نتایج جستجو برای عبارت :

نامه2

2-  و من کتاب له (علیه السلام)> إلیهم بعد فتح البصرة <وَ جَزَاکُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ أَحْسَنَ مَا یَجْزِی الْعَامِلِینَ بِطَاعَتِهِ وَ الشَّاکِرِینَ لِنِعْمَتِهِ فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ دُعِیتُمْ فَأَجَبْتُمْ. 
 
نامه 002- قدردانی از اهل کوفه تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر (ص) پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپا
با هم شوخی می‌کنن و میگن و می‌خندن، اما با من خیلی ارتباط خاصی ندارن هنوز. فقط می‌شنوم و بدون این که به سمت‌شون برگردم می‌خندم. ولی شاهد اولین تلاش‌هاشون برای برقراری ارتباط هستم.
مثلا اون روز یکی‌شون درحالی که داشت بعد از وضو آستین‌هاش رو می‌کشید پایین، وارد سالن شد و یهو بلند گفت:«خانم الف! نمازخونه‌ی خانم‌ها ... اون آخر راهرو یه در هست... اونجاست!»
واقعا لازم بود بزنم زیر خنده یا حداقل یه دوستی باشه که بهش نگاه معنی‌دار بندازم!
+ از الا
نیما سلام
تو خیلی لوس هستی، حتی حاضر نشدی قبولی مرا در دانشگاه بمن تبریک بگویی.واقعا تو بی احساس ترین برادری هستی که من تا کنون دیده ام.گمان می کنم اگر ان دفعه هم نمی خواستم بمیرم ، یادم نمی امدی.مرا بگو که دلم را به تو خوش کرده بودم ،نگو تو هنوز همان بی احساس تنبلی هستی که بودی.چه میشود کرد؟
نیما دلم برایت خیلی تنگ شده.هیچ میدانی اخرین باری که یکدیگر را دیدیم کی بود؟من درست یادم هست.نزدیک پنج سال پیش بود.من سوم راهنمایی بودم و تو 18ساله بودی.بف

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها