبردن و استفاده نکردن از این عمر چند روزه دنیا که با سرعت میگذرد و به عقب هم برنمیگردد برای آباد کردن عالم بیانتهای آخرت، حسرت آفرین است.امیرالمؤمنینعلی(علیهالسلام)«اللّه َاللّه َعبادَ اللّه ِ قَبلَ جُفوفِ الأقلامِ ، و تَصَرُّمِ الأیّامِ ، و لُزومِ
از زندگی به کل عقبم البته اگه بشه بهش گفت زندگی نمیدونم چرا باید شرایطم اینقدر خاص باشه اینقدر ...
همیشه حسرت خوردنامون متقابله یعنی یک طوریه من به شرایط تو حسادت میکنم تو به شرایط من و هیچ کدوم از زندگی راضی نیستیم
یعنی میدونید چی خوب بود اینکه هرچی داشتیم رو بهم میدادیم و کسی حسرت نمیخورد ...
نمیخوام بگم این همه فرق بین آدما چرا هست و چرا من نمیتونم به چیزای ساده ای که اونا بهشون رسیدن برسم
بعدش با خودم 2 2 تا 4 تا میکنم میگم حتما من مثل اونا خوب
خانه
تک آهنگ
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
دانلود آلبوم جدید کوردستان از آیت احمد نژاد
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی حسرت از آیت احمد نژاد
download new song from Ayat Ahmad Nejad called Hasrat
ALBUM KURDESTAN
متن آهنگ حسرت از آیت احمد نژاد
آیت احمدنژاد تک آهنگ
134 views بار
۱۳ آبان ۱۳۹۸
4
دانلود آهنگ با کیفیت 128دانلود آهنگ با کیفیت 320دانلود ویدیو با کیفیت 1080
00:00 / 00:00
آهنگ های بیشتر از آیت احمد نژاد
آی
این نوشته را برای ثبت در حافظه ی این صفحه می نویسم ، در حالیکه که روزها دارند به سرعت می گذرند ،به سرعت شیوع کرونا
ما در شرایط قرنطینه و بدون تماشای آدم ها ، درخت ها ، گل ها ، خیابان ها و ماشین ها و . . . داریم به استقبال سال نو می رویم.
جهان در تعطیل ترین وضعیت ممکنه قرار دارد، کار و ذرس و دانشگاه تعطیل است . . رفت و آمدها تحت کنترل است . . پروازها کنسل است . .
روزانه چند صد نفر کشته می شوند و چند هزار نفر مبتلا . . .
همین امشب آقای تام هنکس هم خبر دا
خانه
تک آهنگ
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
دانلود آلبوم جدید کوردستان از آیت احمد نژاد
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی حسرت از آیت احمد نژاد
download new song from Ayat Ahmad Nejad called Hasrat
ALBUM KURDESTAN
متن آهنگ حسرت از آیت احمد نژاد
آیت احمدنژاد تک آهنگ
38 views بار
۱۳ آبان ۱۳۹۸
4
دانلود آهنگ با کیفیت 128دانلود آهنگ با کیفیت 320دانلود ویدیو با کیفیت 1080
00:00 / 00:00
آهنگ های بیشتر از آیت احمد نژاد
آی
محبوبِ من
حقیقتش را اگر بخواهی من در تمام نقاط زندگیام دیر بودم. چه آن زمانی که تو را دیدم، چه آن زمانی که پیدایت کردم، چه آن زمانی که فهمیدم باید عاشقت باشم. اصلا من همیشه دیر فهمیدم، همیشهی خدا بیدقت بودم. دیرفهمِ بیدقت بدشانس میدانی یعنی چه؟ یعنی هیچوقت فرصت بهدست آوردنت را نداشتم که بخواهم روزی به ترس از دست دادنت فکر کنم. یک آدمِ دیرفهمِ بیدقتِ بدشانس با قلاب ح جیمی صید میشود، روی دندانههای سین کشته و بریده میشود، بهآ
شهیدم.
شهیدِ به فرمان زیستن، به فرمان مُردن.
شاهدم، حاضرم، با بالهای مگسی، در مازههای عرشِ تاریکِ نمورم، میخزم، بالا را نگاه میکنم؛ سرابِ شهید نبودن را، رویای رهاییِ پرنده را در فضایی، که بینهایت بودنش را بلد نیستم، و حتماً یلهگیِ بیمرزش مرا میکُشت یا در زمان گُمَم میکرد.
برگِ سبزِ بامعنیام، آویزانِ درختی پیر؛ حسرت به جانِ مرگی بیمعنی، زرد، ارغوانی، خشک و بیخون. حسرت به جانِ بیسروسامانی در آغوشِ بادهای ولگرد. حسرت ب
آرزوت چیه تو زندگی... تاحالا بهش فکر کردی؟
تاحالا ب این فکر کردی ک چی میخوای از زندگی
اصلا هدفت از زندگی کردن چیه؟
بزار ی چیزو بهت بگم اگر تو زندگیت تلاش نکنی و ب خواسته هات نرسی مطمئن باش کسایی دیگ اینکارو می کنن و تو فقط باید بشینی نگاه کنی و حسرت بخوری، حسرت خور نباش پاشو و شروع کن زندگی جریان داره... ضربه می خوری؟.. سقوط میکنی؟... خوب پاشو از نو شروع کن
مشکلات و نبین، مشکلات برای قوی تر شدن تو اومدن ن جا زدنت
ادامه بده... هی برو جلو... نترس... اگ
عجیب است که نمی توان با ساده ترین شکل ممکن با انسان ها سخن گفت.
× چرا بعضی آهنگ قدیمی ها اینقدر خوبن :
تا زدم یک جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت
شد زمین مست
آسمان مست
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
بیمه_عمر
✅ تعریف #بیمه_عمر به زبانی ساده:
طرح بیمه_زندگی یک بیمه دوبعدی هست یعنی: ⚜️هم تعهدات و پوشش های بیمه ای دارد⚜️هم تعهدات مالی و صندوق بازنشستگیو در پی این هست که سطح زندگی افراد رو ارتقاء دهد.
در واقع وقتی کسی که بیمه میخرد:ریسک رو میفروشهخطر رو میفروشهبخش اعظمی از غم های بعد حوادث رو میفروشهنگرانی رو میفروشهشرمندگی رو میفروشهمحتاج بودن رو میفروشهسرافکندگی و بدهکار بودن رو میفروشهبی سرپناهی رو میفروشهتو صف وام ایستادن رو میفر
سلام
جرعهنوش بهانهای بود برای نشستن پای صحبت خدا و حضرات آلالله علیهم صلواتالله. محل و زمان تولدش هم سال ۱۳۹۲ و فیسبوک بود. لوگوی آن را مهندس طراحی کرد، آن وقتها که ذوق و شوقش را داشت؛ جدیدا امتحانش نکردم که ببینم حال ذوق و شوقش چگونه است، امیدوارم خوب باشد.
همانطور که احتمالا میدانید کیمیا به عنوان مرجع فعالیتهای مجازی و غیرمجازی بنده، جرعهنوش را در دل خود دارد که علاقهمندان باید آن را در آرشیو جستجو کنند.
به خاطر بیماری
" هیچ وقت نمیفهمی کی آخرین باره، کی آخرین دفعهایه که داری در آغوش میگیریش، بغلش میکنی، فشارش میدی، عطرش رو بو میکنی و …. لحظهای که متوجه میشی آخرین بار رو هم از دست دادی، لحظهای که متوجه میشی دیگه نمیتونی دوباره تو آغوشت بگیریش. اون لحظه، لحظه "حسرت آغوش آخر"ه. لحظهای که حسرت میخوری از اینکه آغوش آخر رو خاطره نکردی، ساده از کنارش گذشتی و مثل همهٔ دفعات به آغوش کشیدیش."
آغوش آخر میتونه صبح موقع خدافظی برای رفتن به کار با
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛ چون بختکی گلو گیر می شود ؛ ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
اگه علم جام شرابی باشه ، برای من انگار کن تازه جام را برداشته و سمت دهان ببری! میبینی که وسوسه برانگیز است اما هنوز مزه مزه اش نکردی...
تو یک وبلاگی خونده بودم برای لذت بردن از هرچیز باید "مست" اون چیز شد...مست یار ، مست پول ، مست کار...و مست علم!
ای مسیر زیبام! به قول همون بلاگر : "بگذار مستت باشم"
امام حسین علیهالسلام:
من دَعا عَبدا مِن ضَلالَةٍ إلى مَعرِفَةِ حَقٍّ فَأَجابَهُ، کانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ کَعِتقِ نَسَمَةٍ.
«هر کس انسانى را از گمراهى به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجرى مانند آزاد کردن بنده دارد».
مسند زید: ص ٣٩٠
گریان تو هر ذره دنیاست ، حسین(ع)عالم به تمنای تو مولاست ، حسین(ع)
بی عشق تو عشقی نشود با معنادلداری تو مرهم دلهاست ، حسین(ع)
پروانگی ام را تو ببین ، سوخته امای شمع که در واقعه تنهاست ، حسین(ع)
آن ساغر وحدت که توباشی ساقییک جرعه مرا اوج تعالی ست ، حسین(ع)
زمین جلوه ای از چهره آسمانی توست
چشمه و رود شمه ای از لعل لبان توست
کمی کرشمه و ناز کن ای حوری آسمانی
دلم در آرزوی رقص چون غزال توست
آن دو چشم سبز زیبای تو قاتلان من اند
کمی نگاه کن مرا دل اسیر نگاه توست
از آن لبان سرخ زیبای جادوگر و لطیف
بوسه ای بده، لبم جستجوگر لبان توست
جامه باز کن بخوان مرا به مهر و عشق
سینه در حسرت آغوش مهربان توست
عاشقانه به ناز بخوان مرا و جانم بگیر
جرعه آب ذبح من بوسه لبان توست
به جای آخرین جرعه، آخرین حرفت را قورت دادی. استکان را روی میز و مرا روی صندلی رها کردی و رفتی.
استکان را برداشتم و یک نفس سرکشیدم. و از تهِ استکان دیدم که دور شدی. دور....
حالا سالها گذشته. چشمم دور بین شده. عینکم ته استکانی شده. نفس تنگی دارم و هنوز منتظرم حرف آخرت را بگویی.
باز هم خوانده به خود دلبرجانانه مرا
برده است نیمه شعبان در میخانه مرا
آن جفا کار فسون با لبک نسترنش
داده است جرعه شراب ازمی وپیمانه مرا
با خط دور لبش با صنم جان و تنش
داده است مستی جان از تب جانانه مرا
کرده است زلف رها بر سر و بر شانه خود
می کند مست و خمار دلبر افسانه مرا
سیدم گشته به دنبال دل سوخته اش
که لب چون شکرش کرده چو دیوانه مرا
اون بیرون داره بارون میاد ولی من نمی تونم برم بیرون... میدونم خسته شدین از بس تمام نوشته ها پر از حسرت بوده، خودمم خسته شدم! آخه ما آدما همیشه عادت داریم، عادت داریم به حسرت خوردن،با اینکه میدونیم کلی کار باید توی این تعطیلیا انجام بدیم، ولی بازم حسرت روزای پرمشغله مونو می خوریم، حسرت روزایی که وقت سرخاروندن نداشتیم، نمی دونم چرا یادمون میره اون موقع آرزو می کردیم که بتونیم توی خونه بشینیم و یه هفته ی کامل بخوابیم، یه ماه فیلم بینیم، لنگ رو
نیمه شب..باید پنجره رو باز کرد و نسیم خنک رو عمیق نفس کشید...
آره .. این جادوی شبه...تو سکوت رمزآلود شب غرق در رمان کلاسیک مورد علاقمم و قهوه ی تلخم رو که عطرش با عطر عود چوب دارچین ، فضای اتاقم رو پر کرده از آرامش، جرعه جرعه می نوشم..این شمع و نور کم جونش منو بیشتر غرق فضای تاریخی این رمان شگفت انگیز یعنی سرخ و سیاه میکنه..رمانی با وقایع و مناسبات تاریخی فرانسه در ۲۰۰ سال پیش ..خوندنش واقعا تجربه ی دلچسبیه برام ..دوست ندارم تموم بشه این کتاب ..و قطعا
چون راز باده نوشان ، دانند می فروشاندیگر چه حاجتی به ، دکان دین فروشانیک جرعه از تعالی ، گر بر تو عرضه گردددیگر غبا نخواهی ، از جنس زهد پوشانان سان که ره ندارد ، مستی به بارگاهیزاهد خبر ندارد ، از درک راه و کوشانما مست بادگانیم ، ایمان ما به عشق استکی راز عشق گویند ، هر آینه خموشان
چون راز باده نوشان ، دانند می فروشاندیگر چه حاجتی به ، دکان دین فروشانیک جرعه از تعالی ، گر بر تو عرضه گردددیگر غبا نخواهی ، از جنس زهد پوشانان سان که ره ندارد ، مستی به بارگاهیزاهد خبر ندارد ، از درک راه و کوشانما مست بادگانیم ، ایمان ما به عشق استکی راز عشق گویند ، هر آینه خموشان
بیایید#مهربانی_را_هدیه_دهیم
جمع آوری کمک های نقدی وغیر نقدی جهت اهدای بسته اقلام به خانواده های نیازمند
باتوجه فرمان مقام معظم رهبری،کارگروه شهید ابراهیم هادی با همکاری پایگاه مقاومت بسیج محمد رسول الله(ص) و شهیده واعظی اقدام به برگزرای طرح"یک جرعه مهربانی"کرده اند.
برروی ادامه مطلب به شکل ">" در بالا کلیک کنید.
ادامه مطلب
امام علیعلیهالسلام
کَفِّروا ذُنوبَکُم وَ تَحَبَّبوا اِلى رَبِّکُم بِالصَّدَقَةِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ
با صدقه و صلهی رحم، گناهان خود را پاک کنید و خود را محبوب پروردگارتان گردانید.
* تصنیف غررالحکم و دررالکلم، صفحهی ۳۹۵، حدیث ۹۱۵۲
ای خجل از چهرهٔ تو آفتابآفتاب از عرصه شد در پیچ وتاب
شد سیه از خِجلت گیسوی دوستچهرهٔ ریحان در وی مُشکِ ناب
ساقیا جان بر لب آمد از عطشحُسن بذلِ باده باشد بی حساب
ساقی از مَخموری هندوی چشمآسمان را همچو من دارد خراب
پنجه دست لبم هرگز نشداز گل بوس رخ او کامیاب
باشد از بخت بدم یا از سپهرکو به پیش دشمنم دارد عتاب
هر چه گویم در حَقِش باشد خطاچون زنادانان نمی آید صواب
چشم حق بین هر که دارد آگه استنیست عیش دور کردن جز سراب
"حسرت"از الطاف ساغر عاقبتش
چقدر قشنگه که ادم قبل از هر حرکتی یا هر صحبتی به این فکر کنه که این عملش روی زندگی بقیه چه تاثیری میذاره .
چقدر دوست داشتنی هستند ادمایی که حداقل سعی میکنن ،باعث ناراحتی و حسرت کسی نباشن .
ماها چی؟ به فکر هستیم که باعث اه کشیدن و حسرت کسی نشیم؟!
کاری به اینکه ایشون شهید هستن ندارم ،فقط این جمله اشون به نظرم شیرین اومد و قابل تامل ،کاش یاد بگیریم.
همیشه بی تو در این قلب خسته غوغا بودهمیشه سهم دلم حسرت و تمنا بودهزار سال به دنبال عشق میگشتمتو عشق بودی و جان بی تو در تقلا بودتو را ندیدم از آغاز و راه گم کردمتو را ندیدم و این تلخ، زهر دنیا بودتو را ندیدم از آغاز و قلب می پنداشتکه بی تو در خطرِ مرگ و عشق، تنها بودنه! جانِ بی تو از عالم، امید خیر نداشتو ناامید از اعجاز صبحِ فردا بودخنک نسیم بهشتی که بازگشتی بازو بازگشتنت آغاز حسرت ما بودنشسته ام به تماشای تو ولی هیهاتکه سهم این منِ تنها فقط تم
امام زمان عجلالله فرجه الشریف
انَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا رَحمَةً لِلعالَمینَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ؛
خداوند محمّد را برانگیخت تا رحمتى براى جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند.
* بحار الأنوار؛ جلد ۵۳، صفحهی ۱۹۴
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانهکتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. اینکتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب اینکتاب ش
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانهکتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. اینکتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب اینکتاب ش
و من از عدالت خدا و ازینکه ده سال و نیمه صدامون را نمیشنوه گریه میکنم و بغض دارم.. دلم میخواد برم یه جا و اینقدر داد بزنم و جیغ بزنم که از حال برم. کاش مشکلمون قابل حل بود هر چند اگه خدا لطف کنه فشار روحی را میتونه کم کنه ولی حسرت و دلتنگی عزیزمون همواره هستدلم برای عزیزمون تنگ شده و ۵/۵ ساله صدا کردنش شده حسرت وجودش را دیگه نگمممممم:////
ساعت ۱۹:۴۳ نوشت: بعد بغض و گریه، فقط پیاده روی و خارج شدن از خونه میتونست آرومم کنه
اولین پیاده روی من و ب در سال
در این بخش کلی اس ام اس عاشقانه غمگین براتون داریم.
به سلامتی مترسککه با لبخندی به پهنای وجودشو دستهایی باز به فراخی آرزویشدر حسرت یک بغل گرم جان داد…
اس ام اس حسرت غمگین
خداوند ازم پرسید می خوری یا میبری؟گفتم میخورم اما غافل از اینکه رسمش این بود که حسرت را میخورند و لذت را میبرند!
اس ام اس حسرت داشتن
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندمچون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!همه ی ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود!همه ی ی ی آن ورق حسرت ملاقات تو
عصر دلگیر جمعه
تک تک عقربه های ساعت
یک آهنگ، یک فنجان قهوه
یک بغل دلتنگی
بوسه بر لبان زیبایت
آن هنگام که میخندی
فکر چشمان زیبای دلفریب
یک آغوش، یک نوازش
یک دوستت دارم
یک صادق
جمله چیزی است که از تو می خواهم
میگویی یا درخواست کنم با خواهش
انتظار...انتظار، یک انتظار بی پایان
خواهش و تمنای پنهان در اشک چشمان
چون لحظه ریزش قطره های باران
شاید باز بیایی تو
باز بخوانی تو
صادق...
یک جرعه دیگر از قهوه
بیدار می شوم از رویاء
نمی بینم
نمی شنوم صدای زیبایت
بیمه عمر یک فرهنگ است.با فرهنگ،آرامش خود تضمین کنید
تعریف بیمه عمر به زبانی ساده:
طرح بیمه زندگی یک بیمه دوبعدی می باشد، یعنی هم تعهدات و پوشش های بیمه ای دارد هم تعهدات مالی و صندوقِ حمایت از دوران ِ بازنشستگی، که سطح زندگی افراد رو ارتقاء می دهد.
در واقع وقتی کسی بیمه میخرد ،ریسک را میفروشد.
خطر را میفروشد.
بخش اعظمی از غم های بعد حوادث را میفروشد.
نگرانی را میفروشد.
شرمندگی را میفروشد.
محتاج بودن را میفروشد.
سرافکندگی و بدهکار بودن را
آقا معلم، سلام...
اولین باری که دیدمتان در تلویزیون بود، انقدر محکم حرف می زدید که اگر می خواستیم شلوغ کاری هم کنیم و گوش ندهیم اُبهتتان نمی گذاشت.
بعدها، حرف هایتان را خواندم، لابه لای کتاب های قدیمیِ چند ریالی مادر. همان ها که تعریف می کرد که برای یادگیری اش دور هم جمع می شدند وبحث می کردند.
دقیقا همان هایی که روزی بی تکبر برای جمع کوچکی سخنرانی کردید، شاید حتی خود آن ها که مستمع حرف هایتان بودند هم فکر نمی کردند حرف هایتان روزی انقدر مهم
گاهی الکی الکی سر یه مشت تاراحتی و عصبانیت،آدما رو از خودمون می رونیم.این یک اشتباهه بزرگه،بدون شک.مگه ما چقدر زنده می مونیم؟مگه دنیا تا کجا ادامه داره؟مگه زندگی چقدر دووم میاره؟اصلا ارزشش رو نداره که بخاطر ناراحتی ها و عصبانیت ها بین خودمون و عزیزامون فاصله بندازیم.چون که بعدش،یه کم که بگذره،خودمون حسرت می خوریم.حیفه،خیلی حیف!من توی اینجور مواقع با خودم میگم:اگر امروز یا فردا،طرف(کسی که از دستش ناراحت یا عصبانیم)یه اتفاقی براش بیوفته،یه
فلسفه را نباید خواند، نباید شنید و حتی نباید دید. فلسفه را باید درک کرد ، باید لمس کرد و لیز خوردن آن را زیر انگشتانت حس کرد. نمی توانی آن را بگیری ، نمی توانی متوقفش کنی ، تنها برای چند لحظه حسش کن.از دور نه ، از نزدیک نگاهش کن.جالب اینجاست می توان هر بی ارزشی را ارزشمند کرد تنها با فلسفه . افتادن یک برگ را ، خاموش کردن یک لامپ را ، نگاه به صف مورچه هارا و مرگ را. در فلسفه ، کافکا ، نیچه ، ویل دورانت ، آلبرکامو و بقیه همه و همه یکی می شوند و تورا بر
قرار بود شب ها برای آسایش آدم باشه...
نه شمردن حسرت ها...
خستگی ما با خواب رفع نمیشه، خواب فقط خستگیمون رو دست به دست میکنه به بیداری دوباره
+میدونی دلتنگی یعنی چی ؟
یعنی با دیدن خندش تو عکس گریت بگیره ...
+بدی کردن حدی نداره،
اما خوبی چرا، از حدش که بگذری، ازت میگذرن...
+نه زنگ زدن نوبتیه نه پیام دادن ولی بالاخره آدم خسته میشه و فکر میکنه مزاحمه..!
+ورژن جدیدم اینه میخوام برای خودم خوب باشم نه واسه بقیه...
+کنکور خراب کردم ، گند زدم... همین
البته که برای خودم می نویسم از حرف هایی که نباید به زبان بیاورم ... هیچ وقت .. از حسرت ها.. حسرت نگاه ها...
نگو که بازم میخوای بری.. نگو که دلم دیگه طاقت از دست دادان ندارم.. اونم تو .. ۹ هفته و ۴ روزه که دارم باهات حرف میزنم... نگو که این روزا روزای آخر با هم بودنه... تلخه اما هر لحظه و هر لحظه و هر لحظه.. حتی صدم ثانیه های این هفته تمام ترس دنیاتوی وجودمه که از دست بدم.. که از دست دادنت اتفاق بیفته... آخه چطوری میتونم شاهد از دست دادنت باشم؟؟ خدا داره با
یه مرکز ازدواجی پارسال راه انداخت دانشگاهمون... امور فرهنگی من و چند نفر که مرتب میرفتیم برا کارای فرهنگی رو خفت کرد فرستاد اونجا. مرکز مشاوره خیلی بزرگ و مشاورای عالی. من از مشاورای روانشناسی و دکتر های کنترل استرسش خیلی استفاده کردم با هزینه نزدیک به صفر! یه فرم داشت با ریز ترین مشخصات! اون برا ازدواج بود. اونم پر کردم....
حالا امروز خانمه زنگ زده میگه میخوام یه نفر رو بهت معرفی کنم. عکس سه در چهارم رو دیده احتمالا! :|
گفتم من قصد ندارم. حالم خ
سوره_مریم آیه ۳۹
وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان، آن هنگام که کار (از کار) بگذرد ( وهمه چیز پایان یابد) در حالی که ( اکنون) آنان در غفلتند و ایمان نمیآورند.
تفسیر_و_توضیح:
کلید همهی بدبختی ها، غفلت است. غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از آثار و پیامد های گناه، غفلت از توطئه های شیطان، غفلت از تاریخ و سنت های آن و غفلت از جوانی و استع
عکسی که نشانم داد عکس نیروگاه بود. ساختمانی سفید و گنبدیشکل و کمی آنطرفتر، دودکش بلندی که تا آسمان رفتهبود. شبیه مسجدی با یک مناره.
هفده سال پیش، کنار مرد نشسته بودم. ظهر بود و از استکان چایاش بخار محوی بلند میشد. اخبار داشت راجع به نیروگاه هستهای، گزارشی را نشان میداد. رآکتور هنوز تکمیل نشدهبود. از مرد پرسیدم اگر آمریکا نیروگاه را بمباران کند چه میشود؟ مرد جرعهای از چایاش را نوشید و با خونسردی گفت: هیچ. همهمان میمیریم!
اکنون که سوزم از غمت خاکسترم بر باد ده
یا چون غباری بی نشان بر تربت فرهاد ده
این آب و گِل پیمانه کن، تا کس نبیند جسم من
مُلکِ دل و دینم ببر، در بحرِ بی بنیاد ده
تا کوهِ صبرم میزند خارِ مُغیلان* بر دلم
جامی ز خون دل ببر، در آب رُکناباد ده
خون دلم چون باده کن ، در حلقه ی رندان مست
پیمانه ای زین خون دل، بر هر دل آزاد ده
در چشم شوخت غمزه ای بس جانستان و بر دوام
تیغی که بر دل میکشی، بر فرق این ناشاد ده
گر در خورِ جانانه شد، این خون دل و دیده ام
زان تار م
پرسه زدن در شهر گذشته
حوالی میدان خاطره ها
سرگردان دنبال یک آدرس خاص
طی کردن کوچه های غریب
خودم را بعد از ساعت ها زمزمه کردن شعرهای دبستان
جلوی همان در قدیمی پیدا میکنم ، لا به لای رنگ های رفته اش
روی کلید زنگی که پوسیده
سکوتی خاص
مثل گرد و غبار روی طاقچه های مادربزرگ
همه جا نشسته
اتاق های خالی
صدای خنده های شلوغ را میدهد
اشک های سرد و یخ زده ام روی آینه تکه تکه شده روی زمین مینشینند
صدایی می آید ، سرم را برمیگردانم
کبوتری میپرد
روی چوب های قدی
و مثال آن چنان باشد که شخصی در خواب می بیند که به شهری غریب افتاد و در آن جا هیچ آشنایی ندارد، نه کس او را می شناسد و نه او کس را. سرگردان می گردد. این مرد پشیمان می شود و غصه و حسرت می خورد که من چرا به این شهر آمدم که آشنایی و دوستی ندارم. و دست بر دست می زند و لب می خاید. چون بیدار شود نه شهر بیند و نه مردم. معلومش گردد آن غصه و تاسف و حسرت خوردن بی فایده بود. پشیمان گردد از آن حالت و آن را ضایع داند. باز باری دیگر چون در خواب رود خویشتن را اتفاقا در چ
گاهی وقتا بعضی از آدما یه سری از واقعیتای زندگی رو بهت میگن ولی تو حاضر نیستی قبول کنی چون اگر اون واقعیت ها رو قبول کنی مجبوری پیش فرض های خودت رو به هم بزنی ولی توی دلت مطمئنی که حرفشون درسته
این نوع لجبازی در مقابل پذیرش واقعیت ها میتونه مسیر زندگی آدم رو عوض و توی یه مرحله ای وقتی جوونی و دورانی که میتونی خیلی از کارها رو بکنی گذشت تازه میفهمی که اون واقعیت هایی که ازش فرار میکردی رو اگه پذیرفته بودی شاید اولش با دلت هماهنگ نبود اما چقدر
نینا گفت "از من میشنوی جفتشان مزخرف میگویند، ولی من همیشه به گارنیک میگویم عزیزم حق باتوست. تو هم باید به آرتوش بگویی عزیزم البته که حق با توست". غش غش خندید، جرعهای قهوه خورد و تکیه داد به پشتی صندلی. "مردها فکر میکنند اگر از سیاست حرف نزنند مرد ِ مرد نیستند".
|چراغها را من خاموش میکنم_ زویا پیرزاد|
میگه تهش اونی که باید برنده باشه عشق و کشف و اتفاقه نه تعهد و دلسوزی و وظیفه.
فکر میکنم همین تفکر ما رو بگا داده. زندگی رمانس، کشف و عشق و اتفاق در مقابل زندگی عقلانی تعهد و دلسوزی و وظیفه.
هنوز بلد نشدم خودم رو موظف کنم اما باید که بشه. باید زندگی معقول رو انتخاب کنم و همت کنم اونجور باشم تا بتونم از این رمانس کثافتی که وجودم رو پر کرده دور بشم. چارهای نیست باید معقول بود، و الا تهِ تهش باید انگشت حسرت بگزی و خب کی این حسرت رو انتخاب میکنه؟ د
دورهی راهنمایی بودم و ماه رمضان بود، هر سال ماه رمضان که میشد مدرسه یک بعد از ظهر را آش رشته درست میکرد و از روز قبل به دانشآموزان اطلاع میداد که با خودشان ظرف ببرند، من هم آنروز با ذوق، ظرف آش رشتهی داغ را جوری گرفته بودم که ازش چیزی به بیرون نریزد، کوچهها را با احتیاط گذر کردم تا به خانه رسیدم، نزدیک اذان که شد مادرم سفرهی افطار را کمکم پهن کرد، لیوانها، فلاسک آب جوش، خرما، زولبیا، بامیه، نشاسته و ظرف آش... بالای سر ظرف آش ن
÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷
میکشم از هجر او صد جامِ خون دل به دوش
میبرم در هر قدم وجدانِ آب و گل به دوش
من غم هجران خورم غافل غم بود و نبود
حسرت دنیا چرا باید کشد عاقل به دوش
سوی میخانه روم هرشب پریشانتر ز پیش
تا مگر پیدا کنم ساقیِ خونِ دل به دوش
وصلِ او ممکن نباشد اندر این ماتمسرا
کی تواند غمزه ی او را کشد جاهل به دوش
در پی محمل دویدن، شرط مجنون بودنست
یا حق
گاهی انسان برای نداشتن چیزهای بزرگ حسرت می خورد
و گاهی کوچکها انسان را رها نمی کنند
صبح وقتی من سمپاشم هرچه بخواهی اذیت کرد تا بعد از یک روز معطل آن شدن بالاخره سمپاشی نصفه و نیمه کردم در برگشتن دیدم که همسایه مان خیابان را از مانده گوگرد های باقی مانده در سمپاش مسیر طولانی را آلوده کرده....
برای یک کوچک بزرگ حسرتی خوردم که نگو!
... اصلاً می دانید چه میگویم
مثل این می ماند که شما محتاج نان شب باشید و همسایتان سطل زباله بیرون درب خانه گذاشته
بسم الله
إنا لله و إنا إلیه راجعون...
پ.ن یک. فرمود "ترجعونها إن کنتم صادقین" (سوره ی واقعه). هر چه تلاش کردیم و کردند، نشد... نمی شود، نمی توانیم؛ باید تسلیم بود.
پ.ن دو. نقل است که حضرت امیر فرموده اند "من یَمُت یَرَنی". با حسرت به چشمان مادر نگاه می کردم.
پ.ن سه. ممنون از بزرگوارانی که دعا کردند... گم شود تدبیر عاقل پیش تقدیر خدا
پ.ن چهار. اگر در قید حیات هستند، هوای مادر و پدرتان را بیشتر داشته باشید... حتی اگر روزی ده بار دستشان را ببوسید، شاید فردا حس
#معرفی_کتاب #هم_اندیشان
معرفی کتاب دخترانههای درگوشی
---《مهارت افزایی دختران دانشجو》---
کار از دخترانه ای دورهمی شروع شد، دورهمی دخترانه پسادانشجویی! یکی یکی از تجربه های #دوران_دانشجویی گفتیم، نوشتیم و برای هم خواندیم، خندیدیم، حسرت خوردیم، بغض کردیم و ... تا شما فقط بخندید، بی بغض، بی حسرت و بی شکست...☘
این هم از بداقبالی ما دهه شصتی هاست،
ادامه مطلب
سلام . . . تا حلا این ضرب المثل رو شنیدید که میگن "ماهی رو هروقت از آب بگیرید تازه است ."
این ضرب المثل تنها جایی بکار می ره که آدم فرصت داشته باشه . . .
از این رو اگر مردی که پیری که در دنیا خیری ندیده باشد که برایش این ضرب المثل رو تعریف کنیم با حسرت میگه "ما فرصت ماهی گرفتن داشتیم ولی حوصله شو نداشتیم ، الان حوصله شو داریم ولی ماهی دیگر نیست. . . "
پس تا زمانی که ماهی است بگیرید و گر نه ماهی ها تموم میشن . . . از همین لحظه برای کار هایی که حوصله شو نداری
بده ساقی دمی جامی از آن مخمور مستانهاز آن جامی که می سازد مرا از خویش بیگانهبده کامی مرا آخر از آن مجنون نما افیونکه می سوزد دلم از غم زهجر روی پروانهبیا جانم بگیر آخر که من شرمنده وعاصیشدم از هجر روی گل چو بلبل مست و دیوانهطریق دیگرم بنما که یابم گنج پنهانیروم راهی که امیدی بیابم اندر این خانهبنوشم جرعه ای زآن می ،همان جام سعادت پیکه امید شب و روزم شده محبوب بتخانهسعادت یافتی آخر چو این پیک سروش آمدتبسم کن براین (ناظم)شدی واصل به جانانه
خب حسرت اول
1398/9/2
الان داشتم توی دیجیکالا قسمت فروش ویژه یه نگاهی میکردم همینطوری واسه اینکه نت فعلا قطعه و گوگل هم نداریم ;(
دیدیم یه کیس کامپیوتر با شرکت سازنده اچ پی گذاشته بودن من اولش به قیمتش نگاه نکردم و خوشم اومد رفتم یه نگاهی به مشخصاتش انداختم چون خیلی به سیستم کامپیوتری اینا علاقه دارم واسه همین بگذریم,واقعا محشر بود :) حافظه رم 16 گرافیک nvidia با آخرین و پیشرفته ترین گرافیک پردازنده اینتل با 3.7مگاهرز واقعا جالب بود هارد 4 ترابایتی :)) ه
سلام . . . تا حلا این ضرب المثل رو شنیدید که میگن "ماهی رو هروقت از آب بگیرید تازه است ."
این ضرب المثل تنها جایی بکار می ره که آدم فرصت داشته باشه . . .
از این رو اگر مردی که پیری که در دنیا خیری ندیده باشد که برایش این ضرب المثل رو تعریف کنیم با حسرت میگه "ما فرصت ماهی گرفتن داشتیم ولی حوصله شو نداشتیم ، الان حوصله شو داریم ولی ماهی دیگر نیست. . . "
پس تا زمانی که ماهی است بگیرید و گر نه ماهی ها تموم میشن . . . از همین لحظه برای کار هایی که حوصله شو نداری
همیشه روز معلم که میگذرد انگار برای من سکانسی تهیه میشود و تصویر معلمهایم یکی یکی از جلوی چشمانم عبور میکند. من حسرت میخورم حسرت اینکه نمیدانستم یک نوشته در ابتدای کتاب چقدر میتواند حال یک معلم را خوب کتد. الان که برخی دانشجویان لطف دارند و در روز معلم کتاب و نوشتهای میآورند، میتوانم درک کنم یک نوشته و پیامک هرچند کوتاه کوتاه چقدر حس خوب میتواند داشته باشد. اگر به گذشته برمیگشتم حتما روزهای معلم نوشتهای، کتابی چیزی
یه غمی هست که حسادت نیست، غبطه نیست، حسرت، نه کاملا، نه، نیست؛ غمه. و بی نهایت سنگینه. چگاله و تا بیاد حل شه، ساعت ها و بلکه روزها رفته. غمِ دیدن یه زندگی استیبل، امن، آروم، پایدار، عاشقانه، منطقی، میوه دار، ریشه دار. که اگه یه آدم معمولی باشی و عاشق نباشی این غم میشه حسادت. اگه عاشقیت تلخ و پوچ باشه این غم میشه غبطه و حسرت. اما تو عاشقی، و این غمه که داره وجودتو میخوره، و هر آن بهت یادآور میشه که معشوق نیست، زندگی ای که می تونست در جریان باشه، عا
مطربا! استا! صدایم با نوایت جور نیست،
مست و مخموریم، ورنه، جرم در تنبور نیست.
تازه سازی زخم دلها زخمه بر تاری زنی،
نغمة ناجور تو درد دل رنجور نیست.
جرعه ای از بادة لبهای او نوشیده ام،
شور و عصیانش چرا در آب هیچ انگور نیست؟
من چه سان تاوان دهم، در تن توانی کو مرا؟
هیچ دردی خود ز درد ناتوانی زور نیست.
عالمی آباد هست و قلب ما آباد نیست،
نام ما مشهور هست و گور ما معمور نیست.
حاجیا، شعر ترت دارد نسیم بوی گل،
پس، چرا شعر ترت در چشم او منظور نیست؟
سفر رو با همه برم نرم گفتن قبلش رفتم. رفتم تا دیگه از موقعتهایی که ازشون هراس دارم فرار نکنم. تا دیگه حسرت بی تجربگی رو نخورم. همچیزش خوب بود بجز غمی که تو دلم از دلتنگی مجید بود. که هر کار جدیدی که بعد از رفتنش انجام میدم حسرت میخورم که چرا دیگه نیست
مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد (؛ و جای پای خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید؛ (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید؛ ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) میخواهد؛ و خداوند قادر و حک
درباره این سایت